71
bOýUÐ œUý ﺣﺘﻰ در ﺑﺪﺗﺮ ﻳﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﻧﻴﺰﺗﻮ ﻣﻰ اﻧﻴﺪ ﺷﺎد ﺑﺎﺷﻴﺪvГd¹Ë ÆuOKÐœ Ê—«Ë ÊUNł —u½  «—UA²½« ∫ “« XÝ« È«ÅtLłdð »U² s¹« BE JOYFUL Even when things go wrong, you can have joy by : Warren W. Wiersbe Copyright© 2004 “NOOR E JAHAN’’ PUBLICATIONS ÂËœ ÛUÇ

شاد باشید

Embed Size (px)

DESCRIPTION

کتابخانه مسیحیت

Citation preview

bOýUÐ œUý

ين حالت نيزحتى در بدترانيد شاد باشيدمى�تو

vГd¹Ë ÆuOKÐœ Ê—«Ë

ÊUNł —u½  «—UA²½«

∫ “« XÝ« È«ÅtLłdð »U²� s¹«

BE JOYFUL

Even when things go wrong,you can have joy

by : Warren W. Wiersbe

Copyright© 2004“NOOR E JAHAN’’ PUBLICATIONS

ÂËœ ÛUÇ

مقدمه

نامه به فيلپيان نامه�اى شاد است!گىنديد، در زستى بياموزا به دراگر حقايق نهفته در نامه به فيلپيان ر

اهيد شد!شار از شادى خومسيحى خود سرميان بسر مى�بـرد، طـىندان روساله كوتاه از شخصـى كـه در زاين ر

ا در كلـيـسـاهـا وها آن رى عميق بـر مـن گـذاشـتـه اسـت. بـارسالـهـا اثـرمقت به آن مى�پـردازعظه كرده و تعـلـيـم داده�ام و هـر وانس�ها مـوكنفـر

تر مى�شود. دعاى من اين�است كهاقعى�تر و هيجان�انگيزايم وپيامش برجه باشد.اقعى و جالب تواى شما نيز وبر

ا ازساله به فيلپيان رلين كسى هستم كه رتا آجنا كه مى�دامن، من او متام كسانى كه در مورد ايـنيباسى كرده، هر چند تقـرگاه بـرراين ديد

ضوع «شادى» هم پرداخته�انـد.يقى به مـوشته�اند به طرى نوكتاب چيـزائه كردم وا ارلين بار منت اين كتاب راى اوالى سال ١٩٦١ بردر ماه جو

امتياز چاپ و نشر طرح كلى آن در سال ١٩٦٥ تصويب شد. اشخاصااى آنها مفيد بوده و همين مـرعه برى به من گفتند كه اين مجمـوبسيار

ا چاپ كنم.تشويق كرد آن راسته�هاىآوردن خواى برليه و تالش برهم اوهم برغم طرح�هاى درعلير

ين بود. دعاى من اين استايم شادى�آفر براقعاشنت اين كتاب وبسيار، نوا هرحانى نامه به فيلپيان، شادى مسيـح رل روك اصوكه شما نيز بـا در

به كنيد.گى خود جترنده در زروزبىنر دبليو. ويرزارو

‰Ë« qB�

ÂËœ qB�

ÂuÝ qB�

—UNÇ qB�

r−MÄ qB�

rAý qB�

r²H¼ qB�

r²A¼ qB�

rN½ qB�

r¼œ qB�

r¼œ“U¹ qB�

r¼œ“«Ëœ qB�

r¼œeOÝ qB�

ست مطالبفهر

t*bI*

ÈœUý Ê«œ“œ

©±±≠±∫±® rOz«eHOÐ œuš ÈœUý dÐ t½u~Ç

©≤∂≠±≤∫±® VOIFð X% ÊU*U~AOÄ

©≥∞≠≤∑∫±® @Mł Ê«bO*

©±±≠±∫≤® ¯—eÐ t½u/

©±∏≠±≤∫≤® v×OD* vÖb½“ ÊËdOÐ Ë ÊË—œ

©≥∞≠±π∫≤® UNÐÅÊ«dÖ ÃË“

©±±≠±∫≥® bOýUÐ d~ÐUDŠ t½u~Ç b¹dO~Ð œU¹

©±∂≠≤∫≥® r¹d³Ð «— tIÐUD*

©≤±≠±∑∫≥® ÁbM¹¬ ÊU*“ —œ 7D¹“

©π≠±∫¥® bOýUÐ Ê«d~½ XDO½ “ô

©≤≥≠±∞∫¥® XŽUMP “«—

X*bš tÐ ÊUOáKO� o¹uAð

µ

≤±

≥≤

¥¥

µ≥

∂∂

∑∑

∏∏

±∞≤

±±¥

±≤¥

±≥≥

±¥≤

±

ÈœUý Ê«œ“œ

شته�هايشانى�ها و نوفه�اى بود كه سخنرى حراين، طنزپردازك توماراى حلظاتىا بـراسر جهان مى�خنداند و آنهـا را در سرى رمردمان بسيـار

اينك توجود خود ماركوتاه از فكر مشكالتشان بيرون مى�آورد. با اين وقتىياد در هم شكسته بود. وصى�اش به خاطر غمهاى زگى خصونددر ز

ى صـرعتى ناگهانى در اثر حملـه بـيـمـاردختر محبوبش جـيـن بـه صـوراسم تدفينانست در مريض شد كه نتوجنور و مرى رگذشت، او به قدردر

گز به كسى جزستانش گفت: «من هراين به يكى از دوكت كند. توى شروگان حسادت مى�كنم.»گان حسادت نكرده�ام، هميشه به مردمرد

جود از چنانلى با اين وعيسى مسيح «مرد غمها و درد�آشنـا» بـود وهائى است كه دنـيـااتر از متام چـيـزخوردار بود كه فـرشادى عميقـى بـر

حمانه بر جلجتا روبروگ بى�رقتى با مراند به انسان بدهد. عيسى ومى�توشى من در شما باشدا به شما گفتم تا خوانش گفت: «اين رشد، به پيرو

حنا ١١:١٥).و شادى شما كامل گردد» (يوند از اين امتياز مـنـحـصـر بـه فـردآنانى كه به مسـيـح اطـمـيـنـان دار

مور ١١:١٦)، با ايـنبه كنند (مـزا جترشى» رند كه «كمال خـوخورداربركى از اين امتياز استفاده مى�كنند. آنان در حـالـىجود مسيحيان انـدو

گـىندير ابر نـاامـيـدى زنـد، زانند در آفتاب شـادى قـدم بـرداركه مـى�تـوبوده است؟ا از ايشان رى شادى آنها رمى�كنند. چه چيز

ÈœUý Ê«œ“œ ∏π bOýUÐ œUý

نها قبل يافت مى�شـود.ال مهم در نامه�اى متعلق به قرپاسخ اين سؤميان بود در حدود سالندان رول هنگامى�كه در زسولس را پواين نامه ر

ان مسيحى�اش در كلـيـسـاىاى همقطـارا بـرشت و آن ر٦٢ ميالدى نـوتى خود بنيان نهاده بود (اعمال باب ١٦)مين سفر بشارفيلپيه كه در دو

ستادهم فرس به روتفرودپستاد. يكى از اعضاى كليساى فيلپيه به نام افرقع سختى اولس ببرد تا در مواى پوص برشد كه از آجنا هديه�اى مخصو

لس به كليساىا كمك كند (فيلپيان ٢٥:٢-٣٠؛ ١٠:٤-٢٠). نامه پورى بسياراقع چيزلى در وست، وفيلپيان قبل از هر چيز نامه تشكر�آميز او

شادىا در سـرلس با اين نامه، مخاطبـان خـود ربيشتر از اين است. پـومسيحائى سهيم مى�سازد! او در چهار بـاب ايـن نـامـه حـداقـل ١٩ بـار

كر مى�كند!ا ذشى ركلمات شادى، شادمانى يا خوىلس طوره اين نامه آن است كه حال و روز پوبارل درمعمو غير~نكته

ميانندان روجود نداشت. او در زاى شاد بودنش وبود كه هيچ دليلى برئه شدن ونده�اش به زودى بسته شود. بين تبرار بود پروبسر مى�برد و قر

گ در بالتكليفى بسر مى�برد! اعمال ٣٠:٢٨-٣١ بيانميت به مرمحكولى درندانى و حتت نظـر بـوده وه�اى�اش ز اجار~ى در خانـهمى�كند كـه و

راظنا رد تشادن هزاجا و دوب هدش هتسب ىمور زابرس كي هب ىريجنزاقع با ودورب مور هب هظعوم تهج هب تساوخ�ىم لوا زا سلوپ .دنك هظعوم ىمومعرد هنافسأتم و دروآرد مور نادنز زا رس ضوع رد ىلو )٦١-١:٣١ نايمور(و دندوب وا قفاوم ىا�هدع :داتفا هقرفت مور ناراد�ناميا نايم رد عقوم نيمهىتح نايحيسم زا ىا�هدع عقاو رد .)٧١-١:٥١ نايپليف( وا دض رب ىا�هدع!دننك رت�لكشم لوسر سلوپ ىارب ار اهراك دندوب ددص رد

دوب هدرك هطاحا ار سلوپ هك ىئاه�ىتحاران و تارطخ مغريلع دوجو نيا ابىرگيد ~هملك رد زار نيا ؟دوب هچ ىنامداش نيا زار .دوب ىنامداش زا راشرس ىو

.تسا »ركف« ~هـملك نآ و دوش�ىم رـاكشآ هدش راركت ـاهراب همان نـيمه رد هكرگا زـين و هدرب راكب ار »ندـرك ركف« لـعف راب ٥ و »ركف« ـهملك راب ٠١ ـسلوپ،ديئازفايب نآ هب هدرك هدافتسا »ديشاب هتشاد داي هب« هملك زا هك ار ىتاعفد دادعت

ىحيسم ىداش زار ،رگيد ىمالك هب .ديباي�ىم »ركف« هب هراشا هدزناش هجيتن ردنيا زا .ـتسا هتفهن وا ىاههاگديد رد ىنعي راد�ناميا ـصخش ركفت ~هويش ردنامه مـينك�ىم ركف ـهك نانچ .تسا هجـيتن ~هدننك ـنييعت هاگديد ،ـهتشذگىحيسم ىسانش�ناور باتك نايپليف هب همان سپ .)٧:٣٢ لاثما( ميتسه روط»ىراي دوخ« ىاهباتك عون زا نتم نيا .تسا سدقم�باتك ىاه�هزومآ ساسا ربماجنارس زيچ همه« هك دننك عناق ار دوخ هنوگچ ديوگب ناگدنناوخ هب هك تسينراد�ناميا صخش رگا هك دنك�ىم نايب هكلب »دوش�ىم رجنم ىشوخ و ىبوخ هبار ىحيسم ىداش ،تالـكشم و اه�ىتخس زا ولمم ىاـيند نيا رد دهاوخ�ىم

.دشاب هتشاد دياب ىنهذ و ركف هچ دنك هبرجتك تصوير كلى اين كتـاب آن اسـت كـه نـخـسـتاى دراه بريـن ربهتـر

بايند شناسائى كنيم و سـپـسا از ما مى�ر«دزدانى» كه شادى�هايمـان رى و پيروز شدن بر ايـناى دستگـيـرا كه بايد بـرگاههاى مختـلـفـى رديد

يم.«دزدان» داشته باشيم مشخص ساز

bM¹UЗÅv� «— ULý ÈœUý t� v½«œ“œ

vDO×� j¹«dý ≠±

اد ما» باشد احساس شادىفق مرايط «بر وقتى شربيشتر ما انسانها واىلو برچوگى كنار مى�آئيم. پگى كونداحت�تر بـا زى مى�كنيم و ربيشتر

ه داشتهي� مى�كرد: «فكر مى�كنم بابام روز خوبـى در ادارستش تعـردونيامد،هاى ماشينش دركينگ مى�شد صداى قيژ تايرارد پارقتى واست. و

سيد!»ا هم بوا به هم نكوبيد و حتى مامان رارد خانه شد در رقتى وو و

ÈœUý Ê«œ“œ ±∞±±

bOýUÐ œUý

ايط و مقتضياتگز به اين فكر كرده�ايد كه چه مقدار از شرلى آيا هروضعيت آب ولى بر ويم؟ ما هيچ كنترل خود دار حتت كنتراقعاا وگى رندز

يم.ان نداراهها يا بر سخنان و اعـمـال ديـگـرگ�رفت و آمد در بزرا يـا رهوقات بـهايط ايده�آل باشـد، اكـثـر اوابسته بـه شـرشخصى كـه شـاديـش و

~يچـهسد! بايرون شاعر انگليسى مى�گـويـد: «آدمـيـان بـازگى مـى�ربيچـارينل در بدترسولس رجود پوامون خود هستند.» حال با اين وايط پيرشرشار از شادمانى مى�نويسد!ايط ممكن، نامه�اى سرشر

Âœd� ≠≤

ق� كـرد ازى در خانه توسه جلـوس مدرم به محض اينكه اتوبـودخترا داشته باشد بـا بـه هـممان دعوميـن و زيد و مثل اينكـه بـا زآن پائين پـر

ارد خانه شد و بدون اعتنا به كسى از پله�ها باال دويد و اينكوبيدن در وا با لگد باز كرد و به هم كوبيد. در متام اين مدت دربار هم در اطاقش ر

غر مى�كرد «مردم... مردم... از دستلب غريرحالى كه نفس�نفس مى�زد زاين مردم!»

م ميشه بيام تو؟»فتم و آهسته در زدم: «دخترپشت در اطاقش رام!»اب داد: «نه، منى�خوجو

خاش�جويانه�ترلى او اين بار با حالتى پرار كردم وا تكرالم رباز هم سؤام!»اب داد: «نه! منى�خوجو

ا منيشه بيام تو؟»سيدم: «چرپرگفت: «چون تو هم از اين مردم هستى!»

ا از دست ما اتفاق افتاده كه به خاطر مردم شـادى خـود ر~اى همهبرنند و به خاطـرفهائى كه مـى�زبدهيم: به خاطر خودشان، به خـاطـر حـر

اناحت كردن ديگرهائى كه مى�كنند. (و بدون شك خود ما نيز در ناركار

ا از مـاان شادى مـا رفه است: هم ديـگـرسهيم بوده�ايـم. مـشـكـل دو طـريم با مـردمجود ما مجبـورا). با اين وان رند و هم ما شادى ديگـرمى�گيـر

يم و در عين حـالى سازا منزوانيم خـود رگى و كار كنيم، ما منى�تـوندزگى مى�كنيم. ما نور جهان و منـكنداى جالل مسيح زادعا كنيم كه بـر

قات به خاطر مردمان ديگر، اين نور كم�سو ولى گاهى اومين هستيم وزاىاهى برامون خود، رجود مردم در پيره مى�شود. آيا با واين منك بى�مز

جود دارد؟شاد بودن و

 U¹œU� ≠≥

قصر مانند خود بـود و~متندى در حال اسباب�كشى به خانـهمرد ثروان] بود و بهيكى از همسايگان كه عضو كليساى «كويكر» [به معنى لرز

ا متاشاگى اعتقاد داشت به دقت اسباب�كشى رندگى و بى�آاليشى زسادا كه داخلها و صندلى�ها و اشياى كهنه و عتيقه�اى رمى�كرد و تعداد ميز

متند خود گفت:خانه مى�بردند مى�شمرد. در آخر به همسايه جديد و ثرون و من بهى به من بزى احتياج پيدا كردى سريز، اگر به چيز«همسايه عز

انى بدون آن سر كنى!»نه مى�تواهم گفت كه چگوشما خوها سر هماهام لينكلن با دو پسر خود در خيابان قدم ميزد و پسـرآبر

ا ديد وستانش آنـهـا را مى�كردند. يـكـى از دوداد مى�زدند و با هـم دعـواب داد: «سر همانا مى�كنند؟» لينكلن جواى چه دعوگفت: «بچه�ها بر

لى هر كـدام ازم وا دارد. من سه دانه گردو دارى كه متام دنيا دعـوچيزاهند!»آنها دو گردو مى�خو

ص� عيسى مسيحاند باشد! با اين وى مى�توتگرماديات! چه دزد غارقاالش نيست» (لوياد شود، حيات او از اموال كسى زمود: «اگر چه اموفر

ىخنت گنج�ها بر روه، عيسى در مورد اندوى كو رو~عظه١٥:١٢). در مو

ÈœUý Ê«œ“œ ±≤±≥ bOýUÐ œUý

مين هشدار داد: گنج�هاى اين دنيا ايمن نيستند، پايدار منى�مانـنـد وزاضى منى�كنند. با اين حال هنوز هم اكـثـر مـردم فـكـرا رگز انسـان رهر

ند بـه دسـتائى�هائـى كـه دارال و داريق امـومى�كنند كـه شـادى از طـربايد.ا از ما براقعى و پايدار راند تنها شادى واقع ماديات مى�تومى�آيد. در و

v½«d~½ ≠¥

ين دزد شاديها است! چه بسيار انسانهائى كه به خـاطـرانى بدترنگرا از دست داده�اند! در حقيقتامش و كامليت خود رانى، آراب و نگراضطر

انانى حتى پيامدهاى جسمانى هم دارد و هر چنـد بـا دارو مـى�تـونگـرانـىا معاجله كرد. نگران علـت رلى منى�توا از بين برد وى رعالئم بيمـار

ىيدارخانه خرا از دارواب» رانيد «خونى» است. شما مى�تو«اشتغالى درويد.ا بخرانيد «آسايش» رلى منى�توكنيد، و

انى�ها بسپارد، بهانه�هاىا به دست نگراست خود رلس مى�خواگر پوشتنوندانى سياسى حتى با سران زى در اختيار داشت. او به عنوبسيار

مستانش در رونده او در بين دوتلخى چون اعدام روبرو بود. به خاطر پروا حمايت كند و هيچتى نداشت تا او رمانى بشارقه افتاده بود. او سازتفرغـملى عليـرسسه اجتماعى در اختيار نداشت تـا از او دفـاع منـايـد، ومو

ض نامه�اىان منى�شود! در عوب و نگرلس مضطرمتام اين مشكالت، پوانى�هاى خودنه نگرشار از شادى مى�نويسد و به ما مى�گويد كه چگوسر

يم.ا كنار بگذاررايط، مردم،بايند: شرا مى�رپس اينها چهار دزدى هستند كه شادى ما ر

اا دستگير كنيم و آنها رانيم اين دزدان رنه مى�توانى. چگوماديات و نگراب اينيم! جو به ما داده بازداربودن شادى�هائى كه مسيح حقيقتـااز ر

گاه تعييـنيم. اگر ديدجود بياورا در خود بـه واست: بايد تفكر صحيـح ر

جود مى�آيد، تعيين كننـدهى كه به و نتيجه است، پس طرز تفكـر~كنندهيحلس در چهار باب فيلپيان، به تشرداشنت شادى يا فقدان آن است. پو

ايط دور و بر، مردم و ماديات،غم شرى مى�پردازد كه عليرگاه فكرچهار ديدابى دور مى�كند.انى و اضطرا از هر نگرجود مى�آورد و ما را به وشادى ر

b½uýÅv� ÈœUý ÂË«bð Vłu� t� ÁUÖb¹œ —UNÇ

± »UÐ ÊUOáKO/ ∫ v1œ p¹ ≠±

ب ٨:١)، يا طبقفتار خود ناپايدار است» (يعقو«مرد دو دل در متام را نداند، هيچ بادىقتى ناخدا بندر مقصد رب�املثل قديمى التين: «وضر

ايط محيطى از مسحيان به خاطر شرافق نيست.» علت اينكه بسيارباد موم هستند.ند اين است كه از نعمت «يك دل بودن» مـحـروآزرده مى�شو

ايرنه بيان كرده است: «زا اين گوى يك دالنه به�مسيح رفادارلس اين وپويسنت مسيح است و مردن نفع» (٢١:١).ا زكه مر

اب هناقداص و دزادرپ�ىم دوخ تخس طيارش نـايب هب لوا باب رد سلوپدنيابرب ار وا ىداش دنناـوت�ىمن تخس طيارش نيا ىلو .دوش�ىم وربور اهنآحيسم ىسيع هب تمدخ رطاخ هب هكلب ،ايند زا ىدنم�هرهب رطاخ هب هن وا اريز»ـمنك�ـىم زيچ ـكي« :دنـمفده و ـممصم ـتسا ىدرم وا .دـنك�ىم ـىگدنزشا�هطبار هب هكلب ،درگن�ىمن ار دوخ نوماريپ طيارش افرص سلوپ .)٣:٣١(»ىسيع حيسم ريسا« هكلب تسين مور ىنادنز وا .دشيدنا�ىم حيسم ىسيع ابهـدش هـتـسب ـشياپ و ـتسد ـرب ـهك ىئـاهـريجنز .)٣:١ نـاـيـسسفا( ـتساوربور ىروتارـپما هاگداد اب وا .)١:٣١( دنتسه »حيـسم رد نم ىاهريجنز«زا سلوپ .)١:٧١( »تسا هدش نيعم ليجنا تيامح تهج هب« هكلب تسين

ار طيارش و عياقو هكلب دنيب�ىمن ار حيسم ،دوخ راگزور طيارش و عياقو هچيرد.دنك�ىم ضوع ار زيچ همه نيا و�- درگن�ىم حيسم رظنم زا

ÈœUý Ê«œ“œ ±¥±µ bOýUÐ œUý

جهش به «محبت اجنـيـل»قتى شخص مسيحى يـك�دل بـاشـد، تـووقى اجنيل» (١٢:١-٢٦) و «ايـمـان اجنـيـل» (٢٧:١-(١:١-١١)، «تر

ار خود شادمان بود،ضعيت سخت و دشولس در وف است. پو٣٠) معطوا با ساير مسيحيانكت خود رضعيت به او كمك مى�كرد تا مشارا اين ويرز

ى مسيحا به سوان رصت مى�داد تا ديگرت و استحكام ببخشد، به او فرقوم از اجنيل دفاعگاه روا قادر مى�ساخت تا در مقابل دادهدايت كند و او ر

نتان در خدمت شمااموضعيت پيرقتى يك�دل و يك�فكر باشيد، وكند. واهد بود و نه بر ضد شما.خو

≤ »UÐ ÊUOáKO/ ∫ lOD� ‰œ ≠≤

چـيه« :ديوگ�ىم نآ ىديلك ـهيآ و تسا مدرم ىور باب نيا ىـلصا ديكأترتهب دـوخ زا ار نارگيد ـىنتورف ـاب هكلب ،ـدينـكم ربـكت و بصعت هار زا ار ـزيچباب نيا رد و هداد رارق اـدتبا ار حـيسم ،لوا باب رد ـسلوپ .)٣ هيآ( »دـينادب

!تسا هداد رارق همه رخآ ار دوخ ىنعي ،تسا هتشاذگ مود هبترم رد ار نيرياسهار ام هك تسا ـنيا ميوش�ىم تحاران مدرم تسد زا دايز هكـنيا تلع الومعم

ميراذگب سأر رد ار دوخ هك دشاب ىروط نام�ىگدنز رگا .ميا�هدركن اديپ ار دوخىرايسب رد هجيتن رد ،دنهد رارق سأر رد ار دوخ ناش�ىگدنز رد مه نارگيد و.دوب ميهاوخ كانلوه و گرزب ىاهگنج و تارجاشم دهاش دراوم زا

ند.كتر بروى شدند تا به مطب دار آسانسورچكش سوى با پسر كومادرمندارد آسانسور شدند كه يك خامن بسيار تنوى وه ديگرم گرودر طبقه دو

ن چاقياد زفت، فرهم در ميان آنها بود. همان طور كه آسانسور باال مى�رفت.»ا گاز گرت مرگشت و گفت: «پسرى آن مادر برا بلند شد. به سوبه هو

ش داشت:اى مادرضيحى برچك هم تولى پسر كواسان شد ومادر هرفتم!»ا گاز گرت من فشار آورد و من هم او رى صور«او رو

اسر دنيا اتفاق مى�افتد: مردماتفاقى كه در آن آسانسور افتاد، در سرا اشغال مى�كنند وا جاى يكديگر ريرند، زا گاز مى�گيرامع يكديگر رو جو

ند.به هم فشار مى�آورقع ندارد كـهلى شخص مسيحى كـه دل مـطـيـع و فـروتـن دارد تـووا خدمت مى�كند. او منفعت وان را خدمت كنند، بلكه او ديگران او رديگرهاى خود مى�داند. در بابا بسيار مهمتر از آمال و آرزوان ريت ديگرخير

يم: عيسى مسـيـحمى�خـورنـه عالى از «دل فـروتـن» بـر٢ به چهــار منـوس (١٩:٢-٢٤) ولــس (١٢:٢-١٨)، تــيــمــوتـــائـــو(١:٢-١١)، پــو

نه�ها اثبات اين اصل استس (٢٥:٢-٣٠). هر يك از اين منـوتفرودپاا فرود آرد،گ سازد، ذليل گردد و هر كه خويشنت را بزركه «هر كه خود ر

قا ١١:١٤).از گردد» (لوافرسر

≥ »UÐ ÊUOáKO/ ∫ v½UŠË— ‰œ ≠≥

ها بكار برده اسـت. او اشـارلس ١١ بار كلمه «چـيـز» ردر اين باب پـوا انديشه مى�كنند» (آيهى رهاى دنيـوى از مردم «چيزمى�كند كه بسيـار

ند به امور آسمانى مى�انديشند:حانى دارلى مسيحيانى كه دل رو١٩)، وطن ما در آسمان است كه از آجنا نيز جنات�دهنده يعنـى عـيـسـى«اما و

حانى داردا انتظار مى�كشيم» (آيه ٢٠). كسى كه دل روند رمسيح خداوهاى اين دنيا نگاه مى�كند ـ و آنگاه مسئله چقدراز منظر آسمان به چيز

اهد كرد!ق خوفرادوركا» در اكومانى كه پنج مبشر مسيحى به دست مردمان قبيله «اوز

گى بيهودها مراقعه غم�انگيز رنامه�ها و مجالت اين وشهيد شدند بعضى روزانشانيزستان و عزه دوجب غم و اندوگ آنها هر چند موان كردند. مرعنو

اى خودشان و نهقايع بعدى ثابت كرد كه مردن آنها نـه بـرلى وگرديد و

±∑ bOýUÐ œUý

ت حقيقت دارد كـهاى دنيا «بيهوده» نبوده است. اين سخن جيم�اليوبرا مى�دهد كه قادر به حـفـظ آنى رگفت: «احمق نيست كسى كـه چـيـز

اند از دست بدهد.»ى بگيرد كه منى�تونيست تا چيزم مى�سازد و ايـن امـرا از شادى محـرواى «ماديات» مـردم رتالش بـر

يمهائى به دست بياوراهيم چيزشامل مسيحيان نيز مى�شود. ما مى�خواهها» «مالك» ما شده�اند. تنهـا رجه مى�شويم كه اين «چيـزو سپس متـو

گاه خداحانى داشته باشيم و از ديدى و شادى اين است كه فكر روپيروزاستين حسابشهاى رى ارزلس رويم. ما نيز بايد مانند پوبه ماديات بنگر

ه منائيم (١٢:٣-١٦)اقعى مبارزت واى كسب قدركنيم (١:٣-١١)، برى حقيقى داشته باشيم (١٧:٣-٢١). «حساب كردن... تالشو تصور

اى انسان دار~صي� كنندهمنودن... و نگاه كردن» افعالى هستند كه توحانى است.دل رو

¥ »UÐ ÊUOáKO/ ∫ s¾LD� ‰œ ≠¥

ايطه شربارى غلط (فكر) و احساسى غلط (دل) در تفكراقعاانى ونگراين اگر دل يگانه، دل مطيع و دلمحيط، مردم و امور مادى است. بنابر

انىاب و نگرحانى داشته باشيم، ديگر نبايد مشكل چندانى با اضطـرروى است كه دل و فكريم چيزداشته باشيم. تنها عاملى كه به آن نياز دار

لس دلا ندهـد. پـوانى ره ورود نگـرا چنان محافظـت كـنـد كـه اجـازما رصي� مى�كند: «و سالمتى خدا كه فوق از متامىنه توا اين گومطمئن ر

اهد داشت»ا در مسيح عيسى نگاه خوعقل است، دلها و ذهنهاى شما ران به «محافظت» يا «پاسـبـانـى»(آيه ٧). كلمه «نگاه داشنت» كه مـى�تـو

ادف «آماده باش و ديده�بانى» استجمه كرد اصطالحى نظامى و مترترمى بسته شده بود).ى روبازجنير به سرلس با زش نكنيد كه پوامو(فر

ان در مسيححانى مى�پردازد كه ايمان�دارصي� منابع روباب ٤ به توت خدا (١٠:٤-١٣) و تدبير خـداند: سالمتى خدا (١:٤-٩)، قـدردار

ان باشيم؟ ما سالمتى خداا بايد نگر(١٤:٤-٢٣). با چنين منابعى، چراا محافظت مى�منايد (آيه ٧) و خداى سالمتى كـه مـا ريم كه مـا را دارر

قتى شامل حال ما مى�شود كههدايت مى�كند (آيه ٩). سالمتى خدا وگى صحيح (آيهندنيايش حقيقى (آيات ٦-٧)، تفكر حقيقى (آيه ٨) و ز

انى�ها.ى و غلبه بر نگراى پيروز خدا بر٩) داشته باشيم. اين است سر

øœd� b¹UÐ tÇ

ا متقاعد كـردهسى اجمالى از نامه به فيلپيان بايـسـتـى مـا راين بـررايطغم شرشار از شادى مسيحائى عليرگى سرندسى به زباشد كه دستر

گىنـدقتى زاست و ديگر اينكـه وجود، مردم و امور مادى امكان�پـذيـرموانيم ايننه مى�تـولى چگوان شويم. ومى ندارد نگـرسخت مى�شود، لـزو

يم؟گى خود عملى سازندا در زها رچيز

~ا به «همهلس ايـن نامـه ر پـو١- مطمئن شويد كه مسيحى هستيـد. «مقدس» قبل از هـر~شت (١:١). كلمـهمقدسين در مسيح عيـسـى» نـو

ا به مسـيـحقتى شمـا خـود رچيز به معنى «شخـص جـدا شـده» اسـت. ويد بلكه متعلق به او و جدا شدهيد، ديگر تعلقى به اين دنيا ندارمى�سپار

ت «در مسيح»اى جالل او هستيد. هر باب از نامه بـه فيلپيان يا بـا عباربرانيدند» شروع مى�شود (١:١؛ ١:٢؛ ١:٣؛ ١:٤). شما منى�تويـا «در خداو

يسنت مسيح است» ٢١:١) يا دل مطـيـعا زا كه مـريريك�دل باشيـد («زا از خود بهتر بدانيـد» ٣:٢) يـا دلان رداشته باشيد («با فروتنـى ديـگـر

طن ما در آسمـان اسـت» ٢١:٣) يـا دلا ويـرحانى داشته بـاشـيـد («زرو

ÈœUý Ê«œ“œ ±∂

ÈœUý Ê«œ“œ ±∏±π bOýUÐ œUý

مطمئن داشته باشيد («و سالمتى خدا... ٧:٤) مگر اينكه مـتـعـلـق بـهنيا باوج سلوپ ؟دوش�ىم ادخ دنزرف ىسك هنوگچ .ديشاب حيسم ىسيعناميا ـدنوادخ حيسم ىسـيع هب« :داد دوب هيپليف ناـدنز رد ىتقو ار لاؤس.)٠٦-٦١:٦ لامعا هب دينك عوجر( »تفاي ديهاوخ تاجن و ديروايب

اى افكـار اگر دو دل، مغرور، داراف كنيـد.ات خود اعتر٢- به تقصيـرانى هستيم، پس گناه مى�كنيم! و هر چه زودتر بـهى و مملو از نگردنيو

اهدا پر خوگى ما رنداف كنيم، زودتر شـادى او زگناه خود نزد خدا اعترمايش عيسى مسيح در متى ٢٤:٦-٣٤ بهغم فراد عليرمنود (بعضى افرانى�هاى خود مى�بالند).دلتنگى�ها و نگر

اهيد كه از او بخـويد.ه به مسيح بسپارا هر روز٣- فكر و ذهن خود رحانى و دلى مطمئن به شما بدهـد (دردلى يگانه، دلى مطيع، دلـى رو

گى مسيـحـىندارد در زكرد و نقش هر يك از ايـن مـول بعد به كـارفصـوال روز احساس مى�كنيد شادى خود رقتى در طـواهيم پرداخت). وخو

ا در ذهن خود مرور كنيد: «آيا شخصىاالت راز دست داده�ايد، اين سؤص خورده�ام؟ آيـااى ماديات حردو دل هستم؟ آيا مغرور بوده�ام؟ آيـا بـر

ا مقصر مى�دانيد به گناه خودارد خود رب هستم؟» اگر در اين مومضطرا آن چنان كه بايـداهيد كه فكر و ذهن شما راف كنيد و از خدا بخواعتر

اصالح منايد.

اقعا اگر ويد.ا بكار ببرصت9هائى باشيد كه فكر خود ر٤- به دنبال فراايط رند شرانيد مطمئن شويد كـه خـداواهيد، مى�تـودلى يگانه مى�خـو

به كنيد.» يكا جتر خود ر~استه خوانيد عمالتيب مى�دهد تا بتوى ترطور

ند گفـتـم كـهمسيحى نو�ايمان به شبـان كـلـيـسـايـش گـفـت: «بـه خـداوگى من عملى شود. مى�دانيد چه اتفاقىنداهم فيلپيان ٢١:١ در زمى�خو

آوردم!»ستان درافتاد؟ سر از بيمارقىاى تـرصتى برستان به دنبال فرسيد: «آيا در بيمـاركشيش از او پر

م مى�كرد؟»لس در روى كه پواجنيل بودى، همان كارفت و گفت: «نه، فكر منى�كنم. بيشتـرايمان در هم فرو ره آن نوچهر

ل ناله و شكايت بودم.»قات مشغواواهيد شد كه خدا درجه اين نكته خو اين كتاب متو~در خالل مطالعه

مايش�هاى» منظم به شما مى�دهد تااى «آزصت�هائى برانه، فرگى روزندزيد و باش دهيد، ياد بگيرا گسترحانى خود رگاه روا كمك كند ديدشما را به شما عطـااسته�اى راى هر خـوم برگى كنيد و او فيـض الزندان زديگر

غميد، عليـرآور عمل در~حلها به مـرگاه صحيح راهد كرد. چنانچه ديـدخواهيد يافت كه در دلتانجود، مردم و ماديات، شادى عميقى خوايط موشر

ا از سالمتـىانى غلبه مى�كند و شـمـا رشد، شادى�اى كه بر نـگـرمى�جوشار مى�سازد.خدا سر

شى و سالمتى است» (غالطيان ٢٢:٥). روح، محبت، خو~ه«ليكن ثمرگى شما بارور شود.نده در زه دهيد اين ميوپس اجاز

ÈœUý Ê«œ“œ ≤∞

v×O9� ÊU�œUý ‰œ ≠ ÊUOáKO/ tÐ t�U½

ال<) دل يگانه - باب ١شادى عليرغم شرايط موجود

آيه كليدى ٢١:١١- محبت اجنيل ١:١-١١

قى اجنيل ١٢:١-٢٢٦- تر٣- ايمان اجنيل ٢٧:١-٣٠

ب) دل مطيع - باب ٢شادى عليرغم مردمان

آيه كليدى ٣:٢ مسيح ١:٢-١١~نه١- منولس ١٢:٢-٢٨ پو~نه٢- منوس ١٩:٢-٢٤نه تيموتائو٣- منونه اپفرودتس ٢٥:٢-٤٣٠- منو

حانى - باب ٣ج) دل روشادى عليرغم امور مادى

آيه كليدى ١٩:٣-٢٠لس ١:٣-١١ (حسابگر) پو~١- گذشتهلس ١٢:٣-١٦ (مبارز)٢- حال پولس ١٧:٣-٢١ (بيگانه)٣- آينده پو

د) دل مطمئن - باب ٤شادى بر نگرانى غلبه مى�كند

آيه كليدى ٦:٤-٧١- سالمتى خدا ١:٤-٩

ت خدا ١٠:٤-٢١٣- قدر٣- تدبير خدا ١٤:٤-٢٣

rOz«eHOÐ œuš ÈœUý dÐ t½u~Ç

±±≠±∫± ÊUOáKO/

كتى با هم داشته باشيم.» ما بيائيد تا مشار~قتى به خانه«يك وكت خيلى خوبى با هم داشتيم!» مشاراقعاى گلفى! و«چه باز

ناكى بود!» چيز خطراقعااقع وكت در آن مو«مشاراد مختلـ� مـعـانـىس افـركت» در قـامـو «مشـار~هاژسـد وبه نظـر مـى�ر

اقعى خودش ومختلفى داشته باشد. شايد مانند سكه�اى كج و معوج ارزاقعىش واى احياى ارزت بهتر است برا از دست داده باشد. در اين صورر

كت»يبائى مانند «مشاره كتاب�مقدسى زاژآن اقدام كنيم. گذشته از آن، وياناقعى خود در جـرش وبايستى تا آجنا كه ممكـن اسـت بـا هـمـان ارز

باشد.م، شاد است.ندانى در روان زايط سخت خود به عنوغم شرلس عليرپو

يستاى مسيح و اجنيل زاز شادمانى او در «يك�دلى» نهفته است، او بررمى�كند (در باب ١ اين نامه، كلمه مسيح ١٨ بار و كلمـه اجنـيـل ٦ بـار

يسنت مسيح است و مردن نفع» (٢١:١).ا زا كه مريرار شده است). «زتكرگاهى است كه مى�گـويـد:اقعى «يك�دلى» چيـسـت؟ ديـدم ولى مفهـوو

ت داده مى�شود،ان بشار«مادام كه مسيح جالل مى�يابد و اجنيل به ديگرضعيتايط و وغم شرلس عليراى من مى�افتد.» پومهم نيست چه اتفاقى بر

rOz«e�UOÐ œuš ÈœUý dÐ t½u~Ç ≤≤≤≥ bOýUÐ œUý

كت اجنيل مى�شد (١:١-قى مشارجب ترايط موا آن شريرخود شاد بود زاش اجنيل مى�گرديد (٢١:١-٢٦) و ايمان اجنيـل ر١١)، باعث گستر

محافظت مى�كرد (٢٧:١-٣٠).استينكـت ركت»، «با هم بودن» است، اما مـشـار «مشـار~معنى سـاده

ينى ياه و شيركت در خوردن قهواقع بسيار عميق�تر از شرمسيحى، در واردىى گل� است. اكثر مواى متاشاى بازحتى حضور دسته�جمعى بـر

تباطعى اريم در حقيقت تنها نوكت» در نظر مى�گيران «مشاركه ما به عنوكت باشيـدانيد با كسى در مشـارستانه و آشنائى است. شمـا منـى�تـودو

كت مسيحى،كى داشته باشيد و اين عامل در مشارمگر اينكه چيز مشترمانى كه عيـسـىداشنت عطيه حيات جاودان در دل است. انـسـان تـا ز

كتى از «مشـاران جنات�دهنده خود نپذيرد، هيچ چـيـزا به عنومسيـح راكت در روح» سخـنلس در ١:٢ در مورد «شراهد فهميـد. پـوروح» نخو

يافـتا دره مى�يابد، عـطـاى روح رلد دوبـارقتى كسى تـوا ويـرمى�گويـد زجنهاى او» (فيلپيـاناكت در رميان ٩:٨). همچنيـن از «شـرمى�كند (رو

ان قسمت مى�كنيما با ديگرال خود رقتى امو١٠:٣) صحبت مى�كند. وكت است (١٥:٤).عى مشاراين عمل نيز نو

فنت به كليسا يـااتر از راستين مسيحى بسيـار فـركت راين مشاربنابـركت در جلسات كليسائى است. امكان دارد از نظر جسمى بسـيـارمشار

سنگ�ها از آنها فاصله داشت.حانى فرلى از نظر روبه مردم نزديك بود وان دركتى است كه ايـمـان�داريشه�هاى شادى مسيحى، مـشـاريكـى از ر

رد وا زا رود اه�گنسرف شناتسود و دوب مور رد سلوپ .دنراد حيسم ىسيعىتقو .دوب شخب�تياضر و ىعقاو ،ناش�ىناحور تكراشم ىلو ،دندوب هيپليفهك ديناد�ىم اريز ،درك ديهاوخن تياكش نوماريپ طيارش زا ،ديشاب لد�كي

.دش دهاوخ ليجنا تكراشم تيوقت و ىقرت هب رجنم راوشد طيارش

استين مسيحـى بـهكت راى بيان مشـارل در ١:١-١١ برسـولس رپوام (آيات ٦:٣)، شما را به ياد دارسته شما ره مى�كند: پيـوسه تفكر اشار

اى شما دعا مى�كنم (٩-١١).م (آيات ٧-٨)، بردر دل خود مى�دار

©∂≠≥∫±® —«œ œU¹ tÐ «— ULý ≠±

ركف نارگيد هب هكلب شدوخ هب هن ـسلوپ هك تسين هجوت بلاج نيا ايآهجوتم شركف ،تسا همكاحم رظتنم مور نادنز رد وا هك ىلاح رد ؟دنك�ىم.دروآ�ىم ناغمرا هب ىداش شيارب ىروآداي ره و تسا هيپليف رد ناراد�نامياىارب هيپليف رد ىعياقو ديوش�ىم هجوتم و ديناوخب ار لامعا باتك ٦١ بابو مغ ـبجوم تـسناوت�ىم ـاهنآ زا مادك ـره ىروآداي هك داـتفا قافتا ـسلوپتسد ،دندرك بورضم و ريگتسد ىنوناقريغ ىتروص هب ار وا .دوش ىو هودناو رـخسمت درـوم ماع�ءـالم رد ار وا و دنداد راـرق رـيجنز و دـنك رد ار شيـاپ ونيرفآ�ىداش سلوپ ىارب تارطاخ نآ ىروآداي ىتح ىلو .دنداد رارق تناهاسلوپ !دروآ ناميا حيسم هب شنابنادنز هك دوب وا ىاهجنر قيرط زا اريز ،دوبنايحيسم رگيد و تشاد ديلپ حور هك ىا�هراچيب زينك ،شا�هداوناخ و هيديلىنامداش همشچرس شيارب ىروآداي ره و دروآ�ىم داي هب هيپليف رد ار بوبحمـىنايحيسم عون نآ زا نم ايآ« :ميسرپب دـوخ زا هك تسا ىبوخ لاؤس( دوب

)»؟دوش نامداش ،دفتيب نم فكرهب اسيلك نابش رگا هك متسهكور در ٥:١ جنبه مالى داشته باشد، مبحثىكت مذممكن است مشار

به آن مى�پردازد. كليساى فيلپيه تنهـالس در ١٤:٤-١٩ مجدداكه پويق مالـىا از طركت كرد تا خـدمـت او رلس مشـاركليسائى بود كه بـا پـو

ه به كمك�هاى آنانت «عمل نيكو» در ٦:١ شايد اشارحمايت كند. عبارندلس مطمئن بود كه خداوا در آنان شروع كرد و پوباشد. خدا اين عمل ر

ساند.ا ادامه مى�دهد و به كمال مى�رآن ر

rOz«e�UOÐ œuš ÈœUý dÐ t½u~Ç ≤¥≤µ bOýUÐ œUý

ههاريب هب ميهد ـميمعت ىحيسم ىگدنز و تـاجن راك هب ار تايآ نيا رگا-٢:٨ نايسسفا( ميا�هتفاين تاجن دوخ ىوكين لامعا هطساو هب اـم .ميا�هتفرن

ـهب ناميا و داـمتعا تروص رد هك ـتسا ادخ ىوكـين لمع ،تاجن ـهكلب )٩هب ٣١-٢:٢١ نايپليف رد .دناسر�ىم ماجنا هب ام رد حيسم ىسيع شرسپهمادا ام رد ار دوخ راك ،شيوخ سدقلا�حور قيرط زا ادخ هك هدش هتفگ ام:تسا هبناج هس ىلمع لماش تاجن ،رگيد مالك هب .دهد�ىم

اى ما اجنام مى�دهد - جناتى كه خدا بركار* ى كه خدا در ما اجنام مى�دهد - تقدسكار* يق ما اجنام مى�دهد - خدمتى كه خدا از طركار*

هاگنآ و تشاد دهاوخ همادا مينك تاقالم ار حيسم هك ىنامز ات راك نياوا دـننام ،دوش رهاظ وا نوچ هك مـيناد�ىم نكيل« :ديسر دهاـوخ لامك هب

.)٣:٢ انحوي لوا( »ديد ميهاوخ تسه هك نانچ ار وا اريز دوـب ميهاوخلـس دران مسيحى پـوگى همقـطـارنددانسنت اينكه خـدا هـنـوز در ز

شادمانى بود. گذشته از آن، همين~چشمهاى او سرفيلپيه كار مى�كند، بركتاقعى مشارگى ما كار مى�كند اساس ونده در زكه مى�دانيم خدا هر روزشادمانه مسيحى است.

