622
ﺑﺮﺗﺮاﻧﺪ راﺳﻞ ﺗﺮﺟﻤﮥ ﻧﺠﻒ درﯾﺎﺑﻨﺪريHistory of Western Philosophy Bertrand Russell A

ﻞﺳار ﺪﻧاﺮﺗﺮﺑiran-paper.ir/Book/tarikh_falsafe_gharb.pdf · 2019. 1. 24. · ﻞﺳار ﺪﻧاﺮﺗﺮﺑ يرﺪﻨﺑﺎﯾرد ﻒﺠﻧ ﮥﻤﺟﺮﺗ History

  • Upload
    others

  • View
    1

  • Download
    0

Embed Size (px)

Citation preview

  • برتراند راسل ترجمۀ نجف دریابندري

    History of Western Philosophy

    Bertrand Russell

    A

  • �ر ����� �ب و روابط آن با اوضاع سياسي و اجتماعي از قديم تا امروز

    Bertrand Russell

    A History of Western Philosophyand its Connection with Political and Social Circumstances from the Earliest Times to the

    مندان به فلسفه تهيه شده

    .نارواست

    a

    برتراند راسل

    �ر ����� �بو روابط آن با اوضاع سياسي و اجتماعي از قديم تا امروز

    ترجمة نجف دريابندري

    Bertrand Russell

    A History of Western Philosophy and its Connection with Political and Social Circumstances from the Earliest Times to the

    شركت سهامي كتابهاي جيبي/ 1340

    1388بهمن ماه : نشر الكترونيكي

    فرهاد ابراهيمي

    امير كشفي: آرايي و طرح جلد

    مندان به فلسفه تهيه شده نسخة الكترونيكي كتاب حاضر، به منظور استفادة عالقه

    نارواست و هر گونه استفادة مالي از آن

    [email protected]

    ء

    و روابط آن با اوضاع سياسي و اجتماعي از قديم تا امروز

    and its Connection with Political and Social Circumstances from the Earliest Times to the Present Day

    1340: چاپ اول ●

    نشر الكترونيكي ●

    فرهاد ابراهيمي: حروفچيني ●

    آرايي و طرح جلدصفحه ●

  • ) Philosophy Ancient(فلسفۀ قدیم :کتاب اول

    Catholic(فلسفۀ قرون وسطی :کتاب دوم Philosophy(

    Modern(فلسفۀ جدید :کتاب سوم Philosophy(

    4

    236

    374

    فهرست

  • درتشریح خصایص هر اجتماعی، خواه قدیم یا جدید، توجه به دو عنصر مهمی که نقش : فصل چهاردهم

    . وابستگی نسبتاً نزدیک بهم دارند حائز اهمیت فراوان است، یکی سیستم اقتصادي است و دیگري سیستم خانواده

    یکی مکتب مارکس و دیگري مکتب فروید، که اولی همه چیز را ناشی از امروزه دو مکتب فکري مهم و معتبر هست،

    من به شخصه هوا خواه هیچ یک از این دو . اقتصاد و دومی همه چیز را منبعث از خانواده و امور جنسی می داند

    یکی برتري نی، مبیاز نظر روابط علّ مکاتب نیستم، زیرا وابستگی متقابل وضع اقتصادي و مسألۀ جنسی به نظرمن و

    مثال، شک نیست انقالب صنعتی تأثیر عمیقی بر اخالق جنسی داشته و خواهد داشت، ولی بعنوانبر دیگري نیست،

    من خود به شخصه . ها از نظر روانی بعنوان یکی از علل انقالب صنعتی الزم بود1»پورتین«از طرف دیگر تقواي جنسی

    دي و یا جنسی قائل شوم، در حقیقت امر این دو را نمی توان از هم یا افضلیتی براي عامل اقتصا برتريمایل نیستم

    توجه اقتصاد بطور عمده معطوف به تهیه و تدارك خوراك است، اما افراد بشر نیز خوراك را فقط براي . تفکیک کرد

    ه تغییر کند اشخاصی که آنرا تهیه می کنند نمی خواهند، آنرا براي خانواده می خواهند، و هنگامی که سیستم خانواد

    الزم به توضیح نیست که اگر همانگونه که در جمهوریت افالطون آمده است دولت . انگیزة اقتصادي نیز تغییر می کند

    کودکان را از والدین خویش بگیرد و آنها را خود ببار آورد نه تنها سیستم بیمۀ عمر بلکه بیشتر اشکال پس انداز

    به سرمایه دار منحصر بفرد تبدیلت نقش پدر را بر عهده گیرد بالفعل یعنی چنانچه حکوم ،شخصی از بین می رود

    اگر حکومت به سرمایه : اطی اغلب معکوس قضیه را عنوان می کنند و می گویند رکمونیست هاي اف. خواهد گردید

    اما حتی شود در آنصورت خانواده بصورتی که ما می شناسیم قادر به بقاي خود نخواهد بود، تبدیلدار منحصر بفرد

    اگر کار به اینجا هم بکشد ممکن نیست بتوان وجود رابطۀ نزدیک و متقابلی میان مالکیت خصوصی و خانواده را انکار

    . نمود، بنابراین نمی توان گفت که یکی علت است ودیگري معلول

    اخالق جنسی جامعه ازچند الیه تشکیل شده

    1

    کسی که در اصول مذهبی و اخالقی . عضو فرقه اي از پروتستانهاي انگلیس که در زمان الیزابت خواستند مذهب را تصفیه کنند و از خرافات بپیرایند -

    . سخت گیر است

  • فهرست مطالب

    7 ديباچه

    9 مقدمه

    فالسفة پيش از سقراط. 1

    17 ظهور تمدن يوناني: فصل اول

    33 مكتب ملطي: فصل دوم

    37 فيثاغورس: فصل سوم

    44 هراكليتوس: فصل چهارم

    52 پارمنيدس: فصل پنجم

    56 امپدوكلس: فصل ششم

    60 آتن و فرهنگ: فصل هفتم

    63 انكساگوراس: فصل هشتم

    65 اتميستها: فصل نهم

    72 پروتاگوراس: فصل دهم

    سقراط، افالطون، ارسطو. 2

    78 سقراط: فصل يازدهم

    87 تأثير اسپارت: فصل دوازدهم

    95 منابع عقايد افالطون: فصل سيزدهم

    98 مدينة فاضلة افالطون: فصل چهاردهم

    106 نظرية مثُل: فصل پانزدهم

    115 دربارة بقاي روحنظرية افالطون : فصل شانزدهم

    123 جهانشناسي افالطون: فصل هفدهم

    128 معرفت و ادراك در فلسفة افالطون: فصل هجدهم

  • 136 مابعدالطبيعة ارسطو: فصل نوزدهم

    145 اخالق ارسطو: فصل بيستم

    153 فلسفة سياسي ارسطو: فصل بيست و يكم

    161 منطق ارسطو: فصل بيست و دوم

    167 فلسفة طبيعت ارسطو: سومفصل بيست و

    171 رياضيات و نجوم قديم يونان: فصل بيست و چهارم

    فلسفة باستاني پس از ارسطو. 3

    178 جهان يوناني: فصل بيست و پنجم

    186 كلبيان و شكاكان: فصل بيست و ششم

    194 اپيكوريان: فصل بيست و هفتم

    203 فلسفة رواقيان: فصل بيست و هشتم

    217 امپراتوري روم و رابطة آن با فرهنگ: و نهمفصل بيست

    226 فلوطين: امفصل سي

  • 7 □ ديباچه

    د����اي از بـاب توضـيح و شك سزاوار است در امان بماند، چند كلمـه تر از آنچه بيبراي آنكه اين كتاب از انتقاداتي سخت

    .آيدمعذرت الزم مي

    نيـتس، جز اليـب -اند اي كه در اين كتاب مورد بحث قرار گرفتهبسياري كسان بهتر از من با احوال و آثار فالسفه

    خواهم بنابراين از متخصصان مكتبهاي فلسفي و فالسفه عذر مي. آشنايي دارند -را مستثني دانست كه شايد بتوان او

    اما اگر بايد كتابي نوشته شود كه زمينه وسيعي را در برگيرد، از آنجا كه آدمي عمر جاويد ندارد ناچار كسـاني كـه بـه

    ن وقتي صرف كنند كمتر از آنچه ممكن اسـت زنند بايد در تدوين قسمتهاي گوناگون آنوشتن چنين كتابي دست مي

    دانشـمندان سـختگير . كنـد به وسيلة كسي صرف شود كه هم خود را به يك فيلسوف يا يك دورة كوتاه مقصـور مـي

    اي باشـد برآنند كه اصوالً نبايد كتابي كه زمينه وسيعي را در برگيرد نوشته شود؛ يا اگر هم نوشته شود بايد مجموعـه

    اما پوشيده نيست كه چون كتاب به دست چند تن تـأليف شـود، در . داگانه به قلم نويسندگان مختلفهاي جاز رساله

    اگر در جريان تاريخ وحدتي موجود باشد، و اگر ميان گذشته و آينده رابطـة نزديكـي . رودآن ميانه چيزي از دست مي

    چه بسا كه محقـق . ر ذهن واحدي فراهم آيندهاي قديم و جديد فلسفه دبرقرار باشد، بايد براي بيان اين وحدت دوره

    كند، يا آنكه پلوتـارك از آن خبـر آثار روسو هنگام قضاوت درست دربارة رابطة روسو با اسپارتي كه افالطون وصف مي

    بهـره باشـد و در نتيجـه از هـابز دهد، دچار اشكال گردد؛ و نيز بسا كه متخصص تاريخ اسپارت از علم مغيبات بـي مي

    Hobbes و فيختهFichte و ايـن هـدفي . نشان دادن اين قبيل روابط يكي از هدفهاي اين كتاب است. خبرو لنين بي

    .دهداست كه فقط از راه بررسي وسيع دست مي

    دانم نويسندگان هيچكدام از ايـن تاريخهـا عـين ايـن هـدف مـرا تاريخ فلسفه بسيار است، ولي تا آنجا كه من مي

