نگاه نگاهان از موجسواري گريززودتر- ناصر حجازي كهز ميان ما ا-عم��ول از حد م لگي او و س��ا19 رف��ت را از سالگي خودم بيست و چندان موقع كه ؛ هميشناسم م را ب��ه عضويتف او رايك��و تركيه در بر صفر4 ملي در آورد و در شكست تيم ايكوف خردهن از رز كارشناساري اعات و بسيا مطبوما با ار داده است. ا بازيچه قرملي راند كه تيم گرفت رايكوف راهو سال ثابت ش��د كهكي، د گذش��ت ي ار دروازهست. پاس��دب نكرده ا نتخاهي را اش��تبا امگان وظيفهادت ه شه ايران به)ي فوتبالمل تيم( د و در مقابلم دا نجام به خوبي ا خود را در اين مههمعت به اين مره با عقل و ش��جان هموا بيگانگاك، موقعشناس��ي، به تكني . پرداختن ميپرداخترگونهرغ از هو كه ف��اي ا فته��اعت و ظرا ش��جا ديگر در جاي بايد في بود راضات ا نمايش و حركام به عنصر ميدانزم ينجا ار داد. در اد توجه قر مور عنصرم چراكه اينرهاي كنشاتي او اهم شخصي مكنيم��ود. فراموش نافت نميشمه ي ناي��اب نزد ههاي يدگاه ، رفت��ار و د خلقيات داراي��ه ما هم كه مذاق ديگرانست بامكن ا كه م هستيمفاوتي مت مثبتهمست كه عناصر مهم آن ا ناسازگار باشد؛ مزم ز آنها درس كنيم و اكاوي اد را واتي افر شخصيگران بدهيم.د و دي را به خوكردن، ، موجسواري ن ، صريح بودنل راي استق عناصرهمترينبودن از متملق نكردن و مد ن زدوبن ين روزها تي كه ا ناصر حجازي بود؛ صفاتي شخصيموارهافت. ناصر حجازي ه افراد ي ميتوان در كمترقه ديگران مطابق سلي خود را ظاهر بود، نهد او خو مطابق دوستر خود راان و رفتاه سخن گريم و نرچه ميكرد و ميكرد. ه تنظيم ديگران داشتند. در روزگاري بود او متعلق به خورچه ميگفت ه پسنديم اولق را ميتم كه ما مردمان ستايشگر و مملق كسي را نگفت ت-يدانم تا آنجا كه م- هرگز روزهايد؛ اين راسي خم نكر و سر بر آس��تان كعمو . ما م كه فقط خدام گفته بود آخ��ر عمر هما بايدوست نداريم ا را د يفان و رقبا منتقدها، حرز منقدها،شيم اشته بار حسنهاي كه دا بدانيم هش حضرت علياس��ت و به فرماي يفان و رقب حرد. پهلوانيحان خاك پاشي صورت مدا بايد بر) ع( ن است،قدكنندگا و ن حريفان داشتن به دوست عنصرشته باشند.وست ندا ان او را د ديگر هرچندل وعني استق يت ناصر حجازي شخصي معنوي كه خداوند بهن گوهري بود نفس او برتري عزتن صفات حميده ، هر چند اي ارزاني داشته بود او عنصرگرفته بود. اين ار ن پس��ند برخي قر موردمواره عنصر پويا ه اينس��ت و حجازي با زنده ا بود. خواهدت بدنيق سازمان تربي اسبيس * ريزهشناس دروازهبانزي دروا ناصر حج��ا قهامن آغ��از ع اصل��ي دوراد. پي��ش از او��ال بوه فوتب بعتبارز اصلي را به ا فقط عزي ان در اير مل��ي تيم قهرماني)1347( آسيا ملتهاي جامماد داش��تم، ا به يارانيلم اير چند في حضورش د و كه جداامعيار بودزهبان تم يك دروا ناص��ر حجازيزهبان كامل، يك دروازم براي اره��ايه معي از همزهبان درواعني مگرن هم داشت! ي دلنشيرهاي چهشته باشد؟ چه ربطيش��ين هم داره دلن بايد چهارهايان معيشد! اين از همشته با دا بله. بايد دارد؟��ت اس��ت. اگرك فوتباليس يهم برايما من ا پنها درجه يككني ، بازيظر فني لدو از ن روناستيانو كري را داردروها بچهپره و رفتارما چون چهرشد، ا هم باست. يانيو او، رونالديش��يند. برعكس ا نمين به دلمما اند. ا فراواندونا. مثالهارا با ماسه كنيد پله را مقاي برانگيز و همدليرهاي ني، اگر چهزهبا در زمينه دروازهبان آن دروا لش ميخواهد ، آدم دين باشد دلنشيخ��ورد، آدم غصهاش رارد. وقتي گل م گل نخ��و كمتر از آدمش��تباه ميكندرد و وقتي كه ا ميخواس آدم،رد. واكنش و احس دس��تش حرص ميخورد باد فرق دا فان در س��ار گل ميخور ادوين وقتيافت ميكرد. دري زوف گلي يا دينو ليوركان وقتي كه اكاي و آمريي بدچغ��ر آفريقاي بانهاي آن دروازه ي��ا آن ج��وري بود. مثل ناصر حجازي هم. ... تي��ن تباهش از يك اشمكن بود گاهي م فان در سار. آدمكند، حرصمتش نما سعي ميكرد م بخورد، ا جاره چهد. بس كهس��ت ندهش را از د و اميد نخوردهجانبعي آدمها حقبه طور طبيري داشت. ب دلپذيت به هم نسب ديگران درم بتواند اينكه آدما هستند. ازي وند، يك امر غريس را جلب كحسا خودش اين ا عكسي را داشت. اين ذاتست. ناصر حجازي ذاتي ا ايران مليوز س��فر تيميآورم، در ر به ياد م از او را كه1978 كت در جام جهانين براي شر به آرژانتيا چاپ ش��دههز روزنامهكي ا ي در صفحه ورزش��ي ملي تيمد. در اردوي بو1357 ابس��تاند. اوايل ت بويدانم بود كه نم پيش آمدهزي چي ، كدورتي نكتهايه مربوط به حجازي بودن قضي ايك سوي چه بود. ين داده بود. نشاش را فرودگاه تاثير موضوع حتي در وگربان مرگسن ديگركي ، ي ناصر حجازي��ي يزيگ��ران عص��ر طز با ا ان، درگذش��ت.ل اير فوتب��ا اوسيون فوتبال آسيا كنفدرازهبان دومين درواوان را به عنر س��دهرتر فوتبال آس��يا د ب تهران» نادر« د. او در تيم برگزيده بودي مي بيستم ارندال حتما به ياد دهاي فوتبميره شد و قدي چه تيم فوتبالگري مربيو كه برايه رايكوف يوگوس كه دومل نيمد، در اواي ايران آمده بو ملي به تاج و تيم ملي به تيم ا كشف كرد و به سرعت او ر1340 ه دهي كه ميخوردد گلهاي تعداهاولين مسابقهد. در ا برنشس��ت رايكوف عقب ند ولي ... بو چهار و پنج تا وزهباني در سطح عالي اد دروازي استعد چون در حجا يد تا رايكوف آموزش د زير نظرد. حجازيدي را ميي فوتبال ملدون رقيب تيمزهب��ان بي كه دروا جاي ملي و تيم)ل امروز استق( ن ش��د و با تيم تاج ايرااري به دست آورد. به بسيقامهايرات و م فتخا ايران ارخشيد.اني هم رفت و د جامجه المپيك و بهاني بود كه بهز جمل��ه بازيكنزي ا ناص��ر حجات را نيز ادامه��فا نكرد، بلكه تحصيل اكت فوتبا مدرسه عالي دانشجوي1340 ه اواخر ده داد. در بازين مدرسه عاليل اي در تيم فوتباد و ترجمه بو بان، بلكه در خط ان دروازهه به عنو ميكرد، ولي ن حمله. ني گاهگرا ب��ا تماش��ال، ورزش��ي اس��ت فوتبا تبال و همگيهاي فو پشت پرده بهم و ناآگاه معصويوفا و دنبالهرو؛ه و گاه ب نتيجهخوادوس��ت و هياهوهايش��ان،كارياسي كه، گذش��ته از سيراني با مدياسات لهرو احس دنبانكه پيرو عقل باشندش از اي بيند. گران تماشاارگسيخته مهيب نخوردم اين بود كه فر مهفسانه و خاك ا يام به ناصر بود.ه امي��د هم رو به دلر دروازه ن��گار ت��و ا ميخ ك��رده ب��ودن. تو م��ن سالگي11 لند كه بازي با ه ، پايد و ج��ام جهاني من بودين س��ياه و س��في تلويزيوون سالهاي نبود. اق چوبت به صندويش��باه كه بك��ردم با يه جفتزهباني مي ، دروا با عش��ق ناص��رلي وسط دو زخم و زي و آرنجهاي دستكش بافتنييهنمايكي پشت مدرسه رازه زمين خا سنگ دروا لي و مرداني و...شكومي و ك و كريپالي خيام با چيخيال تير وجه ميرفت بي شيرمه جانش ناصر با ه . هلنديهاه بوديل اسطوره من شد همين دلر و به تو ند، حتي ما تنگ كردصه رو به دفاع تيمي عر بدجورم چارهاني هل درازكش غفور جهر و تكر قاسمپو فرادم و بو . مضطرب . يخ كردمتي اول ش��دكرد و پنال نهم اين بود كرد. مجابمما شيرجه ناصر موش ا مشجه رفت و حا به توپ ش��يررد رو ك��ه فريب نخووپ نيس��تن تمهاش گرفت باني هم دروازه فهميد اونه رو تا نكت هم هس��ت. اي��ن هوش با نمايش به تور چس��پيده بودم. توپضوح نديد روز به اين ولي . دليل من چسبيد مثل ش��يرجه ناصر كه به د داد زدم آفرينختي��ارراحتي نداش��تم. بياي نا براما من كه بين دو برگش��تند. اا تعجب ناصر بقيه بجه درازكش رفته شير خاكيناي سنگ وسط زمي سالها نمايشه بودم. اين رو فهميدر ناصر بودم هني دروازه.ما نه تو يدم ا رو باز هم دي ناصر هوش با يستادردم اچوب حرمت مي كه تو چار وقت درستيدم ناصر فهم دفاع كرد تازهوچكهاي ك و از سفره و كاري به ميره ش��يرجهمه جانش هن��وز هم با ه يب نخورد.م اين بود كه فر و باز مه تور نداره تي��ر و فس��انه ويفهمي افق ارگ تازه م تو مرگ آدماي بزل��ي از اون روزا كهكه. خي هم نزدي خ��اك چقدر بهن دفاعي خرمشهر و مهراها از دروازه دست به زانو سرش��ت و دري مثل ناصرهاي مل وقار آدم كرديمهاي ما بچهدانستيمد نميد و شاي شخصيتمان بوهامون بچه ايران بوديم هرهاي خاكي شهنهاي زمي دلشون ميخ كرده بودن. ملي رو بهر دروازه كه تو * شاعرراسم م نجامزي را پس از اي، نماز ناصر حجا خمينيدحس��ن س كه)ره(ام ، نوه ام ينش خبرآن ميخواند. به گزار غس��ل و كفنني حرف زده و حال حجازي تلفه با آتيهش��ب گذش��ت يكشنب را ميخواند.ه ب��ود، نماز حج��ازي جويا ش��دن را از او ناصرخ��اماري بس��تر بي كه حجازي دري در روزهاينييدحس��ن خمي سر به منزل او رفته يكبا كرده و حتيردي او ابراز همدفتاده بود، با از مقابل ورزشگاهرشنبه ا حجازي روز چهارحوم ناصر بود. پيكر مع ميشود. تشيي)س(شت زهرا سمت به آزادي به بايد بگويم يافت كردم ومهاي درهاني ناريفراز جاويد جعف من اسف شدم. به اين متا حال شما خوب نيست ش��نيدم كه وقتي برس��انم. دوسترانم راان و دس��تياغام بازيكن فتادم كه پي فكر اصا به خاطرو هس��تيم. ش��خمهجا به فكر ت ه ارم بدان��ي كه دم. اينر ميكنگاه تشكي باش يت براشهاكاريها و تمه فدا ه را به اخيرهاي ماهيدانم كهند است. مر ارجمها بس��ياكاري فدا فكار ما و ا با دعاهاطمئن باش كهما مسر گذاشتي اي پشت سخت)89 وردين فر30(. ا خواهي كرد آرامش پيد فرگوسن به حجازيرالكس نامه سكر حجازييدحسن برپي نماز سامي، شرقد پي عكس: مي* في هاشميطبا سيدمصط* يلجبار كاكاي عبدا2 ادامه در صفحه3 ادامه در صفحه* يرزاي مي علي* گلمكاني هوشنگ پرواز ابدي عقاب نامه حجازي ويژه صفحه4 وره جديد د330 شماره ضميمه1254 اپي شماره پي سال هشتم2011 مي24 1432 لثانيدياجما20 1390 خرداد3 سهشنبه

ویژنامه روزنامه شرق به مناسبت درگذشت شادروان ناصر حجازی

Embed Size (px)

DESCRIPTION

ویژه نامه روزنامه شرق در 3-3-90 به مناسبت درگذشت شادروان ناصر حجازی. در صفحه 3 این ویژه نامه یادداشت دکتر مهدی زارع در مورد مرحون حجازی آمده است با عنوان "خاطره تکرار ناپذیر" منتشر شده است

Citation preview

Page 1: ویژنامه روزنامه شرق به مناسبت درگذشت شادروان ناصر حجازی

نگاه نگاه

گريزان‌از‌موج‌سواري

ناصر حجازي كه -زودتر از حد معم��ول- از ميان ما رف��ت را از 19 س��الگي او و بيست و چند سالگي خودم مي شناسم؛ همان موقع كه رايك��وف او را ب��ه عضويت

تيم ملي در آورد و در شكست 4 بر صفر در تركيه مطبوعات و بسياري از كارشناسان از رايكوف خرده گرفتند كه تيم ملي را بازيچه قرار داده است. اما با گذش��ت يكي، دو سال ثابت ش��د كه رايكوف راه اش��تباهي را انتخاب نكرده است. پاس��دار دروازه )تيم ملي فوتبال( ايران به شهادت همگان وظيفه خود را در اين مهم به خوبي انجام داد و در مقابل بيگانگان همواره با عقل و ش��جاعت به اين مهم مي پرداخت. پرداختن به تكنيك، موقع شناس��ي، ش��جاعت و ظرافت ه��اي او كه ف��ارغ از هرگونه نمايش و حركات اضافي بود را بايد در جاي ديگر مورد توجه قرار داد. در اينجا الزم مي دانم به عنصر مهم شخصيتي او اشاره اي كنم چراكه اين عنصر ناي��اب نزد همه يافت نمي ش��ود. فراموش نكنيم كه هم��ه ما داراي خلقيات، رفت��ار و ديدگاه هاي متفاوتي هستيم كه ممكن است با مذاق ديگران ناسازگار باشد؛ مهم آن است كه عناصر مهم مثبت شخصيتي افراد را واكاوي كنيم و از آنها درس الزم

را به خود و ديگران بدهيم. استقالل راي، صريح بودن، موج سواري نكردن، زدوبند نكردن و متملق نبودن از مهم ترين عناصر شخصيتي ناصر حجازي بود؛ صفاتي كه اين روزها كمتر مي توان در افراد يافت. ناصر حجازي همواره خود او بود، نه ظاهر خود را مطابق سليقه ديگران گريم و نه سخنان و رفتار خود را مطابق دوست داشتن ديگران تنظيم مي كرد. هرچه مي كرد و هرچه مي گفت متعلق به خود او بود. در روزگاري كه ما مردمان ستايشگر و متملق را مي پسنديم او هرگز- تا آنجا كه مي دانم- تملق كسي را نگفت و سر بر آس��تان كسي خم نكرد؛ اين را روزهاي آخ��ر عمر هم گفته بود كه فقط خدا. ما معموال منتقدها، حريفان و رقبا را دوست نداريم اما بايد بدانيم هر حسنه اي كه داشته باشيم از منقدها، حريفان و رقباس��ت و به فرمايش حضرت علي )ع( بايد بر صورت مداحان خاك پاشيد. پهلواني به دوست داشتن حريفان و نقدكنندگان است، هرچند ديگران او را دوست نداشته باشند. عنصر معنوي شخصيت ناصر حجازي يعني استقالل و عزت نفس او برترين گوهري بود كه خداوند به او ارزاني داشته بود، هر چند اين صفات حميده مورد پس��ند برخي قرار نگرفته بود. اين عنصر زنده اس��ت و حجازي با اين عنصر پويا همواره