اده مى�گفت: «فكر مى�كنم در خانه ماان به مشاور خانويك خامن نگر منى�دامن مشكل چيست.»اقعاجود دارد و وعى اصطكاك ونو

مشاور گفت: «علت اصطكاك يكى از اين دو مورد است» و سپس دوش بيرون كشيد و گفت: «اگر يكى از اين چوبهاى ميزب از كشوقطعه چو

جود مى�آيـد. يـاى آن بكشم، اصطـكـاك بـه وا روى رم و ديگـرا نگـه دارركت كنند و با هم درب در جهت مخال� هم حراينكه اگر هر دو قطعه چو

جود مى�آيد. حاال اصطكاك شما بامتاس باشند، باز هم اصطكاك به وتان از كدام نوع است؟»همسر

گى مسيـحـىنداف كنم كـه در زآن خامن صادقانه گفت: «بايـد اعـتـرى كهشد مى�كند. تنها چيز رم دائمالى همسـرفت داشته�ام وخود پس�ر

ند است.»كت با خداوگشت به مشارم بازنياز دار

©∏≠∑∫±® —«œ œuš ‰œ —œ «— ULý ≠≤

ان بودان به فكر ديگـرا كه مى�تواكنون كمى عميق�تر مى�رويـم، چـرهستى مى�گفت كـه امـروز در دل انسان بـاشـنـد. (دواقعابدون اينـكـه و

ى اعصابـشـانان نه در دل بلكـه روى از مردم معتقدند كـه ديـگـربسيـارى است كه نهستانش چيزلس نسبت به دو پو~هستند!) محبت صميمانه

قابل تغيير دادن بود و نه پنهان كردن. جنات است: «ما مى�دانيـم~ابستگى» و نشانـهمحبت مسيحى «بنـد و

ا محبـتان رادرت گذشته، داخل حيات گشته�ايم، از ايـنـكـه بـركه از موحانى» است كه ماشينى روغن�كارحنا ١٤:٣). «رول يومى�منائيم» (او

هك ـديا�هدرك هجـوت نوـنكات ـايآ .دزادنا�ىم ـتكرح ـهب ناور و مرن ار ـىگدنز٩ لقادح همان نيا رد ؟دنك�ىم هدافتسا »امش ~همه« ترابع زا ردقچ سلوپ.دزادنيب ملق زا ار سكچيه دهاوخ�ىمن وا .تسا هدرب راكب ار ترابع نيا راب

هك ليلد نيا هب ؟درك�ىم تباث اهنآ هب ار دوخ تبحم هنوگچ سلوپوا .دوب وا تبـحم ليلد شياهدنب .ـدش�ىم جنر لمحتم نـانآ رطاخ هبىاهجنر رطاخ هب .)٣:١ نايسسفا( دوب »اهتما ىارب حيسم ىسيع ريسا«هدرك اديپ ىرتهب ههجو ىمور نابصنم�بحاص رظن رد تيحيسم ،سلوپرب ىزكرم تموكح تاميمصت ،دوب مور هرمعتسم هيپليف هك اجنآ زا .دوب

هك دوبن ىزيچ سلوپ تبحم .داهن�ىم ريثأت اجنآ ناراد�ناميا تشونرسراوشد طيارش وا .داد�ىم ناشن المع ار نآ هكلب دروايب نابز رب افرص وا

تسيرگن�ىم نآ تيبثت و ليجنا زا عافد ىارب ىتصرف ناونع هب ار دوخ

rOz«e�UOÐ œuš ÈœUý dÐ t½u~Ç ≤∂≤∑ bOýUÐ œUý

رـگيد ىاهاج رد ـشناردارب ىاـرب ىرثوم ـكمك هراوـمه عوضـوم نيا و.دوب

ا در عمل نشـانانند اين نوع محـبـت رنه مى�تـولى مسيحيان چـگـوومانه به شبان كليسايش گفت: «من بـا هـمـسـايـگـاندهند؟ مردى محـر

م! شايد تنها املـاسبى�ايمامن بهتر كنار مى�آيم تا با بستگان ايـمـان�دارا به دست آورده�ام!»ا ببرد و من اين املاس رى راند قطعه املاس ديگربتو

ىا اجنام دهيم، بلكه كارى نيست كه ما خود آن رمحبت مسيحائى چيزلس «در احـشـاىيق ما اجنام مـى�دهـد. پـواست كه خـدا در مـا و از طـر

لسستانش بود (٨:١). محبـت پـو[محبت] عيسى مسيح» مـشـتـاق دوسيد، بلكه بر عكس محبت مسيحنبود كه از كانال مسيح به اجنام مى�ر

ا كه محبت خدا در دلهاى ما بهيرلس صادر مى�شد: «زبود كه از كانال پوقتىميان ٥:٥). ويخته شده اسـت» (روروح�القدس كه به ما عطا شـد ر

ساند،ا در ما به اجنام رى» خود ره مى�دهيم كه «عمل نيـكـوبه�خدا اجازشد مى�كنيم.آنگاه در محبت نسبت به يكديگر ر

در محبت نسـبـت بـه ديـگـرئيم كه حقـيـقـتـاانيم بـگـونه مـى�تـوچگـوند.ايمان اهميت داريم و برجه دارا به آنان تويرند يافته�ايم؟ زمسيحيان پيو

ا نزد اوس رتفـرودپلس بودنـد و از ايـن�رو اان پوان فيلپيه نـگـرايمـان�دارستانش در فيلپيهان دو نگرلس هم شديداا خدمت كند. پوستادند تا او رفر

گرددانست به فيلپيه بازس بيمار شد و نتـوتفرودپقتى ا وصابود، مخصوبان، بلكهيم نه در كالم و زا بجا آرندان، محبت ر(٢٥:٢-٢٨). «اى فرز

حنا ١٨:٣).ل يواستى» (اوعمل و ردرى بر محبت مسيحى، اشتياق به بخشيدن همديگر است:دليل ديگر

ت گناهانا كه محبت كثريرل همه با يكديگر به شدت محبت منائيد ز«و اوس ٨:٤).ل پطرشاند» (اوا مى�پور

سيدند: «چنـد تـا ازكت�كننده�اى پـرنى از شـريو تلويـز~در يك مسابقـها بگو.»ت راشتباهات همسر

م.»ى به خاطر نداراب داد: «چيزآن مرد جوى.»ى به خاطر مى�آور چيزى گفت: «يك كم فكر كن... حتمامجرمم، من همسر به خاطر نـداراقعااب گفت: «نه، وكت�كننده در جوشر

نتيانل قرم.» در اوم و هيچ اشتباهى از او به ياد ندارست دارا خيلى دورء�ظن ندارد.»انيم كه «محبت سو٥:١٣ مى�خو

ه شادمان هستند و هـرار محبت مى�كنند، همومسيحيانى كه عمـاله روح،دو، هم محبت و هم شادى نتيجه حضور روح�القدس است: «ثمر

شى... است» (غالطيان ١٢:٥).محبت و خو

©±±≠π∫±® —«œ œuš ÈU¼UŽœ —œ «— ULý ≠≥

ستانش در فيلپيه و نيز در محبتات خود از دوى خاطرلس در يادآورپواينده خود به آنان شادى مى�يافت. او هم چنين از به ياد آوردن ايشانفز

در حضور تخت فيض در دعا شاد مى�شد. كاهن�اعظـم در عـهـد�عـتـيـقىى آن ١٢ سنگ حاوشيد كه بر روصى به نام ايفود مى�پورداى مخصو

اى هر قبيله، سنگى ازائيل حك شده بود، برنامهاى ١٢ قبيله بنى�اسرا با محبت بر قلب خود حملم خدا راهر (خروج ١٥:٢٨-٢٩). او قوجو

ين شـادى ول نيز همين طور بود. شايد عمـيـق�تـرسولس رمى�كرد و پـوبه كنيم، همانـا درگى خود جتـرندانيم در زكت مسيحى كه مـى�تـومشار

اى يكديگر.پيشگاه تخت فيض خدا باشد، يعنى دعا كردن با يكديگر و برلس از «محبت» شروع مى�كند. از هراى كامليت است و پواين دعا بر

ى است كه بايد باشـد،چه گذشته، اگر محبت مسيحى ما هـمـان چـيـزستانش دعا مى�كند تا محبت�شاناى دواهد آمد. او بربقيه به تبع آن خو

rOz«e�UOÐ œuš ÈœUý dÐ t½u~Ç ≤∏≤π bOýUÐ œUý

نتر شود. محبت مسيحى كور نيست! فكـر و دلفت و كمال افزودر معرشار از شناخت و شناختى مملو از محبـتند تا محبتى سـرهر دو در كار

شد كننـد وفت راهد در معـرستانش مـى�خـولس از دوداشته باشيـم. پـوا بدانند.»ت امور رقادر باشند «تفاو

قتى بچه�اى صحبتانائى تشخيص يكى از نشانه�هاى كمال است. وتولىا «جو�جو» بنامد، وگان رندا ياد مى�گيرد، ممكن است متام پركردن ر

ندهجودات پرطى و ساير مو مى�فهمد كه مرغ، كبوتر، گنجشك، طوبعداچك هر ماشينى مانند بقيه ماشينهااى بچه كواند. برا به چه نامى بخور

قاند فرعت اين طور نيست! او مى�تو عاشق سرانجواى نولى براست وا منى�داننـد!الدينش نام آنـهـا را بيان كند كه حتـى وبين ماشينهـائـى ر

شار از شناخت است.يكى از نشانه�هاى قطعى بلوغ و كمال، محبت سرستانش از شخصيت بالغ مسيحىلس همچنين دعا مى�كند كه دوپو

نانـى كـهش» باشند. كلمـه يـوند يعنى «بى�غـش و بـى�لـغـزخوردار شـوبرايادى داشته باشد. بعضى آن راند معانى زجمه شده، مى�تو«بى�غش» تر

جمه مى�كنند. مسيحى بى�غش از ايستادنشيد» ترموده در نور خور«آزىسيلگنا گرزب ظعاو ،نويجرپسا زلراچ هب ىدرم !دسرت�ىمن باتفآ رونرد:ـتفگ وا ـهب نوـيجرـپسا .دـسيوـنب ار وا همـان�ىگـدنز دهاـوخ�ىم ـهك تـفگ»!مرادن ندرك ناهنپ ىارب ىزيچ نم !ىسيونب اهربا رد ارم ىگدنز ىناوت�ىم«

بال شده» باشد، عملى كهاند به معنى «غر«بى�غش» همچنين مى�توا از گندم جدا مى�كنند. در هر دو حالت به يك حـقـيـقـتطى آن كـاه ر

اى چنانستانش دعا مى�كند كه داراى دولس بره مى�شود: پواحد اشاروبان انگليسـىبلند بيرون آيـنـد (در زمايش سرند كـه از آزشخصيتى شـو

م «بكر، خالص وه�اى التين اقتباس شده كه به مفهواژ از وsincere ~كلمهط» مى�باشد).نامخلو

اى محبت و شخصيت بالغستانش دعا مى�كند كه داراى دولس برپوش باشيد» (١٠:١). اينند: «در روز مسيح بى�غش و بى�لغزمسيحى شو

گى حضور دران نشود و نيز اينكه آمادش ديگرجب لغزگى ما مونديعنى زجوعگشت او داشته باشيـم (را به هنگام بازى مسيح رپيشگاه تخت داور

ير، دوال زسى دو سـؤحنا ٢٨:٢). بررل يونتيـان ١٠:٥؛ اوم قركنيد دوگىنداهد بود: (١) آيا زحانى ما خوين شناخت رواى مترب برمايش خوآز

گردد،قتى عيسى مسيح براهد شد؟ (٢) وان خوش ديگرجب لغزمن مواهم بود؟منده خوآيا شرستانش خدمت كامل مسـيـحـىلس همچنين دعا مى�كنـد كـه دوپو

لس پو~اهد كه پر�بار باشند (آيه ١١). عالقهداشته باشند. او از آنان مى�خوحانـى رو~هعى ميـو «فعاليت�هاى كليسائـى» نـيـسـت، بـلـكـه بـه نـوفـاصر

كت با مسيح به بار مى�آيد: «در من مبانيد و منمى�انديشد كه در مشاره آورد، اگر در تاكاند ميـودر شما. همچنان كه شاخـه از خـود منـى�تـوى ازحنا ٤:١٥). چه بسيارمناند، همچنين اگر شما در من منانيد» (يو

گىندات زآمدن ثمرمسيح و بـارشند به جاى ماندن درمسيحيان مى�كـوسند.شش�هاى خود به نتيجه بريق كواو، از طر

گى ما حاصل شود چيست؟ يقينانداهد در زه�اى كه خدا مى�خوميوحانى» است (غالطيان ٢٢:٥-٢٣)، يعنى همانات رواهان «ثمرخدا خو

لس بردن جـانـهـاىا جالل مى�دهـد. پـوشخصيت مسـيـحـى كـه خـدا رميان ١٣:١)ا با ثمر دادن مقايسه مى�كند (روى مسيح رگمشده به سو

ا تشويقميان ٢٢:٦). او ما رحانى مى�نامد (روه�اى روا ميوو نيز «تقدس» رلسيان ١٠:١)، و نويسندهآور شويم» (كومى�كند تا «در هر عمل نيكو بار

ه لبهاى ما» استى ما، «ثمرارگزى مى�كند كه شكرانيان يادآورنامه به عبريادىقتى ثمر مى�دهد، سر و صداى زه وخت ميوانيان ١٥:١٣). در(عبر

≥± bOýUÐ œUý rOz«e�UOÐ œuš ÈœUý dÐ t½u~Ç ≥∞

تگى كه در او هست بـه صـورنـده مى�دهـد زمنى�كند، بلكه تـنـهـا اجـازه مى�شود: «آن كه در من مى�ماند و منطبيعى عمل كند و نتيجه آن ميو

انيد كـرد»ا كه جدا از من هيـچ منـى�تـويره بسيـار مـى�آورد، زدر او، ميـوحنا ٥:١٥).(يو

~هحانى و «اعمال مذهبى» انسانى اين است كه ثمر رو~هت بين ثمرتفاوانائى خودا با توى را جالل مى�دهد. هر گاه كارحانى، عيسى مسيح ررو

اقعى بـهحانى و رو~هاجنام دهيم، بى�ميل نيستيم به آن فخر كنيـم. ثـمـراند ادعائى بر آن داشته باشديبا و عالى است كه هيچكس منى�توى زقدر

بلكه جالل بايد تنها از آن خدا باشد.اك داشنت كه بـسـيـاراستين مسيحـى يـعـنـى اشـتـركت رپس مـشـارا در فكر خود... در قلبف است: «من تو رستانه صرابط دوعميق�تر از رو

ه آنكتى است كه ثمـرم.» اين همان مشارخود... و در دعاهاى خود دارجـودا به وكـت رشادى مى�باشد و «يـك�دلـى» اسـت كـه ايـن نـوع مـشـار

مى�آورد!لىك بـرود، واحى خاصى به نيويوراى عمل جرى» مى�بايست بر«جر

ا در شهر خودمان اينسيد: «چرش پركترفنت به آجنا متنفر بود. از داز ريب منى�شناسـم!»گ و غرا در آن شهر بـزرا منى�كنيد؟ هيچ�كـس ركار ر

ك شدند، كشيشـىستانى در نيويورارد بيمارش وقتى او و همسـرلى ووقت جائى پيدات كرد تا هر ولش دعوا به منزبه استقبال�شان آمد و آنها ر

ناكى بود و ماندنـشاحى، عمل خطركردند در خانه او مبانند. عمل جرشكت كشيش و همسـرلى مشارالنى و سخت بـود، وستان طـودر بيمار

فتند اگـرمغان آورد. آنها يـاد گـرنش بـه ارى و زاى جرشادى جديدى بـرقت آنيم، هيچ وكت مسيحى بپـذيـراى تقويت مشارا برجـود رايط موشربايد.ا براند شادى ما رايط منى�توشر

XÝ« qLŽ XFË pM¹«

ستان مسيحى�تانا به دوتان شما رايط دور و بره دهيد شرامروز اجازگىنداى مسيح و اجنـيـل زنزديك�تر سازد. اگر يك�دل باشيد يعـنـى بـر

جب تقويتاهد شد كه مسائل و مشكالت موايتان مسلم خوكنيد، آنگاه براينده�اىا به طور فزكت، شادى شما رند و آن مشاركت اجنيل مى�شومشار

ايم اتفاقناكى براهد داد. در سال ١٩٦٦، تصادف بسيار خطرايش خوافزجودعت ٩٠ مايل در ساعت به مـن زد. بـا ايـن واننده�اى با سـرافتـاد. ر

كت عميقى كه در نتيجه اين تصادف ايجاد شـد بـه متـام دردهـا ومشارم خداا بـه قـوجود آمد مـرايـم بـه وايطى كـه بـريد. شـرمشـكـالت مـى�ارز

نزديك�تر منود!يسنت مسيح است و مردن نفع» (فيلپـيـان ٢١:١). يـاا زا كه مـرير«ز

بان انگليسى گفـتـههمان طور كه در يكى از سرودهاى مسـيـحـى بـه زمى�شود:

«عيسى وان وديگر

تو!اى بيان شادى!»اه عجيبى برچه ر

≥≥ bOýUÐ œUý

VOIFð X% ÊU+U~AOÄ

≤∂≠±≤∫± ÊUOáKO/

عظه اجنيل در شهران مبشر بيش از هر چيز مولس به عنواشتياق پولسان بود. اگرپوم و شهر كليدى آن دورگ روى بزراتورم، پايتخت امپررو

اى مسيح فتح كند، بدين معنى بود كه پيام جنات بها برانست آن رمى�تولسنامه پوه�اى بسيار مهم و جدى در برسيد و اين پروژميليون�ها نفر مى�ر

ا نيز بايـدم رشليم]، روفتنم به آجنـا [اورا كه مى�گفت: «بعـد از ربود، چراى مسيحياننتس بره در نامه�اى كه از قرببينم» (اعمال ٢١:١٩). به عالو

اشت مى�گويد: «همچنين به قدر طاقت خود مستعدم كه شـمـا رم نوروميان ١٥:١).ت دهم» (روم هستيد بشارنيز كه در رو

ضلى در عـوعظه كند وم برود و در آجنا مـواست به رولس مى�خـوپوا نامه�اىانست فقط در مورد اين ماجرآورد! او مى�توم درندان روسر از ز

لى به جاى آن به اين بسنده كرد كه بـنـويـسـد:بسيار مفصل بنويـسـد واقعه در اعمـالاقع گشت» (فيلپيـان ١٢:١). شـرح ايـن ومن و«آنچه بـر

لـس درنى پوقانـوى غيرشته شده كه از دستگـيـر١٧:٢١ تا ٣١:٢٨ نـوشليم شروع مى�شود. يـهـوديـان فـكـر مـى�كـردنـد او بـا آوردنمعـبـد اور

ميان هم تـصـورمت كـرده و روا بـى�حـرغير�يهوديان بـه مـعـبـدشـان آن ره تعيينش جايزاى سرى خائنى است كه برلس همان مصرمى�كردند پو

لتى و مذهبى گرديد وجه مقامات دوكز تولس مراين پوكرده بودند. بنابراجنـامقتى سـرندانى شـد. ويه زتيب به مدت دو سال در قـيـصـربدين تـر

مى از آنندان روى كه متام شهـروشت (امتـيـازض�حالى به قيصـر نـوعرا گم كرد و دراه رلى كشتى آنها رستادند وم فرا به روخوردار بودند) او ربر

لس، يـكـى ازفان و شهـامـت و ايـمـان پـوايـت ايـن طـوهم شـكـسـت! روين داستان�هاى كتاب�مقدس است (اعمال ٢٧). پس از سهترتأثير�گذار

م شد تا محكمه�اى كـه ازم روه�اى به نام «مليطه» عـازيرق� در جـزماه تواست كرده بود تشكيل شود.خوقيصر در

لىعى شكست باشـد، وشت ممكن است نونواى خيلى�ها اين سـربرت به مسيح و اجنيـلئى جز بشاراى مردى كه «يك�دل» بـود و آرزونه بر

ايط ايده�آل خويش بلـكـه درا در نه در شرلس شادى خـود رنداشت. پـوقى اجنيلجب ترايطش مواى مسيح مى�جست و اگر شران برصيد ديگر

اي ـىئاـشگ�هار« ـىنـعي »ىقـرت« ـهمـلك !دـوب ىفـاك شياـرب ـنيـمه ،دش�ـىمهك تسا ىماظن ىحالطصا ،ـىنانوي نابز رد هژاو نيا لصا .»ىلوارق�شيپو دنتفر�ىم ركشل شيپاشيپ هك دراد ىشترا كيتسجل ىاهدحاو هب هراشابيرغ نيمزرس نآ رد سلوپ .دندوشگ�ىم ديدج ىاه�نيمزرس ىوس�هب ار هاردش هجوتم ،دنيبب ىا�هتسب اپ و تسد ىنادنز ناونع هب ار دوخ هكنيا ىاج هب

.تسا هدوشگ وا ىور شيپ تمدخ ىارب ىا�هزات ورملق هدمآ�شيپ تيعضو هكاعظ مـشـهـورجيـون، ولز هـادون اسـپـرشايد شـمـا هـم در مـورد چـار

ش،لى بعيد است داستان همسـرهائى شنيده باشيـد، ويتانيائى چيـزبرگـىنـدليـه زجيون در هـمـان سـالـهـاى اوا بدانـيـد. خـامن اسـپـرانا رسـوز

ظيفه او تشـويـقكشان فلج شد. همه تصور مى�كردنـد كـه تـنـهـا ومشتـرليت داد تـالى خدا به او مسئـواى خدمت او بـاشـد، وش و دعا برهمسـر

اريد آنها نبودند قرا در اختيار شبانانى كه قادر به خرش ركتابهاى همسر

VOIFð X% ÊU*U~AOÄ ≥¥≥µ bOýUÐ œUý

مانى به نام «بنيادجيون منجر به تشكيل سازدهد. تالشهاى خامن اسپرهاىارار داد تا ابزشش قرا حتت پوان شبان راركتاب» گرديد. اين بنياد هز

ا در اختيار آنان بگذارد و اين كار البته ناشى از ايماناى خدمت رم برالزجيون كه در خانـه�اشت خامن اسپـربود. متام اين فعاليتهـا حتـت نـظـار

اهگشاى كسان ديگر راى بسيارنشسته بود اجنام مى�شد و اين خدمت برو پيشگام بود.

مين�هاىا به سرزاهد كه اجنيل رندان خود مى�خوخدا هنوز هم از فرزاايط رقات شراهد كه پيشگام باشيم و گاهى اوند. از ما مى�خوجديد ببرى جز پيشگام باشـيـم. درانيم چيـزتيب مى�دهد كه ما منـى�تـوچنان تـر

لس درتيب بود! پـوسيدن اجنيل به فيلپيه به همين تـرنگـى راقع چگووا بر او مى�بسـتها ر درتبالى خدا مـرى برود ونظر داشت به جاى ديـگـر

ق يعنى در آسياا در شراست اجنيل رلس مى�خو(اعمال ٦:١٦-١٠). پولـسب، به اروپا هدايت منود. اگـر پـوا به غـرلى خـدا او رت دهد، وبشـار

يتيخ بشرگى در تارا دنبال كند چه تغيير بزرفق مى�شد نقشه خود رموفت!ت مى�گرصور

اى كمك به ما استفاده مى�كند تاهاى عجيبى بـرارخدا گاهى از ابزتاى بشارار بران از سه ابزلس مى�توپيشگامان اجنيل شويم. در مورد پو

صمانده سپاهيان مخصوم يعنى فر رو~همانده گارد ويژاجنيل حتى به فرهايش (آيات ١٢-١٤)، مخالفانشجنيرقيصر (آيات ١٢-١٤) نام برد: ز

ان�هايش (آ�يات ٢٠-٢٦).(آيات ١٥-١٩) و بحر

©±¥≠±≤∫±® f1uÄ ÈU¼dO$“ ≠±

ان ١٦:٧)ه�هاى جدعون (داورسى، كوزهمان خدائى كه عصاى مولس استفاده مى�كند.هاى پوجنيرابكار برد در اينجا از زو فالخن داود ر

لس افكندههائى كه بر دست و پاى پوجنيرگز فكر منى�كردند زميان هرروهائى�اش شود! حتى همـان طـور كـهجب ربودند به جاى بسـنت او، مـو

حمت مى�كشم،شت مى�گويد: «به بندهـا زندان نوبعدها در نامه�اى از زهاىجنيرس ٩:٢). او از زم تيموتائوليكن كالم خدا بسته منى�شود» (دو

اى خدا تـقـديـس منـود و از اوا بـرخود شكايـت منـى�كـرد، بـلـكـه آنـهـا رت پيشگام اجنيل بكار بگيرد و خدا دعاىاى بشارا براست كرد آنها رخودر

ا مستجاب منود.او راهـمگان فرا با گمشـدلـس رتباط پوهـا ارجنير نخست، ايـن ز~هلـهدر و

جنير شده بود ومى زباز روى به يك سـرت شبانه�روزمى�كرد. او به صـورهر ٦ ساعت يك بار نگهبان تعويض مى�شد و اين بدين معنى است كه

انست در طى ٢٤ ساعت الاقل به چهار نفر از نـگـهـبـانـانلس مى�تـوپوجنير بهيد، با زا به جاى يكى از آن نگهبانان بگـذارشهادت دهد! خود ر

با مردمقفه» دعا مى�كند، كسى كه دائماكسى بسته شده�ايد كه «بى�وشنتل نـوحانى�شان صحبت مى�كند و مدام مشغـوضعيـت رودر مورد و

لى نكشيدم است! طوى رواتوراسر امپرنامه به مسيحيان و كليساهاى سرانست اجنيللس توان به مسيح ايمان آوردند. پوبازكه تعدادى از اين سر

انانست به عنوگز منى�توى كه هرساند، كارا به سپاهيان گارد سلطنتى بررفق به اجنام آن شود.اد مومردى آز

ى از مـردمه ديگـرا به او داد تا با گـروصت رهايش ايـن فـرجنيـرلى زوم،ار كنـد. او در روقرتباط بـرگاه قيصـر ارتبـه دادان عالى�رارگـزيعنى كـار

خوردارنده�اش از اهميت خاصى بـرفت و پروسمى بشمار مـى�رندانى رز جديد «مسيحى»~قهسمى اين فرقعيت رم در نظر داشت مولت روبود. دو

ى از يهوديان است ياقه ديگر فرفاي� منايد. آيا اين هم صرا تعيين و تعررشحال شـدلس چقدر خوناك؟ تصور كنيد پو خطـره و احتماالى تازچيز

VOIFð X% ÊU*U~AOÄ ≥∂≥∑ bOýUÐ œUý

لساى تعيين صحت و سقم اتهامات پوقتى فهميد كه مقامات قضائى بروا مطالعه كنند!ه�هاى ايمان مسيحى رمجبور شدند آموز

ار مى�دهد تاجنير قرا در زم خود رقات خدا مردان خود و قوبعضى اوليه اجنيل» حتقق بخشد،فت اوا مبنى بر «پيشر خود ر~يق، نقشهاز آن طر

انان جويق، امكان حتقق منى�يابد. شايد مادرنقشه�اى كه جز از اين طرندانـىكان خود در خانـه زى از كوداحساس مى�كنند به خاطر نـگـهـدار

سانيدن مژده جناتاى رها» نيز برجنيراند از آن «زلى خدا مى�توشده�اند، وىايمان و بچه�دارى كه زگـارسلى در روزانا وبه مردم استفاده كند. سـوز

ادهبسيار سخت�تر از امروز بود ١٩ بچه داشت و در ميان همـيـن خـانـوك آنهاخاستند كه خدمات مشترسلى برلز وجمعيت بود كه جان و چارپر

لدشمانى كه تنها ٦ هفته از تواسبى زا تكان داد. فانى كريتانيا ره بريرجزانلى حـتـى در هـمـان دورا از دست داد وگذشته بـود، بـيـنـايـى خـود ر

گتر كهيكى نكند. بزرهاى تـارجنيرا اسير زفت خود رانى تصميم گرجونواىمتند برئى قدرها و سروده�هاى اجنيل تبديل به نيروازيق آوشد از طر

خدا گرديد.انا به عنوجود رايط موقتى يك�دل باشيد، شراز مسئله اين است: ور

ش اجنيل به شمـاقى و گستـراى ترصتهائى نگاه مى�كنيد كه خـدا بـرفرداده و اينجا است كه شكايتهاى شما در مورد آنچـه خـدا اجنـام نـداده،

اهد اجنـام دهـدهائى كـه خـدا مـى�خـواى كارتبديل بـه شـادى شـمـا بـرمى�شود.

گان شد، بلكه بهتباط او با گمشدجب ارلس نه تنها مـوهاى پوجنيرزمان روى از ايمـان�دارجنات�يافتگان شهامت و شجاعت بخشيد. بـسـيـار

ه�اى يافتند (آيه ١٤). آنـانأت تازا ديدند جـرلس رم و ايمان پوقتى عـزوس بيان كنند، البته كلمها بى�ترى پيدا كردند تا كـالم رشجاعت بيشتر

ه» است. شكىمرى روزعظه» بلكه «گفتگـو«بيان كردن» نه به معنى «مولس با هم گفتگوضعيت پونده و وميان در مورد پروى از رونيست كه بسيار

ا وجه ملت قانون�گرنى، بسيار مورد توارد قانوا اين نوع مويرمى�كردند، زلس احسـاس هـمـدردى وم كه با پـوم بود. مسيـحـيـان روقانـون�سـاز رو

هت به عيسى مسيح بهـراى بشارها بـراهى مى�كردند از اين گفتگـوهمرش يابد، شجاعـت واند گسترمى�بردند. همان طور كه دلسردى مـى�تـو

گاهها وش پيدا مى�كند. به خاطر ديداى گستراههائى برى نيز راراميدوته�اى يافته با جسارأت تازم جران رولس، ايمان�دارهاى شادمانه پوفتارر

به مسيح شهادت مى�دادند.ان نقاهتايم اتفاق افتاد و در دورناكى بريك بار تصادف شديد و خطر

سيـد. از ناشناس به دسـتـم رستان، نامه�اى از شخصـى كـامـالدر بيمـارى بنويسـد مى�دانسته چه چيزاى نامه فهميدم كه نويسنده دقيقـامحتو

اقع چندين نـامـه از اوتر سـازد. در وشن�تر و دلپـذيـرايم روا بـركه دنيـا رخصستان مـرقتى از بيمـاريافت كردم، هر كدام بهتر از نامه قـبـل. ودر

قتى ديدم نابينا، مبتال بها مالقات كردم و بسيار متعجب شدم وشدم او رشه بر متام اينها با مادر پـيـرى قند و يك پايش قطع شده و عـالوبيمـار

جنير صحبتان از انسانى در زى مى�كند! اگر بتـوگى و از او نگهدارندز انسانى در پيشگام بودناقعاست! و اگر و مصداق اوكرد، اين مرد يقينا

ا داشت كه در جلساتانائى راد باشد، همانا او بود! او اين تواى اجنيل آزبره كهفه�اى و خبـراد حرستانها، باشگاه�هاى خدماتى و در حضور افـردبير

تاى كشيشان نيز مقدور نبود به مسيح بشارورود به جلساتشان حتى برگـىنداى مسيـح و اجنـيـل زست من انسانـى يـك�دل بـود و بـردهـد. دو

انا به ديگـرقى اجنـيـل رمى�كرد. به همين خـاطـر، شـادى نـاشـى از تـرمى�بخشيد و خود نيز در آن شادى سهيم بود.

VOIFð X% ÊU*U~AOÄ ≥∏≥π bOýUÐ œUý

لى دليلىه غم�انگيز و سنگين نباشند وهاى ما شايد به اين اندازجنيرزيق استفادهاند از آنها به همين طرجود ندارد كه فكر كنيم خدا منى�توو

كند.

©±π≠±µ∫±® f1uÄ s¹bI²M� ≠≤

لس دشمنى داشتهضوع مشكل است كه كسى با پوباور كردن اين موانى بودند كه با او دشمنى مـى�كـردنـد. درم ايمان�دارلى در روباشـد، و

جود آمده بود. عده�اى صادقانه بهقه و چند�دستگى به وبين كليساها تفرعظه مى�كردند و هدفشان جنات مردم بودت مى�دادند و مومسيح بشار

انه از مسيح صحبت مى�كردند و هدفشـان ايـنياكارلى عده�اى ديگر رواىه از اجنيل برند. اين گـرولس مشكل�تر سازاى پوا برضعيت ربود كه و

ء استفاده مى�كردند. شايد آنان متعلقفت مقاصد شخصى خود سوپيشرلس در مـيـاناى» كليسا بودند كـه بـا خـدمـت پـويعـت�گـربه جنـاح «شـر

انين يهـود درى از قـوى بر فيض خدا كه با پـيـروغير�يهوديان و تأكـيـد وند، همانم يكديگرعه مالزتضاد بود مخالفت مى�كردند. حسادت و مناز

طور كه محبت و احتاد.ان «فعاليتلس در آيه ١٦ از كلمه جالبى استفاده كرده كه مى�توپو

لس اين بود كهجمه منود. هدف پـوتبليغاتى يا جلب حمايت مـردم» تـرلى هـدفى از او تشويق كـنـد وا به پيـروا جالل دهـد و مـردم رمسيـح ر

قى خود و جلب مردم به متابعت از خودشان بود. به جاىمخالفانش ترفىسيدند «كـدام طـرى؟» مى�پرسند «آيا به مسيـح ايـمـان داراينكه بـپـر

لس؟» بدبختانه اين نوع «سياست مذهبى»ف پوف مائى يا طرهستى؟ طرند، بايد بدانند كـها بكار مى�برهنوز هم ديده مى��شود و كسانى�كـه آن ر

نند.به مى�زتنها به خودشان ضر

صتىان فرقتى يك�دل و يك فكر باشيد، به مخالفان خود بـه عـنـووفادار «بهى وبازلس مانند سـرقى اجنيل نگاه مى�كنيد. پـواى تـرديگر بر

انست شاد باشد،جهت حمايت اجنيل معين شده» بود (آيه ١٧). او مى�توعظهاقعيت كه به مسيح مـواهى مخالفانش بلكه در ايـن ونه در خودخو

ايش اهميتى نداشت كـهلس هيچ حسادتى نبود و برمى�شد! در دل پولس مهم مى�منود،اى پوعده�اى با او و عده اى بر عليه او باشند. آنچه بر

عظه اجنيل عيسى مسيح بود!موايتفيلدسلى و جورج وگ انگليسى، جان واختالف نظر دو مبشر بزر

فتهار گره قريخ الهيات مسيحى مورد اشاره�هاى دينى در تاردر مورد آموزعظـهان نفر مـواراى هزفقى بودند كـه بـراعظان بسيار مـواست. هـر دو و

انى به عيسى مسيح بودنـد.اوه فـرمى�كردند و شاهد ايمان� آوردن گـرواايتفيلد رى وسيد: «آيا انتظار دارسلى پرى يك نفر از جان وگفته�اند روز

اب گفته بود: «نه، فكر منى�كنم.»در آسمان ببينى؟» و او در جوايتفيلد مسيحى نيست؟»«پس به نظر شما و

ا در آسمانم او رلى انتظار ندارسلى گفت: «البته كه مسيحى است، وواهم بود كها او چنان نزديك به تخت خدا و من چنان دور خويرببينم، ز

ايتفيلد درش وادرسلى با برا ببينم!» هر چند جان وانست او راهم تونخواه منى�دادلى هيچ حسادتى به دل خود رى اختالف سليقه داشت، وارمو

ا نداشت.ايتفيلد رو قصد مخالفت با خدمات وايط در شرصـاار است و مخصـو بسيار دشـوالحتمل انتقادات مـعـمـو

نهل چگـوسولـس رتر مى�شود. پـوارلس دشـوضعيـت پـوسختى مانـنـد وناگون شاد باشد؟ او حقيقتاجود آن همه مخالفت�هاى گوانست با ومى�تو

لس يقين داشت ايـنيك�دل و يك�فكر بود. از آيه ١٩ مى�فهميم كه پـوا مى�دامن كه به جنات مـنيراهد شـد («زى او منجر خوضعيت به پيـروزو

VOIFð X% ÊU*U~AOÄ ¥∞¥± bOýUÐ œUý

ستانش و تأئيـداهد اجناميد») و اين اطمينان به خاطـر دعـاهـاى دوخو~هاژا به ونانى مـا ربان يوس خدا بود. معادل كلمه «تـائـيـد» در زروح قدو

نان باستانهاى يوساند. در شهرايان» مى�ره همسرى به معنى «گروديگرقاصانان�ها و ره�خوازصى برپا مى�شد، عده�اى به آوقت جشن مخصوهر و

ه بـهاژى در اين بخشش نـبـود، ايـن ول مى�دادند و چون هيـچ اجـبـارپوفت.انه» به خود گرمتندانه و دست� و دل�بـازك سخاويج معنى «تـدارتدر

متندانهلس متكى به منابع رو به كاهش خود نبود بلكه به منابع سخاوپوسيد.يق روح�القدس به او مى�رخدا تكيه داشت كه از طر

ليجنا هيلوا تفـرشيپ رد شنافلاخم مه و اهرـيجنز قيرط زا مه سلوپ.درب راك هب زين ار نآ هك تشاد مه ىموس رازبا ىلو ،دومن تكراشم مور رد

©≤∂≠≤∞∫±® f1uÄ ÈU¼ÅÊ«d×Ð ≠≥

ان آشكار گرديد (آيه ١٣) ولس، مسيح به ديگرهاى پوجنيربه خاطر زلى به سـبـبعظـه شـد (آيـه ١٨) وبه خاطر مخالفـانـش، بـه مـسـيـح مـو

لس آمد، مسيح جالل يافت (آيه ٢٠)! اين امكـانان�هائى كه بر پـوبحرات شود. بهم محاكمه و مجازلس به اتهام خيانت به روجود داشت كه پوو

أىحال رلى به هراضى بود، وى از محاكمه مقدماتى رسد كه ونظر مى�رلس مى�دانست كه جسمش نيز از آن اونهائى هنوز صادر نشده بود. پو

اا جالل دهد، چرنيست و تنها آرزويش اين بود كه در بدن خود، مسيح ركه يك�دل و يك�فكر بود.