    از سويي معلول اوضاع اجتماعي و سياسي و سـازمان حكـومتي زمـان : ه هم معلولند و هم علتفالسف. انددنبال نكرده

    هاي بعـدي را علت عقايدي هستند كه سياست و سازمانهاي دوره -اگر بختيار بوده باشند -خويشند، و از سوي ديگر

    رابطة عقايد هر يك با ديگـري بـاز شوند و اما در غالب تاريخها فالسفه يكايك در فضاي خالي ظاهر مي. دهدشكل مي

    مـن، بـرخالف، . شـود شود، جز اينكه گاه نظريات فيلسوفي بـا نظريـات فالسـفة پـيش از او سـنجيده مـي نموده نمي

    دهد هر فيلسوفي را به عنوان محصول محيط خود عرضه دارم و باز نمـايم كـه ام تا آنجا كه حقيقت اجازه ميكوشيده

    تماع عصر وي به صورتي مبهم و آشفته وجود داشته، در وجود او متـراكم و متبلـور شـده افكار و احساساتي كه در اج

    .است

    تواند بدون قدري هيچكس نمي. اين كار باعث شده است كه چند فصل از اين كتاب به تاريخ تمدن اختصاص يابد

    ز چگـونگي رشـد كليسـا از قـرن اطالع از دورة تمدن يونان، رواقيان و اپيكوريان را بشناسد؛ يا بي آگاهي مختصـري ا

    هايي از خطوط اصـلي تـاريخ را كـه در بدين سبب من آن قسمت. پنجم تا سيزدهم، از فلسفه مدرسيان سر در بياورد

    ام كـه ام؛ و حداكثر تفصيل را در جاهايي به كار بـرده تفكر فلسفي داشته است تشريح كردهنظرم بيشترين تأثير را در

    اما در همين فصـلهاي تـاريخي . مثالً در مورد آغاز قرون وسطي -خوانندگان ناشناخته است ام براي برخي ازپنداشته

    تـأثير بـوده اسـت، سـخت دوري نيز از بيان آنچه در فلسفة آن عصر يا پس از آن تأثير ناچيزي داشـته يـا اصـوالً بـي

    .امجسته

  • تاريخ فلسفة غرب □ 8

    كتابي كه در آن از جزئيـات . ي استدر تأليف كتابي چون كتاب حاضر، مسئله برگزيدن مطلب مسئلة بس دشوار

    رود كـه گردد؛ و چون به جزئيات پرداختـه شـود، بـيم آن مـي سخن به ميان نيايد خشك و خالي و خسته كننده مي

    اي سـخن ام اين دو شق را باهم سازش دهم، از اين راه كـه فقـط از فالسـفه من خواسته. مثنوي هفتاد من كاغذ شود

    يت بسيارند؛ و در مورد همين فالسفه نيز آن جزئياتي را به ميان آورم كـه اگـر ضـروري بگويم كه در نظرم داراي اهم

    .نباشد باري در توضيح مطلب و جان بخشيدن به كالم به كار آيد

    ها و يا موضوعي تنها براي بحث و جدل مشـتي مـردم درس خوانـده فلسفه از ديرگاه امري تنها مربوط به مدرسه

    سـني اگـر ايـن كتـاب ح . ام آن را بدين اعتبار بررسي كنمدگي اجتماع بوده، و من كوشيدهفلسفه جزو زن. نبوده است

    سن همانا از اين رهگذر حاصل آمده استداشته باشد، آن ح.

    است؛ چرا كه در اصـل گفتارهـايي بـود كـه بـراي Barnesاين كتاب وجود خود را مديون دكتر آلبرت سي بارنز

    .مؤسسة بارنز پنسيلوانيا طرح ريزي شد و حتي قسمتي از آن در آن مدرسه تدريس شد

    ، در تأليف اين كتاب نيز مانند اغلب آثار سـيزده سـال اخيـرم از جهـت Patricia Russellهمسرم پاتريشيا راسل

    .ه استتحقيق و بسياري جهات ديگر ياري فراوان كرد

    برتراند راسل

  • 9 □ مقدمه

    ���� يكي تصورات ديني و اخالقي كـه : شود محصول دو عامل استناميده مي» فلسفي«آن تصوراتي از زندگي و جهان كه

    تـرين به شرظ آنكـه ايـن كلمـه را بـه وسـيع -ناميد » علمي«توان ايم، ديگري آن نوع تحقيقي كه ميما به ارث بردهعامل در دستگاههاي فلسفي، نظر فالسفه بسـيار متفـاوت اسـت؛ در مورد نسبت دخالت اين دو . معنايش به كار بريم

    .دهداما وجود مقداري از اين دو عامل است كه صفت مشخص فلسفه را تشكيل ميخـواهم ايـن مـن مـي . كلمه ايست كه به معناي بسيار، برخي وسيع و برخي محدود، به كار رفته اسـت » فلسفه«

    .كوشم اين معني را توضيح دهمم؛ و اكنون ميكلمه را به معناي بسيار وسيعي به كار برماننـد الهيـات، عبـارت اسـت از تفكـر . يابم، حد وسط الهيات و علم استفلسفه، چنان كه من از اين كلمه در مي

    دربارة موضوعاتي كه تاكنون به دست آوردن دانش قطعي درباره شان ميسر نشده است؛ و مانند علـم، بـه عقـل بشـر گويم هرگونه دانـش من مي. خواه مراد از داليل نقلي سنت باشد، خواه وحي و مكاشفه -داليل نقلي تكيه دارد، نه به

    امـا . كه از حدود دانش قطعي قدم فراتر بگذارد به الهيـات تعلـق دارد » عقيدة جزمي«علم است، و هر گونه » قطعي«ة هردو جانب؛ ايـن بـرزخ همـان فلسـفه ميان الهيات و علم برزخي نيز هست نامكشوف براي هردو، و در معرض حمل

    توانـد بـدانها تقريباً همة مسائلي كه مغزهاي متفكر بيشترين توجه را به آنها دارند از قبيلي است كه علـم نمـي . استآيـا جهـان از روح و . نمايـد پاسخهاي قاطع الهيان نيز اكنون ديگر مانند قرنهاي گذشته قانع كننده نمـي . پاسخ بدهدشده؟ اگر چنين باشد، روح و ماده چيستند؟ آيا روح تابع ماده اسـت يـا خـود داراي نيروهـاي مسـتقلي ماده ساخته

    كند؟ آيا قوانين طبيعي واقعـاً وجـود دارد، يـا است؟ آيا جهان وحدتي و غايتي دارد؟ آيا به سوي غايتي معين سير ميهمان موجودي است كه به نظر شـخص سـتاره اينكه ما به سبب نظم پرستي فطريمان بدانها قايل هستيم؟ آيا آدمي

    يا موجودي كه بـه : خزداهميت مييعني پاره ناچيزي از كربن و آب كه به ناتواني روي يك سيارة بي -آيد شناس ميآيد؛ يا شايد در عين حال هر دوي آنهاست؟ آيا شيوة زيست شريف و شيوة زيست پسـت وجـود دارد؟ نظر هملت مي

    ونه بايد بدان دست يافت؟ آيا خوبي فقط در صورتي ارزش دارد كه جاويد باشـد، يـا اگـر هـم اين شيوه چيست و چگوجود دارد، يا آنچـه » عقل«جهان سنگدالننه به سوي مرگ بشتابد باز خوبي شايستة جستجو است؟ آيا چيزي به نام

    تـوان در آزمايشـگاه نمـي ؟ براي ايـن قبيـل مسـائل »حمق«مگر آخرين شكل صافي و پالودة . نمايد نيستچنين ميولـي همـين ايقـان آنهـا . آنهم پاسخهاي بسـيار متـيقن -دهيم گويند كه ما پاسخ ميحكماي الهي مي. پاسخي يافت

    اگر پاسخ دادن به اين مسائل كار فلسفه نباشد، باري مطالعة آنهـا . شود كه نوانديشان بدگمان در آنها بنگرندباعث مي .كار فلسفه استپرسيد كه دراين صورت چرا وقت خود را بر سر چنين مسائل الينحلي تلـف كنـيم؟ بـه ايـن سـؤال ممكن است ب

    .يا از لحاظ مورخ، يا از لحاظ فردي كه در برابر وحشت تنهايي جهاني قرار گرفته است: توان از دو لحاظ پاسخ دادمياز هنگامي كـه آدميـان توانسـتند . ، در اين كتاب خواهد آمدآيدپاسخ شخص مورخ، تا آنجا كه از عهدة من بر مي

    آزاد بينديشند، كارهاشان از جهات بيشمار به نظرياتشان درباة جهان و زندگي بشر و اينكه چـه چيـز خوبسـت و چـه ة براي شناختن هر عصر يا ملتي بايد فلسف. اين موضوع امروز هم مانند هميشه صادق است. چيز بد، بستگي پيدا كرد

    اينجا يـك عليـت دو جانبـه در كـار . اي فيلسوف بودآن عصر يا ملت را شناخت، و براي شناختن فلسفه بايد تا اندازه

  • تاريخ فلسفة غرب □ 10

    اوضاع زندگي انسان تأثير فراوان در تعيين فلسفة او دارد، و از طرف ديگر فلسفه نيز بسيار در در تعيـين اوضـاع : است .قرنهاي متمادي، موضوع بحث صفحات آينده خواهد بوداين عمل متقابل در . زندگي انسان مؤثر است

    . گويـد توانيم بدانيم به ما مـي علم آنچه را ما مي. و اما يك پاسخ ديگر نيز هست كه جنبة شخصي آن بيشتر استتـوانيم بـدانيم، توانيم بدانيم ناچيز است؛ و اگر فراموش كنيم كـه چـه چيزهـا هسـت كـه مـا نمـي ليكن آنچه ما مي

    از طـرف ديگـر الهيـات ايـن . دهـيم خود را در برابر چيزهاي بسياري كه داراي كمال اهميتند از دست ميحساسيت دانشي چيـزي كند كه دانش ما ناظر به اموري است كه از آن امور در حقيقت جز بيعقيدة جزمي را به ما تحميل مي