خواهد بود. * رييس اسبق سازمان تربيت بدني

دروازه‌شناس

ناصر حج��ازي دروازه بان اصل��ي دوران آغ��از عالقه ام به فوتب��ال بود. پي��ش از او فقط عزيز اصلي را به اعتبار قهرماني تيم مل��ي ايران در جام ملت هاي آسيا )1347(

و حضورش در چند فيلم ايراني به ياد داش��تم، اما ناص��ر حجازي يك دروازه بان تمام عيار بود كه جدا از همه معياره��اي الزم براي يك دروازه بان كامل، چهره اي دل نشين هم داشت! يعني مگر دروازه بان بايد چهره دل نش��ين هم داشته باشد؟ چه ربطي دارد؟ بله. بايد داشته باشد! اين از همان معيارهاي پنهان اما مهم براي يك فوتباليس��ت اس��ت. اگر كريستيانو رونالدو از نظر فني، بازيكني درجه يك هم باشد، اما چون چهره و رفتار بچه پرروها را دارد به دلم نمي نش��يند. برعكس او، رونالدينيو است. يا مقايسه كنيد پله را با مارادونا. مثال ها فراوان اند. اما در زمينه دروازه باني، اگر چهره اي همدلي برانگيز و دل نشين باشد، آدم دلش مي خواهد آن دروازه بان گل نخ��ورد. وقتي گل مي خ��ورد، آدم غصه اش را مي خورد و وقتي كه اش��تباه مي كند آدم كمتر از دس��تش حرص مي خورد. واكنش و احساس آدم، وقتي ادوين فان در س��ار گل مي خورد فرق دارد با وقتي كه اليوركان يا دينو زوف گلي دريافت مي كرد. ي��ا آن دروازه بان هاي بدچغ��ر آفريقايي و آمريكاي التي��ن... . ناصر حجازي هم آن ج��وري بود. مثل فان در سار. آدم ممكن بود گاهي از يك اشتباهش جا بخورد، اما سعي مي كرد مالمتش نكند، حرص نخورد و اميدش را از دس��ت ندهد. بس كه چهره دلپذيري داشت. به طور طبيعي آدم ها حق به جانب هستند. اما اينكه آدم بتواند در ديگران هم نسبت به خودش اين احساس را جلب كند، يك امر غريزي و ذاتي است. ناصر حجازي اين ذات را داشت. عكسي از او را به ياد مي آورم، در روز س��فر تيم ملي ايران به آرژانتين براي شركت در جام جهاني 1978 كه در صفحه ورزش��ي يكي از روزنامه ها چاپ ش��ده بود. اوايل تابس��تان 1357 بود. در اردوي تيم ملي نكته اي، كدورتي چيزي پيش آمده بود كه نمي دانم چه بود. يك سوي اين قضيه مربوط به حجازي بود و موضوع حتي در فرودگاه تاثيرش را نشان داده بود.

مرگ‌سنگربان

ناصر حجازي، يكي ديگر از بازيگ��ران عص��ر طالي��ي درگذش��ت. ايران، فوتب��ال كنفدراسيون فوتبال آسيا او را به عنوان دومين دروازه بان برتر فوتبال آس��يا در س��ده

بيستم ميالدي برگزيده بود. او در تيم »نادر« تهران چهره شد و قديمي هاي فوتبال حتما به ياد دارند كه رايكوف يوگوسالو كه براي مربيگري تيم فوتبال تاج و تيم ملي به ايران آمده بود، در اوايل نيمه دوم دهه 1340 او را كشف كرد و به سرعت به تيم ملي برد. در اولين مسابقه ها تعداد گل هايي كه مي خورد چهار و پنج تا و... بود ولي رايكوف عقب ننشس��ت چون در حجازي استعداد دروازه باني در سطح عالي را مي ديد. حجازي زير نظر رايكوف آموزش ديد تا جايي كه دروازه ب��ان بدون رقيب تيم ملي فوتبال ايران ش��د و با تيم تاج )استقالل امروز( و تيم ملي ايران افتخارات و مقام هاي بسياري به دست آورد. به

المپيك و به جام جهاني هم رفت و درخشيد. ناص��ر حجازي از جمل��ه بازيكناني بود كه به فوتبال اكتفا نكرد، بلكه تحصي��الت را نيز ادامه داد. در اواخر دهه 1340 دانشجوي مدرسه عالي ترجمه بود و در تيم فوتبال اين مدرسه عالي بازي مي كرد، ولي نه به عنوان دروازه بان، بلكه در خط

حمله. فوتبال، ورزش��ي اس��ت ب��ا تماش��اگراني گاه معصوم و ناآگاه به پشت پرده هاي فوتبال و همگي هياهودوس��ت و نتيجه خواه و گاه بي وفا و دنباله رو؛ با مديراني كه، گذش��ته از سياسي كاري هايش��ان، بيش از اينكه پيرو عقل باشند دنباله رو احساسات

مهارگسيخته تماشاگرانند.

مهم اين بود كه فريب نخورد

يا‌افسانه‌و‌خاك

همه امي��دم به ناصر بود. ان��گار ت��ور دروازه رو به دل م��ن ميخ ك��رده ب��ودن. تو بازي با هلند كه 11 سالگي من بود و ج��ام جهاني، پاي تلويزيون س��ياه و س��فيدي

كه بي ش��باهت به صندوق چوبي نبود. اون سال ها با عش��ق ناص��ر، دروازه باني مي ك��ردم با يه جفت دستكش بافتني و آرنج هاي زخم و زيلي وسط دو سنگ دروازه زمين خاكي پشت مدرسه راهنمايي خيام با چيپالي و كريمي و كشكولي و مرداني و... ناصر با همه جانش شيرجه مي رفت بي خيال تير و تور و به همين دليل اسطوره من شده بود. هلندي ها بدجوري عرصه رو به دفاع تيم ما تنگ كردند، حتي فرار قاسم پور و تكل درازكش غفور جهاني هم چاره نكرد و پنالتي اول ش��د. يخ كردم. مضطرب بودم و مشوش اما شيرجه ناصر مجابم كرد. مهم اين بود ك��ه فريب نخورد رو به توپ ش��يرجه رفت و حاال فهميدم دروازه باني همه اش گرفتن توپ نيس��ت نمايش هوش باال هم هس��ت. اي��ن نكته رو تا اون روز به اين وضوح نديده بودم. توپ به تور چس��پيد مثل ش��يرجه ناصر كه به دل من چسبيد. دليلي براي ناراحتي نداش��تم. بي اختي��ار داد زدم آفرين ناصر بقيه با تعجب برگش��تند. اما من كه بين دو سنگ وسط زميناي خاكي شيرجه درازكش رفته بودم هنر ناصر رو فهميده بودم. اين سال ها نمايش هوش باالي ناصر رو باز هم ديدم اما نه توي دروازه. درست وقتي كه تو چارچوب حرمت مردم ايستاد و از سفره هاي كوچك دفاع كرد تازه فهميدم ناصر هن��وز هم با همه جانش ش��يرجه ميره و كاري به تي��ر و تور نداره و باز مهم اين بود كه فريب نخورد. تو مرگ آدماي بزرگ تازه مي فهمي افق افس��انه و خ��اك چقدر به هم نزديكه. خيل��ي از اون روزا كه دست به زانو از دروازه هاي خرمشهر و مهران دفاع كرديم وقار آدم هاي ملي مثل ناصر در سرش��ت و شخصيت مان بود و شايد نمي دانستيم ما بچه هاي زمين هاي خاكي شهر هاي ايران بوديم همون بچه ها

كه تور دروازه ملي رو به دلشون ميخ كرده بودن.* شاعر

سيدحس��ن خميني، نماز ناصر حجازي را پس از انجام مراسم غس��ل و كفن مي خواند. به گزارش خبرآنالين، نوه امام)ره( كه يكشنبه ش��ب گذش��ته با آتيال حجازي تلفني حرف زده و حال ناصرخ��ان را از او جويا ش��ده ب��ود، نماز حج��ازي را مي خواند. سيدحس��ن خميني در روزهايي كه حجازي در بس��تر بيماري افتاده بود، با او ابراز همدردي كرده و حتي يك بار به منزل او رفته بود. پيكر مرحوم ناصر حجازي روز چهارشنبه از مقابل ورزشگاه

آزادي به سمت بهشت زهرا)س( تشييع مي شود.

من از جاويد جعفري فراهاني نامه اي دريافت كردم و بايد بگويم كه وقتي ش��نيدم حال شما خوب نيست متاسف شدم. به اين فكر افتادم كه پيغام بازيكنان و دس��تيارانم را برس��انم. دوست دارم بدان��ي كه همه جا به فكر تو هس��تيم. ش��خصا به خاطر همه فداكاري ها و تالش هايت براي باشگاه تشكر مي كنم. اين فداكاري ها بس��يار ارجمند است. مي دانم كه ماه هاي اخير را به سختي پشت سر گذاشتي اما مطمئن باش كه با دعاها و افكار ما

آرامش پيدا خواهي كرد.)30 فروردين 89(

نامه‌سرالكس‌فرگوسن‌به‌حجازي‌ نماز‌سيدحسن‌برپيكر‌حجازي

رقش

ي، يام

د پيال

: مس

عك

سيدمصطفي هاشمي طبا*عبدالجبار كاكايي*

ادامه در صفحه2 ادامه در صفحه3

علي ميرزايي*

هوشنگ گلمكاني*

پرواز‌ابدي‌عقاب

سه شنبه 3 خرداد 1390 20جمادي الثاني 1432 24 مي 2011 سال هشتم شماره پياپي 1254 ضميمه شماره 330 دوره جديد 4 صفحه ويژه نامه حجازي

Page 2: ویژنامه روزنامه شرق به مناسبت درگذشت شادروان ناصر حجازی

فوتبال ايران اس��طوره كم نداش��ته است؛ از بزرگاني مانند دكت��ر اكرامي گرفته تا پرويز ده��داري و... . همه آنها نام هاي نيكي بودند كه در آسمان پرستاره فوتبال ايران پرفروغ تر از بقيه بودند؛ بزرگاني كه هر كدام سهم بسزايي در پيشرفت فوتبال ايران داشتند. البته نام آنها بيشتر از اينكه براي فوتبال مطرح باش��د به خاطر مسايل اخالقي بود كه در زمين چمن فوتبال

رعايت مي كردند. در ميان اين بزرگان، افراد ديگري نيز هستند؛ مانند ناصر حج��ازي كه هيچ گاه مس��ايل اخالقي و پهلوان��ي را حتي در بدترين شرايط كنار نگذاشت. حجازي از جمله افرادي است كه

در ورزش ايران به عنوان يك چهره مردمي و اخالق گرا پذيرفته ش��ده است؛ صفاتي كه او هيچ گاه آن را ترك نكرده، حتي اگر در بدترين وضعيت ممكن باش��د. ناصر به خاطر اخالق گرايي بعضي از موقعيت هاي خوب ورزشي را از دست داد، ولي هرگز به اعتقاد خود پشت نكرد. او مي توانست به راحتي چندين سال مربي تيم ملي ايران باشد. ناصر حجازي اسطوره فوتبال ايران مجبور شد در بدترين وضعيت كار كند. او به بنگالدش رفت و خودش را ثابت كرد. او نشان داد مربي قابلي است، همان طور كه در دوران دروازه باني قابليت داشت. حجازي يكي از معدود مربياني است كه به شدت محبوب بود. محبوبيت او به حدي

زياد بود كه حتي با اختالف زياد هم يك بازي را واگذار مي كرد، صداي اعتراضي از سكوها به گوش نمي رسيد. هواداران به واقع او را دوست داشتند و براي مسايل فني و اخالقي احترام زيادي مي گذاش��تند. استقالل در زمان اين مربي بود كه به نزديكي قهرماني آسيا رسيد. او از لحاظ فني آبي پوشان را به مرحله اي رس��اند كه بدون حضور چند بازيكن قدرتمند خود به فينال برس��ند؛ اتفاقي كه حدود 10 سال بعد با سپاهان براي فوتبال ايران افتاد، اما در فينال با اينكه مي توانس��ت افتخار بزرگي را نصيب خود و باش��گاه محبوبش كند، به خاطر رعايت مسايل اخالقي دروازه بان اصلي خود را كنار گذاش��ت و همين عامل

باعث شكس��ت اس��تقالل در فينال ش��د. ناصر بين دوستان قديمي خود نيز انسان بسيار بزرگواري بود. او هيچ گاه مسايل و كارهاي بسيار پسنديده اي را كه انجام مي داد به هيچ رسانه يا دوس��تي بازگو نمي كرد. كارهاي خيرخواهانه او را نمي توان شمرد. ناصر به دوس��تان خود كمك هاي زيادي كرده، دست خيلي ها را گرفته و خانواده هاي زيادي را بي نياز كرده است، اما همه در خفا و بدون پوشش رسانه اي. ناصر حجازي هيچ وقت فراموش نمي ش��ود. او بزرگ بود و بزرگي را به خوبي به همه نش��ان داد. هرگز حاضر نبود كه كوتاه بيايد و براي پس��ت و مقام��ي كرنش كند. او مردمي بود؛ با م��ردم زندگي كرد و در كنار مردم مرد. جمعيتي كه در بيمارستان حضور داشتند تنها براي مردمي بودن حجازي جمع شده بودند. خدا رحمت كند

ناصرخان را و جاي او را در بهشت قرار دهد. ناصرخان از بين ما رفت، اما اميدوارم بقيه پيشكس��وتان را

خدا حفظ كند و آنها را باالي سر ورزش نگه دارد.

سال هشتم شماره 21254 سه شنبه 3 خرداد 1390ویژه‌نامه‌حجازی

منصور پورحيدريپيشكسوت باشگاه استقالل

نگاه

اندوه ماندگار

حقيق��ت آينه اي بود كه از آس��مان بر زمين افتاد و �صدها تكه ش��د، هر كس تكه اي از آن برداش��ت و خود را در آن نگريست و تصور كرد همه حقيقت پيش اوست.موالنا

اگر فقط قطعه اي از آن آينه حقيقت پيش ما اهالي فوتب��ال بود و در آن مي نگريس��تيم ش��ايد از س��يماي مسخ شده و آلوده به ريا و تظاهر خود شرمنده مي شديم و تصويري كه آينه حقيقت به ما نش��ان مي داد مطمئنا يك تصوير انساني نبود. داستان اين بيماري، ساختاري دوقطبي دارد كه در يك سوي آن مردي است كه در بندر بوسان دالوري كرد و ماشين جنگي كره جنوبي را متوقف كرد، اين س��ويه شيرين زندگي است، اما قطب ديگر آن صاحبان قدرت و تصميم در فوتبال بوده و هس��تند كه هم��واره در تاريخ فوتبال اي��ران آگاهانه در خواب رفتند و از س��ر ناآگاهي بيدار ش��دند و خود را به دوربين ها، تريبون ها و قلم ها و تصاوير رساندند و مردي را كه در طول زندگي اش تالش كرد حرف حق را بزند و از كيان فوتبال دفاع كند، آزرده اش كردند و به انزوايش كشاندند و حاال از بام تا ثريا را به او مي بخشند و اين چهره تلخ زندگي است.سرو افراشته فوتبال ايران را يك بيماري مهلك خميده كرده و به بهانه خم ش��دنش جماعتي خود را آسيمه سر و شتابان به او مي رسانند كه برخي از آنان در حقش جفا كردند و او را قدر ننهادند، دريغا كه اين روزها سخاوتمندان جعلي با اهداي سمت هاي دروغين و نام گذاري آكادمي ها به نامش حاتم طايي زمانه شدند. ناصر حجازي نماينده درد و اندوه به معني ژرف كلمه است، دردي كه به جان او افتاده و هر چقدر تالش مي كني كه خودت را از افكار پريش��ان و نوميد كننده برهاني، بيشتر در عمق آن فرو م��ي روي و اندوهي كه بر دلت مي نش��يند، از آن درد و اين بيدادي. ش��اهد بوده ايم كه همه سهم يك قهرمان مل��ي در زمان حيات فراموش��ي و روز مرگ يك گور در قطعه نام آوران بهشت زهرا )س( بوده است، راستي كدام نام آوران؟ ما كه نام آوران خود را در زمان زنده بودن شان به خاك مي سپاريم. خاكسپاري مجدد براي چه؟ فرجام محتوم زندگي را همه ما مي دانيم، ميرايي در سرش��ت همه انسان هاست، »يان دارابانت« فيلمساز آمريكايي در تحليل فيلمي كه مرگ را دستمايه خود قرار داده است، مي گويد: »همه ما يك مرگ بدهكاريم و هيچ استثنايي در كار نيست« اين حقيقتي است عريان، كه پشت كردن به آن براي نديدنش هيچ تاثيري در وقوعش ندارد.« اين مكتوب ناقابل، تقديم به همه مردان و زنان گمنامي است كه آبروي زميني هستند. مي گويند مرگ حق است، آيا زندگي حق نيست؟ آن هم حق مرداني كه در مردم شان ذوب مي شوند. زندگي و مرگ ما در دستان خداوند است؛ همان دستي كه باالترين دست هاست، مثل هميشه به او نگاه مي كنيم؛ نگاهي كه در آن درماندگي و اميد توأمان

موج مي زند.