ى انسان است؟ گذشته از اين،مند جالل يافنت از سوآيا مسيح نيازا جالل دهد؟ مى�دانيم خدا راند پسرنه انسان فانى و گناهكار مى�توچگو

جود،لى با ايـن وگتر از هر تلسكوپى هـسـتـنـد وگان بسيـار بـزركه ستـارانگ�منائى كرده نزديكتر مى�آورد. جسم ايـمـان�دارا بزرتلسكوپ آنهـا ر

ا به مردم نزديكتر منايـد. درنيز بايد تلسكوپى باشد كه عيسى مسيـح ريخ است كهى از انسانها، مسيح شخصيتى دور و مبهم در تارنظر بسيار

اقدام~هلى هنگامى كه بى�ايـمـانـان نـحـوگى مى�كـرد، وندنها پـيـش زقرا مشاهدهانند جالل مسيح را مى�بينند مى�توانها ران در حين بحرايماندار

اى مسيحيانى كـه يـك�دل وند. برى بنگرا از فاصله نزديكـتـركنند و او رنده و با ما است.ند مسيح امروز زيك فكر دار

سكوپ اجسام بسيارا نزديكتر مى�آورد و ميكروتلسكوپ اجسام دور رگ نيستاى بى�ايمانان مسيح چندان بزرشت نشان مى�دهد. برا دريز رر

لـىند، وخوردارى بـربلكه مردمان و امور ديگر از اهميت بسيـار بـيـشـتـراجهانى موبيات سخت و بحرنه با جترهنگامى كه مى�بيند مسيحيان چگو

ا ببيند.اقعى عيسى مسيح رگى و عظمت واند بزرند، بايستى بتومى�شوگ�منائىا بزرچك» رجسم شخص ايمان�دار «عدسى» است كه «مسيح كو

ا نزديكتر مى�آورد.مى�كند و «مسيح دور» راستاسى نداشت! در هر دو حالت مى�خوگ هرگى يا مرندلس از زپو

ا در جسم خود جالل دهد. پس شادى او تعجب�آور نيست!مسيح رنـدهاجه شده بود: زاف مى�كند كه با تصميم مشكلـى مـولس اعتـرپو

لـىى بود، وان فيلپيـه ضـروريت ايمان�داراى منفعت و خـيـرماندن او بـرلس مطمئن شدش بسيار بهتر مى�آمد. پومردن و با مسيح بودن در نظر

قى اجنيل» (آيـه ١٢)اى «تـرا باقى مى�گذارد، نه تنـهـا بـركه مسيـح او رشى�ايـمـان» فـيـلـيـپـيـان (آيـه ٢٥). او از آنـانقـى و خـواى «تـربـلـكـه بـر

ند. (به يـادحانى «پيش�قـدم» شـوشد روه�هاى راست كه در حـوزمى�خـوگىندا اندرز داد كه در زان رس شبان جولس، تيموتائوداشته باشيد كه پو

جوعان شود. رحانى پيشگام ديگرهاى جديد رويت خود، در قلمروو مأمورس ١٥:٤).ل تيموتائوكنيد او

VOIFð X% ÊU*U~AOÄ ¥≤¥≥ bOýUÐ œUý

فتنش به آسماناهد رلس! او مى�خوچه انسان عجيبى است اين پـوشد مسيحيان كمك كند و حتى مشتاق است بـهبه تأخير بيفتد تا بـه رميان ١:٩-٣).اى مسيح باز�يابد (روا برگان رجهنم برود تا گم�شد

گرم وا ـرظن رد هـكلب تشاـدن گرم زا ىـتشحو چيه ـسلوپ هـتبلازين نازابرس نايم رد هك »تميزع« ~هملك .دوب »تميزع« موهفم هب اهنتهچ سلوپ .تشادن »ىورشيپ و رداچ نديچرب« زج ىموهفم دوب جياررد هك »ىرداچ« !دهد�ىم هئارا ىحيسم صخش گرم زا ىئابيز ريوصتلزنم هب حور و دوش�ىم هديچرب گرم ماگنه رد ،مينك�ىم ىگدنز نآ

نايتنرق مود دـينك عوجر( دشاب ـحيسم اب ات دور�ىم نـامسآ رد دوخىتشك نتخادنا بآ هب« ىنعم هب هژاو نيا زا زين نادرونايرد .)٨-٥:١گرزب رعـاش ،نوسينت درل .ـدندرك�ىم هدافتسا »ىدرـونايرد عورش و»عنام زا روبع« دوخ روهشم رعش رد ار گرم زا ريـوصت نيا ،ىسيلگنا.تسا هدرب راكب

هائـى ازيمت» اصطالحى سياسى به معنى ره بر اينها، «عزلى عالووسه�هاى جسمسوم خدا به خاطر محدوديتهاى بدن و وندان نيز بود. قوز

اهد گشود يـا درا بر آنان خـوادى رهاى آزگ درلى مـردر بند هستـنـد، وميان ١٨:٨-٢٣)، اگر قبـلاهند شد (رواد خوگشت مسيح آزهنگام باز

بانايج در زيمت» كلمـه�اى راجنام اينكه «عـزاقع شود. سرگ آنهـا واز مرلـسفت. پوها» بكار مى�رم «برداشنت يوغ گاوان بود كه به مفهـوكشاورز

ا كه سبك و آسان است (متى ٢٨:١١-٣٠) برداشته بود،يوغ مسيح راىش كشيد! (برى كه بر دوهاى بسيارسالت خود چه باران رلى در دورو

نتيان ٢٢:١١ الىم قرجوع كنيد بـه دولس رحمات پوآشنائى بهتر بـا زيمت كردن به منظور با مسيح بودن يعنـىلس، عز١٠:١٢). در نظر پو

هاى او در اين دنيا.ها و تكميل كارمين گذاشنت باربر ز

گاهى كه به آن بنگرد، هيچاگر انسان يك فكر داشته باشد از هر ديديسنت مسيح استا زا كه مريربايد! «زا براند شادى انسان رى منى�توچيز

نويسنـده(Maltbie Babcock)ك و مردن نفع» (آيه ٢١). مالتبى بـابـكـوى است كهگى چيـزندكتاب «اين است دنياى پدر من» گفـتـه اسـت: «ز

فنت بهيد مى�رويـم، از راى خرم برقتى من و همسـرنده�ايـم.» واى آن زبرم به همسـر~لى اغلب به خاطر عالقـهم، وحشـت دارشى وچه�فـروار پارباز

فنت به آن قسمـت،م. در حين راه او بـروم همرچه�ها مجبـورمتاشاى پـارق� مى�كنم، ناگهان جانشى توه�هاى كتاب�فروين مغازى ويترقتى جلوو

ا به هيجان مى�آورد و در ما شور و شوقم. عاملى كه ما ره�اى مى�گيرتازگى» است. درند «زاقعـااى ما وى است كه برايجاد مى�كند، همان چـيـز

ا به هيجان و شور و شوقگى» او بود. مسيح او رندلس، مسيح «زمورد پوش مى�بخشيد.گى�اش ارزندمى�آورد و به ز

يسنت�...ا زا كه مريرگى ما است. «زنداى زشمندى برآيه ٢٧، محك ارزا پر كنيد.است و مردن�...» خودتان جاهاى خالى ر

.»بى�پولى است و مردن پوليسنت ا زا كه مرير«ز.»فراموش شدن است و مردن شهرتيسنت ا زا كه مرير«ز.»از دست دادن آن است و مردن قدرتيسنت ا زا كه مرير«ز

جود شـاد بـاشـيـم، اگـرايـط مـوغم شـراهـيـم عـلـيـرحال اگـر مـى�خـوارا تكرلس رقى اجنيل سهيم باشيم بايستى اين گفته پواهيم در ترمى�خو

!»نفع است و مردن مسيحيسنت ا زا كه مريركنيم: «ز

¥µ bOýUÐ œUý

¥

@Mł Ê«bO+

≥∞≠≤∑∫± ÊUOáKO/

منايش بلكه ميـدان جـنـگ~ى يا صحنـهمين بازگى مسيحـى نـه زندزيم (١:١-خوردار اجنيل بـرمشاركتاده�ايم كه از خانوپسـراناست، ما اجنيل سهيم مى�باشيمترقى و گسترش هستيم كه در غالمان١١). ما

اجنيـلايمان هستيم كه از سربازانـىلى در عين حال (١٢:١-٢٦). وسط ميداناند حتى در و يك�دل و يك فكر مى�تودفاع مى�كنيم. ايمان�دار

ا داشته باشد.جنگ، شادى روح�القدس ر«ايمان اجنيل» همان جتسم حقيقت الهى است كه به كلـيـسـا داده

ا «ايمانى كه يك بار به مقدسين سپـرده شـد»ل آن رسـوشد و يهوداى رس ١:٤ هشدار مى�دهد كهل تيموتائـولس در اومى�نامد (يهودا ٣). پو

احانى راهند گشت.» خدا اين گنج روخومان آخر بعضى از ايمان بر«در زى مانندا به كسان ديگرس ١١:١) و او هم آن رل تيموتائـولس (اوبه پو

س ٢٠:٦) و آنان نيز به نوبه خودل تيموتائوس سپرده است (اوتيموتائوسم تيموتائوند (دوان بسپارا به ديگرليت داشتند كه آن گنجينه رمسئو

ا جدى٢:٢). به همين دليل است كه كليسا بايستى خدمـت تـعـلـيـم را بشناسنـد،اث عظيم ايمان ران، ميـربگيرد تا نسلهاى جديد ايـمـان�دار

ند.ا بدانند و بكار گيرقدر آن ر

.ديابرب ادخ موق زا ار جنگ نيا تسا ددص رد هك دراد دوجو ىنمشد ىلوهدش هجاوم وا اب مور رد كنيا و دوب هدش وربور نمشد نيا اب هيپليف رد سلوپاصخشم هك ار ىئاه�هزومآ ىنعي ىحيسم ناميا دناوتب اهنت ناطيش رگا .تساار نآ هدرك جلف ار ليجنا تمدخ دناوت�ىم سپ ،ديابرب تسا ناراد�ناميا نآ زاتسرد هك مادام« :ميونش�ىم مدرم نابز زا ىتقو تسا روآ �سأت .دزاس ماكانام ناميا ».ىراد ناميا ىـزيچ هچ هب هك تـسين مهم نم ىارب ،ـىنك ىگدنزتسردـان ىگدنز هب رجنم تياـهن رد تسردان ىاهرواب و تسا ام راـتفر رگنايبناوت هك ناراد�ناميا زا ىلسن زج تسين ىزيچ ىلحم ىاسيلك ره .دوش�ىماصوصخم ناطيش هك تسين روآ�بجعت .دنراد ار رگناريو لماوع ربارب رد نداتسيا.دزاس رود »ناميا« زا ار اهنآ تسا ددص رد و دنك�ىم هلمح ناناوج هب

هحلسا اريز« ؟دنگنجب نمشد نيا اب دنناوت�ىم نايحيسم زا ىهورگ هنوگچىناميستج غاب رد سرطپ .)٠١:٤ نايتنرق مود( »تسين ىنامسج ام گنجانحوي( دومن شنزرس راك نيا ىارب ار وا ىسيع ىلو تفرگ تسد هب ىريشمشمينك�ىم هدافتسا اعد و ادخ مالك ىنعي ىناحور هحلسا زا ام .)١١-٨١:٠١ـىكتم سدقلا�حور ـهب ىتسياب و )٨١-٦:١١ نـايسسفا ؛٤:٢١ ناـيناربع(هـيلع رب مه رـانك رد دياب نـايركشل ـىلو .دهدب ام ـهب ار مزال تردق ات مـيشاب

ـهب باـطخ ار تاركـذت نيا ـسلوپ ـهك تسا ـببس ـنيدب و ـدنـگنـجب نـمشددهد�ىم حيضوت دوخ ـهمان زا دنب نيا رد وا .دسيون�ىم هيـپليف رد شناتسود.درك تياعر ار ىساسا لصا هس دياب »ناميا« زا عافد دربن رد ىزوريپ ىارب هك

©n1«Å≤∑∫±® È—«b¹UÄ ≠±

ين اسلحـهفتار منائيد.» مهمترى به طور شايسته اجنيل مسيـح ر«بارمتند، بلكهشته�اى قـدرعظه آتشين و مهيج يا نودر مقابل دشمن، نه مـو

ان است.پايمردى ايمان�دار

@Mł Ê«bO* ¥∂¥∑ bOýUÐ œUý

يادى با كلمهتباط زلس در اينجا بكار برده ارفتار منائيد» كه پوفعل «رفتار كنيدى ربان امروز ما دارد. او مى�گويد: «طـورى» در ز«سياست�ورز

مانى كه بهم در زند شايسته انتظار مى�رود.» من و همسركه از يك شهروس شديمار اتوبوحش برويم. سوفتيم به باغ وفته بوديم، تصميم گرلندن ر

انستيملى نتويم، وو در ردي� آخر نشستيم تا از ديدن مناظر شهر لذت ببرمه�هاى آنانمـزس مملو از مسافـر و زا كه اتوبويم چـرا ببرم راستفـاده الز

يكائى بودند و مى�ديديم كه انگليسى�هاان آمرشد. متأسفانه اكثر مسافرا تكان مى�دادند، مثل اينكههايشان را باال مى�انداختند و سرهايشان رابرو

يكائـى هـسـتـنـد!» مـا خـجـالـتم است كـه آمـرب، مـعـلـوبگـويـنـد: «خـونـدانين شهرو بهتر~ مناينـدهاقعاا كه مى�دانستيم آنهـا ومى�كشيديم چـر

يكائى نيستند.آمرندان آسمـانل اين است كه ما مسيحـيـان شـهـروسـولس رسخن پـو

گى مى�كنيم، بايد مانند آسمانى�هاندمين زى زهستيم و در حالى كه بر رو در ٢٠:٣ مطرح مى�كند. اين نكتها مجددام رفتار منائيم. او اين مفهور

ىاتوره امپرا كه فيلپيه مستعمريرمعنى بوده، زاى مردم فيلپيه بسيار پربرانـيـنم و حتت حـمـايـت قـونـدان رو شهـروم بود و اهـالـى آجنـا عـمـالرو

ه آسمان برب مى�شدند. كليساى مسيح نيز مستعـمـرى محسـواتورامپرفتار كنيم.ندان آسمانى راين بايستى همانند شهرومين است! و بنابرز

سيم اين است كه «آياتب از خود بپرال خوبى كه بايد به طور مرسئويق شايستهفتار مى�كنم؟» ما بايد «به طـريق شايسته اجنيـل رمن به طر

فتار منائيم (افسسيان ١:٤)يم، رت اجنيل» كه در عيسى مسيح داردعولسـيـانضايت�منـدى» (كـوند بـا كـمـال ريق خـداوك در طريعنـى «سـلـو

ئىفتار ما به اين نيت نيست كه به بهشت برويم، چنان كه گو١٠:١). رفتار و كردار ما ازى خود جنات يابيم بلكه رانستيم از اعمال نيكـومى�تو

شتـه شـده وآجنا ناشى مى�شود كـه نـامـهـاى مـا از قـبـل در آسـمـان نـوندان آسمانى گشته�ايم.شهرو

ااف ما تنها اجنيلى رشايسته است به ياد داشته باشيم كه دنياى اطرفتار ما مى�بيند مى�شناسد.كه در آينه ر

«شما اجنيل را مى�نويسيد،هر روز يك باب،

با كارهائى كه مى�كنيدو سخنانى كه مى�گوئيد.

مردمان آنچه را شما مى�نويسيد مى�خوانند،هر اندازه ايمان�دار يا صادق باشيد:

پس چيستآن اجنيلى كه شما مى�نويسيد؟»

(منبع ناشناخته)«اجنيل» اين مژده سرور�انگيز است كه مسيح به خاطر گـنـاهـان مـا

هبـارنتيـان ١:١٥-٨). درل قرخاسـت (اوگان بـرمرد، دفن شد و از مـردى غير از آن دروغجـود دارد و هـر چيـزش» وجنات، تنها يك «خبر خـو

است (غالطيان ٦:١-١٠). پيام اجنيل مژده�اى است مبنى بـر ايـنـكـهندانيق ايمان به عيسى مسيح، پسر خدا، فرزانند از طران مى�توگناهكارا ازى به اجنـيـل آن رحنا ١٦:٣). افزودن هر چيـز ديـگـرند (يـوخدا شـو

يق ايمان به عيسى مسيح به اضافه امورتش تهى مى�سازد. ما از طرقدريق ايمان بهديگر، از گناهان خود جنات نيافته�ايم بلكه تنها و تنها از طر

عيسى مسيح جنات يافته�ايم.هب ام ناگياسمه زا ىضعب« :تفگ دوخ نابش هب اسيلك ىاضعا زا ىكي

»؟مهدب اهنآ هب هك ديراد ىا�هوزج اي باتك امش ايآ .دنراد رواب نيغورد ىليجنا

¥π bOýUÐ œUý

ائت كرد:ا قرنتيان ٢:٣ رم قرا گشـود و دوشبان كتاب�مقدس خود ر~انده شدهف و خوشته شده در دلهاى ما، معروساله ما هستيد، نو«شما ر

ين كتابى كه تا به حال در اين دنياجميع آدميان.» سپس گفت: «بهتـرايد آنان مسيح رگى شما شود. بگذارنداند جانشين زشته شده منى�تونو

اىى برصتهاى بسيارجب ايجاد فرفتار و كردار شما ببينند و اين مودر راستين مسيح به آنان مى�گردد.»انتقال اجنيل ر

هاى الهىگى بر اساس معيـارندت، زارين سالح در مقابل شـرگتربزرگى كند يعنى «طبق ايـمـاننداست. هر كليسائى كه در اين حقيـقـت ز

طلين شـراهد ساخـت. ايـن اوب خـوا مغلـوفتار منايـد» دشـمـن رخـود رى در اين نبرد است.اى پيروزاساسى و حياتى بر

©»Å≤∑∫±® È—UJL¼ ≠≤

سم مى�كند كه از دنياى سياست خارج مى�شودى رلس تصويرحال پوش مى�گردد! فعلى كه در انتهـاى آيـه ٢٧ «مـجـاهـدهارد دنيـاى ورزو و

شىتباط نزديكى با فعاليت�هاى ورزنانى اربان يوجمه شده در زكنيد» ترىت يك تيم به تصوير كشيده و به آنها يادآورا به صورلس كليسا ردارد. پو

ى حاصل كار تيمى است.مى�كند كه پيروزجود آمدهقه بـه وبه خاطر داشته باشيد كه در كليساى فيلـپـيـه تـفـر

شناسنان سران به اختالفات دو نفر از زنـه مى�توان منوبــود كه به عنو چنيناانستند با هم كنار بيايند (٢:٤). ظاهره كرد كه منى�توكليسا اشار

خى جناح�بندى�ها شده بودند و هـرارد برپيداست كه اعضاى كليـسـا وقه�ها، عقـب افـتـادن كـار وفت. پيامـد ايـن تـفـرا مى�راه خـود رهى رگـرو

نى در كليـسـايت كليسا بود. دشمن هميشـه از ايـجـاد نـفـاق درومأمـورمت كن» سياست اصلـىقه بينداز و حكـوشنود مى�شود. شعار «تـفـرخو

سيدن به اين هدف پيدا مى�كند. تنهـااى راهى بر ردشمن است و غالباير غالب آيند.انند بر شران با هم متفق باشند مى�تومانى كه ايمان�دارز

اى تأكيد بر اهميت احتاداسر اين نامه از متهيد جالبى برلس در سرپو به معنى «با هـم»sunند نانى، پيشـوبان يوكليسا استفاده مى�كنـد. در ز

ى�ترا قـو احتاد ر~قتى با كلمات مخـتـلـ� بـكـار بـرده شـود ايـدهاست و ولس در نامه به فيلپيانسى). پوبان فارند «هم» در زمى�سازد (معادل پيشو

ند استفاده كرده و به همين خاطر مخاطبانحداقل ١٦ بار از اين پيشوند.ا ناديده بگيرى رانستند اهميت پيام وجه منى�توى به هيچ وو

اجنام تصميـماحت بود و سـرسه نارضع تيم بسكتـبـال مـدرى از وجره�اىبى بيان كند: «من ديگر هيچ انـگـيـزاى مرا بـرفت شكايت خـود رگر تيم شده «مايك» و فكر منى�كنم احتياجـى بـه~م، همهين نـداراى متربر

بقيه ما داشته باشيد.»ى، اگر دربى كه با اين مشكل به خوبى آشنا بود گفت: «ببين جرمر

تاب پيدا مى�كند، به اين معنىاى پرى برصت بيشترى، مايك فرحين بازجبا گل مى�كند و اين موم نباشد. كسى توپ رجود شما الزنيست كه و

ش نصيب همه اعضا شود.»مى�شود كه تيم ببرد و افتخار~هان ستارجود دارد كه به عنـوجسته» ويكنى برگاهى در يك تيم «باز

اى مشكالتى برالان است. اين فرد معموجه و ستايش ديگـركز توتيم مراجنام بـهحمت تك�تك آنهـا سـرجود مى�آورد. تـالش و زديگر اعضا بـه و

فى مى�كند. تيم معر~هان ستارا به عنويكن حساب مى�شود و او رپاى آن بازجب شكست تيم مى�شود. متأسفانه ما نيز در كليساه موگاه باالخراين ديد

م خود از شخصى بهحنا در نامه سوگانى» هستيم. يواى چنين «ستاردارستا دوى بر ايشـان (كـلـيـسـا) رفيس» نام بـرده كـه «سـردارنام «ديـوتـر

ل از مسـيـحسـوحنـاى رب و يـوحنا ٩). حـتـى يـعـقـوم يـومى�دارد» (سـو

@Mł Ê«bO* ¥∏

@Mł Ê«bO* µ∞µ± bOýUÐ œUý

ت خود به آنان ببخشد (متىاالئى در ملكواست كردند كه منصب وخودره مهم و اساسى «با هم بودن» است يعنى به يك روحاژ٢٠:٢٠-٢٨). و

اى مقابله با دشمـن و اجنـام ايـنار بودن، با هم مجاهـده كـردن بـرقـربرى.گ در يك�دلى و يك فكرسالت بزرر

شى چندان دور از حقيقتان يك تيم ورزتصور كليساى محلى به عنو~ظيفها دارد و اگر هر يك وظيفه و جايگاه خاص خود رنيست. هر كس و

انند كاپيتانجب تقويت بقيه مى�شود. همه منى�توا اجنام دهد، موخود رانين خاصى بـاشـد ون تيم باشند! تيم بايد تابع اسـاسـنـامـه و قـويا گلـز

ه مى�كنيـمايش مبـارزاساسنامه ما كالم خدا است و تنها هـدفـى كـه بـرانيم بهست. اگر همه با هم كار كنيم، مى�تو او~ادهجالل مسيح و اجنام ار

لى هنگامىا جالل دهيم. وند رسيم، به مدال دست يابيم و خداوهدف برانين يا بى�اعتنائى به نظم وير پا گذاشنت قـوكه هر يك از ما شروع به ز

م انضباط خاص خود است) يا به دنبالگى مسيحى مستلزندتيب كند (زترقه ونگ مى�بازد و تفـرت و منفعت شخصى خود باشد، كار تيـمـى رشهر

ين آن مى�شود.قابت جايگزرىروآداي ام هب ار ىركف كي و ىلد�يك موزل رگيد راب سلوپ رگيد ترابع هب

ار »ىـحيسم ىراـكمه« و مينك ـىگدنز ليجنا و حـيسم ىارب رگا .ـدنك�ىمنام�ىگدنز ،نمشد اب دـربن جوا رد ىتح ،ميهد رارق دوخ لـامعا هحولرساهنآ اب مـيناوت�ىمن هك دنـتسه ىناسك اـنيقي .دوب دهاوخ ىدـاش زا راشرسناسك ىلو ،)٥:١١ نايسسفا ؛٨١-٦:٤١ نايـتنرق مود( مينك ىراكمه!ميئامن ىراكمه نانآ اب دياب مه و ميناوت�ىم مه هك دنتسه ىرتشيب

ك در مسيح سلـواين بايد دائماندان آسمان هستيم و بنـابـرما شهروهى كنيم. عالومنائيم. ما اعضاى يك تيم هستيم و بايد با يكديگر همكار

جود دارد.ى بر دشمن واى پيروزى برط اساسى ديگربر اين دو، شر

©≥∞≠≤∏∫±® ÊUMOLÞ« ≠≥

نانى به كاربان يولس در زسيد!» كلمه�اى كه پو«از دشمنان خود نترىمگين از ميـدان جـنـگ روئى است كه شـرسـوار تره به سـوبرده، اشـار

انه به ميدان جنگ منى�رود و نيزكور هيچكس كورمى�گرداند. مطمئنابرلسار كند. پوئى با دشمن فر از روياروهيچ ايمان�دار حقيقى نبايد تعمدا

جب اطمينان ما درمى ما بيان كرده كه مواى دلگردر اين آيات نكاتى برميدان جنگ مى�شود.

(آيه ٢٩). ما نهاين جنگها ثابت مى�كنند كه ما جنات يافته�ايمل، اوحمت نيـزجن و زيم بلكه به خاطر او متـحـمـل رتنها به مسيـح ايـمـان دار

جن�هـاى او» مـى�نـامـداكت در را «شـرلس ايـن حـقـيـقـت رمى�شـويـم. پـوايمانان به داليلى فكر مى�كنند كه ايمان به مسيحى از نو(١٠:٣). بسيار

لى درگير آنها بودنـد، و دراتى كه سابقايعنى پايان متام جنگها و مـبـارزاهد شد»حمت خواى شما زاقع آغاز جنگهاى جديد است. «در جهان برو

يستاهند در مسيح عيسى زحنا ٣٣:١٦). «همه كسانى كه مى�خو(يوس ١٢:٣).م تيموتائواهند كشيد» (دوحمت خوكنند، ز

ان خاصى است كه به ايمان�دارامتيـازجود كشمكش�ها خود م، ودواقـعجن مى�كشيم. در وا كه ما در حقيقت «به خـاطـر او» رعطا شده، چـر

ان «عطيه» به مـا دادهلس تأكيد مى�كند كه اين كشمكش�ها بـه عـنـوپوحمت مى�شديم، هيچجن و زشده است. اگر به خاطر خودمان متحمل ر

جن مى�كشيم،اى ما نداشت، اما چون به خاطر مسيـح و بـا او ريتى برمزب مى�شود. گذشته از آن، او بهگ و مقدس محسـوى بزرايمان افتخاربر

ى استين كارجن ديدن به خاطر او، كمترجن كشيد و اشتياق رخاطر ما رادت خود به او نشان دهيم.انيم در جهت نشان دادن محبت و اركه مى�تو

ديگران نيز درگيراى ما اين است: لس برم كننده پومين نكته دلگرسو

@Mł Ê«bO* µ≤

ا در مااهد اين فكـر ر (آيه ٣٠). شيطان مى�خـوهمين مبارزات هستنـدى�ها و مشكالت مافتارالقا كند كه در اين جنگ تك و تنها هستيم و گر

لس بـهى است. پواقعيت چيز ديـگـرلى ومنحصر به خودمان هسـتـنـد وم وسنگها فاصله�اى كه بيـن روجود فرى مى�كند كه بـا وفيلپيان يـادآور

گير چنان مشكالت و سختى�هائىجود دارد او نيز مثل آنان درفيلپيه واه حل مشكـالت رالافيائى معـمـوات جغربوده و هنوز هم هست. تغـيـيـر

ا انسان هر كجا برود ذات او همان است كـه بـوده ويرحانى نيسـت، زرودشمن نيز در همه جا هست. دانسنت اينكه هم�ايمانـان مـن نـيـز مـثـل

اهم ادامهگى است تا به رمى بزرند، دلگركت دارخود من در اين نبرد شراى آنها نيز دعا كنم.اى خود دعا مى�كنم بردهم و همان طور كه بر

شد در مسيح است. خدااى راهى برحانى راقع كشمكش�هاى رودر وا به ما داده و اين اطمينانمت در مقابل دشمن رم به جهت مقاوى الزنيرو

نده جنگ هستيم (آيه �٢٨ب).نده و ما بربه دشمن ثابت مى�كند كه او بازلس در ميان ايشان بود به چشـم خـود شـاهـدمانى كه پـوفيلپـيـان در ز

ىجوع كنيد اعمال ١٩:١٦ به بعد) و نيز شاهد پايدارمجاهدتهاى او (را به ياد غم و درد مسيح در باغند بودند. كلمه «مجاهده» ما رى در خداوو

ند با دشمنكل بر خداوقا ٤٤:٢٢). هر گاه با توجتسيمانى مى�اندازد (لو نبرد با دشمن است به مـا عـطـا~مها كه الزروبرو مى�شويم، او هر آنـچـه ر

ا در ما مشاهده مى�كند،هبت الهى اطمينان رقتى دشمن مومى�كند. واسان مى�شود.هر

م نبـردماگرى باعث شادمانـى مـا در گـراين يك�دلى و يك�فـكـربنابـرقتى بـهى و اطمينان مى�گـردد. وى، همكـارجب پايـدارا مويرمى�شـود ز

احانـى» رى روجهت ايمان اجنيل با هم تالش كـنـيـم، شـادى «هـمـكـاراهيم چشيد.خو

µ

¯—eÐ t½u/

±±≠±∫≤ ÊUOáKO/

ااد بشـر رنى گفته است: «مـن نـژتويكى از شخصيتهاى مشـهـور كـارم!»ا ندارصله مردم ر حولى اصالم وست دارخيلى دو

اجهلس با مشكالتى مـوند. پوا از ما بگيرانند شادى مـا رمردم مى�توجود مى�آوردند (١٥:١-١٨) و در فيلپـيـهايش به وم بربود كه مـردم رو

اى او پيش آمد بيشترت بود. مشكالتى كه در فيلپيه برنيز به همان صورـس، هـدايــاىتـفــرودپقـتــى ال مـى�كــرد. وا مـشـغــواز هـمـه فــكــر او ر

لـس آورد،اى پوا برشى از كليساى فيلپـيـه رت�مندانه و اخبـار خـوسخاو كليسا نيز بود. چنين~ادهقه در خانوحامل اخبار بدى در مورد احتمال تفر

فته بود: يكـىار گرف مورد تهديد قـرپيداست كه احتاد كليسـا از دو طـرى اعضا از درونگارى ناسازورود معلمان كذبه از بيرون (١:٣-٣) و ديگر

ش�بخت) بر سروديه (عطر) و سنتيخى (خوف(١:٤-٣). اينكه مجادله ااستنده�اى به آن منى�كند. شايد هر دو مى�خولس اشارى بوده پوچه چيز

ر كليسا باشند!ه كهبر گرورخى از خادمان كـلـيـسـاه برا مى�دانسـت كـه امـروزلس نكـتـه�اى رپـو

ق دارد. يگانگى و احتـاد فريك�شكلـى با يگانگىمنى�دانند و آن اينكـه لى يك شكل بودنمى�خيزد وحانى از درون مى�آيد و از دل براستين رور

¯—eÐ t½u/ µ¥µµ bOýUÐ œUý

لس در ابتداى اينجى است. به همين دليل است كه پو فشار خار~نتيجهسل مـى�شـودحانى متـوه�هـاى روين انگيـزاالتـربخش از نامه خـود، بـه و

ان فيلپيه «در مسيح» هستنـد، ايـن امـر(١:٢-٤). از آجنا كه ايمـان�دارقه وبايستى مشوق آنان در جهت احتاد و محبت باشد، نه در مسير تفـر

ى شما نشانگاركر مى�دهد: «ناسازاهانه به كليسا تذخولس، خيرقابت. پورجود دارد كهحانى و اين است كه در مصاحبت شما مشكـلـى رو~دهندهمانى اينا حل كرد بلكه تنها زانين يا تهديدات آن ريق قوان از طرمنى�تو

فع مى�شود كه دلهايتان با مسيح و با يكديگـر صـادق بـاشـد.»معضـل رجه اين مسئله مهم باشند كه مـشـكـلاهد كه متـولس از آنها مـى�خـوپو

گىنـد است. در زتكبراهى هـم و علت خودخـوخودخواهىاصلى آنـان ىان مى�داند، هيچ شادى و سرورتر از ديگرا برشخص مسيحى كه خود ر

اهد داشت.جود نخووازى است. رجود، يك�دلى و يك فكرايط موغم شـراز شادمانى عليرر

هايشان، فكر مطيع است. آيه كلـيـدىفتـارغم انسانها و رشادمانى عليـراناه تعصب و تكبر مكنيد، بلكه با فروتنى ديگرا از راين است: «هيچ چيز ر

ا تعليم مى�دهد ول مسيح» را از خود بهتر بدانيد» (٣:٢). در باب ١ «اورلس كه در باب ١ صياد جان�ها بود، در بابان.» پودر باب ٢ «بعد ديگر

لس خادم مى�شود.٢ تبديل به پوكگاه كتاب�مقدس درا از ديدبسيار مهم است كه معنى «فروتنـى» ر

ا پست و حقير بشمارد بلكهكنيم. شخص فروتن كسى نيست كه خود رم اين جمله ازا به حساب منى�آورد! (به نظـر خود ركسى است كه اصالا درقتى آن راى است). فروتنى فيضـى اسـت كـه وگفته�هاى اندرو مـور

ا مى�شناسد فروتن خود راقعاا از دست داده�ايد. شخص وخود بيابيد، آن را به مسيح مى�سپارد تا خادم شود،ميان ٣:١٢). او خود رو مى�پذيرد (رو

ان»ان بكار رود. «ديگـراى جالل خدا و منفعت ديگـرتا جان و مال او بـرين ايده�اى است كه در اين باب مـطـرح مـى�شـود (آيـات ٣-٤)،مهمـتـر

انهاى ديگـرا از خويشنت برداشتـه بـر نـيـازان چشمان خـود رايمـان�دارف مى�كنند.معطو

«فكر مطيع» به اين معنى نيست كه ايمان�دار به هر شخصى تعظيمشند با تسليم شـدن بـهخى مى�كـوكند يا خاك پاى هر كسى شـود! بـر

اند و احتاد كليسا راى خود بخرستانى بران، دوهاى ديگرس�ها و آرزوهوى نيست. چنين چيزلس در نظر داشت اصالشى كه پولى روحفظ كنند و

احت كامل دارد: «غالم شما هستيـم بـهكتاب�مقدس در اين مـورد صـرا باب ١ ريك�دلى و يك�فكـرىنتيان ٥:٤). اگـر م قرخاطر عيسـى» (دو

اهيم داشت. باب ٢ نخوفكر مطيعداشته باشيم، هيچ مشكلى با كر كرده است:اى مـا ذا برنه از فكر مطيع و فروتن رلس چهار منـوپو

س (آياتعيسى مسيح (آيات ١-١١)، خودش (آيات ١٢-١٨)، تيموتائونهين منوگترين و بزرس (آيات ٢٥-٣٠). البته عالى�ترتفرودپ١٩-٢٤) و ا

لس نيز با او شروع مى�كند. عيسى مسيح خودعيسى مسيح است و پوگى اصلى شخصى است كه فكر مطيع دارد.نشان�دهنده چهار ويژ

©∂≠µ∫≤® bA¹b½«Åv� Ê«d~¹œ tÐ tJKÐ œuš tÐ t½ ≠±

ى» كه او از خود نشان مى�داد: «پس همينفتار«فكر» مسيح يعنى «رفكر در شما باشد كه در مسيح عيسى نيز بود» (آيه ٥). بـاالتـر از هـمـه

گاه انـسـانگاه شخص تعيين كننده نـتـيـجـه اسـت. اگـر ديـداينكـه ديـداهد بـود.انگر خـوانه و ويريب�كـارى نيز فـراهانه باشد، اعـمـال وخودخـو

بجوع كنيد يعقـوا بيان كرده اسـت (رل نيز اين حقيـقـت رسوب ريعقـو.(١:٤-١٠

¯—eÐ t½u/ µ∂µ∑ bOýUÐ œUý

ترـوص« .دهد�ىم قوس ىـگنادواج هب ار ام ناـيپليف هب همـان رد تايآ نياو )٤:٤٢ انحـوي( تسا حور ادخ .دراـدن هزادنا و لكش ـهب ىطبر چـيه »ادخنامـشچ« زا سدقم�بـاتك ىـتقو .ديـجنس ىنـاسنا ىـاهرايـعم اب ار وا ديـابن

و لـكش هك تسين نيا روظـنم ،ديوگ�ىم نخس »دنوادخ ـتسد« اي »دنوادخناـيب ىارب ىناـسنا تاحالطصا دربرـاك عقاو رد هكـلب ،دراد ىناسنا ـليامشتاذ زا ىرهاظ ىنايب ،»لكش ـاي تروص« هملك .تسا ىهلا لـامعا و تافصنيا سلوپ نخس عقاو رد .دوب »ادخ« حيسم ىسيع لزا زا ىنعي ،تسا ىنوردنايسلـوك ؛٤-١:١ انحوي ريظن ىـرگيد تايآ .دوب »ربارب اـدخ اب« وا هك تسا

.دنتسه حيسم ىسيع تيهولا رگنايب زين ٣-١:١ نايناربع و ١:٥١ى احتياج ندارد! متامى عيسى مسيح نيز همچون خدا به چيزيقينا

ست و با پدر و روح�القدس بر كل كائناتجالل و ستايش آسمان از آن اوابرلى آيه ٦ بيانگر حقيقتى شگفت�انگيز است: او برسلطنت مى�كند. و

فت. عيسـىاى خود» در نظر نگرا «غنيمتى تنها و تنهـا بـربودن با خدا رىى عارفتار) وگاه (يا ران فكر مى�كرد. ديدمسيح نه به خود بلكه به ديگر

ان بود. «فكر مـسـيـح»جه نسبـت بـه ديـگـراهى و ممـلـو از تـواز خودخـوا تنهاات خاص خود رامن امتيازگاهى است كه مى�گويد: «من منى�توديد

ان استفاده كنـم و بـهم، بايد از آنها به خاطـر ديـگـراى خودم نـگـاه�داربرمم و هر بهائى كـه الزا كنار مـى�گـذار آنها ر~همين جهت با شـادى هـمـه

م.»اى اين كار مى�پردازباشد برا به كار گماردهفق استخدام كه صدها نفر رى با يك مشاور مونگارخبر

اب گفت:سيد، در جوا از او پرفقيتش راز موقتى ربود مصاحبه مى�كرد. وليتنه است، به او مسـئـو چگوگر دقيقـااهيد بدانيد كه كـار«اگر مى�خـو

نـدندهيد بلكه امتياز بدهيد. بيشتـر مـردم اگـر دسـتـمـزد كـافـى بـگـيـراند ازاقعى مى�تـوهبـر ولى تنهـا رآينـد، وليت بـرانند از پس مسئـومى�تـو

اىات خود برهبر از امتيـازات خود به نحو احسن استفاده كنـد. رامتيازلى شخص حقـيـرمان استفاده مى�كـنـد وان و بناى سـازكمك به ديـگـر

قى شخصى به كار مى�برد.» عيسىاى منفعت و ترا تنها برات خود رامتيازفت.ان از جمله ما بكار گرا به خاطر ديگرات آسمانى خود رمسيح امتياز

سيفرگاه لـوا با ديدگاه مسيح رشمند است كه ديـدبسيار جالب و ارزجمـه شـده، اشـعـيـا ١٢:١٤-١٥) و «آدم»ه دختـر صـبـح» تـرهـر(كـه «ز

ى از دانشجويان دانشكده�هاى(پيدايش ١:٣-٧) مقايسه كنيم. بسيارط شيطان است.صيفى از سقوسيفر توط لوند كه سقوالهيات بر اين باور

قيالب و نزديك به تخت خدا بود (حزگ مقرشتگان بزرمانى او يكى از فرزسيفرس نشسنت بر تخت خدا به جانش افتاد! لولى هو١١:٢٨-١٩) و

سيفر بـه تو...» لـو~ادهلى عيسى مى�گـفـت: «اراهم...!» وگفت: «مى�خـواست خالق باشد! عيسىاينكه مخلوق خدا باشد قانع نبود بلكه مى�خو

آيد.ت انسان فانى و مخلوق دراست به صورجود خـوخالق بود، با اين ومال مى�سازد.ا برقاحت تكبر شيطان رفروتنى مسيح، و

ممانى و عصيان خود قانع نبود بلكه بر عدن هجوسيفر حتى به نافرلوا كهش كند. آدم هر آنچه رسه كرد تا بر خدا شورسوا نيز وبرد و انسان ر

فت (تا بـراقع «پادشاه» خلقت خدا بشـمـار مـى�رم بود، داشـت و در والزلى شيطان به او گفت:مت منايد، پيدايش ٢٦:١) ومين... حكومتامى ز

اترى بود كه فراهيد شد!» انسان در فكر دستيابى به چيز«مانند خدا خوگا در گناه و مـراد بشـر رار داشت و در نتيجه متـاى نـژس او قراز دستـر

لى عيسى مسيحا تنها به خود فكر مى�كردند، وطه�ور ساخت. آدم و حوغوان بود.در فكر ديگر

ياده�طلـباه و زيم كسانى كه جنات نيافته�اند، خودخـوما انتظـار دارى از مسيحيان كه محبت مسيح و مصاحـبـتلى چنين انتظـارباشند، و

µπ bOýUÐ œUý

يم (فيلـپـيـان ١:٢-٢). در مـتـونبه كرده�انـد، نـدارا جتـرروح�القـدس رگى با «يكديگر»ندفتار و ز ر~ها به نحوعهد�جديد خدا بيشتر از بيست بار ما ر

انانيم كه بايد ديگرتعليم داده و هدايت كرده است. در كالم خدا مى�خولا تقويت كنيم (اوميان ١٠:١٢)، يكديگـر رجيح دهيم (روا بر خود ترر

ا حتمل كنيم (غالطيـان ٢:٦).هاى يكديگـر رس ١١:٥) و بارتيموتائـوتحيصن ار رگيدكي دياب هكلب )٤١:٣١ نايمور( مينك ىرواد ار رگيدكي ديابن

مامت تاغل گنهرف رد ىديلك ىا�هملك »نارگيد« .)٥١:٤١ نايمور( ميئامن.دنشاب هتشاد عيطم ركف و نتورف لد دنهاوخ�ىم هك تسا ىنايحيسم

©∑∫≤® bM�Åv� X�bš Ë« ≠≤

سـااعى آن، ايده�اى عقيم و نارم انتـزان» به مفهوفكر كردن به «ديگـران گرديم. خادم ديگر دست به كار شويم و حقيقتااست بلكه بايد عمال

كانبيت كودخشانى در باب تعليم و تريكى از فالسفه مشهور، مطالب درمست داشنت بچه�ها به مفهوندان خود غفلت منود. دولى از فرزشت ونو

قتى پاىلى واى او نبود وخشك و خالى آن البته كار چندان سختى برو خادمان بود ى شد. عيسى در فكر ديگـرعمل به ميان آمد، چيز ديگـر

ا دنبال كرد و پى برد كهلس رد پاى عيسى در فروتنى و اطاعت ر! پوشدان خداى خود به عـنـوات انحـصـارا خالى كرد و از امـتـيـاز(١) او خود ر

ى از گناه، انسان گرديد؛شى منود؛ (٢) او با بدنى جسمانى عارچشم�پوفت (٤) او حاضر شدان به كار گراى خدمت به ديگرا بر(٣) او بدن خود ر

ا بر صليب بسپارد و مبيرد.بدن خود ربابى، از ارمسارمين، از جالل به شرچه فيض عظيمى! از آسمان به ز

ان عهد�عتيـق،گ صليب!» در دورگ، «حتى مـرگى به مرنـدبه غالم، از زيت�هاى خاص ازخى مأموراى برقعيت مختل� و برمسيح در چندين مو

نه به بـاب ١٨اى منـوان بـرمين ديدار كرده بـود (در ايـن مـورد مـى�تـوزقتى مسيـح درقتى بودنـد. وها مولى اين ديـداره منود)، وپيدايش اشـار

ار منود كهقرندى دائمى برلد شد، با انسانيت ما پيوبيت�حلم يهوديه متواطلبانه خـود رادانـه و داوا از بين ببـرد. او آزاند آن رى منى�تـوهيچ چيـز

در آيه ٧ ازلس مجـدداجه كنيد كه پوازد! توافرا برفروتن ساخت تا مـا رنى» استفاده كـردهى از ذات دروت» به معنى «بيانى ظـاهـركلمه «صـور

ى نبود كه نقشىيگراست. عيسى تظاهر به خادم بودن منى�كرد، او بازاقعى ذات حقيقى! اين جتلى و خادم بود و حقيقتاواقعاى كند بلكه ا بازر

هيت و انسانيت متـحـد در يـكاو بود. او هم خدا بود و هم انـسـان، الـوشخص و چون خادم به جهان آمد.

