125
فهوم م« ستـعاره ا» چارد رورتیلسفه ری در فحمد اصغری منشگاه تبریزلسفه دا گروه فنشیار دا چکیده رد بر زبان و بازی با تأکی ورتی نظریهر تدوینستعاره ددی ا به نقش کلی زبانی هایلسف های ف ی و علمیشاره می اده می درهم تنیلسفهعاره در طول تاریخ ففهوم است با مد نیچه حقیقت راند و همان کن دانما د. اا بیان معندن در رسانت راستعاری کلما دارد شأن اشیویدسن تاین و دشتاین، کور ویتگن تأثیحت وی ت نقش سستعاره در زبانفهوم استی به مگماتییکرد نئوپراو با رو کند. ا ازنده به آن می ایهد. با دین حال ا ایده در نوعیفتادنجود ا رورتی با وستعارهن و ا در بحث زباستی را رئالی شناختی عناصر آلیسم زبان پیش فرض می گیرد. کلید واژه ها:سم و رورتیگماتییویدسن، پرالسفه، دعاره، زبان، حقیقت، ف است.

یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

  • Upload
    others

  • View
    16

  • Download
    0

Embed Size (px)

Citation preview

Page 1: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

در فلسفه ریچارد رورتی« استـعاره»مفهوم

محمد اصغری

دانشیار گروه فلسفه دانشگاه تبریز

چکیده

علمی ی و های فلسفهای زبانی به نقش کلیدی استعاره در تدوین نظریهورتی با تأکید بر زبان و بازیر

د. اما دانکند و همانند نیچه حقیقت را با مفهوم استعاره در طول تاریخ فلسفه درهم تنیده میاشاره می

وی تحت تأثیر ویتگنشتاین، کواین و دیویدسن تالش دارد شأن استعاری کلمات را در رساندن معنا بیان

این حال دهد. باای به آن میازندهکند. او با رویکرد نئوپراگماتیستی به مفهوم استعاره در زبان نقش س

آلیسم زبان شناختی عناصر رئالیستی را در بحث زبان و استعاره رورتی با وجود افتادن در نوعی ایده

گیرد.فرض میپیش

.استعاره، زبان، حقیقت، فلسفه، دیویدسن، پراگماتیسم و رورتیها: کلید واژه

Page 2: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )10

مقدمه

هومی است مف« زبان»یا « واژگان»تی از پراگماتیسم مفهوم یکی از مفاهیم اصلی در قرائت رور

ان و کند. در این واژگکه وی تا حدی از ویتگنشتاین و تا حدی از کواین و دیویدسن اقتباس می

است که برای رورتی بسیار جذاب است. شاید چنین به « استعاره»زبان نیز عنصر مرکزی همان

ه در ادبیات به کار رفته است ولی رورتی بار فلسفی نظر برسد که این یک مفهوم ادبی است ک

دی داند جایگاه استعاره نیز به خودهد. لذا وی وقتی فلسفه را به مثابه ژانر ادبی مینیز به آن می

شود. از آنجا که رورتی از دیویدسن تأثیر پذیرفته لذا بد نیست مختصرا به نظر خود عیان می

ات گوید که کلمات در قالب عبارشود. دیویدسن درباره استعاره میدیویدسن درباره استعاره اشاره

سن گیرند. به نظر دیویدروند و معنای رمزی و تمثیلی به خود نمیهای استعاری به کار میو بیان

ان را شکنند و شأن استعاریشان را حفظ میکلمات در قالب عبارت و بیان استعاری معنای لفظی

وای ها محتآورند. وی معتقد است که استعارههای ناآشنا بدست مییوهبه لطف کاربردشان به ش

ها زیورهای صرف زبانشان ندارند. البته او قبول ندارد که استعارهشناختی جز در معنای لفظی

ند توان(. رورتی با قبول این نظر دیویدسن معتقد است که آنها میBlack 1962: 231هستند)

ه جهان تحریک کنند؛ ولی باید دانست که آنها جهان را بازنمایی فکر و بینش ما را نسبت ب

-ارهها حامل این بیان هستند که استعهای مربوط به استعارهدر حالی که بسیاری از نظریه کنند؛نمی

و جهان هستند؛ دیویدسن و رورتی ضمن رد این نظر ها و معانیی درباره انسانها حاوی اندیشه

های قدیمی استعاره مبین جمالت تنها معنای لفظی دارند. حال آنکه نظریهمعتقدند که آنها در

ها که استعارهکند رورتی ادعا می ند که استعاره معنایی افزون بر معنای لفظی و رمزی دارند.اآن

نیم. ای را خلق کهای زبانی تازههای تازه بیندیشیم و سرانجام بازیکنند تا به راهبه ما کمک می

ی از ااشکال تازه دهد تا زبان را به عنوانتصور دیویدسنی از استعاره به ما این امکان را میلذا،

رآورده تری را ببرد نه اینکه هدف عالیزندگی ببینیم که پیوسته اشکال قدیمی را از بین می

(.Rorty 1998: 33سازد)

Page 3: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

11 /در فلسفه ریچارد رورتی« رهاستعا»مفهوم

ی هایی که حاواز واژگان ها حتی آن دستهویتگنشتاین نیز تأکید دارد که واژگان همة واژگان

-ای انسانیهآفریده-اندهایمان بسیار حیاتیدانیم و برای خودتوصیفیاند که بسیار مهم میکلماتی

ی های علم، نظریهاند، ابزارهایی برای خلق مصنوعات انسانی دیگر مثل شعرها، جوامع آرمان شهر

ازی سکند که ما از کاربرد استداللمیاند. رورتی با توسل به ویتگنشتاین اظهار های آتیو نسل

از توصیف کنیم. ببه عنوان ابزاری برای بیان نظرات استفاده می« توصیف باز»کشیم و از دست می

« استعاره»مستلزم استفاده از کلمات به سبکی بدیع و تازه است، سبکی که گاهی رورتی از آن به

ده ری رورتی از زبان واقعا یک کاربرد و استفااستفاده استعا»کند. سرل معتقد است که تعبیر می

توانیم ( و معنا در زبان روزمره همان کاربرد است، ما هرگز نمیSearl 1979: 78«)تازه است

کاربرد استعاری زبان را بفهیم.

ستعار یاهنما گنجی یدر ادبیات غن شاعران بزرگ ما یپربار از کاربرد ا کلمات وجود دارد و

اند. زیبایی اسععتفاده کرده یهاو دیگران در اشعععارخود از اسععتعاره یو مولو یمثل حافظ، سعععد

درک و فهم ما از این عبارت« کردیرستم مثل شیر به دشمن حمله م»گوییم که یما م یمثال، وقت

کلمات است. شنونده این عبارت باید براساس منابع لفظی یبیش از معنا یمستلزم شناخت چیز

این استعاره با واژگان نهایی شخص را کشف کند. یاستعار یخود درباره ادبیات معنا یاطالعات

پیوند خورده است. اما واژگان نهایی چیست؟

واژگان نهایی

ستهاز نظر ست که همه آدمیان حامل د ستند رورتی واژگان نهایی به این معنا ای از کلمات ه

شان شان و زندگی ،که برای توجیه اعمال ما با اند کهبرند. اینها کلماتیان به کار میشهایباورهای

ستان ستایش میتدوین آنها دو سرزنش،مان را شمنانمان را ،های طوالنی مدتمانپروژه کنیم و د

ه ما اند ککنیم، آنها کلماتیترین امیدهایمان را تدوین میهایمان و عالیترین شععک و تردیدعمیق

. من گوییمنگرانه، داسععتان زندگیمان را مینگرانه و گاهی گذشععتهدر قالب آنها گاهی بطور آینده

(.Rorty 1998: 73)شخص خواهم نامید« واژگان نهایی»این کلمات را

Page 4: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )12

سععیال و ،افزاید که بخش کوچکی از یک واژگان نهایی از اصععطالحات ظریفدر ادامه می

تر حاوی خش بزرگسعععاخته شعععده اسعععت. ب "زیبا"و "حق" ،"خوب" ،"حقیقی"فراگیر نظیر

ضخیم صطالحات ست مثل سفت ،ترا سیح"تر و محدودتر ا سا" ،"م ،"های کاریمالک" ،"کلی

Rorty)... اصعععطالحات محدوتر بیشعععترین تأثیر را دارند "مترقی"،"انقالب" ،"آراسعععتگی"

سیر از واژگان، هیچ راهی برای بیرو (.73 :1998 ستعاره نیز هستند. طبق این تف ناینها همگی ا

بریم وجود ندارد و راهی وجود ندارد تا فراواژگانی را پیدا رفتن از واژگان مختلف که به کار می

ل توانیم به عقما نه می»های ممکن را تبیین کند. از نظر رورتی کنیم که تا حدی تمامی واژگان

بطور در اینجا رورتی« 1کل متوسععل شععویم نه به واقعیت خارجی به عنوان شععالوده ادعاهایمان

.2های لیوتار داردتلویحی گوشه چشمی به فراروایت

شالوده ضد شالودههمچنین این یک دیدگاه ست؛ زیرا شناخت بیرون از گرایانه ا هایی برای

سل نمی ست و به واقعیت نهایی متو شری قائل نی یلی وجود دل»پس بقول رورتی شود.گفتار ب

باهم در چیزی بزرگ نام ندارد کاربردهای زبانی را بال "زبان"به به دن جمع کنیم و سعععبس

شیم، بیش از آنکه تمامی باورهایمان را دربارة این جهان زمانمند و مکانمند "شرط امکان" آن با

نام به به"در چیزی بال ،جمع کنیم و سعععبس "تجر به دن نت، کا ثل کان"م آن "شعععرط ام

شبزرگ که بتوان کاربردهای ان چیزی( رورتی خود زبان را به عنوRorty 1991: 127«)باشیم.

نام به عنوان چیزی که « زبان»را در در فراروایتی ب ندارد همانطور که ذهن را جمع کرد، قبول

به عبارت دیگر، رورتی در اینجا درسععت کند.شععوند رد میها در آن جمع میادراکات و آگاهی

اره نفی ارجاع زبان به واقعیتهمانند لیوتار به فراروایتی بنام زبان اعتقادی ندارد. رورتی درب

شنی می سنه"هایی مانند گوید که هرگاه جملهدرونی یا بیرونی با مثال رو دیم، به زبان ران "امگر

ست بیرونی نمی شتر درونی بوده ا ستچیزی را که پی سانی که اطراف ما ه ند کنیم، بلکه فقط به ک

ما »افزاید که (. در ادامه می28ص 1384بینی کنند)رورتی کنیم اعمال آتی ما را پیشکمک می

ط کند قلمرو امکان بسی واژگان جدیدی را ابداع میسوقت ک کنیم که هرها فکر مینومینالیست

:Rorty 1991«)کندهای ممکن را افشععام میای تازه از جهانیابد و بدین وسععیله مجموعهمی

Page 5: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

13 /در فلسفه ریچارد رورتی« رهاستعا»مفهوم

ه به های گوناگون کتوانیم از واژگانگوید که ما نمی( رورتی به سبک پساساختارگرایانه می127

بوجود « فراواژگانی»توانیم ایم بیرون برویم. همچنین مثل لیوتار معتقد اسععت که ما نمیکار برده

های ممکن باشععد. از اینرو هر نوع حقیقتی در داخل زبان سععاخته آوریم که شععامل همه واژگان

است. «امکان یا پیشامدی زبان»ربوط به یابیم و حقیقت مشود نه اینکه آن را در بیرون میمی

گوید که جستجوی مالک ذاتی و ماهیت ای و با تکرار اندیشه دریدا میرورتی به سبک نیچه

تا هاست که در آنها ما عادها در میان بسیاری از زبانبرای تفسیر جهان نتیجه غلبة برخی از زبان

کنیم.جهان و خودمان را توصیف می

استعاره

کند بلکه بهامروزه مطالعه اسععتعاره اهمیت زیادی دارد. و زبان دیگر واقعیت را منعکس نمی

ها امروزه دیگر مربوط به شعععر و نقد ادبی و اشععکال کالم کند. اسععتعارهسععاختن آن کمک می

سیاری از گفتماننیستند؛ بلکه یکی از روش شان میهایی است که ب ما از دهد و به تصورها را ن

خواهم که شما برای من می» گوید که دهد. مادن ساراپ درباره این موضوع میا شکل میچیزه

توجه کنید. در فرهنگ ما زمان از بسعععیاری جهات « وقت طال اسعععت»یک لحظه به اسعععتعارة

ست؛ ما مکالمات تلفتی ساعتی و بهرة وام ،طال ستمزدهای سبه مید کنیم. اما فقط اینها را محا

دهیم، بلکه آن را به عنوان اینکه زمان یک کاالی قابل ارزش باشعععد انجام نمی عمل را به عنوان

(.71ص 1382ساراپ «)کنیمیک روش و طریقه نیز تصور می

ستعاره کمتر بها داده شده است و تقریبا عنصر منفی در معرفت شناسی در فلسفة سنتی به ا

ه کنیم کسیاست و هنرها احساس می ،اخالق ،گوید که گاهی در علمگردید. رورتی میتلقی می

رسععد. رغم صععورت کاذب آن روشععنگر و مفید به نظر میآوریم که علیای را به زبان میجمله

توانست بدون یک بازی زبانی ممکن هستند. مسیحیت نمی« های صرفاستعاره»چنین جمالتی

ر که شعطرن کند درسعت همانطوروز داوری و غیره صعحبت می ،رسعتگاری ،باشعد که از خدا

ستفاده از کلمهنمی ست بدون ا شد) "قلعه"یا "رخ"، "شاه"های توان :Rorty 1991ممکن با

Page 6: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )14

های موقتی هسعععتند به این معنا که آنها در عین حال اینها اسعععتعاره»(. اما طبق نظر رورتی 125

Rorty«)کنیماند که سعی داریم آنها را نامزدهایی برای باور و حقیقت ادبی تلقی چنان پرجذبه

به 127 :1991 ندارند. عاری هیچ معنایی غیر از معنای لفظی به نظر رورتی جمالت اسعععت .)

سمانتیکی ورای معانی لفظی ستعاره هیچ محتوای شان ندارند، علل باورها نه نظررورتی چون ا

ستند. ستعاره دالیل باورها ه شبیه پدیدهبه این معنا از نظر رورتی ا شنها ستند. اهای طبیعی ناآ ه

شنا از پرنده میهایی مثل آوازپدیده شناخت»تواند گونه ناآ شد یعنی علت یک« محرکی برای با

شناخت»باور ولی نخواهیم گفت که آن ست. می« حاوی از در بینیم که بیعنی دلیلی برای باور ا

ت نیست؛ یقاز نظر وی استعاره بیانگر حق کند واینجا نیز از علیت استعاره در باورها صحبت می

بلکه در مشارکت ما در یک بازی زبانی مفید است.

ستعاره در کتاب سألة ا سم درباره م صری از رئالی شان دادن عنا شنمونه دیگری برای ن ،امدپی

ستعاره خلق می»نویسد که شود. وی می( او دیده می1989) همبستگی بازی و شود، وقتی یک ا

معلول ایباشععد، نیسععت؛ البته، هرچند چنین اسععتعارهبیانگر یا گویای چیزی که از قبل موجود

(. در این عبارت رورتی دو نکته Rorty 1998: 36«)باشععدچیزی اسععت که از قبل موجود می

گوید که اسععتعاره معلول چیزی اسععت که از قبل حائز اهمیت اسععت. یکی اینکه رورتی علنا می

ستقل از ست و آن چیز به لحاظ آنتولوژیکی م ست. اگر در اینجا موجود ا سان ا زبان و ذهن ان

فرد رئالیسععت به رورتی ایراد بگیرد مسععلما همین علیت و چیز از قبل موجود را برای به چالش

کشیدن رورتی دربارة رئالیسم قد علم خواهد.

ها به چیزی عینی و واقعی در نکتة دوم این اسععت که برخالف نظر رورتی برخی از اسععتعاره

وید گتوان به عبارتی از خود رورتی اشاره کرد. او میند. برای اثبات این مدعا میبیرون اشاره دار

Rorty)«سازدهایی از اشیام که قبال متوجه نبودیم، متوجه میها ما را نسبت به جنبهاستعاره»که

ها{ توجه ما را به آنها }اسعتعاره ،بدون شعک»گوید که و در ادامة این مطلب می (167 :1991

توان نشان داد که رورتی بطور . بنابراین، می(Rorty 1991: 167)«کندهت اشیام جلب میشبا

Page 7: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

15 /در فلسفه ریچارد رورتی« رهاستعا»مفهوم

تفکر هایگیرد و این امر نیز یکی از رگهفرض میها را پیشتلویحی به خصلت ارجاعی استعاره

شود.رئالیستی او محسوب می

ند اکه طوری بیان شده معنی هستندها آشکارا کاذب یا جمالت بیاما از نظر او اغلب استعاره

ها معانی ندارند؛ اما نقش که گویی آنها حقیقی بودند. طبق دیدگاه دیویدسعععنی زبان، اسعععتعاره

سی در بازی سا کنند. وقتی رورتی حقیقی بودن یک جمله و کلمه را منوط به های زبانی ایفا میا

در حوزة سیاست امروزی داند باید ببذیرد که برخی استعارهکارآیی و سودمندی آن در عمل می

این اسعععتعاره ابزاری مهم در جریان بازریسعععی باورها و »از نظر رورتی نقش مهمی دارند و لذا

هایمان است؛ بدون آن چیزی بنام انقالب علمی یا سلطة فرهنگی وجود نخواهد داشت خواست

صدق گزاره شهای صرفا فرایند تغییر ارز ستبلکه ( وی Rorty 1991: 124«)ها در واژگان ا

مثال وقتی مسععیحیان شععروع به گفتن جمله » زند:های صععرف اینگونه مثال میدر مورد اسععتعاره

ست» شق یگانه قانون ا شید می»کردند و وقتی کبرنیک گفت « ع تی و وق« چرخدزمین دور خور

در «تواند به انرژی تبدیل شعععودماده می»یا « تاریخ مبارزة طبقاتی اسعععت ،تاریخ»مارکس گفت

قبول فرضععیه به عنوان ها راکردند. اما ما این گونه صععحبت کردنوهلة اول اینها کاذب جلوه می

(.Rorty 1991: 124«)ایمایم. آنها را حقیقی پنداشتهکرده

ست سنت از نظر پراگماتی ست که گمخطای بزرگ ستعارهان میها آن ا ، یهای بینایکند که ا

ند به شوبازنمایی که به ادعاهای کوچک و رای اطالق میبرداری، تصویرسازی و مطابقت، نقشه

شد که شد. این خطای مهم باعث پیدایش این فکر ادعاهای بزرگ و قابل بحث اطالق خواهند

.3جایی که اعیان عینی وجود ندارد ما هیچ امیدی به عقالنیت نداریم

ای اسععت که سععنت فلسععفی مغرب زمین آن را ها پدیدهاسععتعاره« ادبی کردن»پدیده تولید و

(.Rorty 1991: 129ضروری احساس کرده است) "روح"و "ماده"برای توضیح تضاد میان

ساخته شان سوفانی مثل ژاک دریدا دلیل ن ستعارههمانطور که فیل سفی مغرب زمین ا سنت فل اند

ست شمنی خطرناک تلقی کرده ا سنت مغرب دلوز و گتاری در هزار فالت می. 4را د گویند که

ه زمین یک اسععتعاره بزرگ دارد و آن اسععتعاره درخت اسععت و ذهن شععناختش از واقعیت را ب

Page 8: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )16

کند دهی میهای شناخت( سازمانوار )شاخهمند و سلسلهقالب اصول نظام وار درصورت آیینه

ها( محکم دارند. همین اصععول به فرهنگ غرب اجازه داده که های )ریشععهکه ریشععه در شععالوده

متحد و ریشه در سوژه بازنمایی کننده ،سلسلة مرتب ،های مفهومی را بسازد که دارای مرکزنظام

،قانون ،ذات ،هایی مانند صععورتهایی دارای اسععمروی چنین درختهای روئیده اسععت. برگ

ستند ،عدالت ،حقیقت ستقیم ( رورتی غیر(Best and Kellner1991: 89حق و کوگیتو ه م

کند.این دیدگاه دلوز و گتاری را در نئوپراگماتیسم خود بیان می

استعاره حقیقت

گویند که یها محقیقت نیز یک استعاره در سنت فلسفی است. پراگماتیست هتوان گفت کمی

سنتی حقیقت که ست از مطابقت با واقعیت»مفهوم ستعاره« عبارت ا سا وخ ای غیرقابل نقد و من

لذا باید آن را کنار نهاد. رورتی معتقد اسعععت که این فکر که تمایز دقیقی بین حقیقت . 5اسعععت