    يقينـي همـراه بـا بـيم و اميـد قـوي البته بـي .ورزدنداريم؛ و بدين ترتيب الهيات نسبت به كائنات نوعي گستاخي ميهاي تسلي بخش شاه پريان زندگي كنيم، بايد تاب و توان ايـن درد را كمك افسانهدردناك است؛ ولي اگر بخواهيم بي

    كند نيز خطاست، و نيز درست نيست كه خـود را بفـريبيم و فراموش كردن مسائلي كه فلسفه طرح مي. داشته باشيمتـوان بـدون يقـين، و معهـذا آموختن اينكه چگونه مـي . ايمچون و چرا براي اين مسائل يافتهخهاي بيبگوييم كه پاس

    تواند در حـق بدون فلج شدن از شك و ترديد، زندگي كرد شايد بزرگترين خدمتي باشد كه فلسفه در عصر ما هم مي .طالب خود انجام دهد

    شم پيش از ميالد در يونان آغاز شد، و پـس از گذرانـدن دورة فلسفه به عنوان چيزي متمايز از الهيات، در قرن شدومـين دورة عظمـت آن، يعنـي فاصـلة قـرن يـازدهم و . خود با ظهور مسيحيت و سقوط روم باز در الهيات غرق شد

    مگـر در عصـر چنـد يـاغي بـزرگ ماننـد اميپراتـور فردريـك دوم -چهاردهم، زيـر سـلطة كليسـاي كاتوليـك بـود دورة . به حد اعلي رسـيد پايـان يافـت ) رفورم(» اصالح دين«اين دوره با آشفتگيهايي كه در نهضت ). 1195-1250(

    عقايـد دينـي . سوم، يعني از قرن هفدهم تا عصر حاضر، بيش از هردو دورة پيشين تحت تأثير علم قرار گرفتـه اسـت شود كه به توجيه و تعديل احتياج دارد، و هر كجا علم ايجـاب يكهن هنوز به اهميت خود باقي است، ولي احساس م

    اكنـون در نظـر . در اين دوره كمتر فيلسوفي به دين و مذهب اعتقاد تام و تمام دارد. شودكند آن عقايد ديگرگون مي .فالسفه اهميت دولت از اهميت كليسا بيشتر است

    چون دين و علم در حال اختالف يـا سـازش ناپايـدار بـه در تمام اين مدت هماهنگي اجتماعي و آزادي فردي نيز حتـي ارسـطو، بـا آنكـه شـاهد . شـد در يونان هماهنگي اجتماعي از راه وفاداري به دولتشهر تـأمين مـي . اندسر برده

    آزادي فـردي كـه در . برافتادن دولتشهر به دست اسكندر بود، براي هيچ شكل ديگري از دولت قائل بـه اعتبـار نشـد در اسپارت آزادي شهروند در حدود آزادي . كردآيد، تغيير بسيار مينسبت به شهر پيش مي 1»شهروند«ظيفة نتيجة و

    هـاي آمـد، امـا، در بهتـرين دوره در آتن هر چند گاه فشار و گرفتاري پيش مـي 2.وي در آلمان يا در روسية امروز بودفلسفة يوناني از زمان قديم تـا ارسـطو . آورد آزاد بودمي تاريخ، شهروند از قيد بسياري از محدوديتهايي كه دولت پديد

    دسـتگاههاي اخالقـيِ فلسـة يونـاني بـا زنـدگي . قـرار دارد » شهر«پرستانه نسبت به تحت تأثير اعتقاد ديني و ميهنهنگـامي كـه يونانيـان تحـت تابعيـت . منطبق است و مقدار زيادي عامل سياسي در آن سرشـته اسـت » شهروندان«

    اين امـر . خوردو سپس روميان درآمدند، معتقداتي كه متناسب با ايام استقاللشان بود ديگر به دردشان نمي مقدونياناز يك سو به واسطة جدا شدن از سنن قديم باعث از دست رفتن قدرت و استحكام نظريات آنها شد، و از سوي ديگـر

    ن زندگي فضيلتمندانه را به عنوان رابطة روح بـا خـدا رواقيا. هاي فردي آن بيشتر بودنوعي اخالق پديد آورد كه جنبهبدين طريق رواقيان راه را براي مسيحيت باز كردنـد، زيـرا مسـيحيت . شناختند نه همچون رابطة شهروند با دولتمي

    كتاب به همين معنـي بـه كـار اين در . به كار برده است citizenارسطو به جاي »سياست«اين كلمه را آقاي حميد عنايت در ترجمة . 1

    .م. رودمي .م. كردبايد يادآور شد كه اين كتاب در زمان جنگ جهاني دوم نوشته شده كه هيتلر بر آلمان حكومت مي. 2

  • 11 □ مقدمه

    نيز مانند مذهب رواقي در اصل غيرسياسي بود، زيرا در سه قرن نخسـت پيـروان مسـيح از پشـتيباني دولـت محـروم ر مدت شش قرن و نيم فاصلة زماني ميان اسكندر و قسـطنطين، همـاهنگي اجتمـاعي را نـه فلسـفه تـأمين د. بودنددر وهلة اول زور نظـامي و -كرد و نه ايمان و اعتقاد به سنت قديم، بلكه تأمين كنندة هماهنگي اجتماعي زور بود مي

    قانونهاي روم و ديوانيان روم نخست يك دولـت مركـزي هاي روم و دهسپاه روم و جا. سپس زور دستگاه ديواني دولتتـوان بـه فلسـفة روم نسـبت داد، در اين ميان هيچ چيز را نمي. نيرومند پديد آوردند، و آنگاه آن دولت را نگهداشتند

    .اي وجود نداشتزيرا چنين فلسفهشـان برخي از افكار كه جنبة ديني. بتدريج ديگرگون شددر اين دورة دراز، افكار يوناني كه ميراث عصر آزادي بود

    چربيد اهميت نسبي يافت؛ و برخي ديگر كه بيشتر جنبة تعلقي داشت فراموش شد، زيرا كـه ديگـر بـا روح زمانـه ميبدين طريق كافران دورة اخير سنتها و عقايد قديم يوناني را آنقدر تراشيدند تا مناسـب جـاي گـرفتن . تناسب نداشت

    .قالب نظريات مسيحي شددر مسيحيت عقيدة مهمي را كه در آموزشهاي رواقيان به طور تلويحي وجود داشت ولـيكن نسـبت بـه روح عمـومي

    تر است از وظيفة منظورم اين عقيده است كه وظيفة انسان نسبت به خدا واجب -عصر قديم بيگانه بود، عموميت داد ما بايد متابعت از خدا را مقـدم بـر متابعـت از انسـان «سقراط و حواريان كه به قول -اين عقيده 1.او نسبت به دولت

    با مسيحي شدن قسطنطين برقرار ماند زيرا نخستين امپراتوران مسيحي يـا خـود آريوسـي بودنـد و يـا بـه -» بدانيمدر . شـد اما هنگامي كـه امپراتـوران كاتوليـك شـدند، ايـن عقيـده مسـكوت گذاشـته 2.عقايد آريوسي تمايل داشتند

    امپراتوري روم شرقي اين عقيده پنهان گشت و در امپراتوري روسيه نيز، كه مسيحيت را از قسطنطنيه گرفت، باز اين كـه فاتحـان بربـر و كـافر تقريبـاً بالفاصـله ) جز در قسمتهايي از سـرزمين گـل (اما غرب . عقيده به حال اختفا درآمد

    حان تبعيت از مذهب در مقابل دولت به قوة خـود بـاقي مانـد، و هنـوز جانشين امپراتوران كاتوليك شدند، تقدم و رج .هم تاحدي باقي است

    اما دنبالة آن تمدن در ايرلند گرفته شد، تـا . هجوم وحشيان براي مدت شش قرن به تمدن اروپاي غربي پايان داددن به دست دانماركيهـا يـك سـيماي اين تمدن پيش از نابود ش. آنكه دانماركيها در قرن نهم آن را نيز از ميان بردند

    در امپراتوري شرقي تمـدن يونـاني تـا زمـان سـقوط . است Scotus Erigenaقابل ذكر پديد آورد، و اسكاتوس اريجنا دارند؛ و هيچ چيـزي كـه بـراي باقي ماند، منتهي به شكل خشكيدة اشيايي كه در موزه نگه مي 1453قسطنطنيه در

    طنطنيه بـر نخاسـت، جـز يـك سـنت هنـري و الـواح قـوانين رومـي يوسـتينيوس جهان اهميت داشته باشد از قسـ ).ژوستينين(

    . در دوران ظلمت، يعني از پايان قرن پنجم تا اواسط قرن يازدهم، روم غربي تغييرات بسيار جـالبي بـه خـود ديـد ، به صورت اخـتالف اختالف ميان وظيفة انسان به خدا و وظيفة انسان نسبت به دولت، كه مسيحيت پيش كشيده بود

    دامنة حكومت كليسايي پاپ در ايتاليا و فرانسـه و اسـپانيا و برتانيـاي كبيـر و ايرلنـد و . ميان كليسا و پادشاه در آمددر آغاز كار تسلط پاپ بر اسقفها و رؤساي ديرهاي خارج از حدود ايتاليـا . آلمان و اسكانديناوي و لهستان گسترده شد

    از . اين تسلط واقعي و مـؤثر گشـت ) اواخر قرن يازدهم(ف بود، اما در زمان گرگوري هفتم و جنوب فرانسه بسيار ضعي

    پيروان اين اما پيش از رواقيان . شوداثر سوفوكلس ديده مي »آنتيگون«اين عقيده در زمانهاي پيشتر ناشناخته نبود؛ مثالً در نمايشنامة . 1

    .عقيده ممدود بودندگفـت اقـانيم ارتداد او اين بود كه مي. ان استاسقف مرتد اسكندريه كه بنيانگذار فرقه آريوسي) 256 – 236در حدود ( Ariusآريوس .2

    نظريـة . منكر الوهيت او بوددانست ولي وي مسيح را ذاتاً كامل مي. است »اب«پايين تر از »كلمه«ثالثه واحد و از يك جوهر نيستند، بلكه

