177

kefay new.indd

Embed Size (px)

Citation preview

Page 1: kefay new.indd
Page 2: kefay new.indd

ی الرازی د بن علی الخزاز القم ألبی القاسم عـلی بــن محممن أعـالم القـرن الرابع

Page 3: kefay new.indd

9 تقريظ حضرت آيت اهللا خزعلى10 سخن ناشر

12 مقدمه ى مترجم 19 زندگى نامه ى مؤلف و سخن بزرگان درباره او و كتابش 20 اساتيد مؤلف 21 شاگردان مؤلف 21 تأليفات مؤلف 21 عصر مؤلف و سبب تأليف كتاب 22 نسخه هاى خطى قديمى موجود از اين كتاب 23 روش ما در تحقيق كتاب 25 مقدمه ى مؤلف

31 باب اول: آنچه عبداهللا بن عباس از رسول خدا(ص) در نص بر امامان دوازده گانه(ع) روايت نموده است. 45 باب دوم: آنچه عبداهللا بن مسعود از رسول خدا(ص) ... 51 باب سوم: آنچه ابوسعيد خدرى از رسول خدا(ص) ... 59 باب چهارم: آنچه ابوذر غفارى از رسول خدا(ص) ... 63 باب پنجم: آنچه سلمان فارسى از رسول خدا(ص) ... 71 باب ششم: آنچه جابر بن سمره از رسول خدا(ص) ... 75 باب هفتم: آنچه جابر بن عبداهللا انصارى از رسول خدا(ص) ... 89 باب هشتم: آنچه انس بن مالك از رسول خدا(ص) ... 101 باب نهم: آنچه ابو هريره از رسول خدا(ص) ... 111 باب دهم: آنچه عمر بن خطاب از رسول خدا(ص) ...

سرشناسه: خزاز رازى، على بن محمد، قرن4 ق.عنوان قراردادى: كفاية األثر فى النص على األئمة االثنى عشر. فارسى- عربى

عنوان و نام پديدآور: كفاية األثر فى النص على األئمة االثنى عشر/ ألبى القاسم على بن محمد بن على الخزاز القمى الرازى من أعالم القرن الرابع؛ محقق و مترجم رضا رفيعى؛ تهيه كننده بنياد بين المللى غدير.

قم: انتشارات زمزم هدايت، 1392. مشخصات نشر: مشخصات ظاهرى: 352 ص.

قيمت: 70000 ريالشابك: 978-964-246-206-3

وضعيت فهرست نويسى: فيپايادداشت: فارسى- عربى.

يادداشت: كتابنامه به صورت زيرنويس.موضوع: امامت - احاديث.

موضوع: احاديث شيعه – قرن 4 ق.شناسه افزوده: رفيعى، رضا، 1359- ، مترجم

شناسه افزوده: بنياد بين المللى غديرشناسه افزوده: انتشارات زمزم هدايت

BP 129 / 1392 7041 ك4 خ رده بندى كنگره: 297/212 رده بندى ديويى:

شماره كتابشناسى ملى: 3228922

مؤلف: أبوالقاسم على بن محمد بن على الخزاز القمى الرازى محقق و مترجم: رضا رفيعى

تهيه كننده: بنياد بين المللى غديرناشر: انتشارات زمزم هدايتصفحه آرايى: سعيد دين پناه

طراح لوگوتايپ: محمد رضا خالقيانچاپ: گنج معرفت

نوبت چاپ: اول _ پائيز 1392شمارگان: 1000 جلدقيمت: 7000 تومان

شابك: 978-964-246-206-3نشانى ناشر: قم، خيابان شهيد فاطمى، نبش فاطمى 3، پالك81 انتشارات زمزم هدايت

تلفن: 37730735 ـ 025 - همراه: 09122532887

كفاية األثر فى النص على األئمة االثنى عشر

Page 4: kefay new.indd

257 باب سى و يكم: آنچه از امام حسين(ع) در موافقت اين اخبار روايت شده و بر امامت فرزندش على بن الحسين(ع) تصريح نموده است.

263 باب سى و دوم: آنچه از امام على بن الحسين(ع) در موافقت اين اخبار روايت شده و بر امامت فرزندش محمد باقر(ع) تصريح نموده است.

273 باب سى و سوم: آنچه از امام محمد باقر(ع) در موافقت اين اخبار روايت شده و بر امامت فرزندش جعفر صادق(ع) تصريح نموده است.

285 باب سى و چهارم: آنچه از امام جعفر صادق(ع) در موافقت اين اخبار روايت شده و بر امامت فرزندش موسى بن جعفر(ع) تصريح نموده است.

299 باب سى و پنجم: آنچه از امام موسى بن جعفر(ع) در موافقت اين اخبار روايت شده و بر امامت فرزندش على بن موسى الرضا(ع) تصريح نموده است.

307 باب سى و ششم: آنچه از امام على بن موسى الرضا(ع) در موافقت اين اخبار روايت شده و بر امامت فرزندش محمد(ع) تصريح نموده است.

313 باب سى و هفتم: آنچه از امام محمد بن على الرضا(ع) در موافقت اين اخبار روايت شده و بر امامت فرزندش على(ع) تصريح نموده است.

319 باب سى و هشتم: آنچه از امام على بن محمد العسكرى(ع) در موافقت اين اخبار روايت شده و بر امامت فرزندش حسن(ع) تصريح نموده است.

327 باب سى و نهم: آنچه از امام حسن بن على العسكرى(ع) در موافقت اين اخبار روايت شده و بر امامت فرزندش حجت بن الحسن(ع) تصريح نموده است.

348 فهرست منابع و مآخذ

115 باب يازدهم: آنچه عثمان بن عفان از رسول خدا(ص) ... 117 باب دوازدهم: آنچه زيد بن ثابت از رسول خدا(ص) ...123 باب سيزدهم: آنچه زيد بن ارقم از رسول خدا(ص) ...

129 باب چهاردهم: آنچه ابو امامه اسعد بن زراره از رسول خدا(ص) ...133 باب پانزدهم: آنچه واثله بن اسقع از رسول خدا(ص) ...

137 باب شانزدهم: آنچه ابو ايوب انصاري از رسول خدا(ص) ...145 باب هفدهم: آنچه عمار بن ياسر از رسول خدا(ص) ...

153 باب هجدهم: آنچه حذيفه بن اسيد از رسول خدا(ص) ...157 باب نوزدهم: آنچه عمران بن حصين از رسول خدا(ص) ...

161 باب بيستم: آنچه سعد بن مالك از رسول خدا(ص) ...163 باب بيستم و يكم: آنچه حذيفه بن يمان از رسول خدا(ص) ...

167 باب بيستم و دوم: آنچه ابو قتاده از رسول خدا(ص) ...171 باب بيستم و سوم: آنچه امير المؤمنين(ع) از رسول خدا(ص) ...

187 باب بيستم و چهارم: آنچه امام حسن بن على(ع) از رسول خدا(ص) ...

197 باب بيستم و پنجم: آنچه امام حسين بن على(ع) از رسول خدا(ص) ...209 باب بيستم و ششم: آنچه ام سلمه از رسول خدا(ص) ...

217 باب بيستم و هفتم: آنچه عائشه دختر ابو بكر از رسول خدا(ص) ...223 باب بيستم و هشتم: آنچه فاطمه زهرا(ع) از رسول خدا(ص) ...

241 باب بيستم و نهم: آنچه از امير المؤمنين(ع) در موافقت اين اخبار روايت شده و بر امامت فرزندانش حسن(ع) و حسين(ع) تصريح نموده است.

249 باب سى ام: آنچه از امام حسن(ع) در موافقت اين اخبار روايت شده و بر امامت برادرش حسين(ع) تصريح نموده است.

Page 5: kefay new.indd

٩

« كفاية األثر، كتاب بى نظيرى است و علماى حديث بر آن تكيه كرده اند و كتاب را در نوع خود بى نظير دانسته اند. از مترجم محترم هم تشكر مى كنم كه راه را براى فارسى

زبانان هموار كرده اند. جزاى خير مسئلت دارم.»

ابوالقاسم خزعلى

تقريظ دبيركل بنياد بين المللى غدير، حضرت آيت اهللا خزعلى؛

Page 6: kefay new.indd

١٠١١

بسم اهللا الرحمن الرحيم"ابوالقاسم على بن محمد بن على خزاز قمى رازى"، از علماى نيمه دوم قرن چهارم و از شاگردان شيخ صدوق، يكى از راويان بزرگ حديث و از شخصيتهاى معتبر روايى شيعه است كه ميان فرهيختگان برجسته ى تاريخ حديث، فقه و كالم شيعه، موقعيت ممتازي را داراست. تمامي

تراجم نگاران شيعه او را با زيباترين بيان ها ستوده اند و به مقام بلند علمى وي اشاره داشته اند. شيخ طوسي او را متكلمي بلند مرتبه كه در دانش كالم، كتاب ها تأليف كرده مى داند 1. عالمه حلي وى را يكي از دانشمندان فقيه و موثق بر مى شمارد 2. صاحب وسائل الشيعه از او

با عنوان دانشورى نامدار و راستگو نام مى برد 3.كتاب "كفاية األثر" حاصل مجاهدت علمى كم نظير، ارزشمند و بسيار اثرگزار اين دانشمند

فرزانه است.تا نگارش زمان از و مى آيد شمار به شيعه روايى كتاب هاى معتبرترين از كتاب اين حال، پيوسته مورد توجه علما و بزرگان شيعه و يكى از منابع مهم مجموعه هاى روايى مانند

بحاراالنوار و وسائل الشيعه بوده است. اين اثر نفيس، از متون كهن در باب امامت است كه از جهت اتقان، همواره مورد توجه

1- فهرست، شيخ طوسى، ص: 2902- خالصه، ص: 101

3- وسائل الشيعة، ج 30، ص: 156

بزرگان دانش حديث بوده و متن آن بر بسيارى از علماى برجسته خوانده شده و از سوى آنان اجازه نقل به افراد موثق صادر شده است.

مؤلف گرانقدر "كفاية األثر"، انديشمندى است كه با بصيرت و از طريق تالش علمى اثر بخش، به نياز مخاطب در عصر خود پاسخى در خور ارائه مى دهد.

مؤلف با تالش بسيار و ابتكار در خور تقدير، روايات و احاديثى كه به طور صريح بر امامت ائمه(ع) داللت دارند و اصحاب مشهور پيامبر(ص) مانند: حضرت على(ع)، عبداهللا بن عباس، عبداهللا بن مسعود، ابو سعيد خدرى، ابوذر غفارى، سلمان فارسى، حضرت فاطمه(س)، ام سلمه

و عايشه از رسول خدا(ص) شنيده و روايت كرده اند را آورده است.سپس اخبار و رواياتى كه درباره تعيين هر يك از ائمه(ع)، به نص صريح امام پيشين رسيده، با نظم ويژه اى نقل كرده و آنها را به عنوان دليل محكم و استوارى بر انتصاب ائمه(ع)،

بويژه امام زمان(ع)، ذكر مى كند.افزون بر اين، آخرين باب كتاب را به رواياتى كه از سوى امام عسكرى(ع) درباره حضرت مهدى(عج) و امامت پيشواى دوازدهم شيعيان رسيده اختصاص داده است و در پايان، رواياتى

كه از زيد بن على بر امامت امام عصر(عج) نقل شده را مىآورد.توسعه زمينه هاى مطالعه و تحقيق پيرامون موضوع امامت و واليت در جامعه امروز ما امرى ضرورى است و بر همين اساس، فراهم سازى امكان بهره مندى از آثار گران سنگى نظير كتاب"كفاية األثر" كه مى توان آن را در زمره آثار برجسته در زمينه امامت دانست، گامى

ارزشمند تلقى مى شود. "بنياد بين المللى غدير" با هدف آشنا سازى فارسى زبانان با آثار علمى پيرامون امامت و واليت نسبت به انتشار ترجمه اين اثر كه با تالش علمى جناب آقاى رفيعى آماده شده، اقدام

نموده است. اميد است كه مرضى درگاه خداوند متعال قرار گيرد. ان شاءاهللا.

بنياد بين المللى غدير

سخن ناشر

Page 7: kefay new.indd

١٢١٣

مقدمه ى مترجم

بسم اهللا الرحمن الرحيم ستايش خدايى را سزاست كه عالم را بر اساس بهترين و زيباترين نظام ممكن بنا كرد و با برنامه اى دقيق، خلقت را واليت نمود و پيش برد؛ تا اينكه در «احسن تقويم» آدم(ع) را خلق نمود و سپس ماجراى خالفت او را در ميان مالئك مطرح فرمود و از ايشان خواست كه با سجده در برابر آدم، عمال مطيع بودن خود نسبت به او را نشان دهند و به اين وسيله، هدف آفرينش او كه همان خالفت الهى مى باشد را اعالم كرد و از آن پس خليفه ى خدا بر روى

زمين، مجراى ربوبيت او قرار گرفت. در اين ميان، موجودى كه خود را برتر از آدم مى دانست، سر تسليم فرود نياورد و نفاق خويش را آشكار ساخت و قسم ياد نمود كه آدم و فرزندانش را از صراط مستقيم الهى باز

دارد، و خداوند نيز وعده داد كه جهنم را از او و پيروانش پر سازد1. آرى، صراط المستقيم همان مسيرى است كه همه ى پيامبران و رسوالن با حركت در آن، به ثمرات و نعمات الهى دست يافتند2. از ديدگاه الهى، حركت در صراط به قدرى اهميت دارد كه خداوند از بندگانش خواسته تا هر روز دست كم 10 بار، «هدايت به صراط مستقيم» را از او

درخواست كنند تا در خالل روز فراموش نكنند كه بايد در چه راستايى زندگى كنند. اهميت مقوله ى صراط، زمانى بيشتر آشكار مى شود كه انسان بداند كه در روز قيامت بايد

1) سوره اعراف، آيات: 11 تا 18 .2) سوره انعام، آيات: 83 تا 87 .

از پلى عبور كند تا به بهشت ابدى برسد و اين پل، امتداد همان صراطى است كه در زمان آفرينش انسان مطرح شد و در روز قيامت به آن صورت بروز خواهد كرد و كسانى مى توانند

از آن عبور كنند كه در دنيا بر صراط حركت كرده باشند.اما سؤال اينجاست كه مصداق صراط در دنيا چيست؟ و چگونه مى توان بر صراط بود؟ اهل بيت(ع) در روايات متعددى مى فرمايند: ما «صراط المستقيم» هستيم. امام صادق(ع) در روايتى مى فرمايد: «صراط المستقيم» راه رسيدن به معرفت خداست و آن دوتاست: يك صراط در دنيا و ديگرى در آخرت، آن صراطى كه در دنياست امامى است كه اطاعت از او واجب است، هر كه نسبت به او معرفت پيدا كند و به هدايت او اقتدا كند، از صراطى كه در آخرت، پل عبور از جهنم است خواهد گذشت و هر كه در دنيا نسبت به او معرفت نيابد، قدمش از صراط

آخرت بلغزد و در آتش جهنم سرنگون شود 1.نكته مهمى كه بايد درباره صراط المستقيم بدانيم اين است كه منظور از «مستقيم»، معناى عرفى آن يعنى «راه راست» نيست، بلكه مستقيم به معناى «قوام يافته» است، يعنى هيچ چيز نمى تواند آن را از بين ببرد يا منحرف سازد و اين راه تا رسيدن به بهشت آخرت امتداد خواهد داشت. و نكته اى كه از معناى صراط المستقيم بودن پيامبر(ص) و اهل بيت مطهر و معصوم ايشان فهميده مى شود، اين است كه هيچ راهى براى ورود شيطان و نفس اماره در حريم ايشان

وجود ندارد و پيروى از آن ها، بهشت را به دنبال خواهد داشت.آرى، اهل بيت(ع) همان امامان و اوليائى هستند كه انسان را بر صراط واليت مى كنند و از ظلمات به سوى نور مى برند. ايشان خليفه ى خدا هستند و از جانب خدا اذن و اجازه ى اين كار را دارند. دليل رستگارى شيعيان اهل بيت(ع) در قيامت نيز همين است كه در دنيا، نيات و خواسته ها و اميال و اخالق و رفتار خود را با اهل بيت(ع) هماهنگ مى كنند و به اين ترتيب پيوسته بر صراط هستند و به سوى بهشت مى روند. اما سؤال اين است كه «آيا مردم مى توانند براى خودشان امام، ولى و خليفه قرار دهند؟» با دقت در آيات قرآن به نكته ى جالبى بر مى خوريم و آن نكته اين است كه «خداوند هميشه در قرآن، قرار دادن امام و ولى و خليفه را ـ هم در موارد مثبت و هم در موارد منفى ـ به خودش نسبت مى دهد» و مى فرمايد: «من قرار دادم». به عنوان مثال، جعل امامت از سوى خداوند انجام مى پذيرد و خداوند درباره ى امامان الهى مى فرمايد: «و چون ابراهيم را پروردگارش به كلماتى مبتال نمود و آن ها را به اتمام رسانيد، فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم. ابراهيم عرض كرد: از ذريه ى من هم (كسى را

1) معاني األخبار (للصدوق)، ص: 32، باب معنى الصراط.

Page 8: kefay new.indd

١٤١٥

امام قرار خواهى داد)؟ فرمود: عهد من به ظالمين نمى رسد» 1. در اين آيه، نكات بسيار زيبايى وجود دارد از جمله اين كه: حضرت ابراهيم(ع) پس از اتمام همه آزمون هاى الهى و پس از اولوا العزمى به عنوان «امام» قرار داده شد و اين نشان دهنده ى جايگاه واالى امامت است. ديگر اين كه: خداوند، او را «امام بر مردم» قرار داد. ديگر اين كه: اين سؤال ابراهيم(ع) كه «آيا از ذريه ى من هم، كسى را امام قرار خواهى داد؟» نشان مى دهد كه فقط خداوند مى تواند اين كار را انجام دهد و حتى ابراهيم(ع) نيز نمى تواند طبق خواسته ى خويش، فرزندانش را امام قرار دهد. ديگر اين كه: خداوند امامت را عهد و پيمان خود مى داند و اجازه نمى دهد كه شخص ظالم به اين مقام برسد و مى فرمايد: «عهد من به ظالمين نمى رسد» و از بزرگ ترين ظلم ها، شرك است و خداوند در قرآن فرموده: «به راستى كه شرك، ظلمى بزرگ است»2. اما در ميان ياران رسول خدا(ص)، تنها كسى كه از كودكى در دامان پيامبر(ص) تربيت شده و حتى به اندازه ى يك چشم بر هم زدن نيز مشرك نبوده، على بن ابى طالب(ع) است. اين در حالى است كه ساير اصحاب پيامبر، پس از سال ها شرك و بت پرستى و به دنبال آشنايى با اسالم، توبه كرده و به دين اسالم وارد شدند. اكنون خود شما قضاوت كنيد كه چه كسى شرط امامت را دارد؟

و در آيه ديگر مى فرمايد: «و آنان را امامانى قرار داديم كه به امر ما هدايت مى كردند»3 ، و مى فرمايد: «و آنان كه مى گويند: پروردگارا! از همسران و فرزندان مان به ما روشنى چشم ببخش، و ما را امام بر متقين قرار بده»4 ، و مى فرمايد: «و مى خواهيم بر كسانى كه در زمين ضعيف شمرده شده اند منت نهيم و آن ها را امام قرار دهيم و ايشان را وارث [زمين ] گردانيم»5 .

درباره ى امامان منفى نيز خداوند مى فرمايد: «و آنان را امامانى قرار داديم كه به سوى آتش فرا مى خوانند، و در روز قيامت يارى نخواهند شد»6 .

درباره ى واليت نيز مطلب اين گونه است و تنها خداوند است كه اولياء الهى و شيطانى را قرار مى دهد. خداوند درباره ى اولياء الهى مى فرمايد: «ولى شما، فقط خدا و رسول او و كسانى هستند كه ايمان آورده اند، همان كسانى كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع، زكات مى دهند» 7. و بر كسى

1) سوره بقره، آيه: 124.

2) سوره لقمان، آيه: 13.3) سوره انبياء، آيه: 73.

4) سوره فرقان، آيه: 74.5) سوره قصص، آيه: 5.

6) سوره قصص، آيه: 41.7) سوره مائده، آيه: 55.

پوشيده نيست كه منظور از زكات دهنده در ركوع، على بن ابى طالب(ع) است و خداوند او را همراه خود و رسولش به عنوان «ولى امر» قرار داده است.

و در آيه ديگرى مى فرمايد: «پيامبر به مؤمنان از خودشان اولى تر است و همسرانش، مادر مؤمنان هستند و خويشاوندان در كتاب خدا به هم ديگر از مؤمنان و مهاجران اولى تر هستند»1 .

درباره ى اولياء شيطانى نيز خداوند مى فرمايد: «ما شياطين را اولياء كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند»2 .

درباره ى خالفت نيز مطلب همين طور است و خداوند هميشه قرار دادن خليفه را به خود نسبت مى دهد. خداوند درباره ى خليفه قرار دادن اشخاص مى فرمايد: «و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين خليفه اى قرار خواهم داد»3 ، و مى فرمايد: «اى داود! ما تو را در زمين خليفه قرار داديم»4 ، و مى فرمايد: « خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، وعده داده كه آن ها را در زمين، خليفه و جانشين قرار دهد؛ همان گونه كه

كسانى را كه پيش از آنان بودند خليفه و جانشين قرار داد»5 .درباره ى خليفه قرار دادن اقوام نيز خداوند مى فرمايد: «و اوست كسى كه شما را در زمين جانشين [يكديگر] قرار داد»6 ، و مى فرمايد: «و به ياد آوريد زمانى را كه [خداوند] شما را پس از قوم نوح، خليفه و جانشين [آن ها ] قرار داد»7 . در اين زمينه مى توانيد به اين آيات رجوع كنيد: «اعراف 74 و 129» ـ «يونس 14 و 73» ـ «هود 57» ـ «نمل 62» ـ «فاطر

39» ـ «حديد 7». آرى در همه ى اين موارد شاهد هستيم كه خداوند «جعل» و قرار دادن امام و ولى و خليفه را به خود نسبت مى دهد. در اين صورت چگونه است كه بعضى بر خالف قرآن رفتار كرده و براى خودشان، امام و ولى و خليفه تعيين مى كنند!؟ حال آن كه موضع شيعيان، منطبق با قرآن است و آن ها فقط كسانى را امام و ولى و خليفه مى دانند كه خداوند آن ها را معين كرده باشد و توسط رسول او معرفى شده باشند. ما براى رفتار خود به قرآن احتجاج مى كنيم، اما آن ها كه

1) سوره احزاب، آيه: 6.2) سوره اعراف، آيه: 27.

3) سوره بقره، آيه: 30.

4) سوره ص، آيه: 26.5) سوره نور، آيه: 55.

6) سوره انعام، آيه: 165.7) سوره اعراف، آيه: 69.

Page 9: kefay new.indd

١٦١٧

ما را متهم به گمراهى مى كنند، نمى توانند هيچ دليلى از قرآن بياورند؟آرى، هدف اين كتاب معرفى اولياء و امامان و خلفائى است كه خداوند قرار داده و مصاديق صراط در دنيا هستند. همان كسانى كه پيروى از آنان، بهشت و دورى از عذاب خداوند را به دنبال دارد. همان كسانى كه كالمشان كالم خدا و رسول اوست و همه ى علوم و ودايع پيامبران نزد ايشان است. همان ها كه مالئك در شب قدر بر ايشان نازل شده و ايشان از جانب خداوند امور عالم را رقم مى زنند. همان كسانى كه اطاعت از آن ها، اطاعت از خدا و رسول او و معصيت آن ها، معصيت خدا و رسول او و رضايت آن ها، رضايت خدا و رسول او و غضب

آن ها، غضب خدا و رسول اوست.از خداوند مى خواهم كه ما را در زمره ى شيعيان حقيقى اهل بيت(ع) قرار داده و در جمع

آنان محشور كند.اما بعد، آن چه مرا به تحقيق درباره ى اين كتاب و ترجمه آن تشويق نمود، تحقيقى بود كه چندى پيش توفيق انجام آن را داشتم و آن تحقيق درباره ى خطبه ى پيامبر(ص) در روز غدير خم بود. در حين تحقيق، به اين مطلب رسيدم كه فرازهاى اين خطبه، بارها در گذشته توسط رسول خدا براى مردم بيان شده است. لذا بر آن شدم كه پيشينه ى آن فرازها را از منابع شيعه و اهل سنت استخراج نمايم. زمانى كه براى دسترسى به فرازهاى سخن حضرت در روز غدير درباره ى امامان دوازده گانه مشغول جستجو بودم، با كتاب شريف كفاية األثر مواجه شدم كه مرحوم خزاز در آن بيش از 130 روايت را از پيامبر(ص) در اين باره جمع آورى كرده بود. به همين دليل، اين كتاب برايم جلب توجه نمود و آن را كتابى بى نظير در موضوع امامت يافتم و بر آن شدم كه با ترجمه ى آن، اين گنجينه ى با ارزش را در دسترس جامعه قرار دهم، تا سبب يقين بيشتر براى شيعيان اهل بيت(ع) شده و پاسخى باشد براى كسانى كه ادعا مى كنند: را امامت» كه «مسأله كسانى همچنين و نكرده»؛ معين جانشينى خود براى «پيامبر(ص)

ساخته ى قرون بعد مى دانند. در پايان بر خود الزم مى دانم كه از استاد ارجمندم حضرت آية اهللا فيض پور كه در تبيين يكى از موضوعات كالمى كتاب، مرا يارى فرموده و نيز از عالم عامل، حضرت آية اهللا خزعلى كه در طى مرقومه اى تهيه ى اين اثر را مفيد و با ارزش برشمرده، قدردانى نموده و همچنين از بنياد بين المللى غدير كه در چاپ و نشر اين اثر اهتمام ورزيده، تشكر نمايم و از خداوند متعال مى خواهم كه در دفاع از حريم تشيع، اين اندك را از ما بپذيرد و آن را وسيله اى براى جلب

رضايت اهل بيت و ذخيره اى براى آخرت اين حقير قرار دهد. إن شاءاهللا. ذين يستمعون ر عباد ال ضمنا به لحاظ اصالح و ارتقاء اين اثر و بر اساس آيه شريفه (فبشالقول فيتبعون أحسنه) با كمال اشتياق و امتنان، پذيراى نظرات اصالحى خوانندگان محترم اين كتاب خواهم بود. ايميل [email protected] اين امكان را فراهم مى سازد تا

اين جانب از راهنمايى شما عزيزان بهره مند گردم.

والسالم رضا رفيعى

Page 10: kefay new.indd

١٩

( )

.

: :

1. :

2. 3.

: 4.

: 5. 6: ( ) : ... ( ) 155

.

268 : (1290 : (2

247 : 95 : (3156 : 30 (4150 : (5

293 : 1 ( ) (6

زندگى نامه ى مؤلف و سخن بزرگان درباره او و كتابش

6

Page 11: kefay new.indd

٢٠٢١

: 1.

) : 29 (... :

2. ... :

3.

: : . 1 . 2

. 3. 4

. 5. 6

. 7. 8

. 9. 10

113 : 2 (1151 : 30 (2

29 : 1 (3

: :

1.

. 2

: :

( ) 1.

2.

( ) 3.

: . ( ) . . . . . .

.

Page 12: kefay new.indd

٢٣ ٢٢

( )

. ( )

.

: .

28 28 . 39 ( ) 130 70 11 11 . . ( ) 8

.

: 872) 1

. ( 2 ( 404) ( 913)

. 3

. ( 1063) ( 1107) 4

.

5. ( 1086)

6. ( 1280)

: متوجه نمودم و در ترجمه نيز براى پرهيز از اطاله، قسمت صدر سند را حذف كردم. اخيرا شدم كه مركز نوراألنوار نيز با بررسى تمام نسخ خطى، همه ى موارد اختالفى در آن نسخ را ذكر كرده است. به همين دليل آن كتاب را نيز به دقت مورد بررسى قرار داده و در مواردى از

آن بهره بردم.:

. 1. 2

3.

.

.

Page 13: kefay new.indd

٢٤٢٥

ب� الرن الرح�� � أوليته وقت لفناء، � يصحبه �� لبقاء، ا(ذل عباده #" /.زل، ا(تعزز #" لقدم، ا(تفرد #" ا5مد 3 ا(توحد #"�ل إ8ا قبل و / زمان، و � يضمنه قطر و / م?ن، مبدع > Bكن و م?ن، و خالق > وقت و أوان، � :�وقات و الدهور قدمه و كونه، لوق و عا(ا قبل ا(علوم، سبق ا/. �Nقبل ا(ربوب و خالقا قبل ا ا(ألوه و ر#"لوق، �R < زليته عن نعت . بتداء أزY و وجوده، و امتنع بوحدانيته عن صفات > Rدث، و جل #" Z/و الق ه و / خالق سواه، خلق ا�5 ا معه، ف[ إY غ]� ى من اد` قد_� b[ه، و اف الق غ]� و كذب من زc أن ا�5يك ef / أن gا، ليع bhمتدانيا � �iا و فرق ب bh � متعاد#� �iه أش?/ و أضدادا و أزواجا و أندادا، فألف بm

Y و / ند Y و / مناوئ Y و / ضد. ون، و تعاq rا يقول الظا(ون. b[ا يدعيه ا(فq الصمد، سبحانه �tالواحد ا/.حد القد د أن / إY إ/ euو أم �wدارا امتح : � �yو أنه خلق 8م دار ، � �yم و ا(ستعبد �wم � �iا(همل ، � �iع لق أ" د أنه خالق ا�5 euو أزي " لوا و �� q ا ساؤا _"

� أ �yذ � و ا/ستعباد و العمل، و دارا للثواب و العقاب (ليجزي ال� /.مر و ال�� ا #" �wف

س�� ) ١. 5 حسنوا #"� أ �yذ ال�

، و أيد� بو�� � �iو مرسل � �iم نبي �wو اختبارا، و اختار م م ع� بعض درجات امتحا#� و فضل بع��، ليدعو� إr عبادته و يعرفو� وحدانيته، و يدلو� � �yو منذر � �y eم مب� ewو بع ، � �iب منه مع ا([ئكة ا(قر e:م ع� أ سنة) ٢، و يب�و� طريق النجاة و ا(هلكة، فقفا بع�� وعظة ا5 ة و ا� � 5 ع� سبي� (#"

.٣ ( و / نذ:� بعض، لئ[ يقولوا: (ما جاء#� من بش]�ت، و أو�� اNجة 8م �# ا أعطاه من ا/  م _" �wكد ا5جة عل �b الرسا/ت، و أ و اصط¡� Rمدا9 �5، فبلغ الرساbY و أدى � �iع [ئق أ" � و أفضل ا�5 �iالنبي btو خا � �iو سيد ا(رسل ه من البينات، £� b#ا آ "_دا bw "R مر . ج و أقام ا5جج، و دل ع� سبيل ا8دى و ب� طريق الردى، و قام #" �wال � �iا/.مانة، و ب

1) سورة النجم، اآلية: 31 .2) سورة النحل، اآلية: 125 .3) سورة المائدة، اآلية: 19 .

بسم اهللا الرحمن الرحيمد يافت و به وسيله ى ستايش خدايى را سزد كه به قديم بودن، وحدانيت و به ازلى بودن، تفربقا، بر همه ى موجودات غلبه كرد و بندگانش را به وسيله ى فنا، ذليل خود ساخت. هيچ وقت و زمانى او را در اول بودنش همراهى نكرد و هيچ قطر و مكانى او را در بر نگرفت. به وجود آورنده ى هر (موجود) ممكن و مكان؛ و خالق هر وقت و زمان است. الهيت او قبل از هر مألوه و ربوبيت او قبل از هر مربوب، ثابت است؛ و پيش از هر مخلوق، او خالق و پيش از هر معلوم، او عالم بوده است. قدم و هستى او بر همه ى اوقات و روزگاران، و ازليت و وجود او بر ابتدائيت هر موجودى پيشى گرفته است؛ و به وحدانيت خود، از اوصاف هر محدثى امتناع يافت؛ و به ازليت خود، از اوصاف هر مخلوقى ارتفاع گرفت؛ و هر كس گمان كند كه آفريننده اى غير اوست، دروغ گفته؛ و هر كس ادعا كند كه در قدم، شريكى با او بوده، افترا بسته است. غير از او الهى نبوده و جز او خالقى نيست. همه ى موجودات را به شكل هاى مختلف و متضاد همديگر و به صورت جفت و همتا خلق نمود و بين موجودات مختلف، الفت ايجاد كرد و بين آن ها كه با هم نزديكى دارند، جدايى حاصل كرد تا به همه بفهماند كه او شريك و همتا و ضدى ندارد. و شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى واحد و أحد و قديم و بى نياز نيست؛ و از آنچه افترا زنندگان ادعا مى كنند، منزه و از آنچه ظالمان به او نسبت مى دهند، برتر است؛ و شهادت مى دهم كه او خالق همه ى مخلوقات است، چه آن هايى كه رها شده اند و چه آن هايى كه به عبادت او روى آورده اند؛ و اينكه او براى ايشان دو عالم را آفريده: عالمى كه در آن مخلوقات را با امر و نهى و دعوت به بندگى و عمل، امتحان مى كند و عالم ديگرى كه براى پاداش و عقاب قرار داده «تا كسانى را كه بد رفتار كرده اند، به خاطر اعمالشان كيفر دهد و كسانى را كه به نيكى رفتار كرده اند، به نيكى پاداش دهد». و عده اى را براى امتحان و آزمايش بر عده اى ديگر برترى داد و از ميان ايشان پيامبران و رسوالن را برگزيد و به وسيله ى وحى خويش [با فرشتگان مقرب] آن ها را تقويت كرد؛ و ايشان را براى بشارت و انذار مبعوث كرد تا خلق را به بندگى او دعوت كرده و با وحدانيت او آشنا كنند؛ و با حكمت و موعظه ى نيك، مردم را به راه او داللت نموده و راه نجات و هالكت را به ايشان نشان دهند. پس عده اى را، يكى پس از ديگرى به سوى ايشان فرستاد، تا نگويند: «هيچ بشارت دهنده و انذار كننده اى نزد ما نيامد».

مقدمه ى مؤلفمقدمة ا(ؤلف

Page 14: kefay new.indd

٢٦٢٧

تقياء � ا/. �iار الطيب � من أهل بيته ا/.:" �yة الراشد .§ رشيدا، و م©� لسبي� Rمودا يدا، و ورث ع¨ه ا/.م، �# � الظ[م و قدوة ل[. � جعلهم مصابيح �� �yجه ع� عباده، الذ � ب[ده و »" �� ، خلفاء � �yالطاهر

نعام. ./¬ � �iلئ[ يكونوا ­مل. يع أنبيائه و رس� و م[ئكته و سg تسل®� ها و أز¬ها، و ع� " b§أفضل ص[ة و أ Yعليه و آ ص�

م بغ]� bwطاع Yقرن بطاعته و طاعة رسو � �yوليائه، الذ و ا5مد 3 الذي هدا#� لدينه، و وفقنا ل[نقياد /.م ما ¬ن مردودا إr رسوY من استعمال أح?­م و ما �wمره، فرد إل . "# � هم ع� غ]� استثناء، و ح± بتقد_�يته، و ": � جا ع� خلقه و أع[ما �� �، و جعلهم »" ام ذلك ع� غ]� "wم عند است �h يصلحهم من أمور أد#�م �wأرضه، و أذهب ع � لتوحيده، و خلفاء �� لع¨ه و دعاt. دينه و أر¬#� � عباده، و خزا#� �iسفراء بينه و ب

ا. الرجس و µر� تطه]�ون، و � bwا� عنه ين �wا يq ات يعملون، و �[ مر� به من ا�5 . ا #� عن يبلغون و إليه يدعون، و _"ن م و / يشفعون إ/� � م و ما خل�¹ �hيد

� أ �iما ب gمره يعملون يع

.لقول و � #" (عباد مكرمون / يسبقونه #"

ارت©� و � من خشيته مشفقون)١ .� طالب أم]� � أ«" "y ع�� � �iو إمام ا(تق � �iعظم، يعسوب ا(ؤمن ك]" و الفاروق ا/. أو8م الصديق ا/. ،7 � ع�� "y مدR et ،7 � �iا5س � "y ع�� et ،7 � �iا5س et ،7ا5سن et ،عليه � صلوات �iا(ؤمن et ،مدR � "y ع�� et ، � ع�� "y مدR et ،¼مو � "y ع�� et ،7جعفر � "y ¼مو et ،7مدR � "y جعفر et[. ا/.رض قسطا و عد/ ¾ ملئت جورا و ظ¨ا، مام ا(نتظر صاحب الزمان الذي _� Z/ا et ، � ع�� "y ا5سن

. � �iع م أ" �wعل � ا5سن صلوات "y مدRة .§ � النصوص ع� ا/. ة ا/.خيار �� b[ع هذه ا/.خبار عن الصحابة و الع " rإ � أما بعد: فإن الذي دعا«�، يشكون � �yذلك و متعجز � �� � �y � العg، متح]� م �� �wوجدت قوما من ضعفاء الشيعة و متوسط �

ار، أ«� ا/.:" rم إ "h آل ا/.مر bم عليه، ح� bhا عاضد �hو b_ تلبيسا و bY � b[م، و زمرات ا(ع �wة عل "wاض الش b[فرط اعم و زc أن ليس 8ا من ثلها العذر، ح�b أفرط بع�� ة / يقطع _" "à م من �wدوا أمر النصوص عل أن »"

. ة خ]" b[و / عن الع ، e:الصحابة أا ما عندي من البينات، و مبط[ �Äهذا الباب، مو � ا رأيت ذلك كذلك، ألزمت نف�Å ا/ستقصاء �� ف

1) سورة األنبياء، اآليات: 26، 27، 28 .

و محمد(ص) را براى ختم رسالت ها برگزيد و با آياتى كه به او عطا كرد، حجت را بر مردم تمام كرده و با بيناتى كه به او داد، راه را براى ايشان روشن كرد كه او سيد المرسلين و خاتم النبيين و برترين خاليق است. او نيز رسالت را ابالغ و امانت را ادا كرد و روش ها را بيان نمود و حجت ها را اقامه كرد و راه هدايت را رهنمون شد و راه پستى را روشن كرد و با كوشش و استوارى، امر خدا را بر پا كرد و در حالى دنيا را ترك كرد كه هم ستوده و هم ستايش گر بود؛ و علم خويش را به امامان راشدين از اهل بيت نيكوكار و طيب و با تقوا و طاهرش كه جانشينان (و مجارى محبت هاى) خدا در زمين و حجت او بر بندگان هستند، به ارث داد. همان كسانى كه خداوند ايشان را چراغ در تاريكى ها و اسوه ى اهل زمين قرار داد، تا مانند چهارپايان، بدون تكليف و ثواب و عقاب رها نشوند. برترين و كامل ترين و پاكيزه ترين صلوات خدا بر او

و اهل بيتش و بر همه ى انبياء و رسوالن و فرشتگان باد. و ستايش خدايى را سزاست كه ما را به دينش هدايت كرد و به ما توفيق حرف شنوى از اولياء خويش را عطا كرد. همان كسانى كه اطاعت از آن ها را [بدون استثناء] قرين اطاعت از خود و رسولش قرار داد و حكم به مقدم بودن ايشان بر ديگران كرد؛ و آنچه [از عمل كردن به احكام و ساير موارد] كه موجب اصالح امور دينى مردم مى شود و به هنگام ابهام، به رسول خدا(ص) ارجاع داده مى شد، به ايشان ارجاع داد؛ و آن ها را حجت بر خلقش و نشانه هايى در زمين و سفيران ميان خود و بندگانش و خزانه داران علمش و تكيه گاه هاى دينش و پايه هاى توحيد و

جانشينان روى زمين قرار داد؛ و تمام پليدى ها را از ايشان دور كرده و آن ها را مطهر گردانيد. ايشان، از جانب خدا ابالغ كرده و به سوى او دعوت مى كنند و به خوبى هايى كه خداوند به آن ها امر كند، عمل مى كنند و از آنچه كه خداوند ايشان را از آن نهى كند، دورى مى كنند؛ و «ايشان بندگانى ارجمندند، كه در سخن بر او پيشى نمى گيرند، و خود به دستور او كار مى كنند. او به آنچه فرا روى آن ها و آنچه پشت سر ايشان است، علم دارد و آن ها جز براى كسى كه

شفاعتش، مورد رضايت (خدا) باشد، شفاعت نمى كنند و خود از بيم او هراسانند».اولين آن ها صديق اكبر و فاروق اعظم، پيشواى مؤمنان و امام متقين، على بن ابى طالب امير المؤمنين(ع) است، سپس امام حسن(ع)، سپس امام حسين(ع)، سپس امام علي بن الحسين(ع)، سپس امام محمد بن علي(ع)، سپس امام جعفر بن محمد(ع)، سپس امام موسى بن جعفر(ع)، سپس امام علي بن موسى(ع)، سپس امام محمد بن علي(ع)، سپس امام علي بن محمد(ع)، سپس امام حسن بن علي(ع) و سپس امام منتظر، صاحب الزمان كه زمين را از عدل و داد پر كند همانطور كه

Page 15: kefay new.indd

٢٨٢٩

الس[م. م �wة من بعده عل .§ إr رسوY و ا/. تقر#" (رضاة ، و ر#� b� ،ات "wالفون من الش �Nما أورده ا، مثل: عبد � �i9 ا(عروفة أÄاب رسول "à م من �wالنصوص عل � ت �� و أبتدئ بذكر الروا#�، و � ذر الغفاري، و س¨ان الفار¼� دري، و أ«" � سعيد ا�5 � مسعود، و أ«" "y � العباس، و عبد "y بت، و e# � "y يد طاب، و ز � ا�5 "y رq ة، و � هر:� � مالك، و أ«" "y و أنس ،� عبد "y ":رة، و جاÈ � "y ":جا� أسيد، "y و حذيفة ،f �# � "y ارq نصاري، و � أيوب ا/. � ا/.سقع، و أ«" "y bمامة، و واث�

� أ ، و أ«" bÊأر � "y يد ز

� طالب، � أ«" "y نصاري، و ع�� � قتادة ا/. ن، و أ«" � ال®� "y مالك، و حذيفة � "y و سعد ، � �iا5ص � "y رانq و.9:، و من النساء: أم س¨ة، و عائشة، و فاطمة بنت رسول � �iو ابنيه ا5سن و ا5س

� الصحابة �� يوافق حديث ما م، �wعل ة صلوات .§ ا/. � وردت عن bال� ا/.خبار بذكر أعقبه etم ع� الذي من بعده، ليع¨وا إن أنصفوا و تدينوا به، أن �wة، و نص > واحد م .§ النصوص ع� ا/.م )١ ، إذ مثل �wبغيا بي gا اختلفوا إ/� من بعد ما جاء� الع �Î) :سبحانه ذلک حقا، و / يكونوا ¾ قال

ا العذر، و إن ا/.مر أوكد Bا ذهبوا إليه. "h يل الشك و الريب، و يقطع � b: هذه ا/.خبار�� من ��� نة و �� لك من هلك عن بي �wل) �Ð ب و :� � التوفيق و التسديد (ا �� أرغب �� rو إ

. ٢( لسميع عل�� �Òنة و إن� ا عن بي

1) سورة الجاثية، اآلية: 17 .

2) سورة األنفال، اآلية: 42 .

از ظلم و بيداد پر شده باشد، محمد بن الحسن(ع) كه صلوات خداوند بر همه ى آن ها باد. اما بعد: آنچه مرا به جمع نمودن اين احاديث از صحابه و عترت برگزيده [در نص بر امامان نيكوكار] ترغيب كرد، اين بود كه ديدم گروهى از شيعيان [كه به لحاظ علمى، ضعيف و يا در حد متوسط هستند] در اين باب متحيرند و ادعاى ناتوانى مى كنند و از شبهات زيادى كه بر ايشان عرضه مى شود، شكايت دارند؛ و گروه هاى معتزلى مذهب نيز، براى مشتبه ساختن امر و معكوس جلوه دادن حقيقت، ايشان را كمك مى كردند تا اين كه كارشان به جايى رسيد كه منكر وجود نص صريح بر امامان شدند، در صورتى كه براى چنين مطلبى هيچ عذرى پذيرفته نيست؛ و (كار به آن جا رسيد كه) حتى عده اى افراط كرده و گمان كردند هيچ روايتى از صحابه

و عترت پيامبر در نص بر امامت ايشان وجود ندارد. زمانى كه شرايط را اين گونه ديدم، خود را ملزم ساختم كه نهايت تالش را در اين باب به كار گيرم تا بيناتى كه نزد من بود را آشكار كرده، و شبهاتى كه مخالفان وارد مى كنند را باطل

سازم؛ تا رضايت خدا را به دست آورده و به رسول خدا و امامان پس از او تقرب جويم. و براى اين كار، ابتدا به ذكر روايات در نص بر ائمه از جانب اصحاب معروف رسول خدا(ص) [مانند عبداهللا بن عباس و عبداهللا بن مسعود و ابو سعيد خدري و ابوذر غفاري و سلمان فارسي و جابر بن سمره و جابر بن عبداهللا و انس بن مالك و ابو هريره و عمر بن خطاب و زيد بن ثابت و زيد بن ارقم و ابو امامة و واثلة بن اسقع و ابو ايوب انصاري و عمار بن ياسر و حذيفة بن اسيد و عمران بن حصين و سعد بن مالك و حذيفة بن يمان و ابو قتاده انصاري و علي بن ابي طالب و دو پسرش حسن و حسين(ع) و از زنان، ام سلمه و عائشه و فاطمه(ع) دختر رسول خدا(ص) ] خواهم پرداخت، و به دنبال آن، احاديثى [ كه موافق احاديث نقل شده از صحابه در نص بر ائمه است] را از خود امامان(ع) ذكر خواهم كرد و هم چنين به بيان كالم صريح هر يك از ايشان درباره ى امام بعد از خود، خواهم پرداخت كه بدانند؛ اگر منصف باشند و بپذيرند، اين مطلب حق است و مصداق اين سخن خداوند نباشند كه فرمود: «با يكديگر به اختالف نپرداختند مگر پس از آنكه براى آن ها علم حاصل شد، آن هم به سابقه حسدى كه ميان آن ها وجود داشت». چرا كه چنين اخبارى شك و ترديد را بر طرف كرده و ديگر عذرى نمى ماند و اين امر بيش از آن تأكيد شده كه ايشان مى پندارند. و اميد دارم كه خداوند در آنچه مورد رضايت و محبت او مى باشد، توفيق و استوارى عطا كند. «تا كسى كه هالك شود، با دليلى روشن هالك گردد؛ و كسى كه زنده شود،

با دليلى روشن زنده بماند؛ و به راستى كه خداوند شنوا و آگاه است».

Page 16: kefay new.indd

٣٠٣١

حديث اول

٣٠

9 �Òاس عن رسول ا � العب� "y �Òب ما جاء عن عبد ا "#: eع� � ة ا/ث�� � .§

صوص ع� ا/. Óالن � ��

ول ا5د يث ا/.

� "y د م� R ثنا ;، قال: حد� تو> � ا� "y ¼مو � "y د م� R ثنا � ع�� 2، قال: حد� "y د م� R ثنا شيخنا حد�سن ، عن ا5 وف�� يد الن� � �: � "y � �iه حس q عن ، Ó�Õخ ران الن� q � "y ¼ثنا مو ، قال: حد� Ó � الكو�� �Òعبد ا � "»

أ

اس، قال: قال رسول � العب� "y �Òعن عبد ا ، � جب]� "y زة، عن سعيد � "»بيه، عن أ

، عن أ Öسا � "y ��ع � "y

انية، لع الث� � اط� et ،نبيا � عل�� " ا ×� �wم � [عة، فاختار«� رض اط

لع إr ا/. تبارك و تعاr اط� �Ò9: إن� ا �Òا ، #� من ع��

� و أ ا، فعÙ�� م�� خا و وصيا١ و خليفة و وز:�

ذه أ � �b�

ن أ

� أ مر«�

� أ et ،ع� إماما "

ا عليا ×� �wفاختار مجا ع� "« � � و إ#�� تبارك و تعاr جعل�� �Òو إن� ا /

، أ � �iس سن و ا5 � ا5 �Úبو سب

� و أ bو هو زوج ابن�

هل أ .tم قا �wاسع م ، الت� � b� فظون وصي� مري و ��

.ة يقومون #" � .§

7 أ � �iس عباده، و جعل من صلب ا5

، b ة مض�� ، يظهر بعد غيبة طويb� و ح]� YفعاقواY و أ

ائ� و أ eÈ � �� � اس «" شبه الن�

، أ � b� م�

ديÓ أ � و ­ bبي�

رض عد/ و قسطا٢ ا/.

، فيم[. �Òئكة ا] ، و ين� §" �Òد بن� ا ، و يؤي� �Òا � �yو يظهر د ، �Òمر افيعلن أ

ا.٣ ا ملئت جورا و ظ Ü

1) فى كمال الدين: ( أخا و وليا و وصيا )2) فى كمال الدين و البحار: ( قسطا و عدال )

3) كمال الدين، ج 1، ص: 257، ح2 - بحار األنوار، ج 36، ص: 282، ح105 عن كفاية األثر.

آنچه عبداهللا بن عباس از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

سعيد بن جبير از عبداهللا بن عباس روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: خداوند تبارك و تعالى نظرى به زمين انداخت و از اهل آن مرا برگزيد و پيغمبرم گردانيد، سپس نظرى ديگر انداخت و على(ع) را برگزيد و او را امام قرار داد، و به من دستور داد كه او را برادر و وصى و جانشين و وزير خود قرار دهم كه على از من است و من از على هستم، و او شوهر دخترم و پدر دو نوه ام حسن و حسين(ع) است. بدانيد كه خداوند تبارك و تعالى من و ايشان را حجت بر بندگانش ساخته و از صلب حسين(ع) امامانى قرار داده كه كارهاى مرا انجام دهند و وصيت مرا حفظ كنند. نهمين آن ها، قائم اهل بيت من و مهدى امتم مى باشد كه در شمائل و گفتار و كردارش، شبيه ترين مردم به من است و پس از غيبتى طوالنى و سرگردانى گمراه كننده اى ظهور كرده و امر خدا را آشكار و دين او را ظاهر كند و با نصرت الهى تقويت گشته و به وسيله ى فرشتگان خدا يارى شود؛ و زمين را از عدل و داد پر كند، همان طور كه از ظلم

و ستم پر شده باشد.

Page 17: kefay new.indd

٣٢٣٣

� "y سوار � "y ف � مطر "y د ثنا أ ، قال: حد� Ó� يبا«� لب الش� ط� � ا� "y �Òعبد ا � "y د م� R ل فض� بو ا�

� أ �» خ]"

أ

ثنا ب، قال: حد� ل� ­ � "y د م� R � "y ة غ]� �Ó ا� "� هل� ا� btبو حا� أ ث�� ة - قال: حد� ك� "§ -١ Ó� bالبس� � �Ðالقا � �iس ا5

اس، قال: قدم � عب� "yاهد، عن ا "R عن ، eßها � "»يد، عن أ � "y اه�� ، عن إ:" Ó � الكو�� � كث]� "y ار عبد الغف�

� صدري منذ شياء تلجلج ��لك عن أ

سأ

� أ

د، إ«� م� R �# :نعثل، فقال : Y 9 يقال �Òع� رسول ا àودي �hارة. q "#

ت ع� يدك، قال: سل #� أ س

ا أ �wع � جبت��

نت أ

، فإن أ � �iح

ا وصف به نفسه، و كيف الق / يوصف إ/� §" ك، فقال9: إن� ا�5 ب� د، صف �r ر م� R �# :فقالبصار

ه، و ا/. د� b� نطرات أ ، و ا�5 Yن تنا

وهام أ

ن تدركه، و ا/.واسÓ أ ذي تعجز ا5 الق ال� يوصف ا�5

ة ٢ ف[ يقال Y كيف، ف الكيفي� يه، كي� . �# � به و قرب �� � قر ى ��

. ا يصفه الواصفون، #� �q حاطة به؟ جل� Z/اا وصف نفسه، و Ü مد حد الص�

و ا/. ة، £� ينوني� ة فيه٣ و ا/. ، هو منقطع الكيفي� � �y

� ف[ يقال Y أ �y

� ا/. ��yو أ

حد)٤. الواصفون / يبلغون نعته، (Ö يلد و Ö يولد و Ö يكن Y كفوا أ

نسان واحدا؟ Z/واحدا و ا �Òليس ا ، أ Y ه واحد / شبيه � عن قولك: إن� �» خ]"

د، فأ م� R �# قال: صدقت

نسان. Z/ة ا ت وحداني� "wشته أ فوحداني�

، ج� و عرض، و بدن و روح، ع�� نسان واحد ثنويÓ ا� Z/و ا ، ع�� حديÓ ا� واحد و أ �Òفقال7: ا

. � / غ]� عا«� � ا� شبيه �� ا الت� � و إ§� � "y ¼نا مو ، و إن� نبي� à �Ðو Y إ/� و � ا من ن�" �Î ك من هو؟ � عن وصي �» خ]"

د، فأ م� R �# قال: صدقت

� نون. "y يوشع rإ Ðوران أ q

، � �iس سن و ا5 � طالب7، و بعده سبطاي ا5 "»� أ "y Ó��ليفة من بعدي ع � و ا�5 فقال: نعم، إن� وص��

ار. ":ة أ � .§

، أ � �iس تتلوه تسعة من صلب ا5

. �r هم د، فسم م� R �# :قالد فابنه جعفر، فإذا م� R �©د، فإذا م م� R فابنه Ù��فإذا م©� ع ، Ù��فابنه ع � �iس قال: نعم، إذا م©� ا51) و الظاهر أن الصحيح: ( أحمد بن مطرف بن سوار، أبو الحسين القاضي البستي ) راجع شواهد التنزيل، الحسكاني، ج1،

ص: 198 و ج 3، ص: 35 .2) فى البحار: ( كيف الكيف )

3) فى البحار: ( هو منقطع الكيفوفية )4) سورة التوحيد، اآليتان: 3 و4 .

حديث دوما5ديث الثا«�مجاهد از عبداهللا بن عباس روايت كرده كه مردى يهودى به نام نعثل به محضر رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: اى محمد! سؤال هايى از شما دارم كه مدت هاست در سينه ام

خلجان مى كند و اگر آنها را پاسخ دهيد به دست شما اسالم مى آورم.فرمود: اى ابا عماره، بپرس! عرض كرد: اى محمد! پروردگارت را برايم توصيف كن.

فرمود: پروردگار به توصيف در نمى آيد مگر به همان چيزهايى كه او خودش، خود را به آن وصف نموده؛ و چگونه وصف شود آفريدگارى كه حواس از درك او و خيال ها از رسيدن به او و فكرها از محدود كردنش و ديدگان از احاطه به او عاجز است؟ او شكوهمندتر از توصيف وصف كنندگان است. در عين نزديكى دور، و در عين دورى نزديك است؛ به وجود آورنده ى كيفيات است ولى نمى توان براى او كيفيت قائل شد. پديد آورنده ى مكان ها است ولى نمى توان براى او مكانى قائل شد. كيفيت و مكان درباره ى او منقطع است. او يكتا و بى نياز است همان گونه كه خود را وصف نموده، و توصيف كنندگان توان وصف او را ندارند. «نه زاييده و نه

زاييده شده و نه كسى همتاي او باشد». گفت: درست گفتى اى محمد، اكنون اين كالمت كه گفتى: [ او يكتاست و شبيه ندارد] را برايم توضيح بده؟ اگر خدا يكتاست، انسان نيز يكتاست؛ پس يكتايى خدا مى تواند شباهت به

يكتايى انسان داشته باشد!؟فرمود: خداوند يكتاى در معنى است، ولى انسان در معنا دو تا است. انسان مركب از جسم

و عرض، و بدن و روح است و اين تشبيه فقط در معناى كالم است و بس. گفت: درست گفتى اى محمد، اكنون مرا خبر ده كه وصى تو كيست؟ زيرا هيچ پيامبرى

نبوده مگر اينكه وصيى داشته؛ و پيامبر ما موسى بن عمران به يوشع بن نون وصيت كرد. فرمود: آرى وصى و جانشين پس از من، على بن ابى طالب(ع) و پس از او دو نوه ام حسن

و حسين(ع)، و پس از او نه نفر از صلب حسين(ع) هستند كه همگى امامان نيكوكارند. عرض كرد: اى محمد! آن ها را برايم نام ببر.

فرمود: باشد، زمانى كه حسين(ع) از دنيا برود فرزندش على(ع)، و چون على برود فرزندش محمد(ع)، و چون محمد برود فرزندش جعفر(ع)، و چون جعفر برود فرزندش موسى(ع)، و چون موسى برود فرزندش على(ع)، و چون على برود فرزندش محمد(ع)، و چون محمد برود فرزندش على(ع)، و چون على برود فرزندش حسن(ع)، و بعد از حسن فرزندش حجة بن

Page 18: kefay new.indd

٣٤٣٥

د فابنه م� R �©د، فإذا م م� R فابنه Ù��فإذا م©� ع ، Ù��م©� جعفر فابنه مو¼، فإذا م©� مو¼ فابنه عذه اثنا �£ ،: � ع�� "y سن � ا5 "y ة ج� سن فبعده ابنه ا5 سن، فإذا م©� ا5 ، فإذا م©� عÙ�� فابنه ا5 Ù��ع

ائيل ١. fإ � إماما ع� عدد نقباء ب�� eع� . � bدرج� � �� �Õة؟ قال: م ن� � ا5" م �� �h?م � �y

قال: فأ

� وصياء بعدك، و لقد وجدت هذا ��م ا/. � �h

د أ eu

، و أ �Òك رسول ا ن�

و أ �Òإ/� ا Yن / إ

د أ eu

قال: أ

نبياء ا/. btد، خا

: أ Y يقال Ù� رج ن�" � مان �� د إلينا مو¼7إذا٢ ¬ن آخر الز� ä ما مة و فى� تقد الكتب ا�

سباط ٣. ار عدد ا/. ":

ة أ � .§

رج من صلبه أ � �� بعده، �� / ن�"

. eع� � م ¬نوا اث�� � �hإ ، �Òسباط؟ قال: نعم #� رسول ا تعرف ا/.

ارة، أ q "#

فقال: #� أ

، � �iائيل سن fإ � ذي غاب عن ب�� ، و هو ال� �Òعرفه #� رسول ارحيا. قال: أ

� أ "y م /وي �wقال: فإن� ف

. لك ح��b قت� ا و قاتل مع فريطيا٤ ا� bwيعته بعد دراس ef ر �µ

� عاد فأ et

� ا«� ة، و إن� الث� لقذ� ة #" عل و القذ� لن� عل #" ائيل، حذو الن� fإ � � ما ¬ن من ب�� b� م�� أ �� � .y¬ :7و قال

ه و / من القرآن Èس[م إ/� ا Z/من ا b¡زمن / يب � b� م�� ع� أ b»

. ى، و #� �: / �bمن ولدي يغيب ح� eع� . � �y د الد د " س[م و �� Z/روج، فيظهر ا �5 "# Y �Òذن ا

. ينئذ #� ه، ×� Èإ/� ر

م ٥. بغ�� م، و الويل � "h ك س� b§ ن � م، و طو«" � "wحن أ � � قال7: طو«" et

يقول :نشأ

9و أ �Òيدي رسول ا � �iفانتفض نعثل و قام ب

eالب� ك #� خ]� ـ يÓ ذو الع� عليـ ـ صـ�� العل

فتخر �Ó ا� eéو الـها �¡ طـ صـ �Ó ا� ـ�" نت الن�أ

مر جــو ما أ د#� و فيك :� ـ بك اهتــدينـا رشـ

eي ع� ـ ـنـ ـ ة اث ـ ــ .§م أ ـ ــ bwي ـ ـ È و معشـــــر

م من كدر ـ � صفاه et � ـ م ربÓ العـ ـ ـاه ـ حبـ

1) كما فى اآلية:12 من سورة المائدة: ( و لقد أخذ اهللا ميثاق بني إسرائيل و بعثنا منهم اثني عشر نقيبا ) إلى آخر اآلية.ه إذا ) مة و فيما عهد إلينا موسى بن عمران7 أن 2) فى البحار: ( في الكتب المقد

عناهم اثنتي عشرة أسباطا أمما و أوحينا إلى موسى إذ استسقاه قومه أن اضرب 3) كما فى اآلية:160 من سورة األعراف: ( و قطبعصاك الحجر فانبجست منه اثنتا عشرة عينا قد علم كل أناس مشربهم ) إلى آخر اآلية.

4) فى البحار: ( بعد اندراسها و قاتل مع قرسطيا )5) فى البحار: ( لمبغضيهم )

الحسن(ع) (امام خواهد بود). اين هم دوازده امام كه به عدد نقيبان بنى اسرائيل مى باشند1.عرض كرد: جاى ايشان در كجاى بهشت است؟ فرمود: همراه من و در درجه من هستند.

عرض كرد: گواهى مى دهم كه خدايى جز خداى يگانه نيست؛ و گواهى مى دهم كه شما رسول خدا هستى، و گواهى مى دهم كه آن ها اوصياى پس از شما هستند، و اين مطلب را در كتاب هاى گذشته و در آنچه موسى بن عمران(ع) به ما سفارش فرموده است، يافته ام كه چون آخرالزمان شود، پيامبرى آيد كه نامش احمد است و او خاتم پيامبران است و پس از او پيامبرى نيست، از صلب او امامان نيكوكارى بيرون آيند كه به عدد سبط هاى بنى اسرائيلند2.

فرمود: اى ابا عماره! سبط هاى بنى اسرائيل را مى شناسى؟ عرض كرد: آرى اى رسول خدا، ايشان دوازده نفر بودند.

فرمود: كه در ميان آنان الوى بن ارحيا بود. عرض كرد: اى رسول خدا(ص) او را مى شناسم و او همان كسى بود كه سال ها از بنى اسرائيل غايب شد، سپس بازگشت و شريعتش را پس از آن كه اثرى از آن نمانده بود، آشكار كرد و به جنگ با فريطياى پادشاه پرداخت، تا اينكه او را كشت. رسول خدا(ص) فرمود: هر چه در بنى اسرائيل واقع شده، در امت من نيز عينا واقع خواهد شد، و دوازدهمين فرزندم غايب شود، به طورى كه ديده نشود؛ و روزگار سختى بر امتم فرا رسد كه از اسالم جز نامش و از قرآن جز نوشته اش باقى نماند، در آن زمان خداوند به او اجازه

خروج دهد، پس اسالم را آشكار كرده و دين را تجديد كند.سپس فرمود: خوشا به حال كسى كه آنها را دوست بدارد و خوشا به حال كسى كه به آنها

تمسك جويد، و واى به حال كسى كه از ايشان كينه داشته باشد.پس نعثل برخاست و در برابر رسول خدا(ص) ايستاد و اشعارى سرود (كه ترجمه اش چنين است):

درود خداى بزرگ بر تو باد اى بهترين بشر.تويى پيامبر برگزيده و هاشمى صاحب افتخار.

به وسيله ى تو هدايت شديم و دستورات خدا را از تو طلب مى كنيم.و از گروهى كه ايشان را امامان دوازده گانه نام نهادى.

خداوند (امامت را) به ايشان عطا فرموده و از تيرگى پاكشان فرمود.1- همچنان كه در سوره مائده، آيه: 12 آمده است: «و به تحقيق، خدا از بنى اسرائيل ميثاق گرفت. و از آنان دوازده نقيب

برانگيختيم.» و نقيب به معنى سركرده و پيشوا و بزرگ قوم است.2- همچنان كه در سوره اعراف، آيه: 160 آمده است: «و آنان را به دوازده سبط (قبيله) تقسيم كرديم كه هر يك امتى بودند، و زمانى كه قوم موسى از او آب خواستند، به او وحى كرديم كه با عصايت بر آن تخته سنگ بزن. پس، دوازده چشمه از آن جوشيد

و هر گروهى آبشخور خود را شناخت».

Page 19: kefay new.indd

٣٦٣٧

e:قد فــاز من وا/� و خاب من عفا ا/.

نتظر مام ا� Z/و هو ا مأ � الظ� آخــر� يـش¡�

مرـــابعـون ما أ خـيار �r و الت�

رتك ا/. ـ عتوف يص� بسقر١ ـ من ¬ن عنê معرضا فسـ

ا5د يث الثالث

يÓ 2، قال: عك]" ل� � مو¼ الت� "y د هارون م� R بو� أ ث�� ، قال: حد� � �iس � ا5 "y Ó��سن ع بو ا5

� أ ث�� حد�

� "y � �iس ، عن ا5 � ë نذر ا� � ا� "y اه�� � إ:" "y د م� R عن ، Óي � زكر#�� العدويÓ الب� "y ��ع � "y سن ثنا ا5 حد�� كعب، عن "y د م� R سعيد، عن � "y فلح

� أ ث�� ، قال: حد� Óجلح الكندي

� ا/. ث�� ، قال: حد� eي� ìا � "y سعيد

� �iس سن ع� عاتقه و ا5 9 و ا5 � "� اس قال: دخلت ع� الن� � العب� "y �Òعن عبد ا ، � ما«� طاووس الى�

ا. íا، و عاد من عادا í/هم� وال من وا لهما و يقول: الل� ذه، يلثمهما و يقب � ع� ×�

. اب و يستن� ف[ ين� " � به و قد خضبت شيبته من دمه، يدعو ف[ �� �»اس، ¬. � عب� "yقال: #� ا � et

. � bشفاع� �Òم ا ì �#م / أ ì ما ، � b� م�

ار أ ef :؟ قال �Òن يفعل ذلك #� رسول ا �Î :قلت

ا � �§/ و من زاره ف?.

رة، أ q لف

ة و أ � لف »"

ه كتب Y ثواب أ ق اس، من زاره عارفا �" � عب� "yقال: #� ا � et

ته، ت قب� b� جابة Z/و إن� ا /ار، أ لن� به #" ن / يعذ

أ �Òع� ا ا:. ، و حقÓ الز� �Òا زار ا � �§

� ف?. ، و من زار«� � زار«�ة من ولده. � .§

بته، و ا/. b: � فاء �� و الشة بعدك؟ � .§

، ف± ا/. �Òقلت: #� رسول ا ائيل. fإ � سباط مو¼ و نقباء ب��

قال: بعدد حواري عيÅ و أ

، فê ¬نوا؟ �Òقلت: #� رسول ا سن و � طالب، و بعده سبطاي ا5 "»

� أ "y Ó��م ع ì و�

، أ eة بعدي اثنا ع� � .§

، و ا/. eع� � قال: ¬نوا اث��د فابنه جعفر، فإذا م� R �©د، فإذا انق م� R فابنه Ù��فإذا انق©� ع ، Ù��فابنه ع � �iس ، فإذا انق©� ا5 � �iس ا5د م� R �©د، فإذا انق م� R فابنه Ù��فإذا انق©� ع ، Ù��انق©� جعفر فابنه مو¼، فإذا انق©� مو¼ فابنه ع

ة. ج� سن فابنه ا5 سن، فإذا انق©� ا5 ، فإذا انق©� عÙ�� فابنه ا5 Ù��فابنه ع1) بحار األنوار، ج 36، ص: 283، ح106 عن كفاية األثر- الدر النظيم، الشامي، ص: 788 - فرائد السمطين، الحموى الشافعى،

ج2، ص: 133، ح431 .

هر كه ايشان را دوست بدارد، رستگار شده و هر كه از ايشان روى گرداند، بى بهره ماند.آخرين آنها تشنگى را شفا بخشد و او همان امام منتظر است.

عترت تو براى من برگزيده بوده و پيروى كننده از دستور خدا هستند.هر كه از شما روگرداند به زودى آتش دوزخ را خواهد چشيد.

حديث سومطاووس يمانى از عبداهللا بن عباس روايت كرده كه محضر پيامبر(ص) شرفياب شدم در و مى بوسيد را آنها حضرت و بود او زانوى بر حسين(ع) و شانه بر حسن(ع) كه حالى مى فرمود: خداوندا دوست داشته باش كسى كه ايشان را دوست دارد و دشمن داشته باش

كسى كه ايشان را دشمن دارد.سپس فرمود: اى پسر عباس! گويا حسين(ع) را مى بينم كه موهاى سفيدش از خونش رنگين شده و (مردم را) فرا مى خواند، ولى كسى او را اجابت نمى كند؛ و يارى مى طلبد، ولى

كسى او را يارى نمى كند.عرض كردم: اى رسول خدا! چه كسى اين كار را مى كند؟

فرمود: اشرار امتم. چه مى شود آن ها را؟ خداوند شفاعت مرا به آن ها نرساند.سپس فرمود: اى پسر عباس! هر كه او را با معرفت به حقش زيارت كند، براى او ثواب هزار حج و هزار عمره نوشته مى شود. بدان! هر كه او را زيارت كند، گويا مرا زيارت كرده و هر كه مرا زيارت كند، گويا خدا را زيارت كرده و حق زائر بر خدا اين است كه او را به آتش عذاب نكند. بدان كه اجابت (دعا) زير قبه اوست، و شفا در تربتش مى باشد، و امامان

از فرزندان او هستند.عرض كردم: اى رسول خدا! امامان پس از شما چند نفر هستند؟

فرمود: به عدد حواريون عيسى و سبط هاى موسى و نقيبان بنى اسرائيل.عرض كردم: اى رسول خدا! آنها چند نفر بودند؟

فرمود: دوازده نفر؛ و امامان بعد از من نيز دوازده نفر هستند. اولين آنها على بن ابى طالب، و پس از او دو سبط (نوه) من حسن و حسين، و چون حسين برود فرزندش على(ع)، و آنگاه كه على برود فرزندش محمد(ع)، و چون محمد برود فرزندش جعفر(ع)، و آنگاه كه جعفر برود فرزندش موسى(ع)، و چون موسى برود فرزندش على(ع)، و آنگاه كه على برود فرزندش محمد (ع)، و چون محمد برود فرزندش على(ع)، و آنگاه كه على برود فرزندش حسن(ع)، و

Page 20: kefay new.indd

٣٨٣٩

. Ó١ قط ن� "h ع ÈساÖ �ï أ

، أ �Òاس قلت: #� رسول ا � عب� "yقال ا

خيار.باء أ " مناء معصومون ��

روا، أ

b£ ة بعدي و إن � .§اس، � ا/. � عب� "yا �# : �r قال

ة. ن� دخ� ا5"خذت بيده فأ

م، أ b¹ «b يوم القيامة عارفا �"

اس، من أ � عب� "yا �#

ا � �§، ف?. � �» � و رد� نكر«�

، و من أ � �» � و رد� نكر«�

ا قد أ � �§

م، ف?. �wو رد� واحدا منكر� أ

اس، من أ � عب� "yا �#

ه. و رد� �Òنكر اأ

ق و ه مع ا5 به، فإن� بع عليا و حز ا/، فإذا ¬ن كذلك فات� eÈ ينا و اس §� خذ الن�. اس، سوف #� � عب� "yا �#

وض. دا ع��� ا5 �: �bقان ح� b[ق� معه و / يف ا5 � ðهم س ، و س �Òحرب ا � � و حر«" م حر«" "hو حر ، �Òو/ية ا � bو و/ي� � bم و/ي� bwاس، و/ي � عب� "yا �#

. �Òا gس � ðو س� نوره و لو كره ال?فرون) ٢ .٣ bن ي�

إ/� أ �Òا "»

. فواههم و #�."# �Òن يطفؤا نور ا

يدون أ � قال7: (:� et

ا5ديث الرابع

� عبد "y ثنا سعد ازيÓ 2، قال: حد� اق الر� الور� �Òعبد ا � "y Ó��ثنا ع ، قال: حد� � ع�� "y د م� R ثنا حد�يف، � طر "y خالد، عن سعد � "y رو q علوان، عن � "y � �iس وق، عن ا5 � م� "»

� أ "y eي� ìثنا ا ، قال: حد� �Òا

سن و #� و عÙ�� و ا59 يقول : أ �Òعت رسول ا È :اس قال � عب� "y �Òنباتة، عن عبد ا � "y صبغ

عن ا/.رون معصومون .٤ ، مطه� � �iس � و تسعة من ولد ا5 �iس ا5

1) فى البحار: ( ما أسمع بهم )2) سورة التوبة، اآلية: 32 .

3) بحار األنوار، ج 36، ص: 285، ح107 عن كفاية األثر.4) كمال الدين، ج 1، ص: 280، ح28 - عيون أخبار الرضا (ع) ج1، ص: 64 ، ح30 - بحار األنوار، ج 25، ص: 201، ح13 و ج 36، ص: 243، ح50 عن كمال الدين و العيون و ج 36، ص: 286، ح108 عن كفاية األثر- فرائد السمطين ،الحموى الشافعى،

ج2، ص: 132 ح430.

چون حسن برود فرزندش حجت(ع)، (امام است).ابن عباس گويد: گفتم: اى رسول خدا! اينها نام هايى هستند كه تاكنون نشنيده بودم.

فرمود: اى پسر عباس! ايشان امامان بعد از من هستند، اگر چه مغلوب شوند، و امين و معصوم و نجيبان برگزيده هستند.

اى پسر عباس! هر كه در روز قيامت بيايد در حالى كه عارف به حق آنها باشد، دستش را بگيرم و او را وارد بهشت كنم.

اى پسر عباس! هر كه ايشان را منكر شود يا حتى يكى از آنها را رد كند، گويا مرا انكار و رد كرده؛ و هر كه مرا انكار و رد كند، گويا خدا را انكار و رد كرده است.

اى پسر عباس! به زودى مردم به راست و چپ بروند (از راه مستقيم كناره گيرند). هر گاه چنين شد از على و حزب او پيروى كن، كه او با حق است و حق نيز با اوست، و آن دو از هم

جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند.اى پسر عباس! واليت ايشان، واليت من و واليت من، واليت خداست. جنگ با ايشان، جنگ با من و جنگ با من، جنگ با خداست. سازش با ايشان، سازش با من و سازش با من، سازش با خداست. سپس فرمود: «مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال

آنكه خدا نور خود را كامل خواهد گردانيد، اگر چه كافران كراهت دارند».

حديث چهارم اصبغ بن نباته از عبداهللا بن عباس روايت كرده كه از رسول خدا (ص) شنيدم مى فرمود: من

و على و حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين(ع)، مطهر و معصوم هستيم .

Page 21: kefay new.indd

٤٠٤١

امس ا5ديث ا�5

� هراسة، "»� أ "y د

مان أ بو سلى�

ثنا أ ، قال: حد� Óزكر#�� البغدادي � "y عا�� بو الفرج ا�

� أ �Ðالقا �# خ]"

أ

� "»� أ "y اعيل Èثنا إ ، قال: حد� نصاري

اد ا/. � � "y �Òعن عبد ا ، Óاوندي � �wاق ال ñإ � "y اه�� ثنا إ:" قال: حد�اس، و هو عليل � عب� "y �Òعرج، عن عطاء، قال: دخلنا ع� عبد ا

ميد ا/. بيه، عن عبد ا5ويس، عن أ

أ

نا عليه � ائف و قد ضعف، فس � رج[ من شيوخ الط� �iن زهاء ث[ث ا و �� �wف � � تو�� b� b ال� � الع�� ائف �� لط� "#

و جلسنا. � "y ة � س "y �Òم: عبد ا �wدي، � شيوخ هذا البلد، م : #� عطاء، من القوم؟ قلت: #� سي �r فقال موا � تقد� et ،واحدا بعد واحد Y Óعد

ا زلت أ �Î ،مالك � "y بت e# جلح، و

� ا/. "»� أ "y ارة q و ، Ó � ائ¡� الط� �ï ح��

#� عن اخت[ف خ]"عت، فأ È عت منه ما È 9و �Òيت رسول ا

ك رأ ، إن� �Òرسول ا c � "yإليه فقالوا: #� ا

ه، و قوم جعلوه بعد ث[ثة. موا عليا ع� غ]� ة، فقوم قد قد� م�هذه ا/.

١، و قÓ مع ع�� ، و ا5 ق 9يقول: عÙ�� مع ا5 �Òعت رسول ا È :اس و قال � عب� "yس ا قال: فتنف�

� و ف عنه ضل� و غوى، ي�� تكفي�� ل� � b� ا، و من " ك به فاز و �� س� b§ ن �Î ،ليفة من بعدي مام و ا�5 Z/هو اا سعة، و من� ة الت � .§

رج ا/. � b� � �iس ، و من صلب ا5 � �iس سن و ا5 � ا5 �Úبو سب، و أ � � دي�� ، و يق©� غس��

ة. م�ديÓ هذه ا/. ­

فنا قبل هذا؟ [� كنت تعر �£ ، �Òرسول ا c � "yا �# : Ó�ï ة ا5�� � س "y �Òعبد ا Y فقال .٢( � �i Äا ون الن� Óب b� / و لكن êعت، (و نصحت ل È يت ما د�

أ �Òفقال: قد و ا

� ل، و رغب �� ­ � ش �� �Ü وجل، و � �� b¡ هيدا، و ات� b§ ة من اعت]" ، تقي� �Òعباد ا �Òقوا ا � قال: ات� et ، ê ة نبي b[من ع b¡لعروة الوث كوا #" س� b§ و ، êقبل حلول آجال êلوا / خرت qهرب، و ا � طلب، و رهب ��

. � �y � � من بعدي ¬ن من الفا:. b» b[ك بع س� b§ عته9يقول: من È � فإ«�

9م?نك؟ �Òو م?نك من رسول ا �ëتب � بë ب?ء شديدا، فقال Y القوم: أ et

: �r ق القوم عنه، فقال � تفر� et .ة حب�لع، و فراق ا/. ط� : هول ا� � �iصلت �ô �ëب

ا أ � : #� عطاء، إ§� �r فقال

� رفع et ،ار ن الد� Ä rلناه إ #� و سعيد و خذ#� بيده أ

ار، فأ ن الد� Ä rإ � ل�� #� عطاء، خذ بيدي و ا

1) فى البحار: ( و الحق معه )2) سورة األعراف، اآلية: 79.

حديث پنجمعطا گويد: ما گروهى متشكل از سى نفر از بزرگان طائف بوديم كه به نزد عبداهللا بن عباس در شهر طائف رفتيم، در حالى كه او بيمار بود [همان بيمارى كه با آن از دنيا رفت] و بر اثر بيمارى ضعيف شده بود. بر او سالم كرده و نشستيم. به من گفت: اى عطا! اينها چه كسانى

هستند؟ گفتم: آقاى من! ايشان بزرگان اين شهرند. از جمله: عبداهللا بن سلمة بن حضرمى طائفى، و عمارة بن ابى اجلح و ثابت بن مالك؛ و همين طور يك يك ايشان را برايش نام بردم؛ پس آن جماعت نزديك او رفته و گفتند: اى پسر عموى رسول خدا! تو رسول خدا(ص) را ديده اى و از آن حضرت چيزهاى فراوانى شنيده اى. پس ما را از اختالف اين امت آگاه كن! يك دسته از ايشان على را بر غير او مقدم داشته اند، و دسته اى ديگر او را بعد از سه نفر (ابو بكر و عمر

و عثمان) قرار داده اند؟ عطا گويد: ابن عباس آهى از دل كشيد و گفت: از رسول خدا(ص) شنيدم كه مى فرمود: على با حق است و حق با على است و او امام و جانشين بعد از من مى باشد، پس هر كه به او تمسك جويد رستگار شده و نجات يافته، و هر كه از او روى گرداند گمراه شده و به راه هالكت رفته است. اوست كه غسل دادن و كفن كردن مرا عهده دار مى شود و قرض مرا ادا مى كند، و او پدر دو سبط (نوه) من حسن و حسين است، و از صلب حسين امامان نه گانه بيرون

آيند، و مهدى اين امت از ما است. عبداهللا بن سلمه گفت: اى پسر عموى رسول خدا! پس چرا پيش از اين ما را آگاه نكردى؟

گفت: به خدا سوگند آنچه را كه شنيده بودم، رساندم و شما را نصيحت كردم، ولى شما نصيحت گران را دوست نداريد.

سپس گفت: اى بندگان خدا! تقواى الهى پيشه كنيد، مانند تقواى كسى كه عبرت گرفت تا (براى آخرت) زمينه سازى كند؛ و در حال ترس (از خدا) تقوا پيشه كرد و در مهلت باقيمانده سرعت گرفت و در طلب كردن رغبت داشت و در حال گريختن ترس داشت؛ و پيش از آن كه أجل شما فرا رسد براى آخرت خويش كار كنيد، و به ريسمان محكم از عترت پيامبرتان چنگ زنيد، كه من از پيامبر(ص) شنيدم كه مى فرمود: هر كه پس از من به عترت من تمسك

جويد، از رستگاران است.سپس گريه سختى كرد، جمعى كه حاضر بودند به او گفتند: آيا گريه مى كنى با اينكه نزد

Page 22: kefay new.indd

٤٢٤٣

يخ ب إليك بو/ية الش� تقر�� أ

هم� إ«� د، الل� م� R د و آل حم� ب إليك §" تقر�� أ

هم� إ«� ماء و قال: الل� يديه إr الس�ت;.١ ناه فإذا هو مي bÎ

� أ et ،عليه ساعة �# رض، فص]"

رها ح��b وقع إr ا/. ا زال يكر �Î .طالب � "»� أ "y ��ع

� نباتة و "y صبغ�Ó و ا/. ما«� اهد و طاووس الى� "R و � جب]� "y اس ، روى عنه : سعيد � عب� "y �Òذا عبد ا �£

، و هذا القدر كفاية b� وردت "كرار، /. ك الت� b: خبار ا/قتصار و

اد هذه ا/. � إ:� عطاء. و لو / قصدي ��. تد:" نصف ا� ل

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 287، ح109 عن كفاية األثر.

رسول خدا(ص) چنين جايگاهى دارى؟ به من گفت: اى عطا براى دو چيز گريه مى كنم: يكى هراس از آنچه پيش رو است و ديگر براى جدايى از دوستان.

سپس آن جمع متفرق شدند و به من گفت: اى عطا دست مرا بگير و مرا به صحن خانه ببر. پس من و سعيد دستش را گرفتيم و به صحن خانه برديم، در اين هنگام دست هايش را به سوى آسمان بلند كرد و گفت: خدايا من به وسيله ى محمد و آل محمد(ص) به تو تقرب مى جويم؛ خدايا من به وسيله ى واليت على بن ابى طالب(ع) به تو تقرب مى جويم؛ پس همين طور اين جمالت را تكرار مى كرد تا اينكه روى زمين افتاد، اندكى صبر نموديم و سپس او را

بلند كرديم و ديديم مرده است، رحمت خدا بر او باد.اين صحابه ى پيامبر(ص) عبداهللا بن عباس است كه بزرگانى چون: سعيد بن جبير و مجاهد و طاووس يماني و اصبغ بن نباته و عطاء از او روايت كرده اند، و اگر هدف من در ذكر اين اخبار اكتفا به اندك و ترك تكرار نبود، تعداد بيشترى را ذكر مى كردم. اما همين مقدار براى

منصف عاقبت انديش كافيست.

Page 23: kefay new.indd

٤٤٤٥

9 � "� � مسعود عن الن� "y �Òب ما جاء عن عبد ا "#: eع� � ة ا/ث�� � .§

صوص ع� ا/. Óالن � ��

ول ا5ديث ا/.

� الفضل "y � زه]� "y د م� R �بو يعثنا أ ;، قال: حد� Ó� يبا«� الش� �Òعبد ا � "y د م� R ل فض� بو ا�

#� أ خ]"

أ

، Óمادي ار الر� � بش� "y اه�� � إ:" ث�� ، قال: حد� bرس� � "y ��ع � "y � �iس � ا5 "y ر q � �iس بو ا5ثنا أ ، قال: حد� Ó� ب�

ا/.عت È :مسعود، قال � "y �Òبيه، عن عبد ا

ائب، عن أ � الس� "y عيينة، عن عطاء � "y سفيان � ث�� قال: حد�

م .١ Ó�hد اسع ­ ، و الت� � �iس ، تسعة من صلب ا5 eة بعدي اثنا ع� � .§9يقول: ا/. �Òرسول ا

ا5ديث الثا«�

بويه٢، قال: "# � "yه، قال ا ب � عبد ر "y ��ع � "y سن � ا5 "y د بو ع�� أ

ثنا أ 2، قال: حد� � ع�� "y د م� R ثنا حد�

ائة e§]و ث � �iل سنة اثنت و�بيع ا/. � ر ي �� لر� ٣ـ #" Óروزي يد ا� � �: � "y خلف � "y �� �� � "y د م� R يد � بو :�

ثنا أ حد�

� "y اق ñ Z عروف #" � ـ و هو ا� �iو مائت � �iان و ث[ث e§ سنة � نظÓ�� ـ �� ا5 اه�� � إ:" "y اق ñثنا إ ـ قال: حد�، عن Ó� ستوا«. ثنا هشام الد� � ب[ل، قال: حد� "y مان ، عن سلى� Óيسابوري الن� �� �� � "y �� ثنا �� راهويه، قال: حد�� مسعود نعرض مصاحفنا عليه، إذ "y �Òا٥ عند عبد ا وق، قال: كن� ، عن م� � ع�" � سعيد٤، عن الش� "y الد "R

1 ) بحار األنوار، ج 36، ص: 282، ح104 عن كفاية األثر.ازي و هو شيخ كبير ألصحاب الحديث ). ان المعروف بأبي علي بن عبد ربه الر 2) فى كمال الدين: ( أحمد بن الحسن القط

د بن يحيى بن خالد بن يزيد المروزي ) صاحب ( إسحاق 3 ) و الصحيح كما فى الخصال و العيون و كتب الرجال: ( أبو يزيد محمبن راهويه ) راجع: تاريخ اإلسالم، الذهبي، ج 23، ص: 469 .

4 ) فى كمال الدين و األمالى: ( يحيى بن يحيى عن هشام عن مجالد ) و فى الخصال: ( يحيى عن هشيم عن مجالد ) و فى العيون: ( يحيى عن هيثم عن مجالد ).

5 ) فى كتب الصدوق و البحار: ( بينا نحن )

حديث اولسائب از عبداهللا بن مسعود روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند كه نه نفرشان از صلب حسين مى باشند و نهمين نفر، مهدى ايشان است.

حديث دومعرضه او بر را خود قرآن هاى و بوديم مسعود بن عبداهللا نزد كه كرده روايت مسروق مى كرديم كه جوانى به او مى گفت: آيا پيامبرتان به شما سفارش كرده كه پس از وى چند نفر

جانشين او خواهند بود؟گفت: تو جوانى نورس هستى و اين چيزى است كه پيش از تو كسى از من نپرسيده بود؛ بله، پيامبر ما به ما سفارش كرده كه پس از وى، دوازده نفر [به تعداد نقيبان بنى اسرائيل]

جانشين او خواهند بود.

آنچه عبداهللا بن مسعود از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

Page 24: kefay new.indd

٤٦٤٧

ö 9 يكون من بعده خليفة؟ ê Óنبي êد إلي ä هل : àشاب b١ ف� Y يقوله يكون ن�

نا9 أ Óد إلينا نبي ä حد قبلك، نعم

� عنه أ ل��

ء ما سأ �

e¼ و إن� هذا ، ن دث الس ك 5 قال: إن�ائيل.٢ fإ � خليفة، بعدد نقباء ب�� eمن بعده اثنا ع�

ا5ديث الثالث

� "y د م� R � "y �� ثنا �� افظ، قال: حد� د ا5 م� R � "y اب بو القاß عت�ثنا أ د، قال: حد� م� R � "y Ó��ع � ث�� حد�

ثنا ٤، قا/: حد� Ó� عل�" اق الث� � ور� "y عبيد � "»� أ "y د م� R ل٣ و فض� � ا� "y ن � عبد الر� "y د

ثنا أ صاعد، قال: حد�

. � ع�" ف، عن الش� سود، عن مطر� ا/. "»

� أ "y ثنا منصور ، قال: حد� ± � ا5 "y ار عبد الغف�

، ثنا جر:� � مو¼، قال: حد� "y ثنا يوسف ، قال: حد� Ó�øا �§د ا/. م� R � "y اق ñثنا إ اب: و حد� قال عت�

. � ع�" ار، عن الش� � سو� "y شعثعن أ

ثنا ان، قال: حد� د الوز� م� R � "y وب Óيثنا أ ٥ ، قال: حد� Ó� ا«� ر� د ا5 م� R � "y � �iس ثنا ا5 اب: و حد� قال عت�

بو � عبد، قال أ "y ه قيس q هم قالوا: عن Óm ، � ع�" ار، عن الش� � سو� "y شعث

ثنا أ ة، قال: حد� � مس "y سعيد

اء " � مسعود، ×� "y �Òسجد و معنا عبد ا � ا� ا جلوسا �� ف، قال : كن� اب: و هذا حديث مطر القاß عت�

� مسعود؟ "y �Òعبد ا êفقال: في Ù� عرا«"أ

ö ê يكون فيê من خليفة؟ Óنبي ö خ]"، أ �Òا حاجتك؟ قال: #� عبد ا �Î ،مسعود � "y �Òعبد ا �#

قال: نعم أ

ائيل .٦ fإ � ة نقباء ب�� ، عد� eحد منذ قدمت العراق، نعم اثنا ع�� عنه أ ل��

ء ما سأ �

e¼ عن � لت��فقال: لقد سأ

ة نقباء ، كعد� eلفاء بعدي اثنا ع� 9 قال: ا�5 � "� � مسعود، عن الن� "yشعث، عن ا، عن أ و قال جر:�

ائيل .٧ fإ � ب��

1 ) فى كمال الدين و الخصال و العيون: ( إذ قال له )2 ) كمال الدين، ج 1، ص: 67 و 270ـ عيون أخبار الرضا (ع)، ج 1، ص: 48، ح10ـ الخصال، ج 2، ص: 466، ح6 و األمالي،

ص: 309، ح4ـ بحار األنوار، ج 36، ص: 229، ح8 عن العيون و الخصال و كمال الدين و األمالي للصدوق.حمن بن الفضل ). 3) كما فى األمالى و البحار، و في كمال الدين و الخصال و العيون: ( أحمد بن عبد الر

ار )، و فى كمال الدين ( د بن عبد اهللا بن سو ار )، و فى العيون: ( محم د بن عبيد اهللا بن سو 4) فى األمالى و الخصال و البحار: ( محم.( ار بن وراق النفيلي د بن عبد اهللا بن سو محم

د بن أبي معشر اني ) و الصحيح ما أثبتناه من كتب الصدوق و البحار، و هو: ( أبو عروبة، الحسين بن محم 5 ) فى نسخ الكتاب: ( الجوانى )، راجع تاريخ اإلسالم، الذهبي، ج 23، ص:560 . الحر

ة نقباء بني إسرائيل ). 6) فى كتب الصدوق و البحار زيادة: ( قال أبو عروبة في حديثه: نعم، عد 7) كمال الدين، ج 1، ص: 271، ح18 ـ عيون أخبار الرضا (ع)، ج 1، ص: 49، ح11 ـ الخصال، ج 2، ص: 467، ح8 ـ و

األمالي، ص: 309، ح6 ـ بحار األنوار، ج 36، ص: 230، ح10 عن كمال الدين و العيون و األمالي للصدوق .

حديث سومقيس بن عبد گويد: در مسجد (كوفه) نشسته بوديم و عبداهللا بن مسعود نيز با ما بود كه يك

عرب باديه نشين آمد و گفت: آيا عبداهللا بن مسعود در ميان شماست؟عبداهللا گفت: آرى، من عبداهللا بن مسعود هستم، بگو چه مى خواهى؟

گفت: اى عبداهللا! آيا پيامبرتان به شما خبر داده كه چند خليفه (جانشين) در ميان شما خواهد بود؟

گفت: از من چيزى پرسيدى كه از زمانى كه به عراق آمده ام، كسى از من درباره ى آن سؤال نپرسيده بود. آرى، ما را به دوازده جانشين خبر داده كه به عدد نقيبان بنى اسرائيل هستند.

و در همين روايت كه جرير با سند خود از عبداهللا بن مسعود روايت كرده است، پيامبر(ص) فرمود: جانشينان پس از من دوازده نفر هستند به عدد نقيبان بنى اسرائيل.

Page 25: kefay new.indd

٤٨٤٩

ا5ديث الرابع

� ث�� ، قال: حد� Ó � ق¡� ارة الث� q � "y د م� R � "y �Òعبد ا � "y د ثنا أ ;، قال: حد� �Òعبد ا � "y د م� R �# خ]"

أ

د م� R � "y Ó��ثنا ع ، قال: حد� Ó� وم�� Óالت �: � ان ال�� س� � ا5 "y د م� R ثنا ، قال: حد� Óار العطاردي ب� � عبد ا5" "y د أ

عتمر، عن � ا� "y عن حنش ، � ا«� م� ميد ا5 � عبد ا5 "y �� ، عن �� �tعبد الكر � "y �Òعن عبد ا ، Óنصاري

ا/.هم من قريش .١ Óm ، eة بعدي اثنا ع� � .§

9يقول: ا/. �Òعت رسول ا È :مسعود، قال � "y �Òعبد اعتمر. � ا� "y عبد و حنش � "y وق و قيس ائب و م� � مسعود، روى عنه: الس� "y �Òو هذا عبد ا

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 282، ح103 عن كفاية األثر.

حديث چهارمحنش بن معتمر از عبداهللا بن مسعود روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود:

امامان بعد از من دوازده نفر هستند كه همه ى آنها از قريش مى باشند.اين صحابه پيامبر(ص) عبداهللا بن مسعود است كه بزرگانى چون: سائب و مسروق و قيس

بن عبد و حنش بن معتمر از او روايت كرده اند.

Page 26: kefay new.indd

٥٠٥١

ول ا5ديث ا/.

9 � "� دري عن الن� � سعيد ا�5 "»ب ما جاء عن أ "#

: eع� � ة ا/ث�� � .§صوص ع� ا/. Óالن � ��

� "y د م� R �Òبو عبد اثنا أ ، قال: حد� Ó � زا � ع�� ا�5 "y سعيد � "y د م� R � "y � �iس ا5 �Òبو عبد ا

#� أ خ]"

أ

ثنا � مو¼، قال: حد� "y سدثنا أ قري، قال: حد� ا� �Òعبد ا � "y ر q eßبو ها

ثنا أ ، قال: حد� Ó� فوا«� د الص�

أ

� سعيد "»، عن أ �

ة العو�� رطاة، عن عطي�� أ "y اج ج� ، عن ا5 � اه�" � بكر الر� "»

، عن أ Ó�rذ ìا � حك�� "y �Òعبد ا

مام، تسعة Z/خو امام و أ Z/ا � "yمام ا Z/نت ا

7: أ � �i9 يقول للحس �Òعت رسول ا È : قال ، دري ا�5

هم . ١ اسع قا§. ار، و الت� ":ة أ � .§

من صلبك أ

ا5ديث الثا«� � �Ðثنا القا 2، قال: حد� Óوفري � � ال]" �iس � ا5 "y د م� R بو جعفر

ثنا أ ، قال: حد� � �iس � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

، عن gس� أ "y يد اك، عن ز È عن ، Ó� �ûثنا شقيق البل ، قال: حد� Ó� �ûالبل � �iس � ا5 "y اعيل جعفر Èبو إ

أ

هل مان /.

� أ bهل بي�

9 يقول: أ �Òعت رسول ا È :قال ، دري � سعيد ا�5 "»

، عن أ � هارون العبدي "»

أ

ماء. هل الس�مان /.

جوم أ Óن� الن

ا أ Ü ،رض

ا/.هل بيتك؟

ة بعدك من أ � .§

، فا/. �Òقيل: #� رسول اديÓ هذه ا ­ مناء معصومون، و من�

، أ � �iس ، تسعة من صلب ا5 eة بعدي اثنا ع� � .§

قال: نعم، ا/.٢ . � bشفاع� �Òم ا ì �#

م؟ / أ �wف � قوام يؤذون��

ل أ ، ما #" �ïو د �ü � من 5 b» b[و ع � bهل بي�

م أ � �hإ /

ة، أ م�

ا/.

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 290، ح113 عن كفاية األثر.

2) بحار األنوار، ج 36، ص: 291، ح114 عن كفاية األثر.

حديث اول عطيه عوفى از ابوسعيد خدرى روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم به حسين بن على(ع) مى فرمود: تو امام، فرزند امام و برادر امام هستى! نه نفر از صلب تو امامان نيكوكارند

و نهمين نفر قائم ايشان است.

حديث دوم ابو هارون عبدى از ابوسعيد خدرى روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: اهل بيت من، امان براى اهل زمين هستند، همان طور كه ستارگان، امان براى اهل آسمان

مى باشند. به آن حضرت عرض شد: اى رسول خدا! امامان بعد از شما از اهل بيت شما هستند؟

فرمود: بله، امامان بعد از من دوازده نفر هستند، كه نه نفرشان از صلب حسين(ع) مى باشند و همه ى آن ها امين و معصومند؛ و مهدى(عج) اين امت از ما است. بدانيد! ايشان اهل بيت من و عترت من و از گوشت و خون من هستند. چرا عده اى مرا درباره ى آن ها آزار مى دهند؟

خداوند شفاعت مرا به آن ها نرساند.

آنچه ابو سعيد خدرى از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

Page 27: kefay new.indd

٥٢٥٣

ا5ديث الثالث

� قيس، عن ع�� "y ة ، عن س Óزكر#�� العدوي � "y ��ع � "y سن ثنا ا5 ل2، قال: حد� فض� بو ا�#� أ خ]"

أ

9 �Òعت رسول ا È :قال ، دري � سعيد ا�5 "»، عن أ �

ة العو�� اف، عن عطي� ح� � ا5" "»� عابس، عن أ "y

م و � "wحن أ � هم، فطو«" اسع قا§. ١:، و الت� � �iس ، تسعة من صلب ا5 eة بعدي اثنا ع� � .§

يقول : ا/.م . ٢ بغ��

ن أ الويل �

ا5ديث الرابع

، عن Ó��البج �� �� � "y د م� R � ث�� يÓ ـ قراءة عليه ـ قال: حد� "[ الط� � جر:� "y د م� R ثنا و عنه قال: حد�عت رسول È :قال ، دري � سعيد ا�5 "»

ة، عن أ مان، عن عطي� � سلى� "»

� أ "y لك ر، عن عبد ا� ýم � "y ��ع

ار، ":ة أ � .§

مام، تسعة من ولدك أ Z/خو ا

مام أ Z/ا � "yمام ا Z/نت ا

، أ � �i7: #� حس � �i9يقول للحس �Òا

هم. م قا§. þس b#٣ . � �iس ، تسعة من صلب ا5 eة بعدك؟ قال: اثنا ع� � .§

، ÿ ا/. �Òفقيل: #� رسول ا

امس ا5ديث ا�5

يل، قال: u � "y ام �í � "y د م� R ��بو عثنا أ ;، قال: حد� Ó� ما«� لى� Óاعيل الس Èإ � "y د

بو ع�� أ

ثنا أ حد�

، Ó� د«� � حازم ا� "»� أ "y اد ثنا � حبة ـ قال: حد� � الر� Ó ـ �� � ران الكو�� q � "y د م� R � "y د م� R �بو يع

ثنا أ حد�

دري قال: � سعيد ا�5 "»ه، عن أ بيه، عن جد

ب، عن أ سي� � ا� "y سعيد � "y د م� R � "y ران q ثنا قال: حد�

� قال7: / et .هم اسع قا§. � و الت� �iس ، تسعة من صلب ا5 eة بعدي اثنا ع� � .§9: ا/. �Òقال رسول ا

يبغضنا إ/� منافق . ٤

1) فى البحار: ( من صلب الحسين تسعة ).2) بحار األنوار، ج 36، ص: 291، ح115 عن كفاية األثر.3) بحار األنوار، ج 36، ص: 291، ح116 عن كفاية األثر.4) بحار األنوار، ج 36، ص: 292، ح11٧ عن كفاية األثر.

حديث سوم عطيه عوفى از ابوسعيد خدرى روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند كه نه نفرشان از صلب حسين(ع) مى باشند و نهمين نفر، قائم ايشان است. پس خوشا به حال كسى كه ايشان را دوست داشته باشد و واى به حال كسى كه نسبت

به ايشان بغض و كينه داشته باشد.

حديث چهارم عطيه عوفى از ابوسعيد خدرى روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم به حسين بن على(ع) مى فرمود: اى حسين! تو امام، فرزند امام و برادر امام هستى، نه نفر از فرزندان تو

امامان نيكوكارند و نهمين آن ها قائمشان است. از ايشان سؤال شد: اى رسول خدا(ص) امامان بعد از شما چند نفر هستند؟

فرمود: دوازده نفر كه نه نفرشان از صلب حسين(ع) مى باشند.

حديث پنجم سعيد بن مسيب از ابوسعيد خدرى روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند كه نه نفرشان از صلب حسين(ع) مى باشند و نهمين نفر قائم ايشان است.

سپس فرمود: كسى جز منافق از ما بغض و كينه ندارد.

Page 28: kefay new.indd

٥٤٥٥

ا5ديث السادس

ا Ó ـ ببغداد ـ قال: كن� � ار الكو�� العط� �Òعبد ا � "y د � أ "y � �iس ثنا ا5 سن، قال: حد� � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

� "y مان � سلى� ث�� بو بكر: حد�ة فقال أ � .§

كروا ا/. قري، فتذا اهد ا� "R � "y ¼مو � "y د م� R بكر � "»لس أ "R � ��

، � ة العو�� اء، عن عطي� و� الن� ، عن كث]� سعودي ن ا� � عبد الر� "»

، عن أ eك�

� أ "y �� ، عن �� Óجري الش� �Òهبة ا

، تسعة من صلب eة بعدي اثنا ع� � .§9يقول : ا/. �Òعت رسول ا È :قال ، دري � سعيد ا�5 "»

عن أ

هم .١ اسع قا§. ، و الت� � �iس ا5

ا5ديث السابع

ميد � عبد ا5 "y ثنا هارون د، قال: حد� � أ "y � �iس � ا5 ث�� د، قال: حد� م� R � "y سن � ا5 "y Ó��ع � ث�� حد�

ة، عن ش، عن عطي� qسود، عن ا/.

� ا/. "»� أ "y �ثنا صا ميد، قال: حد� بيه عبد ا5

� ـ عن أ �iدار القط � ـ ��

، � �iس ، تسعة من صلب ا5 eة بعدي اثنا ع� � .§9يقول: ا/. �Òعت رسول ا È :دري قال � سعيد ا�5 "»

أ

هم .٢ م قا§. þس b#

ا5ديث الثامن

بو ثنا أ ، قال: حد� �

ار الكو�� ج� � الن� "y عروف #" ميÓ�ü ا� د الت� م� R � "y جعفر � "y د م� R سن ٣ بو ا5ثنا أ حد�

Óيدي سن العلويÓ الز� � ا5 "y �Òعبد ا � "y د م� R � "y د م� R ثنا � سعيد، قال: حد� "y د م� R � "y د اس أ العب�

قال: كوع، ا/. � "y ة س � "y س إ#� عن عبيدة، � "y ¼عن مو ، Óوري الث� سفيان ثنا قال: حد� ـ لكوفة "# ـ

، تسعة من صلب eلفاء بعدي اثنا ع� 9يقول: ا�5 �Òعت رسول ا È :دري� يقول #" سعيد ا�5عت أ È

م .٥ �wبغض م و الويل � �w حب � م ٤، فطو«" Ó�hد اسع ­ 7، و الت� � �iس ا5

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 292، ح118 عن كفاية األثر.2) بحار األنوار، ج 36، ص: 292، ذيل ح118 عن كفاية األثر.

3) فى نسخ الكتاب: ( أبو الحسين ) والصحيح ما أثبتناه، كما فى الباب 9، ح6 ، و الباب 39، ح4 من أحاديث زيد بن على (ع)، و راجع: تاريخ اإلسالم، الذهبي ،ج 28،ص:67 4) فى البحار: ( و التاسع قائمهم و مهديهم ).