ای از و ممکن )مثل حقیقت حسععی( وجود دارد خودش نتیجه ضععروری )مثل حقیقت ریاضععی(

ستعاره به افالطون برمی شه این ا ست. ری شناخت به مثابه بینایی ا صری ستعاره کامال ب . 6رددگا

قد ها فروکاسععته اسععت. نیچه معتگوید که حتی نیچه نیز حقیقت را به زبان و اسععتعارهرورتی می

به طور -ها با انسععانها و همانندانگاریها، کنایهارهحقیقت ارتشععی متحرک از اسععتع»اسععت که

ای در ارتباطات انسانی که تقویت شده، جابه جا شده و به صورتی شاعرانه و خالصه مجموعه

ستفاده طوالنی به نظر می شده و بعد از ا شاطه سد که پابرجاسخنورانه م قانون گونه و برای ،ر

را ابزاری "حقیقت"(. خود نیچه مفهوم 611 ص 1381کهون «)مردم واجب االمر شععده اسععت

به این مطلب اراده معطوف به قدرتگذارد. وی در کتاب پندارد و آن را کنار میشعععارگونه می

کند: اشاره می

به نفع ما در کار اسعععت، قدرتمندترین ی ک فریبکاری قدرتمند

صدق -ای که تاکنون پدید آمدهفریبکاری چه «صدق؟» -فریبکاری

کنم: این واژه را به من تحمیل کرده است؟ اما من آن را طرد میکسی

Page 9: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

17 /در فلسفه ریچارد رورتی« استعاره»مفهوم

به این واژه نیز ما حتی نه، خار نفرت دارم: ما من از این واژه پرافت ا

شد و صدق پیروز خواهیم نیازی نداریم: ما حتی بدون مدد گیری از

(.493ص 1384به قدرت دست خواهیم یافت)نیچه

اراده قدرت اسععت. نیچه عقیده دشععت که فالسععفه از زمان از نظر نیچه اراده حقیقت همان

افالطون تا زمان حال از این مسعأله که ویگگی زبان شعدیدا اسعتعاری اسعت، جلوگیری به عمل

. اما کاربرد این اسععتعاره در پیشععرفت علمی بسععیار حیاتی بوده اسععت. از نظر رورتی 7آورندمی

اند تا درک کنیم که استعاره برای پیشرفت علمی فیلسوفان علم مثل ماری هیس به ما کمک کرده

ستعدادی برای سیلة مهم برای تغییر و تحول فرهنگی ا ست. از نظر رورتی ابزار و و سی ا سا ا

شرفت اخالقی و فکری را می ست و پی ستدالل کردن خوب ا وان به تصحبت کردن متفاوت نه ا

ستعارهصورت تاریخچه سودمند ای از ا سیم کرد تا درک فزاینده از اینکه های به نحو فزاینده تر

ستند شیام واقعا چگونه ه شرفت . رورتی در 8ا شرفت علمی را حقیقت و پی ست که ما پی معتقد ا

.9(Rorty 1998: 5کنیم)به صورت توانایی فزاینده برای ایجاد پیش بینی تعریف می

عیت و ی به واقبنابراین هر نوعی پیشععرفتی از نظر رورتی بایسععتی عاری از هر نوع دسععترسعع

حقیقت فوق بشری باشد و هر پیشرفتی معطوف به برآوردن نیازهای انسانیمان است نه برآوردن

نیازهای موجود غیربشری. استعاره پیشرفت همانند استعاره حقیقت در قالب واژگان سنتی برای

م است. هباشد. تفسیر رورتی از پیشرفت نیز در قالب واژگان سنتی قابل فمخاطب با معنا می

رسد که تلقی رورتی از سنت فلسفی ناگزیر از بکارگیری واژگان سنتی است که او به نظر می

یی سخن هانسبت به نقد آنها تأکید دارد. اگر فیلسوفان فلسفة سنتی مغرب زمین از استعاره

یافته دن وساخته ش"هایی مثل شد آیا نباید اذعان کنیم که استعارهگفتند که حقیقت تلقی میمی

تند حقیقی نیس آورد خودشان نوعی امرو غیره که رورتی مدام به زبان می "همبستگی"یا "شدن

رورتی را توانمی که رورتی با تحقیق و پگوهش فلسفی آنها را یافته باشد؟ قطعا با همین سوال

به مثابة ذهن»به چالش کشید. تا بحال فیلسوفی غیر از رورتی در بیان فلسفه خود از استعاره

Page 10: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )18

استفاده نکرده است. این استعاره برای ما تصویری از واقعیت ذهن را در سنت فلسفی « طبیعت

دهد. درست است که رورتی این استعاره را برای نقد تصور بویگه در سنت دکارتی نشان می

هن ذ برد، ولی خود این استعاره تصویر دیگری ازمی دکارتی از ذهن و رابطة آن با واقعیت به کار

دهد مبنی بر اینکه ذهن را نباید همچون آیینه تلقی کرد. اشتباه فلسفه سنتی به خواننده نشان می

و بویگه فلسفه دکارتی این بود که شناخت واقعیت را براساس ذهن به مثابة آیینه و بر اساس

لمات و ک رسد که رورتی با پیش کشیدنمی کرده است. اما به نظرالگوی ادراک بینایی تفسیر می

که او باشد، قصد دارد بیان کند تصویریهایی که قطعا برای فیلسوفان سنتی نامأنوس میاستعاره

تر از تصویر گذشتگان است. بدون شک، رورتی نیز از جمله دهد دقیقاز سنت فلسفی ارائه می

یر او از وخواهند واقعیت را بشناسند و به خوانندگان بگویند که تصآن فیلسوفانی است که می

های مختلفی برای وصف این سنت فلسفی مغرب چه شکلی است. اما در این اثنا او از واژگان

ز های سنتی در صدد ارائه تصویری رئالیستی اکند که کمابیش همانند واژگانتصویر استفاده می

ظیر ن هاییکند یعنی وی از استعارهواقعیت فلسفه غرب هستند. رورتی دقیقا همین کار را می

فلسفی برای بیان و وصف سنت« ذهن به مثابة آیینة طبیعت» ،«شناختیچرخش زبان» ،«همبستگی»

ها به واقعیتی بنام فلسفه غرب اشارهکند. به عبارت دیگر، این استعارهمغرب زمین استفاده می

ری از رئالیسم ناصتوانیم عدارند. بنابراین، اگر از این منظر به فلسفه رورتی نگاه کنیم به راحتی می

نیت های رئالیستی و عیرا در اندیشه او نشان دهیم. قطعا رئالیست بودن رورتی در قالب فلسفه

گرای سنتی قابل فهم نخواهد بود. به عبارت دیگر، اگر رورتی را یک رئالیست برشماریم وی

یت مستقل یی و عینهایی نخواهد که به واقعیتی بنام شیم فی نفسه و واقعیت نهاازجمله رئالیست

فی خواهد تصور رئالیستی از سنت فلساز زبان بشری باور دارد؛ بلکه وی رئالیستی است که می

و مسائل آن را نه با کمک واژگان خاص این سنت بلکه با الهام گرفتن از دستاوردهای نوین در

ما در این د. افلسفه تحلیلی و فلسفه ذهن و نیز فلسفه زبان تصویری از سنت مذکور ارائه ده

خواهد نشان دهد که فلسفه دچار چه نواقصی و کمبودهایی است و تصویرسازی رورتی می

پندارد که باید دست به درمان چنین سنتی فلسفی درصدد درمان آن است. او خود را پزشکی می

Page 11: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

19 /در فلسفه ریچارد رورتی« استعاره»مفهوم

ه دگیرد که در بستر این فرهنگ رئالیستی ساخته شبزند. لیکن درمان او با ابزارهایی صورت می

ند، الجرم اکند این ابزارهای در بستر تفکر رئالیستی ساخته شدهاند. اگر آنگونه که رورتی ادعا می

آنها جز در همان بستر کارآیی ندارند.

نتیجه

توجه به آنچه که گفته شد استعاره نزد رورتی صرفا امری زبان شناختی نیست بلکه در با

حقیقتی را که فیلسوفان سنتی از آن به عنوان امری عینی کند و ایجاد و رشد زبان نقش ایفا می

های زبانی است. رورتی تحت تأثیر نیچه و دیویدسن استعاره را کردند محصول استعارهتعبیر می

عاره گیرد. بنابراین در فلسفه رورتی استبه عنوان ابزاری برای نقد سنت فلسفی غرب به کار می

ی به یی تفسیر کنیم. البته نباید سهم ویتگنشتاین را در فلسفه رورترا باید از جنبه کاربردی نه معنا

های زبانی و نقش استعاره در آنها را نادیده بگیریم چون ویتگنشتاین در ویگه درباره مساله بازی

تر شود. به نظر رورتی نقش استعاره مهمکنار دیویی و هایدگر از قهرمانان فلسفی او محسوب می

ر زندگی آدمی است.از نقش استدالل د

اهنوشتپی

1. Sleeper, R.W, The Necessity of Pragmatism. New Haven and London: Yale

University Press, 1986، p.77

ست مدرن». لیوتار 2 کند. مراد از فراروایت در واقع ها تعریف میرا به بی اعتمادی به فراروایت« پ

ای آنچنان عظیم، فراگیر و با معنی که قادر ای است؛ قصهاسطورهقصه یا داستان روابط و مناسبات

ست، الهیات، فرهنگ، هنر، ادبیات، نظریه اجتماعی و فرهنگی، نظریه و سیا سفه، تحقیق، ست فل ا

باهم عی را کنار هم قرار داده، همه راهای مختلف علوم انســانی و اجتمانقدادبی و دیگر شــا ه

سا ته و میان آنها پ سازد؛ و تأثیر یوندی منطقی و رابطهمرتبط ضروری و اجتناب ناپذیر برقرار ای

و تأثرات متقابل آنها بر همدیگر، میزان نفوذ و حوزه تدا ل آنها در یکدیگر، دامنه و حیطة عملکرد

تر سمت و سوی معنادار واحدی به آنها ببخشد. برای مثال و کارآیی آنها را نشان دهد؛ از همه مهم

Page 12: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )20

قصه دینی مسیحیت درباب تحقق ارداه و مشیت پروردگار در زمین, قصه سیاسی مارکسیسم لیوتار

شنگری را از جمله فراروایت شرفت رو صه پی ضاد طبقاتی و انقالب و ق های ها یا گفتماندرباره ت

ترجمه و تدوین حسینعلی نوذری، انتشارات نقش ،پست مدرنیته و پست مدرنیسمداند. ر.ک: کالن می

.82ص ،1380 جهان،

. نگاه کنید به کتاب نتای پراگماتیسم:3

Richard Rorty، Consequences of Pragmatism, p.164.

4. Richard Rorty، Objectivity, Relativism, and Truth, p.125

.به مقاله ریچاردسون در مجله مایند رجوع کنید .5

Richardson, R. C. (1982): ‘The ‘scandal’ of Cartesian dualism’, Mind 91, p.

20.

6. Gary Gutting, Pragmatic Liberation and the Critique of Modernity،

Cambridge University Press ، 1999،p.14

69, ص 1382ساراپ، مادن، پساساختارگرایی و پسامدرنیسم، ترجمه محمد رضا تاجیک، نشرنی، . 7

حقیقت، دست رد و افالطون با طرح نظریه اراده معطوف به معرفت و به طور کلی در نظر نیچه سقراط

با قرار دادن اخالق در کانون به سعععینه حیات زدند. آنها گرداب تاریخ جهان را به وجود آوردند. آنها

نیچه به عنوان نویددهندگان اراده معطوف به فرهنگ حیات را نفی کردند. سعععقراط و افالطون در آثار

اراده معطوف به قدرتی که برضد حیات قد برافراشته و زندگی را به اند؛آمیز قلمداد شدهقدرتی انحطاط

کند. در اراده معطوف به قدرت آمده اسععت که ظهور فالسععفه یونان از قربانی می پای حقیقت و معرفت

(70)همان .ای از انحطاط استبعد نشانه سقراط به

8. George Lakoff and Mark Johnson. Philosophy in the Flesh: The Embodied

Mind and Its Challenge to Western Thought. Oxford University Press, Oxford,

UK 1929, p.329

9. Richard Rorty،Truth and Progress، Cambridge, UK: Cambridge University

Press، 1998, p. 5

Page 13: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

21 /در فلسفه ریچارد رورتی« استعاره»مفهوم

منابع

.1384 ،نشر نی ،عبدالحسین آذرنگ ،امید اجتماعیفلسفه و ، ریچارد ،رورتی

.1382 ،ین نشر، محمدرضا تاجیک :ترجمه ،پساسا تارگرایی و پسامدرنیسم ،مادن، ساراپ

،یانتشارات نشر ن ،عبدالکریم رشیدیانترجمه: ،از مدرنیسم تا پست مدرنیسم ،الرنس ،کهون

1381.

ترجمه: مجید شریف، تهران، انتشارات جامی، چاپ ،اراده معطوف به قدرت ،فردریش ،نیچه

.1384سوم،

Best, Steven and Douglas Kellner, Postmodern Theory, The Guilford Press

New York, 1991.

Black, Max, Models and Metaphor. Ithaca, N. Y. Cornell University Press,

1962.

Gutting, Gary, Pragmatic Liberation and the Critique of Modernity,

Cambridge University Press, 1999.

Lakoff, George and Mark Johnson. Philosophy in the Flesh: The Embodied

Mind and Its Challenge to Western Thought. Oxford University Press,

Oxford, UK, 1929.

Richardson, R. C., ‘The ‘scandal’ of Cartesian dualism’, Mind 91, 1982.

Rorty, Richard, Consequences of Pragmatism.

Rorty, Richard, Contingency, Irony and Solidarity, Cambridge University

Press, 1998.

Rorty, Richard, Objectivity, Relativism, and Truth: Philosophical Papers,

Vol. 1, Cambridge University Press, 1991.

Rorty, Richard, Essays On Heidegger and Others.

Searle, John. Expression and Meaning. Cambridge: Cambridge U. P., 1979.

Sleeper, R. W., The Necessity of Pragmatism, New Haven and London: Yale

University Press, 1986.

Page 14: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(انیمول یجو یبو کتاب یادب نقد)های فهم زبان ادبیدشواری

ابراهیم اقبالی

دانشگاه تبریزرسی افگروه زبان و ادبیات دانشیار

چکیده

ود شی ادبی میزبان وقتی وارد حوزهای است که اصول خود را دارد. کاربرد ویژه، کاربرد ادبی زبان

درک جهت رود.به کار می« مجازی»دهد و به معنای خود را از دست می« وضعی»معنای ظاهری و

تاریخ به باید مجاز و استعاره، تشبیه، کنایه چون شگردهایی با آشنایی بر عالوه باید ادبی زبان

زمان از معنای اصلی خود دور شده و به نگارش متن نیز توجه داشت. چه بسا لغاتی که در مسیر

امعه ی نکته و رسمی جشاعرانه بر پایه« تصویر»شود که رود. یا گاهی دیده میمعنای دیگر به کار می

ت که باید توجه داش توان شعر را معنی کرد.شناختی بنیان شده است که بدون اطالع از آن نکته نمی

ر نیز دارند که با در نظ« اغراض ثانوی»نیستند بلکه « خبریهای گزاره»جمالت تنها ، در بیان ادبی

ت بالغ»های خود که فرضشود. مخاطب با پیشگشایی میر متن از آنها رمزگرفتن قراین موجود د

نکات فرهنگی و تاریخی موجود در متن ادبی را تفسیر ، اساطیر، تلمیحات، شودگفته می« مخاطب

هار اشعار چ، نیز سعی دارد با توجه به اصول مذکور در فوق« انبوی جوی مولی»مؤلف کتاب .کندمی

فرخی و کسایی را تفسیر کند که گاهی ، منوچهری، شاعر بزرگ سبک خراسانی یعنی رودکی

و به دست دادن شرح و مؤلف این مقاله ضمن نقد نظرات مسامحاتی در این راه رخ داده است. در

فهم درست متن ادبیهای و موانع درک ادبی و در پی آن راهها ایم تا دشواریکوشیده، تفسیر درست

را نشان دهیم.

.کسایی، منوچهری، رودکی، فرخی، زبان ادبیها: کلید واژه

Page 15: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )24

مقدمه

استاد بزرگوارم جناب اثر «وی جوی مولیانب»تا کتاب ارزشمند ها پیش توفیق رفیقم شدسال

این .منتدریس ک ،انتشارات طالیه به چاپ رسیده استتوسط را که آقای دکتر کاظم دزفولیان

های ابهام در شرح ابیات چهار شاعر بزرگ ها یادگار آن روزگار و گشودن بعضی گرهیادداشت

که مورد غفلت واقع شده بود.است؛ منوچهری و کسایی ، رودکی، سبک خراسانی یعنی فرخی

جیحون تا کمرگاه اسبان رسیده از نشاط روی دوست آب رودخانه» -3 طرس 64صفحه

«کند.است و کسی را غرق نمی

این جمله حاکی از آن باشد.می «کندکسی را غرق نمی»ی آخر یعنی محل تأمل ما در جمله

ه کنیم؛اگر به این نکته تکی است که آب مقدار کمی باال آمده و فقط تا کمرگاه اسبان رسیده است.

«نشاط روی دوست» در آغاز «از» حرف نخواهد داشت.محلی از اعراب ، نشاط روی دوست

باعث باال آمدن هرچه بیشتر آب ، سببیه است. و نشاط همیشه حاکی از هیجان است پس نشاط

شود.می

آب جیحون به سبب نشاط حاصل از دیدار » این است که:« رودکی» رسد منظورمی به نظر

ا ر کمرگاه اسبان ما باال کشیده و قصد دارد ماروی دوست چنان غرق هیجان شده که خود را تا

یکبار دیگر بیت را بخوانید: «در آغوش بگیرد و عطش دوری را فرو نشاند.

خنگ مارا تا میان آید همی آب جیحون از نشاط روی دوست

در معنی بیت: 7س 65ص

به شد که یافت بوی سمن را دوا طبیب یک چند روزگار جهان دردمند بود

مدتی جهان دردمند و بیمار بود)زمستان(ولی طبیب جهان یعنی طبیعت آن را با » :اندنوشته

«جوان و زیبا گشت.، بیمار و یعنی با آمدن بهار جهان پیر، بوی گل درمان کرد

منظور خاصی داشته « سمن»توان اضافه کرد که شاعر از آوردن عالوه بر توضیحات باال می

ش یعنی آبریز« سبل»خاصیت طبی دارد و در طب قدیم برای درمان بدین معنی که سمن است.

خورده و زکام گرفته از چشم در زمستان نیز جهان چون فرد سرما اند.کردهچشم از آن استفاده می

Page 16: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

25 /(انیمول یجو یبو کتاب یادب نقد)های فهم زبان ادبیدشواری

پس طبیب طبیعت چقدر زیبا و به جا سمن را برای دفع و رفع کند.خویش آب برف جاری می

رده است.آبریزش چشم او یعنی برف تجویز ک

هایدر شرح بیت 20س .66ص

آن که زلفین و گیسوت پیراست

چون تو را دید زرد گونه

گرچه دینار یا درمش بهاست

سرد گردد دلش نه نابیناست

ه ولی وقتی ک، کرداگرچه مزد خوبی دریافت می، پیراسترا می کسی که زلفین تو» آمده:

شود در این صورت فکر نکنی که ای از تو دلسرد میمردهببیند که بدن تو زرد شده است و تو

«خوری...تو دیگر به درد او نمی، نه، نابینا و نادان است

«ت.نه نابیناس»و « گرچه دینار یا درمش بهاست»توان معنای بهتری برای رسد میبه نظر می

پیدا کرد.

ت کند نه قیممتکار را ذکر میمصراع دوم بیت اول بهای خود غالم و کنیز و به طور کلی خد

مصراع دوم کنایه از غالم زرخرید است.، وی را در کل «مزد»لف ؤخدمات او و به قول م

ای و این قدر شعور دارد که فرق مرده را بیند که تو مردهیعنی چشم دارد و می «نه نابیناست.»

از زنده بداند.

چند هر ر خدمت پیراستن زلف تو بود؛آن غالمی که د شود:معنی دو بیت برسر هم چنین می

دل ، دبینوقتی تو را مرده می آید؛که غالم زرخرید توست و در نظر تو انسان حقیری به شما می

کور دهد.این غالم با تمام حقارت خویش مرده را به خوبی از زنده تشخیص می کند.از تو می

کند.میبیند و تو را رها که نیست روی زرد و تن سرد تو را می

با توجه به ابیات پیشین:

به سرای سپنج مهمان را

یار تو زیر خاک مور و مگس

دل نهادن همیشگی نه رواست...

