31
ﺧﻮدﻛﻮﻟﻮﻧ ﯿ ﺎﻟ ﯿ ﺴﻢ/ ﺧﻮدﺑﺮد ە ﮔﯽSelf-Colonialism ﺑﮫﺰاد ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽBehzad Khoshhali ﺗﺪوﯾﻦ اﻟﮑﺘﺮوﻧﯿﮑﯽ : اﻧﺘﺸﺎرات ﺧﺎک ﮐﺎﻧﺎداwww.xakk.ca ٢٦ ڕەﺷ٢٦٢٦ ﮐﻮردی١٧ ﻣﺎرس٢٠١٥

خودبردەگی/خودکولونیالیسم

Embed Size (px)

DESCRIPTION

Self Colonialismبهزاد خوشحالیBehzad Khoshhaliتدوین الکترونیکی : انتشارات خاک – کاناداwww.xakk.ca 26 ڕەشەمە 2626 کوردی١٧ مارس ٢٠١٥

Citation preview

Page 1: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

گیەخودبرد/سمیالیخودكولون

Self-Colonialism

خوشحالی بھزاد

Behzad Khoshhali

کانادا –تدوین الکترونیکی : انتشارات خاک

www.xakk.ca

٢٦ مکوردی ٢٦٢٦ڕەش

٢٠١٥مارس ١٧

Page 2: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

:شود یم مواجه دیتھد سه با است سرخورده خود ی جامعه در سلطه استقرار از كه یفرد

.دارد قرار دیتھد معرض در یعاطف دگاهید از نخست

.است دیتھد مورد یاجتماع تیفعال دگاهید از دوم

.است مواجه دیتھد با جامعه به تعلق دگاهید از سوم

در مقاومت" به ای تینھا در كه مشخص ییایجغراف طیمح كی در انسان كی از است یواكنش سرآغاز دیتھد سه نیا دگرگون را اعتقادات،آن نیتر گرفته یپا و نیاستوارتر شدن متزلزل با ای و شد خواھد منجر"دیتھد برابر

پس ستیالیكولون یھا میرژ كه دھد یم نشان خیتار.ساخت خواھد استوار یدیجد ضوابط و نموده،مناسبات،روابط نه" فرھنگ،و در"میدا احتضار نوع كی جادیا"یبرا را خود ،تالشیبوم فرھنگ رفتن نشانه ،باینظام فتح انیپا از

ھم و است زنده ست،ھمین ھم و ھست ھم ردیپذ یم ریتاث استیس نیا از كه یبوم فرھنگ.اند كرده آغاز آن"كامل مرگ .است گرفته قرار نبود و بود طیشرا در یعبارت به و شده ییایموم

،فردییایموم فرھنگ در.است روح فاقد عوض در اما سالم است یداست،كالبدیپ نامش از چنانكه ییایموم فرھنگ و دیآ یدرم پا از خود جوھر و ذات اعماق در داده، دست از را خود مند شهیاند علت چون و شود یم یفكر جمود دچار

ی چھره خود است،دربرابر برخورده بست بن به خود یبوم تیھو در كه او.دھد یم دست از زین را خود تداوم لیم و است یمیدا دیتجد و جنبش و عمق و یشكفتگ و تحرك یسلطه،دارا یادعا به كه ندیب یم را یفرھنگ ظاھر و بندهیفر هیاول فرھنگ به نسبت و دھد یم دست از را خود یاتكا نقطه رو نیا است،از غیتبل اثر بر آن شدن متورم شاھد خود او كھن فرھنگ معلول اوست ریبانگیگر كه یبیمصا و یبدبخت كه ردیپذ یم او.كند یم انزجار و نفرت احساس شیخو ی

را خود فرھنگ كه او.كند یم حركت یلیتحم فرھنگ یسو به جیتدر خود،به فرھگ نمودن مطرود و محكوم با و اوست دست به را خود فرھنگ ی ماندهیباق و كند یم اریاخت زیآم شتاب یع،روشیسر ینیگزیجا یبرا ندیب یم رفته دست از

كشاند یم یبردگ به آگاھانه را كند،خود یم آغاز را انیجر نیا او كه یھنگام از.برد یم انیم از خود و اریاخت و اراده یرو از گانهیب تسلط رشی،پذ"یادرا یبردگ" ای سمیالیخودكولون.ندیگز یبرم را"سمیالیخودكولون"و

.است سلطه به آگاھانه دادن تن

ی واژه یمعرف پردازد،شامل یم آن ابعاد و سمیالیخودكولون ی واژه فیتعر به بار نینخست یبرا كه گفتار نیا روشنفكر،روشنفكر ی واژه فیست،تعریالیخودكولون عام یھا یگ ژهیآن،و نیتكو سم،مراحلیالیخودكولون .است ستیالیخودكولون روشنفكر یھا یگ ژهیت،وینھا در و ستیالیخودكولون

Page 3: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

[١]خود

:دارد متعدد یمعان نو یفلسفه در خود

آن كاربرد نیبنابرا است، فرد یواقع یخودآگاھ یكنندهانیب ”خود“ گرا،تجربه یفلسفه در: یاخالق و یروان یمعنا ــ1 .است منتسب یو به ”خودآگاھانه“ یھاحالت یھمه كه است یموجود مورد در

من: مانند است كاربرد یدارا زین دھدیم نسبت خود به و انجام عادت یرو از فرد كه یاعمال مورد در ”خود“ یواژه .دمید من دادم، انجام

حمل آن بر ،یواقع یخودآگاھ یدھنده لیتشك اعراض كه است یثابت یقیحق جوھر ، ”خود: “یوجود یمعنا ــ2 .ھم دنبال به خواه و باشند داشته وجود ھم با اعراض نیا خواه شوند،یم

شمار به یضرور شرط دو آن، تیھو و وحدت كه نظر نیا از است، ”مدرك“ گرانیب ”خود“ یواژه: یمنطق یمعنا ــ3 و ندیآیم

.رندیگیم بر در را دو آن ذھن، تصورات ارتباط شھود، در متفاوت بیترك

. رسدیم ظھور به یاجتماع یتجربه در كه است یاجتماع یساختار ◌ً اساسا خود: یشناخت جامعه دگاهید از ”خود“ ــ4 و است ممكن ریغ برسد، ظھور به یاجتماع یتجربه از خارج كه ی”خود“ آوردن در تصور به یشناختجامعه دگاهید از .رسدیم ظھور به آن چارچوب در ”خود“ كه است یرفتار موجد ،یاجتماع یتجربه نیا

كل كه هیاول و یعنصر یھا”خود“ از كی ھر و منعكس را یاجتماع فراگرد كل ساختار و وحدت كامل، شكل در ”خود“ در فرد كه را یفراگرد گوناگون یھاجنبه از یكی ساختار و وحدت خود ینوبه به آمده، وجود به ھاآن بیترك از مذكور

.سازندیم منعكس است، لیدخ آن

Page 4: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

:دارد وجود یعموم یمرحله دو ،”خود جامع رشد“ ◌ً اصطالحا ای ”كامل خود“ به ”خود“ حركت یمرحله در اما

جھت در و او جھت در گرید افراد خاص یرفتارھا افتنی سازمان با ساده طور به فرد شتنیخو مرحله؛ نیاول در شتنیخو آن مرحله، نیدوم در اما د،یآیم وجود به ھستند، یو االشتراكمابه كه یاجتماع مشخص اعمال در گر،یكدی

گروه كل یاجتماع یرفتارھا یافتگیسازمان از بلكه شود،ینم لیتشك یفرد خاص یرفتارھا نیا یافتگیسازمان از فقط كه ردیگیم صورت بیترت نیا به جامع رشد به خود دنیرس. دیآیم وجود به زین دارد تعلق بدان فرد كه یاجتماع یاجتماع رفتار یفرد بازتاب صورت به و دھدیم سازمان یگروھ ای یاجتماع رفتار صورت به را گرانید یفرد یرفتارھا

.دیآیم در

:است یاساس یژگیو دو یدارا ”خود“ فوق، فیتعار اساس بر

.یاجتماع یتجربه در ظھور ـ1

.آگاه”◌ِ خود“ ـ2

آن بر یآگاھ عنصر و بوده اراده اعمال و یورزشهیاند به مشروط و یاجتماع فراگرد كی از یانعكاس ”خود“ نیبنابرا .است حاكم

سمیالیخودكولون

فیتعر از ریناگز ،یبرابر نیا هیتوج یبرا. است ”یاریاختیبردگ“ مفــھوم به معنا، نیترساده در ”سمیالیخودكولون“ یكی بودن منقاد و عیمط ای گرانید یاراده برابر در آوردن فرود سر یمعنا به یبردگ. میھست] ٣[”اریاخت“ و] ٢[”یبردگ“ [٤].است ”یاكتساب“ ای یعیطب یروھاین از

Page 5: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

آن یب است عمل كی انجام ییتوانا از اراده یبرخوردار ای و ریپذامكان موضوع دو از یكی انتخاب قدرت زین ”اریاخت“ [٥].شود محدود یخارج عوامل و علل رھگذر از كه

تیرضا و درخواست به بنا آن به دادن تن سلطه، یداوطلبانه انتخاب یمعنا به ”یاریاخت یبردگ“ بیترت نیا به .است نمودن سلب خود از را بودن آزاد یعیطب حق و یشخص

:است فیتعر قابل زین گوناگون علوم دگاهید از ”سمیالیخودكولون“ اما

و ”یاكنون و نجایا“ منافع به یابیدست ھدف با ”یخـودظاھر“ به آوردن یرو: یروان ــدگاهید از ”سمیالیخودكولون“ ـ1 :میپردازیم ھاآن یمعرف به كه دارد وجود یدیكل اصطالح سه دگاهید نیا در است؛ ”یقیخودحق“ گذاردن كنار

كه دارد وجود كتای و افتهی وحدت ی”خود“ م،یدار تعلق بدان كه یاجامعه یكل نوع چارچوب در ،یعاد طور به و ندارد یروح ثبات ل،یدل ھر به كه یشخص شود، شكسته تواندیم كتای ”خود“ نیا اما. شودیم دهینام ”یقیخودحق“

برآوردن سر به است ممكن كه دھدیم دست از را ھاتیفعال از یبعض امكان است، دچار ”یتیشخصشقاق“ ینوع به برابر در ”یخودظاھر“ نیا یریگشكل. شودیم دهینام ”یظاھر خود“ خود، نیا شود، منجر یگرید تیشخص