5) بحار، ج36، ص 292، ح 119 عن كفاية األثر.

حديث ششم عطيه عوفى از ابوسعيد خدرى روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند كه نه نفرشان از صلب حسين(ع) مى باشند و نهمين نفر، قائم

ايشان است.

حديث هفتم عطيه عوفى از ابوسعيد خدرى روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند كه نه نفرشان از صلب حسين(ع) مى باشند و نهمين آن ها، قائم ايشان است.

حديث هشتم اياس بن سلمة بن اكوع از ابوسعيد خدرى روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: جانشينان بعد از من دوازده نفر هستند كه نه نفرشان از صلب حسين(ع) مى باشند و نهمين نفر،

مهدى ايشان است. پس خوشا به حال دوست داران ايشان و واى به حال كينه ورزان به ايشان.

Page 29: kefay new.indd

٥٦٥٧

ا5ديث التاسع

ثنا � مو¼2، قال: حد� "y د هارون م� R بوثنا أ � مندة، قال: حد� "y د م� R � "y سن � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

، Ó� د«� � حازم ا� "»� أ "y اد ثنا � ، قال: حد� Ó � � غياث الكو�� "y د م� R ثنا � سعيد، قال: حد� "y د م� R � "y د

أ

دري قال : � سعيد ا�5 "»ه، عن أ بيه، عن جد

ب، عن أ سي� � ا� "y سعيد � "y د م� R � "y ران q ثنا قال: حد�

هل ، إن� مثل أ � ا«" Ä

أ efعلينا فقال: معا �tه الكر "Ãقبل بو

� أ et ،rو

9ص[ة ا/. �Òص�� بنا رسول ا � �yاشد ة الر� � .§

� بعدي و ا/. bهل بي�.كوا #" ائيل، فتمس� fإ � � ب�� ة �� ب حط� ، مثل سفينة نوح و #" êفي � bبي�

بدا. وا أ Óلن تضل ê � فإن� b� ي� من ذر

� ـ. ١ b» b[و قال: من ع� ـ أ bهل بي�

من أ eة بعدك؟ فقال: اثنا ع� � .§

، ÿ ا/. �Òفقيل: #� رسول ا

efا5ديث العا

، Ó� ل�" ل ا5 فض� � ا� "y ثنا فيض ، قال: حد� Ó� فوا«� د الص� � أ "y د م� R ثنا د، قال: حد� م� R � "y Ó��ثنا ع حد�

، قال: دري � سعيد ا�5 "»، عن أ � ا�" يق الن� د � الص "»

يل، عن أ � � "y ة � كدام، عن س "y مسعر � ث�� قال: حد�

م . ٢ �wم Óهدي ، و ا� � �iس ، تسعة من صلب ا5 eة بعدي اثنا ع� � .§9يقول : ا/. �Òعت رسول ا È

ة ب و س سي� � ا� "y و سعيد Óبو هارون العبديÓ و أ � ة العو�� ، روى عنه: عطي� Óدري بو سعيد ا�5

و هذا أ

. � ا�" يق الن� د بو الصكوع ٣ و أ

� ا/. "y

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 292، ح120 عن كفاية األثر.

2) بحار األنوار، ج 36، ص: 293، ح121 عن كفاية األثر.3) و الصحيح: ( إياس بن سلمة بن األكوع ) ألنه الراوى عن ( أبي سعيد الخدري )، راجع: ح8 .

حديث نهم سعيد بن مسيب از ابوسعيد خدرى روايت كرده كه رسول خدا(ص) نماز ظهر را با ما به جماعت خواند. سپس روى مباركش را به سوى ما كرد و فرمود: اى اصحاب من! همانا مثل اهل بيت من در ميان شما مثل «كشتى نوح و دروازه حطه در بنى اسرائيل» است. پس از من به اهل بيتم و امامان راشدين از فرزندان من تمسك جوييد كه (در اين صورت) هرگز گمراه

نخواهيد شد.به آن حضرت عرض شد: اى رسول خدا(ص)! امامان بعد از شما چند نفر هستند؟

فرمود: دوازده نفر از اهل بيتم ـ يا فرمود: از عترتم ـ .

حديث دهم ابو صديق ناجى از ابوسعيد خدرى روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند كه نه نفرشان از صلب حسين(ع) مى باشند و مهدى(ع) از

ايشان است.اين صحابه پيامبر(ص) ابوسعيد خدرى است كه بزرگانى چون: عطيه عوفى و ابو هارون

عبدى و سعيد بن مسيب و سلمة بن اكوع و ابو صديق ناجى از او روايت كرده اند.

Page 30: kefay new.indd

٥٨٥٩ ٥٨

9 � "� � ذر الغفاري ;عن الن� "»ب ما جاء عن أ "#

: eع� � ة ا/ث�� � .§صوص ع� ا/. Óالن � ��

ول ا5ديث ا/.

ثنا ، قال: حد� Ó�Õ " eñح ا/. � ر#" "y د م� R ثنا ;، قال: حد� Ó� يبا«� الش� �Òعبد ا � "y د م� R ل فض� بو ا�

ثنا أ حد�

� "»، عن أ �tثنا عبد الكر ، قال: حد� Ó��رو البج q � "y اعيل Èثنا إ ارث، قال: حد� � ا5 "y غالب � "y د م� R

ن ا �� ، كن� � bهل بي�� و أ �� حب�

9يقول : من أ �Òعت رسول ا È :قال ، � ذر "»

رث، عن أ � ا5 "»

سن، عن أ ا5

ابة و الوسÚ ـ. ب� لس� شار #"� ـ و أ �iات و هو �

تبارك و تعاr من صلب �Òرج ا � سباط، و سوف �� ا/. � خ]� �Úوصياء، و سب

ا/. � خ]� ��� قال7: أ et

ة. م�ديÓ هذه ا/. ا ­ ارا، و من� ":

ة أ � .§

� أ �iس ا5

ائيل .١ fإ � ة بعدك؟ قال: عدد نقباء ب�� � .§، و ÿ ا/. �Òقلت: #� رسول ا

ا5ديث الثا«�

يل ال?تب، u � "y ام �í � "y د م� R � ث�� ، قال: حد� Óزكر#�� البغدادي � "y عا�� بو الفرج ا�� أ �Ðثنا القا حد�

� زاهر، عن عبد "y �Òثنا عبد ا � عامر، قال: حد� "y د م� R عن ، Ó ا¼� � معا�� الس� "y د م� R � ث�� قال: حد�رسول ع� دخلت :; Óالغفاري ذر بو

أ قال قال: عتمر، ا� � "y حنش عن ش، q

ا/. عن وس، Óالقد� فاطمة. bبن� "# � #" ذر ايت��

فيه، فقال: #� أ �

ذي تو�� � مرضه ال� ��9 �Òارت و � �b:ا و ا "hك. قال: فلبست جلبا "#

� أ جي�"

سوان أ دة الن ا و قلت: #� سي �wقال: فقمت و دخلت عل

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 293، ح122 عن كفاية األثر.

حديث اولابو حرث از ابوذر روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: هر كه مرا و اهل بيت مرا دوست بدارد، ما و او مانند اين دو انگشت هستيم [و به انگشت سبابه و وسطى اشاره كرد] .

سپس فرمود: برادرم (على) بهترين اوصياء و دو سبط (نوه) من بهترين اسباط هستند، و به زودى خداوند تبارك و تعالى از صلب حسين(ع) امامان نيكوكارى را بيرون آورد و مهدى

اين امت از ما است.به آن حضرت عرض كردم: اى رسول خدا! امامان بعد از شما چند نفر هستند؟

فرمود: به عدد نقيبان بنى اسرائيل.

حديث دومحنش بن معتمر از ابوذر غفارى روايت كرده كه بر رسول خدا(ص) وارد شدم در همان بيمارى كه در آن از دنيا رفت، حضرت به من فرمود: ابوذر! دخترم فاطمه را نزد من آور. ابوذر گويد: برخاستم و نزد فاطمه رفتم و عرض كردم: اى بانوى زنان! پدرت را اجابت فرما. حضرت لباس مناسب پوشيده، مهيا شد و بيرون آمد تا بر رسول خدا(ص) وارد شد. چون رسول خدا(ص) را ديد، خود را به روى او انداخت و گريست. از گريه ى او رسول خدا(ص) نيز گريان شد و او را به آغوش كشيد و فرمود: اى فاطمه! پدرت به فدايت! گريه مكن كه تو اولين كسى هستى كه به من ملحق خواهى شد در حالى كه به تو ستم شده و حقت غصب

آنچه ابوذر غفارى از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه: روايت نموده است.

Page 31: kefay new.indd

٦٠٦١

ت عليه و بكت، و بë رسول 9انكب� �Òت رسول اا رأ � 9، ف �Òدخلت ع� رسول ا �bخرجت ح�

� مظلومة "» � �iل من تلحق و�نت أ

بوك، فأ

، فداك أ �� �iقال: #� فاطمة / تبك � et ،ها إليه � ا و �� .h?9لب �Òا

وض. د ع��� ا5 ل من :� و�نت أ

، و أ � �y فاق، و يسمل جلباب الد مغصوبة، و سوف تظهر بعدي حسيكة الن

عداءك طرد أ

يك، و أ ب R شيعتك و � b¡س

#� أ

وض، و أ � عند ا5 لقاك؟ قال: تلقي��

� أ �y

بت أ

قالت: #� أو مبغضيك.

ان. � �[ � عند ا( وض؟ قال: تلقي�� لقك عند ا5، فإن Ö أ �Òقالت: #� رسول ا

. شيعة ع�� gس gقول: س#� أ

اط، و أ � عند ال� ان؟ قال: تلقي�� � �[ لقك عند ا(

بت و إن Ö أ

قالت: #� أ

ن آذاها فقد �Î ، � ا بضعة م�� � �hذر إ "#9فقال: #� أ �Òرسول ا ��rالتفت إ � et ،ا "wفسكن قل : بو ذر

قال أ

هل دا شباب أ � سي �iس سن و ا5 ا ا5 �wو ابن ، � �i د الوصي ، و بعلها سي � �i دة نساء العا( ا سي � �hإ /

، أ � آذا«�

� تسعة من �iس رج من صلب ا5 � ما، و سوف �� �wم ا خ]� íبوو قعدا، و أ

ما إمامان قاما أ � �hة، و إ ن� ا5"

ة. م�ديÓ هذه ا/. ا ­ لقسط، و من� امون #" ة معصومون١ قو� � .§

ا/.ائيل .٢ fإ � ة بعدك؟ قال: عدد نقباء ب�� � .§

، ف± ا/. �Òقال قلت: #� رسول اا5ديث الثالث

بو ثنا أ � مو¼، قال: حد� "y د هارون م� R بو

ثنا أ � مندة، قال: حد� "y د م� R � "y سن � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

� "»� أ "y سن ، عن ا5 Óزدي

ن ا/. � عبد الر� "y Öسا � "y د م� R ثنا � سعيد، قال: حد� "y د م� R � "y د اس أ العب�

:9 �Òذر الغفاري قال: قال رسول ا � "»ب، عن أ سي� � ا� "y يد، عن سعيد � ز "y Ó��ثنا ع جعفر، قال: حد�

/ إن� مثلهم فيê مثل سفينة هم٣، أ م قا§. þس b# ،7 � �iس ، تسعة من صلب ا5 eة بعدي اثنا ع� � .§

ا/.ائيل .٥ fإ � � ب�� ة �� ب حط� ا هلك٤، و مثل #" �wف ع ل� � b� ا و من " ا �� "wنوح، من رك

ا5ديث الرابع٦ . � bهل بي�

ح��b يص�� ع��� و ع� أ جو#" R عاء Óال الد � �: / :9 �Òسناده قال: قال رسول ا Z و #"

1) كلمة ( معصومون ) لم ترد فى البحار.2) بحار األنوار، ج 36، ص: 288، ح110 عن كفاية األثر.

3) فى البحار زيادة: ( ثم قال رسول اهللا )4) فى البحار: ( غرق )

5 ) بحار األنوار، ج 36، ص: 293، ح123 عن كفاية األثر.6) بحار األنوار، ج 91، ص: 66 ، ح53 عن كفاية األثر.

گرديده است؛ و به زودى بعد از من كينه هاى درونى نفاق آشكار گشته و جامه ى دين، كهنه و فرسوده گردد، و تو اولين كسى هستى كه در كنار حوض ( كوثر) بر من وارد شوى.

عرض كرد: پدر جان! كجا مالقاتت كنم؟ فرمود: كنار حوض، در حالى كه شيعيان و محبان تو را سيراب مى كنم و دشمنانت و كسانى كه از تو كينه دارند را از حوض دور مى كنم.

عرض كرد: اى رسول خدا(ص) ! اگر نزد حوض مالقاتت نكردم؟ فرمود: نزد ميزان. كه حالى در صراط، نزد فرمود: نكردم؟ مالقاتت ميزان نزد اگر جان! پدر كرد: عرض

مى گويم: شيعه ى على را سالم نگه دار.ابوذر گفت: قلب فاطمه(ع) با شنيدن اين سخن آرام شد. سپس رسول خدا(ص) رو به من كرد و فرمود: ابوذر! او پاره ى تن من است. هر كه او را بيازارد مرا آزرده. به راستى كه او سرور زنان عالميان است و شوهرش سرور اوصياء است و دو فرزندش حسن و حسين، سرور جوانان اهل بهشتند و آن دو امامند، چه قيام كنند و چه قيام نكنند و پدرشان از آن دو بهتر است؛ و به زودى از صلب حسين، نه نفر از امامان معصوم كه براى قسط قيام كنند بيرون آيند؛

و مهدى اين امت از ما است.ابوذر گفت: عرض كردم اى رسول خدا(ص)! امامان بعد از شما چند نفر هستند؟

فرمود: به عدد نقيبان بنى اسرائيل.

حديث سومسعيد بن مسيب از ابوذر غفارى روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند كه نه نفرشان از صلب حسين(ع) مى باشند و نهمين آن ها، قائم ايشان است.

به درستى كه مثل ايشان در ميان شما، مثل كشتى نوح است كه هر كس بر آن سوار شد نجات يافت و هر كه از آن باز ماند هالك شد؛ و مثل دروازه ى حطه در بنى اسرائيل است .

حديث چهارمو با سند حديث قبل از ابوذر روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: پيوسته دعا مستور

(از اجابت دور) است تا اينكه بر من و اهل بيتم صلوات فرستاده شود.

Page 32: kefay new.indd

٦٣ ٦٢

9 �Òعن رسول ا; ان الفار¼� ب ما جاء عن س "#: eع� � ة ا/ث�� � .§

صوص ع� ا/. Óالن � ��

ول ا5ديث ا/.

اش � عي� "y سن � ا5 "y �Òعبيد ا � "y د م� R � "y د أ �Òبو عبد ا

لب، و أ ط� � ا� "y �Òعبد ا � "y د م� R ثنا حد�

� يونس "y ائيل fثنا إ د، قال: حد� � ز#� "y عن إدريس ، Ó� ما«� � /حق الى� "y د م� R ثنا يعا قا/: حد� " ، Óوهري ا5"2، قال : خطبنا رسول ان الفار¼� ، عن س ßعن القا ، ب]� Óالز � "y عن جعفر ، Ó�Õبي اق الس� ñإ � "»

� أ "y

� b» b[ع � �� êوصيغيب، أ يب و منطلق إr ا� � راحل عنê عن قر

اس، إ«� الن� ef9فقال: معا �Òاار. � الن� هلها ��

[bY ١ و أ ö و البدع، فإن� >� بدعة ض[bY و الض� ا، و إ#�� خ]�

btفإذا فقد ، � �yلفرقد ك #" لقمر، و من افتقد القمر فليتمس� ك #" مس فليتمس� اس، من افتقد الش� الن� efمعا. êو ل �r �Òستغفر ا

قول قو�r هذا و أ

اهرة بعدي، أ جوم الز� Óلن كوا٢ #" � فتمس� �yالفرقد

�# � ïنت و أ

� أ "»

.9، تبعته ح��b دخل بيت عائشة، فدخلت عليه و قلت: #" ن]" �ل عن ا( ا :� � قال: ف

، و � �yلفرقد كوا #" القمر فتمس� btلقمر، و إذا افتقد كوا #" مس فتمس� الش� btعتك تقول: إذا افتقد È ، �Òرسول ااهرة؟ جوم الز� Óمس و ما القمر و ما الفرقدان و ما الن ا الش� �Î ،اهرة جوم الز� Óلن كوا #" � فتمس� �yالفرقد btإذا افتقدبع�� كوا فتمس� � و«� b§افتقد فإذا � الفرقدان، �iس سن و ا5 القمر، و ا5 Ù��مس، و ع #� الش�

أ فقال:

سعة من صلب ة الت � .§م ا/. اهرة £� جوم الز� Óا الن م�

� ٣، و أ �iس سن و ا5 5 كوا #" وه فتمس� b§بعدي، و إذا افتقد

1) فى البحار: ( و كل ضاللة )ك ) 2) فى البحار: ( و من افتقد الفرقدين فليتمس

كوا به بعدي، و أما الفرقدان فالحسن و الحسين، فإذا ، فإذا افتقدتموني فتمس مس فأنا و أما القمر فعلي 3) فى البحار: ( فقال: أما الشكوا بهما ) افتقدتم القمر فتمس

حديث اولقاسم بن عبد الرحمن از سلمان فارسى روايت كرده كه رسول خدا(ص) براى ما خطبه خواند و فرمود: اى مردم! من به زودى از ميان شما كوچ كرده و به سراى آخرت مى روم؛ شما را درباره ى عترتم به نيكى سفارش مى كنم؛ و بترسيد از بدعت ها، زيرا هر بدعتى گمراهى است

و گمراهى و اهل آن در آتش است.اى مردم! هر كه خورشيد را نيافت، به ماه تمسك جويد و هر كه ماه را نيافت، به فرقدان تمسك جويد و هنگامى كه فرقدان را نيافتيد به ستارگان درخشان بعد از من تمسك جوييد.

اين را مى گويم و براى خودم و شما طلب آمرزش مى كنم.سلمان گويد: زمانى كه پيامبر از منبر پايين آمد به دنبال او رفتم تا اينكه وارد خانه عايشه شد. من نيز داخل شدم و گفتم: اى رسول خدا! پدر و مادرم فدايت باد، شنيدم كه فرموديد: زمانى كه خورشيد را نيافتيد به ماه تمسك جوييد و زمانى كه ماه را نيافتيد به فرقدان تمسك جوييد و هنگامى كه فرقدان را نيافتيد به ستارگان درخشان تمسك جوييد. خورشيد و ماه و

فرقدان و ستارگان درخشان چيستند؟فرمود: من خورشيدم و على ماه است و حسن و حسين فرقدان هستند، پس آنگاه كه مرا نيافتيد، به على متمسك شويد و آنگاه كه او را نيافتيد، به حسن و حسين متمسك شويد، و اما ستارگان درخشان؛ ايشان امامان نه گانه از صلب حسين هستند و نهمين نفر مهدى آن ها است.

عدد به هستند، نيكوكار امامان و من از بعد جانشينان و اوصياء ايشان فرمود: سپس سبط هاى يعقوب و حواريون عيسى.

آنچه سلمان فارسى از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

Page 33: kefay new.indd

٦٤٦٥

م. Ó�hد اسع ­ ، و الت� � �iس ا5 .Åسباط يعقوب و حواري عي

ار، عدد أ ":

ة أ � .§

لفاء بعدي، أ وصياء و ا�5

م � ا/. � �hقال7: إ � et. �Òرسول ا �# �r هم قلت: فسم

، و بعده � �iس � ا5 "y Ó��ع � �yالعابد � �yا ز íطالب، و سبطاي و بعد � "»� أ "y Ó��د� ع م و سي ì و�

قال: أ

ذي ران، و ال� q � "y ¼مو Ó� é د، و ابنه ال?ظم م� R � "y ادق جعفر ، و الص� � �i بي قر عg الن� � ع�� #" "y د م� R� غيبته، نتظر �� ا� .tة القا ج� سن، و ا5 ادقان عÙ�� و ا5 د، و الص� م� R ابنه � et ، Ù��بة ابنه ع رض الغر

.يقتل #"

١. � bشفاع� �Òا Y �#م ف[ أ �wف � ، من آذا«� � هم ح� � و ح� ðهم ع ، ع �ü � من د�ï و 5 b» b[م ع � �hفإ

ا5ديث الثا«�

� "»� أ "y د م� R � �iس بو ا5

ثنا أ ، قال: حد� Ó � زا � ع�� ا�5 "y سعيد � "y د م� R � "y � �iس ا5 �Òبو عبد ا

#� أ خ]"

أ

، Ó�Õخ ران الن� q � "y ¼ثنا مو ، قال: حد� Ó �ëم اعيل ال]" Èإ � "y د م� R ثنا ، قال: حد� ÓسديÓ ا/. � الكو�� �Òعبد ا

، عن سدياق ا/. ñإ � "y ن "#

ة، عن أ �[ q � "y ثنا سيف ، قال: حد� Ó�üي الت� اه�� � إ:" "y ثنا شعيب قال: حد�

ور eu عدد ، eة بعدي اثنا ع� � .§9 : ا/. �Òان قال: قال رسول ا � حازم، عن س "»

د عن أ م� R � "y اح ب� الص�

وب . Óي أ اء عيÅ، و حê داود، و ص]" "h غيبة مو¼٢، و Y ،ة م�

ديÓ هذه ا/. ا ­ ول، و من� ا5ول .٣ ور ا5 eu 7: عدد Yيب قو : و هذا حديث غر �Òبو عبد ا

يخ أ قال الش�

ا5ديث الثالث

�Òعبيد ا � ث�� ، قال: حد� Ó� �» و#� Óالر Óالعلوي ßبو القاد أ م� R � "y ثنا جعفر ل، قال: حد� فض� بو ا�

ثنا أ حد�

� مسعود "y ن ه، عن عبد الر� q بيه و، عن أ � �iم � عصام الس� "y د م� R � ث�� يك، قال: حد� �h � "y د

� أ "y

� et ، eة بعدي اثنا ع� � .§9: ا/. �Òقال: قال رسول ا ان الفار¼� ، عن س زدي

ا/. ، عن عل�� العبديم � �hإ /

، أ و� عg منê ف[ تع

م أ � �hإ /

� ، أ �iصدور قوم مؤمن � نا فيش¡� رج قا§. � �� � et ،هم من قريش Óm :قال

٤. � bشفاع� �Òم ا ì �#م / أ �wف � قوام يؤذون��

ل أ ، ما #" �ïو د �ü � من 5 b» b[ع

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 289، ح111 عن كفاية األثر.2) فى البحار: ( له هيبة موسى )

3) بحار األنوار، ج 36، ص: 303، ح141 عن كفاية األثر.

4) بحار األنوار، ج 36، ص: 303، ح142 عن كفاية األثر.

عرض كردم: اى رسول خدا(ص) نامشان را براى من بيان فرما. فرمود: اولين و سرور آن ها على بن ابى طالب است و بعد از او دو سبط (نوه) من، و بعد از ايشان على بن الحسين زين العابدين، و بعد از او محمد بن على شكافنده علم پيامبران، و صادق جعفر بن محمد، و فرزندش كاظم كه همنام موسى بن عمران است، و فرزند او على كه در زمين غربت كشته شود، سپس فرزند او محمد، و دو راستگو على و حسن، و حجت قائم كه در زمان غيبتش انتظار او را كشند. ايشان عترت من و از گوشت و خون من هستند. علمشان علم من و حكمشان حكم من است، هر كه مرا درباره ى ايشان بيازارد، خداوند شفاعت مرا به او نرساند.

حديث دومابو حازم از سلمان فارسى روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند به عدد ماه هاى سال، و مهدى اين امت از ما است كه داراى غيبت موسى و بهاء

(زيبايى و خوش اندامى) عيسى و حكم داود و صبر ايوب است.استاد مؤلف كتاب گويد: اين حديث پيامبر(ص) كه فرمود: به عدد ماه هاى سال هستند،

غريب و نادر است.

حديث سومعليم ازدى از سلمان فارسى روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند؛ بعد فرمود: همه ى آن ها از قريش مى باشند، سپس قائم ما خروج كند و دل هاى مؤمنان را شفا بخشد. بدانيد كه ايشان از شما داناترند، پس به آن ها چيزى نياموزيد. بدانيد كه ايشان عترت من و از گوشت و خون من هستند؛ چه شده مردمانى را كه مرا درباره ى

ايشان آزار مى دهند؟ خداوند شفاعت مرا به ايشان نرساند.

Page 34: kefay new.indd

٦٦٦٧

ا5ديث الرابع

� "y د م� R � "y د ثنا أ � مو¼2، قال: حد� "y ثنا هارون د، قال: حد� م� R � "y � �iس � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

ائب � الس� "y ة عن عطاء � س "y اد ال، عن � �wم � "y اج ج� � عامر، عن ا5 "y د م� R ثنا سعيد، قال: حد� � �iس سن و ا5 9و عنده ا5 �Òقال : دخلت ع� رسول ا ،; ان الفار¼� بيه، عن س

، عن أ � ق¡� الث�

خذ رسول عام، أ ا فرغا من الط� � ، ف � �iس ا5 �Ê � رة �� b# سن و ا5 �Ê � رة �� b# قمة Ó9يضع الل Ó� "� ن، و الن� �# يتغد�

كيف �Òم؟ قلت: #� رسول ا Ó "w b� ان أ � قال: #� س et ،ذه �

� ع� ×� �iس سن ع� عاتقه و ا5 9ا5 �Òا. �Òحب� ا

� فقد أ �� حب�

، و من أ � �� حب�

م فقد أ � "wح

ان، من أ م. قال: #� س �h?م منك م �h?م و م Ó "wح

/ أ

مناء أ ار ":

أ ة � .§

أ تسعة من صلبه مام، Z/ا � "yمام ا Z/ه ا إن� 7فقال: � �iس يده ع� كتف ا5 � وضع et

هم.١ اسع قا§. معصومون، و الت�

امس ا5ديث ا�5

ثنا يعقوب ، قال: حد� �Òعبد ا � "y ثنا سعد ;، قال: حد� � "»� أ ث�� � ع�� 2، قال: حد� "y د م� R ثنا حد�

، �r] � قيس ا8 "y � خلف٢، عن سل�� "y ن "#� مس?ن، عن أ "y �Òعن عبد ا ،Åعي � "y اد يد، عن � � �: � "y

eل عينيه و يل� ذه، و هو يقب � � ع� ×� �iس 9فإذا ا5 � "� ;، قال : دخلت ع� الن� ان الفار¼� عن س

ج٣ تسعة من بو »"ة أ � "« � "yة ا � نت »"

ة، أ � .§

بو ا/.� إمام أ "yنت إمام ا

د، أ ي � س� "yد ا نت سي

فاه و يقول: أ

هم.٤ م قا§. þس b# ،صلبك

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 304، ح143 عن كفاية األثر.2) فى كمال الدين و الخصال: ( أبان بن تغلب ).

ته و أبو حجج ). ة اهللا ابن حج ة، أنت حج 3) فى كمال الدين: ( أنت إمام ابن إمام أخو إمام أبو أئم4) كمال الدين، ج 1، ص: 262، ح9 ـ عيون أخبار الرضا (ع)، ج 1، ص: 52، ح17 ـ الخصال، ج 2، ص: 475، ح38 ـ بحار األنوار، ج 36، ص: 241، ح47 عن كمال الدين و العيون و الخصال للصدوق ـ مائة منقبة (البن شاذان)، ص: 124، المنقبة الثامنة و الخمسون، بسند آخر عن سليم عن سلمان ، و عنه للخوارزمي فى مقتل الحسين (ع)، ج1، ص: 212، ح7 .

حديث چهارمسائب ثقفى از سلمان فارسى روايت كرده كه بر رسول خدا(ص) وارد شدم در حالى كه حسن و حسين نزد او غذا مى خوردند و پيامبر گاهى لقمه در دهان حسن و گاهى در دهان حسين مى گذارد. چون از غذا فارغ شدند، حسن را بر دوشش و حسين را بر زانو نهاد. سپس فرمود: اى سلمان! ايشان را دوست دارى؟ عرض كردم: اى رسول خدا! چگونه ايشان را

دوست ندارم در حالى كه نزد شما چنين جايگاهى دارند؟ پس فرمود: اى سلمان! هر كه ايشان را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كه مرا دوست

بدارد خدا را دوست داشته است.سپس دستش را بر شانه ى حسين(ع) گذاشت و فرمود: اين امام و فرزند امام است. نه نفر

از صلب او امامان نيكوكار، امين و معصومند، و نهمى قائمشان است.

حديث پنجمسليم بن قيس هاللى از سلمان فارسى روايت كرده كه بر رسول خدا(ص) وارد شدم و ديدم كه حسين(ع) بر زانوى او نشسته و آن حضرت چشم ها و دهان او را مى بوسيد و مي فرمود: تو آقا و پسر آقايى! تو امام، پسر امام و پدر امامانى! تو حجت خدا، پسر حجت خدا و پدر

نه حجت هستى كه از صلب تو هستند و نهمين آن ها قائمشان است.

Page 35: kefay new.indd

٦٨٦٩

ا5ديث السادس

Ó � � عامر الكو�� "y �Òثنا عبد ا ، قال: حد� Óوفري � � ال]" �iس � ا5 "y د م� R ثنا � ١، قال: حد� �iس � ا5 "y Ó��ع� حنان، عن "»

� أ "y �إلياس، عن صا � "y ٢، عن خالد Óندي وق ا8 � م� "y د م� R � ث�� لكوفة ـ قال: حد� ـ #"

ة من بعدي � .§9: ا/. �Òقال: قال رسول ا ،; ان الفار¼� � حازم، عن س "»

د، عن أ م� R � "y اح ب� الص�

7و قال: تسعة من صلبه، � �iس � وضع يده ع� صلب ا5 et . eع� � ائيل، و ¬نوا اث�� fإ � بعدد نقباء ب��م . ٤ �wبغض ا٣، فالويل � ا ملئت جورا و ظ Ü /رض قسطا و عد

ا/..] م، §� Ó�hد اسع ­ و الت�

: Y و�� ـ و يقال� أ "»

� أ "y ائب بو حازم و الس�

[Ó�r و أ � قيس ا8 "y ان;، روى عنه: سل�� و هذا س

. مالك ـ و القاß و عل��

1) فى البحار: ( علي بن الحسن )د بن مسروق الكندى الكوفي ) راجع: تاريخ اإلسالم، الذهبي ،ج 12،ص:383 . 2) و الظاهر أنه: ( محم

3) فى البحار: ( ظلما و جورا )4) بحار األنوار، ج 36، ص:290، ح112 عن كفاية األثر.

حديث ششمابو حازم از سلمان فارسى روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: امامان بعد از من به عدد نقيبان بنى اسرائيل هستند كه دوازده نفر بودند، سپس حضرت دست بر صلب حسين(ع) گذاشت و فرمود: نه نفرشان از صلب اوست و نهمين نفر، مهدى آن هاست كه زمين را از قسط و عدل پر كند همان گونه كه از جور و ستم پر شده باشد. واى به حال كسانى كه نسبت به

ايشان كينه داشته باشند.اين صحابه پيامبر(ص) سلمان فارسى است كه بزرگانى چون: سليم بن قيس هاللى و ابو

حازم و سائب بن ابى اوفى و قاسم بن عبد الرحمن و عليم ازدى از او روايت كرده اند.

Page 36: kefay new.indd

٧٠٧١ ٧٠

9 � "� رة عن الن� È � "y ب ما جاء عن جا:" "#: eع� � ة ا/ث�� � .§

صوص ع� ا/. Óالن � �� آنچه جابر بن سمره از رسول خدا 9 در نص بر امامان دوازده گانه: روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

د م� R � "y د بو بكر أ

ثنا أ ان، قال: حد� سن القط� � ا5 "y د

ثنا أ 2، قال: حد� � ع�� "y د م� R ثنا حد�

� � � ث�� �� ـ قال: حد� مدا«� ìا � اق ـ يع�� ñإ � "y هارون ßبو القاثنا أ ، قال: حد� Óيسابوري ١ الن� �Òعبد ا � "y

� "� � عند الن� "»رة قال: كنت مع أ È � "y ، عن جا:" �[ q � "y لك � ع[قة و عبد ا� "y د د، عن ز#� م� R � "y اه�� إ:"

�Òخ¡� رسول اذي أ : ما ال� � "»

خ¡� صوته، فقلت /.� أ et ،ا م]�

أ e9 فسمعته يقول: يكون بعدي اثنا ع�

هم من قريش .٢ Óm :9؟ قال: قال

ا5ديث الثا«�

� "y ��ع � "y د م� R ��بو عثنا أ ان، قال: حد� سن القط� � ا5 "y د

ثنا أ د، قال: حد� م� R � "y Ó��ثنا ع حد�

،٤ � �yرز � "y �Òعبد ا � "y ر q ثنا ، قال: حد� Óيسابوري ار الن� �q � "y ل u ثنا ، قال: حد� Óروزي ٣ا� Ó� اعيل الكر«" Èإ

1) في كمال الدين: ( عبد ربه )، و في العيون: ( عبيدة )، و في الخصال: ( عبيد)، و فى األمالى و البحار: ( عبدة ).2) كمال الدين، ج 1، ص: 272، ح19ـ عيون أخبار الرضا (ع)، ج 1، ص: 50، ح12ـ الخصال، ج 2، ص: 469، ح12ـ األمالي

( للصدوق)، ص: 310، ح8ـ بحار األنوار، ج 36، ص: 230، ح11 عن الخصال و العيون و األمالي (للصدوق ).ري ) و فى الخصال: ( اليشكري ). ك 3) فى كمال الدين: ( الس

لمي النيسابوري )، يروى عن ( سفيان الثوري و سفيان بن حسين الواسطى ) و 4) هو: ( عمر بن عبد اهللا بن رزين، أبو العباس السار ) راجع: تاريخ اإلسالم، الذهبي ،ج 14،ص:281. يروى عنه (سهل بن عم

حديث اولزياد بن عالقه و عبدالملك بن عمير از جابر بن سمره روايت كرده اند كه گفت: همراه پدرم نزد پيامبر(ص) بوديم كه شنيدم مى فرمود: بعد از من دوازده نفر امير خواهند بود و سپس

صدايش را آهسته كرد. به پدرم گفتم: رسول خدا(ص) آهسته چه فرمود؟

گفت كه فرمود: همه ى آن ها از قريش هستند.

حديث دومشعبى از جابر بن سمره روايت كرده كه گفت: با پدرم به مسجد آمدم و رسول خدا(ص) در حال خطابه بود. پس شنيدم كه مى فرمود: بعد از من دوازده نفر امير خواهند بود. سپس

صدايش را پايين آورد و من نفهميدم چه مى فرمايد. به پدرم گفتم: حضرت چه فرمود؟

گفت كه فرمود: همه ى آن ها از قريش هستند.

Page 37: kefay new.indd

٧٢٧٣

سجد � إr ا� "»رة قال : جئت مع أ È � "y ، عن جا:" � ع�" رو٢ عن الش� q � "y ثنا سفيان ١، عن سعيد قال: حد�

gخفض صوته ف � et ا ـ م]�� أ ـ يع�� eطب، فسمعته يقول: يكون من بعدي اثنا ع� � �� 9 �Òو رسول ا

هم من قريش .٣ Óm :ما قال؟ قال : � "»در ما يقول، فقلت /.

أ

ا5ديث الثالث � ع�� "y د م� R ��بو ع

ثنا أ ان، قال: حد� سن القط� � ا5 "y د

ثنا أ 2، قال: حد� � ع�� "y د م� R ثنا حد�

� "yا � سن ـ يع�� � ا5 "y Ó��ثنا ع ، قال: حد� Óروزي ار ا� ب� � عبد ا5" "y ثنا الفضل ي ـ قال: حد� لر� اعيل ـ #" Èإ � "y 9 � "� تيت الن�

رة قال: أ È � "y � حرب، عن جا:" "y اك È ثنا � واقد، قال: حد� "y � �iس ثنا ا5 شقيقـ قال: حد�

: ما � "»ة ٤، فقلت /. ة خفي� خليفة، و قال � eلك اثنا ع� �§ �bح� � مر لن ينق©�

فسمعته يقول: إن� هذا ا/.هم من قريش .٥ Óm :قال؟ فقال: قال

ا5ديث الرابع

� "y Ó��ثنا ع بو يع�، قال: حد�ثنا أ ، قال: حد� � �Ðاق القا ñإ � "y د م� R � "y د

ثنا أ و عنه قال: حد�

رة يقول: È � "y عت جا:" È :٦، قال � مدا«� ìسود ا

� خيثمة، عن ا/. "y د ، عن ز#� ثنا زه]� عد، قال: حد� ا5"تيته

Y أ � ا رجع إr م]� � هم من قريش. ف Óm ،خليفة e9 يقول : يكون بعدي اثنا ع� �Òعت رسول ا È

رج.٧ ìيكون ا � et :يكون ما ذا؟ قال � et :و بينه، فقلت � ما بي�� فى�� حرب و "y اك È و Ó� ع�" و الش� �[ q � "y لك � ع[قة و عبد ا� "y د رة، روى عنه: ز#� È � "y و هذا جا:"

. Ó مدا«� ìسعيد ا � "y سودا/.

1) هو: ( سفيان بن حسين بن الحسن الواسطى )، يروى عن ( سعيد بن عمرو بن أشوع ) و يروى عنه ( عمر بن عبد اهللا بن رزين )، راجع: الخصال (للصدوق)، ج 2، ص: 472، ح25 و المعجم الكبير: ج2، ص: 215، ح1٧99 و تاريخ اإلسالم، الذهبي ،ج 9،

ص: 406 .عبي ) و يروى عنه ( 2) فى نسخ الكتاب: ( عمر ) و الصحيح كما فى الخصال: ( سعيد بن عمرو بن أشوع )، و هو يروى عن ( الشسفيان الثوري و سفيان بن حسين الواسطى )، راجع: الخصال (للصدوق)، ج 2، ص: 472، ح24 و 25 و المعجم الكبير: ج2، ص:

215، ح1799 و تاريخ اإلسالم، الذهبي، ج 7، ص: 368.ـ و رواه ـ بحار األنوار، ج 36، ص: 234، ح19 عن الخصال ـ الخصال، ج 2، ص: 469، ح13 3) كمال الدين، ج 1، ص: 2٧2، ح20

الطبرانى فى المعجم الكبير: ج2، ص: 215، ح1٧99 بسند آخر عن عمر بن عبد اهللا بن رزين عن سفيان بن حسين.4) فى الخصال زيادة: ( لم أفهمها ).

ـ بحار األنوار، ج 36، ص: 235، ح22 عن الخصال. ـ الخصال، ج 2، ص:4٧0، ح16 5) عيون أخبار الرضا (ع)، ج 1، ص:50، ح13 6) فى العيون و الخصال: ( األسود بن سعيد الهمداني )

7) عيون أخبار الرضا (ع)، ج 1، ص: 50، ح14 ـ الخصال، ج 2، ص: 4٧2، ح26ـ بحار األنوار، ج 36، ص: 238، ح34 عن العيون و الخصال.

حديث سومسماك بن حرب از جابر بن سمره روايت كرده كه گفت: نزد پيامبر(ص) رفتم و شنيدم كه مى فرمود: اين امر به پايان نرسد تا اينكه دوازده نفر جانشين، مالك شوند و سخنى آهسته

فرمود (كه من نفهميدم).به پدرم گفتم: حضرت چه فرمود؟

گفت كه فرمود: همه ى آن ها از قريش هستند.

حديث چهارماسود بن سعيد همدانى از جابر بن سمره روايت كرده كه گفت: شنيدم رسول خدا(ص)

مى فرمود: بعد از من دوازده نفر جانشين خواهند بود كه همه ى آن ها از قريش هستند.چون حضرت به منزلش بازگشت، نزد او رفتم و در خلوت به ايشان گفتم: پس از آن چه

مى شود؟فرمود: پس از آن هرج و مرج خواهد شد.

اين صحابه پيامبر(ص) جابر بن سمره است كه بزرگانى چون: زياد بن عالقه و عبدالملك بن عمير و شعبى و سماك بن حرب و اسود بن سعيد همدانى از او روايت كرده اند.

Page 38: kefay new.indd

٧٤٧٥

نصاري عن ا/. �Òعبد ا � "y ب ما جاء عن جا:" "#

: eع� � ة ا/ث�� � .§

صوص ع� ا/. Óالن � ��9 �Òرسول اآنچه جابر بن عبداهللا انصارى از رسول خدا9

در نص بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

ام، عن �í � "y د م� R ثنا ، قا/: حد� Ó� يبا«� الش� �Òعبد ا � "y د م� R و Ó� ما«� لى� Óاعيل الس Èإ � "y د ثنا أ حد�

� "y د أ � ث�� حد� قال: اعة، È � "y د م� R � "y سن ا5 � ث�� حد� قال: ، الفزاري مالك � "y د م� R � "y جعفر

عت È :قال ، � ع¡� يد ا5" � �: � "y � ظبيان، عن جا:" "y ر، عن يونس q � "y ل فض� � ا� ث�� ارث، قال: حد� ا5طيعوا

� آمنوا أ �yذ ا ال� Ó�h

ه9 : (#� أ تبارك و تعاr ع� نبي �Òل ا� �:

ا أ نصاري� يقول: ��

ا/. �Òعبد ا � "y جا:"مر

ولوا ا/.ن أ �Î ، Yو رسو �Òقد عرفنا ا ، �Ò١ ، قلت: #� رسول ا( êمر من

و�r ا/.سول و أ طيعوا الر�

و أ �Òا

م بطاعتك؟ bwطاع �Òقرن ا � �yذ ال� Ó��ع � et ، � �iس � ا5 et سن � ا5 et ،طالب � "»

� أ "y Ó��م ع ì و�

� بعدي، أ �i س ة ا� � .§

٢ و أ � فقال7: خلفا«.

[م، � الس� قرئه م�� فإذا لقيته فأ لباقر، و ستدركه #� جا:" وراة #" � الت� عروف �� � ع�� ا� "y د م� R � et ، � �iس � ا5 "y

� et ،د م� R � "y Ó��ع � et ، � ع�� "y د م� R � et ،¼مو � "y Ó��ع � et ،جعفر � "y ¼مو � et ،د م� R � "y ادق جعفر � الص� etذي يفتح ، ذاك ال� � ع�� "y سن � ا5 "yعباده، ا � ته �� رضه و بقي�

� أ �� �Òة ا � "« � � و كن�� �� È � et ، � ع�� "y سن ا5

وليائه غيبة / يثبت ذي يغيب عن شيعته و أ ا، ذاك ال� "hرض و مغار

ـ تعاr ذكرهـ ع� يده مشارق ا/. �Òاان. �§ Z]قلبه ل �Òمامته إ/� من امتحن ا Z ا ع� القول #" �wف

� غيبته؟ ل لشيعته٣ ا/نتفاع به �� �£ ، �Òفقلت: #� رسول ا : قال جا:"

1) سورة النساء، اآلية: 59 .2) فى كمال الدين: ( هم خلفائي يا جابر )

3) فى كمال الدين: ( فهل يقع لشيعته )

حديث اولجابر بن يزيد جعفى روايت كرده كه از جابر بن عبداهللا انصارى شنيدم كه مى گفت: زمانى كه خداوند متعال اين آيه را بر پيامبرش نازل كرد: « اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا را اطاعت كنيد و رسول و اولى االمر خويش را فرمان بريد». عرض كردم: اى رسول خدا(ص)! ما خدا و رسولش را شناختيم، پس اين اولى األمرى كه خداوند اطاعت از ايشان را با اطاعت از شما

همراه و قرين كرده چه كسانى هستند؟ فرمود: اى جابر! آن ها جانشينان من و امامان مسلمين بعد از من هستند. اولين آن ها على بن ابى طالب است، سپس حسن، و سپس حسين، و سپس على بن الحسين، و سپس محمد بن على كه در تورات به باقر معروف است، و اى جابر! به زودى تو او را درك خواهى كرد، پس هر گاه او را مالقات كردى، سالم مرا به او برسان؛ سپس صادق جعفر بن محمد، و سپس موسى بن جعفر، و سپس على بن موسى، و سپس محمد بن على، و سپس على بن محمد، و سپس حسن بن على، و سپس همنام و هم كنيه من، حجت خدا در زمين و بقية اهللا در ميان بندگان او، فرزند حسن بن على، همان كسى كه خداوند مشرق ها و مغرب هاى زمين را به دست او بگشايد. همان كسى كه از شيعيان و دوستانش غايب شود؛ غيبتى كه در آن بر اعتقاد

به امامت او پابرجا نماند مگر كسى كه خداوند قلبش را به ايمان آزموده باشد.جابر گويد، عرض كردم: اى رسول خدا! آيا شيعيانش مى توانند در حال غيبتش از او بهره

ببرند؟

Page 39: kefay new.indd

٧٦٧٧

اس � غيبته ¬نتفاع الن� م ليستضيئون بنوره و ينتفعون بو/يته �� � �hة إ بو� Óلن "# � ذي بعث�� فقال7: إي، و ال�. ه�

كتمه إ/� عن أ ، فا �Òا gزون ع �R و ، �Òا f هذا من مكنون ، اب. #� جا:" ñ ها ١ b[مس إن س لش� "#

ثه إذ د 8، فبينا ٢ �� � �iس � ا5 "y ��ع� ع Óنصاري ا/. �Òعبد ا � "y يد: فدخل جا:" � �: � "y قال جا:"

ارتعدت ا ب� به جا:" � سه ذؤابة و هو غ[م، ف� ع�� الباقر8من عند نسائه و ع� رأ "y د م� R خرج

، د:": أ Y قال � et ،قبل

قبل، فأ

: #� غ[م أ Y قال � et ،شعرة ع� بدنه و نظر إليه مليا Ó< فرائصه و قامت

9 و رب الكعبة. �Òائل رسول ا eÈ : ، فقال جا:" د:"فأ

، � �iس � ا5 "y ��ع � "yمن؟ قال: ا � "yد، قال: ا م� R ك #� غ[م؟ قال Èما ا : Y قال � et ،قام فد#� منه � et.9 �Òلك رسول ا � ما � بلغ��

نت إذا الباقر، قال: نعم، فأ

، فدتك نف�Å فأ �� فقال: #� ب��

� قرئه م��: إذا لقيته فأ �r لقاك و قال

ن أ

لبقاء إr أ "# � �» � e9 ب� �Òمو/ي، إن� رسول ا �# : قال جا:"

[م. عليك الس� #� مو/ي يقرأ �Òم، فرسول ا] الس�

رض، و عليك #� جا:"ماوات و ا/. [م ما قامت الس� الس� �Òع� رسول ا ، بو جعفر7: #� جا:"

فقال أ

[م. ت الس� ا بلغ� "§ �Òو ا : ء، فقال جا:" �

e¼ 8عن � ع�� "y د م� R Y منه، فسأ �gتلف إليه و يتع � بعد ذلك �� ف?ن جا:"

اس ٣ الن� êحهل بيته بعده، و أ

داة من أ ìة ا � .§

ê ا/. ن�� أ �» خ]"

9، لقد أ �Òرسول ا �

� � / دخلت ��. êمن gع

م أ � �hو� فإ اس كبارا، فقال: / تع عg الن�

صغارا و أ

ê صبيا و ذلك٤ وتيت ا5 أ �Òلتك عنه، و ا

ا سأ "§ gع

� أ

ي9، إ«� بو جعفر7: صدق جدقال أ

هل البيت.٥ ته لنا أ علينا و ر �Òبفضل ا

1) فى كمال الدين: ( و إن تجللها )2) فى كمال الدين: ( فبينما هو )

3) فى كمال الدين: ( أحلم ).4) فى كمال الدين: ( إني ألعلم منك بما سألتك عنه، و لقد أوتيت الحكم صبيا، كل ذلك )

ام)- بحار األنوار، ج 36، ص: 249، د بن هم ثنا محم ثنا غير واحد من أصحابنا قالوا: حد 5) كمال الدين، ج 1، ص: 253، ح3: (حدح6٧ عن كمال الدين، و كفاية األثر.

فرمود: آرى قسم به آنكه مرا به پيامبرى مبعوث كرد، شيعيانش در زمان غيبتش به نور او روشنى جويند و از واليت او بهره مند شوند، همان گونه كه مردم از خورشيد پشت ابر بهره مند شوند. اى جابر! اين سخن از اسرار پوشيده و علم مخزون خداست، پس آن را جز از اهلش

پوشيده دار.جابر بن يزيد گويد: روزى جابر بن عبداهللا انصارى بر على بن الحسين(ع) وارد شد. در همان حال كه حضرت با او صحبت مى كرد، حضرت باقر(ع) از نزد بانوان بيرون آمد در حالى كه كودكى بود و قسمتى از موهايش بافته شده بود. همين كه جابر او را ديد؛ بدنش به لرزه افتاد و موهاي تنش راست شد و به او خيره شد. سپس گفت: اى كودك جلو بيا! حضرت جلو آمد. گفت: برگرد! حضرت برگشت. جابر گفت: به خداى كعبه سوگند اين شمائل رسول

خداست (كه در او مى بينم). سپس برخاست و نزد آن حضرت آمد و عرض كرد: اى كودك! نامت چيست؟ فرمود: نام

من محمد است. عرض كرد: فرزند چه كسى هستى؟ فرمود: فرزند على بن الحسين هستم.

عرض كرد: جانم به قربانت اى عزيز دلم! پس شما باقر هستى؟ فرمود: آرى، آنچه رسول خدا(ص) نزدت گذارده، به من برسان.

عرض كرد: موالى من! رسول خدا(ص) مرا به زندگى تا زمان ديدار شما بشارت داد و فرمود: هر گاه او را مالقات كردى، سالم مرا به او برسان! پس اى موالى من، رسول خدا به شما سالم مى رساند! فرمود: اى جابر! سالم بر رسول خدا مادامى كه آسمان ها و زمين

برپاست؛ و سالم بر تو كه سالم او را رساندى.علم ايشان از و مى شد شرفياب باقر(ع) امام خدمت بسيار جابر ماجرا، آن از پس مى آموخت. روزى امام باقر(ع) از او چيزى پرسيد، جابر عرض كرد: به خدا سوگند در نهى رسول خدا(ص) وارد نمى شوم، حضرت به من خبر داده كه بعد از او، شما امامان هدايتگر از اهل بيتش هستيد و حكيم ترين مردم در كودكى، و داناترين آن ها در بزرگسالى مى باشيد، و

فرمود: به ايشان چيزى نياموزيد كه ايشان از شما داناترند.امام باقر(ع) فرمود: جدم رسول خدا(ص) راست گفته، من به آنچه از تو پرسيدم داناترم، به خدا قسم كه در كودكى به من حكم داده شده و اين به فضل و رحمت خدا بر ما اهل بيت است.

Page 40: kefay new.indd

٧٨٧٩

ا5ديث الثا«�

� "y ١ �Òعبد ا � "y ¼مو بو مزا;، قال: أ � يبا«� لب الش� ط� � ا� "y �Òعبد ا � "y د م� R ل فض� بو ا�

ثنا أ حد�

ثنا ، قال: حد� Ó�Õاف الش� اه�� � إ:" "y �Òعبد ا � "y د م� R بو بكرثنا أ قرئـ ببغدادـ قال: حد� � خاقان ا� "y �� ��

ان، "wن � "y ارث ثنا ا5 ، قال: حد� اه�� � إ:" "y Åثنا عي بو جعفر، قال: حد�غ أ �"# � ماهان الد� "y اد � � "y د م� R

�Òعبد ا � "y سقع، عن جا:"� ا/. "y b�سعيد، عن مكحول، عن واث � "»

� يقظان، عن أ "y Åثنا عي قال: حد�

� �» خ]"د، أ م� R �# :9، فقال �Òع� رسول ا وديÓ من خي]" �wجنادة ال � "y نصاري قال : دخل جندل

ا/.. �Òه ا ا / يع �q و ، �Òا ليس عند ا �q و ، �Ò ا ليس �q

ظg للعباد، �Òفليس عند ا �Òا ما ليس عند ا م�يك، و أ

ef �Ò فليس �Ò ا ما ليس م�9: أ �Òفقال رسول ا

ن� Y ولدا. / يعg أ �Òو ا ، �Òا � "yا ود: عز:� �wال eمع� �# êفذلك قول �Òه ا ا ما / يع م�

و أ

يت البارحة � رأ

، إ«� �Òقال: #� رسول ا � et .حقا �Òك رسول ا ن�، و أ �Òإ/� ا Yن / إ

د أ eu

فقال جندل: أ

وصياء من بعده، ./ د، و استمسك #" م� R ع� يد gس

: #� جندل، أ �r ران7، فقال q � "y ¼وم مو � الن� ��

م. "h ك س� b§وصياء بعدك /.

./ "# � �» خ]" ذلك، فأ �Òا � ت فرزق�� س

فقد أ

ائيل. fإ � � من بعدي بعدد نقباء ب�� وصيا«.فقال: #� جندل، أ

. eة بعدي اثنا ع� � .§وراة، قال: نعم، ا/. � الت� ، هكذا وجد#� �� eع� � م ¬نوا اث�� � �hإ ، �Òفقال: #� رسول ا

م إ/� ث[ثة. �wك لن تدرك م م خلف بعد خلف، فإن� � �wزمن واحد؟ قال: /، و لك � هم �� Óm ، �Òفقال: #� رسول ا. �Òرسول ا �# �r هم قال: فسم

� ابنه et ،طالب بعدي � "»� أ "y ���ة ع � .§

#" ا/.نبياء و أ

وصياء و وارث ا/.د ا/. ك تدرك سي قال: نعم، إن�

، فإذا ¬نت وقت و/دة ابنه � �iاهل ل ا5" "à ك ن� م من بعدي، و / يغر� "h فاستمسك ، � �iس � ا5 et سن ا5به ٢. eت� � "iبة من ل ef نيا Óعليک، و يكون آخر زادك من الد �Òا � � يق©� �yد العابد � سي �iس � ا5 "y ��ع

م، فê بعد �wسامعرف أ

ا، فg أ ا و شب]� وراة إليا، يقطوا، ش]"� � الت� ، هكذا وجدت �� �Òفقال: #� رسول ا

م؟ �wساموصياء و ما أ

� من ا/. �iس ا5 Ù��مر بعده ابنه ع

./ ، قام #" � �iس ة ا5 م، فإذا انقضت مد� �wم Óهدي � و ا� �iس فقال: تسعة من صلب ا5

1) و الصحيح: ( عبيد اهللا )، راجع: تاريخ اإلسالم، الذهبي، ج 24، ص: 1822) كلمة ( تشربه ) لم ترد فى البحار.

حديث دومواثلة بن اسقع از جابر بن عبداهللا انصارى روايت كرده كه گفت: جندل بن جناده يهودى كه از يهوديان خيبر بود بر رسول خدا(ص) وارد شد و عرض كرد: اى محمد! مرا خبر ده از آنچه

براى خدا نيست؟ و از آنچه نزد خدا نيست؟ و از آنچه خدا نمى داند؟ رسول خدا(ص) فرمود: اما آنچه براى خدا نيست، پس براى خدا شريكى نيست؛ و اما آنچه نزد خدا نيست، ظلم بر بندگان است؛ و اما آنچه خدا نمى داند، گفتار شما يهوديان است كه عزير

فرزند خداست؛ و خداوند نمى داند كه فرزندى دارد.جندل گفت: گواهى مى دهم كه خدايى جز خداى يگانه نيست و تو به راستى رسول خدا هستى. سپس گفت: دوش موسى بن عمران(ع) را در خواب ديدم و به من فرمود: اى جندل! به دست محمد اسالم آور، و به اوصياى پس از او تمسك جوى و خداوند اسالم را روزى من فرمود و مسلمان شدم. اكنون از اوصياى بعد از خودت مرا آگاه كن تا به آن ها متمسك شوم.

پيامبر فرمود: اى جندل! اوصياى بعد از من به عدد نقيبان بنى اسرائيل هستند. عرض كرد: اى رسول خدا! آن ها [به طورى كه ما در تورات ديده ايم] دوازده نفر بوده اند.

فرمود: آرى، امامان بعد از من نيز دوازده نفرهستند.عرض كرد: اى رسول خدا! آيا همه ى آن ها در يك زمان هستند؟

فرمود: نه، بلكه يكى پس از ديگرى خواهند بود و تو فقط سه نفر از آن ها را درك خواهى كرد. جندل گفت: اى رسول خدا! نام ايشان را براى من بيان كن.

فرمود: پس از من، تو سيد اوصياء و وارث انبياء و پدر امامان، على بن ابى طالب(ع) و پس از او فرزندش حسن(ع) و سپس حسين(ع) را درك خواهى كرد. بعد از من به ايشان متمسك شو و نادانى نادانان تو را فريب ندهد. آنگاه كه زمان والدت فرزند او على بن الحسين سيد العابدين(ع) فرا رسد، تو از دنيا خواهى رفت و آخرين روزى تو از دنيا، مقدارى شير است كه خواهى نوشيد. عرض كرد: اى رسول خدا! نام هاى [ اليا، يقطوا، شبر و شبير] را در تورات ديده ام ولى نام هاى ايشان را نشناختم؛ پس از حسين(ع) چند وصى ديگر خواهد بود و نامشان چيست؟ دوران كه آنگاه پس است؛ آن ها از مهدى و هستند حسين(ع) صلب از نفر نه فرمود: حسين(ع) سپرى شود، فرزندش على كه ملقب به «زين العابدين» است به امر (امامت) قيام كند، و چون دوران على سپرى شود، فرزندش محمد كه «باقر» خوانده شود به آن امر قيام كند، و آنگاه كه دوران محمد سپرى شود فرزندش جعفر كه «صادق» خوانده شود به آن امر

Page 41: kefay new.indd

٨٠٨١

ة لباقر، فإذا انقضت مد� "# د ابنه، يد م� R مر بعده./ ة ع�� قام #" ، فإذا انقضت مد� � �yالعابد � �y � ب :" و يلق�

مر بعده ابنه مو¼، ./ ة جعفر قام #" ادق، فإذا انقضت مد� لص� "# مر بعده ابنه جعفر، يد

./ د قام #" م� Rة ع�� قام ضا، فإذا انقضت مد� لر "# ، يد Ù��مر بعده ابنه ع

./ ة مو¼ قام #" ت مد� bwإذا ان � et ،ل?ظم "# يد، فإذا � b¡ لن� "# مر بعده عÙ�� ابنه، يد

./ د قام #" م� R ة ، فإذا انقضت مد� ��لز� "# د ابنه، يد م� R مر بعده

./ "#م. م إما­ �wيغيب ع � et ، � �iم

./ "# سن ابنه، يد مر بعده ا5./ ة ع�� قام #" انقضت مد�

ة. ج� م؟ قال: /، و لكن ابنه ا5 �wسن يغيب ع ، هو ا5 �Òقال: #� رسول ا . �Òيظهره ا �bح� �üه؟ قال: / يس Èا ا �Î �Òقال: #� رسول ا

وصياء ./ ران بك و #" q � "y ¼مو �# � eوراة، و قد ب� � الت� ، قد وجد#� ذكر� �� �Òقال جندل: #� رسول ا

م � �wات ليستخلفôا لوا الص� q و êآمنوا من � �yذ ال� �Ò9: (وعد ا �Òت[ رسول ا � et ،تك ي� بعدك من ذرم م من بعد خو£� � �wل م و ليبد ì �©ذي ارت م ال� �wم دي ì �� �i � من قبلهم و ليمك �yذ ا استخلف ال� Ü رض

� ا/. ��منا)١.

أ

يه و b[م سلطان ٢ يع �wواحد م � زمن > م؟ قال: #� جندل، �� ا خو£� �Î ، �Òفقال جندل: #� رسول ا

ا ٣. ا ملئت جورا و ظ Ü ،/رض قسطا و عد ا/.

.] نا §� خروج قا§. �Òل ا � " يؤذيه، فإذا � كتابه و �� �Òم ا ولئك وص�¹

م، أ bw ج� R �ع � �iقيم ل � غيبته، طو«" �� � �y ا:" للص� � قال7: طو«" et

فلحون)٥ . � ا� �Òإن� حزب ا / أ �Òولئك حزب ا

لغيب)٤، و قال : (أ � يؤمنون #" �yذ قال: (ال�

ائف، � خرج إr الط� et ،8 � ع�� "y � �iس م ا5 ��#� جنادة إr أ "y عاش جندل � et : سقع

� ا/. "yقال ا به و

eف� � "iبة من ل eه دعا ب� � إن� et ،ائف و هو عليل لط� � قيس، قال: دخلت عليه #" "»� أ "y � نع�� ث�� د� �×

� مات;و دفن et ، � "iبة من ل ef نيا Óه يكون آخر زادي من الد ن�9، أ �Òرسول ا ��rد إ ä قال: هكذا

لكوراء .٦ عروف #" وضع ا� � ا� ائف �� لط� "#

1) سورة النور، اآلية: 55 . و فى البحار تكملة اآلية: (يعبدونني ال يشركون بي شيئا)2) فى البحار: (جبار )

3) فى البحار: ( ظلما و جورا )4) سورة البقرة، اآلية: 3 .

5) سورة المجادلة، اآلية: 22 .6) بحار األنوار، ج 36، ص: 304، ح144 عن كفاية األثر.

قيام كند، و چون دوران جعفر سپرى شود فرزندش موسى كه «كاظم» خوانده شود به آن امر قيام كند، و آنگاه كه دوران موسى سپرى شود فرزندش على كه «رضا» خوانده شود به آن امر قيام كند، و چون دوران على سپرى شود فرزندش محمد كه «زكى» خوانده شود به آن امر قيام كند، و آنگاه كه دوران محمد سپرى گردد فرزندش على كه «نقى» خوانده شود به آن امر قيام كند، و چون دوران على سپرى شود فرزندش حسن كه او را «امين» خوانند به آن امر قيام

كند، سپس امامشان از آن ها غايب گردد. عرض كرد: آنكه غايب شود حسن است؟ فرمود: نه، پسر او حجت است.

عرض كرد: اى رسول خدا! نامش چيست؟ فرمود: نامش برده نشود تا آن زمان كه خداوند او را آشكار كند.

جندل عرض كرد: اى رسول خدا! ذكر ايشان را در تورات ديده ايم و موسى بن عمران ما را به تو و اوصياء بعد از تو از ذريه ات بشارت داده است.

ايمان كه را شما از كسانى فرمود: «خداوند تالوت را آيه اين خدا(ص) رسول سپس آورده و عمل صالح انجام داده اند وعده داده كه آن ها را در زمين جانشين گرداند، همان طور كه كسانى كه پيش از ايشان بودند را جانشين گردانيد، و دينى كه براى آن ها پسنديده را به

سودشان مستقر كند، و ترسشان را به امنيت تبديل كند». جندل عرض كرد: اى رسول خدا! ترسشان چيست؟

فرمود: اى جندل! در زمان هر يك از ايشان سلطانى است كه متعرض آن ها گردد و ايشان را آزار دهد، پس آنگاه كه خداوند در خروج قائم ما تعجيل فرمايد، زمين را از عدل و داد پر

كند، همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.سپس فرمود: خوشا به حال كسانى كه در غيبتش صبر كنند. خوشا به حال كسانى كه بر مسير ايشان ثابت قدم باشند، آن ها كسانى هستند كه خداوند در كتابش ايشان را وصف نموده و فرموده: « كسانى كه به غيب ايمان مى آورند»، و فرموده: « ايشان حزب خدا هستند و بدانيد

كه حزب خداوند، رستگارانند».ابن اسقع گويد: جندل تا زمان حسين بن على(ع) زندگى كرد؛ سپس به طائف رفت، و نعيم بن ابى قيس به من گفت: در طائف نزد او رفتم در حالى كه بيمار بود، پس مقدارى شير طلبيد و آشاميد و گفت: رسول خدا(ص) به من چنين سفارش كرده بود كه آخرين روزى من از دنيا مقدارى شير است.

سپس از دنيا رفت و او را در طائف در مكانى معروف به كوراء دفن كردند، خدايش رحمت كند.

Page 42: kefay new.indd

٨٢٨٣

ا5ديث الثالث

� "y د م� R ثنا � مو¼2، قال: حد� "y د هارون م� R بوثنا أ � مندة، قال: حد� "y سن � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

، �Åيال � خالد الط� "y د م� R اب، عن ط� � ا�5 "y ة ار، عن س العط� �� �� � "y د م� R � ث�� ، قال: حد� Ó� ي�� يعقوب ال�د8. م� R � "y عن جعفر ، �ï د ا5�� م� R � "y يعا، عن علقمة � عقبة " "y �ة و صا �[ q � "y عن سيف

� "y �Òعبد ا � "y د م� R ثنا ، قال: حد� Ó� مدا«� ìا � �iس � ا5 "y Ó��ثنا ع � وهبان، قال: حد� "y د م� R ثنا و حد� � "y عيينة، عن جعفر � "y ثنا سفيان اط، قال: حد� ي� ل ا�5 u � "y سن ثنا ا5 ، قال: حد� Ó�ï مان ا5�� سلى� �# :8 � ع�� "y � �i9 للحس �Òقال: قال رسول ا ، نصاري

ا/. �Òعبد ا � "y بيه، عن جا:"د، عن أ م� R

سن بعده، فإذا بوك فا5د أ

eýة، فإذا است م�ديÓ هذه ا/. م ­ �wة، م � .§

رج من صلبك تسعة من ا/. � �� ، � �iحسعفر ابنه، "

د ×� م� R �©د ابنه، فإذا م حم� �Î Ù��ابنك، فإذا م©� ع Ù��دت فع eýنت، فإذا است

سن فأ �ß ا5

د م� R �©د ابنه، فإذا م حم� �Î Ù��ابنه، فإذا م©� ع Ù��و¼ ابنه، فإذا م©� مو¼ فع �Î فإذا م©� جعفرا ملئت Ü /رض قسطا و عد

ا/..] سن، §� ة بعد ا5 ج� � ا5 et ،سن ابنه فعÙ�� ابنه، فإذا م©� عÙ�� فا5

ا.١ جورا و ظا5ديث الرابع

� غالب "y مان � سلى� "y اق ز� ثنا عبد الر� ;، قال: حد� Ó� يبا«� الش� �Òعبد ا � "y د م� R ل فض� بو ا�#� أ خ]"

أ

ام �í � "y اب ثنا عبد الوه� ، قال: حد� Ó� عا«� � ع�� ا� "y سن � ا5 بو عبد الغ��

ثنا أ ح ـ قال: حد� b#ر

.زديÓ ـ #"

ا/.ان، عن � حس� "y ßبيع ٢، عن القا � الر� "y � �y يك الد

ef ثنا � شيبة، قال: حد� "»� أ "yثنا ا ، قال: حد� Óي م]� ا5

ا، فإذا فاطمة عند �wقبض ف � b� ?ية ٣ ال� � الش �� 9 �Òقال: ¬ن رسول ا ، نصاري ا/. �Òعبد ا � "y جا:"

ذي � فاطمة ما ال� bا فقال: حبيب� �w9 طرفه إل �Òا، فرفع رسول ا bhارتفع صو �bسه، قال: فبكت ح�رأ

يبكيك؟عطا#�

هل بيت قد أ

، فنحن أ �� �iتبك / � bقال: #� حبيب� ، �Òيعة من بعدك #� رسول ا خeÅ الض�

قالت: أ

�Òا rلق٤ إ حبÓ ا�5� و أ �i بي الن� btلنا خا : حدا بعد#�

حدا قبلنا و / يعطها أ

سبع خصال Ö يعطها أ �Òا

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 306، ح145 عن كفاية األثر.بيع ) راجع: الباب 12، ح1و5 من هذا الكتاب، و كمال الدين، ج 1، ص: كين بن الر 2) و الصحيح كما فى البحار: ( شريك عن الر

236، ح52 .كاة ) 3) فى البحار: ( في الش

4) فى البحار: ( منا خاتم النبيين و أحب المخلوقين )

حديث سومامام محمد باقر(ع) از جابر بن عبداهللا انصارى روايت كرده كه گفت: رسول خدا(ص) به حسين بن على(ع) فرمود: اى حسين! از صلب تو نه نفر از امامان بيرون آيند كه مهدى اين امت از ايشان است؛ پس آنگاه كه پدرت شهيد شد، بعد از او حسن امام است، و چون حسن مسموم گردد تو امام خواهى بود، و آنگاه كه تو شهيد شدى فرزندت على امام است، و چون على برود فرزندش محمد امام است، و آنگاه كه محمد برود فرزندش جعفر امام است، و چون جعفر برود فرزندش موسى امام است، و آنگاه كه موسى برود فرزندش على امام است، و چون على برود فرزندش محمد امام است، و آنگاه كه محمد برود فرزندش على امام است، و چون على برود فرزندش حسن امام است، و سپس حجت بن الحسن امام است كه زمين را از عدل

و داد پر كند همان طور كه از ظلم و جور پر شده باشد.

حديث چهارمقاسم بن حسان از جابر بن عبداهللا انصارى روايت كرده كه گفت: رسول خدا(ص) بيمار بود [همان بيمارى كه در آن از دنيا رفت]، فاطمه(ع) نزد او آمد و باالى سرش نشست و شروع به

گريه كرد تا اين كه صداى گريه اش بلند شد. پس رسول خدا(ص) چشم به او دوخته و فرمود: اى حبيبه من، فاطمه! چه چيز تو را گريان

كرده است؟ عرض كرد: از تباه شدن (حقم) پس از شما نگرانم.فرمود: حبيبه من! گريه مكن! ما اهل بيتى هستيم كه خداوند هفت خصلت به ما عطا كرده كه نه پيش از ما به احدى عطا نموده و نه بعد از ما به احدى عطا خواهد نمود. خاتم پيامبران و محبوب ترين خلق در نزد خداوند عز و جل از ما است و آن شخص من هستم كه پدر تو مى باشم؛ و وصى من بهترين اوصياء و محبوب ترين ايشان نزد خداوند عز و جل است كه شوهر تو است؛ و شهيد ما بهترين شهداء و محبوب ترين آن ها نزد خدا است و او عموى تو (حمزه) است؛ و از ما است كسى كه دو بال دارد و با آن دو بال، به همراه فرشتگان در بهشت پرواز كند و او پسر عمويت (جعفر) است؛ و دو سبط اين امت از ما است و آن دو پسرانت

Page 43: kefay new.indd

٨٤٨٥

يد#� خ]� eu عز� و جل� و هو بعلك، و �Òا rم إ Ó "wح

وصياء و أ

ا/. � خ]� بوك، و وص��#� أ

عز� و جل� و هو أ

� "yئكة و هو ا] ما مع ا� "h ة، يط]� ن� � ا5" ا من Y جناحان �� ك، و من� Óq و هو �Òا rم إ Ó "wحداء و أ Ó eýال

� تسعة �iس من صلب ا5 �Òرج ا � ، و سوف �� � �iس سن و ا5 ا ابناك ا5 í ة و م�ا سبطا هذه ا/. ك، و من� q

، � biنيا هرجا و مرجا، و تظاهرت الف Óة، إذا صارت الد م�ديÓ هذه ا/. ا ­ ، و من� � �iمناء معصوم

ة أ � .§

من ا/. عز� �Òا، فيبعث ا ر كب]� يوق ا، و / صغ]� صغ]� �: م ع� بعض، ف[ كب]� غار بع��

بل، و أ Óعت الس و تقط�

� �y لد غف[، يقوم #" [bY و قلو#" 7، يفتح حصون الض� � �iس اسع من صلب ا5 نا الت� دي� و جل� عند ذلك ­ا ملئت جورا. Ü /رض عد

ا/..] مان، و §� ل الز� و�

� أ ت به �� bÎ ا Ü مان � آخر الز� ��

� و ?نك م�� ، و ذلك � � ف عليك م��رأ

� بك، و أ ر م��

أ �Òفإن� ا ، �ëو / تب � ز«� b� / ،فاطمة �#

ة، عي� لر� هم #" رم منصبا، و أ كر­

هل بيتك حسبا، و أ

ف أ ef

زوجا هو أ �Òجك ا ، و زو� � � قل�" موضعك ��

هل � من أ ل من يلحق�� و�

� أ ن تكو«�

� عز� و جل� أ

لت ر«"ة، و قد سأ لقضي� "# � ب�

ة، و أ وي� لس� م #" ìعد

و أ

. � ن آذاك فقد آذا«� �Î ، � ك بضعة م�� / إن�، أ � bبي�

صبحت ا: كيف أ ì /حابة، فقا ا رج[ن من الص� �w9، دخل إل �Òا قبض رسول ا � : ف قال جا:"

؟ �Òبنت رسول ا �#؟ � ن آذاها فقد آذا«� �Î � 9 يقول: فاطمة بضعة م�� �Òما من رسول ا bعى È هل ، � قالت: اصدقا«�

عنا ذلك منه. È قا/: نعم، قد ١ما �wعرضت ع

� أ et . � b¡و غصبا ح � �» ما قد آذ#� � �h

دك أ

eu� أ

هم� إ«� ماء و قالت: الل� ا إr الس� �hفرفعت يد به.٣ �Òا ا b¹ 5

� يوما ٢ ح��b أ �iسة و تسع ا � �wب

هما بعد ذلك، و عاشت بعد أ فg ت�

امس ا5ديث ا�5� ن� ث�� ، قال: حد� Ó� عا«" � ا5" �Ðر القا q � "y د م� R بو بكر

ثنا أ � مقول٤، قال: حد� "y د م� R � "y Ó��ثنا ع حد�

� "y بيه، عن جا:"د، عن أ م� R � "y عن جعفر ، Ó�øا �§

سن ا/. � ا5 "y يد � ز ث�� اء٥، قال: حد� الوش� �Òعبد ا � "y �Òيد ا ا :� ية: (إ_�� هذه ا/  �Òل ا� �:

ة، فأ م س

� بيت أ �� 9 � "� ، قال: كنت عند الن� نصاري

ا/. �Òعبد ا

1) فى البحار: ( نعم و اهللا لقد )2) فى البحار و بقية النسخ: ( خمسة و سبعين يوما )

3) بحار األنوار، ج 36، ص: 30٧، ح146 عن كفاية األثر.د بن متوله ) 4) فى البحار: ( علي بن محم

اء ). 5) كذا فى نسخ الكتاب و سائر المصادر و فى البحار: ( نصر بن عبد اهللا عن الوش

حسن و حسين هستند؛ و به زودى خداوند از صلب حسين نه امام امين و معصوم را بيرون آورد؛ و مهدى اين امت از ما است، آنگاه كه دنيا هرج و مرج شود، و فتنه ها ظاهر گردد، و راه ها نا امن و دزدى در آن زياد شود، و مردم همديگر را غارت كنند، نه بزرگ بر كوچك رحم كند و نه كوچك احترام بزرگ را نگه دارد، در آن هنگام خداوند عز و جل مهدى ما را كه نهمين فرزند از صلب حسين است برانگيزد، تا قلعه هاى گمراهى و قلب هاى قفل شده را بگشايد، و در آخرالزمان دين را بر پا دارد همان طور كه من در اول زمان آن را بر پا داشتم،

و زمين را از عدل پر كند همان طور كه از ستم پر شده باشد.اى فاطمه! محزون مباش و گريه مكن كه خداوند نسبت به تو رحيم تر و مهربان تر از من است، و اين به خاطر جايگاه تو در نزد من و جايگاهى است كه در قلب من دارى؛ و خداوند تو را به شوهرى تزويج كرد كه شريف ترين خاندان تو در حسب، و گرامى ترين شان در جايگاه، و رحيم ترين ايشان نسبت به رعيت، و عادل ترين ايشان در مساوات و بيناترين ايشان در قضاوت است. و من از پروردگار خود خواسته ام كه تو اولين نفر از اهل بيت من باشى كه به

من ملحق شوى، بدان كه تو پاره تن منى، هر كه تو را بيازارد مرا آزرده است. جابر گويد: هنگامى كه رسول خدا(ص) از دنيا رفت، دو نفر از صحابه بر او وارد شدند و

به او عرض كردند: اى دختر رسول خدا، حال شما چگونه است؟ فرمود: صادقانه به من پاسخ دهيد كه آيا از رسول خدا(ص) شنيديد كه مى فرمود: فاطمه(ع) پاره ى تن من است، هر كه او را بيازارد مرا آزرده است؟ گفتند: آرى اين سخن را از ايشان شنيده ايم، پس فاطمه(ع) دست هاي خود را به سوى آسمان بلند كرد و گفت: خدايا تو شاهد باش كه اين دو نفر مرا آزرده و حقم را غصب كردند. سپس از ايشان روى برگرداند و ديگر با آن دو حرف نزد، و بعد از پدرش نود و پنج روز زنده بود تا اينكه خداوند او را به ايشان

ملحق كرد.حديث پنجم

امام محمد باقر(ع) از جابر بن عبداهللا انصارى روايت كرده كه گفت: نزد پيامبر(ص) در خانه ام سلمه بودم كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «همانا خداوند اراده كرده تا هر گونه رجس (پليدى) را از شما اهل بيت دور كرده و شما را مطهر گرداند». پس حضرت حسن و حسين و فاطمه را طلبيد و آن ها را پيش روى خود نشانيد، و على را طلبيد و او را پشت سر خود نشانيد و عرض كرد: الهى اينها اهل بيت من هستند، پس هر گونه پليدى را از ايشان دور ساز

و آن ها را مطهر گردان.

Page 44: kefay new.indd

٨٦٨٧

� و فاطمة و �iس سن و ا5 5 "# 9 Ó� "� ا)١، فدعا الن� رö تطه]� هل البيت و يطهجس أ ليذهب عنê الر

جس م الر �wذهب ع، فأ � bهل بي�

هم� هؤ/ء أ ره و قال: الل� �µ جلسه خلف

� يديه، و دعا عليا فأ �iم ب ýجل

أ

ا. ر� تطه]� µ و. نت ع� خ]�

؟ قال: أ �Òم #� رسول ا þم �#

ة: و أ مÓ س

فقالت أ

م. �wجس ع باركة بذهاب الر ة ا� ي� رÓاهرة و الذ ة الط� b[هذه الع �Òكرم ا

، لقد أ �Òفقلت: #� رسول ا

� bسباط، و ابن� ا/. وصياء، و ابناي خ]�

د ا/. � سي ��، فأ �ïو د �ü � من 5 b» b[م ع � �h

./ ، قال: #� جا:" . Óهدي ا ا� سوان، و من� دة الن سي

؟ Óهدي ، و من ا� �Òقلت: #� رسول ا ا ملئت Ü /رض قسطا و عد

ا/..] هم ، §� اسع قا§. ار و الت� ":

ة أ � .§

� أ �iس قال: تسعة من صلب ا5

يل .٢ � �[ ا قاتلت ع� الت� Ü ويلأ جورا، يقاتل ع� الت�

ا5ديث السادسد م� R � "y � �iس ثنا ا5 ور2، قال: حد� � م� "y د م� R � "y ثنا جعفر 2، قال: حد� � ع�� "y د م� R ثنا حد�، عن � ع¡� يد ا5" � �: � "y ، عن جا:" � صا� "y ل فض� يb� ا� " � "»

، عن أ �[ q � "»

� أ "y د م� R ه، عن q عامر، عن � "y

، � bو كنيته كني� � éه ا Èمن ولدي، ا Óهدي 9: ا� �Òقال: قال رسول ا ، نصاري ا/. �Òعبد ا � "y جا:"

لؤها اقب، §� اب الث� eýيقبل ¬ل � et ، � ا ا/. �wف Óة، تضل � خلقا و خلقا، تكون Y غيبة و ح]� اس «" شبه الن�

أ

ا.٣ ا ملئت جورا و ظ Ü عد/ و قسطا � "y ßسقع، و القا

، و واثb� ا/. Ó � ع¡� يد ا5" � �: � "y وي عنه: جا:" �: ، Óنصاري ا/. �Òعبد ا � "y و هذا جا:"

� ع�� الباقر8. "y د م� R ان، و حس�

1) سورة األحزاب، اآلية: 33 .2) بحار األنوار، ج 36، ص: 308، ح14٧ عن كفاية األثر.

3) كمال الدين، ج 1، ص: 286، ح1ـ بحار األنوار، ج 36، ص: 309، ح148 عن كفاية األثر و فى ج 51، ص: ٧١، ح13 عن كمال الدين.ثنا سعد بن د بن موسى المتوكل رضي اهللا عنهم، قالوا: حد د بن الحسن و محم ثنا أبي و محم ـ كمال الدين، ج 1، ص: 28٧، ح4 (حدد بن عيسى و إبراهيم بن هاشم و ثنا أحمد بن محم ار جميعا، قالوا: حد د بن يحيى العط عبد اهللا و عبد اهللا بن جعفر الحميري و محماد، عن داود ر ثنا أبو علي الحسن بن محبوب الس اب جميعا، قالوا: حد د بن الحسين بن أبي الخط أحمد بن أبي عبد اهللا البرقي و محم

د، عن آبائه (ع)، قال: قال رسول اهللا (ص): ... و ذكر الحديث) . ادق جعفر بن محم بن الحصين، عن أبي بصير، عن الص

ام سلمه عرض كرد: اى رسول خدا! آيا من هم با ايشانم؟ فرمود: تو بر خيرى.جابر گويد: عرض كردم: يا رسول اهللا! خداوند اين عترت پاكيزه و ذريه ى مباركه را با بردن

پليدى از ايشان گرامى داشت. فرمود: اى جابر! براى اينكه اينها عترت من و از گوشت و خون من هستند، برادرم سيد

اوصياء و دو فرزندم بهترين سبط ها (نوه ها)، و دخترم بانوى زنان است و مهدى از ما است. عرض كردم: اى رسول خدا(ص) مهدى كيست؟

فرمود: نه نفر از صلب حسين امامان نيكوكارند و نهمى، قائم ايشان است كه زمين را از عدل و داد پر كند، همان گونه كه از ستم پر شده باشد، و بر سر تأويل (قرآن) خواهد جنگيد

همان طور كه من بر سر تنزيل آن جنگيدم.

حديث ششمجابر بن يزيد جعفى از جابر بن عبداهللا انصارى روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: مهدى از فرزندان من است. اسم او اسم من و كنيه ى او كنيه ى من است. از نظر خلق و خلق شبيه ترين مردم به من است. براى او غيبت و حيرتى است كه امت ها در آن گمراه شوند، سپس مانند شهاب ثاقب بيايد و زمين را از عدل و داد پر كند همان گونه كه از ظلم و جور پر شده

باشد.اين صحابه ى پيامبر(ص) جابر بن عبداهللا انصارى است كه بزرگانى چون: جابر بن يزيد

جعفى و واثلة بن اسقع و قاسم بن حسان و محمد بن على الباقر(ع) از او روايت كرده اند.

Page 45: kefay new.indd

٨٨٨٩

ول ا5د يث ا/.

�Ó ال?تب، .» b# � الع]" �iس بو ا5 أ �� �� � "y ثنا رجاء ;، قال: حد� �Òعبد ا � "y د م� R ل فض� بو ا�

ثنا أ حد�

� "yثنا ا � معاذ، قال: حد� "y ثنا معاذ ، قال: حد� Ó��بو بكر الباهىـ أ

دـ ب�� من رأ � خ[� "y د م� R � ث�� قال: حد�

9 عن حواري عيÅ، فقال: ¬نوا �Òلت رسول ا� مالك، قال : سأ "y نس

يد، عن أ � ز "y عون، عن هشام

م و / ضعف �wزهو ف / ، Yو رسو �Òة ا � ن� �� � �iش � م� �yد ر� "R eع� � ته، و ¬نوا اث�� من صفوته و خ]�ة و نفاذ و جد و عناء. ونه ع� بص]� ، ¬نوا ين� و / شك�

؟ �Òك #� رسول ا Óي ن حوار �Î :قلت �Òم من ا �wعل ، � نصار دي��

� و أ

من صلب ع�� و فاطمة، � حوار«� eة بعدي اثنا ع� � .§فقال: ا/.

[م.١ ة و الس� حي� الت�ا5ديث الثا«�

ر eu � � مو¼2ـ �� "y د هارون م� R بوثنا أ د، قال: حد� م� R � "y سن � ا5 "y Ó��سن ع بو ا5

ثنا أ حد�

� "y عامر � ث�� ام، قال: حد� �í � "y د م� R ��بو ع� أ ث�� ائة ـ قال: حد� e§]و ث � �iان e§ ل سنة إحدى و و�

بيع ا/. ربو

أ � بك]� "y � �iثنا مسك �Ó ٢، قال: حد� ا«� ر� � شعيب ا5 "»

� أ "y د م� R � "y سن � ا5 ث�� ، قال: حد� Óي الب� كث]�

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 309، ح149 عن كفاية األثر.اني )، و هو يروى عن ( مسكين بن بكير ) راجع: تاريخ اإلسالم، 2) و الظاهر أن الصحيح: ( الحسن بن أحمد بن أبي شعيب الحر

الذهبي ،ج 18،ص:219 .

9 � "� � مالك عن الن� "y نسب ما جاء عن أ "#

م �wعل �Òصلوات ا eع� � ة ا/ث�� � .§صوص ع� ا/. Óالن � ��

آنچه انس بن مالك از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

حديث اولهشام بن زيد از انس بن مالك روايت كرده كه گفت: از رسول خدا(ص) درباره ى حواريون

عيسى پرسيدم؟ فرمود: آن ها برگزيده و منتخب وى بودند و عددشان دوازده نفر بود كه تمام همت و كوشش خود را در يارى خداوند و رسول او بكار بردند. تكبر و خود پسندى و ضعف و شك

در ايشان راه نداشت، و با بصيرت و قاطعيت و جديت و فروتنى او را يارى مى كردند. عرض كردم: اى رسول خدا! حواريون شما چه كسانى هستند؟

فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر از صلب على و فاطمه(ع) هستند. ايشان حواريون و ياوران دين من هستند. تحيت و سالم خداوند بر ايشان باد.

حديث دومهشام بن زيد از انس بن مالك روايت كرده كه گفت: من و ابوذر و سلمان و زيد بن ثابت و زيد بن ارقم نزد پيامبر(ص) بوديم كه حسن و حسين وارد شدند، رسول خدا(ص) آن دو را بوسيد و ابوذر نيز برخاست و خود را به دامان آن ها انداخت و دست آن دو را بوسيد، سپس

بازگشت و كنار ما نشست.آهسته به او گفتيم: اى اباذر! تو يكى از بزرگان صحابه ى رسول خدا هستى، (با اين حال) به

Page 46: kefay new.indd

٩٠٩١

� مالك. "y نسيد، عن أ � ز "y اج ١، عن هشام ج� � ا5 "y بسطام، عن شعبة

� مسعود "y د م� R �� بو الن�� أ ث�� ، قال: حد� Óمرقندي الس� � نع�� "y د م� R � "y ثنا حيدر قال هارون: و حد�

ار، � بش� "y د م� R ثنا ارث، قال: حد� � ا5 "y اق ñثنا إ ، قال: حد� ي خت الب� Óالس � "y عن يوسف ، Ó � e¼ا العي�بو ذر

#� و أ

� مالك، قال : كنت أ "y نس

يد، عن أ � ز "y ثنا شعبة، عن هشام � جعفر، قال: حد� "y د م� R عن

لهما رسول 8فقب� � �iس سن و ا5 9إذ دخل ا5 � "� عند الن� bر�� أ "y يد بت و ز e# � "y يد ان و ز و س

� رجع فقعد معنا. et ،ما �hيدل أ ما و قب� �wبو ذر فانكب� عل

9، و قام أ �Òا

Óفينكب eßها � � من ب�� �i 9 يقوم إr صبي� �Òاب رسول ا Äيت رج[ شيخا من أ

ا: رأ f Y فقلنا

ما؟ �hيدل أ ما و يقب �wعل

ا فعلت. �B e[كما أ "h b9 لفعل� �Òما من رسول ا �wعت ف È ما bع� È فقال: نعم، لو

ن� رج[ ص�� و صام لو أ �Òو ا ، Ó��ما: #� ع ì عته يقول لع�� و È :؟ قال #" ذر

عت #� أ È قلنا: و ما ذا

عز� و جل� �Òا rل إ ، من توس� Ó��٢ . #� ع ê ب ن البا�r إذا ما نفع ص[ته و صيامه إ/� �" ¬لش ح��b يص]�. b¡لعروة الوث ك #" س� b§ فقد êك ب س� b§ و ê حب�

، من أ Ó��ه، #� ع د� ن / :�

أ �Òع� ا àق �× ê ب "�

بو ذر عنك #� أ خ]"

، أ �Ò9فقلنا: #� رسول ا �Òرسول ا rمنا إ بو ذر و خرج، و تقد�

� قام أ et :قالبكيت و كيت.

. � ذر "»صدق من أ

جة أ ì اء ع� ذي ت الغ]" قل�

اء و / أ ت ا�5�� ظل�

، ما أ �Òصدق و ا ، بو ذر

قال: صدق أ

لق آدم بسبعة آ/ف � ن ��� من نور واحد، قبل أ bهل بي�

تبارك و تعاr و أ �Òا � � قال7 : خلق�� et :قال

اهرات. رحام الط�� إr أ �yاهر ص[ب الط�

� أ � نقلنا من صلبه �� et ،صلب آدم rنقلنا إ � et ،عام

؟ bي مثال كن� و ع� أ bكن� � �y

، فأ �Òفقلت: #� رسول ا

ده. ج تعاr و §� �Òح ا ت العرش، نسب b� شباحا من نورا أ قال: كن�

� ئيل7 ، فقلت: حبي�" � ج]" ع�� ، ود� bن� ماء و بلغت سدرة ا� � إr الس� ا عرج «" � قال7 : �� et؟ � قام تفارق�� � هذا ا� ��

ئيل أ ج]"

�Òو� ا، فأ �Òور ما شاء ا Óالن � �� � "» ٣ � زج� et . � bجنح�

ق أ b[وضع فتح جوز هذا ا�

� / أ

د، إ«� م� R �# :فقال

اج ) ألن ( أبا بسطام كنية شعبة ) و ( مسكين بن بكير يكنى أبا 1) ) و الصحيح: ( مسكين بن بكير عن أبى بسطام شعبة بن الحجعبد الرحمن ) راجع: تاريخ اإلسالم، الذهبي ،ج 9،ص:416 و ج 13،ص:389 .

2) فى بعض النسخ زيادة: ( و البراءة من أعدائكم )3) و األنسب لغة كما فى بعض النسخ: ( زخ )، أى: دفع و رمى.

جانب دو كودك بنى هاشمى برخاسته و خود را به دامانشان مى اندازى و دستشان را مى بوسى؟گفت: آرى، اگر آنچه من از رسول خدا(ص) درباره ى ايشان شنيدم، شما نيز شنيده بوديد

بيش از آنچه من كردم انجام مى داديد.گفتيم: مگر چه شنيدى؟ گفت: شنيدم ايشان به على و آن دو مى فرمود: اى على! به خدا سوگند اگر شخصى آن قدر نماز بخواند و روزه بگيرد كه چون مشك كهنه، پوسيده گردد، نماز

و روزه اش سودى ندارد مگر با محبت شما.اى على! هر كه به وسيله ى محبت شما به خداوند توسل جويد، بر خدا واجب است كه او

را دست خالى باز نگرداند.اى على! هر كه شما را دوست بدارد و به شما متمسك شود به عروة الوثقى (دستاويزى

محكم) تمسك جسته است.سپس ابوذر برخاست و بيرون رفت، ما نزد رسول خدا(ص) رفتيم و عرض كرديم: اى

رسول خدا! ابوذر از زبان شما چنين و چنان گفت؟فرمود: ابوذر راست گفته، راست گفته به خدا سوگند، آسمان بر كسى سايه نيفكنده و زمين

كسى را بر خود نگرفته كه راستگوتر از ابوذر باشد.سپس فرمود: خداوند تبارك و تعالى مرا و اهل بيتم را هفت هزار سال قبل از خلقت آدم(ع) از يك نور آفريد، سپس ما را به صلب آدم(ع) انتقال داد، و از صلب او به صلب پاكان و

رحم هاى زنان پاكيزه منتقل فرمود. من عرض كردم: اى رسول خدا در كجا و به چه شكلى بوديد؟

فرمود: اشباحى (بدن هاى نورانى بدون روح) از نور در زير عرش بوديم كه خداوند متعال را تسبيح و تمجيد مى گفتيم.

سپس فرمود: هنگامى كه مرا به آسمان بردند و به سدرة المنتهى رسيدم، جبرئيل با من وداع كرد. گفتم: حبيب من جبرئيل! در چنين جايى از من جدا مى شوى؟

خدا آنچه مرا پس بسوزد. بال هايم نه گر و نكنم عبور اينجا از من محمد! اى گفت: خواست در نور بردند تا اينكه خداوند به من وحى فرمود: اى محمد! بر زمين توجهى كردم و ترا برگزيده و پيامبر قرار دادم، دوباره توجهى كرده و على را برگزيده و او را وصى و وارث علم تو و امام بعد از تو قرار دادم، و از صلب شما دو نفر، ذريه پاكيزه و امامان معصوم را كه خزانه داران علم من هستند بيرون آورم، و اگر شما نبوديد دنيا و آخرت و بهشت و دوزخ را

Page 47: kefay new.indd

٩٢٩٣

ا عليا �wت م b[نيا فاخ e# لعت � اط� et ،علتك نبيا " ا ×� �wتك م b[عة فاخ] رض اط

لعت إr ا/. � اط� د، إ«� م� R �# : ��rإ

� �iعصوم ة ا� � .§اهرة و ا/. ة الط� ي� ر

Óا الذ ص[ب�خرج من أ

مام بعدك، و أ Z/ك و ا ك و وارث ع علته وصي� "

�×؟ ا� b: ن

بÓ أ b�

د، أ م� R �# ،ار ة و / الن� ن� نيا و / ا/ خرة و / ا5" Óما خلقت الد ö ، فلو/ � ðان ع خز�

و سن ا5 و ع�� نوار ."# �#

أ فإذا �¼

رأ فرفعت سك،

رأ ارفع د م� R �# فنوديت: ، رب �# نعم قلت:

� مو¼، و "y ��جعفر، و ع � "y ¼د، و مو م� R � "y و جعفر ، � ع�� "y د م� R و ، � �iس � ا5 "y ��و ع ، � �iس ا5. àي ه كوكب در ن�

م ¬. �wمن بي ./

ة يت[. ج� ، و ا5 � ع�� "y سن د، و ا5 م� R � "y ��و ع ، � ع�� "y د م� Rرون من صلبك، و هو طه� ة بعدك ا� � .§

د، � ا/. م� R �# :من هؤ/ء و من هذا؟ قال ، فقلت: #� رب. � �iصدور قوم مؤمن � رض قسطا و عد/، و يش¡�

ا/..] ذي §� ة ال� ج� ا5

با. " ، لقد قلت �Òنت #� رسول ااتنا أ �­

ئنا و أ "#  

قلنا: #" ، �Òم بعد إذ هدا� ا "hعقا

جعون ع� أ �: � et ،هذا � قواما يسمعون م��

ن� أ

ب من هذا أ "

فقال7 : و أ

١. � bشفاع� �Òم ا ì �#م / أ ì م، ما �wف � و يؤذون��

ا5ديث الثالث

، قال: Ó� فوا«� د الص� � أ "y د م� R ثنا ، قال: حد� Óوهري اش ا5" � عي� "y د م� R � "y د

أ �Òبو عبد ا

ثنا أ حد�

، قال: Ó�© م� ا5 �Òعبد ا � "y د م� R ثنا ة ٢، قال: حد� � مس "y �Òثنا عبد ا ، قال: حد� � �iس � ا5 "y د م� R ثنا حد� � et ،9 ص[ة الفجر �Òمالك، قال: ص�� بنا رسول ا � "y نس

، عن أ � �y � س]� "y نس

اد، عن أ � � "yثنا ا حد�

� من بعدي وصيا«.. معنا، و من استمسك #" eح� � bهل بي�

حب� أ

، من أ � ا«" Ä

أ efقبل علينا فقال: معا

أ

.٣( b¡لعروة الوث (فقد استمسك #"ائيل. fإ � ة بعدك؟ قال: عدد نقباء ب�� � .§

، ÿ ا/. �Òفقال: #� رسول ا ، Óبو ذر الغفاريفقام إليه أ

م.٤ �wم Óهدي ، و ا� � �iس ، تسعة من صلب ا5 � bهل بي�هم من أ Óm :هل بيتك؟ قال

هم من أ Óm :فقال

يخ المفيد إلى أنس بن مالك قال: ... و ذكر الحديث بعينه)_ 1) رواه الديلمى فى إرشاد القلوب، ج 2، ص: 415، قال: ( يرفعه الشبحار األنوار، ج 36، ص: 301، ح140 عن إرشاد القلوب.

2) فى البحار: ( عبد اهللا بن سلمة )3) سورة البقرة، اآلية: 256 .

4) بحار األنوار، ج 36، ص: 310، ح150 عن كفاية األثر.

نمى آفريدم. اى محمد! دوست دارى آن ها را ببينى؟ عرض كردم: آرى پروردگارا، پس به من ندا شد: اى محمد! سرت را بلند كن، سر بلند كردم و انوار على و حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و حجت را ديدم

و او در ميان آن ها مانند ستاره درخشانى مى درخشيد.عرض كردم: پروردگارا! اينها چه كسانى هستند و اين كيست؟

فرمود: اى محمد! اينها امامان مطهر بعد از تو و از صلب تو هستند و اين همان حجت است كه زمين را از عدل و داد پر كند و دل هاى مؤمنين را شفا بخشد.

انس گويد: عرض كرديم: اى رسول خدا! پدر و مادرمان به فدايت! سخن عجيبى فرمودى! حضرت فرمود: عجيب تر از آن، اين است كه گروهى اين سخنان را از من مى شنوند ولى پس از اينكه خداوند ايشان را هدايت كرد، به رفتار گذشتگان خويش باز مى گردند و مرا

درباره ى اهل بيتم آزار مى دهند. خداوند شفاعتم را به ايشان نرساند!

حديث سوم انس بن سيرين از انس بن مالك روايت كرده كه گفت: رسول خدا(ص) نماز صبح را با ما به جماعت خواند، سپس رو به ما كرد و فرمود: اى اصحاب من! هر كه اهل بيت مرا دوست بدارد با ما محشور شود؛ و هر كه به اوصياى بعد از من تمسك جويد به عروة الوثقى (دستاويزى

محكم) تمسك جسته است.پس ابوذر برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا(ص)! امامان بعد از شما چند نفر هستند؟

فرمود: به عدد نقيبان بنى اسرائيل.عرض كرد: همه ى آن ها از اهل بيت شما هستند؟

فرمود: (بله) همه آن ها از اهل بيت من هستند كه نه نفرشان از صلب حسين مى باشند و مهدى از ايشان است.

Page 48: kefay new.indd

٩٤٩٥

ا5ديث الرابع

ثنا قال: حد� ال?تب، Ó� .» b# الع]" �� �� � "y رجاء ثنا قال: حد� ،; Ó� يبا«� الش� �Òعبد ا � "y د م� R ثنا حد� � "y ثنا شعبة، عن هشام � جعفر، قال: حد� "y د م� R ثنا ار، قال: حد� � بش� "y د م� R اق، عن ñإ � "y يعقوبيت ع� ساق العرش

ماء، رأ � إr الس� ا عرج «" �� :9 �Òمالك، قال: قال رسول ا � "y نس

يد، عن أ ز

ور، Óلن "# ا� مكتو#" eع� � يت اث��ته به، و رأ دته بع�� و ن� ي�

، أ �Òد رسول ا م� R �Òإ/� ا Yإ / : مكتو#"

د ـ م� R د و م� R ات ـ و اء: عليا عليا عليا ١ـ ث[ث مر� Èا تسعة أ íو بعد � �Úطالب و سب � "»

� أ "y Ó��م ع �wف

م. �wمن بي ./

ة يت[. ج� سن، و ا5 � ـ و جعفر و مو¼ و ا5 �iت مر�ثيب و

م أ "h ،تك ي� وصياء من ذر

: � ا/. Y]جل� ج � � ر«" سا�ï من هؤ/ء؟ فنادا«�

، أ فقلت: #� رب

عاقب.٢ أ

امس ا5ديث ا�5

ثنا قرئ ـ ببغداد ـ قال: حد� � خاقان ا� "y �� �� � "y ٣ �Òعبد ا � "y ¼مو بو مزاثنا أ و عنه، قال: حد�

� � شيبة ـ �� "»� أ "y مان eعى � ث�� ، قال: حد� eßها � اس موr ب�� بو العب�

بيع أ � الر� "y الفضل � "y سن � ا5 "y د

أ

نس ، عن أ � �y � س]� "y نس

� عون، عن أ "y �Òثنا عبد ا � هارون، قال: حد� "y يد � ثنا :� نس ـ قال: حد�

مسند أ

م و �hيقومون من بعد� بقضاء ديو � �yذ نبياء ال� وصياء ا/.

9 يقول : أ �Òعت رسول ا È :مالك، قال � "y

م. bw م، و يقاتلون ع� سن� bhاز عدا " إ��، و � b»و تنجز عدا � � دي�� نيا و ا/ خرة، تق©� Óالد � �� � ��

� و أ نت وص��

7 فقال: أ � التفت إr ع�� et

وصياء، و ا/. نت خ]�

نبياء و أ

ا/. #� خ]�يل٤، فأ � �[ ا قاتلت ع� الت� Ü ويل

أ ، تقاتل ع� الت� � b� تقاتل ع� سن�

ة � .§لقسط، و ا/. امون #" رون معصومون قو� سعة مطه� ة الت � .§

رج ا/. � ما �� "wسباط، و من صل ا/. سبطاي خ]�

٥. �ïو د �ü � من 5 b» b[ع � ،Åائيل و حواري عي fإ � بعدي ع� عدد نقباء ب��

1) فى البحار: ( فهم علي بن أبي طالب و سبطاي و بعدهما تسعة أسماء: علي علي علي )2) بحار األنوار، ج 36، ص: 310، ح151 عن كفاية األثر.

3) و الصحيح كما فى كتب الرجال و التراجم: ( عبيد اهللا )، راجع: تاريخ اإلسالم، الذهبي ،ج 24،ص:182 .4) فى البحار: ( على تنزيله )

5) بحار األنوار، ج 36، ص: 310، ح152 عن كفاية األثر.

حديث چهارم هشام بن زيد از انس بن مالك روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: هنگامى كه مرا به آسمان بردند، ديدم بر ساق عرش نوشته شده است: ال اله اال اهللا، محمد رسول اهللا، او را به وسيله ى على تقويت كرده و به وسيله ى او ياريش نمودم؛ و دوازده نام را ديدم كه با نور نوشته شده بود، در ميان آنها: على بن ابى طالب و دو سبطم (حسن و حسين ) و بعد از آن دو، نه نام ديگر بود كه سه مرتبه نام على و دو مرتبه نام محمد تكرار شده بود و جعفر و موسى و حسن،

و حجت كه در ميان آن ها مى درخشيد.عرض كردم؛ پروردگارا! اينها نام هاى چه كسانى است؟

پروردگارم به من ندا فرمود: ايشان اوصياء از ذريه ى تو هستند، به واسطه ى ايشان ثواب دهم و عقاب كنم.

حديث پنجمانس بن سيرين از انس بن مالك روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: اوصياى پيامبران كسانى هستند كه بعد از آن ها به اداى ديون، و عمل به وعده هاى ايشان قيام

كرده و بر سر سنت آن ها بجنگند.سپس حضرت رو به على(ع) كرد و فرمود: تو وصى و برادر من در دنيا و آخرت هستى، قرض مرا ادا كرده، و به وعده هاى من عمل كنى، و بر سر سنت من بجنگى. تو بر سر تأويل (قرآن) خواهى جنگيد، همان طور كه من بر سر تنزيل آن جنگيدم. من بهترين انبياء هستم و تو بهترين اوصيائى، و دو سبط (نوه) من بهترين سبط ها هستند؛ و از صلب ايشان نه امام كه مطهر و معصوم و قائم به قسط هستند بيرون آيند؛ و امامان بعد از من به عدد نقيبان بنى اسرائيل و

حواريون عيسى مى باشند. ايشان عترت من و از گوشت و خون من هستند.