ادامه از صفحه اول

مرگ سنگربانهر كس كه مي خواهي باش، بايد نتيجه بگيري وگرنه �

آن دس��ته از تماشاگراني كه »اهل كوفه« را به ياد آدمي مي آورند و خواس��ته و ناخواسته دس��ت آموز و گاه اجير مي ش��وند، در ورزش��گاه حيثيت ات را به باد مي دهند و اگر دست ش��ان برسد سنگبارانت هم مي كنند! هنگامي كه تيم اس��تقالل در ديدار نهايي جام باش��گاه هاي آسيا س��ال 1378 بازي را باخت، ناصرخ��ان نازنين كه در آن روزها س��رمربي اس��تقالل بود، مورد بي مه��ري و تازش تماش��اگران نتيجه دوس��ت قرار گرف��ت. آن روز يكي از روزه��اي تلخ زندگي ورزش��ي ناصرخان حج��ازي بود و امروز يكي از روزهاي تلخ زندگي ماس��ت كه با يكي ديگر از اسطوره هاي باشعور و فهميده فوتبال مان كه بدبختانه تعداد »باش��عور و فهميده«هايش بسيار كم شمار است، وداع مي كنيم. چه خوب مي شد اگر وقتي تابوتش را بر سر دست مي گيرند و برخي، رياكارانه و به نرخ روز، شال سياه برگردن و اش��ك ريزان بدرقه اش مي كنند، ناصرخان در ميان تابوت مي ايستاد و با انگشت منافقاني را نشان مي داد كه در حيات ورزش��ي و اجتماع��ي اش او را ناجوانمردانه آزردند ولي امروز اشك تمساح مي ريزند و كاش آن نان به نرخ روزخورها و كاسه ليساني را كه همواره از آنان گريزان ب��ود، از ميان صف ع��زاداران بيرون مي كرد، تا در آخرين لحظاتي كه نس��يم جان بخش بهاري بر پيكر بي جانش

مي وزد، فضاي پيرامونش را با حضور خود نيااليند. * مديرعامل اسبق پرسپوليس

امير حاج رضايي کارشناس فوتبال

آن گلبرگ مغرور

رس��انه ها در توسعه و گس��ترش ابعاد مختلف �ورزش و همسو با آن، ارج نهادن به فضايل پسنديده انساني و عقلي آن در مقاطعي اهتمام مي ورزند؛ با اين وجود در يك جامعه متعالي و پيشرفته كه آحاد آن در حفظ و مراعات سنت ها و پايبندي به اصول اخالقي تاكيد دارند در حوزه اي به اين گستردگي مكفي به نظر نمي رس��د. نمونه اش وضعيت حادي اس��ت كه از حيث سالمت جس��مي مدت هاست، گريبانگير يكي از اس��طوره هاي بلن��دآوازه ورزش كشورمان ش��ده بود؛ دروازه باني كه بلندپروازي اش ش��هره خاص و عام اس��ت. ناصر حجازي در زمره قهرماناني است كه در كنار ورزش در باالترين سطح، تحصيالت عالي را طي كرد. همزمان با آن با وجود شهرت، محبوبيت و مقبوليتي كه داشت هيچ گاه خ��ط مرزها را براي منافع م��ادي و منفعت طلبي مخدوش نكرد. از نظر من ورزشكار و ورزشگاه را به مسجد برده و هاله قدسي گرفته است. اعتباري كه ورزشكار و ورزشگاه بايد داشته باشد از لحاظ معنوي بسيار حايز اهميت است كه متاسفانه كمرنگ بودن آن را ش��اهد هستيم. ناصر حجازي عمال در طول زندگي اش به اصول پايبند بود و اعتقاد داشت و بهتر است در وصف او از بيتي استفاده كنم كه خودش مقابل دوربين خواند؛ »من آن گلبرگ مغرورم كه مي ميرم ز بي آبي/ ولي با ذلت و خواري پي شبنم نمي گردم« اين نهايت فروتني و تواضع مردي است كه در تنگناها، هيچ گاه دستي به طرفي دراز نكرد و به خانواده و همسرش بسيار وفادار و پايبند بود. اين مهم در چارچوب ديدگاه هاي يك پهلوان به معناي كامل متجلي ش��ده است. تمامي اين محسنات از نظر من جاودانگي و بي پيرايگي را نصيب اين پهلوان در عرصه ورزش و خرد كرده است. به عنوان يكي از آحاد جامعه ورزش، به تمامي آنهايي كه در عرصه ورزش فعال اند به خود و به آنها توصيه مي كنم كه نكات مثبت زندگي رادمردان را سرمش��ق مس��ير زندگي مان كني��م تا س��رافرازي و تعالي را هرچه بيش��تر در ابعاد معنويت و جوانمردي براي خود و

جامعه ورزش مان تحصيل كنيم.

رقيب و رفيق

من و حجازي سال ها رقيب و رفيق هم در استقالل بودي��م. هر دو دروازه ب��ان و هر دو ادعاي بهترين بودن. ادعايي كه هيچ گاه از آن كوتاه نيامديم. در اين يادداشت مي خواه��م در م��ورد رفيق قديمي خود ح��رف بزنم. حجازي انسان بسيار سختگيري در مورد موضوعاتي بود كه به آن اعتقاد نداش��ت. او هيچگاه به راحتي تسليم نمي شود و هميش��ه آماده مبارزه است. ناصر حتي اگر هم مصدوم مي ش��د، باز هم س��عي مي كرد بازي كند حتي اگ��ر مصدوميتش بدتر مي ش��د. ناصر هر موقع درون دروازه قرار مي گرفت يك دعا مي كرد؛ خدايا من را ش��رمنده مردم نكن وقتي از زمين بيرون مي آيم. او اگر تيم با يك گل هم پيروز مي ش��د ناراحت مي شد. از رقيب تعريف كردن كار بسيار سختي است اما موقعي كه او درون دروازه ق��رار مي گرفت، گل زدن به او براي مهاجمان سخت ترين كار دنيا بود. بازي هاي درخشان او براي تيم ملي و باش��گاه اس��تقالل هميش��ه يكي از خاطرات خوب براي هواداران فوتبال ايران و آبي پوشان پايتخت بود. هر چند هميش��ه در اس��تقالل به عنوان رقي��ب به ناصر نگاه مي كردم اما از حركات، جهش ها و شيرجه رفتن هاي او لذت مي بردم و خيلي موقع ها از او چيزهايي ياد مي گرفتم كه االن به شاگردان خود آنها را ي��اد مي دهم. رقابت ما هر چه بود در درون زمين بود، در بيرون از چمن سبز دو دوست بوديم، شايد خيلي با يكديگر صميمي نبوديم، اما هميشه هواي هم را داشتيم. هيچ گاه اجازه نمي داديم در حضور يكي از ما پشت سر آن يكي صحبت كنند. خاطرات خوب و مش��ترك ما به زماني برمي گردد كه قهرماني با استقالل را در آسيا تجربه كرديم. اين اتفاق باعث صميميت بيشتر ما شد. ناصر اعتقاد به پيروزي در بدترين شرايط ممكن را داشت و اين خصوصيات باعث شد تا او موفقيت هاي زيادي به دست آورد. او به شدت رك و ماجراجو است. از هيچ چيز نمي ترسيد و حرف خود را مي زد، براي او فرقي نمي كرد كه با چه كس��ي طرف اس��ت، او حرفي را مي زد كه به نظرش درست بود. وقتي شنيدم بيماري به سراغ رقيب و رفيق ديرينه من آمده، تنها از خدا خواستم كه عزت او را حفظ كند، چون انسان باعزتي است به هيچ فردي متكي نبوده و نيست و خدايا در مقابل بيماري او را مقاوم كن.

گريه از دلگيري

»پ��روردگارا، ناصر را تقديم تو مي دانم. با او كن و او س��از آنچه خود اراده كني. مشكالتش را بگير تا پيروزي بر آنها شاهدي باشد. براي كساني كه با قدرت تو، عش��ق تو و راه تو ياري شان خواهد داد.

باشد كه هميشه بر اراده ات گردن نهد. آمين.«اي��ن آخرين دعاي��ي بود كه در آخري��ن روز از عيادت��ش زير لب خواندم. آخرين س��اعاتي كه در بيمارستان كسري بستري بود و اين توفيق نصيبم

شد تا دوباره او را ببينم و دستش را بگيرم. اگرچه لحظات سختي بود و براي رفتن يا نرفتن، به داخل اتاقش دو دل بودم. اين شرايط براي كسي كه 35سال با ناصر حجازي دوست بوده و با او بازي كرده، سخت است. من خاطرات زيادي با او دارم، از

جام جهاني تا روزهاي استقالل. چند روز پيش به روزنامه كيهان ورزشي رفتم. فرم بيوگرافي و عكس ه��اي قديمي را پيش رويم گذاشتند به همراه يك پرسشنامه كه مربوط مي شد به 35 سال پيش. زماني كه من هنوز با ناصر حجازي برخ��ورد نزديك نداش��تم و مثل اين روزه��ا او را

به خوبي نمي شناختم. در آن پرسشنامه در پاسخ يك سوال »چه كسي را در فوتبال ايران دوس��ت داريد؟« نوش��ته بودم ناص��ر حج��ازي. حاال پس از س��ي و اندي س��ال مي فهمم چرا او را انتخاب كردم. من ناصر حجازي را از روي احساساتم انتخاب كردم. حسي كه هيچ گاه دروغ نبوده، من صداقت ناصرخان را دوست داشتم. من پي��ش از اين تنها براي ف��وت مادرم گريه كرده بودم اما وقتي به عيادتش رفتم، گريه كردم. نه براي از دست دادن او، چرا كه من معتقدم مرگ خورشيدي است كه يكجا غروب و جاي ديگر طلوع

مي كند. گريه م��ن از دل گي��ري بود. دل گي��ري برای آدم هاي��ي كه چرا به وقت صحت و سالمتي ش��ان

اينچنين محبت خرج نمي كنيم. ما كه معتقد به خدا هستيم چرا تنها زماني كه عزيزان مان را از دست مي دهيم به ياد آنها مي افتيم.

البته كه ناصر به هيچ چيز نياز نداشت.

خوشحال و ناراحت

ش��ايد اگر ناصر حجازي نبود من ي��ك فوروارد مي شدم، اما نگاه كردن به بازي هاي ناصرخان و تقليد از او باعث شد به دروازه باني عالقه مند شوم. هميشه دوس��ت داش��تم روزي در كنار ناصرخان باشم و با او تمرين كنم. براي رس��يدن به چني��ن روزي خيلي زحمت كشيدم و تالش زيادي كردم كه شايد كمي شبيه ناصرخان شوم. ناصر، الگوي هر دروازه باني بود و خيلي ها مثل من دوس��ت داشتند، روزي شبيه او شوند. بارها فيلم بازي هاي او را مي ديدم و حركاتش را نگاه مي كردم، به غير از حركاتش، شجاعتش را نيز دوست داشتم و هميشه به فكر اين بودم كه مي شود يك دروازه بان براي حفاظت از دروازه خود تا اين حد شجاعت به خرج دهد. نكاتي زيادي از او ياد گرفتم و من باالخره به آرزوي خودم كه تمرين و بازي در كنار حجازي بود رس��يدم و موفق شدم حتي در مقابل او بازي كنم. خدا به من اين لطف را داشت تا در مقابل اين اسطوره فوتبال ايران سه بازي انجام دهم. يك برد، يك مساوي و يك شكس��ت به دست آورديم. روزي كه پرسپوليس با سه گل استقالل را شكست داد، از يك طرف به خاطر برد پرس��پوليس خوشحال بودم، اما از طرف ديگر وقت��ي مي ديدم الگوي تمام دوران ورزش��ي ام سه گل خورده اس��ت، ناراحت شدم. بعد از رفتن حجازي از تيم ملي به عنوان دروازه بان اصلي تيم ملي و جانشين او انتخاب شدم. خيلي سعي كردم مثل او باشم، اما فكر كنم من فاصله زيادي با او داشتم. ناصرخان به دليل اينكه فوتباليست بود، محبوب نبود. او ب��ه اين دليل محبوب بود كه در بين مردم زندگي مي كرد و هميشه حتي اگر به ضررش بود نيز حرف ح��ق را م��ي زد. او به خاطر اينك��ه رك بود خيلي از مقام ها را از دست داد. او به راحتي مي توانست مربي تيم ملي شود، اما به داليل همين عدم كرنش كردن به مقام ها و مسووالن باعث شد هيچ گاه به اين پست

كه آرزوي قلبي اش بود، نرسد. به نظرم م��ردم، اگر يك قهرمان حرف دل آنها را بزند دوس��ت اش دارند و به او احترام مي گذارند، هرچند كه سال ها از حضورش در ميدان ها گذشته

باشد.

آقاي خاص ايران

من برادر س��وم خود را از دس��ت دادم. پيش از ناص��ر يك برادر خود را در س��انحه تصادف و برادر

ديگرم را در جنگ از دست دادم و حاال... من با ناصر حجازي در بيش��تر اردوها هم اتاق

بودم و او را به خوبي مي شناختم. ناص��ر رفتاره��اي خاص خ��ودش را داش��ت و در هم��ه چي��ز اس��تثنايي ب��ود، در كاره��ا و تصميمات��ش مثل ي��ك بازيكن اروپاي��ي زندگي مي ك��رد، هميش��ه لباس هاي خاص مي پوش��يد، مرت��ب و ورزي��ده ب��ود. تاكتيك ه��اي منحص��ر به فردي داشت. به اعتقاد من او عاقل ترين بازيكن دنيا بود. اگرچه از دست دادن او بسيار سخت است اما فكر مي كنم راحت ش��د. او نبايد بيش��تر از اين

زجر مي كشيد. اين روزها براي دشمنان او ناراحتم. كساني كه به او نارو زدند، بي معرفتي كردند و حاال ديگر فرصت جب��ران ندارند، ديگر هيچ وقت اي��ن فرصت را به دست نمي آورند. ناصر حجازي رك بود و كارهايش را درست انجام مي داد و شايد همين موضوع باعث مي شد كه او دشمنان زيادي داشته باشد، اما خدا نيامرزد كساني را كه ناصر حجازي را اذيت كردند. اين روزها براي آنها روزهاي عذاب است و اميدوارم

هميشه با عذاب وجدان خود زندگي كنند. او رفت از اين دنيا، از اين دش��منان راحت شد،

نماند تا بيشتر از اين زجر بكشد. من برادر س��وم خود را از دست دادم. كسي كه رفيق و هم تيمي من بود. ما آخرين اردو را در كويت براي مسابقات جام ملت هاي آسيا با هم گذرانديم و مثل هميشه هم اتاقي بوديم. همان زمان بود كه برادرم در جنگ ش��هيد شد. همسرم براي مداوا به كويت آمده بود تا بعداز آنجا به لندن سفر كند. اما پيش از مس��ابقات يك چهارم نهايي من به ايران بازگش��تم تا پيكر برادرم را به خاك بسپارم. ناصر حجازي مثل يك برادر، پشتيبان من و خانواده ام بود و در آن روزهاي سخت هيچ گاه ما را تنها نگذاشت. خدا ناصر حجازي دوست و برادرم را بيامرزد و خدا نيامرزد كساني را كه دوست و برادرم را اذيت كردند.