شقاق یدهیپد. آوردیم دیپد تیشخص شدن دوپاره یبرا را نهیزم كه است ”خود“ نوع دو آمدن وجود به ،”یقیخودحق“ بیترك آن در كه هیاول یھا”خود“ به را آن و آمده وجودبه ”كاملخود“در كه است یشكاف ای یشكستگ معلول تیشخص جامع شتنیخو و بوده لیدخ آن در شخص كه یاجتماع فراگرد مختلف یھاجنبه با مراتبھم، یعل و اندداشته حضور

.كندیم هیتجز شدند،یم مربوط است دهیرس ظھور به آن در زین

حضور ”اكنون“ و یماد وجود ی”نجایا“ حول در روزمره، یزندگ تیواقع گفت توانیم ”یاكنون و نجایا منافع“ مورد در ”اكنون و نجایا“ كه چه آن. دارد قرار روزمره یزندگ تیواقع به توجه كانون در ”اكنون و نجایا“ نیا. ابدییم سازمان

روزمره یزندگ تیواقع حال، نیا با دھد،یم لیتشك را ”یآگاھ تیواقع نیترمحسوس“ كند،یم عرضه روزمره یزندگ در. ردیگیم بر در ندارند، حضور ”اكنون و نجایا“ در كه ھم را ییھادهیپد بلكه شود،ینم ختم یفور یحضورھا نیھم به تجربه ــ ◌ً مكانا چه ◌ً زمانا چه ــ ھاآن یدور و یكینزد متفاوت درجات به بسته روزمره یزندگ كه است یمعن بدان نیا و ینیع دخالت دسترس در ◌ً مایمستق كه است روزمره یزندگ یمنطقه دارد، قرار فاصله نیتركینزد در چهآن. شودیم

دھد، رییتغ را تیواقع تا شودیم انجام عمل آن، در كه است یجھان یرندهیدربرگ منطقه نیا. است واقع یجسمان كه یمعن نیبد دارد؛ قرار یعمل یھازهیانگ یسلطه ریز ،یآگاھ كاركردن، جھان نیا در. شودیم كار آن در كه یجھان انجام است قرار ای است شده انجام ای است، شدن انجام حال در كه است یكار تابع ◌ً عمدتا جھان، نیا به توجه .دارد تعلق كه است یجھان نیترناب ب،یترت نیبد یجھان نیچن. شود

Page 6: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

یزندگ تیواقع اما كند،یم عرضه ھم، به مرتبط اتیذھن از یجھان صورت به را خود ◌ً مضافا روزمره، یزندگ تیواقع ای نفع چگونهیھ كه ھستند یمناطق ای ھانیا یول. ندارند قرار دسترس در كه ھست زین یمناطق یرندهیبرگ در روزمره

دخالت قابل ای یدسترس قابل ”بالقوه“ یمناطق ◌ً انایاح كه سبب بدان ای و ندارد وجود ھابدان نسبت یعمل یعالقه ترقیرق ◌ً نوعا دسترس، از دور مناطق به نسبت عالقه ای نفع احساس. است میرمستقیغ آن به نسبت عالقه ھستند،

كه است ییایاش و امور یمجموعه متوجه بودن، نفعیذ احساس و عالقه نیشتریب. دارد یكمتر تیفور ◌ً قطعا و است اصطالح اصطالح، نیا برابر در اما. است ”یكنون و نجایا منافع“ از یفیتوص نیا. دارند حضور روزانه یمشغله در ،”یاكنون و نجایا منافع تیواقع“ از فراتر كه دارند وجود ”یمتعال منافع“ و ”یآت و آنجا مصالح“ نام به یگرید .پرداخت میخواھ زین اصطالحات نیا به ادامه در. ھستند ”اتیواقع تیواقع“ و ”البدلیعل تیواقع“

به آن نمودن وارد و یاجتماع فراگرد چارچوب در باالدست فرھنگ سلوك اخذ: یفرھنگ دگاهید از ”سمیالیخودكولون“ ــ2 .انجامدیم یفكر عادات شدن دگرگون به و شودیم تفكر وارد كننده نییتع عامل عنوان به كه است یشخص یتجربه

اخذ اثر بر مردم رفتار و سلوك طرز و یاجتماع ساختار در یدگرگون: یاجتماع دگاهید از ”سمیالیخودكولون“ ــ3 یبوم یاجتماع ساختار ،یفرھنگ و یاجتــماع ،یاسیس گوناگون ینھادھا ورود با كه ملت كی یسو از گانهیب فرھنگ

شمار به یگرید فرھنگ اخذ از یناش یبوم یاجتماع ساختار تنش توانیم را ”سمیالیخودكولون. “سازدیمـ متأثر را راتییتغ به ابنده،ی دوام ساختار لیدل به مدت بلند در اما د،ینمایم یموقت مدت، كوتاه در اگرچه یژگیو نیا. آورد .كندیم خلق دگرساخته یانتظام ده،یانجام موجود یاجتماع نظم

رشیپذ آن، گرحیتوض كه روش كی از یبخش عنوانبه خودآگاھانه شیفرسا: یاسیس دگاهید از ”سمیالیخودكولون“ ــ4 .است ”برفرمان“ عنوان به خود نقش رشیپذ و ”فرمانده“ عنوان به ”گرانید“ نقش

:دیگویم ”اطاعت استیس“ كتاب در ”یدوالبوئت نیات“

كهآن جز ندارد چیھ قتیحق در …شتریب نه دارد بدن كی و دست دو چشم، دو فقط راندیم فرمان شما بر كه یشخص“ اگر رد؟یبگ نظر ریز را شما تا دارد چشم ھمه نیا كجا از دیندھ چشم او به شما اگر. كند نابودتان تا دیاداده او به شما پا او به خود شما اگر كند؟ سركوبتان تا كندیم فراھم بازو ھمه نیا كجا از د،ینبخش بازو و دست او به خود شما

یچطور دیندار یارزان قدرت او به خود شما اگر كند؟ لگدمال را شھرتان است قادر پاھا كدام با و چگونه د،ینبخش بازو زور با میگوینم. . . بتازد؟ شما به كندیم جرأت چطور د،ینكن یكارھم او با اگر كند؟ تحكم شما بر تواندیم

چگونه كه دید دیخواھ گاهآن د،یدھ انیپا او از خود تیحما به است یكاف فقط میگویم بلكه دیكن ساقط را جبار [٦].”شكندیم ھم در و گرددیم متزلزل میعظ یكرهیپ نیا ستونیپ

Page 7: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

شدن دگرگون و ینقش یالــگوھا ســاختن دگـــرگون یبرا آگاھانه تالش: یھنجار دگاهید از ”سمیالیخودكولون“ ـــ5 .است ھنجارھا

نوع نیا. است یگرید در شدن رفتهیپذ خاطر به خود طرد: یساختار دگاهید از ”سمیالیخودكولون“ ـ6 تیشخص یآدم كه است معنا نیا به ھگل دگاهید از شودیم ھم] ٧[”یشتنیناخو“ به ریتعب آن از كه ”سمیالیخودكولون“

یآدم كه است معنا نیا به ماركس نظر از اما است تریغن یاول از كه شود یگرید انسان و دھد دست از را خود نینخست یھاقدرت كه یاگونه به دھدیم دست از ینید ای یاجتماع ای یاقتصاد عوامل ریتأثتحت را خود یخودمختار و یآزاد

از را خود یآزاد شود،یم ”شتنیناخو“ انسان یوقت نیبنابرا. كنند رفتار یتجارت یكاال كی چونھم او با بتوانند حاكم [٨].شودینم شناخته تیرسم به او یبرا ”یخودمختار“ گونهچیھ كه شودیم گداخته یاجامعه یكوره در و داده دست

[1]SELF

[2] ESCLAVAGE

[3] FREE WILL

٩٣ ص ،یسجاد صادق و یسینبرگ كاظم ترجمه با،یصل دكتر ،یاجتماع علوم و فلسفه نامهواژه [4]

١٩ ص ھمان، [5]

٦٠ ص یمعنو یعل یترجمه ، یدوالبوئت نیات ، اطالعات استیس [6]

[7] ALIENATION

٢٨ ص ، یاجتماع علوم و فلسفه ینامهواژه [8]

نظر ٢| ثابت لینک| خوشحالی بھزاد توسط شده نوشته

Page 8: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

Wed 29 Aug 2007 22:17

(٢)سمیالیخودكولون

”سمیالیخودكولون“ نیتكو

:از عبارتند یكل طور به ”سمیالیخودكولون“ مراحل

[١].یفرھنگ سمیالیكولون ــ1

.یفرھنگ متناظر میدا راتییتغ ــ2

.یفرھنگ اتیمقتض با یجیتدر یھماھنگ ــ3

.یواردات یھاارزش سود به یبوم یھاارزش و یواردات یھاارزش انیم دیجد یموازنه جادیا ــ4

لهیوس به ـغـاتیـلتـب و رسانــه آمــوزش، یابزارھــا از استفاده با سلطه تحت گروه یذھن فلج ،یفرھنگ سمیالیكولون [٢].است سلطه گروه

یگرید دوران ،”ینظام تیحاكم“ دوران از گذار با كیكالس سمیالیكولون كه شودیم آغاز یھنگام یفرھنگ سمیالیكولون یھنرھا تا یفرد یرفتارھا از نو، یمعان نظام كی دنیآفر یبرا تالش در و آوردیم وجود به را قدرت اقتضاء از

.سازدیم متأثر را جامعه كی یمتعال

Page 9: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

،یجد مقاومت بدون ”ستیالیكولون“ مكتوب فرھنگ ھست، زین یشفاھ ◌ً معموال ”یكولون“ فرھنگ كه جاآن از یراحت به را ”یكولون“ یمعنو اتیح یھانقش و داده قرار ھدف را ییعقال ریغ و یتعبد ،یسنت ◌ً غالبا یھاپوسته

.دھدیم رییتغ

ھاتیقابل رییتغ با داده قرار ریتأث تحت زین را شنــاخت و ادراك یھاحوزه ،یشیگرا و یارزش یھاحوزه در رییتغ نیا و یبوم یجامعه یگذشته یھاسنت از گسست محصول كه آوردیم وجود به ھاانسان در یاژهیو تیشخص بـاورھا، و

.است ستیالیكولون توسط شده بیتخر یشفــاھ فــرھنگ دگرســاخت

یھایوابستگ سود به مناسب یھاطرح نیتدو و دیجد تیھو به یبخشتیمشروع سلطه، گروه یفرھنگ تیھو لیتحم یاجزا شده، منجر سلطه تحت جامعه یبالندگ و یفرھنگ تحول ،ییایپو ت،یھو رفتن دست از به ◌ً جایتدر د،یجد است زمان نیا از. انجامدیم سلطه تحت یجامعه یفكر و یذھن یھایآشفتگ به ساخته، متأثر را فرھنگ یمعنو و یماد یخوباختگ“ به ادامه در و منجر سلطه گروه یسو از ”انهیمداراجو واكنش“ بروز به ◌ً ابتدائا ”یفرھنگ تراز یكسر“ كه