بدل آنکه گیسوت پیراست

دنیا اعتباریزند که با توجه به بیها نهیب میبه انسان «رودکی»شود که به خوبی معلوم می

چون هنگام مرگ حتی آن حشم مغرور نشوند. خدم وبه جاه و مال دنیوی و غالم و کنیز و

Page 17: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )26

ار گذارند و دنبال کآنان را تنها می به ثمن بخس از بازار برده فروشان خریده بودند؛ غالمانی که

روند.خود می

د:اناستناد جسته «سعدی»وفایی این غالمان به شعر لف دانشمند به زیبایی در بیؤو م

بینیاین دغل دوستان که می

مگسانند گرد شیرینی

3س 68ص

معنی قطعه: در

راحت محنت و ستم که گاهدنگارینا شنی

تهمت چاک از خون دوم شد پر کینه شد یکی از

رخم ماند بدان اول دلم ماند بدان ثانی

ندرا به عمر بوده است یوسف را سلب سه پیراهن

بوش روشن گشت چشم تر از سوم یعقوب را

آن پیراهن دیگر وصل نصیب من شود در

م سه بیت دو توان اضافه کرد.می نیز این نکات را، ملف محترؤتوضیحات عالمانه م عالوه بر

بردارد: در داستان زیبای یوسف)ع(را سازاتفاقات سرنوشت تلمیح مهم از

راهن پی برای تبرئه خود چاه افکندند؛ در و بردند به صحرا را او، وقتی برادران یوسف -1

گرگ خورده است: که یوسف را بردند به خون گوسفندی آغشته کرده پیش پدر رایوسف

اکله الذئئب ف نستبق و ترکنا یوسف عند متاعنا انا ذهبنا ابانا قالوا یا یبکون. اباهم عشاء جاؤ و

(18-16 آیات، کذب... .)یوسف علی قمیصه بدم جاؤ لو کنا صادقین.و و ما انت بمومن لنا و

در پیراهن یوسف نگریست و هیچ اثری از دریدگی و پارگی در آن نیافت و چون پیامبر خدا،

دانست که این جز حیله چیزی نیست.

(18 آیه، جمیل.)یوسف ...قال بل سولت لکم انفسکم امرا فصبر

کرده است: نیز به زیبایی به این اتفاق اشاره "مسعود سعد"

نهند بهتانمواهلل بر خیره همی واهلل که چو گرگ یوسفم

(353:1362، )مسعود سعد

Page 18: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

27 /(انیمول یجو یبو کتاب یادب نقد)های فهم زبان ادبیدشواری

یوسف طمع کرد و او زلیخا همسر وی در ساکن شد؛ مصر عزیز قصر یوسف وقتی در -2

دست در دامن یوسف زد و دامنش را پاره کرد و اتفاقا همین ، از دست او گریخت زلیخا از پشت

ی یوسف و اثبات پاکدامنی وی شد.پیراهن از پشت باعث تبرئهپارگی

شهد شاهد من اهلها ان کان قمیصه قد من قبل فصدقت و هو من الکاذبین. و ان کان و ...

ان کیدکنفلما را قمیصه قد من دبر قال انه من قمیصه قد من دبر فکذبت و هو من الصادقین.

(28-26آیات، کیدکن عظیم.)یوسف

و هنگامی که یوسف در مصر برادران خویش را بازیافت پیراهن خود به آنان داد تا پیش -3

پدر برند و بر وی افکنند تا بینائی خود را بازیابد.

(93آیه، اذهبوا بقمیصی هذا فالقوه علی وجه ابی یات بصیرا...)یوسف

آلود است و دلش از شدت عشق چون پیراهن اول یوسف خون، هره شاعر از اشک خونچ

،و سرانجام روز وصل است که مثل پیراهن سوم یوسف مانند پیراهن دوم یوسف پاره پاره است.

.1س 69ص دارد.چشم او را به جمال دوست روشن می

ای کرد و به جانان سپردمصقله جان دوم را که ندانند خلق

جان و روح خود پاک کردن.، صیقل دادن ابزار زدودن. مصقله کردن: روح. مصقله: جان دوم:»

«از تعلقات دنیوی پاک کرد و به جانان و معشوق ازلی سپرد.، شناسندرا که مردم آن را نمی

نشانگر این است که ، دوم برای جان نادیده گرفته شده و در معنی نیامده است. «دوم» صفت

نبات و ، ل هم وجود دارد. شاید بتوان جان اول را جان عمومی گرفت که عالوه بر انسانجان او

ولی جان دوم اختصاص به انسان دارد و همان است که حیوان و به تعبیری حتی جماد هم دارد.

(29آیه ، حجر«.)و نفخت فیه من روحی» خداوند فرمود:

برده است:گانه را بکار تعبیر ارواح سه «خاقانی»

هشت خلد از هفت چرخ و شش جهت از پنج حس

چار ارکان از سه ارواح و دو کون از یک خدا

Page 19: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )28

،کناند)معدن، جان نباتی و جان حیوانی دانستهکه شارحین آن سه جان را عبارت از جان جمادی

1382:151).

به آینه، انسان جان دوم یا روح الهی، دهدای است که نشان میی صارفهقرینه، مصقله کردن

های قدیمی که از آهن ساخته صیقل دادن آینه تشبیه شده است چون مصقله خاص آینه است.

مالیدند تا زنگ از روی آن وسیله خاکستر میه بدین ترتیب بوده که سطح آن را ب، شدندمی

رطوبت قرار های آهنی بعد از مدتی که در معرض هوا و احیانا آب و چون این آینه برطرف شود.

زدند.زنگ می، گرفتندمی

ای معتقدند که اصال آینه در اصل آهنه یا آهینه و منسوب به آهن بوده است.و برای عده

داشتند.از نمد که جاذب رطوبت است نگه می «غالفی»ها را در میان زدگی آنجلوگیری از زنگ

منعکس شده است و تصاویر این موضوعات به طور گسترده در سخن شاعران و نویسندگان

اند:زیبایی از آن ها ساخته

مرآت معنی ما چون سایه داشت زنگی

خورشید التفاتش از ما زدود ما را

( 406: 1376، )بیدل

ما یز ناتمامی صیقل قفس شد آینه به کام دل مژه نگشود سرگران حیرت

( 367: 1376، )بیدل

آنکگر جز تو را ستودم بر من مگیر از

گه گه کنند پاک به خاکستر آینه

( 399: 1373، )خاقانی

الدین آینه است و هر دو جهان غالف آن آینه)نجم، دل است و دل، ی نفس انسانخالصه و

.(40: 1379، رازی

در معنی بیت: .2س 71ص

ز عدل توست به هم باز و صعوه را پرواز

ز حکم توست شب و روز را به هم پیوند

Page 20: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

29 /(انیمول یجو یبو کتاب یادب نقد)های فهم زبان ادبیدشواری

با همدیگر پرواز بر اثر عدل و داد تو باز و صعوه که دشمن همدیگر هستند؛» آمده است:

«کنند...می

صعوه سمبل افراد ضعیف و باز تر از آن است که دشمن باز باشد.ضعیف صعوه)گنجشک(

در سایه عدل تو هیچ ضعیفی شود که:نماد افراد زورگوست و معنی مصراع اول بیت چنین می

آورده: «رستم»و )پیرزن( «زال»ینیز در مقایسه «سعدی»مضمونی که هراسد.ویان نمیاز زورگ

که زالی نیندیشد از رستمی چنان سایه گسترد بر عالمی

(1369:38، )سعدی

در توضیح بیت: 9س 72ص

نسزد جز تو را کرشمه و ناز ناز اگر خوب را سزاست به شرط

ناز و کرشمه و تکبر و غرور خوب است پس بناز و مغرور این اگر به نظر توبنابر» آمده است:

«باش.

به همین معنی است: «سعدی»به معنی زیباروی است چنان که در این بیت ، «خوب»

که آمیزگاری بپوشد عیوب که خوب ترزن خوش منش دلستان

(163: 1369، )سعدی

عیوب وی از جمله زشتی یعنی زن خوش اخالق بهتر از زن زیباروست چرا که سازگاری زن

دهد.چهره او را تحت شعاع خود قرار می

ی دهسزاوار و زیبن، قاعده این است که ناز اگر قانون و» شود:چنین می «رودکی»پس معنی بیت

ر )تو زیبارویی و به خاط ی ناز نیست.زیبارویان باشد؛ پس در جهان هیچ کس جز تو شایسته

«زیبارویی الیق ناز کردنی.(

سخت باشد چشم نابینا و درد باشد روی نازیبا و ناز زشت

در توضیح بیت:. 18 س 75ص

پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار چون پرند نیلگون در روی پوشد مرغزار

Page 21: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )30

، همه رنگ هفت رنگ: ،های رنگارنگاستعاره از گل، پارچه ابریشم رنگارنگ پرنیان:» آمده:

«وجود دارد. «پرنیان» در کلمه «رنگارنگی»چون معنی ، است «حشو» در اینجا، رنگارنگ

ر علم و اگر از منظ حشو قبیح نیست.، حشو هم باشد، برای پرنیان «هفت رنگ» اگر ترکیب

نه تنها حشو نیست بلکه برای رساندن یکی از اغراض «هفت رنگ» معانی به بیت نگاه کنیم؛

، آمدن چنین صفاتیعلمای بالغت ی نیست.کید رنگارنگأبالغی در جمله آمده است و آن جز ت

اند از جمله در این بیت:کید دانستهأرا از باب ت

آن چه کند دود دل دردمند آتش سوزان نکند با سپند

(114و 76ص :1372، )رجائی

روشن است که شاعر به خوبی واقف است که صفت سوزندگی در ذات آتش مضمر است

کرده است. «سوزان» مبادرت به آوردن صفت، کید منظور خویشأولی برای ت

«زیبا باشد.، لعبتی که بدون آرایش» اند:نوشته« لعبت ساده»در معنی 8س .76ص

«استعاره از شکوفه»اند که لعبت ساده لف محترم نیز اشاره کردهؤبا توجه به اینکه خود م

رسد. بلکه با در نظر گرفتن ها چندان مناسب به نظر نمیمورد گل بودن در «بدون آرایش» است؛

ر لعبت ساده دقیقا به معنی پس مذکر بوده است؛، این نکته که معشوق در زمان سرایش این شعر

ساده صورتش از موی؛، جوانی است که هنوز موی بر صورتش ندمیده است. به عبارت دیگر

یعنی تهی است.

: اب آمده استکت 28این قصیده است که در ص 20ید این نکته بیت شماره ؤم

مرکبان داغ ناکرده قطار اندر قطار ریدکان خواب نادیده مصاف اندر مصاف

ریدکان خواب نادیده در این بیت دقیقا به معنی پسران جوانی است که هنوز موی بر صورت

لف دانشمند ؤهمین نکته را خود م چون خواب دیدن به کنایه به معنی بالغ شدن است.، ندارند

غالمی ، ریشمرد بی، پسر جوان، ج ریدک ریدکان:» اند:نوشته 20 در توضیح بیت و 77در ص

«نابالغ. خواب نادیده: که در دربار شاهان و بزرگان به خدمت مشغول باشد.

Page 22: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

31 /(انیمول یجو یبو کتاب یادب نقد)های فهم زبان ادبیدشواری

پسران نوجوان ساده روی گرداگرد شود:چنین می 20بدین ترتیب معنی مصراع اول بیت و

خوانید:بیت را مجددا ب اند.پادشاه را گرفته

باغ گویی لعبتان ساده دارد در کنار باد گویی مشک سوده دارد اندر آستین

توان پیدا کرد که حتی از طریق برای مذکر بودن معشوق در ادب فارسی شواهد زیادی می

آثار افالطون به متون عرفانی ما نیز راه پیدا کرده است.

برای اینکه خط همان معشوق است.آشکارترین دلیل مذکر بودن ، اسناد خط برای معشوق

ن در میا «خط ریش» هنوز نیز اصطالح باشد.موی رسته بر گرداگرد لب یا صورت معشوق می

مردم رواج دارد.

برای نمونه به این موارد توجه شود:

خیل غزال اوست دسته دسته خورد آب خط ز لب یار جسته جسته خورد آب

(111بی تا:، )شهریار

به پا گفته بودی به سر خواهم آمد شیرین پسر خواهم آمدبه سوی تو

(140بی تا:، )شهریار

بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد اردبان دبتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه

(161: 1366، )حافظ

تر از شیر مادر استکت خون ما حالل یاای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته

(57: 1366، حافظ )

در توضیح بیت:. 17س .76ص

نسترن لؤلؤی مکنون دارد اندر گوشوار ارغوان لعل بدخشی دارد اندر مرسله

های مروارید بر گوش خویش آویزان ای از دانهو گل نسترن گویی گوشواره»... آمده است:

«کرده است.

ف در لؤچون م نوع سفید آن است.، بهتر است تذکر داده شود در این بیت منظور از نسترن

های وحشی و خودروی گل یکی از گونه نسترن:» همان صفحه در سطر پانزدهم آورده است:

Page 23: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )32

در غیر این صورت سرخی نسترن «گیرد.سرخ است که پایه پیوند برای انواع گل سرخ قرار می

در جای دیگر به سپیدی نسترن «فرخی» با مروارید که سفید رنگ است در تناقض خواهد بود.

ه دارد:اشار

ه زرد بود برگ زعفرانلچون شنبلی تا چون سمن سپید بود برگ نسترن

(297ص، )دیوان

همین سپیدی به مروارید تشبیه کرده است: و به خاطر

چنان کجا چو گل ارغوان بود مرجان همیشه تا چو گل نسترن بود لؤلؤ

(254ص، )دیوان

را بخواهی باید گفت که این همه اگر راستش » آمده است: 8 توضیح بیت در .2س .77ص

اند.را از داغگاه شهریار هدیه گرفته هاهایی است که گویی آنچون خلعت، هاها و شکوفهگل

«باغ پر از گل و شکوفه گشته است.، یعنی به میمنت برپایی جشن داغگاه

چنین است: 8صورت بیت

شهریار از داغگاههای پر نگار باغ های رنگین یافتندراست پنداری که خلعت

، ریپندا باشد.در این بیت قید تأکید و به معنی کامال و درست و به طور کامل می، راست

عنی شاعر ی وجود دارد. «مضمر» یا «ضمنی» نوعی تشبیه، ادات تشبیه است و نیز در مضمون بیت

های سرکشهای رنگارنگ را در باغهای پر نقش و نگار به درخشش شعلهدر واقع شکفتن گل

ولی این تشبیه را به طور صریح و از راههای شناخته شده در داغگاه شهریار تشبیه کرده است.

یافتن آن ،ای زیبا ریخته است تا با پنهان شدن تشبیهتشبیه بیان نکرده است بلکه در قالب کنایه

عت شهریار خلباغ از داغگاه تر شود.آنچه شاعر گفته این است:بخشتر و در نتیجه لذتسخت

خلعتی چون شود این است که باغ شبیه داغگاه شهریار است.ولی آنچه که از آن فهمیده می یافته.

تواند باشد.دهد جز رنگارنگی چه میکه داغگاه به باغ هدیه می

بیه داغگاه ها شها از رنگارنگی گلباغ شود:بنابر مطالب گفته شده معنی محصل بیت چنین می

ها زینت یافته است.از شعله شهریارند که

Page 24: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

33 /(انیمول یجو یبو کتاب یادب نقد)های فهم زبان ادبیدشواری

جایی منزه و پر گل و ، های آتشنکته دوم این است که خود داغگاه عالوه بر وجود منقل

، استباغ مثل داغگاه رنگین و زیب» شود:معنی زیباتر هم می، با در نظر گرفتن این نکته زیباست.

«های داغگاه در باغ افتاده است.گویی که انعکاس رنگ گل

ی آمده در حالی که در خود بیت کلمه« مطرف»ی واژه 18در توضیح بیت 19س .77ص

،تر باشد چون مطرف به معنی خیمهرسد مطرف درستثبت شده است که به نظر می «مطرد»

های آتش است.مشبه به مناسبی برای خرمن شعله

گرم چون طبع جوان و زرد چون زر عیار برکشیده آتشی چون مطرف دیبای زرد

در توضیح بیت:. 4س .79ص

یوز را صید غزال و باز را مرغ شکار خسرو اندر خیمه و بر گرد او گرد آمده

از نوع «را» رسدبه نظر می اند.گرفته« برای» و به معنی «رای متممی»، را در مصراع دوم «را»

باشد و چنین معنایی از بیت به دست آید:« فک اضافه»

و نیز مرغ شکار صید غزال یوز)غزالی که یوز صید کرده است.(خسرو در چادر نشسته و

یبیت اشاره دارد به نحوه در گرداگرد پادشاه جمع شده است. باز)مرغی که باز شکار کرده است.(

پرداختند.شکار پادشاهان که توسط یوز و باز به شکار می

در توضیح بیت: .16س .79ص

گر برافتد سایه شمشیر تو بر کوکنار دخوابی شوکوکنار از بس فرح داروی بی

ار تبدیل به کن، کواز هیبت و شکوه شمشیر تو، اگر سایه شمشیر تو بر کوکنار بیفتد» آمده:

«شود.خوابی و فرح بخش میداروی بی

یه شمشیر سا هیچ مناسبتی با شمشیر ندارد.، بوده است چون فرح «فزع» حتما «فرح»کلمه ، اوال

به ویژه این که در بیت قبلی نیز به جنبه دارد نه فرح.بیفتد او را به فزع وا میکس بر سر هر

ممدوح اشاره رفته: بخشی)صفت مهر(حیات

ای زان مرغزارچشمه ی حیوان شود هرچشمه گذر باشد تراو یک رهرمرغزاری کاند

Page 25: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )34

فاقا ات وی بپردازد. )صفت قهر( طبیعی است که در این بیت نیز به صولت و شجاعت و

به ترتیب و یعنی شاعر کند.بالفاصله بعد از این بیت دوباره به صفت بخشندگی پادشاه اشاره می

آور بخشی ممدوح را برای دوستان و صفات جنگی و مرگیک در میان صفات نیک و حیات

کند:پادشاه را برای دشمنان توصیف می

دریا زر برانگیزد بخارآفتاب از روی نسیم جود تو بر روی دریا بروزدر گ

(1371:178، )فرخی

شمشیر تو چنان وحشتناک است که اگر آید چنین خواهد بود:معنایی که از بیت به دست می

رد پترسد و خواب از چشمانش میای ناچیز از شمشیر تو بر کوکنار بیفتد کوکنار چنان میسایه

شود.بلکه داروی ضد خواب می دهد؛آوری خود را از دست میکه نه تنها خاصیت خواب

(178ص، خوانده است.)همان«فزع» نیز به درستی این کلمه را «دهخدا»مرحوم

در توضیح بیت:. 14س .80ص

ملک تو بود اندر این گیتی مراد کردگار کردگار از ملک گیتی بی نیاز است ای ملک

اند:نوشته

حکومت ،اما به خاطر وجود تو، نیاز استخداوند متعال از حکومت و پادشاهی این جهان بی»

«را در این دنیا به وجود آورد.

،خداوند نیازی به جهان نداشت، تر چنین معنی کردبیت را به صورت دقیق، شاید بتوان

.به عبارت دیگر خداوند جهان حکومت تو بود، بنابراین تنها هدف خداوند از خلقت این جهان

ی دور از ذهن ادعا «، غلو»شاعر در تو در آن به حکومت برسی.را تنها به این هدف آفرید که

، و این جمله را غلوآمیز از آن گفتیم که غلو پادشاهی ممدوح است، کند که هدف خلقتمی

را که چ در این مورد نیز چنین است. ی ادب به پیشگاه حضرت باری تعالی است.آمیخته با اسائه

«لوالک لما خلقت االفالک» اکرم)ص( است که خداوند فرمود:این موضوع فقط در شأن پیامبر

در معنی بیت:. 26س . 82ص

گر روز کینه دست برد سوی تیردان از بیم خویش تیره شود تیر بر سپهر

Page 26: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

35 /(انیمول یجو یبو کتاب یادب نقد)های فهم زبان ادبیدشواری

: چنین آمده

او آن قدر شجاع و با هیبت و باشکوه است که اگر در جنگ تیر آسمان بخواهد دست به »

«شود.ی، از ترس شرمنده و شرمسار و محو ماو بجنگدتیردان خود ببرد و با

روز جنگ ،شاید اگر دقت بیشتری در بیت بکنیم به چنین استنباطی برسیم: اگر ممدوح

در آسمان از ترس خود ی تیر)عطارد(سیاره، دست به تیردان خود ببرد و آماده تیراندازی شود

«اغراق» دست به آوردن صنعت، شاعر در بیت سد.ریها میعنی تیر پادشاه به آسمان .شودتیره می

پس کسی که ای است که عقال ممکن ولی عادتا محال باشد.چون اغراق آن مبالغه زده است.