جه شده�ايد كه عيسى است كهآيا در هنگام مطالعه چهار اجنيل متوا خدمت مى�كنند؟ اوان كه عيسى را خدمت مى�كند و نه ديگران رديگر

انيان،ان، زگى، طبقات مختل� مردم از جمله ماهيگيربا فروتنى و افتاداند. «پسر انسانا به نزد خود مى�خويضان و شكسته�دالن ران، مرباجگير

ى فدااه بسيارا در رم شود بلكه تا خدمت كند و جان خود رنيامد تا مخدوقتى شاگردانش هـيـچ شام آخـر، و~سازد» (متى ٢٨:٢٠). در باال�خـانـه

خاسـت، رداىاشتياقى به خدمت از خود نشان منى�دادند؛ عـيـسـى بـرپاهاى آنان را شستگى بر كمر بست و له بزرا از تن بيرون آورد، حوخود ر

ين غالم گذاشت! و با اين كـارچكتـرا به جاى كوحنا ١٣). او خـود ر(يوا در عمل نشان داد و تعجب�آور نيست كهخود، دل فروتن و فكر مطيع ر

خوردار بود!عيسى از چنان شادى برال جورج مك�كليالن بيشترنريكا، ژدر خالل جنگ�هاى استقالل آمر

گهاى بزرماندهى يكى از لشكرمى از او به فربه خاطر حمايت افكار عموگ مى�دانست و از اينكه مردمماندهى بزرا فرب شد. او خود رتش منصوار

¯—eÐ t½u/ µ∏

¯—eÐ t½u/ ∂∞∂± bOýUÐ œUý

لى در عمل از آنچهان» داده بودند، لذت مى�برد وبه او لقب «ناپلئون جوئيس جمهور لينكلن بهى به دست آورد. رفقيت كمترفت موانتظار مى�ر

ىا به وتش رماندهى كل ارا�دارد، فرى وك بيشترا به حتراميد اينكه او رانيد. يك روز عصر،ا به بطالت مى�گذرقت خود رلى او همچنان وسپرد و

فتند و آجنالينكلن و دو نفر از اعضاى كابينه�اش به ديدن مك�كليالن رفته اسـت.سى يكى از آشنايـانـش رى به جشـن عـروبود كه فهميـدنـد و

النرى ماندند و يك ساعت بعد ژگشت واهانش منتظر بازلينكلن و همرئيس جمهورجهى به حضور رين توچكترارد شد. مك�كليالن بدون كوو

ستادا فرنگشت. نيم ساعت بعد، لينكن پيشخدمت رفت و بربه طبقه باال رتا به مك�كليالن بگويد كه چند نفر در طبقه پائين منتظـر او هـسـتـنـد.

ابيده است!گشت و به آنها اطالع داد كه مك�كليالن خوپيشخدمت برامىلى لينكن بـه آرئيس جمهور سخت عصبانى بـودنـد واهان رهمر

قت صحبت كردنفتند گفت: «حاال وخاست و در حينى كه بيرون مى�ربرفقيتىاى ما مواد نيست. اگر مك�كليالن برت و مقام افره آداب معاشرباردر

گاهم.» اين ديدايش بگيرا بر اسب او ر~مغان مى�آورد، حاضر بودم دهنهبه ارئيـسگ و رفتار حاكى از فروتنى لينـكـلـن بـود كـه از او انـسـانـى بـزرو ر

ب ساخت. او به خودش فكر منى�كرد، بلكه در فكر خدمتى محبوجمهور دل مطيع و فكر فروتن است.~مين نشانهان بود. خدمت، دوبه ديگر

©∏∫≤® œuýÅv� v½UÐdF Ë« ≠≥

ان خدمت كنند اما تـنـهـا درند به ديگـرسـت دارى از مردم دوبسيـارملى اگر خدمت مستلزايشان نداشته باشد، وينه�اى برتى كه هيچ هزصور

اهند داد. عيسىا از دست خوپرداخت بهائى باشد، ناگهان عالقه خود رت صليبت، بلكه تا به مـوا فروتن ساخت و تا بـه مـومسيح «خويشـنت ر

گـىگ شهيدان بـلـكـه مـرگ او نه مـانـنـد مـرمطيع گـرديـد» (آيـه ٨). مـرا به خاطر گناهـانجنات�بخش بود. او آگاهانه و مشتاقـانـه جـان خـود ر

جهان فدا كرد.اهد بود.» بى�فايده خوت گفته است: «خدمت بى�بها يقيناكتر جوود

كت به بهاىكتى كرد و گاه اين حركتى باشد، بايد حراهيم براگر مى�خوى ازيل، مبشرجان متام مى�شود. در يكى از اعياد مذهبى در كشور برز

سى مى�كرد. در يكىا بررفت و اجناس آنها رفه ديگر مى�رفه�اى به غرغران.»شته شده بود: «صليب�هاى ارزى آن نوئى ديد كه روفه�ها تابلواز غر

ى از مسيحيانه بسيارى است كه امروزبا خودش گفت: «اين همان چيزان نبود،ند من ارزان. صليب خـداوبه دنبال آن هستند، صليب�هاى ارز

ان باشد؟»ا صليب من ارزچرهيزد.بانى و ايثار خود منى�پرشخصى كه فكر مطيع و فروتن دارد از قر

گى مى�كند و اگـر جـاللنـدان زيت ديگـراو به خاطر جالل خـدا و خـيـراغبـت آن رم بهائى باشد، با مـيـل و ران مستلـزمسيح و خدمت به ديـگـر

س (آيه ٢٠)گاه تيموتائول (آيه ١٧)، ديدسولس رگاه پومى�پردازد. ديداهيم خدمـت مـاس همين بود (آيـه ٣٠). اگـر مـى�خـوتفرودپگـاه او ديد

ى باشد.أم با ايثار و فداكار مسيحائى باشد بايستى توحقيقتايحى» به تشـرهبـرى و رداگالس هايد در كتاب خود به نـام «فـداكـار

نامه�هايشان مى�پـردازد.نيست�ها در پيشبرد بـرفقيت كمـونگى مـوچگونيست بود و فلسفـهب كمـوهايد كه خودش به مدت ٢٠ سال عضو حـز

قتنيست�ها هيچ وه مى�كند كه كموا به خوبى مى�شناخت، اشارآنان رچك» اجنام دهند. آنـانلى و كوهاى معمـواهند «كـاراز انسان منى�خـو

ند و خودگ بزى بزراهند كه دست به كاراحت از او مى�خوهميشه با صرگ مى�كنند واستى بزرخواى پرداخت بهاى آن آماده سازد. آنان درا برر

¯—eÐ t½u/ ∂≤∂≥ bOýUÐ œUý

ىاى فداكارگى برند. هايد «آمادگى مى�شنو پاسخى حاكى از آمادالمعمو.دناد�ىم ىتسينومك ىاه�همانرب تيقفوم لماوع نيرتمهم زا ىكي ار »راثيا و

تعاطا و تمدخ ،هعلاطم هك دنهاوخ�ىم بزح هب هتسباو ناناوج زا ىتح.ددرگ�ىم بزح رد نانآ ندنام و ناناوج بذج ثعاب لماوع نيا و دننك

ى گردهمائى ساالنـهارگـزاى برى بريزنامـه�راى كليسا در حـال بـرشوانان امـورجوانان» بود و يكى از اعضا پيشنهاد كرد كه نـو«يك�شنبه جـو

ا بهص رسيقى مخصوتيب موستى دعاها و تـرط به انتظامات، سرپربومرف بگويم كهانان بلند شد و گفت: «بدون تعارجوند. يكى از نوعهده بگير

هاىيم امسال كارست دارچك خسته شده�ايم و دوهاى كوما از اجنام كارهائى كه نه تنها در اين گردهمائى بلكه حتىى اجنام دهيم، كارگتربزر

تل متام سال ادامه داشته باشد. بچه�ها در اين مورد با هم مشوردر طوى كنيم ويم با هيئت امناى كليسا همكـارست دارو دعا كرده�اند، ما دو

يم هر هفته بـاست داريم. دواى كالس تعمير و آماده سـازا برميـن رير�ززا ياده خدمت كردن رمشايخ كليسا جلسه�اى داشته باشيم و از آنها نحو

نامه شهادتيم يك برست دارافق هستيد، دويم. اگر با پيشنهاد ما موبگيرافقـتيم با اين پيشنهاد مـا مـوارك داشته باشيـم. امـيـدوهفتگى در پـار

كنيد.»انانه جوپس از اين صحبتها او سر جاى خود نشسـت و شـبـان گـرو

ا تشويق كرده بودانان رضايت زد. او خود جوكليسا لبخندى حاكى از رم پرداخت بهائى باشد و آنان نيز بـاند كه مستلـزى شوكه عهده�دار كـار

شد و خدمتمه رفتند. او مى�دانست كه الزا پذيراشتياق متام پيشنهاد او رى است.اقعى، ايثار و فداكارو

حمت آمادهجن و زاى حتمل رمعيار دل فروتن اين نيست كه چقدر برى و ايثار كنيم.اهيم فداكاره مى�خـوو مستعد هستيم، بلكه تا چه انـداز

ايشانان برند ديگرقع داريادى هستند كه تواد زدر ميان ما مسيحيان افراىلى خودشان هيچ متـايـلـى بـرى و از خود گذشتگـى كـنـنـد وفداكـاراى همسايـها برگ رند و به اصطـالح مـران ندارى نسبت به ديـگـرفداكـاراهند.مى�خو

گى مسيحى اين استندكس) زادويكى از نكات به ظاهر متناقض (پاريم؛ هر چه بيشتر ايثار كنيم، خداكه هر چه بيشتر بدهيم، بيشتر مى�گير

ى مى�دهد. به همين دليل است كه فـكـر مـطـيـع، شـادىكت بيشـتـربراكت در شادىا بيشتر شبيه مسيح مى�كند. اين يعنى شرمى�آورد و ما ر

يم. البته بديهى استاكت دارجنهاى او نيز شرمسيح، همان طور كه در راى آنان بـرگز منى�تـو شخص محبت باشـد (١:٢)، هـر~هقتى انگـيـزكه وى�هاى خود سخن در مورد فداكارصيفى يافت. كسى كه دائماان يا توميز

مى�گويد، دل فروتن و فكر مطيع ندارد.اى مسيحى بودن خود بهائى پرداخته�ايد؟ تا به حال برشماآيا

©±±≠π∫≤® b¼œÅv� ‰öł «— «bš Ë« ≠¥

لس در آيه ٣ درين هدف ما جالل دادن خدا اسـت. پـوگترالبته بـزراقابتى كه مسيحيان رمورد خودستائى به ما هشدار مى�دهد. آن نـوع ر

حانى استار مى�دهد، نه روا در مقابل خدمت قرابر هم و خدمت ردر برآمد، بلكه عملى پوچ و بيهوده است. عيسى خودضايت�بخش و كارو نه ر

اشت و نتيجـهافرا به اعال بـرلى خدا او ران پست منود وا به خاطر ديگـرراشنت، در نهايت جالل خدا است.افراين برگان آغـازند ما عيسى مسيح با قـيـام او از مـرداشته شدن خـداوافربر

ى بود كه دست انسـانين بارا دفن كردند آخرقتى بدن عيسـى رشد. وارد عمل شد. انسانهااى او اجنام داد و از آن حلظه به بعد خدا وى بركار

∂µ bOýUÐ œUý ¯—eÐ t½u/ ∂¥

از منودافرا سرلى خدا او را با جنات دهنده كردند، وين كار ممكن ربدترو به او جالل و افتخار بخشيد. مردمان نامها و القاب متسخر�آميز بـه او

ست همان طـور كـه درلى پدر نامى پر�جالل به او بـخـشـيـد. دردادند وى�اش نـامازافـرفروتنى�اش، عيسى نـامـيـده شـد (مـتـى ٢١:١)، در سـر

گانجوع كنيد اعمال ٣٢:٢-٣٨). او از مردفت (آيه ١١؛ رند» گر«خداومندانه به آسمان صعود منود و بر تخت پدر نشست.خاست و آنگاه پيروزبر

قات در آسمان،ائى او بر كل مخلومانروى مسيح، اقتدار و فرازافرسرانويده�اى در مقـابـل او زا شامل مى�شود و هـر آفـرميـن رير زميـن و زبر زهياد اشارمين» به احتمال زير زجوع كنيد اشعيا ٢٣:٤٥). «زاهد زد (رخو

مين است يـا در آسـمـاناده خدا يـا بـر زا خانـويرگان اسـت، زبه گـم�شـداهندى همه در حضور او سر تعظيم فرود خو(افسسيان ١٤:٣-١٥). روز

هم اين امكانامروزند است. البته اهند كرد كه او خداوار خوآورد و اقرار كنند و عطيه جنات اوانو زده اقرجود دارد كه مردمان در حضور او زوانو زدن در حضور او يعنى جنات،ميان ٩:١٠-١٠). امروز زيابند (روا دررميت.ى يعنى محكوانو زدن در حضور او در هنگام داورلى زو

ى مسيح، جالل خدا است (آيه ١١).ازافرهدف كلى از فروتنى و سرى كه بهين چيزگترلين و بزرفت، اوار گرقتى مسيح در مقابل صليب قرو

اسيده است. پسر خود رآن فكر مى�كرد جالل پدر بود: «اى پدر ساعت راقـع اوحنـا ١:١٧). در وا جالل دهـد» (يـوت نيز تـو رجالل بده تـا پـسـر

ى ما با او در جاللشحنا ٢٢:١٧) و روزا به ما بخشيده (يوجالل خود رميـانجوع كنـيـد روحـنـا ٢٤:١٧؛ راهيم شـد (يـودر آسمان سهـيـم خـو

االتر از جنات جانهاى گم�شدهگتر و و٢٨:٨-٣٠). كار جنات بسيار بزرى عظيم بشمار مى�رود. هدف نهائى از جناتاست، هر چند اين هم كار

انسان، جالل خدا است (افسسيان ١٤٬١٢٬٦:١).

گىندان زاهد به خاطر ديگركسى كه فكر مطيع و فروتن دارد و مى�خواجناملى عمل او سرى و خدمت آماده سازد، واى فداكارا بركند بايد خود ر

آور خدا فروتنى منائيـدير دست زوراهد شد. «پس زبه جالل منتهى خوس� بـهس ٦:٥). يول پطـراز منايـد» (اوافـرقت معيـن سـرا در وتا شمـا ر

ا تعالـىاجنام خدا او رجن كشيد و خدمت كرد، امـا سـرمدت ١٣ سـال رانىمانى كه جومين مصر منود. داود در زم سرزا شخص دوبخشيد و او ر

ىجن�آوران پادشاه مسح گرديد. او سال�هاى سخت و ربيش نبود به عنوائيلان پادشاه اسـرا به عنـوقت معيـن خـدا او رلى در وبه منـود، وا جترر

اشت.افربراكت دران و شرشادى فكر مطيع و فروتن، نه تنها از كمك به ديـگـر

جن�هاى مسيح ناشى مى�شود (فيلپيان ١٠:٣)، بلكه قبل از هـر چـيـزريقا جالل مى�دهيم. نور ما از طـرناشى از اين شناخت است كـه خـدا ر

ا جالل مى�دهد (متـىاعمال نيكويمان مى�تابد و اين پدر آسمانـى مـا رقتى كه مسـيـحلـى وا ببينيـم وانيم آن جـالل ر١٦:٥). شايد امروز نـتـو

اهيم بود.ا پاداش دهد، شاهد آن خوفادار خود رگردد و خادمان وباز

∂∑ bOýUÐ œUý

v×O5+ vÖb½“ ÊËdOÐ Ë ÊË—œ

±∏≠±≤∫≤ ÊUOáKO/

هائى هستند كه كنار آمدن با آنها مشكلاين مى�نويسد: «چيزك تومارنه�هاى عالى است.»ى از منوارين آنها، بيز يكى از مشكل�تراست و احتماال

فقيت�هاىسيدن به موانائى ما در رى عدم توارين علت اين بيزگترشايد بزرجستهگى خود ما باشد. ستايشهائى كه نثار شخصيتى برندنه در زآن منو

انائىاند به ما تولى منى�تواى ما الهام�بخش باشد، واند برمى�شود مى�توا درگى ما نشود و ما رندارد زمانى كه آن شخصيت عالـى وببخشد. تـا ز

انيم به عمق دستـاوردهـاى او دسـتائى خود سهيم نسازد، منـى�تـوكارئىمند نيرونه�اى در بيرون و نيازاتر از منوى فرم چيزيابيم. اين امر مستلز

در درون است.ىان الگـوا به عنولس، عيسى مسيـح رانديم كه پـودر فصل قبل خـو

الـس رفى منود. سخـنـان پـواضع و فروتنى مـعـرگ ما در عمـل بـه تـوبزرنه چگـو عمل بپوشانـيـم؟~ولى چگونه به آن جامـهفتيـم، انديم و پذيـرخو

ار باشد كه به دستاوردهاى مسيح دست يابد؟اند اميدوانسان فانى مى�توشيم در فروتنىاهى گستاخانه است! ما مى�كومودن چنين رحتى تصور آز

ند عيسى مسيحت كه قصد تقليد از خداولى با اين جسارفت كنيم وپيشريم، در عمل به دام غرور و تكبر مى�افتيم!ا دارر

اهد كه سرلس از ما منى�خواقع مسئله چندان سخت نيست. پودر وم اقداماالتر مستلزگان بسائيم، هر چند هدف وبر آسمان و دست بر ستار

نه الهى فكر مطيـع و نـيـزفقيت بيشتر است. به جاى اينـهـا، او منـوو مومان داده است بـه مـا نـشـاناى اجنام آنچـه خـدا فـرا بـرت خدائـى رقـدر

اده و همضامندى خود، هم ارمى�دهد: «خدا است كه در شما بر حسب را به عمل ايجاد مى�كند» (١٣:٢). اين مهم نه با تقلـيـد بـلـكـه بـافعـل ر

گى مى�كند» (غالطيانندت مى�گيرد: «مسيح در من زجتسم عينى صوراز و نشيب�ها نيست، بلكـهعه�اى از فـرگى مسيحائى مجمـوند٢٠:٢). ز

نى» است. خدا در درون كار مى�كند و مـانى و بيـروندى از امور «درورواى ما مهيـا سـاخـتـهاب دادن به عطايـائـى كـه خـدا بـردر بيرون. بـا جـو

انيم دل فروتن و فكر مطيع در خود ايجاد كنيم.مى�تو

©±∂≠±¥\±≤∫≤® œ—«œ œułË vÐUO²Ýœ È«dÐ v/b¼ ≠±

يد» (آيه ١٢) به اين معنى نسـبـت كـها ... به عمل آور«جنات خـود رلس به كسانى اسـتل اينكه خطاب پـواى جنات خود كار كنيـد.» او«بر

ا «مقدسين» ناميده (١:١) يعنى آنان به مسيح ايمان آورده آنها ركه قباليد» يعنى «تا كامليت متام اجناماى او جدا شده�اند. فعل «به عمل آورو بر

لس، اينان پوياضى. در دوردهيد»، نظير حل متام و كمال يك مسئله رانبها از دروناج متام سنگ�هاى گراى «كار در معدن» يعنى استخرفعل بر

ل نيزان محصـوين ميـزى باالترعه» يعنى جـمـع�آورمعدن يا «كار در مـزراهد ما بدان دست يابيم، شباهتاستفاده مى�شد. هدفى كه خدا مى�خو

آيند»ش درمود تا به شباهت پسرا از پيش معين فرمسيح است: «ايشان رلـى خـداجـود دارد، وگـى ونـديـادى در زميـان ٢٩:٨). مـشـكـالت ز(رو

گى ما مانندندسانيـم». زا به آخر براهد به ما كمك كند تا «آنهـا رمى�خو

v×OD* vÖb½“ ÊËdOÐ Ë ÊË—œ ∂∏∂π bOýUÐ œUý

اهد مااتى است كه خدا مى�خوشار از استعدادها و قوعه سرمعدن يا مزرا حتقق بخشيم.ه را كمك كند تا آن استعدادهاى بالقور

شا�هداوناخ اب ار تاليطعت ات تشگرب هناخ هب هدكشناد زا »ىدنس« ىتقوراتفر هجوتم شردام و ردپ .دـيسر�ىمن رظن هب لاحشوخ ناـدنچ ،دنارذگبلكشم شدوخ ات دننك ربص هك دندوب لقاع ردق نآ ىلو دندش وا لومعم�ريغ.ديسر ناياپ هب ناشراظتنا ماش زا دعب .دراذگب نايم رد اهنآ اب ار

لـىم وا با شما در ميـان بـگـذارعى رضـواهم مو«بابا، مامـان، مـى�خـواحتى شما شود.»سم باعث نارمى�تر

هب تسه تلد رد هچ ره ،مرتخد شابن نارگن« :داد نانيمطا وا هب ردپ».مينك اعد مه اب ،تسه هك هچ ره ،عوضوم نآ دروم رد ميهاوخ�ىم .وگب ام

ستان، هميشه از اينان دبيرب، مى�دانيد كه در متام دور«بسيار خوم، بيشتر به اين خاطر كه مامانستار شوم پرصحبت مى�كردم كه قصد دار

ايد كه كـار او رقـع دارستار است و حدس مى�زدم شمـا نـيـز از مـن تـوپراهدند از من منى�خوم. خداوستار شواهم پرلى ديگر منى�خودنبال كنم، و

ستار باشم!»كه پرم، من ويزفت: «عزا در دستش گرش خنديد و دستهاى سندى رمادر

ادهى غير از اراهيم. اگر كارگى تو مى�خونداى زا بر خدا ر~ادهت هم ارپدراحت مى�شويم!» ما نار~خدا اجنام دهى، همه

ا فهميده بود و خدا ر~ادهسندى كار شجاعانه�اى اجنام داده بود. او ار،جنات خود خدا شود. او مصمم شده بود كه ~ادهفت تسليم ارتصميم گر

ان از اوى كـه ديـگــرا بـه عـمـل آورد، نـه كــارگـى مـسـيـحــى خــود رنـدزگى شخص مسيحـىنداستند اجنام دهد. يكى از نكات عجيـب زمى�خو

گى ما نقشه�اى دارد (افـسـسـيـاننداى زاين شناخت اسـت كـه خـدا بـريـم.اى جالل او به عمل آورا بـرى مى�دهد كه آن را يار١٠:٢) و نيز مـا ر

قته�هاى بى�نهايت متنوع است! هيچ وشار از جلوخداى ما خدائى سرف نيز هم�شكل نيستند، پـس مثل هم نيستند و دو دانه بـردو گل عينـا

ما مسيحيان بايد شبيه مسيح~ا دو نفر مسيحى شبيه هم باشند؟ همهچر.ولى در عين حال خودمان باشيم

ه�اى خاص به اشاريد»، احتماالا ... به عمـل آورت «جنات خود رعبارالى اين جملـه رجود در كليساى فيلـپـيـه دارد، وخى از مشكـالت مـوبر

شان به فرد فرد مسيحيان تعميم داد. ما نبايد «مقلد چشم و گـومى�توگ» باشيم بلكه بايد تنها از آنچه «مسيحيان بزرصاان، مخصوبسته» ديگر

ى كنيم. «پس اقتدا به من منائيدگى خود از مسيح مى�بينيم پيرونددر زنتـيـان ١:١١). متـامـىل قرچنان كه من نيـز بـه مـسـيـح مـى�كـنـم» (او

جب نااميدى موند كه نهايتاگ» نكته ضع��هائى در خود دار«مقدسين بزراگز شـمـا رلى عيسـى مـسـيـح هـرند، وحانى شـمـا مـى�شـوو تضعـيـ� رو

خورده و نااميد منى�كند.سرىگدنز ايند رد هك ىناسك اب ار ناراد�ناميا ىگدنز ،٥١ و ٤١ تايآ رد سلوپ

ىئوج�بيع و ـتياكش ىپ رد هـشيمه ناناـميا�ىب .دنك�ىم ـهسياقم ،دـننك�ىمو بات و ـچيپ رپ« ام نومارـيپ هعماج .دـننك�ىم ىداش ناـيحيسم ىلو ،دـنتسه

ـهك اريز دتسيا�ـىم راوتسا و فاص ـىحيسم ـصخش ىلو ،تسا »هـدش �يرحتكيرات ناهج .ـدجنس�ىم تسا رايعم نيرتلماك ـهك ادخ مالك اب ار دوخ ىگدنزهضرع ىارب ىزيچ ايند .دشخرد�ىم ىنارون ىغاـرچ نوچ ىحيسم ىلو ،تسا

هب ناميا قيـرط زا تاجن مايپ ىنعي تاـيح هملك نايحيـسم ىلو ،درادن ندركرد ار فده ـنيا ادخ ميهد هزـاجا رگا رگيد ـىمالك هب .دنراد ار ـحيسم ىـسيعنادهاش ،تسا حيسم ـدنمزاين هناديمون هك ىئايند رد ،دزـاس ىلمع ام ىگدنزهجوتم ديهد ميمعت ىسيع هب ار ـاه�ىگژيو نيا نوچ لاح .دوب ميهاوخ ىرتهب

.درك ىگدنز تيلماك رد ،لماكان ىايند نيا رد وا هك دش ديهاوخ

v×OD* vÖb½“ ÊËdOÐ Ë ÊË—œ ∑∞∑± bOýUÐ œUý

مـى كـج�رو وبسيار مهـم اسـت كـه بـدانـيـد ايـن هـدف «در مـيـان قـوش منى�كند كهلس به ما سفارگردنكش» (آيه ١٥) به دست مى�آيد. پو

اجهه بايم. تنها در موحانى پناه براى رويم و به كنج انزوه بگيراز دنيا كنارانيم هر چه بيشتر شبيـهاقعى است كه مى�توگى وندها و مشكالت زنياز

ى افتاده بودند كهاقعيت�ها دور و منزويسيان چنان از ومسيح شويم. فر بر خـالفسيده بودند كه متامـاى ساختگـى رعى خود عادل�پنـداربه نو

يسيان، مذهـبـىاست. در نتيجه فـرعدالتى بود كه خدا از آنان مـى�خـوجوع كنيد متىا بر مردم حتميل مى�كردند (رس و محدوديت رمملو از تر

أت منود در مقابل اين مذهب ساختگى بايستـاد٢٣) و چون مسيح جرانيمك اين دنيا بلكه با خدمت به آن مى�تـوب كردند. نه با تـرا مصلواو ر

گى خود ببينيم.ندا در زحتقق اهداف خدا ر

©±≥∫≤® œ—«œ œułË 7/dÖ È«dÐ vð—bF ≠≤

اند ازلس مطرح مى�كند اين است: قبل از اينكه خدا بتواصلى كه پواسربرد اين اصل در سرى اجنام دهد، بايد در ما كار كند. كاريق ما كارطر

الن مسيـحسـوسى، داود و رگى كسانـى چـون مـونـدكتاب�مـقـدس در زاى هر كسى نقشه خاصى دارد و در نظر او هرمشاهده مى�شود. خدا بر

اى مثـال،انسانى منحصر به فرد است نه تقليدى از شخصـى ديـگـر. بـراىا براند او رساند كه بتوا به جائى برسى رخدا ٤٠ سال صبر كرد تا مو

سـىائيل بكار بگيرد. در متام مدت ٤٠ سـالـى كـه مـوهدايت بنـى�اسـراند ازى بتوا مى�كرد، خدا در او كار مى�كـرد تـا روزسفندان رشبانى گـو

كار~خدا بيشـتـر بـه كـنـنـدهسانـد. ا به اجنـام بـريق او، نقـشـه خـود رطـر كار همانى باشد كه بايد، كار~. اگر كنندهدلبستگى دارد تا به خود كار

اهد شد كه بايد بشود.نيز همانى خو

نى خود بلكه تنها بهه�هاى دروى از مسيحيان، نه به دليل انگيزبسيارلس به فيلپيان هشدارنى از خدا اطاعت مى�كنند. پوهاى بيروخاطر فشار

ى در ميان آنان بـلـكـه اشـتـيـاقضوع مهم نـه حـضـور ومى�دهـد كـه مـواى اطــاعــت از خـــدا اســـت (٢٧:١؛ ١٢:٢). آنـــاننــى�شـــان بـــردرو

لسلس بنا كنند، چون كه پـوا بر پوگى خود رندانستند اسـاس زمنى�توانست هميشه با آنان باشد. بسيار تأس��آور است كه مى�بيـنـيـممنى�تو

يت كليسا، ضعي� ياهبرض شدن ربعضى از خادمان كليسا به خاطر عويمشنود سازا خوند. اين متايل در همه ما هست كه انسانها رجدا مى�شو

مانى كهلى زا ببينند. وان ما رمانى از خدا اطاعت كنيم كه ديگرو تنها زقت اطاعت نهيد، آن وت خدا كه در درون شماست بسپارا به قدرخود ر

اهد بود.ى لذت�بخش خونى بلكه امركشمكش و جنگ دروحنـاس خدا است (يـوت روح قدوتى كه در ما كار مى�كـنـد، قـدرقدر

ى»نتيان ١٩:٦-٢٠). كلمه «انرژل قر١٦:١٤-٢٦٬١٧؛ اعمال ٨:١؛ اوجمه شده است.نانى مشتق شده كه در آيه ١٣، «عمل» تره يواژاز همان ويق ما عـمـل مـى�كـنـد! هـمـانى الهى اسـت كـه در مـا و از طـراين انـرژ

ت مى�بخشيد،مين قدرسالتش بر زا در هنگام رروح�القدسى كه مسيح رىا بفهميم كه انرژلى بايد اين حقيقت رت دهد. وا نيز قدراند ما رمى�تو

نيكيان ٧:٢)م تسالوت (افسسيان ٢:٢؛ دوارميان ٥:٧) و شرجسم (روستاخيز و صـعـودگ، رى الهى خدا به خاطر مـرنيز در كار هستنـد. انـرژ

ت همينس ما است (افسسيان ١٨:١-٢٣). قدره در دسترارمسيح هموسط روح�القدس چـهيم؟ خدا توا به كار بگيـرنه آن رلى چگـوجا هست و

اى اعمالار» برگى ما كار كند؟ سه «ابزندهائى به كار مى�برد تا در زارابزجن.تند از كالم خدا، دعا و رجو دارد كه عبارت واين قدر

∑≤∑≥ v×OD* vÖb½“ ÊËdOÐ Ë ÊË—œbOýUÐ œUý

ا شكر مى�كنيم كـه چـون خدا ر «از اين جهت ما نيز دائـمـاكالم خدا -فتيد،ا كالم انسانى نپذيرا كه از ما شنيده بوديد يافتيد، آن ركالم خدا ر

بلكه چنان كه فى�احلقيقه است، كالم خدا در شما كه ايمان�دار هستيديق كالمى الهى از طـرنيكيان ١٣:٢). انـرژل تسالـوعمل مى�كنـد» (او

ا بـهارد مى�شود. همان كالمى كه كائنـات رگى مـا وندالهامى خدا بـه زگى ما نيز منتـشـرندا در زى الهـى راند انرژانده بود، مى�تـواخوجود فـرو

وارج بنهيما يم كالم خدا رظيفه دار وسازد! در اين ميان ما هم متقابالا كه الهامى،فتار نكنيم. كالم خدا يگانه است چربا آن چون كالم انسانى ر

مقتدر، معتبر و خطا�ناپذير اسـت. اگـر نـسـبـت بـه كـالم خـدا احـسـاسا متأثر منى�سازد.گى ما رندت خدا ز قدرقدردانى نداشته باشيم، طبيعتا

يم.»ا بپذير يعنى «آن راز آن خود سازيما ه بر اين بايد كالم خدا رعالواندن وش دادن يا حتى خواتر از گـومى فرفنت مفهـودر اينجا فعل پذيـر

فنت» كالم خدا يعنى اينكه از آن استقبال كنيممطالعه كالم دارد. «پذيراى انسـانيم. حقيقت خـدا بـرنى خود بسـازجود دروا بخشـى از وو آن ر

اى شخص جسمانى است.له غذا برحانى به منزرو. كالم خدا تنها در كسانى كارعمل كنيماجنام اينكه بايد به كالم سر

قتى به كالم خدا اطمينان منائيم و بر اساسند.» ومى�كند كه «ايمان دارشتگان درارد مى�شود. فرگى ما وندت خدا در زآن عمل كنيم، آنگاه قدر

ى محالا نزد خدا هيچ امريرعده دادند: «زيـم وقا ٣٧:١ به مراجنيل لوا هيچ كالميرجمه كرد: «زت هم تران به اين صورا مى�تونيست.» اين آيه ر

ت اجنام دارد و ايمان باعثت نيست.» كالم خدا در خود قدرخدا بى�قدرت مى�شود.ها شدن آن قدرر

گى عيسى ببينيم. او بهندانيم در زا مى�توفعليت يافنت اين حقيقت رتمان به او قدراز كند و همين فرا درمرد مفلوج دستور داد دست خود ر

مود كه در حضورس فراطاعت و شفا بخشيد (متى ١٣:١٢). او به پطرط ايمان، قـادر بـها به شـرس رمان عيسـى، پـطـراه برود و فـرى بـر آب رو

عده�هاى خـداى كرد (متى ٢٢:١٤-٣٣). ايمان بـه واجنام چنين كـارمانهاى خدا بـهار مى�دهد. فرس بشر قرا در دستـرت خدا راست كه قدر

شتهاى ما نوا در كالم خدا برعده�ها رت او هستند. روح�القدس و قدر~لهمنزا چندانيرعده�ها ايمان داشته باشيم: «زت مى�دهد تا به اين وو به ما قدر

عده�هاى خدا است، همه در او بلى و از اين جهت در او امين استكه ونتيان ٢٠:١).م قرتا خدا از ما متجيد يابد» (دو

ت خدا در ما كار كند، بايد هر روزاهيم كه قدراين اگر مى�خو بنابردعا -ه بر اين بايد دعا نيزاندن كالم خدا اختصاص دهيم. عالوا به خومانى رز

گىنـداى كار كردن در زمى است كه خـدا بـرار» دو «ابزدعاا يـربكنيـم، زندان خود به كار مى�برد. «احلال او قادر است كه بكـنـد بـى�نـهـايـتفرز

اهيم يا فكر كنيم، به حسب آن قوتى كه در ما عمليادتر از هر آنچه بخوزان مى�كنـنـدمى�كند» (افسسـيـان ٢٠:٣). در دعـاهـائـى كـه ايـمـانـدار

ياكرميان ٢٦:٨-٢٧؛ زجسته و مهمى دارد (روروح�القدس نقش بسيار برچشمه الهىشن مى�سازد كه دعا سرالن روسو١٠:١٢). كتاب اعمال ر

حانى اسـت (١٤:١؛ ٢٣:٤-٣١؛ ١٢٬٥:١٢) و كـالم خـدا وت روقـدرند (اعمـال ٤:٦). خـدا ممـكـن نـيـسـت درم يكـديـگـره مـالزاردعا هـمـو

يق آنها كار كند مگر اينكه دعا كنند. در كتاب�مقدسمسيحيان و از طرفت،ا به كار گـريد و آنها رگزيخ كليسا مى�بينيم مردمانى كه خدا بـرو تار

مردمانى اهل دعا و نيايش بودند.گى آنانى كـه بـهند است. روح خـدا در زرجنار» خدا، مين «ابـز سوجن -ر

لصى كار مى�كند (اوجن مى�كشند، به طور مخصوخاطر جالل مسيح راندن و پاك كردناى سـوزاهى برمايش» رس ١٢:٤-١٩). «بوتـه آزپطر

v×OD* vÖb½“ ÊËdOÐ Ë ÊË—œ ∑¥∑µ bOýUÐ œUý

هب تمدخ ىارب نارادناميا هب نديشخب تردق زين و دئاز داوم و اه�ىصلاخان،ديد ار ادخ تردق زا قيمع ىا�هبرجت هيپليف نادنز رد سلوپ .تسا حيسمبستـه در ريجنز و لغ هب ار شيـاپ و تسد و دندز هنايزات ار وا ـهك ماگنه نآ

جن�هائى كهغم متام رانست على�را كه مى�توادى انداختند، چرل انفرسلوا ستايش كند (اعمـال ١٩:١٦-٣٣).اند و خـدا رمى�كشيد سرود بخـو

ا ببخشـد.ندانبان خـود را قادر ساخت تـا زمايش» همچنـيـن او ر«بوته آزارس فرندانبان متقاعد شود، بلكه از ترجب نشد كه زله مولزقوع زحتى و

لس بودم كننده پوكشى كند! كالم دلگراست خودندانيان حتى مى�خوزا كه ما همـه دريـرسان زى مرا ضـررا به خود آورد: «خـود رندانبـان ركه ز

ا در هم شكست، پسندانبان راينجا هستيم!» اين نوع محبت قلب مرد زسيد كه چكار كند تا جنات يابد.انو زد و از او پرلس زپيش پاى پو

گى ما به كارندى هستند كه خدا در زارجن، سه ابزكالم خدا، دعا و رسانا منتـقـليق ماده�اى ريسته بايـد از طـرمى�برد. همان طور كه الكـتـر

هائى كه خدا مقرراريق ابزشود، به همين نحو روح�القدس نيز بايد از طرا مطالعه كندمنوده كار كند. شخص مسيحى هر چه بيشتر كالم خدا ر

مى�آيد و هر چه بيشتر شبيهو به دعا بپردازد، بيشتر به شباهت مسيح درمسيح شود مخالفت دنياى بى�ايمان نيـز بـا او بـيـشـتـر مـى�گـردد. ايـن

ىا به سوجن�هاى او» (فيلپيان ١٠:٣) شخص ايـمـان�دار راكت در ر«شرتار» با يكديگر كار كنند و قدركالم و دعا هدايت مى�كند، تا هر سه «ابز

اهم منايند.ا فراى جتليل مسيح رم برحانى الزروا داشتهاهيم دل فروتن و فكر مطيع و شادى ناشى از آن راگر مى�خو

اىاى دستيابى (نقشه خدا بـرك كنيم كه هدفـى بـرباشيم، بايستـى دراى ايمان آوردنعده�اى برفنت (روح�القدس) و واى گرتى برگى ما)، قدرندزجود دارد.و

©±∏≠±∂∫≤® œ—«œ œułË Êœ—ˬ ÊUL¹« È«dÐ È«ÅÁbŽË ≠≥

فلسفـهشادى از اطاعت حاصل مى�شـود.عده چيست؟ اينكـه اين ومانى مى�آيد: با همه كس بجنگكشى و نافردنيا اين است كه شادى از سر

اهىسيد و شادمان خواهى رى و به آن خواهى به دست آورتا آنچه مى�خوگزنه عيسى مسيح دليل كافى بر بطالن فلسفه دنيا است. او هرشد! منو

يخين نبرد تارگترجود پيروز بزرى بكار نبرد، با اين وشمشير يا سالح ديگرا شكستت رگ و هاويه شد. او با محبت خود نفريعنى نبرد عليه گناه، مر

ه شد. چون تسليم شـد و اطـاعـت منـود،داد و با حقيقت بـر دروغ چـيـراعده او رأت ايمان آوردن بـه وپيروز گرديد! من و شما نيز بايـسـتـى جـر

گ سازد ذليل گردد و هرا بزرا هر كه خود ريرمود: «زداشته باشيم كه فرشا به حالقا ١١:١٤). «خواز گردد» (لوافرا فرود آرد، سركه خويشنت ر

ت آسمان از آن ايشان است» (متى ٣:٥).ا ملكويرمسكينان در روح، زكسى كه در روح و در عمل فروتن باشد و مطيع گردد، شادى مضاع�

نى در اين دنيااهد داشت: شادى دنياى آينده (آيه ١٦) و شادى كنوخوجوع كنيد ٬٦:١ ١٠)، خدا به كسانى مسيح (ر(آيات ١٧-١٨). در روز

ند»، بخشى از آنفادار مبانند، پاداش مى�دهد. «شادى خداوكه به او وتقيقح نيا هب ماجنارس ،رادافو ىحيسم .)٥٢:١٢ ىتم( دوب دهاوخ شاداپ

دهاوخ !تسا هدش ليدبت ىنامسآ لالج هب ىنيمز ىاه�جنر هك ديسر دهاوخ.)٥١:٨٥ نايتنرق لوا( تسا هدوـبن هدوهيب شياهتـمحز و لامعا هك ديدىئاه�جنر رد ار ام ~هدنهد�تاجن هك دوب هدنيآ ىداش ىارب هدعو مسق نيمه.)٢-٢١:١ نايناربع( دومن تيوقت ،ديشك بيلص رب هك

گشت مسيحك لذت فروتنى، منتظر بازاى درم نيست برجود الزبا اين واقعيتى عينى و حاضـر اسـت (آيـات ١٧-١٨) و ازمبانيم. اين شـادى و

لس در دوى و خدمت به دست مى�آيد. جالب است كه پـويق فداكارطر

v×OD* vÖb½“ ÊËdOÐ Ë ÊË—œ ∑∂

ى سخن مى�گويد از كلمات شادى وبانى و فداكارآيه�اى كه در مورد قرار مى�كند! اكثر مـردم درا تكـرشادمانى استفاده مى�كند و حتى آنـهـا ر

بانىجن و قرلس رلى پوند وجن و سختى افسرده و غمگين مى�شوهنگام رى شادى عميق�تر در مسيح مى�بيند.ه�اى به سوازا درور

يختنى» كاهنانا با «هديه ربانـى ربه خود از قرلس در آيه ١٧ جترپولسجود داشت كه پو(اعداد ١:١٥-١٠) مقايسه مى�كند. اين احتمال و

م گردد،گ محكوات مرم شناخته شود و به مجازيان محاكمه مجردر جربايد. اگر كشته مى�شـد،ا برلس رانست شادى پـولى حتى اين هم نتـوو

سالتى كهانتى از جانب مسيح و كليسايـشطلبانه و ربانى داوگش قرمربانى و خـدمـت»ب مى�شد و اين به او شادى مـى�بـخـشـيـد: «قـرمحـسـو

نشانه�هاى دل فروتن و فكر مطيع هستنـد (٧:٢-٬٨ ٢١-٬٢٢ ٣٠) وجن�ها شادمان است.ى حتى در ميانه رچنين فكر

دل فروتن و فكر مطيع است. بايد ايمان داشته بـاشـيـم~مهايمان الزلس كارگى پوندنه كه در زعده�هاى خدا حقيقى هستند و همان گوكه و

درجن يق كالم، دعا و رگى ما نيز كار مى�كنند. خدا از طرندكردند، در زانه و خدمت عمل مى�كنيـم. اگـرگـى روزندما كار مى�كند و ما نـيـز در ز

ا در ما به حتـقـقيم خـدا آن ريم و به آن ايمان بـيـاورا بپذيـرنقشـه خـدا راز و نشيب�هاى» نا اميد�كنـنـده،عه�اى از «فرگى نه مجمـوندساند. زمى�ر

نى» لذت�بخش است. خدا در دروننى و بيروبلكه تسلسلى از امور «دروان ما از مسيح و تو~نهما كار مى�كند و ما نيز در بيرون عمل مى�كنيم! منو

است!شادىما از روح�القدس آمده و نتيجه آن نيز

UNÐÅÊ«dÖ ÃË“

≥∞≠±π∫≤ ÊUOáKO/

نيا در مورد مردى كه در كانالى كاليفرناردينوى در سن برشگرارگزنامه�اى تهيهگى مى�كرد، برندفت و آمد زفاضالب يكى از خيابانهاى پر ر

لى هـيـچ كـدام حلـظـه�اىكرد. صدهـا نـفـر از كـنـار او مـى�گـذشـتـنـد ومنى�ايستادند تا به او كمك يا حتى با او همدردى كنند!