به و ردیگ قرار گرید فرھنگ مقابل در یفرد كه شودیم یناش جا آن از ”یفرھنگ یباختگ خود. “شودیم منجر ”یفرھنگ تیھو یپا به را خود یفرھنگ عناصر یھمه و برخورد آن با خود فرھنگ تیھو سلب و یفتگیش با خاضعانه صورت یفرھنگ تحول به اتكاء نفس، به اعتماد ،یرأ استقالل حالت، نیا در. ردیبپذ را گانهیب عناصر و یقربان گرید یفرھنگ

تحت گروه و شد خواھد آغاز یاطرفهكی یفرھنگ ستد و داد و رفته نیب از خود به اعتقاد ھمه از ترمھم و خودساخته حقوق ت،یمالك خانواده، قانون، شامل یاجتماع سازمان جیتدر به و آرام خود، خاص ییایجغراف چارچوب در سلطه

را خود یجامعه یكل روح داده، دست از حق نیتریھیبد عنوان به را خود یعیطب حقوق و یاجتماع قرارداد ،یفرد .دینمایم سلطه گروه باالدست فرھنگ یرایپذ

و مجسم ،یمجاز صورت به عادات یالقا و دھدیم رییتغ تجدد نام به را یفكر راثیم كه یفكر نینو عادات یالقا ملت، كی فرھنگ زوال یبھا به كه انجامدیم یباطل یمجردساز به و منجر سلطه تحت فرھنگ یازكارافتادگ به ،ینیع

.نشاندیم یكرس به را سلطه گروه فرھنگ

بر شود،یم القا جامعه به غاتیتبل و رسانه ریتأث تحت آن از یمحدود یھاتكه و ھاجرقه ابتدا كه یفرھنگ بیترت نیبد نیعج جامعه ینھاد ساختار و عادات با و كرده دایپ الیاست برجامعه افته،ی گسترش آموزش قیطر از قیتزر اثر پس، آن از توانیم كه ابدییم رییتغ یاگونه به جامعه یاجتماع و یاسیس ساختار نسل، سه ای دو طول در شود،یم

.نمود نیتضم مندضابطه طور به آن میدا رشد یبرا یریناپذوقفه آھنگ

دیجد ییسو و سمت به را آن و نمود دیجد الزامات سلسله كی قبول یآماده را جامعه كه گاهآن یفرھنگ سمیالیكولون مردم خود دست به ،یفرھنگ ”یباختگ خود“ از منبعث كه آوردیم دیپد ”سمیالیخودكولون“ نام به یمحصول ، داد سوق

یاجتماع یكھنه یھاارزش عنوان به را خود یجامعه یفرھنگ یھاارزش افته،ی الیاست جامعه بر ،یبوم جامعه در

Page 10: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

مسلط فرھنگ كه ازآنجا و كندیم لیتحم خود یجامعه به ”متجدد نیجانش“ نام به را دیجد یواردات فرھنگ و شناخته .ابدییم یاكنندهرهیخ یبرجستگ مردم، یروزانه امور در

غاتیتبل و رسانه آموزش، یابزارھا با سلطه تحت گروه یذھن فلج سلطه، یینھا ھدف ،یفرھنگ سمیالیكولون در اگر به یفرھنگ ییالقا خود ”سمیالیخودكولون“ در است، ”یفرھنگ دیسف لوح“ استیس به دنیبخش یتجل ،یعبارت به و در ،یاجتماع ساخت یخودساخته یدگرگون با لوح، نیا محصوالت كه یاگونه به و انجامدیم ”یخاكسترلوح“ جادیا

.شوندیم مبتال یدوگانگ ینوع به تینھا

”ستیالیخودكولون“ عام یھایگیژیو

با كه بود خواھد یكس زین ”ستیالیخودكولون“ ◌ً طبعا. میپرداخت ”سمیالیخودكولون“ یواژه فیتعر به نیا از شیب یواژه در موجود ”خود“ كه میكنیم دیتأك گرید بار. است درآمده سلك نیا به ”سمیالیخودكولون“ از یرویپ ”ستیالیخودكولون“ شك،یب و است دهیرس ظھور به یاجتماع یتجربه در كه است آگاه ”خود“ كی ،”سمیالیخودكولون“ .ھست یژگیو نیچن واجد زین

یآگاھ و ”ستیالیخودكولون“

اما است، آگاه تضاد به ”ستیالیخودكولون“ است آن یشناختروان یحوزه در ”ستیالیخودكولون“ عام یژگیو نینخست خود از نفرت یاحمقانه احساس با ابتدا انكار نیا. كند انكار را ”خود“ وجود كندیم تالش ”خود“ نمودن سازگار یبرا

.انجامدیم ”خود با كاریپ“ لزوم به سرانجام و شودیم خود ”انكار“ ای ”ینف“ یمرحله وارد سپس شود،یم آغاز

انكار، از منظور ب،یترت نیھم به. ھستند جنس كی از اما گر،یكدی خالف بر كه ھستند ییزھایچ تضاد، از مقصود .گنجدیم شهیاند در یبوم اجتماع یعیطب طیشرا از متأثر كه است ییھاآرمان از شستن دست

Page 11: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

ھنگام به و فیتوص ،”انكار“ زمان در ه،یتوج ،”نفرت“ یمرحله در سكوت، ،”تضاد“ یمرحله در ”ستیالیخودكولون“ خود، بزعم او. زدیبر یگرید قالب در را خود زور به و ختهیگر ”یواقع خود“ از تا دھدیم حیتوض خود، با ”كاریپ“ ای آورده ارمغان به او یبرا ”بودن خود“ كه یسرنوشت از تا كندیم یكوبهیما یگرید واكسن قیتزر با را ”خود“ یماریب

.بماند مصون ریتحق از خود اصطالح به و رھا آورد خواھد

ھمواره ”خود انكار“ هیتوج در او. كند شهیپ یسازگار بتواند تا كندیم هیتوج و ردیپذیم داند،یم ”ستیالیخودكولون“ یواژه مشتقات ◌ً تعمدا جا نیا در ”بمانم یباق خواھمیم كه؟ یبرا: “كندیم مطرح كنندگان سوال برابر در را پاسخ كی صورت در مختلف اشكال در البته و ــ یمتوال یھازمان در وجود استمرار و دوام یمعنا تا میابرده كار به را] ٣[”بقا“

را خود وجود كند،یم تالش اكنون، یبستره در ”خود“ انكار با ،”ستیالیخودكولون“ ،]٤[شود استخراج آن از ــ لزوم .ببخشد قوام را منسجم یسازكپارچهی انیجر ینوع ب،یترت نیبد و دهیبخش استمرار ریمتغ یھادهیپد پس در

تیواقع و ”ستیالیخودكولون“

به یاكنون و یینجایا یستیز طیشرا. است ”یاكنون و یینجایا“ یستیز طیشرا ،”ستیالیخودكولون“ گرید یژگیو شامل ”تیواقع“ ”ستیالیخودكولون“ كی دگاهید از. است ”تیواقع“ عنوان به امروز یفور ازین به دنیبخش عمل یمعنا

كی یبرا است، ادراك از ریغ ”تیواقع“ از وجه نیا نیبنابرا حاصلند، بالفعل كه است یاھداف و ایاش مجموع ◌ً غالبا ،یدسترس قابل بالقوه مناطق و شودیم محسوب تیواقع است، بالفعل و دارد تینیع چهآن ”ستیالیخودكولون“

نیدتریشد و نیتریفور در را خود مره، روز یزندگ واقع، در. است خالقه كشش فاقد موارد یاریبس در و ترقیرق .است ”یحتم و ریناپذ انكار تیواقع“،”امروز یفور ازین“ كه یاگونه به است كرده لیتحم یآگاھ بر وجوھش

معنا بدان و ”یقیحق“ و ”یوجود“ مترادف تیواقع نجایا در. كندیم حركت ”تیواقع“از یمتفاوت یھاعرصه در یآگاھ اما نیب. است آمده در ادراك به و آگاه خود از كامل طور به كه است یفكر ییروین ھر و است روین یموجود ھر كه است

وجه“ ت،یواقع نیا. كندیم عرضه ”اتیواقع تیواقع“ عنوان به را خود كه ھست یمورد ت،یواقع متفاوت یھاعرصه ”یفراكنون“یمرزھا و ھاارزش و ھاروش شناخت ییعقال كنش روزمره، یزندگ ضرورت از فراتر كه است ”تیواقع یاعال .است

Page 12: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

از عبور با و تجربه را ”یفرھنگ سمیالیكولون“ عصر ،”سمیالیكولون“ دوران از پس كه سلطه تحت ملت كی مورد در كندیم لیتحم یآگاھ بر را وجوھش نیتردیشد روزمره یزندگ است، شده ”سمیالیخودكولون“ یمرحله وارد دوران، نیا اتینیع نیا. دینمایم رییتغ قابل ریغ كه است افتهی انتظام یاگونه به ای و دھدیم لیتشك را یعیطب رفتار یعبارت به و

.است برده فرو محاق در را ”اعال تیواقع“ كه است یكاذب تینیع روزمره،

قرارگرفته یمكان و یزمان فاصله نیتركینزد در كه چرا پندارد،یم ”تیواقع“ را روزمره یزندگ ،”ستیالیخودكولون“ حاكم آن بر ”عمل تیفور“ كه داندیم یجھان تابع را خود او. گرددیم یتلق تیواقع نیترمحسوس خاطر نیھم به است، به و است ساخته دور است ارتباط در او حضور با میمستق ریغ كه یابالقوه یعالقه از را او روزانه یمشغله و است با زین سلطه گروه ان،یم نیا در. است مانده غافل ”اتیواقع تیواقع“ درك و یمعان ینامتناھ یعرصه از خاطر نیھم

منافع و یعمل یھازهیانگ یسلطه ریز جامعه، در را افراد یآگاھ ”مشترك ھدف“ و ”مشترك یآگاھ“ افتنین قوام ھدف اقدام نیا كه كرد دینبا فراموش رساند،یم یاری ”یستیالیخودكولون“ تیوضع دیتشد به و داده قرار یاكنون و نجایا