منصور رشيديبيژن ذوالفقارنسبدروازه بان اسبق استقالل

رضا رجبيمدافع اسبق استقالل

بهروز سلطانيدروازه بان اسبق پرسپوليس

حسن روشنبازيكن اسبق استقالل

نگاه

هميشه محبوب

من فك��ر مي كنم تاريخ هميش��ه آدم هايي را كه � صريح صحبت مي كنند، هيچ گاه فراموش نمي كند و ناصر حجازي از آن دس��ته افرادي است كه به واسطه همين خصل��ت در تاريخ ورزش��ي ما ماندگار ش��د. ناص��ر هيچ گاه براي رس��يدن به هدفش وس��يله اي را توجي��ه نكرد و در عين حال هي��چ گاه به تملق و چاپلوس��ي دس��ت نزد. همين رفتار هايش باعث شد در دل افكار عمومي جايگاه خوبي داشته باشد. ناصر حج��ازي در دوران قهرماني اش ه��م آدم محبوب و قاب��ل احترامي بود؛ چراكه هميش��ه با مردم صادقانه حرف مي زد. ش��ايد آش��نايي و رابط��ه نزديك من با او يك س��ال و نيم بيشتر نباش��د اما در همين مدت كوتاه هم به ش��خص خودم ثابت شد كه او چه وجود پرعمقي داش��ت. پيش از آش��نايي با اين م��رد، او را دورا دور رص��د مي كردم و همه در مورد او مي گفتند: »ناصر آدم صادقي اس��ت.« انصافا بايد ناصر حجازي را اس��طوره صداقت دانست. او هميش��ه از رفتارهاي دروغي��ن بيزار بود و حتي اخيرا، در چندين نوبت كه با او ارتباط داش��تم و صحبت ك��ردم انزجار خود را از اين گونه افراد نش��ان مي داد و مي گف��ت از آدم هايي كه به خاطر چند صباح مس��ووليت و گرفتن سمت دست به هركاري مي زنند، بيزارم. او معتقد بود دوران زندگي آدمي بي ارزش اس��ت و نبايد براي رسيدن به اهداف خود فضايل اخالقي را زير پا گذاشت. متاسفم كه در جامعه اجرايي امروز تملق و چاپلوس��ي بيشتر مورد توجه اس��ت تا صداقت گفت��ار و عمل. اميدوارم هم��ه ورزش��كاران و متصديان ورزش��ي به خصوص اهالي فوتب��ال از منش و خوي حجازي تاثير بگيرند. ناصر حجازي براي جوانان و آينده ورزش كش��ورمان

الگويی جاودان است.

شيرجه زد به سوي خدا

ديدي آن دروازه بان دروازه ها چگونه پريد؟! �آن مرد هميشه در پرواز، اين بار آسمان به آسمان

درنورديد و چه بلندتر شيرجه زد به سوي خدا.ديدي آن ش��هير ش��هر فوتبال چ��ه زود مرد و چه زود صف ش��هرت طلبان در پي اش شكس��ت؟! چ��ه زود دوباره نوبت س��كوت دوربين هاي متظاهر رس��يد و ميكروفون هاي رياكار. حاال ديگر نه تختي برپاست و نه شهيري بر رويش رو به موت و نه ديگر شهرت طلبان يكي يكي به عيادت در صف ريا! ديدي عاقب��ت آن حجازي دوست داش��تني، آن هميش��ه قهرمان، آن مرد باوقار رخت شيك از تن كند و يك

ال پيراهن رفت به سوي خدا، مگر نه آنكهخوش هواي سالمي دارد ديار نيستي

مردمانش جمله يك تا پيرهن خوابيده اندديدي آن مرد كه به پهناي فلك هميش��ه يك »نع« بود، چه راحت دل از سراي »بعله قربان گوها« كند؟ چه زود رفت و س��وداي فوتبال را گذاش��ت براي س��وداگرانش، گذاشت براي صاحبان روزش، گذاش��ت براي صاحبان زر و زورش، براي ميزهاي چوبين بي عاطفه و براي ميزنشينان چوبنمايش؟! ديدي چه زود رف��ت آن مخالف خوان عرصه هاي فوتب��ال، رفت تا همچنان دروازه ب��ه دروازه اش بر روي موافق خوانانش چهار طاق باشد. رفت تا توپ هرزش زير پايه هاي ميز خوش نشينانش بچرخد و سخت هم به دل شان بچسبد؟! ديدي آن هميشه دروازه بان ش��هر ما چه باوقار بود و چه باوقار فرياد زد و چه باوقار در برابر آنچه گفت مردانه ايس��تاد و مردان��ه مرد؟! ديدي آن مرد تنهاي ته ميدان ها در

شلوغي زير تابوتش چه تنها رفت؟!

اميررضا واعظ آشتيانی حس��ين كالني، مهاجم اسبق تيم فوتبال پرس��پوليس كه بازي هاي زي��ادي را روبه روي مرحوم ناصر حجازي اس��طوره فوتب��ال ايران انجام داده، مرگ هم دوره قديمي خود را فقداني بزرگ در ورزش كشور مي داند. او معتقد است: اين سرزمين، اسطوره اي به يادماندني و با اخالق را در فوتبال خود از دس��ت داده كه شايد ديگر هرگز نتواند مشابه اين شخصيت را در تاريخ اين رشته داشته باشد. پيشكسوت و عضو تيم ملي فوتب��ال ايران در ده��ه 40 و اوايل دهه 50 در گفت وگويي كوتاه با »ش��رق« از خلق و خوي هم تيمي س��ال هاي دورش و زجري كه او اين

اواخر بر اثر بيماري سرطان كشيده، مي گويد.

Á كن�ار در ك�ه آخ�ري روزه�اي از ناصر حجازي بوديد، بگوييد.

ب��ا توجه به اينكه همه ما اميدواري مان را از دست نداده بوديم تا ناصر به سالمتي گذشته اش

برگردد اما اين روزهاي آخر بايد اين واقعيت را قبول مي كرديم كه جسم او تا 90 درصد به تمام شدن رسيده بود. روحيه ناصر تا همين دو هفته پيش هم خيلي خوب بود اما متاسفانه بعد از اينكه سرطان به معده اش سرايت كرد و دچار خونريزي شد، او به نوعي خودش را باخته بود و با مرگ دس��ت و پنجه نرم مي كرد. حجازي در طول اين چند روز اخير وحش��تناك ترين درده��اي اس��تخوان و داخلي را تحمل مي ك��رد كه به جرات مي گويم خانواده او هم با ديدن اين لحظه ها زجر مي كشيدند.

Á اين روزهاي آخر بين شما و او چه صحبت هايي مي شد؟ياد گذشته هم مي كرديد؟

من در طول اين هفته هاي آخر دوبار به ديدن ناصر رفتم. متاسفانه به دليل اينكه او ديگر توان حرف زدن را نداشت و زبان در دهانش نمي چرخيد حرف چنداني بين مان ردوبدل نمي شد. تا آنجا كه ممكن بود فقط يادي از روزهاي خوب فوتبال ايران در گذش��ته كرديم و از خاطرات مان گفتيم. به نظر من ناصر دق كرد. او هم مثل برمكي، ايرانپاك، س��ليماني، ش��يرپاك،

امير عاصف، جمالي و ساير دوستان، آنقدر فشار مسايل رواني و البته نامهرباني ها را تحمل كرد كه باالخره مظلومانه از دنيا رفت.

Á مثل اينكه دل پردردي داريد؟بله، پيشكسوت جماعت اصال در جامعه ما جايگاهي ندارد كه بخواهيم دل خوش��ي از آن داش��ته باش��يم. ناصر در طول سال هاي گذشته نامهرباني هاي زيادي از آنهايي كه بايد به او توجه مي كردند، ديد. ما اگر احترامي هم از ورزشي ها مي بينيم از دوستان و مسووالني است كه زماني هم دوره خودمان بودند. ورزشكار، لطيف ترين روحيه را دارد. ما هم كه قديمي هستيم

روحيه حساس تري داريم. با كمال تاسف بايد بگويم، احترام ها در كشور ما فقط جنبه ظاهري و رياكارانه دارد.

Á حج�ازي خودش معتق�د بود كه ب�ه او ظلم ش�ده. اومي گف�ت، تواناي�ي اين را داش�ته كه در س�طح تيم ملي مربيگري كند، اما هيچ وقت چنين وظيفه اي را به او محول

نكرده اند. صددرص��د همين ط��ور بود. ناص��ر يكي از اس��طوره هاي به يادماندني بود كه بعي��د مي دانم فوتبال ايران در تاريخ خود

كسي مانند او را ببيند.

دوراني كه حجازي ورزش مي كرد ش��رايط فرهنگ��ي و اجتماعي به گونه االن نبود. او براي خودش كس��ي بود، اما وقتي شرايط فرق كرد مسووالن آن جايگاهي كه شايسته و درخورش ب��ود را برايش مهيا نكردند. حتي به خاطر اين

مسايل چند سالي هم از ايران رفت. در هم��ه ج��اي دنيا مس��ووالن ورزش��ي افتخارآفرين��ان و قهرمانان خ��ود را به گونه اي س��اپورت و حماي��ت مي كنن��د كه ت��ا دوران ميانس��الي هم هي��چ كم و كاس��ت و ناراحتي را متحم��ل نش��وند، اما در مملك��ت ما عكس اين قضيه وج��ود دارد. درنهايت مي گويم ناصر

حجازي فدا شده ورزش ما بود. Áحج�ازي اين پتانس�يل را داش�ت كه در

ليگ هاي اروپا هم بازي كند؟ قطعا. اما شرايطش فراهم نشد. باوجود اينكه باشگاه منچستريونايتد از ناصر خواسته بود كه با اي��ن تيم كار كند، اما او نتوانس��ت به خاطر مس��ايل و مشكالت مالي خانواده اش را در ايران تنها بگذارد و به خارج از كش��ور برود. آن زمان ش��رايط مثل حاال نبود كه فوتباليست ها دستمزدهاي باال بگيرند. ما اصال منبع درآمدي از ورزش نداشتيم. هركس بسته به شغلي، معلمي يا كار آزادي كه داشت كسب درآمد مي كرد. به خاطر همين موضوع ناصر

هم قيد رفتن به باشگاه منچستر را زد. Á خيلي ه�ا مي گويند محبوبيت ناصر حج�ازي به خاطر

رك ب�ودن او ب�وده. ش�ما تا چق�در اين موض�وع را تاييد مي كنيد؟

حتما همين طور بود. محبوبيت ناصر به خاطر بااخالق بودن و م��ردم دار بودنش بود. او آنقدر رابط��ه اش با مردم خوب بود كه نمي توانست مقابل سختي ها و مشكالت آنها سكوت كند. همين خصيصه او باعث شده بود يك سري افراد در اوايل انقالب او را آزار بدهند. من هيچ وقت بازي ايران مقابل كره شمالي يادم نمي رود. حجازي شجاع و نترس يك تنه تيم را مقابل كره اي ها

پيروز كرد تا ما به جام جهاني راه پيدا كنيم.

حسين‌كالني:‌

ناصر فدا شده ورزش ما بود

شهرام وزيرياسطوره تمام نمي شود

کارشناس فوتبال

مدير عامل سابق استقالل

Page 3: ویژنامه روزنامه شرق به مناسبت درگذشت شادروان ناصر حجازی

مدتي اس��ت بيش از دو، سه س��ال كه هربار به بهانه اي به »ناص��ر حجازي« انديش��يده ام، »ناصر حجازي« كه به س��بب برخورداري از ويژگي هاي پس��نديده و سرشت نيكوي انساني، هم��گان او را »ناص��ر خ��ان« ناميده اند. »ناصر خان« منش��ي شناخته ش��ده در اجتماع ما ايرانيان بوده است، موهايي با فرق وسط و همواره آراسته، گام برداشتني خراميده و پوششي تميز و خط اتو كشيده و گفتاري كه در بيشتر هنگام ها سنجيده و پخته بوده است. »ناصر خان« سرمايه و گوهر تكرارناشدني و گرانبهاي عمر را هدر نداد تا همواره قدر بيند و بر صدر نشيند و آن هنگام كه روزگار بر وفق مرادش پيش نرفت، پر كشيد تا هنر فوتبال را

در بنگالدش به پيش ببرد كه برد. »ناصر حج��ازي« يك فرد نبود كه بخواهيم در س��وگش، داس��تان بنگاريم يا افس��انه ببافيم؛ »ناصر حجازي« پديده اي وي��ژه و يگان��ه در فوتبال و ورزش ايران ب��ود. اين پديده دريبل نم��ي زد، آنچنان ه��م گل درون دروازه نكاش��ت مگر به لطف پنالتي، اما با وجود ايس��تادن در آس��تانه دروازه به سان عقابي تيزهوش و شاهيني تيزچنگال رخ نمود تا براي سال ها و دهه ها بر صدر دروازه بانان كهن قاره آس��يا بايستد. روان شناسي »ناصر حجازي« مي تواند بس��يار جالب باش��د. »ناصر خان« در عين اينكه از خودشيفتگي )نارسيس��يزم( سالم و سازنده به كفايت برخ��وردار بود، در همين ح��ال بيش از هر ورزش��كار ديگري )همچون آن نازنين غمگين شيرمرد شرمگين، شادروان جهان پهلوان »غالمرض��ا تختي«( از ويژگي هاي پررنگ ش��خصيت منضبط – قانون مدار )وسواس��ي – جبري( نيز برخوردار بود. از اين روس��ت كه حتي در س��تيزها و رويارويي هاي ناگريز دنياي ورزش و مطبوعات ورزش��ي كمتر سخني به گزاف بر زبان آورد و خود را بيش از آنكه بود، نمود. چنين بسندگي و افتادگي در نام آوران اين مرز پر گزند بسيار نادر بوده و هست. ما ايرانيان از همان كودكي و نوجواني به آن خو مي گيريم و عادت مي كنيم كه خودمان را گزافه تر از آنچه هس��تيم، بنمايانيم؛ ماسك ها و نقاب هاي شخصيتي آنچناني بر چهره مي زنيم و پوشش، زيور، خودرو و خانه فاخر مي سازيم و گرد مي آوريم تا باورمان شود كه بزرگيم و جايگاهي بيتا داريم. »ناصر خان« خوب زيست و زيبا آراست، اما بيش از آنكه بود، ننمود. اين رويكرد، يادگار ماندگار اين پديده فراموش ناش��دني اجتماع در حال گذار ايران اس��ت. »ناصر خان« اس��طوره نبود، پديده بود، پديده شيك و شاداب، با اخالق و انسانيت در عرصه ورزش و شهرت كه فراوان آدمياني نرينه ي��ا مادينه در نام آوران اجتماع م��ان ديده ايم كه با اندكي س��ترگ و بلندآوازه شدن نام شان باد در غبغب انداخته و به نگاه عاقل اندرسفيه آراسته شده اند. »ناصر خان« اين گونه نبود آ نچنان كه فردين و هر دو اينان مرد خانه و خانواده بودند و از حاشيه هاي پرهياهو و هيجان آنچناني و اينچناني به دور. سال ها و دهه هاست كه در اجتماع درحال گذارمان در جست وجوي الگوهاي آسماني

در دوران كودكي تا فوتبال را شناختم نام ناصر حجازي يكي از دو اسمي بود كه به گوشم خورد. بعدها كه بين دو تيم طرفدار كش��ور بيش��تر رنگ آبي گرفتم عالقه به اين مرد بزرگ فوتبال دوچندان ش��د. وقتي كه ديدمش هيچ تفاوتي با آن عكس هاي قديمي مجله هاي ورزشي نداشت، در اولين نگاه حضورش را مثل همان روزهاي در اوج بودنش حس مي كردي، ش��ايد هم براي همين هميشه در اوج ماند. نگاهش و حركاتش همان نگاهي بود

3 سه شنبه 3 خرداد 1390سال هشتم شماره 1254ویژه نامه حجازی

نگاهنگاه

ادامه از صفحه اول

اسطوره ورزش و اخالق

ب��ه دليل اينك��ه در آبادان به دني��ا آمدم، به �فوتبال عالقه زيادي داشتم تا زماني كه به تهران آمدم و به ورزشگاه امجديه سابق مي رفتم. در آن زم��ان آقاي حجازي در تيم اس��تقالل به عنوان دروازه بان بازي مي كردند. بعد از مدتي تيم ملي فوتبال اي��ران در جام جهان��ي 1978 آرژانتين حاضر ش��د كه من هم به عنوان تماشاگر خودم را به آرژانتين رس��اندم. درست همزمان با بازي تيم ملي ايران با تيم ملي فوتبال اس��كاتلند در اردوي تيم، حاضر شدم و با مهاجراني و حجازي ناهاري خورديم. هميشه مي گويم ناصر حجازي در ورزش و اخالق ايران يك اس��طوره بود. بايد بگويم از درگذش��ت حجازي فقط من متاس��ف نيستم، جامعه ورزشي و... نيز از درگذشت ناصر

حجازي متاسف خواهند بود.