    .م. در شهر نيقيه تشكيل شد به عنوان كفر و الحاد محكوم گشت 325آريوس به وسيله يك شوراي ديني كه در

  • تاريخ فلسفة غرب □ 12

    كشيشان به . شدآن زمان به بعد در سراسر اروپاي غربي كشيشان سازمان واحدي تشكيل دادند كه از روم رهبري مي. داشتند عادتاً برد با آنها بـود در اختالفاتي كه با حكام دولتي 1300زيركي و سماجت در طلب قدرت بودند و تا سال

    اي و اختالف ميان كليسا و دولت تنها اختالف ميان روحاني و ديواني نبود، بلكه تجديد اختالف ميان مناطق مديترانـه شـد، و مراسم كليسا به زبان التيني ادا مي. وحدت كليسا بازگشت وحدت امپراتوري روم بود. وحشيان شمالي نيز بود

    تعلـيم و تربيتشـان، . كليسا فرمانروايي داشتند بيشتر ايتاليايي يا اسپانيايي يا فرانسوي جنـوب بودنـد اشخاصي كه بر هنگامي كه تعليم و تربيت احيا شد، بر اساس سنن رومي بود و تصوراتي كه از قانون و دولت داشتند بـراي مـاركوس

    هـاي گذشـته بـود، و ن حال هم نمايندة ادامة سنتكليسا در عي. اورليوس بيش از پادشاهان معاصر آنها قابل فهم بود .ترين عناصر عصر خودهم نمايندة متمدن

    كوشـيدند از آن سـازماني كـه از جنگهـاي برعكس قدرت دولتي در دست پادشاهان و بارونهاي شمالي بود كه ميطلق بيگانه بود، و قانون هم كـه در اين سازمان قدرت م. توانند حفظ كنندآلمان با خود همراه آورده بودند آنچه را مي

    بايسـت اشـراف فئـودال را در پادشـاه مـي . نمود، همين حال را داشتروح ميدر نظر اين فاتحان زورمند خشك و بيقدرت خود شريك سازد، ولي هر دو طرف انتظار داشتند كه گاه نيز اجازة طغيان خشم و شهوت، به صـورت جنـگ و

    پادشاهان ممكن بود از كارهاي خود توبـه كننـد، زيـرا كـه صـادقانه . آنها داده شودكشتار و غارت و هتك ناموس، به توانست در آنها آن نظـم ولي كليسا هرگز نمي: متدين بودند، وانگهي توبه و ندامت خود از اشكال خشم و شهوت است

    خواهند، و معموالً به دسـت هـم اي را پديد آورد كه كار فرمايان امروزه از مستخدمان خود ميو آرام و رفتار پسنديدهآيد؟ و اصوالً اگر پادشاه نتواند به دلخواه خود بنوشد و بكشد و عشق بورزد، پس جهانداري به چه كارش مي. آورندمي

    فراز تشكيل شده گردن به فرمان مشتي فضل فروش بگذارند كه خـود چرا بايد با آن سپاهي كه همه از سواران گردناند؟ پادشاهان به رغم منع كليسا نبرد تن به تـن و محاكمـة از راه بهرهاند و از نيروهاي مسلح بيرا اسير تجرد ساخته

    حتـي گـاهي در اوج خشـم مـردان برجسـتة . دوئل را حفظ كردند، و شمشير بازي و عشق تشريفاتي را پديد آوردنـد .كليسا را كشتند

    اي به واسـطة در انحصـار پيروزي كليسا پاره. پيروز بود همة نيروهاي مسلح در جانب پادشاهان بودند، و باز كليسااما علت عمده ايـن بـود . اي به واسطة اينكه پادشاهان مدام با يكديگر در جنگ بودندداشتن تعليم و تربيت بود و پاره

    كليسـا حكـم . كه مردم و فرمانروايان، به استثناي تني چند، اعتقاد عميق داشتند كه كليسا داراي قدرت خدايي استتوانسـت رعايـا را از وظيفـة تابعيـت كليسا مي. كرد كه فالن پادشاه بايد عمر باقي را در بهشت بگذراند يا در دوزخمي

    عالوه بر اين، كليسا نمايندة نظم به جاي هرج و مـرج بـود و . معاف كند و بدين طريق شورش و طغيان به راه بيندازدبه خصوص در ايتاليا مالحظـة اخيـر . را كه در حال پا گرفتن بود به دست آورد سرانجام توانست پشتيباني طبقة تاجر

    .سهم قطعي داشتكوشش حكام شمال اروپا براي اينكه حداقل مقداري از قدرت خـود را در برابـر كليسـا حفـظ كننـد، نـه تنهـا در

    ما تظـاهر آن در عرصـة فكـر ا. شدسياست بلكه در هنر و حماسه سرايي و رسوم جنگاوري و جنگجويي نيز ظاهر ميفلسفة صريح و روشن قرون وسـطي آينـة . بسيار ناچيز بود، زيرا فرهنگ تقريباً به طور دربست در دست كشيشان بود

    بـه -امـا در ميـان كشيشـان . تمام نماي افكار زمانه نيست، بلكه فقط نشان دهندة افكار يـك دسـته از مـردم اسـت به عالوه در ايتاليا چند قـرن زودتـر از . علتهاي مختلف با پاپ اختالف داشتند اي بهعده -خصوص راهبان فرانسيسي

    فردريك دوم كه كوشيد مذهب جديـدي بنيـاد كنـد، . شمال كوههاي آلپ فرهنگ در ميان تودة مردم گسترش يافتپـاپ، متولـد نمايندة جناح افراطي فرهنگ ضد پاپ است، و توماس اكويناس كه در كشور ناپل، يعني در حوزة قدرت

    در حدود پنجاه سال پـيش از او، دانتـه توانسـت . شودشد، تا به امروز هم به عنوان شارح فلسفة كليسايي شناخته مي .تركيبي از فرهنگ ديني و غيرديني پديد آورد و يگانه نماي متعادل همة افكار قرون وسطايي را به دست دهد

  • 13 □ مقدمه

    اين تركيب تا زمـاني كـه . تركيب فلسفة قرون وسطايي بهم خوردپس از دانته، به علتهاي سياسي و عقلي هر دو، گرفت با وضعي دقيـق و دوام و قوام داشت اجزايش تمام و مرتب بود، و هر چيزي كه مورد توجه اين دستگاه قرار مي

    هضـت و ن 1»انشعاب بـزرگ «ولي . شدروشن در ارتباط با ساير محتويات جهان نامتناهي آن دستگاه در نظر گرفته ميجلب مردم، و وضع پاپ در دورة رنسانس منجر به نهضت اصالح ديني شد كه وحدت دنيـاي مسـيحي را بـرهم زد و

    اي كه از عصر در دورة رنسانس، دانشهاي تازه. نظرية مدرسي را دربارة دولت، كه دائر بر مركزيت پاپ بود، از ميان بردستگاههاي فلسفي، كه برايشـان حكـم زنـدانهاي فكـري را پيـدا قديم و نيز از سطح زمين، به دست آمد مردم را از د

    در . نجوم كوپرنيكي زمين و انسان را از مقامي كه در نجوم بطلميوسي داشتند بـه زيـر آورد . كرده بود، خسته ساخت ميان مردم هوشمند، لذت بردن از حقايق جديد، جانشين لذت بردن از بحث و استدالل و تجربه و تحليل و تنظـيم و

    دار و نظمي دامنـه تحديد حيات فرهنگي گرچه در زمينة هنر نظم و ترتيب را حفظ كرد، در عرصة فكر بي. تدوين شد .بارزترين نمونة آن عصر است Montaigneاز اين لحاظ، مونتني. ثمربخشي را ترجيح داد

    از حيـث عمـل دوران قـرون وسـطي هرچنـد . در نظريات سياسي نيز مانند همه چيز، جز هنر، نظم از ميان رفتپرجوش و خروشي بود، از لحاظ فكري تحت تأثير عالقة شديدي به قانون و نظرية بسيار دقيقي از قدرت سياسي قرار

    خداست كه پاپ را در امـور دينـي و امپراتـور را . شودبنابر اين نظريه، هرگونه قدرتي در اصل از خدا ناشي مي. داشتپـاپ بـه . اما در قرن پانزدهم پاپ و امپراتور هر دو اهميت خود را از دست دادند .در امور دنيوي قدرت بخشيده است

    دولتهـاي . بـازي بسـيار بغـرنج و دور از زهـد و تقـوي بـود صورت يكي از حكام ايتاليا درآمد كه سرگرم يك سياسـت ن قدرتي داشـتند كـه نـه سلطنتي ملي كه تازه در فرانسه و اسپانيا و انگلستان تشكيل شده بودند در قلمرو خود چنا

    دولتهاي ملي، بيشتر به واسـطه نيـروي بـاروت، نفـوذ تـازه و . توانست در كارهاشان مداخله كند و نه امپراتورپاپ مي .اي در افكار مردم به دست آوردند؛ و اين نفوذ باقي ماندة اعتقاد روميان را به وحدت تمدن پاك از ميان بردسابقهبي

    وقتي كه هيچ اصـل هـدايت . تظاهر و تجلي كرد) Prince(» امير«سياسي در كتاب ماكياولي به نام نظمياين بيانـدرزهاي » اميـر «. آيـد اي وجود نداشته باشد، سياست به صورت تنازع رك و راست براي كسب قدرت در ميكنندهيونان رخ داده بود بـار ديگـر در زمـان آنچه در عصر عظمت. دهد كه چگونه بايد در اين بازي برنده شداي ميزيركانه

    يعني قيد و بندهاي اخالقي قديم ناپديد شد؛ زيرا معلوم شدكه بـا خرافـات . تجديد حيات فرهنگي در ايتاليا روي دادماننـدي از گلهـاي نبـوغ آزاد شدن از قيد و بند، افراد مردم را فعال و خالق ساخت، و در نتيجه بهار بـي . بستگي دارداما آشوب و فسادي كه به طور اجتناب ناپذير از انحطاط اصول اخالقـي حاصـل آمـد، مـردم ايتاليـا را مـن . پديد آمد