Page 49: kefay new.indd

٩٦٩٧

ا5ديث السادس

ثنا � مو¼2، قال: حد� "y ثنا هارون � مندة، قال: حد� "y د م� R � "y سن � ا5 "y Ó��سن ع بو ا5ثنا أ حد�

، Ó��بو بكر الباهد أ � خ[� "y د م� R ثنا ، قال: حد� � "»

� أ ث�� � ـ قال: حد� Ó ـ _" �

b� � صدقة الر� "y د م� R � "y د أ

� مالك، قال: قال رسول "y نسيد، عن أ � ز "y عون، عن هشام � "yثنا ا � معاذ، قال: حد� "y ثنا معاذ قال: حد�

هم من قريش .١ Óm :خ¡� صوته فسمعته يقول� أ et ، eة بعدي اثنا ع� � .§

9: ا/. �Òا

ا5ديث السابع

� �Ðعقبة القا � "y Ó��سن ع بو ا5� أ ث�� ، قال: حد� Óزكر#�� البغدادي � "y عا�� بو الفرج ا�

� أ �Ðثنا القا حد�

ثنا ٢، قال: حد� Ó�© م� �Ó ا5 ا«. � عرفة الط� "y د م� R ثنا ، قال: حد� �Òعبد ا � "y د م� R بو بكرثنا أ ، قال: حد� Ó� نا«� الس

عت رسول È :نس، قال� العالية، عن أ "»

، عن أ ، عن عا� وري � يوسف، عن سفيان الث� "y د م� R Ó� "» الفر#�

هم من قريش .٣ Óm :خ¡� صوته فسمعته يقول� أ et ، eة بعدي اثنا ع� � .§

9 يقول: ا/. �Òا

ا5ديث الثامن

�Ó العدل، عن وا«� يد٤ ال�� � �: � "y بو طالب� أ ث�� � سعيد، قال: حد� "y د م� R � "y � �iس ا5 �Òبو عبد ا

ثنا أ حد�

ثنا شعبة، ار، قال: حد� � سو� "y شبابة � ث�� ةـ قال: حد� لب� ـ #" Ó��م � جعفر الر� "y �Òثنا عبد ا يد، قال: حد� ، فقيل: eة بعدي اثنا ع� � .§

9 يقول : ا/. �� "� عت الن� È :مالك، قال � "y نسسن، عن أ عن قتادة، عن ا5

ائيل . ٥ fإ � ة بعدك؟ قال: عدد نقباء ب�� � .§، ف± ا/. �Òرسول ا �#

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 311، ح153 عن كفاية األثر.صي )، ألنه يروي عن ( الفريابي ) راجع: تاريخ اإلسالم، الذهبي، ج 20، ص: ائي الحم د بن عوف الط 2)و الظاهر أن الصحيح: ( محم

.4573) بحار األنوار، ج 36، ص: 311، ح154 عن كفاية األثر.

4) فى البحار: (زيد )5) بحار األنوار، ج 36، ص: 311، ح155 عن كفاية األثر.

حديث ششم هشام بن زيد از انس بن مالك روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند. سپس صدايش را آهسته كرد، پس شنيدم كه مى فرمود: همه ى آن ها از

قريش هستند.

حديث هفتمابو عاليه از انس بن مالك روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند. سپس صدايش را آهسته كرد، پس شنيدم كه مى فرمود: همه ى آن ها

از قريش هستند.

حديث هشتم حسن بن ابى الحسن بصرى از انس بن مالك روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم

مى فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند. به حضرت عرض شد: امامان بعد از شما چند نفر هستند؟

فرمود: به عدد نقيبان بنى اسرائيل.

Page 50: kefay new.indd

٩٨٩٩

ا5ديث التاسع

� "y ثنا حامد ، قال: حد� Ó� رويه القزوي�� ­ � "y د م� R � "y Ó��ثنا ع ، قال: حد� bYمتو � "y د م� R � "y Ó��ثنا ع حد�ثنا � طالب، قال: حد� "y اس ثنا عب� � ـ قال: حد� Ó ـ _" � b� ن ال]" � عبد الر� "y د م� R ثنا � حامد، قال: حد� "»

أ

� مالك: "y نس، قالت: قال �r أ � �y حول، عن حفصة بنت س]�

ثنا عا� ا/. د، قال: حد� � ز#� "y عبد الواحدهم من قريش .١ Óm :خ¡� صوته فسمعته يقول

� أ et ، eة بعدي اثنا ع� � .§

9 يقول: ا/. �Òعت رسول ا È � �y بو العالية و حفصة بنت س]�

� و أ �y � س]� "y نس

يد و أ � ز "y مالك، روى عنه: هشام � "y نس

و هذا أ

. Óي سن الب� � ا5 "»� أ "y سن و ا5

1) بحار األنوار، ج 37، ص: 312، ح156عن كفاية األثر.

حديث نهم حفصه دختر سيرين از انس بن مالك روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند. سپس صدايش را آهسته كرد، پس شنيدم كه مى فرمود:

همه ى آن ها از قريش هستند.اين صحابه پيامبر(ص) انس بن مالك است كه بزرگانى چون: هشام بن زيد و انس بن سيرين و ابو عاليه و حفصه دختر سيرين و حسن بن ابي الحسن بصري از او روايت كرده اند.

Page 51: kefay new.indd

١٠٠١٠١

9 � "� ة عن الن� � هر:� "»ب ما جاء عن أ "#

: eع� � ة ا/ث�� � .§صوص ع� ا/. Óالن � ��

آنچه ابو هريره از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

� Ó ـ ببغداد �� � زا بو دلف ا�5� مالك أ "y eßثنا ها ;، قال: حد� Ó� يبا«� الش� �Òعبد ا � "y د م� R ثنا حد�

يد � � عون، عن :� "»� أ "y حبيل ef ثنا ، قال: حد� Ó � e¼ �# � الفرج الر "y اس ثنا العب� ة ـ قال: حد� قي� � eمسجد ال�

� وصيا و ن�"9: إن� ل� �Òة، قال: قلت لرسول ا � هر:� "»

، عن أ Óي ق]" لك، عن سعيد ا� � عبد ا� "y

هر قال: Óا حان الظ � ينا ف فت حز واب، فان� د� ع��� ا5" �: Ö ك و سبطاك؟ فسكت و Óن وصي �Î ، � �iسبط. Yو غضب رسو �Òمن غضب ا �Ò عوذ #"

قول: أ

دنو و أ

علت أ "

ة، ×� #" هر:�ادن #� أ

ذي انية آ/ف سبط، فو ال� e§ و �Ðبعة آ/ف و رم أ ì و ¬ن � بعة آ/ف ن�" ر

بعث أ �Òقال: إن� ا � et

سباط. ا/. � خ]� �Úو إن� سب � �i الوصي � خ]� � و وص�� �i بي الن� #� خ]�

نف�Å بيده /.سباط ¬نوا من ولد

ة، و إن� ا/. م�� سبطا هذه ا/. �iس سن و ا5 سباط، ا5

ا/. � قال7 : سب�Ú خ]� etوسطهم

م، و أ ì و�

، عÙ�� أ � bهل بي�

رج[ من أ eة بعدي اثنا ع� � .§

رج[، و إن� ا/. eع� � يعقوب، و ¬نوا اث��م "h ك س� b§ إن� من /

خلفه، أ �tمر � "yا Åعي � ذي يص� ة، ال� م�

ديÓ هذه ا/. د و هو ­ م� R �د، و آخر م� R ١. �Òمن حبل ا �� � b� م فقد �wم �� � b� و من ، �Òبل ا ك �" س� b§ بعدي فقد

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 312، ح 157 عن كفاية األثر.

حديث اول سعيد مقبرى از ابو هريره روايت كرده كه به رسول خدا(ص) عرض كردم: براى هر پيامبرى

يك وصى و دو سبط بوده است، وصى و دو سبط شما چه كسانى هستند؟ حضرت سكوت كرد و جوابى نفرمود. من با اندوه از نزد ايشان بازگشتم، هنگامى كه ظهر نزديك شد به من فرمود: ابا هريره نزديك بيا! من نزديك رفته و مى گفتم: به خدا پناه مى برم

از غضب خدا و غضب رسولش!سپس فرمود: خداوند چهار هزار پيامبر مبعوث كرد و براى ايشان چهار هزار وصى و هشت هزار سبط بود، قسم به آن كسى كه جانم در دست اوست من بهترين انبياء و وصي من بهترين

اوصياء، و دو سبطم بهترين سبط هايند.سپس فرمود: سبط هاى من بهترين سبط هايند. حسن و حسين دو سبط اين امت هستند؛ و اسباط از فرزندان حضرت يعقوب بودند كه عددشان دوازده نفر بود، و امامان بعد از من نيز دوازده نفر از اهل بيت من هستند. اولين آن ها على و وسطى ايشان محمد و آخرينشان محمد است كه او مهدى اين امت است، همان كسى كه عيسى بن مريم پشت سرش نماز گزارد. بدانيد! هر كه بعد از من به ايشان تمسك جويد، به ريسمان الهى چنگ زده؛ و هر كه ايشان را رها

كند، ريسمان الهى را رها كرده است.

Page 52: kefay new.indd

١٠٢١٠٣

ا5ديث الثا«�

� "y سن ١ ، و ا5 Óزكر#�� البغدادي � "y عا�� بو الفرج ا�� أ �Ðو القا ، Ó� يبا«� الش� �Òعبد ا � "y د م� R ثنا حد�

يل u � "y ام �í � "y د م� R ��بو عثنا أ يعا، قالوا: حد� " Óازي سن الر� � ا5 "y ��ع � "y ٢ � �iس � سعيد، و ا5 "y د م� R

مان eعى � ث�� هور، قال: حد� " � "y د م� R بيه، عن أ Ó� üهور الع " � "y د م� R � "y سن � ا5 ث�� ال?تب، قال: حد�

ة، قال: كنت � هر:� "»عرج، عن أ

ن ا/. ٣، عن عبد الر� اه�� � إ:" "y شعبة، عن سعيد � ث�� ر، قال: حد� q � "y� مسعود، إذ دخل "y �Òحارثة و عبد ا � "y يد اس و ز � العب� "y ر و الفضل q بو بكر و

9 و أ � "� عند الن�

ه ه ع� �� �Î ة ٤، و وضع � بق� �iق� ع b: ة ة حزق� � قال: حزق� et � 9 و قب� Ó� "� خذه الن�8 فأ � ع�� "y � �iس ا5

ة، تسعة من � .§بو ا/.

مام أ Z/ا � "yمام ا Z/نت ا

، أ � �iه، #� حس Óب حب� من ��

ه، و أ حب�

ه فأ Óحب

� أ

هم� إ«� و قال: الل�ار. ":

ة أ � .§

ولدك أ

؟ � �iس � صلب ا5 �� �Òم #� رسول ا bhذكر � �yذ ة ال� � .§� مسعود: ما هؤ/ء ا/. "y �Òعبد ا Y فقال

� هذا - و وضع يده ع� ن� اب��ك، أ خ]"

� أ و لك�� لت عظ®�

سأ �Òسه و قال: #� عبد ا

� رفع رأ et طرق مليا

فأ

رج � اد، و �� ه� Óالعابد و نور الز �ü7 ، يس ه ع�� �Ó جد é رج من صلبه ولد مبارك � �� - 7 � �iس كتف ا5واب، و لص� مر #"

. ق و #� 5 ، يبقر العg بقرا و ينطق #" � اس «" شبه الن�� و أ éه ا Èمن صلب ع�� ولدا ا �Òا

دق. ق و لسان الص ة ا5 من صلبه � �Òرج ا � ��اعن عليه ، الط� � قوY و فع� : جعفر، صادق �� Y ؟ قال: يقال �Òا �� ه #� ن�" Èا ا �Î :مسعود � "yا Y فقال

. اد ع��� ادÓ عليه ¬لر� ، و الر� اعن ع��� ¬لط�ديث. 9شعرا، و انقطع ا5 �Òرسول ا � نشد ��

بت، و أ e# � "y ان � دخل حس� et

� طالب "»� أ "y Ó��و ع �#

� دخل بيت عائشة و دخلنا معه أ et ،9 �Òا ¬ن من الغد ص�� بنا رسول ا � ف

نت � أ ï

."# : Y فقلت ،

ل ابتدأ

جاب و إذا Ö يسأ

به7 إذا سئل أ

اس، و ¬ن من دأ � العب� "y �Òو عبد ا

د بن سعيد الخزاعي ) 1) كذا فى البحار و بقية النسخ و الظاهر أنه: ( الحسين بن محم2) فى البحار: ( الحسن )

حمن األعرج ) و يروى عنه ( شعبة ). راجع: تاريخ 3) و الصحيح: ( سعد بن إبراهيم بن عبد الرحمن بن عوف )، يروى عن ( عبد الراإلسالم، الذهبي، ج 9، ص: 417 و ج 7، ص: 414 .

4) قال ابن أثير: أن النبى (عليه السالم) كان يرقص الحسن و الحسين و يقول: حزقة حزقه ترق عين بقه ، فترقى الغالم حتى وضع قدميه على صدره. و الحزقة: الضعيف المتقارب الخطو من ضعفه. و قيل القصير العظيم البطن، فذكرها له على سبيل المداعبة و التأنيس

: بمعنى اصعد. و عين بقة: كناية عن صغر العين. ( النهايه في غريب الحديث، ج 1، ص: 378) له. و ترق

حديث دوم عبد الرحمن اعرج از ابو هريره روايت كرده كه گفت: من و ابو بكر و عمر و فضل بن عباس و زيد بن حارثه و عبداهللا بن مسعود نزد پيامبر(ص) بوديم كه حسين بن على(ع) وارد شد؛ رسول خدا او را بغل گرفت و بوسيد. سپس فرمود: اى ريز نقش كوچولو، باال بيا (و امام حسين پا روى سينه حضرت گذاشت و باال آمد)، و حضرت دهان مباركش را بر دهان حسين(ع) نهاد و فرمود: خدايا من او را دوست دارم، تو نيز او را دوست بدار و هر كه او را دوست دارد را دوست بدار. سپس فرمود: اى حسين! تو امام، فرزند امام و پدر امامانى! نه نفر از فرزندان

تو امامان نيكوكارند.صلب در فرمودى كه امامانى اين خدا(ص)! رسول اى كرد: عرض مسعود بن عبداهللا

حسين(ع) هستند، چه كسانى مى باشند؟حضرت مدتى سر به زير افكند. سپس سر خود را بلند كرد و فرمود: اى عبداهللا! سؤال بزرگى كردى، لكن تو را خبر دهم. از صلب اين فرزندم ـ و دست بر شانه ى حسين نهاد ـ فرزند مباركى بيرون آيد كه همنام جدش على(ع) است؛ و او را عابد و نور اهل زهد نامند؛ و خداوند از صلب على(ع) فرزندى بيرون آورد كه نامش نام من و شبيه ترين مردم به من است، علم را بشكافد و به حق سخن گويد و به صواب (راستى) دستور دهد، و خداوند از صلب او

كلمه ى حق و لسان صدق را بيرون آورد.ابن مسعود عرض كرد: اى پيامبر خدا! نام او چيست؟ فرمود: او را «جعفر» خوانند، و در گفتار و كردارش صادق است، كسى كه بر او عيب گيرد مانند كسى است كه بر من عيب گرفته،

و كسى كه او را رد كند مانند كسى است كه مرا رد كرده است.در اين هنگام حسان بن ثابت وارد شد و شعرى درباره ى رسول خدا(ص) خواند و رشته

كالم را پاره كرد.فرداى آن روز رسول خدا(ص) با ما نماز گزارد و سپس وارد خانه ى عايشه شد و من و على بن ابى طالب و عبداهللا بن عباس نيز با او وارد شديم، و عادت حضرت چنين بود كه اگر

از او پرسشى مى شد جواب مى فرمود، و اگر كسى پرسشى نمى كرد، ابتدا به سخن مى نمود.من عرض كردم: پدر و مادرم به فدايت اى رسول خدا! آيا مرا به بقيه ى جانشينان، از صلب حسين(ع) آگاه نمى فرمايى؟ فرمود: چرا اى ابا هريره! و خداوند از صلب جعفر فرزندى پاكيزه

و طاهر كه همنام موسى بن عمران(ع) است بيرون آورد.

Page 53: kefay new.indd

١٠٤١٠٥

�Òرج ا � ة، و �� #" هر:�7 ؟ قال: نعم #� أ � �iس لفاء من صلب ا5 � ا�5 bببا� � �» "[ � b� /

، أ �Ò١ #� رسول ا � "»

و أ

ران. q � "y ¼مو �� é ،بعة ر ر Èمن صلب جعفر مولودا نقيا طاهرا أ

ضا، موضع لر "# رج من صلب مو¼ عÙ�� ابنه يد � ؟ قال: �� �Òمن #� رسول ا � et :اس � عب� "yا Y قال � etد م� R رج من صلب ع�� ابنه � بة، و �� رض الغر

� أ قتول �� � ا� "»

.� قال7 : #" et ، g العg و معدن ا5

يب صادق ، طاهر ا5" Ù��د ابنه ع م� R رج من صلب � م خلقا، و �� �wحساس خلقا و أ ر الن� µ

حمود، أ ا�

رج من � ، و �� �Òة ا � بو »" و أ �Òاطق عن ا اهر الن� ، الط� Ó � b¡ يمون الن� سن ا� رج من صلب ع�� ا5 � هجة، و �� الل�

êغيبة مو¼٢ و ح Y ،ا ا ملئت جورا و ظ Ü /ها قسطا و عد.] هل البيت، §�

نا أ سن قا§. صلب ا5

.٣( يع عل�� È �Òا من بعض و ا ة بع�� ي� � ت[7: (ذر et .Åاء عي "h داود و ، Ó��م؟ قال: #� ع bhذكر � �yذ ، من هؤ/ء ال� �Òرسول ا �# � ï

نت و أ

� أ "»

.� طالب7: #" "»

� أ "y Ó��ع Y فقال

باركة. ة ا� ي� رÓاهرة و الذ ة الط� b[وصياء من بعدك، و الع

سا�ï ا/.أ

قام، كن و ا� Óالر � �iلف عام ما ب� أ et لف عام

أ �Òن� رج[ عبد ا

د بيده، لو أ م� R ذي نفس � قال: و ال� et

ار ¬ئنا من ¬ن. � الن� �� �Òه ا كب� م /. bwجاحدا بو/ي � �» b#

� أ et

ينكر فضائل Ó et ،خباروي مثل هذه ا/. ه :� ن�

ة أ � هر:� "»

ام : العجب >Ó العجب من أ �í � "y ��بو ع

قال أ

هل البيت :.٤ أ

ا5ديث الثالث

� "y �Òعن عبد ا ، Óوفري � � ع�� ال]" "y � �iس ثنا ا5 ، قال: حد� Óي د الب� م� R � "y وهبان � "y د م� R ثنا حد�د م� R سعيد، عن � "y �� ، عن �� Ó � ق¡� اب الث� ثنا عبد الوه� � مكرم، قال: حد� "y عقبة �# خ]"

ة، قال: أ مس

ef9 فقال: معا �Òة، قال: خطبنا رسول ا � هر:� "»ان، عن أ م� � صا� الس� "»

� خالد، عن أ "y يعقوب � "y

ة ٥ من بعده. � .§./ � طالب7 و ليقتد #" "»

� أ "y ���فليتول� ع ، � bوت ميت� � و §� b»يا حيا ن ��

راد أ

اس، من أ الن�

سباط.٦ ة بعدك؟ فقال: عدد ا/. � .§

ف± ا/. �Òفقيل: #� رسول ا

1) فى البحار: ( بأبي أنت و أمي )2) فى البحار: ( له هيبة موسى )3) سورة آل عمران، اآلية: 34 .

4) بحار األنوار، ج 36، ص: 312، ح158 عن كفاية األثر.ة ) 5) فى البحار: ( و بقية األئم

6) بحار األنوار، ج 36، ص: 314، ح159 عن كفاية األثر.

ابن عباس عرض كرد: پس از او كيست اى رسول خدا؟ فرمود: از صلب موسى فرزندش على بيرون آيد كه «رضا» خوانده شود و او موضع علم و معدن حلم است. سپس فرمود: پدرم به فداى آن كشته شده در ديار غربت باد؛ و از صلب على فرزندش محمد كه ستوده شده است بيرون آيد، او در آفرينش از همه ى مردم پاكيزه تر و اخالقش از همه نيكوتر است؛ و از صلب محمد فرزندش على كه قلبش پاك و زبانش راستگو است بيرون آيد؛ و از صلب على فرزندش حسن كه خوش يمن و پاكيزه و طاهر و گوياى از جانب خدا و پدر حجت خدا است بيرون آيد؛ و از صلب حسن، قائم ما اهل بيت بيرون آيد كه زمين را از عدل و داد پر كند، همان گونه از ظلم و جور پر شده باشد. او داراى غيبت موسى و حكم داود و بهاء زيبايى و خوش اندامى) عيسى است. سپس اين آيه را تالوت فرمود: «ذريه اى كه بعضى از آنها از بعضى

ديگرند و خداوند شنوا و دانا است». پس على بن ابى طالب(ع) به وى عرض كرد: پدر و مادرم به فداى شما اى رسول خدا!

اينها كه فرمودى چه كسانى هستند؟ فرمود: اى على! اينها، نام اوصياء بعد از تو و عترت پاكيزه و ذريه ى مباركه هستند.

سپس فرمود: قسم به آنكه جان محمد در دست اوست، اگر كسى هزار سال و سپس هزار سال ديگر بين ركن و مقام، خدا را عبادت كند و سپس نزد من آيد در حالى كه منكر واليت

ايشان است، خداوند او را [هر كسى كه باشد] با صورت به درون آتش افكند. ابوعلى بن همام [از راويان اين حديث و از بزرگان علم حديث] گويد: جاى بسى تعجب

است كه ابو هريره چنين اخبارى را روايت مى كند، سپس منكر فضائل اهل بيت(ع) مى شود.

حديث سوم ابو صالح سمان از ابو هريره روايت كرده كه گفت: روزى رسول خدا(ص) براى ما خطبه خواند و فرمود: اى مردم! هر كسى مى خواهد به زندگى من زندگى كرده و به مرگ من بميرد،

تحت واليت على بن ابى طالب(ع) درآيد و به امامان بعد از او اقتدا كند.به آن حضرت عرض شد: اى رسول خدا(ص) امامان بعد از شما چند نفر هستند؟

فرمود: به عدد اسباط (بنى إسرائيل كه دوازده نفر بودند).

Page 54: kefay new.indd

١٠٦١٠٧

ا5ديث الرابع

د م� R � "y ��ع � "y مد ثنا عبد الص� ، قال: حد� Óوهري ا5" �Òعبيد ا � "y د م� R � "y د أ �Òبو عبد ا

ثنا أ حد�

عرج، عن بيه ١، عن ا/.

� ذكوان عن أ "y �Òد عبد ا �# � الز "»

بو الوليد، عن أ

Ó أ �Åيال ثنا الط� � مكرم، قال: حد� "y

� عقبه )٢، قال: جعل قية �� ة #" : (و جعلها � 9 عن قوY عز� و جل� �Òلت رسول اة، قال: سأ � هر:� "»

أ

ة. م�ديÓ هذه ا/. م ­ �wة، و م � .§

رج من صلبه تسعة من ا/. � �� ،7 � �iس � عقب ا5 مامة �� Z/اار.٤ � دخل الن� bهل بي�

مبغضا /. �Òا � b¡ل � et ،قام كن و ا� Óالر � �iن� رج[ صفن ٣ ب� قال7: لو أ et

امس ا5ديث ا�5

بعه ، من ات� عز� و جل� �Òا كتاب ا íحد� أ �iقل رك فيê الث� b# �

9: إ«� �Òسناد قال: قال رسول ا Z/ذا ا "h و اتـ . ا ث[ث مر� ìـ قا � bهل بي�

� أ �� �Òا öر ذك

، أ � bهل بي�

� أ et ، bY] كه ¬ن ع� الض� b: دى، و من ìن ع� ا¬

هل بيته نساؤه؟ ن أ �Î :ة � هر:� "»

فقلت /.ة : (و جعلها � Yقو � �� �Òذكر� ا � �yذ ال� eة ا/ثنا ع� � .§

ص� و عصبته، و � ا/.هل بيته أ

قال: /، أ

� عقبه )٥. ٦ قية �� "#

ا5ديث السادس

بو ثنا أ حوي، قال: حد� ار الن� ج� � الن� "y عروف #" ميÓ�ü ا� د الت� م� R � "y جعفر � "y د م� R سن بو ا5

ثنا أ حد�

، قال: دي ­ � "y ن ، عن عبد الر� � ت�� "y د م� R � ث�� ال، قال: حد� � مروان الغز� "y د م� R � "y د اس أ العب�

ة، قال: دخلت ع� رسول � هر:� "»، عن أ �tمر � "»

، عن أ ßالقا � "y ار ، عن عبد الغف� � صا� "y ثنا معاوية حد�

ناد عبد حمن األعرج ) هو: ( أبو الز بن ذكوان عن أبيه )، ألن الراوى عن ( عبد الر ناد عبد اهللا 1) و الظاهر أن الصحيح: ( ابن أبي الز بن ذكوان ) ال أبوه، و إبنه يروى عنه. راجع: تاريخ اإلسالم، الذهبي ،ج 8،ص:461 . اهللا

2) سورة الزخرف، اآلية: 28 .3) صفن: صف قدميه. قال الفراهيدى: و كل صاف قدميه صافن. كتاب العين، ج 7، ص: 134.

4) بحار األنوار، ج 36، ص: 315، ح160 عن كفاية األثر.5) سورة الزخرف، اآلية: 28 .

6) بحار األنوار، ج 36، ص: 315، ح161 عن كفاية األثر.

حديث چهارم آن آيه «و اين درباره ى خدا(ص) رسول از گفت: كه كرده روايت هريره ابو از اعرج

(امامت) را كلمه باقيه در فرزندان وى قرار داد.» پرسيدم؟ فرمود: خداوند امامت را در فرزندان حسين(ع) قرار داد، از صلب او نه نفر از امامان بيرون

آيند؛ و مهدى اين امت از آن ها است.سپس فرمود: اگر كسى بين ركن و مقام سر پا بايستد (و به قدرى عبادت كند تا جان دهد)؛

سپس خدا را مالقات كند در حالى كه كينه ى اهل بيت مرا داشته باشد، داخل آتش شود.

حديث پنجم و با همان سند حديث قبل، اعرج از ابو هريره روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانبها بر جاى مى گذارم، يكى كتاب خداوند عز و جل كه هر كس از آن پيروى كند بر هدايت است و هر كه آن را رها كند بر گمراهى است؛ و ديگرى اهل بيتم. درباره ى اهل بيتم خدا را به ياد شما مى آورم (كه حقوق شان را رعايت كنيد) و اين سخن را

سه مرتبه تكرار فرمود.اعرج گويد: به ابو هريره گفتم: اهل بيتش چه كسانى هستند؟ آيا همسران او هستند؟

گفت: نه. اهل بيت او اصل او و فرزندانش مى باشند؛ و آن ها همان امامان دوازده گانه اى هستند كه خداوند ايشان را در گفتارش ياد كرده «و آن (امامت) را كلمه باقيه در فرزندان او

قرار داد».

حديث ششم ابو مريم از ابو هريره روايت كرده كه گفت: بر رسول خدا(ص) وارد شدم و اين آيه نازل شده بود: « تو بيم دهنده اى و براى هر گروهى هدايتگرى هست». حضرت آيه را بر ما قرائت

كرد، سپس فرمود: من بيم دهنده هستم، آيا هدايتگر را مى شناسيد؟هنگام اين در است، كفش زننده ى وصله او فرمود: خدا. رسول اى نه، كرديم: عرض گردن ها كشيده شد (تا ببينند آن شخص كيست) كه ناگاه على(ع) از اتاقى وارد مجلس شد در

حالى كه كفش رسول خدا(ص) را در دست داشت.

Page 55: kefay new.indd

١٠٨١٠٩

� قال: et 9 �Òها علينا رسول ا قوم هاد)١ ، فقرأ

نت منذر و ل�ا أ ية: (إ_�� لت هذه ا/  � 9 و قد :� �Òا

. �Òادي؟ فقلنا: / #� رسول ا ìتعرفون ا نذر، أ #� ا�

أ

جر و بيده نعل 7 من بعض ا5 Ù��عناق، إذ خرج علينا علت ا/. عل. فطو فقال: هو خاصف الن�

.9 �Òرسول ا ، � �Úبو سب

� و أ bمام بعدي، و زوج ابن� Z/و ا ، � غ ع�� بل ه ا� / إن�

9 فقال: أ �Òالتفت إلينا رسول ا � et

ا قاتلت ع� Ü ويلأ نس، يقاتل بعدي ع� الت� ر#� من الد� �µ جس و ا الر عن� �Òذهب ا

هل بيت أ

فنحن أ

هر. Óة الز � .§بو ا/.

مام أ Z/يل، هو ا � �[ الت�

ة بعدك؟ � .§ و ÿ ا/. �Òفقيل: #� رسول ا

ا Ü ،/رض قسطا و عد به ا/. �Òا

.] ة، §� م�ديÓ هذه ا/. ا ­ ائيل، و من� fإ � عدد نقباء ب�� eقال: اثنا ع�

هلها.٣ .م إ/� ساخت #" �wرض م

لو ا/. � b� / ،ا ٢ ملئت جورا و ظ

ا5ديث السابع

، عن � مقاتل، عن زكر#�� "»� أ "y د

� أ "y �ثنا صا ;، قال: حد� � يبا«� الش� �Òعبد ا � "y د م� R ثنا حد�

ة، قال: قال � هر:� "»ة، عن أ � س "»

، عن أ � � عبد العز:� "y � �iثنا مسك ، قال: حد� عفري � جعفر ا5" "y مان سلى�

عليك و آلك، �Òص�� ا �Òفقلنا: #� رسول ا ، � bهل بي�ل�r Ó و / /. b� / دقة 9: إن� الص� �Òرسول ا

هل بيتك؟ من أ

ائيل .٤ fإ � ة بعدي، عدد نقباء ب�� � .§، � ا/. �ïو د �ü � من 5 b» b[ع � bهل بي�

قال: أ

عرج و ان و ا/. م� بو صا� الس�

عرج و أ

ن ا/. يÓ و عبد الر� ق]" ة، روى عنه: سعيد ا� بو هر:�و هذا أ

ة. بو س و أ �tبو مر

أ

1) سورة الرعد، اآلية: 7 .2)فى البحار: ( ظلما و جورا )

3) بحار األنوار، ج 36، ص: 315، ح162 عن كفاية األثر.

4) بحار األنوار، ج 36، ص: 316، ح163 عن كفاية األثر.

سپس رسول خدا(ص) رو به ما كرد و فرمود: بدانيد كه او رساننده از جانب من و امام بعد از من و شوهر دخترم و پدر دو سبط (نوه) من است، ما اهل بيتى هستيم كه خداوند پليدى را از ما دور كرده و ما را از آلودگى پاكيزه نموده است. او پس از من بر سر تأويل (قرآن) جنگ خواهد كرد، همان طور كه من بر سر تنزيل آن جنگيدم؛ او امام و پدر امامان درخشنده است.

به آن حضرت عرض شد: اى رسول خدا(ص)! امامان بعد از شما چند نفر هستند؟فرمود: دوازده نفر به عدد نقيبان بنى اسرائيل؛ و مهدى اين امت از ما است، خداوند به وسيله ى او زمين را از عدل و داد پر كند همان گونه كه از ظلم و ستم پر شده باشد؛ و زمين

از آن ها خالى نشود مگر آنكه ساكنانش را فرو برد.

حديث هفتم ابو سلمه از ابو هريره روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: صدقه بر من و اهل بيتم

حالل نيست.عرض كرديم: اى رسول خدا! صلوات خدا بر شما و خاندان شما! اهل بيت شما چه كسانى

هستند؟ فرمود: اهل بيت من، عترت من و از گوشت و خون من هستند. ايشان امامان بعد از من به

عدد نقيبان بنى اسرائيل هستند.اين صحابه پيامبر(ص) ابو هريره است كه بزرگانى چون: سعيد مقبرى و عبد الرحمن اعرج

و ابو صالح سمان و اعرج و ابو مريم و ابو سلمه از او روايت كرده اند.

Page 56: kefay new.indd

١١٠١١١

9 �Òاب عن رسول ا ط� � ا�5 "y ر q ب ما جاء عن "#: eع� � ة ا/ث�� � .§

صوص ع� ا/. Óالن � ��آنچه عمر بن خطاب از رسول خدا9در نصبر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

بو ثنا أ ، قال: حد� Óزكر#�� العدوي � "y ��ع � "y سن ثنا ا5 ، قال: حد� �Òعبد ا � "y د م� R ل فض� بو ا�

ثنا أ حد�

، عن شبيب �Òعبد ا � "y يك ef عن ، Óصبيح اليشكري � "y اعيل Èثنا إ � الع[ء، قال: حد� "y د م� R يب كر

9 يقول : �Òعت رسول ا È :اب، قال ط� � ا�5 "y ر q ١، عن � �iص � ا5 "y ستظل ، عن ا� � غرقدة العدوي "yهم من قريش. Óm :خ¡� صوته فسمعته يقول

� أ et ، eة بعدي اثنا ع� � .§

ا/.سناد، Z/ذا ا "h ي � زكر#�� الب� "y ��ع � "y سن عرفه إ/� عن ا5

يب / أ ل: هذا حديث غر فض� بو ا�

قال أ

� ه ¬ن ثقة �� ن�ديث، إ/� أ اب ا5 Ä

بعاء و ¬ن يوم العاشوراء، و ¬ن من أ ر

و كتبت عنه ببخارا يوم ا/.هل البيت : .٢

وي من فضائل أ ا ما ¬ن :� ا5ديث، و كث]�

ا5ديث الثا«�

سن بو ا5ثنا أ � مو¼;، قال: حد� "y ثنا هارون � مندة، قال: حد� "y د م� R � "y سن � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

بو ثنا أ د، قال: حد�

� أ "y Åبو مو¼ عي

� أ ث�� ٣، قال: حد� Ó� eéا ìمنصور ا � "y Åعي � "y د

� أ "y د م� R

اب ) و يروى عنه ( شبيب ل بن حصين ) ، و الصحيح ما أثبتناه و هو الراوى عن ( عمر بن الخط 1) فى البحار و جميع النسخ: ( المفضبن غرقدة ). راجع الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 6، ص:180 و اإلصابة، ج 6، ص: 228 .

2) بحار األنوار، ج 36، ص: 316، ح164 عن كفاية األثر.د بن أحمد بن عبيد اهللا بن أحمد بن عيسى بن المنصور الهاشمي ) يروى عن عم أبيه: ( أبى موسى، عيسى 3) هو: ( أبو الحسن محم

بن أحمد بن عيسى بن المنصور) راجع: رجال النجاشي، ص: 297 و األمالي (للطوسي)، ص: 278 و 281.

حديث اول مستظل بن حصين از عمر بن خطاب روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند. سپس صدايش را آهسته كرد، پس شنيدم كه مى فرمود:

همه ى آن ها از قريش هستند.ل شيبانى گويد: اين حديث غريب و نادر است و آن را از كسى جز حسن بن على ابو المفضبن زكرياى بصرى با همين سند نشنيده ام و روز چهارشنبه كه مصادف با روز عاشورا بود در بخارا اين حديث را از او نوشتم و او از بزرگان علم حديث بود و در نقل حديث مورد وثوق

و اطمينان بود و روايات زيادى از فضائل اهل بيت(ع) نقل مى كرد.

حديث دوم عيسى بن عبداهللا بن مالك از عمر بن خطاب روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: اى مردم! من پيش از شما مى روم و شما در كنار حوض بر من وارد مى شويد، حوضى كه وسعت آن، ما بين صنعا (پايتخت يمن) و بصره است؛ و در آن جام هايى از نقره به عدد ستارگان مى باشد؛ و هنگامى كه بر من وارد شويد از شما درباره ى ثقلين پرسش خواهم كرد، پس بنگريد كه پس از من درباره ى آن دو چگونه رفتار خواهيد كرد. سبب اكبر، كتاب خداوند است كه جانبى از آن به دست خدا و جانب ديگر به دست شما است، پس به آن

Page 57: kefay new.indd

١١٢١١٣

� مالك، "y �Òعبد ا � "y Åسعيد، عن عي � "y حازم، عن هشام � "»� أ "y � ثنا عبد العز:� ، قال: حد� Ó� د«� بت ا� e#

ê واردون ع��� � فرط لê و إن� اس، إ«� ا الن� Ó�h

9 يقول : أ �Òعت رسول ا È :اب، قال ط� � ا�5 "y ر q عن

� �iح êسائل � ة، و إ«� جوم من فض� Óى١، فيه قدحان عدد الن � صنعاء إr ب� �iوض، حوضا عرضه ما ب ا5

و طرفه �Òطرفه بيد ا ، �Òكتاب ا ك]"بب ا/. ما، الس� �wف �

لفو«� � b� فانظروا كيف ، � �iقل دون ع��� عن الث� b: �bقا ح� b[ما لن يف � �h

أ ب]� طيف ا�5 � الل� �»

أ ه قد نب� ، فإن� � bهل بي�

� أ b» b[لوا، و ع يديê فاستمسكوا به و / تبد

."#

وض. دا ع��� ا5 �:تك؟ b[من ع �Òفقلت: #� رسول ا

� من b» b[ار � ع ":ة أ � .§

� أ �iس � من ولد ع�� و فاطمة8 ٢، و تسعة من صلب ا5 bهل بي�

قال: أ

٣. �ïو د �ü 5

ا بين صنعاء و بصرى ) 1) فى البحار: ( حوضا أعرض مم2) فى البحار: ( من ولد علي و فاطمة، و الحسن و الحسين )

3) بحار األنوار، ج 36، ص: 317، ح165 عن كفاية األثر.

متمسك شويد و چيزى را جايگزين آن نكنيد، و عترت من اهل بيتم، زيرا خداوند لطيف و خبير مرا خبر داده كه آن دو از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند.

من عرض كردم: اى رسول خدا! عترت شما كيست؟فرمود: اهل بيت من از فرزندان على و فاطمه و نه نفر از صلب حسين كه امامان نيكوكارند.

ايشان عترت من و از گوشت و خون من هستند.

Page 58: kefay new.indd

١١٤١١٥

9 �Òان عن رسول ا � عف� "y مان eب ما جاء عن عى "# : eع� � ة ا/ث�� � .§

صوص ع� ا/. Óالن � ��آنچه عثمان بن عفان از رسول خدا9در نص

بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

Åعي � "y د ثنا أ ، قال: حد� Óوفري � � ال]" �iس � ا5 "y د م� R ثنا د، قال: حد� م� R � "y سن � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

� "y ن، عن سعيد � عبد الر� "»� عائشة، عن أ "yفضل، عن ا � "y ثنا داود ، قال: حد� Ó�øا �§

� فضل ا/. "yة: � .§

9 يقول : ا/. �Òعت رسول ا È : � "»ان، قال: قال �r أ � عف� "y مان eعى � "y رو q ب، عن سي� ا�

م، فقد "h ك من بعدي س� b§ ة، من م�ديÓ هذه ا/. ا ­ ، و من� � �iس ، تسعة من صلب ا5 eبعدي اثنا ع�

١. �Òمن ا �� � b� م فقد �wم �� � b� و من ، �Òبل ا استمسك �"

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 317، ح166 عن كفاية األثر.

حديث اول عمرو بن عثمان بن عفان از پدرش روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند كه نه نفرشان از صلب حسين مى باشند، و مهدى اين امت از ما است. هر كه بعد از من، به ايشان تمسك جويد، به ريسمان الهى چنگ زده و هر كه ايشان

را رها كند، خدا را رها كرده است.

Page 59: kefay new.indd

١١٦١١٧

9 �Òبت عن رسول ا e# � "y يد ب ما جاء عن ز "#: eع� � ة ا/ث�� � .§

صوص ع� ا/. Óالن � ��آنچه زيد بن ثابت از رسول خدا9در نصبر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

، قال: Ó� يمو«� � جعفر ا� "y �Òبو زرعة ١ عبد اثنا أ ، قال: حد� Óوهري ا5" �Òعبيد ا � "y د م� R � "y د

ثنا أ حد�

� �iيك، عن رك ef ثنا قري، قال: حد� � سعيد ا� "y ر q مان، عن � سلى� "y مسعود، عن مالك � "y د م� R ثنا حد�

ا رسول í8، فعاد � �iس سن و ا5 بت، قال: مرض ا5 e# � "y يد ان، عن ز � حس� "y ßبيع، عن القا � الر� "yت، و رب� ظل�

بع و ما أ ماوات الس� هم� رب� الس� ماء فقال: الل� � رفع يده إr الس� et ،لهما ا و قب� íخذ

9 فأ �Òا

ء دونك، و � e¼ ]نت الباطن ف

ء قبلك، و أ �

e¼ ]ل ف و�نت ا/.

ء، أ �

e¼ هم� رب� > ح و ما ذرت، الل� �# الر

ما بعافيتك و �wن� عل b§ نلك أ

سأ

اق و يعقوب، أ ñو إ اه�� افيل، و إY إ:" fئيل و مي?ئيل و إ رب� ج]"

تك. حذور :" وء و ا� Óما الس �wف ع ن ت�ت كنفك و حرزك، و أ b� علهما " b�

� �iس ، و وضع يده ع� صلب ا5 �Òا �rو � "yمام و ا Z/نت اسن فقال: أ � وضع يده ع� كتف ا5 et

ة � .§./ ك بê و #" س� b§ هم، من اسع قا§. ار و الت� ":

ة أ � .§

ة، تسعة من صلبك أ � .§

بو ا/.مام و أ Z/نت ا

فقال: أ

� درجاتنا. ة �� ن� � ا5" تê ¬ن معنا يوم القيامة، و ¬ن معنا �� ي� من ذر ٢ .9 �Òما بدعاء رسول ا bw ءا من عل� قال: ف]"

1) فى البحار: ( أبي ذرعة ) بالذال المعجمة.2) بحار األنوار، ج 36، ص: 317، ح167 عن كفاية األثر.

حديث اول قاسم بن حسان از زيد بن ثابت روايت كرده كه گفت: حسن و حسين(ع) بيمار شدند و رسول خدا(ص) از آن دو عيادت كرد و آن ها را در آغوش گرفت و بوسيد. سپس دست خود را به سوى آسمان بلند كرد و فرمود: خدايا! اى پروردگار آسمان هاى هفتگانه و آنچه بر آن سايه افكنده، و اى پروردگار بادها و آنچه به آن بيافريد، خدايا! اى پروردگار همه چيز! اول تويى و چيزى پيش از تو نيست، و باطن تويى و چيزى از تو پوشيده نيست! و اى پروردگار جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل، و اى خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب! از تو مى خواهم كه با عافيت خود بر دو فرزندم منت نهى، و آن دو را در تحت حراست و حفاظت خود قرار دهى،

و اين بيمارى و پيشامد را به رحمت خود از ايشان دور سازى. سپس دست بر شانه ى حسن گذاشت و فرمود: تو امام و پسر ولى خدايى! و دست بر صلب حسين گذاشت و فرمود: تو امام و پدر امامانى! نه نفر از صلب تو امامان نيكوكارند و نهمين نفر، قائم ايشان است. هر كه به شما و به امامان از نسل شما تمسك جويد، روز قيامت با ما

است؛ و در بهشت در درجات ما، با ما خواهد بود.زيد بن ثابت گويد: پس به دعاى رسول خدا(ص) بيمارى آن ها برطرف شد.

Page 60: kefay new.indd

١١٨١١٩

ا5ديث الثا«�

اق ñإ � "y مو¼ � "y مد الص� عبد � "y اه�� إ:" � ث�� حد� قال: لب، ط� ا� � "y �Òا عبد � "y د م� R ثنا حد�فيل عامر Óالط � "»

، عن أ � جب]� "y ، عن حك�� الغنوي � بك]� "y �Òعن عبد ا ، � "»

� أ ث�� ، قال: حد� Ó� eéا ìا

رة و قاتل � طالب قائد ال]" "»� أ "y Ó��9 يقول : ع �Òعت رسول ا È :بت، قال e# � "y يد ، عن ز b�واث � "y

ف خل من أ س[م، و خ]� Z/ا � �� Óاك � ع�� هو الش� �� Óاك ، الش� Yذول من خذ �R ه الفجرة، منصور من ن�

ة � .§رج ا/. � b� � �iس � و من صلب ا5 �Úبو سب

، و أ �ïو دمه د �ü مه 5 5 ، Ù��ع � ا«" Ä

أ بعدي و خ]�

ة.١ م�ديÓ هذه ا/. م ­ �wسعة، و م الت

ا5ديث الثالث

� عامر، "y د � أ "y د م� R � ث�� اوي٢ ، قال: حد� اض العجÓ�� الس� � في� "y د م� R �بو صا

ثنا أ و عنه قال: حد�

9 يقول : / �Òعت رسول ا È :بت، قال e# � "y يد ان، عن ز � حس� "y ßعن القا ، � �iك Óبيه، عن الرعن أ

ا ملئت جورا. Ü /ها عد.] �§ ، � �iس � رجل من صلب ا5 b� م�

مر أ

.نيا ح��b يقوم #" Óتذهب الد

٣٫7 � �iس اسع من صلب ا5 مام الت� Z/؟ قال: هو ا �Òقلنا: من هو #� رسول ا

� ٤و بغضنا نفاق.٥ �yنا د Ó9: حب �Òسناده قال: قال رسول ا Z و #"

امس ا5ديث ا�5

يد � �: � ث�� � خالويه، قال: حد� "y د م� R � "y اق ñإ � ث�� ، قال: حد� ازي سن الر� � ا5 "y ��ع � "y سن ثنا ا5 حد�

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 318، ح168 عن كفاية األثر.يباني ) راجع األمالي (للطوسي)، ل الش اوى ) يروى عنه ( أبو المفض د بن صالح بن فيض بن فياض العجلي الس 2) هو: ( أبو صالح محم

ص: 621، ح 18 و ص: 634، ح10.3) بحار األنوار، ج 36، ص: 318، ح169 عن كفاية األثر.

4) فى البحار: (حبنا إيمان )5) بحار األنوار، ج 36، ص: 318، ذيل ح169 عن كفاية األثر.

حديث دوم عامر بن واثله از زيد بن ثابت روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: على بن ابى طالب رهبر نيكوكاران و كشنده ى بدكاران است. هر كه او را يارى كند (از جانب خدا) يارى خواهد شد و هر كه ياريش نكند (از جانب خدا) يارى نخواهد شد. كسى كه درباره ى على شك كند در اسالم شك كرده، و بهترين كسى كه بعد از خود بر جاى مى گذارم و بهترين اصحابم، على است. گوشت او گوشت من و خون او خون من است، و پدر دو سبط (نوه) من

مى باشد و از صلب حسين، امامان نه گانه بيرون آيند و مهدى اين امت از ايشان است.

حديث سوم قاسم بن حسان از زيد بن ثابت روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: دنيا به آخر نمي رسد تا اينكه مردى از صلب حسين امر امت مرا در دست گيرد و دنيا را از عدل پر

كند همان گونه كه از ستم پر شده باشد.گفتيم: او كيست اى رسول خدا(ص)؟ فرمود: او نهمين امام از صلب حسين(ع) است.

و با سند حديث قبل از زيد بن ثابت روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: حب ما دين و كينه ما نفاق است [دين يعنى محبت ما و نفاق يعنى دشمنى ما].

حديث پنجم قاسم بن حسان از زيد بن ثابت روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: اى مردم! آيا شما را به بهترين مردم از جهت جد و جده راهنمايى نكنم؟ عرض كرديم: بفرمائيد اى رسول خدا. فرمود: ايشان حسن و حسين(ع) هستند، من جد آن ها سيد المرسلين هستم و جده آن ها خديجه بانوى زنان اهل بهشت است. آيا شما را به بهترين مردم از جهت پدر و مادر راهنمايى

نكنم؟ عرض كرديم: بفرمائيد اى رسول خدا.

ا5ديث الرابعحديث چهارم

Page 61: kefay new.indd

١٢٠١٢١

� "y يد ان، عن ز � حس� "y ßبيع، عن القا � الر� "y � �iك Óيك، عن الر ef � ث�� ، قال: حد� Óي مان الب� � سلى� "y

ة؟ قلنا: ب� #� اس جدا و جد� الن� ê ع� خ]� Óدل / أ

اس، أ الن� ef9: معا �Òبت، قال: قال رسول ا e#

. �Òرسول ا /

ة. أ ن� هل ا5"

دة نساء أ ة سي " ما خد�� bh � و جد� �iرسل د ا� ا سي í Óجد �#

، أ � �iس سن و ا5 قال: ا5

. �Òما؟ قلنا: ب� #� رسول ا و أ "#

اس أ الن� ê ع� خ]� Óدل

أ

ê ع� Óدل / أ

. أ � �i دة نساء العا( ما فاطمة سي Ó­

� طالب و أ "»

� أ "y Ó��ا ع íبو

، أ � �iس سن و ا5 قال: ا5

. �Òة؟ قلنا: ب� #� رسول ا �q ا و q اس الن� خ]� اس، أ ا الن� Ó�h

� طالب. أ "»

� بنت أ مÓ ها«�

ما أ bw �q طالب١ و � "»

� أ "y هما جعفر Óq ، � �iس سن و ا5 قال: ا5

. �Ò؟ قلنا: ب� #� رسول ا bYاس خا/ و خا الن� ê ع� خ]� Óدل/ أ

.9 �Òينب بنت رسول ا ما ز bwو خال �Òرسول ا � "y ßما القا ì8، خا � �iس سن و ا5 قال: ا5 7 � �iس ه ليخرج من صلب ا5 � . و إن� �iع "

اس أ [ئكة و الن� و ا� �Òقال: ع� قاتلهما ٢ لعنة ا � et

خلفه. �tمر � "yا Åعي � ذي يص� ة، ال� م�ديÓ هذه ا/. ا ­ لقسط، و من� امون #" مناء معصومون قو�

ار أ ":

ة أ � .§

أ

؟ �Òقلنا: من هو #� رسول ا .] م، §� Ó�hد ­ اسع الت� و ار ":

أ ة � .§

أ � �iس ا5 من صلب تسعة ، � �iس ا5 من صلب اسع الت� هو قال:

ا.٤ ا ملئت جورا و ظ Ü /رض٣ قسطا و عدا/.

فيل . Óبو الطان و أ � حس� "y ßبت، روى عنه: القا e# � "y يد و هذا ز

يار ابن أبي طالب ) 1) فى البحار: ( جعفر الط2) فى البحار: ( ثم دمعت عينا رسول اهللا فقال: على قاتلهم )

نيا ) 3) فى البحار: ( يمأل الد4) بحار األنوار، ج 36، ص: 319، ح170 عن كفاية األثر.

فرمود: ايشان حسن و حسين(ع) هستند، پدرشان على بن ابى طالب و مادرشان فاطمه بانوى زنان عالميان است. آيا شما را به بهترين مردم از جهت عمو و عمه راهنمايى نكنم؟

عرض كرديم: بفرمائيد اى رسول خدا.فرمود: ايشان حسن و حسين(ع) هستند، عمويشان جعفر بن ابى طالب (جعفر طيار) و عمه شان ام هانى دختر ابو طالب است. اى مردم! آيا شما را به بهترين مردم از جهت دايى و

خاله راهنمايى نكنم؟ عرض كرديم: بفرمائيد اى رسول خدا.فرمود: ايشان حسن و حسين(ع) هستند، دايى آن ها قاسم پسر رسول خدا و خاله شان زينب

دختر رسول خدا است.سپس فرمود: لعنت خدا و همه ى فرشتگان و مردمان بر قاتل آن ها باد. و از صلب حسين(ع) امامان نيكوكار و امين و معصوم كه قائم به قسط هستند بيرون آيند؛ و مهدى اين امت از ما

است، همان كه عيسى بن مريم(ع) پشت سرش نماز مى خواند.عرض كرديم: اى رسول خدا او كيست؟

فرمود: او نهمين نفر از صلب حسين است. نه نفر از صلب حسين امامان نيكوكارند و نهمين نفر، مهدى ايشان است كه زمين را از عدل و داد پر كند، همان طور كه از ظلم و جور پر شده باشد.

اين صحابه پيامبر(ص) زيد بن ثابت است كه بزرگانى چون: قاسم بن حسان و ابو طفيل از او روايت كرده اند.

Page 62: kefay new.indd

١٢٢١٢٣

9 � "� عن الن� bر�� أ "y يد ب ما جاء عن ز "#

: eع� � ة ا/ث�� � .§صوص ع� ا/. Óالن � ��

آنچه زيد بن ارقم از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

� عبد "»� أ "y د م� R � �iس بو ا5

ثنا أ ، قال: حد� Ó � زا � سعيد ا�5 "y د م� R � "y � �iس ا5 �Òبو عبد ا

ثنا أ حد�

، � نع�� "»، عن أ � ع�� "y مندل � ث�� ، قال: حد� Ó �ëم اعيل ال]" Èإ � "y د م� R � ث�� ١ ، قال: حد� Óسدي

Ó ا/. � الكو�� �Òاليفة مام و ا�5 Z/نت ا

7: أ 9 يقول لع�� �Òعت رسول ا È :قال ، bر�

� أ "y يد د، عن ز � ز#� "y د م� R عن

ة معصومون و � .§� أ �iس ة، و تسعة من صلب ا5 ن� هل ا5"

دا شباب أ بعدي، و ابناك هذان إمامان و سي

هل البيت.نا أ م قا§. �wم

بعة. رن أ ، و �� �# كب غ]� � القيامة را ، ليس �� Ó��قال: #� ع � et

؟ ، من � �Òرسول ا �# � ï� و أ "»

نصار فقال: فداك أ

فقام إليه رجل من ا/.� العضباء، bق� زة ع� #� � � عقرت، و � b� ال� �Òقة ا � صا� ع� #� ��

اق، و أ ال]" �Òة ا #� ع� داب�

قال: أ

. �Òد رسول ا م� R �Òإ/� ا Yمد، ينادي: / إ ة و بيده لواء ا5 ن� قة من نوق ا5" � عÙ�� ع� #� ��و أ

م ملك من بطنان "wو حامل عرش، فيجي�Ù مرسل، أ و ن�"

ب، أ ون: ما هذا إ/� ملك مقر� Óفيقول ا/ دمي

يق د �Ù مرسل، و / حامل عرش، هذا الص ب، و / ن�" ، ليس هذا ملك مقر� � �i ا/ دمي eالعرش: #� مع�� طالب.٣ "»

� أ "y Ó��٢ ع ك]"

ا/.

د بن عون الكوفي األسدي ) راجع: رجال النجاشي، ص: 373 . د بن جعفر بن محم 1) هو: ( محم2) فى البحار زيادة: ( و الفاروق األعظم )

3) بحار األنوار، ج 36، ص: 319، ح171 عن كفاية األثر.

حديث اول محمد بن زياد از زيد بن ارقم روايت كرده كه گفت: از رسول خدا(ص) شنيدم كه به على(ع) مى فرمود: تو امام و جانشين بعد از من هستى و فرزندانت حسن و حسين(ع) امام و سرور جوانان اهل بهشت هستند، و نه نفر از صلب حسين امامان معصوم بوده و قائم ما اهل بيت از

ايشان است.سپس فرمود: اى على! در قيامت غير از ما سواره اى نيست؛ و ما چهار نفر هستيم.

پس مردى از انصار برخاست و عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت اى رسول خدا! آن سوارها چه كسانى هستند؟

فرمود: من بر براق، و برادرم صالح بر ناقه خدا كه پى شد، و عمويم حمزه بر شتر عضباى من و برادرم على بر شترى از شترهاى بهشت سوار است، در حالى كه لواى حمد را در دست

دارد و ندا مى دهد: ال اله اال اهللا، محمد رسول اهللا.پس آدميان گويند: اين منادى يا فرشته مقرب است، يا پيامبرى مرسل، يا حامل عرش؟

و فرشته اى از درون عرش پاسخ دهد: اى آدميان! اين منادى نه فرشته مقرب است و نه پيامبر مرسل و نه حامل عرش، بلكه او صديق اكبر، على بن ابى طالب(ع) است.

Page 63: kefay new.indd

١٢٤١٢٥

ا5ديث الثا«�

� عبد "y د م� R � "y د � أ ث�� ، قال: حد� Óوفري � � ال]" �iس � ا5 "y د م� R ثنا سن، قال: حد� � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

، bر�� أ "y يد ان ١ ، عن ز � حس� "y يد ش، عن ز q

يك، عن ا/. ef قرضة، عن � "y د م� R جعفر، عن � "y �Òا

دا شباب وصياء، و ابناك سيد ا/. نت سي

� طالب7: أ "»

� أ "y ��9 يقول لع �Òعت رسول ا È :قال

� �� � .yرت لك ضغا �µ Óسعة، فإذا مت ة الت � .§ عز� و جل� ا/. �Òرج ا � �� � �iس ة، و من صلب ا5 ن� هل ا5"

أ

ك٢ .٣ نعونك حق� مالئون عليك و §� bصدور قوم، يى

ا5ديث الثالث

م عليا ٤ 9 إ/� ببغ�� �Òد رسول ا ä �ع � �iنافق ا نعرف ا� قال: ما كن� bر�� أ "y يد سناده عن ز Z و #"

و ولده:.٥

ا5ديث الرابع

� Ó ـ _" � b� � صدقة الر� "y د م� R ثنا � مو¼، قال: حد� "y ثنا هارون � ع�� ;، قال: حد� "y � �iس ثنا ا5 حد�

� "y داهر � "y ر q � "y ثنا داود د، قال: حد� � أ "y �Òن عبد ا بو عبد الر�

� أ ث�� ، قال: حد� � "»

ثنا أ ـ قال: حد�

، bر�� أ "y يد û، عن ز Óالض � "»

، عن أ �Òعبيد ا � "y سن سود، عن ا5

� ا/. "»� أ "y �صا � ث�� ب٦، قال: حد� سي� ا�

� ذي / يستغ�� ال� �Ò٧ بتقوى ا êوصيث�� عليه: أ

و أ �Òد ا 9 فقال بعد ما �Òقال: خطبنا رسول ا

، � �iالباق � و مص]� �i وت سبيل العا( ن ا�وا أ نيا، و اع Óالد � قوى هدي �� لت� عنه العباد، فإن� من رغب #"

نيا Óجة، و الد "h �< يل >� نعمة، و يقشع � ة، و :� دم >� لذ� �h ، � �iب ار ìاق ا � و / يعجزه 5 �iقيم تطف ا� � ��

1) و الظاهر أن الصحيح: ( يزيد بن حيان )، ألنه الراوى عن ( زيد بن أرقم ) و يروى عنه ( سليمان بن مهران األعمش ) راجع: الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 6، ص: 236 و تاريخ اإلسالم، الذهبي، ج 5، ص: 118 .

2) فى البحار: ( و يمنعونك حقك و يتمالون عليك ).3) بحار األنوار، ج 36، ص: 320، ح172 عن كفاية األثر.

4) فى البحار: ( علي بن أبي طالب )5) بحار األنوار، ج 36، ص: 320، ذيل ح172 عن كفاية األثر.

6) فى البحار: ( داود بن زاهر بن المسيب ).7) فى البحار: ( أوصيكم عباد اهللا )

حديث دوم زيد بن حسان از زيد بن ارقم روايت كرده كه گفت: از رسول خدا(ص) شنيدم كه به على بن ابى طالب(ع) مى فرمود: تو سيد اوصيايى و دو فرزندت سيد جوانان اهل بهشتند؛ و خداوند عز و جل از صلب حسين امامان نه گانه را بيرون مى آورد. پس زمانى كه من از دنيا بروم كينه هاى نهفته در سينه ى مردانى بر تو آشكار شود، و بر عليه تو جمع گردند و همكارى كنند و مانع از

رسيدن تو به حقت شوند.

حديث سوم رسول زمان در ما گفت: كه كرده روايت ارقم بن زيد از قبل حديث سند همان به و

خدا(ص) منافقين را از كينه ى ايشان نسبت به على(ع) و فرزندان او مى شناختيم.

حديث چهارم ابو ضحى از زيد بن ارقم روايت كرده كه رسول خدا(ص) براى ما خطبه خواند و بعد از حمد و ثناى الهى فرمود: شما را به تقوا از خدايى سفارش مى كنم كه بندگان از او بى نياز نيستند، به راستى هر كه به تقوى رغبت نمايد در دنيا هدايت يابد، و بدانيد كه مرگ راه همه ى عالميان و منزل باقيماندگان است، زندگان را به سرعت برگيرد، و به هم پيوستن فراريان از آن، او را ناتوان نكند. مرگ هر لذتى را نابود و هر نعمتى را زائل و هر شادى و زيبايى را از ميان ببرد، و دنيا سراى نابودى است و اهلش بايد آنرا ترك كنند، و آن شيرين و سبز و خرم است و خود را براى خواهان خود، آراسته است. خدايتان رحمت كند! پس با بهترين توشه اى كه ميسر است از دنيا كوچ كنيد، و بيش از حد كفايت از آن طلب نكنيد، و چشمان خود را به

آنچه خوش گذرانان از آن بهره مند شده اند، خيره نكنيد.آگاه باشيد كه دنيا به زشتى گرائيده و پشت كرده و رفتنى است و اعالم وداع نموده، و بدانيد

كه آخرت روى آورده و (نشانه هايش) آشكار شده است.اى مردم! گويا كنار حوض (كوثر) ايستاده ام و آن دسته از شما را كه بر من وارد مى شوند نظاره مى كنم، و عده اى را عقب مى رانند، من مى گويم: پروردگارا! اينها از من و از امت من هستند.

Page 64: kefay new.indd

١٢٦١٢٧

ما �[ � "� �Òا ê ا ر �wلوا ع bالب، فار� ت للط� ل� b� ة قد حلوة خ�� [ء، و �� ا ا5" �wهلها م دار الفناء و /.

/فون، أ b[ ع به ا� ا إr ما مت �wف êعين

وا أ Óد b§ / من الب[غ، و e[ك

ا أ �wاد، و / تطلبوا م ö من الز� �� ��

[ع. ط قبلت #"/ و إن� ا/ خرة قد رحلت١ و أ

ت و اخلولقت و آذنت بوداع، أ د:"

رت و أ نيا قد تنك� Óإن� الد

� و قول: #� رب م��، فأ � س دو«� �#

ر أ ، و سيؤخ� êد ع��� من نظر ما :�

وض أ � ع� ا5

�»اس، ¬. الن� efمعا

م. "hعقاجعون ع� أ حوا بعدك :� ما :" �Òلوا بعدك؟ و ا q ا . فيقال هل شعرت §" � b� م�

من أ

ة � .§م، و � ا/. þق� م ق و ا5 م مع ا5 � �hا، فإ � خ]� bهل بي�

� و أ b» b[ع � �� �Òا êوصي

اس، أ الن� efمعا

عصومون. مناء ا� اشدون بعدي و ا/. الر�

ة بعدك؟ � .§ ÿ ا/. �Òاس فقال: #� رسول ا � العب� "y �Òفقام إليه عبد ا

ة.٢ م�ديÓ هذه ا/. م ­ �wو م ، � �iس ائيل و حواري عيÅ، تسعة من صلب ا5 fإ � قال: عدد نقباء ب��

. û Óبو الضان و أ � حس� "y يد د و ز � ز#� "y د م� R :روى عنه ، bر�

� أ "y يد و هذا ز

1) فى البحار: ( قد حلت )2) بحار األنوار، ج 36، ص: 320، ح173 عن كفاية األثر.

گفته شود: آيا فهميدى كه ايشان بعد از تو چه كردند؟ به خدا سوگند پس از تو همواره به رفتار پدران خود بازگشتند.

اى مردم! شما را درباره ى عترت و اهل بيتم به نيكى سفارش مى كنم، كه ايشان با حق و حق با ايشان است و آن ها امامان راشدين بعد از من هستند و امين و معصومند.

پس عبداهللا ابن عباس برخاست و گفت: اى رسول خدا! امامان بعد از شما چند نفر هستند؟حسين صلب از نفرشان نه كه عيسى، حواريون و اسرائيل بنى نقيبان عدد به فرمود:

مى باشند، و مهدى اين امت از ايشان است.اين صحابه پيامبر(ص) زيد بن ارقم است كه بزرگانى چون: محمد بن زياد و زيد بن حسان

و ابو ضحى از او روايت كرده اند.

Page 65: kefay new.indd

١٢٨١٢٩

� زرارة "y سعدمامة أ

� أ "»

ب ما جاء عن أ "#

ة : � .§صوص ع� عدد ا/. Óالن � �� 9 � "� عن الن�

آنچه ابو امامه از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

سن � ا5 "y جعفر � "y سن � ا5 "y جعفر � "y د م� R � "y جعفر �Òبو عبد اثنا أ ل، قال: حد� فض� بو ا�

ثنا أ حد�

� جعفر، قال: "y ¼خيه مو� جعفر، عن أ "y اق ñإ � ث�� � طالب7، قال: حد� "»

� أ "y ��ع � "y سن � ا5 "y

يت مكتو#"ماء رأ � إr الس� ا عرج «" �� :9 �Òمامة، قال: قال رسول ا

� أ "»

، عن أ Óجلح الكندي

ثنا ا/. حد�سن و � بعده ا5 et ، ته بع�� دته بع�� و ن� ي�

، أ �Òد رسول ا م� R �Òإ/� ا Yور: / إ Óلن ع� ساق العرش #"

� ة، اث�� ج� سن و ا5 � ـ و جعفرا و مو¼ و ا5 �iت دا ـ مر� م� R دا و م� R يت عليا عليا عليا و، و رأ � �iس ا5

ور. Óلن "# ا� مكتو#" eع�خيار من

ة بعدك و ا/. � .§د، � ا/. م� R �# :؟ فنوديت � م «" bwقد قرن � �yذ سا�ï من هؤ/ء ال�

فقلت: #� رب أ

تك.١ ي� ذر

ا5ديث الثا«�

� يونس، "y د � أ ث�� ، قال: حد� Ó� فوا«� د الص�

� أ "y د م� R �Òبو عبد ا

� أ ث�� د، قال: حد� م� R � "y Ó��ع � ث�� حد�

ة � .§9: ا/. �Òمامة، قال: قال رسول ا

� أ "»

، عن أ ßعن القا ، ب]� Óالز � "y ائيل، عن جعفر fإ � ث�� قال: حد�

م.٢ �wم Óهدي ، و ا� � �iس هم من قريش، تسعة من صلب ا5 Óm eبعدي اثنا ع�

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 321، ح174 عن كفاية األثر.

2) بحار األنوار، ج 36، ص: 321، ح175 عن كفاية األثر.

حديث اول اجلح كندى از ابو امامه روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: زمانى كه مرا به آسمان بردند، ديدم با نور بر ساق عرش نوشته شده: ال اله اال اهللا، محمد رسول اهللا، او را به وسيله ى على تقويت كرده و به وسيله ى او ياريش نمودم؛ و بعد از او نام حسن و حسين بود، و سه مرتبه نام على و دو مرتبه نام محمد، و جعفر و موسى و حسن و حجت(ع) را ديدم، دوازده نام كه

با نور نوشته شده بود.عرض كردم: پروردگارا! اينها نام هاى چه كسانى است كه قرين و همراه نام من كرده اى؟

به من ندا شد: اى محمد! ايشان امامان بعد از تو و برگزيدگان از ذريه ى تو هستند.

حديث دوم قاسم بن عبد الرحمن از ابو امامه روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: امامان بعد از من دوازده نفرند كه همه از قريش هستند. نه نفر آن ها از صلب حسين مى باشند و مهدى از

ايشان است.

Page 66: kefay new.indd

١٣٠١٣١

ا5ديث الثالث

ثنا ، قال: حد� Óوفري � � ع�� ال]" "y � �iس ثنا ا5 ، قال: حد� Óي �Ó الب� نا«. ìد ا م� R � "y وهبان � "y د م� R � ث�� حد� � "»

اش، عن أ � عي� "y بكر � "»

ة ١، عن أ � نو:� "y مسمر � �» خ]"

� يعقوب، قال: أ "y اد اس، عن عب� � العب� "y Ó��ع

ا، و ق من� ا5 .tيقوم قا �bاعة ح� 9: / تقوم الس� �Òمامة، قال: قال رسول ا� أ "»

، عن أ � "� مان الض� سلى�

ائتوه و لو �Òعباد ا �Òا �Òف عنه هلك، فا ل� � b� ا و من " ن تبعه �� �Î ، Y عز� و جل� �Òذن ا. �# � �iذلك ح

. �Òه خليفة ا لج، فإن� ع� الث�؟ ê 9، م�b يقوم قا§. �Òقلنا: #� رسول ا

٢. � �iس اسع من صلب ا5 نيا هرجا و مرجا، و هو الت� Óقال: إذا صارت الد

1) فى البحار: ( ميمون بن أبي ثويرة )، و الصحيح: ( منصور بن أبي نويرة )، يروى عن ( أبي بكر بن عياش ) و يروى عنه ( عباد بن يعقوب )، راجع: األمالي (للصدوق)، ص:364، ح5 و ص:474، ح9 .

2) بحار األنوار، ج 36، ص: 322، ح176 عن كفاية األثر.

حديث سوم ابو سليمان ضبى از ابو امامه روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: قيامت بر پا نشود تا اينكه قائم بر حق ما قيام كند، و آن زمانى است كه خداوند عز و جل به او اجازه دهد. پس هر كه از او پيروى كند نجات يابد، و هر كه از او روى گرداند هالك شود. خدا را، خدا را، اى

بندگان خدا! خود را به او برسانيد اگر چه روى برف راه رويد كه او خليفه خداست.گفتيم: اى رسول خدا(ص)! قائم شما چه زمانى قيام خواهد كرد؟

فرمود: آنگاه كه دنيا هرج و مرج شود، و او نهمين فرزند از صلب حسين(ع) است.

Page 67: kefay new.indd

١٣٢١٣٣

9 � "� سقع عن الن�� ا/. "y b�ب ما جاء عن واث "#

ة: � .§صوص ع� عدد ا/. Óالن � ��

ول ا5د يث ا/.

، � �Ðعتبة القا � "y Ó��سن ع بو ا5� أ ث�� ، قال: حد� Óزكر#�� البغدادي � "y عا�� بو الفرج ا�

� أ �Ðالقا �# خ]"

أ

اد � شد� ث�� � معاوية، قال: حد� "y مروان � "y �Òثنا عبد ا ، قال: حد� Óنصارياق ا/. ñإ � "y ¼ثنا مو قال: حد�

سقع، قال: � ا/. "y b�عن واث ، b�عب � "»

� أ "y اه�� � إ:" ث�� قدس ـ قال: حد� هل بيت ا�

ن ـ من أ � عبد الر� "y

، ن� عظيمة: عند الوفاة، و الق]" ìهوا� سبع مواطن، أ فع �� �# � bهل بي�

� و حبÓ أ 9: ح�" �Òقال رسول ا

حب� � و أ �� حب�

ن أ �Î ،اط ان، و عند ال� � �[ ساب، و عند ا( شور، و عند الكتاب، و عند ا5 Óو عند الن

م من بعدي، فنحن شفعاؤه يوم القيامة. "h و استمسك � bهل بي�أ

م و اقتدى � "wحن أ �Î ، eة بعدي اثنا ع� � .§

م؟ قال: إن� ا/. "h فكيف ا/ستمساك ، �Òفقيل: #� رسول ام ضل� و غوى.١ �wف ع ل� � b� ا، و من " م فاز و �� "h

ا5ديث الثا«�

، Ó � ازيÓ الكو�� د الر� م� R � "y جعفر � "y د م� R اس بو العب�ثنا أ ، قال: حد� Ó� يبا«� الش� �Òعبد ا � "y د م� R �# خ]"

أ

قري، د ا� م� R � "y د Ó و أ و¼� Óد الط

بو أ

� أ ث�� د، قال: حد� م� R � "y ن � عبد الر� "y د م� R � ث�� قال: حد�

، عن عتبة Ó�ïا ٢ الش� �� �� � "y ثنا حرام ، قال: حد� � �iس � ا5 "y ثنا داود ، قال: حد� � " �� � "y د م� R ثنا قا/: حد�

تنا حب� ان إ/� §" �§ Z/ا Ó b9: / ي� �Òسقع، قال: قال رسول ا� ا/. "y b�عن مكحول، عن واث ، � ð Óان الس � �wت � "y

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 322، ح177 عن كفاية األثر.2) فى البحار: ( خرام بن نجي )

حديث اول ابراهيم بن ابى عبله از واثلة بن اسقع روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: دوست داشتن من و اهل بيتم در هفت جا كه ترس و وحشت بزرگى به همراه دارند، سودمند است: هنگام مرگ، و در قبر، و زمان بر انگيخته شدن، و وقتى كه نامه ى اعمال را به دست اشخاص دهند، و زمان محاسبه ى اعمال، و هنگامى كه پاى ميزان روند، و وقت عبور از صراط. پس هر كه مرا و اهل بيت مرا دوست بدارد و بعد از من به آن ها تمسك جويد، ما شفيعان او در روز

قيامت خواهيم بود.به حضرت عرض شد: اى رسول خدا (ص) تمسك جستن به آن ها چگونه است؟

فرمود: امامان بعد از من دوازده نفرند؛ هر كه آن ها را دوست بدارد و به ايشان اقتدا كند رستگار شده و نجات يافته، و هر كه از ايشان روى گرداند، گمراه شده و به راه هالكت

رفته است.

حديث دوم مكحول از واثلة بن اسقع روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: ايمان تام نشود مگر با محبت ما اهل بيت، و خداوند تبارك و تعالى به من سفارش كرده كه ما اهل بيت را دوست نمى دارد مگر مؤمن با تقوا، و دشمن نمى دارد مگر منافق اهل شقاوت، پس خوشا به حال كسى

كه به من و به امامان مطهر از ذريه ى من تمسك جويد.

آنچه واثله بن اسقع از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

Page 68: kefay new.indd

١٣٤١٣٥

عرض شد: اى رسول خدا(ص)! امامان بعد از شما چند نفر هستند؟ فرمود: به عدد نقيبان بنى اسرائيل.

حديث سوم مكحول از واثلة بن اسقع روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: هنگامى كه مرا به آسمان بردند و به سدرة المنتهى رسيدم، پروردگارم مرا ندا كرد و فرمود: اى محمد!

عرض كردم: لبيك سرورم! فرمود: من هيچ پيامبرى را نفرستادم كه روزگارش سپرى شود مگر اينكه وصيش را براى ادامه ى امر بعد از خودش اقامه كرد. تو نيز على بن ابى طالب(ع) را امام و وصى بعد از خودت قرار ده كه من، شما را از يك نور آفريدم و امامان راشدين را از نور شما دو نفر آفريدم. اى

محمد! آيا دوست دارى آن ها را ببينى؟ عرض كردم: آرى پروردگارا! فرمود: سرت را بلند كن. پس سرم را بلند كردم، و خودم را در برابر انوار امامان بعد از

خودم ديدم كه دوازده نور بودند. عرض كردم: پروردگارا! اينها انوار كيست؟

فرمود: انوار امامان امين و معصوم بعد از تو هستند.

حديث چهارم خالد بن معدان از واثلة بن اسقع روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: اهل بيت مرا به منزله ى سر نسبت به بدن و به منزله ى دو چشم نسبت به سر قرار دهيد، و به درستى كه سر

بدون چشم راه خويش را نمى يابد؛ بعد از من به آن ها اقتدا كنيد تا هرگز گمراه نشويد.از ايشان درباره ى امامان پرسيديم؟

فرمود: امامان بعد از من، از عترت من ـ يا فرمود: از اهل بيت من ـ به عدد نقيبان بنى اسرائيل هستند.

و اين صحابه پيامبر(ص) واثلة بن اسقع است كه بزرگانى چون: مكحول و خالد بن معدان و ابراهيم بن ابى عبله از او روايت كرده اند.

، و / يبغضنا إ/� à � b¡هل البيت إ/� مؤمن تنا أ Óب ه / �� ن�

د إ��r أ ä rتبارك و تعا �Òهل البيت، و إن� ا

أ

. � b� ي� ار من ذر µة ا/. � .§

./ � و #" ك «" س� b§ ن � ، فطو«" à � b¡منافق شائيل.١ fإ � ة بعدك؟ قال: عدد نقباء ب�� � .§

، ف± ا/. �Òفقيل: #� رسول اا5ديث الثالث ل u � "y ��ع � "y ثنا جعفر � مو¼، قال: حد� "y ثنا هارون د، قال: حد� م� R � "y سن � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�ثنا ، قال: حد� Ó� مدا«� ìعا� ا � "y وب Óي

ثنا أ ، قال: حد� Óروزي ارث ا� � ا5 "y Ó��ثنا ع ، قال: حد� Óوري Óاق الد ق� الد�

ا 9 يقول: �� �Òعت رسول ا È :سقع، يقول� ا/. "y b�يد، عن مكحول، عن واث � � غياث، عن :� "y حفص

دي. يك سي د، فقلت: لب� م� R �# :فقال Y]٢ جل� ج � � ر«" دا«� �# ، bن� ماء و بلغت سدرة ا� � إr الس� عرج «"

� طالب "»� أ "y ���ه، فاجعل ع مر من بعده وصي�

./ قام #"مه إ/� أ ��#

رسلت نبيا فانقضت أ

� ما أ

قال: إ«�ن

بÓ أ b�

ا، أ Üنوار

� من أ �yاشد ة الر� � .§

ا من نور واحد، و خلقت ا/. � خلقت� � بعدك، فإ«� �Ðمام و الو Z/ا

. د؟ قلت: نعم #� رب م� R �# �ا b: نورا. eة بعدي اثنا ع� � .§

نوار ا/. ."# �#

¼� فإذا أ

سك، فرفعت رأ

قال: ارفع رأ

مناء معصومون.٣ ة بعدك أ � .§

نوار ا/.؟ قال: أ نوار من ��

قلت: #� رب أ

ا5ديث الرابع ثنا ، قال: حد� Óوفري � � ع�� ال]" "y � �iس ثنا ا5 � سعيد، قال: حد� "y د م� R � "y � �iس ا5 �Òبو عبد ا

#� أ خ]"

أ

ثنا ثور � يونس، قال: حد� "y Åثنا عي سن، قال: حد� � ا5 "y Ó��ثنا ع ، قال: حد� Óنصارياق ا/. ñإ � "y ¼مو

� bهل بي�لوا أ � �:

9: أ �Òسقع، قال: قال رسول ا

� ا/. "y b�معدان، عن واث � "y يد ـ عن خالد � �: � "yا � ـ يع��م "h اقتدوا ، � �iلعين تدي إ/� #" �h / س

أ س، و إن� الر�

أ � من الر� �iالعين bY � �[ سد، و §" س من ا5"

أ bY الر� � �[ "§

وا. Óمن بعدي لن تضلائيل .٤ fإ � � ـ عدد نقباء ب�� bهل بي�

و قال: من أ

� ـ أ b» b[ة بعدي من ع � .§

ة، فقال: ا/. � .§لنا عن ا/.

فسأ

. b�عب � "»� أ "y اه�� � معدان و إ:" "y سقع، روى عنه: مكحول و خالد

� ا/. "y b�و هذا واث

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 322، ح178 عن كفاية األثر.2) كلمة ( ربي ) لم ترد فى البحار.

3) بحار األنوار، ج 36، ص: 323، ح179 عن كفاية األثر.

4) بحار األنوار، ج 36، ص: 323، ح180 عن كفاية األثر.

Page 69: kefay new.indd

١٣٦١٣٧

يد � ز "y نصاري خالد وب ا/. Óي

� أ "»

ب ما جاء عن أ "#

: eع� � ة ا/ث�� � .§صوص ع� ا/. Óالن � �� 9 � "� عن الن�

آنچه ابو ايوب انصاري از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

د م� R ثنا ، قال: حد� Óمرقندي الس� � نع�� "y د م� R � "y حيدر � ث�� ، قال: حد� Ó� يبا«� ل الش� فض� بو ا�#� أ خ]"

أ

� "y ة � س "y س � عبيدة، عن إ#� "y ¼عن مو ، وري خت، عن سفيان الث� Óالس � "y مسعود، عن يوسف � "yد نبياء، و عÙ�� سي

د ا/. #� سي9 يقول: أ �Òعت رسول ا È :قال ، نصاري

وب ا/. Óي� أ "»

كوع، عن أ

ا/.ديÓ هذه ا ­ 7، و من� � �iس عصومون من صلب ا5 ة ا� � .§

ا ا/. سباط، و من� ا/. وصياء، و سبطاي خ]�

ا/.ة. م�

ا/.ة بعدك؟ � .§

ÿ ا/. �Òفقال: #� رسول ا Ù� عرا«"فقام إليه أ

ائيل.١ fإ � سباط و حواري عيÅ و نقباء ب��قال: عدد ا/.

ا5ديث الثا«�

د ثنا أ ، قالوا: حد� Óازي سن الر� � ا5 "y ��ع � "y سن � زكر#�� و ا5 "y عا�� و ا� �Òعبد ا � "y د م� R �# خ]"

أ

� منيع، "y د ثنا أ ، قال: حد� Ó � � ورطا الكو�� "y Åعي � "y د

� أ "y د م� R � ث�� � سعيد، قال: حد� "y د م� R � "y

مل، خرج ا ¬ن يوم ا5" اؤ#� من عبد القيس، قالوا: �� ثنا مشيختنا و ع � هارون، قال: حد� "y يد � عن :�� طلحة و �y

ة، فنادى: أ ودج بنو ضب� ì حاطت #"

� و قد أ �i ف� � الص� �iوقف ب �bطالب7 ح� � "»

� أ "y Ó��ع

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 323، ح181 عن كفاية األثر.

حديث اول اياس بن سلمة بن اكوع از ابو ايوب انصارى روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى-

فرمود: من سيد انبياء و على سيد اوصياء و دو سبط من بهترين سبط هايند، و امامان معصوم از صلب حسين(ع) از ما هستند، و مهدى اين امت از ما است.

در اين هنگام عربى باديه نشين برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا! امامان بعد از شما چند نفر هستند؟

فرمود: به عدد سبط ها(ى يهود) و حواريون عيسى(ع) و نقيبان بنى اسرائيل هستند.

حديث دوم يزيد بن هارون گويد: بزرگان و عالمان ما از قبيله ى [عبد القيس] براى ما چنين روايت كرده اند: در روز جنگ جمل على بن ابى طالب(ع) از سپاه بيرون رفت و ميان دو لشكر ايستاد ـ در حالى كه قبيله ى [ بنى ضبه] كجاوه (عايشه) را در بر گرفته بودند ـ و صدا زد: طلحه و

زبير كجايند؟ پس زبير پيش آمد و هر دو حركت كردند و بين دو لشكر به هم رسيدند.امير المومنين(ع) فرمود: زبير! چه چيز تو را به اين كار وادار كرد؟ گفت: خون خواهى

عثمان.

Page 70: kefay new.indd

١٣٨١٣٩

لك ع� هذا؟ قال: ذي ما ال� ب]� . فقال: #� ز � �i ف� � الص� �iالتقيا ب �bرجا ح� � �× ، ب]� Óالز Y ز ؟ ف]" ب]� Óالز � �yأ

مان. eلب بدم عى الط� 9 �Òبياضة، فاستقبلنا رسول ا � � ب�� ا �� ما تذكر يوما كن�

مان، أ eو/#� بدم عى

أ �Òفقال7: قاتل ا

،١ زهوه كه b[ي / عليا إن� �Òرسول ا �# فقلت: ، ��rإ كت �Ä و إليك فضحكت عليك، ك مت� هو و . Y Öنت ظا

ك لتقات� يوما و أ فقال7: ما به زهو، و لكن�

و العار. ì ه رجع ا/ ن؟ إن�قال: نعم، و لكن كيف أ

ار. تمع عليك العار و الن� " ن ��لعار قبل أ قال: ارجع #"

؟ bة؟ قال: م� ن� "5 "# 9 �Òرسول ا �r د eu ار و قد دخل الن�

قال: كيف أ

ة e9 يقول: ع� �Òع رسول ا È ه ن�� خ[فته، أ ان �� � عف� "y مان eث عى د يد �� � ز "y عت سعيد È :قال

ة. ن� � ا5" ��؟ efن العا �Î :عد� تسعة، قال �bو طلحة، ح� �#

مان و أ eر و عى q بو بكر و

ة؟ قال: أ eقال: و من الع�

نت. قال: أ

� � حبي�" ث�� ، و لقد حد� � �yاحد ابك من ا5" Ä#� فلك و /.

ا أ م�

ة، و أ ن� "5 "# �r دت

eu نت فقدا أ م�

قال: أ

ابوت ، ع� ذلك الت� ح�� سفل درك ا5"� أ ر �� بوت من #� b# � م �� bhن ذكر �B 9 قال: إن� سبعة �Òرسول ا

خرة. رفعت تلك الص� ح�� هل ا5" عز� و جل� عذاب أ �Òراد ا

رة إذا أ �Ä

و هو يقول: ب]� Óقال: فرجع الز

� �iذ ح ـ ق� م بيك ا5ر أ q ه� قد ¬ن ـ جــ

ت أ ـ مـر لسـ

أ ـ نــادى عـÙ�� بـ

� كفـي�� ـ وم ي ـ #" حسن فبـــعـض ما قــلته اليفقـلت حسـبك من لو�ï أ

ـيـن ها خلــق من الط ـ وم بـــ ـ «�� يقــجة أ ؤج� ـ ر م ت عارا عـ� #� b[فــاخـــ

� �i ا إr الل ـ إr رشــد و من مغالظة البغـــضـ � � ع مـــن ـ رجـ

فاليـــوم أ

� يوم عاصف. �� �� ت به الر م إ/� كرماد اشتد� bwيا رأ �Î ،ة � ضب� 7 ع� ب�� Ù��ل ع � et

بو يد و أ ار و ز �q و � �iس سن و ا5 � خلف، فدخل عÙ�� و ا5 ملت إr ق� ب�� ة ×�

رأ خذت ا�

� أ et

� نفسا من �iمعنا إليه ث[ث " �× ، � �i ي eÈا ìبعض دور ا � وب �� Óي

بو أ

ل أ � ، و :� Óنصاري

يد ا/. � ز "y وب خالد Óيأ

هو: الكبر و العظمة. و المزهو: المعجب بنفسه. كتاب العين، ج 4، ص: 73 . 1 ) فى البحار: ( ال يترك زهوه )، و الز

حضرت فرمود: خداوند سزاوارترين ما در ريختن خون عثمان را بكشد، آيا به ياد ندارى روزى را كه در [ بنى بياضه] بوديم و رسول خدا(ص) در حالى كه به تو تكيه داده بود به استقبال ما آمد، من به تو لبخند زدم و تو نيز به من لبخند زدى و گفتى: اى رسول خدا! تكبر و خود پسندى على، او را رها نمى كند و ايشان فرمودند: او تكبر و خود پسندى ندارد و ليكن

تو روزى با او خواهى جنگيد، در حالى كه تو ظالمى (و حق با اوست)؟ گفت: آرى به ياد دارم و ليكن اكنون چگونه بازگردم؟ بازگشت من ننگ و عار است.حضرت فرمود: با عار بازگرد پيش از آنكه عار و نار (آتش جهنم) بر تو جمع گردد.

گفت: چگونه داخل آتش شوم در حالى كه رسول خدا گواهى داده كه من اهل بهشتم.حضرت فرمود: چه زمانى؟

گفت: از سعيد بن زيد شنيدم كه در زمان خالفت عثمان به او مى گفت: از رسول خدا شنيده كه مى فرمود: ده نفر (از اصحاب او) در بهشت هستند.

حضرت فرمود: آن ده نفر چه كسانى هستند؟گفت: ابو بكر و عمر و عثمان و من و طلحه تا اينكه نه نفر را شمرد.

حضرت فرمود: دهمين نفر كيست؟ گفت: تو.حضرت فرمود: تو گواهى دادى كه من اهل بهشت هستم، ولى من منكر بهشت رفتن تو و همراهان تو هستم، و حبيبم رسول خدا(ص) به من فرموده: هفت نفر از كسانى كه نام بردى در تابوتى از آتش در پست ترين درك جهنم خو اهند بود و روى آن تابوت صخره اى است

كه هرگاه خداوند عز و جل اراده نمايد اهل جهنم را عذاب كند، آن صخره برداشته مى شود.گويند: پس زبير بازگشت در حالى كه اين اشعار را مى خواند (و ترجمه اش چنين است):

على چيزى را بيان كرد كه من از آن باخبر بودم، از ديرباز، زندگى پدرت برپايى حق بود.پس گفتم: ابا الحسن! مالمت من بس است، كه اندكى از آنچه امروز گفتى مرا كفايت كند.

من ننگ و عار را بر آتش سوزان برگزيدم، چگونه مخلوقى كه از گل است مى تواند در برابر آن آتش مقاومت كند؟

امروز از راه هالكت به صالح و هدايت، و از كينه ى شديد به نرم خويى باز مى گردم.سپس على(ع) بر [ بنى ضبه] حمله كرد، پس ايشان را مانند خاكسترى مى ديدى كه تندبادى سخت، در روزى طوفانى بر آن بوزد؛ و عايشه اسير گشت و به قصر بنى خلف برده شد، و على و حسن و حسين و عمار و زيد و ابو ايوب انصارى داخل (بصره) شدند و ابو ايوب انصارى

Page 71: kefay new.indd

١٤٠١٤١

، � �iك e� حد ا�

9 ببدر و أ �Òك قاتلت مع رسول ا نا عليه و قلنا: إن� � ة، فدخلنا إليه و س شيوخ الب�

. � �i س و ا/ ن جئت تقاتل ا�� مع �iارق � و ا� �iو القاسط � �iكث ا ك تقاتل الن� 9 يقول: إن� �Òعت من رسول ا È لقد �Òفقال: و ا

� طالب7. "»� أ "y ��ع

عت يقول ذلك رسول È لقد �Òقال: ا ، � ع�� �� 9 �Òعت ذلك من رسول ا È ك إن� �Òقلنا: ا .9 �Òا

. � ع�� �� 9 �Òعته من رسول ا È ء � eÅثنا ب د قلنا: ×�

ا Ü ويلأ ليفة بعدي، يقاتل ع� الت� مام و ا�5 Z/معه، و هو ا Óق ق و ا5 عته يقول: عÙ�� مع ا5 È :قال

ا خ]� íبوو قعدا، و أ

ة، إمامان قاما أ م�

� سبطاي من هذه ا/. �iس سن و ا5 يل، و ابناه ا5 � �[ قاتلت ع� الت� ، Y و�

� أ ت �� bÎ ا Ü مان � آخر الز� ذي يقوم �� ال� .tم القا �wتسعة من صلبه، و م � �iس ة بعد ا5 � .§

ما، و ا/. �wم. bY] و يفتح حصون الض�

، خلف بعد خلف. � �iس ة بعد ا5 � .§؟ قال: � ا/. سعة من � ذه الت قلنا: £�

. eة؟ قال: اثنا ع� � .§ن يكون بعده من ا/.

9 أ �Òد إليك رسول ا ä êقلنا: ف

ماء نظرت إr ساق العرش، فإذا � إr الس� ا عرج «" ه قال9: �� ا� لك؟ قال: نعم، إن� �È ل قلنا: £� ا� eحد ع�

يت أ

، و رأ ته بع�� دته بع�� و ن� ي�

، أ �Òد رسول ا م� R �Òإ/� ا Yور: / إ Óلن هو مكتوب #"

دا و م� R دا و م� R و عليا عليا عليا و � �iس سن و ا5 م ا5 �wم ، ور ع� ساق العرش بعد ع�� Óلن "# مكتو#"ة. ج� سن و ا5 جعفرا و مو¼ و ا5

وصياء بعدك د، � ا/. م� R �# :ك؟ فنوديت È اء� #" È

م و قرنت أ bwكرم

� أ �yذ ١ من هؤ/ء ال� � قلت: إ�

م. �wبغض م و الويل � �w حب � ة، فطو«" � .§و ا/.

ستضعفون من بعدي. ا� bن�م: أ ì عته يقول È :؟ قال eßها � ا لب�� �Î :قلنا

� �iو سوف نقاتل القاسط ، � قاتلنا� �yذ كثون ال� ا ارقون؟ قال: الن� كثون و ا� ا ن القاسطون و الن� �Î :قلنات. روا#� � �wل رقات #" Óالط � 9 يقول: �� �Òعت رسول ا È �

�» أ م، غ]� عر£�

/ أ �Òو ا �

، فإ«� � �iارق و ا� عز� و �Òؤمن عند ا عته يقول: مثل ا� È :9. قال �Òعته من رسول ا È حسن ما

.ثنا #" د قلنا: ×�

1) فى البحار: ( إلهي و سيدي )

در خانه ى يكى از هاشميان اقامت گزيد. پس ما سى نفر از بزرگان بصره را جمع كرده و نزد او رفتيم و سالم كرديم و گفتيم: تو همراه رسول خدا(ص) در جنگ بدر و احد با مشركين

جنگيدى و اكنون آمده اى و با مسلمانان مى جنگى؟ابو ايوب گفت: به خدا سوگند، از رسول خدا(ص) شنيدم كه مى فرمود: تو همراه على بن

ابى طالب(ع) با ناكثين و قاسطين و مارقين خواهى جنگيد.گفتيم: تو را سوگند به خدا، خودت اين سخن را از رسول خدا(ص) درباره ى على(ع)

شنيدى؟گفت: به خدا سوگند، خودم شنيدم كه رسول خدا(ص) اين سخن را مى فرمود.گفتيم: براى ما سخنى بگو كه از رسول خدا(ص) درباره ى على(ع) شنيده اى.

گفت: شنيدم مى فرمود: على(ع) با حق است و حق با اوست، و او امام و جانشين بعد از من است و بر سر تاويل (قرآن) خواهد جنگيد همان گونه كه من بر سر تنزيل آن جنگيدم، و دو فرزندش حسن و حسين(ع) دو سبط (نوه) من از اين امت، امام هستند، چه قيام كنند و چه قيام نكنند، و پدرشان از ايشان بهتر است، و امامان بعد از حسين(ع) نه نفر از صلب او هستند، و از ايشان است قائمى كه در آخرالزمان قيام كند همان گونه كه من در اولش قيام كردم و

دژهاى گمراهى را بگشايد.گفتيم: اين نه نفر چه كسانى هستند؟

گفت: ايشان امامان بعد از حسين(ع) هستند، يكى پس از ديگرى.گفتيم: رسول خدا(ص) درباره ى تعداد امامان بعد از خودش به تو چه سفارش كرد؟

گفت: دوازده نفر.گفتيم: آيا آن ها را براى تو نام برد؟

گفت: آرى، فرمود: زمانى كه مرا به آسمان بردند، بر ساق عرش نظر كردم و ديدم با نور نوشته شده: ال اله اال اهللا، محمد رسول اهللا، او را به وسيله ى على تقويت كرده و به وسيله ى او ياريش نمودم؛ و بعد از على(ع) يازده نام را ديدم كه با نور، بر ساق عرش نوشته شده بود: حسن و حسين و سه مرتبه نام على، و دو مرتبه نام محمد، و جعفر و موسى و حسن و

حجت(ع).عرض كردم: خدايا! اينها چه كسانى هستند كه اكرامشان نموده و نامشان را قرين و همراه نام خود كرده اى؟ به من ندا شد: اى محمد! ايشان اوصياء و امامان بعد از تو هستند، خوشا به

Page 72: kefay new.indd

١٤٢١٤٣

عز� و �Òا rحب� إ ء أ �

e¼ عظم من ذلك، و ليس تعاr أ �Òؤمن عند ا ب، فإن� ا� ثل ملك مقر� Ü جل�

ئبة. b# و مؤمنةئب أ b# جل� من مؤمن

هل البيت.ان إ/� بو/يتنا أ �§ Z/ا Ó bعته يقول: / ي� È ،قال: نعم . �Òك ا قلنا: زد#� :�

ة. ن� لصا ف� ا5" �R �Òإ/� ا Yعته يقول: من قال: / إ È ،قال: نعم . �Òك ا قلنا: زد#� :�عت È �

دع، فإ«� � كر و / �� ا ف[ §� عته9 يقول: من ¬ن مس È ،قال: نعم . �Òك ا قلنا: زد#� :�ار. � الن� ديعة �� كر و ا�5 ئيل7 يقول: ا� ج]"

ا.١ س[م خ]� Z/ك و عن ا عن نبي �Òقلنا: جزاك ا

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 324، ح182 عن كفاية األثر.

حال دوست داران و واى به حال كينه ورزان ايشان.گفتيم: پس بنى هاشم چه؟

گفت: شنيدم به ايشان مى فرمود: شما بعد از من مستضعف خواهيد بود. گفتيم: قاسطين و ناكثين و مارقين چه كسانى هستند؟

گفت: ناكثين همين كسانى بودند كه با ايشان جنگيديم و به زودى با قاسطين و مارقين خواهيم جنگيد، و به خدا سوگند ايشان را نمى شناسم، جز اين كه از رسول خدا(ص) شنيدم

مى فرمود: در مسيرهاى نهروانات (با ايشان خواهيم جنگيد).گفتيم: بهترين چيزى كه از رسول خدا(ص) شنيده اى را براى ما بيان كن.

گفت: شنيدم مى فرمود: مثل مؤمن در نزد خداوند عز و جل همانند فرشته ى مقرب است و به راستى كه مؤمن در نزد خداوند متعال از آن هم باالتر است، و هيچ چيز در نزد خداوند عز

و جل محبوب تر از مرد مؤمن توبه كار و يا زن مؤمنه ى توبه كار نيست.گفتيم: بيشتر براى مان بگو خداوند تو را مشمول رحمتش گرداند.

گفت: آرى شنيدم كه مى فرمود: ايمان تام نمى شود مگر با واليت ما اهل بيت(ع).گفتيم: بيشتر براى مان بگو خداوند تو را مشمول رحمتش گرداند.

گفت: آرى شنيدم كه مى فرمود: هر كه با اخالص ال اله اال اهللا بگويد، وارد بهشت مى شود.گفتيم: بيشتر براى مان بگو خداوند تو را مشمول رحمتش گرداند.

گفت: آرى شنيدم كه مى فرمود: هر كه مسلمان باشد، مكر نمى كند و فريب نمى دهد، زيرا از جبرئيل شنيدم كه مى گفت: مكر و فريب در آتش هستند.

گفتيم: خداوند تو را از جانب پيامبر و اسالم جزاى خير دهد.

Page 73: kefay new.indd

١٤٤١٤٥

9 � "� 2عن الن� f �# � "y ار �q ب ما جاء عن "#: eع� � ة ا/ث�� � .§

صوص ع� ا/. Óالن � ��آنچه عمار بن ياسر از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

Ó�üثع � حفص ا�5 "y � �iس � ا5 "y د م� R ثنا ، قال: حد� Ó� يبا«� لب الش� ط� � ا� "y �Òعبد ا � "y د م� R �# خ]"أ

� عبيدة "»، عن أ �Òعبد ا � "y د م� R عن ، eßها � "y Ó��ثنا ع � يعقوب، قال: حد� "y اد ثنا عب� ، قال: حد� Ó � الكو��

� بعض غزواته، و قتل �� 9 �Òار، قال: كنت مع رسول ا �q ه بيه، عن جدار، عن أ �q � "y د م� R � "y

تيت فع، أ �# � "y و قتل شيبة � �ûم ا5" �Òعبد ا � "y رو q م، و قتل þ ق " لوية و فر�

اب ا/. Ä7 أ Ù��ع

اده. "à حق� �Òا � عليك، إن� عليا قد جاهد �� �Òص�� ا �Òرسول ا �# : Y 9 فقلت �Òرسول اليفة بعدي، و لو/ه Ö يعرف � و منجز وعدي و ا�5 � دي�� �Ðو قا � ðمنه، وارث ع �#

� و أ ه م�� ن�

فقال: /.بو

ه أ / إن�

، أ �Òا gس � ðو س � ðه س ، و س �Òحرب ا � � و حر«" به حر«" حض بعدي، حر ؤمن ا� ا�ة. م�

ديÓ هذه ا/. م ­ �wو م ، � �yاشد ة الر� � .§ تعاr ا/. �Òرج ا � ة بعدي، من صلبه �� � .§

� و ا/. �Úسب؟ Óهدي ، ما هذا ا� �Òرسول ا �# � ï

نت و أ

� أ "»

.فقلت: #"

اسع من ة تسعة، و الت� � .§� أ �iس رج من صلب ا5 � ه �� ن�

د إ��r أ ä rتبارك و تعا �Òار، إن� ا �q �# :قال

، ١( � �iاء مع "_ êتي . ن #� �Î غورا öصبح ماؤ

إن أ bي�

رأ

: (قل أ م، و ذلك قوY عز� و جل� �wولده يغيب ع

نيا Óالد رج فيم[. � مان �� � آخر الز� ا آخرون، فإذا ¬ن �� �wا قوم و يثبت عل �wجع ع �: ، b�غيبة طوي Y يكون

. � اس «" شبه الن�� و أ �� È يل، و هو � �[ ا قاتلت ع� الت� Ü ويل

أ قسطا و عد/، و يقاتل ع� الت�

1) سورة الملك، اآلية: 30 .

حديث اول محمد بن عمار از پدرش عمار روايت كرده كه گفت: در يكى از جنگ هاى رسول خدا(ص) همراه ايشان بودم و على(ع) علمداران لشكر دشمن را كشت و جمع شان را پراكنده ساخت و عمرو بن عبداهللا جمحى و شيبة بن نافع (دو تن از پهلوانان دشمن) را از پاى در آورد. من نزد رسول خدا(ص) آمدم و گفتم: اى رسول خدا(ص)! به راستى على(ع) در راه خدا حق جهاد

را ادا كرد. حضرت فرمود: زيرا او از من است و من از او هستم، او وارث علم من و اداكننده ى دين من و عمل كننده به وعده ى من و جانشين بعد از من است؛ و اگر او نبود، بعد از من، مؤمن خالص شناخته نمى شد. جنگ با او جنگ با من و جنگ با من جنگ با خداست؛ و سازش با او سازش با من و سازش با من سازش با خداست. به راستى او پدر دو سبط من و امامان بعد از من است؛ و خداوند متعال از صلب او امامان راشدين را بيرون مى آورد، و مهدى اين

امت از ايشان است.عرض كردم: پدر و مادرم به فدايت اى رسول خدا(ص) اين مهدى كيست؟

فرمود: اى عمار! خداوند تبارك و تعالى به من سفارش فرموده كه از صلب حسين(ع) نه امام را بيرون مى آورد و نهمين فرزند او از ميان مردم غايب شود، و اين همان سخن خداوند است: «بگو مرا خبر دهيد كه اگر آب شما (در زمين) فرو رود، چه كسى براى شما آب روان خواهد آورد». براى او غيبتى طوالنى است كه جمعى از آن [اعتقاد به وجود ايشان] برگردند و

Page 74: kefay new.indd

١٤٦١٤٧

ق� معه. ق و ا5 ه مع ا5 به، فإن� بع عليا و حز ار، ستكون بعدي فتنة، فإذا ¬ن ذلك فات� �q �#� تقتلك الفئة الباغية. et ، � �iو القاسط � �iكث ا : الن� � �iك ستقاتل بعدي مع ع�� صنف ار، إن� �q �#

و رضاي، و يكون �Òو رضاك؟ قال: نعم، ع� رضا ا �Òليس ذلك ع� رضا ا ، أ �Òقلت: #� رسول ا

به. eت� � "iبة من ل ef نيا ١ Óآخر زادك من الد �r ذن

. b# أ �Òخا رسول ا

: #� أ Y 7 فقال � �iؤمن ا� م]�

f إr أ �# � "y ار �q خرج ، � �i ا ¬ن يوم صف � ف

ëلثا فب e# عاد عليه، فأ ث� جابه _"

م فأ عاد عليه ال�

ا ¬ن بعد ساعة أ � ، ف �Òك ا [ ر � القتال؟ قال: ­ ��

،9 �Òرسول ا �r ذي وصفه ه اليوم ال� ، إن� � �iؤمن ا� م]�ار فقال: #� أ �q 7، فنظر إليه � �iؤمن ا� م]�

أ

و �Òعن ا �Òاليقظان، جزاك ا "#� قال: #� أ et عه ارا و ود� �q 7 عن بغلته، و عانق � �iؤمن ا� م]�

�ل أ ف]�

احب كنت. خ كنت و نعم الص�ا، فنعم ا/. ك خ]� عن نبي

عت رسول È � ة، فإ«� � ما تبعتك إ/� ببص]� �iؤمن ا� م]�

#� أ �Òقال: و ا � et ار �q ë7، و بëب � et

ق ه مع ا5 به فإن� بع عليا و حز ار ستكون بعدي فتنة، فإذا ¬ن ذلك، فات� �q �# : 9 يقول يوم خي]" �Òافضل

س[م أ Z/عن ا � �iؤمن ا� م]�

#� أ �Òزاك ا "

�× . � �iو القاسط � �iكث ا ق� معه، و ستقاتل بعدي الن� و ا5بلغت و نصحت.