خصوصا که تیر دبیر فلک است و چیزی از ممدوح است نه سیاره تیر.، برددست به تیردان می

داند.تیراندازی نمی

در معنی بیت:. 2س .84ص

درخش تیغ تو بر آتش اوفتادروزی

و اکنون چو آهنی زبر سنگ برزنی

آتش ز بیم تیغ تو در سنگ شد نهان

آسیمه گردد و شود اندر جهان، جهان

اند:آورده

در زمان قدیم معتقد مجازا به معنی شمشیر. آهن: جهنده. جهان: پریشان.، مضطرب آسیمه:»

«است...بودند که آتش در درون سنگ مخفی

آهن را بر نوع ، دو بیت روی هم اشاره به روشن کردن آتش در زمان قدیم دارد که نخست

بعد این جرقه را ، ای بجهدزدند تا از میان آن دو جرقهخاصی از سنگ به نام سنگ چخماق می

گرفتند تا آن جرقه را جذب می «حراقه» یا «سوزیده» سوز به نامی کهنه نیمدر مجاورت پارچه

سوزانند؛خواستند بچیزی که می کند و آتش بگیرد و دست آخر حراقه آتش گرفته را به هیزم یا هر

ازی سعران در تصویری بسیاری از شااین مطلب خمیرمایه کردند تا آتش درست شود.نزدیک می

شده است.

گوید:« خاقانی»

شنوندی صما بانگ ناله ز دل صخره خاک اگر گرید و نالد چه عجب کاتش را

Page 27: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )36

کند:ی آتش نیز اشاره میبه مراحل تهیه، تر از وی در تمثیلی عرفانیروشن «موالنا»و

ی آتش از آهن جهیدبس ستاره

نلیک در ظلمت یکی دزدی نها

کشد استارگان را یک به یکمی

و آن دل سوزیده پذرفت و کشید

نهد انگشت بر استارگانمی

تا که نفروزد چراغی از فلک

(25: 1370، )مولوی

نیز: و

کسی سوختم من سوخته خواهد

سوخته چون قابل آتش بود

تا ز من آتش زند اندر خسی

دکش بوسوخته بستان که آتش

(105)همان:

نیز: و

وش استاین زبان چون سنگ و هم آتش

سنگ و آهن را مزن بر هم گز

ز آنک تاریک است و هر سو پنبه

چون آتش است و آنچه بجهد از زبان

گه ز روی نقل و گاه از روی الف

در میان پنبه چون باشد شرار

(98)همان:

از بیم آتش گوید:زیبا می «حسن تعلیلی»در ، نیز با پیش چشم داشتن این مطالب «فرخی»

در دل سنگ نهان شده و برای همین هر وقت آهنی را به سنگ ، شمشیر تو که از آهن است

گذارد.آتش نهفته در آن خارج شده پا به فرار می کوبند؛می

همان گونه که مجاز بگیریم.، آهن را در بیت دوم، شود دیگر نیازی نیستچنان که دیده می

زنند نه شمشیر را.چون برای ایجاد آتش آهن را به سنگ می لف محترم این نظر را دارند.ؤم

در توضیح بیت: 4 س 85ص

کان برزند ز وان ز آرزوی تاج تو سر برزند ز کوهاین ز آرزوی تخت تو سر

که محذوف است.، گوهر «آن» و مرجع، محذوف است، خورشید «این» اند: مرجعنوشته

Page 28: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

37 /(انیمول یجو یبو کتاب یادب نقد)های فهم زبان ادبیدشواری

آنقدر و تاج تو، کندتخت تو آنقدر نورانی است که خورشید به امید دیدار تخت تو طلوع می

«آید.میمرصع است که گوهر به امید دیدار تاج تو از معدن بیرون

سیاقی را بپذیریم که چند بیت قبل از این بیت ساقط شده، یا باید نظر دکتر دبیردر این مورد

و یا به بیت قبلی این بیت بیشتر توجه کنیم: (331ص، است)همان

زر زائر تو نرفت ایچ کاروانبی سیم سائل تو نرفت ایچ قافلهبی

توانیممی ذکر شده است؛ «زر» مصراع دوم آن کلمهدر و «سیم» واژه، در مصراع اول این بیت

میررا به سیم و ض« این» یعنی ضمیر بدانیم. «لف و نشر» دو بیت را روی هم دارای صنعت بدیعی

ید آسیم بدین آرزو از کوه بیرون می و بیت را چنین معنی کنیم که: ارجاع دهیم «زر» را به« آن»

شود که در تاج تو به کار ببرند و آرزو از معدن خارج می که در تخت تو به کار رود و زر بدین

جزوی از تاج پرافتخار تو باشد.

، اندمحذوف ارجاع داده «گوهر» و «خورشید» را به «آن» و «این» لف محترمؤ، مولی اینکه

اید ها بو همه حذف الذکر درست نیستاضمار قبل، چون طبق قاعده شعرا و ادبا قابل تأمل است.

صورت گیرد که «ی معنویحذف به قرینه» یا «ی لفظیحذف به قرینه»یکی از دو صورت به

در این بیت محملی ندارند.، هیچکدام

در توضیح بیت:. 8س .85ص

هرگز نکرد کس به جز آن گنج تو زیان سود همه جهانی از این رو به هیچ وقت

، یندببدین سبب گنج تو زیان می، رسانیتو به همه جهان و جهانیان سود می»اند: مرقوم داشته

زیان تأکید شاعر روی، در اینگونه ابیات .«چون باید از گنج ببخشی و به دیگران سود برسانی

خواهد تأکید و اغراق بیشتری بر احسان و سودبخشی ممدوح داشته بلکه شاعر می دیدن نیست.

را سود محض و فایده خالص ممدوح خود ، «مدح شبیه به ذم» شاعر در قالب صنعت باشد.

.تو سود همه جهانی گوید:وقتی شاعر می رساند.داند که به هیچ کس کوچکترین ضرری نمیمی

خواهد این موضوع را مورد تأکید و تقریر در ذهن مخاطب قرار دهد بنابراین مصرع دوم را می

و مدعی شده کند که شاعر از حرف خویش برگشتهکند که مخاطب گمان میطوری شروع می

Page 29: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )38

گوید هرگز کسی از تو زیان ندید به جز.....چون می است که کسی از ممدوح زیان دیده است.

چون در استثنا واژه به جز که حرف استثناست نشانگر این است که کسی زیان دیده است.

دشاه ایابیم که آن چیزی که زیان دیده گنج پولی بالفاصله درمی ف مستثنی است.منه مخالمستثنی

نه تنها ذم ممدوح نیست بلکه مدح او هم ، است نه فردی از افراد انسانی و اصال زیان دیدن گنج

هست چون زیان دیدن گنج خود کنایه از بخشندگی است و نه ضرر زدن به معنای معروف و

اجتماعی آن.

این خود واستثنای شعر هم دقت کنیم استثنای عادی نبوده بلکه استثنای منقطع است در اگر

جنس یا گروهی که مورد استثنا قرار کند.اد کرده و شنونده را دچار بهت مینوعی صنعت ایج

گنج زر است نه انسان و این اوج کنیم؛هاست ولی چیزی که از آن میان استثنا میدهیم انسانمی

افصح همه متکلمین زبان فارسی چقدر زیبا گفته است: «سعدی» هنری گوینده است.

مگر سواعد سیمین و بازوان سمین را عهد ملک وی اندر نماند دست تطاولبه

(704: 1367، )سعدی

بیت:. 5س .94ص

نبد نبوت را بر نهاده قفل به در به وقت آن که سکندر همی امارت کرد

مام و هنوز ت، در نبوت باز بود، کردزمانی که اسکندر حکومت می»اند که: چنین معنی کرده را

«انبیاء به پیغمبری مبعوث نشده بودند.

بهتر است این بیت را با دو بیت پیش و پس آن بخوانیم تا قصد شاعر از آوردن این بیت

روشن شود:

نش آیت است رواستأش وگر تو گویی در

به وقت آن که سکندر همی امارت کرد

به وقت شاه جهان گر پیمبری بودی

رمنک نیم من این را منکر که باشد آن

نبد نبوت را برنهاده قفل به در

دویست آیت بودی به شأن شاه اندر

،های سلطان محمود غزنویمورد شایستگی در لحنی نمایشی با مخاطبی فرضی در، شاعر

در گلستان «سعدی» ی جدال مدعی باای که بعدها در نمایشنامهدقیقا همان شیوه کند.مناظره می

Page 30: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

39 /(انیمول یجو یبو کتاب یادب نقد)های فهم زبان ادبیدشواری

در براعت استهاللی زیبا سخن از فتحی «فرخی» یابد.انعکاس میتری به شکل هنری، سعدی

و فاتح بزرگی چون اسکندر در گوید که داستان همه فاتحان بزرگ را از رونق انداخته است.می

سلطان ید:گومی پردازد ومخالف فرخی با او به مناظره می اندازد.برابر این فاتح گرانسنگ سپر می

چرا که درباره ه مناسبتی و اسکندر را با سلطان محمود چه مشابهتی.محمود را با اسکندر چ

مورد سلطان محمود چنین ولی در (94-80-82آیه نازل شده است)سوره کهف، اسکندر عظمت

ورد م کنم که دریید میأگوید آری من نیز تدر جواب مدعی می «فرخی» اتفاقی نیفتاده است.

به خاتمیت نرسیده بود و دین علت بود که هنوز نبوتاسکندر آیه نازل شده است ولی این ب

ولی بدشانسی سلطان محمود در این بود که در عهد ای بیاورد.پیامبری بود که برای اسکندر آیه

آورد.شأن او می خاتمیت به سلطنت رسید و اگر پیامبری معاصر او بود دهها آیه در

:8س 94ص

از کردر ده نگسسته است و کردر که ده ز درازتر سفر او را بدان رهی بوده است

هات د ده نگسسته است و کردر از کردر: ده ز در اینجا به معنی ده و قصبه. کردر:»اند: نوشته

«و قصبات به همدیگر پیوسته بود.

ه را ب «اسکندر» هایه خیالی فرخی با مدعی است که سفراین بیت نیز در ادامه همان مناظر

اسکندر هنر چندانی به خرج نداده که در راهی سفر گوید:و فرخی میرخ فرخی کشیده است

ی که در حال کرد.کرده که ده به ده پیوسته بود یعنی اسکندر در میان آبادی و با رفاه سفر می

ید این معنی بیتی است که ؤم پیمود.های بی آب و علف راه میسلطان محمود در میان بیابان

گوید:و در وصف سلطان محمود میبالفاصله بعد از این بیت

شمیده گردد و گمراه و عاجز و مضطر ملک سپاه به راهی برد که دیو در او

در معنی بیت: . 3س .103ص

نهد یک روز بار خویش حامل زمانه حامل هجر است و البد

Page 31: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )40

ولی سرانجام روزگار به ناچار مانند هر، روزگار آبستن هجران و جدایی است»اند: آورده

شود یعنی سرانجام هجران و جدایی تمام گذارد و هجران تمام میبارداری بار خود را به زمین می

«شودمی

ن بچه زندگی آ، نهدبار یا فرزند خود را بر زمین می، نکته قابل تأمل این است که وقتی حامل

روزگار :یدگومیشاعر شود.یعنی معنی بیت دقیقا برعکس می بشود. شود نه اینکه تمامشروع می

فرزند خود را که جدایی است به دنیا خواهد آورد و ، حامل جدایی است و مثل همه آبستنان

هجران آشکار خواهد شد و گریبان عاشقان را خواهد گرفت و آنان را به دوری از هم دچار

بیت نواقع شدن ای، لف را تشویق به استنباط چنین معنایی کردهؤچیزی که م، شاید خواهد کرد.

های قبلی توجه کنیم در در محل دلداری دادن عاشق به معشوق خویش باشد ولی اگر به بیت

است نه امیدوار ساختن:« تیئیس»یابیم این دلداری از باب می

که کار عاشقان را نیست حاصل مگری نگارین منا بر گرد و

ه گاه بداند که هیچحاصل میسامان و بیکار عشق را بی، دهد که عاشقبیت کامال نشان می

نود شمعشوق نیز وقتی این استدالل عاشق را می شود و نهایت عشق جدایی است.وصل منتهی نمی

آید:شود چرا که بالفاصله میسرانجام عشق ناامید می کامال از

ببارید از مژه باران وابل نگار من چو حال من چنین دید

تن شب آبس از جمله: ای دارد.آبستنی زمانه و روزگار سابقه، در ادب شفاهی و مکتوب ما نیز

است که شب آبستن حوادث است و صبح این جمله دقیقا به این معنی است تا چه زاید سحر.

شوند .یعنی اینکه شروع آورد .یعنی هر روز صبح حوادث مختلفی زاده میها را به دنیا میآن

شوند نه اینکه تمام بشوند.می

در معنی ابیات: .12س .108ص

درآید پیش او بدره چو قارو

شود از پیش او سایل چو بدره

درآید پیش او سایل چو عایل

رود از پیش او بدره چو سایل

Page 32: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

41 /(انیمول یجو یبو کتاب یادب نقد)های فهم زبان ادبیدشواری

در مصراع اول به معنی بیرون آمدن و در مصراع ، «درآمدن»از مصدر درآید:»اند: مرقوم داشته

پر از طال و جواهر ، همیان پول از نزد او مانند قارونکیسه زر و دوم به معنی داخل و وارد شدن.

پر از طال، انند کیسهمروند و آید و افراد گدا مانند افراد نیازمند و محتاج نزد او میبیرون می

،یعنی با وجود این گردد.ی پر از طال از نزد او مانند گدایان برمیکیسه، شوند و در عین حالمی

کالم: حاصل رسد.ه کیسه پر از طال در مقابل ثروت او خالی به نظر میاو آنقدر ثروتمند است ک

«ودداخل ش»در هر دو مصراع بیت اول به معنی «درآید»فعل «او خیلی ثروتمند و بخشنده است.

ا آید و گدایان ببدره مانند قارون پر از پول پیش ممدوح می شود که:معنی بیت چنین می است.

ممدوح آنقدر بخشنده است که پول رسانند.خود را پیش او می، پول دست خالی برای گرفتن

ش های پر از پول از پیاین گدایان هستند که مثل کیسه، دهد و این بارها را به گدایان میهمه بدره

چیز و تهی بی، های خالی را که در اثر بخشش او مثل گدایانو ممدوح بدره روندممدوح می

د.گرداناند بر میگشته

ین ا بگیرد؛ «بیرون آید» در مصراع اول به معنی را «درآید» لف محترمؤچیزی که باعث شده م

ولی منظور شاعر از شود.کند یعنی پول از خزانه او خارج مینکته است که ممدوح خرج می

غارت و مالیات به خزانه پادشاه است ولی ، درآمدن پول از راههای گوناگون مثل جنگ «درآمدن»

ا دراین مضمون ر «متنبی» بخشد.به دیگران می« آیدمی» آنقدر بخشنده است که هرچه برای اواو

به زیبایی تمام به کار برده است: «الدولهسیف»مورد

و یقتل مایحیی التبسم والجدا و تحیی له المال الصوارم والقنا

(4جزء ثانی:، 1986، )متنبی

کنند تبسم و آنچه را شمشیرها جمع می کنند.می )جمع( برای او مال زندهها شمشیرها و نیزه

دهد.(رویی به مردم می)با خنده کشد.و بخشش او می

است: «ابوتمام»که یادآور این بیت

اغارت علیه فاحتوته الصنائع اذا ما اغاروا فاحتووا مال معشر

Page 33: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )42

این اموال را غارت های )آنان(بخشش کنند؛میهنگامی که مال دیگران را غارت و از آن خود

(4 بخشند()همان:کند.)همه را میمی

در توضیح بیت: .24س 115ص

به طول و عرض و رنگ و گوهر و حد

که گر زین سو بدو در بنگرد مرد

چو خورشیدی که در تابد ز روزن

بدان سو در زمین بشمارد ارزن

شمشیر او از نظر طول و عرض و رنگ و جوهر و اندازه مانند اندازه ، حد» اند:مرقوم داشته

د است که از روزن اتاقی بتابد به طوری که اگر کسی از آن طرف اتاق به داخل اتاق ینور خورش

های کف اتاق را بشمارد. یعنی شمشیر او خیلی براق و تواند ارزنبر اثر آن نور می، نگاه کند

یعنی تیزی آن. شمشیر ممدوح در اغراقی شاعرانه به پرتو حد در مورد شمشیر . «درخشان بود

تابد و چنان تیز و شفاف است که مثل د شده است که از روزن خانه به درون مینخورشید مان

شود.آن طرفش دیده می، ی شمشیر نگاه کنیپرتو خورشید اگر از این سوی تیغه

: در توضیح بیت. 15س 118ص

پرش ببریدند و به کنجی بفکندند ندطاووس بهاری را دنبال بکند

شبیه نگی و زیبایی به طاووس تربهار از نظر رنگا، ی تشبیهیطاووس بهاری: اضافه» اند:نوشته

«شده است.

صفت نسبی باشد و منظور از طاووس بهاری؛ طاووسی باشد « بهاری»کلمه ، رسدبه نظر می

های دیگر ذکر شده طاووس در مصراعکند. ضمن اینکه خصوصیات گری میکه در بهار جلوه

به کنجی افکنده شدن و خصوصا خسته و زار در میان ، بریده شدن پرها، مثل کنده شدن دنبال

باغ بودن و با او به گفتگو و خنده نپرداختن و پر نگارینش را بدو نبستن تا دوباره فصل بهار آید.

ک و مو و پشم و کر، یک شدن فصل سرماو سرانجام اینکه بسیاری از حیوانات و پرندگان با نزد

آورند:ریزند و موی و پر جدید درمیپر خود را می

طاووس بهاری را دنبال بکندند

خسته به میان باغ به زاریش پسندند

به کنجی بفکندند پرش ببریدند

با او ننشینند و نگویند و نخندند

Page 34: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

43 /(انیمول یجو یبو کتاب یادب نقد)های فهم زبان ادبیدشواری

وین پر نگارینش به او باز نبندند

سپس آذارتا آذر مه بگذرد آید

در معنی بیت: .19س 128ص

فراز او مسافت سمای او ز طول او به نیم راه بگسلد

و ادامه بگسلد به معنی گسستن، رسدآمده ولی به نظر می« شودشکافته می»به معنی « بگسلد»

امه شود و ادی خود نرسیده که آسمان تمام مینیافتن آسمان باشد. یعنی بیابان هنوز به نیمه

« ناکی درشتبادیه»راجع به « او»ضمیر اغراق کرده است.، یابد. شاعر در طوالنی بودن بیاباننمی

در بیت قبلی است:

که گم شود خرد در انتهای او ببرم این درشتناک بادیه

در توضیح بیت: .2س 130ص

مجره همچو نای او دو پیکر و فلک چو چاه الجورد و دلو او

یای کسره « ی»و « ناو»مخفف « نا»رسد. نظر نمیه گلوگاه و گلو مناسب ببه معنی « نای»

رسد.تر به نظر میاست. ناو نیز به معنای ناودان و مجرای آب است که در این بیت مناسب

در بیت: .19س 144ص

گر هم بر این بپایی بی خار گشت خرما نماییبرهان همی بر مقتل ای کسایی

،خواهی بر مقتل شهدا دلیل و برهان بیاوری و بر آن پافشاری کنیتو میای کسایی »اند:نوشته

مقتل در این بیت کنایه از اشعار عاشورایی «خار کجاست.فایده است چون خرمای بیولی این بی

،السالم است. برهان نمودن نیز کنایه از هنرنمایی استو رثای حضرت اباعبداهلل الحسین علیه

شعار برهان و آیتی برای استادی و هنرمندی خود در سرودن اشعار عاشورایی یعنی با گفتن این ا

شود حاصل بیت چنین می هر چیز خالص و هر کار بی نقص و عیب.، خارآوری. خرمای بیمی

آیتی هستی و اگر همین طریق را در هنر شاعری ، در سرودن اشعار عاشورایی که ای کسایی تو

عیب و نقص خواهد شد.نیش؛ بیخار و نوش بیمای بیخویش ادامه دهی؛ هنرت چون خر

بیت آخر مؤید این معنی است:

پیوسته آفرین کن بر اهل بیت زهرا حزین کن های ماای چنین کن دلتا زنده

Page 35: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )44

ر توضیح ابیات:د 20س 146ص

صبح آمد و عالمت مصقول برکشید

گویی که دوست قرطه شعر کبود خویش

بردمیدی کافور وز آسمان شمامه

تا جایگاه ناف به عمدا فرو درید

یشمامه، باید گفت: عالمت مصقول یعنی پرچم سرخ که استعاره از سرخی مشرق است

، بشاعر در تشبیهی مرک قرطه به معنی پیراهن و شعر به معنی موی.، کافور استعاره از خورشید