خاطره تكرار ناپذير

براي نگارنده كه از كودكي در دهه 50 شمسي �به دليل قرار گرفت��ن در يك خانواده عالقه مند به فوتبال و البته بيش��تر پرسپوليسي، همواره مساله فوتبال و تيم ملي و رقابت هاي باشگاهي بسيار مهم بوده است، يك نام از همان موقع بسيار پرجلوه بود: »ناصر حجازي«. همگي از حدود يك سال قبل از بيماري سرطان ريه او مطلع بوديم، چون خودم نيز 12 سال پيش و در اوايل خردادماه پدرم را به دليل همين بيماري از دس��ت داده ام، در تمام اين مدت مي توانس��تم حال و روز خانواده اش را كامال درك كنم؛ از طرفي اس��ترس و ناراحتي و لزوم مراقبت از پ��در بيمار در منزل و از طرف ديگر ابراز احترام، توج��ه و همدلي و هم��دردي از س��وي نزديكان. حال توجه كنيم كه وقتي بيمار كسي مثل»ناصر حجازي« باش��د، ميزان توجه و ابراز عالقه و عشق و همدردي مي تواند به حجمي برس��د كه آسايش و آرامش را از خانواده وي س��لب كند. به هر حال، اينه��ا جزو الينف��ك محبوبيت س��تارگاني چون مرحوم »حجازي اس��ت« كه در دوم خرداد در 62 س��الگي جان به جان آفرين تس��ليم كرد. دي ماه 88 در حاشيه يك برنامه راديويي در راديو تهران، »حسن روش��ن« را ديدم و احوال »حجازي« را از ايشان پرسيدم. بسيار نگران بود، البته مي گفت كه »ناصر« خيلي مصمم اس��ت تا آخر در مقابل اين بيماري پايداري كند و امروز همه مي دانيم همين كار را هم كرد. »ناصر حجازي«، »حسن روشن« و »علي پروين« از نسل طاليي دهه 50 فوتبال ايران بودند كه در اولين حضور تيم ملي فوتبال ايران در جام جهاني 1978 آرژانتين، در تركيب اصلي تيم ملي ما حضور داشتند و در مقابل هلند و پرو بازي را واگذار كردند و يك مس��اوي تاريخي يك – يك هم از اسكاتلند گرفتند. »ناصر حجازي« از سال 48 تا 65 به مدت 18 س��ال در رده باش��گاهي فوتبال بازي كرد، البته در تركيب تيم رقيب تيم محبوب من يعني در تاج )قبل از انقالب( و اس��تقالل، كه نام جديد همان باش��گاه تاج پس از انقالب بود. او از س��ال 47 )س��ال تولد نگارنده( ت��ا 59 به مدت 12 سال در تركيب تيم ملي فوتبال ايران دروازه بان ما ب��ود. مربيگري را نيز از س��ال 67 در بنگالدش آغ��از كرد و به تناوب به مدت 20 س��ال )تا س��ال 87( در تيم خود يعني اس��تقالل و ديگر تيم هاي ايران��ي ادامه داد. اين اواخر در تيمي در اس��لواكي به عنوان مدير فني مش��غول ش��ده بود تا اينكه از بيم��اري خود مطلع ش��د و نتوانس��ت ادامه دهد. هنگامي كه »ناصر حج��ازي« در دروازه تيم ملي ما بود، مي توانس��تم در همان حال و هواي كودكي احساس خوبي داشته باشم كه دروازه بان ما فردي اس��ت كه خيال مان را تا حد زيادي راحت مي كند. البته از ش��ما چه پنهان، هنگامي ك��ه او در دروازه تيم استقالل مي ايستاد، عكس العمل هاي عالي او موجب مي شد تا ما پرسپوليسي ها حرص بخوريم ك��ه دروازه بان تيم رقيب، از بدشانس��ي ما بهترين دروازه بان تاريخ فوتبال ماس��ت. بعد از انقالب فقط »احمدرضا عابدزاده« توانست تا حدي اين خاطره خوش را براي ما تكرار كند كه از بابت دروازه تيم ملي فوتبال خيال مان راحت باشد. به هر حال درگذشت »ناصر حجازي«، با توجه پيشرفت بيماري او، مساله اي بود كه همگي آرزو مي كرديم رخ ندهد، ولي احتمال آن هم كم نبود. »ناصر حجازي« از نسلي بود كه با امكانات محدود سال هاي دهه 40 در ورزش ايران به تدريج مطرح ش��د و با پشتكار و خودساختگيبه عنوان ستاره ورزش فوتبال و بهترين دروازه بان تاريخ فوتبال اي��ران و يكي از بهترين ها در فوتبال آسيا مطرح ش��د. در اين س��ال هاي اخير، فضاي كاري در همه ش��اخه ها از جمل��ه ورزش و به ويژه فوتبال عوض شده و اكنون دروازه بانان فوتبال حتي در تيم هاي درجه دو و س��ه فوتبال دستمزدهايي دارند كه هم نس��الن مرحوم »ناص��ر حجازي« در زمان بازي فوتبال شان تصورش راهم نمي توانستند داشته باشند، ولي »حجازي«، »روشن«، »پروين«، »كالني«، »اسكندريان« و »شاهرخي« و ستاره هاي هم نس��ل آنها حاصل دس��ترنج و زحمت كشيدن خ��ود و مربيان ش��ان بودند نه الزام��ا امكانات ويژه و هزينه ه��اي فراوان. از زمان��ي كه فوتبال ايران به اصطالح حرفه اي شده اس��ت، ما هنوز دروازه باني در سطح »حجازي« و »عابدزاده« نداشته ايم. ضمنا صرف پول هاي فراوان و عدم رس��يدگي متناسب به پرورش اخالقي و روحيه ورزش��ي و عدم رش��د متناس��ب فرهنگي موجب مي شود بعضا مسايلي تاس��ف بار در فوتبال اي��ران رخ دهد كه در همين

فصل گذشته هم مواردش كم نبود. به عنوان ي��ك طرفدار فوتبال و البته به عنوان يك پرسپوليس��ي دوآتش��ه، درگذش��ت غم انگيز ش��ادروان »ناصر حجازي« را به اعض��اي خانواده و جامع��ه ورزش و به ويژه اعضا و هواداران باش��گاه استقالل تسليت مي گويم و اميدوارم تا گراميداشت »ناصر حجازي« محل رشد فضاي همدلي و دوستي بين ورزش��كاران و هواداران ورزش باش��د؛ همان همدلي دوستي اي كه »حسن روشن« در حاشيه همان برنامه راديوي��ي در دي ماه 88 آرزو مي كرد.

روح »ناصرخان حجازي« شاد. * دانشيار پژوهشگاه بين المللي زلزله شناسي و مهندسي زلزله

حجازي، تعبيري نو از اسطوره

من اين بزرگوار را ش��خصا نمي شناختم، اما �همواره آراس��تگي، دالوري و دليري او را در دل س��تودم. مي گويند در دروازه باني بازي فوتبال »اس��طوره« بود. امروزه اس��طوره گي را در حق كساني مثال مي زنند كه كاري كارستان كرده اند

چون زنده ياد جهان پهلوان غالمرضا تختي.اين تعبير نو از اس��طوره اس��ت يعني منش و سلوكي كه آبش��خورش فرهمندي نيست، بلكه فرزن��د خصال آدمي اس��ت و وثيق��ه اش كارنامه

درخشان او.

دروازه شناسعكاس خوش ذوق، در عكس تمام قد و بزرگي، �

اندام رشيد و كشيده ناصرخان را قاب گرفته بود كه ساك بر دوش به ستوني در فرودگاه تكيه داده بود. نگاه اندكي مغموم و پرسانش به دوردستي نامعلوم بود و با اينكه ش��رح عكس، موض��وع كدورت را به ش��كلي مبهم مطرح كرده بود، آدم با تماشاي آن چهره و آن عك��س بي بروبرگرد حق را به حجازي

مي داد. ... اما جدا از اين جنبه هاي احساس��ي و ش��ايد متافيزيكي، يك نكته فني كه در دوران اوج حجازي به يادم مي آيد، دروازه شناسي او بود. يعني چارچوب دروازه و موقعيت خودش با اين چارچوب را خوب مي ش��ناخت. معموال در هر فاصل��ه اي از دروازه و – طبعا - پش��ت به آن، مي دانس��ت كه چارچوب دروازه چه موقعيتي نس��بت ب��ه او دارد و در برابر توپ هايي كه به سويش مي آيد چه واكنشي نشان دهد. دروازه بان هايي را ديده ايم كه حتي وقتي توپ مثال از دو متري كنار تير دروازه هم مي گذرد شيرجه مي روند، اما حجازي چنين نمي كرد. اين توپ ها را ره��ا مي كرد. حداكثر ميزان تخمي��ن و خطاي او در اين موارد، نيم مت��ر بود. جدا از تصوير عمومي

ناص��ر حجازي، يك تصوير خصوصي هم از او دارم: رابطه دوستانه اش با دوس��ت از دست رفته ما اهل س��ينما، زنده ياد محمود اس��دي. حجازي را چند بار در پيتزا پنتري، وقتي به س��راغ اس��دي رفتم، آنجا س��ر ميزي در كنار او ديدم. در مراسم يادبود و بزرگداش��ت محمود هم حضور داش��ت. او را كه از نزديك نمي ش��ناختم، اما دوست محمود اسدي

قاعدتا بايد از جنبه هايي آدم حسابي باشد.* منتقد سينما

بي همتا

هن��وز كاله ام را برايش برمي دارم و ايس��تاده برايش دس��ت مي زنم، براي نامش براي اخالق و من��ش و بزرگ��ي اش. ناصرخان ي��ك نفر بود، لياقت اش را داش��ت و با شكوه از اين دنيا رفت. مردي كه محبوب ملت بود و متاسفم كه كاري نمي توانم بكنم. دوست داش��تم مانند روزهايي ك��ه در دروازه بود و عقاب آس��يا بود، برايش در ورزش��گاه هورا بكش��م. او يك نفر بود. اين همه بازيك��ن و دروازه ب��ان آمدند و رفتن��د ولي چرا هيچ يك مانند ناصر حجازي نش��دند. تا آخرين لحظه در چش��مانش غرور، منش و اخالق بود. اما ما دير يادمان مي افتد كه چگونه ش��د و چرا؟ بين اين همه آدم يك نفر ناصر حجازي مي شود. اين آدم ها الگو مي شوند اما متاسفانه خودمان را مي رسانيم تا تنها عكس يادگاري داشته باشيم، مانن��د ناصرخان حجازي در حوزه هاي ديگر نيز

هستند اما متاسفانه دير يادمان مي افتد.

دكتر بهنام اوحديروانپزشك خانواده

علي تاجرنياعضو سابق هيات مديره استقالل

سعيد شريعتي

همايون ارشاديبازيگر

دكتر مهدي زارع * جالل ستاريمحقق و اسطوره شناس

سعيد رادبازيگر

شايد يك فعال كوتاه دست عرصه سياست را نرسد كه در 1 رثاي يك اسطوره بلند قامت فوتبال مطلب خاصي براي گفتن داشته باشد. اما در مورد ناصرخان موضوع متفاوت است. من به خودم حق مي دهم بلكه وظيفه خود مي دانم كه تا هنوز پيكرش را به زير خاك نفرستاد ه اند، چيزكي مختصر در حد وسع خود بنويسم كه درسي را كه از او گرفته ام باز پس بدهم. بگذريم از آنكه آقا ناصر هم به صرافت طبع شفاف و لحن صريحي كه داش��ت هر از گاهي پا توي كفش سياس��تمدار ها مي كرد و شوري در مي افكند. يادم هست سال 84 كه شوراي نگهبان صالحيتش را براي انتخابات رياست جمهوري رد كرد، گفته بود: »چه ايرادي دارد ورزش��ي ها هم كار سياسي انجام بدهند؟ االن كه در ورزش ما سياستمداران فعاليت دارند حاال چه ايرادي دارد مثال حجازي كار سياس��ي كند؟! من شرايط اوليه را براي ثبت ن��ام دارم. اگر صالحيت مان را تاييد كردند

شركت مي كنيم و فكر نمي كنم ايرادي داشته باشد.«حقيقتش اين اس��ت كه من از همان تصوير هاي كدر اما مان��دگار جام جهاني 78 آرژانتين كه ش��ش س��اله بودم و از تلويزيون سياه سفيد خانه مان فوتبال ها را مي ديديم به عقاب آسيا دل بس��ته بودم. هنوز دبستان مي رفتم كه دو تا پيراهن داش��تم، يكي پيراهن پرس��پوليس با ش��ماره هفت سلطان علي پروين و يكي هم شماره يك استقالل ناصرخان حجازي. بعدها هم كه پرسپوليسي شدم چند نفر را در استقالل خيلي دوست داشتم، يكي حسن روشن، يكي سعيد مراغه چيان يكي بهتاش فريبا و از همه بيش��تر ناصرخان حجازي. از شما چه پنهان تنها كس��ي هم كه در طول عمرم از او امضا گرفته ام، آقا ناصر در يكي از نمايشگاه هاي كتاب سال هاي پس از دوم خرداد بود. يادم مي آيد كه در يكي از سالن هاي محل نمايشگاه سخنراني داشتم كه آقا ناصر خجالت زده ام كرد و چند دقيقه اي پاي سخنراني من ايستاد، من هم همان جا جلوي جمع رفتم و

از او به رسم يادبود امضا گرفتم. ناصر حجازي حقيقتا يكي از فوتباليس��ت هاي دهه 40 و 50 ايران بود كه 50 س��ال يكي از لنگرهاي كشتي متالطم

فوتبال ايران به ش��مار مي آمد. حقيقتا كم هس��تند نام هاي آش��ناي فوتبال كه چه در زمان بازيگري تا زمان مربيگري و پيشكسوتي تا اين حد اسمش و رسم شان ببرد و كار بكند. من نمي توانم بگويم كه آيا فوتبال، ناصرخان را ناصرخان كرده يا ناصرخان و امثال ناصرخان فوتبال را چنين محبوب كرده اند. يعني اگر آقا ناصر همان بسكتبالي كه در نوجواني از ميادين ورزشي تجربه كرده بود را ادامه مي داد االن تا اين حد محبوب و مع��روف بود يا نه. اما چيزي كه مي دان��م و مي توانم به آن استناد كنم و حرف اصلي ام را كه در ادامه اين يادداشت مي آيد بر آن اس��توار كنم خصلت جوانمردي و مردم داري ناصرخان بود. ناصرخان حجازي در نگاه من فوتباليستي بود كه دغدغه مردم و جوانان مردم را داشت. برايش هوادار و غيرهوادار معنا نداشت، به همه مردم و خصوصا طرفداران فوتبال با يك چشم نگاه مي كرد، نه اينكه عرق فوتبالي نداشت، يقين دارم با اينكه س��ال ها از استقالل دور بود و بلكه ناماليمات و نامردمي ها را هم بعضا از مجموعه هاي مديريتي اين باشگاه در ادوار مختلف تجربه كرده بود تا همين لحظات آخر عمرش هم دلش براي استقالل و رنگ آبي مي تپيد. اما اين عالقه و جاذبه رسوب كرده در او مانع از آن نبود كه به فوتبال ملي، به ورزش قهرماني، به ورزش عمومي و حتي به دغدغه هاي كالن ملت عطف توجه نكند. نمونه اش همين مصاحبه آخرش اس��ت كه خيلي هم س��روصدا كرد. او دغدغه مردم را داشت و در حد وسع و توان

خود دست افتادگان را مي گرفت، سينه عقاب آسيا فقط جلوي توپ حريفان سپر نبود، من زياد شنيده و خوانده ام كه مردانه براي حق فروافتادگان را گرفتن و داد مظلوم را ستاندن سينه سپر مي كرد و با همان لحن و لهجه صريح اش حقوق ذي حقان

را مطالبه مي كرد.