هرخالاب و بيقعت دهاش رفن ٨٣ هنوگچ هك دنتشون اه�همانزور شيپ لاس دنچنيرضاح زا مادك چيه ىلو ،دندوب مجاهم ىدرم طسوت ناوج ىنز متش و برض!دننك ربخ ار سيلپ هك دندادن دوخ هب ار نيا تمحز ىتح هنحص رد

مى پيدا كردند كها در كابين تلفن عمونى ران در ديترويت زجودو نوساندند،ا تا در خانه�اى در آن نزديكى ردچار حمله قلبى شده بـود. او ر

ابى كه از پشت در شنيدند ايندر زدند و تقاضاى كمك كردند. تنها جويد!»ا هم با خود ببرن ربود: «از اينجا دور شويد و آن ز

انش در حالاى سر زدن به يك از بيمـارشك اهل كنتاكى بـريك پزق�ى داده، پس توجه شد تصادفى رواهى بود كه متوگرگى در بزرانندر

فت. يكىش رحان شتافت و سپس به مالقات بيماركرد و به كمك مجروخوردار شده بود بر عليـه اوشك برگان كه مجروح و از كمـك پـزاننداز ر

امت كرد!ادعاى غر

UNÐÅÊ«dÖ ÃË“ ∑∏∑π bOýUÐ œUý

اى محافظتى نيكو» شدن ممكن است؟ آيا برگار «سامرآيا در اين روزبانى و خـدمـت»ا سنگ كننـد؟ شـايـد «قـراز خود، همه بـايـد دل خـود ر

هنگ نويـنفضايلى قديمى هستند كه ديگر در به�اصطـالح متـدن و فـرىتليضف رگيدكي هب مدرم هجوت مه لوسر سلوپ نامز رد ىتح .دنجنگ�ىمنهيپـليف نارادناـميا تالكشم هب ـىنادنچ هقالع مور نـايحيسم .دـوبن جيارهك دنك اديپ اهنآ نيب زا رفن كي ىتح تسناوتن سلوپ هك ىدح هب دنتشادن.تسا هدشن ضوع دايز هنامز .)١٢-٢:٩١( دشاب هيپليف هب نتفر هب ليام

.دنك�ىم تبحص عيطم ركف و نتورف لد ~هرابرد زونه سلوپ شخب نيا رد عيسى مسيح (١:٢-١١) و نيز~نها در منو از فكر مطيع رتوصيفى او قبالضيح داده بـوداى ما توبه شخصى خـود بـرا در جتـر فكر مطيـع رپويائـى

ان خود در خدمتان و همكارفى دو نفر از يار(١٢:٢-١٨). حال به معراى اين كار دليل خوبى همس مى�پردازد و برتفرودپس و ايعنى تيموتائو

اىگان نامه�اش بى�ميل نيستند بگويند: «براننددارد. او مى�داند كه خوى كنيـم!لس پـيـرونه�هائى چون مسيـح و پـوما غير�ممكـن اسـت از منـو

بياتيده�اى كه جترگزل برسولس ره عيسى پسر خود خدا است و پوباالخرار »ىداع سيدق« ود سلوپ ليلد نيمه هب »!تسا هتشاد ىميظع ىناحورـهن و دندـوب ـحيـسم نالـوسر وـزج هن ـهك ـىنادرم ،ـدـنك�ىم ـىفـرـعم ام ـهبدنامهفب ام هب دهاوخ�ىم راك نيا اب وا .دنتفر�ىم رامشب هتسجرب ىنارگ�هزجعمتسد نآ هب ىدوـدحم هدع اـهنت هك تسـين ىلمجت ىـرما ،عيطم ـركف هك.تسا نارادناميا مامت ىارب ىتصرف و ىحيسم ىداش همزال هكلب ،دنباي

©≤¥≠±π∫≤® ”uzUðuLOð ©±

س مالقات كردتى�اش با تيموتائولين سفر بشارلس در او پواحتماالان ايمان�دار شده بودس جومان تيموتائو(اعمال ٦:١٤) و شايد در آن ز

س پيـش از اوگ تيموتائـو مادر و مادر بـزرانتيان ١٧:٤). ظـاهـرل قر(اوىى يهودى و پدرس ٣:١-٥). او از مادرم تيموتائوايمان آورده بودند (دو

ب» خود در ايمانند محبوا «فرزلس هميشه او رلى پوغير يهودى بود، وم خود بهلس در حين سفر دوقتى پوس ٢:١). وم تيموتائومى�ناميد (دو

اهانان يكى از همـرا به عنـوان رس جوگشت، تيموتائـوه بازبه و لستـردريد (اعمال ١:١٦-٤). بـه يـك مـعـنـىگـزتى�اش بـرخود در سـفـر بـشـار

ا بهلس او رفته بود كه پوا گرقس رحناى ملقب به مرس جاى يوتيموتائواهيش در گذشته كنار گذاشتـه بـود (اعـمـال ١٣:١٣؛خاطر عدم همـر.(٣٦:١٥-٤١

ى نيست كه بهيم كه فكر مطيع چيزس ياد مى�گيربه تيموتائواز جترگى شخص ايمـانـدار ظـاهـر شـود.نـدطور ناگهانـى و خـود بـه خـود در ز

ش دهد. درشد و گسترا در خود رس مى�بايست «فكر مسيح» رتيموتائوند همگاملى چون با خداوى چندان طبيعى نبود ونظر او خادم بودن امر

لسلس همكار شد، مبدل به خادمى گشت كه شايسته اعتماد پوو با پوجه كنيد.ان توصيات اين مرد جوكت خدا گرديد. به خصوو بر

(١٩:٢-٢١).خوردار بوداو از فكر خادم بر در فكر مـردم وس طبيعـتـاقبل از هر چيز بايد گفـت كـه تـيـمـوتـائـو

انستى مردم و نفوذ بر ديگرهايشان بود. او هيچ عالقه�اى به «جلب دونيازيت جسمانى و به خيـرجهه اجتماعى» نداشت، بلكه حقيقـتـايا كسب و

ان كليسـاى فـيـلـپـيـه بـود ولس نـگـرحانى مردم عـالقـه�مـنـد بـود. پـوروان بياناى ايماندارا برانى او رستد تا نگرا به آجنا بفراست كسى رمى�خو

م بودند صدها نفر مـسـيـحـى در روكند و از امور آجنا آگاه شود. قـطـعـاساند)،كر نام سالم مى�رميان، به ٢٦ نفر از آنها با ذلس در باب ١٦ رو(پو

∏± bOýUÐ œUý

ند!ار سازا بر خود همـوجن سفر رجود هيچ�كدام حاضر نشـدنـد ربا اين وا» (فيلپيان ٢١:٢).ا مى�طلبند، نه امور عيسى مسيح ر«همه نفع خود ر

فيلپـيـان~ ما در فضائى مشابـه~ت كنيم هـمـهاقع اگر منصفانه قـضـاودروگى مى�كنيم!ند٢١:١ يا ٢١:٢ ز

انيت ديگر عالقه خاصى نسبت به منفعت و خيرس ذاتالى تيموتائووم چنـانان رواى فكر خادم بود. متأسفـانـه ايـمـان�دارا كه دارداشت چـر

نى�شان بودند (١٥:١-ات دروگى خود و مشاجرندب زل و مجذومشغوضوع يكىند نداشتند. اين مواى كار مهم خداوصتى بر١٦) كه هيچ فر

اجه خود رى و توقت، انرژين مشكالت كليسا است؛ آنان وتراز تأس��بارسف كرده بودند. تيموتائـوهاى ديگر معطوضوع به چيـزين مواز مهمتر

ه�هاىخيزد يا از انگيزهى برى از گروفدارهيچ عالقه�اى نداشت كه به طرم خدا مى�انديشيدحانى قوضعيت روقه�آميز حمايت كند بلكه تنها به وتفر

فت. اين طرز تفكر بشمار مى�رطبيعىى اى او امرجه برانى و توو اين نگرمگى دوال در ويژفت؟ پاسخ اين سؤت گرجود آمد و قونه در او به وچگو

ان شايسته يافت مى�شود.اين مرد جو

(٢٢:٢).خوردار بود بيت خادم براو از تعليم و ترها در گروس ايمـان آورد، او رلى كه تيمـوتـائـولس از هـمـان روز اوپو

تكب چنين اشتباهى شود.لس عاقل�تر از آن بود كه مرفت. پوخود نپذيربه وكت كليساهاى درى از مشاران عضوانهاد تا به عنوا وس راو تيموتائو

ان مهيا شد كهاى نو�ايمان جوصت برشد كند. اين فـره فعاليت و رلسترنهشد كند و ياد بگيـرد كـه چـگـوحانى ركتى در امـور رودر چنين مـشـار

گشت،لس چند سال بعد به آن منطقه بازقتى پوا خدمت منايد. وند رخداونيـه بـر اوه و ايقوان در لسـتـرادرقتى ديد «كـه بـرشحال شـد وبسيـار خـو

شده اهميت ربارى سال�ها بعد درشهادت مى�دادند» (اعمال ٢:١٦). وليتهاى مهم به آنان مطـالـبـىايمانان قبل از سپردن مـسـئـوحانى نـورو

س ٦:٣-٧).ل تيموتائوشت (اوس نوخطاب به تيموتائونده مشهور باشگاههاى شبانه به ديدن يكى از شبانان كليساازيك نو

فت و به او اطالع داد كه ايمان آورده و جنات يافته اسـت و بـه هـمـيـنرسيد:ند باشد. از شبان پراهد از اين به بعد در خدمت خداوخاطر مى�خو

«حاال چكار بايد بكنم؟»ب، پيشنهاد مى�كنم به كليساى مناسبىاب گفت: «خوشبان در جو

تان مسيحىا شروع كنيد. آيا همسرحانى رشد رواحل ربرويد تا در آجنا مراست؟»

ام او رارلى اميدواب داد: «خير مسيحى نيست وسيقيدان جومرد موى هست كه تا آن روز صبـر كـنـم؟به ايمان هدايت كنم. امـا چـه اجـبـار

اى خدا اجنام دهم.»ى برم همين اآلن كارست دارم اين است كه دومنظورى نيستند نيازاى شهادت دادن به خداوضيح داد: «البته بركشيش تو

اى مسيحا برل شو و استعدادهاى خود ركه صبر كنى. در كليسا مشغوبكار گير.»

اض گفت: «مثـل ايـنـكـه شـمـاسيقيدان مـشـهـور بـا حـالـت اعـتـرمـواگى هستم و همـه مـرنده بـزرازمنى�دانيد من چه كسى هسـتـم! مـن نـو

ست كنم،اى خودم دراهم تشكيالت جديدى برمى�شناسند. من مى�خوا كنم!»نامه اجريادى براى جمعيت�هاى زم و برآهنگهاى جديدى بساز

اهى اين طـوركشيش با حلنى هشدار�آمـيـز بـه او گـفـت: «اگـر بـخـونى.ى لطمه مى�زى كنى هم به خودت و هم به شهادتى كه دارازبلند�پرو

قتىاده است. خدا واى شروع هدايت مردم به ايمان خانـوين جا بربهتراى خدمت به رويتگى برهاى جديد و جاهاى بـزرا آماده ببيند درشما ر

UNÐÅÊ«dÖ ÃË“ ∏∞

∏≥ bOýUÐ œUý UNÐÅÊ«dÖ ÃË“ ∏≤

اىصتى بره از مطالعه كتاب�مقدس غفلت مكن و فرمى�گشايد. به عالوشد خودت مهيا ساز.»ر

ض تشكيالتجهى نكرد بلكه در عوصيه�هاى كشيش توآن مرد به توفقيتش بيشتر از يكا دنبال كرد. مواه انداخت و نقشه خود رگى به ربزر

ظيفه سنگينى كه بهاى اجنام وت كافى برل نكشيد. چون قدرسال طوا ضايع كرد، بلكه به خاطرفته بود نداشت، نه تنها شهادت خود رعهده گر

اده�اش حالـتمى كه مى�كرد با همسر و بقيـه خـانـوت�هاى مداومسافـرهى كه تشكيل داده بود پس از مدتى كامالجود آمد. گروبيگانگى به و

تانده شد و از صحنه خدمت به كلى محو گرديد و از اوج شهربه حاشيه رو اعتبار به حضيض ذلت و گمنامى افتاد!

يع�ترش شاخه�هايش سـرى مى�گفت: «گستركور در مورد وشبان مذهقتى چنين اتفاقى مى�افتد هر كه باشد باالخريشه�هايش بود. واز عمق ر

نگون مى�شود.»سرسوئاتوميت هب وا .دشن هابتشا نيا بكترم سوئاتوميت دروم رد سلوپ

ىتراشب ىاهرفس رد ات ديزگرب ار وا تقو نآ و دريگب هشير ات داد تصرفتصرف وا هب و داد�ىم ـميلعت سوئاتـوميت هب ار مالك وا .دشـاب وا هارمهسـوئاتـومـيت مود( ـدشاب شدـاتسا تـامدخ و لـاـمعا رظـان ات داد�ـىم

تيبـرت ار شنادرگاش قيرط نيمه هب زين ـحيسم ىسيع .)٧١-٣:٠١مه�رد ـىلـمع هبـرجت اب ار نادـرگاش ـهب ىصـوصخ ـميلـاعت وا .دـرك�ىمهبرجت .دروآ�ىم دوجو هب لداعت دوخ ميلعت رد بيترت نيا هب و تخيمآ�ىمزين هبرجت نودب ميلعت و دماجنيب ىدرسلد هب دراد لامتحا ميلعت نودب

موـزـلم و مزال ود ـنيا .دـوش ـىـهـتـنم ـىنـاحور گـرم ـهب ـتسا ـنـكمم.دنرگيدكي

(٢٣:٢)خوردار بود او از پاداش خادم برا مى�دانست، اما خدابانى و خدمت» (١٧:٢) رم «قرس مفهوتيموتائو

سا پاداش داد. قبل از هر چيز تيموتائويش او رفاداربه خاطر امانت و وان شادمان بود. يقين مى�دانيم كه در كنار سختى�ها واز كمك به ديگر

س «غالم نيـككتها نيز بود. چون تـيـمـوتـائـوى�ها و بـرمشكالت، پـيـروزهاى بسيـار»ا به «چيزچك امين بود، خـدا او رهاى كومتدين» و در چيـز

خوردار ساخت (متـىپاداش داد و از شادى دل فروتن و فكر مطـيـع بـرلس خدمتجسته�اى چون پول برسوس از اينكه با ر٢١:٢٥). تيموتائو

ى مى�كرد شاديتهاى او همكارين مأمورمى�كرد و در بعضى از سخت�ترس حداقـل ٢٤ بـار درنتيان ١٧:٤ به بـعـد؛ نـام تـيـمـوتـائـول قربـود (او

كر شده است).لس ذنامه�هاى پوس داد اين بود كـهين پاداشى كه خدا به تيموتـائـوگترلى شايد بـزرو

ت شد انتخابشليم دعوقتى كه به اوراى جانشينى خود وا برى رلس وپواستلس خودش مى�خوس ١:٤-١١). پوم تيموتائوجوع كنيد دوكرد (ر

لىستد. وا به جاى خود بفرس رلى مجبور شد تيموتائوبه فيلپيه برود، ولـسس نه تنها پسر و خادم پوگى نصيب او شد! تيموتائـوچه افتخار بـزر

يادىام زه نزد مسيحيان با احتربود، بلكه جانشين او نيز شد! نام او امروزل خدمت به مسيحقتى مشغوان، وس جوى كه تيموتائوادا مى�شود، چيز

ا هم منى�ديد.ابش ربود، حتى خوىعظه�اى يك ساعته يا سميـنـاردل فروتن و فكر مطيع، حاصـل مـو

هفتگى يا حتى خدمتى يك�ساله نيست. فكر مطيـع در مـا نـيـز مـانـنـديم و در پىند بسپـارا به خداوشد مى�كند كه خـود رمانى رس زتيموتائـو

ان باشيم.خدمت به ديگر

UNÐÅÊ«dÖ ÃË“ ∏¥∏µ bOýUÐ œUý

« ≠≤ÓÄÓ

œËdHðÔ©≥∞≠≤µ∫≤® f

گه�اى يـهـودى -س دو رانيان»؛ تيـمـوتـائـوانى�اى از عـبـرلس «عبـرپـوس متـامـاتفـرودپغير�يهودى (اعـمـال ١:١٦) و تـا آجنـا كـه مـى�دانـيـم ا

اگى خود رنديهودى بود. او عضو كليساى فيلپيه بود كه سالمتى و زغيرلسولس راى پوا برتى مسيحيان آجنا ربه خطر انداخت تا هداياى بشار

استى چه مسيحىبا» است و به رم ببرد (١٨:٤). معنى نام او «دلردر روبائى بود!دلر

(٢٥:٢).او مسيحى متعادلى بودارم« :دـنك تبحص ىفاك هزادنا هب هتسناوتن دـرم نيا �يصوت رد سلوپ

ىفيرعت نامه فدارتم �يصوت هس نيا ».دشاب�ىم گنج�مه و راكمه و ردارب:تسا هتشون ليجنا دروم رد همان نيمه باب نيلوا رد سلوپ هك تسا

اى اجنيل» (٥:١)كت بر«مشارادر»«برقى اجنيل» (١٢:١)«تر«همكار»

«ايمان اجنيل» (٢٧:١)«هم�جنگ»س مسيحى متعادلى بود!تفرودپدر حقيقت ا

گى مسيحى دارد. بعضى�ها چنـانندتعادل نقش بسيار مهمـى در زند. بعضىقى اجنيل» غافل مى�شوكت» تأكيد مى�كنند كه از «تربر «مشار

كتي� «ايمان اجنيل» مى�گردند كه از ايجاد مشارگير تعرديگر آن�قدر درفتار هيچ كدام از اينس گرتفرودپان غافل مى�مانند. ابا ديگر ايمان�دار

ى درا با شمشيرشليم رهاى اوراردامها نشد. او شبيه «نحميا» بود كه ديوى منود (نـحـمـيـا ١٧:٤).سازيك دست و مـالـه�اى در دسـت ديـگـر بـاز

اى تكميل كاراند با شمشير بنا كند يا با ماله بجنگد! برهيچ�كس منى�توم است.ند هر دو الزخداو

تبحص نايحيسم زا ىهورگ دروم رد اهراب دياسنوريآ ىا .چا رتكدتاجن هب ىهجوت نيرتكچوك و دندوب »تكراشم« ركف رد اهنت هك دركمه نانآ .دنتشادن شنانمشد لباقم رد ناميا زا عافد اي ناگدش�مگـتـيمها نـاش�ـتكراـشم و ناشدـوخ ـهب اـهـنت لـمع رد ـمه و رـكف ردىلداعتم نايحيسم هك تسا ىناسك قيقد مسجت هورگ نيا .دنداد�ىم.دنتسين

(٢٦:٢-٣٠٬٢٧).حمت9كشى بوداو مسيحى زان و البته قبل از همهس در فكر ديگـرس نيز مانند تيموتائـوتفرودپاندانىم زلس در روقتى در فيلپيه شنيد كه پولس بود. وان و در فكر پونگر

ارا بر خود هموم رناك به روالنى و خطرتى طوجن مسافرطلبانه رشده داوى دهد. او هداياى محبت�آميز كليساا يارلس باشد و او ركرد تا در كنار پو

ا با خود برد و با جان و دل از آنها محافظت كرد.رت و بهاى بشارند كه برنانى داره كليساهاى ما نياز به مردان و زامروز

خاطر كسانى كه به جهت خدمت مسيحى دچار سختى و مشكل هستندف گفته است: «مشكل كليساهاىين معروحمت بكشند. يكى از مبشرز

گان وكت كنـنـدلى مـشـاريم وى داران بسـيـارما اين است كه متـاشـاگـرىس به اين قانع نبود كه تنها در جمع�آورتفرودپيم.» ااهان كافى ندارهمر

اى بردن هدايا از جان خود مـايـهكت كند بلكـه بـرهداياى كليسا مـشـارگذاشت.

حمت مى�كشيد. بعد ازه او به خاطر كليساى شهر خود نيز زبه عالوگ افتاد. اين مسئله به حالت مريبايض شد و تقرم به شدت مرورود به رو

گشت او به فيلپيه به تأخير بيفتد و اعضاى كليسا كم�كمجب شد كه بازموحمت منى�كشيد، بلكه بهاى خودش زس تنها برتفرودپان او شدند. انگر

UNÐÅÊ«dÖ ÃË“ ∏∂∏∑ bOýUÐ œUý

.زيرا آنها هم نگران او بودنـدحمت مى�كشيـد، خاطر مردم فيلپيه نيـز زگى مى�كرد، اونداين مرد نه در فيلپيان ٢١:٢ بلكه در فيلپيان ٢١:١ ز

ت «غمگيـنان بود. عباران و در فكر ديگـر نگرس ذاتانيز مانند تيموتائـوصيفى است كه در مورد عيسى مسيح در بـاغشد» در ٢٦:٢، همان تو

س مانند مسيح معنـىتفرودپجتسيمانى گفته شده (مـتـى ٣٧:٢٦). اا مى�دانست (٣٠:٢) كه دو نشانه دل فروتـن و فـكـربانى و خدمـت رقر

مطيع هستند.

(٢٨:٢-٣٠).كى بوداو مسيحى مبارانكت ديگران باعث برل آن نتوگى كه در طوندچه مصبت�بار است آن ز

لسندان كنار پوبه�هاى زكت بود. او در جترلس براى پوس برتفرودپشد! اا به تعويق بيندازد. چهيش، خدمت او ره نداد كه بيمارماند و حتى اجاز

ش نيزاى كليساى شهره او برى آن دو با هم داشتند! به عالوبارقات پراوى وا به خاطر فـداكـارش منود كه او رلس به كليسـا سـفـاركت بود. پـوبر

لى هيچ اشكالى نـداردند (مسيح جالل مى�يابد وم بدارخدماتش محترنيكيانل تسالـوجوع كنيد اوكه در اين بين خادمان نيز افتخار يابنـد، ر

١٢:٥-١٣). بيـن دو آيـه ٧:٢ («در شـبـاهـت مـردمـان شـد») و ٢٩:٢گىجود ندارد. مسيح در افتاديد») هيچ تناقضى وم بدارا محتر(«ايشان ر

از منود.افرا سرا خالى كرد» و خدا او رى پر از فيض خويش «خود رارو خولسبانى كرد و پوا قرس بدون چشم�داشت هيچ پاداشى خـود رتفرودپا

ند.م بشماراى جالل خدا محترا برا تشويق منود كه او ركليسا ركتاى ما بركت بود و امروز هم برلس و كليساى خودش براى پواو بر

بانى وگى مملو از شادمانى يعنى قرنداست! او به ما ثابت مى�كند كه زگى مسيحى، فكر فروتن و مـطـيـعندين عامـل زخدمت، و اينكه مهمـتـر

ا مطيعا تشويق مى�كنند كه خود رس به اتفاق هم ما راست. او و تيموتائوئى است كهيم. مسيح الگـوند و در روح�القدس مطيع يكديگر سازخداو

ا به ما نشان مى�دهد (١٢:٢-١٨)،ت رلس قدرى مى�كنيم، پواز آن پيروائى دارد. كاراقعاس ثابت مى�كنند كه اين فكر وتفرودپس و او تيموتائو

ا در شماه مى�دهيد كه روح�القدس «فكر مسيـح» رشما چه؟ آيا اجازيند؟بيافر

∏π bOýUÐ œUý

bOýUÐ d~ÐU5Š t½u~Ç b¹dO~Ð œU¹

±±≠±∫≥ ÊUOáKO/

ا بدزدند وانند شادى ما ر مى�تومادياتايط محيط، انسانها و نيز شرم به آن مى�پردازد. قبل ازلس در باب سواين همان «دزدى» است كه پو

ء اين باب بهتر است ببينيـم پـيـام كـلـى آنء به جـزسى مفصـل و جـزبررير به اين منظور مفيد باشد.اين شايد طرح زچيست. بنابر

آيات ١٧-٢١آيات ١٢-١٦آيات ١-١١لسآينده پولسحال پولسگذشته پو

بيگانهمبارزحسابگر«نگاه مى�كنم»«تالش مى�كنم»«حسابگر هستم»

رؤياى جديدى جديدنيروش�هاى جديدارز

حانى» است. او در آيـاتصي� مى�كند «فـكـر رولس تـوى كه پوچيـزىهاى دنيو١٨ و ١٩ از مدعيان ايمان مسيحى سخن مى�گويد كه «چيز

صي� مى�كند كـها توانى را انديشه مى�كنند»، اما در آيه ٢٠ ايمـان�دارريد به خاطر دارند و «به امور آسمانى مى�انديشند.» حتماحانى دارفكر رو

چكى دور ازم كوم بود: «روى رواتور امپر~هاقع مستعمركه شهر فيلپيه درونشينـىم خدا مهاجـران گفت كه قـوتيب مى�تـوگ.» به همين تـرم بزررو

طن ما در آسمان است» (آيه �٢٠ال�) و ازمين است: «وى زآسمانى بر روحانى.يم. اين است فكر رومين مى�نگرمنظر آسمان به ز

روما اـهنت هن ،تسين ىراوشد نادنچ رما تايدام هفـافل رد ندش هديچيپتيـقفوم و راـبتعا ،ترـهش ريـظن ىسوـملم�رـيغ روما ـهكلب ،ـىئرم و سوـملمار وا« هك ىئاهزيچ دروم رد سلوپ .دننك هفخ دوخ لاگنچ رد ار ام دنناوت�ىم

تبحص ،»تسا شيپ رد هچنآ« و »تسا بقع رد هچنآ« اي )٣:٧( »دوب�ىم دوسىبهذم تيقفوم ريظن »اهزيچ« نيا زا ىضعب ،سلوپ دروم رد .)٣:٣١( دنك�ىمىئرمـان و سوملمـان ىقالخا روما اي ـسفن ىاضرا سح ،)١:٤١ نـايطالغ(ىنديدان و ىنديد ىاهزيچ ماد هب هك دراد دوجو ناكما نيا زين هزورما .دندوب

.ميهدب تسد زا ار دوخ ىداش هجيتن رد و ميوش راتفرگس به خودى خود گناه�آلود نيستند.ئى و ملمـوهاى مراما حتى چيز

احت مى�گويد كه همهيده خداست و كتاب�مقدس به صرها آفرمتام چيزيسنت به بعضىاى زست (پيدايش ٣١:١). خدا مى�داند كه ما برچيز نيكو

انده همه چيز راقع «خداى زيم (متـى ٣١:٦-٣٤). در وها نياز دارچيزلىس ١٧:٦). ول تيموتائواى متتع به ما عطا مى�كند» (اولتمندانه بردو

انى و ازديـاداوگى انسان تنها در فرندعيسى به ما هشدار مى�دهد كـه زقا ١٥:١٢). كميت تضمين كنندهائى�ها خالصه منى�شود (لوال و دارامو

لان با پوهائى كه مى�توى از انسانها با داشنت چيزكيفيت نيست. بسياريد.ان خرل منى�توا از دست مى�دهند كه با پوهائى ريد، چيزخر

ى» است (آيات ١٣٬٨٬٧).م كليدى فيلپيان ١:٣-١١ «حسابگرمفهولىاى اين منظور استفاده شـده ونانى از دو كلمه مختلـ� بـربان يودر ز

يـابـى» وان «ارزا مـى�تـوايده اصلـى هـر دو يـكـى اسـت. ايـن دو كـلـمـه ريسنتش زموده ارزگى ناآزنداط گفته است: «زجمه منود. سقر«سنجش» تر

اد كمى هستند كه بنشينند و به سـبـك وجود هنوز افـرندارد.» با اين و

bOýUÐ d~ÐUDŠ t½u~Ç b¹dO~Ð œU¹ π∞

ى�هاى آنانشهائى بينديشند كه تصميمات و جهت�گيرسنگين كردن ارزى از مردم اسير «ماديات» و در نتيجـه ازه بسيارل مى�كند. امروزا كنترر

م هستند.اقعى مسيحى محروشادى وگىندهائى» زلس قبل از اينكه با مسيح آشنا شود، به خاطر «چيـزپو

انه، اطاعتكارهيزگى پرندمى�كرد كه فى�النفسه قابل ستايش بودنـد: زاضـىا رلى هيچ كدام از اينـهـا او رانـش، ويعت و دفاع از ديـن پـدراز شر

ل خدا منى�ساخت.ا مقبومنى�كرد يا او رهى از مردمان «مذهبى» امـروز، بـه آن انـدازلس هم مانند بـسـيـارپو

جبه عادل كه مولى نه به آن اندازا بود كه دچار مشكل نشود، واخالق�گرهاى نيكوهاى بد بلكه چيزت آسمانى گردد! نه چيزى از ملكوخورداربر

ا از دستلس و عيسى فاصله انداخته بود! او مى�بايست «مذهب» ربين پوا به دست آورد.بدهد تا «جنات» ر

بى يهودى، با عيسى مسيح، پسر خـداسى، رسـولس طريك روز سوجوع كنيد اعماللس تغيير كردند (رش�هاى سومالقات كرد و آن روز ارز

امايـه�اش را گشود تـا سـر اعمـال خـود ر~لس نامـهقتـى سـو١:٩-٣١). وسيد كه جدا از عيسى مسيح، هر چه كه بهمحاسبه كند به اين نتيجه ر

يست مردود است. او در اين بخش از نامه به فيـلـيـپـيـانش مى�زخاطـرجود دارد:حانى) وت روضيح مى�دهد كه فقط دو نوع عدالت (يا ثـروتو

ل خدا مى�گردد.عدالت اعمال و عدالت ايمان و تنها عدالت ايمان مقبو

©∂≠±∫≥® ‰ULŽ« X1«bŽ ≠±

©≥≠±∫≥® o¹uAð

كلمه «خالصه» در ابتداى باب ٣ به اين معنى نيست كه به پايان نامهاى گفنت دارد. اينيادى برهاى زلس هنوز چيـزا پويرنزديك شده�ايم، ز

ف بخش جديد است. همين كلمهه» و معركلمه در اينجا يعنى «به عالوا به پاياناهد نامه رلس مى�خو«خالصه» در ٨:٤، بدين معنى است كه پو

لس پيش از اين به مسيحيان فيلپيه هشـدارى كند. پوببرد و نتيجه�گيره به آنها هشدار مى�دهد: «از سگ�ها بـا حـذرلى حال دوبـارداده بود، و

يد!» اين سههيزعان بپـراز منائيد. از مقطوير احترباشيد. از عامالن شـرليهيخ اوا به تارال، ما رند؟ پاسخ اين سؤه دارهشدار به چه كسانى اشار

جاع مى�دهد.كليسا ارجوع كنيد اعمال ٢٦:٣؛اى يهود» آمد (رل براز همان ابتدا اجنيل «او

ل كتاب اعمال تنها به يهوديانى كه هفت باب اوميان ١٦:١)، به نحورويهوديان نو�ايمانى كه به يهوديت گرويده�اند مى�پـردازدايمان�دار يا غيـر

لى اينسيد، ويان ر(اعمال ١٠:٢). در اعمال ٥:٨-٢٥، پيام به سامـريان هم تا حدودى يهـودىا كه سامـرل چندانى نشد چرجب حتـونيز مو

ى امت�هاس در باب ١٠ اعمال به سـوقتى پطـرفتند. امـا وبشمار مـى�راغاى عظيمى بر�پا شد. مسيحيان يهودى�تبار او رفت، غو(غير�يهوديان) ر

استخوص فعاليتهايش مورد بازفتند و در خصوچون متهمى در ميان گربدون اينكه اوله در اعمال ١٠ امت�ها ار دادند (اعمال ١١). باالخرقر

اى كليسا جديد بـرعى كامالضو، مسيحى شدند و اين مـويهودى شوندتا هدايت كرد تا به امت�هـا بـشـارضيح داد كـه خـدا او رس توبود. پطـر خامته يافت.اضوع ظاهرتيب موعظه منايد و بدين تردهد و مو

لس از روح�القدس الهـاما نكشيد. پـوازامش چندان بـه درلى اين آرول امت�ها شود (اعمال ١:١٣-سوستاده شد تا به طور خاص ريافت و فر

ى امت�هاا به سوه ايمان رازس در باب ١٠ اعمال درو٣؛ ٢١:٢٢). پطرجوعا دنبال منود (راه او رتى�اش رلين سفر بشارلس هم در اوگشود و پو

ان متعصـبلى نكشيـد كـه ايـمـان�داركنيد اعـمـال ٢٦:١٤-٢٨). طـو

π± bOýUÐ œUý

bOýUÐ d~ÐUDŠ t½u~Ç b¹dO~Ð œU¹ π≤π≥

bOýUÐ œUý

خاستند و به انطاكيه آمده تعليم مى�دادندلس بريهودى به مخالفت با پوند تا جنات يابنـد (اعـمـاليعت يهود شـول مطيع شـركه امت�ها بـايـد او

شليم گرديد كه شرح آناى اور١:١٥). اين اختالف عقيده منجر به شورا منجر به تأييدالن آمده است. تصميمات اين شورسودر باب ١٥ اعمال ر

ى اجنيل فيض خدا گرديد. ديگر امتها مجبور نبودندلس و پيروزسالت پورند!اى مسيحى شدن، ابتدا يهودى شوبر

لس متقاعد نشدند. آنان كه در مخالفت خودجود مخالفان پوبا اين وشليم ناكام شده بودند، گام به گام به تعقـيـبلس در انطاكيـه و اوربا پو

بايـنـد.ا برشيدند نو�ايـمـانـان و كـلـيـسـاهـايـش رلس پرداختـنـد و كـوپـوشنـدا كه مى�كوه از معلمان كـذبـه رمتخصصين كتاب�مقـدس ايـن گـرو

ان» مى�نامند. «يهودى�سازند اصطالحـاا در هم بياميزيعت و فيـض رشرغينساله به غالطيان قبل از هر چيز به منظور مقابله با اين معلمان درور

هان» اشاره «يهودى�سازلس در آيات ١ و ٢ به همين گـروشته شد. پـونوه استفاده مى�كند.اژصي� آنها از سه واى تومى�كند و بر

ا «سگ» مى�ناميدنـدايان يهودى، غير�يهوديـان راستگر ر(١) «سگ9ها»:لس البتـهاند! منظور پـوا «سگ» مى�خولس در اينجا خود آنـهـا رلى پوو

ان كثيفى مقايسها با الشخورغين رفحاشى نيست بلكه اين معلمان دروت�انگيز هستند. اين يهوديانمى�كند كه در نظر مردمان اصيل بسيار نفر

فتند و همه جا اوا گاز مى�گرلس رمتعصب چون سگان الشخور پاشنه پوس مى�كردند». آنان مشكل�سازا «پارغين خود را تعقيب منوده تعاليم درور

ناكى بودند.ى خطرنت مسرو حامل عفويقان از طراد تعليم مى�دادند كه گناهكار اين افرير»:(٢) «عامالن شر

لىيعت جنات مى�يابـنـد. و اعمال شـرصاايمان به اضافه اعمال مخـصـوانه است،يراقع اعمال شـرى» آنان در ولس مى�گويد كه «اعمال نيكـوپو

جبفته و مـوچشمه گـرا نه از روح بلكه از جسم (طبيعت كهـنـه) سـريرزجالل فاعالن آن اعمال مى�شود، نه جالل عيسى مسيـح. افـسـسـيـان٨:٢-١٠ و تيطس٣:٣-٧ به خوبى ثابت مى�كننـد كـه هـيـچ كـس بـه

ىسيله اعمال نيكو حتى اعمال دينى جنات منى�يابـد. اعـمـال نـيـكـووى.ست و نه پايه جنات وشخص مسيحى نتيجه ايمان او

ه «ختنه» ايهام جالبى بكار بردهاژلس از و در اينجا پوعان»:(٣) «مقطوجمه كـرد.يده يا جدا شده» نيز تـران «برا مى�تـواست. كلمه «مقطـوع» ر

جنات است (اعـمـال~مـهان» تعليم مى�دادنـد كـه خـتـنـه الز«يهودى�سـازلس مى�گويد ختنه در نفس خودلى پو١:١٥؛ غالطيان ١٢:٦-١٨)، و

اقعى، در عيسى مسيح بهيدن جسمانى است! مسيحى وعى بر نوفاصراحىى به عمل جرلسيان ١١:٢) و هيچ نيازحانى دست يافته (كوختنه رو

يه يا ديگـر اعـمـالبانى، عشـرجسمانى ندارد. ختنه، تعـمـيـد، عـشـاى را از گناهانش جنات دهند بلكه تنها ايمان بهانند انسان رمذهبى منى�تو

ى است.عيسى مسيح قادر به چنين كارىعقاو نايحيسم �يصوت هب نيغورد نايحيسم فالخ رب لوسر سلوپ

:)٩٢-٢:٥٢ نايمور دينك عوجر هسياقم ىارب( دزادرپ�ىم »ىقيقح هنتخ« و هيچگـاه بـهستش مى9كـنـد:ا در روح پراقعى، خـدا ر(١) مسيـحـى و

جوع كنيد از جسم هستند تكيه منى�كند (رفاى خود كه صراعمال نيكوحنا ١٩:٤-٢٤).يورب ـهك ىناـسك :دنك9ـىم رخف ـحيسم ـىسيع ـهب ،ىـعقاو ىحـيسم )٢(.دنلاب�ىم ـدنهد�ىم ماجنا ـهك ىئاهراك هب الـومعم دنـنك�ىم هيـكت بهذم-٢:٨ نايسسفا( دنك رخف نآ ـهب هك درادن دوخ زا ىزيچ ىعقاو ىحيسم

-٨١:٩ اقول ليجنا رد حيسم ىسيع !تسا حيسم رد اهنت وا رخف هكلب ،)٠١.تسا هدرك حيرشت ار داضتم هاگديد ود نيا ريگجاب و ىسيرف لثم اب ٤١

bOýUÐ d~ÐUDŠ t½u~Ç b¹dO~Ð œU¹ π¥πµ bOýUÐ œUý

مى فلسفه عمواقعى، هيچ اعتمادى بر جسـم نـدارد:(٣) مسيحى وا كمـكند به كسانى كـه خـود رمذاهب امروز دنيا اين اسـت كـه «خـداو

كت.» اينكت، از خدا برت ديگر «از تو حركنند كمك مى�كند» يا به عبارلسگار پوه كه در روزل بود و به همان اندازلس نيز متداومان پوايده در ز

لس از «جسم» يعنى «طبيعته هم اشتباه است (منظور پواشتباه بود امروزلد مى�يابيم). كتاب�مقدس نگاه مثبتى به «جسم»ا هنگام توكهنه» كه آن ر

شنودى خدا تنهااى خوى بره مردمان بسيارجود امروزلى با اين وندارد واه خدا بـرهائى كه اجنام مى�دهند متكى هستند. جـسـم، تـنـهـا ربه كار

حانـى،گى روندص زاب مى�كند (پيدايش ١٢:٦). در خصـوا خـرمين رزئى نيستحنا ٦٣:٦) و در آن هيچ نيكوندارد (يوبرجسم هيچ منفعتى در

ئيم كه نبايد بر جسم اعتمادميان ١٨:٧). پس تعجبى ندارد اگر بگو(روكرد!