درد و خود را آسمان را می ی کبودصفحه، ی سفید کافورای را که خورشید مانند گلولهصحنه

دهد به پاره شدن پیراهن کبود دوست تشبیه کرده است که نافش از میان آن هویداست. نشان می

شبیه است که ادات ت« گویی»به است و فعل به عبارتی دیگر بیت اول کال مشبه و بیت دوم مشبه

بنابر یرد.گه به قرار میمشبه و مشب، چون پیش و پس ادات تشبیه .به خوبی مؤید این نظر است

دم و دوست را استعاره از آسمان بگیریم.ی کافور را نباید استعاره از سپیدهاین شمامه

Page 36: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

45 /(انیمول یجو یبو کتاب یادب نقد)های فهم زبان ادبیدشواری

منابع

.تهران، انتشارات پایا، فنون ادبی (1374کامل)، احمدنژاد

.رانته، الهام، داکانیبه کوشش اکبر بهداروند و پرویز عباسی ، کلیات (1376موالنا عبدالقادر)، بیدل

،صفی علیشاه، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، دیوان (1366شمس الدین محمد)، حافظ شیرازی

.تهران

، الدین سجادیبه کوشش دکتر ضیاء، دیوان (1373الدین بدیل بن علی نجار)افضل، خاقانی شروانی

.تهران، انتشارات زوار

.انتشارات طالیه، چاپ دوم، لیان( بوی جوی مو1376دکتر کاظم)، دزفولیان

.یرازش، مرکز نشر دانشگاه شیراز، معالم البالغه در علم معانی و بیان بدیع (1372محمد خلیل)، رجایی

انتشارات امیر ، به اهتمام محمد علی فروغی، کلیات سعدی (1367مصلح بن عبداهلل)، سعدی شیرازی

.تهران، کبیر

.تهران، خوارزمی، به تصحیح دکتر غالمحسین یوسفی، بوستان (1369مصلح الدین)، سعدی

.تهران، انتشارات نگاه، کلیات دیوان شهریار سیدمحمدحسین)بی تا(، شهریار

، به کوشش دکتر محمد دبیرسیاقی، دیوان (1371)، حکیم ابوالحسن علی بن جولوغ، فرخی سیستانی

.تهران، کتاب فروشی زوار

، آکادمی علوم، نوشین زیر نظر ع.، برتلس به کوشش آ.، نامهشاه (1971حکیم ابوالقاسم)، فردوسی

.مسکو

.لبنان، بیروت، به شرح عبدالرحمن برتوقی، دیوان (1986ابوطیب احمدبن حسین)، متنبی

.تهران، امیرکبیر، یاسمی به تصحیح مرحوم رشید، دیوان (1362مسعود سعد سلمان)

، چاپ چهاردهم، پانزده قصیده از دیوان خاقانی(( بزم دیرینه عروس)شرح 1382معصومه)، کنمعدن

.تهران، مرکز نشر دانشگاهی

Page 37: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )46

انتشارات ، به اهتمام رینولد الین نیکلسون، مثنوی معنوی (1370الدین محمد بلخی)جالل، مولوی

.تهران، مولوی

.تهران، انتشارات علمی، به انتخاب دکتر محمدامین ریاحی، مرصادالعباد (1379الدین رازی)نجم

.هرانت، دنیای کتاب، به اهتمام و تصحیح مجتبی مینوی، دیوان اشعار (1372بن خسرو قبادیانی) ناصر

Page 38: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

مطالعات مربوط به زبان

مسعود اميد

گروه فلسفه دانشگاه تبریز دانشیار

چکیده

هاي پژوهشي مربوط به زبان از دامنه و گسنردگي بسیاري برخوردار امروزه مطالعات و زمینه

هاي متعدد و متنوع در ها و گرایشتعیین و توصیف مجموعه این شاخهدار این مقاله عهده. است

ها را در دو دسته در نظر ها و گرایشتوان مجموعه این شاخهمي در همان آغاز. باب زبان است

متافیزیك ، هایي چون تحلیل زبانيها و حوزهدر بخش فلسفي با زمینه. فلسفي: فلسفي و غیرگرفت

توانند ذیل عنوان فلسفه زبانسروكار داریم كه به طور كلي مي. . . ن وپدیدارشناسي زبا، زبان

ان از توو در بخش غیرفلسفي مي. شناسيهایي چون فلسفه زبانگرد هم آیند؛ به عالوه شاخه

نام . . .شناسي زبان و، مردمشناسي زبانجامعه، شناسي زبانروان، شناسيهایي چون زبانگرایش

مقاله مشتمل بر طرح و پیشنهاد شاخه فلسفي دیگري در باب زبان با عنوان به عالوه این. برد

. استفلسفه معنا

هاي هاي فلسفي، شاخهزبان، مطالعات زبان، تعدد و تنوع مطالعات، حوزهها: کلیدواژه

غیرفلسفي.

Page 39: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )48

مقدمه

به ،انسانيترین محورهاي تحقیقات در حوزه علوم در قرن بیستم مساله زبان یكي از مهم

زبان ،برخي بر این باورند كه در همین قرن بیست و یكم نیز همانند قرن گذشته. رفتشمار مي

یكي از پیامدهاي . محوریت خود را در تحقیقات مربوط به علوم انساني حفظ خواهد كرد

در .هاي مربوط بدان بودهاي رشتهسابقه در عرصهمحوریت زبان در صد ساله اخیر گسترش بي

فلسفي و ریز و درشت در ذیل عنوان زبان هاي فلسفي و غیرطي سالهاي گذشته انبوهي از رشته

ه نظر با این وصف ب. اي نیز شده استحتي زبان وارد عرصه مطالعات میان رشته. اندشكل گرفته

و ن مروري گذرا بر عناوی، ها و تحقیقاترسد كه بجا باشد تا در كنار رشد رو به فزوني رشتهمي

بدین منظور این نوشتار در پي مرور. تعریف هر یك از مطالعات مربوط به زبان نیز صورت گیرد

نگاهي به تعدد و تنوع مطالعات . هاي مطالعه زبان برآمده استترین حوزهاي از مهمو اشاره به پاره

. دآن دار هاي ویژههاي مربوطه نشان از گستردگي و عمق حقایق مربوط به زبان و ظرافتو حوزه

ي آید و از نظر گستردگفراموش نكنیم كه امروزه زبان بدیلي براي وجود و شناخت به شمار مي

این مجموعه مطالعات را بر . شودها ظاهر مياش در آن قد و قوارهو وسعت و عمق مباحث

. گیریمفلسفي پي ميحسب تقسیم آنها به فلسفي و غیر

مطالعات فلسفي

توان بدین ترتیب نامهاي فلسفي در باب زبان را ميالعات و گرایشمط، هامجموعه شاخه

: برد

رويکردها

توان بدین و فلسفي به زبان را مي هاي كلي( یا رهیافتapproachبرخي از رویكردها )

في مختصر در ادامه به توصی. وجودي، واسازانه، پدیدارشناختي، منطقي، متافیزیكي: شمردترتیب بر

. شودرویكردهاي مذكور اشاره ميدر باب

Page 40: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

49 /مطالعات مربوط به زبان

در شناختيهستيبررسي متافیزیكي و : (Metaphysics of language)متافیزیك زبان

. ردازدپباب زبان است كه به چیستي زبان و رابطه زبان و واقعیت در ذیل مقوالت متافیزیكي مي

(17: 1389، )دیناني

: 1379، پردازد)صفويزبان و منطق مي به بررسي نسبت متقابل: (logic)شناسي زبان منطق

320-319).

شناختي زبان و بررسي تحقیق در وجوه معرفت: (epistemology)شناسي زبان معرفت

.(25-26: 1381، رابطه مساله زبان و معرفت است)آلستون

پدیدارشناسي در عین حال كه : (phenomenology of language)پدیدارشناسي زبان

اي به زبان است وپردازي رایج در باب زبان نیست اما متضمن رویكرد ویژهمعطوف به نظریه

در همین راستا برخي به صراحت به تفاوت نگاه . كندتصویر خاصي از آن را پردازش مي

ناسانه دستور شپدیدارشناسي تنها نقش زبان»: انداشاره كرده، شناسيپدیدارشناختي به زبان با زبان

. شناسي ساختاري تفاوت دارددهد و از این جهت با زبانقرار نميزبان را مورد توجه

، سكيساكالوف«)سازدمرتبط مي، نحو را به كنش درست بودن یعني به هویدایي، پدیدارشناسي

1384 :201).

( طراح نظریه 1930-2004ژاك دریدا ): (of language deconstruction)واسازي زبان

آمیز بودن زبان )خواه گفتار و خواه ي در پي القاي مخاطرهواساز. در باب زبان است واسازي

اي براي گذر از ناب بودن آن و آنگاه تالش براي تغییر دید نسبت به نوشتار( و بنا نهادن شیوه

هاي تثبیت شده و به ( و نیز ایده. . . حقیقت و، دمكراسي، هاي حال موجود )مانند هستيایده

نوعي مقابله با ایدآل سازي از زبان و معرفت و ، گرایش واسازانه. میراث مانده از گذشته است

.(224-228: 1392، دانش است)لوسي

: توان با دو لحاظ در نظر گرفتزبان را مي: (existential)بررسي وجودي در باب زبان

ي از ابه معناي نحوه، زبان در نسبت به فاعل، زبان براي خود یا زبان بماهو زبان و دوم، نخست

Page 41: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )50

رایش گ. اي از بودن دازاین و یا به عنوان گشایش هستيهستنده انساني یا به عنوان امكان و نحوه

دهد مل قرار ميرد توجه و تأهایي از نوع و سنخ دوم مومساله زبان را در ذیل لحاظ، وجودي

.(224-225: 1389، مانند مساله زبان اصیل و غیراصیل)هایدگر

هاها و گرايششاخه

فلسفه ، فلسفه زبان متعارف، فلسفه زباني: هاي فلسفي در باب زبان عبارتند ازبرخي از شاخه

ذكور از هاي متوصیف مختصر هر یك از شاخه. شناسي فلسفيفلسفه معنا و زبان، شناسيزبان

: این قرار است

( linguistic analysisزباني )( كه آن را تحلیلlinguistic philosophyزباني )فلسفه

اي در باب زبان است كه بر حسب آن راه حل مسایل صرفا نظرگاه فلسفي ویژه، نامندنیز مي

اي از الفاظ كلیدي و ویژه در خود زبان انگاشته پیچیده فلسفي از طریق مداقه در كاربرد پاره

لسفه ف بیش و كم به این. . . وارناك و، استراوسن، هر، آستین، رایل، ویتگنشتاین متاخر. شودمي

. تعلق دارند

اساس اي است كه بر( شاخهordinary language philosophy) فلسفه زبان متعارف

ف تحلیلاي از فیلسوفان برخالف طیتوضیح اینكه عده. نابسندگي زبان متعارف شكل گرفته است

ه بگیرد كه زبان متعارف به خودي خود معتقدند كه مشكل از این واقعیت سرچشمه مي، زباني

وابستگي ، (ambiguityایهام )، (inexplicitnessعدم صراحت )، (vaguenessدلیل ابهام )

براي مقاصد ، (misleadingnessاش )( و گمراه كنندكيcontext-dependenceبافتي )

رداخت یك ساخت و پ راسل و كارناپ و كواین، فیلسوفاني نظیر الیب نیتس. فلسفي نارساست

پذیر كه در آن معایب اشاره شده پیرایش، م ارائه طرح كلي چنین زباني رازبان مصنوعي یا دست ك

كارناپ وظیفه فلسفه را تحلیل منطقي از .(28: 1381، دانند)آلستونوظیفه خود مي، خواهد بود

باید زبان طبیعي و متعارف را به زبان صوري و دقیقي كه از طریق . داندطریق نحو منطقي زبان مي

Page 42: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

51 /مطالعات مربوط به زبان

،برگرداند تا به زباني دقیق و قابل اعتماد دست یافت)كارناپ، ل شده استنحو منطقي حاص

1385 :31-27).

عبارت از بررسي تحلیلي و نظري : (philosophy of linguisticsشناسي )فلسفه زبان

شناسي از جهت سیر تحول و عوامل مفاهیم و اصول بنیادین و نیز بررسي تاریخي دانش زبان

. به عالوه بررسي رابطه آن با دیگر علوم است، شناسيزبانموثر بر تحول دانش

عاتي دیگري كه این نوشتار آن را لنه مطایزم: (philosophy of meaning)فلسفه معنا

در باب تمایز اصطالحي این عنوان با دیگر عناوین . دهد عبارت از فلسفه معناستپیشنهاد مي

The meaning of) معناي معنااتي مانند اي از متون با اصطالحباید گفت كه در پاره

meaning( )Ogden,2001: 1 كه به معناي تاثیر زبان بر اندیشه و دانش نمادهاست یا )

نظریات معنا( یا 1: 1390، ( )ساجديontology of meaning)شناسي معنا هستياصطالح

(theories of meaning) ،و نیز اصطالح هر دو به معناي نظریات مربوط به چیستي معنا؛

اما دیگر . ( مواجه هستیمsemiology)شناسي نشانه( و semantics) شناسي زبانيمعني

فلسفه معنا نقطه . ( استphilosophy of meaning) فلسفه معناعبارت از ، اصطالح ممكن

ناسي ش( و غیرفلسفي )از قبیل معني. . . هاي فلسفي )مانند منطقي وتالقي رویكردها و شاخه

. ( در باب معناست. . . شناسي وزباني و نشانه

وان به تها باید گفت كه فلسفه معنا )كه ميتمایز محتوایي فلسفه معنا با دیگر حوزه در باب

دازد؛ پربه بحث در موارد جزیي یا به مصادیق معنا نمي، منزله معناي معنا به نحو عام نیز نامید(

شناختي( یا خاصزبان، منطقي، ام )با سه وجه شناختيشناسي به معناي عآنگونه كه در معني

اما از آنجا كه بخشي از فلسفه معنا مربوط به امري . شناختي( مرسوم است)تنها با وجه زبان

اي از مباحث ودر كنار دیگر مباحث خود ناچار از كاربرد پاره، زباني)یعني معناي زباني( است

باید توجه داشت كه مباحث و مسایل مورد نظر . شناسي نیز هستتقسیمات مندرج در معني

شود )خواه صرفا از جهت معنا یعني فلسفه معنا تنها مربوط به خود معنا و آنهم به نحو كلي مي

Page 43: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )52

اریخ ت، مفاهیم، زبان، هاي دیگر از قبیل اشیامعنا بما هو معنا و خواه معنا از جهت ارتباط با حوزه

توان فلسفه معنا را بررسي مي. جزیي و موردي خود در عالم زبان( و نه معنا از جهت اقسام . . . و

ان یا به بی. مفهوم و مصداق دانست، هاي كلي معنا از حیث واژهتجربي ویژگي-نظري یا نظري

ث هاي كلي خود معنا از حیتوان گفت كه فلسفه معنا عبارت از تحقیق در باب ویژگيدیگر مي

. واقع استعالم ذهن و عالم ، عالم زبان

بررسي نقش زبان در تبیین مفاهیم : (philosophical linguisticsشناسي فلسفي)زبان

شناختي در دانش ها و مالحظات زبانروش، هافلسفي و موقعیت و شأن و وجه فلسفي نظریه

. شناسيزبان

ز اهاي فلسفي توان اصطالح فلسفه زبان را عنوان عامي براي تمام فعالیتدر مجموع مي

توان آن را مشتمل بر مجموعه بر این اساس مي. جهات مختلف در باب زبان در نظر گرفت

-عم از قارها، هاي فلسفي مربوط به زبان و نیز اكثر تحقیقات فلسفي و نظريرویكردها و شاخه

یقیت با لحاظ موضوعیت یا طر، اي)آلماني و فرانسوي( یا انگلوساكسون )برینانیایي وامریكایي(

. دانست، زبان

فلسفيمطالعات غیر

ها را در برها و حوزهها و مطالعات غیرفلسفي مربوط به زبان طیف وسیعي از رشتهزمینه

: شودترین آنها اشاره مياي از مهمگیرند كه به پارهمي

شناسيزبان

مورد در . ددهشناسي تشكیل ميفلسفي در باب زبان را زبانترین شاخه غیرترین و اصليمهم

تاریخچه و توصیف این شاخه باید گفت كه در گذشته )از دوره باستان تا یكصد و پنجاه سال

نحو آواشناسي )فن تلفظ( و صرف و، شناسيشناسي مربوط به مطالعاتي در باب ریشهاخیر( زبان

شناسي قرن نوزدهم را نیز قرن غلبه مطالعات تاریخي در حوزه زبان .(58: 1378، بود)روبینز

Page 44: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

53 /مطالعات مربوط به زبان

-نهمانا رشد پرشتاب زبا، شناسي قرن نوزدهم و بیستمترین تفاوت در سیر زبانمهم. دانندمي

( را 1857-1913فردیناند دو سوسور ). شناسي تاریخي بوده استشناسي توصیفي در مقابل زبان

وع به نظر وي موض. دانندشناسي دوره جدید ميثرترین بنیاینگذاران زبانؤترین و میكي از مهم

ي یكي واژگان و دیگر: اي است و آن متشكل از سه بخش استزبان هر جامعه، شناسيصلي زبانا

فهم و ارتباط زباني هر فرد جامعه بر حسب این سه . شناسي استصرف و نحو و سه دیگر واج

هاي زبان ویژگي، در واقع بر طبق دیدگاه فوق. (416-418: گیرد)همانجهت زبان شكل مي

شناسي در واج. نحو توصیف كرد معناشناسي و، شناسيوان در سه حوزه واجتطبیعي را مي

ي معناشناسي به بررس. گیردچگونگي آرایش آواها و رابطه آنها با یكدیگر مورد بررسي قرار مي

ها با هاي مختلف این واژهان و همچنین معاني حاصل از تركیبمعناي واژگان موجود در یك زب

ود شها در كنار یكدیگر بررسي ميهاي مختلف قرار گرفتن واژهر نحو شیوهپردازد و دیكدیگر مي

.(18: 1384، تا قواعد ساخت جمالت به دست آیند)چپمن

دستور، شناسيمردم، شناسيشناسي نباید چنان نگریست كه به روانبه نظر سوسور به زبان

توان را نمي شناسينیز زبان. شود تحویل... فیزیولوژي و، شناسيباستان، اللغهفقه، زبان تجویزي

اما باید .تر بدان بخشیداي عینيیك مبحث نظري و مفهومي صرف در نظر گرفت بلكه باید چهره

. شناسي رابطه نزدیكي با علوم فوق داردتوجه داشت كه زبان

شناسي آن است كه موضوع آن زبان است اما نه به عنوان یك زبان و نخستین مساله در زبان

،هاي گذشته یا حال و نه به منزله یك امر انتزاعي و نه زبان تخصصي یا مصنوعيه صرفا زبانن

هله در و»: نویسدسوسور مي. شناسي استموضوع زبان، بلكه تمام مظاهر زبان عیني و ملموس

بان ز، چه این زبان، آیندشناسي به حساب مينخست كلیه نمودهاي زبان انسان مواد اولیه زبان

ام وحشي باشد چه زبان ملل متمدن چه زبان اعصار گذشته باشد چه زبان باستاني چه زبان اقو

ه فرهیختدر نظر گرفتن این نكته كه زبان هر دوره تنها محدود به زبان صحیح و ، روبه زوال

ان این كل مطلب نیست به دلیل آنكه زب. گیردميبلكه تمام اشكال بیان را در بر، آل[ نیست]ایده

شناس باید هم خود را صرف بنابراین زبان، غالبا فرارتر از آن است كه بتوان آن را مشاهده كرد

Page 45: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )54

ت هاي دوردسهاي سرزمینهاي گذشته و یا زبانچه تنها متون ]است كه[ گویش. مطالعه متون كند

.(29-35: 1378، سوسور«)شناساندرا به ما مي

ارائه -الف: شناسي عبارت است ازظیفه زبانو»از نظر سوسور ؟ شناسي چیستوظیفه زبان

هایي كه به آنها دسترسي دارد و هر آنچه به تدوین تاریخ توصیف و تدوین تاریخ تمام زبان

. شودهاي مادر هر شجره مربوط مياالمكان بازسازي زبانها و حتيهاي خانوادگي زبانشجره

پیوسته و جهاني زیر سوال هستند و ايها به شیوهجستجوي نیروهایي كه در تمام زبان -ب

-ج .هاي خاص تاریخي را دوباره تولید كنداستخراج قواعد عمومي كه قادر باشد تا تمام پدیده

.(35: همان«)تحدید و تعریف خود زبان

ها پرداخته است از این بدان شناسي همگانيهاي زباندرسبخشي از مباحثي كه سوسور در

ر دروني و عناص، شناسي گفتارزبان، اجتماعي آن-قوه نطق و وجه زباني، تعریف زبان: قبیل است