    حيث المجموع ناتوان ساخت؛ و آنان نيز مانند يونانيان به زير يوغ ملتهايي درآمدند كه از لحـاظ تمـدن از خـود آنهـا .نبودندتر بودند ولي به قدر آنها از هماهنگي اجتماعي بييگانه عقب

    اما نتيجة اين ماجرا كمتر از ماجراي يونانيان مصيبت آميز بود؛ زيرا ملتهايي كه تازه به قدرت رسيده بودنـد نيـز، . جز ملت اسپانيا، خود را به اندازة ايتالياييان شايستة به دست آوردن توفيقهاي بزرگ نشان دادند

    اصـالح ديـن يـك نهضـت . تأثير نهضت اصـالح ديـن قـرار دارد از قرن شانزدهم به بعد، تاريخ تفكر اروپايي تحت اين نهضت عمـدتاً عبـارت از طغيـان ملتهـاي . پيچيده و چند جانبه بود و توفيق خود را مديون علتهاي گوناگون بود

    بساط پاپ بـه . دين شمال اروپا را مقهور خود ساخت، اما در ايتاليا دچار انحطاط شد. شمالي بر ضد تجديد سلطة روماما اين ملتهـا كـه هنـوز هـم . گرفتعنوان يك سازمان ديني باقي مانده بود و خراج سنگيني از آلمان و انگلستان مي

    كردند در ازاي پول نقد ارواح مردم را و ميچي كه ادعا مي) بورژيا(هاي بورجا پايبند دين و مذهب بودند، براي خانواده

    توليـك جـدا مراد انشعابي است كه در قرن شانزدهم در كليسا پيش آمد و گروه بزرگي از مسيحيان بـه پيـروي از لـوتر از كليسـاي كا . 1 .م .شدند

  • تاريخ فلسفة غرب □ 14

    . كردند، ديگر احترامي قائل نبودنـد صرف تجمالت و كارهاي خالف اخالق ميگردانند، و آنگاه آن پولها را آمرزيده مياز طـرف ديگـر، . عوامل مخرب ملي و اقتصادي و اخالقي، همه دست بهم دادند و طغيان بر ضد روم را تقويت كردنـد

    درآورنـد، و در حكام محلي دريافتند كه اگر كليسا در قلمرو آنها ملي شود خواهند توانست آن را به زير سـلطة خـود بـه . اين صورت در داخلة قلمرو خود بسيار بيش از هنگامي كه پاپ در قدرتشان شريك باشـد نيـرو خواهنـد داشـت

    واسطة همة اين علتها، بدعتهاي مذهبي لوتر در قسمت اعظم اروپاي شـمالي از جانـب مـردم و حكـام يكسـان مـورد .استقبال قرار گرفت

    تاريخ مقدسش يهودي و الهياتش يوناني و حكومت و قانونهـايش : خوردآب ميكليساي كاتوليك از سه سرچشمه نهضت اصالح دين عناصر رومي آن را طرد كرد و عناصر يونـانيش را ماليـم . رومي بود -حداقل به طور غيرمستقيم -

    دن و بـه هـم بدين طريق دين با نيروهاي ملي كه سـرگرم بـاز كـر . ساخت و عناصر يهوديش را نيروي فراوان بخشيدمطـابق نظريـات . زدن همبستگيهاي ساخته و پرداختة امپراتوري روم و كليساي رومي بـود همكـار و هماهنـگ شـد

    يابد؛ و بنابراين بر هر فـردي واجـب شود بلكه به وسيلة كليسا قرن به قرن ادامه ميكاتوليكي، وحي آسماني ختم نميعكـس كليسـا را بـه عنـوان وسـيلة نـزول پروتستانها، به. سا شوداست كه عقايد شخصي خود را رها كند و تسليم كلي

    تواند وحي نپذيرفتند، و گفتند كه حقيقت را بايد فقط در كتاب آسماني جستجو كرد، و اين كتاب را نيز هر كسي ميمقـام اما مردم در تفسير كتاب آسماني با يكـديگر اخـتالف نظـر پيـدا كردنـد و هـيچ . براي خود تفسير و تأويل كند

    البته در عمل دولت مدعي آن حقي شـد كـه سـابق بـه كليسـا . آسماني وجود نداشت تا درباة اختالف آنها حكم كنددر اعتقاد پروتستاني، ميان روح و خـدا نبايـد ميـانجي دنيـوي و خـاكي وجـود . تعلق داشت؛ اما اين ادعا غاصبانه بود

    .داشته باشدكه ديگر ممكن نبود از راه استشاره با مراجـع دينـي حقـايق را متـيقن بدين معني . اين تغيير اثرات مهمي داشت

    در نتيجـه تمايـل خاصـي بـه سـرعت رشـد كـرد، كـه در . بايست با تفكر دروني بدين مهم پرداختساخت، بلكه ميسياست به جانب هرج و مرج گراييد و در ديانت در جهت عرفان سير كـرد؛ و عرفـان همـواره بـه دشـواري در قالـب

    . هاي متعدد در آمـد مذهب پروتستاني يك مذهب واحد نشد، بلكه به صورت فرقه. قادات كاتوليكي جاي گرفته بوداعتاين مذهب به صورت يك فلسفه در برابر فلسفة مدرسي در نيامد، بلكه به تعـداد افـراد فالسـفه، فلسـفه پديـد آمـد؛

    ) يعني غيركاتوليـك (د، بلكه عدة زيادي پادشاهان ملحد چنانكه در قرن سيزدهم يك امپراتور در برابر پاپ قد علم نكرايـن . شـد گرايي كه مـدام عميقتـر مـي نتيجة اين اوضاع در عرصة فلسله و ادب عبارت بود از نوعي ذهن. پديد آمدند

    گرايي در آغاز كار همچون وارستگي گوارايي از قيد بردگي فكري جلوه كرد، وليكن سرسختانه به سـوي فرديـت ذهن .غاير سالمت اجتماعي است سرازير شدكه م

    هـايش، كـه جهـان شود كه ايقان اساسيش عبارت است از وجود خودش و انديشـه فلسفة جديد با دكارت آغاز مياين فلسفه فقط مرحلة ابتدايي سير تكاملي بود كـه از طريـق بـاركلي و كانـت بـه فيختـه . شودخارج از آن منتج مي

    اين فلسفه چيزي جز ناسـالمي فكـري نبـود، و از آن روز . اي از نفس استفقط نشئهرسيد، كه در نظر وي هر چيزي .تاكنون فلسفه در تالش بوده است تا خود را از اين ورطه رهايي بخشد و به جهان عقل سليم بازگردد

    ـ . گرايي در فلسفه همواره دوش به دوش هرج و مرج در سياست استذهن ده حتي در هنگامي كه خود لوتر هم زنرا پديد آوردند و مـدتي نيـز بـر شـهر Anabaptism» آناباپتيزم«بود، برخي از پيروان ناخواسته و ناپذيرفتة او نظرية

    القـدس دانستند؛ زيرا عقيده داشتند كـه روح آناباپتيستها هرگونه قانوني را مردود مي. تسلط يافتند Münsserمونستر از اين مقدمه به . توان اسير قوانين و مقررات ساختالقدس را نميروح كند، واشخاص نيك را در هر لحظه هدايت مي

    رسيدند؛ و به همين جهت، پس از يك مقاومت قهرمانانه، منقرض مالكيت اشتراكي و هرج و مرج در روابط جنسي ميتـوان آنهـا را ريخي مياز لحاظ تا. اما نظرياتشان، به اشكال ماليمتر، در هلند و انگلستان و امريكا اشاعه يافت. گشتند

  • 15 □ مقدمه

    پديد آمد كه ديگر با ديـن ) آنارشيزم(در قرن نوزدهم شكل ترسناكتري از آشوبگرايي . ها دانست1»كويكر«ريشة فرقة اين مرام در روسيه و اسپانيا و تا حد كمتري در ايتاليا، پيروزي فـراوان بـه دسـت آورد؛ و تـا بـه . هم ارتباطي نداشت

    اين شكل جديد آشوبگرايي، گرچه ضد ديني . رماندسكي ادارة امور مهاجرين را در امريكا ميامروز نيز هنوز مانند متراش با مـذهب پروتسـتاني فرق عمده. است، ليكن هنوز مقدار زيادي از روح مذهب پروتستاني را در خود سرشته دارد

    .اندختهورزيد، اينان متوجه دولتها سااين است كه آن خصومتي را كه لوتر با پاپها ميدر . تـوان جلـوش را گرفـت، مگـر اينكـه دورة خـود را بگذرانـد تمايل به ذهنگرايي همينكه به راه افتد ديگر نمي

    اخالق، تكية پروتستانها بر وجدان فردي اساس آشوبگرايانه داشت؛ اما عادات و رسوم چنان نيرومنـد بـود كـه جـز در ، حتي خود پيروان فرديت نيز در اخالق همان رفتـاري داشـتند مورد چند طغيان تصادفي، مانند طغيان شهر مونسترچيـزي كـه هسـت، ايـن تعـادل ناپايـدار بـود؛ و مسـلك . شـد كه بر حسب معمول موافق موازين تقوي شناخته مـي

    مطابق اين مسلك، خوبي عمل را عواقب خوب آن يـا انطبـاق . كه در قرن هجدهم باب شد آن را بهم زد» حساسيت«از همـين . كند؛ بلكه معيار عبادت است از احساساتي كه انگيزة عمل واقع شده اسـت اخالقي معين نمي آن با مقررات

    اند، و مرام بايرون، كه عبارت بود از شور و سـوداي ، چنانكه كاراليل و نيچه بيان كرده»قهرمان«مسلك بود كه عقيدة .تند و شديد از هر نوع كه باشد، پديد آمد

    هنر و ادبيات و سياست بستگي دارد به اين مسلك ذهني در قضاوت راجع به افـراد بشـر نـه نهضت رومانتيك در ببر از گوسفند زيباتر اسـت، . چون اعضاي اجتماع، بلكه به مثابة موصوعات تفكر كه از لحاظ علم الجمال لذت بخشند