م��ردم داري خصل��ت برجس��ته اس��طوره هاي ورزش 2 به خصوص فوتبال اس��ت و اين چيزي است كه ما اهالي سياس��ت كم داريم. اهالي سياست به خصوص در جامعه ما تقريبا دو سر يك طيف قرار مي گيرند. يا مرتكب »مردم فريبي پوپوليستي« مي ش��وند يا مدعي »مردم س��االري نخبه گرا« آن چيزي كه اين وس��ط جايش خالي اس��ت »مردم داري« اس��ت. شكاف بين مردم فريبي و مردم س��االري را مردم داري پر مي كند. مردم داري يعني دغدغه ش��بانه روزي همسايگان، هم محلي ها، هم تيمي ها، همكاران اداري، فاميل، خويشاوندان نزديك و دور را داش��تن. يعني موبايل ات را براي شماره هاي ناشناس خاموش نكردن، يعني به منشي دفتر نسپري كه اگر غريبه اي زنگ زد، بگويد حاج آقا جلس��ه تشريف دارند، يعني نم��از مغرب و عش��ا را فرادا نخواني و به مس��جد محل بروي تا ش��ايد گرهي به دستانت باز ش��ود. مردم داري يعني بروي توي صورت آقاي رييس بايس��تي و بگويي چرا اين بنده خدا را مي پيچان��ي كارش را راه بن��داز خ��دا را خ��وش نمي آيد. مردم داري يعني مترصد باش��ي كه دست كار چاق كن هاي از

خدا بي خبر را از به بي راهه رفتن خدمات عمومي كوتاه كني و خودت كارگشاي مردم بشوي. مردم داري يعني اگر نماينده مجل��س هس��تی، وقت هاي��ي را ك��ه در صح��ن مجلس و كميسيون هاي آن نيس��تي، تشريف نبري سونا و جكوزي يا از اين اس��توديو خبري به آن دفتر روزنامه براي اينكه تيتر و عكس ات و فيلم ات را با كيفيت باال چاپ و پخش كنند، يعني بنشيني در دفترت و در آن را به روي ارباب رجوعي كه صدها كيلومتر راه از حوزه انتخابيه كوبيده است تا بيايد تو را ببيند

شايد مشكلش را حل كني باز بگذاري. مردم داري يعني احزاب سياس��ي همه اش به فكر بستن فهرس��ت هاي انتخاباتي نباش��ند، يعن��ي به ام��ور خيريه و س��ازمان دهي مردمي براي گس��ترش فرهنگ كار خير و نيز

دست گيري از افتادگان و ضعيفان جامعه هم بپردازند. و اين چيزي است كه ما بايد از امثال ناصرخان حجازي و غالمرضاي تختي و ده ها و صدها پهلوان جوانمرد مرده يا زنده

بياموزيم. ما اهل سياست را مي گويم. عقاب آس��يا بر دس��تان مردم وفادار تشييع و به بال هاي فرشتگان خدا سپرده مي ش��ود و از او خاطرات خوش زماني كه از س��نگر و دروازه تيم ملي ايران با آن قامت بلندش دفاع مي كرد به يادگار مي ماند و آن همه خوبي و مردم داري كه در آن نمونه بود. آتيال و آتوس��ا! ما همه برادران و خواهران شما

هستيم در سوگ اين اسطوره بلندقامت فوتبال ايران.

ناصرخان مردم دار

»ناصر خان« پدیده اي فراتر از اسطوره

الگويي زمينيساالر بود ولي با ساالرگري مخالف بود

ناصرخان، سلطان قلب هاكه سال هاي جواني را در البه الي ورق هاي مجله ها به ديدارش مي رفتم. هميش��ه ستاره ماند، ش��ايد براي همين هم هميشه

نگاهش برق ستاره ها را در خود داشت. آن روزهايي مجله هاي ورزش��ي را به عش��ق عكس هاي او مي خريدم و كاغذهاي زردشده عكس هايش را هنوز با خود نگه داشته ام، آن روزها او سلطان قلب ها بود و در اين وانفسا عجيب اينكه تا انتها س��لطان قلب ها ماند. هميش��ه برايم مهم بود كه فوتبال، جدا از مستطيل سبز حاشيه اي بزرگ تر دارد و متاسفانه هيچ گاه اين حاش��يه ها همراه با فوتبال ما به درستي و سالمت رشد نكرده اند. از اين رو دلم مي خواست كه بتوانم در استقالل و فوتبال ايران نقش انسان هاي بزرگ كه عالوه بر بعد فني مسايل اخالقي و منش پهلواني س��اخته اند را ايفا كنم. اتفاقا هم اولين برخورد من با ناصر حجازي زماني بود كه بعد از رفتن »كخ« از استقالل دنبال مربي بوديم. دوستان فرصتي فراهم كردند كه قرار مالقات��ي بين ما صورت گيرد. آنچه در اولين ديدار برايم جالب ب��ود، مناعت طبع و بي نيازي حاكم بر وجود او بود. با اينكه من عضو هيات مديره استقالل بودم و فضا براي برخي مالقات هاي معمول موجود بود ليكن ناصرخان با صراحت لهجه نس��بت به ش��رايط خودش صحبت مي كرد. اينكه مي گفت: »من معتقدم نظم و ديسيپليني بايد هميش��ه حاكم باشد.« در حال و هواي جمع هاي ورزشي هيچ كس را مثل او نيافتم. آنچه داشت از آن خودش بود، در وجودش بود. بي نياز به اغراق و تعريف و تمجيد. هنوز هم در ديدار ورزشكاران، ستاره هاي بزرگ و كوچك فراوانند اما برخي ستاره هاي دنباله دارند و هميشه نياز دارند تا كساني در اطراف و اكناف مجيزشان را بگويند، بعضي هم گاه گاهي به سود دوستان رسانه اي مطرح مي شوند. با مصاحبه هايي از جنس رنگ

لباس و مدل ماشين و اينكه بند ساعت شان را چند خريده اند. اما ناصرخان از جنس حرف ه��اي ديگري بود كه كمتر در قالب هاي كليشه اي جا مي شد. نه دسته و گروه داشت و نه مريد. ناصرخان يك ستاره ملي بود از قافله ستاره هاي ماندگار، از آنهايي كه راه را نش��ان مي دهند. ناصرخان پديده امروز فوتبال ايران و آسيا نيست، خصلت هايي داشت كه در طول ساليان حضورش در عرصه قهرماني، ب��ه پهلواني اثبات نمود. صداقت و صراحت بي نظيرش نه تنها در اهالي ورزش كه براي ديگران نيز ارزشمند است. اين صراحت و صداقت او شايد عامل همان برق چشم هايش بود، شايد همين بود كه تا آخرين لحظه در قلب ها حضور داشت و از اي��ن پس نيز نيك نامي اش باقي خواهد ماند. نام نيكي كه از پهلوان��ي و مردانگي در خارج زمين فوتبال به دس��ت آمد و

بر ويژگي افسانه اي اش افزود. اون نيك نامي اش را مديون خصايلي است كه بسيار بهتر از قهرماني اش بود. ناصرخان اگرچه ساالر بود ولي با س��االرگري مخالف بود، اگر با بازيكن ساالري مخالف ب��ود، براي خودش هم جايگاه ويژه اي قايل نبود. ناصرخان مثل خيلي ها اهل نوچه پروري و دسته راه انداختني نبود. هيچ گاه به اهالي سياست باج نداد حتي اين اواخر هم كه برخي براي ترحم، دلسوزي يا استفاده سياسي خواستند او را به كار ببرند، به گونه اي عمل كرد كه اجازه سوءاستفاده نداد. او براي ماندن به هر قيمت اهل راه اندازي دسته و هيات نشد. ناصرخان چون نخواست به هر

قيمت بماند به همين علت براي هميشه جاودانه خواهد ماند.

دسترس ناپذير براي نوجوانان و جوانان مان بوده ايم. آيا هنگام آن فرا نرسيده است كه به زمين و زمينيان نيز نگاهي جويا و پويا بيندازيم و نيكوسرشتان و راست كرداران عرصه فرهنگ و هنر و انديشه و ورزش را در جايگاه الگوهايي زنده و پيش چشم و ذهن برسانيم؟ »ناصر خان« رفت. راه »ناصر خان« در اين سرزمين رهرو و راهبر چنداني نداش��ته اس��ت؛ اكنون با ماست كه بخواهيم در ستايش از رهروان چنين راهي سخن به ستايش بر زبان آوريم، ره روش��ن كني��م و جوانان و نوجوانان به آن پيش خوانيم يا آنكه آسان چنين فرصت هايي از دست دهيم تا فردا بر آن افسوس خوريم. »ناصر خان« رفت، اما داستان هويت و ش��خصيت س��الم و صالح اين سرزمين ناگشوده و

درهم پيچيده پيش روي ماست.

بي گمان آنكه آغازش از آسمان هاستهرگز در زمين به پايان نمي رسد

فرام��وش كرده ام كج��ا، ام��ا در جاي��ي خواندم كه بزرگ ترين دارايي انسان، حس احترامي است كه ديگران از فرسنگ ها فاصله و فرس��نگ ها زمان به او دارند )يا به او مي توانند داش��ته باشند(. گاه مي ش��ود كه فرزندي از درگذشت پدر و مادرش، متاثر نمي شود و گاه مي شود كه غريبگاني، از شنيدن خبر درگذشت كسي، سخت غرق در اشك و آه مي شوند... و همين اشك و آه غريبگان است كه بزرگي ما را مشخص مي كند؛ بزرگي بزرگاني را كه آنقدر خوب بوده اند كه به تسخير روح ها و قلب ها برخواسته اند. آن گونه كه آقاي اسطوره؛ چنين بود و با قلب ها و روح هاي

ما چنان كرد. ما مردمان عادت كرده ايم كه دوس��ت داش��ته باشيم

كس��اني را كه ما را به اوج برده اند و به ما احس��اس افتخار بخش��يده اند؛ كه به راستي نيز عادت آشنا و مطلوبي بوده )كه مي تواند باشد؛ هنوز، حاال، اينجا(. ما با اسطوره قلعه عقاب هاي آس��يا زندگ��ي كرده ايم. بزرگ��ي كرده ايم و به ديگران فخر فروخته ايم؛ با سر انگشتان و پروازهاي مردي كه بزرگ بود و بزرگ ماند! چگونه مي توان او را فراموش كرد. نه؛ باورم نمي شود كه بتوان مردي را فراموش كرد كه با خبر كوچ خود، اشك ها روانه كرد از چشم هاي غريبگان! و احترام ها برانگيخت و بسياري را به حرمت نامش، ناچار به برخاستن و كاله از سر برگرفتن ساخت. سفرت به خير، اما... با خاطرات ماندگار تو چه بايد بكنيم؟ برايت دعاي سفر مي خوانم تا در هرجا كه هس��تي، به سالمت باشي و رها؛

اسطوره هميشه نسل من!* مديرمسوول مجله موفقيت

اسطوره اي مايه فخر مااحمد حلت*

Page 4: ویژنامه روزنامه شرق به مناسبت درگذشت شادروان ناصر حجازی

سال هشتم شماره 41254 سه شنبه 3 خرداد 1390ویژه‌نامه‌حجازی

گفت‌وگونگاه

حشمت‌مهاجراني‌از‌شاگردش‌مي‌گوید

ناصر از همان جواني رك بودحشمت مهاجراني يكي از مربيان اصلي ناصر حجازي �

در دوران بازي اش بود. تيم ملي ايران براي اولين در سال 1978 حضور در ج��ام جهاني را تجربه كرد. در آن تيم مهاجراني س��رمربي بود و حجازي دروازه بان. س��رمربي اسبق تيم ملي درباره همكاري اش با حجازي در تيم ملي مي گويد: »در س��ال 1353 بود كه من به عنوان دستيار فرانك اوفارل وارد كادر فني تيم ملي شدم. در آن موقع حجازي جواني 19-18 ساله بود كه خيلي زود رشد كرده بود و به تيم ملي راه پيدا كرده بود. رايكوف، سرمربي قبلي تيم ملي و تاج اعتقاد عجيبي به ناصر داشت و قبل از ما او را به تيم ملي دعوت كرده بود. خود ناصر هم در مسابقات باشگاهي خوش درخشيده بود. آن موقع مثل االن نبود كه تيم هاي شهرستاني هم حرف هايي براي گفتن داشته باش��ند، تمامي بازيكنان تيم ملي از پرس��پوليس، تاج و پاس انتخاب مي ش��دند و رقابت خيلي سخت بود و در اين شرايط ناصر با مهارتي كه داشت، توانست خودش را در تيم ملي جا كند. ما تا سال 1978 با هم در تيم ملي همكاري داش��تيم و ناصر يكي از ركن هاي اصلي تيمي بود كه در جام جهاني 1978 شركت كرد.« قهرماني در بازي هاي آسيايي 1974 يكي از خاطرات شيرين حجازي

و مهاجراني در كنار يكديگر است: بازي هاي آسيايي 1974 تهران اولين تورنمنت مهمي ب��ود كه م��ن در تيم ملي در كنار ناصر حضور داش��تم، آن موقع هنوز س��رمربي تيم ملي نش��ده بودم و كمك مربي بودم. قبل از فينال ناصر مچش آس��يب ديده بود و دس��تش را با گچ بسته بود. اوفارل از من پرسيد: »كي در دروازه بايستد؟« با اينكه ناصر مصدوم بود، من گفتم: »حجازي«. ناصر دروازه بان جس��وري بود، تكنيكي بود خيل��ي خوب به توپ ضربه مي زد. به اين داليل با اينكه مصدوم بود، مجبورش كردم درون دروازه قرار بگيرد و ما بازي را برديم و قهرمان شديم.« مهاجراني مثل خيلي ها تاكيد مي كن��د صراحت لهجه يكي از ويژگي هاي اصلي ناصر حج��ازي در طول زندگي اش بوده: »االن مي بينيم كه همه از رك گويي حجازي به نيكي ياد مي كنند. من مي خواهم بگويم كه ناصر از همان روز اول همين طوري بود. زندگي سالمي داشت و هيچ وقت حرف را در دلش نگه نمي داشت.« آيا اين رك گويي حجازي باعث شده بود تا مهاجراني و شاگردش با هم چالش پيدا كنند؟ سرمربي تي��م ملي ايران در جام جهاني 1978 در پاس��خ به اين س��وال مي گويد: »هيچ وقت با هم به مشكل برنخورديم، اخالق همديگر را مي دانس��تيم. اگر بخواهم بگويم چه مواقعي ناصر از من دلخور مي شد، بايد به زمان هايي اشاره كنم كه از من مرخصي مي خواست و من بهش نمي دادم. ناصر دانشجوي زبان بود كه همانجا با همسرش آشنا شد، آن موقع كه نام��زد بودند، مي آمد پيش من و مرخصي مي خواست تا با نامزدش بيرون برود و وقتي من مخالفت مي كردم، ناراحت مي شد، شايد تو دلش يك چيزي هم به من گفت، يا يادم است زماني كه آتيال به دنيا آمد، چند بار آمد مرخصي خواس��ت بهش ندادم. دوست ندارم از اصطالح مربي و شاگرد استفاده كنم، دعا مي كنم آنهايي ك��ه روزي اين افتخار را داش��تم ك��ه در تيم ملي با آنها

همكاري داشته باشم، سالمت باشند.«اين پيشكسوت فوتبال بهتر از هر كسي مي تواند درباره خصوصيات فني حجازي صحبت كن��د: »اگر بخواهم از ويژگي هاي ناصر بگويم، ابتدا بايد به تكنيك بااليش اشاره كنم. پنجه هاي قوي اي داشت. پرش هايش بي نظير بود و در مجموع از خصوصيات يك دروازه بان برجسته برخوردار بود. آن موقع مثل االن وسايل ارتباط جمعي قوي نبودند، واال ما بازيكناني مثل ناصر حجازي، ابراهيم قاسم پور، حسن روشن و... داش��تيم كه مي توانستند در ليگ هاي اروپايي ب��ازي كنند.« حجازي در دوران ب��ازي و مربيگري اش به دو مساله معترض بود؛ نخست اينكه زود از تيم ملي كنار گذاشته شده بود و دوم اينكه هرگز سرمربي تيم ملي نشد،

مهاجراني در اين دو زمينه حق را به شاگردش مي دهد.