روابط ،شناسي ایستا و پویازبان، شناسينشانه، آواشناسي، نمایش نوشتاري زبان، بیروني زبان

منشا و، شناسي را عبارت از دانش مربوط به ماهیتچامسكي زبان... نشیني و جانشیني وهم

: ندكه تبع آن مسایل كلي مربوط به دانش زبان را در سه مساله خالصه ميداند و بكاربرد زبان مي

زبان چگونه مورد -3؟ شودزبان چگونه فرا گرفته مي-2؟ زبان چیست عناصر تشكیل دهنده-1

(31: 1380، )چامسكي؟گیرداستفاده قرار مي

: است این قبیلها پرداخته است از بداندانش زبان بخشي از مباحثي كه چامسكي در اثر خود

، يجهان دستور، عناصر بنیادي زبان دورني، زبان دورني و بیروني، مفهوم عرفي و علمي زبان

ار شناسي با دادن اهمیت بیشتر به گفتار در برابر نوشتزبان.... زایشي و دستور، دانش ذاتي از زبان

حقیق روش ت، تجویزي هايو نیز با استفاده از معیارهاي عیني و توصیفي و مردود دانستن مالك

معناشناسي و ، شناسي عبارت از دستورسه محور عمده زبان. خود را متمایز و مشخص نمود

مراد از روش. شناسي دانش شناخت و بررسي زبان به شیوه علمي استزبان. آواشناسي است

ده ندي شبسازي بر حسب امور محسوس زباني گردآوري شده و طبقهگیري و فرضیهعلمي نتیجه

Page 46: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

55 /مطالعات مربوط به زبان

-ات زباننظری. اساس آزمایشات براي رد یا قبول آنها فرضیات و نتایج بر است؛ و آنگاه ارزیابي

در . سازگاري و صراحت و آشكارگي برخوردار باشند، هاي عمومیتشناسي باید از ویژگي

اسي شنزبان. هاي موجود: قوه نطق و زبانگیردزبان از دو جهت مورد بررسي قرار مي، شناسيزبان

.(1، 7-8: 1374، باقري)جویي قوانین حاكم بر این دو حوزه استپي

هاها و شاخهنگاهي به ديگر زيرشاخه

( 1992المعارف زبان كمبریج اثر دیوید كریستال )هاي مربوط به زبان را كه در دایرهدیگر زمینه

.(Crystal, 1992 412, و 10-13: 1382، )عزبدفتري: توان از این قرار برشمردآمده است مي

بررسي صور متغیر زباني در رابطه با : (anthropological linguisticsشناسي زبان )مردم

هاي ها و روشالگوها و باورهاي فرهنگي نژادهاي گوناگون انسان با استفاده از نظریه

. شناختيمردم

هاي ها و یافتهروش، هااستفاده از نظریه: (applied linguisticsشناسي كاربردي )زبان

شناختي به منظور تشریح مسایل زباني در دیگر قلمروهاي دانش چون آموزش و یادگیري زبان

هاي رشته، نویسي زبانيبرنامه، ترجمه، (lexicographyنویسي)فرهنگ، شناسيسبك، زبان

. ( و آموزشيclinicalبالیني )

رسي شرایط بیولوژیك رشد و بر: (biological linguisticsشناختي )شناسي زیستزبان

. كاربرد زبان در افراد انساني ضمن اشاراتي به تاریخ زبان نژاد انسان

شناسي در هاي زباناستفاده از نظریات و روش: (clinical linguisticsشناسي بالیني )زبان

. زبان نوشتاري و زبان اشاره، گفتاري بررسي اختالالت زبان

بررسي زبان با استفاده از فنون و : (computational linguisticsاي )شناسي رایانهزبان

و بازیابي اطالعات، هاي ترجمه ماشینيبه ویژه در رابطه با مسایلي در زمینه، مفاهیم علم رایانه

. هوش مصنوعي

Page 47: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )56

-هاي زبانها و روشاستفاده از نظریه: (educational linguisticsشناسي آموزشي )زبان

هاي مربوط به تدریس و یادگیري زبان )به ویژه زبان مادري( در مدارس و سيشناسي در برر

. دیگر موسسات آموزشي

بررسي زبان در رابطه با رفتار اقوام گوناگون با : (ethnolinguisticsشناسي قومي )زبان

. تاكید بر تعامالت اجتماعي

-اي و لهجههاي منطقهانبررسي زب: (geographical linguisticsشناسي جغرافیایي )زبان

. توزیع آنها در مناطق مختلف با توجه به عوامل جغرافیایي و محیطي، ها

هاي ریاضي زبان با بررسي ویژگي: (mathematical linguisticsشناسي ریاضي )زبان

. اي و آمارگرفته از علم رایانهاستفاده از مفاهیمي بر

،بررسي مباني عصبي رشد و كاربرد زبان انسان: (neurolinguisticsشناسي زبان )عصب

. به ویژه نقش مغز در تولید و ادراك زبان

بررسي رابطه زبان میان رفتار زباني و فرایندهاي : (psycholinguisticsشناسي زبان )روان

. (... تفكر و، دقت، شناختي)مانند حافظهروان

هاي حاكم ل میان زبان و ساخنار نقشبررسي تعام: (sosiolinguisticsشناسي زبان )جامعه

. بر جامعه

. هاي آماري یا كمي زبانبررسي ویژگي: (statistical linguisticsشناسي آماري )زبان

بررسي زبان كتب مقدس و اولیا و روحانیون از : (theolinguisticsشناسي الهیات )زبان

. جهت تعالیم عقاید دیني

( كه مربوط به بررسي 1979ابداعي راجر فاولر ): (critical linguisticsشناسي نقد )زبان

. تاثیر الگوهاي اجتماعي زبان بر اندیشه )زبان+ ایدئولوژي( است

Page 48: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

57 /مطالعات مربوط به زبان

باره مل بر بررسي داوري خواننده زن درمشت: (feminist linguisticsنگر )شناسي زنانهزبان

لم بررسي آثار ادبي به ق، درآمده استآثار ادبي كه به وسیله نویسندگان مرد به رشته تحریر

. نویسندگان زن و بررسي ایماژهاي زنانه در خود آثار ادبي

شناختي هاي زبانها و روشاستفاده از نظریه: (linguistics criticismشناختي )نقد زبان

. در ادبیات به منظور تحلیل و نقد و تفسیر آثار ادبي

هاي بررسي متون زباني بر حسب نظریات و روش: (text linguisticsشناسي متن )زبان

. شناسيزبان

بر ، گذاري بر متونروش تعیین تاریخ و تاریخ: (glottochronologyگاهشماري زبان )

.(164-165: 1374، اساس تغییر زبان و همراه با گذشت زمان است)باقري

توان مي»ظر است كه شناسي بر این نسوسور در مورد نشانه: (semiologyشناسي )نشانه

شي این دانش بخ، پردازدها در زندگي جامعه ميدانشي را در نظر گرفت كه به بررسي نقش نشانه

-شناسي عمومي خواهد بود كه ما آن را نشانهو در نتیجه بخشي از روان شناسي اجتماعياز روان

ناسي شقوانیني را كه نشانه. شناسي تنها بخشي از این دانش عمومي استزبان... نامیمشناسي مي

شناسي در مجموعهشناسي به كاربرد و به این ترتیب زبانتوان در زبانكشف خواهد كرد مي

.(23-24: 1378، سوسور«)رویدادهاي بشري به قلمرو كامال مشخصي تعلق خواهد داشت

زه را ومساله اصلي این ح، شناسي فرایندي(شناسي معاصر )نشانههاي نشانهیكي از گرایش

و بر این نظر است كه معنا دیگر هرگز در متن بسته و بریده از . داندمي« ساخت معنا در تعامل»

بلكه نتیجه و حاصل برخورد و تعامل، گیردپردازي خود مورد نظر قرار نميبافت و ساحت گفته

غیریت یك معنا در فرایندي تعاملي و در مقابل... ها در شرایط متفاوت گفتماني استبین سوژه

شكل ، اشدبكه در برابر ما حضور دارد و صرفا در همه شرایط قابل تقلیل به وضعیت یك ابژه نمي

معنا را در طي یك فرایند ، هاي از پیش معلوماین نظریه به جاي فرض معناها و ارزش. گیردمي

Page 49: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )58

، نكند)بابك معی)و نه در یك سیستم( و در لحظه تعامل و عمل و به عنوان محصول آن آشكار مي

1394 :51 ،36 ،27 ،15).

گیرينتیجه

: گیري نظري و عملي سخن گفتتوان از دو نتیجهبه اقتضاي نوشتار فوق مي

سد رآنكه گستره پژوهش در باب زبان بسیار فراخ است و به نظر مي گیري نظريیجهتاولین ن

در كنار دیگر توانآنكه ميدومین نتیجه نظري . كه در آینده نیز رو به فزوني خواهد داشت

. نیز سخن گفتفلسفه معنا اي با عنوان از شاخه، هاي فلسفي در باب زبانشاخه

)پژوهشي( آنكه براي ورود به عالم زبان و پژوهش در باب آن شایسته گیري عملينتیجه

ایگاه اوال جانداز بدون این چشم. هاي متعدد زبان داشته باشیمهاندازي كلي به شاخاست تا چشم

و حوزه سخن ما نامطمئن خواهد بود و ممكن است دچار نوعي ابهام در این مورد شویم ثانیا

رعایت مرزهاي بحث و نظر ما در باب زبان براي ما دشوار خواهد بود ثالثا غفلت از گستره

رد انگاري )در موموجود و فراخناي آتي تحقیقات مربوط به زبان ممكن است ما را دچار ساده

تار با این نوش. در باب زبان سازد، اهمیتي)در مقایسه با دیگر موضوعات(مسایل و مباحث( و بي

هاي نظري و عملي فوق اندكي عزم آن داشت تا از دشواري، طرح انواع مطالعات در باب زبان

. كاسته گردد

Page 50: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

59 /مطالعات مربوط به زبان

منابع

.1381، سهروردي، تهران، جلیلياحمد ایرانمنش و احمدرضا ، فلسفه زبان، ویلیام پي، آلستون

.1394، سخن، نهران، معنا به مثابه تجربه زیسته، مرتضي، بابك معین

.1374، دانشگاه تبریز، تبریز، مقدمات زبانشناسي، مهري، باقري

.1380، ني، تهران، علي درزي، دانش زبان، نوام، چامسكي

.1384، گام نو، تهران، حسین صافي، شناسياز فلسفه به زبان، شیوان، چپمن

.1389، هرمس، تهران، فلسفه و ساحت سخن، غالمحسین، دیناني

.1378، كتاب ماه، تهران، شناسعلي محمد حق، شناسيتاریخ مختصر زبان، چ. ا، روبینز

.1390، 2شماره ، سال نهم، معرفت فلسفي، شناسي معناهستي، ابوالفضل، ساجدي

.1384، نشر مركز، تهران، محمدرضا قرباني، شناسيدرآمدي بر پدیدار، رابرت، ساكالوفسكي

.1378، هرمس، تهران، كوروش صفوي، شناسي عموميدوره زبان، فردیناند، سوسور

.1385، فرزان، تهران، نازیال خلخالي، شناسيهاي زباندرس، فردیناند، سوسور

.1379، حوزه هنري، تهران، شناسيدرآمدي بر معني، كوروش، صفوي

.1382، دانشگاه آزاد اسالمي، تبریز، زبان و علوم همجوار، بهروز، عزبدفتري

.1385، نشر مركز، تهران، رضا مثمر، فلسفه و نحومنطقي، رودلف، كارناپ

.1392، رخداد نو، تهران، مهدي پارسا، فرهنگ واژگان دریدا، نیل، لوسي

.1389، ني، تهران، عبدالكریم رشیدیان، هستي و زمان، مارتین، هایدگر

Crystal, D, The Cambridge encyclopedia of Language, Cambridge, 1992.

Ogden, C. K and Richards, I. A, The Meaning of Meaning, Lonon: Routledge

and Kegan Paul, 1923.

Page 51: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

های ششگانه مثنویذهن و زبان موالنا در مقدمه

منيره پويای ايرانی

استاديار گروه آموزشی زبان و ادبيات فارسی دانشگاه تبريز

چکيده

آن حد که حقيقت وجود انسان را سرتاسر سزای ذهن و معنی، تا ه موالنا در عين توجه عميق به اهميت ب

کند، از ارزش و جايگاه اسباب و ابزار بيرونی آن معنی که عبارت است از زبان و گفتار انديشه تلقی می

چه اعتقاد دارد که قدرت الهی معنی و انديشه را در زير پرده حرف و گفت و . کندپوشی نمیهم چشم

هارت و هوشياری خود بتواند رايحه معنی را از پس آن پرده لفظ لفظ تعبيه کرده است، انسان بايد با م

کند؛ بنابراين به اعتقاد اين متفکرعبارت را نشانه حال )معنی( معرفی می لفظ و جای ديگر در. دريابد

نکته مهم و درخور توجه اين که موالنا خود با توانائی کامل . برقرار است رابطه ماهوی بين اين دو امر

های ر گيرد؛ مثال از هر کدام از شيوهاش بکاهای مناسب و شايستهرا در جايگاه مين ابزار بيانیتوانسته ه

-قابلت و تمهيد مطلب به ابزاری چون تمثيل، استدالل وايجاز، به کنايه سخن گفتن ،بيانی نظير تطويل

ون های زبانی گوناگبرحسب همين دريافت عميق است که خواننده در ظرفسازی، بهنگام استفاده کند.

ای ههايی از ذهن و انديشه و اندوختهتواند رنگها و نشانهاين گوينده، از قبيل وصف تاويل، تمثيل می

. فکری او را به وضوح ببيند

ها، توصيف، تمثيل، تاويل، تقابل، شيوه موالنا، مثنوی، ذهن و زبان، شخصيتها: کليدواژه

استداللی.

Page 52: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )62

مقدمه

های مجمل و در همين نوشته. توان نمود کلی چهره آن اثر را ديدهر اثری می در آيينه مقدمه

ها و قراين روشنی است از چگونگی جريان ذهنی و احوال درونی و بيرونی آغازين، هم نشانه

ای هاين حکم کلی درباره ديباچه. گوينده، هم آنها بر شيوه کلی گفتار و زبان او اشتمال دارند

های موجز را از جمله تواند همين دادهمحقق می. کندنوی موالتا نيز صدق میدفاتر ششگانه مث

. منابع مستند و معتمد درباره کليت ذهن و زبان موالنا به شمار آورد

منتجه تحليل کلی ذهن و زبان عرفان اين است که عرفا پيامهای رنگارنگ خود را با تمسک

اند؛ درجه سادگی و روشنی يا پيچيدگی اين ابزار بخشيدهخيال، تلطيف می به زبان هنری و صور

.در برخی موارد بسيار پيچيده و پر استعاره است گاه روشن است و آشکار. زبانی يکسان نيست

ر اين باب د. درجه روشنی و پيچيدگی ابزار زبانی در آثار مختلف يک نويسنده هم يکسان نيست

. ليات شمس را با کالم موالنا در مثنوی مقايسه کردتوان کالم پيچيده و پراستعاره و تشبيه غزمی

ژرف ساخت غزليات سرتاسرحال است و چشش وقت، ناگزير همين چشيدنها و يافتنهای حالی

يشتر مثنوی ب. خيال الی در الی و پيچيده، سروده شده است با زبان ذوقی که مملو است از صور

ای هنابراين ابزار بيانی موالنا در مثنوی و مقدمهاز خلوتها، نشان جلوتها را با خود همراه دارد، ب

ای هتوان به وضوح نشانههای مثنوی هم میبا اين حال در مقدمه. آن متفاوت از اثر قبلی است

زبان و بيان لطيف عرفانی را مشاهده کرد که سرتاسر همراه است با وصفهای گوناگون تشبيهی

. و تمثيلی و استعاری

دو بال قدرت جوال ذهنی خود از سويی، و تعمقش در حقايق و مواجيد بس موالنا با اتکا به

شگرف عرفانی از جانب ديگر، توانسته به ژرفای دريای معنی راه يابد و اسرار نهفته و الی در

زبانان جهان هستی که به قول او چنين حالی دارند:الی زبان معنی و حال را بفهمد و از زبان بی

با شما نامحرمان ما خاموشيم مم و خوشيما سميعيم و بصيري

(1019ب-3)د

Page 53: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

63 /ی مثنویهای ششگانهذهن و زبان موالنا در مقدمه

های دهان باز کرده و درختان يارشناس با ما سخن گويد:همنوا شود و از زبان حالی ذره

ما سميعيم و بصيريم و خوشيم

آن درختی کو شود با يار جفت

در خزان چون ديد او يار خالف

گفت يار بد بال آشفتن است

ما خاموشيمبا شما نامحرمان

از هوای خوش زسر تا پا شگفت

درکشيد او رو و سر زير لحاف

چون که او آمد طريقم خفتن است

(36-34ب-2)دفتر

اين درست است که به اعتقاد. شناس باشدعالوه بر اين در باب زبان قال بيرونی، آگاه و نکته

سخن "چون ،ت قرار داردصاحب نظر، ذهن و انديشه در مقامی بس واالتر از حرف و لفظ و صو

. "سايه حقيقت است

اين سخن چون نقش و معنی همچو جان اين سخن چون پوست، معنی مغز دان

(1079ب-1)د

يابيم که او همانند متفکران امروزين که به نظرشان میی ديگر با تعمق در ساير قراين دراز سو

.(27، 1380)شفيعی کدکنی، "زبانت جز سو ذهن چيزی ني ،زبان چيزی نيست جز ذهن"

ر کالم ديگر زبان ابزا کند و دراين زبان عبارتی را نمود درون و حال، يعنی انديشه تلقی می

:شودفکر و حال تلقی می

حال دست و عبارت آلتی است هر عبارت خود نشان حالتی است

(304ب -2)د

آيد که اين متفکر معناگرا، نه تنها همسويی ای و زبانی موالنا برمیاز توجه به دو بعد انديشه

کند، بل در مرتبه فراتر، خود در هيئت صاحبدلی معناياب و پيوند ذهن و زبان را موجه تلقی می

. يردگپرداز ماهر، به ظرايف پيوند اين دو امر آگاهی کامل دارد و آنها را استادانه به کار میو سخن

بارها عرفانی آگاه است و -يیتبيين مسائل عميق انديشه گوينده هرچند از لنگی کميت زبان در

Page 54: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )64

خروشند، از محدوديت ظرف جوشند و برمیخواننده را در مواقعی که معناها در درونش می

ی، روانشناخت ،آگاهاند؛ در جهت ديگر با مهارت کامل هنریزبانی در برابر آن مظروف پرتموج می

های فاخر رنگارنگ حروف و عبارات دستوردانی، اجرای فکری و ذهنی خود را ملبس به جامه

اش را چگونه و با چه ابزاری مستدل سازد داند انديشهشناسی است توانا، میچه، نکته. کندمی

که ه استکه بديع باشد؛ يا در کدام جايگاه از روشهای مدرسی و منبری استفاده کند؛ نيک آگا

ش را در ااش کی به زبان تطويلی و شيوه انشعابی و پرزنجيره نياز دارد و کجا سر انديشهانديشه

به عنوان مثال از تامل در توصيفات اين . زير رمز و صورخيال قرار دهد تا اغيار بدان راه نيابند

ذهن ی ارتباط منطقیتوان به چگونگها میگوينده درباره هستی آفرين و سه قهرمان اصلی مقدمه

. و زبان گوينده پی برد

.يافته است گفتارهای توصيفی درباره موضوع نخستين در دو شاخه تبلور .1

. نجواهای عارفانه در قالب مناداهای متواتر تنيده در دل و جان گوينده .2

وقيریتست که گوينده با اين نداهای ا انتخاب قالب ندايی و توالی آنها خود نشانه بارزی .3

توالی، توانسته احساس قرب و يکدلی و دريافت اجاللی خود را نسبت به مخاطب حاضر در م

. ها عيان سازددلها و غايب از ديده

4.

تو بمان ای آن که چون تو پاک نيست روزها گر رفت گو رو باک نيست

(16ب-1)د

5.

و آفتاب چرخ بند يک صفت ای صفاتت آفتاب معرفت

(53ب-)همان

"بيش و بيش زای افزون از وهمها و " .6

Page 55: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

65 /ی مثنویهای ششگانهذهن و زبان موالنا در مقدمه

7.