يت و أ د�

زاء، فلقد أ ا5"

: ما معنا ماء. Y بة من ماء فقيل eدعا ب� � et ،القتال rز إ ": � et ،7 � �iؤمن ا� م]�� ركب و ركب أ et

ن يكون 9 أ �Òرسول ا ��rد إ ä قال: هكذا � et به

eف� ، � "iبة من ل ef سقاهنصار فأ

فقام إليه رجل من ا/.رج إليه رج[ن من � نفسا، ×� eانية ع� e§ ل ع� القوم فقتل � et ، � "i بة من الل� ef نيا Óآخر زادي من الد

ام فطعناه فقتل;. هل الش�أ

سه ع� عل رأ "

� القت�، ×� �iب b¡ارا مل �q القت�، فوجد � �� 7 � �iؤمن ا� م]�يل طاف أ � الل� ا ¬ن �� � ف

يقول :نشأ

� ب7ë و أ et ،ذه �

�×

� للخليل خليل٢ b¡ق عنوة فلست تب Óفر #� موت ö هذا الت�أ

نيا ) لم ترد فى البحار. 1) ( من الد2) فى البحار: ( فلست تبقي لي خليل خليل ).

دسته اى ديگر بر آن پايدار بمانند. پس آنگاه كه آخرالزمان فرا رسد، خروج كرده و دنيا را پر از عدل و داد كند؛ و بر سر تأويل (قرآن) بجنگد، همان طور كه من بر سر تنزيل آن جنگيدم؛

و او همنام من و شبيه ترين مردم به من است.اى عمار! به زودى پس از من فتنه اى خواهد بود، زمانى كه آن فتنه واقع شد، از على(ع) و حزب او پيروى كن كه او با حق است و حق با اوست. اى عمار! به زودى پس از من همراه على(ع) با دو دسته خواهى جنگيد، ناكثين و قاسطين؛ سپس گروه ستم كار، تو را خواهد كشت.

عرض كردم: اى رسول خدا آيا كشته شدن من، براى رضاى خدا و رضاى شما نيست؟فرمود: بله! براى رضاى خدا و رضاى من است، و آخرين روزى تو از دنيا مقدارى شير

است كه مى آشامى.هنگامى كه جنگ صفين فرا رسيد، عمار نزد امير المؤمنين(ع) آمد و به ايشان عرض كرد: اى برادر رسول خدا! آيا به من اجازه ى جنگ مى دهى؟ فرمود: مهلتى ده خدايت رحمت كند. پس از ساعتى دوباره اجازه خواست و حضرت همان جواب را داد، پس براى سومين بار

تكرار كرد كه در اين هنگام امير المؤمنين(ع) گريست.عمار به آن حضرت نظر كرده و عرض كرد: اى امير مؤمنان! امروز همان روزى است كه

رسول خدا(ص) آن را براي من وصف كرده بود.امير مؤمنان(ع) از استر خود به زير آمد و عمار را در آغوش گرفت و وداع كرد، سپس فرمود: اى ابا يقظان! خداوند تو را از جانب خويش و پيامبرت جزاى خير دهد، چه برادر و رفيق خوبى بودى و گريست؛ عمار نيز گريست و سپس عرض كرد: اى امير مؤمنان! به خدا سوگند، من جز از روى بصيرت، تو را پيروي نكردم، و از رسول خدا(ص) شنيدم كه در روز (جنگ) خيبر مى فرمود: اى عمار! به زودى پس از من فتنه اى خواهد بود، زمانى كه آن فتنه واقع شد، از على(ع) و حزب او پيروى كن كه او با حق است و حق با اوست؛ و به زودى پس از من با ناكثين و قاسطين خواهى جنگيد. اى امير مؤمنان! خداوند از جانب اسالم بهترين پاداش ها را به شما عنايت فرمايد، كه (آنچه الزم بود) انجام دادى و رساندى و خير خواهى

نمودى.سپس هر دو سوار بر مركب خود شدند و عمار به ميدان جنگ آمد و مقدارى آب طلبيد، به او گفتند: آب نداريم، در اين هنگام مردى از انصار برخاست و مقدارى شير به وى داد. عمار آن را نوشيد و گفت: رسول خدا(ص) اين چنين به من سفارش كرده بود كه آخرين روزى من

Page 75: kefay new.indd

١٤٨١٤٩

و� بدليل١. ٢ �� � �© b§ ك ن� م ¬. Ó "wاح � �yذ ل� ا #" راك بص]�

أ

ا5ديث الثا«�

� معمر، "y ��ع � "y د م� R � ث�� � مو¼، قال: حد� "y ثنا هارون د، قال: حد� م� R � "y سن � ا5 "y Ó��ع � ث�� حد�� ه[ل، "y �tعبد الكر � ث�� ع، قال: حد� مت ا� اه�� � إ:" "y ¼ثنا مو � معبد، قال: حد� "y �Òعبد ا � ث�� قال: حد�ه طوي[، 7 فسار� 9 الوفاة دعا بع�� �Òرسول ا ا ح�� ار، قال: �� �q فيل، عن Óالط � "»

، عن أ gس

عن أ

� صدور �� � .yرت لك ضغا �µ Óفإذا مت ، �ü � و £� ðع �Òعطاك ا، قد أ � e»و وار � نت وص��

، أ Ó��قال: #� ع � et

ك. قوم، و غصبت ع� حقبة،

سوان �� ب?ؤك؟ قالت: #� أ دة الن ، فقال لفاطمة: #� سي � �iس سن و ا5 فبكت فاطمة3و بë ا5

يعة بعدك. خeÅ الض�أ

دة نساء ك سي � فإن� ز«� b� / و �ëو / تب ، � bهل بي�� من أ ل من يلحق�� و�

ك أ ي #� فاطمة، فإن� eب�

قال: أ

ة، و من ن� هل ا5"دا شباب أ وصياء، و ابناك سي

ا/. ك خ]� q � "yنبياء، و ا د ا/. ك سي "#

ة، و أ ن� هل ا5"

أ

ة. م�ديÓ هذه ا/. ا ­ رون معصومون، و من� سعة مطه� ة الت � .§

ا/. �Òرج ا � �� � �iس صلب ا5ك. � غ]� ، / ي�� غس�� و تكفي�� Ó��7 فقال: #� ع � التفت إr ع�� et

: Y بك. فقال قلن أ

ستطيع أ

ك رجل ثقيل / أ اء، فإن� � ا� ، من يناول�� �Ò7: #� رسول ا Ù��فقال ع

1) فى البحار ج33، ص: 19، أورد هذين البيتين بعده و قال: الشعر فى الديوان هكذا، و ورد فى ج 36، ص: 328 فى متن الحديث:ذي لست تاركي أرحني فقد أفنيت كل خليل أال أيها الموت الك تأتي نحوهم بدليل ذين أحبهم كأن أراك بصيرا بال

2) بحار األنوار، ج33، ص: 18، ح376 و ج 36، ص: 326، ح183 عن كفاية األثر.

از دنيا مقدارى شير خواهد بود. سپس بر دشمن حمله كرد و هيجده نفر را كشت، پس دو تن از اهل شام به سوي او آمدند و با نيزه او را از پاى در آوردند و او شهيد شد، خدايش رحمت كند.وقتى شب فرا رسيد، امير مؤمنان(ع) در ميان كشتگان مى گشت، عمار را ديد كه در ميان آنها افتاده، پس سر او را بر زانو نهاد و گريست و اشعارى خواند (كه ترجمه اش چنين است): اى مرگ! اين جدا شدن اجبارى چقدر ادامه دارد؟ زيرا هيچ دوستى را براى دوستش باقى

نمى گذارى.مى بينم به آن ها كه من دوستشان دارم بينايى، گويا با راهنما به سوى آن ها مى روى.

حديث دوم ابو طفيل از عمار روايت كرده كه گفت: آنگاه كه زمان وفات رسول خدا(ص) فرا رسيد، على(ع) را طلبيد و مدتى طوالنى با او آهسته سخن گفت. سپس فرمود: اى على! تو وصى و وارث من هستى و خداوند علم و فهم مرا به تو عطا كرده است، آنگاه كه من بميرم كينه هاى نهفته در سينه ى عده اى براى تو آشكار شود و حق تو را غصب كنند. پس حضرت فاطمه و

حسن و حسين(ع) گريستند.حضرت به فاطمه(ع) فرمود: اى سرور بانوان، گريه ات به خاطر چيست؟

عرض كرد: پدر جان! از ضايع شدن (حقم) پس از شما نگرانم.فرمود: اى فاطمه! شاد باش كه تو اولين نفر از اهل بيتم هستى كه به من ملحق مى شود. گريه مكن و محزون مباش كه تو سيده زنان اهل بهشتى و پدرت سيد انبياء و پسر عمويت (على) بهترين اوصياء و دو فرزندت سيد جوانان اهل بهشتند، و خداوند از صلب حسين(ع)، امامان

نه گانه را كه مطهر و معصومند بيرون آورد، و مهدى اين امت از ما است. سپس رو به على(ع) كرد و فرمود: اى على! غسل و كفن كردن مرا كسى جز تو انجام ندهد.

على(ع) عرض كرد: اى رسول خدا! چه كسى به من آب دهد زيرا بدن شريف شما سنگين است و من به تنهايى قدرت جابه جا كردن بدن شما را ندارم؟

فرمود: جبرئيل همراه توست و فضل هم به دست تو آب مى رساند، و فضل چشمانش را ببندد، زيرا هر كه (غير از تو) عورت مرا ببيند چشمانش را از دست مى دهد.

عمار گويد: زمانى كه رسول خدا(ص) از دنيا رفت، فضل به آن حضرت آب مى داد و

Page 76: kefay new.indd

١٥٠١٥١

جبرئيل او را كمك مى كرد، و چون از غسل فارغ شد و بدن حضرت را كفن كرد، عباس نزد او آمد و عرض كرد: اى على! مردم تصميم گرفته اند كه پيامبر(ص) را در بقيع دفن كنند، و يك

نفر (ابو بكر) بر ايشان امامت كند (تا نماز ميت گزارند).على(ع) به نزد آن ها آمد و فرمود: اى مردم! رسول خدا(ص) در حال حيات و پس از مرگ، امام است، و آيا مى دانيد آن حضرت كسى را كه قبور را محل نماز خواندن قرار دهد لعنت فرمود، و كسى را كه براى خدا شريك قرار دهد لعنت فرمود، و كسى را كه دندان پيشين

او را شكست و لثه او را شكافت لعنت فرمود؟ مردم گفتند: اختيار با تو است، هر طور كه صالح مى دانى عمل كن.

حضرت فرمود: من رسول خدا(ص) را در همان مكانى كه از دنيا رفت دفن مى كنم، سپس بر در ايستاد و بر او نماز خواند، و از مردم خواست ده نفر ده نفر بيايند و بر حضرت نماز

بخوانند و خارج شوند.و اين صحابه پيامبر(ص) عمار بن ياسر است كه بزرگانى چون: پسرش محمد بن عمار و

ابو طفيل از او روايت كرده اند.

ت عيناه.٢ إ/� انفقأ � b»حد عور

ى أ ه / :� اء، و ليغط عينيه١ ، فإن� ئيل معك، و الفضل يناولك ا� إن� ج]"

نه، � و كف� ن غس�ا أ � ئيل يعاونه، ف اء و ج]" 9، ¬ن الفضل يناوY ا� �Òا مات رسول ا � قال: ف

م رجل واحد. ن يؤ­�لبقيع، و أ "# 9 �� "� ن يدفنوا الن�

عوا٣ أ "

اس قد أ اس فقال: #� عÓ�� إن� الن� ه العب� b#

أ

ن� ون أ تا، و هل تع 9 ¬ن إماما حيا و مي �Òاس، إن� رسول ا ا الن� Ó�h

اس فقال: أ رج عÙ�� إr الن� � �×

عيته إ8ا آخر، و لعن من ك� ر#" �Òو لعن من جعل مع ا ، �9 لعن من جعل القبور مص� �Òرسول او شق� لثته؟

يت. مر إليك، فاصنع ما رأ

قال: فقالوا: ا/.ا. �wقبض ف � b� � البقعة ال� ��9 �Òدفن رسول ا

� أ

قال: فإ«�رجون .٤ � �� � et ون عليه Óا يصل eا ع� eاس ع� مر الن�

� قام ع� الباب فص�� عليه، و أ et :قال

فيل . Óبو الط;، روى عنه: ابنه و أ f �# � "y ار �q و هذا

1) فى البحار: ( و يناولك الفضل الماء، قال: فليغط عينيه )2) فى البحار زيادة: ( غيرك )

3) فى البحار: ( قد اجتمعوا على )4) بحار األنوار، ج 22، ص: 536، ح38 عن كفاية األثر.

Page 77: kefay new.indd

١٥٢١٥٣

ول ا5د يث ا/.

اعيل Èإ � ث�� ، قال: حد� Ó� عا«" ر ا5" q � "y د م� R ثنا ، قال: حد� Óي د الب� م� R � "y وهبان � "y د م� R ثنا حد�� خلف "y �� �� � ث�� سن، قال: حد� � ا5 "y د

� أ "y د م� R � ث�� ، قال: حد� Óي � الب� �Ðشيبة القا � "y د م� R � "y

فيل، Óالط � "»بوذ ٢، عن أ � خر� "y سن ١، عن معروف � ا5 "y يد � ثنا :� ن، قال: حد� ، عن عبد الر� ا¼� الر�

ê � فرطê و إن� اس، إ«� الن� efه : معا 9 يقول ع� من]" �Òعت رسول ا È :سيد، قال

� أ "y عن حذيفة

�#ة، و أ جوم قدحان من فض� Óى و صنعاء، فيه عدد الن � ب� �iعرض ما ب

وض، حوضا أ واردون ع��� ا5

، سبب طرفه �Òكتاب ا ك]"قل ا/. ما، الث� �wف �

لفو«� � b� فانظروا كيف ، � �iقل دون ع��� عن الث� b: � �iح êسائلطيف � الل� �»

أ ه قد نب� ، فإن� � bهل بي�

� أ b» b[ع � لوا �� وا، و / تبد Óفاستمسكوا به لن تضل ، êيدي

. و طرفه #" �Òبيد ا

وض. دا ع��� ا5 �: �bقا ح� b[ما لن يف � �h أ ب]� ا�5

قول: #� رب ، فأ � س دو«� �#

ر أ ، و سوف تؤخ� êد ع��� من نتظر من :�

وض أ � ع� ا5

�»اس ¬. الن� efمعا

م. "hعقاجعون ع� أ حوا بعدك :� م ما :" � �hلوا؟ إ q ا د، هل شعرت §" م� R �# :فيقال . � b� م�

� و من أ م��

� ـ . bهل بي�� أ و قال: ��

أ e#]ا ـ ث � خ]� b» b[ع � �� êوصي

� قال: أ et

بوذ )، راجع: األمالي (للمفيد)، ص: 135 و شواهد 1) و الظاهر أنه: ( زيد بن الحسن األنماطي )، ألنه يروى عن (معروف بن خرالتنزيل، ج 2، ص: 309 ح 947 و تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج 42، ص: 219 .

بوذ ) و يروى عنه: فيل ) هو: ( معروف بن خر بوذ ) و هو تصحيف، ألن الراوى عن ( أبي الط 2) فى أكثر النسخ: ( معاوية بن خر ( زيد بن الحسن األنماطي ) راجع: الهامش السابق.

9 � "� سيد عن الن�� أ "y ب ما جاء عن حذيفة "#

: eع� � ة ا/ث�� � .§

صوص ع� ا/. Óالن � ��

حديث اول ابو الطفيل از حذيفة بن اسيد روايت كرده كه گفت: از رسول خدا(ص) شنيدم كه روى منبر مى فرمود: اى مردم! من پيش از شما مى روم و شما در كنار حوض (كوثر) بر من وارد خواهيد شد، حوضى كه عرض آن بيشتر از فاصله ى بصره تا صنعا (پايتخت يمن) است. در آن حوض جام هايى از نقره به عدد ستارگان مى باشد، و هنگامى كه بر من وارد شويد از شما درباره ى ثقلين پرسش خواهم كرد، پس بنگريد كه پس از من درباره ى آن دو چگونه رفتار خواهيد كرد. ثقل اكبر كتاب خداست، وسيله اى كه يك طرف آن به دست خدا و طرف ديگر به دست شما است، به آن متمسك شويد تا هرگز گمراه نشويد؛ و چيزى را جايگزين عترتم كه اهل بيت من هستند نكنيد، زيرا خداوند لطيف و خبير مرا خبر داده كه آن دو از هم جدا نشوند، تا

اينكه در كنار حوض بر من وارد شوند.اى مردم! گويا مى بينم كه در كنار حوض منتظر ورود شما هستم، و جمعى از مردم به عقب رانده مى شوند. من عرض مى كنم: پروردگارا! اينها از من و از امت من هستند، گفته مى شود: اى محمد! آيا مى دانى اينها چه كردند؟ اينها همواره پس از تو، به رفتار گذشتگان خود بازگشتند. سپس سه مرتبه فرمود: شما را به نيكى درباره ى عترتم ـ يا فرمود: درباره ى

اهل بيتمـ سفارش مى كنم. در اين هنگام سلمان برخاست و گفت: اى رسول خدا(ص)! آيا مرا از امامان بعد از خودت

آگاه نمى كنى؟ آيا آن ها از عترت تو نيستند؟

آنچه حذيفه بن اسيد از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

Page 78: kefay new.indd

١٥٤١٥٥

تك؟ b[ما � من ع ة بعدك؟ أ � .§

� عن ا/. �» "[ � b� / ، أ �Òان فقال: #� رسول ا فقام إليه س

،7 � �iس تسعة من صلب ا5 ائيل، fإ � نقباء ب�� � عدد b» b[ة من بعدي من ع � .§نعم، ا/. فقال:

م. ١ þق� م ق و ا5 م مع ا5 � �hبعو� فإ ، و ات� êمن gعم أ � �hو� فإ ، ف[ تع �ü � و £� ðع �Òعطا� ا

أ

ا5ديث الثا«�

، ÓسديÓ ا/. � الكو�� �Òعبد ا � "»

� أ "y د م� R ثنا � سعيد، قال: حد� "y د م� R � "y � �iس ٢ ا5 �Òبو عبد ا

#� أ خ]"

أ

ثنا صدقة � خالد، قال: حد� "y ٣ ، عن هشام eي� ìا � "y � �iس � ا5 ث�� ، قال: حد�

eب� � "»� أ "y د م� R � ث�� قال: حد�

ان عن Y س9 يقول ـ و سأ �Òعت رسول ا È :سيد، قال

� أ "y ٤، عن هشام، عن حذيفة �Òعبد ا � "y

ة، م�ديÓ هذه ا/. ا ­ ، و من� � �iس ائيل، تسعة من صلب ا5 fإ � ة بعدي عدد نقباء ب�� � .§

ة ـ قال: ا/. � .§ا/.

م.٥ �wف � لفو«� � b� م، فانظروا كيف þق� م ق و ا5 م مع ا5 � �hإ /

أ

ا5ديث الثالث

� "y د م� R �Òبو عبد اثنا أ ر، قال: حد� q � "y د م� R � �Ðبو بكر القا

ثنا أ د، قال: حد� م� R � "y Ó��ثنا ع حد�

� معاد، عن "y Ó � eÅحب � ث�� ارة، قال: حد� q � "»� أ "y اق ñإ � "y د م� R ثنا ، قال: حد� Ó �Åبت القي e# � "y د

أ

� "y عن حذيفة ، � وا«. Óيفة وهب الس "« � "»

، عن أ � ع�" بيه، عن الش�

، عن أ � جب]� "y � حك�� ث�� ، قال: حد� gمس

انـ فقال: ه Ö يذكر س ن�ة، إ/� أ � .§

لوه عن ا/.ـ و سأ ن]" 9 يقول ع� ا( �Òعت رسول ا È :سيد، قال

أ

م .٦ þق� م ق و ا5 م مع ا5 � �hإ /ائيل، أ fإ � ة بعدي بعدد نقباء ب�� � .§

ا/.يفة و هشام . بو »"

فيل و أ Óبو الط

سيد، روى عنه: أ

� أ "y و هذا حذيفة

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 328، ح185 عن كفاية األثر.د بن سعيد الخزاعي ) د )، و هو تصحيف، و الصحيح ما أثبتناه، ألنه كنية ( الحسين بن محم 2) فى أكثر النسخ: ( أبو محم

مشقي ) و 3) فى جميع النسخ: ( الحسين بن أبي الهيثم ) و هو تصحيف، و الصحيح ما أثبتناه، ألنه يروى عن ( هشام بن خالد الدد بن أبي بشر )، راجع: تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج 14، ص:350 و األمالي (للصدوق)، ص: 243 و علل الشرائع، يروى عنه ( محم

ج 1، ص: 173.4) و الظاهر أن السند هكذا: ( هشام بن خالد عن الحسن بن يحيى الخشني عن صدقة بن عبد اهللا ) ألن ( هشام بن خالد ) ال يروى عن ( صدقة بن عبد اهللا ) مباشرة، بل يروى بواسطة ( الحسن بن يحيى الخشني ) راجع: الباب 22، ذيل ح2 من هذا الكتاب، و

التوحيد (للصدوق)، ص: 399 و علل الشرائع، ج 1، ص: 12 و تاريخ اإلسالم، الذهبي، ج 13، ص: 147 .5) بحار األنوار، ج 36، ص: 329، ح186 عن كفاية األثر.6) بحار األنوار، ج 36، ص: 329، ح187 عن كفاية األثر.

فرمود: چرا، امامان بعد از من از عترت من، به عدد نقيبان بنى اسرائيل هستند، كه نه نفر ايشان از صلب حسين(ع) مى باشند. خداوند علم و فهم مرا به آن ها عطا كرده، پس به آن ها چيزى نياموزيد كه از شما داناترند، و از آن ها پيروى كنيد كه ايشان با حق و حق با آن ها است.

حديث دوم هشام از حذيفة بن اسيد روايت كرده كه گفت: از رسول خدا(ص) شنيدم در پاسخ سلمان كه از ايشان درباره ى امامان پرسيد، فرمود: امامان بعد از من به عدد نقيبان بنى اسرائيل هستند، كه نه نفرشان از صلب حسين مى باشند، و مهدى اين امت از ما است، بدانيد كه آن ها با حق

و حق با ايشان است، پس بنگريد كه پس از من چگونه درباره ى ايشان رفتار خواهيد كرد.

حديث سوم ابو جحيفه از حذيفة بن اسيد روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم كه روى منبر در پاسخ كسانى كه از ايشان درباره ى امامان پرسيدند، مى فرمود: امامان بعد از من به عدد نقيبان

بنى اسرائيل هستند، بدانيد كه آن ها با حق و حق با ايشان است.و اين صحابه پيامبر(ص) حذيفة بن اسيد است كه بزرگانى چون: ابو طفيل و ابو جحيفه و

هشام از او روايت كرده اند.

Page 79: kefay new.indd

١٥٦١٥٧

9 � "� � عن الن� �iحص � "y ران q ب ما جاء عن "#:

eع� � ة ا/ث�� � .§صوص ع� ا/. Óالن � ��

آنچه عمران بن حصين از رسول خدا9در نصبر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

سن، � ا5 "y �Òي عبيد ا � جد ث�� وهريÓ ١، قال: حد� سن ا5" � ا5 "y �Òعبيد ا � "y د م� R � "y د #� أ خ]"

أ

� "y ثنا جعفر قال: حد� ، Ó � e¼قا الر� �Òعبد ا � "y د م� R ثنا قال: حد� ، العطاردي ار ب� ا5" عبد � "y د أ عن

، � �iحص � "y ران q عن ، �Òعبد ا � "y ف ـ عن مطر شك ـ و يقال قيس فق]� يد الر � ، عن :� Ó�Õب Óمان الض سلى� êوصي

غيب، أ يب و منطلق إr ا� � راحل عن قر

اس، إ«� الن� ef9 فقال: معا �Òقال: خطبنا رسول اا. � خ]� b» b[ع � ��

تك؟ b[ة بعدك من ع � .§ ليس ا/.

، أ �Òان فقال: #� رسول ا فقام إليه س

Óدي ا ­ ، و من� � �iس ائيل، تسعة من صلب ا5 fإ � � عدد نقباء ب�� b» b[ة بعدي من ع � .§قال: نعم، ا/.

ق م مع ا5 � �hبعو� فإ ، و ات� êمن gعم أ � �hو� فإ ، / تع �Òبل ا ك �" س� b§ م فقد "h ك س� b§ ن �Î ،ة م�

هذه ا/.وض.٢ دوا ع��� ا5 �: �bم ح� þق� م و ا5

1) فى جميع النسخ: ( العطاردي ) و هو تصحيف، و الصحيح ما أثبتناه، و هو صاحب كتاب مقتضب األثر و من مشايخ الخزاز، و يروى عن جده ( عبيد اهللا بن الحسن )، راجع: الباب 26، ح5 من هذا الكتاب.

2) بحار األنوار، ج 36، ص:330، ح188 عن كفاية األثر.

حديث اول ما براى خدا(ص) رسول گفت: كه كرده روايت حصين بن عمران از عبداهللا بن مطرف خطابه اى خواند و فرمود: اى مردم! من به زودى رحلت كرده و به سراى ديگر روم، شما را به

نيكى درباره ى عترتم سفارش مى كنم. در اين هنگام سلمان برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا! آيا امامان بعد از شما از عترت

شما نيستند؟ حضرت فرمود: چرا، امامان بعد از من از عترتم به عدد نقيبان بنى اسرائيل هستند كه نه نفرشان از صلب حسين مى باشند، و مهدى اين امت از ما است. هر كه به ايشان تمسك جويد به ريسمان الهى چنگ زده است. به آن ها چيزى نياموزيد كه از شما داناترند، و از ايشان پيروى

كنيد كه آن ها با حق و حق با آن هاست تا زمانى كه در كنار حوض بر من وارد شوند.

Page 80: kefay new.indd

١٥٨١٥٩

حديث دوم اصبغ بن نباته از عمران بن حصين روايت كرده كه گفت: از رسول خدا(ص) شنيدم كه به على(ع) مى فرمود: تو وارث علم من هستى؛ و تو امام و جانشين پس از من هستى. بعد از من به مردم آنچه را كه نمى دانند، تعليم مى دهى؛ و تو پدر دو سبط (نوه) من و شوهر دخترم هستى،

و عترتى كه امامان معصومند از ذريه ى شما مى باشند. در اين هنگام سلمان از حضرت درباره ى امامان پرسيد؟ حضرت فرمود: آن ها به عدد نقيبان بنى اسرائيل هستند.

ابو عبداهللا شامى نيز مانند اين حديث را با سند ديگرى، از عمران بن حصين روايت كرده است.و اين صحابه پيامبر(ص) عمران بن حصين است كه بزرگانى چون: مطرف بن عبداهللا و

اصبغ بن نباته و ابو عبداهللا شامى از او روايت كرده اند.

ا5ديث الثا«�

ان، "wص."# Ó� دي�� سيد ا�

� أ "y د م� R � "y د

سيد أ

بو أ

ثنا أ لب، قال: حد� ط� � ا� "y �Òعبد ا � "y د م� R �# خ]"

أ

� �iس ثنا ا5 ، قال: حد� روزي � عيÅ ا� "y اب � جعفر، عن عبد الوه� "y اق ñإ � "y � ثنا عبد العز:� قال: حد�ر ١، عن زو� � ا5 "y ��عن ع ، eßها � "y ��يح، عن ع "

�� � "y �Òثنا عبد ا ، قال: حد� Óد البلوي م� R � "y ��ع � "yنت

7: أ 9 يقول لع�� �Òعت رسول ا È : يقول � �iحص � "y ران q عت È :نباتة، قال � "y صبغ

ا/.� و زوج �Úبو سب

نت أ

ون، و أ اس بعدي ما / يع الن� gليفة بعدي، تع مام و ا�5 Z/نت ا

، و أ � ðوارث ع

عصومون. ة ا� � .§ة ا/. b[الع êت ي� ، من ذر � bابن�

ائيل .٢ fإ � ة فقال: عدد نقباء ب�� � .§ان عن ا/. Y س

فسأ

، Óمرقندي الس� � نع�� "y ثنا حيدر � مو¼، قال: حد� "y ثنا هارون سن، قال: حد� � ا5 "y د م� R � "y Ó��ثنا ع حد� ، Ó�rذ ìبو بكر ا

ثنا أ ، قال: حد� Ó� "� ر الض� � ب?� "y اس ثنا العب� ، قال: حد� Óوهري � زكر#�� ا5" "y د م� R ثنا قال: حد�

وه .٣ ، و ذكر �� � �iحص � "y ران q عن ، �ïا الش� �Òعبد ا � "»عن أ

. �ïا الش� �Òبو عبد ا� نباتة و أ "y صبغ

و ا/. �Òعبد ا � "y ف ، روى عنه: مطر � �iحص � "y ران q و هذا

1) فى أكثر النسخ: ( علي بن خرور )، و هو تصحيف. و الصحيح ما أثبتناه و هو: ( على بن أبي فاطمة الغنوي ) الراوى عن ( األصبغ بن نباتة ). راجع: الكافي، ج 1، ص: 450 و األمالي (للمفيد)، ص: 101 و تاريخ اإلسالم، الذهبي، ج 9، ص: 528 .

2) بحار األنوار، ج 36، ص:330، ح189 عن كفاية األثر.3) بحار األنوار، ج 36، ص: 331 ذيل ح 189عن كفاية األثر.

Page 81: kefay new.indd

١٦٠١٦١

9 � "� � مالك عن الن� "y ب ما جاء عن سعد "# : eع� � ة ا/ث�� � .§

صوص ع� ا/. Óالن � ��آنچه سعد بن مالك از رسول خدا9در نص

بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

� عبد ث�� ، قال: حد� Óوفري � � ع�� ال]" "y � �iس ثنا ا5 ، قال: حد� Óي د الب� م� R � "y وهبان � "y د م� R ثنا حد� � ث�� يد، قال: حد� � ز "y Åعي � "y د

� زكر#�� ١ عن أ "y د م� R � ث�� ةـ قال: حد� لب� ـ #" Óلودي ا5" �� �� � "y � العز:�

� "y جدعان، عن سعيد � "y يد � ز "y ��عن ع ، � جب]� "y ٢، عن حك�� � بص]� "»ار، عن أ � عبد الغف� "y رو q

ه / ن�bY هارون من مو¼ إ/� أ � �[ "§ � نت م��

، أ Ó��9 قال: #� ع �� "� ن� الن�

� مالك٣، أ "y ب، عن سعد سي� ا�

يل. � �[ ا قاتلت ع� الت� Ü ويلأ ، و تقاتل بعدي ع� الت� � b»و تنجز عدا � � دي�� �� بعدي، تق©� ن�"

� تسعة �iس رج من صلب ا5 � ه �� ن� أ ب]� طيف ا�5 � الل� �»

أ ان و بغضك نفاق، و لقد نب� ك إ§� Óحب ، Ó��ع �#

ت٤ bÎ ا Ü مان � آخر الز� �� � �y لد ذي يقوم #" ة، ال� م�ديÓ هذه ا/. م ­ �wرون، و م ة معصومون مطه� � .§

من ا/. ٥. Y و�

� أ ��

1) فى البحار زيادة: ( الغالبي )2) فى البحار: ( أبي نصيرة )

3) هو: ( سعد بن أبي وقاص )4) فى البحار: ( كما قمت به )

5) بحار األنوار، ج 36، ص:331، ح190 عن كفاية األثر.

حديث اول سعيد بن مسيب از سعد بن مالك (سعد بن ابى وقاص) روايت كرده كه پيامبر(ص) فرمود: يا على! جايگاه تو نسبت به من همانند جايگاه هارون نسبت به موسى است جز اينكه بعد از من پيامبرى نيست. قرض مرا ادا كرده، و به وعده هاى من عمل كنى، و بعد از من بر سر تأويل

(قرآن) بجنگى، همان طور كه من بر سر تنزيل آن جنگيدم.يا على! حب تو ايمان و كينه ات نفاق است، و خداوند لطيف و خبير مرا خبر داده كه از صلب حسين(ع) نه نفر از امامان معصوم و مطهر را بيرون مى آورد؛ و مهدى اين امت از ايشان است، همان كه در آخرالزمان دين را بر پا مى دارد، همان طور كه من در ابتداى آن، بر پا داشتم.

Page 82: kefay new.indd

١٦٢١٦٣

9 � "� مان عن الن� � الى� "y ب ما جاء عن حذيفة "#:

eع� � ة ا/ث�� � .§صوص ع� ا/. Óالن � ��

ول ا5د يث ا/.

�Òبو عبد ا� أ ث�� ١، قال: حد� اد الكب]� � العر� "y Åسن عي بو ا5

ثنا أ ، قال: حد� �Òعبد ا � "y د م� R �# خ]"

أ

ثنا ائة ٣ـ ، قال: حد� e§]و ث eسنة ع� � ة �� لب� ٢ ـ #" Ó � b¡ح � /حق ال[� "y gمس � "y ر q � "y �Òعبد ا � "y د م� R

� عبد "y د ثنا أ ، قال: حد� � � هارون الكر�� "y �Òعن عبد ا ، � عا� "y اه�� ، عن إ:" Óري ك� Óارة الس q � "y د م� R

علينا �tه الكر "Ãقبل بو� أ et ،9 �Òمان، قال: ص�� بنا رسول ا � الى� "y م، عن حذيفة � س[� "y يد � �: � "y �Òا

ا � b: ح، و من " �� و أ ا فاز و غ�� "h ل q ن �Î ،و العمل بطاعته �Òبتقوى ا êوصي

، أ � ا«" Ä

أ efفقال: معا

êرك في b# � جيب، و إ«�

فأ د

� أ

�»هوال يوم القيامة، ف?.

[مة من أ قوى الس� لت� دامة، فالتمسوا #" ت به الن� حل�

� من بعدي ¬ن b» b[ك بع س� b§ وا، و من Óما لن تضل "h bك� س� b§ ما إن ، � bهل بي�� أ b» b[و ع �Òكتاب ا : � �iقل الث�

. � �iالك ìم ¬ن من ا �wف ع ل� � b� و من ، � �y � من الفا:.فنا؟ ل � b� ع� من ، �Òفقلت: #� رسول ا

ران قومه؟ q � "y ¼ف مو قال: ع� من خل�اد ) راجع تاريخ اإلسالم، الذهبي د بن موسى بن العر اد )، و هو ( أحمد بن محم 1) و الظاهر أن الصحيح: ( أبو عيسى بن العر

،ج 23،ص:83 .اد المحدث البغدادي. تاج العروس، الزبيدي، ج 5، د بن موسى و قيل عيسى بن العر اد: اسم جد والد أبي عيسى أحمد بن محم و عر

ص: 103 .حقي ) راجع: رجال النجاشي، ص: 366 . د بن عبد اهللا بن عمرو بن سالم بن الحق الال محم 2) و الصحيح: ( أبو عبد اهللا

اد ) فى ( سنة د بن عيسى بن العر يباني ) يروى عن ( أحمد بن محم د بن عبد اهللا الش 3) و الظاهر وقوع السهو فى السند، ألن ( محمعشر و ثالثمائة ). راجع: رجال النجاشي، ص: 366 و األمالي (للطوسي)، ص: 577، ح8 .

حديث اول احمد بن عبداهللا از حذيفة بن يمان روايت كرده كه گفت: رسول خدا(ص) نماز را با ما به جماعت خواند، سپس روى مباركش را به سوى ما كرد و فرمود: اى اصحاب من! شما را به تقواى الهى و اطاعت از او سفارش مى كنم. هر كه به اين سفارش عمل كند، رستگار گشته و سود برده و پيروز شده، و هر كه آن را ترك كند پشيمان خواهد شد، پس به وسيله ى تقوا، سالم ماندن از ترس و وحشت روز قيامت را طلب كنيد. گويا به همين زودى فرا خوانده مى شوم و دعوت حق را اجابت مى كنم، و من در ميان شما دو چيز گرانبها بر جاى مى گذارم؛ كتاب خدا و عترتم كه اهل بيتم هستند، تا زمانى كه به آن دو تمسك جوييد گمراه نخواهيد شد، و هر كه بعد از من به عترتم تمسك جويد، از رستگاران است، و هر كه از ايشان روى گرداند،

از نابود شوندگان است.من عرض كردم: اى رسول خدا(ص)! پس از خود ما را به چه كسى مى سپارى؟

فرمود: موسى بن عمران قومش را به چه كسى سپرد؟عرض كردم: به وصي خود يوشع بن نون.

و نيكوكاران پيشواى طالب(ع)، ابى بن على من از بعد جانشين و وصى همانا فرمود: كشنده ى كافران است، هر كه او را يارى كند (از جانب خدا) يارى خواهد شد و هر كه او را

ياري نكند (از جانب خدا) يارى نخواهد شد.عرض كردم: اى رسول خدا(ص)! امامان بعد از شما چند نفر مى باشند؟

آنچه حذيفه بن يمان از رسول خدا9در نص برامامان دوازده گانه:روايت نموده است.

Page 83: kefay new.indd

١٦٤١٦٥

� نون. "y ه يوشع قلت: ع� وصيرة و قاتل الكفرة، منصور من � طالب7، قائد ال]" "»

� أ "y Ó��من بعدي ع � bو خليف� � قال: فإن� وص��

. Yذول من خذ �R ،ه ن�ة من بعدك؟ � .§

، فê يكون ا/. �Òقلت: #� رسول ا gان ع ، خز� �ü � و £� ðع �Òعطا� ا

7، أ � �iس ائيل، تسعة من صلب ا5 fإ � قال: عدد نقباء ب��

و معادن وحيه. �Òاسن؟ و/د ا5

ا /. �Î �Òقلت: #� رسول اقية ة #" ، و ذلك قوY تعاr ١: (و جعلها � � �iس � عقب ا5 مامة �� Z/جعل ا rتبارك و تعا �Òقال: إن� ا

� عقبه )٢. ��؟ �Òرسول ا �# �r م �w ف[ تسم

قلت: أ

ور: / إY إ/� Óلن "# يت مكتو#"ماء و نظرت إr ساق العرش، فرأ � إr الس� ا عرج «" ه �� قال: نعم، إن�

� يت ��� و فاطمة، و رأ �iس سن و ا5 نوار ا5

يت أ

ته به، و رأ دته بع�� و ن� ي�

، أ �Òد رسول ا م� R �Òا

ه ن� م ¬. �wمن بي

./ ة يت[. ج� سن، و ا5 دا و جعفرا و مو¼ و ا5 م� R دا و م� R ث[ثة مواضع عليا عليا عليا و

. àي كوكب درك؟ È اء� #" È

� قرنت أ �yذ ، من هؤ/ء ال� فقلت: #� رب

ن م و الويل � � "wحن أ � م من طينتك، فطو«" bwة بعدك، خلق � .§

وصياء و ا/.م � ا/. � �hد، إ م� R �# :قال

عاقب.ثيب و أ

م أ "h ل الغيث، و � �:

م أ "wم، ف بغ��

أ

هم� اجعل العg و الفقه ما يقول: الل� ماء و دعا بدعوات، فسمعته فى� 9 يده إr الس� �Òرفع رسول ا � et ٣. � � و زرع زر � زر ، و �� � � و عقب عق�" � عق�" ��

1) فى البحار: ( قوله عز و جل )2) سورة الزخرف، اآلية: 28 .

3) بحار األنوار، ج 36، ص:331، ح191 عن كفاية األثر.

فرمود: به عدد نقيبان بنى اسرائيل كه نه نفرشان از صلب حسين(ع) هستند، خداوند علم و فهم مرا به آن ها عطا كرده است. ايشان خزانه داران علم خدا و معادن وحى او هستند.عرض كردم: اى رسول خدا(ص)! پس براى فرزندان حسن(ع) چه مزيتى است؟

فرمود: خداوند تبارك و تعالى امامت را در نسل حسين(ع) قرار داده و اين همان گفتار خداى تعالى است: « و آن (امامت) را كلمه باقيه در فرزندان او قرار داد».

عرض كردم: اى رسول خدا(ص)! آيا نامشان را براى من بيان نمى فرمائى؟فرمود: چرا! آن زمان كه به آسمان برده شدم و به ساق عرش نظر كردم، ديدم با نور نوشته شده است: ال اله اال اهللا محمد رسول اهللا، او را به وسيله ى على تقويت كرده و به وسيله ى او ياريش نمودم، و انوار حسن و حسين و فاطمه(ع) را ديدم، و در سه جا على، و محمد و محمد و جعفر و موسى و حسن، و حجت(ع) را ديدم كه در ميان ايشان چون ستاره ى درخشانى

مى درخشيد. خود نام همراه و قرين را نامشان كه هستند كسانى چه اينها پروردگارا! كردم: عرض

كرده اى؟فرمود: اى محمد! ايشان اوصياء و امامان بعد از تو هستند. آن ها را از طينت تو آفريدم، پس خوشا به حال كسى كه ايشان را دوست بدارد و واى به حال كسى كه ايشان را دشمن بدارد،

به واسطه ى آن ها باران مى فرستم و به سبب آن ها ثواب مى دهم و عقاب مى كنم. سپس رسول خدا(ص) دست خود را به سوى آسمان بلند كرد و دعاهايى خواند كه شنيدم در ميان آن ها مى فرمود: خدايا! علم و فقه را در فرزندان من و فرزندان فرزندان من و در

زراعت من و زراعت زراعت من قرار ده.

Page 84: kefay new.indd

١٦٦١٦٧

9 � "� ب�Õ عن الن� � ر "y ارث � قتادة ا5 "»ب ما جاء عن أ "#

: eع� � ة ا/ث�� � .§صوص ع� ا/. Óالن � ��

آنچه ابو قتاده از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

ßبو القاثنا أ ، ( قال: حد� Ó� عا«" ر ا5" q � "y د م� R ثنا 2، قال: حد� � �iس � ا5 "y ��ع � "y د م� R ثنا حد�

، عن �Òعبد ا � "y اح بو عوانة وض�ثنا أ ميد )١، قال: حد� � عبد ا5 "y �� قري، عن �� ا� �Òعبد ا � "y ¼مو

، eة بعدي اثنا ع� � .§9 يقول: ا/. �Òعت رسول ا È :قتادة، قال � "»

� ميمون، عن أ "y رو q بلج ٢، عن � "»

أ

٤.Åائيل و حواري عي fإ � عدد ٣ نقباء ب�� ، Ó � ق¡� ارة الث� q � "y �Òعبد ا � "y د

ثنا أ �Ó ;، قال: حد� يبا«� لب الش� ط� � ا� "y �Òعبد ا � "y د م� R �# خ]"

أ

سدي ٥، عن ا/. � eÅحب � "y �� � ـ عن �� ï

ي /. و قال: جد� ـ أ "»

ي /. � جد ث�� � علوان، قال: حد� "y عن عامروه. ٦ � قتادة، و ذكر �� "»

مان، عن أ eعى � "y � ار، عن حر:� � بش� "y ارود، عن حبيب � ا5" "»

أ

� "y �Òسعيد، عن عبد ا � "y د م� R � "y د � أ ث�� اريÓ ٧، قال: حد� � ع�� الد� "y � �iس � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

1) ما بين القوسين ساقط من المطبوع، و هو موجود فى البحار و بقية النسخ، و لكن ورد فيهم بعد أبي بلج و قبل عمرو بن ميمون، و اح بن عبد اهللا اليشكري ) و هو يروى عن ( أبي بلج اني ) يروى عن ( أبى عوانة وض هو تصحيف، ألن ( يحيى بن عبد الحميد الحميحيى بن سليم ) و هو يروى عن ( عمرو بن ميمون األودي ). راجع: تفسير فرات الكوفي، ص: 65 و األمالي (للصدوق)، ص: 2، ح3 و تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج 42، ص: 97 و البداية و النهاية، ابن كثير، ج 7، ص: 337 و تاريخ اإلسالم، الذهبي، ج 8، ص:320 .

2) فى بعض النسخ: ( أبي بلح ) و فى بعضها: ( أبي ثلج ) و الصحيح ما أثبتناه. راجع: الهامش السابقة بعدي بعدد ) 3) فى البحار: ( األئم

4) بحار األنوار، ج 36، ص:332، ح192 عن كفاية األثر.5) فى البحار: ( الكندي )

6) بحار األنوار، ج 36، ص:332، ذيل ح192، عن كفاية األثر.ازي ) 7) فى البحار: ( علي بن الحسن الر

حديث اول عمرو بن ميمون اودى از ابو قتاده روايت كرده كه شنيدم رسول خدا(ص) مى فرمود: امامان

بعد از من دوازده نفر هستند، به عدد نقيبان بنى اسرائيل و حواريون عيسى(ع).حريز بن عثمان نيز همانند اين حديث را با سند ديگرى، از ابو قتاده روايت كرده است. سعيد بن مسيب نيز همانند اين حديث را با سند ديگرى، از ابو قتاده روايت كرده است.

Page 85: kefay new.indd

١٦٨١٦٩

وه.١ � قتادة، و ذكر �� "»ب، عن أ سي� � ا� "y جدعان، عن سعيد � "y يد � ز "y Ó��ثنا ع ، قال: حد� جعفر العلوي

ا5ديث الثا«�

� "y �Òعن عبد ا ، Óوفري � � ع�� ال]" "y � �iس � ا5 ث�� ، قال: حد� Óي د الب� م� R � "y وهبان � "y د م� R ثنا حد�� يع�، "y �� دة ٢، عن �� ": � "»

� أ "y � �iس � ا5 ث�� ميد، قال: حد� � عبد ا5 "y �� ثنا �� ، قال: حد� �

ام الكو�� � b§ة م�

لك أ bh 9 يقول: كيف �� "� عت الن� È :قتادة، قال � "»

� منقذ، عن أ "y �� � مو¼، عن �� "y �Òعن عبد ا

٣. � م و / � م�� �wرج، و لست م ìذلك نتج ا � �iما ب لك فى� �h ا � ا، إ§� bw � .§ من بعدي أ eا و اثنا ع� ì و�

#� أ

أ

� جعفر "y الفضل ßبو القاثنا أ ة، قال: حد� � هدي� "y � �iس ثنا ا5 ، قال: حد� Ó� يبا«� ل الش� فض� بو ا�

#� أ خ]"

أ

سن ، عن ا5 Ó � b¡مش � خالد الد "y ثنا هشام اجر، قال: حد� ­ � "y سن د ا5 م� R بوثنا أ � نوح، قال: حد� "»

� أ "y

وه.٥ � قتادة، و ذكر �� "»، عن هشام، عن أ �Òعبد ا � "y ثنا صدقة � ٤، قال: حد�

ش�� ا�5 �� �� � "y� منقذ و هشام . "y �� ب و �� سي� � ا� "y و سعيد � � ميمون و حر:� "y رو q :بو قتادة، روى عنه

و هذا أ

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 333،ذيل ح192، عن كفاية األثر.2) فى أكثر النسخ: (حسين بن أبي برد )، و الصحيح ما أثبتناه و هو الراوى عن ( يحيى بن يعلى ). راجع: المناقب، ابن المغازلي،

ص:124، ح137و 138 و العمدة، ابن بطريق، ص:297.3) بحار األنوار، ج 36، ص: 333 ح193 عن كفاية األثر.

4) فى نسخ الكتاب: ( الحسني ) و فى البحار: ( الخشبي ) و الصحيح ما أثبتناه. راجع: تاريخ اإلسالم، الذهبي ،ج 13،ص:147 5) بحار األنوار، ج 36، ص: 333،ذيل ح193، عن كفاية األثر.

حديث دوم يحيى بن منقذ از ابو قتاده روايت كرده كه شنيدم پيامبر(ص) مى فرمود: چگونه هالك شود امتى كه من اول آن بوده و دوازده نفر پس از من، امامان آن هستند. در اين ميان كسانى هالك شوند كه نتيجه هرج و مرج و آشوب و فتنه اند، كه نه من از آن ها هستم و نه آن ها از من هستند.

هشام نيز همانند اين حديث را با سند ديگرى، از ابو قتاده روايت كرده است.و اين صحابه پيامبر(ص) ابو قتاده است كه بزرگانى چون: عمرو بن ميمون اودى و حريز و

سعيد بن مسيب و يحيى بن منقذ و هشام از او روايت كرده اند.

Page 86: kefay new.indd

١٧٠١٧١

ول ا5د يث ا/.

ثنا قال: حد� ،; تو> ا� � "y ¼مو � "y د م� R ثنا قال: حد� ،2 � �iس ا5 � "y ��ع � "y د م� R ثنا حد� ، وف�� يد الن� � �: � "y � �iس ه ا5 q عن ، Ó�Õخ ران الن� q � "y ¼ثنا مو ، قال: حد� Ó � الكو�� �Òعبد ا � "»

� أ "y د م� R

، عن � ع�� "y د م� R بيهد، عن أ م� R � "y ادق جعفر بيه، عن الص�

زة، عن أ � "»

� أ "y ��ع � "y سن عن ا5

:9 �Òم، قال: قال رسول ا �wعل �Òطالب صلوات ا � "»� أ "y ��بيه ع

، عن أ � ع�� "y � �iس بيه، عن ا5

أ

دا عبدي م� R ن�#� وحدي، و أ

ن / إY إ/� أ

ه قال: من عg أ ن�

ة جل� ج[Y أ ئيل عن رب العز� � ج]" ث�� حد�

يته � " ، و �� � b� ": ١ � b� دخلته جن�، أ � "û ة من ولده »" � .§

ن� ا/.، و أ � bطالب خليف� � "»

� أ "y ���ن� ع

، و أ �rو رسو

� b� ، و جعلته من خاص� � bمت عليه نعم� b§، و أ � bكرام� Y وجبت

ت Y جواري، و أ "�

ار بعفوي، و أ من الن�

ساء ته، و إن أ

عطيته، و إن سكت ابتدأ

� أ ل��

جبته، و إن سأ

� أ يته، و إن دعا«� � لب� دا«� ، إن #� � bو خالص�

�#ن / إY إ/� أ

د أ eýي Ö فتحته. و من � "» � دعوته، و إن رجع إ��r قبلته، و إن قرع #" ته، و إن فر� م�� ر

� "»� أ "y ���ن� ع

د أ eýي Ö د بذلك و

eu و، أ �rدا عبدي و رسو م� R ن�

د أ eýي Ö د بذلك و

eu ووحدي، أ

، � bر عظم� ، و صغ� � bد نعم� ، فقد »" � "û ة من ولده »" � .§ن� ا/.

د أ eýي Ö د بذلك و

eu و، أ � bطالب خليف�

ع نداءە، و إن È� Ö أ دا«� � حرمته، و إن #� ل��

بته، و إن سأ "« � � و رس�� ٢، إن قصد«� � و كت�" b» �#  

و كفر #"

1) فى كمال الدين: ( أدخله الجنة )2) ( و رسلي) ورد فى المطبوع و لم ترد فى كمال الدين و بقية النسخ.

حديث اول امام حسين(ع) از پدرش على بن ابى طالب(ع) روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: جبرئيل از پروردگار با عزت و جالل براى من حديث كرد كه فرمود: هر كه بداند خدايى جز من يگانه نيست و محمد(ص) بنده و رسول من است و على بن ابى طالب خليفه من است و امامان از فرزندان او حجت هاى من هستند، او را با رحمت خويش وارد بهشت خودم كرده و با عفو خود از آتش نجاتش مى دهم و جوار خود را براى او مباح كرده و كرامت خود را براى او واجب مى كنم و نعمت خود را بر او تمام كرده و او را از خاصان و برگزيدگان خود قرار مى دهم. اگر مرا صدا بزند او را لبيك گويم، و اگر مرا بخواند اجابتش كنم، و اگر از من چيزى بخواهد به او عطا كنم، و اگر سكوت كند [چيزى نخواهد] خود عطاى به او را آغاز كنم؛ و اگر رفتار بدى از او سر زند او را مشمول رحمت خويش گردانم، و اگر از من بگريزد او را فرا خوانم، و اگر به سوي من بازگردد او را بپذيرم و اگر باب مرا بكوبد در را به رويش بگشايم.

و هر كه به يكتايى من گواهى ندهد، يا به آن گواهى دهد ولى گواهى ندهد كه محمد بنده و رسول من است، يا به آن نيز گواهى دهد ولى گواهى ندهد كه على بن ابى طالب خليفه من است، يا به آن نيز گواهى دهد ولى گواهى ندهد كه امامان از فرزندان او حجت هاى من هستند، چنين شخصى نعمت مرا انكار كرده و عظمت مرا كوچك شمرده، و به آيات و كتاب ها و رسوالن من كافر شده است. اگر مرا قصد كند او را نپذيرم، و اگر از من چيزى بخواهد محرومش كنم، و اگر مرا صدا بزند صدايش را نخواهم شنيد، و اگر مرا بخواند دعايش را

عليه �Òطالب صلوات ا � "»� أ "y ��ع � �iؤمن ا� م]�

ب ما روی عن أ "#

: eع� � ة ا/ث�� � .§صوص ع� ا/. Óالن � ��9 � "� عن الن�

آنچه امير المؤمنين7از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

Page 87: kefay new.indd

١٧٢١٧٣

م للعبيد) ١. #� بظ[�، (و ما أ � بته، و ذلك جزاؤه م�� � خي� ستجب دعاءە، و إن رجا«�

� Ö أ دعا«�

� طالب؟ "»� أ "y ��ة من ولد ع � .§

، و من ا/. �Òفقال: #� رسول ا Óنصاري ا/. �Òعبد ا � "y فقام جا:"

� الباقر et ، � �iس � ا5 "y Ó��زمانه ع � �� � �yد العابد � سي et ،ة ن� هل ا5"دا شباب أ � سي �iس سن و ا5 قال: ا5

� ال?ظم et ،د م� R � "y ادق جعفر � الص� et ،م] � الس� قرئه م��دركته فأ

، فإذا أ � ع�� و ستدركه #� جا:" "y د م� R

سن Ó ا5 �� � الز� et ،د م� R � "y Ó��ع Ó � b¡ � الن� et ، � ع�� "y د م� R Ó � b¡ � الت� et ،¼مو � "y Ó��ضا ع � الر et ،جعفر � "y ¼موا. ا ملئت جورا و ظ Ü /رض قسطا و عد

ا/..] ذي §� ، ال� � b� م�

ديÓ أ ق ­ 5 "# .tابنه القا � et ، � ع�� "y

، � ، و من عصا� فقد عصا«� � طاع��م فقد أ äطا

، من أ � b» b[و/دي و ع

� و أ وصيا«.

� و أ خلفا«. هؤ/ء #� جا:"

ذنه)٢ ، Z رض إ/� #"ن تقع ع� ا/.

ء أ (ال�� �Òسك ا م §� "h ، � نكر«�

م فقد أ �wنكر واحدا م

و أ

نكر� أ

و من أ

هلها.٣ .يد #" b_ ن

رض أ

ا/. �Òفظ ا م �� "h و

ا5ديث الثا«�

� عبد "»� أ "y د م� R ثنا اق;، قال: حد� ق� ران الد� q � "y د م� R � "y د

� أ "y Ó��ثنا ع و عنه2، قال: حد�

� "»� أ "y ��ع � "y سن ، عن ا5 وف�� يد الن� � �: � "y � �iس ه ا5 q عن ، Ó�Õخ ران الن� q � "y ¼عن مو ، Ó � الكو�� �Òا

: قال: قال ه، عن ع�� بيه، عن جدد، عن أ م� R � "y عن جعفر ، ßالقا � "»

� أ "y �� بيه، عن ��

زة، عن أ

� وصيا«.� و أ ، � خلفا«. .tطالب و آخر� القا � "»

� أ "y Ó��م ع ì و�

، أ eة بعدي اثنا ع� � .§

9: ا/. �Òرسول ام ¬فر.٤ ì نكر م مؤمن و ا� "h Óقر � بعدي، ا� b� م�

ع� أ �Òج ا � و »" وليا«.

و أ

ا5ديث الثالث

د م� R � "y د بو ذر أ

ثنا أ � مو¼;، قال: حد� "y ثنا هارون د، قال: حد� م� R � "y سن � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

يد، � "y �تار، عن ن ح� � ا� "y اه�� ثنا إ:" يد، قال: حد� � "y د م� R ثنا ، قال: حد� Óمان الباغندي � سلى� "y.7 � نباتة، عن ع�� "y صبغ

اق، عن ا/. ñإ � "»عن أ

1) سورة ق، اآلية: 29 .2) سورة الحج، اآلية: 65 .

3) كمال الدين، ج 1، ص: 258، ح3ـ بحار األنوار، ج 36 ص: 251، ح68 عن كمال الدين و كفاية األثر.4) كمال الدين، ج 1، ص: 259، ح4ـ عيون أخبار الرضا (ع)، ج 1، ص: 59، ح28ـ بحار األنوار، ج 36، ص: 244، ح57 عن كمال

الدين و العيون، و فى ج 36، ص: 333، ح194 عن كفاية األثر.

اجابت نكنم، و اگر به من اميدوار شود، نا اميدش سازم و اين جزاى او از جانب من است و من به بندگان ستم روا نمى دارم.

پس جابر بن عبداهللا انصارى برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا(ص)! امامان از فرزندان على بن ابى طالب(ع) چه كساني هستند؟

فرمود: حسن و حسين(ع) دو سيد جوانان اهل بهشت، سپس آقاى عبادت كنندگان در زمان خود على بن الحسين، سپس باقر محمد بن على، و تو او را درك خواهى كرد و چون او را درك كردى سالم مرا به او برسان، سپس صادق جعفر بن محمد، سپس كاظم موسى بن جعفر، سپس رضا على بن موسى، سپس تقى محمد بن على، سپس نقى على بن محمد، سپس زكى حسن بن على، سپس فرزندش بر پا دارنده ى حق، مهدى امت من، همان كه زمين را از عدل

و داد پر مى كند، همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.اى جابر! اينها جانشينان و اوصياء و فرزندان و عترت من هستند. هر كه آن ها را اطاعت كند مرا اطاعت كرده، و هر كه آن ها را نافرمانى كند مرا نافرمانى كرده است، و هر كه آن ها يا يكى از آن ها را انكار كند مرا انكار كرده، خداوند به واسطه ى آن ها آسمان را نگه داشته تا بر

زمين نيفتند مگر به اذن او، و به واسطه ى آن ها زمين را نگه داشته كه اهلش را نلرزاند.

حديث دوم امام حسين(ع) از پدرش على بن ابى طالب(ع) روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند، اولين آن ها على بن ابى طالب و آخرين آن ها همان قائم است. آن ها جانشينان و اوصياء و اولياء من بوده، و بعد از من حجت خدا بر امتم مى باشند. هر

كه به آن ها اقرار كند، مؤمن و هر كه آن ها را انكار كند كافر است.

حديث سوم اصبغ بن نباته و شريح بن هانى و عبد الرحمن بن ابى ليلى هر سه از امير المؤمنين على بن ابى طالب(ع) روايت كرده اند كه فرمود: در خانه ى ام سلمه نزد پيامبر(ص) بودم كه گروهى از اصحاب ايشان از جمله: سلمان و ابوذر و مقداد و عبد الرحمن بن عوف وارد شدند، سلمان عرض كرد: اى رسول خدا! هر پيامبرى يك وصى و دو سبط داشته است، وصى و دو سبط

شما چه كسانى هستند؟

Page 88: kefay new.indd

١٧٤١٧٥

ائة ـ قال: e§]ة و ث eان ع� e§ سنة � اهد ـ �� "R � "y اس � العب� "y ¼مو � "y د ثنا أ قال هارون: و حد�

� داره ـ قال: يÓ ـ �� Ó الب� � زا � يونس ا�5 "y اعيل Èثنا إ يد، قال: حد� � ز "y د م� R �Òبو عبد ا� أ ث�� حد�

ائغ الص� �� ef � "y � � ها«� "y

�� ef قدام � ا( "»صل كتابهـ عن أ

ـ قراءة عليه من أ Ó �Úالواس � بش]� "y � هش�� ث�� حد�

.7 ، عن ع�� � ë ا�، قال: Ó� عا«" � ا5" �Ðر القا q � "y د م� R ثنا ، قال: حد� Óوهري ا5" �Òعبيد ا � "y د م� R � "y د

#� أ خ]"

و أ

د، � ز#� "»� أ "y يد � ، عن :� Óنديسابوري � حبيب ا5" "y د م� R � ث�� بو جعفر ١، قال: حد�

أ �Òعبد ا � "y د م� R � ث�� حد�

ة إذ دخل علينا ٢ م س� بيت أ �� 9 � "� 7: كنت عند الن� Ù��لي�، قال: قال ع � "»

� أ "y ن عن عبد الر�

، �Òان: #� رسول ا � عوف، فقال س "y ن قداد و عبد الر� بو ذر و ا(ان و أ م: س �wابه م Ä

اعة من أ "

ك و سبطاك؟ Óن وصي �Î ، � �iوصيا و سبط � ن�"إن ل�

انية e§ و �Ðبعة آ/ف و رم أ ì و ¬ن � بعة آ/ف ن�" ر

بعث أ �Òان، إن� ا � قال: #� س et طرق ساعة

فأ

سباط. ا/. وصياء و سبطاي خ]�

ا/. � خ]� نبياء و وص�� ا/. #� خ]�

ذي نف�Å بيده /. آ/ف سبط، فو ال�. gع

و رسوY أ �Òآدم؟ فقال: ا � �Ðتعرف من ¬ن و

ان، أ � قال: #� س et

ÐووÐ إr ابنه شيث، و أ

هل البيت، إن� آدم أ

ا أ نت من�

فأ �Òعبد ا "#

فك #� أ عر

� أ

فقال9: إ«�وR Ðوق إr غثميشا،

لث إR rوق و أ �R Ðو

لث، و أ �R rان إ وÐ شب�

ان، و أ شيث إr ابنه شب�

rخورا إ �# Ðوخورا، و أ �# rإدريس إ Ðو

7، و أ Ó� "� خنوخ و هو إدريس الن�

وÐ غثميشا إr أ

و أ

e#عشا ": Ðو، و أ e#عشا ": rعثامر إ Ðو

وÐ سام إr عثامر، و أ

وÐ نوح إr سام، و أ

نوح7، و أ

ران q Ðوران، و أ q rحفسية إ Ðو

ة إr حفسية، و أ � ": Ðو

ة، و أ � ": rفث إ �# Ðو

فث، و أ �# rإ

اق ñإ Ðواق، و أ ñإ rاعيل إ Èإ Ðو

اعيل، و أ Èابنه إ rإ اه�� وÐ إ:"

ليل7، و أ ا�5 اه�� إr إ:"

Ðوثيا إr شعيب، و أ ": Ðو

ثيا، و أ ": rيوسف إ Ðو

وÐ يعقوب إr يوسف، و أ

إr يعقوب، و أ

وÐ داود وÐ يوشع إr داود، و أ

� نون، و أ "y يوشع rمو¼ إ Ðو

ران، و أ q � "y ¼مو rشعيب إ

Åعي rزكر#�� إ Ðو، و أ وÐ آصف إr زكر#��

خيا، و أ ": � "y آصف rمان إ وÐ سلى�

مان، و أ إr سلى�

، و � زكر#�� "y �� �� rعون إ eÈ Ðوفا، و أ ون الص� Ó � "y عون eÈ rإ �tمر � "yا Åعي Ðو

، و أ �tمر � "yا

د د بن عبد اهللا بن علي بن الحسين بن زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب ع )، يروى عنه: ( محم 1) هو: ( أبو جعفر، محمبن عمر الجعابي ). راجع: عيون أخبار الرضا (ع)، ج 2، ص: 68، ح315 و األمالي (للمفيد)، ص: 109، ح9 و ص: 117، ح1 .

2) فى البحار: ( عليه )

حضرت لحظه اى سر به زير افكند، سپس فرمود: اى سلمان! خداوند چهار هزار پيامبر مبعوث كرد و براى آن ها چهار هزار وصى و هشت هزار سبط بود. قسم به آنكه جانم در دست

اوست، من بهترين انبياء و وصى من بهترين اوصياء و دو سبط من بهترين سبط هايند. رسولش و خدا گفت: بود؟ كسى چه آدم(ع) وصى مى دانى آيا سلمان! فرمود: سپس

داناترند. حضرت فرمود: اى ابا عبد اهللا! من برايت بيان مى كنم كه تو از ما اهل بيت هستى. همانا آدم(ع) به فرزندش شيث وصيت كرد و شيث به فرزندش شبان و شبان به مخلث، و مخلث به محوق و محوق به غثميشا و غثميشا به اخنوخ وصيت كرد و او همان ادريس پيامبر(ع) است، و ادريس به ناخورا و ناخورا به نوح(ع) و نوح به سام و سام به عثامر و عثامر به برعشاثا و برعشاثا به يافث و يافث به بره و بره به حفسيه و حفسيه به عمران و عمران به ابراهيم خليل(ع) و ابراهيم به فرزندش اسماعيل و اسماعيل به اسحاق و اسحاق به يعقوب و يعقوب به يوسف و يوسف به برثيا و برثيا به شعيب و شعيب به موسى بن عمران(ع) و موسى به يوشع بن نون و يوشع به داود و داود به سليمان و سليمان به آصف بن برخيا و آصف به زكريا و زكريا به عيسى بن مريم(ع) و عيسى بن مريم به شمعون بن حمون صفا و شمعون به يحيى بن زكريا و يحيى به منذر و منذر به سلمه و سلمه به برده و برده به من وصيت كرد؛ و من آن وصيت را

به على بن ابى طالب مى سپارم.على(ع) گويد: من عرض كردم: اى رسول خدا! آيا در ميان ايشان انبياء و اوصياء ديگرى

نيز بودند؟ فرمود: آرى، بيش از آن كه بتوان احصاء و شمارش كرد. سپس فرمود: اى على! و من آن وصيت را به تو مى سپارم و تو به فرزندت حسن و حسن به برادرش حسين و حسين به فرزندش على و على به فرزندش محمد و محمد به فرزندش جعفر و جعفر به فرزندش موسى و موسى به فرزندش على و على به فرزندش محمد و محمد به فرزندش على و على به فرزندش حسن و حسن به فرزندش قائم(ع) بسپارد. سپس امامشان به مقدارى كه خدا بخواهد از ايشان غايب شود و براى او دو غيبت است كه يكى طوالنى تر

از ديگرى است.سپس رسول خدا(ص) رو به ما كرد و با صداى بلند فرمود: بر حذر باشيد آن زمان كه

فرزند پنجم از نسل هفتمين فرزند من مفقود شود. على(ع) گويد كه من عرض كردم: اى رسول خدا! اين غيبت به كجا مى انجامد؟

Page 89: kefay new.indd

١٧٦١٧٧

ا þدف#� أ

، و أ ��rدة إ ": Ðو

دة، و أ ": rة إ وÐ س

ة، و أ وÐ منذر إr س

إr منذر، و أ �� �� Ðو

أ

� طالب. "»� أ "y ��ع rإ

.© b� ن من أ e[ك

خر؟ قال: نعم أ

وصياء أ

نبياء و أ

م أ �wل بي �£ ، �Ò7 فقلت: #� رسول ا Ù��فقال ع

خيه ا إr أ þسن يدف سن، و ا5 ا إr ابنك ا5 þنت تدف

، و أ Ó��ا إليك #� ع þدف

#� أ

� قال7: و أ et

ا إr ابنه جعفر، و þد يدف م� R د، و م� R ابنه rا إ þيدف Ù��و ع ، ا إr ابنه ع�� þيدف � �iس ، و ا5 � �iس ا5ا þد يدف م� R د، و م� R ابنه rا إ þيدف Ù��و ع ، ا إr ابنه ع�� þابنه مو¼، و مو¼ يدف rا إ þجعفر يدفم ما م إما­ �wيغيب ع � et ، .tابنه القا rا إ þسن يدف سن، و ا5 ا إr ابنه ا5 þيدف Ù��و ع ، إr ابنه ع��

خرى.طول من ا/.

ا أ íغيبتان، إحدا Y و يكون ، �Òشاء ا

ابع من ولدي. امس من ولد الس� ذر إذا فقد ا�5 ذر ا5 9 فقال رافعا صوته: ا5 �Òالتفت إلينا رسول ا � etا تكون هذه الغيبة ١؟ �Î �Òفقلت: #� رسول ا Ù��قال ع

امة، q سها: كرعة، ع� رأ ì ية يقال روج، فيخرج من اليمن من قر �5 "# Y �Òذن ا

. �# �bح� قال: يص]"رض قسطا

ا/..] بعوه، §� فات� �Òخليفة ا Óهدي � ذي الفقار، و مناد ينادي: هذا ا� د بسي¡� ، متقل � ع بدر متدر

م ع� بعض، ف[ نيا هرجا و مرجا، و يغار بع�� Óالد ا، و ذلك عند ما تص]� ا ملئت جورا و ظ Ü /و عدروج.٢ �5 "# Y �Òذن ا

. ينئذ #� عيف، ×� الض� �: Óو / القوي ، غ]� الص� �: الكب]�

ا5ديث الرابع

� علوان، "y � �iس � ا5 ث�� بيه، قال: حد�� عتبة، عن أ "y Ó��ثنا ع ، قال: حد� � زكر#�� "y عا�� � ا� �Ðالقا �# خ]"

أ

7 قال: قال �r رسول فيل، عن ع�� Óالط � "»بوذ، عن أ � خر� "y عن معروف ، �

راسا«� � ع�� ا�5 "»عن أ

� و بك حر«" ، حر � b� م�حياء من أ

ليفة ع� ا/. ، و ا�5 � bهل بي�موات من أ

Ó ع� ا/. �Ðنت الو9: أ �Òا

Óهدي م ا� �wرون معصومون، و م ة مطه� � .§ من صلبك أ eحد ع�

ة، أ � .§

بو ا/.مام أ Z/نت ا

، أ � ðك س س

. êبغض نيا قسطا و عد/، فالويل � Óالد .] ذي §� ال�

ة � .§و/دك ا/.

� أ "� R يك و شيعتك و ب R معه، و إن� �Òه ا e� را 5 "« �Òا � حب� ��

ن� رج[ أ

، لو أ Ó��ع �#

1) فى البحار: ( فما يكون في هذه الغيبة حاله )2) بحار األنوار، ج 36، ص: 333، ح195 عن كفاية األثر.

حضرت فرمود: صبر مى كند تا اينكه خداوند به او اجازه خروج دهد، و از يمن از روستايى كه به آن كرعه گويند خروج كند در حالى كه عمامه اى بر سر و زره مرا بر تن دارد و شمشير من [ذوالفقار] را به كمر بسته است و يك منادى صدا مى زند: اين همان مهدى، خليفة اهللا است، از او پيروى كنيد. زمين را از عدل و داد پر كند همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد، و اين زمانى است كه دنيا هرج و مرج شده و همديگر را غارت كنند، نه بزرگ بر كوچك و نه

قوى بر ناتوان رحم كند. پس در اين هنگام خداوند به او اجازه ى خروج خواهد داد.

حديث چهارم ابو طفيل از على(ع) روايت كرده كه رسول خدا(ص) به من فرمود: تو وصى بر مردگان از اهل بيت من، و جانشين بر زندگان از امت من هستى. جنگ با تو، جنگ با من و صلح با تو، صلح با من است. تو امام و پدر امامانى، يازده نفر از صلب تو، امامان مطهر و معصومند و مهدى از ايشان است، همان كه زمين را از عدل و داد پر كند، پس واى بر كسى كه از شما كينه بدارد.

اى على! اگر شخصى براى خدا سنگى را دوست بدارد، خداوند او را با آن سنگ محشور كند، و محبان و شيعيان تو و محبان فرزندانت كه امامان بعد از تو هستند، با تو محشور شوند، و تو در درجات باال همراه من هستى، و تو قسمت كننده ى بهشت و جهنم هستى، محبانت را

داخل بهشت و دشمنانت را وارد آتش خواهى كرد.

Page 90: kefay new.indd

١٧٨١٧٩

ة ن� يك ا5" ب R ار، تدخل ة و الن� ن� ا5" نت قس��رجات الع�، و أ � الد� �� �Õنت م

ون معك، و أ e� بعدك ��

ار.١ و مبغضيك الن�امس ا5ديث ا�5

2، قال: Ó� القا«� اق الط� ñإ � "y اه�� � إ:" "y د م� R ثنا 2، قال: حد� � �iس � ا5 "y ��ع � "y د م� R ثنا حد� ، �[ q � "»

� أ "y د م� R ه[ل، عن � "y د

ثنا أ � مابنداذ، قال: حد� "y د

ثنا أ ام، قال: حد� �í � "y د م� R ثنا حد�

، عن � �iس � ا5 "y ��بيه ع، عن أ � ع�� "y د م� R بيه

د، عن أ م� R � "y ادق جعفر ر، عن الص� q � "y ل فض� عن ا�

ماء، � إr الس� ي «" fا أ �� :9 �Ò7 قال: قال رسول ا � �iؤمن ا� م]�

بيه أ

، عن أ � ع�� "y � �iس بيه ا5

أ

ا و جعلتك نبيا، �wتك م b[عة فاخ] رض اطلعت إr ا/. � اط�

د، إ«� م� R �# :فقال Y]جل� ج � و� إ��r ر«"

أ

ا عليا و جعلته �wت م b[انية فاخ لعت الث� � اط� et ،د م� R نتحمود و أ #� ا�

� ا� فأ éو شققت لك من ا

، Ù��ع� و هو ع#� العÓ�� ا/.

� فأ ا«. È

تك، و شققت Y ا� من أ ي� #" ذر

ك و خليفتك و زوج ابنتك و أ وصي�

ن قبلها ¬ن عندي �Î ،ئكة] م ع� ا� bwعرضت و/ي � et ،ا Üمن نور � �iس سن و ا5 و جعلت فاطمة و ا5. � �iب قر� من ا�

� b� سكنته جن�م ما أ bwجاحدا لو/ي � �» b#

� أ et �rن البا

¬لش� � ح��b ينقطع و يص]� ن� عبدا عبد«�د، لو أ م� R �#

. � e¼ت عر b� ظللتهو / أ

نوار .¼� فإذا #"

سك، فرفعت رأ

: ارفع رأ . فقال عز� و جل� ؟ قلت: نعم #� رب ا� b: ن

بÓ أ b�

د، أ م� R �#

� "y ¼د، و مو م� R � "y و جعفر ، � ع�� "y د م� R و ، � �iس � ا5 "y ��و ع ، � �iس سن و ا5 ع�� و فاطمة و ا5 .tسن القا � ا5 "y د م� R و ، � ع�� "y سن د، و ا5 م� R � "y ��و ع ، � ع�� "y د م� R مو¼، و � "y ��جعفر، و ع

. àي ه كوكب در ن� � وسطهم ¬. ��

نتقم ، و به أ �ïم حرا ر لÓ ح[�r و �� ذي �� ال� .tة، و هذا القا � .§

فقلت: #� رب من هؤ/ء؟ قال: هؤ/ء ا/.٢. ٣ � �yو ال?فر � �yاحد � و ا5" �i ا� � قلوب شيعتك من الظ� ذي يش¡� ، و هو ال� � وليا«.

� و هو راحة /. عدا«.من أ

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 335، ح196 عن كفاية األثر.ت و العزى طريين فيحرقهما، فلفتنة الناس بهما يومئذ أشد من فتنة العجل 2) فى العيون و كمال الدين زيادة فى آخره: ( فيخرج الال

امري ). و الس3) كمال الدين، ج 1، ص: 252، ح2 ـ عيون أخبار الرضا (ع)، ج 1، ص: 58، ح27 ـ بحار األنوار، ج 36، ص: 245، ح58 عن

كمال الدين و العيون.

حديث پنجم امام حسين(ع) از پدرش امير المؤمنين(ع) روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: زمانى كه مرا به آسمان بردند، پروردگارم به من وحى كرد: اى محمد(ص)! من بر زمين توجهى كرده و تو را برگزيدم و پيغمبر قرار دادم و از اسم خود، براى تو اسمى برگرفتم، پس من محمودم و تو محمدى. سپس براى دومين بار توجهى كرده و على(ع) را برگزيدم و او را وصى و جانشين تو و همسر دخترت و پدر فرزندانت قرار دادم، و براى او اسمى از اسماء خود برگرفتم، پس من علي اعلى هستم و او علي است. و فاطمه و حسن و حسين(ع) را از نور شما دو نفر قرار دادم، سپس واليت ايشان را بر مالئكه عرضه داشتم، پس هر كه آن را پذيرفت، نزد من از

مقربين گشت. اى محمد(ص)! اگر بنده اى آنقدر مرا عبادت كند تا منقطع شود و مانند مشك كهنه پوسيده گردد، سپس نزد من آيد در حالى كه منكر واليت ايشان است، او را در بهشت خود جاى ندهم

و زير سايه عرشم در نياورم. اى محمد(ص)! آيا دوست دارى كه ايشان را ببينى؟ گفتم: آرى اى پروردگار من.

فرمود: سرت را بلند كن! پس سرم را بلند كردم و خود را در برابر انوار علي و فاطمه و حسن و حسين و علي بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و علي بن موسى و محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي و محمد بن الحسن (ع) ديدم كه

قائم در ميان آن ها مانند ستاره اى درخشان بود.گفتم: پروردگارا! اينها چه كسانى هستند؟

فرمود: اينها ائمه هستند، و اين همان قائم است كه حالل مرا حالل و حرام مرا حرام مى كند، و به وسيله ى او از دشمنانم انتقام مى گيرم، و او براى دوستان من (مايه ى) راحتى و آسايش

است، و او همان كسى است كه قلب شيعيانت را از ظالمان و منكران و كافران شفا بخشد.

Page 91: kefay new.indd

١٨٠١٨١

ا5ديث السادس

�Òعبد ا � "»� أ "y د م� R ثنا اق;، قال: حد� ق� ران الد� q � "y د م� R � "y د

� أ "y Ó��ثنا ع و عنه، قال: حد�

بيه، عن زة، عن أ � "»

� أ "y ��ع � "y سن يد، عن ا5 � �: � "y � �iس ه ا5 q ران، عن q � "y ¼عن مو ، Ó � الكو��

:، قال: قال رسول ه، عن ع�� بيه، عن جدد، عن أ م� R � "y ادق جعفر ، عن الص� ßالقا � "»

� أ "y �� ��

� وليا«.� و أ وصيا«.

� و أ ، � خلفا«. .tطالب و آخر� القا � "»

� أ "y Ó��م ع ì و�

، أ eة بعدي اثنا ع� � .§

9: ا/. �Òام ¬فر١ .٢ ì نكر م مؤمن و ا� "h Óقر � بعدي، ا� b� م�

ع� أ �Òج ا و »"

ا5ديث السابع

اد، � عب� "y �ثنا يع ، قال: حد� Óوفري � � ع�� ال]" "y � �iس ثنا ا5 ، قال: حد� Ó� يبا«� الش� �Òعبد ا � "y د م� R �# خ]"أ

7 قال: قال � �iؤمن ا� م]�بيه، عن أ

� مالك، عن أ "y سعد � "y اه�� � إ:" "y ثنا شعبة، عن سعد قال: حد�

ة � .§، و إن� من ا/. د� م مل? يسد �wإل �Òإ/� بعث ا � ه اß ن�" Èم من ا �wهل بيت ف

9: ما من أ �Òرسول ا

� ة بعدي كعدد نقباء ب�� � .§ران، و إن� ا/. q � "y ¼مو Ó� é و من هو � éه ا Èتك من ا ي� بعدي من ذر

، � نكر«�� و أ �» نكر� فقد رد�

� و أ ، و من رد� � م فقد خالف�� ن خال�¹ �Î ، �ü � و £� ðع �Òعطا� ا

ائيل، أ fإ

� يوم القيامة.٤ �y � و من الفا:. �£ �Òا � �� ٣ � �� حب�و من أ

ا5ديث الثامن

ثنا ، قال: حد� Ó� فوا«� د الص� � أ "y د م� R ثنا � سعيد، قال: حد� "y د م� R � "y � �iس ا5 �Òبو عبد ا

#� أ خ]"

أ

7 قال: قال رسول ء، عن ع�� الب?� �� ، عن �� Ó�üي الت� �� بو ��ثنا أ ، قال: حد� Óنجاري د الس م� R � "y مروان

� �yذ اجون ال� جية و الباقون هالكون، و الن� ا فرقة #� �wفرقة، م � �iع� ث[ث و سبع � b� م�ق أ b[9: ستف �Òا

1) و الظاهر اتحاد هذا الحديث مع الحديث الثانى من هذا الباب.2) كمال الدين، ج 1، ص: 259، ح4 ـ عيون أخبار الرضا (ع)، ج 1، ص: 59، ح28ـ بحار األنوار، ج 36، ص: 244، ح57 عن

كمال الدين و العيون، و فى ج 36، ص: 333، ح194 عن كفاية األثر.3) فى البحار: ( و من أحبهم )

4) بحار األنوار، ج 36، ص: 336، ح197 عن كفاية األثر.

حديث ششم امام حسين(ع) از پدرش على بن ابى طالب(ع) روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند، اولين آن ها على بن ابى طالب و آخرين آن ها همان قائم است. آن ها جانشينان و اوصياء و اولياء من بوده، و بعد از من حجت خدا بر امتم مى باشند. هر

كه به آن ها اقرار كند، مؤمن و هر كه آن ها را انكار كند كافر است.

حديث هفتم ابراهيم بن سعد بن مالك از امير المؤمنين(ع) روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: هيچ خانواده اى نيست كه شخصى در آن، نامش نام پيامبرى باشد مگر اينكه خداوند فرشته اى بفرستد تا ايشان را به سوى ميانه روى و صواب برد و از امامان پس از من از ذريه ى تو، كسانى هستند كه همنام من، و كسى است كه همنام موسى بن عمران(ع) مى باشد، و همانا امامان بعد از من به عدد نقيبان بنى اسرائيل هستند. خداوند علم و فهم مرا به ايشان عطا كرده است. پس هر كه با ايشان مخالفت كند، با من مخالفت كرده و هر كه ايشان را رد كند و منكر شود، مرا رد كرده و منكر شده است، و هر كه مرا در راه خدا دوست بدارد، در روز قيامت از

رستگاران است.

حديث هشتم يحيى بن سليم معروف به بكاء از على(ع) روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: به زودى امتم هفتاد و سه فرقه شوند. از ميان آن ها يك فرقه اهل نجات است و بقيه اهل هالكت هستند؛ و اهل نجات كسانى هستند كه به واليت شما تمسك جويند و از علم شما بهره گيرند و به رأى

خود عمل نكنند. پس بر چنين كسانى راه (سرزنش) نيست.از ايشان درباره ى امامان پرسيدم؟ فرمود: آن ها به عدد نقيبان بنى اسرائيل هستند.

Page 92: kefay new.indd

١٨٢١٨٣

م من سبيل ) ١. �wولئك ما علم ، (فأ �h

أ ê و / يعملون :" كون بو/يتê و يقتبسون من ع يتمس�

ائيل.٢ fإ � ة، فقال: عدد نقباء ب�� � .§لت عن ا/.

فسأ

ا5ديث التاسع

� "y Åثنا عي ، قال: حد� Óي عك]" ل� � مو¼ الت� "y ثنا هارون د، قال: حد� م� R � "y سن � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�بيه

، عن أ � ع�� "y � �iس ئه، عن ا5 بيه، عن آ#"

، عن أ � "»

� أ ث�� ى ـ قال: حد�

�Ó ـ ب�� من رأ eéا ìمو¼ ا

�Òيد ا ا :� ية: (إ_�� لت عليه هذه ا/  � ة و قد :� م س� بيت أ �� 9 �Ò7 قال: دخلت ع� رسول ا ع��

ا)٣ . رö تطه]� هل البيت و يطهجس أ ليذهب عنê الر

ة من ولدك. � .§� و ا/. �Úسب � لت فيك و �� � ية :� ، هذه ا/  Ó��9: #� ع �Òفقال رسول ا

ة بعدك؟ � .§، و ÿ ا/. �Òفقلت: #� رسول ا

د ابنه، و بعد م� R ��ابنه، و بعد ع Ù��ع � �iس ، و بعد ا5 � �iس سن و ا5 � ابناك ا5 et ، Ó��نت #� عقال: أ

د م� R د ابنه، و بعد م� R ��ابنه، و بعد ع Ù��د جعفر ابنه، و بعد جعفر مو¼ ابنه، و بعد مو¼ ع م� Rسن. ة ٤ من ولد ا5 ج� سن ابنه، و ا5 عÙ�� ابنه، و بعد ع�� ا5

د، � م� R �# :عن ذلك، فقال rتعا �Òلت ام مكتوبة ع� ساق العرش، فسأ �wسام

هكذا وجدت أ

عداؤ� ملعونون.٥ رون معصومون، و أ ة بعدك مطه� � .§

ا/.

efا5ديث العا

� يعقوب "y د � أ "y �Òبو طالب عبيد ا

ثنا أ ، قال: حد� �Òعبيد ا � "y د م� R � "y د

أ �Òبو عبد ا

#� أ خ]"

أ

ثنا � شبيب، قال: حد� "y �Òثنا عبد ا وق، قال: حد� � م� "y د م� R � "y د ثنا أ ، قال: حد� Óنباري

� ن� ا/. "y � "y د م� R ثنا � داود، قال: حد� "y ران q ثنا � عيينة، قال: حد� "y ثنا سفيان ، قال: حد� Ó�ü �ýد ال � ز#� "y د م� R �< �� "y عذ

./ :rتبارك و تعا �Ò9 يقول: قال ا �Òعت رسول ا È :7 � �iؤمن ا� م]�ة، قال: قال أ نفي� ا5

1) سورة الشورى، اآلية: 41 .2) بحار األنوار، ج 36، ص: 336، ح198 عن كفاية األثر.

3) سورة األحزاب، اآلية: 33 .ة ) 4) فى البحار: ( و بعد الحسن ابنه الحج

5) بحار األنوار، ج 36، ص: 336، ح199 عن كفاية األثر.

حديث نهم امام حسين(ع) از پدرش امير المؤمنين(ع) روايت كرده كه فرمود: بر رسول خدا(ص) در خانه ى ام سلمه وارد شدم و اين آيه بر آن حضرت نازل شده بود: «همانا خداوند مى خواهد

پليدى را از شما اهل بيت دور سازد و شما را مطهر گرداند». رسول خدا(ص) فرمود: اى على! اين آيه درباره ى تو و دو سبط من و امامان از فرزندانت

نازل شده است.عرض كردم: اى رسول خدا! امامان بعد از شما چند نفر هستند؟

فرمود: تو اى على! سپس پسرانت حسن و حسين(ع)، و بعد از حسين فرزندش على، و پس از على فرزندش محمد، و بعد از محمد فرزندش جعفر، و پس از جعفر فرزندش موسى، و بعد از موسى فرزندش على، و پس از على فرزندش محمد، و بعد از محمد فرزندش على،

و پس از على فرزندش حسن، و حجت فرزند حسن(ع).اين چنين نام هاى ايشان را بر ساق عرش نوشته ديدم و از خداوند متعال درباره ى آن ها پرسيدم؟ فرمود: اى محمد! آن ها امامان مطهر و معصوم بعد از تو بوده و دشمنان ايشان ملعونند.

حديث دهم محمد بن حنفيه از امير المؤمنين(ع) روايت كرده كه از رسول خدا(ص) شنيدم مى فرمود: خداوند تبارك و تعالى فرموده: هر رعيتى را كه با اطاعت از امامى كه از جانب من نبوده، ديندارى كند، قطعا عذاب خواهم كرد اگر چه آن رعيت به خودى خود نيكوكار باشد، و هر رعيتى را كه با (اطاعت) امام عادلى كه از جانب من است ديندارى كند قطعا مشمول رحمت

خويش خواهم كرد اگر چه آن رعيت به خودى خود نيكوكار و با تقوا نباشد. سپس به من فرمود: اى على! تو امام و جانشين بعد از من هستى. جنگ با تو جنگ با من و صلح با تو صلح با من است، و تو پدر دو سبط من و شوهر دخترم هستى، و امامان مطهر از فرزندان تو هستند. من سيد انبياء هستم و تو سيد اوصيايى، و من و تو از يك درخت هستيم،

و اگر ما نبوديم خداوند بهشت و جهنم و پيامبران و فرشتگان را نمى آفريد.

Page 93: kefay new.indd

١٨٤١٨٥

مام عادل Z ة دانت #" ن� >� رعي� رة، و /. � ا :" ýنف � ة �� عي� ، و إن ¬نت الر� � ة دانت بطاعة إمام ليس م�� رعي�

ة. ة و / تقي� � ": ا غ]� ýنف � ة �� عي� ، و إن ¬نت الر� � م��� و �Úبو سب

نت أ

، و أ � ðك س � و س بك حر«" ليفة بعدي، حر مام و ا�5 Z/نت ا

، أ Ó��ع �# : �r قال � et

نت من #� و أ

وصياء، و أ

د ا/. نت سينبياء و أ

د ا/. #� سيرون، فأ طه� ة ا� � .§

تك ا/. ي� ، و من ذر � bزوج ابن�[ئكة. نبياء و / ا�

ار و / ا/. ة و / الن� ن� ا5" �Òلق ا � �� Ö �#/رة واحدة، و لو " eñ

[ئكة؟ م ا�فضل أ

، فنحن أ �Òقال قلت: #� رسول ا

ا ، و كيف / نكون خ]� � �iب قر� [ئكة ا� من ا� رض، و خ]� ع� بسيط ا/. �Òخليقة ا ن خ]� �� ، Ó��قال: #� ع

. �Òمعرفة ا rبيل إ و بنا اهتدوا الس� �Òو بنا عبدوا ا �Òو توحيده، فبنا عرفوا ا �Òمعرفة ا rم و قد سبقنا� إ �wم� صدور قوم، و �� � .yرت لك ضغا �µ Óي، فإذا مت � و وز:� ��

نت أ

#� منك، و أ

� و أ نت م��

، أ Ó��ع �#

امس من ولد ا >Ó وليجة و بطانة، و ذلك عند فقدان شيعتك ا�5 �wيسقط ف ، gاء صي ستكون بعدي فتنة ��ان عند فقده. ف ح]� ف متله س

ماء، فê مؤمن و مؤمنة متأ رض و الس�

هل ا/.زن لفقده أ ابع من ولدك، �� الس�

ران، عليه جبوب q � "y ¼و شبيه مو � � و شب�� �� È � ï� و أ "»

.سه و قال: #"

� رفع رأ et ،طرق مليا

� أ et

� نودي بنداء يسمعه et ،م آيس من ¬نوا "h � �»د من شعاع القدس، ¬. ور ـ يتوق� Óو قال ج[بيب الن

ور١ ـ أ Óالن

. � �iنافق ع� ا� � و عذا#" �iؤمن ة ع� ا� ا يسمعه من القرب، يكون ر Ü من البعد : � ا«� � ) ٢، و الث� �i ا� ع� الظ� �Òلعنة ا /

ا: (أ ì و�

� رجب، أ صوات ��

داء؟ قال: ث[ثة أ قلت: و ما ذلك الن

�bف[نـ ح� � "y قد بعث ف[ن �Òإن� ا /مس ينادي: أ رزا مع قرن الش� "# ٤ ون بد#� الث: :� زفة) ٣، و الث� زفت ا/ 

م ) ٥. "hو يذهب غيظ قلو) ، صدور� �Òا � � الفرج و يش¡� b». ، فعند ذلك #� � �i ا� ـ فيه ه[ك الظ� ينسبه إr ع��

هم .٦ اسع قا§. � تسعة و الت� �iس ة؟ قال: بعد ا5 � .§، فê يكون بعدي من ا/. �Òقلت: #� رسول ا

ن فيل و عبد الر� Óبو الط� نباتة و أ "y صبغ

� ع�� و ا/. "y � �iس 7، روى عنه: ا5 � �iؤمن ا� م]�و هذا أ

ة. نفي� � ا5 "y د م� R ء و الب?� �� � مالك٧ و �� "y لي� و سعد � "»� أ "y

1) فى البحار: ( جيوب النور )2) سورة هود، اآلية: 18 .

3) سورة النجم، اآلية: 57 .4) فى بعض النسخ: ( ترون بدرا )

5) سورة التوبة، اآلية: 15 .6) بحار األنوار، ج 36، ص: 337، ح200 عن كفاية األثر.

7) و الصحيح: ( إبراهيم بن سعد بن مالك ) راجع: الحديث السابع من هذا الباب.

حضرت گويد كه من عرض كردم: يا رسول اهللا! ما برتريم يا فرشتگان؟فرمود: اى على! ما بهترين خلق خدا در روى زمين بوده و از فرشتگان مقرب نيز بهترهستيم؛ سبقت ايشان بر خداوند توحيد و معرفت به كه حالى در نباشيم بهتر ايشان از چگونه و گرفته ايم، و آن ها به وسيله ى ما خدا را شناخته و او را عبادت كردند و به وسيله ى ما به راه

معرفت خداوند هدايت يافتند.اى على! تو از من هستى و من از تو مى باشم؛ و تو برادر و وزير من هستى؛ پس زمانى كه بميرم، كينه هاى نهفته در سينه ى گروهى براى تو آشكار شود؛ و به زودى پس از من فتنه اى گنگ و ريشه كن كننده پيش آيد، كه در آن هر دوستى صميمى و نزديكى از بين برود؛ و آن زمانى است كه شيعيان تو پنجمين فرزند از نسل هفتمين، از فرزندانت را نيابند؛ و اهل زمين و آسمان براى فقدانش محزون گردند، پس چه بسيارند مردان و زنان با ايمانى كه هنگام فقدان

او با غم و افسوس و سرگردانى به سر برند.آن گاه مدتى سر به زير افكند و سپس سر خود را بلند نمود و فرمود: پدر و مادرم به فداى آنكه همنام و شبيه من و شبيه موسى بن عمران است، و بر تن او جبه هايى از نور ـ يا آنكه فرمود: جامه هايى از نور ـ است كه از پرتو قدس شعله مى گيرد. گويا آن ها را مى بينم كه مأيوس هستند، سپس ندايى (از آسمان) بلند شود كه شخصى كه دور است، مانند كسى كه

نزديك است، آن را بشنود؛ و آن ندا رحمت براى مؤمنين و عذاب براى منافقين خواهد بود.عرض كردم: آن ندا چيست؟ فرمود: سه نداى بلند در ماه رجب مى باشد كه اولين آن ها اين است: «آگاه باشيد لعنت خدا بر ستمگران باد» و دومين صدا اين است:«نزديك شد، نزديك شونده» و سومين صدا اين است كه بدن آشكارى را با طلوع خورشيد مى بينند كه فرياد مى زند: هم اكنون خداوند، فالن پسر فالن را برانگيخته ـ و نسبش را تا على(ع) بگويد ـ كه نابودى ستمگران در آن (زمان) است. پس در آن هنگام فرج حاصل شود و خداوند سينه هاى ايشان

را شفا بخشد و خشم قلب هاى ايشان را از بين ببرد.من عرض كردم: اى رسول خدا(ص)! بعد از من چند امام خواهد بود؟

فرمود: بعد از حسين(ع) نه امام خواهد بود كه نهمين نفر، قائم ايشان است.و اين امير المؤمنين على بن ابى طالب(ع) است كه بزرگانى چون:حسين بن على(ع) و اصبغ بن نباته و ابو طفيل و عبد الرحمن بن ابى ليلى و سعد بن مالك و يحيى البكاء و محمد

بن حنفيه از او روايت كرده اند.

Page 94: kefay new.indd

١٨٦١٨٧

9 �Ò8عن رسول ا � ع�� "y سن ب ما روی عن ا5 "# : eع� � ة ا/ث�� � .§

صوص ع� ا/. Óالن � ��آنچه امام حسن بن على8 از رسول خدا9

در نص برامامان دوازده گانه: روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

، Óلودي ا5" �� �� � "y � ثنا عبد العز:� ، قال: حد� Ó � زا � سعيد ا�5 "y د م� R � "y � �iس ا5 �Òبو عبد ا#� أ خ]"

أ

بيه، قال: د، عن أ م� R � "y اك ١، عن هشام ح� � الض� "y ثنا عتبة ، قال: حد� Ó� � زكر#�� الغ[«" "y د م� R ثنا قال: حد�

� قام et ة، فقعد ساعة نقته الع]" � م ×� راد ال�، فأ ن]" 8 ا( � ع�� "y سن ا5 � b7 ر� � �iؤمن ا� م]�

ا قتل أ ��

وته، ابتدأ ئه و ج]" �# ا بك]" ته متك]" ي� 8 Z ما #" ته متعظ زلي�

� أ ته وحدانيا، و �� لي� و�

� أ ذي ¬ن �� ال� �Ò مد فقال: ا5

ه فتق ته، و بعg خ]" بوبي� طيف بلطف ر نا الل� Óب ا خلق، ر �B مثال ¬ن سبق ما خلق ع� غ]�نشأ

ما ابتدع و أ

مره ه و / راد� /. ô ب لصنعه و / معق لقه و / مغ]� �ô ل يع ما خلق، ف[ مبد ح?م قدرته خلق " Z و #"

ء ع[ و � e¼

ته، فوق > د� لكه و / انقطاع � يع ما خلق، و / زوال � اح عن دعوته، خلق " b[و / مسه � علو ا �� È ع�، احتجب بنوره و

نظر ا/. � ى و هو #" ن يكون :� أ لقه من غ]� �ô فتج�� ، ء د#� �

e¼ من >

لك من هلك �wل) ، � �yو منذر � �y eمب� � �i بي م الن� �wم، و بعث ف �wيدا عل eu م �wعن خلقه، و بعث إل b[و است

نكروه.ته بعد ما أ بوبي� لوه، فيعرفوه :" "à م ما "hنة)٢ و ليعقل العباد عن ر � عن بي �� من �� نة و �� عن بي

ء "# ا/  خ]� � �� عزاء#� تسب �� �Òا عند و البيت، هل أ علينا [فة ا�5 حسن

أ ذي ال� �Ò مد ا5 و

ما �Òق و الغرب، و ا � eصيب به ال�� و قد أ �iؤمن ا� م]�

� أ تسب عزاء#� �� �� �Ò9، و عند ا �Òرسول ا

د ) و يروى عنه (الغالبي )، راجع رجال النجاشي، اك ) ألنه يروى عن ( هشام بن محم ح 1) و الظاهر أن الصحيح: (عبد اهللا بن الضص: 320 و األمالي (للمفيد)، ص: 79، ح4.

2) سورة األنفال، اآلية: 42 .

حديث اول هشام بن محمد از پدرش روايت كرده كه گفت: زمانى كه امير المؤمنين(ع) شهيد شد، فرزندش امام حسن(ع) باالى منبر رفت و خواست صحبت كند كه گريه گلويش را گرفت. پس لحظه اى نشست و سپس برخاست و فرمود: ستايش خداى را كه در اول بودنش، يگانه بوده و در هميشگى بودنش، متعظم به معبود بودنش، و متكبر به بزرگى و جبروتش مى باشد. آنچه آفريده براى نخستين بار بوده، و آنچه خلق كرده را بدون نمونه ى پيشين ايجاد كرده. پروردگارى كه به لطف ربوبيتش لطيف بوده، و با علمش شكافت، و با قدرت متقن و محكمش همه ى مخلوقات را آفريد. پس تبديل كننده اى بر خلقتش، و تغيير دهنده اى بر صنعش، و نقض كننده اى بر حكمش، و ردكننده اى بر دستورش نيست؛ و مكانى براى راحت شدن از دعوت او وجود ندارد (تا بتوان از دعوت او سر باز زد). همه ى مخلوقات را (به تنهايى) آفريد، و ملكش زوال پذير نيست و مدتش پايان ندارد. بر هر چيز برترى يافت و به همه چيز نزديك شد، و با اينكه در منظر اعلى قرار دارد، بدون اينكه ديده شود بر خلقش تجلى كرد، و به وسيله ى نور خود در حجاب قرار گرفت، و در بلنديش ارتفاع گرفت و از خلقش نهان شد، و براى آن ها شاهدى برانگيخت، و در ميان آن ها پيامبران را مبعوث كرد كه بشارت و انذار دهند، تا آن كه هالك شود با دليلى روشن هالك شود؛ و آن كه زنده شود با دليلى روشن زنده بماند؛ و بندگان به چيزهايى درباره پروردگارشان بيانديشند كه نسبت به آن بى خبر بودند، تا او را به

ربوبيتش بشناسند بعد از آن كه انكارش كردند.

Page 95: kefay new.indd

١٨٨١٨٩

ه� خادما.ن يبتاع /.

راد أ

بعمائة در� أ ر

ف درíا و / دينارا إ/� أ خل�

هل بيته و صفوته، إماما من أ eلكه اثنا ع� مر §�

ن� ا/.9: أ �Òي رسول ا � جد � حبي�" ث�� و لقد حد�

و مسموم.ا إ/� مقتول أ ما من�

كن لك و � أ ، استبق�� �Òرسول ا � "yبه، فقال: #� ا � b»

فأ �Òملجم لعنه ا � "y ه و دعا #" ل عن من]" � �: � et

به �! � et ،ه يف بيده فقطع خن� سن7 بسيفه، فاستقبل الس� ام، فع[ه ا5 لش� ك #" مر عدوكفيك أ

أ

١. �Òفوخه فقت� لعنه ا بة ع� #� �!

ا5ديث الثا«�

� �iان e§ ة قراءة عليه سنة ك� ـ §" Ó�© م� ا5 �Òعبد ا � "y ثنا عتبة د، قال: حد� م� R � "y سن � ا5 "y Ó��ع � ث�� حد�ثنا ، قال: حد� Ó�© م� � يوسف ا5 "y د

ثنا أ ، قال: حد� Ó� � مو¼ الغطفا«� "y Ó��ثنا ع ائة ـ قال: حد� e§]و ث

بيه، � حسن، عن أ "y حسن � "y �Òثنا عبد ا ، قال: حد� � ع�� "y يد � ز "y � �iثنا حس شة، قال: حد� � ع?� "y د م� R

efث�� عليه: معا و أ �Òد ا 9يوما فقال بعد ما �Ò8قال: خطب رسول ا � ع�� "y سن عن ا5

ما لن "h bك� س� b§ ما إن ، � bهل بي�� أ b» b[و ع �Òكتاب ا ، � �iقل رك فيê الث� b# �

جيب و إ«� فأ د

� أ

�»اس، ¬. الن�

هلها. .م و لو خلت إذا لساخت #" �wرض م

لو ا/. � b� / ، êمن gعم أ � �hو� فإ م و / تع �wوا م � وا، فتع Óتضل

ة لك ع� � رضك من »"�� أ

� b� / ك ن�ن� العg / يبيد و / ينقطع، و أ

عg أ

� أ

هم� إ«� � قال7: الل� etم، bwولياؤك بعد إذ هدي

تك و / يضل� أ � و خائف مغمور لكي[ تبطل »"

طاع أ � خلقك، ظاهر ليس #"

. �Òعظمون قدرا عند اون عددا، ا/. Óقل

ولئك ا/.أ

هم؟ m لق ة ع� ا�5 ج� نت ا5 ما أ

، أ �Òه قلت: #� رسول ا ل عن من]" � ا :� � ف

ادي. ìا Ù��نذر و ع #� ا� قوم هاد) ٢، فأ

نت منذر و ل�ا أ يقول: (إ_�� �Òقال: #� حسن، إن� ا

ة؟ � لو من »" � b� / رض، فقولك: إن� ا/. �Òقلت: #� رسول ا

1) بحار األنوار، ج 43، ص: 363، ح6 عن كفاية األثر.2) سورة الرعد، اآلية: 7 .