    كند و از جسـت و قفس را باز مييك نفر رومانتيك نمونه، در . دهيم كه ببر در قفس محبوس باشدولي ما ترجيح ميكنـد كـه ببـر باشـد، وي انسان را تشويق مي. بردشود، لذت ميخيز بسيار زيباي ببر، كه منجر به هالك گوسفند مي

    .ولي چون در اين كار توفيق يابد نتايج آن چندان مطبوع و مطلوب نيستيكي از اين . ناگوني نشان داده شده استالعملهاي گوبر ضد اشكال سخيف فلسفة ذهنگرايي؛ در عصر جديد عكس

    خواهد براي دولـت و فـرد بـه دو اين فلسفه مي. العملها فلسفة سازش است، كه عبارت است از نظرية ليبراليسمعكسيعنـي همـان -» شـوق و انجـذاب «الك با . شودشكل جديد اين نظر با فلسفة الك آغاز مي. دنياي مختلف قائل شود

    يـك طغيـان . همان قدر مخالف است كه با قدرت مطلـق و پيـروي كوركورانـه از رسـم و عـرف - فرديت آناباپتيستهاشود كه براي دولت قائل به مقامي است كه كاتوليكها براي كاملتر در برابر ذهنگرايي منجر به نظرية دولت پرستي مي

    انـد؛ و نظريـات كال مختلف اين نظريـه هابز و هگل و روسو نمايندگان اش. كليسا، يا حتي گاهي خدا، بدان قائل بودندهاست، اما كمونيسم از لحاظ نظري بسيار دور از اين قبيل فلسفه. آنها به وسيلة كرمول و ناپلئون و هيتلر تجسم يافت

    .آيد شباهت بسيار داردشود كه با آنچه از نظرية دولت پرستي پديد ميدر عمل منجر به تشكيل نوعي جامعه مي: انـد پيش از ميالد تا عصر حاضر، فالسفه به دو دسـته تقسـيم شـده 600تكامل طوالني از سال در طي اين سير خواهند قيـدهاي اجتمـاعي خواهند قيدهاي اجتماعي را سفت كنند، و ديگري آن دسته كه مييكي آن دسته كه مي

    چون و چرا، چـه كهنـه و چـه نـو، انضباطيان از دستگاههاي بي. اندمابقي به اين دو دسته بستگي داشته. را شل كننداند كه با علم مخالفت كنند؛ زيرا تجربـه نظريـات جزمـي آنـان را اند، و بدين جهت كمابيش ناچار شدههواداري كرده

    » قهرمـاني «اند كه خوبي سعادت و خوشي نيست، بلكه بايد شرافت يـا تقريباً همة آنان چنين گفته. اثبات نكرده استانـد، زيـرا هاي غيرعقالني طبيعت انسان همراهي و همـدردي نشـان داده اين فالسفه با جنبه. درا بر سعادن ترجيح دا

    از طرف ديگر آزاديخواهان، غير از آشوبگرايان . اند كه عقل دشمن همبستگي و همامنگي اجتماعي استاحساس كرده

    »دوسـت «در انگلستان بنيـاد شـد و اعضـاي آن يكـديگر را ) George Fox( به دست جورج فوكس 1650در حدود Quakerفرقة . 1

    .م. ناميدندمي

  • تاريخ فلسفة غرب □ 16

    اند؛ بـا اند؛ به تعقل منطقي اعتقاد داشتهادهاند؛ در اخالق بهره و فايده را اصل قرار دافراطي، با روش علمي موافق بودهاين اختالف حتي پيش از ظهور آنچه ما به اسـم . انداند؛ و با اشكال عميق دين دشمني كردهشور و سودا مخالف بوده

    ايـن اخـتالف بـه اشـكال . شـود شناسيم وجود داشته است و در قديمترين افكار يوناني به وضوح ديده مـي فلسفه مي .هاي بسيار ديگر همچنان باقي خواهد ماندو شكي نيست كه تا دوره. تا به امروز همچنان باقي مانده استگوناگون

    مقـداري -مانند دعاوي طرفين هر اختالف ديـر پـاي ديگـري -روشن است كه دعاوي هر دو طرف اين اختالف هرگز نتوانسته است فقط با بـراهين همبستگي اجتماعي از ضروريات است و انسان تاكنون . حق و مقداري باطل است

    سـفت شـدن در : هر اجتماعي در معرض دو خطـر متضـاد واقـع اسـت . عقلي اين همبستگي را در اجتماع پديد آوردنتيجة پيروي زياده از حد از عرف و انضباط، و شل شدن يا زير يوغ خارجي رفتن در نتيجة رشـد فرديـت و اسـتقالل

    آينـد و تمدنهاي مهم عموماً با يك نظام خشك و خشن پديد مي. سازدممكن ميشخصي كه همكاري اجتماعي را غيرهاي مفيد عرف قديم هنوز به قوت خود باقي است و مضراتي كـه بـا شوند و در مرحلة خاصي كه جنبهبتدريج نرم مي

    امـا . رسدز نبوغ مياز ميان رفتن عرف قديم همراه است هنوز بر اجتماع مستولي نشده، اين تمدن به دورة درخشاني اشود و در نتيجه الجرم يك دورة استبداد جديد فـرا همينكه اين مضرات بر اجتماع مستولي شد، هرج و مرج آغاز مي

    نظريه ليبراليسم كوششي اسـت بـراي . آوردرسد كه خود تركيب جديدي را به وسيله يك دستگاه جزمي پديد ميميز كوشش براي پديد آوردن يك نظم اجتماعي است كـه مبتنـي بـر عقيـدة اساس ليبراليسم ا. خارج شدن از اين دور

    آنكـه قيـدهايي بـيش از آنچـه بـراي بقـاي اجتمـاع جزمي غيرعقالني نباشد، و كوشش براي تأمين استقرار و آرام بي .اينكه آيا چنين كوششي به نتيجه رسيد يا نه، چيزي است كه آينده نشان خواهد داد. ضرورت دارد الزم آيد

  • 17 □ ظهور تمدن يوناني

    ��� اول

    � ���ر ���ن ��بسـياري از . انگيزتر يا توجيهش دشوارتر از ظهور ناگهاني تمدن در يونان نيسـت در سرتاسر تاريخ، هيچ چيزي شگفت

    النهـرين وجـود داشـت و از آن عوامل تشكيل دهندة تمدن هزاران سال پيش از ظهور تمدن يونـاني در مصـر و بـين سـرانجام يونانيـان . ولي هنوز عناصر خاصي الزم بود تا تمدن پديد آيد. رسيده بود مناطق به سرزمينهاي همسايه نيز

    پيشرفتهاي يونانيان در هنر و ادب بر همه كس معلوم است؛ اما آنچه اين قـوم در زمينـة . اين كمبود را برطرف كردندلـم و فلسـفه را يونانيـان پديـد و ع 1رياضـيات . نظيرتر اسـت فكر محض آوردند از توفيقهاي هنري و ادبي آنها نيز كم

    بنـد زنجيـر تعصـبات آنكه پـاي آنها بودند كه بي. نگاري محض را آنها آغاز كردندتاريخ نويسي متمايز از وقايع. آوردندو نتيجة اين تحقيقات چنـان شـگفت . موروثي باشند آزادانه دربارة ماهيت جهان و مقاصد حيات به تحقيق پرداختند

    وار به آثار يوناني بنگرند و دربارة نبوغ يونان داد سخن نهاي اخير مردم قانع بودند بدين كه شيفتهبود كه تا همين زماتوان تكامل يوناني را به زبان علمي فهميد؛ و اين كـاري اسـت كـه هرچنـد دشـوار ولي با تمام اين احوال، مي. بدهند

    .ارزدباشد به دشواريش خوب ميتوان معلوم كرد كـه وي خسـوفي را شبختانه تاريخ زمان او را از روي اين نكته ميخو. شودفلسفه با تالس آغاز مي

    كه -بنابراين فلسفه و علم . روي داده است. م. ق 585پيش بيني كرده بود و اين خسوف بنا بر نظر منجمان در سال ايـن در يونـان و كشـورهاي ولـي آيـا پـيش از . در آغاز قرن ششم با هم پديد آمدند -در اصل از يكديگر جدا نبودند

    امـا . اي آميخته به حدس و گمان خواهد بودگذشته است؟ هر پاسخي به اين سؤال بدهيم تا اندازهاش چه ميهمسايه .شناسي معلوماتي بسيار بيش از آنچه اجداد ما داشتند در دسترس ما گذارده استدر قرن حاضر علم باستان

    در هـردوي . ر مصر، و نه چندان ديرتر از اين در بين النهرين، اختراع شدد. م. ق 4000فن نوشتن در حدود سال تصويرها به زودي شكل قراردادي پيدا كردند، بـه طـوري كـه . اين سرزمينها نوشتن با كشيدن تصوير اشيا آغاز گشت

    ل اين خط پـر در مدت هزاران سا. شد، چنانكه هنوز در چين چنين استاي به توسط عالمتي نشان داده ميهر كلمه .زحمت تكامل يافت و به صورت خط الفبايي درآمد

    علت اينكه تمدن در مصر و بين النهرين زود آغاز شد، وجود رودخانه هاي نيل و دجله و فرات بود كـه كشـاورزي در اين دو سرزمين تمدن از بسياري جهات شبيه بود به تمـدني كـه مهـاجرين . ساخترا بسيار آسان و پر حاصل مي

    در مصر ايـن پادشـاه . كردپادشاهي آسماني با قدرت مطلق حكومت مي. پانيايي در مكزيك و پرو با آن روبرو شدنداسدين، دين چند خدايي بود، و يك خداي بزرگ نيـز كـه پادشـاه بـا او روابـط بسـيار صـميمانه . مالك همة زمينها بودهرگاه پادشاه ضعيف يا گرفتـار جنـگ سـختي . تنداشراف سپاهي و اشراف روحاني وجود داش. شدداشت پرستيده مي

    شخم كنندگان زمين برده و به پادشاه يا اشراف يـا . توانستند بر قدرت سلطنتي چنگ بيندازندبود، اشراف روحاني مي .روحانيان تعلق داشتند