جامعه در را ”یناآگاھ“ ◌ً نایع كه است جامعه به ”یآگاھ“ نام به ”شده فیتحر“ ھمواره یھایآگاھ قیتزر سلطه، گروه .میادهینام ”البدلیعل تیواقع“ را ”شده فیتحر“ یآگاھ نیا ما. پروردیم

امتداد ،یھست ”اكنون و نجایا“ از فراتر كه دینام ”یآت و آنجا مصالح“ توانیم را ”اتیواقع تیواقع“ فوق، لیتفاص با یمعنا به ــ یدستور معرفت مقابل ینقطه در یاثبات معرفت. گرددیم رھنمون ”یاثبات معرفت یحوزه“ به را یآگاھ

.ردیگیم قرار ــ بالفاصله یعمل منافع

[1] CULTURAL COLONIALISM

یخوشحال بھزاد ، كرد ملت یفرھنگ سمیالیكولون [2]

[3] TO SUBSIST

٩٢ ص ، یاجتماع علوم و فلسفه نامهواژه [4]

Wed 29 Aug 2007 22:17

(٣)سمیالیخودكولون

Page 13: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

جبر به اعتقاد و ”ستیالیخودكولون“

نیبد جبر رشیپذ. دارد مانیا سرنوشت مدت دراز تیجبر به و ردیپذیم را یاسیس اسارت جبر ،“ستیالیخودكولون“ ھرچه قبوالندیم بخود و دانسته ناتوان حوادث انیجر به دنیبخش جھت از را خود خردورز یاراده یآدم كه معناست

جبر رشیپذ اما. انتخابگر نه و است آزاد نه نیبنابرا است شده نوشته او یشانیپ بر ازل روز از دیآیم شیپ او یبرا یكس است موجود طیشرا بر او علم احاطه به باور و باالدست یاراده و قدرت به تمام و تام اعتقاد یدهییزا ،یاسیس از است، دهیفایب آن برابر در دنیورز مقاومت كه قبوالنده خود به یمحتوم سرنوشت است، رفتهیپذ را یاسیس جبر كه

رییتغ دگاهید نیا اثر بر را خود نقش یالگوھا كرده، بنا تیجبر به اعتقاد اساس بر را خود یارزش نظام رو نیا غالب نمودن سركوب و میعق با كه است چنان آوردیم وجود به خود یبرا جبرگرا ستیالیخودكولون كه یودیق دھد،یم

عتیطب] ١)[زهیغر( واژه نیا یریكارگ به از مقصود راند،یم زهیغر یسو به را انسان مدت، بلند در یعقالن یھاتیظرف [٣]”.است شناخت و فعل یھاوهیش با یمواز یوهیش عقل، و زهیغر: “دیگویم برگسون] ٢.[است عقل مقابل در

كردن یدرون یبرا یتالش ر،یناپذ اجتناب سرنوشت یشهیاند القاء یبرا سلطه گروه مندضابطه كوشش انیم نیا در گروه تیھو واداشته، یرونیب روابط از بسته چشم یرویپ به را ستیالیخودكولون جبر، نیآھن قانون تا است رابطه یاجتماع فرھنگ جذب به تینھا در ستیالیخودكولون یسو از یاسیس جبر رشیپذ كند،یم نوسان دچار را سلطه تحت

ھاآن پدران و اندبوده بردارفرمان ھمواره كه شوندیم بزرگ تیذھن نیا با ھاانسان: “دیگویم یالبوئت انجامد،یم گرید یرو سهیمقا و مثال به شیخو كردن متقاعد یبرا و ندارد وجود نیا جز یراھ كنندیفكرم ھاآن اند،ستهیز گونهنیا زین و جباران یبرا است بوده نیچن ھمواره كه حكم نیا به استناد با سرانجام، و پردازندیم گرانید از دیتقل به و آورندیم

[٤]”.گردندیم لیقا غاصبانه حقوق گرانستم

خیتار و ”ستیالیخودكولون“

نیا خواه رود،یم كار به گذشته در موضوع كی یپ در یپ و گوناگون تحوالت از یآگاھ مورد در خیتار یواژه امروزه یپ تحوالت مورد در نیچنھم و... و فلسفه خیتار علم، خیتار ملت، خیتار مانند ،یمعنو خواه و باشد یماد موضوع

Page 14: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

توانیم یباستان آثار و رسوم و آداب و اخبار مطالعه رھگذر از را ھاآن از یبرخ كه رودیم كار به زین تیبشر یپ در .پردازدیم كار نیھم خیتار علم و شناخت

نگرد؟یم خود خیتار به چگونه و دارد خیتار در یگاھیجا چه ”ستیالیخودكولون“ اما

مانع را خود تمدن و دهیپوس را یبوم فرھنگ منجمد، را خود ملت رسوم و آداب ز،یچ ھر از شیپ ،”ستیالیخودكولون“ ملت سرنوشت ش،یخو سرنوشت ،یریگمیتصم از ناتوان و افتدیم جدا خود خیتار از او. داندیم یعمود یارتقا

احساس نه گرید خود خیتار از یقطع شدن جدا با او سپارد،یم یگرید به آگاھانه را خود یخیتار تیمسئول و شیخو را خود خیتار قتیحق و جینتا او دھد،یم راه خود به یشك نه و دھدیم آزار را او گناه احساس نه كند،یم تیمسئول

.ستین لیقا ارزش حال، در چه گذشته، در چه یگروھ نشیآفر یبرا ◌ً اساسا و است سپرده یگرید به

و موھوم ییگراگذشته كی جز باشد، داشته وجود زین یخیتار یگذشته به یلیتما اگر ،”ستیالیخودكولون“ نزد و الھگان به قھرمانان و قھرمانان به پدران لیتبد ،”ستیالیخودكولون“ كی نزد یخیتار ریس. ستین زیآم مبالغه

یعام یخیتار خود، یھایپردازالیخ از موجود، تیوضع به یبخش یتسل یبرا ”ستیالیخودكولون. “است انیخدا به ”ستیالیخودكولولن. “دینمایم منتسب خود گذشتگان به را افتخارات ھمه ق،یدق و یعلم لیتعل از ناتوان و یزیریپ

یمشت آوردن بدست یایرو جز او یبرا زین ندهیآ و گرفته او از را حال ”یگرید“ چون. كندیم افتخار خود یگذشته .ستین یاكنون و نجایا منافع

،”ستیالیخودكولون“ ییگراگــذشته از ،”یكولون“ اذھان كردن مغشوش و ھاتوده بیفر یبرا ”ستیالیكــولون“ امــــا و موھوم ییگراگذشته از یآگھ با ”ستیالیكولون“ I love you“[5]”روسیو: كندیمــ استــفاده ممكن یوهیش نیبھتر به

و نیرید“ یگذشته ھمواره است، ”ساز قھرمان“ و ”كن درست كوه كاه از“ خیتار كی كه ”ستیالیخودكولون“ زیآممبالغه نمودن مشغول با تا كندیم منتسب یااسطوره یساختگ صفات یمشت او خیتار به و دیتمج را ”نیزر الیخ به ”حال“ تینیع از و ”گذشته“ یهیحاش به ”اكنون“ مركز از یسادگ به را او گذشته، به ”ستیالیخودكولون“ ”ستیالیخودكولون“ یاسیس یحسیب به مدت، انیم در روسیو نیا از یناش یماریب كه داستیپ ناگفته. براند ”احوال“ یبرا سلطه كه است یاچھره ھمان رفتیپذ خواھد ◌ً جایتدر د،یجد محصول و منجر ستیالیكولون مقابل در یكولون و .است كرده فیتعر او

و ”یكولون“ یتواننا بر زانیم ھمان به كند،یم دیتمج ”یكولون“ یگذشته از ”ستیالیكولون“ كه زانیم ھمان به یمعرف ”یكولون“ جامعه یبقا ”الزمه“ را خود حضور تداوم كه یابگونه گذارد،یم صحه حال زمان در آن ”یدرماندگ“ ،”ستیالیخودكولون“ بر یاگونه به ◌ً جایتدر شود،یم هیارا ”ستیالیكولون“ یسو از كه ییھافیتوص. كندیم

را خود ملت ”حماقت“ یحت و یاقتیلیب ،یاریاختیب تعادل، عدم مورد در سلطه ناتیتلق او كه شود،یم رگذاریتأث و اشتباه را خود ملت بحق یھاخواسته و ابدییم تحمل قابل ریغ را خود ”ملت“ یاخالق اصول یحت او. كندیم دییتأ

Page 15: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

باورھا، بیترت نیبد و داندیم ”یفطر“ یامر زین را خود ملت یدرماندگ كه رودیم شیپ ییجا تا او. داندیم افسانه .گرددیم دگرگون و تالطم دچار تیوضع نیا از متأثر ”ستیالیكولونخود“ نزد ھاكیتكن و ھاارزش

یآزاد و ”ستیالیخودكولون“

گرید ییسو از و سو كی از دهیآفر را خیتار یھاحماسه نیتربزرگ كه واژه نیا است؟ كدام آن یمعنا و ستیچ یآزاد :رودیم كار به معنا سه به است شده انجام آن نام به خیتار اتیجنا نیتربزرگ

عمل شیخو عتیطب ای اراده اساس بر و است رھا بند و دیق از كه است یموجود تیخصوص یآزاد: عام یمعنا ــ1 .بود خواھدیماد یآزاد انگریب رود كار به انسان افعال مورد در معنا نیا اگر. كندیم

.مطلق یآزاد و ینسب یآزاد: است گونه دو معنا نیا به یآزاد: یاجتماع و یاسیس یمعنا ــ2

كندیم یرویپ قانون دستورات از كه است یكس آزاد، و است یاجتماع اجبار و فشار از ییرھا ھمان ،ینسب یآزاد) الف: دیگویم فرانسه ١٧٨٩ سال بشر حقوق یهیاعالم ١١ ماده نهیزم نیھم در. ورزدیم یدارخود داردیم باز چهآن از و انتشار و نوشتن و گفتار یآزاد حقوق از یشھروند ھر و انسانند حقوق نیبھاترگران دهیعق و شهیاند انیب یآزاد“

ماده نیچنھم و] ٦[باشد شیخو عمل مسئول قانون، طرف از شده نییتع چارچوب در كه شرط نیا به است برخوردار كه است ییھاتیمحدود تابع شیخو یھایآزاد حقوق اعمال در یفرد ھر: دیگویم بشر حقوق یجھان یهیاعالم ٢٩

و آنان یھایآزاد تیرعا و گرانید حقوق ییشناسا نیتضم قانون، به یبندیپا از ھدف و كندیم نییتع را ھاآن قانون، تیرسم به كه ھستند یحقوق یاسیس یھایآزاد. كندیم جابیا را ھاآن یعموم نظام كه است یاعادالنه طیشرا تحقق