استقاللي با شخصيت

چه ش��ورانگيز بود وقتي بر دروازه مي ايس��تاد، گويي �فاصله بين جس��م و روح را به حداقل رس��انده بود، گويي غيرت و مردانگي چون رش��ته هاي خون در تن مردانه اش دوي��ده، آنگاه موج موج پش��ته پش��ته تبخير مي ش��د و برمي خيزيد. حركت بدنش حد اعالي هماهنگي اركان جود و چاالكي و هوش��ياري را به نمايش مي گذاشت تنش به زنده ترين و عصبي ترين حد خود مي رسيد. به نظر مي رسيد كه روحانيت و معنويت با جس��م اش به هم آميخته و يكي ش��ده اند و آماده گش��ته اند با عروج هم آغوش گردند. ميل خاكي به نهايت تبلور و تلطيف او تصعيد مي ش��د در اين حالت س��اق ها ش��اه عضو بدن او مي ش��دند و او به زيبايي جوهر و ضرورت حياتي خود را در حراست از دروازه ملي به اثبات مي رساند. ساق هايش در اين حالت از غرور ملي الهام روحي جديدي مي گرفتند و اين ديگر فرمانرواي وجودش س��اق هايش بودند كه او را به ميل خ��ود و به هوش خود به حراست از دروازه وامي داشتند. در حقيقت مگر جز اين مي توان بود مگر نه اين است كه ساق ها وظيفه به جنبش درآوردن بدن را برعهده دارند و بدن و انسان بدون جنبش چه معنايي دارد؟ جنبش اس��ت كه انديش��ه و حركت را يكي به ديگري تبديل مي كند: انديشه به حركت و حركت به انديش��ه و آنگاه انس��ان با جنب��ش در حد يك موجود باالرونده عروج مي كند و ما كه نظاره گر قامت پراستقامت او بوديم اين فكر براي مان حاصل مي شد كه انسان پايبند خاك نيس��ت. در زماني كه ساق به جنبش مي افتد انسان فرمانرواي عالم مي ش��ود روح را مس��خر جسم مي كند و جس��م را چون انگور در چرخش��ت مي فشارد تفاله هايش را مي گيرد و جوهر و عصاره اش را بيرون مي كش��د، باري ناصرخان در آن دوران پرحادثه ما را به جنبش و رهنمون كرد. براي همه نس��ل ها شعله اي را روشن نمود كه با هيچ بادي خاموش نخواهد ش��د. حراست هوشمند و مجرب او از دروازه ملي تماش��اگران را به حراست هوشمندانه ملت رهنمون كرد. آن روز كه كانديداي رياست جمهوري شده بود، نگران بودم كه رد صالحيت شود جسارت كرده استدعا كردم ك��ه كناره گيري كند در جواب گفت باكي ندارد كه صالحيت اش زير س��وال رود. باك از مملكت دارد و اينكه مي خواهد تفكر دروازه باني را تا مرزباني منتشر كند كه ايران و ايراني همواره مستقل و آزاد و سربلند باشند. همان لحظه به ياد آوردم كه با محمدان چگونه بنگالدش را پرآوازه كرد كه نه قب��ل از او و نه بعد از او هيچ گاه نامي از بنگالدش و فوتبالش نشنيديم و حجازي بود كه معادل يك ملت شد و ملتي را بلندآوازه كرد. وااس��فا به ح��ال ما، آنگاه كه او با فوتبال بنگالدش، بنگالدشي ها را به شهرت مي رساند ما در اين آب و خاك جايي براي او نداش��تيم؛ اگرچه امروز همه در فراق او افسرده ايم اما همه غربتي را برايش ساختيم كه از غصه غربت س��رطان در جسمش النه كرد. اگر حسرت دروازه ب��ان امروز مانده بر دل، خود مس��بب اين حس��رت بوده و هس��تيم خدايا حكمت ات را شكر چه نسل غريبي هس��تيم. ما روزي فوتبال را به روي ناصرخان مي بنديم تا حدي كه پس��رش و يادگارش آتيال هم در كمال آمادگي و اس��تقامت قلم قرمز دورش كشيده مي شود و آن جوان رعنا كه در بزرگي پدرش گم شده به خاطر بزرگي پدرش خط خورده مي شود و امروز همه زبان به تعريف و تمجيد از ناصرخان گش��وده ايم و آتي��ال حيران كه خدايا آنگاه كه پدرم بود آنهايي كه رقص پاهايش را در حراس��ت از دروازه ملي ديده و فراموش كرده بودند، چطور امروز همه بيادش افتاده اند تا ديروز مگر نه اينكه پدرم ناتني بود و من هم به خاطر پدر ناتني چطور يك ش��به با همه تني شدم و قبول بفرماييد كه غصه هاي آتيال اين روزها چند برابر است هم به خاطر فقدان پدر هم به خاطر فقدان يك اسطوره و هم به خاطر اين دورنگي ها كه از دست روزگار مي بيند كه هم بر پدرش رفت و هم بر او. آري، آن روز كه با ناصرخان بر سر كانديداتوري رياست جمهوري گفتمان داشتم، آرزو داشت كه تا پاي جان به ميهن اسالمي خدمت كند، آرزو داشت كه ايران عزيز با آن سوابق درخشان تاريخي همواره سربلند باشد، آرزو داشت ايرانيان در خانه خود آزادي عمل داشته باشند، آرزو داشت ملت بزرگ ايران با محروميت وداع كند آرزوهاي زياد و مي گفت كانديدا شده است كه بگويد آماده اس��ت تا آخر عمر به ميهن خود خدم��ت كند. آخرين بار يادش بخير تا مرا ديد ياد آن روز افتاد و گفت ديدي فالني من براي خدم��ت آماده بودم اما انگار خدا هم نمي خواهد تن رنجورم مرا از تحمل زحمت فوق العاده و مقاومت عاجز كرده است و در پاس��خ عرض كردم ناصرخان بدون شك شما خردمندترين، باارزش ترين، آزاده ترين و مردمي ترين قهرماني هستي كه نه تنها فوتبال ات نقطه عطفي در تاريخ ورزش كش��ور است، بلكه زندگي ات هم همين است. شما مش��عل فروزاني را روشن كرده كه تا انسانيت باقي است، باقي خواهد بود و به واقع عقيده ام را گفتم چون ناصرخان اراده اي آهنين داش��ت. شخصيتي خارق العاده، در دفاع از حق قوي، جس��ور و ش��جاع بود. هر مدي��ري در مقابله با او از صراح��ت لهجه اش هراس داش��ت اگر او را به س��ينه خاك مي س��پاريم بذري است كه غني ترين خرمن ها را به بار خواهد آورد گرچه ضايعه اي اس��ت بزرگ كه به آساني جبران نخواهد ش��د اما سرمشق واگيرداري است با روحي بزرگ قهرماني مبارز قهرماني آزاده كه محمدان و بنگالدش عالوه بر ايران به آن معترفند و ش��عاع آزادگي اش مرزها را پشت سر گذاش��ته در ملبورن سال 76 او با تيم ملي نبود ولي من بي��اد ندارم كه ايرانيان خ��ارج از مملكت چنين احترامي براي يك ش��خصيت ايراني قايل باشند كه همه دركن��ار پيروزي تيم ملي از او ي��اد مي كردند و از احوال او مي پرسيدند و من از اين احساسات واقعي و قلبي آنها يافتم كه چه اندازه به او ايمان دارند. قبول داشته باشيد كه همواره و هميشه به او احتياج داريم به آرمان خواهي او، به قانع بودن او، به قامت او، به استقامت او، به صداقت او و به صراحت او. يادش گرامي و براي احساس آرامش او قدر آتيال را بدانيم

گرچه قدر ناصرخان را ندانستيم.

سعيد فائقيمعاون اسبق سازمان تربيت بدني

مهدی حدادپور: سلطه ناصر حجازي بر قلب هاي هوادارانش با مرگ او به پايان نرس��يده است. براي بزرگمردي مثل ناصر حجازي، مرگ، درست مثل زندگي سرشار از طراوت، شادي و

بزرگي است. سهراب مي گويد:مرگ پايان كبوتر نيست

مرگ وارونه يك زنجره نيست مرگ در آب و هواي خوش انديشه نشيمن دارد

مرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن مي گويد مرگ مسوول قشنگي پر شاپرك است.

بين تمثيل زندگي و مرگ ب��راي ناصر حجازي فاصله زيادي وجود ندارد.

زندگي، حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد زندگي نوبر انجير سياه در دهان گس تابستان است

ناصر حجازي مرد، مغرورترين م��رد فوتبال ايران، از كنار ما به قطعه نام آوران بهش��ت زهرا منتقل شد. غرور چيز خوبي است. غرور باعث مي شود كه ديگران بدانند تو در جامعه و در دل م��ردم چه جايگاهي داري. تو ك��ه بارها پرچم ايران را باال بردي اما هنگام مرگ، تلويزي��ون خبر رفتن ات را اعالم نكرد، براي بعضي ها پرچم ايران، قداس��ت كمرنگي دارد. تو تعظيم نكردي، تو مغرور بودي، بعضي ها دوست نداشتند قهرمان دل مردم مغرور باش��د. بعضي ها به تعظيم تو نياز داش��تند اما تو تعظيم نكردي تا ايستاده بميري، مثل درخت، تناور و سربلند و وقتي رفتي امجديه را پر از تماش��اگر سازي آنها كه آمده اند تا شلوغ ترين اس��تاديوم تاريخ را ببينند. فردا آزادی قيامت را

تجربه مي كند.

اينجا آنكاراس��ت، مسابقات جام عمران منطقه اي، ايران با تيم ملي تركيه بازي دارد. مس��تر رايكوف جوان تازه واردي را ب��ه عنوان دروازه بان تيم ملي برگزيده اس��ت. جايي كه اصلي، ظلي، كش��اورز، مالكي و نيك نفس هس��تند، اين بچه درون دروازه چه مي كند؟ اين حرف مدافعان باتجربه تيم ملي است. يك��ي از آنها، دلداري و انرژي را به ظن خود اين گونه تفس��ير مي كند: »حواس ات جمع باش��ه جوجه!« حجازي به حرمت آنه��ا اما چيزي نمي گويد. تركيه در 28 دقيقه بازي چهار گل ب��ه ايران مي زند، با ادامه اي��ن روند تيم ملي بايد تا پايان بازي 11 گل بخورد. مس��تر رايكوف تعويض اش كن ديگر... گوش مس��تر بدهكار نيس��ت. حجازي مي ماند. 62 دقيقه در آنكارا دروازه تيم ملي فوتبال را بس��ته نگه مي دارد. تابس��تان س��ال 1348، فصلي تازه به روي زندگي مردي باز مي ش��ود كه بچه محل سلسبيل تهران است، در حال بازي واليبال بود كه معلم ورزش به علت غيبت گلر تيم فوتبال از او خواس��ت دروازه بان تيم منتخب مدرسه شود. همان چند دقيقه كار خودش را كرد. چهار س��ال بعد، حجازي در سنگري قرار گرفت كه قبال عزيز اصلي از آن دفاع مي كرد. او مرد شماره يك تيم ملي فوتبال شد.

شناخت‌نامه‌ناص��ر حجازي، متولد 22 آذر س��ال 1328 در تهران بود. رشته زبان انگليس��ي را در مدرسه عالي ترجمه خواند. 1/84 متر قد داش��ت كه ش��ايد براي يك دروازه بان زياد قد بلندي نب��ود. حجازي را نظير اكث��ر دروازه بان هاي بزرگ، يك حادثه به فوتبال كش��اند و بي ترديد اگر به فوتبال روي نكرده بود در ورزش نخستين اش يعني بسكتبال يا حتي واليبال كه به آن هم عالقه زيادي داش��ت يكي از چهره هاي خوب ما در سطح ملي بود. بسكتبال را از دبيرستان ابومسلم شروع كرد، آن هم به خاطر قدبلندش، سپس عضو تيم بسكتبال باشگاه پوالد شد. كالس چهارم بود، تيم چهارم تهران در رش��ته بسكتبال را با پ��والد تجربه كرد؛ اين اولين تجربه قهرماني او در زندگي بود. تيم فوتبال مدرسه سينا، يعني مدرسه دوم او، با يك تيم محلي در زمين شماره چهار يعني اكبرآباد مسابقه داشتند. حجازي با بروبچه هاي مدرسه براي ديدن اين مسابقه به ورزشگاه اكبرآباد رفته و مس��ابقه را از كنار زمين تماشا مي كرد، تا چشم به هم زد، تيم مدرس��ه اش 6 بر صفر عقب افتاد، آقا دس��تگاه، معلم ورزش مدرس��ه س��ينا كه از اين نتيجه ناراضي بود با چشمان بي هدفش اطراف را ن��گاه مي كرد تا اينكه نگاهش روي ناصر

حجازي متمركز شد و... »هي ناصر تو قدت بلنده، بدو برو توي دروازه.«

آن روز ناصر حجازي چند توپ خوب را گرفت و به قولي، شوخي شوخي دروازه بان تيم مدرسه شد.

عقاب...‌مي‌گویدس��ال 47 در مس��ابقات قهرماني دبيرس��تان هاي تهران، دبيرستان س��ينا، موقعيت خوبي داشت. مابين چهار تيم اول قرار گرفتيم. وضعيت جدول در روز آخر به شكلي بود كه برابر كارون اگر مي باختيم كارون قهرمان مي ش��د، اما اگر برابر اين تيم مس��اوي مي كرديم يا مي برديم، دبيرستان وحيد قهرمان مي شد. در دبيرس��تان كارون، بچه هاي سرشناسي مثل غالم وفاخواه، منصور ضرابي و جواد رمزي بازي مي كردند. آنها كري خوانده بودند كه هفت، هشت گل به دبيرستان سينا مي زنيم اما زهي خيال باطل. هرچه توپ زدند در نيمه اول گرفتم. بازيكنان حريف و حتي معلم ورزش آنها س��راغم آمدند و بين دو نيمه

گفتند: ناصر هرچه بخواهي مي دهيم فقط يك گل بخور...من تا دقيقه 85 دروازه را بسته نگه داشتم و در اين دقيقه به يكي از مدافعان گفتم: به مهاجمان مغرور تيم كارون بگوييد بيايند از كري خواندشان معذرت بخواهند تا من مصدوم شوم! من در اين دقيقه بعد از معذرت خواهي آنها از زمين بيرون آمدم و بيرون آمدن من همانا و دو گلي كه تيم س��ينا در دو دقيقه آخر خورد همان. در همان مسابقه بود كه مسووالن حاضر در مسابقات آموزشگاهي با مشاهده اين نمايش خوب من، من را به عنوان دروازه بان شماره يك تيم آموزشگاه ها انتخاب كردند. مدتي بعد، تيم آموزشگاه هاي تهران به گرگان رفت. من هم با اين تيم بودم بعد از بازگش��ت به تهران بود كه در روزنامه يك آگهي با اين عنوان چاپ ش��ده ب��ود كه براي عضويت در تيم ملي فوتبال جوانان جهت شركت در مسابقات جوانان آسيا در بانكوك بهترين فوتباليست هاي متولد س��ال 1328 و 1329 برگزيده خواهند ش��د. براي ديدن مس��ووالن انتخاب كننده تيم ملي جوانان يك روز به ورزش��گاه شماره سه شهباز رفتم.