    گشـتان بـه دسـت حساب و قدري هندسه در ميان مصريان و بابليان وجود داشت، ولي بيشتر به شكل قواعد تجربي كـه از شـمارش ان .1 .استنتاج از مقدمات كلي را يونانيان ابداع كردندروش . آيدمي

  • تاريخ فلسفة غرب □ 18

    ن عقيـده مصـريا . فكر مصريان مشغول دنياي ديگـر بـود . ميان دين مصري و دين بابلي تفاوت بسيار وجود داشتبنـابر رفتـاري كـه روح هنگـام 1كند و در آن جهان اوسـيريس داشتند كه روح پس از مرگ به جهان زيرين نزول مي

    ايـن . گـردد پنداشتند كه روح سرانجام به تـن بـاز مـي مصريان مي. كندزندگي روي خاك داشته در حق او داوري مياهرام در پايان هزارة چهـارم و آغـاز . و مقبره هاي مجلل بسازند داشت كه مردگان را موميايي كنندپندار آنها را وا مي

    از آن پس تمدن مصري دچار ركود شد و محافظـه كـاري دينـي پيشـرفت را . هزارة سوم به دست فراعنه ساخته شدايـن قـوم . گشوده شـد 2مصر به دست يك قوم سامي به نام هيكسوس. م. ق 1800در حدود سال . غيرممكن ساخت

    ساميان در مصر اثر جاوداني از خود به جاي نگذاشـتند، امـا وجودشـان بـه . دو قرن در مصر حكومت كردنددر حدود .گسترش تمدن مصري در سوريه و فلسطين كمك كرد

    نژاد حام در بابل در آغاز ساميان نبودند بلكه سـومريان بودنـد كـه . تاريخ بابل بيش از مصر به جنگ آميخته استدر ايـن . خط ميخي را سومريان اختراع كردند، و ساميانِ فاتح اين خـط را از آنهـا فـرا گرفتنـد . اصلشان معلوم نيست

    جنگيدند، اما بابل مسلط شد و يـك امپراتـوري ناحيه تا مدتي شهرهاي مختلف و مستقل وجود داشتند كه با هم ميدوخ وضعي يافت نظير آنكـه بعـدها خدايان شهرهاي ديگر به زيردست مردوخ، خداي بابل، درآمدند؛ و مر. تشكيل داد

    در مصر نيز وقايعي از اين قبيل روي داده بود، منتهي اين وقايع مربـوط . زئوس در ميان خدايان يوناني به دست آورد .به زمانهاي بسيار پيشتر بود

    زمين مـاده . شداديان مصر و بابل مانند ساير اديان باستاني مراسمي بود كه براي فراوان ساختن محصول اجرا ميدر بابل مرتبة عشـتار . شد و گاوپرستي امري رايج بودگاو نر مظهر قدرت توليد جنس نر شناخته مي. بود، خورشيد نر

    )Ishtar(را » مـادر بـزرگ «در سراسر آسياي غربـي مـردم . ، الهة زمين، در ميان خدايان مادة ديگر از همه بلندتر بودمي كه مهاجران يوناني در آسياي صغير پرستشگاه مـادر بـزرگ را ديدنـد، هنگا. پرستيدندتحت عنوانهاي مختلف مي

    » ديانـا «اصل و ريشة . نهادند و اجراي مراسم پرستش او را خود به دست گرفتند Artemis» آرتميس«نام اين مادر را Diana ورد، و در مسيحيت اين مادر را به صـورت مـريم عـذرا درآ . نيز همين مادر بزرگ است 3خداي مردم افيسوس

    .به حضرت مريم داد» مادر خدا«همين شهر افيسوس بود كه يك شورايي ديني لقب هرجا كه دين با دولت امپراتوري وابسته بود، عوامل سياسي در دگرگون كردن اجزاي نخستين آن دين تأثير زياد

    فراوان ساختن محصـول كـه بـه كرد و عالوه بر وظيفةبدين معني كه خدا يا الهه با دولت همبستگي پيدا مي. داشتروحانيان مراسم ديني و الهيـات را بـا دقـت بـه هـم . بايست در جنگها نيز پيروزي نصيب دولت كندعهده داشت، مي

    .دادندبافتند و خدايان مختلف قلمرو امپراتوري را در يك معبد جاي ميميكردنـد قانونگذاران چنين وانمود مـي . كردندخدايان به واسطة همبستگي با دولت با اخالق نيز همبستگي پيدا مي

    . حرمتي به خـدا شـناخته مـي شـد بدين طريق تجاوز از قانون بي. دارندكه قانونهاي خود را از جانب خدا دريافت مي . م. ق 2100قديميترين قانونهايي كه تاكنون شناخته شـده، قانونهـاي حمـورابي پادشـاه بابـل اسـت كـه در حـدود

    رابطة ميان دين و اخالق از . حمورابي گفته است كه لوح قانونهاي وي از چانب مردوخ بر او نازل شده است. زيستهمي .سو مدام نزديكتر مي شد زمانهاي قديم به اين

    جـادو و . دين بابلي برخالف دين مصري بيشتر به كامراني در اين جهان عالقه داشت تا سـعادت در جهـان ديگـر غيبگويي و ستاره بيني، هرچند منحصر به بابل نبود، از بابل به جاهاي ديگر رسيد و بيشتر به واسطة بابل بود كه اين

    1 .Osiris م. خداي مصريان قديم. 2. Hyksos نامشـان در . اين قوم به مصر حمله كردند و مدتها بر آن سرزمين حكومت كردنـد . قومي بودند كه اصلشان معلوم نشده است

    .م. است »بيگانگان«زبان مصري قديم به معناي

    3. Ephysus م. ده است در آسياي صغير كه پرستشگاه ديانا در آنجا بوده استشهري بو.

  • 19 □ ظهور تمدن يوناني

    اما در بابل كارهاي ديگري هم صورت گرفت كه به قلمرو علم درآمد؛ ماننـد تقسـيم . كارها در زمان باستان رواج يافتدرجه؛ و نيز كشـف تسلسـل در خسـوف و كسـوف كـه در 360به شبانه روز به بيست و چهار ساعت و تقسيم دايره

    چنانكه خواهيم ديـد تـالس دانـش . نتيجة آن بشر توانست خسوف را به يقين و كسوف را به احتمال پيش بيني كند .بابلي را تحصيل كرد

    ة تجـارت، كـه در با توسـع . النهرين كشاورز بود و تمدنهاي ملتهاي اطراف آنها در آغاز شبانيتمدنهاي مصر و بينسالح از مفرغ ساخته مي شـد؛ ولـي . م. ق 1000تا حدود سال . ابتدا تماماً دريايي بود، عناصر تازه اي وارد تمدن شد

    ملتهايي كه فلزهاي الزم را در سرزمين خود نداشتند ناچار ايـن فلزهـا را از راه تجـارت يـا دزدي دريـايي بـه دسـت دزدي دريايي يك راه حل موقت بود و هرگاه اوضاع اجتماعي و سياسي تا اندازه اي استوار بـود تجـارت اما . آوردندمي

    -مـدتي در حـدود يـازده قـرن . به نظر مي رسد كه جزيرة كرت در تجارت پيشاهنگ بوده اسـت . بيشتر سود داشتكـه از Minoanام فرهنـگ مينـويي در جزيرة كرت فرهنگي وجود داشت به ن -. م. ق 100تا . م. ق 2500بگيريم از

    آنچه از هنر كرتي بازمانده است نشان دهندة شـادي و خوشـي و تجمـل كمـابيش منحطـي . حيث هنر پيشرفته بود .و اين با تاريكي و تيرگي بيم انگيز معبدهاي مصري فرق بسيار دارد. است

    و ديگران تقريباً هيچ اطالعـي در دسـت Sir Arthur Evansاز اين تمدن مهم، تا پيش از كاوشهاي سر آرتور اوانز تمـاس نزديـك داشـت از تصـويرهاي ) جز در زمـان هيكسـوس هـا (تمدن كرتي تمدني بود دريايي كه با مصر . نبود

    آيد كه تجارت فراواني ميان مصر و كرت در جريان بوده است كـه بـه دسـت دريـانوردان كرتـي صـورت مصري برميهايي با دين سوريه و آسـياي دين كرتي خويشي. به اوج خود رسيد. م. ق 1500اين تجارت در حدود . ستگرفته امي

    صغير نشان مي دهد؛ ولي در زمينة هنر، كرت خويشيهاي بيشتري با مصر داشته، منتها هنر كرتي اصـالت دارد و بـه ناميـده انـد و در » كاخ مينـوس «در آن را مركز تمدن كرتي جايي است كه . نحو خيره كننده اي زنده و با روح است

    كاخهاي كرت بسيار با شكوه بوده، . واقع است و در ادبيات يونان بدان اشاره هايي شده است Knossosشهر كنوسوس سلسلة وقايع تاريخ كرت از روي . شايد به دست مهاجمان يوناني، نابود شده است. م. اما در حدود پايان قرن چهارم ق

    اطالعـات مـا در ايـن . شود و آثار كرتي كه در مصر به دست مي آيد معلوم مي گـردد كه در كرت پيدا ميآثار مصري .شناسي استخصوص تماماً متكي بر شواهد باستان

    يا الهة شكار اسـت كـه » بانوي جانوران«مسلم ترين خداي آنها . كرتيها يك الهه، بلكه چند الهه، را مي پرستيدندتنهـا خـداي نـر » سرور جانوران«اين الهه فرزندي نيز داشته، و غير از 1.تميس يوناني بوده باشدشايد اصل و مأخذ آر

    بنا بر شواهدي كه در دست است، كرتيها نيز مانند مصريها به يك نوع زندگي بعدي اعتقـاد داشـته . پسر جوان اوستاما به طـوري كـه از آثـار هنـري . ته استاند كه در آن زندگي انسان از روي اعمال خود در اين جهان پاداش مي گرف