ضوع ايمان و اعمـالخامنى با شبان كليسايش در مورد هـمـيـن مـوانىسيدن به آسمان مثل قايق�ربحث مى�كرد و مى�گفت: «فكر مى�كنم ر

ى اعمال. اگر از هر دو پارو استفـادهاست، يك پارو ايمان است و ديگـرسيد و اگر فقط از يكى استفاده كنيد، همين طور دوركنيد به آجنا مى�ر

خيد.»خود مى�چرجود دارد و آناب گفت: «در مثال شما تنها يك اشتباه وشبان در جو

ئى به آسمان منى�رود!»سيله قايق پارواينكه هيچ�كس به وساند و آنا به آسمان مى�ران رتنها يك عمل نيكو هست كه گناهكار

حنا ١:١٧-٤؛ ٣٠:١٩؛ى صليب است (يوكار متام و كمال مسيح بر روانيان ١١:١٠-١٤).عبر

©∂≠¥∫≥® t½u/

لس در برج عاج ننشسته بود و از آجنا با مردم صحبت منى�كرد. اوپويقاى كسب جنات از طرگى و بى�ثمر بودن تالش بـر بيهودخود شخصا

گ يهودى،انى نزد غماالئيل، عالم بزرا مى�دانست. او در جواعمال نيكو رىهبران رى به عنوليت وتعليم ديده بود (اعمال ٣:٢٢) و مقام و مسئو

لى باخوردار بود (غالطيان ١٣:١-١٤)، وى بريهودى از جايگاه ممتازقها كنار گذاشت تا عضو منفـور «فـر آنهـا ر~لس همهصاف، پـومتام اين او

ازاى احترايان براقع يهودى�گراعظ اجنيل شود! درومسيحيت» و مبشر و ومى�دادند (غالطيان ١٢:٦-١٣) در حـالـى كـهش تن دراز جفا به سـاز

فادار و صادق بود و در نتيجه متحمللس نسبت به پيام فيض مسيح وپوجفا مى�شد.

ار شيگدنز ،دهد�ىم هئارا دوخ زا هك ىا�هدرشف همان�ىگدنز نيا رد سلوپىگديسر شياه�باسح هب دهاوخ�ىم ناسرباسح دننامه وا .دنك�ىم ىبايزرا

!تسا هتسكشرو هك دوش�ىم هجوتم و دراد تورث ردقچ دنيبب ات دنكلدانى متو عبـراده�اى كامال او در خانولس با ملت يهـود.ابطه پـو(١) ر

ندان عهد گرديد. نه نو�ايمان بودى كه ختنه شد جزو فرزشد و همان روزايان مى�دانستند كه منظورگان اسماعيل يا عيسو. يهودى�گرادو نه از نو

انس� پسرا كه بنيامين و يوه به سبط بنيامين چيست، چرلس از اشارپولين پادشاهب بودند. اوب يعقواحيل همسر محبوب و از رمورد عالقه يعقو

م بهش ابشالويان شورچك در جرائيل از بنيامين بود و اين سبط كواسرلس البته مايه افتخـار بـود! و طـبـقاث انسانى پـوفادار ماند. ميـرداود وانست به خودش مباهات منايد.هاى انسانى مى�تومعياريسى... از جـهـتيعت، فـر «از جهت شـريعـت.لس بـا شـرابطه پـو(٢) ر

لس،مان پويعتى، بى�عيب» (آيات ٥-٦). در نظر يهـوديـان زعدالت شر

bOýUÐ d~ÐUDŠ t½u~Ç b¹dO~Ð œU¹ π∂π∑ bOýUÐ œUý

سيده باشد وبه و اجتهاد دينى ريسى كسى بود كه به حد اعالى جترفرا درسيدن به آن رانست رؤيـاى رين ايده�آلى كه هر يهودى مى�تـوگتربزر

يسيـانار بود كسى به بهشت برود، همـانـا فـراند.چنان چه قـرسر بپـرورجوعاست�دينى دفاع مى�كردند (ريسيان از اصالت مذهبى و ربودند! فر

ا به متامى وظاي� مذهبى ركنيد اعمال ٦:٢٣-٩) و سعى مى�كردند وقا ١٠:١٨-١٤). در حالى كه ما امروز عادتى اجنام دهند (لوفاداربا و

نينچ زگره سلوپ نامز رد ،مينادب »راكاير« فدارتم ار ىسيرف هملك ميا�هدركـبيع�ىب ،ىتعيرش تلادع ىاهرـايعم قبط سلوپ .تسا هتشاـدن ىموهفم.تشاد�ىم هاگن لامك و مامت روط هب ار دوهي ننس و تعيرش وا .دوب

فنت حقيقت كافى نيسـت، پذيرائيل.لس با دشمنان اسرابطه پو(٣) ران «آن مدعى» يعنىلس با جفا بر پيروبايد در مقابل دروغ نيز ايستاد. پو

عيسى از ايمان اصيل خود دفاع مـى�كـرد (مـتـى ٦٢:٢٧-٦٦). او دركت داشت (اعمال ٥٤:٧-٦٠) و بعد از آنيان سنگسار استيفان شرجر

فت (اعمال ١:٨-٣). حتى سالهاا به عهد گرى حمله به كليساها رهبررفت (اعمال ١:٢٢-ا در جفا به كليسا پذيرقايع، نقش خود ربعد از آن و

س ١٢:١-١٦). متامل تيموتائوجوع كنيد او٥؛ ١:٢٦-١١؛ همچنين رى اعتبارادى خود ببالند (هر چند يقينااث نژانستند به ميريهوديان مى�تو

ى خود نسبتفادارانستند به ودر آن منى�يافتند). بعضى از يهوديان مى�توعات بلكه بهضولس نه تنها به اين مـولى پـوبه آئين يهود افتخار كنـد، و

جفاى كليسا نيز افتخار منى�كرد.نه شخصاى ما پيش بيايد كه «چگوال بردر اينجا ممكن است اين سؤ

تكب چـنـانانستـه مـرسى مى�تـوسـولس طـرصادق و صميمـى چـون پـولى غلط استفاده مى�كرد!اشتباهاتى بشود؟» پاسخ اين است: او از شاقو

كور دريسى مذقس ١٧:١٠-٢٢) و فرمتند (مـران ثروست مانند جودر

نوريب هب نرود ىاج هب ىسوسوط سلوس ،)٤١-٨١:٠١ اقول( حيسم لثمـهتخادرپ و هـتخاس هك ـديجنس�ـىم ىئاهرـايعم ـاب ار دوخ وا .درك�ىم هـاگنسلوپ ،دشاب كالم تعيرش زا ىرهاظ تعاطا هك مادام .ادخ هن دوب ناسناىسيع .ـتشادن دوخ ىنورد ناهـانگ هب ىـهجوت وا ىلو ،دوب ىـقفوم درمدـولآ�هاـنگ لامعا ـهك روط ناـمه دومن نشور هـوك ىور هـظعوم رد حـيسم.)٨٤-٥:١٢ ىتم( تسه زين دولآ�هانگ ىاهوزرآ و اه�هاگديد دراد دوجو

ان نگاه مى�كرد، البته خودسى به خود و به ديگرسولس طرقتى سوويست!ا در مقايسه با عيسى مسيح نگرلى يك روز خود را عادل مى�ديد. ور

ا تغيير داد و «عدالت اعمال»ش�هاى خود ريابى�ها و ارزقت بود كه ارزآن وك كرد.ا به خاطر عدالت عيسى مسيح ترر

±±≠∑∫≥ ÊUL¹« X1«bŽ ≠≤

هب )٩ لامعا( درك تاقالم حيسم ىسيع اب قشمد هداج رد سلوپ ىتقوىا�هزجعم ،دوب ادخ ضيف زا ىنآ ىا�هزجعم نيا .دش ادخ دنزرف و دروآ ناميا وا

ىوس هب ناميا اب و دننك فارتعا دوخ زاين هب ناراكهانگ تقو ره مه زونه هكدش وـربور حيسم ـاب سلوپ ـىتقو .دريـذپ�ىم ماجنا ،دندـرگزاب هدـنهد تاجن

دولآ�هانگ ردقچ شتلادع ىـاعدا و هدوهيب ردقچ شيوكين لاـمعا هك ديمهفـتسد زا ىئاهزـيچ سلوپ .تفـرگ تروص ىا�هداعلا�قـوف هلماـعم .تسا هدوب

.داد تسد زا هك دوب هچنآ زا رتشيب رايسب دروآ تسدب هچنآ ىلو داد

f1uÄ ÈU¼ÅÊU¹“

و جدا از خدا كسب كـرده بـود، از دسـت داد.ا شخـصـااو هر آنچـه ريادىت زى مذهبى، شهرهبران استاد (اعمال ٢٤:٢٦) و ر او به عنويقينا

~فقيتهاى مذهبى�اش افتخار مى�كرد. همهاث يهودى و موداشت و به مير

bOýUÐ d~ÐUDŠ t½u~Ç b¹dO~Ð œU¹ π∏ππ bOýUÐ œUý

ه�مند شود. او قطعـاانست از آنها بهرشمند بودند و مى�توايش ارزاينها برالى او اين «گنج�ها» را مى�ستودند. وت او ريادى داشت كه غيرستان زدو

فت هر آنچه داشتهبا آنچه مسيح به او پيشنهاد كرد سنجيد و نتيجه گر در مقايسه با آنچه در مسيح داشت، هـيـچ ويز بوده حقيقتـاايش عزو بر

ت و جالل شخصى مى�آوردنداى او عز«مردود» هستند. «گنج�هايش» براى او «نفع» بودند و به همينجب جالل خدا منى�شدند. آنها تنها برو مو

ب مى�شدند.اهانه محسوخاطر خودخوان يـكا به عنواث غنى خـود رلس ميـراين بدان معنى نيست كـه پـوانيد و خدمتا مى�خوساالت او رقتى ريهودى اصيل انكار كرده باشد. و

اداى نژجه مى�شويد كـه هـم بـريد متـوا در كتاب اعمال پى مى�گـيـراو رش قائل بود. مسيحـى شـدنمـى�اش ارزندى رويهودى�اش و هم شهـرو

ا يهودى كامل،ى از يهودى بودن او كم نكرد، بلكه در حقيقـت او رچيزحانى و هم جسمانى منود (غالطياناهيم هم از حلاظ روند حقيقى ابرفرز

ا كهل نداد، چـرا تنـزحانى خـود رهاى روه بر اين مـعـيـار٦:٣-٩). عالواىى برترك كرده بود. او به معيار برا دريسيان رسطحى بودن مذهب فر

ميان ١:١٢-گى يعنى مطابقت با عيسى مسيح دست يافته بود (روندزا از اوقتى شخصى مسيحى مى�شود، خدا نه تنـهـا بـدى�هـاى او ر٢). و

ا بهتر مى�سازد.ا نيز مى�گيرد و او رمى�گيرد، بلكه خوبى�هايش ر

f1uÄ ÈU¼œuÝ

يم كه گفته بود: «احمقا به ياد مى�آورت ردر اينجا هم سخن جيم اليوىا مى�دهد كه قادر به حفظ آن نيست تا چيـزى رنيست كسى كه چيـز

لس اتفاقگى پـوندبه در زاند از دست بدهد.» اين جتربگيرد كه منى�تـولى بسيار بيشتر از آنچها از دست داد، وت خود رافتاد: او مذهب و شهر

از دست داد، به دست آورد.اتر از آگاهـى درمى فـرت مفهـو اين عبـار(١) شناخت مسيـح (آيـه ٨).

لس قبل از اينكه ايمان بياورد از چنين اطالعاتا پويرمورد مسيح دارد، ز شخصى با~ابطهخوردار بود. «شناخنت مسيح» يعنى داشنت ريخى برتار

حنابه�اى است كه عيسى در اجنيل يويق ايمان و اين همان جتراو از طريـم،يادى شناخـت داراد زه مى�كند. من و شمـا از افـر٣:١٧ به آن اشـار

اد بسيـار افرلى شخصـايسته�انـد ون�ها قبل مى�زحتى از كسانى كـه قـرا مى�شناسيم. «مسيحيت يعنى مسيح» و جنات يعنى شـنـاخـنتكمى ر

ابطه�اى شخصى و صميمى.مسيح در رلسگى سابق پوندين اهداف زگتر يكى از بزر(٢) عدالت مسيح (آيه ٩).

ى يعنىلى اين عدالت، خود عادل�پنداريسى، عدالت بود، وان فربه عنوان به آن دست يافـت. امـاگز منى�تـوعدالت اعمال بود، عدالتـى كـه هـر

ا با عدالت اوقتى به مسيح ايمان آورد، عدالت شخـصـى خـود رلس وپوب كردن»اى اين «معامله» بكار مى�رود «محسوه فنى كه براژض كرد. وعوميان ١:٤-٨) به معنى «به حساب كسى گذاشنت» است.جوع كنيد رو(رحانىجه شد كه از نظـر روابق خود انداخت و مـتـولس نگاهى به سـوپوابق مسيح نگاه كرد ديد او كـامـلشكسته بوده است اما چون بـه سـوور

لس به مسيح ايمان آورد فهميد كه خدا نه تنها عـدالـتقتى پـواست. ورب حيـسم باسح هب وا ناهانگ هكلب دنك�ىم روـظنم وا باسح هب ار حيسم

داد هدعو سلوپ هب ادخ .)٥:١٢ نايتنرق مود( تسا هدش هتشاذگ بيلصهبرجت ـهچ ادخ .تشون دهاوخن وا ـدض هب ار وا ناهانگ تقو�چـيه رگيد هك!تسا هداد ناراد�ناميا رگيد و سلوپ هب دوخ ضيف زا ىا�هداعلا�قراخ

ى خاصى با اين بخش از نامـه بـهازميان ٣٠:٩-١٣:١٠ تـومنت رولس درا به دقت مطالعه كنيد. آنچه پـوفيليپيان دارد و بجاست كه آن ر

bOýUÐ d~ÐUDŠ t½u~Ç b¹dO~Ð œU¹ ±∞∞

گى خودش قبل از اينكه جنات يـابـد،ندمورد ملت يهود مى�گـويـد، در زى از مردمان مذهبى امروز هم مصداقمصداق داشت و در مورد بسيار

ك كنند تا عطيها تراد حاضر نيستند كه عدالت خود رنه افردارد. اين گوى از انسانهاى مذهـبـى حـتـىا بيابنـد. بـسـيـارايگان عدالت مـسـيـح رر

اسى خود رسولس طرند. آنان مانند سوند كه به عدالت نياز دارمنى�پذيرمان مى�سنجند و از ديـدن ذات گـنـاههاى ده فربا خويشنت يا با مـعـيـار

ال كند تا عدالـت را ولس مى�بايست مذهـب خـود رغافل مى�ماننـد. پـوبانى منى�دانست.ى يا قرا فداكارلى او اين كار ربيابد و

لس به مسيح ايمان آورد،قتى پو واكت مسيح (آيات ١٠-١١).(٣) شرگى با مسيح آنندبه زاى او نه پايان بلكه آغاز بود. جترمسيحى شدن بر

ش ادامه يافت.گون كرد و تا آخر عمرگرا دگى�اش رندقدر عجيب بود كه زلس در سيـر وا بشنـاسـم.») پـوى ربه�اى شخصى بـود («تـا ... واين جتـر

ا اطاعت مى�منود و در پـى او ر~ادهك خود با مسيح، دعا مى�كـرد، ارسلويست، هريعت مى�زاى شر آن هنگام كه حتت لوجالل نام او بود. سابقا

ست،لى حال يك دوانين محدود مى�شد، وعه�اى از قوچه داشت به مجمومتندبه�اى قدرگى با مسيح، جترنداه ثابت�قدم دارد! زيك استاد و يك همر

گىندستاخيز مسيح در زت را كه قدرى...») چرت قيامت ونيز بود («و قوگى مى�كند!» (غالطيان ٢٠:٢).ندلس عمل مى�كرد. «مسيح در من زپوائى آنستاخيز مسيح و كـارت رلس در مورد قدرگاه پـوسى ديداى برربر

جوع كنيد.گى شما، به افسسيان ١٥:١-٢٣ و ١٣:٣-٢١ رنددر زجن�هـاىاكـت در ربه او در عـيـن حـال دردنـاك نـيـز بـود («و شـرجتـر

ى خاصجن كشيدن به خاطر مسيح امتيازلس مى�دانست كه رى...»). پووجن كشيدن بخشىاقع از همان ابتدا، راست (فيلپيان ٢٩:١-٣٠). در و

ابه او شده بود (اعمال ١٦:٩). همان قدر كـه بـيـشـتـر مـسـيـح راز جتر

اربه كنيم، بيشتر مـورد حـمـلـه دشـمـن قـرا جتـرت او ربشناسـيـم و قـدرفت كه جفا ديدنلى ياد گرمانى جفا كننده بود ولس خود زيم. پومى�گير

ا دارد!ش آن رجنهايش ارزچه معنى دارد. او به خوبى مى�دانست كـه رت او مشابه گردم...»).به�اى عملى نيز بود («با موگى با مسيح، جترندا زيرز

اى او دادها برگى كرد چون كه مسيح جان خود رنداى مسيح زلس برپومى�داشت و به دنبال عيسىا بره صليب خود رميان ٦)، او هر روزبود (رو

جب شدحانى بود (آيه ١١) كه موستاخيز روگ، رفت. نتيجه اين مرمى�رلس متام ايـنميـان ٤:٦). پـوفتار منايـد (روگى حـيـات» رلس در «تـازپو

با در غالطيان ٢٠:٢ خالصه كرده است: «با مسيح مصـلـوبه�هـا رجترگىندگى مى�كنم نه من بعد از اين، بلكه مسيح در من زندلى زشده�ام و

گانى كه احلال در جسم مى�كنم، به ايمان بر پـسـر خـداندمى�كنـد. و زاى من داد.»ا برا محبت منود و خود رمى�كنم كه مر

يان كرد، سود ديد. در حقيـقـتلس بسيار بيشـتـر از آنـچـه زى، پوآرا در مقايسهى رمنفعت�هايش آن قدر هيجان�انگيز بودند كه هر چيز ديگر

ا كـهباله» مى�دانـسـت! پـس شـادى او تـعـجـب�آور نـيـسـت چـربا آنـهـا «زشهاىش اين دنيا نبود بلكه بر ارزهاى» كم ارزگى�اش متكى به «چيزندز

مينىحانى» داشت و امور زلس «فكر روجاودانى كه در مسيح است. پوگـىنداى «ماديـات» زيست. كسانى كـه بـرگاه آسمانى مـى�نـگـرا از ديدر

اقب بايد مرا دائمايراقعى منى�كننـد زگز احساس شادى ومى�كنند، هـرش آنها كاسته شود.ان اينكه مبادا ارزگنج�هاى خود باشند يا حداقل نگر

ند اين چنين نيستند، گنج آنها در مسيححانى دارانى كه فكر روايمان�دارش آن كم مى�گردد.گز نه دزديده مى�شود و نه ارزاست كه هر

سى كنيـد واى شما باشد تا حـسـاب�رصت خوبى بـرشايد اكنـون فـريابى كنيد.ايتان مهم است ارزا كه بيش از همه برهائى رچيز

±∞± bOýUÐ œUý

±∞≥ bOýUÐ œUý

π

r¹d³Ð «— tIÐU5+

±∂≠≤∫≥ ÊUOáKO/

ىا مطالعه مى�كنند تا حس كنجكاوگان رگى�نامه بـزرنداكثر مردم زا كش� كنند.گى آنها راز» بزرضا منايند و نيز به اين اميد كه «را ارخود ر

سه ابتدائى نشستـهم كه سالها پيش در سالن اجتماعات مـدربه ياد دارازل داد رش مى�دادم كه قوشك ساخلورده�اى گوانى پزبودم و به سخنر

شـكمانى پزا به ما بگـويـد (او زأم با سالمتى خـود رالنى و توگى طـوندزئيس جمهور،ش كرده�ام كدام رامويكا بود، فرئيس جمهور آمرص رمخصو

قع داشتم يـا جـرججه به سن و سالى كـه آن مـولى فكر مى�كنـم بـا تـووش ما با اشتياق و انتظار متام گو~سون). همهماس جفراشنگنت بود يا توو

كتـر در اوجيم. دالنى پى ببـرگى طـونداز زبه سخنان او سپرديـم تـا بـه رشيد!»ان آب بنوسخنان خود به ما گفت: «هر روز هشت ليو

اى ما بيـانا برحانى خـود رگى�نامه روندلـس زدر باب ٣ فيلپيان، پـومى�كند: گذشته (آيات ١-١١)، حـال (آيـات ١٢-١٦) و آيـنـده (آيـات

قتى بـالس «حسابگر» آشنـا شـديـم كـه و١٧-٢١). در فصل قبل بـا پـوا كش� كرد. در اين فصل،ش�هاى جديدى رعيسى مسيح روبرو شد ارز

ا بهحانى، خود رى روا مى�بينيم كه تقال مى�كند با نيـرولس «مبارز» رپوالس «بيگانـه» رساند. در فصل بـعـد، پـوخط پايان مسابقه مسـيـحـى بـر

گشت مسيحا در آسمان مى�داند و چشم به بازطن خود راهيم ديد كه وخوا به كـارحانى رلس فكـر روبه�ها، پـوخته است. در هر يك از ايـن جتـردو

گاه خدائى نگاه مى�كند. در نتيجه ازا از ديدمينى رمى�برد، يعنى امور زى خود آشفته منى�شود. به بيان ديگر،اف يا روبروهاى پشت�سر، اطرچيز

ا از او منى�گيرد!امور مادى شادى او رى تصاوير اين دنيا استفاده مى�كند تالس در نامه�ها خود از بسيارپو

ا به مخاطبان خود بفهماند. چهار مـورد از آنگى مسيحى رندحقيقت زشيد»ا بپوتشى («اسلحه كامل خدا رند: ارجستگى خاصى دارتصاوير، بر

ى («آيا منى�دانيد كه هيكـل خـدا هـسـتـيـد»افسسيان ١١:٦)، مـعـمـاراهدا درو خوى («آنچه آدمى بكارد، هـمـان رغالطيان ١٦:٣)، كشـاورزلسش (فيلپيان ١٢:٣-١٦). در اينجا با پوكرد» غالطيان ٧:٦) و ورز

شىشكار روبرو مى�شويم. محققين كتاب�مقـدس در مـورد نـوع ورزورزا مسابقـات دو وند، بعضـى آن رافق نظر نـدارلس است تـوكه مد نظر پـو

اجيح مى�دهـم كـه آن ر تـرلى من شخـصـاانى مى�دانـنـد وابـه�ربعضـى اريهاى املپيكنانى كه در بازابه�هاى يوم. ارانى در نظر بگيرابه�رمسابقات ارچك با دوارد ديگر استفاده مى�شد، شامـل يـك سـطـح كـوو بعضى مـويادى بر آنل زان در هنگام مسابقه كنتـرابه�رفين آن بـود. ارچرخ در طر

نداشت. او مى�بايست به جلو خم مى�شد و از متام اعصاب و ماهيچه�هاىل اسبها استفاده مى�كرد. فعل «به پيـشاى حفظ تعادل و كنتـرخود بر

ان كـشابه�را مثـل اركشيدن» در آيه ١٣، حتت�اللفـظـى يـعـنـى «خـود ردادن.»

اى ما ازلس بـرجه به اين نكته بسيار مـهـم اسـت كـه در ايـنـجـا پـوتوى بهت، تصويرا كه در غير اين صورنگى جنات صحبت منى�كند، چرچگو

ما نشان مى�داد كه در آن، جنات حاصل اعمال و تالش فردى مى�بود و

r¹d³Ð «— tIÐUD* ±∞¥±∞µ bOýUÐ œUý

كت دراى شرشته مغاير مى�بود. برل اين باب نواين با آنچه در ١١ آيه اوند آجنا باشد. او در مسابقـهشكار مى�بايست شهـرونان، ورزى�هاى يوبازلس بها به دست آورد. در آيه ٢٠ پوندى ران شهروكت منى�كرد تا عنوشر

ندى] ما در آسمان است.» چون ماطن [شهروى مى�كند كه: «وما يادآورليتاين مسئوندان خدا شده�ايم، بنابريق ايمان به مسيح، فرزاز قبل از طر

سيم.اى ما تعيين كرده بريم «در مسابقه بدويم» و به اهدافى كه خدا بردارصي� منود: «جناتى توان با چنين تصويرا مى�توفيلپيان ١٢:٢-١٣ ر

ا خداست كه در شـمـا كـار مـى�كـنـد.» هـريريـد... زا به عـمـل آورخـود راى دويدن وصى برفته و خط مخصوار گرى در خط مسابقه قـرايمان�دارسيم،سيدن به آن دارد. اگر طبق نقشه خدا به هدف خود براى رهدفى بر

م مى�شويمه محرويم، از جايزفت و اگر شكست بخوراهيم گرا خوه آن رجايزنتيـانل قرجوع كنيـد اوا از دست منى�دهيـم. (رندى خـود رلى شهـروو

ضوع با مناد معمار آمده است).١١:٣-١٥ كه همين موا كه به خاطرنده» باشيم و اهدافى راهيم «مسيحيان برهمه ما مى�خو

اى بردن مسابقـه وهائى برآنها جنات يافته�ايم حتقق بخشيم. چـه چـيـزى است؟عود ضرور مو~هكسب جايز

©n1«Å±≥≠±≤∫≥® v²¹U{—U½ ©±

گى«نه اينكه تا به حال به چنگ آورده باشم!» اين گفته مسيحى بزرحانى�اشه منى�داد از دستاوردهاى روقت به خود اجـازاست كه هيچ و

لس با عيسى مسيـح هـيـچ كـمـبـود واضى باشد. بديهـى اسـت كـه پـورگى مسيحـى خـودندلى در عين حـال از زضايتى نـداشـت (١٠:٣) ونار

مسيحى~فت در مسابقه پيشر~مهلين الزضايتى مقدس، اواضى نبود. نارراست.

كت بيرون آمد، حتى گل�هاى شادابى» از اطاق مدير شرقتى «هرومرده شدند.ى ميز خامن منشى از ديدن قيافه او پژرو

ق شده؟»سيد: «چه شده، كشتى�هايت غرخامن منشى از او پرش�هاىابق فرو در مورد سوئيس مطمئنـالى ر«چيز مهمى نيست، و

نكه در چند ماها منى�فهمم! چومن اشتباه مى�كند. من معنى اين كار را تشويق كنـد،فته�ام. انتظار داشتـم مـريادى گريـد زشات خراخير سفـار

اد مى�گيرد.»لى به جاى آن از من ايروئيس صحبت كرد. او در حالى كهى با رهمان روز منشى در مورد هر

كتگان شـرشندين فروى يكى از بهترلبخندى بر لب داشت گفت: «هـرسدلى به نظر مى�را از دست بدهم، واهم او رقت منى�خواست و من هيچ�و

ااضى است. اگر او رضعيت كفايت كرده و از كار فعلى�اش راو به همين وگز به جائى كـه بـايـدماهى يك بار از دست خودم عصبـانـى نـكـنـم، هـر

سد!»منى�را باا كه خود راضى هستند، چرضعيت خود رى از مسيحيان از وبسيار

ند مقايـسـهفت چندانـى نـدار با مسيحيانى كـه پـيـشـرالان و معمـوديگـر دچـاران مقايسه مى�كرد، احتـمـاالا با ديگرلس خـود رمى�كنند. اگر پـو

سه غرور مى�شد و شايد كمى كوتاه مى�آمد. گذشته از هر چيز، درسووبه�هائى چوناى جتريادى نبودند كه داران زل، ايمان�دارسولس رمان پوز

ان مقايسه منـى�كـرد،ا با ديگـرلس خود رجود پـولس باشند! بـا ايـن وپوهاژا با خود و با عيسى مسيح مى�سنجيد! دو بار استفاده از وبلكه خود ر

لس است. او هنوز به كامليت«كامل» در آيات ١٢ و ١٥ مبين طرز فكر پولى كامل [بالغ] است (آيه ١٥) و يكى از نشانه�هاىسيده (آيه ١٢) ونر

شيد صادقانهاين بلوغ آن است كه مى�داند كامل نيست! مسيحى بالغ و رشد.جود مى�كواى بهتر شدن با متام ويابى مى�كند و برا ارزخود ر

r¹d³Ð «— tIÐUD* ±∞∂±∞∑ bOýUÐ œUý

حانـىضعيت رواقعـى از ويابى غيـر�و در مورد ارزكتاب�مقدس غالـبـاخود به ما هشدار مى�دهد. در كتاب مكاشفه در مورد كليساى ساردس

لى مرده هستى» (١:٣).نده�اى وى كه زانيم: «مى�دامن كه نام دارمى�خوكيه به خوداقعى نبود. كليساى الئودت و اعتبار آنان ودر حقيقت، شهر

لى در نظر خدا «مستمند و مسكين و فقيرلتمند است ومى�باليد كه دوكيـه، كليـسـاى الئـوديان» بود (مكاشـفـه ١٧:٣). بـر عـكـسو كور و عـر

اقعـانا فكر مى�كردند فقير هستـنـد، در حـالـى كـه وان اسميـرايمـان�دارت سابقلتمند بودند (مكاشفه ٩:٢). شمشون فكر مى�كرد هنوز قدردو

ان ٢٠:١٦).فته بود (داورتش از بين راقع قدرلى در وا دارد، وخود را ممكنيراه داشته باشد، زاتى به همراند خطريابى شخصى مى�توارز

ا بهتر يا بدتر از آنـچـه درتكب اشتباه شويم: خـود ريق مـراست از دو طرهم نشد؛ او همچنانلس در مورد خود دچار تويم. پواقع هستيم بپندارو

اى آن مسيحا به دست آورد كه بـرشيد» تا «شايـد آن ر«در پى آن مى�كوحانى است:شد رو ر~مهجدانى الزشنودى وا به دست آورد.» ناخونيز او ر

هاى آب شدت اشتياق دارد، همچنان اى خـدااى نهر«چنان كه آهو بـر خداى~اى تو دارد. جان من تشنه است، تشنهجان من اشتياق شديد بر

مور ١:٤٢-٢).م» (مزحى كه كى بيايم و به حضور خدا حاضر شو

©årM�Åv� eOÇ p¹ sJO1ò ≠ n1«Å±≥∫≥® hOBeð ©≤

گى مسيحـىنداى زى بـرتى است كه اهميت بسـيـار«يك چيز» عبـارا عادل مى�پنداشـتمتندى كه خـود ران ثرودارد. عيسى مسيح بـه جـو

اتا كه خود رقس ٢١:١٠). به مارا يك چيز ناقص است» (مرگفت: «تو را كه پاى سخنان عيسى نشستهيم رش مراهرل كرده و خوائى مشغوبا پذير

قا ٤٢:١٠). نابينائىم است» (لومود: «يك چيز الزنش مى�كرد فربود سرز

حنـات مسيح بينا گشت مى�گـفـت: «يـك چـيـز مـى�دامن» (يـوكه با قـدرااستم و آن رند خوامير مى�گويد: «يك چيز از خداو مز~اينده٢٥:٩) و سر

گيـرا درى از مسيحـيـان خـود رمور ٤:٢٧). بسـيـاراهم طلبـيـد» (مـزخـوكز بر «يـكفت در متراز پيشـرهاى بسيار» مى�كنند در حـالـى كـه ر«چيز

گى دى. ال.ندچيز» نهفته است. همين تصميم بود كه نقطه عطفى در زگ سال ١٨٧١ شيكاگو،ى بزرمودى گرديد. او قبل از فاجعه آتش�سوز

س كليسائى، تعـلـيـمسعه مـدارگير فعاليتهاى مختلـفـى از جـمـلـه تـودرلى بعـد از آنهاى ديگر بـود، وى كارتى و بسيـارانان، جلسات بـشـارجو

تتيب عبارت كند. بدين ترق� بشار واا منحصرفت خود راقعه تصميم گرو«يك چيز مى�كنم» در مورد او مصداق پيدا كرد و در نتيجه ميلـيـون�هـا

ا شنيدند.نفر پيام اجنيل ر مسيحى» كند.~ق� «دويدن در مسابقها وشخص ايمان�دار بايد خود ر

مـانشى قـهـرشتـه�هـاى ورزگيـر شـدن در هـمـه رى بـا درشكـارهـيـچ ورزمانى دارد.شته�اى خاص امكان قهـرمنى�شود بلكه تنها با فعالـيـت در ر

لى هـمند وت دارشته مـهـارانى هستند كه در چـنـديـن رشكـارالبتـه ورزبادى استثـنـائـى مـحـسـوك است و هـم خـودشـان افـرتعـدادشـان انـد

كز مى�كند و چنان بهضوع مترنده كسى است كه بر يك موند. برمى�شوف سازد.ا منحرجه او راند توى منى�توخته كه هيچ چيزهدفش چشم دو

ل بناىق� دعوتش مى�كند. مانند نحميا كه مسئوا وجود خود راو متام وقه اين طور پاسخ مـى�دهـد:شليم بود، او نيز به دعوتهاى متـفـرار اورديو

امن فرود آيم» (نحميا ٣:٦). «مردلم و منى�تو«من در مهم عظيمى مشغوتمز قدركز، رب ٨:١). مترفتار خود ناپايدار است» (يعقودو دل در متام ر

مينهـاىيم طغيان رودخانه از بستر خود خارج شـود، زاست. اگر بگـذارى رودخانه سداف آن تبديل به باتالق مى�شود، اما چنان چه بـر رواطر

r¹d³Ð «— tIÐUD* ±∞∏±∞π bOýUÐ œUý

متند تبديلش و قدرل منائيم، به منبعى باارزا كنتريان آن رببنديم و جراىگى برندى�ها است يعنـى زترشها و بـرين مسئلـه، ارزمى�شود. مهمتـر

شمند است.ى كه بيش از بقيه ارزچيز

©»Å±≥∫≥® ÈdOÖÅXNł ©≥

لىسـت ول مى�كند گذشـتـه اوا كنـتـرى كه شخص بى�ايـمـان رچيـزى كه در مسابقه مى�دود به آينده مى�نـگـرد. تـصـور كـنـيـد اگـرايمانـدار

ا با نگاه به عقب شروع كنـد چـه اتـفـاقـىنده)، مسابقـه ران (يـا دوابه�رارابند خراى مردى كه شخم مى�زضاع براهد آمد! چقدر اوايش پيش خوبر

ان،ابه�رلى در مورد ارقا ٦٢:٩)، واهد شد، اگر به پشت سر بنگرد (لوخوا كه امكان دارداهد شد چربه پشت سر نگاه كردن منجر به فاجعـه خـو

ا از دست بدهد.ط كند و حتى جان خود رسقويـانلى بايد جرما به گفنت «گذشته، حال و آينده» عادت كرده�ايـم و

ا از آينده به حال و سپس به گذشته نگاه كنيم. حداقل ما مسيحيانمان رزا بهش كرده خود رامـوا» باشيم و «آنچه در عقب اسـت فـربايد «آينده�گـر

ا به ياد داشته باشيد كه در اين رى آنچه در پيش است بكشيم.» حتماسوانى در بهش كردن» به معنى «ناتواموه�شناسى كتاب�مقدس، فعل «فراژو

م يالت، حالت هيپـنـوتـيـزان كهـوياد داشنت» نيست. به اسـتـثـنـاى دورشاموا فرقايع گذشتـه راند وى، هيچ شخص بالغى منى�تواشكاالت مغز

ا از ذهن خـودات تلخ ركند. شايد در پى اين باشيم كه بعضى از خـاطـرش كردن» در كتاب�مقدس يعنى «ديگراموانيم. «فرپاك كنيم، اما منى�تو

عده مى�دهد كه «گـنـاهـان وقتـى خـدا وحتت تأثير يا نـفـوذ نـبـودن.» وانيان ١٧:١٠)، منظوراهم آورد» (عبرا ديگر به ياد نخوخطاياى ايشان ر

ا به ياد بيـاورد.قايـع راند وش�كار است و منى�تـوامواين نيست كـه او فـر

ى در مورد خدا غير�ممكن است. منظور دقيق خدا اين استچنين چيزم. گناهانشانا بر ضد ايشان به حساب منى�آوركه «ديگر گناهان ايشان ر

فتار من نسبت به آنانگاه و رى بر جايگاه آنان نزد من يا ديدى تأثيرديگرندارد.»انائـىش كردن آنچه در عقب است»، به معناى توامـواين آيه «فربنابر

انى نيست كه بدانحى و رو رو~ق�العادهممكن ذهنى و انعطاف خـارغيرا پاك كنيم، بلكه تنها بهسيله سعى كنيم گناهان و خطاهاى گذشته رو

ا در همت گذشتـه راى آينده، قدريسنت بريق زاين معنى است كه از طرانيم معنىلى مى�تـوا تغيير دهيم، وانيم گذشته رمى�شكنيم. ما منى�تـو

جود داشت كـههائـى ولس چيـزا تغيير دهيـم. در گـذشـتـه پـوگذشتـه رلى درس ١٢:١-١٧)، ول تيموتائوا به عقب بكشـد (اوانست او رمى�تو

يع مى�كرد.ا تسرى به جلو ركت ونهايت تبديل به الهاماتى گرديد كه حرض شد.ى از آنها عولى شناخت وض نشدند، وقايع عوهر چند و

س� است (پيدايـش ١:٤٥-١٥).نه خوبى در مورد اين اصل يومنوا به آنان شناسانيد،ا مالقات كرد و خود رانش رادرم براى بار دوقتى برو