شركت یآزاد و ھاتیجمع در شركت یآزاد ان،یب و نید وجدان، ده،یعق و شهیاند یآزاد مانند شوند یم شناخته [٧.[كند انتخاب آزادانه را ھاآن شھروند، كه ندگانینما یبواسطه میمستق ریغ شركت ای و كشور امور یاداره در میمستق

یآزاد نیا از منظور. است وستهیپ آن به كه است یاجتماع از شدن مستقل در فرد حق یمعنا به مطلق یآزاد) ب راماحت و پسند مورد و شود شناخته تیرسم به استقالل نیا كه است آن منظور بلكه ست،ین بالفعل استقالل به یابیدست و اندشده قائل تفاوت یاسیس یآزاد و یمدن یآزاد انیم. دیآ شمار به مطلق یاخالق ارزش كی عنوان به و ردیگ قرار به یاسیس یآزاد اما است، قانون یهیسا در شیخو یمدن حقوق از افراد یبرخوردار یمعنا به یمدن یآزاد: “اندگفته و باشد میمستق شركت نیا خواه است كشور امور یاداره در آنان شركت و شیخو یاسیس حقوق از یبرخوردار یمعنا

Page 16: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

و تیحاكم انگریب رود بكار كشور خود مورد در یاسیس یآزاد اگر.” شیخو ندگانینما قیطر از میمستق ریغ خواه .بود خواھد آن استقالل

باشد، یاخالق و یقانون تیمسئول عدم و جنون ای آگاهناخود كشش ای تضاد ،یآزاد اگر: یاخالق و یروان یمعنا ــ3 باشد كین عمل نیا خواه كندیم اقدام آن به عمل، كی یدرباره تفكر و تأمل از پس كه بود خواھد یشخص حالت انگریب آگاه آن علل از ـنكــهیا مـگر دھد،ینم انجـــام را یكــار چیھ و خواھدیم چرا و خواھدیم چه داندیم او. بـــد خـــواه و

نیچنھم كــند،یم درك را خــود ھدف و است خودآگاه كه است یااراده استــقالل اوج ،یآزاد خاطر نیھــم به باشد، .است خردورز تیعل ،یآزاد

رد،یگ بكار را خود یروین چگونه داندیم و كندیم دیمق شیخو یاراده با را خود كه است یكس آزاد فاعل گرید انیب به نه او یآزاد نیبنابرا. كند حكم ھاآن به نسبت و بنشاند گریكدی كنار در را ھاآن چگونه كند، ییشگویپ را جینتا چگونه

جابیا را آن ص،یتخص و دیتجد كه است یریمتغ طیشرا تابع بلكه است كرانیب نه و است رھا یبند و دیق ھر از .ندیگویم یاخالق ای یمعنو یآزاد را یآزاد نیا. كندیم

به را خود ذات كه بود خواھد یانسان حالت انگریب باشد یاتفاق یھازهیانگ و تالش و زهیغر و ھوس ضد یآزاد اگر ــب است یآرمان حالت كی معنا نیا به یآزاد. بخشدیم تحقق شیخو عمل رھگذر از لتمندیفض و خردورز موجود كی مثابه

صادر دارند، یجا او سرشت در كه ییواال میمفاھ و یمعان از را خود افعال كه بود خواھد برخوردار آن از یكس تنھا و ”[٨].خواند آزاد توانیم شوندیم رھا ھوس و یھو از كه یااندازه به فقط را خردورز مخلوقات: “دیگویم نتزیبیال. كند

یدهییزا انسان، عمل كه است اعتقاد نیا یمعنا به و بود خواھد اریاخت یآزاد انگریب باشد قتیحق ضد یآزاد اگر ــج كشاندیم عمل یسو به مرا كه پرداختم یعلت یجستجو به روانم اعماق در چه ھر: “دیگویم بوسوئه. اوست اراده

”[٩].افتمین اراده جز یزیچ

از مستقل فعل، كه كندیم جابیا تنھا نه رایز است، رھا یدیق ھر از و است مطلق آغاز و هیاول علت اراده، نیبنابرا .باشد مستقل زین یدرون یھازهیانگ از كه كندیم ـجابیا بــلــكه باشد، یخارج علل

به شوند،یم برابر متضاد عوامل و علل ھاآن در كه میكن محدود ییحالتھا به را آن و میریبپذ را اریاخت یآزاد اگر عبارت ییاعتنایب یآزاد است: نیچن آن فیتعر و] ١٠[”ییاعتنایب یآزاد“ كه میابییم دست یآزاد یبرا یگرید ییمعنا [١١].مرجح بدون انتخاب یآزاد از است

Page 17: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

به انسان كه است ییروین ای گرداندیم آشكار را یانسان ذات اعماق مفرد صفات كه شودیم اطالق ییروین به یآزاد ــ د درك و كندیم احساس را خود میمستق یآزاد جه،ینت در و بخشدیم تحقق شیخو افعال از كیھر در را خود آن، كمك

. دھدیم دست از را خود یداللتھا یھمه عقل، میمفاھ آن، در كه دادھاستیرو از یرینظیب یژگیو ،یآزاد نیا كه كندیم كه است آن یمعنا به نیا و.” شودیم صادر آن از كه است یفعل با مشخص روان یرابطه ،یآزاد: “دیگویم برگسون

.است روان تمام یدهییزا بلكه دیآینم دیپد مفرد یروان عامل از آزاد، فعل

برخوردار گانه دو یریتفس از یادهیپد ھر او نظر از رایز است، یمتعال و معقول صورت كی كانت، نظر از یآزاد ــ ه با محكم، و یضرور یشكل به را شده ادی یدهیپد كه معنا نیا به است یعیطب تیعل براساس آن ریتفس نخست. است

دیكن ییگوشیپ آن وقوع مورد در توانست دیخواھ دیبشناس را آن یعیطب قانون كه یھنگام و میدھ ارتباط ھادهیپد گرید را او افعال توانیم گذارند،یم ریتأث او در كه یعوامل و یانسان رامونیپ طیشرا شناخت با ب،یترت نیھم به و .كرد یشگوئیپ

ریغ ،یمتعال یھاعلت یھمه. بخشدیم ارتباط آن یمتعال و معقول علل به را ھادهیپد نیا كه است یریتفس دوم نیع ،یمتعال علل نیا بر ھادهیپد انتساب و ھا،دهیپد جھان نه باشندیم النفسهیف ءیش جھان به متعلق و اندیزمان .است یآزاد

را انسان كه آن یب نمود تصور را فهیوظ یمعنا توانینم رایز. است اخالق مبدأ و یمتعال و معقول صورت كی یآزاد .كرد تصور آزاد خود رفتار طرز انتخاب در

.معتقدات رشیپذ و نظر اظھار در یآزاد احساس از است عبارت وجدان یآزاد ــ و

نگرد؟یم یآزاد به چگونه ”ستیالیخودكولون“ اما

آگاھانه ،”ستیالیخودكولون“ گردد،یم نییتع ملت آن یخواھیآزاد اساس بر ملت كی شرافت و اصالت كه یحال در را ”ماندن زنده سلطه تحت“ یستیز طیشرا ست،یالیخودكولون. شود برده اریاخت یرو از تا دھدیم دست از را یآزاد

تیرضا و خواست به بنا و داوطلبانه او. ندارد شیخو یانسان حقوق از یتصور نیكمتر و دانسته یعیطب ◌ً كامال امكان به و گرفته خو استبداد به او. است نموده سلب خود از را بودن آزاد یعیطب حق و داده تن سلطه به یشخص

و نینخست یحافظه ،یتفاوتیب ای و ترس ◌ً انایاح و عادت ریتأث تحت ”ستیالیخودكولون. “است شده باوریب ییرھا كه است یعامل عادت: “دیگویم عادت مورد در ”ومیھ دیوید. “است سپرده یفراموش به را هیاول طیشرا به بازگشت لیم ییرھا و ینف به ھرگز كنند، عادت آنكه محض به انسانھا و كندیم تیتثب سرعت به را یانسان عتیطب ناقص یادھایبن .دھندیم ادامه اكانشانین راه به شانیا رایز شندیاندینم آن از

Page 18: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

تیرضا با و دھدیم حیترج ”یآزاد“ طوفان بر را استبداد ”آرامش“ خودخواسته یانحطاط در ”ستیالیخودكولون“ .دھدیم ادامه میتسل طیشرا به یشخص

یحت او. كندیم ریتطھ عادت آب با را آن ◌ً جایتدر اما كندیم شرم احساس خود، ننگ یلكه از و ندیبیم را خود او اختراع“ با و نیریش خود كام به زین را ”یبردگ“ یتلخ خود، یبرا متعارف ریغ روابط هیتوج ابزار با شودیم موفق و بسته را خود چشمان آگاھانه او. زدیبر ”یاریاختیبردگ“ حلقوم در را ”یآزاد آرمان“ خود، به آنھا قبوالندن و ”بیاكاذ یانسان چیھ كرد دینبا فراموش. كند نهیھز ”یآزاد بادزنده“ ادیفر یبرا نشود مجبور تا است نھاده پنبه خود گوش در .بخواھد خود او آنكه مگر دیكش یبردگ و اسارت به توانینم را

”من“ و ”ستیالیخودكولون“

را كس ھر و دھدیم میتعم گرانید به را خود عمل و تفكر ،یزندگ او. بنددیم راجمع ”خود“ ھمواره ”ستیالیخودكولون“ مداوم دیتول یكارخانه ”ستیالیخودكولون“ نامدیم ”یگرید“ رد،ینگ یجا ”من“ مفروض یھاپرداخته قالب در كه .است ”گرانید“

از گرفتن فاصله با رو نیا از است، ”ھامن“ به ”من“ از بلكه ست،ین ”ما“ به ”من“ از ،”ستیالیخودكولون“ حركت ریس .آوردیم در ادراك به ناشناس صورت به را خود ھمنوعان ◌ً جایتدر ،یاجتماع ساخت

به ”یجمعدسته من“ از و ”یجمعدسته من“ یسو به ”من“ از حركت آن یجهینت شود، رھا ”من“ از ،”خود“ ھرگاه اما .است ”ما“ یسو