    گاوبـازي را . آيد مردم كرت عموماً مردم شاد و خوشي بوده اند و چندان زير بار خرافـات سـياه نرفتـه انـد كرت برميسـر آرتـور اوانـز . دوست مي داشته اند و در اين بازي مردان و زنان سوار، شيرينكاريهاي شگفت انگيزي مي كرده اند

    ه اين گاوبازيها مراسم ديني بوده است و گاوبازها از اصيل ترين نجبا بوده اند، اما ايـن نظـر مـورد قبـول عقيده دارد ك .تصورهايي كه از اين بازيها به جاي مانده، تصورهايي است پر حركت و نشان دهندة واقعيت. همه نيست

    رت در سـرزمين خـود مـردم مـردم كـ . كرتيها يك نوع خط هم داشتند، ولي اين خط هنوز خوانـده نشـده اسـت .ولي بي شك نيروي دريايي از جزيره شان دفاع مي كرده است. سليمي بوده اند و شهرهاشان بارو نداشته است

    يكـي شـدن . رسدكه از لحاظ اهميت به پاي او نمي Master of Animals »سرور جانوران«اين الهه همزاد يا جفتي نيز دارد به نام . 1

    .در زمانهاي ديرتر صورت گرفته است) مادر بزرگ آسياي صغير(آرتميس و

  • تاريخ فلسفة غرب □ 20

    به سرزمين يونان راه يافت و در آنجا با گذراندن مراحل . م. ق 1600فرهنگ مينويي پيش از نابود شدن در حدود تمدني كه در سرزمين اصلي يونان پديـد آمـد تمـدن ميسـنه اي . اقي ماندب. م. ق 900تغيير شكل تدريجي تا حدود

    ايـن . ناميده مي شود و آن را از روي مقبره هاي پادشاهان و قلعه هايي كه بر فراز تپه ها ساخته شده باز مي شناسـد مخيلة مردم يونـان اين مقبره ها و قلعه ها در . آثار نشان مي دهد كه در يونان بيش از كرت بيم جنگ مي رفته است

    آثار هنري كهن در كاخهاي يوناني، يا كار استادان كرتي است، يا اينكه بـه آثـار كرتـي شـباهت . قديم اثر گذاشته اندتمدن ميسنه اي، اگر از پشت پردة مه آلود افسانه بدان بنگريم، همان است كه در آثار هومر تصـوير شـده . بسيار دارد

    .استآيا تمدن خود را مديون شكست خوردن كرتيها بودند؟ آيا بـه زبـان . شك فراوان وجود دارداما درباة مردم ميسنه

    تـوان داد، ند؟ به اين پرسشها پاسـخ محقـق نمـي يوناني سخن مي گفتند يا خود نژاد قديميتري از سرزمين يونان بودبـه زبـان يونـاني سـخن ولي شواهدي در دست است كه مي توان احتمال داد مردم ميسـنه فاتحـاني بـوده انـد كـه

    1.گفته اند و الاقل اشراف آنها مهاجمان زرين مويي بوده اند كه از شمال آمده و زبان يوناني را با خود آورده بودنـد ميدوريهـا و سرانجام Achaeans، سپس آكاييها Ioniansنخست ايونيها : يونانيها در سه موج پشت سر هم سرازير شدند

    Dorians . به نظر مي رسد كه ايونيها، گرچه فاتح بودند، تمدن كرتي را كامالً پذيرفتند؛ چنانكه بعدها روميـان تمـدناما ايونيها به وسيلة جانشينان خود، يعني آكاييها، مورد تاخت و تاز واقع شدند و تسلط خـود . يونانيان را قبول كردند

    كه در بغازكوي به دست مي آيد معلوم مـي شـود كـه آكاييهـا در 2وحه هاي حتياز روي ل. را تا حدي از دست دادندتمدن ميسـنه اي كـه در نتيجـة جنگهـاي ايونيهـا و آكايهـا . امپراتوري پهناور و منظمي داشته اند. م. قرن چهارم ق

    قبلي دين مينـويي بيشتر مهاجمان . ضعيف شده بود به دست دوريها، يعني آخرين مهاجمان يوناني، به كلي نابود شداما دين عصر ميسنه اي نيـز . را پذيرفته بودند، حال آنكه دوريها دين اصلي هند و اروپايي اسالف خود را حفظ كردند

    در حقيقـت . دين يونان قـديم تركيبـي از ايـن هـردو بـود . موجوديت خود را، خاصه در ميان طبقات پايين، ادامه داد .شان به خدايان ميسنه اي مي رسيدبعضي از الهه هاي يوناني اصل و نسب

    اند ييان يوناني بودههرچند آنچه گفته شد محتمل به نظر مي رسد، بايد در نظر داشت كه ما نمي دانيم كه ميسنهآنچه مي دانيم اين است كه تمدن آنها به انحطاط گراييد و در حدود زماني كه اين تمدن بـه پايـان عمـر خـود . يا نه

    .غ را گرفته بود؛ و ديگر اين كه براي مدتي تفوق در دريا به دست فينيقيها افتادرسيد، آهن جاي مفرهم در دورة اخير عصر ميسنه و هم پس از پايان آن عصر، برخي از مهاجمان در سرزمين يونان جايگزين شـدند و

    نـوب ايتاليـا قـدم به كشاوزي پرداختند، و برخي پيشتر رفتند و نخست به جزاير آسياي صغير و سپس سيسـيل و ج در اين شهرهاي دريايي، يونانيـان . گذاشتند و در اين نقاط شهرهايي ديدند كه از راه تجارت دريايي گذران مي كردند

    شهر آتـن تفـوق خـود را بعـدها بـه دسـت آورد و در آن . كمكهايي به تمدن كردند كه از لحاظ كيفيت تازگي داشت .نيروي دريايي بستگي داشتهنگام نيز اين تفوق به همين اندازه به

    اما دره هـاي حاصـلخيز بسـياري در ايـن . سرزمين يونان كوهستاني است و مقدار زيادي از آن قابل كشت نيستولي راه آسان خود اين دره ها به يكديگر، بـه وسـيلة كوههـاي بـين . سرزمين وجود دارد كه راهشان به دريا باز است

    امعه هاي كوچك و مجزايي تشكيل شد كه از راه كشاورزي گذران مي كردنـد و در اين دره ها ج. آنها قطع شده استدر چنين اوضاعي طبيعتاً همينكه عـدة افـراد يـك جامعـه بـه حـدي . به دور شهرهاي نزديك به دريا گرد مي آمدند

    بدين ترتيب شهرهاي سـرزمين . مي رسيد كه نمي توانستند از حاصل زمين زندگي كنند ناچار رو به دريا مي آوردند

    1 . The Minoan-Mycenaean Religion and Its Survival in Greek Religion. By Martin P. Nilsson, p. II ff.

    2. Hittite م. يكي از اقوام ناشناخته اي كه در هزارة دوم پيش از ميالد آسياي صغير و سوريه را متصرف شدند.

  • 21 □ ظهور تمدن يوناني

    اين بود كه در نخستين دورة تاريخي يونانيان آسياي صـغير . اصلي در جاهاي مناسب مستعمراتي براي خود بنا كردند .و سيسيل و ايتاليا از يونانيان سرزمين اصلي بسيار غني تر بودندك جامعة اشـرافي كوچـك از دسـترنج در اسپارت، ي. نظام اجتماعي در قسمتهاي مختلف يونان بسيار متفاوت بود

    در نواحي كشاورزي كه ثروت كمتر بود، جامعه بيشـتر از . كردندي كه نژاد ديگري داشتند زندگي ميبردگان ستمكشكاشـتند؛ ولـي هرجـا كـه تجـارت و ده شان زمين را شخم مي زدند و مـي كشاورزاني تشكيل مي شد كه خود و خانوا

    از بردگان مـرد در معـدنها و از بردگـان زن . ز دسترنج بردگان ثروت مي اندوختندصنعت پديد مي آمد، شهرنشينان ادر سرزمين ايوني اين بردگان از قومهاي وحشي نواحي همسـايه بودنـد و . در كارگاههاي پارچه بافي كار مي كشيدند

    ن تـوانگران از كارهـاي ثروت كه زياد شد، جدايي و بركنـاري زنـا . عموماً و در وهله اول در جنگ به چنگ مي آمدنداجتماعي نيز افزايش يافت؛ به طوري كه در زمانهاي بعد، جز در شـهرهاي اسـپارت و لسـبوس، جنبـه هـاي متمـدن

    .زندگي يونان، در زنان كمتر دخالت داشتنددر يونان يك سير تكاملي بسيار كلي در جريان بود؛ بدين معني كه حكومت نخست از شكل سلطنتي بـه اشـرافي

    پادشاهان يونان مانند پادشـاهان مصـر و بابـل . س به يك سلسله حكومتهاي استبدادي و دموكراسي تغيير يافتو سپمطلق العنان نبودند، بلكه با شورايي كه از شيوخ قوم تشكيل مي شد در كار مملكت شور مي كردند؛ و اگر از عـرف و

    اين نبود كه حتماً حكومـت سـتمگري بـر » تبداداس«معني . رسم سرمي پيچيدند از مكافات عمل مصون نمي ماندندبـه معنـي » دموكراسـي «. سر كار باشد، بلكه منظور حكومت يك فرد بود كه حق حكومت نيز بـرايش مـوروثي نبـود

    نخسـتين فرمانروايـان . حكومت كردن همة شهروندان بود، اما در اين ميان بردگـان و زنـان بـه حسـاب نمـي آمدنـد ) plutocracy(، از اين راه به قدرت رسيدند كـه از ميـان ثروتمنـدان حـاكم Mediciديچي مستبد، مانند پادشاهان م

    كار بردن سكه را به تـازگي اي طال و نقره بود، و چون رسم بمنبع ثروت آنها غالباً معدنه. خود از همه ثروتمندتر بودندرسد كه سكه زني كمي پيش به نظر مي 1.داز كشور ليدي فراگرفته و رواج داده بودند، سود اين معدنها بيشتر شده بو

    .اختراع شده باشد. م.ق 700از فراگـررفتن -كه در آغاز به ندرت از هـم جـدا بـود -براي يونانيها،