ىفتار با او بدرا نداشت. البته آنها سابقات و كينه�اى رونسبت به آنها نفرگاه خدا مى�ديـد، در نـتـيـجـها از ديدس� گذشـتـه ركرده بودنـد، امـا يـو

سـ�انش در دل خـود نـگـاه دارد. يـوادرى علـيـه بـرانسـت چـيـزمنـى�تـواىگى او دارد يعنى مسابقه�اى بـرنداى زمى�دانست كه خدا نقشه�اى بر

يسنت بهساندن آن نقشه و نگراى به اجنام ردويدن او در نظر دارد. او برهم شكست.ا درت گذشته رپيش رو، قدر

ند.ت مى�خورس و حسرى از مسيحيان به خاطر گذشته افسـوبسيارا با نگاه به عقب شروع كنند و ادامـه دهـنـد! پـسشند مسابقـه رمى�كـو

اه ديگرا از دست مى�دهند، مى�افتند و رتعجبى ندارد كه تعادل خـود ر

r¹d³Ð «— tIÐUD* ±±∞±±±

bOýUÐ œUý

گان مسيحى نـه ازا سد مى�كنند. بعضى از مسابـقـه�دهـنـدمسيحيـان رند و اين نيز به همانگم مى�شوفقيتهاى گذشته سردرشكستها بلكه از مو

ى نهاده شوده مورد قبل بد است. «آنچه در عقب است» بايد به كناراندازا بگيرد.و «آنچه در پيش است» جاى آن ر

ى وفـادارشـنــودى، وممـكـن اسـت در عـيـن داشـنت صـفـات نــاخــوميـنا از دست داد. حال به چهاره را باخت و جايزى، مسابقه رجهت�گير

سيم.ت مى�رضرور

©±¥∫≥® ÂeŽ ©¥

شم!» همين فعل در آيه ١٢ نيز آمده و بيانگر تالش مجدانه«مى�كوچى كه مشتاقانه درفتار شكارصي� راى تونانيان از اين فعل براست. يو

انىش دادن به سخنرتعقيب شكار است استفاده مى�كردند. انسان با گواندن كتاب يا تشـويـق و عـالقـه بـه مـسـابـقـات، بـهيا ديدن فيـلـم يـا خـو

كت در مسابقه و داشنتنده تبديل منى�شود بلكه تنها با شرى برشكارورزلسنده مبدل مى�گردد! پوى برشكارنده شدن، به ورزاى براده برم و ارعز

ساند (آيه ٦) بعدها مسيحتى كه در ابتدا بر كليسا جفا مى�ربا همان غيرا خدمت مى�كرد. به نظر شما آيا فوق�العاده منى�بود اگر مسيحيان همانر

ند،ى يا فوتبال بكار مى�برى گل�، ماهيگيراى بازا كه براده و جديتى رارحانى خود به كار مى�بردند؟گى رونددر ز

هيز منـود: (١)جود دارد كه بايد از آنـهـا پـريط واط و تفـردو نوع افـرا بايد خدا اجنـام دهـد!»ا بايد خودم اجنام دهم!» و (٢) «همـه ر«همـه ر

شان به شكستا است و هر دو عاقبت كارمى �سكون�گرا و دولى عمل�گراوا اجنام مى�دهد.» اين شعارها رمنجر مى�شود. «برويم، خدا خودش كار

صي� منى�كند. كـداما به طور كامل تـوگى مسيحـى رندند زكانـه، رويرز

ب بچه�ها، برويـد وى�هايش مى�گويد: «بسيـار خـوكاپيتان تيم به هم�بـازف ديگر هيچ كاپـيـتـانـىيد!» از طـربى بگـذارا به عهـده مـرها ربقيـه كـار

ش كنيد!»اموبى مى�گويد فرش دهيد و هر چه مرمنى�گويد: «به من گويط هر دو غلط هستند.اط و تفراين افرندهاهد بـرحانى دارد، مى�داند اگـر بـخـو مسيحى كـه فـكـر رو~ندهدو

مسابقه شود، بايد خدا در او كار كند (فيلپيان ١٢:٢-١٣). «جدا از مناندحنا ٥:١٥). خدا در ما كار مى�كند تا بـتـوانيد كرد» (يوهيچ منى�تـو

گـىندا به امـور زساند. اگر خـود ريق ما به اجنـام بـرا از طراعمال خـود رمتنداى مسابقه بالغ و قدرا بريم، خدا قادر است ما رل سازحانى مشغورو

س ٨:٤). بعضـى ازل تيموتائـوياضت بـكـش» (اوى رمنايد: «در دينـداراىصتى برگز فرمسيحيان آن قدر «كشته و مرده خويش هستند» كه هر

ا منى�يابند! و عده�اى ديگـر آنكت در مسابقـه رگى و شرندگشت بـه زبازند كـها ببرت خود مسابـقـه رانند بـا قـدرقدر مطمئن هستنـد كـه مـى�تـو

ت خدا منى�ايستند.است قدرخواندن كالم، دعا يا دراى خوحلظه�اى برى چه هدفى تالش مى�كند؟ «بـهحانى به سوم رونده با چنان عـزدو

قتىت بلند خدا كه در مسيح عيسى است» (١٤:٣). وجهت انعام دعولسجه كنيم كه منظور پوا مى�گيرد! بار ديگر توه رسد، جايزبه هدف مى�ر

يم بلكه تنها مى�گويدا با تالش خود به دست مى�آوراين نيست كه بهشت ره مى�گيرد، به همانفقيتش جايزمانى كه به خاطر موست مانند قهركه در

استهفادار به تاج جـالل آرمنين وگردد، مؤقتى عيسى مسيح بازتيب وترجه كنيد كه هر چندنتيان ٢٤:٩-٢٧. تول قرجوع كنيد اوند (رمى�شو

لى متام مسيحيـان پـاداشه دست مى�يابـد وشكار به جايـزتنها يـك ورزى�هاىيتون در بـازگ زه تاج�هاى ساختـه شـده از بـرند. به عـالومى�گيـر

مردهگز پژلى تاجى كه مسيح مى�دهد هرند ومرده مى�شواملپيك همه پژ

r¹d³Ð «— tIÐUD* ±±≤±±≥ bOýUÐ œUý

اى ماسيم كه او براهد شد). نكته مهم اين است كه ما به هدفى مى�رنخوفق هستيم. مامقرر كرده است. مهم نيست كه در نظر انسانها چقدر مو

شيم بلكه شايد آنيم، مگر اينكه «در پى آن بكوه�اى بگيرانيم جايزمنى�توا] به دست آورد» (آيه ١٢).اى آن مسيح نيز [ما ريم كه برا به دست آورر

Æ©±∂≠±µ∫≥® ◊U³C½« ©µ

دياب نينچ مه هدنود ،ميربب ار هقباسم و ميودب تعرس هب هك تسين ىفاكدروم نيا رد نارواد ،ناتساب نانوي ىاهيزاب رد .دنك تياعر ار هقباسم نيناوقراكشزرو تيمورحم بجوم ،نيناوق زا ىفلخت هنوگ ره .دندوب ريگ�تخس رايسبنآ دنچ ره( داد�ىمن تسد زا ار دوخ ىدنورهش هتبلا ىدرف نينچ .دش�ىمتسد زا ار هزياج بسك و تاقباسم رد تكرش زايتما هكلب )دوب هدرمش راوخ ارـتياعر هك ـدنك�ىم ـديكأت نـايـحيسم ـهب ٦١ و ٥١ تايآ رد سلـوپ .داد�ىم.دراد تيمها ردقچ ادخ مالك رد بوتكم »ىناحور نيناوق«

يكا به خودانى كه تاكنون اياالت متحده آمرشكارين ورزگتريكى از بزرشته�هـاىديده، جيم تورپ بود. او در املپيك ١٩١٢ استكهلـم فـاحت ر

يهامان بالمنازع بازپنجگانه و دهگانه دو و ميدانى شد و بدون شك قهرتجه شدند كه تورپ به صورش كشور متوالن ورزلى سال بعد مسؤبود. و

اضعيت آمـاتـور او رى مى�كرده و از ايـن رو وفه�اى بيسبـال بـازنيمـه حـرباطل اعالم كردند. اين بدان معنا بود كه او مى�بايست مدال�هاى طال و

ى ازفيـتـهـاى وات و موا پس بدهـد و هـم چـنـيـن افـتـخـارايز خـود رجـواى نقـضكوردهاى املپيك پاك شود. جيم تورپ بهاى سـنـگـيـنـى بـرر

انين پرداخت منود.قوا مد نظر دارد: «وضوع رنتيان ٢٤:٩-٢٧ همين مول قرلس در اوپو

اياضت مى�كشد، اما ايشان تا تاج فانى رش كند در هر چيز رهر كه ورز

شىانين ورزشكار قوا» (آيه ٢٥). اگر ورزبيابند، لكن ما تا تاج غير فانى را از دست مى�دهـد.ير پا بگذارد، صالحيـت خـود را زيهـا رات بازيا مقـرر

انىا به او منى�دهند اگر به قانون پهلوانى كند، تاج ر«اگر كسى نيز پهلوى نيستانى چيزس ٥:٢). قانون پهلوم تيموتائوعمل نكرده باشد» (دو

ان مى�گويند.شكار يا متاشاچيان فكر مى�كنند بلكه آنچه داوركه خود ورزاهند ايسـتـادى مسيح خـوى متام مسيحيان در پيشـگـاه تـخـت داورروز~جمه شده كلمهى» ترنانى كه «تخت داوره يواژميان ١٠:١٤-١٢). و(رو

bemaان مسابقاتاى بيان جايگاه داورست همان كلمه�اى كه بر است، درم وا ملزفت! اگر خود ريع مى�كردند بكار مى�را توزاملپيك كه مدال�ها ر

اهيم منود.يافت خوه�اى دريم البته جايزانين سازعايت قومقيد به رفقيتگذشت كسانى است كه با مـوشار از سريخ كتاب�مقدس سرتار

انينا قويـرنده شدند، زلى در پايان بـازا شروع كردنـد وان مسابقـه راوفرلىا از دست ندادند، وير پا گذاشتند. آنان هر چند جنات خود را زخدا رنتيانل قرم شدند (اوفته شده بود محروايشان در نظر گرى كه برايزاز جو

ان ١٦)،ط (پيدايش ١٩) شمشون (داور١٥:٣). اين اتفاق در مورد لوالن ٥)سوه (اعمـال رئيل ٢٨ و ٣١) و حنانيا و سفيـرل سمـول (اوشائو

ه دويدن در مسابقـهى بدهد! هر روزاى ما هـم رواند برى داد و مى�توروبـهانـيـان ١:١٢-٢) جتــريـسـنت بـه عـيـسـى» (عـبـرمـسـيـحـى «بـا نـگــر

قتىاهد بود وتر خـوى است. حتى از اين هم هيجان�انگيـزهيجان�انگيزمى�گردد تا ماقتى عيسى مسيح بازبه كنيم، وا جترت آسمانى» رآن «دعو

اهيمى) خو (تخت داورbemaا با خود به آسمان ببرد! سپس در پيشگاه رلسى از آينده بود كه پويم! چنين چشم�اندازا بگيرايز خود رايستاد تا جو

اند.انگيزا نيز براند ما رانگيخت و مى�توا برر

±∞

ÁbM¹¬ ÊU+“ —œ 75¹“

≤±≠±∑∫≥ ÊUOáKO/

يان ببينيم!ا گرلس رشار از شادى، پوچه عجيب است در نامه�اى سريه مى�كند! خـيـر، اوش گرارضعيت سخت و دشـواى خود و وشايد او بـر

نش باعـث دلـسـردى وامـوايط پيـرمردى يك�دل و يك�فـكـر اسـت و شـرفتار ناشايست بعضى از مسيـحـيـاننااميدى او منى�شود. آيا به خاطـر ر

ى مطيع دارد ويه مى�كند؟ خير، او دلى فروتن و فكرم نسبت به او گرروند. اشكهاى او نه به خاطـرا از او بگيره منى�دهد مردم شادى�اش راجاز

حانى است،اى فكر رولس داران است. چون پوخودش بلكه به خاطر ديگرخى از كسانى كه مدعى ايمان مسيحى هستندگى برندش زبه خاطر رو

ا انديشه مى�كنند»، دل شكسته شده است.ى رهاى دنيولى «چيزوسد كه آيات ١٨ وان با اطمينان گفت اما به نظر مى�رهر چند منى�تو

ان آنها هستند. هيچ شكى نيـسـت كـهايان و پيـرو١٩ بيانگر يهودى�گـرف به ايمان مى�نويسد، نه كسانى كه خارجلس در مورد مسيحيان معترپو

ا به كارسى ريعت مـوايان از آجنا كه شـراز كليسا مى�باشند. يهـودى�گـرجنات�بخش مسيح بر صليب اضافه كرده بودند «دشمنان صليب مسيح»

انين غذائى عهد�عتيـق، «خـدائـى»فتند. اطاعت آنـهـا از قـوبشمار مـى�رلسيانجوع كنيد كـوان شكم انسانها اسـت (رساخته بود كه بيشتر نگـر

ى افتخـارار آنان بر ختنه، باعث مى�شد كـه بـه چـيـز٢٠:٢-٢٣) و اصرمگين باشند (غالطـيـان ١٢:٦- مى�بايست از آن شـركنند كه حقيقـتـا

ىحانى نبودند بلكه انـديـشـه�هـاى دنـيـواى فكـر رواد دار١٥). اين افـرمسل بودند كه خدا به قـوى متوها و آئينهاى دنيـوداشتند. آنان به بـاور

ند،كتهاى آسمانى كه مسيحيان در مسـيـح دارائيل داده بود و با بـراسرلسيان ١:٣-٣).مخالفت مى�كردند (افسسيان ٣:١؛ ٦:٢؛ كو

ارء�تعبير قره كلمه «مصاحبت» مورد سوحانى» به همان انداز «رو~كلمهحانـى»ند كسانى كه فكر مى�كنند «مسيـحـى روفته است. چه بسيـارگر

س باشد.فى�مسلك، رويائى، غير�عملى و سرد و عبوبايستى شخصى صوان و غم�انگيز تغـيـيـرا به آهنگى لـرزقتى دعا مى�كند حلـن صـدايـش رو

ا كه او از قبلهائى رالنى و خسته كننده، چيـزمى�دهد و در دعائى طـو،زيمآ�قارغا ىرادنيد عون نيا هنافسأتم .دنـاسر�ىم ادخ عالطا هب دناد�ىم

ىناحور ركف و ندوب ىناحور ىارب .تسا ىعقاو تيناحور زا ىريقح هنومن.دتفيب تورپه و ىكلسم�ـىفوص نماد هب صخش هك درادن ىموزل نتشادراد�ناميا صخش هك دوش�ىم ثعاب ىناحور ركف ،تلاح نيا سكع رب الماك.دنك لمع رتشيب ىدمآراك و ىئاراك اب و دشيدنيب ىرتشيب حوضو اب

گاه آسمانـىحانى» داشنت تنها به اين معنى است كه از ديد«فكر رومين نگاه كنيم: «در آنچه كه باال است تفكر كنيد، نه در آنچه كه بـربه ز

نش مسيحيانى به سرزتبالسيان٢:٣). دى. ال. مودى مرمين است» (كوزئىند كه هيچ نـيـكـوطه�ورمى�پرداخت كه «در چنان افكار آسـمـانـى غـو

جه منود. مسيحيـانه هم بايد به اين انـدرز او تـوند» و امروزمينى نـدارزند آسمانمين هستند و هم شهروند زند يعنى هم شهروتابعيت دو�گانه دار

مين سـازد.ى زى بـر روا انسانهاى بهـتـرو تابعيت آسمانى بايسـتـى مـا رهاى» اين دنيا منى�شود.ب «چيزحانى دارد، مجذوى كه فكر روايمان�دار

±±µ bOýUÐ œUý

±±∑ bOýUÐ œUý ÁbM¹¬ ÊU*“ —œ 7D¹“ ±±∂

اى جامعه بلكهسهاى گذرا نه بر اساس هوچنين فردى تصميمات خود رط دشتهاى سر�سبز و پـر آبش�هاى جاودانى مى�گيرد. لوبر اساس ارز

اجنام همه چيـزى بودند و سـرش�هاى او دنيـوا كه ارزيريـد زگزا براردن را اويرا رد منود زسى گنج�ها و شادى�هاى مصر را از دست داد. موخود ر

انيانگى كند (عبرندشمندتر داشت كه به خاطر آن زى بى�نهايت ارزچيزا ببرد وگاه متام دنيـا را چه سود دارد هـرا شخـص رير٢٤:١١-٢٦): «ز

قس ٣٦:٨).ا ببازد؟» (مرنفس خود رطن»طن ما در آسمان است» (آيه ٢٠). كلمه�اى كه در اينجا «و«اما و

نانى همـانبان يـوجمه شـده در زندى» ترجمه�ها «شـهـروو در بعضى تـرفته شده و بهه «سياست» از آن گـراژى وبان امروزكلمه�اى است كه در ز

ه بهلس با اشارندان يك كشور مى�پردازد. پوهاى شهروفتارمناسبات و را تشويق مى�كندطن�شان در آسمان است ما رصيات مسيحيانى كه وخصو

نشينىست همان طور كه فيلپيه مهاجرحانى داشته باشيم. دركه فكر رونشينىى بود، كليسا نيز «مهاجراتوركز امپرمينى دور از مرمى در سرزرو

مين است.ى زآسمانى» بر رو

XÝ« Ábý X³Ł v½ULݬ d²/œ —œ U� ÈUN�U½ ©±

خوردار بودند كه هر چند دورندان فيلپيه از اين امتياز خاص برشهرولدكى در فيلپـيـه مـتـوقتى كـودمى باشـنـد. ونـدان رولى شهـروم واز رو

نى ثبت شود.سمى و قانـومى�شد، بسيار مهم بود كه نامش در دفـاتـر رند آسمانى گـردد،قتى گناهكار گم�شده به مسيح ايمان آورد و شـهـروو

نامش در «دفتر حيات» ثبت مى�شود (فيلپيان ٣:٤).قتىخوردار است. وندى از اهميت خاصى برضوع تابعيت يا شهرومو

نامه داشته باشيد، يعنـى بايد گذرى سفر مى�كنيد، حتمابه كشور ديگر

يم بهست ندارا ثابت مى�كند. هيچ يك از ما دوكى كه تابعيت شما رمدرطن» دچار شويم.الن» در داستان قديمى «مرد بى�وشت «فيليپ نونوسرم شد كه در يـكا لعنت كرد محـكـوش رالن به دليل اينكه نام كـشـورنو

ا نبيند و حتىگاه خود رادقت زگى كند و ديگر هيـچ وندكشتى بيگانه زا نشنود. او مدت ٥٦ش رفت�هاى كشورى از پيشرنه خبرنام آن يا هر گو

يائى بهى بى�پايان از يك كشتى به كشتى ديـگـر و از درا در سفرسال ريا انداختند.ا به درقتى مرد جسدش راجنام وى كرد و سرياى ديگر سپردر

طن» بود.او «مرد بى�وشته شده و همين حقيقت بيانگرنامهاى مسيحيان در «دفتر حيات» نو

قتى بـرورود نهائى آنان به كشور آسمانى است (مـكـاشـفـه ١٥:٢٠). وار مى�كنـدا اقرار كنيد، او در آسمان نام شـمـا رمين به مسيـح اقـرى زرو

قا ٢٠:١٠) و تاشته شده (لوآسمان نو(متى ٣٢:١٠-٣٣). نام شما درقا ٢٠:١٠ درشته شده» در لـونانى «نواهد شد (فعل يوبه ابد پاك نخـو

شتهشته شده و نواى هميشه نومان حال كامل است يعنى «يك بار و برزاهد ماند.»)خو

اى من وى از كاخ سفيد براشنگنت، ديدارستامن در شهر ويكى از دوتيب داد. او به ما خاطر نشان كرد كه در ساعـت هـشـت صـبـحم ترپسـر

اق هويتاجعه به محافظـان، اورهاى كاخ باشيم و با مرمقابل يكى از درفتيم و نگهـبـانى ورودى كاخ را نشان دهيم. من و دانيل بـه سـوخود ر

اك شناسائى خود را به او گفتيم و مدارسيد. نام خود را پرمؤدبانه نام ما ربى و دانيـل!ن ويرزاربان! آقـاى وست است قـرنشان داديم. گـفـت: «در

ا نامهاى ما به خاطريرارد كاخ سفيد شديم، زارد شويد.» ما وانيد ومى�توشته شده بود. در مـوردصى نوى در ليست مخصوساطت شخص ديگرو

ورود به آسمان نيز همين طور است: چون به مسـيـح ايـمـان آورده�ايـم،

ÁbM¹¬ ÊU*“ —œ 7D¹“ ±±∏±±π bOýUÐ œUý

ارد جالل آسمانىشته شده و تنها به لياقت و شفاعـت او ونامهاى ما نواهيم شد.خو

rOM�Åv� X³×k v½ULݬ ÊUГ UÐ U� ©≤

ـنخس ىويند رـوما زا »دنـنك�ىم رـكفت ىوـيند ىاهزـيچ رد« هك ىنـاسكناـسنا لد نيبم ـديآ�ىمرب نـاهد زا هچنآ ،دشـاب هچ ره هـرخالاب .دنيـوگ�ىمروما ،هـتفاين تـاجن و هدرواين نـاميا هك ـىسك .)٧٣-٢١:٤٣ ىـتم( تسادناوت�ـىم هنوگچ سپ ،)٦١-٢:٤١ نايتنرق لوا( دنك�ىمن كرد ار ادخ حوركرد ار ىناحور روما ،نامسآ دنورهش ؟دنك تبحص هنادنمشوه اهنآ دروم رد.درب�ىم تذل اهنآ رد نارگيد نتخاس ميهس و ندرك تبحص زا و دنك�ىم

ى مى�گويند و دنيا«ايشان از دنيا هستند؛ از اين جهت سخنان دنيواا مى�شناسد، مـا را مى�شنود. ما از خدا هستيم و هر كـه خـدا رايشان ر

اا منى�شنود. روح حق و روح ضاللت رمى�شنود و آنكه از خدا نيست ما رحنا ٥:٤-٦).ل يوساله اواز اين متيز مى�دهيم» (ر

ئيم، بلكههائى كه مى�گوبان آسمانى نه تنها چيزاما سخن گفنت به زحانى متاماى فكر روا نيز شامل مى�شود. مسيحـى داره بيان آنها رشيو

اظبا نقل كند! بلكه موخد تا آياتى از كالم خدا رقت دور خود منى�چروى شماى سخن بگويد كه باعث جـالل خـدا شـود: «گـفـتـگـواست طـور

نها چگوهميشه با فيض باشد و اصالح شده به منك، تا بدانيد هر كس رقت نبايد بگويد:ى هيچ�ولسيان ٦:٤). هيچ ايمان�داراب بايد داد» (كوجو

ا به منكى منك بپذير!» بلكه گـفـتـار خـود را با قـدر«حال اين سخـن رى مى�كند: «هيچ سخن بدگيرا كه منك از فساد جلويد! چرمطبوع ساز

اى بنا نيـكـواز دهان شما بيرون نيايد، بلكه آنچه به سبـب حـاجـت و بـرساند» (افسسيان ٢٩:٤).ا فيض رگان رندباشد تا شنو

rOM�Åv� XŽUÞ« v½ULݬ sO½«uF “« U� ©≥

مـتانين حكونان بلكه حتت قـوانين يـوندان فيلپيه نه تابـع قـوشهرواقع همينم فاصله داشتند. در وم بودند، حتى اگر چه صدها مايل با رورو

ندانتش به فيلپيـه بـه زلين مسافـرلس در اوجب شد كه پـوسياست مـومىند رولس نيز از امتياز شـهـروبيفتد (اعمال ١٦:١٦-٢٤). خـود پـو

ى باشد (اعمال ٣٥:١٦-م پشتيبان وبودنش استفاده كرد تا قانون رو٤٠؛ ٣٣:٢١-٤٠؛ ٢٤:٢٢-٣٠).

ان فيلپيه هشدار مى�دهد كه از تقليدلس در آيه ١٧:٣ به ايمان�دارپوان، با هم به مـن اقـتـداادرى كنند: «اى بـرندان ناشايـسـت دوراز شهـرو

يـد،نه�اى كه در ما دارا كه به حسب منـومنائيد و مالحظه كنيد آنـانـى رلس خود پيرو مسيح بود و بـه هـمـيـن دلـيـلفتار مى�كنند.» الـبـتـه پـور

نتيان ١:١١).ل قرا ناشى از خودپسندى دانست! (اوان سخن او رمنى�توجوعيبان و بيگانگان» مى�دانست (را در اين جهان «چون غرلس خود رپو

ه مى�كردا هدايت و ادارگى او رندى كه زس ١١:٢). چيزل پطركنيد اوان متمايز مى�ساخـت. اوا از ديگرضوع او رانين آسمانى بود و اين مـوقو

فنت بلكـه دران بود، نه خودش. شادى او نه در گران و در فكر ديگـرنگرلست. پونتيان ١٤:٥)، نه نفرم قره�اش محبت بود (دودادن بود و انگيز

اى پاداش آن ربا ايمان از كالم خدا اطاعت كـرد و مـى�دانـسـت كـه روزض دشمنى و جفاى انسانـهـافت. ممكن است امروز در مـعـراهد گـرخو

اهد بود.نده خولى در روز آخر حساب و كتاب، برباشد ومانايان زادى نظير يهودى�گره هم افربا كمال تأس� بايد گفت امروز

گى�شانندلى زند وا دارندى آسمانى رند كه ادعاى شهروجود دارلس وپوا نشان منى�دهد. ممكن است آنان در فعاليتهاى مذهبىى رچنين چيز

لى هيچ نشانه�اىخود غيور و حتى از نظر انضباطى سخت�گير باشند، و

ÁbM¹¬ ÊU*“ —œ 7D¹“ ±≤∞±≤± bOýUÐ œUý

هايشان ازگى آنها مشاهده منى�شـود. متـام كـارنداز كار روح خـدا در زى نشأت مى�گيرد و هدفشان تنها جـالل خـويـشات دنيوجسم و تفكـر

اهىجب گمراه مى�كنند، بلكه بدتر از آن موا گمراست. آنها نه تنها خود ريه مى�كرد.اى آنها گرلس برند. تعجبى ندارد كه پوان نيز مى�شوديگر

XÝ« —«œU/Ë v½ULݬ ·b¼ tÐ Ë« ©¥

كز اجنـيـل وصليب عيسى مسيح، نكته اسـاسـى كـتـاب�مـقـدس، مـرچشمه اصلى ستايش در آسمان است (مكاشفه ٨:٥-١٠). صليـبسر

ى از گناهت وميان ٨:٥) و نفران (رواثبات محبت خدا نسبت به گناهكارشمند اسـتم و ارزا كه در نظر دنيا محتـرهائى راست. صليب متام چيـز

أى بهستـى رى مى�كنـد و بـه درا داورم مى�كند. صليـب انـسـان رمحكـوى مى�دهد!گناهكار بودن و

فتند؟ايان «دشمنان صليب مسيح» بشمار مى�ربه چه دليل يهودى�گرقتـى پايانى بر دين عهد�عتيق نهـاد. و~تنها به اين دليل كه صليب نقطـه

اه ممكن بهاقعه اعالم منود كه تنها ره شد، خدا با اين و هيكل دو پار~پردهانيان ١٩:١٠-يق عيسى مسيح گشوده شده است (عبـرى او از طرسو

بانىآورد «متام شد!» او قـرياد برقتى عيسى مسيح بر صليب فـر٢٥). وا مسجلبانى رتيب پايان كل نظام قرا تقديم كرد و به اين ترگناهان بشر ر

ستاخيـز خـود،گ و رانيان ١:١٠-١٤). عيسى مسيـح بـا مـرمنود (عبـرو ىرورض�ريغ ار ىنيئآ هنتخ هك ىتيعقاو ،ديشخب ققحت ار »ىناحور ~هنتخ«نآ زا نايارگ�ىدـوهي هـچنآ ره .)٣١-٢:٠١ ناـيسلوك( ـتخاس هديـاف�ىب

!دوب هدش لطاب و وحم بيلص رب حيسم گرم اب دندرك�ىم عافد و ىرادفرطسيله صليبيستند به وش مى�زه بر اين، هر آنچه آنان به خاطـرعالو

ار داشتا كه مابين يهوديان و امتها قرى رارم شده بود. عيسى ديومحكو

استند آنايان مى�خويخته بود (افسسيان ١٤:٢-١٦) و يهودى�گرفرو رانيان ١٠:٩)ايض جسمانى» (عبـرند! آنها مطيع «فره بسازا دوبارار رديو

ا در نظر دارد و در آنها هيچانينى بودند كه تنها جسـم رى قويعنى مجراقعى جسم (غالطيان ٢٤:٥) و نـيـزان وهدايت روح نيست. ايـمـان�دار

ايان به «امـوربانى مى�كنند (غالطيان ١٤:٦) امـا يـهـودى�گـرا قردنيـا رگى شخص ايمان�دار نقـشـىندمينى» انديشه مى�كردند. صـلـيـب در زز

فقيت�هاى خويـشى ايفا مى�كند. او نه به انسان، يا مذهب يـا مـومحوربلكه به صليب فخر مى�كند (غالطيان ١٤:٦).

اجنام اين مردمان چيست:ا كه مى�داند سـريه مى�كند، چرلس گرپواجنام ايشان هالكت است» (آيه ١٩). كلمه هالكت بيـانـگـر «تـلـ�«سر

جمه شدهقس ٤:١٤ «تل� شد» ترفنت» است (در مرشدن» و «از دست رستى «پسر هالكتطى بـه دريوحنا ١٢:١٧ يهوداى اسخراست). در يو

ندگى تباه شده و تباهى ابدى! بر عـكـس، فـرزنـد»ناميده شده اسـت. زخشانى دارد.شن و درطن او در آسمان است، آينده رواقعى خدا كه وو

rOA�Åv� —UE²½« ÊULݬ b½Ë«bš È«dÐ U� ©µ

ناراد�ناميا دندرك�ىم شالت و دنتسيز�ىم هتشذگ نامز رد نايارگ�ىدوهيرد ىعقاو نايحيسم ىلو .دننادرگزاب تعيرش و ىسوم نامز هب هرابود ار هيپليفتايآ( دنتسه دوخ ~هدنهد�تاجن تشگزاب رظتنم و دننك�ىم ىگدنز هدنيآ نامز

�شك ىا�هزات ىاهشزرا »رگباسح« ناونع هب سلوپ ،١١-١ تايآ رد .)١٢-٠٢شيـامن ـهب ىـديدج ترـدق ،»رـاكشزرو« ناـوـنع ـهب ٦١-٢١ تايآ رد .دـركتاجن ام« :دنك�ىم هبرجت ار ىا�هزات ىايؤر »هناگيب« ناونع هب لاح و تشاذگركف هك ىناراد�ناميا هب حيسم ندمآ ىارب راظتنا »!ميشك�ىم راظتنا ار هدنهد.دهد�ىم هزيگنا دنراد ىناحور

±≤≥ bOýUÐ œUý ÁbM¹¬ ÊU*“ —œ 7D¹“ ±≤≤

اهيم در انتظـارت عظيمى در اميد آينده نهفتـه اسـت. چـون ابـرقدرانيـان ١٣:١١-١٦).گى در چادر قناعت كرد (عـبـرنـدى بود، به زشهـر

مينى چشـمسى در انتظار پاداش آسمانى بود، از گـنـج�هـاى زچون مـوشى كه درانيان ٢٤:١١-٢٦). عيسى «بـه جـهـت آن خـوشيد (عـبـرپو

فت. اين حقيقتطلبانه پذيـرا داوانيان ٢:١٢)، صليب رپيش» بود (عبرگى مبتنىنداى زمندى بره نيرومى�گردد، امروز انگيزكه عيسى مسيح باز

ىا بـر وبر تقدس و خدمت صادقانه است: «و هر كسـى كـه ايـن امـيـد رحنا ٣:٣).ل يوا پاك مى�سازد، چنان كه او پاك است» (اودارد، خود ر

ندگز نا اميد منى�شوگى مى�كنند هرندمين زندان آسمان كه بر زشهروا باظيفه خـود رى باز�مى�گردد. آنان وندشان روزا كه مى�دانند خـداويرزها نامطيع و بيكاربابشان بيايد و آنهـا رى اجنام مى�دهند، مبادا ارفادارو

اىحانـى دارد، بـرى كه فـكـر روقا ٤٠:١٢-٤٨). ايـمـان�دارببيـنـد (لـوكت�هاى دنياى آيندهگى منى�كند، بلكه در انتظار برندهاى اين دنيا زچيز

انه خودظاي� و تعهدات روزاست. اين بدان معنى نيست كه نسبت به وجهى مى�كند، بلكه به اين معنى است كه آنچه امروز اجنامغفلت و بى�تو

اهد كرد الهام مى�گيرد.مى�دهد از آنچه مسيح در آينده خوان بدنـىار مى�ورزد كه ايمـان�دار بر اين نكتـه اصـرصالس مخـصـوپو

اهند يافت. ما امروز در «جسمى ذلـيـل»پر�جالل مانند بدن مسيـح خـوا ببينيم، بدنى جالل�يافتهقتى مسيـح رلى وساكن هستيم (آيه ٢١)، و

اهيم كرد. اين اتفاق در يك حلظه، در يـك چـشـم بـر هـم زدنپيدا خـوهاىاقع مى�شود! در آن حلظه، متام چيزنتيان ٤٢:١٥-٥٣) ول قر(او

ش مى�شود. اگر درايمان بى�ارزست همان طور كه بايد�- براين دنيا -�دراهيم بست و بها بكار خوحانى رگى كنيم آنگاه تفكر روندمان «آينده» زز

گى مى�كنيم.ند مهم زهاى حقيقتاخاطر چيز

ا مطيع خود مى�گرداند» (آيه ٢١).گردد «همه چيز رقتى عيسى بروتب و منظم مى�كند.» آيا اينفعل «مطيع مى�گرداند» در اينجا يعنى «مرتيب صحيح خودا به نظم و تربى�نظمى مشكل امروز ما نيست؟ ما امور ر

هايمانشهاى ما كج و معوج شده�اند و در نتيجه نيروار منى�دهيم. ارزقراى فعاليت�هاى بيهوده، هدر مى�رود و رؤياهايمان چنان كدر شده كهبر

گى ما ايجاد منى�كنـد.نداقعى در زه�اى وك و انگيـزگشت مسيح حتـربازگىنداى تنظيم «امور» زه دادن به مسيح برگى در «آينده» يعنى اجازندز

ش�هاى جاودانى» ويسنت بر اساس ارزبر طبق انتظام صحيح، يعنى «ز خدا عمل مى�كند، تا به ابد~اده خدا كه «كسى كه به ار~عدهايمان به اين و

حنا ١٧:٢).ل يوباقى مى�ماند» (او

±≤µ bOýUÐ œUý

±±

bOýUÐ Ê«d~½ X5O½ “ô

π≠±∫¥ ÊUOáKO/

لسولـس ر پوانى باشد، يقـيـنـااى نگـراگر كسى دنبال بـهـانـه�اى بـرب مسيحى�اش در فيلپيه با يكديگرستان محبوين فرد است. دومحق�تر

اختالف نظر داشتند، و او آجنا نبود كه به آنها كمك كند. ما اطالعى ازلى هر چه بوده باشد،يم و افوديه و سنتيخى ندار~هضوع مورد مشاجرموانه بر دو�دستگى نگرجب نفاق و دو�دستگى در كليسا بوده است. عالومو

م نيز بـودان رولس شاهد نفاق در بـيـن ايـمـان�داركننده در فيلپـيـه، پـوا نيز اضافه كنيد تاارد، احتمال كشته شدن او ر(١٤:١-١٧). به اين مو

اىلس بهانه خوبى برى، پولس چه حالى داشته اسـت! آربفهميد كه پوف مى�كندا صرقت خود رض وان نبود بلكه در عولى نگرانى داشت، ونگريح منايد.اى ما تشرا برانى رى بر نگراز پيروزتا ر

جمه شده، بـهه�اى كه در آيه ٦ به «انديـشـه» تـراژانى چيسـت؟ ونگـرا به يكمعنى «كشيده شدن به جهات مختل�» است. اميدهايمان، ما ر

ا به جهتى مخال� و در نتيجه از همس�هايمان، ما رجهت مى�كشند و ترت «خفهجوع كنيم به عبارانى ريشه كلمه نگرگسسته مى�شويم. اگر به ر

ان شده نگـراقعاسيم. اگر تا به حـال وكردن» يا «فشار دادن گلـو» مـى�راقعا فشار مـى�دهـد! در وى شخص رنه گـلـوباشيد، مى�دانيد كـه چـگـو

خمانى پيامدهاى جسمانى مشخصى از جملـه سـر�درد، گـلـو�درد، زنگرات منفى بر تفكر، هضم غذا وانى تأثيـرمعده و حتى كمر�درد دارد. نگر

انى ما مى�گذارد.حتى تعادل جسمانى و رواب به معنـى «تـفـكـر غـلـط» (در ذهـن) وحانـى، اضـطـرگاه رواز ديـد

امون، مردم و ساير امـورايط پيـر«احساس غلط» (در قلب) در مـورد شـرانئيم «نگرين دزد شادى�هاست. اينكه به خود بگوگترانى بزراست. نگر

ا دستگيراند آن «دزد» رگز منى�تـوا اين گفته هريرنباش» كافى نيسـت زان ياب منى�تونى» است و تنها با نيت خوليتـى دروانى «مشغوكند. نگر

انى، «فكر مطمئن»هر نگران بر آن فائق آمد. پادزحداقل به سختى مى�تواست: «و سالمتى خدا كه فوق متامى عقل اسـت، دل�هـا و ذهـن�هـاى

اى «فكرقتى داراهد داشت» (آيه ٧). وا در مسيح عيسى نگاه خوشما را محافظت مى�كند (آيه ٧) و خداىمطمئن» باشيد، «سالمتى خدا» شما ر

نداهد بود» (آيه ٩). با اين محافظت بى�نقص خداوسالمتى «با شما خوانى است؟ديگر چه جاى نگر

انى�هاى خود غلبه كنيم و صاحب فكر مطمئناهيم بر نگراگر مى�خوايط سه�گانه�اى كه خدا مقرر كرده عمل كنيم: عبادتشويم، بايد به شر

ست (آيه ٩).گى درندست (آيه ٨) و زست (آيات ٦-٧)، تفكر دردر

©∑≠∂∫¥® XÝ—œ  œU³Ž ©±

اى اين يا آن دعا كنيد!» او عاقل�تر از آن است كهلس منى�گويد «برپوست» از سه كلمه مختل�صي� «عبادت دراى توى بگويد. او برچنين چيز

ى و مى�گويد كـه «عـبـادتارگزاستفاده مى�كند: دعا، اسـتـغـاثـه و شـكـراىه�اى كلى بـراژست» بايد شامل اين سه مورد باشد. كلـمـه «دعـا» ودرفاداى وند است و مفاهيـم سـتـايـش، واستهاى مشـخـص از خـداوخودر

لين اقدامان مى�بينيم، اوا نگرقت خود رستش در آن نهفته است. هر وپرستش او باشد. ستايـش خـدا يـكـى ازت كردن با خـدا و پـرما بايد خـلـو

اين بخشهاى عبادت است. مـا بـايـد عـظـمـت و جـالل خـدا رى�تـرضرورگ است كه مشكالته بزرسيم كه او به آن اندازك برببينيم! بايد به اين در

يع با عجله به حضور خدا مى�رويم و خيـلـى سـرا حل كند. ما غالـبـاما رامى و بايم، در حالى كه بايد به آرا با او در ميان مى�گذارهاى خود رنياز

ست»،لين قدم در «عـبـادت درام عميق به پيش تخت او بـرويـم. اواحتـرستايش است.

هامين قدم، «استغاثه» يعنى مطرح كردن صادقانه و مشتاقانه نيازدوانه هيچ جائـى در عـبـادتياكارو مشكالمتان اسـت. دعـاى دودالنـه و رار باطل در نظـرئى و تكرياده�گـومسيحى ندارد! هر چند مى�دانيم كـه ز

ا نيز مى�دانيم كه پدر آسمانىلى اين رشى ندارد (متى ٧:٦-٨) وخدا ارزاست�هاى خود مشتاق باشيم (متى ١:٧-١١).خواهد كه در درما مى�خو

انيان ٧:٥)نه دعا كرد (عبرعيسى مسيح در باغ جتسيمانى به همين گواتابيده بودند، او چون قطـرين شاگردانش خـوو در حالى كه نزديكـتـر

ى جسمانى ندارد، بلكه ازبطى به نيرويخت! استغاثـه رق مى�رخون عرلسيان ١٢:٤).ميان ٣٠:١٥؛ كوچشمه مى�گيرد (روحانى سرت روقو

ى از خـداگـذارپس از ستايش و استغاثـه، نـوبـت «قـدردانـى» و شـكـرلسيان ١٥:٣-١٧). خدا يقيناجوع كنيد افسسيان ٢٠:٥؛ كوسد (رمى�ر

قتى عيـسـى ١٠شنود مـى�شـود. وندان خود خـواز اظهار «تشـكـر» فـرزقاگشت (لـواى اظهار تشكـر بـرا شفا داد، تنها يكـى از آنـان بـرجذامـى ر

ت خود باقـى اسـت! مـا١١:١٧-١٩) و امروز هم همـان در�صـد بـه قـوغبتاى قدردانى و تشكـر رلى بريم واسنت اشتياق داراى خـوهميشه بر

چندانى نشان منى�دهيم.