هم مشبه هم موحد خيره سر از تو ای بی نقش با چندين صور

(57ب -2)د

و منادای جاری بر زبان عاشقان سرمست .8

"البدن طبيا صغيرالسن يا ر" .9

استناد به شواهد متعلق به عالم معنی در ذکر ال قدرت الهی .10

های جهان خاکی نظير آسمان و اجرام سماوی و وابستهموالنا در اين حوزه بيش از آن که از

ای عالم هبلکه در توصيف امر معنوی، بيشتر از پديده ،گزينی کندعناصر اربعه و نظاير آن نمونه

. بهره برده است –توان ديد آنچه که به چشم دل می-معنی

، به "است و بسکار يزدان حلق بخشی"گوينده در مبحثی در ضمن اشاره به اين نکته که

:گويدتفصيل از حلق بخشی يزدانی به معانی و تبديلهای کمالی آن سخن می

مر يقين را چون عصا هم حلق داد

پس معانی را چو اعيان حلقهاست

حلق جان از فکر تن خالی شود

تا بخورد او هر خيالی را که زاد

رازق حلق معانی هم خداست

آنگهان روزيش اجاللی شود

(42، 40-39ب-3)د

.معناست در زير ابرلفظ به قدرت الهی سيبستان در جای ديگر سخن از پنهان شدن

نکته سوم در باب تجلی تحميد و تحليل الهی در کالم موالنا اين است که گوينده با توجه به

پيوند ذهن و زبانش همانند موارد ديگر با هنجارشکنی در سنت معهود ديگران که آغاز کالمشان

صاين يادکرد قدسی را به حال پر خلو ،اندآراستهن میبيچورا با رنگ و رايحه نام و ياد سبحان

کند، تا جريان مواج ذهنش در هر آن گذرگاهی دل و دمهای پر صميميت عرفانيش واگذار می

Page 56: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )66

که دل و حال آسمانيش رخصت دهد، درنگ کند و از هستی بيچون و بيچونی صفاتش سخن

. گويد و مناجات پر جلوه عارفانه سردهد

شمس تبريزی -1

ديگرانگفته آيد در حديث خوشتر آن باشد که سر دلبران

(136ب-1)د

مل در کالم و توصيف موالنا در حق اين جانان جانی که از نام و يادش آسمان و زمين أت

ها، همراه با چنين سوالی است در ديباچه "عقل و روح ديده صد چندان شود "خندان شود و

ونه ادا کوتاه گکه چرا وصف اين يار دمساز، در زير پرده ابهام رازناک آميخته به تمثيل با بيان

شده است؟

ت که مگر نه آنس. برای يافتن پاسخ اين پرسش بايد حال درونی موالنا را در اين باب کاويد

آلود رشناک گيران غرضخاطر گوينده از غوغا و هياهوی سست چشمان تنگ فهم و حرف

اطر و د با خپس در پيون. برنياسوده، او هنوز اضطراب و تاسه آن دارد که بار ديگر بال آشوبند

ه کالم آميز آميخته ببيند که دامن سخن کوتاه کند، فقط با بيان حسرتمی ذهنش مصلحت چنين

تمثيلی بی هيچ توصيف و شرحی عيان، از اين يار رفته سخن بگويد تا ديگر بار غوغاييان

. نکشاند فريادهای جاهالنهمحجوب از معنی را به ميدان

هر که او از همزبانی شد جدا

چون که گل رفت و گلستان درگذشت

بی زبان شد گرچه دارد صد نوا

نشنوی زين پس ز بلبل سرگذشت

(29-28ب-1)د

Page 57: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

67 /ی مثنویهای ششگانهذهن و زبان موالنا در مقدمه

موالنا -2

هايی از احوال عاشقی و سوز و گداز از خود داند که لحظهگوينده درباره خود نيز سزاوار می

. را در پرده ديگرگون به رمز و راز بيان کند

گيرد تا با بيان تصويری زيبا، حکايت و شکايت خود را در و نوايش مدد میاين بار از نی

. آهنگ پر حزن آن ساز بنماياند

آفرينی گوينده در پرده ديگر از احوال درونيش نيز با رنگ راز و پيچيدگی درآميخته نقش

است:

يد، گوخن میگوينده در عالم فرا زمانی و مکانی، از رويت نقش خود در آينه چشم يار الهی س

ه گويی نقش خودش درهم آميختآميز وهم و پاسخگويی گوينده، سخن فريباين توصيف با تک

. است

خود داللت و نشانه زبانی است ،مسلما انتخاب چنين تصوير ژرف تخيلی از طرف گوينده

خورشيد ازگرايان گريزان زند تا مبادا شبقفل بر لحظات خلوتش می از اين معنا که گوينده عامدا

نی و توانند رمز معبنابراين فقط هشياران رازشناس می. به چنان خلوت قدسی گوينده راه يابند

. زبان چنين تصويری را دريابند

جستم بسینقش جان خويش می

گفتم آخر خويش را من يافتم

گفت وهمم کان خيال توست هان

نقش من از چشم تو آواز داد

زوالکاندرين چشم منير بی

ننمود نقشم از کسیهيچ می

در دو چشمش راه روشن يافتم

ذات خود را از خيال خود بدان

که منم تو، تو منی در اتحاد

از حقايق راه کی يابد خيال؟

(105-102، 97ب-2)د

Page 58: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )68

الحق چلبیالدين ضياءحسام -3

م شخصيت سوپيام توقيری، توصيفی و آرزومندانه همراه با نقد تعريضی موالنا در حق

پرده کالم مسلما از اين تفصيل بی. تر استها، برخالف قهرمانان قبلی روشنتر و پرتفصيلديباچه

. های جريان ذهنی او راه يافتتوان به نشانهموالنا در حق ضياء الحق نيز می

موالنا بر حسب احوال درونی خود نسبت به اين شخصيت و دريافت موقعيت بيرونی،

ستداللها تر همراه با اتر و پرتمثيلکه گفتارش از اين شخصيت مشروحبيند آن میمصلحت را در

طبان ست که ذهن مخاا و توصيفات گوناگون باشد، چون از طريق همين ابزارهای پرشاخه گفتاری

. و اطرافيان را نسبت به شناخت و پذيرش اين شخصيت آماده کند

بندی کرد:بخشهای زيرين دسته توان درتوصيفات مرتبط با اين شخصيت را می

وصفهايی که منحصرا از آن خود حسام الدين است

وصفهايی که مبين ارتباط ضياءالحق با مثنوی است .

توصيفی که مبين ارتباط درونی و روحی گوينده با اين شخصيت است .

از ميان اين سه نوع توصيف، بيشترين وصفها مرتبط با شخصيت خود حسام الدين است

"، "ای خورشيدهش"برخی از آنها در قالب ندايی همراه با صور خيال به کار رفته است نظير

. "ای امير صبر مفتاح الفرج"، "ای عناصر مر مزاجت را غالم"، "ای حيات دل

توان گفت همين می. بسامد فراوانی دارد "الدين ضياءالحقای حسام"در اين ميان ترکيب

ن خليفه با محبوب دل موالنا، کيد است بر پيوند معنوی ايأترکيب تکراری خود نوعی ت

الحق تبريزی، او شمس بوده است و اين، ضياء شمس، بنابراين قالب مکرر خود مظهریشمس

. ست از تبلور مستمر شمس تبريزی در جان موالناا

گفتنی است برخی از صور خيال مرتبط با ضياءالحق برخاسته از خورشيد و انوارش است

رشيدهش، نور حق، خو

Page 59: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

69 /ی مثنویهای ششگانهذهن و زبان موالنا در مقدمه

هين ز چارم نور ده خورشيدوار

الدين ترازان ضيا گفتم حسام

تا بتابد بر بالد و بر ديار

(31ب-4)د

که تو خورشيدی و اين دو وصفها

(16ب –4)د

:های کوتاه استقالب ديگر توصيفات مرتبط با ضياءالحق، جمله

نور حقی و به حق جذاب حق

مضیای در ما کان هلل بوده

خلق در ظلمات وهمند و گمان

تا که کان اهلل پيش آمد جزا

(7ب -4)د

موالنا در توصيف و تجسم خلوت گزينی ضياءالحق هم همين ساختار را همراه با صور خيال

:به کار گرفته است

الدين عنانچون ضياءالحق حسام

چون به معراج حقايق رفته بود

چون ز دريا سوی ساحل بازگشت

زگردانيد ز اوج آسمانبا

ها نشکفته بودبی بهارش غنچه

چنگ شعر مثنوی باز سازگشت

(5-3ب -2)د

ساختار يکی از اين توصيفات مبين آنست که ذهن گوينده در حق ضياءالحق به جز خورشيد

:و انوارش، با مشبه به ممتاز ديگری، حضرت ابراهيم، پيوند نزديک داشته است

اين چهار اطيار رهزن را بکش خورشيدهشتو خليل وقتی ای

(31ب -5)د

ز آتش امراض بگذر چون خليل چون که موصوفی به اوصاف جليل

(9ب -3)د

Page 60: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )70

پيوند ضياءالحق با مثنوی

در آغاز مقدمه دفتر چهارم، توصيفی است شورانگيز، آميخته با رنگ صورخيال، از پيوند

و عامل بالندگيش معرفی شده است و دست معنوی مثنوی با اين شخصيت که مبدا بشکوهی

دعا برافراشتن مثنوی و شکرگزاريش در حق اين مريد مراد

ایگردن اين مثنوی را بسته

مثنوی پويان کشنده ناپديد

ایمثنوی را چون تو مبدا بوده

مثنوی از تو هزاران شکر داشت

ایکشی آن سوی که دانستهمی

ناپديد از جاهلی کش نيست ديد

ایفزون گردد تواش افزودهگر

در دعا و شکر کفها برفراشت

(8، 5-3ب-4)د

در آغاز دفتر ششم نيز با ديگر بيان توقيری پيوند اين دو توصيف شده است

ایگشته از جذب چو تو عالمه

يیدر جهان گردان حسامی نامه

(2ب -6)د

اشارات گوينده به ارتباط خودش با ضياءالحق

بيتی با زبان تشبيهی از سرخوشی و شادی معنويش که حاصل همنشينی و مصاحبت موالنا در

و جذب اين يار الهی است، ياد کرده است

مکشيحکم دادی هين بکش تا می با تو ما چون رز به تابستان خوشيم

(12ب-4)د

خصيت، شهايی در اشکال ديگر نيز از ارتباط سلوکی گوينده با اين قابل ذکر است که نشانه

. خوردها به چشم میدر ديباچه

Page 61: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

71 /ی مثنویهای ششگانهذهن و زبان موالنا در مقدمه

شود که بادر زی مراد و وليی تعليم ده به مريد ظاهر می ،گوينده در آغاز ديباچه دفتر دوم

اچه ابتدا موالنا در اين ديب. گويدروش انتقاد تعريضی آميخته به زبان تعليمی با مريدش سخن می

تمثيلی به -کند سپس با زبان تعليمیقاد میاز خلوت گزينی دو ساله حسام الدين به تلويح انت

پردازد که خلوت گزينی را از ياد بازگو کردن چگونگی خلوت کردن و معيارهای صحيح آن می

خدايی آموخته يی بنابراين اعراض و خلوت گزينی از فردی چون او همانند پوشيدن پوستين

. است در فصل بهار

چون ز تنهايی تو نوميدی شوی

وت نظر بردوخته استآنک بر خل

خلوت از اغيار بايد نه ز يار

کم ز خاکی چونک خاکی يار يافت

آن درختی کو شود با يار جفت

در خزان چون ديد او يار خالف

گفت يار بد بال آشفتن است

پس بخسبم باشم از اصحاب کهف

زير سايه يار خورشيدی شوی

آخر آن را هم ز يار آموخته است

آمد نه بهارپوستين بهر دی

از بهاری صد هزار انوار يافت

از هوای خوش ز سر تا پا شکفت

در کشيد او رو و سر زير لحاف

چون که او آمد طريقم خفتن است

به ز دقيانوس، آن محبوس لهف

(37-33، 22ب-2)د

گوينده در آغاز ديباچه دفتر چهارم از لقب بخشيش به حسام الدين ضياءالحق به زبان استداللی

کند، که از اين گفتار، تصويری از آداب لقب دهی اولياء اهلل به مريدان پيش چشم خواننده ياد می

. شودمجسم می

الدين ترازان ضيا گفتم حسام

شمس چون عاليتر آمد خود ز ماه

که تو خورشيدی و اين دو وصفها

پس ضيا از نور افزون دان به جاه

(20، 16ب -4)د

Page 62: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )72

در ديگر ابزار گفتاری موالنا نيز نظير تمثيلها، زبان تاويلی، تقابل سازی گفتار افزون بر وصفها،

ی از تفکر و هايتوان، داللتها و نشانهاستداللی، کيفيت ذکر امثله، مرکزگزينی و انشعابها نيز می

به عبارت ديگر گوينده همسويی و ارتباط ذهن و زبان خود را در اين ابزار . انديشه او راديد

. انی هم لحاظ کرده استبي

توان در تمثيلها مشاهده به عنوان مثال نمود و حضور کامل جريان سيال ذهن موالنا را می

کرد:

گوينده به تبعيت جريان پر انشعاب و مواج ذهنيش، در تمثيلها به درج صورت ظاهری آنها

ق واژه کند مثال از طرييدا میکند، گاه از واژه يک مثل ساده به گزاره و پيام ديگری راه پاکتفا نمی

.رسددر مثل بيت زيرين به مقوله عرفانی زنگارگرفتگی دل می "آينه"

عشق خواهد کاين سخن بيرون بود

ات دانی چرا غماز نيستآينه

آينه غماز نبود چون بود؟

زان که زنگار از رخش ممتاز نيست

(34ب -1)د

شهود ها هم متمثيلهای بکار رفته در ديباچههمين خصيصه سخن از سخن شکافتن در ابعاد

انی و های مختلف بياست؛ از آن جمله گستردگی تمثيلها به صورتهای مختلف و گنجاندن گونه

. گفتاری در درون آن تمثيلها

مثال گوينده در ديباچه دفتر دوم برای تحليل موضوع احتراز و احتياط از تبديل معنويات به

زار تکميلی کند، بلکه با تمسک به ابايت تمثيلی حضرت آدم بسنده نمینفسيات، فقط به ذکر حک

. کندر میتتوجيهی خود و آوردن تمثيلهای ديگر، دايره تمثيل را گسترده –نظير بيان استداللی

در پشيمانی نگفتی معذرت گر در آن آدم بکردی مشورت

(19ب-2)د

Page 63: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

73 /ی مثنویهای ششگانهذهن و زبان موالنا در مقدمه

وح توان، به تمثيل دعوت مستمر حضرت نمیترين تمثيلها ترين و پرانشعاباز ميان گسترده

رغم انکار و ستيزه قومش استشهاد کرد که موالنا در توجيه دعوت به امر حق و وجوب آن، علی

گوينده از همان بيت آغازين در گفتار استناديش، خواننده را . از تمثيل مذکور استفاده کرده است

اين تقابل به ويژه دو پرسش انکاری گوينده، به کند تا او با دقت در با شاکله تقابلی مواجه می

. آسانی بتواند مسير حرکت انديشه و زبان گوينده را دريابد

نمودنوح نهصد سال دعوت می

هيچ از گفتن عنان واپس کشيد

فزوددم به دم انکار قومش می

هيچ اندر غار خاموشی خزيد؟

(11-10ب -6)د

پردازد که گفت:قهرمان )حضرت نوح( می بعد گوينده به گفتار مسلسل تمثيلی

از بانگ و عالالی سگان هيچ

يا شب مهتاب از غوغای سگ

واگردد ز راهی کاروان؟

سست گرديد بدر را در سير تگ

(13-12ب-)همان

:شنويميعنی ماه می ،گفتار بعدی را از زبان قهرمان دوم تمثيلی

خود را چون هلم؟ من مهم سيران چون که نگذارد سگ آن نعره سقم

(16ب -)همان

بحر "ای هآخرين انشعابهای گفتاری موالنا در اين تمثيل عبارتند از به کار گرفتن استعاره

يابی حضرت نوح از هستی آفرين و وصف اين دريا در بهره –از عالم غيب "دريا"و "جود

:عنايت الهی

قند او را بد مدد از بحر جود

شود خم که از دريا درو راهی

فزودپس ز سرکه اهل عالم می

پيش او جيحونها زانو زند

(23، 21ب –)همان

Page 64: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )74

:و تجسم حضرت نوح در هيئت ولی و توصيف اين شخصيت با صفتهای

بلک صد قرن است آن عبدالعلی واحد کااللف کی بود آن ولی

(22ب –)همان

)ولی چون هر ده تن بوده، بلکه بنده خدای چون صد قرن و دوران بوده(

جريان سيال و پرتموج ذهن موالنا در باب تمثيلها گاه از طريق گنجاندن عناصر تقابلی صورت

. قترنندم گيرد که اين عناصر متضاد هم در اغلب موارد با متعلقات مختلفی از قبيل صفتهامی

پيش ديگر فهمها نغزست نيک کقشرست لينطقها نسبت به تو

:بيت تمثيلی

ور نه بس عاليست سوی خاک تود آسمان نسبت به عرش آمد فرود

(21-20ب– 5)د

گاه نيز عناصر تقابل تمثيل با ذکر کارکردهايشان همراهند:

عره ناست با فعل و کارکرد خود: زاغ با در تقابلهای تمثيلی زيرين، هر يک از عناصر مقترن

.زدن، بلبل به آواز خوش خواندن، زهرها با زهری کردن و ترياقها با برطرف کردن سم آنها

زاغ در رز نعره زاغان زند

کنندزهرها هرچند زهری می

بلبل از آواز خوش کی کم کند

کنندزود ترياقاتشان بر می

ی تاويلیشيوه

.تاويلی است نسبت به اجزاء هستیهای مهم تفکر عرفانی، نگرش و تبيين يکی از شاخه

های گوناگون همين بينش و نگرد و جلوهموالنا با همان نگرش به آيات هستی و آيات قرانی می

ت از منظر همين نگاه تفسيرگرانه اس. های ششگانه مثنوی هم متجلی استبيان عرفانی در ديباچه

Page 65: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

75 /ی مثنویهای ششگانهذهن و زبان موالنا در مقدمه

سوره ) جعله دکا و خر موسی صعقا فلما تجلی ربه للجبلکه در فرونگريستن به آيه مبارکه

بيند و مستی کوه طور را: ( نفوذ و سريان عشق را می143اعراف آيه

جسم خاک از عشق بر افالک شد

عشق جان طور آمد عاشقا

کوه در رقص آمد و چاالک شد

طور مست و خر موسی صاعقا

و زبان تاويلی موالنا بدين ( در انديشه54قرانی )سوره اعراف آيه "له الخق و االمر"يا

جان سوار بر صورت ،"امر"شود: خلق صورت است و صورت متجلی می

خلق صورت امر جان راکب بر آن پس له الخلق و له االمرش بدان

(78ب -6)د

موالنا با همان روش تاويلی و هنجارشکنی وقتی به حکايت مندرج در سوره مبارکه بقره)آيه

جهت تکامل ايمان يقينی و قلبی حضرت ابراهيم به زنده شدن مردگان نگرد)خداوند( می260

دهد چهار مرغ برگير و پاره پاره کن، آن گاه بر هر کوهی جزيی از آنها دستور می ،در روز محشر

آيند( چهار مرغ را به چهار خصلت را بگذار، سپس آنها را فرا خوان، آنها شتابان به سوی تو می

ند؛ فراتر از اين با هنجارشکنی، قهرمان اصلی را تبديل به شخصيت ديگری کويل میأنکوهيده ت

ويلی او حضرت ابراهيم با همين شخصيت پيوند أالدين ضياءالحق(و در نگرش تکند)حساممی

:کندروحی دارد پس او را چنين خطاب می

تو خليلی وقتی ای خورشيدهش

چار وصف تن چو مرغان خليل

و بد ای خليل اندر خالص نيک

اين چهار اطيار ره زن را بکش

بسمل ايشان دهد جان را سبيل

سر ببرشان تا رهد پاها ز سد

(34-33، 31ب – 6)د

Page 66: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )76

تقابل سازی

فراوانی .به کارگيری عناصر متضاد و متقابل در کل مثنوی دارای بسامد بسيار زيادی است

ين ابزار رسد ابه نظر می. نمود کامل داردهای ششگانه مثنوی نيز اين نوع ابزار گفتاری در ديباچه

زبانی و بيانی مبتنی به اين انديشه است که اجزای هستی در تقابل و تضاد همند و همه جزها در