پایان‌اسطوره‌

جاي سبزش درون دروازه ها خالي است

داود نصيري، محمد بياتي و رايكوف تيم ملي جوانان را انتخاب كردند. نوبت من كه شد چند شيرجه استثنايي زدم، رايكوف من را صدا زد و گفت: پسر بيا اينجا ببينم. تو متولد چه سالي

هستي؟ جواب دادم: 28 آقا. من تو را انتخاب مي كنم...با خوش��حالي به خانه رفتم، س��پس با تيم آموزشگاه هاي تهران قهرمان مسابقات كشور شدم. در مسابقه فينال هم بازي كردم. در پنج بازي حتي يك گل هم نخوردم، بعد برگش��تم س��ر تمرينات تيم جوانان، اما كتفم آس��يب دي��د. بعد از رفع آسيب ديدگي تيم ملي بزرگساالن براي سفر به شوروي انتخاب ش��دم. در روزنامه خواندم كه عسگرخاني، مالكي و قفلساز به عنوان دروازه بان تيم ملي برگزيده شده اند. با خواندن اين خبر به س��رعت پيش رايكوف رفتم و گفتم: موس��يو رايكوف شما گفتيد من بهتر از همه هستم، پس چرا من را براي تيم ملي انتخاب نكرديد؟ رايكوف گفت: ولي كتف تو آسيب ديده بود. گفتم: كامال خوب ش��ده ام، گفت: از فردا بيا سر تمرين ببينم چه مي ش��ود. به تمرينات تيم ملي رفتم و به عنوان دروازه بان

اول انتخاب شدم.اولين‌سفر‌خارجي

در شوروي، حجازي به عنوان دروازه بان ثابت بازي كرد و با 12 گل خورده در چهار بازي روزهاي خوبي را نداشت. خودش مي گويد: يك دروازه بان بايد در طول بازي با مدافعان خود حرف بزند و آنها را در عقب، جلو كردن كمك كند، با اين تصور يك بار به يكي از مدافعان چيزي گفتم كه در جوابم گفت: ساكت شو جوجه. راستي مي دانيد، اوايل كارم آنقدر »جوجه، جوجه« شنيدم كه گاهي اوقات قصد ترك فوتبال را داشتم. همان ها كه به من جوجه مي گفتند س��ه تا از گل هاي روس ها را خودشان

به من زدند.برایش‌زدند‌اما...

در ج��ام عمران منطقه اي، اي��ران در 28 دقيقه چهار گل از تيم تركيه خورد. روي يك گل حجازي مقصر بود اما س��ه گل ديگر تقصير مدافعان بود، بعضي از آنها در هنگام برگشت به تهران، مدام عزيز اصلي را به رخ مي كش��يدند و مي گفتند: ناصر حجازي اليي خورده است! به هر حال، با وجود تمام اين حرف ه��ا كارم را ادامه دادم با ق��درت هم ادامه دادم. در همان بازي با تركيه كه در نيمه اول، چهار گل خورده بودم، بين دو نيمه به مهدي عس��گرخاني گفتم: مهدي، نيمه دوم تو، توي دروازه بايس��ت تا من چهار گل ديگر نخورم و آبرويم نرود اما عسگرخاني گفت: اگر قرار به خراب شدن باشد بگذار دو تامون خراب نشويم! در نيمه دوم من گل نخوردم و دروازه بان اول تيم

ملي فوتبال ماندم.خصوصيات‌منحصر‌به‌فرد‌حجازي

هيچ وق��ت زير بار نرف��ت، حق گويي و صراح��ت لهجه از مهم ترين خصوصي��ات او بود. يك بار در مس��ابقات المپيك 1972 مونيخ مس��ووالن فدراسيون قول داده بودند كه مبلغي را ب��ه عنوان پاداش صعود ما به جام جهاني بدهند آنها بدقولي كردن��د. نه به خاطر پول بلكه به خاطر حق بچه هاي تيم ملي و غ��روري كه تصور مي كرد از بازيكنان تيم ملي ضايع ش��ده، در اعتراض به مسووالن فدراسيون دو روز به تمرين نيامد؛ اما پاس��خ اين اعتراض حذف ناصر حجازي از مس��افران المپيك 1972 مونيخ بود. حسين كالني و غالمحسين مظلومي دو نفر از بااخالق ترين ياران تيم ملي فوتبال هم سه اعتراض مشابهي را

داشتند و با اين اعتراض به جا آنها هم محروم شدند.

حجازي چنين اعتراضي را در س��ال 55 و بعد از مسابقات المپيك مونترال به فدراس��يون ك��رد. او گفت: ما به المپيك مونترال صعود كرديم، قهرمان جام ملت ها شديم. در مونترال براي اولين بار بين هشت تيم برتر المپيك قرار گرفتيم اما دريغ

از يك شاخه گل... حجازي اعتراض كرد و در نوروز سال 56 همراه تيم ملي به مسابقات تورنمنت مادريد نرفت. در سال 57 بعد از صعود تيم ملي به جام جهاني بود كه اين بار ساير با تجربه هاي تيم ملي با او، هم آواز شدند. حاال حرف همه يكي شده بود، پاداش صعود ما به جام جهاني چه شد؟ مثل امروز نبود كه يك بازيكن بعد از يك صعود يا كس��ب يك مقام سوم در جام ملت ها به اندازه تمام عمرش پول بگيرد. به هر حال پروين، گازراني و حجازي در اعتراض به عدم پرداخت پاداش در آستانه جام جهاني ساك خود را برداشتند تا اردو را ترك كنند كه ناگهان با عتاب شديد مسووالن ساواك به اردو برگشتند. البته بعدها پاداش صعود كه

يك ساعت رولكس طال بود به آنها پرداخت شد.بعد از جام جهاني آرژانتين پولي را كه فيفا به فوتباليست هاي شركت كننده در جام جهاني مي دهد به فدراسيون پرداخت اما بروز حوادث انقالب باعث ش��د كه همه چيز در جامعه به هم بريزد. آتاباي با اين پول از كش��ور فرار كرد. جالب است بدانيد تنها كس��ي كه اين حق مس��لم را گرفت، فق��ط و فقط ناصر حج��ازي بود. رك گويي ها و صراح��ت لهجه او تا لحظه مرگ ادامه داش��ت. حجازي در يكي از مصاحبه هاي خصوصي آخر

عمرش جمله اي را به كار برد.فقط‌یك‌نفر‌را‌نمي‌بخشم

حجازي آدم بخشنده اي بود، با وجود غرور فراواني كه داشت سعي بسيار مي كرد كه دل كسي را نشكند. او در مصاحبه اي ك��ه يكي، دو ماه قبل، يعني بعد از عيد نوروز انجام داد گفت: از همه كس��اني كه احتماال در ح��ق من جفا كردند مي گذرم به جز يك نفر و درخواس��ت مي كنم كه همه آنهايي كه تصور مي كنند به آنها ظلم كرده ام، مرا ببخش��ند. ناصر حجازي مرد بسيار پرغروري بود اما وقتي با اين صراحت درباره آن يك نفر كه خيلي چيزها را در زندگي مديون اوس��ت را به كار مي برد معلوم اس��ت چقدر از او دل رنجه بود. حجازي دنياي خاك را ترك كرد و به جز يك نفر از همه طلب بخشش كرد و به جز

يك نفر همه را بخشيد. خدا رحمتش كند...قهرمان‌بزرگ

حج��ازي در دوران بازي، افتخ��ارات زيادي را براي فوتبال ملي و باشگاه اش تاج سابق و بعدها استقالل تهران آفريد. اين افتخارات را با هم مرور مي كنيم البته يادآور مي ش��ويم كه در اين افتخارات، نوع درجه اول آنها را با هم مرور كرده و از مرور

افتخارات با شكل و درجات پايين چشم پوشي مي كنيم.1- قهرماني با تيم اس��تقالل در جام باشگاه هاي آسيا- 1349

در تهران2- قهرماني با تيم استقالل در مسابقات ليگ اول منطقه اي-

1349 در تهران3- قهرماني با استقالل در مسابقات فوتبال باشگاه هاي تهران-

1349 در تهران4- قهرماني با استقالل در مسابقات فوتبال باشگاه هاي تهران-

1350 در تهران5- قهرمان��ي با تيم ملي در مس��ابقات فوتبال جام ملت هاي

آسيا- 1351 بانكوك19721 مونيخ- 6

1351 راولپندي7- قهرماني با تيم ملي در مسابقات فوتبال بازي هاي آسيايي

1974- 1353 تهران 8- قهرماني با استقالل در مسابقات ليگ دوم تخت جمشيد-

13539- قهرماني با تيم ملي در جام ملت هاي 1976 آس��يا- 1355

تهران 10- صعود با تيم ملي به مس��ابقات فوتب��ال المپيك 1976

مونترال- 1355 تهران 11- صعود با تيم ملي به مس��ابقات فوتبال جام جهاني 1978

آرژانتين- 135612- صعود با تيم ملي به مسابقات فوتبال المپيك 1980 مسكو13- قهرماني با اس��تقالل در مس��ابقات فوتبال باش��گاه هاي

تهران- 136214- قهرماني با اس��تقالل در مس��ابقات فوتبال باش��گاه هاي

تهران- 136415- قهرماني به عنوان سرمربي با استقالل در مسابقات ليگ

هفتم آزادگان- 1376

...مروري‌دیگرحجازي فوتبال قهرماني را از تيم نادر تهران ش��روع كرد. در سال 1348 به تيم فوتبال تاج سابق )استقالل( پيوست. در س��ال 1354 به تيم شهباز كوچ كرد. در سال 59 به استقالل برگشت. در سال 59، مدت كوتاهي را در تمرينات تيم فوتبال منچستريونايتد انگلستان شركت كرد. در سال هاي 59 تا 65 كه توأم با كاپيتاني او بود حضور در جمع آبي پوشان را تجربه كرد. حجازي در س��ال 65 به تيم محم��دان بنگالدش رفت. مسووالن اين تيم، او را به عنوان سرمربي تيم خود برگزيدند. حجازي در سال 69 به ايران برگشت و سرمربي تيم شهرداري كرمان ش��د. در سال 70 عنوان سرمربيگري را در تيم فوتبال بانك تجارت تهران به دست آورد. در سال 73 سرمربي سپاهان شد. در سال 74 سرمربي ماشين سازي و در سال 75 سرمربي استقالل شد. با استقالل در مسابقات جام باشگاه هاي آسيا به فينال رس��يد. حجازي در س��ال 78 هدايت تيم ذوب آهن را برعهده گرفت. در سال 79 س��رمربي استقالل رشت شد. در س��ال 82 هدايت استقالل اهواز را بر عهده گرفت. در سال 85 سرمربي نساجي قائم شهر شد. در سال 87 سرمربي استقالل تهران و در سال 88 مديرفني تيم فوتبال دي استرادا اسلواكي ش��د. او سپس مديرفني استقالل ش��د. ناصر حجازي، در روز 24 آذر س��ال 1328 ب��ه دنيا آمد و در روز دوم خرداد س��ال 1390 درگذش��ت. او هنگام مرگ 61 سال و 157 روز داشت.

ياد بزرگمرد فوتبال ايران، ناصر حجازي را گرامي مي داريم.

از ميدان آرژانتين پيچيدم به سمت خيابان پشتي روزنام��ه. به محض ورود مجبور به توقف كامل ش��دم. خيابان »الوند« س��ربااليي اس��ت و توقف كامل براي كس��اني كه عمل كالج ش��ان ضعف دارد دردسرس��از مي ش��ود. پژويي كمي به عقب سر مي خورد و سپرش به يك ماكس��يما مي گيرد. در كمال ناباوري مي بينم كه هيچ كدام از سرنش��ينان پياده نمي ش��وند و راننده خ��ودرو عقبي با دس��ت به جلوي��ي مي گويد كه مهم نيست؛ كمي تعجب مي كنم. ماشين ها همچنان حركت نمي كنند. كسي هم بوق نمي زند؛ بيشتر تعجب مي كنم. در خيابان هاي اين ش��هر كافي اس��ت در ورودي يك خيابان كمي توقف كن��ي تا صداي كركننده بوق هاي ممتد تو را از نعمت درس��ت ش��نيدن تا مدت زيادي محروم كند. تعجبم بيشتر و بيشتر مي شود. ماشين ها كم كم و ب��ا كمك و راهنمايي مردمي كه در خيابان و پياده رو ايس��تاده اند حركت مي كنند؛ الك پش��ت وار. كمي جلوتر كه مي روم تابلوي بيمارس��تان كسري را به خوبي مي بينم. يك بنر بلند كنار تابلوي بيمارستان

آويزان اس��ت. بيشتر كه دقت مي كنم، مي بينم تصوير ناصر حجازي اس��ت. متعجب از مردمي كه در پياده رو ايستاده اند مي پرسم كه: چه خبراست؟ يكي مي گويد ناصر حجازي را بستري كرده اند. چرا؟ نگاهي به سر تا پايم مي اندازد و چش��م غره اي مي رود؛ سوال بي خودي پرس��يده بودم. عالم و آدم در جريان بيماري اس��طوره آبي ها بودند. ماش��ينم را مقابل روزنامه پارك كردم. در حين كار چند بار ديگر فاصله كوتاه بيمارستان تا روزنامه را طي كردم. جمعيت هنوز ايستاده بودند و ماشين ها در خيابان الوند الك پشت وار حركت مي كردند. كسي بوق نمي زد. كسي اعتراض نمي كرد كه چرا در ترافيك مانده اس��ت. همه در جريان بودند. با آرامش از مقابل تصوير بلندباالي حجازي رد مي شدند؛ به رد نگاه شان كه نگاه مي كردي گويي به تصوير حجازي اداي احترام مي كردند. صبح در راه آمدن به روزنامه، ميدان آرژانتين كه رس��يدم ياد ديروز افتادم. با احتياط داخل خيابان الوند پيچيدم تا مبادا به ماشين هايي كه به دليل تجمع مقاب��ل بيمارس��تان و دنبال ك��ردن وضعيت حجازي ايستاده بودند برخورد كنم. اما خبري نبود. توقف كردم. بنر تصوير حجازي هم در جاي ديروز نبود. با صداي بوق يك ماشين به خودم آمدم. چهره راننده را در آينه ديدم كه با عصبانيت اش��اره مي كرد برو! روزنامه كه رسيدم بچه ها گفتند ناصر حجازي از اين دنيا كوچ كرده است.

سروش فرهاديان

بوق هاي خاموش

نگاه

براي من افسوس ماند

گفت��ن يا نوش��تن از ناصر حج��ازي در حالي كه او �ديگر ميان ما نيس��ت كار بسياري دشواري است. اگرچه اس��طوره فوتبال ايران هميشه در تاريخ ورزش و ذهن ما ماندگار مي ماند. ناصر حجازي هميشه استثنا بود. متفاوت از همه. در زمان بازيگري اش خاص ترين دروازه بان ايران بود. زمان مربيگري اش با س��المت و صداقت كامل كار مي كرد. هيچ گاه كس��ي از او بد نشنيد و بد نديد و فكر نمي كنم كسي پيدا شود تا موضع خاصي در مورد رفتار و اخالق هاي او داش��ته باشد. رفتار و كردار او براي همه دوست داشتني بود. اس��طوره فوتبال ايران استثنا بود و صحبت كردن در مورد او، در حالي كه حاال ديگر بين ما نيست بسيار سخت است. هيچ گاه اين فرصت براي من پيش نيامد تا با او همكاري كنم و حاال چه افسوس هايي مي خورم. خروج او از استقالل مصادف بود با ورود من به اين باش��گاه. با اينكه ناصر حجازي هيچ وقت مربي من نبود ام��ا در يك مصاحبه مطبوعاتي در مورد من گفته بود: »من اگر هادي طباطبايي را داش��تم ساليان سال با استقالل قهرمان مي شدم.« اين گفته ناصر حجازي براي من بسيار ارزشمند بود، هست و خواهد بود اما افسوس كه هيچ گاه اين توفيق نصيبم نشد تا با او كار كنم. گفتن يا نوش��تن از ناصر حجازي در حالي كه او ديگر ميان ما نيست كار بسياري دشواري است. اگرچه اسطوره فوتبال

ايران هميشه در تاريخ ورزش و ذهن ما ماندگار است.

هادي طباطباييدروازه بان ملي پوش استقالل

مهدی حدادپور