ى نيست كه هـرست» چيـزاهيد شد كه «عبـادت درجه خو متوحتمـاست» ازا «عبادت دريرا ياد بگيرد و عمل كند، ز آن رااند فورمسيحى بتو

اىلس برل پوموست نشأت مى�گيرد. به همين دليل است كه فرفكر دراخر نامه به فيلپيان آمده است. اگر «يك�دلىل بلكه در اوسالمتى نه در او

يمانيم به ستايش بپردازا داشته باشيم، آنگاه مى�تول رى» باب اوو يك�فكرا شكر گويد؟) اگر «دل فـروتـن واند خدا رنه شخص دودل مى�تـو(چگـو

انيم استغاثه كنيم (آيا ممكنا داشته باشيم، مى�توم رفكر مطيع» باب دوحانى» بابى تقاضا كند؟) اگر «فـكـر رواست انسان متكبر از خدا چيـز

ا نشان دهيمى خود رارگزانيم قدردانى و شكرا داشته باشيم مى�توم رسواىا بـرى رى دارد منى�داند كـه خـدا هـر چـيـز(شخصـى كـه فـكـر دنـيـو

اهيم «فكـرى به او داده است!) به كالمى ديگـر اگـر مـى�خـوارسپاسـگـزل،جات باب�هـاى اوا داشته باشيم، بايد به مـنـدرم رمطمئن» باب چهـار

م عمل كنيم.م و سودوض كنيد»ا به خدا عرالت خود را نصيحت مى�كند كه «مسئولس ما رپواى هيچ چيز انديشه مكنيد بلكه در هر چيز با صالبت دعا كنيـد!»و «بر

گ»هاى بزرجود دارد كه بيشتر در مورد «چيزدر ما هميشه اين متايل ويم تاا ناديده بگيرچك رهاى به اصطالح كوگى�مان دعا كنيم و چيـزندز

ند! صحبت كردن بـا خـداگ شواجنام بـزرچك سرهاى كـوآنكه آن چيـزلين قدم در جهتاى ما و او مهم هستند، اوهائى كه بـر متام چيز~هباردر

انى�ها است.غالب آمدن بر نگرانتيجه اين اقدام آن است كه «سالمتى خدا» دل�ها و ذهن�هاى ما ر

مىى روبازندان به سرلس در زيد كه پو به ياد دارمحافظت مى�كند. حتماجنير شده و شب و روز حتت�نظر بود. به همين نحو «سالمتى خدا» دوز

اانى يعنى دل (احساس غلط) و ذهن (تفكر غـلـط) رجايگاه اصلى نگـر

bOýUÐ Ê«d~½ XDO½ “ô ±≤∂±≤∑ bOýUÐ œUý

ا به مـسـيـحند جنات، دل�هـاى خـود رقـتـى در رومحافظـت مـى�كـنـد. وميـان ١:٥) وخوردار مى�شـويـم (رويم، از «سالمـتـى خـدا» بـرمى�سـپـار

كات او مى�برد. اين به آنى برا قدمى بيشتر به سـو«سالمتى خدا» مـا راهد بود، بلكه به اين معـنـىبيات سخت نخـومعنى نيست كه ديگر جتـر

ها، اطمينان كامـلامون، مردم و ساير چيزضاع پيـرغم اواست كه على�راهيم داشت.نى خودرو

ا به مايق دعا رى عجيب و فوق�العاده از سالمتى از طردانيال تصويرمينشمان داد كه هيچ�يك از مردمان سرزقتى پادشاه فرنشان مى�دهد. و

فت،حق ندارد به كسى جز خود پادشاه دعا كند، دانيال به اطاق خود را باز كرد و مثل گذشته شروع به دعا كردن منود (دانياله�هايش رپنجر

نه دعا مى�كرد. او «نزد خداى خويشجه كنيد دانيال چگو١:٦-١٠). تواند» (آيه ١٠) و استغاثه مى�كرد (آيه ١١).دعا مى�كرد و تسبيح مى�خوامش چنين عبادتى، سالمتى و آر~ى! نتيجهارستايش، استغاثه و سپاسگز

اانست شـب رحه مشكالت و سختى�ها بود. دانيال مى�توكامل در بحبواند، در حالى كه پادشاه در قـصـرامش كامل بگـذران با آردر قفس شيـر

ابد (آيه ١٨)!انست بخوخود منى�توستانى، عبادت درى بر نگراى «فكر مطمئن» و پيـروزط برلين شراو

م:ط دواست و اما شر

©∏∫¥® XÝ—œ dJHð ©≤

تبط اسـت. «دله بر دل با فكر و ذهن نيـز مـرصلح و سالمتـى عـالوكل دارد»ا كه بر تو تويراهى داشت، زا در سالمتى كامل نگاه خوثابت ر

ى(اشعيا ٣:٢٦). تفكر غلط مـنـجـر بـه احـسـاس غـلـط مـى�شـود و ديـرا خفهانى ما رند و نگـرمنى�پايد كه دل و ذهن انسان از هم جدا مى�شـو

ىه�گيرمى�كند. بايد بدانيم كه افكار ما هر چند در حيطه ديدن و انـدازىمتند هستند. ما بايد «هر فكراقعى و قدرجود ولى با اين ومنى�گنجند و

نتيان ٥:١٠).م قريم» (دوا به اطاعت مسيح، اسير سازرى بكار، عملى درو كن«فكر

عملى بكار، عادتى درو كنعادتى بكار، شخصيتى درو كن

جامى درو كن!»شخصيتى بكار، فره مى�كند كه ما مسيحيان بـايـد دراردى اشارلس به تفصيل به مـوپو

مورد آنها فكر كنيم.ـلضعم دروم رد ىشرازگ ،تروـاك رتلاو رتكد .تسا ـتسار هچ ره

ثعاب هك ىدراوم زا دص رد ٨ ـاهنت هكنيا رب ىنبم هدـومن هئارا ىنارگن،هـيـقب دص رد ٢٩ !دراد ـىناـرگن ىـاج اـعقاو دـوش�ىم مدـرم ـىنارـگنىلرتنك چيه مدرم هك دنتسه ىدراوم اي نكممريغ ،ىلايخ ىتاعوضوماب ـدهاوخ�ىم و )٨:٤٤ اـنحوي( تسا ـوگغورد ناطـيش .دنرادن اـهنآ رب

.)١١:٣ نايـتنرق مود( دزاس هاـبت ار ام ناهذا دوخ ىـاه�ىزادرپ�غوردزين ام هب دومن اوغا ار وا و دش كيدزن اوح هب هك ىشور نامه هب ناطيش٣:١ شياديپ( »؟...هك تسا هتفگ ادخ ايآ« :ديوگ�ىم و دوش�ىم كيدزنانحوي( دنك�ىم لرتنك ىتسار قيرط زا ار ام راكفا سدقلا�حور .)دعب هب

و غورد ـقيرط زا ـدشوك�ىم نـاطيش ـىلو ،)٥:٦ اـنحوي لوا ؛٧١:٧١ناطيش ،مينك�ىمرواب ار ىغورد هاگره .دوش طلسم ام راكفا رب ىتساران

.دسانش�ىمن اپ زا رسام»ست و شايسته احتر يعنى هر آنچه «درهر چه مجيد و عادل است.

جه نيستنـد وام و توجود دارد كه شايسته احتـريادى وهاى زباشد. چيـزامسيحيان نبايد به آنها فكر كنند. اين به آن معنى نيست كه سر خود ر

bOýUÐ Ê«d~½ XDO½ “ô ±≤∏±≤π bOýUÐ œUý

يم،هيزشايند و نامطبوع است بپرف كنيم و از هر چه ناخوير برچون كبك زكزا بر امور ناشايست متمـركر خود ربلكه به اين معنى است كه فكـر و ذ

ند.ه ندهيم بر افكار ما مسلط شونكنيم و به آنها اجاز پاكى منظور از «پاك» احتماالهر چه پاك و جميل و نيك9نام است.

لس و هم قبل و بعد از آن تامان پوا كه انسانها هم در زاخالقى است، چرسه�هاى شيطان بر ضد پاكى و عـفـتسـوم وه مورد هجواربه امروز همـو

يباار داشته�اند (افسسيان ٨:٥-١٢؛ ١٧:٤-٢٤). «جميل» يعنى «زقرشايند.» شخصست�داشتنى» و «نيك�نام» يعنى «شايسته گفنت يا خوو دو

شد كند، نه بر اسـاس افـكـار ايـنيـ� راال و شرايمان�دار بايد بـا افـكـار ودنياى فاسد.

ه�اىى كه فضيلت باشد، انگيز هر چيزهر چه فضيلت و مدح است.اان راى بهتر شدن ما مى�گردد و هر چه ستايش باشد، ستايش ديگـربر

ىاند «نيـرواند. هيچ شخص مسيحى�اى نبايـد و منـى�تـومى�انگيزنيز بـرهم شكسـنت خـودش وجـب درا بر امور بيهـوده�اى كـه مـوتفكـر» خـود ر

كز كند.ان مى�شود، متمرديگر٩-٩١:٧ رومزم رد ادخ مالك زا دواد �يصوت اب ار تسرهف نيا رگا

.دراد دوجو ىزاوت ىعون ود نيا نيب هك ديوش�ىم هجوتم ،دينك هسياقمىاراد ،دـنك�ـىم ـرپ ادخ مـالك زا ار دـوخ نهذ و لد ـهك ىا�ـىـحيـسم:ـدنك ىبايدر ار غورد رـاكفا دناوت�ـىم هك دش دهاـوخ »ىنورد ىرادار«»تسا ميظع ىتمـالس ،دنراد�ىم تسود ار وت تعيرش ـهك ىنانآ ىارب«ادخ مـالك رب هنازور ـقمعت ـهجيـتن تسرد ـركفت .)٩١١:٥٦١ رـومزم(.تسا

ت است از:اى داشنت فكر مطمئن عبارم برط سوشر

©π∫¥® `O×k vÖb½“ ©≥

گاه باطن تفكيك منـود.ا از ديدان اعمال ظاهر ربدون شك منى�تـوجدان انسـانى است (مگر اينكـه وارامى و بى�قـر ناآر~هگناه هميشه ثـمـر

سالمتى باشد. «و عمل عدالـت،~هبيدار باشد) و پاكى نيز بايستـى ثـمـراهد بود» (اشعيا ١٧:٣٢)امى و اطمينان خو عدالت، آر~سالمتى و نتيجه

ل طاهر است و بعد صلح�آميز و ماليم»«لكن آن حكمت كه از باالست، اواى دست�يابى به سالمتىى برط ضرورست شرگى درندب ١٧:٣). ز(يعقو

خدا است.فنت» و «شنيدن و ديدن» تعادلخنت و پذيرلس بين چهار عمل «آموپو

فنت آن در باطنضوع است و پذيرخنت حقيقت يك موار مى�كند. آموقربرجوعت (ر متفـاوعى كامالضوجود انسان، مـوان بخشى از وخود به عنـو

ا در سراقعيت�هـا رنيكيان ١٣:٢). كافى نيـسـت كـه ول تسالـوكنيـد اولس دريم. پوا در دل خود نيز بپذيرخود داشته باشيم، بلكه بايد حقايق ر

يست تاا تعليم مى�داد، بلكه در آن مـى�زسالت خود نه تنها كالم خدا ررگى او مالحظه كنند. مانيـزندا در زگانش حقيقـت رندسيله شنـوبدان و

يم وا بياموزا در عمل پياده كنيم. بايستى كالم خدا رلس ربه پوبايد جترگان كالم باشيد، نها بشنويم و به آن عمل كنيم «لكن كننديم، آن ربپذير

ب ٢٢:١).گان» (يعقوندفقط شنوضوع كه آيا مااى نشان دادن اين مـو«سالمتى خدا» محكى است بر

گى مى�كنم يا نه. «و سالمتى خدا در دل�هاى شـمـانداده خدا زطبق ارك كنيم آنـگـاهند سـلـولسيان ١٥:٣). اگـر بـا خـداومسلط بـاشـد» (كـو

ا حتت نفوذ و تأثيـر خـودسالمتى خدا و خداى سالمتـى، دل�هـاى مـا را از دست مى�دهيممانى مى�كنيم آن سالمتى رگاه نافرار مى�دهند. هرقر

ست اجنام داده�ايم. سالمـتـى خـداجه مى�شويم كـه عـمـلـى نـادرو متـو

bOýUÐ Ê«d~½ XDO½ “ô ±≥∞±≥± bOýUÐ œUý

ا اعالم مى�كند!ضعيت ما رى» است كه و«داوراىط اساسى برست سه شرگى درندسـت و زست، تفكر درعبادت در

انا مى�توانى هستند. باب ٤ فيلپيان رداشنت فكر مطمئن و غلبه بر نگرا «باب جنگ» در عهد�جديد ناميد. باب ٤ب ر«باب صلح» و باب ٤ يعقو

ال شروع مى�شود: «از كجا در ميان شما جنگ�هاب با اين سؤساله يعقوريح علت جنگ مى�پردازد:ب به تشراع�ها پديد مى�آيد؟» يعقوو از كجا نز

الال مى�كنيد و منى�يابيد، از اين رو كه به نيت بد سؤعبادت غلط («سؤا پاك كنيد، اى دودالن» ٣)، تفكر غلط («دل�هاى خـود ر~مى�كنيد» آيه

ستى دنيا دشمنى خدا است؟»گى غلط («آيا منى�دانيد كه دوند ٩) و ز~آيهس خدا كنيم و عبادتا تسليم روح�قدو ٤). يا بايد دل و ذهن خود ر~(آيه

ا به جسميم، يا خود را به عمل آورست رگى درندست و زست، تفكر دردراهانى بيابـيـم. را افسرده و دل�شكسته در چنگـال نـگـريم و خود ربسپـار

جود ندارد!مى وسواانى گناه است! (آيا اخيران باشيد! و نيز بدانيد كه نگرم نيست نگرالز

ا محافـظـتانده�ايد؟) با سالمـتـى خـدا كـه مـا را خـومتـى ٢٤:٦-٣٤ رانـىا هدايت مى�كند، چه جـاى نـگـرمى�كند و خداى سالمتـى كـه مـا ر

است؟

±≤

XŽUME “«—

≤≥≠±∞∫¥ ÊUOáKO/

ان شماس خود در مورد تعيين اعضاىاه همكارشبان كليسا به همرضوع به فردى به نام جـيـمه مشايخ كليسا بحث مـى�كـردنـد كـه مـوگرو

كشيده شد. يكى از شماسان با گفنت اينكه «مشكل او اين است كه بهىماسنج است» تعجب و كنجكاوما باشد گرجاى اينكه تنظيم كننده گر

ضيحات خـود گـفـت: «آقـاىانگيخـت. شـمـاس در ادامـه تـوا بـرشبـان را تغيير منى�دهد، فقطى رماسنج چيزاقعيت همين است. گركشيش، و

ا نشان مى�دهد و به همين خاطر همـيـشـه بـاال و پـائـيـنت رارجه حـردرامون خود تأثيـرستات) بر پـيـرموما (تـرلى دستگاه تنظـيـم گـرمى�رود. و

ياد مى�كند. جيما كم و زم باشد دماى محيـط رقت الزمى�گذارد و هر وايطا ندارد بلكه بر عكس، شرايط ران تغيير دادن شرماسنج است و توگر

ا تغيير مى�دهد!»محيط او رضعيـتستات بود، به جاى اينكه با تغيـيـر ومـوعى ترل نوسـولس رپو

ار وا باال مى�زد، استوحانى شود، آستين�ها راز و نشيب�هـاى رودچار فرها خدمت مى�كرد. اشارهاى خود مى�پرداخت و مسيح رثابت�قدم به كار

گى�هاى شخصى خود در پايان اين نامه مبين اينضاع و ويژلس به اوپوامون خود، بلكه مسلط برضاع پير او~ى نه اسير دست و پا بستهاست كه و

bOýUÐ Ê«d~½ XDO½ “ô ±≥≤

م»ا دارت هر چيـز رم (آيه ١١)، «قوا بپذيرى رامن هر چيـزآنها بود: مى�تومىاى قانع بـودن لـزولس بـرم» (آيه ١٨). پـو(آيه ١٣)، «همـه چـيـز دار

حانىا در منابع رومنى�ديد كه در ناز و نعمت باشد، بلكه قناعت خـود رى مى�داد مى�يافت.بى�پايانى كه مسيح به وغين نـاشـى ازامـش درواضى بودن اسـت و نـه آرقناعت نـه از خـود ر

ان نـدارد، درجهى به ديگـراضى، توغفلت و نادانى. ايمـان�دار از خـود ران تقسيم كند.ا با ديگركات خود راهد برحالى كه مسيحى قانع مى�خو

امشى پايدار و احساسيز از ميدان جنگ نيست، بلكه صلح و آرقناعت گرخته�ام كه در هر حالتـى كـها كه آمويـر نبرد است: «ز~اطمينان در ميـانـه

ند:باشم، قناعت كنم» (آيه ١١). در اين آيه دو كلمه اهميت حياتى دارخنت» و «قناعت كردن.»«آمو

لسحانى پوش يافنت.» قناعت روبه آموزخنت» يعنى «به جترفعل «آموى نبود كه بالفاصله بعد از ايمان آوردن به مسيح و كسب جنات، بهچيز

گى ازندا در زى ربيات سخت بسياردست آورده باشد. او مى�بايست جتراقع به معنىنه قناعت كند. كلمه «قانع» در واند تا بياموزد چگوسر بگذر

ى در درونى» است. «قناعت» بيانگر كسى است كه منايع وخوردار«برنى متكىين بيروى كه مجبور نيست به منابع جايگزخود او است، به طور

نانى به معنى «خود�كفا بودن» و از كلماتبان يوه در زاژباشد. معادل اين ولى شخص مسيحى ادعاى خود�كفا بودناقى است. وب فالسفه رومحبو

گى مى�كند،ندندارد، بلكه كفايت او در مسيح است. چون مسيح در ما زيم.ى كم ندارگى چيزندهاى زاز نيازا كفايتحانى نام مى�برد كه ما رگ رولس در اين باب از سه منبع بزرپو

مى�كند و به ما قناعت مى�بخشد.

©±∞∫¥® «bš d¹cÄU½Åtýbš dOÐbð ©±

ف علمى، هر روز كمتر و كمتر درفت�هاى شگره در عصر پيشرامروزقات به اين فكر مى�افتيممورد تدبير و مشيت خدا مى�شنويم. گاهى او

اندكه دنيا ماشين طبيعى عظيمى است كه حتى خود خدا هم منى�تـوشنى تعليملى كالم خدا به روى ايجاد كند. ودر گردش چرخ�هايش تغيير

ىم او سارگى قوندانه خدا در طبيعت و نيز در زمى�دهد كه اعمال مدبربانهاى اروپائـىى است. معادل كلمات «تدبير» يـا «مـشـيـت» در زو جار به معنىvideo به معنى «پيش» و pro از دو كلمه التين providenceيعنى

،دنيب�ىم عوقو زا لبق ادخ هكنيا ىنعي ادخ تيشم اي ريبدت .ديآ�ىم »نديد«راـيسب ىزيچ »رـيبدت« اريز ،دناد�ىم ـلبق زا ادخ هك ـىنعم نيا هب ـافرص هنطيارش نداد بيترت ىارب ادخ لمع هكنيا ىنعي ادخ ريبدت .تسا نيا زا رتارف.تسا ىور�شيپ لاح رد شياه�هدعو ققحت تهج هب عاضوا و

ام مشيت رى گويا از مفهوانش، تصويـرادرس� و برداستان آشناى يوس� بـه اوان يوادربيان مى�كنـد (پـيـدايـش، بـابـهـاى ٣٧ الـى ٥٠). بـر

گـىا به بـردقتى تـنـهـا ١٧ سـال داشـت، او ريـدنـد و وحسـادت مـى�ورزعون ديدهابى كه فريق خوا به مصر بردند و در آجنا از طـرختند. او رفرو

ف منود كه بعـد ازا تعبير كرد خدا مـكـشـوستـى آن رس� به دربود و يـوستىعون به دراهد آمد. چون فرانى، هفت سال قحطى خواوهفت سال فر

مان شخص دوا به عنوى آگاه گشت، او رايت وس� پى برد و از درتعبير يوس� بعد از ٢٠ سال جدائى، بـا او روبـروان يوادرب كرد. بـرمصر منصـو

ى كه خدا كرده بود پـىار گرديد و بـه كـارقرشدند و بين آنها آشـتـى بـربردند.

شيادـيپ( »دراد هاگن هدنز ار سوفن ات داتسرف ـامش ىور شيپ ارم ادخ«»درك ىكين دصق نآ زا ادخ نكيل ،ديديشيدنا دب نم ~هرابرد امش« .)٥٤:٥

XŽUMP “«— ±≥¥±≥µ bOýUÐ œUý

ار رشب ىگدنز روما ادخ تسد :ادخ تيشم تسا نيا .)٠٥:٠٢ شياديپ(ىاه�هبـرجت ،دوخ تيرـومأم و ىگدنز رد ـسلوپ .دنك�ـىم تياده و لرـتنكو« :ديـوگب تسناـوت�ىم رطاخ ـنيمه هب و ـتشاد ىهلا تـيشم زا ىقـيمعوا هدارا بسح هب و دنراد�ىم تسود ار ادخ هك ىنانآ تهج هب هك ميناد�ىم

»دنشاب�ىم راك رد مه اب ناشيا تيريخ ىارب اهزيچ همه ،دنا�هدش هدناوخنارگن هيپـليف ىاسيلك هك داد رارق دوخ تـيشم رد ادخ .)٨:٨٢ نايمور(تقو ره زا ـشيب سلوپ هك دـوب ىنامز تسرد ـنيا و ،دوش سلوپ ىـاهزاين

سلوپ نارگن مه نآ زا لبق اهنآ !تشاد زاين اهنآ ىهارمه و تبحم هب رگيدهزورما .دنتفاي�ىمن دوخ ىراي و تبحم زاربا ىارب ىبسانم تصرف ىلو ،دندوب!دنهد�ىمن تيمها ىلو ،دنراد تصرف نايحيسم زا ىرايسب

عه�اى از امورادث و اتفاقات، بلكه مجـمـوگى نه سلسله�اى از حـوندزا به چشم خود كه بر تواهم منود، تو رشاد خوا ارمعين و مقرر است. «تو ر

ا»ه يرا «يهواهيم خدا رمور ٨:٣٢). ابرمود» (مزاهم فـراست نصيحت خوقتىيست» (پيدايش ١٤:٢٢). «واهد نگرند بر آن خوناميد يعنى «خداو

حنـاامد» (يـوى ايشـان مـى�خـرا بيرون برد، پـيـش روسفنـدان خـود رگـو٤:١٠). اين است مشيت خدا كه منبع عظيم قناعت مى�باشد.

©±≥≠±±∫¥® «bš d¹cÄU½ÅÊU¹UÄ  —bF ©≤

ش شكايت كردنستانش مى�گويد كه منظورلس خيلى زود به دوپوامون يا امور مادى بستگى ندارد، بلكهضاع پيرشحالى او به اونيست! خو

ت.اتر از فقر يا ثروى فرى نشأت مى�گيرد، چيزشادى�اش از چيز عميق�ترا بعد ازيـرنه «حتقير شويم»، زفته�ايم چگوى از ما مسيحيان ياد گـربسيار

لى تعدادند مى�دويم! وى خداوروبرو شدن با هر مشكلى بالفاصله به سوتر ازيان�بارنه «عميق باشند.» كامـيـابـى زفته�اند كه چـگـوكى ياد گـراند

خته�ام و بهلت اندولتمند هستم و دوان است. «دواى ايمان�دارناكامى برهيچ چيز محتاج نيستم» (مكاشفه ١٧:٣).

خته�ام» در آيه ١١ يـكـىفته�ام» در آيه ١٢ با فـعـل «آمـوفعل «ياد گـرار قدم گذاشتـه�ام». اديـانفته�ام» يعـنـى «بـه درون اسـرنيست. «يـاد گـر

نى» خـودار دروه به «اسرا در اشارت رستى دنياى قديم، ايـن عـبـاربت�پرمونبه و آزيق جترت خود، از طرغم فقر يا ثرولس على�ربكار مى�بردند. پو

م در مسيح كها دارت هر چيز ر عظيم قناعت نهاد: «قـوه سرقدم به حوزلس بود كه عطـيـهت مسيح در پـوا تقويت مى�بخشد» (آيـه ١٣). قـدرمر

ا به او بخشيده بود.حانى رقناعت رواز من دچار تأخير شده بود.فته بود و پروا�گرا فرگاه شيگاگو رمه فرود

گاه نشسته بودم و داشتم مطالعـه مـى�كـردم و دردر سالن انتظار فـروداى اين سفـر بـها بـرامى از خدا تقاضا كردم نـقـشـه خـود ردل خود بـه آر

از نشستهساند. در كنار من مرد متشخصى در انتظار همان پرواجنام براىار نداشت و برام و قرفتار باشد آرى كه در قفس گرلى مانند شيربود، و

ا مه�آلودتر مى�كرد! بـابان مى�آورد كه فضـا را بر زصي� مه، كلماتـى رتوه است.»نى بى�بهرخودم فكر كردم: «اين هم مردى كه از متام منابع درو

ام باشم، درامن اين همـه آرنه مى�تـوسيد كه چـگـواو كمى بعد از مـن پـرصتىاپيماها به تأخير افتاده است. در اينجا بود كه فراز هوحالى كه پرو

ت دهم.ا به او بشارپيدا كردم اجنيل ركي دودح تسياب�ىم ،ميتشگ�ىمزاب وگاكيش فرط هب كرويوين زا ىتقو

رادنامهم ـىتقو .مينك �قوت كرويـوين ىدنك هاگدورف رد رتـشيب اي تعاسىادص اب ىدرم ،دنيشن�ىم نيمز هب رتريد تعاس كي اميپاوه هك داد عالطانيا و »!ىتمالس هب مينز�ىم« :دز دايرف ديچيپ اميپاوه ورهار رد هك ىدنلب.تشاد دعاسمان طيارش اب ههجاوم رد وا هك دوب ىعبنم اهنت

XŽUMP “«— ±≥∂±≥∑ bOýUÐ œUý

يشه�هاىگ رختان بزرمتامى طبيعت به منابع پنهان متكى است. درنـد.اد مـعـدنـى بــه دســت آورانـنـد تـا آب و مــومـيـن مــى�دوا در زخـود ر

ند.چشمه مى�گـيـرف سـرشيده از بـرههاى پـورودخانه�هاى پـر�آب از كـوا ببينيد، عينىانيد آن رخت، بخشى است كه منى�توين بخش درمهمتر

گى مسيحىندين بخش زتيب مهمترندها و به همين تريشه و آوسيستم ريق ايمان به منابـعا مى�بيند. اگر از طـربخشى است كه فقـط خـدا آن ر

گى از پاىندهاى زسى نداشته باشيم در مقابل فشـارعميق الهى دسترت عيسى مسيـح درلس اين بود كه قدراهيم آمد. نقطه اتكـاى پـوخودر

جوع كنيـد ٬٦:١ ٢١؛ ١٢:٢-١٣؛ ١٠:٣).گى او عمل مـى�كـرد (رندزت هراند شعار ما نيز باشد اين بود: «در مسيح قـولس كه مى�توشعار پو

م.»ا دارچيز رتجمه كرده است: «با قـدرا اين طور تـرجى.بى. فيليپـس آيـه ١٣ ر

جمهم.» و در تراى همه چيز حاضـرگى مى�كنى، برنـدكسى كه در من زى مسيحامن به يارانيم: «مى�توى كتاب�مقدس نيز اين طور مى�خوتفسير

اهدا كه خدا از من مى�خوى رت مى�دهد هر چيزانائى و قدركه به من توجيحا تـرجمه كتاب�مـقـدس راجنام دهم» مهم نيست كه شـمـا كـدام تـر

ا مى�گويند: مسيحـى در درون خـود، متـاممى�دهيد، هر دو يك چـيـز رات را دارد، تنها بايد با ايمان اين قدرگى رنداى مقتضيات زم برت الزقدر

يم.اد سازآزشتهحانى هادسن تيلور» نواز رواجب است كتاب «ر مسيحيان و~بر همه

نىى دروا اين كتاب، حقيقت نيرويرانند، زا بخوارد تيلور و بانو ركتر هودا به تصوير كشـيـدهگ مسيحى در چيـن رين بزرگى يكى از مبشـرنددر ز

است. هادسن تيلور سال�هاى متمادى سخت كار مى�كرد و بر اين باورلى درهايش به مسيح ايمان و اعتماد كامل دارد، وفع نيازاى ربود كه بر

ى نامه�اى ازادى منى�كرد. روزيت خود هيچ احسـاس شـادى و آزمأمورا گشود تا به كفايت عيسى مسيـحستانش چشمـان او رف يكى از دوطر

يسنت بر آن امين،ى خودم بلكه نگرفادارپى ببرد: «نه اعتماد به ايمان و وگى او شد. هـرندط اساسى است!» و اين جمله نـقـطـه عـطـفـى در زشر

ت مسيح استمداد مى�طلبيدانه�اش از قدرظاي� روزاى وحلظه و هر روز برى مى�بخشيد.ا يارت مسيح او رو قدر

حنا،ط به تاك و شاخه�ها در باب ١٥ اجنيل يوبوعظه مرعيسى در موا به ما تعليم مى�دهد. او تاك است و ما شاخه�هـا. شـاخـهس رهمين در

انند.يده مى�سوزا برتى مفيد است كه ثمر دهد، و گر نه آن رتنها در صوره دهد، بلكهاند به خودى خود ميوشاخه هر چقدر هم تالش كند منى�تو

انيد كرد»گى تاك مى�گيرد: «جدا از من، هيچ منى�توندهر چه دارد از زكت و احتاد با مسيححنا ٥:١٥). شخص ايمان�دار چنان چه در مشار(يو

م درا دارچيز رت هرار مى�گيرد: «قوس او قـرت خدا در دسترمباند، قدرجمه�اى ديگر: «درل ترا تقويت مى�بخشد» (آيه ١٣) يا به قومسيح كه مر

كفا هستم.»كفايت مسيح، خودحانى عظيمت بى�پايان او دو منبع رومشيت خدشه�ناپذير خدا و قدر

گى است، كسبندمه زا كه الزانيم آنچه ريق آنها مى�توهستند كه از طرجود دارد.مى نيز ولى منبع سوكنيم. و

©≤∞≠±¥∫¥® «bš d¹cÄU½ÅdOOGð ÈU¼ÅÁbŽË ©≥

متندانه آنها تشكـرلس از كليساى فيلپيه به خاطر هداياى سـخـاوپوا با سه مورد بسيار آشنا مقايسه مى�كند.مى�كند. او هداياى آنان ر

كلمه «شكفنت» غنچه آوردن گل يافه (آيه ١٠).خت پر9شكو(١) درحانـىمستـان» رو دچـار «زساند. ما غـالـبـاا مـى�رخت رفـه دادن درشكـو

XŽUMP “«— ±≥∏±≥π bOýUÐ œUý

دهاوخ زاغآ هزات ىگدنز و تاكرب و دسر�ىم ارف راهب نآ زا دعب ىلو ،ميوش�ىمنآ تيعضو و تـسين تكرح و باختنا هب رداق دـوخ ىدوخ هب تخرد .دش.دوش�ىم توافت همه نآ ثعاب ىنورد هزات ىگدنز اما هدركن ىرييغت زين

ـىترــاـشب ىــاياـده ـسلــوپ .)٧١-٤١ تـايآ( ىراــذگ9ـهيــامـرس )٢(ىرايسب ىناحور عفانم هك دناد�ىم ىراذگ�هيامرس ىعون ار هيپليف ناراد�ناميا»تبحاصم« هملك فداـرتم »تكارش« هملك .تشاد دهاوخ ىپ رد ناشيارباسيـلك ،نآ ىط هك دوب هدش »ناتسب هدب« لماعت ـىعون دراو اسيلك .تساار دوخ ىناحور ىاهزاين ضوع رد و درك�ىم نيمأت ار سلوپ ىدام ىاهزاينزگره و دراد�ىم هاگن ار باسح رتافد دنوادخ .دومن�ىم تفايرد دنوادخ زا

نيمـأت هب تبـسن هك ىئاسـيلك !دنك�ىمن شـومارف ار ناسنا ـىناحور دوس.تسا ريقف ىئاسيلك ،دنك�ىم ىهجوت�ىب نارگيد ىدام ىاهزاين

حانىبانـى روعى قرا نـولس هداياى آنهـا ر پوبانى (آيـه ١٨).(٣) قرگىندبانگاه نهاده شده است. در زاى جالل خدا بر قريست كه برمى�نگر

لجوع كنيـد اوجود دارد (رحانى» وبانى روهائى نظير «قـرمسيحى چيزيمحانى بسـپـاربانـى روا چون قرس ٥:٢). ما بايد بدن�هـاى خـود رپطـرانيانا (عبرانيان ١:١٢-٢)، همان طور كه ستايش لبـهـاى خـود ر(عبر

انيان ١٦:١٣) وند است (عبراى خداوبانى بر١٥:١٣). اعمال نيكو، قرميـانيـم (رونيز هدايت جـان�هـاى گـم�شـده�اى كـه نـزد مـسـيـح مـى�آور

ا چون كاهـنـانـىان اهل فيلـپـيـه رلس در اينجـا ايـمـان�دار١٦:١٥). پوند تقديم مى�كنند.بانى به خداوان قرا به عنومى�بيند كه هداياى خود ر

ينتريزين و عزظ� مى�بينيم كه بهترا مودر نور مالكى ٦:١-١٤ خود رند تقديم كنيم.ا به خداوداشته�هاى خود ر

بى فيلپيـان مـحـسـوا تنها هـديـه�اى از سـولس اين هـدايـا رلى پـووكلهايش از آسمان مى�داند. اعتماد و تـوفع نيـازا رمنى�كند بلكه آنهـا ر

جـود دارد.ند بود. تقابل جالبـى بـيـن آيـات ١٨ و ١٩ ولس بـه خـداوپوفع كرديد وا رهاى مرنه تفسير منود: «شما نيـازا اين گوان آن رشايد بتو

لىآورديد، وا برفع مى�كند. شما يك احتياج مرا رهاى شما رخدا هم نيازاهد كرد. شما از فقر خود داديد،آورده خوا برخدا متامى احتياجات شما ر

اهد آورد!»خوا با غناى خود در جالل برلى خدا نياز شما روقتـىا تأمين كـنـد. واهى�هاى مـا رياده�خول نداده كه متـام زخدا قـو

اى جالل خدا باشد،گى كند و خدمتش بـرنداده خـدا زند خدا در ارفرز مى�گفت:اهد شد. هادسن تايلور غالباآورده خوهايش برآنگاه متامى نياز

اى جالل خدا اجنام شود، هيچ كمبودىش خدا و برقتى كار خدا به رو«واهد آمد.»در منابع خدا پيش نخو

سم بودارد كليسائى شد كه سالهاى سـال در آن رانـى وكشيش جوايش دهد. او بهار افزى در بازمايه�گذاريق سرا از طربودجه ساليانه خود ر

افق نيست: «بيائيد دعـانامه مـوان كليسا گفت كه با اين بـرهبـرهيئت رآورد. در آخر هر ماه متام حساب�هاا برهاى ما ركنيم تا خدا خودش نياز

يـد،ا در ردي� آخر بگذاريد و حقوق مـرا بپردازا تسويه كنيد و مخـارج ررحمتاى پرداخت حقوق من نباتشد، فقط من يكى به زل كافى براگر پو

حمـتى به زمى�افتم، نه كليسا و با اين كار فكـر منـى�كـنـم كـس ديـگـرت هم كشيش و همان مطمئن بودند كه در اين صورهبربيفتد!» هيئت ر

تلى چنين نشد. هـر مـاه متـام صـورنـد، وكليسا دچار دردسـر مـى�شـولين بار در طىاى اوحساب�ها و مخارج پرداخت شد و در پايان سال بر

ى در صندوق كليسا باقى مانده بودسالهاى متمادى، مبلغ چشمگيرتقناعت از منابع كافى حاصل مى�شود. منابع ما مشيت خدا، قـدر

گىندهاى زعده�هاى خدا هستند. اين منابع، كفايت متام نـيـازخدا و واى ما نيز كافى باشد.اند برا مى�كرد و مى�تولس رپو

XŽUMP “«— ±¥∞±¥± bOýUÐ œUý

±≥

X+bš tÐ ÊUOáKOG o¹uAð

ا به امتـامل رسـولس رحال كه مطالعه اين نامـه جـالـب و عـمـلـى پـوين نتيجه�اى كـه ازفته�ايد از دست ندهيد! بهـتـرا�گرا فرسانديد، آنچـه رر

اينيسنت است. بنابرخنت بلكه زمطالعه كالم خدا به دست مى�آيد، نه آموائه مى�دهم.گى شما ارنداى حفظ شادمانى در زهنمود بردر اينجا چند ر

اينيد.ا به خداوند بسپار١) در ابتداى هر روز فكر و ذهن خود را بـهان، شمـا رادربخشى از تقـدس و عـبـادت شـمـا اسـت: «لـهـذا اى بـر

مقدس~ندهبانى زا قرحمت�هاى خدا استدعا مى�كنم كه بدن�هاى خود ررل شما است و همشكل اين جهانانيد كه عبادت معقو خدا بگذر~پسنديده

يافتا تبديل دهيد تا شما درت خود رگى ذهن خود صورمشويد بلكه به تازميان ١:١٢-٢). كامل خدا چيست» (رو~ى پسنديده نيكو~ادهكنيد كه ار

يد.ا با ايمان به خدا بسپاراده خود رپس در آغاز هر روز، بدن، ذهن و ار.دنك هزات ار امش نهذ ادخ مالك قيرط زا سدقلا9حور ديهد هزاجا )٢

.تسا ىزوريپ و ىداش ليصحت ~همزال سدقم�باتك هنازور و مظنم هعلاطمقتى دعا مى9كنيد، از خداوند بطلبيد كه در آن روز به شـمـا٣) و

حانى و دل مطمئن عطا منايد.اضع و مطيع، دل رواحد، دل متودل وا تنظيم مى�كنيد، مطمئن شويد كه نقشه�هايتانانه خود رنامه روزقتى برو

ى گردد كهميت شما از آن شادى و سرورجب محروى نيست كه موطوراهد. شايد مجبور شويد كه با شخـصـى مـالقـاتاى شما مى�خـوخدا بـر

ا بهم راضع الزيد. از خدا بطلبيد دل متوكنيد كه عالقه خاصى به او نداربه�اى سخت شويد. در ايـنگير جتـرم باشد درشما عطا كند. يا شايـد الز

ا به شما عطا منايدخورد با مشكالت رى برت از خدا بطلبيد كه نيروصورستهائى كه دوجه مسيح و اجنيل بشويد و نه به چيزكز متام متوو با متر

يد.يد يا نداردار اگر احساس كرديـد كـهمائـيـد.ا بيازل روز افكـار خـود ر٤) در طو

نامها از دست داده�ايد، بايستيد و به كارنى خود رسالمتى و شادى دروصتى داشتـه9امآيا يك9دل و يك فكر هستم؟ آيا فـرخود نگاه كنيـد.

ىا جالل دهم و از آن استفاده نكرده9ام؟ آيا علت و فشاركه مسيح رجـهاگر متوا از دست بدهـم؟ اضع رجب شده كه دل متـوجى مـوخار

ندتكب گناه شده�ايد، بالفاصله به گناهان خود نـزد خـداوشديد كه مـراگرديد و اشتباه خود رت امكان بازحنا ٩:١). در صورل يوار كنيد (اواقر

اهيدايتان مقدور نباشد، از خدا بخوان اشتباهات بران كنيد. اگر جبرجبراى شهادت به شما بدهد.ى برصت ديگرفر

لس در اندرز پوا محافظت كنيد.ه9هاى دل و ذهن خود راز٥) درواست... مجيد... عادل... پـاك...چه ريد: «هرا به ياد آورفيلپيـان ٨:٤ ر

ى ناشايستجميل... نيك نام... باشد، در آنها تفكر كنيد.» هر گاه فكراگر آنى آن بايستيد. بالفاصله جلواه مى�يابد، يا ناپاك به ذهن شما ر

شادىشد مى�كنيد و نهايتايشه مى�گيرد و رانيد، را در ذهن خود بپروررىا به سوه�هاى آتشين» خود رقات شيطان «نيزبايد. گاهى اوا مى�رشما ر

ى اجناميق مردمان ديگـرا از طرتاب مى�كند و گاهى كـار خـود رشما پراى غلبه بر افكار غلط اين است كه فكرشها برين رومى�دهد. يكى از بهتر

قتاى حفظ كردن كالم خدا وا با كالم خدا پر كنيد، پس بركر خود رو ذيد.بگذار

عـىضـو٦) به خاطـر داشـتـه بـاشـيـد كـه شـادى شـمـا نـبـايـد مـواى جتليل مسيـح و كـمـك بـهاه خدا بـراهانه باشد، بـلـكـه رخودخـو

ان و آخر خودتان، وم ديگرل مسيح، دو اويق شما است.ان از طرديگرنتيجه آن شادى است.

±¥≥ bOýUÐ œUý