:است ریز مراحل شامل ”ما“ و “یجمعدسته من“ یسو به ”من“ از حركت

Page 19: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

.جامعه در ”من“ تیموقع افتنی ــ1

.است دهیرس ظھور به گرانید سلوك اخذ قیطر از كه ی”من“ به دادن پاسخ ــ2

.شودیم كل تجربه وارد ”من“ ــ3

.دھدیم دست از عمل در را خود میمستق حضور ”من“ ــ4

.شودیم جادیا مشترك یاجتماع مشخص عمل ــ5

.گرددیم ادغام تیكل در تیھو ــ6

.شودیم جادیا یرفتار یسازماندھ ــ7

.شودیم لیتبد یاجتماع مفروض جمع به یاجتماع مفروض چارچوب ــ8

.ابدییم قوام یاجتماع یرابطه ــ9

.ردیگیم شكل یاجتماع واحد ــ10

.دیآیم بوجود ”یجمعدسته من“ ــ11

.كندیم نقش یفایا ھستند نفعیذ آن در ھمه كه یافهیوظ گرفتن برعھده با كه شودیم لیتبد یی”ما“ به من ــ12

.ابندییم یتجل افتهیسازمان كل كی در مفروض جامعه یاعضا ــ13

Page 20: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

نامشروع یبخش تینیع با افتهی ”ھامن“ در را ”خود یجمع تیوضع“ فراگرد، نیا به نشدن قائل با ”ستیالیخودكولون“ و رودیم طفره انجامد،یم مشترك یاجتماع یمعان افتنی تحقق به كه یریخط مسائل با روبروشدن از جامعه، به جھان و افتهین سازمان ”یاجتماع مشترك آرمان“ و ”مشترك مشخصات“ ،”مشترك یھاارزش و ھنجارھا“ ب،یترتنیبد

.ماندیم یباق ”ھامن“ از یانبوھ صورت به یاجتماع

[1] INSTINCT

٣٤٩ ص ، منبع ھمان [2]

٣٤٨ ،ص ھمان [3]

٦٨ ص ، اطاعت استیس [4]

.كرد گرفتار را جھان یوترھایكامپ شتریب ١٩٩٩ سال در كه است یوتریكامپ روسیو كی عنوان [5]

١٧٨٩ ، بشر حقوق هیاعالم [6]

بشر حقوق یجھان هیاعالم [7]

[8] LEIBINITZ,NOUVEAUX ESSAISLIVVE II, CH 21

[9] BOSSUET,TRAITE DU LIBRE ARHITRE

[10] LIBERTE DE INDIFFRENCE

Page 21: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

٤ ص ، یاجتماع علوم و فلسفه ینامهواژه [11]

Wed 29 Aug 2007 22:15

(٤)سمیالیخودكولون

سلطه و ”ستیالیخودكولون“

دنیكش و خود ملت به یبستگ احساس او. داندیم استعمارگر یازھاین به ییجوابگو مسئول را خود ”ستیالیخودكولون“ و بنددیم خود ملت یبدبخت یرو بر را خود چشمان ،”ستیالیخودكولون. “دھدیم دست از را ھنانیمھم تیمسئول بار

.است آن تیتثب ادامه در و خود یجا كردن باز یشهیاند در تنھا

در و دھدیم اشاعه ”یمدن اطاعت“ بعنوان را خود ”اسارت“ رفت،یپذ را سلطه طیشرا آنكه از پس ”ستیالیخودكولون“ از گاه خود، ستم قبال در او. كند ستم جامعه افراد یهیبق به ابدییم اجازه خود ”ینوكر“ قبال در مرتبه، نیتریعال

نیا فیتوص در خاطر نیھم به بخشد،یم ارتقا ”یگریوحش“ كی حد تا را ”ستم“ و رودیم فراتر ھم ”سلطه ارباب“ طانیش خود از طانیش حماالن“ شودیم گفته ”ستیالیكولون“ با او رفتار یسهیمقا و ”ستیالیخودكولون“ از سلك

”.بدترند

یمتك است كمر به دست خود شانیكھم درمقابل و نهیس به دست سلطه، برابر در كه ستیالیخودكولون یژگیو نیا اما .است] ١[”جبران“ به موسوم یروان یشالوده كی به

Page 22: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

رھگذر از خواه كند، جبران را خود كمبود كندیم یسع است ”حقارت یعقده“ دچار كه یفرد روانكاوان اعتقاد به بنا در ”آدلر“ كه است یموضوع نیا. او بر تفوق یبرا كوشش قیطر از خواه و یگرید با یبرابر جھت در تالش كار به یفرد مورد در را (SUR COMPENSTATION) ”جبران فرا“ اصطالح و كندیم مطرح یفرد یشناسروان

نیچن] ٢.[فرابگذرد دارند، یبرتر طیشرا و استعداد كه یكسان از دارد لیم حقارت، یعقده ریتأث تحت كه بردیم سلطه گروه در چگاهیھ اما سازد، هیشب ”سلطه ارباب“ به و طرد را خود كندیم تالش چه اگر ی”ستیالیخودكولون“

.ماند خواھد یباق ”سلطهیلیطف“ عنوان به ھمواره و شودینم رفتهیپذ

اما كند،یم یواقع وجدان با ”یاجبار یستیزھم“ نیگزیجا را ساخته خود وجدان ”یادیص یزندگ آرامش“ اگرچه او ،”سلطه گروه“ در خود حضور یسازبرجسته با كندیم تالش و حس خود یشانیپ بر ھمواره را ننگ یلكه نیا ینیسنگ .دھد نیتسك را گرید یگمراھ به یگمراھ كی از انتقال دردآور حس

اخالق و ”ستیالیخودكولون“

نیا ”یاخالق فلج“ سمیالیخودكولون باشد سلطه تحت گروه یذھن فلج ”یفرھنگ سمیالیكولون“ اگر میگفت نیا از شیپ .است گروه

فیتوص یبد و یكین به را آنھا توانیم كه كنندیم اطالق یافعال ھمه به را یاخالق: “ است آمده] ٣[”یاخالق“ فیتعر در و كین خواه افعال نیا طیشرا از یكی اما. گنجاندیم خود در را ھایدیپل و ھایپاك یھمه كه یاخالق تیواقع مانند كرد

را یموضوع كه است آن فعل تصور و كار انجام قصد نیبنابرا ،”باشد عامدانه و خواسته خود كه است نیا بد، خواه .كندیم ”یاخالق“

خود مقاصد ع،یتطم و دیتھد ق،یتحم استیس و آموزش و غاتیتبل رسانه، ابزار با ”یفرھنگ سمیالیكولون“ كه یھنگام فرو سلطه تحت گروه در را یانقالب شور و لیزا را یطلبمبارزه یهیروح و شھامت جیتدر به نشاند،یم عمل به را یاعضا اتیح ”كردن یزیغر“ ،یانقالب شور و هیروح شھامت، نشستن فرو و زوال لیدال نیمھمتر از یكی. نشاندیم

زیغرا“ از مقصود نجایا در است، ”فرد تیفعال یكنندههیتوج“ و ”اتیح یاصل یزهیانگ“ بعنوان سلطه تحت گروه یاراد افعال از یناش زهیغر بلكه ستین باشد،یم ”یعیطب انتخاب“ تابع و زنده موجود ساختمان از یناش كه ”هیاول

”یثانویزهیغر“ زهیغر از وجه نیا. است بوده ”یآگاھ“ با ھمراه اصل در و كرده سقوط ”یآگاھ نا“ قلمرو به كه است [٤].دارد نام

Page 23: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

توسط سلطه تحت گروه ”یذھن فلج“در مـا یمـــدعـا بــر ایگو یشاھد بتواند یــخیتــار مثال ــكی یریبكـــارگ دیشا :باشد ”سلطه تحت گروه“ یاعضا توسط ”یاخالق فلج“ یادامـه در و سلــطـه نظام

نیسرزم یخیتار یواقعه در توانیم را فرودست مردمان دنیكش انفعال به یسازیخنث استیس ینمونه نیباررزتر“ و ثروتمند پادشاه ،”كرزوس“ كرد فتح را ”سیسارد“ ،”هیدیل“ یاصل شھر آنكه از پس كوروش. كرد مشاھده ”هیدیل“

شورش به سر سیسارد یاھال كه آوردند خبر او یبرا اما نرساند قتل به را او و دیبخش را نیسرزم آن یاافسانه راه به چپاول و یزیخونر و جنگ خواستینم اما كند، سركوب را شھر تمام بود قادر یآسان به كوروش. اندگذاشته خانه،یروسپ نیچند شھر در داد دستور. نشاند فرو را شورش تا شد متوسل معمول ریغ یترفند به پس اندازد،

نیا از توانندیم آنجا یاھال یھمه كه رساندند مردم اطالع به و بسازند یباز یھامكان و یعموم حگاهیتفر كده،یم استفاده به یازین ھرگز آن از پس كه دید كارساز را ترفند نیا چنان او. شوند سرگرم و كنند استفاده گانیرا به مراكز

نیا نام از ھاینیالت كه شدند مشغول كننده سرگرم و كاذب حاتیتفر به چنان شھر مردمان. نكرد دایپ زهین و ریشمش از زین ”یلودگ“ كلمه] ٥.[كردند خود زبان وارد را یوقتگذران و یباز و حیتفر یمعنا به “LUDI” واژه (LYDIA) نیسرزم

،یقیموس و جشن مجالس كردن برپا ھا،حگاهیتفر ،یسرگرم مراكز ریتأثتحت ب،یترتنیبد. دارد واژه نیھم در شهیر .كرد فروكش ”سیسارد“ مردم امیق و رفت نیب از یزود به شھر مردان یجنگاور یخو

در پوچ، حاتیتفر و كاذب یھایگذران وقت در غرق مردم یھاتوده: “كه است شده ثبت خیتار در عنوان نیا با یاجمله بارز یمصداق زین یكنون دوران در جمله نیا و.” باشند عیمط و بردارفرمان كه آموزندیم یلوحساده و وقاحت كمال تا است سلطه تحت گروه ”یشكن مقاومت“ و ”ییزدااراده“ عامل نیترمھم ”ادیانق“ و ”یریپذ عیتطم“ ھم امروزه. دارد فروخته“ زیناچ یمتاع به را ”یپرستیآزاد“ ،”یجنس لذت“ و ”دود بساط“ و ”یم یالهیپ“ از متأثر گروه نیا كه ییجا .”اند

یجاودانه ارزش تنھا و دھدیم ازدست را زیچ ھمه داد، حیترج یآزاد بر را ”یزیچ“ كه آنگاه ”ستیالیخودكولون“ .فروشدیم ”هیثانو یزهیغر“ افتیدر متیق به را خیتار

[٦]نید و ”ستیالیخودكولون“

Page 24: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

لیتشك مقدس ریغ و مقدس انیم گذاشتن تفاوت را آن یاصل یجوھره كه داندیم یاجتماع نھاد كی را نید میدوركھا بعد و شودیم لیتشك درون احساسات و دیعقا از یروح بعد. یماد یگرید و یروح یكی: است بعد دو یدارا و دھدیم