و ستايش خدايى را كه خالفت را زيبنده ى ما اهل بيت قرار داد، و ثواب مصيبت از دست دادن بهترين پدران، رسول خدا و مصيبت از دست دادن امير مؤمنان را از خداوند اميد داريم كه شرق و غرب به مرگش مصيبت زده شد. به خدا سوگند درهم و دينارى بر جاى نگذاشت، جز چهارصد درهم كه مى خواست خادمى براى منزلش بخرد، و جدم رسول خدا(ص) به من فرموده كه امر (امامت) را دوازده نفر از اهل بيت و برگزيدگان او مالك شوند، هيچ يك از ما

نيست مگر اينكه كشته شود و يا مسموم گردد.سپس از منبر به زير آمد و ابن ملجم ملعون را طلبيد، او را نزد حضرت آوردند، گفت: اى فرزند رسول خدا! مرا زنده بگذار تا در خدمت تو باشم و شر دشمنت (معاويه) را در شام كفايت كنم. حضرت شمشيرش را به طرف او بلند كرد و او دستش را سپر قرار داد كه انگشت

كوچكش قطع شد، حضرت ضربت ديگرى بر سرش زده و او را كشت، لعنت خدا بر او باد.

حديث دوم حسن بن الحسن از پدرش امام حسن(ع) روايت كرده كه فرمود: روزى رسول خدا(ص) خطبه خواند و بعد از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم! گويا به همين زودى فرا خوانده مى شوم و دعوت حق را اجابت مى كنم، و من در ميان شما دو چيز گرانبها بر جاى مى گذارم: كتاب خدا و عترتم اهل بيتم، تا زمانى كه به اين دو متمسك شويد، گمراه نخواهيد شد. از ايشان تعليم بگيريد و به ايشان چيزى نياموزيد كه آن ها از شما داناترند، زمين از ايشان خالى

نمى ماند و اگر خالى بماند اهلش را فرو مى برد.سپس فرمود: خدايا! مى دانم كه علم نابود نشود و منقطع نگردد و تو زمين را از حجت خويش بر خلقت خالى نخواهى گذاشت، چه آشكار باشد و اطاعتش نكنند و چه بيمناك باشد و پنهان، تا حجت تو (بر خلق) باطل نشود، و اولياء تو پس از آن كه هدايتشان فرمودى گمراه نشوند. آن ها همان كسانى هستند كه تعدادشان اندك و قدر و منزلتشان در نزد خداوند

بزرگ است. چون از منبرش پايين آمد به او عرض كردم: اى رسول خدا! مگر شما حجت بر همه ى

خلق نيستيد؟ فرمود: اى حسن! خداوند مى فرمايد: «همانا تو بيم دهنده اى و براى هر قومى هدايتگرى

است». من بيم دهنده ام و على هدايتگر است.

Page 96: kefay new.indd

١٩٠١٩١

ة ج� مام و ا5 Z/ا � �iس مام بعده، و ا5 Z/ة و ا ج� نت ا5ة بعدي، و أ ج� مام و ا5 Z/هو ا Ù��قال: نعم، ع

، فإذا ه ع�� �Ó جد é ، Ù��ع : Y ولد يقال � �iس رج من صلب ا5 � ه �� ن� أ ب]� طيف ا�5 � الل� �»

أ بعدك، و لقد نب�

� و �� È من صلب ع�� ولدا �Òرج ا � مام، و �� Z/ة و ا ج� مر بعده عÙ�� ابنه و هو ا5./ � قام #" �iس م©� ا5

تعاr من صلبه �Òرج ا � بيه، و ��ة بعد أ ج� مام و ا5 Z/و هو ا ، � ه ح� � و ح� ðه ع ، ع � اس «" شبه الن�

أ

تعاr من �Òرج ا � بيه، و ��ة بعد أ ج� مام و ا5 Z/١، و هو ا ] q اس قو/ و صدق الن�

: جعفر، أ Y مولودا يقال

ة ج� مام و ا5 Z/و ا دا، £� Óاس تعب شدÓ الن�ران7، أ q � "y ¼مو Ó� é ،¼مو : Y صلب جعفر مولودا يقال

و ه، £� و موضع ح �Òا gمعدن ع ، Ù��ع : Y من صلب مو¼ ولدا يقال rتعا �Òرج ا � بيه، و ��بعد أ

ة ج� مام و ا5 Z/و ا د، £� م� R : Y من صلب ع�� مولودا يقال rتعا �Òرج ا � بيه، و ��ة بعد أ ج� مام و ا5 Z/ا

رج � بيه، و ��ة بعد أ ج� مام و ا5 Z/و ا �£ ، Ù��ع : Y د مولودا يقال م� R من صلب rتعا �Òرج ا � بيه، و ��

بعد أ

تعاr من �Òرج ا � بيه، و ��ة بعد أ ج� مام و ا5 Z/و ا سن، £� : ا5 Y من صلب ع�� مولودا يقال rتعا �Òا

مره قوم و يثبت جع عن أ ى، :� �: / �bوليائه، يغيب ح�

إمام زمانه و منقذ أ .tة القا ج� سن ا5 صلب ا5

ل نيا إ/� يوم واحد لطو� Óيبق من الد Ö ٢، و لو ( � �iصادق bهذا الوعد إن كن� bعليه آخرون، (و يقولون : م�رض

لو ا/. � b� ]ا، ف ا ملئت جورا و ظ Ü /ها قسطا و عدنا فيم[. رج قا§. � �� �bعز� و جل� ذلك اليوم ح� �Òا

� و � عق�" عل العg و الفقه �� " ن �� تبارك و تعاr أ �Òو لقد دعوت ا ، �ü � و £� ðع �Òا ö عطا

، أ êمن

٣. � � و زرع زر ، و من زر � عقب عق�"

1) فى البحار: ( قوال و فعال )2) سورة يونس، اآلية: 48، و األنبياء: 38، و النمل: 71، و سبأ: 29، و يس: 48، و الملك: 25.

3) بحار األنوار، ج 36، ص: 338، ح201 عن كفاية األثر.

عرض كردم: اى رسول خدا! پس اين سخن شما كه زمين خالى از حجت نمى ماند، چه مى شود؟

فرمود: بله، على(ع) امام و حجت بعد از من است، و تو امام و حجت بعد از او هستى، و حسين(ع) امام و حجت بعد از تو است، و خداوند لطيف و خبير مرا خبر داده كه از صلب حسين(ع) فرزندى بيرون آيد كه او را على نامند، همنام جدش على(ع)، زمانى كه حسين(ع) از دنيا برود فرزندش على بعد از او به امر امامت قيام كند و او حجت و امام مى باشد، و خداوند از صلب على(ع) فرزندى بيرون آورد كه همنام من و شبيه ترين مردم به من است؛ علم او علم من، و حكم او حكم من است، و او امام و حجت بعد از پدرش مى باشد، و خداوند متعال از صلب او مولودى بيرون آورد كه او را جعفر(ع) نامند، و راستگوترين مردم در گفتار و رفتار است، و او امام و حجت بعد از پدرش مى باشد، و خداوند متعال از صلب جعفر مولودى بيرون آورد كه او را موسى(ع) نامند، همنام موسى بن عمران، كه شديدترين مردم در بندگى است، و او امام و حجت بعد از پدرش مى باشد، و خداوند متعال از صلب موسى(ع) فرزندى بيرون آورد كه او را على(ع) نامند، و معدن علم خدا و محل حكمت او است، و او امام و حجت بعد از پدرش مى باشد، و خداوند متعال از صلب على(ع) فرزندى بيرون آورد كه او را محمد(ع) نامند و او امام و حجت بعد از پدرش مى باشد، و خداوند متعال از صلب محمد فرزندى بيرون آورد كه او را على(ع) نامند و او امام و حجت بعد از پدرش مى باشد؛ و خداوند متعال از صلب على فرزندى بيرون آورد كه او را حسن(ع) نامند و او امام و حجت بعد از پدرش مى باشد، و خداوند متعال از صلب حسن ، حجت قائم(ع)، امام زمانش و نجات دهنده ى اولياءش را بيرون آورد. او غائب خواهد شد به طورى كه ديده نشود، دسته اى از امر امامت او برگردند و دسته اى پابرجا بمانند، و منكرانش خواهند گفت: اين وعده چه وقت فرا مى رسد اگر راست مى گوييد؟ و اگر از دنيا جز يك روز باقى نماند، خداوند عز و جل آن روز را طوالنى كند تا قائم ما خروج كند و دنيا را از عدل و داد پر كند همان طور كه از ظلم و جور پر شده باشد. پس زمين از شما خالى نمى ماند، خداوند علم و فهم مرا به شما عطا كرده است، و از خداوند تبارك و تعالى خواسته ام كه علم و فقه را در فرزندان من و فرزندان فرزندان من، و از زراعت

من و زراعت زراعت من قرار دهد.

Page 97: kefay new.indd

١٩٢١٩٣

ا5ديث الثالث

د، قال: م� R � "y �Òثنا عبد ا ©�Ó ـ قراءة عليه ـ قال: حد� م� ا5 �Òعبد ا � "y ثنا عتبة و عنه قال: حد�8قال: قال � ع�� "y سن � حبيش، عن ا5 "y بت ١، عن زر e# � "y Ó��ثنا ع ، قال: حد� Ó � و�� Óالص �� ثنا �� حد� �Òعطا� ا

7، أ � �iس إماما تسعة من صلب ا5 eلكه بعدي اثنا ع� مر §�

9: إن� هذا ا/. �Òرسول ا ٢. � bشفاع� �Òم ا ì �#

م / أ �wف � ، ما لقوم يؤذون�� �ü � و £� ðع

ا5ديث الرابع

ـ ببغداد ٣ـ � ا«. مان الط� � عامر، عن سلى� "y د

بو القاß أ

� أ ث�� ، قال: حد� Ó� يبا«� ل الش� فض� بو ا�

#� أ خ]"

أ

اق ñعن إ ، �� �� � "y ران، عن صفوان " �� � "»� أ "y ن ، عن عبد الر� Ó � ران الكو�� q � "y د م� R ثنا قال: حد�

� "y � �iس بيه ا5، عن أ � �iس � ا5 "y ��بيه ع

، عن أ � ع�� "y د م� R بيه

د، عن أ م� R � "y ار، عن جعفر �q � "y

ائيل و fإ � ة بعدي بعدد نقباء ب�� � .§9: ا/. �Òقال: قال رسول ا: � ع�� "y سن خيه ا5

، عن أ ع��

ته.٤ ي� ": � ع[مه ��� خلقه و أ �� �Òج ا و منافق، � »" م £� بغ��

و مؤمن و من أ م £� � "wح

حواري عيÅ، من أ

امس ا5ديث ا�5

د � أ "y د م� R ثنا � مو¼، قال: حد� "y د هارون م� R بو

ثنا أ د، قال: حد� م� R � "y سن � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

ثنا د، قال: حد� � أ "y Åبو مو¼ عي

ثنا أ ، قال: حد� Ó� eéا ìنصور ا � ا� "y Åعي � "y د

� أ "y �Òعبيد ا � "y

� ع�� "y سن � عوف، عن ا5 "»� أ "y اف داود ح� � ا5" "»

ثنا سفيان، عن أ ، قال: حد� Óوري د الث� م� R � "y ار �q

مام بعدي، Z/و ا � � و معدن ح� ðنت وارث ع7: أ 9يقول لع�� �Òعت رسول ا È :8قال

1) و الظاهر أنه: ( عدي بن ثابت ) ألنه الراوى عن ( زر بن حبيش ) راجع: اإلرشاد (للمفيد)، ج 1، ص: 39 و40 و األمالي (للطوسي)، ص: 258 و492 و تاريخ اإلسالم، الذهبي،ج 6، ص:66.

2) بحار األنوار، ج 36، ص: 340، ح202 عن كفاية األثر.ائى ببغداد ) ألنه ثني أبو القاسم عبد اهللا بن أحمد بن عامر بن سليمان الط 3) و الظاهر وقوع السهو فى السند، و الصحيح هكذا: (حديباني ) يروى عنه. راجع: الباب 25، ح2 من هذا الكتاب و رجال النجاشي، ص: 229 و ل الش يكنى ( أبا القاسم )، و ( أبو المفض

بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، ج 2، ص: 104 و مقتل الحسين(ع)، الخوارزمي، ج 1، ص: 159.4) بحار األنوار، ج 36، ص: 340، ح203 عن كفاية األثر.

حديث سوم زر بن حبيش از امام حسن(ع) روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: اين امر (خالفت) را بعد از من دوازده امام مالك شوند كه نه نفر آن ها از صلب حسين(ع) هستند. خداوند علم و فهم مرا به ايشان عطا كرده است، چه شده گروهى را كه مرا درباره ى ايشان آزار مى دهند؟

خداوند شفاعت مرا به آن ها نرساند.

حديث چهارم امام حسين(ع) از برادرش امام حسن(ع) روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: امامان بعد از من به عدد نقيبان بنى اسرائيل و حواريون عيسى (ع) هستند، هر كه ايشان را دوست بدارد مؤمن است و هر كه از ايشان كينه داشته باشد منافق است. آن ها حجت خدا بر خلق و

نشانه هاى او در ميان آفريدگان هستند.

حديث پنجم به خدا(ص) رسول شنيدم فرمود: كه كرده روايت حسن(ع) امام از عوف ابى بن داود على(ع) مى فرمود: تو وارث علم من و معدن حكم من و امام بعد از من هستى. آنگاه كه تو به شهادت رسيدى، فرزندت حسن و چون او به شهادت رسيد، فرزندت حسين و چون حسين به شهادت رسيد، فرزندش على (و به همين ترتيب) نه نفر از صلب حسين(ع)، ائمه ى اطهار

مى باشند. من عرض كردم: اى رسول خدا(ص)! نامشان چيست؟

فرمود: على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن و مهدى كه از صلب حسين است، خداى تعالى به وسيله ى او زمين را از عدل و داد پر كند، همان گونه كه از ظلم

و جور پر شده باشد.

Page 98: kefay new.indd

١٩٤١٩٥

� فعÙ�� ابنه ١، �iس د ا5 eýفإذا است ، � �iس سن فابنك ا5 د ا5

eýسن، فإذا است دت فابنك ا5 eýفإذا است

ار. µة أ � .§

، أ � �iس يتلوه تسعة من صلب ا5

د و عÙ�� و م� R و Ù��د و جعفر و مو¼ و ع م� R و Ù��م ٢؟ قال: ع �wساما أ �Î �Òفقلت: #� رسول ا

ا.٣ ا ملئت جورا و ظ Ü /رض قسطا و عد تعاr به ا/. �Òا

.] �§ ، � �iس هديÓ من صلب ا5 سن و ا� ا5

ا5ديث السادس

مص ـ قال: �Ó ال?تبـ �" اس�" ر الر� q � "y مان ثنا سلى� ، قال: حد� Ó�© م� ا5 �Òعبد ا � "y ثنا عتبة و عنه قال: حد� � ث�� � الفرج، قال: حد� "y فروة � "y بو روح

� أ ث�� ، قال: حد� Óدي حم� ا� �Òعبد ا � "y جعفر � "y �Òعبد ا � ث�� حد�

9 عن �Òي رسول ا لت جد8: سأ � ع�� "y سن � حيفر، قال: قال ا5 "y نذر � ا� "y د م� R � "y د

أ

�ü و � و £� ðع �Òعطا� ا، أ eائيل اثنا ع� fإ � ة بعدي عدد نقباء ب�� � .§

ة بعده، فقال7: ا/. � .§ا/.

م #� حسن. �wنت مأ

هل البيت؟نا أ رج قا§. � �� b� �Î ، �Òفقلت: #� رسول ا

تيê إ/� بغتة)٤ .٥ . b# / رض

وات و ا/. � ال�� اعة (ثقلت �� ثل الس� Ü �ا مث � قال: #� حسن، إ§�8و � ع�� "y � �iس � حبيش و ا5 "y Óسن و زر � ا5 "y سن 8، روى عنه: ا5 � ع�� "y سن و هذا ا5

� حيفر. "y نذر � ا� "y د م� R � "y د � عوف و أ "»

� أ "y داود

1) فى البحار: ( فابنه علي )2) فى البحار: ( فما أسماؤهم )

3) بحار األنوار، ج 36، ص: 340، ح204 عن كفاية األثر.4) سورة األعراف، اآلية: 187.

5) بحار األنوار، ج 36، ص: 341، ح205 عن كفاية األثر.

حديث ششم احمد بن محمد بن منذر روايت كرده كه امام حسن(ع) فرمود: از جدم رسول خدا(ص)

درباره ى امامان بعد از او پرسيدم؟ فرمود: امامان بعد از من به عدد نقيبان بنى اسرائيل، دوازده نفر هستند كه خداوند علم و فهم

مرا به ايشان عطا كرده است و تو از آن ها هستى اى حسن(ع).عرض كردم: اى رسول خدا(ص)! قائم ما اهل بيت، چه زمانى خروج مى كند؟

فرمود: اى حسن(ع)! مثل او همانند قيامت است كه در آسمان ها و زمين سنگينى مى كند و در حال غفلت مردم واقع خواهد شد.

و اين فرزند رسول خدا(ص) حسن بن على(ع) است كه بزرگانى چون: فرزندش حسن بن الحسن و زر بن حبيش و امام حسين(ع) و داود بن ابى عوف و احمد بن محمد بن منذر بن

حيفر از او روايت كرده اند.

Page 99: kefay new.indd

١٩٦١٩٧

9 �Ò8عن رسول ا � ع�� "y � �iس ب ما روی عن ا5 "#: eع� � ة ا/ث�� � .§

صوص ع� ا/. Óالن � ��آنچه امام حسين بن على8از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

ثنا � شنبوذ ١، قال: حد� "y د م� R � "y Ó��سن ع بو ا5� أ ث�� � سعيد، قال: حد� "y د م� R � "y � �iس #� ا5 خ]"

أ

� سعد، عن "y �Òيك، عن عبد ا ef �# خ]"

، قال: أ Óودي

ا/. � حك�� "y Ó��ثنا ع دون، قال: حد� � "y Ó��ع � د �� م� R ßعز� و جل� ا �Òثبت ا

ا أ ئيل7�� � ج]" �» خ]"

9 قال: أ � "� 8عن الن� � ع�� "y � �iس ا5

عز� خلقك عليك. رى أ

ادق العرش أ f � كتوب �� ، هذا ا/ß ا� ساق العرش، قلت: #� رب

رض.ماء و ا/. � الس� �iرواح ب

ب[ أ بدا#�

شباحا أ

أ eع� � عز� و جل� اث�� �Òراه ا

قال: فأ

؟ � من � ت�� خ]"م عليك إ/� أ b¹ "� ، فقال: #� رب

، � �iس � ا5 "y ��و هذا نور ع ، � �iس سن، و هذا نور ا5 � طالب، و هذا نور ا5 "»� أ "y ��قال: هذا نور ع

� "y ��جعفر، و هذا نور ع � "y ¼د، و هذا نور مو م� R � "y و هذا نور جعفر ، � ع�� "y د م� R و هذا نورة ج� ، و هذا نور ا5 � ع�� "y سن د، و هذا نور ا5 م� R � "y ��و هذا نور ع ، � ع�� "y د م� R مو¼، و هذا نور

نتظر. ا� .tالقا رقبته �Òعتق ا

ؤ/ء القوم إ/� أ "h عز� و جل� �Òا rب إ حد يتقر�

9يقول: ما أ �Òقال: ف?ن رسول ا

ار.٢ من الن�

ونيزي ) يروى بواسطة عن ( علي بن حكيم األودي ) راجع تاريخ دمشق، د بن المعلى الش 1) و الظاهر أنه ( أبو الحسن علي بن محمابن عساكر ،ج 42،ص:153 و عنه فى تاريخ اإلسالم، الذهبي ،ج 26،ص:327.

2) بحار األنوار، ج 36، ص: 341، ح206 عن كفاية األثر.

حديث اول عبداهللا بن سعد از امام حسين(ع) روايت كرده كه پيامبر(ص) فرمود: جبرئيل مرا خبر داد، آنگاه كه خداوند عز و جل نام محمد را در ساق عرش ثبت كرد، من عرض كردم: پروردگارا!

مى بينم اين نامى كه در سرادق عرش نوشته شده، عزيز ترين خلقت نزد تو است.فرمود: پس خداوند دوازده بدن نورانى بدون روح را در ميان آسمان و زمين به او نشان داد. عرض كرد: پروردگارا! تو را به حق اين ها بر تو، سوگند مى دهم كه مرا از ايشان آگاه

فرمايى؟ فرمود: اين نور على بن ابى طالب، و اين نور حسن، و اين نور حسين، و اين نور على بن الحسين، و اين نور محمد بن على، و اين نور جعفر بن محمد، و اين نور موسى بن جعفر، و اين نور على بن موسى، و اين نور محمد بن على، و اين نور على بن محمد، و اين نور حسن بن

على، و اين نور حجت قائم منتظر(ع) است.سپس امام حسين(ع) فرمود: رسول خدا(ص) بسيار مى فرمود: كسى به وسيله ى آن ها به

خداوند عز و جل تقرب نجويد، مگر اينكه خداوند او را از آتش آزاد كند.

Page 100: kefay new.indd

١٩٨١٩٩

ا5ديث الثا«�

� "y د � أ ث�� ، قال: حد� Ó� ا«. � عامر الط� "y د

� أ "y �Òعبد ا ßبو القا

� أ ث�� ل، قال:حد� فض� بو ا�

#� أ خ]"

أ

8يقول � ع�� "y � �iس عت ا5 È :ه، قال ب � عبد ر "y ¼١، عن مو � � صي¡� "y ل u � ث�� عبدان، قال: حد� �Òل ما خلق ا و�

9ـ يقول: أ �Òعت رسول ا È 7ـ بيه ع��

� حياة أ 9ـ و ذلك �� � "� � مسجد الن� ��

� خلق العرش فكتب et ،ه Óوصي Ù��ع �Òد رسول ا م� R �Òإ/� ا Yا: / إ �wبه فكتب ع� حواش عز� و جل� »" Yطوادها ٢: / إ

� فكتب ع� أ �iرض

� خلق ا/. et ،ه Óوصي Ù��ع �Òد رسول ا م� R �Òإ/� ا Yر¬نه: / إع� أ

�Òد رسول ا م� R �Òإ/� ا Yوح فكتب ع� حدوده: / إ � خلق الل� et ،ه Óوصي Ù��ع �Òد رسول ا م� R �Òإ/� ا�� و / يعرف "� ه يعرف الن� ن�

� فقد كذب، و من زc أ �Ðالو Óب �� و / �� "� بÓ الن� ه �� ن�

ن زc أ �Î .ه Óوصي Ù��ع

� فقد كفر. �Ðالووا. Óم لن تضل "h كوا س� b§ و � "� و� �" Óحب

، فأ êمان ل

� أ bهل بي�

/ إن� أ

� قال7: أ et

؟ �Òا �� هل بيتك #� ن�"ن أ �Î :قيل

� b» b[و ع � bهل بي�م أ � �hإ /

مناء معصومون، أ

ار أ ":

ة أ � .§

، أ � �iس قال: عÙ�� و سبطاي و تسعة من ولد ا5

٣. �ïو د �ü من 5

ا5ديث الثالث

، � �Ðالقا Óوسوي ا� �Òعبد ا � "y ��ع � "y � �iس يف ا5 � eال� � ث�� د، قال: حد� م� R � "y سن � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

ميد � عبد ا5 "y ثنا جر:� ، قال: حد� ث��� � ا� "y Ó��ثنا ع � حفص، قال: حد� "y � �iس � ا5 "y د م� R � ث�� قال: حد�� ع�� 8قال: "y � �iس بيه، عن ا5

ان، عن أ م� يد الس� � �: � "y اه�� ش، عن إ:" q

ثنا ا/. ، قال: حد� Ó� "� الض�ه، Ü � ة و جع� �� ي� � ال]" س[م، و معه ضبà قد اصطاده �� Z/يد ا �: 9 �Òع� رسول ا Ù� عرا«"

دخل أ

ب� ، و رï الض� Óب و يؤمن بك هذا الض�د أ م� R �# ومن بك

س[م فقال: / أ Z/9 يعرض عليه ا Ó� "� عل الن� "

�×رب. �h سجد بÓ من ا� رج الض� � ه، ×� Ü من

ه ) و يروى عنه ( أحمد بن عبدان البردعي ). راجع: 1) و الصحيح أنه: ( سهل بن صقير الخالطي )، يروى عن ( موسى بن عبد ربالعسل المصفى، العاصمي ،ج 1، ص: 135، ح39.

2) فى البحار: ( فكتب على أطوارها )3) بحار األنوار، ج 36، ص: 341، ح207 عن كفاية األثر.

حديث دوم موسى بن عبد ربه گويد: از حسين بن على(ع) شنيدم كه در زمان حيات پدرش على(ع) در مسجد النبى(ص) مى فرمود: از رسول خدا(ص) شنيدم كه مى فرمود: اولين چيزى كه خداوند عز و جل آفريد حجاب ها بود، پس بر حاشيه ى آن ها نوشت: ال اله اال اهللا، محمد رسول اهللا، على وصيه. سپس عرش را آفريد و بر پايه هاي آن نوشت: ال اله اال اهللا، محمد رسول اهللا، على وصيه. سپس زمين ها را آفريد و بر كوه هاى آن ها نوشت: ال اله اال اهللا، محمد رسول اهللا، على وصيه. سپس لوح را آفريد و بر اطراف آن نوشت: ال اله اال اهللا، محمد رسول اهللا، على وصيه. پس هر كه گمان كند پيامبر را دوست دارد ولى وصى او را دوست ندارد، دروغ گفته و هر كه گمان كند نسبت به پيامبر معرفت دارد ولى نسبت به وصى او معرفت ندارد، كافر شده است.

سپس فرمود: بدانيد كه اهل بيت من براى شما امان هستند. پس به خاطر دوستى من، ايشان را دوست بداريد و به آن ها تمسك جوييد تا گمراه نشويد.

عرض شد: اى پيامبر خدا! اهل بيت شما چه كسانى هستند؟فرمود: على و دو نوه ام و نه نفر از فرزندان حسين، امامان نيكوكار و امين و معصومند. بدانيد

كه ايشان اهل بيت من و عترت من و از گوشت و خون من هستند.

حديث سوم يزيد سمان از امام حسين(ع) روايت كرده كه فرمود: عربى باديه نشين بر رسول خدا(ص) وارد شد كه مى خواست اسالم آورد، و همراهش سوسمارى بود كه در بيابان شكار كرده بود

و آن را در آستين خود نگه داشته بود.پيامبر(ص) اسالم را بر او عرضه داشت. اعرابى گفت: اى محمد! به تو ايمان نمى آورم مگر اينكه اين سوسمار به تو ايمان آورد، و سوسمار را از آستين خود بيرون انداخت، و سوسمار

در حالى كه فرار مى كرد از مسجد بيرون رفت.پيامبر(ص) به او فرمود: اى سوسمار! من كيستم؟ گفت: تو محمد بن عبداهللا بن عبد المطلب

بن هاشم بن عبد مناف هستى.حضرت فرمود: اى سوسمار! چه كسى را مى پرستى؟ گفت: خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد و ابراهيم را خليل خود قرار داد و با موسى تكلم كرد، و تو را اى محمد برگزيد.

Page 101: kefay new.indd

٢٠٠٢٠١

� عبد مناف. "y eßها � "y لب ط� � عبد ا� "y �Òعبد ا � "y د م� R نت؟ قال: أ �#

9: #� ضبÓ من أ Ó� "� فقال الن�

"� خلي[ و #� اه�� ذ إ:" � �bسمة، و ا� الن�أ ة ١ و :" ب� ذي خلق ا5 ال� �Òعبد ا

قال: #� ضبÓ من تعبد؟ قال: أ

د. م� R �# و اصطفاك �® m ¼مو، هل يكون �Òرسول ا �# � �» خ]"

حقا، فأ �Òك رسول ا ن�

و أ �Òإ/� ا Yن / إ

د أ eu

: أ Ó� عرا«"

فقال ا/.؟ Ù� بعدك ن�"

� نقباء ب�� كعدد لقسط امون #" قو� ، � b� ي� ذر من ة � .§أ بعدي يكون لكن و ، � �i بي الن� btخا �#

أ قال: /،

ة من صلب هذاـ و وضع � .§ليفة بعدي، و تسعة من ا/. مام و ا�5 Z/و ا � طالب £� "»

� أ "y Ó��م ع ì و�

ائيل، أ fإ

. Y و�� أ ت �� bÎ ا Ü مان � آخر الز� �� � �y لد م، يقوم #" þس b# .tيده ع� صدري ـ و القا

�Ó يقول : عرا«" ا/.

نشأ

قال: فأ

و بوركت هاد#� وركت مـهد#� ـ ـادق فب ـك صـ إن� �Òيـا رســول ا /أ

واغيا الط� م]� ـ مـثال ا5ـ د#� ¬. ـ � بعد ما عب � ني¡� � ا5 �y عت لنا الد ef

يك داعيا ـ� ن لب � ا5" et نس Z/ا rمرسل إ مبعوث و #� خ]� فيا خ]�شيا تا و بوركت مولودا و بوركت #� قوام حيا و مي

� ا/. و بوركت ��ك ة و خص� بو� Óلن كرمك #"

ذي أ هل لك مال؟ فقال: و ال� � سل�� خا ب��

9: #� أ �Òقال: فقال رسول ا

قة، فرجع إr قومه 9ع� #� Ó� "� م� الن� �× ، � فقر م��م أ �wما ف � سل�� بعة آ/ف بيت من ب�� ر

ساbY إن� أ لر "#

ا ¬ن من الغد � > شيئا، ف. �# Ö ة ف� Óالص � يومه �� � b¡اقة، فب � الن� �Ó طمعا �� عرا«"

سg ا/.� بذلك، قالوا: فأ خ]"

فأ

9فقال : �Òرسول ا rم إ تقد� حـقا نعلـمه �Òنت رســـول ا

ذي / نعدمه أ رء ال� ا ا� Ó�h

#� أ

س[م شيئا نقضمه Z/مع ا � �Õس[م دينا نعظمه نب Z/و دينك اق و شيئا تطعمه 5 قد جئت #"

شبعه �ل فاطمة و أ 7إr م]� Ù��م� ع �� حاجته. قال: ×� عرا«"

عط ا/.9و قال: #� عÓ�� أ Ó� "� الن� فتب��

ر.٢ b§ b قة و ج�� عطاه #�و أ

1) فى البحار: ( فلق الحبة )2) بحار األنوار، ج 36، ص: 342، ح208 عن كفاية األثر.

اعرابى گفت: گواهى مى دهم كه خدايى جز خداى يگانه نيست و تو به حق، رسول او هستى. اكنون به من بگو كه آيا پس از تو پيامبرى هست؟

فرمود: نه، من خاتم پيامبران هستم ولى بعد از من امامانى از فرزندانم خواهند بود كه براى قسط (زمينه سازى عدالت) قيام كنند و به عدد نقيبان بنى اسرائيل هستند. اولين آن ها على بن ابى طالب است، او امام و جانشين بعد از من خواهد بود، و نه نفر از امامان از صلب اين هستند ـ و دستش را بر سينه من نهاد ـ و قائم، نهمين نفر ايشان است كه در آخرالزمان دين را بر پا

مى دارد، همان گونه كه من در اول آن بر پا داشتم.پس اعرابى اشعارى خواند (كه ترجمه اش چنين است):

اى رسول خدا به راستى تو صادق هستى. چه مبارك هدايت شده و مبارك هدايتگرى هستى.دين حنيف را براى ما آيين نهادى، بعد از آنكه همچون درازگوش، سركشان را مى پرستيديم.

اى بهترين مبعوث شده و اى بهترين فرستاده به سوى انس و جن! دعوتت را لبيك مى گويم. در حال حيات و مرگ خويش در ميان مردم مباركى، و ميالد و نشو و نمايت نيز مبارك است.

پس رسول خدا(ص) فرمود: اى برادر بنى سليمى! آيا مال و اموالى دارى؟ عرض كرد: قسم به آن كه تو را به نبوت گرامى داشت و به رسالت مخصوص گردانيد، در ميان چهار هزار خانه كه در قبيله بنى سليم وجود دارد، كسى فقيرتر از من نيست. پس حضرت او را بر شترى سوار كرد (تا به سوى قبيله خود رود). او نزد قبيله خود بازگشت و ماجرا را براى آن ها بازگو كرد. آن ها گفتند: او به طمع شتر اسالم آورده است. (پس به مدينه بازگشت) و بقيه روز را بدون اينكه چيزى بخورد در [صفه]1 سپرى كرد. فرداى آن روز نزد رسول خدا(ص) آمد و اشعارى

خواند (كه ترجمه اش چنين است):اى كسى كه او را فراموش نمى كنيم. ما مى دانيم كه تو به حق رسول خدا هستى.

و دين تو اسالم، دينى است كه آن را بزرگ مى داريم، ولى همراه اسالم در پى چيزى براى خوردن هستيم.

آيا همراه حق، چيزى هم براى خوردن ما آورده اى؟پيامبر(ص) لبخندى زد و فرمود: اى على! حاجت اين عرب را برآورده ساز. پس على(ع)

او را به منزل فاطمه(ع) برد و او را سير نمود و يك شتر و انبانى خرما به وى داد.

1) مكانى در مسجد پيامبر كه داراى سايه بان بوده و مهاجرين فقير كه منزلى نداشتند آنجا زندگى مى كردند.

Page 102: kefay new.indd

٢٠٢٢٠٣

ا5ديث الرابع

، Óينوري � هارون الد "y بو بكرد أ م� R ثنا 2، قال: حد� Ó� يبا«� لب الش� ط� � ا� "y �Òعبد ا � "y د م� R �# خ]"

أ

� "y � ثنا حر:� ، قال: حد� Óالغفاري اه�� � إ:" "y �Òثنا عبد ا ، قال: حد� Óي � اس ا( � العب� "y د م� R ثنا قال: حد� �Òل ا� �:

ا أ 8قال: �� � ع�� "y � �iس ، قال: قال ا5 �Òعبد ا � "y اعيل Èثنا إ اء، قال: حد� ذ� ا5 �Òعبد ا

ويلها.. b# 9عن �Òلت رسول ا

وr ببعض )١ ، سأ

م أ رحام بع��

ولوا ا/.ية: (و أ تبارك و تعاr هذه ا/ 

، فإذا م©� � �»? � و §" "» rوبوك عÙ�� أ

رحام، فإذا متÓ فأ

ولو ا/. أ bن�

ö و أ ا غ]� "h ما ع�� �Òفقال: و ا

وr به.نت أ

سن فأ وr به، فإذا م©� ا5

سن أ خوك ا5

بوك فأ

أ

د م� R بك من بعدك، فإذا م©� فابنه rو؟ فقال: ابنك عÙ�� أ � "» rو

ن بعدي أ �Î �Òقلت: #� رسول ا

?نه من بعده، فإذا م©� جعفر فابنه مو¼ وr به و §"د فابنه جعفر أ م� R �©به من بعده، فإذا م rو

أ

وr به من د أ م� R فابنه Ù��به من بعده، فإذا م©� ع rو

وr به من بعده، فإذا م©� مو¼ فابنه عÙ�� أ

أ

وr به من بعده، فإذا سن أ وr به من بعده، فإذا م©� عÙ�� فابنه ا5

د فابنه عÙ�� أ م� R �©بعده، فإذا م

� و ðع �Òعطا� اسعة من صلبك، أ ة الت � .§

ذه ا/. اسع من ولدك، £� � الت� سن وقعت الغيبة �� م©� ا5 ٢. � bشفاع� �Òم ا ì �#

م / أ �wف � ، ما لقوم يؤذون�� � bم من طين� bwطين ، �ü �£

امس ا5ديث ا�5

� "y Ó��ثنا ع ، قال: حد� Ó � ± الكو�� � ا5 "y � �iس � ا5 "y د م� R ثنا د، قال: حد� م� R � "y سن � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�، قال: � مزا "y �ثنا ن ، قال: حد� Óدي حم� د ا� م� R � "y ثنا جعفر ، قال: حد� Ó��الوليد البج � "y اس العب� : � ع�� "y � �iس ، عن ا5 � �iس � ا5 "y ��بيه، عن ع

، عن أ � "»

� أ ث�� ، قال: حد� اه�� � إ:" "y �Òثنا عبد ا حد�

ادة، تسعة من بو الس�د أ ي � الس� "yد ا ي نت الس�

، أ � �iبه: #� حس � �» � eما ب� 9يقول فى� �Òقال: ¬ن رسول ا

اسع ار و الت� ":ة أ � .§

ة، تسعة من صلبك أ � .§

بو ا/.مام أ Z/ا � "yمام ا Z/نت ا

هم، أ اسع قا§. ار و الت� ":

ة أ � .§

ولدك أ

٣. Y و�� أ ت �� bÎ ا Ü مان � آخر الز� نيا قسطا و عد/، يقوم �� Óالد

.] م، §� Ó�hد ­

1) سورة األحزاب، اآلية: 6.2) بحار األنوار، ج 36، ص: 343، ح209 عن كفاية األثر.3) بحار األنوار، ج 36، ص: 344، ح210 عن كفاية األثر.

حديث چهارم اسماعيل بن عبداهللا روايت كرده كه امام حسين(ع) فرمود: زمانى كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «و خويشاوندان در كتاب خدا، بعضى بر بعضى ديگر اولويت دارند»، از رسول خدا

درباره ى تأويل آن پرسيدم.فرمود: به خدا سوگند كه با اين آيه، غير شما را قصد نكرده و «خويشاوندان» شما هستيد. پس آنگاه كه من از دنيا بروم، پدرت على(ع) به من و جايگاه من اولى تر است، و چون پدرت از دنيا برود برادرت حسن(ع) به او اولى تر است، و چون حسن از دنيا برود تو به وى اولى ترى.

عرض كردم: اى رسول خدا(ص)! بعد از من چه كسى به من اولى تر است؟ فرمود: فرزندت على(ع) بعد از تو به تو اولى تر است، و چون او از دنيا برود فرزندش محمد(ع) بعد از او به وى اولى تر است، و چون محمد از دنيا برود، فرزندش جعفر(ع) بعد از او به وى و جايگاهش اولى تر است، و چون جعفر از دنيا برود فرزندش موسى(ع) بعد از او به وى اولى تر است، و چون موسى از دنيا برود فرزندش على(ع) بعد از او به وى اولى تر است، و چون على از دنيا برود فرزندش محمد(ع) بعد از او به وى اولى تر است، و چون محمد از دنيا برود فرزندش على(ع) بعد از او به وى اولى تر است، و چون على از دنيا برود فرزندش حسن(ع) بعد از او به وى اولى تر است، و چون حسن از دنيا برود در نهمين فرزند تو غيبت واقع شود. پس اين ها امامان نه گانه از صلب تو هستند كه خداوند علم و فهم مرا به آن ها عطا كرده است، و طينت آن ها از طينت من است. چه شده گروهى را كه مرا درباره ى آن ها اذيت

مى كنند؟ خداوند شفاعت مرا به ايشان نرساند.

حديث پنجم امام على بن الحسين(ع) از پدرش امام حسين(ع) روايت كرده كه رسول خدا(ص) در آنچه مرا بدان بشارت داد بسيار مى فرمود: اى حسين! تو سيد، فرزند سيد و پدر سادات هستى! نه نفر از فرزندان تو امامان نيكوكارند و نهمي قائم ايشان است. تو امام، فرزند امام و پدر امامان هستى! نه نفر از صلب تو امامان نيكوكارند و نهمى مهدى ايشان است كه دنيا را از قسط و عدل

پر كند. او در آخرالزمان قيام خواهد كرد همان طور كه من در اول آن قيام كردم.

Page 103: kefay new.indd

٢٠٤٢٠٥

ا5ديث السادس

� "y � �iس ثنا ا5 ، قال: حد� Óحوي اعيل الن� Èإ � "y د م� R ثنا � مو¼، قال: حد� "y ثنا هارون و عنه قال: حد� �#

7: أ 9لع�� �Ò3قال: قال رسول ا � ع�� "y � �iس بيه، عن عطاء، عن ا5

، عن أ Óري ك� Óالس �Òعبد ا

� �iؤمن � "# rوسن أ � بعدك ا5 et ، م ýنف

� من أ �iؤمن � "# rو

نت #� عÓ�� أ

� أ et ،م ýنف

.م #" �wم � �iؤمن � "# rو

أ

� بعده et ، م ýنف� من أ �iؤمن � "# rو

� بعده عÙ�� أ et ،م ýنف

� من أ �iؤمن � "# rو

� أ �iس � بعده ا5 et ، م ýنف

من أ

� �iؤمن � "# rو� بعده مو¼ أ et ، م ýنف

� من أ �iؤمن � "# rو

م ، و بعده جعفر أ ýنف

� من أ �iؤمن � "# rو

د أ م� R

� بعده et ، م ýنف� من أ �iؤمن � "# rو

د أ م� R بعده � et ،م ýنف

� من أ �iؤمن � "# rو

� بعده ع�� أ et ، م ýنف

من أ

rوسن أ � ا5 "y ة ج� م ، و ا5 ýنف

� من أ �iؤمن � "# rو

سن أ � بعده ا5 et ،م ýنف

� من أ �iؤمن � "# rو

ع�� أ

م ١ .٢ þم Óق ق و ا5 ار، � مع ا5 ":ة أ � .§

م، أ ýنف

� من أ �iؤمن � "#

ا5ديث السابع

دان � "y � �iس � ا5 ث�� Ó ـ ببغداد ـ قال: حد� � ± الكو�� � ا5 "y � �iس � ا5 "y د م� R ثنا و عنه قال: حد� � ث�� ران، قال: حد� ­ � "y د م� R �Òبو عبد ا

ثنا أ ، قال: حد� Óسعيد العمري � "y مان eعى � ث�� ، قال: حد� Ó� صي�" ا�5

بو � أ ث�� � جعفر، قال: حد� "y � نع�� ث�� س، قال: حد� فل� � ا� "y خلف � ث�� ، قال: حد� Ó� س�� اعيل ا5 Èإ � "y د م� R

8قال: دخلت � ع�� "y � �iس بيه ا5، عن أ � �iس � ا5 "y ��عن ع ، � خالد ال?ب�� "»

، عن أ Ó�rما Ó eزة الى

را؟ راك متفك، ما �r أ �Òر مغموم، فقلت: #� رسول ا 9و هو متفك �Òع� رسول ا

[م و يقول لك: ع� يقرئك الس�، العÓ�� ا/. �Òفقال: #� رسول ا � �» b#

� قد أ �iم

وح ا/. Óإن� الر ، �� فقال: #� ب��ة عند ع�� بو� Óالن gر ع e#و آ gاث الع و م]� ك]"

مك، فاجعل ا/ß ا/. ��#لت أ تك و است� ك قد قضيت نبو� إن�

gقطع ع� Ö أ

، فإ«� � bو تعرف به و/ي� � bتعرف به طاع� Öا عا �wرض إ/� و فك ا/. b:

� / أ

� طالب7، فإ«� "»� أ "y

بيك آدم.� أ �iنوا بينك و ب¬ � �yذ نبياء ال�

ت ا/. ��# ا من ذر þقطا Ö أ Ü تك ي� ة من الغيب من ذر بو� Óالن

1) يشير(ص) إلى اآلية: 6 من سورة األحزاب: ( النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم و أزواجه أمهاتهم و أولوا األرحام بعضهم أولى ...) كما مر فى الحديث الرابع. ببعض في كتاب اهللا

2) بحار األنوار، ج 36، ص: 345، ح211 عن كفاية األثر.

حديث ششم عطاء از امام حسين(ع) روايت كرده كه رسول خدا(ص) به على(ع) فرمود: من به مؤمنين از خودشان اولى ترم، سپس تو اى على(ع) به مؤمنين از خودشان اولى ترى، و بعد از تو حسن(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و بعد از او حسين(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و بعد از او على(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و بعد از او محمد(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و بعد از او جعفر(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و بعد از او موسى(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و بعد از او على(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و بعد از او محمد(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و بعد از او على(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و بعد از او حسن(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و بعد از او حجت فرزند حسن(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است. آن ها امامان نيكوكارند،

ايشان با حق و حق با ايشان است (و هرگز از هم جدا نمى شوند).

حديث هفتم امام على بن الحسين(ع) از پدرش امام حسين(ع) روايت كرده كه فرمود: بر رسول خدا(ص) وارد شدم و ديدم در فكر فرو رفته و غمگين است؛ عرض كردم: اى رسول خدا! چه شده كه

شما را اين گونه در تفكر مى بينم؟ فرمود: فرزندم! روح األمين نزد من آمد و گفت: اى رسول خدا! خداوند على اعلى سالم مى رساند و مى فرمايد: تو نبوت خويش را به پايان رسانده و روزگارت را سپرى كردى، پس اسم اكبر و ميراث علم و آثار علم نبوت را نزد على بن ابى طالب بگذار كه من زمين را بدون عالمى كه به وسيله ى او طاعت و واليت من شناخته شود رها نكنم، و علم نبوت از غيب را از نسل تو قطع نكنم، همان طور كه از نسل پيامبرانى كه بين تو و پدرت آدم(ع) بودند قطع نكردم.

من عرض كردم: اى رسول خدا! چه كسى بعد از شما مالك اين امر شود؟فرمود: پدرت على بن ابى طالب كه برادر و جانشين من است، و پس از او حسن مالك شود، سپس تو و نه نفر از صلب تو مالك شويد، اين امر را دوازده امام مالك شوند و سپس قائم ما قيام كند و دنيا را از قسط و عدل پر كند همان طور كه از ظلم و جور پر شده باشد، و

سينه مؤمنين از شيعيانش را شفا بخشد.

Page 104: kefay new.indd

٢٠٦٢٠٧

مر بعدك؟لك هذا ا/. ن §� �Î ، �Òقلت: #� رسول ا

نت و تسعة من لكه أ b§ � et ،سن لك بعد ع�� ا5 ، و §� � bو خليف� � ��

� طالب أ "»

� أ "y Ó��بوك ع

قال: أ

� ا، و يش¡� ا ملئت جورا و ظ Ü /نيا قسطا و عد Óالد .] نا، §� � يقوم قا§. et إماما eلكه اثنا ع� صلبك، §�

� من شيعته.١ �iصدور قوم مؤمنان و م� يد الس� � ه و :� ب � عبد ر "y ¼سعد و مو � "y �Ò8، روى عنه: عبد ا � ع�� "y � �iس و هذا ا5

8 و عطاء. � �iس � ا5 "y Ó��و ع �Òعبد ا � "y اعيل Èإ

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 345، ح212 عن كفاية األثر.

و اين فرزند رسول خدا(ص) حسين بن على(ع) است كه بزرگانى چون: عبداهللا بن سعد و موسى بن عبد ربه و يزيد سمان و اسماعيل بن عبداهللا و على بن الحسين(ع) و عطاء از او

روايت كرده اند.

Page 105: kefay new.indd

٢٠٨٢٠٩

9 � "� ة عن الن� م سب ما جاء عن أ "#

: eع� � ة ا/ث�� � .§صوص ع� ا/. Óالن � ��

آنچه ام سلمه از رسول خدا9در نص بر امامان دوازده گانه : روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

� �iس � ا5 "y د م� R � "y جعفر � "y يد � ز �iس بو ا5ثنا أ � مندة، قال: حد� "y د م� R � "y سن � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

وهريÓ ـ ببغداد اس ا5" � العب� "y اس ثنا العب� ائة ـ قال: حد� e§]و ث � �iسنة سبع و سبع � لكوفة �� از ـ #" ز� ا�5، عن � صا� "»

، عن أ � "� ة، عن ال� � س "y اد � � ث�� ، قال: حد� gمس � "y ان � عف� ث�� ارة ـ قال: حد� q دار � ��

rفت عن القتال إ كون عليه، و توق�كون مع ع�� و / أ

مل قلت: / أ ا ¬ن يوم ا5" وس، قال: ��

� أ "y اد شد�

مره ، فقاتلت معه ح��b ¬ن من أ قاتل مع ع��

ن أ

� أ � قل�" �� �Òا b¡ل

يل أ ا ¬ن قرب الل� � ار، ف � �wانتصاف ال

ة. قالت: قبلت؟ قلت: من الب�� أ �y

ة، قالت: من أ م س

دينة فدخلت ع� أ تيت ا�

� أ

� إ«� et ،ما ¬ن عز� و �Òا b¡ل

ار، فأ � �wانتصاف ال rفت عن القتال إ � توق�

، إ«� � �iؤمن م� ا�� كنت؟ قلت: #� أ �iيق ي الفر

مع أ

. قاتل مع ع��ن أ

� أ � قل�" جل� ��

� ب�� � و من حار ب�� 9 يقول: من حارب عليا فقد حار �Òعت رسول ا È لت، لقد q قالت: نعم ما. �Òفقد حارب ا

ة م�نصف أ

ما أ �Òمعه، و ا Óق ق و ا5 ، عÙ�� مع ا5 �Ò؟ قالت: إي و ا ق� مع ع�� ن� ا5

� أ �y b[ف

قلت: أ

م � �h، و أ Yو رسو rتعا �Òمه ا روا من قد� خ�

، و أ Yعز� و جل� و رسو �Òره ا خ�

موا من أ م إذ قد� � �wد نب م� R

9 �Òعت رسول ا È لقد �Òالقتال، و ا r9 إ �Òرسول ا b�زوا حلي ":م و أ bhبيو � صانوا ح[ئلهم ��

� ارقبوا et ،وسطمط ا/. قت فكونوا من الن� b[امعوها إذا اجتمعت، فإذا اف "

� فرقة و خلعة ×� b� م�يقول: إن� /.

حديث اول شداد بن اوس گويد: چون جنگ جمل پيش آمد با خود گفتم: نه با على خواهم بود و نه با دشمنان او و تا نيمروز از جنگ خوددارى كردم، همين كه شب نزديك شد، خداوند به دلم انداخت كه در ركاب على(ع) بجنگم، پس همراه آن حضرت جنگيدم تا اينكه حضرت پيروز

شد، سپس به مدينه آمدم و بر ام سلمه وارد شدم. گفت: از كجا مى آيى؟ گفتم: از بصره.گفت: با كدام يك از دو فرقه بودى؟

گفتم: اى ام المؤمنين! من تا وسط روز از جنگ خوددارى كردم، تا اينكه خداوند به دلم انداخت كه در ركاب على(ع) بجنگم.

گفت: كار خوبى كردى، از رسول خدا(ص) شنيدم كه مى فرمود: هر كه با على بجنگد با من جنگيده، و هر كه با من بجنگد با خدا جنگيده است.

گفتم: به نظر شما حق با على است؟ گفت: آرى به خدا سوگند، على با حق است و حق با اوست. به خدا سوگند، امت محمد(ص) با پيامبرشان انصاف نكردند زيرا آن كس را كه خدا و رسولش موخر داشته بودند مقدم داشتند و آن كس را كه خدا و رسولش مقدم داشته بودند موخر داشتند، و ايشان همسران خود را در خانه هايشان نگه داشتند و همسر رسول خدا را به صحنه جنگ كشاندند. به خدا سوگند، از رسول خدا(ص) شنيدم كه مى فرمود: همانا براى امت من تفرقه و پشت كردنى است، پس هر زمان كه اجتماع كردند با آن ها اجتماع كنيد و هر گاه كه از هم جدا شدند از جماعت وسط

Page 106: kefay new.indd

٢١٠٢١١

م حيث ¬نوا. þق� م م، فإن� ا5 þوا، و إن زالوا فزولوا م وا فسا� بوا، و إن سا� ار بوا ×� � فإن حار bهل بي�أ

م؟ "h ك Óمس لت� مر#� #"� أ �yذ هل بيته ال�

ن أ �Î :قلت

، � �iس ائيل، عÙ�� و سبطاه و تسعة من صلب ا5 fإ � ا قال: عدد نقباء ب�� Ü ،ة بعده � .§قالت: � ا/.

عصومون. ة ا� � .§رون و ا/. طه� هل بيته ١، � ا�

� أ

م فرحون .٢ �hا لد اس إذا. قالت : >Ó حزب _" هلك الن� �Ò ��#قلت: إ

ا5ديث الثا«�

، اوندي � �wاق ال ñإ � "y اه�� � هراسة، عن إ:" "»� أ "y د

مان أ بو سلى�

ثنا أ ، قال: حد� � زكر#�� "y عا�� #� ا� خ]"

أ

� "y ± ش، عن ا5 q ٣، عن ا/. ثنا جر:� � شيبة، قال: حد� "»

� أ "y مان eعن عى ، نصاري

اد ا/. � � "y �Òعن عبد اولئك

سبحانه : (فأ �Ò9 عن قول ا �Òلت رسول ا

ة قالت: سأ م س

� حازم، عن أ "»

� أ "y عتيبة، عن قيس

ولئك رفيقا) ٤ ، قال: � و حسن أ �i ôا داء و الص� Ó eýو ال � �iيق د � و الص �i بي م من الن� �wعل �Òنعم ا

� أ �yذ مع ال�

، � �iس سن و ا5 داء: ا5 Ó eýطالب، و ال � "»� أ "y Ó��ع : � �iيق د ، و الص �#

� : أ �i بي م من الن� �wعل �Òنعم ا

� أ �yذ ال�

بعدي.٥ eة ا/ثنا ع� � .§ولئك رفيقا: ا/.

زة، و حسن أ : � �i ôا و الص�

ا5ديث الثالث ثنا � طاهر ٦، قال: حد� ��

� أ "y د م� R � "y سن د ا5 م� R بو

ثنا أ � سعيد، قال: حد� "y د م� R � "y � �iس ثنا ا5 حد�

ة � رافع، عن س "»� أ "y د م� R عن ، eßها � "y ��اب، عن ع ط� � ا�5 "y � � عبد العز:� ث�� ، قال: حد� � ع�� "y د

أ

ة 2 قالت: ¬ن رسول م سسود، عن أ

� ا/. "»، عن أ �

دي�� ة ا� � مس "y �Òعبد ا � � شبيب، عن القعن�" "y �Òعطا� ا

، أ � �iس ائيل، تسعة من صلب ا5 fإ � عدد نقباء ب�� eة بعدي اثنا ع� � .§

9 يقول: ا/. �Òام.٧ �wبغض ، فالويل � �ü � و £� ðع

1) فى البحار: ( علي و سبطاي و تسعة من صلب الحسين، و أهل بيته )2) بحار األنوار، ج 36، ص: 346، ح213 عن كفاية األثر.

3) فى جميع النسخ و البحار: حريز، و الصحيح أنه: ( جرير بن عبد الحميد ) يروى عن ( األعمش ) و يروى عنه ( عثمان بن أبي شيبة ) راجع: تاريخ اإلسالم، الذهبي، ج 12، ص: 93 و94.

4) سورة النساء، اآلية: 69 .5) بحار األنوار، ج 36، ص: 347، ح214 عن كفاية األثر.

د بن يحيى العلوي ابن أخي طاهر ) د الحسن بن محم 6) فى أكثر النسخ و البحار: ( الحسين ) و الصحيح ما أثبتناه و هو: ( أبو محمراجع: رجال الطوسي، ص: 422

7) بحار األنوار، ج 36، ص: 347، ح215 عن كفاية األثر.

باشيد و چشم به اهل بيت من داشته باشيد. اگر با كسى جنگيدند شما نيز بجنگيد، و اگر سازش كردند شما هم سازش كنيد، و اگر از چيزى دورى كردند شما هم دورى كنيد كه هر كجا باشند

حق با ايشان است.گفتم: اهل بيت او كه ما را امر كرده به آن ها متمسك شويم چه كسانى هستند؟

گفت: آن ها امامان بعد از او هستند، و همان طور كه فرمود به عدد نقيبان بنى اسرائيل مى باشند.على و دو سبطش و نه نفر از صلب حسين(ع)، آن ها اهل بيت او هستند، آن ها مطهر بوده

و امامان معصوم مى باشند.گفتم: إنا هللا، اگر چنين باشد همه مردم هالك شده اند.

گفت: «هر حزبى به آنچه نزد آن هاست، شادمان است».

حديث دوم قيس بن ابى حازم از ام سلمه روايت كرده كه گفت: از رسول خدا(ص) درباره ى اين آيه پرسيدم كه خداوند سبحان مى فرمايد: «همانا آن ها با كسانى هستند كه خداوند به ايشان نعمت

داده است از پيامبران و صديقين و شهداء و صالحان و چه نيكو رفيقانى هستند».از و هستم، من از «پيامبران» داده نعمت ايشان به خداوند كه كسانى فرمود: حضرت «صديقين» على بن ابى طالب(ع)، و از «شهداء» حسن(ع) و حسين(ع)، و از «صالحين»

حمزه، و از «چه نيكو رفيقانى هستند» امامان دوازده گانه بعد از من مى باشند.

حديث سوم ابو األسود از ام سلمه روايت كرده كه رسول خدا(ص) بسيار مى فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند به عدد نقيبان بنى اسرائيل، نه نفر آن ها از صلب حسين(ع) مى باشند . خداوند علم و فهم مرا به آن ها عطا كرده است، پس واى بر كسانى كه نسبت به ايشان بغض و كينه

داشته باشند.

Page 107: kefay new.indd

٢١٢٢١٣

ا5ديث الرابع

� �iك سا تبارك و تعاr وهب لك حب� ا� �Òإن� ا ، Ó��ع �# : 9 لع�� �Òسناده قالت: قال رسول ا Z و #"ق ك و صد� حب�

ن أ لك و � و رضوا بك إماما، فطو«" م إخوا#� "h رض، فرضيت

� ا/. �� � �iستضعف و ا�ب عليك. بغضك و كذ�

ن أ فيك، و ويل �

ا. "h دينة إ/� من #" ا، و ما تؤ«b ا� "h نت #"#� مدينة العg ١ و أ

، أ Ó��ع �#

عز� �Ò ع� ا�ق، لو أ � �yشعث ذي طمر

هل و/يتك >Ó أ

اب حفيظ، و أ و�

تك >Ó أ هل مود�

، أ Ó��ع �#

� قسمه. ":و جل� /.

bYساء ، و عند ا� نت شاهد�#� و أ

م و أ ýنف

كن فرحون: عند خروج أ ما

بعة أ ر

� أ ، إخوانك �� Ó��ع �#

اط. ، و عند العرض، و عند ال� � قبور� ��. �Òا Öفقد سا � �� � و من سا� �� ك فقد سا� ، من سا� �Òحرب ا � � و حر«" بك حر«" ، حر Ó��ع �#

م٢ قائدا و رضوا بك وليا. ì م و رضيك �wع � �Ðقد ر �Òن� ا شيعتك أ eب� ، Ó��ع �#

سعة من صلب ة الت � .§بو ا/.

� و أ �Úبو سب

نت أ

، و أ � �iل حج� � و قائد الغر ا� �iؤمن نت موr ا�

، أ Ó��ع �#

ة. م�ديÓ هذه ا/. ا ­ ، و من� � �iس ا5

٣. � �yد �Ò نت و شيعتك ما قامنتجبون، و لو / أ ، شيعتك ا� Ó��ع �#

1) فى البحار: ( أنا المدينة )2) فى بعض النسخ: ( و رضوك لهم )

3) بحار األنوار، ج 36، ص: 347، ح216 عن كفاية األثر.

حديث چهارم و با سند حديث قبل از ام سلمه روايت كرده كه رسول خدا(ص) به على(ع) فرمود: اى على! خداوند تبارك و تعالى محبت مسكينان و مستضعفان زمين را به تو عطا فرموده، پس تو به برادرى با آن ها راضى هستى، و آن ها به امامت تو راضى هستند، خوشا به حال تو و كسى كه تو را دوست دارد و تو را تصديق كند، و واى بر كسى كه از تو كينه دارد و تو را تكذيب كند.

اى على! من شهر علم هستم و تو باب آن هستى و وارد شهر نشوند مگر از درش.اى على! اهل مودت تو بسيار رجوع كننده (بسوى خدا) و نگهدارنده (نفس) هستند، و اهل واليت تو مردمان ژوليده مويند كه جز دو جامه كهنه ندارند و اگر بر وقوع چيزى سوگند

بخورند، خداوند سوگند ايشان را عملى مى كند. اى على! برادران تو در چهارجا شادند: هنگام جان دادن كه من و تو شاهد آن ها هستيم، و

هنگام سؤال و جواب در قبرشان، و هنگام عرض اعمال، و هنگام صراط. اى على! جنگ با تو، جنگ با من است و جنگ با من، جنگ با خداست. هر كه با تو صلح

كند، با من صلح كرده و هر كه با من صلح كند، با خدا صلح نموده است.اى على! شيعيانت را بشارت ده كه خداوند از ايشان راضى بوده و به رهبرى تو بر آن ها

راضى است و آن ها نيز به واليت تو راضى هستند. اى على! تو موالى مؤمنان و پيشواى روسفيدانى، تو پدر دو سبط من و پدر امامان نه گانه

از صلب حسين(ع) هستى، و مهدى اين امت از ما است.اى على! شيعيان تو، برگزيدگان هستند و اگر تو و شيعيانت نبوديد دين خدا بر پا نمى شد.

Page 108: kefay new.indd

٢١٤٢١٥

امس ا5ديث ا�5

سن، عن � ا5 "y �Òي عبيد ا � جد ث�� ، قال: حد� Ó � e¼ا سن العي� � ا5 "y �Òعبيد ا � "y د م� R � "y د #� أ خ]"

أ

، قال: Ó "� اد ا/. � � "y ر q ثنا ، قال: حد� Ó�ïزو ح� ن ا� � عبد الر� "y د

ثنا أ ار، قال: حد� ب� � عبد ا5" "y د

أ

، � ذر "»بت موr أ e# � "»

، عن أ Ó�üمي بو سعيد الت�

� أ ث�� بيه، قال: حد�

يد، عن أ � ال]" "y eßها � "y Ó��ثنا ع حد�

ماء نظرت فإذا مكتوب ع� العرش: / � إr الس� ي «" fا أ �� :9 �Òة قالت: قال رسول ا م س

عن أ

، � �iس سن و ا5 نوار ع�� و فاطمة و ا5يت أ

، و رأ ته بع�� دته بع�� و ن� ي�

أ �Òد رسول ا م� R �Òإ/� ا Yإ

� مو¼، و "y ��جعفر، و ع � "y ¼د، و مو م� R � "y و جعفر ، � ع�� "y د م� R و ، � �iس � ا5 "y ��نوار عو أ

. àي ه كوكب در ن� م ¬. �wمن بي

./ ة يت[. ج� يت نور ا5

، و رأ � ع�� "y سن د، و ا5 م� R � "y ��و ع ، � ع�� "y د م� R

د، هذا نور ع�� و فاطمة، و هذا نور سبطيك م� R �# :فقلت: #� رب من هذا و من هؤ/ء؟ فنوديتذي ة ال� ج� رون معصومون، و هذا ا5 � مطه� �iس ة بعدك من ولد ا5 � .§

نوار ا/.، و هذه أ � �iس سن و ا5 ا5نيا قسطا و عد/.١ Óالد

.] �§.; � ذر "»

بت موr أ e# بو

سود و أ

بو ا/.� حازم و أ "»

� أ "y وس و قيس

� أ "y اد ا: شد� �wة، روى ع مÓ س

و هذه أ

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 348، ح217 عن كفاية األثر.

حديث پنجم ابو ثابت از ام سلمه روايت كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: شبى كه مرا به آسمان بردند، نظر كردم و ديدم بر عرش نوشته: ال اله اال اهللا محمد رسول اهللا، او را به وسيله ى على تقويت كرده و به وسيله ى او ياريش نمودم، و انوار على و فاطمه و حسن و حسين، و انوار على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على(ع) را ديدم، و نور حجت(ع) را ديدم كه در ميان آن ها

مانند ستاره اى درخشان مى درخشيد.عرض كردم: پروردگارا اين كيست و آن ها كه هستند؟

ندا آمد: اى محمد! اين نور على و فاطمه، و اين نور دو سبط تو حسن و حسين است، و اين انوار امامان بعد از تو از فرزندان حسين(ع) است كه مطهر و معصومند، و اين حجت است

كه دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد.و اين ام سلمه همسر رسول خدا(ص) است كه بزرگانى چون: شداد بن اوس و قيس بن ابى

حازم و ابو األسود و ابو ثابت غالم ابوذر از او روايت كرده اند.

Page 109: kefay new.indd

٢١٦٢١٧

9 � "� � بكر عن الن� "»ب ما جاء عن عائشة بنت أ "#

: eع� � ة ا/ث�� � .§صوص ع� ا/. Óالن � ��

آنچه عائشه دختر ابو بكر از رسول خدا9در نصبر امامان دوازده گانه:روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

� "y د م� R � "y جعفر �Òبو عبد اثنا أ لب2، قال: حد� ط� � ا� "y �Òعبد ا � "y د م� R ل فض� بو ا�

ثنا أ حد�

ارث ـ عن ا5 � �iو مائت � �iس س و � � سنة � تـ �� ��# اب الز� ط� � ا�5 "y ر q � "y �Òثنا عبد ا جعفر، قال: حد�#� مو¼ خ]"

ر، قال: أ q � "y د م� R �# خ]"

� سعد الواقديÓ ١، قال: أ "y د م� R � ث�� ، قال: حد� �üمي د الت� م� R � "y

راد �Ó 9 إذا أ "� بة و ¬ن الن� eة، عن عائشة، قالت : ¬ن لنا م� � س "»

بيه، عن أ

، عن أ اه�� � إ:" "y د م� R � "y

حد، فدخل عليه ن / يصعد إليه أ

� أ مر«�

ا و أ �wة ف 9مر� �Òا، فلقيه رسول ا �wئيل7لقيه ف لقاء ج]"

، � 9: اب�� �Òئيل: من هذا؟ فقال رسول ا ا ٢، فقال ج]" �wغش �bح� gيع Ö 8و � ع�� "y � �iس ا5ه سيقتل. ما إن�

ئيل: أ ذه. فقال Y ج]" �

جلسه ع� ×��Ó فأ "� خذه الن�

فأ

. تك تقت� م�؟ قال: أ 9: و من يقت� �Òفقال رسول ا

شار٣ ا، و أ �wيقتل ف � b� رض ال�

./ تك #" خ]"؟ قال: نعم، و إن شئت أ � تقت� b� م�

9: أ �Òقال رسول ا

عه. بة م� b: ها و قال: هذه من راه إ#��راء فأ بة b: خذ منه

لعراق و أ ف #" إr الط�

هل ê أ م بقا§. �wم �Ò٤ / تبك فسوف ينتقم ا �Òئيل: #� رسول ا 9 فقال Y ج]" �Òرسول ا ëفب

البيت.د بن عمر الواقدي ) و صاحب كتاب الطبقات الكبرى. و راجع: الباب 28، ح4. 1) و الصحيح: ( كاتب الواقدي )، و هو كاتب ( محم

2) فى البحار ( و لم نعلم حتى غشاها )3) فى البحار: ( فأشار جبرئيل )

4) ( يا رسول اهللا ) لم ترد فى البحار

حديث اول ابو سلمه از عائشه روايت كرده كه گفت: ما غرفه اى داشتيم كه هر گاه پيامبر مى خواست با جبرئيل مالقات كند، آنجا مالقات مى كرد. يك بار رسول خدا(ص) او را در آنجا مالقات كرد و به من دستور داد كه احدى نزد ايشان باال نرود، پس حسين(ع) وارد شد و ندانست و

درون غرفه رفت.جبرئيل گفت: اين كيست؟

رسول خدا(ص) فرمود: فرزندم، و او را گرفت و روى زانوى خود نشاند.جبرئيل گفت: بدان كه او به زودى كشته خواهد شد.

رسول خدا(ص) فرمود: چه كسى او را مى كشد؟ گفت: امت تو او را خواهند كشت.

فرمود: امت من او را مى كشند؟ جبرئيل گفت: آرى و اگر بخواهى تو را به زمينى كه در آن كشته خواهد شد، خبر دهم و به سوى طف عراق (كربال) اشاره كرد و از آنجا خاك سرخى برداشت و به حضرت نشان داد

و گفت: اين خاك از قتلگاه اوست. پس رسول خدا(ص) گريست.جبرئيل عرض كرد: اى رسول خدا! گريه مكن كه به زودى خداوند به وسيله ى قائم شما

اهل بيت از آن ها انتقام مى گيرد. رسول خدا فرمود: حبيبم، جبرئيل! قائم ما اهل بيت كيست؟

Page 110: kefay new.indd

٢١٨٢١٩

عرض كرد: او نهمين فرزند حسين است؛ پروردگارم به من چنين خبر داده كه به زودى از صلب حسين(ع) فرزندى مى آفريند و او را نزد خود على نام نهاده، و در برابر خدا خاضع و خاشع است. سپس از صلب على فرزندش را بيرون آورد و او را نزد خود محمد نام نهاده، و در برابر خدا مطيع و ساجد است. سپس از صلب محمد فرزندش را بيرون آورد و او را نزد خود جعفر نام نهاده، و او گوينده از جانب خدا و راستگو درباره ى اوست، و از صلب او فرزندش را بيرون آورد و او را نزد خود موسى نام نهاده كه اعتمادكننده بر خدا و دوست دارنده در راه اوست؛ و از صلب او فرزندش را بيرون آورد و او را نزد خود على نام نهاده، و راضى به خداوند و دعوت كننده به سوى اوست، و از صلب او فرزندش را بيرون آورد و او را نزد خود محمد نام نهاده، و ترغيب كننده درباره ى خدا و مدافع حرم اوست، و از صلب او فرزندش را بيرون آورد و او را نزد خود على نام نهاده كه اكتفاكننده به خدا و ولى اوست، سپس از صلب او فرزندش را بيرون آورد و او را حسن نام نهاده، و مؤمن به خدا و ارشادكننده به سوى اوست، و از صلب او كلمه حق و لسان صدق و ظاهركننده حق را بيرون آورد كه حجت خدا بر خلق است. براى او غيبتى طوالنى است و خداى تعالى به وسيله ى او اسالم و اهل آن را

پيروز گرداند و كفر و اهل آن را نابود سازد. (تكمله حديث) محمد بن ابراهيم روايت كرده كه ابو سلمه به من گفت: روزى بر عايشه وارد شدم در حالى كه محزون بود، به او گفتم: اى ام المؤمنين! چه چيز تو را محزون ساخته

است؟گفت: فقدان پيامبر و ظاهر شدن كينه ها و دشمنى ها، سپس (به كنيز خود) گفت: اى سمره، آن كتاب را براي من بياور. كنيزك كتابى را برايش آورد، عائشه آن را باز كرد و نگاهى طوالنى

در آن نمود. سپس گفت: رسول خدا(ص) درست فرمود!گفتم: اى ام المؤمنين! آن چيست؟

گفت: احاديث و داستان هايى كه از رسول خدا نوشته ام.گفتم: آيا از آنچه از رسول خدا(ص) شنيده اى براى من حديثى نمى گويى؟

گفت: آرى! حبيبم رسول خدا(ص) به من فرمود: هر كه در باقيمانده ى عمرش نيكى كند، خداوند گذشته و آينده اش را بيامرزد، و هر كه در باقيمانده ى عمرش بدى كند، به خاطر گذشته

و آينده اش گرفتار شود. سپس گفتم: اى ام المؤمنين! آيا پيامبر به شما سفارش كرده كه بعد از او چند خليفه خواهد بود؟

هل البيت؟نا أ ئيل، و من قا§. � ج]" 9: حبي�" �Òفقال رسول ا

� ولدا و �iس ه سيخلق من صلب ا5 ، إن� Y]جل� ج � � ر«" �» خ]"

، كذا أ � �iس اسع من ولد ا5 قال: هو الت�

ساجدا، �Ò دا، قانتا م� R اه عنده �È رج من صلب ع�� ابنه و � �� � et ،خاشعا ١ �Ò اه عنده عليا، خاضعا �È من صلبه �Òرج ا � ، و �� �Òا � ، صادق �� �Òطق عن ا اه عنده جعفرا، #� �È د ابنه و م� R رج من صلب � �� � et � �Ðا اه عنده عليا، الر� �È من صلبه ابنه و �Òرج ا � ، و �� �Òا � �� àب R ، �Ò اه عنده مو¼، واثق #" �È ابنه و Óاب و الذ� �Òا � ب �� رغ دا، ا� م� R اه عنده �È رج من صلبه ابنه و � ، و �� عز� و جل� �Òا rإ � ا و الد� �Ò "#رج من صلبه ابنه � �� � et ، �Ò Ó�rو الو �Ò "# � كت¡� اه عنده عليا، ا� �È رج من صلبه ابنه و � ، و �� �Òعن حرم ا ، ق دق و مظهر ا5 ق و لسان الص ة ا5 رج من صلبه � � ، و �� �Òا rمرشد إ �Ò سن، مؤمن #" اه ا5 �È و

. ه�سف به الكفر و أ � ه� و ��

س[م و أ Z/به ا rتعا �Òيظهر ا ، b�غيبة طوي Y ،ته ي� ع� :" �Òة ا � "«

� دخلت ة: إ«� بو س

ه قال: قال �r أ ن�

� أ "»

� أ ث�� : حد� اه�� � إ:" "y د م� R � "y ¼ل: قال مو فض� بو ا�

قال أ

� et ،س?ت ٢ �Ó و تظاهر ا5 "� ؟ قالت: فقد الن� � �iؤمن م� ا�زنك #� أ ا: ما �� ì ينة، فقلت حز ع� عائشة و ��

� قالت: صدق et ،]ففتحت و نظرت فيه طوي ا كتا#" �wية إل ار ملت ا5" لكتاب، ×� "# � رة ايتي�� È �# :قالت .9 �Òرسول ا

.9 �Òخبار و قصص كتبته عن رسول ا؟ فقالت: أ � �iؤمن م� ا�

فقلت ما ذا #� أ

9 �Òرسول ا � � حبي�" ث�� 9؟ قالت: نعم، حد� �Òعته من رسول ا È ء � eÅب � ثي�� د b� �] قلت: £�

خذ ره، أ q من � b¡ما ب ساء فى�

، و من أ � b¡ا م©� و ما ب � �Òره، غفر ا q من � b¡ما ب حسن فى�

قال: من أ

. � b¡ما ب ما م©� و فى� فى� � et طبقت الكتاب

لفاء؟ فأ ö ê يكون من بعده من ا�5 Óنبي êد إلي ä هل ، � �iؤمن م� ا�

� قلت: #� أ et

خرجت البياض ديث فأ بة و ذكرت ا5 eة، ¬نت لنا م� #" س

قالت: نعم، و فتحت الكتاب و قالت: #� أ

ة، فكتمت ة ما دمت حي� #" سكتمه ع��� #� أ � قالت: ا et ،ملت ع��� حفظا و لفظا

، فأ "[ و كتبت هذا ا�5

"[ ملت عليك عائشة. قلت: و ما ا�5ذي أ ال� "[ � ا�5 ر«�

7 فقال: أ Ù��ع � ا دعا«� �wا ¬ن بعد مض � ا، ف �wعل

؟ � �iؤمن ا� م]�#� أ

1) فى البحار: ( خاضع هللا خاشع )2) فى البحار: ( و تظاهرت الحسكات )، و الحسكة: الحقد و العداوة.

Page 111: kefay new.indd

٢٢٠٢٢١

عه. ١ È �bخرجته إليه ح�وصياء بعدي، فأ

اء ا/. Èذي فيه أ قال: ال�

ل: فض� بو ا�. قال أ Óحوي �Ó الن� "ûزهر البوشن

� ا/. "»� أ "y يد � مز "y د م� R ثنا ل، قال: حد� فض� بو ا�

#� أ خ]"

و أ

بو عبد ة و أ لب� "# Ó��م � جعفر الر� "y �Òعبد ا � ث�� ، قال: حد� Óي � زكر#�� الب� "y ��ع � "y سن � ا5 ث�� و حد�

، عن ي سن الب� ثنا شعبة، عن قتادة، عن ا5 ار، قال: حد� � سو� "y ثنا شبابة لج، قا/: حد� � الث� "»� أ "y �Òا

ديث. ٢ ة ، و ذكر ا5 � س "»أ

� "y د م� R يب بو كرثنا أ ، قال: حد� حوي الن� � "ûزهر البوشن

� ا/. "»� أ "y يد � مز "y د م� R ثنا و عنه قال، حد�

نكدر، عن � ا� "y د م� R ٤، عن eبو ب�

� أ ث�� � صبيح اليشكريÓ ٣، قال: حد� "y اعيل Èثنا إ الع[ء، قال: حد�

ديث .٥ ة ، و ذكر ا5 � س "»أ

، قال: اه�� � إ:" "y اق ñثنا إ � ٦، قال: حد� � جعفر القرميسي�� "y د م� R ثنا ل، قال: حد� فض� بو ا�

#� أ خ]"

و أ

ة، � س "»يد، عن أ � ز "y ثنا شعبة، عن هشام � جعفر، قال: حد� "y د م� R ثنا ار، قال: حد� � بش� "y د م� R ثنا حد�

ديث .٧ عن عائشة ، و ذكر ا5ثنا بوبكر٩ـ ببغدادـ قال: حد�

سg أ

� أ "y د ثنا خ[� � كشمرد ٨، قال: حد� "y اس بو العب�

ثنا أ و عنه قال: حد�

ديث .١٢ ة ، و ذكر ا5 بي س ١١، عن أ جا:" ثنا هشام يل١٠ ، قال: حد� eÈ � "y �� الن�

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 348، ح218 عن كفاية األثر.2) بحار األنوار، ج 36، ص: 350، ذيل ح 218، عن كفاية األثر.

ري ) و الصحيح هو: ( إسماعيل بن صبيح اليشكري الكوفى ) يروى عنه ( أبو كريب )، راجع تاريخ ك 3) فى جميع النسخ: ( الساإلسالم، الذهبي ،ج 15،ص:76.

د بن المنكدر 4) هكذا فى جميع النسخ، و الظاهر أنه: ( أبو أويس عبد اهللا بن عبد اهللا بن أويس األصبحي المدنى ) يروى عن ( محم) و يروى عنه ( إسماعيل بن صبيح اليشكري ) راجع األمالي (للطوسي) ص: 598 و تاريخ دمشق، ابن عساكر ،ج 42،ص:176 و

عنه فى تاريخ اإلسالم، الذهبي ،ج 10،ص:5345) بحار األنوار، ج 36، ص: 350، ذيل ح 218، عن كفاية األثر.

يباني ل الش د بن معقل العجلي القرميسيني ) يروى عنه ( أبو المفض د بن محم 6) هكذا فى جميع النسخ، و الظاهر أنه: ( أبو الحسن محم) راجع: دالئل اإلمامة (الطبرى)، ص: 70 و األمالي (للطوسي)، ص: 589 و بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، ج 2، ص: 141

7) بحار األنوار، ج 36، ص: 350، ذيل ح 218، عن كفاية األثر.يباني ) راجع: بحار األنوار، ج 91، ص: 23. ل الش 8) هو: ( أبو العباس أحمد بن كشمرد ) يروى عنه ( أبو المفض

د بن أشيم ) و الصحيح ما أثبتناه. راجع: تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج 14، د بن أشليم ) و فى البحار: ( خال 9) فى المطبوع: ( حالص: 126 و 127

10) فى البحار: ( النضر بن شبيل )، و الصحيح ما أثبتناه. راجع: تاريخ اإلسالم، الذهبي ،ج 14،ص:411 و تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج 14، ص: 126 و 127.

ان القردوسى ) يروى عنه، ( النضر بن شميل ) راجع: الهامش السابق. 11 ) هكذا فى جميع النسخ، و الظاهر أنه: ( هشام بن حس12) بحار األنوار، ج 36، ص: 350، ذيل ح218، عن كفاية األثر.

در اين هنگام كتاب را بست و گفت: آرى، و باز كتاب را گشود و گفت: اى ابا سلمه! ما غرفه اى داشتيم ... و حديث قبل را (چنانچه گذشت) بيان كرد.

من نيز ورقه ى سفيدى بيرون آورده و اين خبر را نوشتم، و او همين الفاظ را از حفظ بر من امالء كرد. سپس گفت: اى ابا سلمه! تا من زنده ام اين حديث را از جانب من كتمان كن.

من نيز چنين كردم تا بعد از رفتن او على(ع) مرا طلبيد و فرمود: خبرى كه عائشه برايت امالء كرد را به من نشان بده.

عرض كردم: اى امير مؤمنان كدام خبر؟ فرمود: خبرى كه در آن اسامى اوصياء بعد از من است. من نيز آن را بيرون آوردم (و برايش

خواندم) تا اينكه همه ى آن را شنيد.

حسن بصرى نيز همين حديث را با سند ديگرى، از ابو سلمه روايت كرده است.محمد بن منكدر نيز همين حديث را با سند ديگرى، از ابو سلمه روايت كرده است.

هشام بن زيد نيز همين حديث را با سند ديگرى، از ابو سلمه روايت كرده است.هشام بن جابر نيز همين حديث را با سند ديگرى، از ابو سلمه روايت كرده است.

Page 112: kefay new.indd

٢٢٢٢٢٣

9 � "� ب ما جاء عن فاطمة 3 عن الن� "#: eع� � ة ا/ث�� � .§

صوص ع� ا/. Óالن � ��آنچه فاطمه زهرا3 از رسول خدا9 درنصبر امامان دوازده گانه: روايت نموده است.

ول ا5د يث ا/.

� "y ١ � �iس ثنا ا5 ، قال: حد� Ó��ي � مسعود الن "y د م� R بو بكرثنا أ ل 2، قال: حد� فض� بو ا�

#� أ خ]"

أ

� "»� مو¼، عن أ "y �Òثنا عبد ا د، قال: حد�

� أ "y اه�� اعيل إ:" Èبو إ

� أ ث�� ، قال: حد� Óنصاري

عقيل ا/.7، عن ينب بنت ع�� ته ز �q عن ، � �iس � ا5 "y ��بيه ع

، عن أ � ع�� "y يد � خالد، عن ز "y رو q خالد

� خرقة صفراء ه �� 7 ٢، فناولته إ#�� � �iس � ا5 b»9 عند و/د �Òرسول ا ��rفاطمة 3 قالت: دخل إة، تسعة من صلبه � .§

بو ا/.مام و أ Z/ه ا � قال: خذيه #� فاطمة، فإن� et ،ا �wه ف خذ خرقة بيضاء فلف�

ا و أ "h ïفر

هم.٣ اسع قا§. ار و الت� ":ة أ � .§

أ

ا5ديث الثا«�

� "y د � أ "y � �iس ا5 �Òبو عبد ا

� أ ث�� � مو¼، قال: حد� "y هارون � ث�� سن، قال: حد� � ا5 "y Ó��ع � ث�� حد�

وق، قال: � م� "y سعد � "y Ó��ثنا ع � ع�� الفائديÓ ٤، قال: حد� "y د ر أ q بو

ثنا أ ، قال: حد� Ó� شيبان القزوي��

1) فى البحار: ( الحسن )2) فى البحار: ( عند والدة ابني الحسين )

3) بحار األنوار، ج 36، ص: 350، ح219 عن كفاية األثر.4) فى المطبوع: ( الفيدي ) و فى البحار: ( العبدي ) و الصحيح ما أثبتناه و هو: ( أبو عمر أحمد بن علي الفائدي القزويني ) راجع: رجال

النجاشي، ص: 95.

حديث اول زينب دختر امير المؤمنين(ع) از مادرش فاطمه(ع) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) هنگام والدت حسين(ع) بر من وارد شد و من او را در پارچه ى زردى به ايشان دادم. حضرت

آن پارچه را كنار گذاشت و پارچه سفيدى برداشت و او را در آن پيچيد. سپس فرمود: اى فاطمه(ع)! او را بگير كه او امام و پدر امامان است. نه نفر از صلب او

امامان نيكوكارند و نهمى قائم ايشان است.

حديث دوم ابوذر روايت كرده از فاطمه(ع) شنيدم كه مى فرمود: از پدرم درباره ى اين سخن خداوند تبارك و تعالى سؤال كردم كه مى فرمايد: «و بر اعراف مردانى هستند كه همه را به سيمايشان

مى شناسند». حضرت فرمود: آن ها امامان بعد از من هستند كه على و دو نوه من و نه نفر از صلب حسين مى باشند. ايشان مردان اعراف هستند كه داخل بهشت نشود مگر كسى كه ايشان را بشناسد و آن ها نيز او را بشناسند؛ و داخل جهنم نشود مگر كسى كه ايشان را انكار كند و آن ها نيز منكر

او شوند؛ و خداوند جز به راه معرفت آن ها شناخته نشود.

Page 113: kefay new.indd

٢٢٤٢٢٥

عت فاطمة È :ذر 2 قال � "»فيل، عن أ Óالط � "»

١، عن أ � ë سg ا�

� ه[ل، عن أ "y �tثنا عبد الكر حد�

،٢ ( � عراف رجال يعرفون &� بس®� تبارك و تعاr: (و ع� ا/. �Ò7 عن قول ا � "»

لت أ

3تقول: سأ

ة ن� عراف، / يدخل ا5"، � رجال ا/. � �iس ة بعدي، عÙ�� و سبطاي و تسعة من صلب ا5 � .§

قال: � ا/.م.٣ bwإ/� بسبيل معرف �Òنكر� و ينكرونه، / يعرف ا

ار إ/� من أ م و يعرفونه، و / يدخل الن� إ/� من يعر£�

ا5ديث الثالث ، Óاعيل الفزاري Èإ � "y د م� R ثنا � مو¼، قال: حد� "y هارون � ث�� ، قال: حد� � ع�� "y � �iس � ا5 ث�� حد� � �iس بو يوسف ا5

ثنا أ � سعد، قال: حد� "y ثنا رشد يث قال: حد� � صا� ¬تب الل� "y �Òثنا عبد ا قال حد�

لت فاطمة بنت رسول ، قال: سأ نصاري

� سعد ا/. "y ل u زرج ـ عن � ا�5 نصاريÓ ـ من ب��� يوسف ا/. "y

ليفة ا�5 و مام Z/ا نت أ ، Ó��ع �# :7 لع�� يقول 9 �Òرسول ا ¬ن فقالت: ة، � .§

ا/. عن 9 �Òام ، فإذا ýنف

� من أ �iؤمن � "# rو

سن أ م ، فإذا مضيت فابنك ا5 ýنف

� من أ �iؤمن � "# rو

نت أ

بعدي، و أ

rو� أ �iس � ا5 "y Ó��فابنه ع � �iس م ، فإذا م©� ا5 ýنف

� من أ �iؤمن � "# rو

� ٤ أ �iس سن فابنك ا5 م©� ا5

د فابنه جعفر م� R �©م، فإذا م ýنف� من أ �iؤمن � "# rو

د أ م� R فابنه Ù��م ، فإذا م©� ع ýنف

� من أ �iؤمن � "#

م ، فإذا م©� مو¼ ýنف� من أ �iؤمن � "# rو

م ، فإذا م©� جعفر فابنه مو¼ أ ýنف

� من أ �iؤمن � "# rو

أ

م، فإذا م©� ýنف� من أ �iؤمن � "# rو

د أ م� R فابنه Ù��م ، فإذا م©� ع ýنف

� من أ �iؤمن � "# rو

فابنه ع�� أ

م ، فإذا ýنف� من أ �iؤمن � "# rو

سن أ م، فإذا م©� عÙ�� فابنه ا5 ýنف

� من أ �iؤمن � "# rو

د فابنه ع�� أ م� R

ا، "hرض و مغار تعاr به مشارق ا/. �Òم ، يفتح ا ýنف

� من أ �iؤمن � "# rو

هديÓ أ ا� .tسن فالقا م©� ا5

م.٥ ìذول من خذ �R ، � دق، منصور من ن� لسنة الصق و أ ة ا5 � .§

م أ �£

، قال: �Òعبد ا � "y ة ثنا مي� ، قال: حد� Ó � � الكو�� �iس � ا5 "y د م� R ثنا سن، قال: حد� � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�، قال: � سعد صاحب الواقدي "y د م� R ثنا ، قال: حد� Ó � e¼القر �Òعبد ا � "y د م� R � "y �Òبو بكر عبد ا

ثنا أ حد�

ي ) و الصحيح ما أثبتناه و هو: ( ي ) و فى المطبوع: ( عبد الكريم بن هالل المك 1) فى البحار: (عبد الكريم بن هالل بن أسلم المكفيل عامر بن واثلة ) كما د بن الحنفية ) و هو يروى عن ( أبي الط ي مولى محم عبد الكريم بن هالل الخلقاني ) يروى عن ( أسلم المك

تقدم فى الباب 17، ح2 و راجع: شرح نهج البالغة، البن أبي الحديد، ج 4، ص: 83 .2) سورة األعراف، اآلية: 46 .

3) بحار األنوار، ج 36، ص: 351، ح220 عن كفاية األثر.4) فى البحار: ( فالحسين )

5) بحار األنوار، ج 36، ص: 351، ح221 عن كفاية األثر.

حديث سوم سهل بن سعد انصارى گويد: از فاطمه(ع) دختر رسول خدا(ص) درباره ى امامان پرسيدم؟

فرمود: رسول خدا(ص) بسيار به على(ع) مى فرمود: اى على! تو امام و جانشين بعد از من هستى و به مؤمنين از خودشان اولى ترى، و چون تو بروى فرزندت حسن(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و چون حسن برود فرزندت حسين(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و چون حسين برود فرزندش على بن الحسين(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و چون على برود فرزندش محمد(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و چون محمد برود فرزندش جعفر(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و چون جعفر برود فرزندش موسى(ع) از مؤمنين به على(ع) فرزندش برود موسى چون و است، اولى تر خودشان از مؤمنين به خودشان اولى تر است، و چون على برود فرزندش محمد(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و چون محمد برود فرزندش على(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و چون على برود فرزندش حسن(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، و چون حسن برود فرزندش قائم مهدى(ع) به مؤمنين از خودشان اولى تر است، خداوند به وسيله ى او مشرق ها و مغرب هاى زمين را بگشايد. ايشان امامان حق و زبان هاى صدق و راستى هستند. هر كه ايشان را ياري

كند، (از جانب خدا) يارى شود، و هر كه ياري نكند، (از جانب خدا) يارى نخواهد شد.

Page 114: kefay new.indd

٢٢٦٢٢٧

8، عن جا:" � ع�� "y د م� R جعفر � "»بو مروان ١، عن أ

� أ ث�� ، قال: حد� Óر الواقدي q � "y د م� R ثنا حد�

ديث.٢ و ذكر ا5 خ��د أ Óيدها لوح من زمر � ، قال: دخلت ع� فاطمة3و �� نصاري

ا/. �Òعبد ا � "y

ا5ديث الرابع

� "y د م� R � ث�� �Ó ـ بقم� ـ قال: حد� üقابوس الق � "y Ó��ع � ث�� ، قال: حد� � "»� أ ث�� د، قال: حد� م� R و عنه، عن

، عن � �iس � ا5 "y ��بيه ع، عن أ � ع�� "y د م� R بيه

د، عن أ م� R � "y ظبيان، عن جعفر � "y سن، عن يونس ا5

ه 9فناولتك إ#�� �Òرسول ا ��rا ولدتك دخل إ � فاطمة 3: �� ï: قال: قالت �r أ � �iس بيه ا5

أ

� et ،٣ ي� ذنك ا/.

� أ قام ��

ن و أ �§

ذنك ا/.� أ ن �� ذ�

ا، و أ "h ك خذ خرقة بيضاء لف�

ا و أ "h ïخرقة صفراء، فر � ��

م.٤ Ó�hد اسع ­ ار و الت� ":ة أ � .§

ة، تسعة من ولده أ � .§

بو ا/.ه أ قال: #� فاطمة، خذيه فإن�

امس ا5ديث ا�5

، قال: Ó� صي�" � الن� �iس � ا5 "y �Òد عبيد ا بو أ

ثنا أ لب، قال: حد� ط� � ا� "y �Òعبد ا � "y د م� R �# خ]"

أ

، Óاعدي � سعد الس� "y اس � عب� "y هيمن � عبد ا� "y ��ع � "y د م� R � "y يعقوب � ث�� بو العيناء، قال: حد�� أ ث�� حد�

9 يقول: �Òعت رسول ا È :ة :، فقالت � .§ا عن ا/. �wعل �Òلت فاطمة صلوات ا

بيه ٥، قال: سأ

عن أ

ائيل.٦ fإ � ة بعدي عدد نقباء ب�� � .§ا/.

1) فى البحار و سائر النسخ ( أبو هارون ) و هو تصحيف، و الصحيح ما فى المطبوع و هو: ( أبو مروان عبد الملك بن عبد العزيز بن د بن عمر الواقدي )، راجع: الطبقات عبد اهللا بن أبي سلمة الماجشون ، صاحب مالك ). يروى عن ( أبي جعفر ع ) و يروى عنه ( محم

الكبرى، ابن سعد، ج 5، ص: 91 و رجال الكشي، ص: 119 و عنه فى: تاريخ اإلسالم، الذهبي، ج 15، ص: 272. 2) بحار األنوار، ج 36، ص: 352 ذيل ح221 عن كفاية األثر.

3) فى البحار: ( و أقام في األيسر )4) بحار األنوار، ج 36، ص: 352، ح222 عن كفاية األثر.

اعدي عن أبيه ) و كالهما د بن علي بن عبد المهيمن عن عباس بن سهل الس 5) كذا فى جميع النسخ و فى البحار: ( يعقوب بن محمد بن عيسى عن عبد المهيمن عن عباس بن سهل بن سعد ثني يعقوب بن محم تصحيف، و الصحيح هكذا: (أبو العيناء، قال: حدهري ) و هو يروى عن ( عبد د بن عيسى الز د بن القاسم ) يروى عن ( يعقوب بن محم اعدي عن أبيه ) ألن ( أبا العيناء محم الساعدي ). راجع: تاريخ اإلسالم، اعدي ) و هو يروى عن أبيه عن جده ( سهل بن سعد الس المهيمن بن عباس بن سهل بن سعد الس

الذهبي، ج 15، ص: 453 و ج 11،ص:250 و الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 1، ص: 193 و ج3، ص: 469.6) بحار األنوار، ج 36، ص: 352، ح223 عن كفاية األثر.

جابر بن عبداهللا انصارى نيز گويد: نزد فاطمه(ع) رفتم و در دست ايشان لوحى از زمرد سبز ديدم ... (و حديث قبل را ذكر كرد).

حديث چهارم امام حسين(ع) روايت كرده كه مادرم فاطمه(ع) به من فرمود: هنگامى كه تو را به دنيا آوردم، رسول خدا(ص) بر من وارد شد. من تو را در پارچه ى زردى به ايشان دادم، حضرت آن پارچه را كنار گذاشت و پارچه سفيدى برداشت و تو را در آن پيچيد و در گوش راستت

اذان و در گوش چپت اقامه گفت. سپس فرمود: اى فاطمه(ع)! او را بگير كه پدر امامان است، نه نفر از فرزندان او امامان

نيكوكارند و نهمى مهدى ايشان است.

حديث پنجم سهل بن سعد ساعدى گويد: از فاطمه(ع) درباره ى امامان(ع) پرسيدم؟

فرمود: از رســول خدا(ص) شــنيدم كه مى فرمود: امامان بعد از من به عدد نقيبان بنى اسرائيل هستند.

Page 115: kefay new.indd

٢٢٨٢٢٩

ا5ديث السادس

، � زكر#�� "y ��ع � "y د م� R ثنا ، قال: حد� Ó � � الكو�� �iس � ا5 "y د م� R ثنا سن، قال: حد� � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�� لبيد "y مود R ر، عن q � "y �ن، عن عا د، عن عبد الر� م� R � "y اك، عن هشام ح� � الض� "y �Òعن عبد ا � ا ¬ن �� � زة و تب�ë هناك، ف � ق]" b»

. b# داء، و Ó eýقبور ال � b». b# 9 ¬نت فاطمة �Òا قبض رسول ا قال: ��

ا و bwتيا ح��b سكتت ١، فأ bwل ­

ا تب�ë هناك، فأ �wعل �Òا صلوات ا bhزة 2 فوجد تيت ق]"

م أ ��#

بعض ا/.� من ب?ئك. عت نياط قل�" قط� �Òسوان، قد و ا دة الن ا و قلت: #� سي �wت عل � س

. �Òرسول ا r9، وا شوقاه إ �Òء رسول ا "# ا/  �[ � صبت �"ق�r Ó الب?ء و لقد أ ر، �� q "#

فقالت: #� أ

ت3تقول: نشأ

� أ et

e[ك أ �Òمذ مات و ا � "»

ت قل� ذكره و ذكر أ إذا مات يوما مي

� صدري. قالت: سل. bY تلجلج ��� سائلك عن مسأ

� إ«� b»د قلت: #� سيمامة؟ Z/ "# 7 9 قبل وفاته ع� ع�� �Òقلت: هل نص� رسول ا

. � يوم غد:� bنسي� باه، أ " قالت: وا

�f إليك ٢.ا أ "§ � ي�� خ]"

قلت: قد ¬ن ذلك، و لكن أ

ليفة بعدي، و مام و ا�5 Z/و هو ا ، êفه في خل من أ عته يقول: عÙ�� خ]� È لقد rتعا �Òد ا

euقالت: أ

� خالفتمو� .iو ل ، � �i دي ­ � �yو� هاد b§بعتمو� وجد � ات� .iار، ل ":ة أ � .§

� أ �iس سبطاي و تسعة من صلب ا5

ليكون ا/خت[ف فيê إr يوم القيامة.ه؟ Y قعد عن حق ا #" �Î � b»د قلت: #� سي

و قالت: مثل ـ أ � b»

. b# / و b»مام مثل الكعبة إذ تؤ Z/9: مثل ا �Òر، لقد قال رسول ا q "#قالت: #� أ

ع�� ـ .ا ehاثنان، و لور rتعا �Òا � ا اختلف �� ه، � ة نبي b[بعوا ع ه� و ات�

ق� ع� أ كوا ا5 b: لو �Òما و ا

� قالت: أ et

ره خ�موا من أ ، و لكن قد� � �iس اسع من ولد ا5 نا الت� سلف عن سلف و خلف بعد خلف، ح��b يقوم قا§.

م و bhو eýدوث، اختاروا ب ح" دث ا� ودعوه ا5"بعوث و أ دوا ا� 5

، ح��b إذا أ �Òمه ا روا من قد� خ�

و أ �Òا

1) فى البحار: ( سكنت )2) فى البحار: ( بما أشير إليك )

حديث ششم محمود بن لبيد گويد: زمانى كه رسول خدا(ص) از دنيا رفت، فاطمه(ع) بر سر قبور شهدا و قبر حمزه مى آمد و آنجا مى گريست. روزى بر سر قبر حمزه آمدم و ايشان را ديدم كه آنجا گريه مى كند؛ او را به حال خود گذاردم تا آرام شد. آنگاه نزدش آمدم و سالم كردم و عرض

كردم: اى سرور بانوان! به خدا قسم كه با گريه خود شاهرگ قلب مرا پاره كردى.فرمود: اى ابا عمر! گريه براى من سزاوار است زيرا به مصيبت از دست دادن بهترين پدران يعنى رسول خدا(ص) گرفتار شده ام، چقدر مشتاق ديدار رسول خدا هستم. سپس شعرى

خواند (كه ترجمه اش چنين است): وقتى كسى بميرد، كمتر از او ياد مى شود ولى به خدا سوگند، ياد پدرم از روزى كه مرده

بيشتر شده است.عرض كردم: اى سرور من! مى خواهم از شما سؤالى بپرسم كه در سينه ى من خلجان مى كند.

فرمود: بپرس، عرض كردم: آيا رسول خدا(ص) پيش از وفاتش بر امامت على(ع) تصريح كرد؟ فرمود: عجيب است! آيا روز غدير خم را فراموش كرديد؟

عرض كردم: بلى اين ماجرا صحيح است، و ليكن مرا به آنچه در نهان به تو خبر داده آگاه فرما.فرمود: خدا را گواه مى گيرم كه شنيدم مى فرمود: على بهترين كسى است كه پس از خود در ميان شما بر جاى مى گذارم؛ و او امام و خليفه ى بعد از من مى باشد و دو سبط من و نه نفر از صلب حسين(ع) امامان نيكوكارند، اگر از ايشان پيروي كنيد ايشان را هدايتگران هدايت شده

مى يابيد، و اگر با ايشان مخالفت كنيد تا روز قيامت در ميان شما اختالف خواهد بود.عرض كردم: اى سرور من! پس چرا حق خويش را رها كرد و براى گرفتن آن تالش نكرد؟

فرمود: اى ابا عمر! رسول خدا(ص) فرموده: مثل امامـ يا آنكه فرمود: مثل علىـ مثل كعبه است كه به سوى او روند و او به سوى كسى نيايد.

سپس فرمود: به خدا سوگند اگر حق را به اهلش واگذارده و از عترت پيامبر پيروى كرده بودند، درباره ى خداوند حتى دو نفر اختالف نمى كردند و گذشتگان و آيندگان آن را از هم ارث مى بردند تا قائم ما كه نهمين فرزند حسين(ع) است قيام كند، و ليكن آن كسى را كه خداوند مؤخر داشته بود، مقدم داشتند و آن كسى را كه خداوند مقدم داشته بود مؤخر داشتند تا آنكه پيامبر را در قبر نهاده و به خاك سپردند و خواسته ى دل خود را برگزيدند و به رأى خود عمل كردند. نابودى بر آن ها باد! آيا نشنيدند كه خداوند مى فرمايد: «و پروردگار تو آنچه

Page 116: kefay new.indd

٢٣٠٢٣١

ة)١ ، بل �[ م ا�5 ì تار ما ¬ن � لق ما يشاء و �� � ك �� Óب يقول: (و ر �Òيسمعوا ا Ö و م أ ì م، تبا .hرا  

لوا #" qدور)٢ . Óالص � �� � b� بصار و لكن تعü القلوب ال�

ا / تعü ا/. ��hسبحانه : (فإ �Òا قال ا Ü م � �wعوا و لك Èور عوذ بك #� رب من ا5

م)٣ ، أ ìا q

ضل� أ

م و أ ì م، (فتعسا ìم و نسوا آجا ìنيا آما Óالد � ات بسطوا �� �wه

بعد الكور ٤. ٥� عبد "y نصاريÓ و جا:"

� سعد ا/. "y ل u بو ذر و، و أ ينب بنت ع�� ا ز bwا: ابن �wذه فاطمة، روت ع �£

. ٦ Óاعدي � سعد الس� "y اس � طالب و عب� "»� أ "y ��ع � "y � �iس نصاريÓ و ا5

ا/. �Òا� نقلوا �yالذ � �iة، و التابع b[9و خيار الع � فتأملوا ر± اÒ من هؤ/ء الرواة من أج[ء أÄاب الن�"وز ع� " 9، هل �� � م عن الن�" �wعل Òصلوات ا eع� � ة ا/ث�� .§ � النصوص ع� ا/. م هذه ا/.خبار �� �wع �� � ت، مع اتفاقات ا(عا«� �# راء و الد#� تلفو ا/  �R ،وطان أمثا8م افتعال الكذب و � متباعدو ا8مم و ا/.� ع� �iتمع "R رأينا� et ، b:ائط التوا ef يع ، و قد استوفوا " غف]� "تلفات، و � عدد كث]� و �Nالعبارات ا

لقبول. ف[ن #" et مام ف[ن Z/لنص ع� أن ا � وردت #" bا/.خبار ال� �b¡تل

از ذه ا(قدمات، و لو جاز ع� أمثا8م افتعال الكذب 5" "h وز ع� أمثا8م افتعال الكذب " & و / ��يع � نعرف و قد استوفوا " bدهر#� ا5ال ال� � مامية و حا8م �� Z/ة أن يقول: إذا ¬نت اíا لقائل من ال]" btأنكر gم، ف bw .§ ا افتعلوها Rبة /. � رووها عندÿ � يكن 8ا أصل و إ_� bنت أخبار� ال�¬ et ، b:ائط التوا efيدون أن م ع� ال�اب، و :� �wنب � �iاه كون من :" يلون ف®� �� �� � �i¨نا أن ا(سqمنا �ا ز bقولنا و تعجب�اف b[إما ا/ع : � �yهذا من أحد ا/.مر � م، ف[ بد �� �wبة لنبR يطمسوا نور الشمس، و هذه أخبار افتعلوهااíة، م، أو ا/نقياد لل]" "wا مذه bwفيصح بصح eع� � ة ا/ث�� .§ � النصوص ع� ا/. مامية �� Z/بصحة أخبار ا� النبوة. و ا5مد 3. مامة أحسن من ن¡� Z/ا، و إثبات ا "h كن التعلق � ا5ق و الباطل واسطة _� �iو ليس ب bفاق ح� � ا/  وها �� eم، و � ين� "wكت � فإن قال قائل: فg � ينقلوا هذه ا/.خبار أس[فنا، و � يثبتوها ��

1) سورة القصص، اآلية: 65 .2) سورة الحج، اآلية: 46 .3) سورة محمد، اآلية: 8 .

4) أي: من الرجوع إلى النقصان بعد الزيادة و التمام، و قيل من فساد أمورنا بعد صالحها. مجمع البحرين، ج 3، ص: 2795) بحار األنوار، ج 36، ص: 352، ح224 عن كفاية األثر.

اعدي ) ولد بعد وفات فاطمة (ع) و في عهد عمر بن 6) كذا فى جميع النسخ، و هو تصحيف ألن (عباس بن سهل بن سعد السالخطاب، و الصحيح كما فى البحار و ما أثبتناه فى الهامش ح5، أنه يروى عن أبيه ( سهل بن سعد عن فاطمة ع). راجع: الطبقات

الكبرى، ابن سعد، ج 5، ص: 207 . و لم يذكر المصنف ( محمود بن لبيد ) راجع: ح6 من هذا الباب.

را خواهد بيافريند و برگزيند، براى ايشان اختيارى نيست». بلى شنيدند ولى اينها آن گونه اند كه خداوند سبحان فرموده: «همانا چشمها كور نيست و ليكن قلب هايى كه در سينه هاست كور است». هيهات! اينها آرزوهايشان را در دنيا گستردند و مرگ خود را فراموش كردند، «سرنگون شوند و (خداوند) اعمالشان راباطل گرداند». پروردگارا به تو پناه مى برم از نقصان

بعد از فراوانى (فساد امور بعد از اصالح آن».اين فاطمه دختر رسول خدا(ص) است كه بزرگانى چون: زينب دختر امير المومنين(ع) و ابوذر

و سهل بن سعد انصارى و جابر بن عبداهللا انصارى و حسين بن على(ع) از او روايت كرده اند.پس درباره ى اين راويان از بزرگان اصحاب پيامبر(ص) و برگزيدگان عترت و تابعينى كه از آن ها، اين اخبار را در نص بر امامان دوازده گانه(ع) از پيامبر(ص) نقل كرده اند بيانديشيد. آيا دروغ پردازى بر امثال آن ها جايز است در حالى كه داراى انگيزه ها و وطن هاى دور از هم، و نظرات و اعتقادات مختلف، با معانى متفق در عبارت هاى گوناگون هستند، و تعدادشان بسيار زياد بوده و همه شرائط تواتر را دارا هستند؟ و مى بينيم كه همه ى آنها بر پذيرش اخبارى كه

تصريح بر ترتيب امامان دارد، اجتماع دارند.هرگز، دروغ پردازى بر امثال آن ها با اين مقدمات جايز نيست، و اگر دروغ پردازى بر امثال آن ها جايز باشد، پس جايز است يكى از منكران بعثت انبياء نيز بگويد: اگر اماميه با داشتن همه ى شرائط تواتر، اخبارى كه نزد شما روايت كرده اند بى پايه و اساس بوده و خودشان اين اخبار را از روى محبت براى امامان خود ساخته اند، پس چرا منكر سخن ما شده و از ما تعجب نموديد كه گمان مى كنيم مسلمانان در آنچه از ادله و براهين پيامبرشان حكايت مى كنند به سراب چاره مى جويند و اين اخبار را خودشان از روى محبت براى پيامبرشان ساخته اند؟

پس در اين باره، چاره اى جز انتخاب يكى از اين دو امر نيست: يا اعتراف به صحت اخبار اماميه در نص بر امامان دوازده گانه كه با صحت آن ها مذهبشان صحيح خواهد بود، يا فروتنى و تسليم شدن در برابر منكران بعثت انبياء، و بين حق و باطل واسطه اى نيست كه آويختن به

آن ممكن باشد، و اثبات امامت بهتر از نفى نبوت است. نقل نكرده اند و در حال اگر كسى (از مخالفان) بگويد: چرا گذشتگان ما اين اخبار را كتاب هايشان ثبت ننموده اند و در آفاق منتشر نساخته اند تا ما نيز مانند شما آن ها را بشنويم و مانند شما آن ها را روايت كنيم؟ آيا بر اين تعداد كثير و آنكه به وسيله ى او خبر به حد تواتر مى رسد، جايز است خبرى را كه امت به شدت به آن محتاج است كتمان كنند در حالى كه اين

Page 117: kefay new.indd

٢٣٢٢٣٣

ا ]" أن يكتموا خ]" وز ع� العدد الكث]� و ع� من يتوا:b به ا�5 " ؟ أ و �� bفرويناها ¾ روي� bع�È ¾ عناهاÈنه و b®يف الرفيع، و قد توعدوا ع� ك eط]� ال� � ا/.مر العظ�� ا�5 تاج إليه ا/.مة أشد ا5اجة، و هو �� ��

؟ btذكر � bوعدوا ع� إذاعته ل[.سباب ال�م تعمد �wوز عل " �� / gهذا سبي� لتلك ا/.سباب، ف "[ ن �5 b®م الك �wنعم قلنا، و إذا جاز عل : bفإن قل�

ن و الكذب؟ b®الك � �iالكذب ف®� أحسوا و عاينوا، و ما الفرق ب � م Rتال �� �wتال عل ، إ/ بعد أن يتغ]� حا8م و �� ن من العدد الكث]� b®وقوع الك � �[ " قلنا 8م: إ#� / ��، أمكن � �yة و زال القوم عن الد "wلت الشq ت ا5ال و م، فإذا تغ]� �wا عن دي "h يلهم � م :� �wة عل "wإدخال شا م و تطاو8ا، و _" �# ن ع� مر ا/. b®عوه و عاينوه، فإذا أعرضوا أمكن وقوع الكÈ ا قد ¬نواq أن يعرضوام ح�b يسكت و£� � د� و �� eا5ق، فيقتلهم و ي� � �yيدينون د � �yا من غلبة سلطان جا:. يقصد للذ �wيعرض ف

ا/، فيضلون و يضلون. "à الع¨اء، و يتخذ الناس رؤساءة �� "wكنت الش b_ ت حا8م و و الدليل ع� Äة ذلك و ما ادعيناه، أ#� وجد#� قوم مو¼7(ا تغ]�م الذي / مثل "hعوه و وعوه من قول مو¼ ع� نبينا و عليه الس[م: إن رÈ ا ¬نواq م، أعرضوا "hقلو bما ¬ن يذكر� به هارون ح� rعقو8م من أن الصانع / يشبه صنعته، و / إ � Y، و � يلتفتوا إr ما ��جع إلينا مو¼ )١ و هذا عندما قال 8م هارون : (#� قوم �: �bح� � �iكف ح عليه عا íوا بقت� و (قالوا لن ن]"

ن )٢. ê الر� ب� به و إن� ر bا فتن� إ_��ن إذا وقع ع� b®و هو: أن الك ، � وقوع الكذب فصل وا�� �iهة و ب ن ع� هذه ا5" b®وقوع الك � �iو بهة، كن وقوعه من هذه ا5" م ع� صواب، و الكذب / _� �hا أن يتو� القوم أþكن م ة _� "wهة وقع بش هذه ا5"ا: إن مع�� هذا ال�م و غرض � Èعوا خ]" �yتالون من الرؤساء أن يقولوا للقوم الذNكن ا b_ ى أنه b: / أ bراده و مقصوده، و إن أن� "_ gن أع اطب ل± به � يكن ما سبق إr قلوب±، و قد غلط�b و أخطأbt و �� �Nا، و ليس س�� ا ا5 م من� ì سبقت � �yذ س[م، فعند ذلك يتمكن الشيطان و ينجو ال� Z/ا btتقبلوا منا أفسد �به b� اq م إذا قالوا ذلك كشفوا �h ا نصنعه و نذيعه، /. كن للرؤساء أن يقولوا: تعالوا ح�b نتحرض خ]" �_

م. b£نفا � �iر أمر� للعامة و تب �µ صدور�، و

1) سورة طه، اآلية: 91 .

2) سورة طه، اآلية: 90 .

خبر درباره ى امرى عظيم و خطير و شريف و رفيع است و ـ به خاطر داليلى كه ذكر كرديد ـ براى كتمانش تهديد شده و براى اشاعه و انتشار آن وعده داده شده اند؟

اگر بگوييد: آرى جايز است، ما نيز مى گوييم: اگر كتمان خبرى كه به خاطر داليل مذكور، داراى چنين حكمى است براى آن ها جايز باشد، پس چرا دروغ گفتن عمدى در آنجا كه احساس كنند و ببينند براى آن ها جايز نباشد (و اين اخبار را براى مصلحت به دروغ نساخته

باشند)؟ و فرق بين كتمان و دروغ چيست؟در پاسخ ايشان گوييم: ما وقوع كتمان را از تعداد كثير جايز نمى دانيم مگر بعد از آن كه حالشان دگرگون شده و از صالح به فساد كشيده شود و حيله گرى با حيله، شبهه اى بر ايشان وارد سازد و با آن شبهه، آن ها را از دينشان دور كند؛ پس زمانى كه حال دگرگون شد و شبهه عمل كرد و از دين دور شدند، روى گرداندن ايشان از چيزى كه آن را شنيده و ديده اند امكان دارد، و زمانى كه روى گرداندند وقوع كتمان نيز با گذشت ايام و طوالنى شدن آن امكان دارد، و نيز با آنچه در آن ايام پيش مى آيد از جمله غلبه ى سلطان ستمگرى كه به دنبال دينداران دين حق بوده و آن ها را كشته و آواره كرده و مى ترساند، تا اين كه علماء سكوت كرده و مردم

جاهالن را به رياست برمى گزينند كه به گمراهى مى روند و ديگران را به گمراهى مى كشانند.و دليل بر صحت اين سخن و مدعاى ما اين است كه ما قوم موسى(ع) را مى يابيم كه وقتى حالشان دگرگون شد و شبهه در قلب آن ها جاى گرفت، از آنچه از سخن موسى(ع) شنيده و حفظ كرده بودند كه پروردگارشان مانندى ندارد، روى گرداندند و به آنچه در عقولشان بود كه صانع شبيه ساخته خويش نمى باشد، التفات نكردند و به آنچه هارون به ايشان تذكر داد، توجه ننمودند و حتى براى كشتن او همت كردند و «گفتند: ما از پرستش گوساله دست بر نخواهيم داشت تا اينكه موسى به سوى ما بازگردد»، و اين زمانى بود كه هارون به آن ها گفت: « اى قوم من، شما به وسيله ى اين (گوساله ) مورد آزمايش قرار گرفته ايد، و پروردگار شما (خداى) رحمان است».

و بين وقوع كتمان به اين صورت و وقوع كذب، جدايى آشكارى است و آن اين است كه وقتى كتمان به اين صورت واقع شود، شبهه اى پيش مى آورد كه ممكن است با آن شبهه، افراد خيال كنند بر حق هستند، ولى دروغ از اين جهت ممكن نيست واقع شود. آيا نمى بينى كه رؤساى حيله گر مى توانند به كسانى كه خبرى را شنيده اند، بگويند: معنى اين كالم و هدف مخاطب شما با آن، چيزى كه بر قلب شما خطور كرده، نيست و شما اشتباه و خطا كرده ايد و ما به مراد و مقصود او داناتريم، و اگر شما سخن ما را نپذيريد، اسالم را تباه كرده ايد. پس در اين هنگام شيطان غلبه يافته و (كسانى كه نيكى ما بر آنها سبقت گرفته ) نجات مى يابند. و ممكن نيست كه رؤسا بگويند:

Page 118: kefay new.indd

٢٣٤٢٣٥

وز وقوع الكذب عليه، و ¬ن ما وصفناه " وز وقوعه ع� وجه / �� " ن �� b®ا وصفناه أن الك فصح _"ا بينا. �Äوا

كيد ب العداوة أو Rبة ا/.مة لتأ "# � � أمية، أشد �� و#� عن عداوة الناصبة و أتباع ب�� فإن قال قائل: أخ]"مامية من ن�e خ]" النص Z/و#� عن خوف ا ب اNبة، و أخ]" "# � ته �� � ا(طاعن عن آ#� 9و ن¡� � أمر الن�"

أشد أو خوف ا(طاعن عليه.ا الفرق 9، قلنا: �� � 9أشد و كذلك خوف أعداء الن�" كيد أمر الن�" فإن قالوا: بل Rبة ا/.مة لتأا من القرآن ب�م ادعوا أنه أفصح منه و � من العرب قد عارضوا كث]� �iك e�)من قال: إن ا � �iبين± و بروا ذلك، و ذلک ع� رءوس الناس و �� اNافل و ا(واß، و وقع فيه التنازع �µأجزل و أجود نظاما، و أم bwف¨حب b�)ذكره، و أما أهل ا �Åن bم كتموا ذلك ح� �wو من بيننا و بي Y � �yو التجاذب، إ/ أن ا(شاهدنفس و ا/.هل عداء فللخوف من السيف و ه[ك ا/. ته، و أما ا/. م لفساد »" bw9و كراه � لتأييد أمر الن�"

واب؟ "5 س[م، و إن أنكرbt سئل�b الفرق و أ«� ل± #" Z/من ا bذلك خرج� btو/د، و إن أجز و ا/. � � ما عارضنا به خصمنا: أن أعداء الن�" �iما قلناه و ب � �iالفصل ب � فأقول: إن أقرب ما يدل عليه ��� نبيا إr يومنا هذا التكذيب � يظهرون منذ يوم بعث عز و جل الن�" �yود و النصارى و ا(لحد �wمن الم أن bwوز و هذه حال " � نبوته، فليس �� � التعلق عليه و الطلب (ا يقدح �� دون �� bw " ته، و �� �# حد /  به و ا5"م / يتبع بعضا، و م، و /.ن بع�� �wم و دي bwل ة فيه عليه، فيكتموا ذلك عن أهل �� يسمعوا ما يكون 8م »"ية. فلو ¬ن القرآن قد عورض ب�م ز "5 م وافرة، و قد حقنوا دماء� #" �wه بي eم و ن� �wإذاعة ذلك ف � دواذاعة و أسباب Z/ا � وز وقوعه و دوا " ن / �� b®م، /.ن الكäأتبا rم و أدوه إ �wوه بي e5فظوه و وعوه و ن�م و طول ا(ناظرة و ا(قايسة نسمع �# م، لكنا ع� تطاول ا/. �wو لو ¬ن ذلك بي . الن�e وافرة، و حا8م � يتغ]�ذاعته أنه لو Z "# � � القرآن و ا/ستخفاف به ما ي¡� � حال ا(ناظرة من الطعن �� م يظهرون لنا �� �h م، /. �wذلك مر و يظهر و يتعلق به ا(لحدون و احتجوا eýيذيع هناك و ي bح� ، � �iك e�)بلدان ا rعورض أيضا لنقلوه إلنص ـ و إن ¬نوا يكتمون خ]" "# � �iا � يقع هذا � أن القرآن � يعارض أص[، و �ا وجد#� القائل به، فم و بثوه و احتجوا به عند ا(ناظرة و ا(قايسة، و ¬ن .hوه و أذاعوه �� أوليا eم ـ قد ن� .hالنص من أعدا � �iم صادقون، و ¬ن ما وصفنا فص[ بيننا و ب �hم، ع¨نا أ ]" ببع�� عدد� العدد الكث]� الذي يتوا:b ا�5

، و ا(نة 3. �# � معارضته إ#� خصمنا ��

بياييد خبرى را بسازيم و آن را منتشر كنيم. زيرا اگر چنين بگويند، از آنچه در دل دارند پرده برداشته اند و كارشان براى عموم مردم آشكار شده و نفاقشان روشن گردد.

پس با آنچه وصف كرديم صحيح است كه وقوع كتمان جايز باشد به صورتى كه وقوع كذب بر آن جايز نباشد و آنچه وصف كرديم واضح و روشن است.

حال اگر كسى (از مخالفان) بگويد: ما را خبر دهيد كه آيا دشمنى نواصب و پيروان بنى اميه در باب عداوت شديدتر است (كه بخواهند اين اخبار را كتمان كنند) يا محبت امت به خاطر تأكيد امر پيامبر(ص) و زدودن عيوب از نشانه هاى او در باب محبت (كه بخواهند با كتمان اين اخبار، عيوب موجود در ائمه را بپوشانند)؟ و ما را خبر دهيد كه ترس فرقه ى اماميه از نشر

خبر نص (بر ائمه) بيشتر است يا ترس از عيوبى كه به آن وارد مى شود؟اگر (شيعيان) بگويند: محبت امت به خاطر تأكيد امر پيامبر(ص) و ترس دشمنان پيامبر(ص) هر دو در شدت برابرند، ما نيز مى گوييم: پس چه فرقى ميان شما و كسى است كه گويد: مشركين عرب با بسيارى از آيات قرآن، با كالمى مقابله كردند كه مدعى بودند آن كالم فصيح تر و ارزشمندتر و نظم آن نيكوتر از قرآن است، و آن كالم را در حضور مردم و در محافل و مجامع اظهار كردند و بر سر آن درگيرى و كشمكش بوجود آمد، جز اين كه شاهدان آن از ميان ما و ايشان، اين سخنان را كتمان كردند تا اينكه فراموش شد، مسلمانان به خاطر دوست داشتن تقويت امر پيامبر(ص) و كراهت از فساد حجتش، و دشمنان به خاطر ترس از شمشير و هالكت خودشان و همسر و فرزندانشان، و اگر اين كالم را جايز بدانيد از اسالم خارج شده ايد، و اگر

انكار كنيد از شما درباره فرق آن سوال خواهد شد و چگونه پاسخ خواهيد داد؟در جواب مى گويم: نزديك ترين چيزى كه ـ در جدايى ميان سخن ما و سخنى كه دشمن ما با آن در برابر ما مقابله كرد ـ بر آن داللت دارد اين است كه: دشمنان پيامبر از يهوديان و مسيحيان و ملحدان، از روزى كه خداوند او را به نبوت مبعوث كرد تا همين امروز، تكذيب او و انكار آيات او را اظهار مى كنند و در آويختن با او و بدست آوردن چيزى كه در نبوت او عيب و ايرادى وارد كند، تالش مى كنند. پس جايز نيست ـ با اين حالت ـ چيزى را بشنوند كه در اين زمينه حجت آنها عليه پيامبر باشد و آن را از هم كيشان خود كتمان كنند، و نيز بعضى از آنها از بعضى ديگر (در سكوت كردن) پيروى نمى كنند، و انگيزه ى پخش و انتشار آن در ميان خودشان

فراوان است و اين در حالى است كه خونشان را با جزيه دادن حفظ كرده اند.پس اگر كالمى براى مقابله با قرآن وجود داشت، آن را حفظ كرده و در ميان خودشان منتشر مى كردند و به پيروانشان مى رساندند، زيرا وقوع كتمان جايز نيست در حالى كه انگيزه ى پخش

Page 119: kefay new.indd

٢٣٦٢٣٧

ب العداوة أشد "# � #� عن عداوة أس[فنا �� ود فقالت: أخ]" �wعنك إذا سألتك ال �# نقول 8م: أخ]" etما مت?فئان، �hو إن قلت: إ ، � �iاه ، سألوك ال]" ا، فإن قلت: إن أحدíا أر'" �wكيد أمر نب أو Rبة أمت± لتأوط التوا:b ع� ef ل b®م و اش �hر� و أوطا ة عدد� و تباعد د#� e[فنا ع� ك]قالوا لك: فإن جاز ع� أسم بشارة bwصادق، أن يسمعوا منه &ما هو بلغ � ن مو¼7ن�" . م #" �wم، و تديþي م فض[ عن " بع�� يذهبون mهم et ،مونه ن يتلوا به التوراة فيسمعونه و يعونه و ي�¹ . توكيد عز و جل ع� ذلك #" et ،±نبيحدوا ذلك و ينكرونه. " طره نبي± ببا8م، ح�b يقولوا بلسان واحد: إن مو¼ � يب�e بك و �� � عن ما ��وز أن يكون رجل قد جاء إr نبي± و أÄابه " �� / gالتوراة، ف � �� دها مكتو#" " ت �� �#   د #" eýهذا و كتاب± يم و أجود نظما، و Èع ذلك منه أÄابه � متوافرون فعارض القرآن ب�م اد` أنه أفصح منه و أجزل و أ×�طره � م يذهبون عنه عندما �� �hم، غ]� أ �wدون هذا بي " � و هذه حا8م �� et ،وثبوا به فقتلوه et موه و £�� ء فصل ¾ خصمنا بينه e¼ �يقولوا بلسان واحد: إن القرآن � يعارض، ف bاحدون لنبوته ببا8م، ح� ا5"

لنعل. و بعينه ما هو أحسن منه، فصلنا ف®� عارض به حذو النعل #" ود، £� �wال � �iو ب ،rتبارك و تعا � ذكر� �yا يؤكد أمر هؤ/ء الرواة موافقة أهل بيت الطهارة 8م ف®� نقلوه، و � الذB و ، ، و مثل آية التطه]� bكتابه و ع� لسان نبيه7مثل آية ا(باه� � �� و ذكرت فضائلهم و مناز8م عند هل

مان /.جوم أ Ó9: الن �Òت، و مثل قول رسول ا �# ها من ا/  ، و غ]� b»سورة هل أ � و مثل ما ذكر ��

� � فيê مثل سفينة نوح، و كقوY : إ«� bهل بي�

رض، و قو7Y : مثل أ

هل ا/.مان /.

� أ bهل بي�

ماء، و أ الس�

ة. ها كث]� ، و نظا:. � bهل بي�� أ b» b[و ع �Òكتاب ا � �iقل ف فيê الث� ل �R

� و �iا5س � "y و أن ع�� ، � �iطالب و ا5سن و ا5س � � أ«" "y أن أو8م ع�� � �i¨ا(س � �iو / خ[ف بم �wع > واحد مÈ م، و قد �wع � �iم غ]� خارج bwل " � � داخلون �� � Rمد و نظا:. "y ع�� و جعفر � "y مدRحسن القبول، و أدى > . � ع�ه و زمانه، و � ينكر ع� نقل هذه ا/.خبار، بل قبلها #" ت �� هذه الروا#�� أمية و سيف ا مع خوف ب�� .hنظرا rا إ .hقبو8ا، و أدا � ماعة �� ر أمر ا5" bwاش bخلفه، ح� rم إ �wسلف مم ع� استعما8ا و bwم رعي ewقبول هذه ا/.خبار، و ح � م �� bhم اعتقادا �wالف �R ف ع� � ولد العباس، و � ��ا، و إن?را ع� من اعتقدها �wم عل �wالفة واحد م �R الفينا أن يصح �R كن أحد من ا، و ليس _� "h الدينونةفك. هذا Bا Z/لكذب و ا ذه ا(قدمات #" "h ع� هذه ا/.خبار ± وز و يصح أن �� " إr يومنا هذا، فكيف ��

3 و اليوم ا/ خر. � التقد:� (ن آمن #" وز �� " � العقل، و / �� / يصح ��

و داليل انتشار آن فراوان است، و مى بينيم كه حالشان دگرگون نشد (پس چيزى در دست ندارند)، و اگر چنين چيزى در ميان آنها بود در طول ايام و مناظره ها و مقايسه ها آن را از ايشان مى شنيديم، چرا كه در حال مناظره، از طعن بر قرآن و خفيف شمردن آن چيزهايى را اظهار مى كنند كه اگر توان مقابله داشت، پخش همان كافى بود و آن را به شهرهاى مشركين مى بردند تا آنجا نيز پخش شده و مشهور و آشكار گردد و ملحدان آن را دستاويز خود قرار دهند و به آن احتجاج كنند، و چون چنين چيزى واقع نشد، صحيح است كه (بگوييم) قرآن هيچ معارضى ندارد (پس اين سخن كه دشمنان پيامبر به خاطر ترس از جان، كالم معارض با قرآن را كتمان كرده باشند، مردود است و نمى توان سخن ما را با آن مقايسه كرد)، و از سوى ديگر چون قائلين به نص (بر ائمه) را يافتيم كهـ اگر چه خبر نص را از دشمنانشان كتمان مى كنندـ آن را در ميان دوستان خود منتشر كرده و اشاعه مى دهند و هنگام مناظره و مقايسه به آن احتجاج مى كنند و تعدادشان بقدرى زياد است كه با بعضى از آنها نيز خبر به حد تواتر مى رسد، دانستيم كه ايشان راست مى گويند (پس اين سخن نيز كه مسلمانان با دانستن حقانيت كالم دشمن، بخاطر تقويت امر پيامبر آن را كتمان كرده باشند، مردود است و باز نمى توان سخن ما را با آن مقايسه كرد)، و

آنچه وصف كرديم جدا كننده ميان ما و دشمن ما در معارضه ى او با ماست.سپس به ايشان مى گوييم: از خودت بگو كه اگر يهوديان از تو همين سوال را كرده و بگويند: ما را خبر بده كه دشمنى گذشتگان ما در باب عداوت شديدتر بوده يا محبت امت شما به خاطر تأكيد امر پيامبرش؟ اگر بگويى: يكى از آن دو ارجحيت دارد، از تو دليل مى خواهند و اگر بگويى هر دو در شدت برابرند، به تو خواهند گفت: اگر بر گذشتگان ما جايز باشد كه با كثرت عددشان و دورى وطنشان از يكديگر و جمع شروط تواتر با وجود بعضى از آنان نه همگى، و اعتقادشان به اينكه موسى(ع) پيامبر راستگويى است، از او كالمى بشنوند كه به زبان آن ها، بشارت به پيامبر شما باشد، سپس خداوند بر آن تأكيد كرده و تورات نيز آن را بيان كند، و ايشان آن را بشنوند و حفظ كنند و بفهمند، سپس همگى از آنچه پيامبر شما به آنان يادآورى مى كند روى گردانند و يك صدا بگويند: موسى به آمدن تو بشارت نداد و آن را جحد و انكار كنند، در صورتى است كه كتاب خود شما نيز به آياتى كه در تورات مى يابيم گواهى مى دهد، پس چرا جايز نيست كه شخصى نزد پيامبر شما آمده باشد و اصحاب زيادى نيز حضور داشته باشند و او با كالمى كه ادعا كرده فصيح تر و ارزشمندتر و نظم آن نيكوتر از قرآن است، با آن مقابله كند و اصحاب پيامبر آن كالم را شنيده و فهميده اند (كه او راست مى گويد)، با اين حال به او حمله كرده و او را كشته اند، سپس با اين كه در ميان خودشان مى دانند واقعت چيست،

Page 120: kefay new.indd

٢٣٨٢٣٩

م ع� صاحبه �wو نص > واحد م تيب مبو#" b[قبو8ا ع� ال � و سأذكر موافقة أهل بيت الطهارة ��)، و � أن ا/.مر ع� غ]� ما ذكره ا�5 �yا(نصف ا(تد gثلها الشك و الريب، ليع ول _" � ت Äيحة :� وا#� ":

� و نعم الوكيل . ا(وفق للصواب و هو حس�"

از آنچه منكران نبوت پيامبر به آنها يادآورى مى كنند روى گردانده و يك صدا بگويند: قرآن معارضى ندارد. پس هر چيزى كه جدا كننده بين او و يهوديان در مخاصمه باشد، عين همان

جدا كننده ميان ما و معارض ماست.و از آنچه كار اين راويان را تأكيد مى كند، موافقت اهل بيت طهارت با ايشان است در آنچه نقل كرده اند، و آن ها كسانى هستند كه خداى تعالى ايشان را ياد كرده، و فضائل و جايگاه آن ها نزد خدا در كتابش و بر زبان پيامبرش(ص) بيان شده است، مانند [آيه ى مباهله] و [آيه ى تطهير] و آنچه در سوره [هل أتى] و آيات ديگر بيان شده، و مانند سخن رسول خدا(ص) كه فرمود: [ستارگان امان براى اهل آسمان هستند و اهل بيت من امان براى اهل زمين هستند] و فرمود: [مثل اهل بيت من در ميان شما مثل كشتى نوح است] و فرمود: [من در ميان شما دو

چيز گرانبها بر جاى مى گذارم، كتاب خدا و عترتم اهل بيتم] و مانند آن ها بسيار است.و مخالفتى در ميان مسلمانان نيست كه اولين آن ها علي بن ابي طالب است و حسن و حسين، و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و امثال آن ها در شمار ايشان هستند و از جمع آن ها خارج نيستند، و هر يك از آنان در عصر و زمان خود اين روايات را شنيده و نه تنها بر نقل اين اخبار انكار نكرده، بلكه آن ها را پذيرفته و هر يك از گذشتگان آن ها به جانشين بعد از خودش رسانده، تا جايى كه كار اين جماعت در پذيرفتن اين اخبار و رساندن آن به امثال خود (از اهل بيت) با وجود ترس از بنى اميه و شمشير بنى عباس شهرت يافته، و اعتقادات آن ها در پذيرفتن اين اخبار و دعوت پيروانشان بر عمل و اعتقاد به آن ها حتى بر مخالفاشان پوشيده نيست، و ممكن نيست كه حتى يكى از مخالفين ما تا امروز، بتواند بر مخالفت يكى از ائمه با اين كار و انكار بر كسى كه به آن اعتقاد داشته، صحه گذارد. پس چگونه جايز و صحيح است كه با اين مقدمات بتوان بر دروغ و باطل بودن اين اخبار حكم كرد؟ اين از چيزهايى است كه عقل نمى پذيرد و در تقدير جايز نيست براى كسى كه به خدا و

روز قيامت ايمان داشته باشد.و من موافقت اهل بيت طهارت در پذيرش اين اخبار را در چند باب به ترتيب ائمه، و نص هر يك از آن ها بر امام بعد از خود را با روايات صحيحى كه با امثال آن ها شك و ترديد برطرف شود، ذكر خواهم كرد تا شخص منصف و متدين بداند كه اين امر غير از آن چيزى است كه دشمنان ما ذكر مى كنند، و خداوند توفيق دهنده بر صواب است و او مرا كفايت كند

و بهترين وكيل است.

Page 121: kefay new.indd

٢٤٠٢٤١

ول ا5د يث ا/.

± ـ قال: � ا5 "».عروف #" Ó ـ ا� � � الكو�� �iس � ا5 "y د م� R ثنا � مندة، قال: حد� "y سن � ا5 "y Ó��ع � ث�� حد�

يك، عن حك�� ef � ث�� � حبيب ١، قال: حد� "y مان � سلى� ث�� ، قال: حد� اه�� � إ:" "y ¼مو � "y اعيل Èثنا إ حد�

الكوفة 7 ع� من]" � �iؤمن ا� م]�� قيس، قال: خطبنا أ "y عن علقمة ، �Õخ الن� اه�� ، عن إ:" � جب]� "y

غيب، فارتقبوا يب و منطلق إr ا� � ظاعن عن قر / و إ«�

� آخرها: أ ما قال �� ؤلؤة، فقال فى� Óخطبته الل

êذوا صوامع � �bو ا� ، �Òماته ا و إحياء ما أ �Òحياه ا

ة، و إماتة ما أ وي� ملكة الك� ة و ا� موي�

الفتنة ا/.ون. تع bلو كن� ك]"

ا ٢، فذكره أ ذكرا كث]� �Òر الغضا، و اذكروا ا وا ع� مثل " Óو عض êبيوت

ص و "5 دة #" يتموها مشي�� دجb� و دجيل و الفرات، فلو رأ �iوراء ب ا: الز� ì قال: و تب�� مدينة يقال � et

بنوس، بواب العاج و ا/ خام، و أ Óرمر و الر ، و ا� b¡ستس زورد ا� ة، و ال[� هب و الفض� لذ� ، مزخرفة #" ا/ جر

لقصور، دت #" ، و شي ب و الش� نو:" اج و العرعر و الص� لس� تارات، و قد عليت #" و القباب و الس �� و ا�5اح، و ف� م الس� �wلك ٣، ف � ا� ون مل?، ع� عدد س�� eبعة و ع� ر

يصبان، أ � الش� ا ملوك ب�� �wو توالت عل

هتور، و ار، و الكبش، و الكي� ٤، و ا� ث، و النط� ؤن� ر، و ا� ظف� دوع، و ا� موح، و ا�5 ق[ص، و ا5" ا(

د بن سليمان بن حبيب ) يروى عن (شريك ) راجع: شواهد التنزيل، الحسكاني، ج 3، ص: 1) و الصحيح كما فى البحار ( محم148 و 259

2) فى البحار: ( و اذكروا اهللا كثيرا )3) فى البحار: ( سني الكديد )4) ( الكيسر) لم ترد فى البحار

7ما يوافق هذه � �iؤمن ا� م]�ب ما جاء عن أ "#

8 � �iس سن و ا5 ه ع� ابنيه ا5 Óخبار و نصا/.

آنچه از امير المؤمنين7 در موافقت اين اخبار روايت شده و بر امامت فرزندانش حسن و

حسين8 تصريح نموده است.

حديث اول كوفه مسجد منبر بر المؤمنين(ع) امير كه كرده روايت قيس بن علقمة از نخعى ابراهيم خطبه ى لؤلؤة را براى ما خواند و در قسمتى از آخر آن چنين فرمود: آگاه باشيد كه من به زودى رحلت كرده و به سراى ديگر خواهم رفت. پس منتظر فتنه امويه (روى كار آمدن بنى اميه) و مملكت كسرويه (كه چون پادشاهان ايران رفتار كنند) و ميراندن (از ميان بردن) آنچه خداوند احياء كرده، و احياء آنچه خداوند ميرانده باشيد؛ و صومعه هايتان (مكان خلوت خاطر به كه (چوبى غضا چوب آتش مانند بر و دهيد، قرار خود خانه هاى را خويش) استحكامش آتش آن مدت زيادى روشن مى ماند) بسازيد و خدا را بسيار ياد كنيد كه ياد او

بزرگتر (از هر وسيله) است اگر بدانيد. سپس فرمود: و شهرى در ميان (سه رود) دجله و دجيل و فرات بنا خواهد شد كه آن را زوراء مى نامند. اگر آن را ببينيد (خواهيد ديد كه) با گچ و آجر ساخته شده و با طال و نقره و الجورد و مرمر و سنگ هاى سفيد و درهايى از عاج و آبنوس و خيمه ها و چادر ها و پرده ها زينت داده شده، و درختان ساج و عرعر و صنوبر در آن به چشم مى خورد و با قصرها مستحكم شده است، و پادشاهان بنى شيصبان كه بيست و چهار نفر به عدد سال ملك هستند يكى پس از ديگرى بر آن حكومت كنند. در ميان ايشان سفاح و مقالص و جموح و خدوع و مظفر و مؤنث و نطار و كبش و مهتور و عيار و مصطلم و مستصعب و غالم و رهبانى و خليع و سيار و مترف و كديد و اكتب و مسرف و اكلب و وسيم و صالم و غيوق هستند، و گنبد خاكى

Page 122: kefay new.indd

٢٤٢٢٤٣

ف، و الكديد، b[ ار، و ا� ي� ليع، و الس� ، و ا�5 Ó� هبا«� ستصعب، و الغ[م ١، و الر� ، و ا� gصط ار، و ا� العي�اء ذات الف[ة ة الغ]" ، و الص[م و الغيوق ٢، و تعمل القب� ب، و الوس�� m

ف، و ا/. � كتب، و ا�و ا/.

ة. ي� ر Óكب الد � الكوا �iء ب � �© ¬لقمر ا� قال�� جنحة ا/.

� أ �iه ب "Ãيسفر عن و ، ق ا5 .tا قا "wعق � مراء، و �� ا5

اري ٣، و يقع فيه نب، و يقارب من ا5" ا طلوع الكوكب ذي الذ� ì و�ة: أ eروجه ع[مات ع� �ô و إن� /

أ

ب، فإذا انقضت الع[مات " صب، و من الع[مة إr الع[مة هرج و مرج و شغب، و تلك ع[مات ا�5وحيد. ع� الت� �Ò خ[ص Z/ة ا ت � � b§ زهر و

ا القمر ا/. ة إذ ذاك يظهر من� eالع�ة الكفر و خلفاء � .§

تنا عن أ خ]"

، لقد أ � �iؤمن ا� م]�

، فقال: #� أ � كث]� "y عامر : Y فقام إليه رجل يقال

دق بعدك. لسنة الصق و أ ة ا5 � .§

#� عن أ خ]"

الباطل، فأ

إماما، تسعة من صلب eلكه اثنا ع� مر §�ن� هذا ا/.

9 أ �Òرسول ا ��rده إ ä د þه ل قال: نعم، إن�

. � �iس ا5ماء، نظرت إr ساق العرش فإذا مكتوب عليه: / إY إ/� � إr الس� ا عرج «" �� :9 Ó� "� و لقد قال الن�نوار من هذه؟

، أ نورا، فقلت: #� رب eع� � يت اث��

، و رأ ته بع�� دته بع�� و ن� ي�

أ �Òد رسول ا م� R �Òا

تك. ي� ة من ذر � .§نوار ا/.

د، هذه أ م� R �# :فنوديت

؟ �r م �w ف[ تسم، أ �Òقلت: #� رسول ا

، � �iس سن و ا5 ، و بعدك ابناك ا5 � b»و تنجز عدا � � دي�� ليفة بعدي، تق©� مام و ا�5 Z/نت اقال: نعم، أ

د ابنه جعفر يد م� R لباقر، و بعد "# د يد م� R و بعد ع�� ابنه ، � �yالعابد � �yز Ù��ابنه ع � �iس و بعد ا5ضا، و بعد ع�� ابنه لر "# ل?ظم، و بعد مو¼ ابنه عÙ�� يد "# ادق، و بعد جعفر ابنه مو¼ يد لص� "# من .tو القا ، � �iم

./ "# سن يد ، و بعد ع�� ابنه ا5 � b¡ لن� "# د ابنه عÙ�� يد م� R و بعد ، ��لز� "# د يد م� R

ا. ا ملئت جورا و ظ Ü /ها قسطا و عد.] �§ ، � اس «" شبه الن�

� و أ �� È ،سن ٤ ولد ا5

مر، � دفعوö عن هذا ا/. et 9 �Òل قوم وعوا ذلك من رسول ا ا #" �Î ، � �iؤمن ا� م]�

جل: #� أ قال الر�

ة؟ ن� Óلكتاب و الس ما #" � و £� "� لن� علون نسبا و نوطا #" ا/. bن�

و أ

رم، من بطون البطون و نور نواظر العيون، ر ا5 euرم، و هتك ستور ا/. د ا5 b#و

رادوا قلع أ

فقال7: أ

م ) 1) فى البحار: ( و العاليالم و العينوق ) 2) فى البحار: ( و الص

3) فى البحار: ( و يقارب من الحادي )4) فى البحار: ( الحسين )

در بيابان سرخ بنا شود، و پشت سر آن قائم حق در ميان اقاليم، نقاب از چهره بردارد همچون ماه تابان در ميان ستارگان درخشان.

آگاه باشيد كه براى خروج او ده نشانه است: اولين آن ها طلوع ستاره دنباله دار است كه به ستاره جارى نزديك مى شود و در آن زمان هرج و مرج و شرارت واقع شود، و اينها نشانه هاى فراوانى و زندگى مرفه است و از نشانه اى تا نشانه ى ديگر شگفتى خواهد بود و چون نشانه هاى ده گانه واقع شود، آنگاه ماه تابان ما آشكار مى گردد و كلمه ى اخالص براى

خداوند بر توحيد تام شود.در اين هنگام مردى ـ كه او را عامر بن كثير گويند ـ برخاست و عرض كرد: اى امير مؤمنان! ما را از امامان كفر و جانشينان باطل خبر دادى، حال ما را از امامان حق و زبان هاى

راستگوى بعد از خودت خبر ده.فرمود: آرى، اين سفارشى است كه رسول خدا(ص) به من فرمود كه اين امر (خالفت او) را دوازده امام مالك شوند كه نه نفر آن ها از صلب حسين(ع) هستند، و پيامبر(ص) فرمود: آنگاه كه به معراج برده شدم، به ساق عرش نظر كردم و ديدم بر آن نوشته است: ال إله إال اهللا محمد رسول اهللا، او را به وسيله ى على تقويت كرده و به وسيله ى او ياريش نمودم، و دوازده نور ديدم، عرض كردم: پروردگارا! اينها انوار كيست؟ به من ندا شد: اى محمد! اينها انوار امامان

از نسل توست. من عرض كردم: اى رسول خدا! آيا نامشان را براى من بيان نمى فرماييد؟

فرمود: چرا، تو امام و جانشين بعد از من هستى، دين مرا ادا كرده و به وعده هاى من عمل كنى، و بعد از تو فرزندانت حسن(ع) و حسين(ع)، و بعد از حسين فرزندش على زين العابدين(ع)، و بعد از على فرزندش محمد(ع) كه باقر خوانده شود، و بعد از محمد فرزندش جعفر(ع) كه صادق خوانده شود، و بعد از جعفر فرزندش موسى(ع) كه كاظم خوانده شود، و بعد از موسى فرزندش على(ع) كه رضا خوانده شود، و بعد از على فرزندش محمد(ع) كه زكى خوانده شود، و بعد از محمد فرزندش على(ع) كه نقى خوانده شود، و بعد از على فرزندش حسن(ع) كه امين خوانده شود، و قائم(ع) از فرزندان حسن است كه همنام من و شبيه ترين مردم به من است و زمين را از قسط و عدل پر كند همان گونه كه از جور و ظلم پر شده باشد. آن مرد عرض كرد: اى امير مؤمنان! پس چرا گروهى اين سخن را از رسول خدا(ص) شنيدند و حفظ كردند و با اين حال شما را از خالفت كنار زدند در صورتى كه شما از جهت

Page 123: kefay new.indd

٢٤٤٢٤٥

لقلوب "# هلكة، ا� تان "wل "# ة، ظ ا� البلدان � ة، �� ا:. ا5" عوان ./ "# ة، البا:. ال q

ا/. و ال?ذبة، نون Óلظ "#جاجة، و Óالز � �iميع، و ع ا ا5" ة ١، و مش?ة يعر£� قي� الت� �Òة، و ك� آنية ا كي� تور الز� Óبة، فراموا هتك الس ر ا�5ار، م من طمطام الن� ì بطون القرآن، فالويل b� ار، � b¹ة الواحد ال شاد، و خ]� صباح، و سبل الر� مش?ة ا(ن البلوى R ا فع عن� b: فإن ، �Òا � �yد � دهان �� Z/و حاولوا ا ، � متعال، بئس القوم من خفض�� و من رب كب]�

٢. ٣( � �iس ع� القوم الفاسق. b# ]خرى (ف

ضه، و إن يكن ا/. R �ق ع لنا� من ا5

ا5ديث الثا«�

� "y د م� R ثنا � الوليد، قال: حد� "y د � أ "y سن � ا5 "y د م� R ثنا ;، قال: حد� � ع�� "y د م� R � ث�� حد�

� قابوس، "y د م� R � "y عن منذر٤ ، �Åيال د الط� م� R � "y �Òعن عبد ا ، �Òعبد ا � "y ار و سعد ف� سن الص� ا5� ميمون، عن مالك "y عن ثعلبة ، ق b[س � سفيان ا� "y مان � داود سلى� "»

ي ٥، عن أ � ال�� "»

� أ "y � عن الن�

� "»� أ "y ���ع � �iؤمن ا� م]�

تيت أ

� نباتة، قال: أ "y صبغ

، عن ا/. ي � ة الن� غ]� � ا� "y ارث ، عن ا5 � ه�� ا5"

� را تنكت �� راك متفك، ما �r أ � �iؤمن ا� م]�

رض، فقلت: #� أ

� ا/. را ينكت �� طالب7 فوجدته متفكا؟ �wرغبة منك ف

رض، أ

ا/.ادي ري، ا5 �µ مولود يكون من � رت �� � فك� ، و لك�� Óنيا يوما قط Óالد � ا و / �� �wما رغبت ف �Òفقال: و ا قوام

ا أ �wف Óة و غيبة يضل ا، تكون Y ح]� ا ملئت جورا و ظ Ü /ها عد

.] �§ Óهدي من ولدي، هو ا� eع�مامه.٦ bديث بى ا آخرون ـ و ا5 �wتدي ف �h و

1) فى البحار: ( النقية )2) سورة المائدة، اآلية: 26 .

3) بحار األنوار، ج 36، ص: 354، ح225 عن كفاية األثر. د بن المنذر بن سعيد بن أبي الجهم القابوسى ) 4) فى جميع نسخ الكتاب: ( زيد )، و ما أثبتناه من كمال الدين و هو: ( المنذر بن محم

راجع رجال النجاشي، ص: 418ندي ) ندي ) و فى الكافى (منصور بن الس 5) أثبتناه من اإلمامة و التبصرة و كمال الدين و فى اإلختصاص ( النصر بن الس

6) كمال الدين، ج 1، ص: 288، ح1ـ الكافي، ج 1، ص: 338، ح7 ـ اإلمامة و التبصرة، ص: 120ـ بحار األنوار، ج 51، ص: 117، ح18 عن كمال الدين.

د بن ثنا سعد بن عبد اهللا و عبد اهللا بن جعفر الحميري و محم د بن الحسن قاال: حد ثنا أبي و محم ـ و رواه الصدوق بسند آخر: (حدد بن د بن عيسى و أحمد بن محم اب و أحمد بن محم د بن الحسين بن أبي الخط ار و أحمد بن إدريس جميعا، عن محم يحيى العط

ال، عن ثعلبة بن ميمون عن مالك الجهني ). خالد البرقي و إبراهيم بن هاشم جميعا، عن الحسن بن علي بن فض

نسب و بستگى به پيامبر و فهم كتاب و سنت از آن ها برتريد؟ حضرت فرمود: خواستند ميخ هاى حرم را بركنند و پرده هاى ماه هاى حرام را بدرند، از ميان قبائل ريشه دار و نور چشم هاى بينا، با گمان هاى دروغ و اعمال فاسد و بى ارزش، به وسيله ى ياران ستمكار، در شهرهاى تاريك، با تهمت هاى مهلك و قلب هاى ويران. خواستند پرده هاى پاك را بدرند و ظرف پاكيزه خدا را بشكنند، و چراغدانى را كه همه آن را مى شناسند، و خود شيشه و قنديل چراغ را، و راه هاى هدايت و نجات را و برگزيدگان خداوند قهار و حاملين بطون قرآن را. پس واى بر ايشان از وسط آتش و از پروردگار بزرگ متعال، بد مردمى بودند آن ها كه مرا به زير كشيدند، و خواستند در دين خدا خيانت كنند. اگر سختى هاى آزمايش از ما برداشته شود (و از ما پيروى كنند)، آن ها را به حق محض مى كشانيم و اگر جور ديگرى

شد، بر مردمان فاسق غصه مخور.

حديث دوم اصبغ بن نباته گويد: نزد امير المؤمنين على بن ابى طالب(ع) آمدم و او را غرق در تفكر

يافتم در حالى كه با انگشت بر زمين مى كوبيد. زمين به انگشت با و مي بينم تفكر در غرق را شما چرا مؤمنان! امير اى عرض كردم:

مى كوبى، آيا به آن رغبت پيدا كرده اى؟ فرمود: به خدا سوگند، تاكنون حتى يك روز به زمين و به دنيا رغبت نداشته ام، و ليكن در باره مولودى مى انديشيدم كه از نسل من خواهد بود و يازدهمين فرزند من است. او همان مهدى(ع) است كه زمين را از عدالت پر كند، همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد. براى او سرگردانى (انتظار اذن خدا براى ظهور) و غيبتى خواهد بود كه گروهى از مردم در آن زمان

گمراه گشته و گروهى ديگر هدايت يابند ...

Page 124: kefay new.indd

٢٤٦٢٤٧

ا5ديث الثالث

� "y ل u ار، عن العط� �� �� � "y د م� R ثنا سن، قال: حد� � ا5 "y د م� R ثنا ;قال: حد� � ع�� "y د م� R ثنا حد�د م� R جعفر � "»

ريش، عن أ � ا5 "y اس � العب� "y سن ثنا ا5 � عيÅ، قا/: حد� "y د م� R � "y د

و أ �ïد ا/ د ز#�

� اس: إن� ليb� القدر �� � العب� "y �Òعليه قال لعبد ا �Òصلوات ا � �iؤمن ا� م]�ن� أ

ئه:: أ ، عن آ#" � ع�� "y

.9 �Òمر و/ة بعد رسول انة، و لذلك ا/. مر الس�

يb� أ � تلك الل� �ل �� ه ي]� سنة، و إن�

<ثون.١ د� R ة � .§

� أ من صل�" eحد ع�

#� و أ

؟ قال: أ اس: من � � عب� "yفقال ا

ا5ديث الرابع

ثنا ، قال: حد� Ó� شنا«�ثعÓ�ü ا/. � حفص٢ ا�5 "y � �iس � ا5 "y د م� R ثنا ، قال: حد� �Òعبد ا � "y د م� R �# خ]"

أ

� "»ر، عن أ

د ا/. � ز#� "y ثنا جعفر � آدم، قال: حد� "y �� ثنا �� ، قال: حد� � �Ðيد القا � �: � "y د م� R eßبو هاأ

: � �iس 7 للحسن و ا5 � �iؤمن ا� م]�اب، قال: قال أ eu � "y قبيصة، عن طارق � "y عن صفوان ، �

�� �[ الص�من ع� �Òلعنة ا و �Òا ا حفظ� عصومان، ا� و ة ن� ا5" هل

أ شباب دا سي و بعدي٣، إمامان ما bنى

أ

ا.٤ Ü عادا� سنة مضت من �iبع ر

ر رمضان ، /. eu من � �y eإحدى و ع� b�7 لي � �iؤمن ا� م]�

أ �

قال: و تو�� . لغري جرة، و دفن #" ا8

1) كمال الدين، ج 1، ص: 304، ح19 الخصال، ج2، ص: 479، ح47 الكافي، ج 1، ص: 532، ح11 بحار األنوار، ج 36، ص: 373، ح3 عن الخصال و كمال الدين و الغيبة (للطوسى)

2) فى نسخ الكتاب: ( جعفر ) و هو تصحيف: راجع رجال الطوسي، ص: 442 و األمالي (للطوسي)، ص: 506 و 604 و 624 .3) فى بقية النسخ و البحار: ( بعقبي )

4) بحار األنوار، ج 43، ص: 264، ح18 عن كفاية األثر.

حديث سوم امام جواد(ع) از پدرانش روايت كرده كه امير المؤمنين(ع) به عبداهللا بن عباس فرمود: در هر سال، شب قدر وجود دارد و در آن شب، امر آن سال نازل مى شود و براى آن امر، واليانى

بعد از رسول خدا(ص) مى باشد. ابن عباس پرسيد: آن ها چه كسانى هستند؟

فرمود: من و يازده نفر از صلب من كه امامان محدث (مخاطب خدا و فرشتگان) هستيم.

حديث چهارم طارق بن شهاب روايت كرده كه امير المؤمنين(ع) به حسن(ع) و حسين(ع) فرمود: شما دو امام بعد از من و دو سيد جوانان اهل بهشت هستيد و معصوم مى باشيد. خداوند شما را حفظ

كند و لعنت خدا بر كسى كه با شما دشمنى نمايد.طارق گويد: امير المؤمنين(ع) در شب بيست و يكم ماه رمضان در سال چهلم بعد از هجرت

از دنيا رفت و در نجف مدفون شد.

Page 125: kefay new.indd

٢٤٨٢٤٩

سن7 ما يوافق ب ما جاء عن ا5 "#7 � �iس خيه ا5

ه ع� أ Óخبار و نص

هذه ا/.آنچه از امام حسن7 در موافقت اين اخبار روايت شده و بر امامت برادرش حسين7

تصريح نموده است.

ول ا5د يث ا/.

� واقد، عن "y د � أ ث�� ، قال: حد� Ó� عا«" � ا5" �Ðر القا q � "y د م� R ثنا د، قال: حد� م� R � "y Ó��ثنا ع حد�

عت È :صبغ، قالرة، عن عباية، عن ا/. �� � "»

ميد، عن أ � عبد ا5 "y �Òعن عبد ا �Òعبد ا � "y اه�� إ:"

Óدي م ­ �wو م ، � �iس ا5 � ��، تسعة من صلب أ e9 اثنا ع� �Òة بعد رسول ا � .§

� ع�� يقول: ا/. "y سن ا5ة.١ م�

هذه ا/.

ا5ديث الثا«�

� ث�� ام، قال: حد� �í � "y د م� R ثنا � مو¼، قال: حد� "y ثنا هارون � ع�� ;، قال: حد� "y � �iس ثنا ا5 حد�يد � �: � "y حنف، عن جا:"

� أ "y عن فرات ، � ع�� "y � �iص � ا5 ث�� ، قال: حد� Óمالك الفزاري � "y د م� R � "y جعفر

:8 � ع�� "y سن ، قال: قال ا5 � �yالعابد � �yز � �iس � ا5 "y ��ع�� الباقر، عن ع � "y د م� R عن ، � ع¡� ا5"ة.٣ م�

ديÓ هذه ا/. ا ­ ائيل، و من� fإ � ة ٢ عدد نقباء ب�� � .§ا/.

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 383، ح1 عن كفاية األثر.ة بعد رسول اهللا ص) 2) فى البحار: ( األئم

3) بحار األنوار، ج 36، ص: 383، ح2 عن كفاية األثر.

حديث اول اصبغ بن نباته گويد: از امام حسن بن على(ع) شنيدم كه مى فرمود: امامان بعد از رسول خدا(ص) دوازده نفر هستند كه نه نفر آن ها از صلب برادرم حسين(ع) مى باشند و مهدى اين

امت از آن ها است.

حديث دوم امام زين العابدين(ع) از عمويش امام حسن(ع) روايت كرده كه فرمود: امامان به عدد نقيبان

بنى اسرائيل (دوازده نفر) هستند، و مهدى اين امت از ما است.

Page 126: kefay new.indd

٢٥٠٢٥١

حديث سوم سليمان قصرى گويد: از امام حسن بن على(ع) درباره ى امامان پرسيدم؟

حضرت فرمود: (امامان) به عدد ماه هاى سال هستند.

حديث چهارم ابو سعيد عقيصا گويد: زمانى كه حسن بن على(ع) با معاويه مصالحه كرد، مردم نزد او رفتند

و بعضى از آن ها او را به خاطر بيعتش (با معاويه) سرزنش كردند.حضرت فرمود: واى بر شما، چه مي دانيد من چه كردم؟ به خدا سوگند، كارى كه كردم براى

شيعيان من از آنچه آفتاب بر آن بتابد يا غروب كند بهتر است. آيا نمي دانيد كه من امامتان بوده و اطاعتم بر شما واجب است، و من به تصريح رسول

خدا(ص) يكى از دو سيد جوانان اهل بهشت هستم؟ عرض كردند: بله مى دانيم.فرمود: آيا نمى دانيد زمانى كه خضر(ع) كشتى را سوراخ كرد و ديوار را بر پا داشت و آن كودك را كشت، آن كارها موجب نارضايتى موسى بن عمران(ع) گرديد زيرا حكمت آن ها بر

او پوشيده بود، ولى آن كارها نزد خداى تعالى حكمت و صواب بود؟آيا نمي دانيد كه هيچ يك از ما (ائمه) نيست مگر آنكه بيعت سركش زمانش بر گردن او واقع مى شود، مگر آن قائمى كه عيسى بن مريم(ع) پشت سرش نماز مي خواند؟ پس خداوند عز و جل والدتش را پوشيده مى دارد و او را غائب مى سازد تا زمانى كه خروج كرد، بيعت احدى بر گردن او نباشد. او نهمين فرزند برادرم حسين است و فرزند سرور كنيزان مى باشد. خداوند در زمان غيبتش عمر او را طوالنى گرداند، سپس او را با قدرت خود به صورت جوانى ظاهر

كند كه كمتر از چهل سال دارد، تا معلوم شود كه خدا بر هر چيزى قادر است.

ا5ديث الثالث

� "y د ، عن أ Óوفري � � ال]" �iس � ا5 "y د م� R ثنا وب، قال: حد� Óي

� أ "y � �iس � ا5 "y سن � ا5 "y د م� R � ث�� حد�

د، � ز#� "»� أ "y اعيل Èإ � ث�� ، قال: حد� اه�� � إ:" "y اد، عن غياث � � "y د م� R � "y ßعن القا ، �

مدا«� ìد ا م� Rسن لت ا5

، قال: سأ Óي مان الق� � سلى� ث�� اش، قال: حد� � عي� "»

� أ "y ن "#

، عن أ bر�

� أ "y يونس � �» خ]"

قال: أ

ول.١ ور ا5 eu ة، قال: عدد � .§8عن ا/. � ع�� "y

ا5ديث الرابع

ثنا ، قال: حد� Óمرقندي ر العلويÓ الس� ظف� � ا� "y جعفر � "y ر ظف� � ا� ث�� 2، قال: حد� � ع�� "y د م� R ثنا حد�، قال: � جعفر البغدادي "y ¼د، عن مو

� أ "y ئيل ثنا ج]" بيه، قال: حد�

� مسعود، عن أ "y د م� R � "y جعفر

� سعيد "»بيه، عن أ

، عن أ � حك�� "y بيه سد:�

، عن أ � سد:� "y عن حنان ، Ó � �� �[ د الص� م� R � "y سن � ا5 ث�� حد�

اس، ف[مه � سفيان دخل عليه الن� "»� أ "y طالب8معاوية � "»

� أ "y ��ع � "y سن ا صا� ا5 عقيصا، قال: ��

م ع� بيعته. بع��و

مس أ ا طلعت عليه الش� �B � bلشيع� لت خ]� q ذي ال� �Òلت، و ا q ما تدرون ما ، ê فقال7: و��

ة بنص من ن� هل ا5"دي شباب أ حد سي

، و أ êاعة علي ض الط� b[و مف êإمام �

�»ون أ / تع

بت، أ غر

؟ قالوا: ب�. 9 ع��� �Òرسول ا � "y ¼و طا � �ñ دار و قتل الغ[م، ¬ن ذلك قام ا5"

فينة و أ ا خرق الس� �� ن� ا�5��

أ b� ما ع

قال: أ

. ة و صوا#" تعاr ذكره ح� �Òذلك، و ¬ن ذلك عند ا � ة �� � عليه وجه ا5 � ران إذ خ¡� q �Òخلفه روح ا � ذي يص� ال� .tعنقه بيعة لطاغية زمانه، إ/� القا � حد إ/� و يقع ��

ا أ ه ما من� ن�

أ b� ما ع

أ

� عنقه بيعة إذا خرج، حد ��صه، لئ[� يكون /. � eñ ب � و/دته و يغي �¡ � عز� و جل� �� �Ò7، فإن� اÅعي

� صورة � يظهره بقدرته �� et ،غيبته � ره �� q �Òماء، يطيل ا Z/دة ا � سي "yا ، � �iس � ا5 ��اسع من ولد أ ذلك الت�

٢. ء قد:� � e¼

ع� > �Òن� ا� سنة، ذلك ليعg أ �iبع ر

شاب دون أ

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 383، ح3 عن كفاية األثر.2) كمال الدين، ج 1، ص: 315، ح2- بحار األنوار، ج 51، ص: 132، ح1 عن كمال الدين- فرائد السمطين، الحموي الشافعي،

ج 2، ص: 123.

Page 127: kefay new.indd

٢٥٢٢٥٣

حديث پنجم جنادة بن ابى اميه گويد: نزد حسن بن على(ع) رفتم ـ در همان بيمارى كه در آن از دنيا رفت ـ و جلوى او طشتى بود كه در آن خون ريخته بود، و جگر حضرت در اثر زهرى كه

معاويه ى ملعون به او خورانده بود، قطعه قطعه بيرون مى آمد.عرض كردم: موالى من! چرا خود را معالجه نمى كنى؟

فرمود: اى بنده ى خدا! مرگ را با چه چيز معالجه كنم؟ گفتم: إنا هللا و إنا إليه راجعون.سپس رو به من كرد و فرمود: به خدا سوگند، اين وصيتى است كه رسول خدا(ص) به ما فرموده كه اين امر (امامت) را دوازده امام از فرزندان على(ع) و فاطمه(ع) مالك شوند. هيچ

يك از ما نيست مگر اينكه مسموم يا مقتول خواهد بود.سپس طشت را برداشتند و حضرت تكيه داد. من عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! مرا

موعظه فرما.فرمود: آرى، براى سفرت آماده باش و توشه ات را پيش از رسيدن أجلت فراهم كن، و بدان كه تو طالب دنيا هستى در حالى كه مرگ در طلب توست، و غم روزى را كه نيامده بر روزى كه در آن هستى بار مكن، و بدان كه مالى بيش از قوت خود فراهم نكنى مگر اينكه در

آن خزانه دار ديگران هستى.و بدان كه در حالل دنيا حساب و در حرام آن عقاب و در شبهات (موارد شبهه ناك) عتاب (مالمت و سرزنش) خواهد بود. پس دنيا را به منزله ى مردارى فرض كن و به قدر كفايت از آن برگير كه اگر حالل باشد، در آن زهد ورزيده اى و اگر حرام باشد، در آن گناهى نيست چون بيش از قدر حاجت برنگرفته اى و اگر عتاب در كار باشد، عتاب (در برابر عذاب) آسان است.

و براى دنياى خود چنان كار كن كه گويا تا ابد زندگى خواهى كرد، و براى آخرت خود چنان كار كن كه گويا فردا خواهى مرد؛ و هر گاه طالب عزت بدون داشتن عشيره، و هيبت بدون داشتن سلطنت بودى، از ذلت معصيت خدا به سوى عزت طاعتش بيرون شو؛ و هر گاه حاجتى تو را به معاشرت با ديگران كشانيد، با كسى معاشرت كن كه زينت بخش تو باشد، و هر گاه خدمتى به او كردى تو را حفظ و صيانت كند، و هر گاه از او كمك خواستى تو را يارى كند، و اگر سخن گفتى گفتارت را تصديق كند، و اگر به دشمنى حمله كنى تو را تقويت كند، و اگر دست يارى به سويش دراز كردى دستت را بگيرد، و اگر در كارت رخنه اى پيدا شود برطرف كند، و اگر از تو خوبى ببيند فراموش نكند، و اگر از او درخواستى كردى به تو

امس ا5ديث ا�5

ي � جد ث�� ، قال: حد� Óحوي اق الن� ñإ � "y eي� ìا � "y داود � ث�� ، قال: حد� Óي � وهبان الب� "y د م� R � ث�� حد�

� "y ب]� Óعن الز ، Ó � b� يد الر� � ز "y طلحة � ث�� ان، قال: حد� � حس� "y لول "wال � "»

� أ ث�� لول، قال: حد� "wال � "y اق ñإ

� "»� أ "y ��ع � "y سن ة، قال: دخلت ع� ا5 مي�

� أ "»

� أ "y ٢، عن جنادة Ó �Åالعب � � ها«� "y �[ q عطاء ١، عن

رج كبده قطعة قطعة من � م ٣، و �� � يديه طست يقذف فيه الد� �iفيه، و ب � ذي تو�� � مرضه ال� طالب��8

نفسك؟ . فقلت: #� مو/ي ما لك / تعا�( �Òسقاه معاوية لعنه اذي أ ال� ال��

و إ#�� إليه راجعون . �Ò ��#وت؟ قلت : إ ا� عا�(ا ذا أ "§ ، �Òفقال: #� عبد ا

إماما eلكه اثنا ع� مر §�ن� هذا ا/.

9، أ �Òده إلينا ٤ رسول ا ä د þه ل إن� �Òو قال: و ا ��rالتفت إ � et

و مقتول.ا إ/� مسموم أ 7 و فاطمة3، ما من� من ولد ع��

. �Òرسول ا � "yا �# � : عظ�� Y عليه، قال: فقلت �Òصلوات ا .? ست و ات� � رفعت الط� et

وت نيا و ا� Óک تطلب الد ن�جلك، و اعg أ

ل زادك قبل حلول أ قال: نعم، استعد� لسفرك و حص

ال ك / تكسب من ا� ن�نت فيه، و اعg أ

ذي أ ت ع� يومك ال�

. �# Ö ذي مل �� يومك ال� b� / يطلبك، وات "w Óالش � و �� ا عقا#" � حرا­ و �� ا حسا#" ì]ح � ن� ��

ك، و اعg أ لغ]� شيئا فوق قوتك إ/� كنت فيه خاز#�

ا، و إن �wا ما يكفيك، فإن ¬ن ذلك ح[/ كنت قد زهدت ف �wيتة، خذ م bY ا� � �[ نيا §" Óل الد � �:، فأ عتا#"

، و يتة، و إن ¬ن العتاب فإن� العتاب يس]� خذت من ا�ا أ Ü خذت

¬ن حراما Ö يكن فيه وزر، فأ

ة و هيبة ردت عزا ب[ عش]�وت غدا، و إذا أ b§ ك ن�

ل / خرتك ¬. qبدا، و اك تعيش أ ن�

ل لدنياك ¬. qاجال بة الر Ä rزعتك إ ، و إذا #� عز� و جل� �Òعز طاعة ا rإ �Òب[ سلطان، فاخرج من ذل معصية اعانك، و إن قلت

ردت منه معونة أ

بته زانك، و إذا خدمته صانك، و إذا أ Ä ب من إذا Äحاجة، فا

ها، ة سد� ها، و إن بدت منك ث ق قولك، و إن صلت شد� صولك، و إن مددت يدك بفضل مد� صد�لت بك إحدى � ك، و إن :�

عطاك، و إن سكت� عنه ابتدأ

لته أ

ها، و إن سأ ى منك حسنة عد�

و إن رأ

1) و الظاهر هو: ( الوضين بن عطاء )، يروى عنه: ( طلحة بن زيد )، راجع: األمالي (للطوسي)، ص: 474 و الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 1، ص: 287.

مشقي )، راجع تاريخ اإلسالم، الذهبي، ج 8، ص: 195. اراني الد 2) و الصحيح: ( العنسي )، و هو: (أبو الوليد عمير بن هانئ العنسي الدم ) 3) فى البحار و بقية النسخ: ( يقذف عليه الد

لقد عهد إلينا ) 4) فى البحار: ( فقال: و اهللا

Page 128: kefay new.indd

٢٥٤٢٥٥

قائق، ذلك عند ا5 � رائق، و / �� تلف عليك منه الط� � تيك منه البوائق، و / ��. ات واساك، من / #� � ا�

ك. e: آ�ما منق bو إن تنازعى � "y سود

عليه و ا/. �Òصلوات ا � �iس � انقطع نفسه و اصفر� لونه ح��b خشيت عليه، و دخل ا5 et :قالسود: إ#��

بو ا/.يعا، فقال أ ا " � قعد عنده و تسار� et ،عينيه � �iسه و ب

ل رأ سود، فانكب� عليه ح��b قب�

� ا/. "»أ

.7 � �iس وÐ إr ا5سن قد نعيت إليه نفسه، و قد أ ، إن� ا5 �Ò

بعون رجرة، و Y سبع و أ � من ا8 �iس � آخر صفر سنة � ميس �� � يوم ا�5 عليه �� �Òصلوات ا �

و تو��لبقيع.١ سنة و دفن #"

1) بحار األنوار، ج 44، ص: 138، ح6 عن كفاية األثر.

عطا كند، و اگر به زبان نياورى او پيش دستى كند، و اگر سختى به تو رسد تو را يارى دهد، كسى كه شر او دامن گير تو نشود، و از جانب او در روش هاى تو انحرافى پيدا نشود، و هنگام نياز به حمايت، دست از يارى تو نكشد و اگر در تقسيم چيزى ميان شما نزاع واقع شود، تو

را بر خويش مقدم دارد.جناده گويد: پس نفس حضرت منقطع شد و رنگ مباركش زرد گرديد به طورى كه بر ايشان نگران شدم و امام حسين(ع) و اسود بن ابى األسود وارد شدند، پس امام حسين(ع) ايشان را در بر گرفت و سر و ميان دو چشم او را بوسيد و كنارش نشست و با هم نجوا كردند. ابو االسود گفت: إنا هللا، امام حسن(ع) از مرگ خويش خبر داده و به حسين(ع) وصيت فرمود.

و حضرت در روز پنج شنبه آخر ماه صفر سال پنجاه هجرى وفات كرد و چهل و هفت سال از عمر شريفش مى گذشت و در بقيع مدفون شد.

Page 129: kefay new.indd

٢٥٦٢٥٧

7ما يوافق � �iس ب ما جاء عن ا5 "#8 � �iس � ا5 "y ��ه ع� ابنه ع Óخبار و نص

هذه ا/.آنچه از امام حسين7 در موافقت اين اخبار

روايت شده و بر امامت فرزندش على بن الحسين8 تصريح نموده است.

ول ا5د يث ا/.

� "y سن � ا5 "y د � أ ث�� � سعيد، قال: حد� "y د م� R � "y د

ثنا أ ، قال: حد� � زكر#�� "y عا�� #� ا� خ]"

أ

يعقوب � "y ران q � ث�� قال: حد� ، Ó�ïذو ح� ا� ب]� Óالز � "y جعدة � ث�� قال: حد� ، � "»أ � ث�� قال: حد� سعيد،

�Òع�� صلوات ا � "y � �iس ة، عن ا5 � هب]� "y جعدة � "y �� ١، عن �� �Òعبد ا � "y بيه يعقوب، عن أ Óعدي ا5"

، و لقد .tائيل، تسعة من ولدي، آخر� القا fإ � ة ـ فقال: عدد نقباء ب�� � .§Y رجل عن ا/.

ما ـ و سأ �wعل

طعم ثل حديقة أ Ü � bهل بي�

ا مثل أ � ات ـ إ§� وا ـ ث[ث مر� eب�

� أ et وا eب�

9 يقول: أ �Òعت رسول ا È

ا �wحسا طو/ و فرعا و أ b¹ q

را، و أ ا �" عر*�

� آخرها فوجا٢ يكون أ ا فوج عاما، �� �wطعم م

� أ et ا فوج عاما �wم

�tمر � "yسيح ا لباب و ا� و�r ا/.

عداء أ Óمن بعدي من الس eا و اثنا ع� ì و�

#� أ

ة أ م�

لك أ bh و كيف ، ج��

م.٣ �wو لست م � رج، ليسوا م�� ìذلك نتج ا � �iما ب لك فى� �h آخرها، و لكن

ا5ديث الثا«�

اه�� � إ:" "y Ó��ع �# خ]"، قال: أ Ó� مدا«� ìجعفر ا � "y د � ز#� "y د

ثنا أ 2، قال: حد� � ع�� "y د م� R � ث�� حد�

� سعد، عن عبد "y بيع #� وكيع، عن الر� خ]"، قال: أ روي ìصا� ا � "y م] بيه، عن عبد الس�

، عن أ eßها � "y

1) فى سائر النسخ و البحار: ( عمران بن يعقوب بن عبد اهللا )2) فى البحار: ( آخرها فوجا )، و فى الخصال و كمال الدين: ( لعل آخرها فوجا ) .

3) بحار األنوار، ج 36، ص: 383، ح4 عن كفاية األثر.

حديث اول يحيى بن جعده گويد: شخصى از امام حسين(ع) درباره ى امامان سؤال كرد؟

حضرت فرمود: امامان به عدد نقيبان بنى اسرائيل هستند كه نه نفرشان از فرزندان من مى باشند و آخرين آن ها همان قائم است؛ و از رسول خدا(ص) شنيدم كه فرمود: بشارت باد شما را ـ و آن را سه بار تكرار كرد ـ همانا مثل اهل بيت من مثل باغى است كه دسته اى يك سال از آن اطعام شوند، سپس دسته اى ديگر يك سال از آن اطعام شوند، آخرين دسته از ديگر دسته ها پهناورتر و طول و فرعش عميق تر و ميوه اى كه بچينند بهتر است، و چگونه هالك شود امتى كه من اولش باشم و دوازده نفر بعد از من از سعادتمندان خردمند و عيسى بن مريم آخرش باشند؟ و ليكن در اين ميان كسانى هالك شوند كه نتيجه هرج و مرج و آشوب و فساد

هستند كه آن ها از من نبوده و من از آن ها نيستم.

حديث دوم عبد الرحمن بن سابط روايت كرده كه امام حسين(ع) فرمود: از ما، دوازده مهدى خواهد بود كه اولين آن ها امير المؤمنين علي بن ابى طالب(ع) و آخرين آن ها نهمين فرزند من است و او همان بر پا دارنده ى حق است، خداوند به وسيله ى او زمين را پس از مرگش زنده كند و به وسيله ى او دين حق را بر همه اديان غالب گرداند هر چند مشركان كراهت داشته باشند، او را

Page 130: kefay new.indd

٢٥٨٢٥٩

غيبتى است كه گروهى در آن مرتد شوند و گروهى ديگر بر دين پا برجا بمانند و اذيت شوند و به آن ها گفته شود: اين وعده چه زمان عملى شود اگر راست مى گوييد؟

بدانيد كه صبر كنندگان در دوران غيبتش بر اذيت و تكذيب ديگران، مانند مجاهدين شمشير به دست، پيشاپيش رسول خدا(ص) هستند.

حديث سوم يحيى بن يعمر گويد: نزد امام حسين(ع) بودم كه عربى باديه نشين در حالى كه دهان و بينى خود را پوشانده بود و رنگ گندمگون تندى داشت بر او وارد شد و سالم كرد، حضرت جواب

سالمش را داد. عرض كرد: اى فرزند رسول خدا(ص) سؤالى دارم. فرمود: بيان كن.

عرض كرد: ميان ايمان و يقين چقدر فاصله است؟ فرمود: چهار انگشت.پرسيد: چطور؟ فرمود: ايمان چيزى است كه آن را بشنويم و يقين چيزى است كه آن را

ببينيم؛ و ميان گوش و چشم چهار انگشت فاصله است. عرض كرد: ميان آسمان و زمين چقدر فاصله است؟ فرمود: يك دعاى مستجاب.

عرض كرد: ميان مشرق و مغرب چقدر فاصله است؟ فرمود: گردش يك روز خورشيد. عرض كرد: عزت انسان در چيست؟ فرمود: بى نيازى او از مردم.

عرض كرد: زشت ترين چيزها كدام است؟ فرمود: فسق در پيرمرد، و تندخويى در سلطان، و دروغ در شخص صاحب حسب (خاندان شريف)، و بخل در ثروتمند، و حرص در دانشمند.

عرض كرد: اى فرزند رسول خدا(ص) راست گفتى، حال مرا از عدد امامان بعد از رسول خدا(ص) آگاه فرما.

حضرت فرمود: امامان دوازده نفر هستند به عدد نقيبان بنى اسرائيل.عرض كرد: نامشان را براى من بيان فرما.

امام حسين(ع) اندكى سر به زير افكند، سپس سر بلند كرد و فرمود: باشد اى برادر عرب! تو را آگاه مى كنم. همانا امام و جانشين بعد از رسول خدا(ص)، امير المؤمنين على بن ابى طالب(ع) و حسن(ع) و من و نه نفر از فرزندان من هستند، كه فرزندم على(ع) از ايشان است،

� "»� أ "y Ó��ع � �iؤمن ا� م]�

م أ ì و�

، أ د#� ­ eا اثنا ع� 8: من� � عــ�� "y � �iس � سابط ١، قال: قال ا5 "y ن الر�

� �yا، و يظهر به د bhرض بعد مو به ا/. �Òا � �� ق ٢، �� 5 "# .tاسع من ولدي، و هو القا طالب7 و آخر� الت�

ا آخرون، فيؤذون و �wف � �y ا قوم ٣و يثبت ع� الد �wف Óتد كون ، Y غيبة :� e� ه و لو كره ا� m � �y ق ع� الد ا5

bY � �[ كذيب §" ذى و الت�� غيبته ع� ا/. �� ٥ � �y ا:" ما إن� الص�

� )٤ . أ �iصادق bهذا الوعد إن كن� bم : (م� ì يقال

٦ .9 �Òيدي رسول ا � �iيف ب لس� اهد #" ح" ا�

ا5ديث الثالث

مود، قال: R � "y د م� R ثنا ، قال: حد� Ó � � الكو�� �iس � ا5 "y د م� R ثنا سن، قال: حد� � ا5 "y Ó��ثنا ع حد� �� زهر، عن ��

� ا/. "y عن عنبسة ، eÅعبو حفص ا/.

ثنا أ هÓ�� ٧، قال: حد� Óالذ �Òعبد ا � "y د

ثنا أ حد�

ر È أ e®7 إذ دخل عليه رجل من العرب متل � �iس � يعمر ٨، قال: كنت عند ا5 "y �� � عقيل، عن �� "y

. قال: هات. bY، مسأ �Òرسول ا � "y7، فقال: #� ا � �iس فرد� عليه ا5 �gمرة، فس Óشديد الس

� ما �iعناه، و اليق È ان ما �§ Z/صابع. قال: كيف؟ قال: ابع أ ر

؟ قال: أ � �iان و اليق �§ Z/ا � �iب ö :قالصابع.

بع أ ر

مع و الب� أ � الس� �iيناه، و ب

رأ

رض؟ قال: دعوة مستجابة.ماء و ا/. � الس� �iب êقال: ف

مس. ة يوم للش� غرب؟ قال: مس]� ق و ا� e� � ا� �iب êقال: ف

اس. رء؟ قال: استغناؤه عن الن� ا عزÓ ا� �Î :قال� ذي لطان قبيحة، و الكذب �� Óالس � ة �� د� يخ قبيح، و ا5 � الش� ء؟ قال: الفسق �� �

e¼ قبحا أ �Î :قال

حمن بن سليط ) و هو تصحيف، راجع: الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 10، ص: 377 و تاريخ 1) فى العيون و كمال الدين: ( عبد الردمشق، ابن عساكر ، ج 13، ص: 210.

2) فى كمال الدين: ( و هو اإلمام القائم بالحق )3 فى كمال الدين: ( أقوام )

4) سورة يونس، اآلية: 48، و األنبياء: 38، و النمل: 71، و سبأ: 29، و يس: 48، و الملك: 25.ابر ) 5) فى العيون و كمال الدين: ( إن الص

6) كمال الدين، ج 1، ص: 317، ح3ـ عيون أخبار الرضا (ع)، ج 1، ص: 68، ح36ـ بحار األنوار، ج 36، ص: 385، ح6 عن العيون و فى ج 51، ص: 133، ح4 عن كمال الدين.

هلي الكوفي ) يروى عن: ( أبى حفص األعشى الكاهلي ) و يروى عنه: ( أبو حمن أبو جعفر الذ 7) و الصحيح هو: ( أحمد بن عبد الرد بن محمود ابن بنت األشج الكندي الكوفي ) راجع: األمالي (للطوسي)، ص: 459 و 452 و 475 . محم عبد اهللا

8) فى البحار: ( يحيى بن نعمان ) و الصحيح هو: (يحيى بن يعمر العدواني البصري ) يروى عنه ( يحيى بن عقيل الخزاعي ) راجع تاريخ اإلسالم، الذهبي ،ج 6،ص:502 و ،ج 7،ص:502.

Page 131: kefay new.indd

٢٦٠٢٦١

. Öالعا � رص �� ، و ا5 � ذي الغ�� سب قبيح، و البخل �� ا5.9 �Òة بعد رسول ا � .§

� عن عدد ا/. �» خ]"، فأ �Òرسول ا � "yقال: صدقت #� ا

ائيل. fإ � عدد نقباء ب�� eقال: اثنا ع�خا العرب. إن�

ك #� أ خ]"

سه فقال: نعم أ

� رفع رأ et ،7 مليا � �iس طرق ا5

. قال: فأ �r هم قال: فسم

#� و تسعة من سن و أ � طالب7، و ا5 "»

� أ "y Ó��ع � �iؤمن ا� م]�

١9 أ �Òليفة بعد رسول ا مام و ا�5 Z/ا

د ابنه، و بعده جعفر ابنه، و بعده مو¼ ابنه، و بعده عÙ�� ابنه، و م� R و بعده ، � م عÙ�� اب�� �wولدي، ماسع من ولدي، ، هو الت� Óهدي لف ا� سن ابنه، و بعده ا�5 د ابنه، و بعده عÙ�� ابنه، و بعده ا5 م� R بعده

مان. � آخر الز� �� � �y لد يقوم #"�Ó و هو يقول: عرا«"

قال: فقام ا/.� الـخدود يق �� ر ـ بينه فـــ� بـ ـ �Ó جــ "� ـ� مســــح النــــدود٢ ه خيـر ا5" Óريش و جــد ـ عـــ� قــ

بواه من أ

أ

ا5ديث الرابع

، Ó � b� � eد ال� م� R � "y د بو حامد أ

ثنا أ ، قال: حد� Ó� نا«. ìا Óي � وهبان الب� "y د م� R �Òبو عبد ا

ثنا أ حد�

#� معمر، عن خ]"اق، قال: أ ز� ثنا عبد الر� � منيع، قال: حد� "y زهر

� ا/. "y د زهر أ

بو ا/.� أ ث�� قال: حد�

� "y Ó��8إذ دخل ع � ع�� "y � �iس � عتبة، قال: كنت عند ا5 "y �Òعبد ا � "y �Òعن عبيد ا ، هري Óالزطيب

نت، ما أ

� أ "»

.� قال: #" et ،عينيه � �iل ما ب ا و قب� ه إليه �� � 7و �� � �iس صغر، فدعاه ا5

� ا/. �iس ا5حسن خلقك.

ك و أ ر��

اه فيك، فإr من؟ ن :� أ �Ò ، إن ¬ن ما نعوذ #" �Òرسول ا � "y٣ #� ا � ï

� و أ "»

.� من ذلك، فقلت: #" فتداخل��

ة. � .§بو ا/.

مام و أ Z/هذا، هو ا � قال: إr ع�� اب��

؟ ن الس قلت: #� مو/ي هو صغ]�� يبقر العg بقرا.٥ et :يطرق ٤، قال � et ، � �iتسع سن � "yبه و هو ا Ó btد يؤ م� R قال: نعم، إن� ابنه

ب[ء. ر، و دفن بكر euسة أ � سنة و � �iس ره ستا و � q � bt عليه و قد �Òقال: و قبض صلوات ا

1) فى البحار زيادة: ( أبي )2) بحار األنوار، ج 36، ص: 384، ح5 عن كفاية األثر.

3) فى البحار: ( بأبي أنت و أمي)4) قال العالمة المجلسى (رحمه اهللا) فى البحار ذيل الحديث: ثم يطرق أي: يسكت و ال يتكلم حتى يصير إماما، و بعده يبقر العلم بقرا.

5) بحار األنوار، ج 46، ص: 19، ح8 عن كفاية األثر.

و بعد از او فرزندش محمد(ع)، و بعد از او فرزندش جعفر(ع)، و بعد از او فرزندش موسى(ع)، و بعد از او فرزندش على(ع)، و بعد از او فرزندش محمد(ع)، و بعد از او فرزندش على(ع)، و بعد از او فرزندش حسن(ع)، و بعد از او مهدى(ع) است. او نهمين فرزند من است و در

آخرالزمان دين را بر پا مى دارد.پس آن عرب برخاست در حالى كه اين شعر را مى خواند: (كه ترجمه اش چنين است)

رسول خدا دست بر پيشاني او كشيد پس در ميان گونه ها مى درخشد.پدر و مادرش از بزرگان قريش هستند و جد او بهترين جدها است .

حديث چهارم عبيداهللا بن عبداهللا بن عتبه گويد: نزد حسين بن على(ع) بودم كه على بن الحسين(ع) وارد شد. پس حسين(ع) او را فرا خواند و در آغوش گرفت و ميان دو چشم او را بوسيد و فرمود:

پدرم به فدايت، چقدر خوش بو و زيبايى؟با ديدن اين صحنه چيزى به ذهنم خطور كرد و گفتم: پدر و مادرم به فدايت اى فرزند

رسول خدا(ص)! اگر نعوذ باهللا براى شما اتفاقى بيافتد به چه كسى رجوع كنيم؟فرمود: به اين پسرم على(ع)، او امام و پدر امامان است.

عرض كردم: موالى من! او كم سن است.فرمود: بله، همانا به فرزندش محمد(ع) در نه سالگى به عنوان امام اقتدا خواهد شد (شايد اشاره به ماجراى جابر بن عبداهللا انصارى باشد). سپس سكوت مى كند (و امامتش را ابراز

نمى كند تا به امامت برسد) و سپس علم را خواهد شكافت.راوى گويد: امام حسين(ع) در حالى كه از عمرش پنجاه و شش سال و پنج ماه سپرى شده

بود از دنيا رفت و در كربالء مدفون شد.

Page 132: kefay new.indd

٢٦٢٢٦٣

� 8ما يوافق �iس � ا5 "y ��ب ما جاء عن ع "#د الباقر7 م� R ه ع� ابنه Óخبار و نص

هذه ا/.آنچه از امام على بن الحسين8 در موافقت اين

اخبار روايت شده و بر امامت فرزندش محمد باقر7تصريح نموده است.

ول ا5د يث ا/.

� "y � �iس ا5 ثنا حد� قال: � مو¼، "y هارون ثنا حد� قال: ،; ع�� � "y � �iس ا5 �Òعبد ا بو أ ثنا حد�

، عن � س�� اعيل ا5 Èإ � "y د م� R ران، عن ­ � "y د م� R �Òعبد ا � "»

� سعيد، عن أ "y مان eدان، عن عى

، قال: دخلت � خالد ال?ب�� "»، عن أ �rما Ó eزة الى � "»

� جعفر، عن أ "y � نع�� ث�� س، قال: حد� فل� � ا� "y خالد

سح يده ه، §� "Ãقبل ع��� بولست ح��b انث�� و أ "

رابه، ×� R � 8و هو جالس �� � �iس � ا5 "y ��ع� عيته. ô �ع

انية. e§ :ة بعدك؟ قال � .§� ö يكون ا/. �» خ]"

فقلت: #� مو/ي، أ

، � �iاض سباط، ث[ثة من ا�١ عدد ا/. e9 اثنا ع� �Òة بعد رسول ا � .§

ن� ا/.قلت: و كيف ذاك؟ قال: /.

ع�، و من نام ا/. � الس� مر#� ¬ن معنا ��

.ل #" q نا و حب�

ار، من أ ":

ة أ � .§

انية من ولدي أ e§ ابع، و #� الر�

و أ

ته.٢ �#   و #" �Ò و ¬فر #" ا £� و رد� واحدا من�

#� أ بغضنا و رد�

أ

ا5ديث الثا«�

� "y سن � ا5 "y Ó��ثنا ع ، قال: حد� Óد العلوي م� R � "y جعفر �Òبو عبد اثنا أ ل، قال: حد� فض� بو ا�

#� أ خ]"

أ

، عن � ع�� "y يد � ز "y � �iس � ا5 ث�� � طالب :، قال: حد� "»� أ "y ��ع � "y � �iس � ا5 "y ) ��ع � "y ر q � "y ��ع

1) فى البحار: ( اثنا عشر إماما )2) بحار األنوار، ج 36، ص: 388، ح2 عن كفاية األثر.

حديث اول ابو خالد كابلى گويد: بر على بن الحسين(ع) وارد شدم و او در محرابش نشسته بود، من نيز نشستم تا اينكه از عبادت فارغ شد و رو به من كرد در حالى كه دست خود را بر محاسن

شريفش مى كشيد.عرض كردم: موالى من! مرا خبر دهيد كه امامان بعد از شما چند نفر هستند؟

فرمود: هشت نفر.عرض كردم: چطور؟

فرمود: زيرا امامان بعد از رسول خدا(ص) دوازده نفر به عدد اسباط (بنى اسرائيل) هستند، سه نفر از گذشتگان و من چهارمين نفر و هشت نفر از فرزندان من، امامان نيكوكارند. هر كه ما را دوست بدارد و به دستور ما عمل كند، در رفيع ترين و عالى ترين درجات با ما خواهد بود و هر كه از ما كينه بدارد و ما را رد كند يا حتى يكى از ما را رد كند، به خدا و آيات او

كافر شده است.

حديث دوم عمر بن على از پدرش على بن الحسين(ع) روايت كرده كه بسيار مى فرمود: [فرزندم باقر را نزد من فرا بخوانيد، و يا مى فرمود: به فرزندم باقر گفتم]، و منظور ايشان برادرم محمد بود.

روزى به ايشان عرض كردم: پدر جان! چرا او را باقر ناميدى؟

Page 133: kefay new.indd

٢٦٤٢٦٥

حضرت تبسمى كرد و پيش از آن نديده بودم كه تبسم كند. سپس براى خداى تعالى سجده اى طوالنى به جاى آورد و شنيدم كه در سجده اش مى فرمود: خدايا ستايش سزاوار توست بر

آنچه به ما اهل بيت انعام فرمودى، و اين جمله را چند بار تكرار كرد.سپس فرمود: فرزندم، امامت در فرزندان اوست تا قائم ما قيام كند و زمين را از قسط و عدل پر كند، و به راستى او امام و پدر امامان است، و معدن بردبارى و موضع علم است و آن

را خواهد شكافت، به خدا سوگند او شبيه ترين مردم به رسول خداست.عرض كردم: امامان بعد از او چند نفر هستند؟

فرمود: هفت نفر، و مهدى كه در آخرالزمان دين را بر پا دارد از ايشان است.

حديث سوم زيد بن على بن الحسين گويد: روزى پدرم همراه بعضى از اصحابش بود كه مردى برخواست و عرض كرد: اى فرزند رسول خدا(ص)! آيا پيامبرتان به شما وصيت فرموده كه بعد از او چند

امام خواهد بود؟فرمود: آرى، دوازده نفر به عدد نقيبان بنى اسرائيل.

حديث چهارم حسين بن على بن الحسين گويد: مردى از پدرم درباره ى امامان پرسيد؟

فرمود: امامان دوازده نفر هستند كه هفت نفرشان از صلب اين شخص مى باشند و دستش را بر شانه برادرم محمد گذاشت.

� الباقر، و عليه: ادعوا �r اب�� �Òقال: ¬ن يقول صلوات ا ، � �iس � ا5 "y ��بيه ع� ع�� ) ١، عن أ "y ر q ه q

يته الباقر؟ �È Ö بة، و: #� أ Y دا ـ فقلت م� R � � الباقر ـ يع�� قلت /ب��

هم� لك وده: الل� "ñ � تعاr طوي[، فسمعته يقول �� �Ò د "ñ � et ،٢ قبل ذلك يته تب��، و ما رأ قال: فتب��

هل البيت ـ يعيد ذلك مرارا ـ .نعمت به علينا أ

دي ع� ما أ مد سي ا5

بو مام و أ Z/ه ا نا7، فيملؤها قسطا و عد/ ٣، و إن� ن يقوم قا§.

� ولده إr أ مامة �� Z/إن� ا ، �� � قال: #� ب�� et

.9 �Òسول ا اس :" شبه الن�و أ ì �Òيبقره بقرا، و ا gو موضع الع g ة، معدن ا5 � .§

ا/.مان.٤ � آخر الز� �� � �y لد ذي يقوم #" هديÓ ال� م ا� �wة بعده؟ قال: سبعة، و م � .§

فقلت: ف± ا/.

ا5ديث الثالث

� �Ðاق القا ñإ � "y Ó��ع �# خ]"، قال: أ Ó � � الكو�� �iس � ا5 "y د م� R ثنا سن، قال: حد� � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

ثنا ائة ـ قال: حد� e§]و ث eسنة ث[ثة ع� � �� � مان الكو�� � سلى� "y د

� أ "y د م� R مع ��rرسلها إ

ـ إجازة أ

� "y ��ع � "y يد بيه، عن ز� الع[ء، عن أ "y �Òعبيد ا � "y اه�� � إ:" ث�� ر البلويÓ ٥، قال: حد� q � "y �Òعبد ا

د ä هل ، �Òرسول ا � "yابه إذ قام إليه رجل فقال: #� ا Ä7 مع بعض أ � "»

: قال: بينا أ � �iس ا5

ائيل.٦ fإ � عدد نقباء ب�� eة؟ قال: نعم، اثنا ع� � .§ö ê يكون بعده أ Óنبي êإلي

ا5ديث الرابع � جعفر، "y � �iس ، عن ا5 Ó� " د�� ا�5 �Òعبد ا � "y Ó��ع � ث�� � سعيد، قال: حد� "y د م� R � "y � �iس #� ا5 خ]"

أ

د م� R عن ، روي ìاع ا بي� �Òبو عبد ا أ � كث]� "y د م� R � ث�� شقر، قال: حد�

سن الفزاري ا/. � ا5 "y � �iس عن ا5ة، قال: اثنا � .§

7 عن ا/. � "»ل رجل أ

، قال: سأ � �iس � ا5 "y ��ع � "y � �iس ، عن ا5 الفزاري �Òعبيد ا � "yد.٧ م� R � ��

، سبعة من صلب هذا و وضع يده ع� كتف أ eع�

1) ما بين القوسين ساقط من المطبوع و بعض النسخ، أثبتناه من البحار و راجع أيضا: األمالي (للطوسي)، ص: 495 و 632 و 634 .م ) 2) فى البحار: ( يتبس

3) فى البحار زيادة: ( كما ملئت ظلما و جورا )4) بحار األنوار، ج 36، ص: 388، ح3 عن كفاية األثر.

د بن عمر بن محفوظ بن المبارك البلوي األنصاري ) راجع: الباب39، ح1 من أحاديث زيد بن على(ع)، بن محم 5) هو: ( عبد اهللاو فضائل األشهر الثالثة (للصدوق)، ص: 32 و 33 .

6) بحار األنوار، ج 36، ص: 389، ح4 عن كفاية األثر.

7) بحار األنوار، ج 36، ص: 389، ح5 عن كفاية األثر.

Page 134: kefay new.indd

٢٦٦٢٦٧

حديث پنجم عثمان بن خالد گويد: على بن الحسين در آن بيمارى كه از دنيا رفت فرزندان خود محمد و حسن و عبداهللا و عمر و زيد و حسين را جمع كرد و به فرزندش محمد وصيت نمود و او را باقر لقب داد و امر ايشان را به او سپرد. و قسمتى از موعظه اش در وصيت به او چنين بود: پسرم! عقل پيش قراول روح است، و علم پيش قراول عقل است، و عقل مفسر علم است. بدان

كه علم پايدارتر است و زبان بسيار اشتباه مي كند. پسرم! بدان كه صالح دنيا با همه ابعادش در دو كلمه جمع شده است. اصالح اوضاع زندگى پيمانه پرى است كه دو سوم آن زيركى و يك سوم آن چشم پوشى كردن است، زيرا انسان از

چيزى كه شناخته و فهميده است غفلت نمي ورزد. بدان كه گذشت ساعات، عمر تو را مى برد و تو هرگز نعمتى را به دست نمى آورى مگر اينكه نعمت ديگرى را از دست بدهى. از آرزوى دراز بپرهيز، چه بسيار آرزومندى كه به آرزويش نرسد و جمع كننده ى ثروتى كه آن را نخورد و منع كننده ى چيزى كه به زودى آن را ترك خواهد كرد؛ و چه بسا آن را از راه باطل جمع كرده و مانع حق ديگرى شده باشد، (كه در اين صورت) آن را از راه حرام به دست آورده و (براى ديگران) به ارث گذارده است. گناه آن را بر دوش كشيده و وزر و وبالش را بر عهده گرفته است كه اين همان زيان آشكار است.

حديث ششم مالك بن اعين جهنى گويد: على بن الحسين(ع) به پسرش محمد بن على(ع) وصيت كرد و فرمود: پسرم! تو را جانشين بعد از خودم قرار دادم، كسى ميان من و تو مدعى جانشينى نشود مگر اينكه خداوند در روز قيامت گردنبندى از آتش بر گردن او بياويزد. پس براى اين

(نعمت)، خدا را ستايش كن و شكر او را به جاى آور. پسرم! شاكر كسى باش كه بر تو إنعام كرده و بر كسى كه شاكر تو باشد إنعام كن، زيرا نعمتى كه شكر آن به جاى آورده شود زائل نمى شود و نعمتى كه كفران شود باقى نمى ماند، و سعادتى كه به خاطر شكر نعمت، نصيب شاكر آن مى شود، بيش از سعادتى است كه به واسطه ى خود آن نعمت نصيب او شده است؛ و سپس امام(ع) اين آيه را تالوت كرد: «اگر شكرگزارى كنيد،

(نعمت) شما را خواهم افزود و اگر كفران (نعمت) نماييد، عذاب من سخت خواهد بود».

امس ا5ديث ا�5

�Òعبد ا � "y Ó��ع � ث�� ، قال: حد� Ó � e¼ا سن العي� � ا5 "y �Òعبيد ا � "y د م� R � "y د أ �Òبو عبد ا

ثنا أ حد�

�� �� � "y هارون � ث�� Ó ١، قال: حد� �ûم يد ا5" � �: � "y د � أ "y د م� R

eبو ب�� أ ث�� ، قال: حد� Ó �Úمالك الواس � "y

� "»� أ "y ��ع � "y � �iس � ا5 "y Ó��بيه، قال: مرض ع

� خالد، عن أ "y مان eعى � "y مان eعى � ث�� �Ó ٢، قال: حد� اط�" ا5

، � �iس يدا و ا5 ر و ز q و �Òسن و عبد ا دا و ا5 م� R :و/دهمع أ "

فيه، ×� � ذي تو�� طالب: مرضه ال�

ن قال: #� ته أ � وصي� ما وعظه �� مر� إليه، و ¬ن فى�

اه الباقر و جعل أ � ع�� و كن� "y د م� R ابنه rإ Ðو

و أ

سان ب¡b و اللن� العg أ

، و اعg أ gان الع " b: رائد العقل، و العقل gوح، و الع Óإن� العقل رائد الر ، �� ب��

هذرا. e[كأ

عايش مل ء مكيال، ثلثاه فطنة و ن ا�، إص[ح شأ � �iت � � ها �� ذاف]� نيا �" Óن� ص[ح الد

، أ �� و اعg #� ب��

. Y ء قد عرفه ففطن � e¼ نسان / يتغافل٣ عن Z/ن� ا

ثلثه تغافل، /. êويل، ف مل الط�

ك و ا/. خرى، فإ#��ك / تنال نعمة إ/� بفراق أ ن�

رك، و أ q اعات تذهب ن� الس�

و اعg أ

عه و من حق طل " من #" كه، و لع�� b[ه، و مانع ما سوف ي m . م[ / يبلغه، و جامع مال / #�

ل أ من مؤم

٤. � �iب �ان ا� ء بوزره، ذلك هو ا�5 ه و #" ثه، احتمل إ! صابه حراما و ور�منعه، أ

ا5ديث السادس

� ث�� صيصةـ قال: حد� � ـ #" � �Ðالقا Óسدي ا/.

eبو ب�ثنا أ لب، قال حد� ط� � ا� "y �Òعبد ا � "y د م� R ثنا حد�

� "y ل فض� بيه ا�، عن أ Ó� "� ل الض� فض� � ا� "y د م� R � ث�� ، قال: حد� Ó � �Ó الكو�� "� ران الض� q � "y بو عكرمة

خا�r أ

�Òع�� صلوات ا � "y د م� R 8ابنه � �iس � ا5 "y Ó��ع Ðو، قال: أ �

ه�� � ا5" �iع� أ "y د، عن مالك م� R

يوم �Òده ا حد إ/� قل�� و بينك أ ما بي�� � فى� � من بعدي، / يد� bجعلتك خليف� �

، إ«� �� ما فقال: #� ب�� �wعل ع� ذلك و اشكره. �Òد ا ر، فا القيامة طوقا من #�

د بن أحمد بن يزيد بن عبد اهللا بن يزيد الجمحي المدني ) راجع تاريخ اإلسالم، الذهبي 1) و الظاهر أنه: ( أبو يونس محم،ج 20،ص:153.

حمن بن حاطب بن أبي بلتعة الحاطبي ) راجع: األمالي 2) فى جميع النسخ: ( الخاطبي ) و هو: (هارون بن يحيى بن عبد الر(للطوسي)، ص: 127 و تاريخ دمشق، ابن عساكر ،ج 42،ص:370

3) فى البحار: ( ال يتغافل إال )4) بحار األنوار، ج 46، ص: 230، ح7 عن كفاية األثر.

Page 135: kefay new.indd

٢٦٨٢٦٩

حديث هفتم زهرى گويد: بر على بن الحسين(ع) وارد شدم در همان بيمارى كه از دنيا رفت، در اين

هنگام سفره اى نزد حضرت آوردند كه در آن نان و كاسنى بود. حضرت به من فرمود: بخور! عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! غذا خورده ام.

فرمود: اين كاسنى است. عرض كردم: كاسنى چه فضيلتى دارد؟ فرمود: هيچ برگى از كاسنى نيست مگر اينكه بر آن قطره اى از آب بهشت وجود دارد كه

در آن شفاى هر دردى است.سپس طعام را برداشتند و روغن آوردند. حضرت فرمود: از اين روغن بمال. عرض كردم:

روغن ماليده ام. فرمود: اين بنفشه است؟ عرض كردم: فضيلت روغن بنفشه بر ساير روغن ها چيست؟

فرمود: مانند فضيلت اسالم بر ساير اديان.سپس فرزندش محمد(ع) بر او وارد شد. حضرت مدتى طوالنى با او آهسته سخن گفت و

شنيدم كه در ميان سخنانش مى فرمود: بر تو باد به حسن خلق!من عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! اگر براى شما حادثه اى پيش آيد كه چاره اى از آن

نيست ـ و در دلم افتاد كه از مرگ خود خبر مى دهد ـ بعد از شما نزد چه كسى برويم؟ فرمود: اى ابا عبداهللا! نزد اين فرزندم ـ و به فرزندش محمد اشاره نمود ـ او وصى و وارث

من و خزانه ى علم من و معدن علم و باقر العلم است. عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! معناى باقر العلم چيست؟

فرمود: به زودى شيعيان خالص من، نزد او رفت و آمد كنند و او علم را براي ايشان بشكافد.زهرى گويد: سپس فرزندش محمد را براى كارى به بازار فرستاد. زمانى كه بازگشت،

عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! چرا به بزرگترين فرزندتان وصيت نكرديد؟ فرمود: اى ابا عبداهللا! امامت به كوچكى و بزرگى نيست، رسول خدا(ص) اين گونه به ما

سفارش فرموده و در لوح و صحيفه نيز اين گونه نوشته يافته ايم.