. عادات و مراسم از یماد

”افراد از یگروھ“ زین را ”اجتماع“ كه آنجا از و میادهیبرگز آن بودن یاجتماع نھاد بر دیتأك بخاطر را نید از فیتعر نیا بدون توانینم را ”نید“ رو نیا از است، یاراد آنھا گردآمدن نیا و ندیآیم گرد یمشترك ھدف بخاطر كه میدانیم یاجتماع یزندگ یریناپذامكان ،”ستیالیخودكولون جامعه“ كی مورد در. آورد نظر در كامل ینھاد ”آن یاجتماعوجه“

نید بر یپافشار صورت در اریبس یمعنو یھانهیھز پرداخت لزوم و كسوی از یاجتماع تحرك در یآزاد فقدان و كامل یاخرو سعادت ”یروان ینیگزیجا“ با و كشانده یمذھب ینیگز انزوا و انفعال به را ”ستیالیخودكولون“ ،یبوم مذھب ای

از یتھ یجامعه كی در. دھدیم تیاولو جامعه در فعال نقش یهیارا به را ”یگر یصوف“ و ”ایتكا عبادت“ از یناش .است ”پناھنده یھاارزش“ از یكی یمــذھب ینیانــزواگز ،یخیتار یندهیآ از تصور فاقد و یمل یھانھاد

تا ”ستیالیخودكولون“ دھد،یم دست از ”پناھنده ارزش“ كی بعنوان را خود نقش ”یمذھب ینیانزواگز“ كه یھنگام را خود نیآئ یحت برھاند، ”تحرك یریناپذامكان بستبن“ از را او كه یتیموقع آوردن بدست یبرا كه رودیم شیپ ییجا

ذوب از شیپ ”سمیالیخودكولون“ مراحل نیواپس از یكی مرحله نیا وند،یپیم ”ستیالیكولون“ مذھب به و گذارده كنار .است ”سمیالیكولون“ در كامل

زبان و ”ستیالیخودكولون“

،یملت و قوم ھر كه یزیچ آن از است عبارت و است یمعن با یصداھا یمجموعه زبان: “است آمده زبان فیتعر در ”.كندیم انیب آن یلهیبوس را شیخو یذھن میمفاھ و خواستھا

. اندكرده اطالق است، شهیاند انگریب كه ییھانشانه مجموعه بر و داده گسترش را زبان مفھوم روانشناسان برخـــاسته خــود با كـاریپ بـه كه آنـجـا از شود،یمــ مواجه ”ستیالیكولون زبان“ با كه یھنگام ستیالیخودكولون

انیجر“ به و ختهیر یگرید قالب در را خود آورده، یرو ”یظاھر خود“ به و زانیگر ”یواقع خود“ از است، كه یھنگام او. اوست یشهیاند انگریب كه بست خواھد كار به را ییھانشانه ◌ً مسلما است، داده تن ”یسازكپارچهی ”اتیواقع تیواقع“ نیجانش را ”البدلیعل تیواقع“ و كرده ”یآت و آنجا منافع“ نیگزیجا را ”یاكنون و نجایا منافع“

رسانه، ریتأثتحت كه او. باشد او یازھاین یكننده نیتأم آن، یمعان كه دیگز خواھد بر را ”یزبان“ ◌ً لزوما ساخته، د،یجد یتیموقع در گرفتن قرار و دوگانه زبان یھایگرفتار از شدن رھا یبرا است گرفته قرار زین غاتیتبل و آموزش

Page 25: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

به اوست، ی”شهیاند“ از گرفته بر كه را ”یروان یعموم كنش“ تا دھدیم حیترج خود زبان بر را ”ستیالیكولون زبان“ یاپروسه ”یینھا تكامل“ یمعنا به ”زبان دگر خود“ كی شیزا بیترتنیبد. گردد رھنمون ”خواسته خود“ دیجد ریمس

.است نموده آغاز ”تیمل ذوب“ ھدف با ”یفرھنگ سمیالیكولون“ كه است

در سلطه، یھایازمندین با شدن ھماھنگ با و دھدیم دست از را خود تیھو مرحله، نیآخر در ”ستیالیخودكولون“ با آرام آرام و اندازدیم گردن به ھم را ”ستیالیكولون“ یمعنو وغی یحت خود، از زیگر یبرا آلود شكنجه یكوشش

كه است مرحله نیا از. رودیفروم است، ساخته خود، كه یگیفروما در سلطه، یھاازین با یجیتدر شدن ھماھنگ .شودیم آغاز تیمل ذوب یپروسه

[1] COMPENSATION

١٥٦ ص ، یاجتماع و علوم و فلسفه ینامهواژه [2]

[3] MORAL

[4] INSTINCT SECONDARIES

٧٨ ص ،یدوالبونت نیات ، اطاعت استیس [5]

[6] RELIGION

Wed 29 Aug 2007 22:15

(٥)سمیالیخودكولون

روشنفكر و ”سمیالیخودكولون“

Page 26: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

ست؟یك روشنفكر

ایآ است؟ روشنفكر دارد، كه یعنوان خاطر به دانشجو كی ای ھنرمند كی ب،یاد كی شاعر، كی سنده،ینو كی ایآ انیب دارد اریاخت در كه ییابزارھا با را شیخو ملت یدرون احساس بوده، خود عصر برابر در یانهیآ گفت توانیم ظلمات در ییراھنما و فكر كردن نو چاره، راه بدنبال جستجو مان،یا ، جسارت اخالق كه یروشنفكر اخالق ایآ كند؟یم

ھستند یسؤالت ھمه نھایا است؟ كرده تیمسئول احساس حساس، یھازمان در ایآ و است؟ بوده او یھایژگیو از است، است رفتهیپذ را فهیوظ نیدشوارتر آنگاه داد، یدرست به را آنھا پاسخ اگر. خودبپرسد از ھمواره دیبا روشنفكر كی كه . ... نه اگر و است ”ملت وجدان“ به شدن لیتبد آن كه

ھنر، و دانش فلسفه، قیطر از كه است یكس روشنفكر م،یكن فیتعر ھنر و دانش فلسفه، از یمثلث را تمدن اگر دانش، سرانجام ”معرفت“ فلسفه، جهینت میدانیم كه ورھمانط كند، خلق ”نو یاریھوش“و جادیا ”دیجد احساس“ .است ”ییبایز“ ھنر، جهینت و ”قتیحق“

است؟ معنا چه به كردن خلق ”نو یاریھوش“ و كردن جادیا ”دیجد احساس“

.”یحس ادراك“ یعنی كند درك را اءیاش دھدیم امكان انسان به كه است یزیچ آن ”احساس“

از ”یعقل ادراك“ یعنی است، چاره راه افتنی و ”خرد تجارب“ از ”یكل نیقوان استخراج“ یمعنا به ھم ”نو یاریھوش“ بـا ،”درسـت یداور“ یسـو بـه ”یقــو حــدس“ از حركت یمعنا به ”نو یاریھوش“ تا ”دیجد احساس“ از رو ـــــنیا

.است استدالل ابزار

انیب یھنر ای یعلم ،یفلسف یوهیش به را خود دوران ی)ھاضرورت( ازھاین بتواند یانسان ھر گفت توانیم بیترتنیبد .است روشنفكر كند،

؟ ستیروشنفكرچ تیمسؤل

Page 27: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

از یااندازه“ گفت دیبا آستانه حیتوض در. است جامعه در ”یاختالف یآستانه“ كردن نییپا و باال یروشنفكر تیمسئول نیكوچكتر ”مطلق آستانه“ در ”یاختالف“ ای است ”مطلق“ ای آستانه. ”شودیم دادن پاسخ به منجر كه است كیتحر

تا شودیم اضافه محرك به كه است ”تیكم“ نیتركوچك ”یاختالف یآستانه“ اما شود،یم ”پاسخ“ سبب ”كیتحر“ ییتوانا تینھا در كه است ”یاختالف یآستانه“ نمودن نییپا و باال نیا. آورد بوجود ”هیاول حس“ از زیمتما ”یاحساس“ .شودیم آغاز نجایھم از روشنفكر تیمسئول و كندیم جادیا را ”تھایفیك انیم شدن لیقا زیتما“

”ستیالیخودكولون“ روشنفكر

و تعھد و مانیا تیتقو مانند (INTELECT RATIONALITY) یاكتشاف عقل یحوزه دو به را عقل یھاحوزه اگر م،یكن میتقس یماد امكانات از یبرخوردار مانند ( INSTRUMENTAL RATIONALITY) یابزار عقل یحوزه

:عقل به یابزار نگرش با ”ستیالیخودكولون“ روشنفكر

.زدیگریم خود یفرھنگ و یبوم ،یخیتار تیھو از ــ1

.آوردیم وجود به شكاف زمان، و خود نیب ــ2

.زدیگریم و زدیریم شكاف نیا دھان در را خود تعھدات تمام ــ3

.تازدیم سازند،یم اورا تیھو كه یزیچ آن یھمه به نسبت ــ4

.پوشاندیم پركندھن نیعناو با و مھارت كمال در را تاز و تاخت نیا ــ5

.كند صادر بخشنامه دھدیم حق خود به ــ6

.سنجدیم خود یعوض یارھایمع با را گرانید ــ7

Page 28: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

.خوراندیم مردم به یفكر مشكوك یھالقمه ــ 8

.كشدیم بدوش را خطریب و محدوده از خارج دوم، دست افكار یتوبره ــ9

.دھدیم شكل رییتغ اجتماع كالبد یرو به یادهیزا صورت به داده دست از را یگكنند تیھدا نقش ــ10

یتلخ بر را مبتذل مطالعات آبرودارانه، اصطالح به و سبك نیمضام نانه،یبواقع ریغ و مزهیب حالوت حیترج در ــ11 .دھدیم تیاولو رحمیب تیواقع

روش كمال بند در فقط ابد تا كه یبطور شودیم یشناختروش مسائل وارد ◌ً انایاح ،ییمحتوا لیمسا از زیپرھ با ــ12 .دھدینم انجام زین ناقص صورت به یحت را آن سرانجام و است عمل كی انجام

دوروبر امور ای خانواده شغل، با بالفاصله كه است یكینزد مناظر به محدود دھاید ست،یالیخودكولون روشنفكر نزد الیام از او است، یتیعار واكنش ای یتفاوتیب با توأم ◌ً غالبا دورتر مناظر به نسبت او العملعكس. كندیم دایپ ارتباط