ا إذا ì ول نعمة إذا شكرت و / بقاء � b: / ه نعم ع� من شكرك، فإن�نعم عليك و أ

ن أ ، اشكر � �� #� ب��

: 8 � �iس � ا5 "y Ó��كر، و ت[ ع Óا الش "h وجب عليه � b� عمة ال� لن سعد منه #"كر بشكره أ ا كفرت، و الش�

� لشديد)١ . ٢ إن� عذا«" btكفر � .iو ل ê يدن� ز./ btشكر � .iل)

ا5ديث السابع

� معمر، "y ��ع � "y د م� R ثنا ، قال: حد� Óوفري � � ال]" �iس � ا5 "y د م� R ثنا ، قال: حد� � ع�� "y � �iس ثنا ا5 حد�ن ثنا عبد الر� ، قال: حد� Óجري يف ا5 � طر "y ��ع � "y د م� R � ث�� � معبد، قال: حد� "y �Òعبد ا � ث�� قال: حد� 8 � �iس � ا5 "y ��قال: دخلت ع� ع ، هري Óيد، عن معمر، عن الز � "y �ران، عن عا " �� � "»

� أ "y

� "yت #� ا mه. فقلت: قد أ m : �r ء، فقال ند#" � و ا8 "[ م إليه طبق فيه ا�5 فيه، إذ قد �

ذي تو�� رض ال� � ا� �� . �Òرسول ا

ا قطرة من ماء �wء إ/� و عل ند#" ء؟ قال: ما من ورقة من ا8 ند#" ء. قلت: و ما فضل ا8 ند#" ه ا8 قال: إن� داء.

ة، فيه شفاء من > ن� ا5"هنت. . قلت: قد اد� �Òعبد ا "#

هن #� أ هن، فقال: اد� Óلد "# � b»

عام و أ � رفع الط� et :قال

س[م ع� سا:. Z/دهان؟ قال: كفضل ا ا/. ه هو البنفسج. قلت: و ما فضل البنفسج ع� سا:. قال: إن�

ن. د#�ا/.

لق. سن ا�5 ما يقول: عليك �" ، فسمعته يقول فى� ل� ثه طوي[ #" د� د ابنه، ×� م� R دخل عليه � et rنفسه ـ فإ Õه قد ن ن�

� نف�Å أ ما / بد� لنا منه ـ و وقع �� �Òمر ا

، إن ¬ن من أ �Òرسول ا � "yفقلت: #� ا

تلف بعدك؟ � من ��� و معدن ðو عيبة ع � e»و وار � ه وص�� د ابنه ـ إن� م� R rشار إ

� هذا ـ و أ ، إr اب�� �Òعبد ا "#

قال: #� أ

. gقر الع العg و #"؟ gقر الع ، ما مع�� #" �Òرسول ا � "yقلت: #� ا

م بقرا. �wعل gو يبقر الع ، � bص شيع� تلف إليه خ[� � قال: سوف ��، ه[� �Òرسول ا � "yد، قلت: #� ا م� R ا جاء � ف وق، Óالس rإ Y حاجة � دا ابنه �� م� R رسل

� أ et :قال

1) سورة إبراهيم، اآلية: 7 .2) بحار األنوار، ج 46، ص: 231، ح8 عن كفاية األثر.

Page 136: kefay new.indd

٢٧٠٢٧١

و/دك؟ أ ك]"

وصيت أ

أ

9، و هكذا �Òإلينا رسول ا د ä هكذا ، غر و الك]" لص مامة #" Z/ليست ا ، �Òعبد ا "#فقال: #� أ

حيفة. وح و الص� � الل� �� ه مكتو#" وجد#�وصياء من بعده؟

ن يكون ا/.ê أ Óنبي êد إلي ä êف ، �Òرسول ا � "yقلت: #� ا

م. bhا �­م و أ .h سا�ï آ#"

م و أ bwمام Z سا�ï مكتوبة #"

أ eع� � وح اث�� حيفة و الل� � الص� قال: وجد#� ��

١. Óهدي م ا� �wوصياء، ف� سبعة من ا/. د اب�� م� R رج من صلب � � قال: �� et

1) بحار األنوار، ج 46، ص: 232، ح9 عن كفاية األثر.

عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! پيامبرتان شما را به چند نفر سفارش فرموده كه اوصياى بعد از او خواهند بود؟

فرمود: در صحيفه و لوح دوازده نام يافتيم كه امامتشان و نام هاى پدران و مادرانشان نوشته شده است. سپس فرمود: از صلب فرزندم محمد(ع) هفت نفر از اوصياء بيرون مى آيند كه

مهدى(ع) در ميان آن هاست.

Page 137: kefay new.indd

٢٧٢٢٧٣

8ما يوافق � ع�� "y د م� R ب ما جاء عن الباقر "#د8 م� R � "y ه ع� ابنه جعفر Óخبار و نص

هذه ا/.آنچه از امام محمد باقر7 در موافقت اين اخبار روايت شده و بر امامت فرزندش جعفر صادق7

تصريح نموده است.

ول ا5د يث ا/.

� ث�� ، قال: حد� Óحوي �Ó الن� "ûزهر البوشن� ا/. "»

� أ "y يد � مز "y د م� R ثنا ، قال: حد� � زكر#�� "y عا�� #� ا� خ]"

أ

� جعفر "»، عن أ Ó� ه�� � غالب ا5" ث�� � فضيل، قال: حد� "y د م� R � ث�� ، قال: حد� د القص]� ":

� ا/. "y مالك � "y د م� R ، eع� � ائيل و ¬نوا اث�� fإ � 9كعدد نقباء ب�� �Òة بعد رسول ا � .§

� ع�� الباقر8قال: إن� ا/. "y د م� R � ي «" f

ا أ �� :9 �Òبيه قال: قال رسول ا

� عن أ "»

� أ ث�� ، و لقد حد� الك من عادا� ìمن وا/� و ا � الفا:.

ته دته بع�� و ن� ي� أ �Òد رسول ا م� R �Òإ/� ا Yماء نظرت فإذا ع� ساق العرش مكتوب: / إ إr الس�

سن و دا، و جعفرا و مو¼ و ا5 م� R دا و م� R مواضع: عليا و عليا و عليا، و � �� يت مكتو#"، و رأ بع��

. eم فإذا � اثنا ع� bhة، فعدد ج� � ١ و ا5 �iس ا5ة � .§

نوار ا/.ك و سبطيك، و هذه أ د، هذا نور وصي م� R �# :؟ قال را�

� أ �yذ ، من هؤ/ء ال� فقلت: #� رب

عاقب.٢ م أ "h ثيب و

م أ "h ،م bw ي� من ذر

ا5ديث الثا«�

ثنا ، قال: حد� Ó� س�� � جعفر ا5 "y د م� R � "y ثنا جعفر ;، قال: حد� Ó� يبا«� الش� �Òعبد ا � "y د م� R �# خ]"أ

د م� R جعفر � "»� تغلب، عن أ "y ن "#

، عن أ � صا� "y ل فض� ثنا ا� ، قال: حد� Óيداوي نعم الص� � عبد ا� "y د

أ

ة بعده � .§ن� ا/.

9 أ �Òده إلينا رسول ا ä د þل �Òة، قال: و ا � .§

لته عن ا/.� ع�� الباقر8قال: سأ "y

دا و جعفرا و موسى و الحسن و الحسن و الحسين ) دا محم 1) فى البحار: ( و رأيت في مواضع عليا عليا عليا و محم2) بحار األنوار، ج 36، ص: 390، ح1 عن كفاية األثر.

حديث اول غالب جهنى از امام باقر(ع) روايت كرده كه فرمود: امامان بعد از رسول خدا(ص) به عدد نقيبان بنى اسرائيل هستند كه دوازده نفر بودند. رستگار كسى است كه ايشان را دوست بدارد و هالك شونده كسى است كه با ايشان دشمنى ورزد؛ و پدرم از پدرش براى من حديث كرد كه رسول خدا(ص) فرمود: زمانى كه مرا به آسمان بردند، نظر كردم و ديدم بر ساق عرش نوشته است: ال اله اال اهللا، محمد رسول اهللا، او را به وسيله ى على تقويت كرده و به وسيله ى او ياريش نمودم، و ديدم در جاهايى نوشته است: على، على، على و محمد، محمد و جعفر و موسى و

حسن و حسين و حجت، پس آن ها را شمردم و ديدم دوازده نفر هستند.عرض كردم: پروردگارا! اينها كه مى بينم چه كسانى هستند؟

فرمود: اى محمد! اين نور وصى و دو سبط (نوه) تو است، و اينها انوار امامان از نسل آن ها است. به سبب ايشان ثواب دهم و به سبب ايشان عقاب كنم.

حديث دوم ابان بن تغلب از امام باقر(ع) روايت كرده كه از ايشان درباره ى امامان پرسيدم؟

فرمود: به خدا سوگند، وصيتى كه رسول خدا(ص) به ما فرموده اين است كه امامان بعد از او دوازده نفر هستند كه نه نفرشان از صلب حسين(ع) مى باشند، و آن مهدى(ع) كه در آخرالزمان دين را بر پا دارد از ما است. هر كه ما را دوست بدارد، از قبر خويش با ما محشور شود؛ و هر

Page 138: kefay new.indd

٢٧٤٢٧٥

من eنا ح� حب�مان، من أ � آخر الز� �� � �y الد ذي يق�� هديÓ ال� ا ا� ، و من� � �iس ، تسعة من صلب ا5 eاثنا ع�

ى ) ١. ٢ b[ار، (و قد خاب من اف من حفرته إr الن� eا ح� و رد� واحدا من�#� أ و رد�

بغضنا أ

حفرته معنا، و من أ

ا5ديث الثالث

بو ن� � أ ث�� ، قال: حد� Óسن العلوي � ا5 "y جعفر � "y د م� R � "y جعفر �Òبو عبد ا

ثنا أ و عنه، قال: حد�

� "»، عن أ � ع¡� يد ا5" � �: � "y ، عن جا:" Ó � ع¡� ر ا5" eÈ � "y رو q ثنا ، قال: حد� Óيداوي نعم الص� � عبد ا� "y د

أ

تبارك و �Ò9 إن� قوما يقولون: إن� ا �Òرسول ا � "yا �# : Y ع�� الباقر8قال: قلت � "y د م� R جعفر. � �iس سن و ا5 � عقب ا5 مامة �� Z/جعل ا rتعا

ل جعلها � عقبه )٣، £� قية �� ة #" تعاr ذكره يقول: (و جعلها � �Òيسمعوا ا Ö و ، أ �Òقال: كذبوا و ا

. � �iس � عقب ا5 إ/� ��� قال رسول �yذ ة ال� � .§

مامة، و � ا/. Z/ "# 9 �Òم رسول ا �wنص� عل � �yذ ة � ال� � .§، إن� ا/. � قال: #� جا:" et

م: �wم ، ا� eور اثنا ع� Óلن م مكتوبة ع� ساق العرش #" �wسامماء وجدت أ � إr الس� ي «" f

ا أ �� :9 �Òا

ة � .§ذه ا/. �£ ، .tة القا ج� سن و ا5 د و عÙ�� و ا5 م� R و Ù��د و جعفر و مو¼ و ع م� R و Ù��و سبطاه و ع Ù��ع

تعاr مع إبليس و جنوده. �Òه ا eإ/� ح� �# حد غ]�عيه أ ما يد� �Òهارة، و ا فوة و الط� هل بيت الص�

من أ

ق� ع� كوا ا5 b: لو �Òما و اا، أ �wع حق� نب b: Ö ا � �hة، فإ م�

حق� هذه ا/. �Òا س7 و قال: / ر � تنف� et تعاr اثنان. �Òا � ا اختلف �� ه� �

أ

7 يقول: نشأ

� أ et

زمان منوا بوائق حادث ا/.

أ م �wب ـ م لنـ "wــ ô ــود �wإن� ال

ان٤ �[ لن فاق #" � ا/  مون �� �: د م� R ب آل ؤمنون �" و ا�؟ قال: نعم. êمر ل

ليس هذا ا/.دي، أ قلت: #� سي

اده هو "à حق� �Òا � تعاr: (و جاهدوا �� �Ò؟ و قد قال ا ö ê و دعوا عن حق btقعد gف قلت:

1) سورة طه، اآلية: 61 .2) بحار األنوار، ج 36، ص: 358، ح227 عن كفاية األثر.

3) سورة الزخرف، اآلية: 28 .4) و فى تفسير البرهان، ج 4، ص: 855 تكون بين البيتين:

و ذوو الصليب بحب عيسى أصبحوا يمشون زهوا في قرى نجران

كه از ما كينه بدارد يا ما را رد كند و يا حتى يكى از ما را رد كند، از قبر خويش به سوى آتش محشور گردد، و هر كه دروغ بندد به مطلوب خويش نرسد و محروم شود.

حديث سوم جابر بن يزيد جعفى از امام باقر(ع) روايت كرده كه به ايشان عرض كردم: اى فرزند رسول خدا(ص)! عده اى مى گويند: خداوند تبارك و تعالى امامت را در نسل حسن و حسين(ع) قرار

داده است.فرمود: به خدا سوگند دروغ مى گويند، آيا نشنيده اند كه خداى تعالى مى فرمايد: «و آن (امامت) را كلمه ى باقيه در نسل او قرار داد»، پس آيا آن را جز در نسل حسين(ع) قرار داده

است؟ سپس فرمود: اى جابر! براستى امامان همان كسانى هستند كه رسول خدا(ص) بر امامتشان تصريح فرمود، و ايشان همان امامانى هستند كه رسول خدا(ص) فرمود: زمانى كه به آسمان برده شدم، نام هاى ايشان را بر ساق عرش با نور نوشته يافتم كه دوازده نام بود، و على و دو سبط او و على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن و حجت قائم(ع) از آن ها بودند، اينها امامان از اهل بيت برگزيده و طاهر هستند. به خدا سوگند، كسى جز ما ادعاى

امامت نكند مگر اينكه خداى تعالى او را با ابليس و لشكرش محشور فرمايد.حق ايشان كه نكند رعايت را امت اين حق خداوند فرمود: و كشيد آهى امام سپس پيامبرشان را رعايت نكردند. به خدا سوگند، اگر حق را به اهلش واگذارده بودند، حتى دو نفر

درباره ى خداى تعالى اختالف نمى كردند. سپس اشعارى سرود: (كه ترجمه اش چنين است):

يهوديان بخاطر دوست داشتن پيامبرشان، از شر حوادث روزگار ايمن شدند.ولى مؤمنين بخاطر محبت آل محمد، در آفاق به آتش كشيده مى شوند.

عرض كردم: اى آقاى من! آيا اين امر (خالفت) از آن شما نيست؟ فرمود: آرى.عرض كردم: پس چرا براى گرفتن حق و مدعاى خويش قيام نكرديد، در حالى كه خداوند

فرموده: «و در راه خدا چنانكه حق جهاد اوست جهاد كنيد، او شما را برگزيد»؟نيافت. ياورى چون نكرد؟ قيام خود حق گرفتن براى المؤمنين(ع) امير چرا فرمود: آيا نشنيده اى كه خداى تعالى در داستان لوط(ع) مى فرمايد: «او گفت: كاش در برابر شما

Page 139: kefay new.indd

٢٧٦٢٧٧

.١ ( ö اجتبا � تعاr يقول �� �Òتسمع ا Ö و

!ا، أ د #� " �� Ö ه، حيث 7 قعد عن حق � �iؤمن ا� م]�

ل أ ا #" �Î :قال

� �»ه أ ب� � ح?ية عن نوح : (فدعا ر و آوي إr ركن شديد) ٢، و يقول ��

ة أ ن� �r بê قو�

ة لوط: (قال لو أ قص�

� �iفافرق بيننا و ب � ��ملك إ/� نف�Å و أ

� / أ

ة مو¼: (قال رب إ«� � قص� ) ٣، و يقول �� مغلوب فانت�عذر.

Ó أ �Ðهكذا فالو Ó� "� � ) ٤، فإذا ¬ن الن� �iالقوم الفاسق

٥. � b». مام مثل الكعبة، إذ يؤ«b و / #� Z/مثل ا ، #� جا:"

ا5ديث الرابع

د � أ "y �Òثنا عبيد ا بو القاß العلويÓ ٦، قال: حد�

د أ م� R � "y ثنا جعفر ل، قال: حد� فض� بو ا�

ثنا أ حد�

يت، � ال� "y يد، عن الورد � �: � "y ر q ة، عن � عطي� "y سن ، عن ا5 �[ q � "»� أ "y د م� R � ث�� يک، قال: حد� �h � "y

� ع�� الباقر8فقلت: "y د م� R جعفر � "»دي أ ، قال: دخلت ع� سي ل bwس � ا� "»

� أ "y يت بيه ال�

عن أ

م البيض. ��#ا أ � �hإنشادها؟ فقال: إ � �� �r ذن

فتأ

، أ b#بيا

� قد قلت فيê أ

، إ«� �Òرسول ا � "yا �#قول:

ت أ

نشأ

ة. قال: هات، فأ و فيê خاص� قلت: £�

لوان ف و أ هر ذو ! و الد� � بــ?«�

هر و أ � الد� ك�� �Ä

أ

كفان يعا رهن أ صاروا " ف قد غودروا لط� لتسعة #"

: �rقو rا بلغت إ � باء، ف ية تب�ë من وراء ا�5 عت جار È و ، �Òبو عبد افب7ë و بë أ

فرسان بنو عقيل خ]� ــم "h ة / يتجارى و ست� � زا«� ـ حـ

ـج أ ر� هي� ـ ذكـ و/� ـ مـ ــ]� � عÓ�� ا�5 et

رج من عينيه ماء و لو مثل جناح البعوضة، � و ذكر#� عنده ×�� قال7 ما من رجل ذكر#� أ et ،ëفب

1) سورة الحج، اآلية: 78 .2) سورة هود، اآلية: 80 .3) سورة القمر، اآلية: 10 .

4) سورة المائدة، اآلية: 25 .5) بحار األنوار، ج 36، ص: 357، ح226 عن كفاية األثر.

د بن القاسم العلوي ) و هو تصحيف، و الصحيح ما أثبتناه كما فى الباب 5، ح3 و هو: (أبو القاسم 6) فى نسخ الكتاب ( جعفر بن محمد بن إبراهيم بن عبيد اهللا بن موسى بن جعفر ع) راجع: كامل الزيارات، ص: 158، األمالي (للطوسي)، ص: 577 و جعفر بن محم

597 و 641 .

نيرويى داشتم يا به تكيه گاهى استوار پناه مى بردم»؛ و در حكايتى از نوح(ع) مى فرمايد: «او پروردگارش را خواند كه من مغلوب شدم پس تو انتقام گير»؛ و در داستان موسى(ع) مى فرمايد: او گفت: پروردگارا من جز خودم و برادرم را مالك نيستم، پس ميان ما و گروه فاسقان »

جدايى انداز». پس زمانى كه نبى چنين باشد، وصى معذورتر است. اى جابر! مثل امام مثل كعبه است كه به سوى او روند، و او به سوى كسى نرود.

حديث چهارم كميت شاعر گويد: به حضور سرورم امام باقر(ع) شرفياب شدم و عرض كردم: اى فرزند

رسول خدا! درباره ى شما ابياتى سروده ام، آيا اجازه مى فرماييد آن ها را بخوانم؟حضرت فرمود: اكنون ايام البيض (سيزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماههاى قمرى) است.

عرض كردم: اين اشعار فقط درباره ى شما است.فرمود: بخوان، پس اين گونه شروع كردم:

روزگار مرا خندانيد و گريانيد، و روزگار داراى حوادث و رنگ هاي گوناگونى است.براى نه نفرى كه در كربال تنها رها شده اند، و همگى در كفن هاى خود آرميده اند.

پس امام باقر(ع) گريان شد و امام صادق(ع) نيز گريست، و شنيدم كه بانوى جوانى هم در پشت پرده گريه مى كند. پس آنگاه كه به اين سخن رسيدم:

و شش نفرى كه كسى با آن ها برابرى نكند، فرزندان عقيل بهترين سواران بودند.سپس على كه موالى آن هاست، ياد آن ها حزن و اندوه مرا برانگيخت.

حضرت گريست و فرمود: هيچ كس نيست كه ما را ياد كند و يا نزد او از ما ياد شود و از چشمانش اشكى بيرون آيد، هر چند به اندازه ى بال پشه باشد، مگر اين كه خداوند براى او

خانه اى در بهشت بنا كند، و آن اشك را حجاب ميان او و آتش قرار دهد.پس آنگاه كه به اين سخن رسيدم:

كيست كه بخاطر آنچه به شما رسيده شاد باشد يا امروز شما را شماتت كند؟ شما پس از آن كه عزيز بوديد خوار شديد، من نيز ظلمى را كه به من روى آورد دفع نمى كنم.

حضرت دستم را گرفت و فرمود: خدايا، گناهان گذشته و آينده كميت را بيامرز.

Page 140: kefay new.indd

٢٧٨٢٧٩

ار. � الن� �iبينه و ب ا#" مع »" ة، و جعل ذلك الد� ن� � ا5" Y بيتا �� �Òإ/� ب�� ا : �rقو rا بلغت إ � ف

و شامتا يوما من ا/ ن أ ê ا مس� ورا §" من ¬ن م�

� � يغشا«� �iح دفع ض®�أ ــا �Î د عــز ـ بعـ bفقد ذللــ�

ر. خ�. b# م من ذنبه و ما يت ما تقد� هم� اغفر لل� خذ بيدي و قال: الل�

أ

: �rقو rا بلغت إ � ف � ا«� ـ ê الثــ Óـدي يقوم ­ bم� êفي Óق م�b يقوم ا5

ن� ./ ، � �iس اسع من ولد ا5 نا هو الت� ، إن� قا§. ل bwس #" ا�

� قال: #� أ et ،يعا f �Òيعا إن شاء ا f :قال

. .tهو القا eع� � ا«� ، الث� e9 اثنا ع� �Òة بعد رسول ا � .§ا/.

؟ eن هؤ/ء ا/ثنا ع� �Î ،دي قلت: #� سي � et ، �#

، و أ � �iس � ا5 "y Ó��ع � �iس ، و بعد ا5 � �iس سن و ا5 � طالب، و بعده ا5 "»

� أ "y Ó��م ع ì و�

قال: أ

بعدي هذا ـ و وضع يده ع� كتف جعفر ـ .ن بعد هذا؟ �Î :قلت

، و بعد ع�� ابنه Ù��د ابنه ع م� R د، و بعد م� R و بعد ع�� ابنه ، Ù��قال: ابنه مو¼، و بعد مو¼ ابنه ع� صدور شيعتنا. نيا قسطا و عد/ ١، و يش¡� Óالد

رج فيم[. � ذي �� ال� .tبو القاسن، و هو أ ا5

؟ �Òرسول ا � "yرج #� ا � �� b� �Î :قلتتيê إ/� بغتة)٢. ٣

. b# /) اعة ثل الس� Ü �ا مث � 9 عن ذلك، فقال: إ§� �Òقال: لقد سئل رسول ا

امس ا5ديث ا�5

� "»� أ "y هوذة � "y د

� أ ث�� ، قال: حد� Ó � � الكو�� �iس � ا5 "y د م� R ثنا سن، قال: حد� � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

اوند ـ �wـ ب Óري اونديÓ ا/. � �wال

eب� � "»� أ "y اق ñإ � "y اه�� ثنا إ:" ، قال: حد� Ó��مان الباه بو سلى�

هراسة أ

، قال: دخلت ع� مو/ي ßالقا � "y ار عبد الغف� �tمر � "»، عن أ Óنصاري

اد ا/. � � "y �Òعبد ا � ث�� قال: حد�

1) فى البحار زيادة: ( كما ملئت ظلما و جورا )2) سورة األعراف، اآلية: 187 .

3) بحار األنوار، ج 36، ص: 390، ح2 عن كفاية األثر.

پس آنگاه كه به اين سخن رسيدم:كى حق در ميان شما بر پا مى شود؟ كى مهدى دوم شما قيام مى كند؟

فرمود: به زودى ان شاءاهللا، به زودى. سپس فرمود: اى ابا مستهل! قائم ما نهمين نفر از فرزندان حسين(ع) است. زيرا امامان بعد از رسول خدا(ص) دوازده نفر هستند كه دوازدهمى

همان قائم است.عرض كردم: اى آقاى من! اين دوازده نفر چه كسانى هستند؟

فرمود: اولين آن ها على بن ابى طالب(ع) و بعد از او حسن(ع) و حسين(ع)، و بعد از او على بن الحسين(ع)، و من، و بعد از من اين شخص ـ و دستش را بر شانه جعفر(ع) نهاد ـ .

عرض كردم: بعد از اين كيست؟ فرزندش على از بعد و على(ع)، فرزندش موسى از بعد و موسى(ع)، فرزندش فرمود: محمد(ع)، و بعد از محمد فرزندش على(ع)، و بعد از على فرزندش حسن(ع) و او پدر همان

قائمى است كه خروج كرده و دنيا را از عدل و داد پر كند و دل شيعيان ما را شفا بخشد. عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! او چه زمانى خروج مى كند؟

فرمود: از رسول خدا(ص) در اين باره سؤال شد. حضرت فرمود: همانا مثال او مانند قيامت است كه در حال غفلت مردم واقع شود.

حديث پنجم عبد الغفار بن قاسم گويد: بر موالي خود امام باقر(ع) وارد شدم و نزد ايشان جمعى از

اصحابش بودند كه صحبت از اسالم به ميان آمد.من عرض كردم: آقاى من! كدام اسالم با فضيلت تر است؟ فرمود: اسالم كسى كه مؤمنان از

دست و زبان او سالم بمانند. عرض كردم: كدام اخالق با فضيلت تر است؟ فرمود: صبر و بخشندگى.

عرض كردم: كدام يك از مؤمنين ايمانش كامل تر است؟ فرمود: آنكه اخالقش نيكوتر است.

Page 141: kefay new.indd

٢٨٠٢٨١

فضل؟ قال: من س[م أ Z/ا Óي

دي، فأ س[م فقلت: #� سي Z/رى ذكر ا "

ابه، ×� Äس من أ �#

الباقر7 و عنده أ

ؤمنون من لسانه و يده. سg ا�ماحة. و الس� "[ فضل؟ قال: الص�

خ[ق أ

يÓ ا/.قلت: فأ

م خلقا. �wحس؟ قال: أ ا#� ل إ§� Ü

� أ �iؤمن يÓ ا�

قلت: فأ

يق دمه. هرفضل؟ قال: من عقر جواده و أ

هاد أ يÓ ا5"

قلت: فأ

فضل؟ قال: طول القنوت.[ة أ يÓ الص�

قلت: فأ

عز� و جل� عليك. �Òم ا جر ما حر� bh نفضل؟ قال: أ

دقة أ يÓ الص�

قلت: فأ

رى لك ذلك.لطان؟ قال: / أ Óخول ع� الس Óالد � ا تقول �� �Î ،دي قلت: #� سي

� الوليد. "y اه�� دخل ع� إ:"ام فأ ا سافرت الش� � ر§"�

قلت: إ«�وت و نيا و نسيان ا� Óة الد ب� R :شياء

لطان يدعو إr ث[ثة أ Óار، إن� دخولك ع� الس قال: #� عبد الغف�

. �Ò ا�ا ق ضا §" b الر ق��� ذلك؟ ى �� b: ا �Î ،نفعة ر ا� "ô ن? ر إr ذلك ا� "

�b�� ذو عيb� و أ

، فإ«� �Òرسول ا � "yقلت: #� اك b: و b�نيا فضي Óك الد b[نوب، ف Óك الذ b[نيا، بل آمرك ب Óك الد b[لست آمرك ب �

، إ«� �Òقال: #� عبد ا. b�كتساب الفضي حوج منك إr ا

يضة أ نت إr إقامة الفر

يضة، و أ نوب فر Óالذ

، öحيح إ/� عند د العg الص� " ا �� �Î ، �Òرسول ا � "yا �# � ï

نت و أ

� أ "»

.لت يده و رج� و قلت: #" قال: فقب�

ت bÎ� أ

، و إ«� � �iخائف � �yد � eم� � �iل ö مقت� راÓf به ، أ

رى فيê ما أ

� و دق� عظ�ü و / أ ت س�� � قد ك]"

و إ«�و غدا.

رج اليوم أ � قول: ��

� أ �iمنذ ح ê ع� قا§.

� "»� أ ث�� وره، و لقد حد� �µ وان

ابع من ولدي، و ليس هو أ نا7 هو الس� ار، إن� قا§. قال: #� عبد الغف�

ائيل، تسعة fإ � عدد نقباء ب�� eة بعدي اثنا ع� � .§9: إن� ا/. �Òئه، قال: قال رسول ا بيه عن آ#"

عن أ

ا. ا ١ ملئت جورا و ظ Ü /ها عدمان فيم[. � آخر الز� رج �� � هم، �� اسع قا§. ، و الت� � �iس من صلب ا5

، فإr من بعدك؟ �Òرسول ا � "yا �# � .y¬ قلت: فإن ¬ن هذا #� عبد لت عظ®�

، و لقد سأ � قوY و فع� ة، صادق �� � .§

بو ا/.و/دي و أ

د أ قال: إr جعفر، و هو سي

جابة. Z/هل اك /. ار، و إن� الغف�

1) فى البحار: ( بعد ما )

عرض كردم: كدام جهاد با فضيلت تر است؟ فرمود: جهاد كسى كه اسبش پى شود و خون خودش نيز ريخته شود.

عرض كردم: كدام نماز با فضيلت تر است؟ فرمود: آنكه قنوتش طوالنى باشد. عرض كردم: كدام صدقه با فضيلت تر است؟ فرمود: آنكه از آنچه خداوند عز و جل بر تو

حرام كرده دورى كنى.عرض كردم: آقاى من! درباره ى رفتن نزد سلطان چه مى فرمايى؟ فرمود: آن را براى تو

جايز نمى بينم. عرض كردم: من گاهى به شام سفر كرده و نزد ابراهيم بن وليد مى روم؟

فرمود: اى عبد الغفار! ورود تو بر سلطان، به سه چيز مى كشاند: محبت دنيا و فراموش كردن مرگ و كم رضايتى به آنچه خداوند قسمت كرده است.

عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! من مردى عيال وار هستم و براى تجارت به آنجا مى روم تا سودى به دست آورم. نظرتان در اين باره چيست؟

فرمود: اى بنده ى خدا! من تو را به ترك دنيا امر نمى كنم، بلكه تو را به ترك گناهان امر مى كنم، كه ترك دنيا فضيلت است، ولى ترك گناهان فريضه (واجب) است، و تو به اقامه ى

فريضه محتاج تر از كسب فضيلت هستى.راوى گويد: دست و پاى حضرت را بوسيدم و عرض كردم: پدر و مادرم به فدايت اى فرزند رسول خدا(ص) كه علم صحيح را جز نزد شما نمى يابيم، و همانا سن من باال رفته و استخوانم ضعيف شده، ولى چيزى كه به آن شاد شوم در ميان شما نمى بينم، شما را كشته يا آواره و فرارى و ترسان مى بينم و من مدت هاست كه منتظر قائم شما هستم و مى گويم: امروز

يا فردا خروج مى كند. امام فرمود: اى عبد الغفار! قائم ما هفتمين فرزند من است و اكنون زمان ظهور او نيست؛ و پدرم از پدران بزرگوارش براي من حديث كرده كه رسول خدا(ص) فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر به عدد نقيبان بنى اسرائيل هستند كه نه نفرشان از صلب حسين(ع) مى باشند و نهمين نفر قائم آن ها است، او در آخرالزمان خروج كرده و زمين را پر از عدل كند همان گونه

كه پر از ظلم و ستم شده باشد.عرض كردم: اى فرزند رسول خدا(ص)! اگر اين گونه باشد، بعد از شما نزد چه كسى برويم؟ فرمود: نزد جعفر(ع)، او آقاى فرزندان من و پدر امامان است، و در گفتار و كردارش صادق

Page 142: kefay new.indd

٢٨٢٢٨٣

يقول: نشأ

ؤال، و أ Óالس gإن� مفتاح الع /

� قال7: أ et

هل١ كوت ع� ا5" Óطول الس üام الع b§ ا � ؤال و إ§� Óطول الس üشفاء الع

ا5ديث السادس

لد، قال: �R � "y د م� R � "y Ó��ع � ث�� � مو¼، قال: حد� "y ثنا هارون سن، قال: حد� � ا5 "y Ó��ثنا ع حد� � "y eßها � "y Ó��ع � ث�� � فرات، قال: حد� "y سن � ا5 "y �� �� � ث�� يع، قال: حد� � ": � "y ��ع � "y سن � ا5 ث�� حد�� ع�� الباقر8إذ دخل جعفر ابنه، و "y د م� R جعفر � "»

، قال: كنت عند أ gمس � "y د م� R يد، عن ال]"

� ïنت و أ

� أ "»

.� قال: #" et ،ا ه إليه �� � خذه الباقر7 و ��

ا، فأ "h يده عصا يلعب � سه ذؤابة و ��

ع� رأ

/ تلهو و / تلعب.ذي وصفه لنا ادق ال� و الص� ì ه إن� �Òه، و ا د، هذا إمامك بعدي، فاقتد به و اقتبس من ع م� R �# : �r قال � et

. � ن�"عداءە ملعونون ع� لسان >

نيا و ا/ خرة، و أ Óالد � 9، و إن� شيعته منصورون �� �Òرسول ا

. بو جعفر و قال �r س�ه، فالتفت إ��r أ "Ãر� و فضحك جعفر7 و ا

حك؟ � الض� �y، من أ �Òرسول ا � "yا �# : Y قلت

حال، حك من الط ية، و الض� فس من الر زن من الكبد، و الن� د، العقل من القلب، و ا5 م� R �# :قالسه.٢

لت رأ فقمت و قب�

ا5ديث السابع

� �iس � ا5 "y جعفر � ث�� ، قال: حد� Ó� حار«" � القاß ا� "y د م� R ثنا ، قال: حد� Óازي سن الر� � ا5 "y Ó��ع �# خ]"أ

فع، قال: قال �# � "y ام �í � "»� أ ث�� ، قال: حد� Óي م]� ام ا5 �í � "y اب � عبد الوه� ث�� �Ó ٣، قال: حد� � ع�� ا(غا«� "y

شار إr ابنه مام ٤ بعدي ـ و أ Z/و ا ذا £� "h فاقتدوا � و«� b§ابه يوما: إذا افتقد Ä

بو جعفر الباقر8 /.أ

جعفر7 ـ .٥ 1) بحار األنوار، ج 36، ص: 358، ح228 عن كفاية األثر.

2) بحار األنوار، ج 47، ص: 15، ح12 عن كفاية األثر.ام) كما تقدم فى الباب 7، 3) و الظاهر أنه: ( أبو عبد الغني الحسن بن علي األزدي المعاني ) و هو الراوى عن: (عبد الوهاب بن هم

ح4 و راجع: األمالي (للطوسي)، ص: 577 و 614 .4) فى البحار زيادة: ( و الخليفة )

5) بحار األنوار، ج 47، ص: 15، ح13 عن كفاية األثر.

است. اى عبد الغفار! سؤال بزرگى كردى و شايستگى جواب را داشتى. سپس فرمود: بدانيد كه كليد علم، پرسش است، و شعرى خواند: (كه ترجمه اش چنين

است): شفاى كورى، سؤال زياد است و نهايت كورى، سكوت طوالنى بر جهل مى باشد.

حديث ششم محمد بن مسلم گويد: نزد امام باقر(ع) بودم كه فرزندش جعفر(ع) وارد شد در حالى كه قسمتى از موهايش بافته شده بود و در دستش چوبى بود كه با آن بازى مي كرد. امام باقر(ع) او را گرفت و در آغوش كشيد و فرمود: پدر و مادرم به فدايت كه به لهو و لعب نمى پردازى. سپس به من فرمود: اى محمد! اين امام تو بعد از من است، پس به او اقتدا كرده و از علم او استفاده كن. به خدا سوگند، او همان صادق است كه رسول خدا(ص) او را براى ما وصف نموده، و براستى شيعيانش در دنيا و آخرت يارى شوند و دشمنانش بر زبان همه ى پيامبران

لعنت شده اند. در اين هنگام امام صادق(ع) لبخندى زد و صورتش سرخ شد. پس امام باقر(ع) رو به من كرد و فرمود: از او سؤال كن.

عرض كردم: اى فرزند رسول خدا(ص)! خنده از كجا است؟فرمود: اى محمد! عقل از قلب است و اندوه از كبد و نفس از ريه و خنده از طحال است.

پس برخاستم و سر او را بوسيدم.

حديث هفتم همام بن نافع روايت كرده كه روزى امام باقر(ع) به اصحابش فرمود: زمانى كه مرا نيافتيد به

اين شخص اقتدا كنيد كه او امام بعد از من است، و به فرزندش جعفر(ع) اشاره كرد.

Page 143: kefay new.indd

٢٨٤٢٨٥

د8ما يوافق م� R � "y ب ما جاء عن جعفر "# ه ع� ابنه مو¼7 Óخبار و نص

هذه ا/.آنچه از امام جعفر صادق7 در موافقت اين

اخبار روايت شده و بر امامت فرزندش موسى بن جعفر8تصريح نموده است.

ول ا5د يث ا/.

ام، قال: �í � "y د م� R � ث�� � مو¼، قال: حد� "y د هارون م� R بوثنا أ � ١، قال: حد� �iس � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�

، عن � b� الر� � كث]� "y عن داود ، Óع�� العبدي � "y ر q � ث�� ، قال: حد� Óي م]� � جعفر ا5 "y �Òعبد ا � ث�� حد�

� دخلت ، إ«� �Òرسول ا � "yد8فقلت: #� ا م� R � "y ادق جعفر � ظبيان، قال: دخلت ع� الص� "y يونس

وا Óيدان، و احتج Y :م يقول ا ¬لوجوه، و بع�� "Ãو �Ò م يقول: إن� ابه ٢، فسمعت بع�� Äع� مالك و أ

ا �Î ،سنة � �iبناء ث[ثاب من أ م يقول: هو ¬لش� ت )٣ ، و بع�� ستك]"

تعاr: (بيدي� أ �Òلذلك بقول ا

هم� عفوك عفوك. كئا فاستوى جالسا و قال: الل� ؟ قال: و ¬ن مت� �Òرسول ا � "yهذا #� ا � عندك �� � �iلوق ح� جوارح كجوارح ا� �Ò ن�

ك، و من زc أ ef

ا ¬لوجوه فقد أ "Ãو �Ò ن�

� قال: #� يونس، من زc أ et

، فوجه � �iلوق ح� ون بصفة ا� "wش ا يصفه ا� �q �Òا rوا ذبيحته، تعا m . b# / ادته و eu ف[ تقبلوا ، �Ò و ¬فر #" �£

ن� ن زc أ �Î ، ه )٤ دö بن� ي�

: (و أ Yت) فاليد القدرة، كقو ستك]"

ولياؤه، و قوY : (خلقت بيدي� أ

نبياؤه و أ

أ �Òا

ء، فقد وصفه � e¼ و يشغل به

ء، أ �

e¼ لو منه � و �� ء، أ �

e¼ rء إ � e¼ ل من و� و ��

ء، أ �

e¼ �و ع ء، أ �

e¼ � �� �Òالو منه م?ن، و / � اس، / �� لن� ه #" لقياس، و / يشب� ء، / يقاس #" �

e¼ خالق > �Òو ا ، � �iلوق ح� بصفة ا�

د بن مندة ) و هو الراوى عن ( هارون بن موسى ). 1) و الظاهر هو: ( علي بن الحسن بن محم2) فى البحار زيادة: ( و عنده جماعة يتكلمون في اهللا )

3) سورة ص، اآلية: 75 .4) سورة األنفال، اآلية: 26 .

حديث اول يونس بن ظبيان گويد: بر امام صادق(ع) وارد شدم و عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! نزد مالك بن انس و اصحابش رفته بودم كه شنيدم بعضى از آن ها مى گويند: خداوند چهره اى دارد مانند ساير چهره ها؛ و بعضى از آن ها مى گويند: او دو دست دارد و براى اين حرف به سخن خداى تعالى استدالل كردند كه مى فرمايد: «اى ابليس! چه چيز تو را مانع شد از اينكه سجده كنى بر آنچه با دستان خويش آفريدم؟» و برخى از آن ها مى گويند: او مانند جوانى سى ساله

است. نزد شما در اين باره چه مطلبى وجود دارد اى فرزند رسول خدا؟ راوى گويد: حضرت كه تكيه داده بود، صاف نشست و فرمود: خدايا از تو طلب عفو مى كنم. سپس فرمود: اى يونس! هر كه گمان كند خدا چهره اى دارد مانند ساير چهره ها، مشرك شده؛ و هر كه گمان كند خدا اعضاء و جوارحى دارد مانند جوارح ساير مخلوقات، به خدا كافر شده است. پس شهادت او را نپذيريد، و حيوانى كه او ذبح كرده را نخوريد، خدا برتر است از آنچه تشبيه كنندگان او را به صفت مخلوقات توصيف مى كنند. وجه اهللا، پيامبران و اولياء او هستند، و اين كالمش كه فرمود: «با دستان خويش آفريدم» دست به معنى قدرت است مانند

كالمش كه فرمود: «و شما را با يارى خودش نيرومند كرد». پس هر كه گمان كند خدا در چيزى است، يا بر چيزى است، يا از چيزى به چيزى مى رود، يا چيزى از او خالى است، يا چيزى به او مشغول است، پس خدا را به صفت مخلوقات وصف كرده، در حالى كه خدا خالق همه چيز است. با مقايسه كردن قياس نشود و به مردم تشبيه

Page 144: kefay new.indd

٢٨٦٢٨٧

ذه "h ه ١ حب� و أ �Òراد ا

ن أ �Î ،ه نا / إY غ]� Óب ر �Òبه، ذلك ا � قر � بعده، بعيد �� يب �� يشغل به م?ن، قر

آء. ن منه :" ي ء و �� منه :" �Òفة فا هذه الص ه ٢ بغ]� حب�، و من أ � �yد وح و من ا� فة £� الص

إذا ورثه �Òفإن� حب� ا ، �Òورثوا منه حب� ا �bلفكرة ح� لوا #" q � �yذ لباب ال� و�r ا/.

� قال7: إن� أ et

هل الفوائد هل الفوائد، فإذا صار من أ

طف صار من أ Óل الل � طف، فإذا :� Óع إليه الل f

القلب استضاء به و أ

� ل �� q القدرة، فإذا � ل �� q الفطنة bY � ل م]� � ة صار صاحب فطنة، فإذا :� � 5 "# ة، فإذا ت,� � 5 "# ت,�ة و بيان، فإذا بلغ � فكره بلطف و ح� ب �� bY صار يتقل� � �[ بعة، فإذا بلغ هذه ا� طباق الس�

القدرة عرف ا/.� قلبه، و ورث ه �� ب� � ر �yى، فعا bY الك]" � �[ ل ا� � � خالقه، فإذا فعل ذلك :� ته �� ب� R وته و eu جعل bY � �[ هذه ا�يقون، د ما ورثه الص دق بغ]� اء، و ورث الص ما ورثه الع اء، و ورث العg بغ]� � ما ورثه ا5 ة بغ]� � ا5دق � ورثوا الص �iيق د لب، و إن� الص لط� "# gاء ورثوا الع مت، و إن� الع لص� ة #" � اء ورثوا ا5 � إن� ا5ذي يسفل و / � ال� e[ك

فع، و أ ن :�

ا أ ن يسفل و إم�

ا أ ة إم� �[ ذه الس "h خذه

ن أ �Î ،شوع و طول العبادة �5 "#

ه حق� ب� �� Ö حق� معرفته و �Òيعرف ا Ö ذه صفة من مر به، £�ا أ و Ö يعمل §" �Òع حق� ا �: Ö فع إذا �:

ر مستنفرة. م � �hم فإ م و علو­ bh م و روا#� م و صيا­ bh]ك ص ن� ته، ف[ يغر� ب� Rة ٣ و � ع ا5 ef وتينا

هل البيت، فإ#�� ورثنا و أ

حيح فعند#� أ ردت العg الص�

� قال: #� يونس، إذا أ et

طاب. فصل ا�5؟ من ¬ن من ولد ع�� bا ورث� Ü هل البيت ورث

و >Ó من ¬ن من أ �Òرسول ا � "yفقلت: #� ا

8؟ و فاطمة؟ �Òرسول ا � "yا �# �r هم È :قلت . eة ا/ثنا ع� � .§

فقال: ما ورثه إ/� ا/. � "y د م� R و بعده ، � �iس � ا5 "y Ó��و بعده ع ، � �iس سن و ا5 � طالب، و بعده ا5 "»

� أ "y Ó��م ع ì و�

فقال: أ

، و Ù��د ع م� R د، و بعد م� R ��ابنه، و بعد ع Ù��و بعدي مو¼ ولدي، و بعد مو¼ ع ، �#� أ et ،ع�� الباقر

. � �i حدا من العا(وتينا ٥ ما Ö يؤت أ

، و أ ر#� �µ و �Òة، اصطفا#� ا ج� سن ا5 سن ٤، و بعد ا5 بعد ع�� ا5

1) فى البحار زيادة: ( و وصفه )2) فى البحار زيادة: ( و وصفه )

ا ورثناه و أوتينا شرح الحكمة ) 3) فى البحار: ( فإند علي ابنه، و بعد علي الحسن ابنه ) د ابنه، و بعد محم 4) فى البحار: ( و بعد علي محم

5) فى البحار ( و آتانا )

نشود. جايى از او خالى نيست و مكانى به او مشغول نيست. در عين دورى نزديك و در عين نزديكى دور است. اين خداوند پروردگار ما است كه معبودى جز او نيست. پس هر كه خدا را به اين صفت اراده كرد و دوست داشت، از موحدين است و هر كه او را به غير اين صفت

دوست داشت، خدا از او بيزار است و ما نيز از او بيزاريم.سپس فرمود: براستى خردمندان كسانى هستند كه با فكر و انديشه عمل كردند، تا جايى كه از آن عمل، محبت خدا را به ارث بردند. پس زمانى كه قلب انسان محبت خدا را به ارث برد، بدان روشنايى گيرد و لطف به سوى آن بشتابد؛ و چون لطف نازل شود، از اهل فوائد گردد؛ و چون از اهل فوائد گشت، به حكمت تكلم كند؛ و چون به حكمت تكلم كرد، صاحب فهم و هوش شود؛ و چون جايگاه فهم و هوش شد، با قدرت عمل كند؛ و چون با قدرت عمل كرد، به طبقات هفت گانه (آسمان) معرفت يابد؛ و زمانى كه به اين جايگاه رسد، در انديشه ى خود به وسيله ى لطف و حكمت و بيان تصرف كند؛ و چون به اين جايگاه رسد، ميل و محبت خود را در راه خالق خويش قرار دهد؛ و چون چنين كرد به بزرگترين جايگاه برسد و پروردگارش را در قلب خود به عيان ببيند؛ و وارث حكمت شود به غير آنچه حكيمان به ارث برده اند، و وارث علم شود به غير آنچه عالمان به ارث برده اند، و وارث صدق شود به غير آنچه صديقان به ارث برده اند. همانا حكيمان حكمت را با سكوت طوالنى به ارث برده اند، و عالمان علم را با طلب كردن به ارث برده اند، و صديقان صدق را با خشوع و عبادت طوالنى به ارث برده اند. پس هر كه آن را با اين روش به دست آورد يا سقوط كند و يا رفعت داده شود؛ و اكثرشان سقوط كنند و رفعت نيابند آنگاه كه حق خدا را مراعات نكند و به آنچه دستور داده شده عمل ننمايد؛ پس اين صفت كسى است كه خدا را به حق معرفتش نشناخته و آن طور كه حق محبت اوست او را دوست نداشته، پس نمازها و روزه ها و روايات و علومشان تو را فريب ندهد كه

ايشان خران رمنده اند.سپس فرمود: اى يونس! هر گاه خواستى علم صحيح پيدا كنى، بدان كه نزد ما اهل بيت است، زيرا ما آن را به ارث برده ايم و به ما شرع حكمت و فصل الخطاب (سخن جدا كننده

حق از باطل) داده شده است.عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! هر كه از اهل بيت و فرزندان على(ع) و فاطمه(ع) باشد،

مانند شما آن را به ارث برد؟ فرمود: كسى جز امامان دوازده گانه آن را به ارث نبرد.

Page 145: kefay new.indd

٢٨٨٢٨٩

جبته لتك فأ

ا سأ �q لك

مس فسأ

./ � سعد دخل عليك #" "y �Òإن� عبد ا ، �Òرسول ا � "yقلت: #� ا � et[ف هذا. � "�

كتمه إ/� عن لت، فاا سأ هل �

ك /. وقت حديثه، و إن�، و ل� تم� فقال: #� يونس، >Ó امرئ و ما ��

[م.١ ، و الس� ه�أ

� "y د � أ "y د م� R ثنا ، قال: حد� Óي م]� ثنا ا5 � عقدة، قال: حد� "y اس بو العب�

� أ ث�� د: و حد� م� R بو

قال أ

٢، عن � خت شعيب العقرقو��

� أ "yسن، عن ا د، عن ا5

� أ "y �Òاق، عن عبد ا ñإ � "y اه�� ، عن إ:" �� ��

� ه يقول �� ن�ديثـ إ/� أ ـ و ذكر ا5 Y

ادق7 إذ دخل إليه يونس فسأ خاY شعيب، قال: كنت عند الص�

عز� �Òذي قال ا كر ال� هل الذ، فنحن أ حيح فعند#� ردت العg الص�

حديث شعيب عند قوY ليونس: إذا أ

ون ) ٣. ٤ / تع bكر إن كن� هل الذ: (فسئلوا أ و جل�

ا5ديث الثا«�

ثنا سن، قال: حد� � ا5 "y د م� R �# خ]"� مو¼، قال: أ "y ثنا هارون ، قال: حد� � ع�� "y � �iس ثنا ا5 حد�

ادق ، عن هشام، قال: كنت عند الص� �[ q � "»� أ "y د م� R يد، عن � �: � "y ار، عن يعقوب ف� سن الص� � ا5 "y د م� R

� وهب: "y معاوية Y فقال ، � �iع� أ "y لك � وهب و عبد ا� "y د8إذ دخل عليه معاوية م� R � "y جعفر

ي صورة رآه؟ و عن ه، ع� أ ب� ى ر

9 رأ �Òن� رسول ا

ذي روي أ ال� "[ � ا�5 ، ما تقول �� �Òرسول ا � "yا �#

ونه؟ ي صورة :�ة، ع� أ ن� � ا5" م �� �"hون ر �: � �iؤمن ن� ا�

ذي رووه أ ديث ال� ا5

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 403، ح15 عن كفاية األثر بن أحمد ) يروى عن ( ابن أخت شعيب) بال واسطة، فيكون السند هكذا: ( عبد 2) و الظاهر وقوع السهو فى السند، ألن (عبد اهللا بن أحمد، عن الحسن بن عروة ابن أخت شعيب العقرقوفي ). راجع: الكافي، ج 3، ص: 475، ح6 و تهذيب األحكام، ج 3، ص: اهللا

312، ح14.3) سورة النحل، اآلية: 43 و سورة األنبياء، اآلية: 7 .

4) بحار األنوار، ج 36، ص: 405 ذيل ح15.

عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! نام آن ها را براى من بيان فرما.فرمود: اولين آن ها على بن ابى طالب(ع) است، و بعد از او حسن(ع) و حسين(ع)، و بعد از او على بن الحسين(ع)، و بعد از او محمد بن على الباقر(ع) است، سپس من هستم، و بعد از من فرزندم موسى(ع)، و بعد از موسى فرزندش على(ع)، و بعد از على، محمد(ع) و بعد از محمد، على(ع) و بعد از على، حسن(ع) و بعد از حسن، حجت(ع) است. خداوند ما را برگزيده

و مطهر نموده، و به ما چيزهايى داده كه به هيچ يك از عالميان نداده است.سپس عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! عبداهللا بن سعد ديروز نزد شما آمد و از شما

درباره ى آنچه من پرسيدم سوال نمود و شما بر خالف اين مطلب به او پاسخ داديد؟فرمود: اى يونس! هر كس تحملى دارد و هر زمان حديث خودش را دارد، و تو براى آنچه

پرسيدى اهليت داشتى، پس آن را جز از اهلش كتمان كن، والسالم.امام نزد گفت: كه كرده روايت عقرقوفى شعيب از ديگر سندى با را حديث همين و صادق(ع) بودم كه يونس بن ظبيان بر او وارد شدـ و حديث قبل را تكرار كردـ ، جز آنكه در حديث شعيب اين قسمت از كالم امام صادق(ع) كه به يونس مى فرمايد، چنين است: اگر علم صحيح خواستى نزد ما است، ما اهل ذكرى هستيم كه خداوند عزوجل فرموده: «اگر نمى دانيد

از اهل ذكر بپرسيد».

حديث دوم هشام بن سالم گويد: نزد امام صادق(ع) بودم كه معاوية بن وهب و عبد الملك بن اعين بر آن حضرت وارد شدند. معاوية بن وهب به ايشان عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! چه مى فرماييد درباره ى خبرى كه روايت شده: رسول خدا(ص) پروردگارش را ديد، او را به كدام صورت ديد؟ و از حديثى كه روايت كرده اند: مؤمنين در بهشت، پروردگارشان را مى بينند، به

كدام صورت او را خواهند ديد؟ حضرت تبسمى كرد و فرمود: اى معاويه! چقدر زشت است براى مردى كه هفتاد سال يا هشتاد سال بر او مى گذرد، در ملك خداوند زندگى كرده و از نعمت هاى او مى خورد، ولى خدا

را به حق معرفتش نمى شناسد؟ سپس فرمود: اى معاويه! به راستى محمد(ص) پروردگارش را با چشم سر آشكارا نديد؛ و ديدن به دو صورت است، ديدن قلب و ديدن چشم. پس هر كه مقصودش ديدن قلب بوده،

Page 146: kefay new.indd

٢٩٠٢٩١

� ملك انون سنة يعيش �� e§ و� عليه سبعون سنة أ b»

. جل #� لر� قبح #"� قال: #� معاوية، ما أ et 7 فتب��

حق� معرفته. �Òيعرف ا / � et من نعمه <. و #� �Òا

ؤية ع� Óشاهدة العيان، و إن� الر "§ rه ١ تبارك و تعا ب� ر �: Ö 9دا م� R قال7: #� معاوية إن� � etؤية الب� فقد كفر و مصيب، و من ع�� :" ؤية القلب £� ن ع�� :" �Î ، : رؤية القلب و رؤية الب� � �i "Ãو

لقه فقد كفر. � "� �Òه ا 9: من شب� �Òته، لقول رسول ا �#   و #" �Ò "#

خا : #� أ Y 7 فقيل � �iؤمن ا� م]�

:قال: سئل أ � ع�� "y � �iس بيه عن ا5

� عن أ "»

� أ ث�� و لقد حد�

ك؟ ب� يت ر، هل رأ �Òرسول ا

ان، �§ Z/قائق ا ته القلوب �"شاهدة العيان و لكن رأ ه العيون §" b: Ö ره؟

عبد من Ö أ

فقال: و كيف أ

لوق، و / بد� �R و ؤية £� Óشاهدة الب� فإن� >� من جاز عليه الب� و الر ه §" ب� ى ر ؤمن :� و إذا ¬ن ا� و

ي?، ويلهم أ

ef �Òذ مع ا � �bلقه فقد ا� � ه �" � "wلوقا، و من ش �R e#د R الق فقد جعلته إذا خلوق من ا�5 ل)٢ ، و قوY : (لن ب]� طيف ا�5 بصار و هو الل�

بصار و هو يدرك ا/. تعاr: (/ تدركه ا/. �Òيسمعوا يقول ا Ö

ا طلع � ) ٣، و إ§� �ه للجبل جع� د¬ Óب �� ر " b� ا � � ف ا«� b: بل فإن استقر� م?نه فسوف � و لكن انظر إr ا5" ا«� b:بال، ف (خر� مو¼ رض و صعقت ا5"

ياط، فدكدكت٤ ا/. رج من ß ا�5 � بل كضوء �� من نوره ع� ا5"ى، و b: ك ن�

فاق) و رد� عليه روحه، (قال سبحانك تبت إليك) من قول من زc أ

ا أ � تا، (ف ي مي

صعقا) أ

ى b: / ى و b: ك ن� ."# � �y قر ل ا� و�

) و أ � �iؤمن ل ا� و�

#� أ

، (و أ بصار / تدر-

ن� ا/.� بك أ bمعرف� rرجعت إ

ع�.نظر ا/. � نت #"

و أ

Óة، و حد لعبودي� "# Y قرار Z/ب و ا نسان معرفة الر� Z/ا ع� ا "wوجفضل الفرائض و أ

� قال7: إن� أ et

فقيد، مثبت موجود غ]� �tه قد ن�ن يعرف أ

، و أ Y ه، و / شبيه Y و / نظ]� ه / إY غ]� ن�

ن يعرف أ

عرفة أ ا�

سول و )٥ ، و بعده معرفة الر� ميع البص]� ء و هو الس� � e¼ �ث شبيه و / مثيل، (ليس . موصوف من غ]�

� فذلك و �

مر أ

و أ

«b به من كتاب أ

ن� ما أ

ته، و أ قرار بنبو� Z/سول ا د«� معرفة الر�

ة، و أ بو� Óلن "# Y ادة � eýال

، و � حال الع� و الي� ه، �� Èبنعته و صفته و ا ، Ó bt. ذي به #� مام ال� Z/و بعده معرفة ا ، عز� و جل� �Òعن ا

1) فى البحار: ( لم ير الرب )2) سورة األنعام، اآلية: 103 .

3) سورة األعراف، اآلية: 143 .4) فى البحار: ( فدكت )

5) سورة الشورى، اآلية: 11 .

درست گفته و هر كه مقصودش ديدن به چشم بوده، به خدا و آيات او كافر شده است، به خاطر سخن رسول خدا(ص) كه فرمود: هر كه خدا را به خلقش تشبيه كند كافر شده است.

و پدرم از پدرش از حسين بن على(ع) براى من حديث كرد كه فرمود: از امير المؤمنين(ع) سؤال شد: اى برادر رسول خدا! آيا پروردگار خود را ديده اى؟

فرمود: چگونه عبادت كنم كسى را كه نديده ام؟ چشم ها او را آشكارا نديده اند و ليكن قلب ها او را به حقائق ايمان ديده اند؛ و اگر مؤمن پروردگار خود را به چشم سر مشاهده مى كرد، پس هر كه به چشم ديده شود مخلوق است و هر مخلوقى ناگزير است كه خالقى داشته باشد، بنا بر اين او را آفريده شده و مخلوق قرار داده اى؛ و هر كه او را به خلقش تشبيه كند براى خدا شريك قرار داده است. واى بر ايشان، آيا نشنيده اند كه خداى تعالى مى فرمايد: «چشم ها او را در نيابند ولى او چشم ها را دريابد و او لطيف و آگاه است»، و آن كالمش كه (به موسى(ع) مى فرمايد): «هرگز مرا نخواهى ديد و ليكن به كوه بنگر، اگر در جاى خود قرار گرفت، به زودى مرا خواهى ديد. پس زمانى كه پروردگارش بر كوه تجلى كرد، آن را هموار گردانيد»، و آنچه از نور او بر كوه تابيد، مانند روشنى اى بود كه از سوراخ سوزن بيرون آيد؛ ولى زمين هموار شد و كوه ها فرو ريخت و «موسى بى حركت بر زمين افتاد» يعنى مرد، «همين كه به خود آمد» و روح به بدنش بازگردانده شد، «عرض كرد: تو منزهى و من به سوي تو توبه نمودم» از گفتار آن كسى كه گمان كند تو ديده شوى؛ و به معرفتم نسبت به تو بازگشتم كه چشم ها تو را در نيابند، «و من نخستين مؤمنان هستم » و اولين اقرار كنندگان به اينكه تو

مى بينى ولى ديده نمى شوى، و تو بر عالى ترين منظرى.سپس حضرت فرمود: براستى كه با فضيلت ترين فريضه ها و واجب ترين آن ها بر انسان، معرفت پروردگار و اقرار به بندگى اوست؛ و حد معرفت اين است كه بداند معبودى جز او نيست و براى او شبيه و مانندى وجود ندارد؛ و بداند كه او قديم و اثبات شده (با دالئل فراوان) و موجود (بالذات) است و فقدان براى او نيست، توصيف شود ولى بدون شبيه و مانند. چيزى مانند او نيست و او شنوا و بينا است؛ و بعد از او معرفت رسول و شهادت به نبوت اوست؛ و پائين ترين درجه ى معرفت به رسول، اقرار به نبوت اوست، و اينكه آنچه از كتاب يا امر و نهى آورده از جانب خداوند عز و جل است. و بعد از او معرفت امامى است كه به وصف و صفت و نام او در حال سختى و گشايش اقتدا كند؛ و پائين ترين درجه ى معرفت امام اين است كه او همانند پيامبر است مگر در درجه ى نبوت، و وارث اوست؛ و اين كه اطاعت از او اطاعت

Page 147: kefay new.indd

٢٩٢٢٩٣

، و �Òو طاعة رسول ا �Òن� طاعته طاعة اةـ و وارثه، و أ بو� Óـ إ/� درجة الن � "� ه عدل الن� ن�

مام أ Z/د«� معرفة ا

أ

� طالب، "»� أ "y Ó��9 ع �Òمام بعد رسول ا Z/ن� ا

، و يعg أ Yخذ بقو

دÓ إليه و ا/. مر و الر� أ

< � �� Y سل�� الت�، و بعده � � بعدي مو¼ اب�� et ، �#

� أ et ، � ع�� "y د م� R � et ، � �iس � ا5 "y Ó��ع � et ، � �iس � ا5 et ،سن و بعده ا5

سن. ة من ولد ا5 ج� سن ابنه، و ا5 د عÙ�� ابنه، و بعد ع�� ا5 م� R د ابنه، و بعد م� R ��ابنه، و بعد ع Ù��عوت ع� ما كنت عليه ل?ن b§ ل عليه، فلو كنت qهذا فا � ص[ ��

� قال: #� معاوية، جعلت لك أ et

. لب� ى #" �: rتعا �Òن� اك قول من زc أ ن� حوال، ف[ يغر�

ا/.سوأ

حالك أ

7 إr ما اه�� و Ö ينسبوا إ:"كروه؟ أ و Ö ينسبوا آدم7 إr ا�

ب من هذا، أ "

قال: و قد قالوا أ

يق د و Ö ينسبوا يوسف الص؟ أ �[ و Ö ينسبوا داود7 إr ما نسبوه من القتل من حديث الط�

نسبوه؟ أ

و Ö ينسبوا رسول و Ö ينسبوا مو¼7 إr ما نسبوه من القتل؟ أ

إr ما نسبوه من حديث زليخا؟ أ

� طالب7 إr ما نسبوه من حديث "»� أ "y ���ينسبوا ع Ö و

يد؟ أ 9 إr ما نسبوه من حديث ز �Òا

م، "hقلو �ا أ Ü �بصار

أ �Òا �

م، أ "hعقا

جعوا ع� أ س[م ل]� Z/رادوا بذلك توبيخ ا

م أ � �hالقطيفة؟ إ

ا.١ عن ذلك علوا كب]� �Òا rتعا

ا5ديث الثالث

� "y ¼عن مو ، ي م]� � جعفر ا5 "y �Òام، عن عبد ا �í � "y د م� R ثنا اعيل، قال: حد� Èإ � "y د ثنا أ حد�

�gكئا ع� عصاه، فس �� مت� قد ا�� ه شيخ كب]� b#ادق7 إذ أ ، عن مسعدة، قال: كنت عند الص� gمس

.ëب � et لها عطاه يده فقب�لها، فأ قب

� يدك أ ول�� �# ، �Òرسول ا � "yقال: #� ا � et .واب 7 ا5" �Òبو عبد ا

فرد� أ

ê ت ع� قا§. bÎ، أ �Òرسول ا � "y7: ما يبكيك #� شيخ؟ قال: جعلت فداك #� ا �Òبو عبد ا

فقال أ

رى ، و / أ ج��

ب أ b[و اق �üو دق� عظ � ت س�� نة، و قد ك]" ر و هذه الس� � eýقول: هذا ال

منذ مائة سنة، أ

؟ �ëبجنحة، فكيف / أ

./ ون #" ö يط]� رى عدو�� و أ �yد � eم� � �iل ö مقت� را

، أ Óحب

فيê ما أ

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 406، ح16 عن كفاية األثر.

از خدا و رسول خداست؛ و در هر امرى تسليم او باشد و به او رد (عرضه) كند و سخن او را بپذيرد؛ و بداند كه امام بعد از رسول خدا(ص) على بن ابى طالب(ع) است، و بعد از او حسن(ع)، سپس حسين(ع)، سپس على بن الحسين(ع)، سپس محمد بن على(ع)، سپس من، و بعد از من فرزندم موسى(ع)، و بعد از او فرزندش على(ع)، و بعد از على فرزندش محمد(ع)، و بعد از محمد فرزندش على(ع)، و بعد از على فرزندش حسن(ع) است، و حجت(ع) از

فرزندان حسن مى باشد.سپس فرمود: اى معاويه! براى تو در اين باره اصلى قرار دادم، پس بر اساس آن عمل كن كه اگر بر آنچه معتقد بودى از دنيا مى رفتى، حال تو بدترين حاالت بود. پس سخن آن كسى

كه گمان مى كند خداى تعالى به چشم ديده مى شود، تو را فريب ندهد.سپس فرمود: آن ها سخنانى عجيب تر از اين گفته اند. آيا آدم(ع) را به كار ناپسند نسبت ندادند؟ آيا ابراهيم(ع) را به آن چيزها نسبت ندادند؟ آيا داود(ع) را در داستان آن پرنده به قتل نسبت ندادند؟ آيا يوسف صديق(ع) را در داستان زليخا به آن چيزها نسبت ها ندادند؟ آيا موسى(ع) را به قتل نسبت ندادند؟ آيا رسول خدا(ص) را در داستان زيد به آن چيزها نسبت ندادند؟ آيا على بن ابى طالب(ع) را در داستان قطيفه به آن چيزها نسبت ندادند؟ اينها مى خواهند با اين سخنان اسالم را سرزنش كنند تا به دين گذشتگان خود بازگردند! خداوند چشمانشان را كور كند همچنان كه قلب هايشان را كور كرده است. خداوند از اين سخنان بسيار

برتر است.

حديث سوم مسعده گويد: نزد امام صادق(ع) بودم كه پيرمردى خميده در حالى كه بر عصايش تكيه كرده بود، نزد او آمد و سالم كرد. حضرت جوابش را داد، سپس گفت: اى فرزند رسول خدا!

دستت را بده ببوسم. حضرت دستش را داد، پيرمرد بوسيد و گريست. حضرت فرمود: اى پيرمرد چرا گريه مى كنى؟ عرض كرد: فدايت شوم، صد سال است كه انتظار قائم شما را مى كشم و مى گويم اين ماه و اين سال مى آيد، و ديگر سن من باال رفته و استخوانم باريك و اجلم نزديك شده و آنچه را كه دوست دارم در ميان شما نمى بينم. شما را كشته يا آواره و فرارى مى بينم، و دشمنانتان را مى بينم كه پرواز مى كنند (هر چه مى خواهند

مى كنند)، پس چطور گريه نكنم؟

Page 148: kefay new.indd

٢٩٤٢٩٥

نام � الس� نا كنت معنا �� ى قا§. b: �bح� �Òبقاك ا� قال: #� شيخ، إن أ et 7 �Òعبد ا � "»

فدمعت عينا أ

� ، فقد قال7: إ«� ن ثق� د9 و �� م� R ة جئت يوم القيامة مع ثقل ني� ت بك ا� ع�، و إن حل�

ا/.. � bهل بي�

� أ b» b[و ع �Òوا كتاب ا Óما لن تضل "h كوا ، فتمس� � �iقل ف فيê الث� ل �R

. "[ عت هذا ا�5 È بعد ما �r "#يخ: / أ فقال الش�

رج من � �� Ù��و ع ، رج من صلب ع�� � سن �� سن، و ا5 رج من صلب ا5 � نا �� � قال: #� شيخ، إن� قا§. etشار إr مو¼7 ـ

� هذا ـ و أ رج من صلب اب�� � �� Ù��و ع ، رج من صلب ع�� � د �� م� R د، و م� R صلب

رون. نا معصومون مطه� Óm ، eن اثنا ع� ، و �� � و هذا خرج من صل�" gع

� الفضل سواء و لكن بعضنا أ ن �� فضل من بعض؟ قال: /، ��

دي بعضê أ يخ: #� سي فقال الش�

من بعض.رج � �� �bذكره ذلك اليوم ح� rتعا �Òل ا نيا إ/� يوم واحد لطو� Óيبق من الد Ö لو �Òقال: #� شيخ، و ا � et ، � �iلص ح� ع� هداه ا� �Òت ا � غيبته، هناك يثب ة �� � فتنة و ح]� / إن� شيعتنا يقعون ��

هل البيت، أ

نا أ قا§.

م ع� ذلك.١ �wعهم� أ الل�

ا5ديث الرابع

�� �� � "y د م� R � ث�� ، قال: حد� Ó� ي�� � يعقوب ال� "y د م� R ثنا ، قال: حد� Ó� يبا«� الش� �Òعبد ا � "y د م� R �# خ]"أ

يعا، � عقبة " "y �ة و صا �[ q � "y عن سيف ، �Åيال � خالد الط� "y د م� R اب، عن ط� � ا�5 "y ة ار، عن س العط�. eة اثنا ع� � .§

ادق7 قال: ا/. ، عن الص� �ï د ا5�� م� R � "y عن علقمة Ó��و ع ، � �iس سن و ا5 � طالب، و ا5 "»

� أ "y Ó��ع � �iاض ؟ قال: من ا� �r هم فسم �Òرسول ا � "yقلت: #� ا

. �#� أ et ، � ع�� "y د م� R و ، � �iس � ا5 "y

مام بعدي. Z/ولدي مو¼ و هو ا rوصيت إ� قد أ

؟ قال: إ«� �Òرسول ا � "yن بعدك #� ا �Î :قلت� بعد ع�� et ،بة من خراسان رض الغر

� أ ضا ٢، يدفن �� لر "# ن بعد مو¼؟ قال: عÙ�� ابنه يد �Î :قلت

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 408، ح17 عن كفاية األثر.ضا ) 2) فى البحار: ( يدعى الر

با اين سخن اشك از چشمان امام صادق(ع) جارى شد. سپس فرمود: اى پيرمرد! اگر خداوند تو را زنده بدارد تا قائم ما را ببينى در رفيع ترين و عالى ترين درجات با ما خواهى بود، و اگر مرگت فرا رسد در روز قيامت با ثقل محمد(ص) كه ما هستيم خواهى آمد، زيرا پيامبر فرموده: من در ميان شما دو چيز گرانبها بر جاى مى گذارم، پس به آن دو تمسك جوييد تا

هرگز گمراه نشويد، كتاب خدا و عترت من اهل بيتم.پيرمرد گفت: پس از شنيدن اين خبر ديگر (مرگ يا زندگى) برايم فرقى نمى كند.

سپس حضرت فرمود: اى پيرمرد! همانا قائم ما از صلب حسن(ع) بيرون آيد، و حسن از صلب على(ع) بيرون آيد، و على از صلب محمد(ع) بيرون آيد، و محمد از صلب على(ع) بيرون آيد، و على از صلب اين فرزندم بيرون آيدـ و به موسى(ع) اشاره كردـ و اين از صلب

من بيرون آمده، و ما دوازده نفريم كه همگى معصوم و مطهر هستيم. پيرمرد عرض كرد: آقاى من! آيا بعضى از شما از بعضى ديگر افضل است؟ فرمود: نه، ما

در فضيلت برابر هستيم و ليكن بعضى از ما از بعضى ديگر عالم تر است. سپس فرمود: اى پيرمرد! به خدا سوگند، اگر از دنيا فقط يك روز باقى بماند، خداوند آن روز را طوالنى كند تا قائم ما اهل بيت خروج كند. بدان كه شيعيان ما در زمان غيبت او در فتنه و سرگردانى واقع شوند، آن زمان است كه خداوند آن ها را كه خالص شده اند بر هدايتش

ثابت قدم بدارد. خدايا! ايشان را بر ثابت قدم بودن يارى فرما.

حديث چهارم علقمة بن محمد حضرمى از امام صادق(ع) روايت كرده كه فرمود: امامان دوازده نفر هستند.

من عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! نام آن ها را براى من بيا فرما.فرمود: از گذشتگان على بن ابى طالب(ع) و حسن(ع) و حسين(ع) و على بن الحسين(ع)

و محمد بن على(ع) هستند، سپس من هستم.عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! بعد از شما كيست؟

فرمود: من به فرزندم موسى(ع) وصيت كرده ام و او امام بعد از من است.عرض كردم: بعد از موسى(ع) كيست؟

فرمود: فرزندش على(ع) كه او را «رضا» خوانند و در زمين غربت از خراسان دفن شود، و بعد از على فرزندش محمد(ع)، و بعد از محمد فرزندش على(ع)، و بعد از على فرزندش

Page 149: kefay new.indd

٢٩٦٢٩٧

سن. هديÓ من ولد ا5 سن ابنه، و ا� ، و بعد ع�� ا5 Ù��د ابنه ع م� R د، و بعد م� R ابنه، إن� Ó��9: #� ع �Òقال: قال رسول ا ،: ه عن ع�� بيه عن جد

� عن أ "»

� أ ث�� � قال7: حد� et

Y رج[ عدد رجال بدر، فإذا حان وقت خروجه يكون eائة و ث[ثة ع� e_]تمع إليه ث " نا إذا خرج �� قا§.

١. �Òعداء ا فاقتل أ �Òا ��rو �# b� :يف داه الس� سيف مغمود، #�

1) بحار األنوار، ج 36، ص: 409، ح18 عن كفاية األثر

حسن(ع) است، و مهدى(ع) از فرزندان حسن مى باشد.سپس فرمود: پدرم به واسطه ى پدرانش از على بن ابى طالب(ع) براى من حديث كرد كه رسول خدا(ص) فرمود: اى على! زمانى كه قائم ما خروج كند، سيصد و سيزده نفر به عدد مردان جنگ بدر گرد او جمع شوند، و چون وقت خروجش نزديك شود، شمشيرى در غالف

دارد كه آن شمشير او را صدا زند: اى ولى خدا قيام كن و دشمنان خدا را بكش.

Page 150: kefay new.indd

٢٩٨٢٩٩

� جعفر8ما يوافق "y ¼ب ما جاء عن مو "# ضا7 ه ع� ابنه ع�� الر Óخبار و نص

هذه ا/.آنچه از امام موسى بن جعفر8 در

موافقت اين اخبار روايت شده و بر امامت فرزندشعلى بن موسى الرضا8 تصريح نموده است.

ول ا5د يث ا/.

� "y Åعي � "y سن ، عن ا5 �Òعبد ا � "y سن، عن سعد � ا5 "y د م� R عن ، Óندي د الس م� R � "y Ó��ثنا ع حد�خيه مو¼

د، عن أ م� R � "y جعفر � "y ��عن ع ، � ع�� "y د م� R ه بيه، عن جد

� جعفر، عن أ "y ��ع � "y د م� R

�� ا، #� ب�� �wحد عê أ يلن� � �: / êن د#�

� أ �� �Òا �Òابع فا امس من ولد الس� � جعفر8قال: إذا فقد ا�5 "y

�Òنة من ا R ا �� � مر من ¬ن يقول به، إ§�جع عن هذا ا/. �: �bمر من غيبة، ح�

ه / بد� لصاحب هذا ا/. ن� ./

بعوه. �� من هذا /ت�جدادö دينا أ

ؤö و أ ا خلقه، و لو عg آ#" "h �Òعز� و جل� امتحن ا

ابع؟ امس من ولد الس� دي، من ا�5 فقلت: #� سي، و لكن إن تعيشوا فسوف تدركونه.١ � ح[مê تضيق عن

، عقولê تصغر عن هذا و أ �� قال: #� ب��

ا5ديث الثا«�

، عن صا� eßها � "y اه�� � إ:" "y ��زة، عن ع � "y سن ه ا5 q زة، عن � "y �Òعبد ا � "y د م� R ثنا حد�� رسول "yجعفر8فقلت: #� ا � "y ¼ن، قال: دخلت ع� مو � عبد الر� "y عن يونس ، ندي � الس "y

؟ ق 5 "# .tنت القا، أ �Òا

ا ملئت جورا Ü /ها عد.] و §� �Òعداء ا

رض من أ

ر ا/. ذي يطه ال� .tو لكن� القا ، ق 5 "# .tالقا �#قال: أ

1) الكافي، ج 1، ص: 336، ح2ـ الغيبة (للنعماني)، ص: 154ـ كمال الدين، ج 2، ص: 359، ح1 و علل الشرائع، ج 1، ص: 244، ح4ـ بحار األنوار، ج 51، ص: 150، ح1 عنهم.

حديث اول على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر(ع) روايت كرده كه فرمود: زمانى كه پنجمين (امام) از فرزندان هفتمين (امام) ناپديد شود، خدا را خدا را كه مراقب دين خود باشيد تا كسى شما را از آن جدا نكند. فرزندان من! زيرا بناچار براى صاحب اين امر غيبتى است تا جايى كه قائلين به اين امر، از آن برگردند. همانا اين غيبت، آزمايشى از جانب خداوند است كه خلقش را با آن بيازمايد، و اگر پدران و اجداد شما دينى درست تر از اين سراغ داشتند، از آن

پيروى مى كردند.من عرض كردم: آقاى من! پنجمين از فرزندان هفتمين كيست؟

فرمود: پسر جان! عقل هاى شما از درك آن قاصر است و ظرفيت شما وسعت و توان حمل آن را ندارد، و ليكن اگر زنده بمانيد، به زودى او را درك خواهيد كرد.

حديث دوم يونس بن عبد الرحمان گويد: بر موسى بن جعفر(ع) وارد شدم و عرض كردم: اى فرزند

رسول خدا! آيا شما قائم به حق هستيد؟فرمود: من قائم به حق هستم و ليكن آن قائمى كه زمين را از دشمنان خدا پاك سازد و آن را از عدالت پر كند همان گونه كه از ستم پر شده باشد، پنجمين فرزند من است. او غيبتى دارد كه زمانش طوالنى گردد، زيرا بر جان خود مى ترسد. در آن غيبت عده اى مرتد شده و عده اى

Page 151: kefay new.indd

٣٠٠٣٠١

ا آخرون. �wقوام و يثبت فا أ �wف Óتد مدها خوفا ع� نفسه، :�

امس من ولدي، Y غيبة يطول أ هو ا�5

اءة من � ع� موا/تنا و ال]" �iابت نا، الث� � غيبة قا§. بلنا �� "� � �iك تمس لشيعتنا ا� � قال7: طو«" et �Òم، � و ا ì � طو«" et م ì م شيعة، فطو«" "h ة و رضينا � .§

م، قد رضوا بنا أ �wن م ا و �� ولئك من�

عدائنا، أ

أ

� درجتنا يوم القيامة.١ معنا ��

ا5ديث الثالث

، قال: زديد ا/. � ز#� "y د م� R د

� أ "»

بيه، عن أ

، عن أ eßها � "y اه�� � إ:" "y ��ه، عن ع q و عنه، عن

طنة) ٢، سبغ عليê نعمه ظاهرة و #": (و أ عز� و جل� �Òجعفر8عن قول ا � "y ¼دي مو لت سي

سأ

مام الغائب. Z/اهر، و الباطنة ا مام الظ� Z/اهرة ا عمة الظ� قال: النصه و / يغيب � eñ اس بصار الن�

ة من يغيب؟ قال: نعم، يغيب عن أ � .§

� ا/. : و يكون �� Y قال: فقلت ل Y >� صعب، و ، و يذل تعاY r >� عس]� �Òل ا ýا، ي من� eع� � ا«� � ذكره، و هو الث� �iؤمن عن قلوب ا�يد، لك ع� يده >� شيطان مر �h ار عنيد، و به >� جب� ب Y >� بعيد، و يب]� رض، و يقر

يظهر Y كنوز ا/. به

، فيم[. �Òيظهره ا �bم تسميته ح� ì Óل اس و/دته، و / �� ¡� ع� الن� � ذي �� ماء ال� Z/دة ا � سي "yذلك اا.٣ ا ملئت جورا و ظ Ü /رض قسطا و عد

ا/.

ا5ديث الرابع

، عن �Òعبد ا � "y سن، عن سعد � ا5 "y د م� R اق، عن ق� � ع�� الد� "y د م� R ثنا ، قال: حد� � ع�� "y د م� R ثنا حد� � "y و هشام �#

اف، قال: كنت أ ح� الص� � نع�� "y � �iس بوب، عن ا5 R � "y سن � عيÅ، عن ا5 "y د م� R � "y د

أ

� جعفر 8جالسا، "y ¼مو اه�� � إ:" "»: كنت عند أ � �iيقط � "y Ó��ـ ببغدادـ فقال ع � �iيقط � "y Ó��و ع ± ا5

. � bلته كني� � قد �� ما إ«�

د ولدي، أ ، هذا عÙ�� سي � �iيقط � "y ���ع �# : �r فقال Ù��فدخل عليه ابنه ع

ندي )ـ و بحار األنوار، ج 51، ص: 1) كمال الدين، ج 2، ص: 361، ح5 ( الهمداني عن علي بن إبراهيم عن أبيه عن صالح بن الس151، ح6 عن كمال الدين و كفاية األثر.

2) سورة لقمان، اآلية: 20 .3) كمال الدين، ج 2، ص: 368، ح6 عن ( الهمداني عن علي بن إبراهيم )ـ بحار األنوار، ج 51، ص: 150، ح2 عن كمال الدين

و كفاية األثر.

ديگر (بر اعتقادشان) ثابت بمانند.سپس فرمود: خوشا به حال شيعيان ما كه در غيبت قائم ما به ريسمان ما متمسك شوند و بر دوستى ما و بيزارى از دشمنان ما ثابت بمانند. آن ها از ما هستند و ما از آن ها هستيم. آن ها به امامت ما راضى هستند و ما نيز به شيعه بودن آن ها راضى هستيم. پس خوشا به حال آن ها! خوشا به حال آن ها! به خدا سوگند آن ها در روز قيامت با ما در درجه ى ما خواهند بود.

حديث سوم محمد بن زياد ازدى گويد: از سرور خود موسى بن جعفر(ع) درباره ى اين آيه پرسيدم: «و

نعمت هاى آشكار و نهان خود را بر شما كامل و تمام كرد».حضرت فرمود: نعمت آشكار، امام آشكار است و نعمت نهان، امام غائب است.

عرض كردم: آيا در ميان امامان كسى هست كه غائب شود؟فرمود: آرى، جسم او از چشم مردم غائب شود اما ياد او از قلوب مؤمنين غائب نشود؛ و او دوازدهمين نفر از ما است. خداى تعالى هر دشوارى را براى او آسان و هر ناهموارى را براى او هموار سازد و گنج هاى زمين را براي او آشكار كند و هر دورى را براى وى نزديك سازد و به وسيله ى او هر زورگوى عناد ورزى را نابود كند و به دست او هر شيطان سركشى را هالك سازد. او فرزند سرور كنيزان است، همان كه والدتش بر مردم پوشيده است و بردن نامش بر آن ها روا نيست، تا آن زمان كه خداوند او را آشكار نمايد و به وسيله ى او زمين را

از قسط و عدل پر كند، همان گونه كه از جور و ظلم پر شده باشد.

حديث چهارم حسين بن نعيم صحاف گويد: من و هشام بن حكم و على بن يقطين در بغداد بوديم كه على بن يقطين گفت: نزد موسى بن جعفر(ع) نشسته بودم كه فرزندش على(ع) بر او وارد شد، حضرت به من فرمود: اى على بن يقطين! اين على سيد اوالد من است، بدان كه من كنيه خود

را به او بخشيده ام. در اين هنگام، هشام بن حكم با كف دستش بر پيشانى اش زد و گفت: واى بر تو! چه گفتى؟

على بن يقطين گفت: به خدا سوگند، همان گونه كه برايت گفتم، از ايشان شنيدم.هشام گفت: به خدا سوگند، حضرت تو را خبر داده كه امر امامت بعد از ايشان، در او است.

Page 152: kefay new.indd

٣٠٢٣٠٣

�Òعته و ا È : � �iيقط � "y Ó��ك كيف قلت؟ قال ع � قال: و�� et ،ته "wاحته ج ": ± � ا5 "y ب هشام ف��مر فيه من بعده.١

ن� ا/. أ �Òك و ا خ]"

ا قلت لك. فقال هشام: أ Ü يقول

امس ا5ديث ا�5

� "y ��آدم، عن ع � "y ��#عن زكر ،Åعي � "y د م� R ثنا ، قال: حد� �Òعبد ا � "y سناد عن سعد Z/ذا ا "h و� جعفر "y ¼مو اه�� بو إ:"

قبل أ

ا و من موالينا، إذ أ ٢ رج[ من� � �iوا من سبع �� ا عند الق]" ، قال: كن� �Òعبد ا

. �# د#� و كب]� نت سي؟ فقلنا: أ �#

تدرون من أ

� يده، فوقف علينا و قال: أ 8علينا و يد ع�� ابنه ��

� ف[ن٣. "y نت ف[ن. فقلنا: أ � � و انسبو«� و«� ÓÈ :7قال

� جعفر. "y ¼مو � "y Ó��فقال: من هذا؟ قلنا: ع ٤. � b»بعد مو � � و وص�� b»حيا � ه وكي�� �� ن�

دوا أ euفقال: ا

ا5ديث السادس

د م� R عن ،Åعي � "y د م� R � "y د ، عن سعد، عن أ � �iس � ا5 "y Ó��ثنا ع ل، قال: حد� فض� بو ا�

#� أ خ]"

أ

� ت س�� � جعفر8: جعلت فداك قد ك]" "y ¼مو اه�� � إ:" "»� فرقد، قال: قلت /. "y سنان، عن داود � "y

� من الباب؟٥ ث�� د �×سن و قال: هذا صاحبê من بعدي.٦ � ا5 "»

شار إr أ

فأ

فار عن ابن عيسى عن الحسن بن محبوب و عثمان بن عيسى 1) عيون أخبار الرضا(ع)، ج 1، ص: 21، ح3 عن ( ابن الوليد عن الصد عن ابن محبوب)ـ بحار د بن يحيى عن أحمد بن محم اف )ـ الكافي، ج 1، ص: 311، ح1 عن ( محم ح عن الحسين بن نعيم الص

األنوار، ج 49، ص: 13، ح4 عن العيون.2) فى العيون: ( ستين )

د ) 3) فى العيون: ( فقلنا أنت موسى بن جعفر بن محمال د بن الحج د بن عيسى عن عبد اهللا بن محم 4) عيون أخبار الرضا(ع)، ج 1، ص: 26، ح12 عن ( أبيه عن سعد عن أحمد بن محم

عن زكريا بن آدم عن علي بن عبد اهللا الهاشمي )ـ بحار األنوار، ج 49، ص: 15، ح10 عن العيون.ثني عن الباب ) ثني من اإلمام بعدك ) و فى البحار: ( فحد 5) فى العيون: ( فحد

6) عيون أخبار الرضا(ع)، ج 1، ص: 23، ح7 عن ( أبيه علي بن الحسين )ـ بحار األنوار، ج 49، ص: 28، ح48 عن كفاية األثر.

حديث پنجم على بن عبداهللا هاشمى گويد: حدود هفتاد نفر از ما و موالى ما كنار قبر (پيامبر ص ) بوديم كه موسى بن جعفر(ع) به سوى ما آمد در حالى كه دست فرزندش على(ع) در دست او بود.

پس باالى سر ما ايستاد و فرمود: آيا مى دانيد من كه هستم؟گفتيم: شما آقا و بزرگ ما هستى.

فرمود: نام مرا بگوييد و نسب مرا بيان كنيد.گفتيم: شما موسى بن جعفر بن محمد(ع) هستى.

فرمود: اين كيست؟ گفتيم: على بن موسى بن جعفر(ع) است.فرمود: شاهد باشيد كه او وكيل من در زمان حياتم و وصى من بعد از مرگ من است.

حديث ششم داود بن فرقد گويد: به موسى بن جعفر(ع) عرض كردم: فدايت شوم، پير شده ام، بفرماييد كه

بعد از شما باب [باب اهللا] كيست؟ حضرت به ابو الحسن [امام رضا(ع)] اشاره كرد و فرمود: اين شخص، صاحب (امام) شما

بعد از من است.

Page 153: kefay new.indd

٣٠٤٣٠٥

ا5ديث السابع

اعة " � ث�� � عيÅ، قال: حد� "y د م� R عن ، �Òعبد ا � "y عن سعد ، � "»ثنا أ ، قال: حد� � ع�� "y د م� R ثنا حد�

[م) فقال: إن� جعفرا (عليه الس� اه�� � إ:" "»١ ، قال: كنت عند أ Ó �Úبكر الواس � "y ¼ابنا، عن مو Ä

من أ

ى خلفه من نفسه. �: �bت ح� �§ Ö ن يقول: سعد من¬ ٢. �Åمن نف � خل¡� �Òا � را«�

بيده إr ابنه ع�� فقال: و قد أ

ومأ

� أ et

1) فى نسخ الكتاب: ( بكر بن موسى الواسطي ) و هو سهو من النساخ: راجع رجال النجاشي، ص: 407 و رجال الكشي، ص: 438د بن عيسى بن ثنا محم ثنا سعد بن عبد اهللا قال حد ثنا أبي قال حد 2) عيون أخبار الرضا(ع)، ج 1، ص: 30، ح22 بهذا السند ( حدحمن عن جعفر بن خلف قال سمعت أبا الحسن موسى بن جعفر ع ) مع اختالف يسير فى المتنـ الغيبة عبيد عن يونس بن عبد الرد بن سنان و صفوان د بن قتيبة عن الفضل بن شاذان النيشابوري عن محم (للطوسي)، ص: 41 ( أحمد بن إدريس عن علي بن محم

بن يحيى و عثمان بن عيسى عن موسى بن بكر )ـ بحار األنوار، ج 49، ص: 26، ح42 عن الغيبة (للطوسي).

حديث هفتم موسى بن بكر واسطى گويد: نزد ابو ابراهيم [موسى بن جعفر(ع)] بودم كه فرمود: امام جعفر صادق(ع) بسيار مى فرمود: سعادتمند است آن كه نميرد تا فرزندى را كه جانشين او خواهد

بود، ببيند.سپس با دست به فرزندش على(ع) اشاره كرد و فرمود: و خداوند فرزندى را كه جانشين

من خواهد بود به من نشان داده است.

Page 154: kefay new.indd

٣٠٦٣٠٧

� مو¼8ما يوافق "y ��ب ما جاء عن ع "#د7 م� R ه ع� ابنه Óخبار و نص

هذه ا/.آنچه از امام على بن موسى الرضا 8 در موافقت

اين اخبار روايت شده و بر امامت فرزندش محمد 7 تصريح نموده است.

ول ا5د يث ا/.

، اه�� � إ:" "y Ó��ثنا ع ، قال: حد� Ó� مدا«� ìجعفر ا � "y د � ز#� "y د ثنا أ ;، قال: حد� � ع�� "y د م� R ثنا حد�

ن � � �yضا8: / د � مو¼ الر "y Ó��خالد، قال: قال ع � "y � �iس � معبد، عن ا5 "y ��بيه، عن ععن أ

�Òرسول ا � "yا �# : Y ة. فقيل قي� لت� "# êل q أ �Òعند ا êكرم

، و إن� أ Y ة ن / تقي� ان � ، و / إ§� Y ورع /

نا ة قبل خروج قا§. قي� ك الت� b: ن �Î ،نا ٢ علوم ) ١، و هو يوم خروج قا§. ؟ قال: (إr يوم الوقت ا� bم� rإا. فليس من�

هل البيت؟ منê أ .tو من القا ، �Òرسول ا � "yا �# : Y قيل

، و gظ ا من > u جور و يقد

رض من > به ا/. �Òر ا ماء، يطه Z/دة ا � سي "yابع من ولدي، ا قال الر�

رض بنوره، قت ا/. ef

� و/دته، و هو صاحب الغيبة قبل خروجه، فإذا خرج أ اس �� ذي يشكÓ الن� هو ال�

، àظل Y رض و / يكونذي تطوى Y ا/. حدا، و هو ال�

حد أ

اس ف[ يظg أ � الن� �iان العدل ب � و وضع م]�

ر �µ قد �Òة ا � / إن� »"عاء إليه يقول: أ Óلد رض #"

هل ا/.يع أ ماء يسمعه " ذي ينادي مناد من الس� و هو ال�

ء آية م من ال�� �wل عل � ن]�: (إن نشأ عز� و جل� �Òق� معه و فيه، و هو قول ا بعوه، فإن� ا5 فات� �Òعند بيت ا

٣. ٤( � �iم 8ا خاضع b£عنات أ فظل�

1) سورة الحجر، اآلية: 38 و سورة ص، اآلية: 81 .2) فى كمال الدين: ( قائمنا أهل البيت )

3) سورة الشعراء، اآلية: 4 .4) كمال الدين، ج 2، ص: 371، ح5 ـ بحار األنوار، ج 52، ص: 321، ح29 عن كمال الدينـ فرائد السمطين، الحموي الشافعي،

ج 2، ص: 336، ح590 .

حديث اول حسين بن خالد روايت كرده كه على بن موسى الرضا(ع) فرمود: هر كه ورع ندارد، دين ندارد و هر كه تقيه ندارد، ايمان ندارد؛ و به راستى گرامى ترين شما نزد خداوند كسى است كه

بيشتر تقيه كند.به ايشان عرض شد: اى فرزند رسول خدا تا چه زمان؟

فرمود:«تا روز وقت معلوم»، و آن روز خروج قائم ماست. پس هر كه تقيه را پيش از خروج قائم ما ترك كند، از ما نيست.

به ايشان عرض شد: اى فرزند رسول خدا! قائم شما اهل بيت كيست؟ فرمود: چهارمين فرزند من، پسر سرور كنيزان. خداوند به وسيله ى او زمين را از هر ستمى پاك نموده و از هر ظلمى بزدايد، و او همان كسى است كه مردم در والدتش شك كنند، و اوست كه قبل از خروجش غيبت كند؛ و زمانى كه خروج كرد، زمين به نور او روشن گردد و ترازوى عدالت را ميان مردم قرار دهد پس كسى به ديگرى ظلم نكند، و او همان كسى است كه زمين براى او پيچيده شود (طى األرض دارد) و سايه ندارد، و او همان كسى است كه منادى از آسمان دعوت به سوى او را صدا زندـ به طورى كه همه ى اهل زمين آن را بشنوندـ و گويد: بدانيد كه حجت خدا در كنار خانه ى خدا آشكار شده است، پس او را پيروى كنيد كه حق با او و در اوست، و اين همان سخن خداوند عز و جل است: «اگر بخواهيم آيه اى از آسمان بر

آن ها فرود مى آوريم كه گردن هاي ايشان در برابر آن خاضع گردد».

Page 155: kefay new.indd

٣٠٨٣٠٩

ا5ديث الثا«�

، عن اه�� � إ:" "y Ó��ثنا ع زة، قال: حد� � "y سن � ا5 ثنا � زة، قال: حد� � "y �Òعبد ا � "y د م� R ثنا حد�نشدت مو/ي

; يقول: أ � � زا � ع�� ا�5 "y عت دعبل È :قال ، روي ìصا� ا � "y م] بيه، عن عبد الس�

أ

ا: ì و�� أ b� � ال� b»مو¼8قصيد � "y ���ضا ع الر

�ل و�� مقــفر العــرصات و مــ]� ت خلت من ت[وة مدارس آ#� : �rى قـــو ـ هيــت إلــ ـ ا انت � فــ

¬ت و الـــ]" �Òا ßيــقوم ع� ا اbY خارج ـ مام / Rـ Z/خروج اقمات عماء و الن� زي ع� الن� " و �� ل� حق و بــاطل ـ ا كـ ـ � فينـ �[ �§

، نطق روح القدس ع� Ó � يف إ��r و قال١: #� خزا � eسه ال�

� رفع رأ et ضا7 ب?ء شديدا بë الر

روج � عت �" È � �»مام و م�b يقوم؟ قلت: / #� مو/ي، إ/� أ Z/ل تدري من هذا ا �£ ، � �iالبيت � �yذ "h لسانك

ها عد/ ٢. .] رض من الفساد و §�

ر ا/. إمام منê يطهسن سن، و بعد ا5 ، و بعد ع�� ابنه ا5 Ù��د ابنه ع م� R و بعد ، � د اب�� م� R مام بعدي Z/فقال: #� دعبل، ا ذلك �Òل ا نيا إ/� يوم واحد لطو� Óيبق من الد Ö وره، لو �µ � طاع �� � غيبته، ا� نتظر �� ا� .tة القا ج� ابنه ا5بيه،

، عن أ � "»

� أ ث�� ، فإخبار عن الوقت، و قد حد� bا م� م�

ا ملئت جورا، و أ Ü /ها عد

رج فيم[. � �� �bاليوم ح�تك؟ ي� من ذر .tرج القا � �� bم� ، �Òرسول ا �# : Y 9قيل �� "� ن� الن�

ئه:أ عن آ#"

تيê إ/� بغتة)٣. ٤ . b# / رض

وات و ا/. � ال�� ا إ/� هو ثقلت �� bwا لوق �w ل " اعة، (/ �� قال: مث� مثل الس�

ا5ديث الثالث

، عن ي م]� � جعفر ا5 "y �Òسن، عن عبد ا � ا5 "y د م� R � ث�� اق، قال: حد� ق� د الد� م� R � "y Ó��ثنا ع حد�مود، R � "»

� أ "y اه�� ت، عن إ:" � � نو�" "y اعيل Èإ � "y اق ñعن إ ، حمودي � قتادة، عن ا� "»

� أ "y د

� أ "y د م� R

1) فى كمال الدين و العيون: ( رفع رأسه إلي فقال لي)2) فى كمال الدين زيادة: ( كما ملئت جورا )

3) سورة األعراف، اآلية: 187 .4) كمال الدين، ج 2، ص: 372، ح6 و عيون أخبار الرضا (ع)، ج 2، ص: 265، ح35 عن ( أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني عن علي بن إبراهيم )ـ بحار األنوار، ج 51، ص: 154، ح4 عن كمال الدين و العيون و كفاية األثرـ فرائد السمطين، الحموي الشافعي

،ج 2،ص:337، ح591 .

حديث دوم عبد السالم بن صالح هروى گويد: از دعبل خزاعى شنيدم كه مي گفت: براى مواليم على

بن موسى الرضا(ع) قصيده خود را خواندم كه اول آن اين است: مدرسه هاى آياتى كه از تالوت خالى شده است، و محل نزول وحى كه عرصه هايش به

بيابان تبديل شده است.و چون به اينجا رسيدم:

خروج امامى كه بناچار (قطعا) خروج كرده و بنام خدا و بركات فراوان قيام خواهد كرد.و در ميان ما هر حق و باطلى را جدا سازد و بر هر نعمت و نقمتى پاداش خواهد داد.

امام رضا(ع) گريه شديدى كرد و سپس سر شريف خود را به سوى من بلند كرد و فرمود: اى خزاعى! روح القدس اين دو بيت را بر زبان تو جارى ساخت. آيا مي دانى اين امام كيست

و چه زمانى قيام مى كند؟عرض كردم: نه اى موالى من! جز آن كه شنيده ام امامى از شما خروج خواهد كرد و زمين

را از فساد پاك كرده و از عدالت پر كند.حضرت فرمود: دعبل! امام بعد از من فرزندم محمد(ع)، و بعد از محمد فرزندش على(ع)، و بعد از على فرزندش حسن(ع)، و بعد از حسن فرزندش حجت قائم(ع) است كه در زمان غيبت او انتظارش را كشند و در زمان ظهورش او را اطاعت كنند. اگر از دنيا به جز يك روز باقى نماند، خداوند آن روز را طوالنى كند تا اينكه خروج كرده و زمين را از عدل پر كند، همان گونه كه از ستم پر شده باشد، و اما اينكه چه زمانى ظهور مى كند؟ اين خبر دادن از وقت است.

و پدرم از پدرش از پدرانش(ع) براى من حديث كرد كه به پيامبر(ص) عرض شد: اى رسول خدا! قائم از ذريه ى شما چه زمانى خروج مي كند؟

فرمود: مثل او مثل ساعت (قيامت) است كه «كسى جز خداوند آن را به وقتش آشكار نگرداند. (اين حادثه ) در آسمان ها و زمين سنگينى كند، و جز در حال غفلت مردم واقع نشود».

حديث سوم ابراهيم بن ابى محمود گويد: در طوس باالى سر ابو الحسن على بن موسى(ع) ايستاده بودم

كه يكى از حاضرين گفت: اگر حادثه اى براى شما پيش آمد به چه كسى رجوع كنيم؟

Page 156: kefay new.indd

٣١٠٣١١

حضرت فرمود: به پســرم محمد(ع)، و گويا شــخص سؤال كننده، ســن ابو جعفر(ع) را كوچك شمرد.

پس على بن موسى(ع) به او فرمود: به راستى خداوند متعال عيسى بن مريم(ع) را براى برپايى شريعتش در سنى كمتر از سن ابو جعفر(ع) براى (امامت) شريعتش، مبعوث كرد.

حديث چهارم محمد بن اسماعيل بن بزيع روايت كرده كه از امام رضا(ع) سؤال شد يا به ايشان گفته شد:

آيا امامت در عمو يا دائى امام خواهد بود؟ فرمود: نه.عرض كرد: در برادر چطور؟ فرمود: نه.

عرض كرد: پس امامت در چه كسى خواهد بود؟فرمود: در فرزندم، و حضرت در آن زمان هنوز فرزندى نداشت.

حديث پنجم عقبة بن جعفر گويد: به امام رضا(ع) عرض كردم: شــما به اين ســن رسيده ايد و هنوز

فرزندى نداريد. خودش از بعد جانشين اينكه تا نمى ميرد (امامت) امر اين صاحب عقبه! اى فرمود:

(فرزندش) را ببيند.

حديث ششم احمد بن محمد بن ابى نصر گويد: با صفوان بن يحيى نزد امام رضا(ع) رفتيم، در حالى كه

ابو جعفر(ع) ايستاده بود و در آن زمان سه سال داشت.عرض كرديم: فدايت شويم، اگر نعوذ باهللا حادثه اى (براى شما) پيش آمد، بعد از شما چه

كسى امام خواهد بود؟فرمود: همين پسرم و به ابو جعفر(ع) اشاره كرد.

عرض كرديم: با اينكه در اين سن است؟فرمود: آرى با اينكه در اين سن است. خداوند تبارك و تعالى عيسى بن مريم(ع) را حجت

قرار داد با اينكه دو ساله بود.

� مو¼ بطوس، فقال Y بعض من ¬ن عنده: إن حدث "y ��سن ع � ا5 "»س أ

قال: كنت واقفا ع� رأ

سن7: بو ا5� جعفر، فقال Y أ "»

ائل استصغر سن� أ ن� الس�

د. و ¬. م� R � حدث فإr من؟ قال: إr اب��بتا e# بو جعفر

فيه أ ق��

ذي أ ن ال� � دون الس يعته ��

ef قامة Z بتا #" e# 7 �tمر � "yا Åبعث عي rتعا �Òإن� ايعته.١

ef �عا5ديث الرابع

� �iس � ا5 "y د م� R ثنا ، قال: حد� �Òعبد ا � "y ثنا سعد ، قال: حد� � "»ثنا أ ، قال: حد� � ع�� "y د م� R ثنا حد�

ضا7، سن الر � ا5 "»يع، عن أ � ": � "y اعيل Èإ � "y د م� R عن ،Åعي � "y د م� R � "y د

اب و أ ط� � ا�5 "»

� أ "y

� من؟ خ؟ قال: /. قال: ف¡�� أ و خال؟ فقال: /. فقال: ��

� c أ مامة �� Z/تكون ا

: أ Y و قيل

ه سئل أ ن�

أ

٢. Y ولدي، و هو يومئذ / ولد � قال: ��امس ا5ديث ا�5 � "y د م� R � "y د

، عن أ ي م]� � جعفر ا5 "y �Òسن، عن عبد ا � ا5 "y د م� R د، عن م� R � "y Ó��ثنا ع حد�

ضا7: قد بلغت سن الر � ا5 "»� جعفر قال: قلت /. "y عن عقبة ، � ن� "»

� أ "y د م� R � "y د

عيÅ، عن أ

ما بلغت و ليس لك ولد.ى خلفه من بعده.٣ �: �bوت ح� مر / §�

فقال: #� عقبة، إن� صاحب هذا ا/.ا5ديث السادس ، قال: � ن� "»

� أ "y د م� R � "y د

� عيÅ، عن أ "y د م� R � "y د

� جعفر، عن أ "y �Òسناد عن عبد ا Z/ذا ا "h و

: جعلنا Y فقلنا ، � �iث[ث سن Y b» و قد أ .tبو جعفر7 قا

، و أ �� �� � "y و صفوان �#

ضا7 أ دخلت ع� الر

إليه. ومأ

� هذا و أ ن يكون بعدك؟ قال: اب�� �Î ـ حدث حدث �Ò عوذ #"

فداك إنـ و أ �Òا

Åاحتج� بعي rتبارك و تعا �Òإن� ا ، ن � هذا الس ؟ قال: نعم و هو �� ن � هذا الس : و هو �� Y قال: فقلنا ٤. � �iسنت � "y7 و هو ا �tمر � "yا

1) بحار األنوار، ج 50، ص: 34، ح20 عن كفاية األثر.د بن عيسى )ـ بحار د بن يحيى عن أحمد بن محم 2) اإلمامة و التبصرة، ص: 59، ح46ـ الكافي، ج 1، ص: 286، ح3 عن ( محم

األنوار، ج 50، ص: 35، ح21 عن كفاية األثر.د بن عيسى )ـ دالئل اإلمامة ار عن أحمد بن محم د بن يحيى العط 3) كمال الدين، ج 1، ص: 229، ح25 عن ( ابن المتوكل عن محم بن جعفر ) ـ بحار األنوار، ام، عن عبد اهللا د بن هم د بن هارون بن موسى، عن أبيه، عن محم (الطبرى)، ص: 435، ح8 عن ( محم

ج23، ص: 42، ح80 عن كمال الدين و فى ج 50، ص: 35، ح22 عن كفاية األثر.4) اثبات الوصية، ص: 263 عن ( الحميري )ـ بحار األنوار، ج 50، ص: 35، ح23 عن كفاية األثر.

Page 157: kefay new.indd

٣١٢٣١٣

ضا8 � ع�� الر "y د م� R جعفر � "»ب ما جاء عن أ "#

7 ه ع� ابنه ع�� Óخبار و نص ما يوافق هذه ا/.

آنچه از امام محمد بن على الرضا8در موافقتاين اخبار روايت شده و بر امامت فرزندش

على7 تصريح نموده است.

ول ا5د يث ا/.

� "y د م� R ثنا اق، قال: حد� ق� ران الد� q � "y د م� R � "y د � أ "y Ó��ثنا ع ;، قال: حد� � ع�� "y د م� R ثنا حد�

�Òعبد ا � "y ثنا عبد العظ�� ، قال: حد� Ó� �» و#� Óمو¼ الر � "y �Òاب عبيد ا b: بوثنا أ ، قال حد� Ó � و�� Óهارون الص

� ع�� "y د م� R دي � طالب:قال: دخلت ع� سي "»� أ "y ��ع � "y سن � ا5 "y يد � ز "y سن � ا5 "y ��ع � "y

، .tعن القا Yسأ

ن أ

يد أ ر

#� أ

� طالب:و أ "»

� أ "y ��ع � "y � �iس � ا5 "y ��ع � "y د م� R � "y جعفر � "y ¼مو � "y

ه؟ و غ]�هديÓ أ هو ا�

أ

� � غيبته و يطاع �� ن ينتظر ��ب أ " ذي �� هديÓ ال� ا هو ا� من� .tإن� القا ، ßالقا "#

: #� أ �r فقال � �»

فابتدأ

نيا Óيبق من الد Ö ه لو مامة إن� Z/ نا #" ة و خص� بو� Óلن دا #" م� R ذي بعث الث من ولدي، و ال� وره، و هو الث� �µا، ا ملئت جورا و ظ Ü /رض قسطا و عد

ا/.رج فيه فيم[. � �� �bذلك اليوم ح� �Òل ا إ/� يوم واحد، لطو�

ه� يمه مو¼7، إذ ذهب ليقتبس /. m مر

صلح أ

ا أ Ü b�لي � مره ��

تبارك و تعاr ليصلح Y أ �Òو إن� ا

. Ù� را فرجع و هو رسول ن�" �#ال شيعتنا انتظار الفرج.١ q

فضل أ

� قال7: أ et

1) كمال الدين، ج 2، ص: 377، ح1ـ بحار األنوار، ج 51، ص: 156، ح1 عن كمال الدين.

حديث اول حضرت عبد العظيم حسنى گويد: بر سرور خودم محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب(ع) وارد شدم و مى خواستم از ايشان درباره ى

قائم سؤال كنم كه آيا مهدى خود اوست يا كسى غير از او؟حضرت بر من پيشدستى كرد و فرمود: اى ابو القاسم! به راستى قائم ما همان مهدى است كه در زمان غيبت او بايد منتظرش باشند و در زمان ظهور او بايد اطاعتش كنند، و او سومين نفر از فرزندان من است. سوگند به آنكه محمد(ص) را به نبوت مبعوث كرد و ما را به امامت مخصوص گردانيد، اگر از دنيا جز يك روز باقى نماند، خداوند آن روز را طوالنى كند تا در آن روز قيام نمايد و زمين را از قسط و عدل پر كند همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد، و خداوند تبارك و تعالى امر او را در يك شب برايش اصالح كند همان گونه كه امر كليم خود موسى(ع) را اصالح كرد، آنگاه كه رفت تا براى خانواده اش آتشى بياورد اما بازگشت در

حالى كه پيامبرى مرسل بود.سپس حضرت فرمود: با فضيلت ترين اعمال شيعيان ما، انتظار فرج است.

Page 158: kefay new.indd

٣١٤٣١٥

ا5ديث الثا«�

، �ïد ا/ د � ز#� "y ل u عن ، Ó � الكو�� �Òعبد ا � "»� أ "y د م� R �# خ]"

، قال: أ Ó � زا ا�5 �Òبو عبد ا

#� أ خ]"

أ

من .tن تكون القارجو أ

./ � � مو¼: إ«� "y ��ع � "y د حم� ، قال: قلت � �

س�� ا5 �Òعبد ا � "y عن عبد العظ��ا. ا ملئت جورا و ظ Ü /رض قسطا و عد

ا/..] ذي §� د ال� م� R هل بيت

أ

عز� �Òر ا ذي يطه ال� .tو لكن� القا ، �Òا � �yد rو هاد إ �Òمر ا."# .tا إ/� قا ، ما من� ßالقا "#

فقال7: #� أ

اس و/دته ¡� ع� الن� � b� ذي ها عد/ و قسطا هو ال�.] حود، و §� هل الكفر و ا5"

رض من أ

و جل� به ا/. Y ذي تطوى ه، و هو ال� Ó9 و كني �Òرسول ا Ó� é م تسميته، و هو �wرم عل صه و �� � eñ م �wو يغيب ع �Ðقا

رج[ من أ eائة و ث[ثة ع�

e_]هل بدر، ثابه عدد أ Ä

تمع إليه من أ " رض و يذلÓ< Y Ó صعب، ��

ا/. ،١( ء قد:� �

e¼ ع� > �Òيعا إن� ا " �Òا êت ب

. � ما تكونوا #� �y: (أ عز� و جل� �Òرض، و ذلك قول ا

ا/.ة آ/ف رجل eالعقد و هو ع� Y ل ٢ .

مره، فإذا أ

ر أ �µ

خ[ص أ Z/هل ا

ة من أ فإذا اجتمعت Y هذه العد�

.rتبارك و تعا �Òا �Ð �: �bح� �Òعداء اال يقتل أ � ، ف[ :� �Òذن ا Z خرج #"

ة. و قلبه الر� � �� � b¡؟ قال: يل � �Ðقد ر �Òن� ايعg أ دي و كيف : #� سي Y قلت : قال عبد العظ��

مامه٣ .٤ bديث بى ا5

ا5ديث الثالث

د م� R � "y Ó��ثنا ع ار، قال: حد� � عبدوس العط� "y د م� R � "y ثنا عبد الواحد ، قال: حد� � ع�� "y د م� R ثنا حد� "#

عت أ È :دلف، قال � "»

� أ "y قر ثنا الص� مان، قال: حد� � سلى� "y دان ثنا ، قال: حد� Óيسابوري � قتيبة الن� "y

مري و قوY قو�r و طاعته مره أ

، أ Ù��ع � مام بعدي اب�� Z/يقول : ا ضا: � مو¼ الر "y ��ع � "y د م� R جعفر

� سكت. et ،بيهبيه و طاعته طاعة أ

بيه و قوY قول أ

مر أ

مره أ

سن، أ مام بعده ابنه ا5 Z/و ا ، � bطاع�

1) سورة البقرة، اآلية: 148 .2) فى كمال الدين: ( أظهر اهللا أمره فإذا كمل )

ت و العزى فأحرقهما ). 3) فى كمال الدين زيادة: ( فإذا دخل المدينة أخرج الالد بن أبي عبد اهللا الكوفي )ـ بحار األنوار، ج 51، ص: يباني عن محم د بن أحمد الش 4) كمال الدين، ج 2، ص: 377، ح2 عن ( محم

157، ح4 عن كفاية األثر و ج 52، ص: 283، ح10 عن كمال الدين.

حديث دوم حضرت عبدالعظيم حسنى گويد: به امام محمد بن على بن موسى(ع) عرض كردم: اميدوارم كه شما قائم اهل بيت محمد(ص) باشيد، همان كه زمين را از قسط و عدل پر كند همان گونه

كه از ظلم و جور پر شده باشد!حضرت فرمود: اى ابو القاسم! هيچ يك از ما نيست مگر آنكه قائم به امر خداوند و هدايت كننده به دين او است، و ليكن آن قائمى كه خداوند عز و جل به وسيله ى او زمين را از اهل كفر و انكار پاك سازد و آن را از عدل و قسط پر كند، همان كسى است كه والدتش بر مردم مخفى بوده و جسم او از ايشان غائب شود و بردن نامش بر ايشان حرام است؛ و او همنام و هم كنيه ى رسول خدا(ص) است؛ و او كسى است كه زمين برايش پيچيده شود (طى األرض دارد) و هر ناهموارى براي او هموار گردد. از ميان اصحابش سيصد و سيزده نفر به عدد اهل (جنگ) بدر از دورترين نقاط زمين دور او جمع شوند؛ و اين همان سخن خداوند عز و جل است: «هر جا كه باشيد خداوند همه شما را مى آورد، كه خدا بر هر چيزى تواناست». پس هنگامى كه اين عده از اهل اخالص نزد او جمع شوند، امر خود را آشكار سازد و چون [عقد]

ـ كه عبارت از ده هزار مرد استـ براى او كامل شود، به اذن خداوند خروج مى كند و پيوسته دشمنان خدا را مى كشد تا آنكه خداوند تبارك و تعالى راضى شود.

حضرت عبدالعظيم گويد: به ايشان عرض كردم: آقاى من! چگونه مى داند كه خداوند راضى شده است؟ فرمود: خداوند در قلب او رحمت مى افكند ... تا آخر حديث.

حديث سوم صقر بن ابى دلف گويد: از ابو جعفر محمد بن على الرضا(ع) شنيدم كه مى فرمود: امام بعد از من فرزندم على است، امر او امر من و سخن او سخن من و طاعت او طاعت من است، و امام بعد از او فرزندش حسن(ع) است، امر او امر پدرش و سخن او سخن پدرش و طاعت او

طاعت پدرش مى باشد. سپس سكوت كرد.به ايشان عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! امام بعد از حسن(ع) كيست؟

حضرت به شدت گريست و سپس فرمود: بعد از حسن، فرزندش قائم به حق منتظر امام است. به ايشان عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! چرا قائم ناميده شود؟

فرمود: زيرا بعد از آنكه يادش از بين برود و بيشتر قائلين به امامتش مرتد شوند، قيام كند.

Page 159: kefay new.indd

٣١٦٣١٧

سن � قال: إن� من بعد ا5 et 7 ب?ء شديداëسن؟ فب مام بعد ا5 Z/ن ا �Î ، �Òرسول ا � "yا �# : Y فقلتنتظر. ق ا� 5 "# .tابنه القا

� �iالقائل e[ك

ه يقوم بعد موت ذكره و ارتداد أ ن�

؟ قال: /. .tالقا � é Ö و ، �Òرسول ا � "yا �# : Y فقلتمامته. Z "#

لصون، ح� مدها، فينتظر خروجه ا�ا و يطول أ ­ ��#

أ e[غيبة يك Y ن�

نتظر؟ قال: /. � ا� é Ö و : Y فقلتستعجلون، و ينجو ا ا� �wلك ف �h اتون، و ا الوق� �wاحدون، و يكذب ف زئ به ١ ا5" bwبون، و يس b#ر و ينكره ا�

ون.٢ س ا ا� �wفا5ديث الرابع

، Óي م]� � جعفر ا5 "y �Òثنا عبد ا سن، قال: حد� � ا5 "y د م� R ثنا ، قال: حد� Óندي د الس م� R � "y Ó��ثنا ع حد�لف من بعدك؟ 7: من ا�5 � ا«� � جعفر الث� "»

، قال: قلت /. �Åع�� القي � "y ة مي�� ه[ل، عن أ "y د

عن أ

ة. ا ستكون ح]� � �hما إ� قال: أ et ، Ù��ع � قال: اب��

دينة. � قال: إr ا� et ،؟ فسكت � �yقال: قلت إr أ

ها. ي مدينة؟ قال: مدينتنا هذه، و هل مدينة غ]�قلت: و إr أ

#" جعفر ل أ

� ع�� و هو يسأ "y ة مي�

أ ه ح�� ن�

يع : أ � ": � "y اعيل Èإ � "y د م� R � �» خ]"

� ه[ل: فأ "y د

قال أ

واب.٣ ثل ذلك ا5" جابه _"7 عن ذلك، فأ � ا«� الث�

امس ا5ديث ا�5

7: إذا �Òبو عبد ا، قال: قال أ �üمي الت�

eي� ìا � "»، عن أ �Åع�� القي � "y ة مي�

سناد عن أ Z/ذا ا "h و

سن.٤ د و عÙ�� و ا5 م� R ،هم م قا§. þاء ¬ن راب Èتوالت ث[ثة أ

1) فى كمال الدين: ( و يستهزئ بذكره )2) كمال الدين، ج 2، ص: 378، ح3ـ بحار األنوار، ج 51، ص: 30، ح4 عن كمال الدين و ج 51، ص: 157، ح5 عن كفاية األثر.

ام عن أحمد بن مابنداذ عن أحمد بن هالل)ـ بحار األنوار، ج 51، ص: د بن هم 3) الغيبة (للنعماني)، ص: 185، ح36 عن (محم156، ح2 عن الغيبة (للنعمانى) و ج51، ص: 158، ح6 عن كفاية األثر.

ام عن أحمد بن مابنداذ عن د بن هم 4) اثبات الوصية، ص: 268 عن ( الحميري )ـ الغيبة (للنعماني)، ص: 179، ح26 عن (محمام عن أحمد بن مابنداذ د بن هم د بن إبراهيم بن إسحاق عن محم أحمد بن هالل)ـ كمال الدين، ج 2، ص: 334، ح3 عن ( محمعن أحمد بن هالل)ـ بحار األنوار، ج 51، ص: 38، ح14 عن الغيبة (للنعماني)، و ج 51، ص: 143، ح6 عن كمال الدين، و ج51،

ص: 158، ح8 عن كفاية األثر.

به ايشان عرض كردم: چرا منتظر ناميده شود؟ پس گردد، طوالنى آن مدت و شود زياد آن روزهاى كه دارد غيبتى او چون فرمود: مخلصان، انتظار خروج او را كشند، و شكاكان او را انكار كنند، و منكران (ياد) او را مسخره كنند، و تعيين كنندگان وقت (ظهور) در زمان غيبتش، دروغ گويند، و شتاب كنندگان در آن،

هالك شوند، و تسليم شوندگان در آن، نجات يابند.

حديث چهارم احمد بن هالل از امية بن على قيسى روايت كرده كه به ابو جعفر ثانى [امام جواد(ع)] عرض

كردم: جانشين بعد از شما كيست؟فرمود: فرزندم على(ع). سپس فرمود: بدان كه به زودى سرگردانى و حيرتى خواهد بود.عرض كردم: در آن زمان به كجا برويم؟ حضرت سكوت كرد و سپس فرمود: به مدينه.عرض كردم: به كدام مدينه ؟ فرمود: همين مدينه خودمان و مگر مدينه اى جز اين هست؟

احمد بن هالل گويد: محمد بن اسماعيل بن بزيع مرا خبر داد كه او نيز حضور داشته كه امية بن على از امام جواد(ع) در اين باره سؤال مى كرد، و حضرت همين پاسخ را به او فرمود.

حديث پنجم و با همان سند حديث قبل، امية بن على قيسى از ابو الهيثم تميمى روايت كرده كه امام صادق(ع) فرمود: آنگاه كه (در ميان امامان) سه اسم محمد و على و حسن پشت سر هم باشد،

چهارمين آن ها قائم آن هاست.

Page 160: kefay new.indd

٣١٨٣١٩

د العسكري 8 م� R � "y ��سن ع � ا5 "»ب ما جاء عن أ "#

سن7 ه ع� ابنه ا5 Óخبار و نص ما يوافق هذه ا/.

آنچه از امام على بن محمد العسكرى8 درموافقت اين اخبار روايت شده و بر امامتفرزندش حسن7 تصريح نموده است.

ول ا5د يث ا/.

� عبد "y Ó��اق و ع ق� � مو¼ الد� "y ران q � "y د م� R � "y د � أ "y Ó��ثنا ع ، قال: حد� � ع�� "y د م� R ثنا حد�

، Ó� �» و#� Óمو¼ الر � "y �Òاب عبيد ا b: بوثنا أ ، قال: حد� �

و�� Óهارون الص � "y د م� R ثنا اق، قا/: حد� الور� �Òا : �r قال � ا ب� «" � د8، ف م� R � "y ��دي ع ، قال: دخلت ع� سي �

س�� ا5 �Òعبد ا � "y عن عبد العظ��نا حقا. Óنت ولي

، أ ßالقا "#

مرحبا بك #� أ

�bعليه١ ح� Óفإن ¬ن مرضيا ثبت ، � عرض عليك دي��ن أ

يد أ ر

� أ

، إ«� �Òرسول ا � "yا �# : Y قال: فقلت. ßالقا "#

. فقال: هات #� أ عز� و جل� �Òا b¡ل

أ

بطال و حد Z/حد ا ، � �y د� ء، خارج من ا5 � e¼ �ث تبارك و تعاr واحد ليس . �Òقول: إن� ا

� أ

فقلت: إ«�ور، و Óر الص جسام، و مصو

ا/. � "R و / صورة و / عرض و / جوهر، بل هو � " ه ليس �" شبيه، و إن� الت� btخا Yدا عبده و رسو م� R دثه، و إن� R ء و مالكه و جاع� و �

e¼ < Óواهر، و رب عراض و ا5"

خالق ا/.يعة بعدها إr يوم القيامة)٢ .

ef ]ائع ف � eة ال� b§يعته خا ef يوم القيامة، (و إن� rبعده إ �� � ف[ ن�" �i بي الن�

� et سن، ا5 � et طالب، � "»أ � "y Ó��ع � �iؤمن ا� م]�

أ بعده مر

ا/. ��rو و ليفة ا�5 و مام Z/ا إن� قول: أ و

� مو¼، "y Ó��ع � et ،جعفر � "y ¼مو � et ،د م� R � "y جعفر � et ، � ع�� "y د م� R � et ، � �iس � ا5 "y Ó��ع � et ، � �iس ا5نت #� مو/ي.

� أ et ، � ع�� "y د م� R � et

1) فى التوحيد و صفات الشيعة: ( أثبت عليه ) 2) ما بين القوسين أثبتناه من كمال الدين و األمالى و صفات الشيعة و موجود أيضا فى رواية البحار عن كفاية األثر.

حديث اول حضرت عبد العظيم حسنى گويد: بر سرور خودم امام على بن محمد(ع) وارد شدم. زمانى كه

مرا ديد فرمود: خوش آمدى اى ابو القاسم! تو به راستى ولى ما هستى.عرض كردم: يا ابن رسول اهللا! مي خواهم دين خودم را بر شما عرضه كنم كه اگر مورد

رضايت بود بر آن ثابت بمانم تا خداوند عز و جل را مالقات كنم.فرمود: بفرما اى ابو القاسم.

عرض كردم: معتقدم كه خداوند تبارك و تعالى يگانه است و چيزى مانند او نيست. از دو حد ابطال (نبودن) و تشبيه (شباهت به خلق) بيرون است، و او جسم و صورت و عرض و جوهر نيست، بلكه او پديد آورنده ى اجسام و صورتگر صورت ها و خالق اعراض و جواهر

است، و پروردگار همه چيز و مالك و سازنده و پديد آورنده ى آن ها است.و محمد، بنده و رسول او و خاتم پيامبران است و بعد از او تا روز قيامت پيامبرى نيست، و

شريعت او آخرين شريعت است و بعد از آن تا روز قيامت شريعت ديگرى نيست.و معتقدم كه امام و جانشين و ولى امر بعد از او امير المؤمنين على بن ابى طالب(ع) است، سپس حسن(ع)، و سپس حسين(ع)، و سپس على بن الحسين(ع)، و سپس محمد بن على(ع)، و سپس جعفر بن محمد(ع)، و سپس موسى بن جعفر(ع)، و سپس على بن موسى(ع)، و سپس

محمد بن على(ع)، و سپس شما اى موالى من.

Page 161: kefay new.indd

٣٢٠٣٢١

حضرت فرمود: و بعد از من فرزندم حسن(ع)، پس مردم نسبت به جانشين بعد از او چگونه خواهند بود؟

عرض كردم: چطور موالى من!؟فرمود: زيرا جسم او ديده نشود و ذكر او با نامش روا نباشد، تا زمانى كه خروج كند و زمين

را از قسط و عدل پر كند، همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.عرض كردم: اقرار نموده و مى گويم: ولى آن ها ولى خدا، و دشمن آن ها دشمن خدا، و

طاعت آن ها طاعت خدا، و معصيت آن ها معصيت خداست.و معتقدم كه معراج حق است و سؤال و جواب در قبر حق است و بهشت حق است و جهنم حق است و صراط حق است و ميزان حق است و قيامت خواهد آمد و شكى در آن نيست و

خداوند اهل قبور را برانگيزد.و معتقدم كه فريضه هاى واجبه بعد از واليت، نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و امر به

معروف و نهى از منكر هستند.پس امام على بن محمد(ع) فرمود: اى ابو القاسم! به خدا سوگند، اين همان دين خداست كه براى بندگانش به آن راضى شده است. بر آن ثابت باش! خداوند تو را به گفتار ثابت در

دنيا و آخرت پايدار بدارد.

حديث دوم داود بن قاسم جعفرى گويد: از ابو الحسن العسكرى(ع) شنيدم كه مي فرمود: جانشين بعد از من، فرزندم حسن(ع) است. پس نسبت به جانشين بعد از جانشين من چگونه خواهيد بود؟

من عرض كردم: چرا، خداوند مرا فداى شما گرداند؟فرمود: زيرا جسم او را نخواهيد ديد و ياد او با نامش براى شما روا نيست.

عرض كردم: پس چگونه او را ياد كنيم؟فرمود: بگوئيد حجت آل محمد(ص).

لف من بعده؟ قال: فقلت: و كيف ذلك �5 اس #" ، فكيف للن� � سن اب�� فقال7: و من بعدي ا5ا Ü /رض قسطا و عد

ا/.رج فيم[. � �� �bه ح� È لÓ ذكره #" صه، و / �� � eñ ى ه / :� ن�

#� مو/ي؟ قال: /.ا. ملئت جورا و ظ

م bwو معصي �Òم طاعة ا bwو طاع ، �Òا Óعدو � و عدو� �Òا Ó�rم و � �wقول: إن� ولقررت و أ

قال: فقلت: أ

. �Òمعصية ا ، àاط حق ، و ال� àار حق ، و الن� àة حق ن� ، و إن� ا5" àحق � الق]" �� bYساء ، و ا� àعراج حق قول: إن� ا(

و أ

� القبور)١. يبعث من �� �Òن� اا، و أ �wيب ف اعة آتية / ر ن� الس�

ان حق ، (و أ � �[ و ا(

مر ا/. و هاد ا5" و Óج ا5 و وم الص� و ¬ة الز� و [ة الص� الو/ية: بعد الواجبة الفرائض إن� قول:

أ و

نكر. � عن ا� � عروف و ال�� � "#تك ذي ارتضاه لعباده، فاثبت عليه ثب� ال� �Òا � �yد �Òهذا و ا ، ßالقا "#

د8: #� أ م� R � "y Ó��فقال ع

� ا/ خرة.٢ نيا و �� Óياة الد � ا5 ابت �� لقول الث� "# �Òا

ا5ديث الثا«�

، قال: �Òعبد ا � "y ثنا سعد سن، قال: حد� � ا5 "y د م� R ثنا ، قال: حد� ندي � الس "y د م� R � "y Ó��ثنا ع حد�سن صاحب #" ا5

عت أ È :قال ، عفري � القاß ا5" "y داود eßها � "»

، عن أ Óد العلوي

� أ "y د م� R ثنا حد�

لف؟ لف من بعد ا�5 �5 "# êسن، فكيف ل � ا5 لف من بعدي اب�� العسكر7 يقول : ا�5ه. È لÓ لê ذكره #" صه، و / �� � eñ ون b: / ê ن�

فداك؟ فقال: /. �Òا � فقلت: و Ö جعل��د٣9 م� R ة من آل ج� قلت: فكيف نذكره؟ قال: قولوا ا5

1) سورة الحج، اآلية: 7 .2) كمال الدين، ج 2، ص: 379، ح1ـ األمالي (للصدوق)، ص: 338، ح24ـ التوحيد (للصدوق)، ص: 81 ح37ـ صفات الشيعة (للصدوق)، ص: 48، ح68 ـ بحار األنوار، ج 3، ص: 268، ح3 عن التوحيد، و ج 36، ص: 412، ح2 عن كفاية األثر، و ج 66،

ص: 1، ح1 عن كمال الدين و األمالى. 3) الكافي، ج 1، ص: 328، ح13 ـ اإلمامة و التبصرة، ص: 118، ح112 و اثبات الوصية، ص: 245 عن ( سعد بن عبد اهللا ) ـ د بن الحسن عن سعد ) و ج 2، ص: 648، ح4 عن ( أبيه عن سعد )ـ بحار األنوار، كمال الدين، ج 2، ص: 381، ح5 عن ( محم

ج 51، ص: 158، ح1 عن كمال الدين و كفاية األثر.

Page 162: kefay new.indd

٣٢٢٣٢٣

ا5ديث الثالث

، قال: اه�� � إ:" "y Ó��ثنا ع ، قال: حد� Ó� مدا«� ìد ا � ز#� "y د ثنا أ � منويه، قال: حد� "y د م� R � "y Ó��ثنا ع حد�

سن7 #" ا5د#� أ سي تو> ل ا� ا � دلف، قال: �� "»

� أ "y قر ، عن الص� Ó��وص د ا�

� أ "y �Òعبد ا � ث�� حد�

ه. ل عن خ]"سأ

جئت أ

ا Ó�h أ نك؟ فقلت: خ]�

دخل إليه٢ ، فقال: #� صقر ما شأ

ن أ

مر أ

١ فأ تو> قال: فنظر إ��r حاجب ا�

ستاد. فقال: اقعد. ا/.

� ء. "û � ا� ت ��خطأ

ر، فقلت: أ خ�

. b# م و ما � ما تقد� خذ«�قر: فأ قال الص�

ل ك جئت تسأ ما، فقال: لعل� "[ �ô :جئت؟ قلت نك و ف��

� قال: ما شأ et اس عنه قال: فو� الن�

/ ، Óق . فقال: اسكت، مو/ك هو ا5 � �iؤمن ا� م]�: و من مو/ي؟ مو/ي أ Y مو/ك؟ فقلت عن خ]"

�bاه؟ قلت: نعم. قال: اجلس ح� b: نبÓ أ b�

. فقال: أ �Ò مد � ع� مذهبك. فقلت: ا5

� فإ«� تشم�� b�يد. رج صاحب ال]" � ��

حبوس ا العلويÓ ا� �wف � b� جرة ال� دخ� إr ا5قر فأ : خذ بيد الص� Y ا خرج قال لغ[م � لست ف "

قال: ×�و خل بينه و بينه.

ذاه و �" إr بيت فدخلت، فإذا هو7 جالس ع� صدر حص]�ومأ

جرة و أ � ا5 دخل��

قال: فأفور. R ق]"

دي جئت «b بك؟ قلت: سي� قال r: #� صقر ما أ et ،لست "

لوس ×� "5 "# � مر«�� أ et ، ت فرد� � قال: فس

ك. ف خ]" تعر�أ

فبكيت، فنظر إ��r و قال: #� صقر / عليك، لن يصلوا إلينا بسوء. � نظرت إr الق]" et :قالعرف معناه، فقال: و ما هو؟

9 / أ � "� وى عن الن� دي، حديث :� � قلت: #� سي et ، �Ò مد فقلت: ا5

، ما معناه؟ êم فتعادي ��#9: / تعادوا ا/. Yقلت: قو

م]�حد٣ أ

9، و ا/. �Òرسول ا ßبت ا رض، و الس�ماوات و ا/. ن ما قامت الس� م �� ��#

فقال: نعم، ا/.د، و م� R � "y ع�� و جعفر � "y د م� R و � �iس � ا5 "y Ó��ء ع e#] ، و الث� � �iس سن و ا5 � ا5 �iثن Z/و ا ، � �iؤمن ا�

ازقي و كان حاجبا للمتوكل) 1) فى الخصال و معانى األخبار: ( فنظر إلي الر2) فى الخصال و كمال الدين زيادة: ( فأدخلت إليه ) و فى معانى األخبار زيادة: ( فدخلت إليه )

3) فى البحار زيادة: ( اسم )

حديث سوم صقر بن ابى دلف گويد: زمانى كه متوكل عباسى، سرور ما ابو الحسن [امام هادى(ع)] را تبعيد كرد، آمدم تا از ايشان خبرى بگيرم كه دربان متوكل به من نظر كرد و دستور داد مرا نزد

او ببرند. پس به من گفت: اى صقر! چه كار دارى؟ گفتم: خير است استاد. گفت: بنشين.صقر گويد: در فكر فرو رفته و به گذشته و آينده انديشيدم و گفتم: آمدنم به اينجا اشتباه بود. پس دربان، مردم را از خود دور كرد و سپس به من گفت: كارت چيست و براى چه آمده اى؟

گفتم: براى خبرى آمده ام. گفت: شايد آمده اى تا درباره ى مواليت سؤال كنى؟گفتم: موالى من كيست؟ موالى من، امير المؤمنين [متوكل] است.

گفت: ساكت باش! موالى تو بر حق است. مرا خشمگين مكن كه من بر مذهب تو هستم.گفتم: الحمدهللا. گفت: دوست دارى او را ببينى؟ گفتم: آرى.

گفت: بنشين تا نامه رسان بيرون آيد. گفت: نشستم. چون نامه رسان بيرون آمد، به غالمش گفت: دست صقر را بگير و او را به سرايى كه علوى زندانى در آن است ببر و آن دو را با هم

تنها بگذار.صقر گويد: غالم مرا به آن سرا برد و به خانه اى اشاره كرد. داخل شدم و ديدم حضرت بر روى حصيرى نشسته و كنار او قبرى كنده شده است. سالم كردم. حضرت جواب سالم مرا داد و فرمود كه بنشينم. پس از آن كه نشستم فرمود: اى صقر! چه چيز تو را به اينجا آورده؟

عرض كردم: سرور من، آمده ام تا از شما خبرى به دست آورم. سپس به قبر نگاه كردم و گريستم. حضرت به من نگاه كرد و فرمود: اى صقر! نگران مباش به ما آسيبى نمى رسانند.

گفتم: الحمدهللا. سپس عرض كردم: سرور من! حديثى از پيامبر(ص) روايت شده كه معناى آن را نمى فهمم. فرمود: كدام حديث؟

گفتم: حديثى كه فرمود: با روزها دشمنى نكنيد كه آن ها نيز با شما دشمنى خواهند كرد، معنايش چيست؟

حضرت فرمود: آرى، روزها ما هستيم تا آسمان و زمين برپاست. شنبه، نام رسول خدا(ص) است و يك شنبه، امير المؤمنين(ع) است و دوشنبه، حسن(ع) و حسين(ع) هستند و سه شنبه، على بن الحسين(ع) و محمد بن على(ع) و جعفر بن محمد(ع) هستند و چهارشنبه، موسى بن جعفر(ع) و على بن موسى(ع) و محمد بن على(ع) و من هستيم و پنچ شنبه، پسرم حسن(ع) و جمعه، فرزند پسرم مى باشد و جماعت حق طلب گرد او جمع شوند؛ و اوست كه زمين را از

Page 163: kefay new.indd

٣٢٤٣٢٥

� "yمعة ا سن، و ا5" � ا5 ميس اب�� ، و ا�5 �#� ع�� و أ "y د م� R مو¼ و � "y Ó��جعفر و ع � "y ¼بعاء مو ر

ا/.م، ف[ ��#

ذا مع�� ا/. ا ملئت جورا ١، £� Ü /ها قسطا و عد.] ذي §� ، و هو ال� ق تمع عصابة ا5 " b� و إليه ، � اب��

� ا/ خرة. �� öنيا فيعادو Óالد � تعادو� ��ع ف[ آمن عليك.٢ � قال: ود et

ا5ديث الرابع

، قال: اه�� � إ:" "y Ó��ثنا ع زة، قال: حد� � "y سن ثنا ا5 زة، قال: حد� � "y �Òعبد ا � "y د م� R ثنا حد�� ع�� "y د م� R � "y ���عت ع È :دلف، قال � "»

� أ "y قر ثنا الص� ، قال: حد� Ó��وص د ا�

� أ "y �Òثنا عبد ا حد�

رض قسطا و عد/ ا/.

.] ذي §� ال� .tسن ابنه القا ، و بعد ا5 � سن اب�� مام بعدي ا5 Z/ضا:يقول: ا الرا.٣ ا ملئت جورا و ظ Ü

. Yد و آ م� R �ا و ص[ته ع كث]� �Ò مد و ا5 "[ � ا�5 bt

1) فى كتب الصدوق و البحار: ( ظلما و جورا )د بن موسى 2) كمال الدين، ج 2، ص: 382، ح9ـ معانى األخبار، ص: 123، ح1 و الخصال، ج 2، ص: 394، ح102 عن ( محمبن المتوكل عن علي بن إبراهيم )ـ بحار األنوار، ج 36، ص: 413، ح3 عن كفاية األثر و ج 50، ص: 194، ح7 عن الخصال و

كمال الدين.3) كمال الدين، ج 2، ص: 383، ح10 عن ( الهمداني عن علي بن إبراهيم )ـ بحار األنوار، ج 50، ص: 239، ح3 عن كمال الدين

و كفاية األثر.

قسط و عدل پر كند همان گونه كه از ستم پر شده باشد. اين است معناى روزها، پس در دنيا با آن ها دشمنى نكنيد كه در آخرت با شما دشمنى خواهند كرد.

سپس فرمود: وداع كن و برو كه بر تو ايمن نيستم.

حديث چهارم صقر بن ابى دلف گويد: از على بن محمد بن على الرضا(ع) شنيدم كه مى فرمود: امام بعد از من فرزندم حسن(ع)، و بعد از حسن فرزندش قائم(ع) است، همان كه زمين را از قسط و عدل

پر كند، همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.

Page 164: kefay new.indd

٣٢٦٣٢٧

8 � ع�� "y سن د ا5 م� R � "»ب ما جاء عن أ "#

ة 7 ج� ه ع� ابنه ا5 Óخبار و نصما يوافق هذه ا/.

آنچه از امام حسن بن على العسكرى8 در موافقت اين اخبار روايت شده و بر امامت فرزندش حجت بن الحسن8تصريح نموده است.

ول ا5د يث ا/.

، �Òعبد ا � "y ثنا سعد اق، قال: حد� الور� �Òعبد ا � "y Ó��ثنا ع ، قال: حد� � ع�� "y د م� R بو جعفرثنا أ حد�

م � �hوا أ qد7 توقيع: ز م� R � "»

ه خرج من عند أ ن�

: أ Óوهب البغدادي � "y جعفر � "y ¼مو � ث�� قال: حد�

١. �Ò مد م، و ا5 ìقو rتعا �Òب ا سل، و قد كذ� يدون قت�� ليقطعوا هذا الن� �:

ا5ديث الثا«�

، Óازي ن الر� � ع[� ث�� ، قال: حد� Ó� ي�� � يعقوب ال� "y د م� R ثنا ، قال: حد� Ó� يبا«� الش� �Òعبد ا � "y د م� R �# خ]"أ

د، و م� R ه Èذكرا و ا � �iد7، قال: ستحمل م� R � "»ية أ لت جار ا ه �� ن�

ابنا: أ Ä

� بعض أ �» خ]"

قال: أ

من بعدي.٢ .tهو القا

ا5ديث الثالث

، عن جعفر � "»ثنا أ ار، قال: حد� العط� �� �� � "y د م� R � "y د

ثنا أ اق، قال: حد� ق� د الد� م� R � "y Ó��ثنا ع حد�

د م� R "#عت أ È :قال ، �tغا � "»

، عن أ Ó� دائ�� د ا�

� أ "y د م� R � ث�� ، قال: حد� � مالك الفزاري "y د م� R � "y

1) كمال الدين، ج 2، ص: 407، ح3ـ بحار األنوار، ج 51، ص: 160، ح8 عن كمال الدين.)ـ بحار األنوار، ج 51، ص: 2، د بن يعقوب الكليني د بن عصام عن محم د بن محم 2) كمال الدين، ج 2، ص: 408، ح4 عن (محم

ح2 عن كمال الدين و ج 51، ص:161، ح13عن كفاية األثر.

حديث اول موسى بن جعفر بن وهب بغدادى گويد: از جانب ابو محمد [ امام حسن عسكرى(ع)] توقيعى صادر شد كه در آن نوشته بود: پنداشته اند كه اراده كشتن مرا دارند تا اين نسل را

ريشه كن كنند در حالى كه خداى تعالى گفتار آن ها را تكذيب كرده است. والحمدهللا.

حديث دوم عالن رازى گويد: يكى از اصحاب ما (شيعيان) به من خبر داد كه چون كنيز امام حسن عسكرى(ع) باردار شد، حضرت به او فرمود: به زودى حامل پسرى خواهى شد كه نامش

محمد است و او قائم بعد از من مى باشد.

حديث سوم ابو غانم گويد: از ابو محمد حسن بن على(ع) شنيدم كه مى فرمود: در سال دويست و

شصت، شيعيان من پراكنده مى شوند.پس در آن سال ابو محمد(ع) از دنيا رفت و شيعيان و يارانش پراكنده شدند، يك دسته خود را به جعفر نسبت دادند، و يك دسته هالك شدند و به شك افتادند، و يك دسته بر حيرت و

سرگردانى باقى مانده، و يك دسته به توفيق خداوند بر دين خود ثابت ماندند.

Page 165: kefay new.indd

٣٢٨٣٢٩

. � bق شيع� b[تف � �i � و ست �iسنة مائت � يقول: �� : � ع�� "y سن ا5ه و b# م من �wجعفر، و م rإ üم من انت �w نصاره ، ��

قت شيعته و أ د7و تفر� م� R بو

ا قبض أ �wفف

١. عز� و جل� �Òم من ثبت ع� دينه بتوفيق ا �wة، و م �[ م من وقف ع� ا5 �wو م ، شك�

ا5ديث الرابع

د م� R � "y ثنا جعفر ، قال: حد� Óمرقندي � جعفر العلويÓ الس� "y ر ظف� ثنا ا� ، قال: حد� � ع�� "y د م� R ثنا حد�اق ñإ � "y د

ازي ٢، عن أ � ع�� الر� "y د

ثوم، عن أ m � "y ��ع � "y د

بيه، عن أ

، عن أ Ó � e¼ا � مسعود العي� "y

� من رج�� � �� Ö ذي ال� �Ò مد :يقول : ا5 � ع�� العسكري� "y سن د ا5 م� R "#عت أ È :سعد، قال � "y

rتبارك و تعا �Òفظه ا 9خلقا و خلقا، �� �Òسول ا اس :" شبه الن�لف من بعدي، أ � ا�5 را«�

نيا ح��b أ Óالد

ا.٣ ا ملئت جورا و ظ Ü /رض قسطا و عد ا/.

� يظهره فيم[. et ،غيبته � ��

امس ا5ديث ا�5

، �Òعبد ا � "y ثنا سعد ار، قال: حد� العط� �� �� � "y د م� R � "y د ثنا أ ، قال: حد� � ع�� "y � �iس ثنا ا5 حد�

� ع�� العسكري� "y سن د ا5 م� R "#أ عت È :قال ، Óوهب البغدادي � "y جعفر � "y ¼مو � ث�� قال: حد�

نكر ا� �Òة بعد رسول ا � .§./ قر� #" / إن� ا�

، أ � لف م�� � ا�5 بعدي �� bو قد اختلف� êب �

�»:يقول: ¬.

لنا، و و�ن� طاعة آخر#� كطاعة أ

./ ،٤ 9 �Òة رسول ا نكر نبو�� أ et �و رس �Òنبياء ا

ميع أ " قر� �"

ن أ Ü ،لولدي

٥. �Òاس إ/� من عصمه ا ا الن� �wب ف b# ما إن� لولدي غيبة :�لنا، أ و�

نكر /. نكر / خر#� ¬� ا�ا5ديث السادس

س مان العمري� قد� eعى � "y د م� R عت È :ام، قال �í � "y ��بو ع� أ ث�� ل;، قال: حد� فض� بو ا�

#� أ خ]"

أ

ذي ال� "[ #� عنده ـ عن ا�5:ـ و أ � ع�� "y سن د ا5 م� R بو

� يقول : سئل أ "»

عت أ È :روحه يقول �Òا

Ö من مات و : ن� ع� خلقه إr يوم القيامة، و أ �Ò ة � لو من »" � b� / رض

ن� ا/.ئه:: أ روي عن آ#"

ـ بحار األنوار، ج 50، ص: 334، ح7 عن كفاية األثر، و ج 51، ص: 161، ح14 عن كمال الدين. 1) كمال الدين، ج 2، ص: 408، ح6 ازي ) 2) فى كمال الدين: ( علي بن أحمد الر

3) كمال الدين، ج 2، ص: 408، ح7ـ بحار األنوار، ج 51، ص: 161، ح9 عن كمال الدين.( (ص) كمن أنكر جميع أنبياء اهللا 4) فى كمال الدين و البحار زيادة: ( و المنكر لرسول اهللا

5) كمال الدين، ج 2، ص: 409، ح8 ـ بحار األنوار، ج 51، ص: 160، ح6 عن كمال الدين و كفاية األثر.

حديث چهارم مى فرمود: كه شنيدم العسكرى(ع) على بن حسن محمد ابو از گويد: اسحاق بن احمد ستايش از آن خدايى است كه مرا از دنيا نبرد تا آنكه جانشين مرا به من نشان داد. او از نظر خلق و خلق شبيه ترين مردم به رسول خدا(ص) است. خداوند تبارك و تعالى او را در غيبتش حفظ كند و سپس وى را آشكار نمايد، پس زمين را از قسط و عدل پر كند همان گونه كه از

جور و ظلم پر شده باشد.

حديث پنجم موسى بن جعفر بن وهب بغدادى گويد: از ابو محمد حسن بن على العسكرى(ع) شنيدم كه مى فرمود: گويا شما را مى بينم كه بعد از من درباره ى جانشينم اختالف پيدا كرده ايد. بدانيد، آنكه به امامان بعد از رسول خدا اقرار كند و فرزند مرا انكار كند، مانند كسى است كه به همه انبياء و رسوالن خدا اقرار كند و نبوت رسول اهللا(ص) را انكار كند (و منكر رسول اهللا(ص) مانند منكر همه انبياء خداست). زيرا اطاعت از آخرين ما، مانند اطاعت از اولين ماست و منكر آخرين ما، مانند منكر اولين ماست. بدانيد، به راستى براى فرزندم غيبتى است كه مردم در آن

به شك افتند مگر آن كه خدا او را نگه دارد.

حديث ششم محمد بن عثمان عمرى (نايب دوم امام) گويد: از پدرم (نايب اول) شنيدم كه مى گفت: نزد ابو محمد حسن بن على(ع) بودم كه از ايشان درباره ى خبرى سؤال شد كه از پدرانش(ع) روايت شده است: زمين تا روز قيامت از حجت خدا بر خلقش خالى نمى ماند، و اين كه: هر

كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است.حضرت فرمود: به راستى اين سخن حق است همچنان كه روز، حق است.

Page 166: kefay new.indd

٣٣٠٣٣١

ة. يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلي�. àار حق � �wن� ال

ا أ Ü àفقال: إن� هذا حق

مام بعدك؟ Z/ة و ا ج� ن ا5 �Î ، �Òرسول ا � "yا �# : Y فقيلما إن� Y غيبة

ة، أ ة بعدي، من مات و Ö يعرفه مات ميتة جاهلي� ج� مام و ا5 Z/د، هو ا م� R � قال: اب��

ع[م البيض نظر إr ا/.

� أ

�»رج ف?. � �� � et ،اتون ا الوق� �wبطلون، و يكذب ف ا ا� �wلك ف �h اهلون، و ا ا5" �wار ف ��

سه بنجف الكوفة.١ فق فوق رأ � b�

م ع� م، و نص بع�� �wعل �Òصلوات ا � �iة ا(عصوم .§ ذه أسعدك ا�Ò أحاديث الرواة ننقلها عن ا/. �£ � وز و يصح �� " م، فكيف �� �wعل �Òة صلوات ا ._ � النصوص ع� ا/. بعض ع� موافقة أحاديث الصحابة ��اعة من أهل بيت م " �wوطان، و ف ر و ا/. راء و ا8مم، متباعدوا الد#� تلفوا ا/  �R اعة العقل أن يتواطأ "طا#� و الزلل، ع� ؤون من ا�5 م معصومون م]" رة أتقياء، و عند بع�� يع ا/.مة :" الرسول، و � عند "� العقل وز �� " ة، و هذا Bا / �� .§ � أمر هؤ/ء ا/. وضع أحاديث افتعلوها ل�ë يغالطوا الناس و يشككو� ��

تفاق ا/.مة. ة #" � مواضع كث]� ، و قد مدÃم �� � �iدح ا(ذموم �_ / rتعا �Òن ا./ ، � التقد:� و / يصح ��� خ]" الصدق و الكذب، إذ ¬ن مثل هذا ا5ديث / �iا فضل ما ب "h فتأملوا ا/.خبار الصادقة تعرفوااد هذه ا/.خبار إثبات ا5جة / � إ:� وز أن يكون موضوعا مفتع[ ¾ قدمنا ذكره، و لو / أن قصدي �� " ��

بتة. e# ا، و لكن كرهت التطويل إذ ا5جة وردت أضعا£� ./ ، غ]�رة أمثا8ا eu ا و bhر eýادها ل 7أخبار من جنýا، فأحببت إ:� � ع�� "y يد � ز �iا5س � و قد روي عن أ«"

ا /زم . "h ا حق و الت�يف �hأ � �yا(نصف ا(تد gعند أهل ا5ق، ليع

ول ا5ديث ا/.

� �iان e§ صفر سنة إحدى و � � مو¼ـ ببغداد �� "y ثنا هارون د، قال: حد� م� R � "y سن � ا5 "y Ó��ثنا ع حد�ائة ـ . e§]و ث � �y

eبع و ع� ر� سنة أ ـ �� eßها � قري موr ب�� زوم٢ ا� �R � "y د م� R ثنا ائة ـ قال: حد� e§]و ث

ام )ـ بحار األنوار، ج 51، ص: 160، د بن إبراهيم بن إسحاق عن أبى علي بن هم 1) كمال الدين، ج 2، ص: 409، ح9 عن ( محمح7 عن كمال الدين و كفاية األثر.

د بن أحمد بن مخزوم د ) و هو تصحيف، و الصحيح ما أثبتناه من البحار و هو: ( أبو الحسين محم 2) فى المطبوع: ( أحمد بن محمالمقري مولى بني هاشم ) يروى عنه ( التلعكبري )، راجع: رجال الطوسي، ص: 443 .

به او عرض شد: اى فرزند رسول خدا! حجت و امام بعد از شما كيست؟فرمود: پسرم محمد(ع)، او امام و حجت بعد از من است، هر كه بميرد و او را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است. آگاه باشيد، به راستى براى او غيبتى است كه جاهالن در آن سرگردان شوند، و اهل باطل در آن هالك گردند، و تعيين كنندگان وقت (ظهور) در آن دروغ گويند. سپس خروج كند و گويا به پرچم هاى سفيدى مى نگرم كه باالى سرش در نجف كوفه

در اهتزاز است.اينها نيز احاديث راويانى بود كه آن ها را از امامان معصوم(ص) روايت كرده، و نص بعضى از آن ها بر بعضى ديگر است كه موافق با احاديث صحابه پيامبر(ص) در نص بر امامان است. پس چطور جايز است و عقل مى پذيرد كه جماعتى با آراء و اراده هاى متفاوت، با سرزمين هاى دور از هم، در حالى كه ميان آن ها جماعتى از اهل بيت پيامبر(ص) نيز حضور دارند كه نزد همه ى امت، نيكوكار و با تقوى بوده و نزد بعضى از امت، معصوم و مبرى از خطا و لغزش مى باشند، بر جعل احاديثى كه خودشان ساخته اند، زمينه سازى و توطئه كنند تا مردم را در امر اين امامان به اشتباه و شك و ترديد بياندازند. اين از چيزهايى است كه عقل آنرا جايز نمى داند و در تقدير نيز صحيح نيست، زيرا خداى تعالى سرزنش شدگان را ستايش نمى كند در حالى كه ايشان را

در جاهاى بسيارى ستوده است و همه ى امت بر اين مطلب اتفاق دارند.پس در اين اخبار صادقه تأمل كنيد تا تفاوت بين خبر راست و دروغ را بشناسيد، چرا كه جايز نيست چنين خبرى جعلى و ساختگى باشد، چنانچه قبال اشاره كرديم و اگر هدف من در بيان اين اخبار تنها إثبات حجت نبود، چندين برابر آن را ذكر مى كردم و ليكن از طوالنى

شدن آن كراهت داشتم زيرا (با همين احاديث هم) حجت ثابت است.و از زيد بن على(ره) نيز اخبارى از اين جنس روايت شده كه دوست داشتم به خاطر شهرت آن ها و شهرت امثال آن ها در نزد اهل حق (تعدادى از) آن ها را ذكر كنم تا شخص

منصف متدين بداند كه اين اخبار حق هستند و تكليف به آن ها الزم است.

حديث اول محمد بن بكير گويد: بر زيد بن على(ره) وارد شدم و صالح بن بشر نيز نزد او بود، در حالى كه مي خواست (براى قيام) به عراق برود. پس سالم كرده و گفتم: اى فرزند رسول خدا(ص)!

Page 167: kefay new.indd

٣٣٢٣٣٣

، Ó� سن الفرغا«� � ا5 "y د م� R ثنا يÓ ١، قال: حد� "[ � الفضل الط� "y ر q بو حفصثنا أ د: و حد� م� R بو

قال أ

. Óر البلوي q � "y د م� R � "y �Òثنا عبد ا قال: حد�د م� R � "y �Òثنا عبد ا � ـ قال: حد� ٢ ـ _" Ó� ا«. � ه[ل الط� "y الفضل � "y �Òثنا عبيد ا د: و حد� م� R بو

قال أ

، � بك]� "y د م� R � ث�� � الع[ء ٤، قال: حد� "y �Òعبيد ا � "y اه�� � إ:" ث�� فوظ البلويÓ ٣، قال: حد� R � "y ر q � "yروج إr العراق، يد ا�5 ت عليه و هو :� � ، فس

eب� � "y �7 و عنده صا � ع�� "y يد قال: دخلت ع� زبيك7.

عته من أ È ء �

eÅب � ث�� ، حد �Òرسول ا � "yا �# : Y فقلتبنعمة عليه �Òنعم ا

أ 9: من �Òقال رسول ا قال: ه، بيه عن جد

أ � عن "»

أ � ث�� نعم، حد� فقال:

ة مر فليقل: / حول و / قو�حزنه أ

، و من أ �Òزق فليستغفر ا الر

، و من استبطأ عز� و جل� �Òفليحمد ا

. �Ò إ/� #". �Òرسول ا � "yا �# � فقلت: زد«�

فيع يوم القيامة: م الش� ì �#بعة أ ر

9: أ �Òه، قال: قال رسول ا بيه عن جد

� عن أ "»

� أ ث�� قال: نعم، حد�

م ì Óحب مور� عند اضطرار� إليه، و ا�� أ م �� ì � ا هم، و الس� " م حوا�. ì � �Ðو القا ، � b� ي� كرم لذر ا�

بقلبه و لسانه.. êعز� و جل� علي �Òنعم ا

من فضل ما أ �Òرسول ا � "yا �# � قال: فقلت: زد«�

�Òا � هل البيت ��نا أ حب�

9: من أ �Òه، قال: قال رسول ا بيه عن جد

� عن أ "»

� أ ث�� قال: نعم، حد�

ة. ن� دخلناه معنا ا5" معنا، و أ eح�

تبارك و تعاr اصط¡� �Òإن� ا ، � بك]� "yرجات الع�. #� ا � الد� و معنا �� ك بنا £� س� b§ من ، � بك]� "yا �# و �Òبنا عرف ا ، � بك]� "yنيا و ا/ خرة. #� ا Óالد rتعا �Òلق ا � �� Ö �#/ة، فلو ي� دا9 و اختار#� Y ذر م� R

ة. م� هذه ا/. .tقا Óهدي ا يكون ا� ، و من� رت©� صط¡� و ا� ا ا� ، و من� �Òا rبيل إ ن الس� ، و �� �Òبنا عبد ا

؟ ê 9 م�b يقوم قا§. �Òرسول ا êد إلي ä هل ، �Òرسول ا � "yقلت: #� ا

1) فى البحار: ( المطيري )د هارون بن موسى التلعكبري ) راجع: ائي ) يروى عنه: ( أبو محم د بن هالل الط 2) هو: ( أبو عيسى عبيد اهللا بن الفضل بن محم

رجال النجاشي، ص: 232.د بن عمر بن محفوظ بن المبارك البلوي األنصاري ) يروى عن: ( إبراهيم بن عبيد اهللا ) راجع: فضائل 3) هو: ( عبد اهللا بن محم

األشهر الثالثة (للصدوق)، ص: 32 و 33 .د البلوي ) راجع: الهامش السابق. 4) هو: ( إبراهيم بن عبيد اهللا بن الفضل بن العالء المدني ) يروى عنه: ( عبد اهللا بن محم

براى من حديثى بگو كه از پدرت(ع) شنيده اى.فرمود: باشد، پدرم از پدرش از جدش براى من حديث كرد كه رسول خدا(ص) فرمود: هر كه خداوند بر او نعمتى عنايت كرد، بايد حمد خداى عز و جل را به جاى آورد و هر كه كم روزى گرديد، بايد استغفار كند و هر كه از امرى محزون شد، بايد بگويد: الحول و ال قوة

اال باهللا.گفتم: اى فرزند رسول خدا! حديث ديگرى بفرمائيد.

فرمود: پدرم از پدرش از جدش براى من حديث كرد كه رسول خدا(ص) فرمود: چهار گروه هستند كه من در روز قيامت شفيع آن ها خواهم بود: كسى كه ذريه ى مرا اكرام نمايد، و كسى كه حاجت آن ها را برآورده سازد، و كسى كه هنگام احتياج آن ها به او، در كمك به

ايشان تالش كند، و كسى كه با قلب و زبانش آن ها را دوست بدارد.گفتم: اى فرزند رسول خدا! از فضل آنچه خداوند بر شما انعام كرده بيشتر بفرمائيد.

فرمود: پدرم از پدرش از جدش براى من حديث كرد كه رسول خدا(ص) فرمود: هر كه ما اهل بيت را به خاطر خدا دوست بدارد، با ما محشور شود و ما او را با خود وارد بهشت كنيم.

اى پسر بكير! هر كه به ما تمسك جويد، در درجات عالى (بهشت) با ما خواهد بود.اى پسر بكير! خداوند تبارك و تعالى محمد(ص) را برگزيد و ما را ذريه ى او قرار داد. اگر

ما نبوديم، خداى تعالى دنيا و آخرت را نمى آفريد.اى پسر بكير! خدا به وسيله ى ما شناخته شد و به وسيله ى ما عبادت گرديد، و ما راه به سوى خدا هستيم، و محمد مصطفى(ص) و على مرتضى(ع) از ما است، و مهدى(ع) كه قائم

اين امت است، از ما مى باشد.عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! آيا رسول اهللا(ص) به شما وصيت كرده كه قائمتان چه

زمانى قيام خواهد كرد؟فرمود: اى پسر بكير! تو زمان او را درك نخواهى كرد، و اين امر (امامت) را شش نفر از اوصياء بعد از ايشان [امام صادق(ع)] واليت خواهند كرد و سپس خداوند خروج قائم ما را قرار خواهد داد كه زمين را از قسط و عدل پر كند همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.

عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! آيا شما صاحب اين امر (امامت) نيستى؟گفت: من از عترت پيامبرم. باز سؤال خود را تكرار كردم و او همان جواب را داد.عرض كردم: اين پاسخى كه مى فرماييد از خود شماست يا از رسول خدا(ص)؟

Page 168: kefay new.indd

٣٣٤٣٣٥

فرمود: «اگر علم غيب داشتم خير كثيرى براى خود جمع مى كردم». نه، اين وصيتى است كه رسول خدا(ص) به ما فرموده است.

سپس شروع به خواندن اشعارى كرد (كه ترجمه اش چنين است):ما سروران قريش هستيم، و پايه و اساس و تكيه گاه حق در ميان ماست.

ما انوارى هستيم كه قبل از بودن خلق بوده ايم.ما كسانى هستيم كه مصطفاى برگزيده، و مهدى(ع) از ماست.خداوند به وسيله ى ما شناخته شده، و ما حق را بر پا كرديم.

به زودى خداوند به آتش خواهد انداخت، كسى را كه امروز از ما روى گردان شود.

علقمة بن محمد حضرمى نيز از صالح بن بشر روايت كرده كه گويد: نزد زيد بن على(ع) بودم كه محمد بن بكير بر او وارد شد ... (و حديث قبل را تكرار كرد).

حديث دوم عمر بن موسى وجيهى از زيد بن على(ع) روايت كرده كه گفت: نزد پدرم على بن الحسين(ع) بودم كه جابر بن عبداهللا انصارى بر او وارد شد. در اين حال كه جابر با وى سخن مى گفت، ناگاه برادرم محمد(ع) از اتاقى بيرون آمد. پس جابر چشم به او دوخت. سپس برخاست و نزد

او رفت و گفت: اى فرزند نزديك بيا! او نزديك آمد. سپس گفت: برگرد! او برگشت. جابر گفت: شمائلى مانند شمائل رسول خدا(ص) است. اى فرزند نام تو چيست؟ فرمود:

محمد. عرض كرد: فرزند كيستى؟ فرمود: فرزند على بن حسين بن على بن ابى طالب(ع) .گفت: پس شما باقر هستى و او را بغل كرده و سر و دست هايش را بوسيد. سپس عرض

كرد: اى محمد(ع)! رسول خدا(ص) به شما سالم مى رساند.

�Òعل ا " �� � et ،وصياء بعد هذاة من ا/. مر يليه ست�

ك لن تلحقه، و إن� هذا ا/. ، إن� � بك]� "yقال: #� اا. ا ملئت جورا و ظ Ü /ها قسطا و عد

نا فيم[. خروج قا§.، فقلت: ��rة، فعدت فعاد إ b[من الع �#

مر؟ فقال: أ

لست صاحب هذا ا/.، أ �Òرسول ا � "yفقلت: #� ا

؟ �Òو عن رسول اذي تقوY عنك أ هذا ال�

� et ،9 �Òده إلينا رسول ا ä د ä ١ /، و لكن( �[ ت من ا�5 e[الغيب /ستك gعفقال : (لو كنت أ

يقول: نشأ

أ

ق فيـــنا ـ وام ا5ـ ـ و قــ ن سادات قريش ��ا ق كن� ـ ل ل كـون ا�5 ـ � من قب b� نوار ال�

ـن أ ��

ا هديÓ من� تار و ا� ح� صط¡� ا� ا ا� ن من� ـ ��ا ـ نــ ـ ـــم ـ ق

ــــق أ 5 و #" �Òا قـد عرف ا ـ بن ف

ا ٢ ا من تـو�r اليــوم عــن� سوف يص[ه سع]� � �iس د مو/#� ا5 eýم � ديث ـ �� ذا ا5 "h Óوفري � � ال]" �iس � ا5 "y د م� R ثنا : و حد� � �iس � ا5 "y Ó��قال ع � "y ة ار، عن س العط� �� �� � "y د م� R ثنا ، قال: حد� Ó� ي�� � يعقوب ال� "y د م� R ثنا 8ـ قال: حد� � ع�� "yد م� R � "y يعا، عن علقمة � عقبة " "y �ة و صا �[ q � "y عن سيف ، �Åيال � خالد الط� "y د م� R اب، عن ط� ا�5ديث.٣ ـ و ذكر ا5 � بك]� "y د م� R 7 فدخل عليه � ع�� "y يد ، قال: كنت عند ز ، عن صا� �ï ا5��

ا5ديث الثا«�

لكوفة ل ـ #" �] زديÓ ا�5� حباب ا/. "y شاذان � "y ��ع � "y د م� R � ث�� ل;، قال: حد� فض� بو ا�

ثنا أ حد�

، قال: Ó � �Ó الكو�� � العر«� �iس � ا5 "y سن ثنا ا5 � عبد الواحد، قال: حد� "y د م� R � "y سن � ا5 ث�� ـ قال: حد� � "»

٤7، قال: كنت عند أ � ع�� "y يد ، عن ز � � مو¼ الوج�� "y ر q عن ، Ó� ðس

� يع� ا/. "y �� �� � ث�� حد�د م� R � ��

ثه إذ خرج أ د ما هو �� ، فبيى� Óنصاري

ا/. �Òعبد ا � "y 8إذ دخل عليه جا:" � �iس � ا5 "y ��ع

1) سورة األعراف، اآلية: 188 .2) بحار األنوار، ج 46، ص: 201، ح77 عن كفاية األثر.

3) بحار األنوار، ج 46، ص: 203 ذيل ح77 .4) هذا السند بعينه مذكور فى األمالي (للطوسي)، ص: 479 و 499 .

Page 169: kefay new.indd

٣٣٦٣٣٧

فرمود: با فضيلت ترين سالم بر رسول خدا و بر تو اى جابر كه سالم او را رساندى.سپس جابر به جاى خود بازگشت و شروع به صحبت با پدرم كرد و مى گفت: رسول مرا سالم كردى درك را باقر فرزندم كه آنگاه جابر! اى فرمود: من به روزى خدا(ص) به او برسان. به راستى كه او همنام من و شبيه ترين مردم به من است. علم او، علم من و حكم او، حكم من است. هفت نفر از فرزندانش امين، معصوم و امامان نيكوكارند و هفتمين نفر مهدى آن هاست كه دنيا را پر از قسط و عدل كند، همانطور كه پر از ظلم و جور شده باشد. سپس اين آيه را تالوت فرمود: «و ايشان را امامانى قرار داديم كه به امر ما هدايت مى كردند و به ايشان انجام كارهاى نيك و به پا داشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم و

تنها عبادت كننده ى ما بودند».

حديث سوم زيد بن على گويد: پدرم على بن الحسين(ع) از پدرش حسين بن على(ع) براى من حديث كرد كه رسول خدا(ص) فرمود: اى حسين(ع)! تو امام و برادر امام و فرزند امام هستى! نه نفر از فرزندان تو امين و معصوم مى باشند و نهمين نفر، مهدى آن هاست. خوشا به حال كسى كه

آن ها را دوست بدارد و واى به حال كسى كه از آن ها كينه داشته باشد.

. د:"، فأ د:"

� قال: أ et ،قبل

قبل، فأ

� قام إليه فقال: #� غ[م أ et ،وه ه �� بب� ص جا:" � eñ

جر، فأ من بعض ا5

د. م� R :ك #� غ[م؟ قال È9 ما ا �Òمائل رسول ا eائل كس eÈ :فقالنت إذا الباقر.

� طالب. قال: أ "»

� أ "y ��ع � "y � �iس � ا5 "y ��ع � "yمن؟ قال: ا � "yقال: ا

[م. 9 يقرئك الس� �Òد، إن� رسول ا م� R �# :قال � et سه و يديهل رأ قال: فانكب� عليه و قب�

[م. بلغت الس�ا أ "§ [م، و عليك #� جا:" فضل الس�

أ �Òقال: ع� رسول ا

دركت ، إذا أ 9 قال �r يوما: #� جا:" �Òو يقول: إن� رسول ا � "»

ث أ د قبل ��

ه فأ � عاد إr مص[� et

، سبعة من ولده � ه ح� � و ح� ðه ع ، ع � اس «" شبه الن�� و أ �� È ه [م، فإن� � الس� قرئه م��

ولدي الباقر فأ

ا. ا ملئت جورا و ظ Ü /نيا قسطا و عد Óالد .] ذي §� م ال� Ó�hد ابع ­ ار، و الس� ":

ة أ � .§

مناء معصومون أ

أ

[ة و ات و إقام الص� �[ م فعل ا�5 �wوحينا إلمر#� و أ

.دون #" �h ة � .§

9: (و جعلنا� أ �Òت[ رسول ا � et

١ .٢( � �yة و ¬نوا لنا عابد¬ إيتاء الز�

ا5ديث الثالث

� سعيد "y د م� R � "y د ثنا أ ، قال: حد� Ó � زا � ع�� ا�5 "y سعيد � "y د م� R � "y � �iس ا5 �Òبو عبد ا

� أ ث�� حد�

� ميمون، قال: "y د م� R � "y اه�� � إ:" ث�� ، قال: حد� Óيح الكندي " �� � "y ��ع � "y جعفر � ث�� لكوفة ـ قال: حد� ـ #"

� "y يد ، عن ز �Úخالد الواس � "»، عن أ ٣ الفزاري

� ع�� "y د م� R ن، عن بو عبد الر�سعوديÓ أ � ا� ث�� حد�

�# :9 �Òقال: قال رسول ا ، � ع�� "y � �iس بيه ا5، عن أ � �iس � ا5 "y Ó��ع � "»

� أ ث�� 7، قال: حد� ع��

م، فطو«" Ó�hد اسع ­ مناء معصومون، و الت�مام ٤، تسعة من ولدك أ Z/ا � "yمام و ا Z/خ ا

مام و أ Z/نت ا

، أ � �iحس

م.٥ بغ��ن أ م و الويل � � "wح

ن أ �

1) سورة األنبياء، اآلية: 73 .2) بحار األنوار، ج 36، ص: 360 ، ح230 عن كفاية األثر.

د بن عبد اهللا ) 3) فى البحار: ( محم4) فى البحار: ( أنت اإلمام ابن اإلمام )

5) بحار األنوار، ج 36، ص: 360، ح231 عن كفاية األثر.

Page 170: kefay new.indd

٣٣٨٣٣٩

حديث چهارم يحيى بن زيد روايت كرده كه از پدرم درباره ى امامان پرسيدم؟

فرمود: امامان دوازده نفر هستند، چهار نفر از گذشتگان و هشت نفر از باقى ماندگان.گفتم: پدر جان! نام آن ها را برايم بيان فرما.

فرمود: اما گذشتگان، على بن ابى طالب(ع) و حسن(ع) و حسين(ع) و على بن الحسين(ع) هستند، و از باقى ماندگان، برادرم باقر(ع)، و بعد از او فرزندش جعفر صادق(ع)، و بعد از او فرزندش موسى(ع)، و بعد از او فرزندش على(ع)، و بعد از او فرزندش محمد(ع)، و بعد از او

فرزندش على(ع)، و بعد از او فرزندش حسن(ع)، و بعد از او فرزندش مهدى(ع) است.به او گفتم: پدر جان! آيا شما از آن ها نيستى؟

فرمود: نه، و ليكن من از عترت هستم.گفتم: پس نام آن ها را از كجا دانستى؟

فرمود: اين عهدى بسته شده است كه رسول خدا(ص) ما را به آن وصيت فرموده است.حال اگر كسى گويد: زيد بن على اگر اين اخبار و اين احاديث را از امامان معصوم شنيده و به آن ها ايمان و اعتقاد داشت، پس چرا با شمشير خروج كرد و ادعاى امامت نمود و با جعفر بن محمد(ع) اظهار مخالفت كرد، در حالى كه او داراى جايگاهى شريف و بزرگ، و معروف به چشم پوشى و صالح بود، و در نزد خاص و عام به علم و زهد شهرت داشت، و اين كارى

است كه جز معاند يا منكر انجام ندهد و حاشا كه زيد داراى چنين جايگاهى باشد؟پس در اين باره به توفيق الهى مي گويم: زيد بن على(ع) براى امر بمعروف و نهى از منكر قيام كرد، نه براى مخالفت با برادرزاده اش جعفر بن محمد(ع)، و اين اختالف از جهت مردم واقع شد، زيرا زمانى كه زيد بن على(ع) خروج كرد و جعفر بن محمد(ع) خروج نكرد، گروهى از شيعيان خيال كردند كه امتناع امام صادق(ع) براى مخالفت با زيد بوده، در حالى كه اين امتناع براى نوعى تدبير بود، و چون كسانى كه در گذشته به زيديه گرويدند اين جريان را مشاهده كردند، گفتند: آنكه خانه نشين شود و در به روى خود ببندد و پس پرده نشيند، امام نيست. بلكه امام كسى است كه با شمشير قيام كرده و امر به معروف و نهى از منكر كند، و اين سبب وقوع اختالف بين شيعيان بود و گر نه ميان امام صادق(ع) و زيد(ع) هيچ اختالفى

وجود نداشت.و دليل صحت گفتار ما، سخن خود زيد بن على(ع) است كه مي گفت: هر كه خواهان جهاد

ا5ديث الرابع

د م� R عن ، � حوي الكو�� ار الن� ج� � الن� "y عروف #" ، ا� Ó�üمي د الت� م� R � "y جعفر � "y د م� R سن بو ا5

ثنا أ حد�

� "y �� � خليفة، عن �� "y ßالقا � ث�� � يونس، قال: حد� "y هشام � ث�� ، قال: حد� � حار«" � زكر#�� ا� "y ßالقا � "y. � �iانية من الباق e§ و � �iاض بعة من ا� ر

، أ eة اثنا ع� � .§

ة؟ فقال: ا/. � .§7 عن ا/. � "»

لت أ

يد، قال: سأ ز

، � �iس � ا5 "y Ó��و ع ، � �iس سن و ا5 � طالب، و ا5 "»� أ "y Ó��فع : � �iاض ا ا� م�

به، فقال: أ

هم #� أ قلت: فسم

د م� R ابنه، و بعده Ù��ادق ابنه، و بعده مو¼ ابنه، و بعده ع الباقر، و بعده جعفر الص� � ��: أ � �iو من الباق

.١ Óهدي سن ابنه، و بعده ا� ابنه، و بعده عÙ�� ابنه، و بعده ا5ة. b[من الع � م؟ قال: /، و لك�� �wلست م

به، أ

فقلت: #� أ

٢ .9 �Òده إلينا رسول ا ä ود þد م ä :م؟ قال �wسام� عرفت أ �y

ن أ قلت: ��

ا "h و آمن � �iع هذه ا/.خبار و هذه ا/.حاديث من الثقات ا(عصومÈ ع�� إذا � "y فإن قال قائل: فزيدNل � Rمد، و هو #" "y ر ا�5[ف ع� جعفر �µمامة لنفسه، و أ Z/لسيف و اد` ا ا خرج #" و اعتقدها، فلعg و الزهد، و هذا ما / اص و العام #" ور عند ا�5 eýو الص[ح، م b[لس ليل، معروف #" يف ا5" eال�

ذا اNل؟ "h يد أن يكون يفع� إ/ معاند أو جاحد، و حاشا ز� عن (عروف و ال�� 7خرج ع� سبيل ا/.مر #" � ع�� "y يد 3 التوفيق: إن ز � ذلك و #" فأقول ��ة الناس، و ذلك "à ا وقع ا�5[ف من � Rمد8، و إ_� "y أخيه جعفر � "y/ الفة �Nا(نكر، / ع� سبيل ا� Rمد8تو� قوم من الشيعة أن امتناع جعفر ¬ن "y رج جعفر � 7�ا خرج و � �� � ع�� "y يد أن زمام من جلس Z/يدية سلفا قالوا: ليس ا � صاروا للز �yا رأى الذ ، ف ب من التدب]� ا ¬ن ل�� ل¨خالفة، و إ_�ذا (عروف و ي�� عن ا(نكر، £� مر #" . مام من خرج بسيفه #� Z/ا ا ه، و إ_� b[به و أر�� س � بيته و أغلق #" ��

ما خ[ف. �wا ¬ن بي � الشيعة، و أما جعفر و زيد��8 �iن سبب وقوع ا�5[ف ب¬� جعفر. � أ�� "yا rفإ gو من أراد الع ، �rهاد فإ 7: من أراد ا5" � ع�� "y ة قولنا قول زيدÄ و الدليل ع�

ور eýمن الرعية، و من م gمام أع Z/عن نفسه، إذ ¬ن ا gمامة لنفسه � ينف ¾ل الع Z/و لو اد` اضا.٣ #� الر

د، و أ م� R ضا من آل ا دعا إr الر � ، إ§� يدا لو ظفر لو�� � ز � �Òا � Rمد8ر "y قول جعفر

1) فى البحار: ( المهدي ابنه )2) بحار األنوار، ج 46، ص: 198، ح73 عن كفاية األثر.

3) هذه المناقشه وردت فى بحار األنوار، ج 46، ص: 198، ذيل ح73.

Page 171: kefay new.indd

٣٤٠٣٤١

امس ا5ديث ا�5

� ة �� ك� Ó ـ §" � ا�� �[ � عامر الس� "y Åعي � "y ثنا عامر سن، قال: حد� � ا5 "y Ó��ثنا به ع و تصديق ذلك ما حد�سن � ا5 "y �� �� � "y د م� R � "y سن د ا5 م� R بو

� أ ث�� ائةـ قال: حد� e§]و ث � �iان e§ ة، سنة إحدى و ج� ذي ا5

� "y د م� R ثنا � طالب:، قال: حد� "»� أ "y ��ع � "y � �iس � ا5 "y ��ع � "y � �iس � ا5 "y �Òعبيد ا � "y جعفر � "y

� هارون، "y تو> بيه ا�، عن أ Ó��هارون البج � "y تو> � ا� "y �[ q ثنا ، قال: حد� � "»

� أ ث�� ر، قال: حد� مطه�

لته ، فسأ � عق� و فض� يت رج[ ��

ا رأ �Î ،خراسان rه إ بيه و هو متوج

يد بعد قتل أ � ز "y �� قال: لقيت ��

�# : Y ا سكن قلت � عليه، ف � eÅغ �bو بكيت ح� ëب � et ،لكناسة ه قتل و صلب #" بيه7 فقال: إن�عن أ

؟ gهل الكوفة ما ع� و قد عg من أ � ا خرجه إr قتال هذا الط�

ذي أ ، و ما ال� �Òرسول ا � "yا

8قال: � ع�� "y � �iس بيه ا5ث عن أ د �� 7 � "»

عت أ È :لته عن ذلك، فقال

فقال: نعم لقد سأ

يدا، eu يد يقتل : ز Y رج من صلبك رجل يقال � �� ، � �iفقال: #� حس ، � 9 يده ع� صل�" �Òوضع رسول ا

� ا وصف�� Ü كونن أ

حببت أ

ة، فأ ن� اس و يدخل ا5" ابه رقاب الن� Ä

إذا ¬ن يوم القيامة يتخ�Ú هو و أ

.9 �Òرسول ا عز� �Òسبيل ا � اهد �� " اره، �� �h .tصا ، لي� .tقا ، � �yد تعب حد ا�

أ �Òيدا، ¬ن و ا � ز "»

أ �Òا � قال: ر et

اده. "Ã و جل� حق�فة. ذه الص "h مام Z/هكذا يكون ا ، �Òرسول ا � "yفقلت: #� ا

، و ¬ن من اد� مام و لكن ¬ن من سادات الكرام و زه� Z � Ö يكن #" "»١، إن� أ �Òفقال: #� #" عبد ا

1) فى البحار: ( يا عبد اهللا ) و كذا فى الموردين اآلتيين.

است، نزد من بيايد و هر كه خواهان علم است، نزد برادرزاده ام جعفر برود، و اگر ادعاى امامت داشت، كمال علم و دانش را از خود نفى نمي كرد زيرا امام بايد از مردم داناتر باشد.

و از سخنان مشهور امام صادق(ع) است كه فرمود: خداوند عمويم زيد را رحمت كند، اگر پيروز مي شد (به وعده ى خود) وفا مي كرد، زيرا او مردم را به رضا (شخص پسنديده) از آل

محمد دعوت كرد و من آن رضا هستم.و دليل اين گفتار احاديثى است كه در ذيل مى آيد:

حديث پنجم متوكل بن هارون گويد: يحيى بن زيد را بعد از شهادت پدرش مالقات كردم كه (براى قيام) به خراسان مى رفت و از نظر عقل و فضيلت مردى مانند او نديدم. از پدرش پرسيدم، گفت: او كشته شد و در كناسه ى كوفه به دار آويخته شد. سپس گريه كرد و من هم گريستم تا اينكه از حال رفت. هنگامى كه آرام شد به او گفتم: اى فرزند رسول خدا! چه چيز او را به جنگ با

اين سركش كشاند، با اينكه بى وفايى مردم كوفه را مى دانست؟يحيى گفت: آرى! من هم از او در اين باره سؤال كردم. پاسخ داد: از پدرم شنيدم كه از پدرش حسين بن على(ع) حديث مي كرد كه فرمود: رسول خدا(ص) دستش را بر صلب من گذاشت و فرمود: اى حسين! از صلب تو مردى بيرون خواهد آمد بنام زيد كه او را شهيد مي كنند، آنگاه كه روز قيامت فرا رسد، او و اصحابش بر گردن مردم قدم مي گذارند و وارد

بهشت مي شوند. پس دوست داشتم همان گونه كه رسول خدا(ص) مرا توصيف كرده باشم. سپس يحيى گفت: خدا پدرم زيد را رحمت كند. به خدا قسم كه يكى از متعبدان بود، شبش

به قيام و روزش به روزه سپرى مى شد و در راه خدا آن گونه كه بايد جهاد مى كرد.گفتم: اى فرزند رسول خدا! امام داراى همين صفات مى باشد.

از و بود آن ها زهاد و بزرگوار سادات از ليكن و نبود امام پدرم عبداهللا! ابا اى گفت: مجاهدين در راه خدا بود.

گفتم: اى فرزند رسول خدا! همانا پدر شما مدعى امامت شده و براى جهاد در راه خدا قيام كرد، و از رسول خدا(ص) درباره ى آن كه به دروغ ادعاى امامت كنند اخبار بدى رسيده.

يحيى گفت: اى ابا عبداهللا! دست بردار، پدرم عاقل تر از آن بود كه چيزى را ادعا كند كه

Page 172: kefay new.indd

٣٤٢٣٤٣

. �Òسبيل ا � �� � �yاهد ح" ا�، و قد جاء عن �Òسبيل ا � اهدا �� "R مامة، و خرج Z/ا ك قد اد� "#

ما إن� أ

، أ �Òرسول ا � "yقلت: #� ا

. مامة ¬ذ#" Z/ا 9 فيمن اد� �Òرسول ا öدعو

ا قال: أ � ، و إ§� ق "� Y ما ليس � ن يد�

عقل من أ

7 ¬ن أ � "»

، إن� أ �Òفقال: مه، #� #" عبد ا

� جعفرا. د، ع�� بذلك � م� R ضا من آل إr الر. eßها � فقه ب��

مر؟ قال: نعم، هو أ

و اليوم صاحب هذا ا/. قلت: £� ، �Òاره ما شاء ا �h � �� � ه ¬ن يص� 7 و زهده و عبادته، إن� � "»

ك عن أ خ]"

� أ

، إ«� �Òقال: #� #" عبد ا � etا ع� قدميه � يقوم قا§. et ، �Òيل ما شاء ا � جوف الل� �� � � يقوم فيص� et م نومة خفيفة يل عليه #� فإذا جن� الل�دة "ñ د "ñ يطلع الفجر، فإذا طلع الفجر �bية ح� ، و يب�ë بدموع جار Y ع � تبارك و تعاr و يت�� �Òيدعو ا� يقوم et ،ار � �wال rن يتعا

عقيب إr أ � الت� الفجر، فإذا فرغ من ص[ته قعد �� � الغداة إذا و�� � يقوم يص� et

[ة، فإذا حان ده إr وقت الص� � "R و rتعا �Òح ا ه فسب� � مص[� وال قعد �� � حاجته ساعة فإذا قرب الز� ��دة فإذا "ñ د "ñ � et ،تعقيبه ساعة � وr و جلس هنيئة و ص�� الع� و قعد ��

[ة قام فص�� ا/. وقت الص�مس ص�� العشاء و العتمة. غابت الش�

م. ��#ر ث[ثة أ � eýال � ر، و يصوم �� eu

نة ث[ثة أ � الس� ه ¬ن يصوم �� قلت: ¬ن يصوم دهره؟ قال: /، و لكن�

دعية ا أ �wف b�يفة ¬م Ä ��rخرج إ

� أ et .ذكر ذلك عنه

م؟ قال: ما أ �wدي Öمعا � اس �� � الن� bقلت: ف?ن يف�

١. 8 � �iس � ا5 "y ��ع

ا5ديث السادس

� "y د م� R � "y سن ثنا ا5 ام، قال: حد� �í � "y ��بو ع� أ ث�� مان، قال: حد� � سلى� "y د

بو ع�� أ

ثنا أ حد�

يد ، قال: دخلت ع� ز gمس � "y د م� R عن ،Åعي � "y اد هور، عن � " � "y د م� R بيه، عن أ Ó� üهور الع "

ة. b[من الع � مر. قال: /، و لك��ك صاحب هذا ا/. ن�

ون أ q � 7 فقلت: إن� قوما :� � ع�� "y

1) بحار األنوار، ج 46، ص: 199 ذيل مناقشة ح73 .

حق او نيست، او فقط گفت: شما را به رضا (شخص پسنديده) از آل محمد دعوت مي كنم و منظورش عمويم جعفر(ع) بود.

گفتم: پس امروز او صاحب اين امر (امامت) است؟گفت: آرى، او فقيه ترين فرد بنى هاشم است.

سپس گفت: اى ابا عبداهللا! تو را از پدرم و زهد و عبادتش خبر دهم. او در روز آن قدر كه توان داشت، نماز مي خواند. وقتى شب فرا مى رسيد، اندكى مي خوابيد. سپس بلند مى شد و در دل شب تا جايى كه توان داشت نماز مي خواند. بعد از نماز مي ايستاد و با اشك هاى جارى تا طلوع فجر دعا و تضرع مي كرد. زمانى كه فجر طلوع مى كرد، به سجده اى طوالنى مي رفت و آنگاه كه فجر واضح مى شد، برخاسته و نماز صبح را مي خواند و چون از نمازش فارغ مى شد، به تعقيب مى نشست تا روز برمي آمد. سپس ساعتى از پى كار روزانه مي رفت و زمانى كه نزديك ظهر مى شد در محراب نمازش مى نشست و تا وقت نماز تسبيح و تمجيد خدا مي كرد، و چون وقت نماز مي شد نماز ظهر را مي خواند و اندكى مى نشست و نماز عصر را مي خواند و ساعتى به تعقيب مى پرداخت. سپس به سجده اى طوالنى رفته و چون خورشيد غروب مى كرد،

نماز مغرب و عشاء را مي خواند.گفتم: آيا هميشه روزه بود؟

گفت: نه، ولى در طول سال سه ماه روزه مي گرفت و در ساير ماه ها سه روز. گفتم: آيا در امور دينى مردم فتوى مي داد.

گفت: چنين چيزى را از او به ياد نمى آورم، سپس صحيفه ى كامله را كه در آن دعاهاى على بن الحسين(ع) بود بيرون آورد و به من داد (تا به دست دشمنان نيافتد).

حديث ششم محمد بن مسلم گويد: بر زيد بن على(ع) وارد شدم و گفتم: گروهى گمان مى كنند كه تو

صاحب اين امر (امامت) هستى.گفت: نه، و ليكن من از عترت هستم.

عرض كردم: بعد از شما چه كسى ولى اين امر خواهد بود؟

Page 173: kefay new.indd

٣٤٤٣٤٥

م. �wم Óهدي لفاء و ا� ؟ قال: سبعة من ا�5 öمر بعدن ي�� هذا ا/. �Î :قلت

ته بذلك. خ]"8فأ � ع�� "y د م� R دخلت ع� الباقر � et : gمس � "yقال ا

م. �wم Óهدي وصياء و ا�مر بعدي سبعة من ا/.

يد ١، سي�� هذا ا/. � ز ��فقال: صدق أ

7 � �iس بيه ا5� عن أ "»

� أ ث�� ، حد� gمس � "yالكناسة. #� ا � � به و قد صلب ��

�»� ب7ëو قال: ¬. et

يد يقتل : ز Y رج من صلبك رجل يقال � �� ، � �iو قال: #� حس � 9 يده ع� كت¡� �Òقال: وضع رسول اة.٢ ن� ابه إr ا5" Ä

و أ eمظلوما، إذا ¬ن يوم القيامة ح�

ا5ديث السابع

� "y د اس أ بو العب�

� أ ث�� � مو¼، قال: حد� "y د هارون م� R بو

ثنا أ ، قال: حد� � ع�� "y � �iس ثنا ا5 حد�

� "y �Òثنا عبد ا ، قال: حد� اه�� � إ:" "y Ó��ع � "»� أ ث�� ، قال: حد� �

ا«� و� "5 عروف #" ، ا� Óالعلوي اه�� � إ:" "y ��عيد � الع[ء٣ ، قال: قلت لز "y �Òعبيد ا � ث�� ، قال: حد� Óنصاري

يد ا/. � ز "y ارة q ثنا ، قال: حد� Ó� دي�� د ا� م� Rة. b[من الع � مر؟ قال: /، و لك��

نت صاحب ا/.؟ قال: ... قلت: فأ � �iيخ � الش� 7 ما تقول �� � ع�� "y

؟ مر#�. b# من rقلت: فإ

د8. ٤ م� R � "y ادق جعفر شار إr الص�عر، و أ قال: عليك بصاحب الش�

. � �yمن هذا، و هذا القدر مقنع ل¨نصف ا(تد e[ك وردت أ و لو / كراهية التطويل /.ا عفر، �� نه رعية 5" . "#7 � ع�� "y يد وونه عن ز ة علينا ف®� :� فإن قال قائل: إن ¬ن خ]" أس[ف± دوننا »"ة علي±، "«7 � ع�� "y نه رعية لزيد . � Rمد #" "y وونه عن جعفر ن خ]" أس[ف± منا دون± ف®� :� . تنكرون #"، و إذا ¬ن ا/.مر هكذا فالواجب علينا و �# لصحة من خ]" "# rأو ÿ ت � يكن خ]" � الروا#� و إذا اختلفنا ��

ته أهل بيته. b[مام من ع Z/ن ا . "#9Yد ع� ما قا b®و ا/ع � �y "[ علي± إطراح ا�5

1) فى البحار زيادة: ( صدق أخي زيد )2) بحار األنوار، ج 46، ص: 200، ح74 عن كفاية األثر.

3) فى النسخ: ( عبد اهللا بن العالء )، و الصحيح ما أثبتناه، و هو الراوى عن ( زيد بن علي ) و يروى عنه ( ابنه إبراهيم و عمارة بن زيد ) راجع: األمالي (للطوسي)، ص: 350 و شواهد التنزيل، ج 1، ص: 178.

4) بحار األنوار، ج 46، ص: 201، ح75 عن كفاية األثر.

گفت: هفت نفر از جانشينان (پيامبر) و مهدى از آن ها است.محمد بن مسلم گويد: سپس بر حضرت باقر(ع) وارد شده و جريان را به ايشان خبر دادم.

فرمود: برادرم زيد راست گفته است، بعد از من هفت نفر از اوصياء ولى اين امر (امامت) خواهند بود و مهدى از آن ها است، سپس حضرت گريست و فرمود: گويا او را مى بينم كه در

كناسه (كوفه) به دار آويخته شده است. اى پسر مسلم! پدرم از پدرش حسين(ع) براى من حديث كرد كه رسول خدا(ص) دستش را بر شانه ى من گذاشت و فرمود: اى حسين! از صلب تو مردى بيرون خواهد آمد كه او را زيد نامند و مظلومانه كشته شود، زمانى كه روز قيامت فرا رسد، او و يارانش به سوى بهشت

محشور گردند.

حديث هفتم عبيداهللا بن عالء روايت كرده كه به زيد بن على(ع) گفتم: نظر تو درباره ى شيخين [ابو بكر

و عمر] چيست؟ پاسخ داد.گفتم: آيا تو صاحب امر (امامت) هستى؟فرمود: نه، و ليكن من از عترت هستم.

گفتم: پس ما را به چه كسى امر مى كنى (كه رجوع كنيم)؟ فرمود: به صاحب موى بلند و به حضرت صادق(ع) اشاره كرد.

و اگر از طوالنى شدن مطلب كراهت نداشتم احاديث بيشترى ذكر مى كردم، ولى همين مقدار براى كسى كه منصف و ديندار باشد قانع كننده است.

حال اگر كسى (از زيديه) بگويد: اگر خبر پيشينيان شماـ كه ما راوى آن نيستيمـ در آنچه از زيد بن على(ع) روايت مى كنند كه خود را تحت امامت جعفر(ع) مى دانسته، بر ما حجت باشد، پس انكار نمى كنيد كه خبر پيشينيان شما از ما نيز ـ كه شما راوى آن نيستيد ـ در آنچه از جعفر بن محمد(ع) روايت مى كنند كه خود را تحت امامت زيد بن على(ع) مى دانسته بر شما حجت است، و زمانى كه در روايات اختالف كرديم خبر شما براى صحت، بر خبر ما اولويت ندارد و زمانى كه چنين شد، بر ما و شما واجب است كه اخبار اختالفى را كنار بگذاريم و بر

اين سخن پيامبر(ص) تكيه كنيم كه فرمود: امام از عترت و اهل بيت اوست.

Page 174: kefay new.indd

٣٤٦٣٤٧

، � �yور eýم � �iئة شيخ معروف� ك]e من � �ë ما ندعيه عن أÿ أ#� �� #� و خ]" � خ]" �iفنقول: الفرق ب

م ما تعذر علينا، "hم و أنسا �wسام . ، و لو شئنا أن نذكر� #" �ë �ë عنه ما �� � Rمد��8 "y جعفر � b¡ن لBوون عن الواحد و b: كون و b� ا م لýل علينا، و أن�b فإ_� �wرويت ع � bكتب الفقه ال� �� و لو شئنا أن ��ر جلدته حد� q بكر و � "»

� ع� أ م�� عته يقد È 7أنه قال: من � �iحكت العامة عن أم]� ا(ؤمن ¾ � �iا/ثن

ر. q بو بكر وا أ �wاس بعد نب الن� ي. و خ]� b[ف ا�

كن فيه ا(عارضة � ء _� e¼ نا � ة عدد مشا�� e[ذلك و هذا الذي احتججنا به من ك � و كيف يقول القائل �� � �iو متفرق � �iتمع "R ة عدد� e[مامية ع� ك Z/ا bYت و أخبار كتب السلف و مسأ للسان، و لكن الروا#� "#� ا/.خبار ، و ال�م �� bط� ورة ا(عروفة بكتب ا/.صول، فيكشف حق ما ادعيناه من #" eý)ع� الكتب ا

� أهل التصادق فيه. �iب أن يقع ب " خاصة ��ة:من ._ � إثبات أخبار النصوص ع� ا/. � صدر كتابنا من ا/حتجاج �� ا وعد#� �� و قد وفينا _"از و ا/قتصار، إذ ¬ن غرضنا إثبات ا5جة و وضوح البيان (ن " �� Z/ة الطهارة ع� حد ا b[الصحابة و الع

، و عرف ا5ق من الباطل و الصدق من الكذب. � �yأنصف من نفسه و تد �tإليه ا(رجع و ا(آب، و ا5مد 3 الكر الوكيل، و و ا(وفق للصواب، و هو حسبنا و نعم

الوهاب، و الص[ة و الس[م ع� نبينا Rمد و آY إr يوم اe�5 و ا5ساب .

در جواب مى گوييم: فرق بين خبر ما و خبر شما اين است كه ما مدعاى خود را از بيش از پانصد نفر از بزرگان معروف و مشهور حكايت مى كنيم كه جعفر بن محمد(ع) را مالقات كرده و احاديث زيادى از او حكايت كرده اند، و اگر بخواهيم آن ها را با اسم و نسب ذكر كنيم براحتى مى توانيم و اگر بخواهيم كتاب هاى فقهى كه از آن ها روايت شده را بياوريم برايمان آسان است، اين در حالى است كه شما از يك يا دو نفر حكايت و روايت مى كنيد، همچنان كه اهل سنت هم از امير المؤمنين(ع) حكايت كرده اند كه فرمود: اگر بشنوم كسى مرا بر ابو بكر و عمر مقدم

مى دارد، بر او حد افترا مى زنم. و فرمود: بهترين مردم پس از پيامبر، ابو بكر و عمر هستند.چگونه كسى مى تواند در اين باره سخن بگويد؟ و اين چيزى كهـ به عنوان كثرت بزرگانمان ـ به آن احتجاج كرديم ممكن است مورد اعتراض واقع شود، و ليكن روايات و اخبار كتاب هاى گذشتگان و مسأله ى اماميه با كثرت عددشان در كتاب هاى مشهور كه بنام كتاب هاى اصلى شناخته مى شوند، مجتمع و جداگانه جمع آورى شده است و حقانيت ادعاى ما را روشن مى كند، و بخصوص كالم در اخبار بايد ميان كسانى كه اهل صداقت در آن هستند بحث شود.

ما به آنچه در آغاز كتاب وعده داديم تا در اثبات اخبار نص بر ائمه، از صحابه و عترت پيامبر(ص) اتمام حجت كنيم، وفا كرديم و به حد خالصه و اندك اكتفا نموديم، زيرا هدف ما اثبات حجت و آشكار شدن بيان براى كسانى بود كه اهل انصاف و تدين باشند و حق را از

باطل و صدق را از كذب بشناسند.و اهللا الموفق للصواب و إليه المرجع و المآب و الحمد هللا الكريم الوهاب و الصالة و السالم

على نبينا محمد و آله إلى يوم الحشر و الحساب .

Page 175: kefay new.indd

٣٤٨٣٤٩

إثبات الوصية، أبو الحسن المسعودى (ت 346 ق)، موسسة أنصاريان، قم، الطبعة الثالثة.اإلختصاص، الشيخ المفيد (ت 413 ق)، المؤتمر العالمي أللفية الشيخ المفيد، قم، تحقيق الغفارى، الطبعة األولى.

اإلرشاد في معرفة حجج اهللا على العباد، الشيخ المفيد (ت413 ق)، المؤتمر العالمي أللفية الشيخ المفيد، قم، تحقيق مؤسسة آل البيت(ع)، الطبعة األولى.

إرشاد القلوب، الديلمى (ت 841 ق )، دار الشريف الرضى، قم، الطبعة األولى.اإلصابة في تمييز الصحابة، ابن حجر العسقالنى (ت 852 ق)، دار الكتب العلمية، بيروت، الطبعة األولى.

األمالي، الشيخ الصدوق (ت 381 ق)، مؤسسة األعلمي، بيروت ، الطبعة الخامسة.األمالي الشيخ المفيد (ت413 ق)، المؤتمر العالمي أللفية الشيخ المفيد، قم، تحقيق الغفارى، الطبعة األولى.

األمالي، الشيخ الطوسي (ت 460 ق)، دار الثقافة، تحقيق مؤسسة البعثة، قم، الطبعة األولى.اإلمامة و التبصرة من الحيرة، ابن بابويه القمى (ت 329 ق)، نشر و تحقيق مدرسة اإلمام المهدى(ع)، قم، الطبعة األولى.

بحار األنوار، العالمة المجلسى (ت 1110 ق)، دار إحياء التراث العربي، بيروت، الطبعة الثانية.البداية و النهاية، ابن كثير الدمشقى (ت 774 ق )، دار الفكر، بيروت.

بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، محمد بن أبي القاسم الطبرى (ت 553 ق )، المكتبة الحيدرية، نجف، الطبعة الثانية.تاج العروس، الزبيدي (ت 1205 ق )، دارالفكر، بيروت ، الطبعة األولى.

تاريخ اإلسالم و وفيات المشاهير و األعالم ، الذهبى (ت 748 ق )، دار الكتاب العربى، بيروت، الطبعة الثانية.تاريخ دمشق، ابن عساكر (ت 571 ق) ، دارالفكر، بيروت ، الطبعة األولى.

تفسير فرات الكوفي، فرات بن ابراهيم الكوفى (ت 307 ق) طبعة وزارة اإلرشاد، إيران، الطبعة األولى.تهذيب األحكام، الشيخ الطوسي (ت 460 ق)، دار الكتب اإلسالمية، طهران، الطبعة الرابعة.

التوحيد، الشيخ الصدوق (ت 381 ق )، نشر جامعة المدرسين، قم، تحقيق هاشم الحسينى، الطبعة األولى.الخصال، الشيخ الصدوق (ت 381 ق )، نشر جامعة المدرسين، قم، تحقيق الغفارى، الطبعة األولى.

دالئل اإلمامة، محمد بن جرير بن رستم الطبرى (من أعالم القرن الخامس)، مؤسسة البعثة، قم، الطبعة األولى. رجال ابن داود، حسن بن علي بن داود الحلي (ت 707 ق) مطبعة جامعة طهران، الطبعة األولى.

رجال الطوسي، الشيخ الطوسي (ت 460 ق)، نشر جامعة المدرسين، قم، تحقيق جواد القيومى، الطبعة الثالثة.رجال النجاشي، أبو العباس النجاشي (ت 450 ق) نشر جامعة المدرسين، قم، الطبعة السادسة.

رجال الكشي، محمد بن عمر الكشي (من اعالم القرن الرابع)، مطبعة جامعة مشهد، تصحيح حسن المصطفوى، الطبعة األولى.

رجال العالمه الحلى، العالمه الحلى (ت 726 ق )، دار الذخائر، نجف، تحقيق محمدصادق بحرالعلوم، الطبعة الثانية.

الدر النظيم، يوسف بن حاتم الشامي (ت القرن السابع )، نشر جامعة المدرسين، قم، الطبعة األولى.شرح نهج البالغة، ابن أبي الحديد (ت 656 ق )، طبعة مكتبة المرعشي، قم، تحقيق ابوالفضل ابراهيم، الطبعة األولى.

شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني (ت 490 ق ) طبعة وزارة اإلرشاد، إيران، تحقيق المحمودى، الطبعة األولى.صفات الشيعة، الشيخ الصدوق (ت 381 ق )، مؤسسة األعلمى، طهران، الطبعة األولى.

الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم ، البياضى العاملى (ت 877 ق )، المكتبة الحيدرية، نجف، تحقيق ميخائيل رمضان، الطبعة األولى.

الطبقات الكبرى، ابن سعد كاتب الواقدى (ت 230 ق ) دار الكتب العلمية، بيروت، الطبعة الثانية.العسل المصفى، احمد بن محمد بن على العاصمى (ت القرن الرابع) مجمع إحياء الثقافة اإلسالمية، قم، الطبعة األولى.

علل الشرائع، الشيخ الصدوق (ت 381 ق )، مكتبة الداورى، قم، الطبعة األولى.العمدة، ابن البطريق الحلى (ت 600 ق ) نشر جامعة المدرسين، قم، الطبعة األولى.

العين، خليل بن أحمد الفراهيدى (ت 175 ق ) دار الهجرة، قم، الطبعة الثانية.عيون أخبار الرضا (ع)، الشيخ الصدوق (ت 381 ق )، نشر جهان، طهران، تحقيق مهدى الجوردى، الطبعة األولى.

الغيبة، الشيخ الطوسي (ت 460 ق)، دار المعارف اإلسالمية، قم، تحقيق عباد اهللا الطهرانى و على ناصح، الطبعة األولى.الغيبة، محمد بن ابراهيم النعماني (ت 360 ق ) مكتبة الصدوق، طهران، تحقيق الغفارى، الطبعة األولى.

فرائد السمطين، الجوينى الشافعى (ت 722 ق) ، مؤسسة المحمودى، بيروت، الطبعة األولى.فضائل األشهر الثالثة، الشيخ الصدوق (ت 381 ق )، مكتبة الداورى، قم، تحقيق غالمرضا عرفانيان، الطبعة األولى.الفهرست، الشيخ الطوسي (ت 460 ق)، مكتبة المحقق الطباطبائي ، قم، تحقيق عبدالعزيز طباطبائى، الطبعة األولى.

الكافي، محمد بن يعقوب الكلينى (ت 329 ق )، دار الكتب اإلسالمية، طهران، تحقيق الغفارى، الطبعة الرابعة.كامل الزيارات، ابن قولويه (ت 367 ق )، دار المرتضوية، نجف، تحقيق عبد الحسين األمينى، الطبعة األولى.كمال الدين و تمام النعمة، الشيخ الصدوق (ت 381 ق )، دار الكتب اإلسالمية، طهران، تحقيق الغفارى، الطبعة الثانية.

مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و األئمة، محمد بن أحمد بن شاذان (ت 460 ق )، نشر و تحقيق مدرسه اإلمام المهدى(ع)، قم، الطبعة األولى.

مجمع البحرين، الطريحي، ( ت 1085 ق) مكتبة المرتضوى، طهران، تحقيق أحمد حسينى اشكورى، الطبعة الثالثة.معانى األخبار، الشيخ الصدوق (ت 381 ق )، نشر جامعة المدرسين، قم، تحقيق الغفارى، الطبعة األولى.

مقتل الحسين(ع)، الخوارزمي (ت 568 ق ) مؤسسة أنوار الهدى، قم، الطبعة الثانية.مناقب آل أبي طالب، ابن شهر آشوب (ت 588 ق ) نشر العالمة، قم، الطبعة األولى.

المناقب اإلمام على بن أبى طالب، ابن المغازلي (ت 483 ق) ، دار األضواء، بيروت، الطبعة الثالثة.النهاية في غريب الحديث، ابن األثير الجزري (ت 606 ق )، مؤسسة اسماعيليان ، قم، تحقيق محمود الطناحى،

الطبعة الرابعة.وسائل الشيعة، الحر العاملى (ت 1104 ق)، نشر و تحقيق مؤسسة آل البيت (ع)، قم، الطبعة األولى.

فهرس المصادر و المراجع

Page 176: kefay new.indd
Page 177: kefay new.indd