. سپاردیم یفراموش به دارد، تعلق بدان كه را یاجامعه خاص یازھاین و كندیم تیتبع شیخو یشخص یھاخواسته و یھا”آلدهیا“ ھمواره ست،یالیخودكولون روشنفكر. ابدی قیتوف خود، بخاطر و خود كار در است لیما اول یدرجه در او او، نزد یاجتماع بساط و ارزش كه آنجا از و گرداندیم حاكم خود قاتیتحق بر یحت را، یشخص ”یاكنون و نجایا“

زین اخالق و دارد موقت ییھاهیپا ◌ً غالبا او نزد یانسان امور است، روزمره یھاطهیح و بالفاصله طیمح عرصه تحت تنھا مطلق، یھاارزش به نسبت وفادارانه تعھد و است یحیتلو نظام كی او یارزش نظام نیبنابرا است، ”ینسب“

.است موجود طیشرا ریتأث

تیحساس“ عدم به ”یظاھر خود“ از دفاع در او پردازد،یم خود به تنھا و شده جدا جمع از ستیالیخودكولون روشنفكر غالب در كه است نجایا جالب. انجامدیم ”شدن یخصوص“ به تینھا در كه ردیگیم قرار یریمس در و دچار ”یاخالق ،یاجتماع عیوقا به راجع خود تفكرات در و!!! است ”كیآكادم نگرش“ یادعا ”یاخالق یتفاوتیب“ نیا یبھانه موارد

.كنندیم دیتھد را او یزندگ كه است یمداوم خطرات ریتأثتحت ◌ً قایعم

یآگاھ ◌ً غالبا است، داده در تن طیشرا به كه خاطر بدان اما است، آگاه خود تیموقع به ستیالیخودكولون روشنفكر .ابدیب خود ”خطریب یجامعه“ یبرا یچارچوب آن، بطن در تا كندیم یگردآور یاجتماع اتیوضع از نیدروغ

Page 29: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

یھالفافه مختلف، یھاداده انیم ارتباط یبررس و متعدد یھالفافه زدن پس یجا به ستیالیخودكولون روشنفكر دست از آورده بدست را آنچه است تالش در او. نباشد بازنده موقع، و مقام حفظ نبرد در تا آوردیم بر ھم به یگرید

درجه رنــگارنگ افكار یمدادرنگ جعبه است یزندگ و مرگ جدال گاه كه خود یجامعه بر حاكم ژهیو طیشرا در و ندھد .دھدیم حیترج خود ملت ی”بقــا ای مرگ“ دیسف و اهیس یمــعادلــه بــر را چندم

توجه از فراتر ن،یمع یگروھ یھاآلدهیا و ازھاین با قاتیتحق جینتا یھماھنگ ست،یالیخودكولون روشنفكر كی یبرا خاص ناظر یگروھ ای كی یسو از آن رشیپذ متضمن ه،ینظر كی ارزش و مناسبت ت،یاھم و است جامعه یازھاین به

نیع“ را یحیترج یھاروش كه است خاطر نیبھم و است ناشده فیتعر او یبرا دگاهید كی عام شمول نیبنابرا. است یریگشكل به و گرفته دهیناد زین را ”تیاولو یعموم بیترت تیرعا“ نگرش، یوهیش نیا. آوردیم بحساب ”یعلم روش

. كندیم تریبحران را سلطه تحت یجامعه طیشرا و یاجتماع میوخ اوضاع كه انجامدیم ”یوبیمع چرخه“

كه دھدیم ارتقاء باور نیا به را خود است، مودهیپ را محدود یمدارھا كه ییتیذھن با ستیالیخودكولون روشنفكر را واژه مفھوم دھدیم اجازه خود به او. است كامل شیھایریگجھت و منسجم شیھایابیارز خور، در شیھایبندجمع

یبنداستخوان لیبدل تیوضع نیا كه كند عیتوز و میتقس ن،ییتب ف،یتعر خود خاص جھان در و قهیسل با مطابق یریگشكل و جامعه در میمفاھ آن شدن میعق به تینھا در یمل یكل بطور قتیحق از بستن فرو چشم و میمفاھ نشدن

به مبتال روشنفكر تیذھن كه است دایپ ناگفته. انجامدیم ستیالیخودكولون روشنفكر نزد ”یانحصار تصاحب احساس“ عمل و فكر تجربه،. است گردانیرو سازد متزلزل را او خودساخته باور كه یزیچ ھر از ”یانحصار تصاحب احساس“

خاطر نیبد و دارند ”بالفعل“ تیموجود كه است یاوضاع یسو به یریگسمت متوجه ھمواره ستیالیخودكولن روشنفكر موجود مستقر نظم یبرا یدیتھد گاهچیھ است، ناتوان موجود تیوضع رییتغ یبرا یراھكار یجستجو از او فكر كه .باشد بدان پوشاندن عمل جامه بدنبال كه است دهینگنج او بالقوه تیذھن در ”یشھرآرمان“ رایز ستین

او. دھدیم قیتطب مطالعه مورد یھاداده بر زور به را ھامقوله تناسب، گذاردن كنار با ستیالیخودكولون روشنفكر خاطر نیبھم كندیم ”داده لیتحم“ اصطالح به و ختهیر ”كیتئور“ یھاقالب چارچوب در زور به را خود ملت مسائل

جزم و چفت طور به را ملت كی افكار ”جامعه شهیاند تیھدا“ اصطالح به یبرا تالش در و سركوب را یواقع یھاشهیاند یھاروش از ستیالیخودكولون روشنفكر. دھدیم یجا ”كیدئولوژیا“ اصطالح به ادراكات رفته شسته یھاقالب در كن،خوش دل عوامل ییبزرگنما با و استفاده مردم اذھان كردن مغشوش و ھاتوده بیفر یبرا تنھا ”كیدئولوژیا“

یھاتیفعال ادغام“ از یحت خود مقصود به یابیدست یبرا او. كندیم تیھدا كننده گمراه یرھایمس به را مردم یھاتوده را خود جامعه یفرھنگ یھاارزش كندیم تالش ”القاء تبعات“ با و پوشدینم چشم زین یاجبار بصورت درھم متخاصم به ”تجدد“ نام به را گذشته مصرف خیتار چندم دست افكارات و شناسانده و ”یاجتماع یكھنه یھاارزش“ بعنوان .دینما لیتحم خود یجامعه

ملت كندیم تالش و دهیكش شیپ را ینابرابر فرھنگ ”موجود وضع هیتوج“ یبرا تالش در ستیالیخودكولون روشنفكر شیپ از با او. كند متقاعد است، زده رقم او یبرا سلطه دستگاه كه ی”ریناپذاجتناب سرنوشت“ رفتنیپذ یبرا را خود

Page 30: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

و داندیم معتبر شده نوشته سلطه زبان به كه را خود ملت تیمحكوم یقطع سند شكست، به یاقدام ھر دانستن محكوم .داردیم باز یاقدام و شهیاند ھر از محتوم، و ریناپذ اجتناب سرنوشت لیدل به را خود ملت یاعضا

یھازهین با كه كندیم یباز را ی”شوتیك دن“ نقش ،”یمصنوع اھداف یسازیتئور“ با ستیالیخودكولون روشنفكر خود ملت یواقع یھاخواسته یحت راه، نیا در و دھدیم قرار حمله مورد وانید و ددان یبجا را یباد یھاابیآس آخته،

مورد یھاشهیكل البدل،یعل یھاسرمشق یهیارا با او. كندیم تخطئه ”ممكن ریغ“ و ”اشتباه“ ،”افسانه“ نیعناو با را یھانقش و ھاارزش كردن ترگسترده و ”یمندتیواقع در یجزئ یھافیتخف آوردن وجود به“ خاص، یھانھاد تیحما

”تیھو قائم حالت“ از خروج و ”ھنجارھا یدگرگون“ یبرا را الزم طیشرا ھا،بدان دنیبخش ییكذا تیاھم و متعارف ریغ را ”ذوب“ و ”یباختگ تیھو“ یینھا یبستره ،”البدلیعل اتیواقع“ رشیپذ به خود ملت یاعضا كردن متقاعد با و آماده .آوردیم فراھم

به اقتضائات از متأثر ادامه در اندشده ”خود“ تیشخص وارد ”فرھنگ ریز“ بصورت ابتدا كه ییھاارزش بیترتنیبد زوال و یبوم فرھنگ یكارافتادگ از به تینھا در میگفت نیا از شیپ كه ھمانطور و كرد خواھند دایپ ریتغ ”برتر یژگیو“

.شد خواھند منجر ملت آن فرھنگ

سرانجام

گروه یذھن فلج ،یفرھنگ سمیالیكولون و ینظام فتح از پس ملت كی بر تسلط به دادن سازمان سم،یالیكولون اگر یبردگ“ یبعبارت و سلطه تحت گروه خودخواسته انحطاط سمیالیخودكولون باشد، سلطه نظام توسط سلطه تحت كی یماھو اتیح“ ”سمیالیكولون خود“ و ”سمیالیكولون“ یپروسه در ملت كی ”آوردن فرود سر“ براثر كه است ”یاراد دو ییھاتیموجود ه،یرو و رفتار شه،یاند بر یگذار ریتأث با و رھا ”خود فرھنگ“ از را ملت آن رفته، نشانه را ”ملت رفتهیپذ یگرید در تا كنندیطردم را ”خود“ پرورش، نوع از متأثر گانه دو یھاتیموجود نیا آوردیم بوجود یاگانه

.است ”سمیالیخودكولون ریس“ ،”یگرید در شدن رفتهیپذ“ تا ”خود“ طرد از انیجر نیا و شوند

دینبا اما ھستند ”ملت كی احتضار“ هیاول مواد ھا”ستیالیخودكولون“ ای ”سمیالیخودكولون“ محصوالت چه اگر خلق بصورت را یاشدهگم قتیحق ناگاه به كه دارد اریاخت در بالقوه را توان نیا شده پست ملت ای فرد كه كرد فراموش چشم“ با جز ستین سریم نیا و سازد دگرگون ◌ً كامال است، ”ینابود خود“ عامل كه را یطیشرا و ”كشف باز“ الساعه

افتنیباز سرانجام و) یقیحق خود به یظاھر خود از برگشت( شتنیخو بر دوباره یروزیپ ”شدن ذوب از دنیپوش

Page 31: خودبردەگی/خودکولونیالیسم

ریمس گانهی و یینھا یمرحله در ”یتیشخص یدوگانگ یینارسا“ یھا”خورد باز“ گمانیب عامل سه نیا. خود تیشخص .است ”شتنیخو به بازگشت“