. حال جنگ طبعی و قولی و فعليند، حتی احوال درونی انسان هم در تقابل همند

اين جهان جنگ است کل چون بنگری

جنگ طبعی جنگ فعلی جنگ قول

ذره با ذره چو دين با کافری

در ميان جزوها حربی است هول

(46، 36ب -6)د

های مخالف، از عناصر متقابل موالنا در موارد مختلف جهت تفهيم تضاد عناصر و پديده

. استفاده کرده است

شود هم آوردن اين ابزار بيانی، چنان که ذکرش گذشت هم در ساختار تمثيلها مشاهده می

ديگر از اين قبيل مستعدان تيزکوش در برابر سست چشمان شب جوالن کنندهموارد

نور يابد مستعد تيز کوش

سست چشمانی که شب جوالن کنند

کو نباشد عاشق ظلمت چو موش

کی طواف مشعله ايمان کنند

(26-25ب – 5)د

:آفتاب معرفت در مقابل آفتاب فلک

االرض را روشن کنیتا که تحت آفتابا ترک اين گلشن کنی

(42ب – 2)د

:حس باطنی در مقابل حس جسمانی و مادی با وصفهای متعدد

Page 67: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

77 /ی مثنویهای ششگانهذهن و زبان موالنا در مقدمه

حس خفاست سوی مغرب دوان

پنج حسی هست جز اين پنج حس

خوردحس ابدان قوت ظلمت می

حس در پاشت سوی مشرق روان

آن چو زر سرخ وين حسها چو مس

چرخدحس جان از آفتابی می

(51، 49-47 -ب 2)د

مجمع روحانيان در تقابل با زندانيان:

گويم اندر مجمع روحانيان مدح تو حيف است با زندانيان

(6ب – 5)د

ل ها حاصواژه های تقابلی، مفهوم تضاد و تباين منحصرا از طريق تضاددر برخی ارتباط

ر ابيات بشود، بلکه اين نوع مفاهيم تعارضی از تامل در مفهوم کلی مطلب که مشتمل است نمی

صد الی صد و نه، تقابل تلويحی دقايق معنوی مثنوی و ارشادات ضياءالحق با سخنان ناآگاهان

:و منکران و طاعنان

چون جمادند و فسرده و تن شگرف

چون زمين زين برف در پوشد کفن

هين برآر از شرق سيف اهلل را

زان که الشرقی است و الغربی است او

برفجهد انفاسشان از تل می

تيغ خورشيد حسام الدين بزن

گرم کن ز آن شرق اين درگاه را

با منجم روز و شب حربی است او

(93، 91-89ب– 6)د

باين موالنا اين ت ،در همين رديف است تقابل جهان باقی با جهان فانی در ديباچه دفتر ششم

:و تضاد ذاتی را که

تا حل شوددر عناصر درنگر بوداين جهان زين جنگ قايم می

(47ب – 6)د

Page 68: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )78

و

زانک آن ترکيب از اضداد نيست آن جهان جز باقی و آباد نيست

(56ب-)همان

. طی ابيات متعدد تبيين کرده است

ی استداللیشيوه

موالنا با پای چوبين سخت بی تمکين گام نهادن در عرصه شناخت الهيات را تالشی بيهوده

وان به تهرگز از مسير پر سنگالخ برهان جويی عقالنی نمیکند و ايمان قلبی دارد که تلقی می

های ديگر تفکری هم اين ابزار را به طاق اما چنين نيست که در حوزه. بارگاه سيمرغ راه يافت

آوری گوينده به انواع تمثيلها، اعم از ها چشم فرو بندد؛ بلکه رویآورینسيان نهد و بر حجت

ينده گير از فعاليت ذهنی گواست نظر پر تفصيل همگی نشانی های کوتاه، حکايات موجز ياجمله

ييش ست بر پيوستگا ایکوب همين گرايش خود قرينهدر حوزه برهان آوری که به نظر دکتر زرين

.(136، 1، ج 1372به مجالس وعظ و تذکير)عبدالحسين زرين کوب،

م های دفاتر ششگانه هاحتساب تقريبی سی و هفت مورد از کاربردهای متمم علی در ديباچه

نشانه کمی است از شيوه استداللی گوينده در اين مجموعه، هم نشان دهنده کيفيت اين برهان

اعم از حوزه تفکری و تمثيلی بدين ،موالنا غالبا در تحليل و تفهيم مباحث مختلف. هاجوئی

دهای از کاربر شگفت اين که که گوينده يک مورد. شيوه در قالبهای مختلف دست يازيده است

. تشبيهی خود را نيز از طريق همين روش استداللی استحکام بخشيده است

الدين ترازان ضيا گفتم حسام

کاين حسام و اين ضيا يکی است هان

که تو خورشيدی و اين دو وصفها

تيغ خورشيد از ضيا باشد يقين

(17-16ب – 4)د

Page 69: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

79 /ی مثنویهای ششگانهذهن و زبان موالنا در مقدمه

يا حروف "از آن"، "از آن که"ميان کالم، ترکيب در ساختار برهانی اين گوينده در آغاز يا

مندرج شده است؛ چه ساختار استداللی، پاسخ "تا که"، "تا"، "چون که" "چون"ربط تاويلی

:پرسشها باشد، نظير

ايم ای خواجه مامخالف از چه اين

زانک ما فرعيم و چار اضداد اصل

وز چه زايد وحدت اين اعداد را

ايجاد اصل خوی خود در فرع کرد

(62-61ب – 6)د

در موارد ديگر از جمله تمثيلها:

گر در آن آدم بکردی مشورت

زانک با عقلی چو عقلی جفت شد

نفس با نفس دگر چون يار شد

در پشيمانی نگفتی معذرت

مانع بد فعلی و بد گفت شد

عقل جزوی عاطل و بيکار شد

(20-19ب -2)د

که تحت االرض را روشن کنیتا آفتابا ترک اين گلشن کنی

(42ب -2)د

اين سوم دفتر که سنت شد سه بار الدين بيارای ضياالحق حسام

(1ب -3)د

رين اختصاص دارد و کمت "از آنک"در ميان اين اجزای استداللی، بيشترين بسامد به ترکيب

. اردقرار د "چون"است و در رتبه بعد، حرف ربط تاويلی "که"بسامد از آن حرف ربط تاويلی

گيرینتيجه

ه سازی، شيوزبان موالنا در گذشتنی از مسيرهای گوناگون چون وصفها، تمثيلها، تقابل

. های مختلف انديشه او متاثر شده استاستدالل، تاويل به صور مختلف از جنبه

Page 70: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )80

وع موضها و ابزار زبانی موالنا در شش ديباچه بدين قرار است: انتخاب چند ساختار انديشه

اصلی و انشعابات مطالب فرعی گوناگون از آن موضوعات مرکزی که در رأس اين عنوانها،

ر شود به ويژه دها محسوب میالدين چلبی قرار دارد که پر بسامدترين مقولهشخصيت حسام

ديباچه دفتر چهارم که غالب مطالب اين بخش، مشتمل بر وصفهای گوناگون از اين شخصيت

ل توجه گفتاری در ديباجه مزبور عبارت است از اين که موالنا پس از گشتاگشت نکته قاب. است

. گردددر مطالب ديگر، دوباره با حرکت قوسی به همان موضوع اصلی آغازين برمی

عرفانی خود –های علمی موالنا در اين شش ديباچه بر حسب جريان سيال ذهنی و اندوخته

اما صورت گفتاری اين موضوعات از نظر دستوری اغلب . موضوعات مختلفی را بيان کرده است

های های مرکب با فراکردهای محدود است، نه جملههای ساده يا جملهدر قالب ساختار جمله

رسيم از قياس اين تباين بدين نتيجه می. ای و مختلطمرکب گسترده و پيچيده پر انشعاب، زنجيره

ر تر و محدودتترده دارد ولی ساختار زبانش سادهمختلط گس –ی اکه ذهن موالنا ساختار خوشه

. باشدهای ذهنش میاز قاعده

Page 71: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

81 /ی مثنویهای ششگانهذهن و زبان موالنا در مقدمه

منابع

انتشارات زوار. (. مثنوی شش دفتر.1369-1370استعالمی، محمد )

، انتشارات علمی.1(. سر نی: نقد و شرح تحليلی و تطبيقی مثنوی. ج 1372) کوب، عبدالحسينزرين

(. نردبان شکسته: شرح توصيفی و تحليلی دفتر اول و دوم مثنوی. 1382)------------------

انتشارات سخن.

(. شرح جامع مثنوی شش دفتر، انتشارات اطالعات.1374) زمانی، کريم

(. ميناگر عشق: شرح موضوعی مثنوی معنوی، نشر نی.1391) ---------

فارسی از مشروطيت تا سقوط سلطنت، انتشارات سخن.(. ادوار شعر 1380) شفيعی، محمد رضا

نثر و شرح مثنوی شريف، ترجمه و توضيح توفيق سبحانی، وزارت .(1374گولپينارلی، عبدالباقی)

فرهنگ و ارشاد اسالمی سازمان چاپ و انتشارات.

گويد بخش اول، انتشارات آگاه.(. مولوی نامه: مولوی چه می1362همايی، جالل الدين )

Page 72: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

شعر حافظ نقطۀ تثبیت زبان معیار

محمد خاکپور

استاديار گروه آموزشی زبان و ادبيات فارسی دانشگاه تبريز

چکیده

قرار دارد. اغلب ها و گويشها ها، گونههای زبانی است که در آن سوی لهجهاز گونه زبان معيار يکی

در امور پذيرند وافراد جامعه آن را به دليل قدمت تدوين و تثبيت به عنوان الگوی معتبر زبانی خود می

زبان برند. اين نوعريزی شدۀ خود به کار میمشترک خويشتن و در نوشتارهای رسمی و گفتارهای برنامه

. ای داردفرهنگی و مدنيت آنان تأثير ويژههای ها با گذشته و ميراثدر تحکيم وحدت و پيوند ملت

شود و افراد وابسته به آن چنين زبان معيار موجب متمايز ساختن جامعه و ملتی از جوامع ديگر میهم

آورند.زبان از طريق اعتبار باالی آن، وجهه و منزلت خاصی به دست می

ل صفاريان و سامانيان، فارسی دری های مستقمستقل طاهريان و حکومتهای نيمهبا تشکيل حکومت

ها و کارکردهای زبان عربی را بر عهده گرفت و اين زبان نيرومند را در حاشيه قرار داد. بنا به نظر نقش

گران، زمان دقيق انتخاب فارسی دری به عنوان زبان معيار هنگامی است که اولين شعر رسمی به پژوهش

ور به وجود آمد. درهم تنيدگی و ارتباط تنگاتنگ نظم و نثر با زبان اين زبان سروده شد و نخستين آثار منث

ری های آن غلبه و برتشود که جنبۀ ادبی آن زبان بر ديگر جنبهفارسی معيار در ادوار متمادی، موجب می

ای که هرگونه مغايرت با زبان بزرگان شعر و ادب که تا عصر حافظ شاهد ظهور انواع گونهداشته باشد؛ به

ساز تخطئۀ بسياری از الگوهای زبانی شود. در ها در آن هستيم، زمينهزبانها و نيمهها و زبانها، گونهجهله

رسد و مجال ظهور واژگان، ترکيبات وشعر حافظ فارسی معيار به مرحلۀ تثبيت و تدوين نهايی خود می

وردهای فکری و ادبی ادوار گذشتهآگردد؛ تجلی دستتر میساير مظاهر زبان غيرمعيار در آن بسيار تنگ

توان در ديوان حافظ مالحظه کرد؛ اما او در سايۀ هنر و شيوۀ شاعری ويژۀ خويشتن، با را به وضوح می

پرهيز از استعمال عناصر زبان غيرمعيار و نيز عدم کاربرد واژگان و ترکيبات مهجور و سنگين، رد پای

گرداند.نشان میرنگ و حتی بیمپيشينيان و معاصران خود را در اشعارش ک

.زبان معيار، فارسی معيار، حافظ، شعر، مظاهر زبان غيرمعيارها: کلیدواژه

Page 73: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )84

مقدمه

های زبانی است که بنا به داليل مختلفی چون اهداف سياسی، حمايت زبان معيار يکی از گونه

بقۀ به دليل تعلق آن به ط حاکميت و قدرت سياسی و برخورداری از آثار مدون به نظم و نثر و نيز

دهد و به زبان غالب های زبانی را در حاشيه قرار میها و گونهگويش –هاتحصيل کرده ساير لهجه

لهجۀ معتبر، زبان پذيرفته، لهجۀ رسمی، شود. از اين زبان که به زبان مشترک،و فراگير تبديل می

شود، جلوۀ آن در کشورهای چند تعبير میمعدل، زبان استانده و گويش معيار زبان سياسی، زبان

نند، کزبانه بسيار محسوس است. در اين نوع کشورها مردم به زبان مادری مختلفی صحبت می

دارد که زبان معيار و ملی اما ايجاد ارتباط با ديگران و مراجع دولتی مردم آن سرزمين را بر آن می

(.35 :1335رار دهند)باطنی، ای برای حصول اين مقصود خود قو رسمی را وسيله

های محلی و اجتماعی رايج در يک کشور قرار دارد زبان معيار زبانی است که در ورای لهجه»

.. کسانی است که ممکن است در شرايط ديگر به .و وسيلۀ ارتباط اجتماعی و علمی و ادبی

بان درس خوانندگان های محلی يا اجتماعی خاص خود تکلم کنند. اين زبان معموال همان زلهجه

دهد که در (. تحقيقات نشان می33 :1375صادقی «)است و غالبا با زبان نوشتار يکی است

ها صالحيت آن را های محلی و اجتماعی و گويشها، لهجهکشورهای چند زبانه هر کدام از زبان

اشاره در باالدارند که به زبان معيار يک سرزمين تبديل شوند؛ به شرطی که مجموعۀ عواملی که

ا هشد در تثبيت آن در جامعه به طور جامع و همگام با هم نقش داشته باشند. مطابق اين پژوهش

ها گر زبانشود که دينبايد تصور کرد که قوت و برتری ذاتی و توانايی باالی زبان معيار موجب می

را در ناحيه و منطقۀ ودهها ملی از صحنه بيرون رود و به عنوان زبان مادری ها و گويشو لهجه

د به داننهای زبان میهای معيار را برتر از ساير گونهای محصور نمايد. پس اگر برخی، زبانويژه

قايل شوند؛ وگرنه تمامی زبان و کاربرد آن تمايز« نظام»توانند ميان دليل آن است که آنان نمی

مؤثر هستند.ها به عنوان نظام زبانی به يک اندازه کار آمد و زبان

با مشکالت فراوانی نيز مواجه هستند؛ جوامعی که تنوعات زبانی بردارند، طبعا به موازات آن

برخی از آن مشکالت بدين شرح است:

Page 74: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

85 /شعر حافظ نقطه تثبیت زبان معیار

اوال گزينش زبانی واحد که بتواند همه اقوام و قبايل را تحت لوای خود قرار دهد به راحتی

ها را به دنبال داشته رف داران ديگر زباندهد و چه بسا ممکن است رنجش خاطر طدست نمی

را و افکار نی و تشتت آساماهباشند. ثانيا در صورت نبود يک زبان مشترک و ملی آشفتگی و ناب

زند و زمينه را برای فروپاشی آن جامعه فراهم ای دامن میها و اختالفات قومی و فرقهبه نزاع

تحکيم وحدت و جعيت و معيار بودن زبانی، عامل گرداند. در هر حال در اين نوع جوامع مرمی

د و دههای زنجير به هم ارتباط میهای مختلف را مانند حلقهشود و گويندگان گويشانسجام می

کند. در نتيجۀ اين کارکرد مثبت زبان، تفرقه از طريق متحد کردن آنان جامعۀ واحد زبانی ايجاد می

کوشند برای وسعت بخشيدن به شود. و مردم میمیو نفاق به وحدت و احساس يگانگی تبديل

های خود به زبان معيار سخن بگويند و بنويسند. از اين زمان به بعد زبان عالمت دامعۀ انديشه

کوشند با معرفی زبان معيار به عنوان نماد ملی کشور ها نيز میشود و حکومتهويت گروهی می

زبان معيار، در صورت تعلق .(63: 1987هند)سارلی، بستگی و انسجام ملی را افزايش دهم خود،

گير بودن و داشتن پيشينۀ تاريخی و حلقۀ اتصال ملت با گذشته خاص و فراداشتن به يک ملت

و نيز به شرط پذيرفته شدن از طرف اکثر افراد جامعه به عنوان نماد هويت ملی، خواهد توانست

ملی به خوبی بيرون آيد.از عهدۀ کارکرد خود يعنی استحکام وحدت

د؛بدين شوگی مهم زبان معيار محسوب میپذيری و نيز پختگی دو ويژثبات توام با انعطاف

گذر تدوينی متناسب تثبيت شود و در عين حال بايد چنان انعطاف ترتيب اين نوع زبان بايد از ره

ت برای ی نيز روندی اسداشته باشد که بتواند به موازات تغييرات اجتماعی، تغيير کند. پختگ

مندی و صراحت و روشنی تر کردن هرچه بيشتر سخن؛ و از طريق آن زبان به سوی نظامدقيق

ست از داشتن حداقل گوناگونی ا و پارادوکسی ديگر آن عبارت کند. دو ويژگی آرمانیحرکت می

(. پس زبان معيار بايد 74 – 79 :در شکل و دارا بودن حداکثر گوناگونی در نقش و کاربرد)همان

باشد و الگوهای مترادف در آن به حداقل داشتهگوهای زبانی را برای هر واحد معنايی، کمترين ال

رين تهای متنوعی نيز داشته باشد. اين زبان بايد گستردهبرسد؛ اما با وجود آن، کارکردها و نقش

ا شود و هگزين آنهای زبانی، جاینهگونۀ کاربردی هر زبانی باشد و رفته رفته با حذف ساير گو

Page 75: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )86

کاربرد خود را تا باالترين سطح افزايش دهد. داشتن پيشينۀ تاريخی و ارتباط بسيار تنگاتنگ با

نچنيشود. همهای آن زبان معيار شمرده میميراث شعر و ادب و سنت ادبی غنی از ديگر ويژگی

کند، که همواره از وضوح و روشنی و ب میتعلق آن به اقشار مختلف جامعه و فراگيری باال ايجا

رد های منحصر به فهای مثبت و نيز ويژگیسادگی برخوردار باشد. زبان معيار از طريق کارکرد

کند. که در اين ميان نبايد از کارکرد خويشتن وجهه و تشخص بااليی را در جامعۀ زبانی پيدا می

ه پذيرش آن از سوی خواص و برگزيدگان بخشی و تمايز دهندگی آن غافل باشيم؛ البتوحدت

جامعه و نيز کسان ديگری که دارای نفوذ سياسی و اجتماعی فراوانی هستند، اعتبار و منزلت آن

های زبانی رايج در توان گفت که زبان معيار در اصل يکی از گونهکند. پس میرا دوچندان می

پذيری تمام مراحل تدوينآن، با انعطافجامعه بوده است که پس از ايجاد تغييراتی در ساختار

ند او تثبيت را پشت سر گذرانده است. هم چنين اکثرا افراد جامعه آن را الگوی زبانی خود پذيرفته

برند.خصوص آن را به کار میو نهايتا در برخی موارد و در مواقع به

فارسی معیار

ن بر آ دينی، و سياسی حاکم می، ادبیعل ،به هنگام اشغال ايران از طرف اعراب، زبان رسمی

ا در هزبان پهلوی ساسانی بود. با تاخت و تاز اعراب اين زبان به يک باره از رونق نيفتاد و مدت

يد حتی تا آو از قراين برمی شد؛هايی به اين زبان نوشته میها و کتيبهکتاب گوشه و کنار کشور

ای از محققان متقدم نظير ابن نديم، حمزۀ يدند. عدهفهمقرن هفتم گروهی از مردم اين زبان را می

و 1هابن حسن اصفهانی، ياقوت حموی و خوارزمی در کنار زبان پهلوی از رواج و رونق گويش

ار دهند. در کنهای ديگری نيز مانند دری، پارسی، خوزی، و سريانی در ميان ايرانيان خبر میلهجه

يابد و در سه قرن اولعربی نيز در ايران رشد و نضج می های ياد شده زبانزبان پهلوی و گويش

آن شود. به تبعهجری با کنار زدن زبان پهلوی به زبان غالب فرهنگی و نوشتاری تبديل می

گيرند. بعد از آن ادب عربی تنها از آن اعراب نبود بسياری از ايرانيان فراگيری آن زبان را از سرمی

آمد و در های تحت قلمرو حکومت اسالمی نيز به شمار میتبلکه زبان ادبی مشترک همۀ مل

که بايد کردداشتند. تنوع گويشی در اين دوران اقتضا میتری میميان آنان ايرانيان نقش اساسی

Page 76: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

87 /شعر حافظ نقطه تثبیت زبان معیار

گذاشت تا از طريق آن معضالتی از قبيل های زبانی به مرحلۀ معيار بودن گام میيکی از گونه

دری 2شد. زبان ياز به مترجم برای مسافران غير ايرانی رفع میهای وحدت ملی و نتزلزل پايه

يعنی زبان تداول مردم پايتخت و برخی از شهرهای ديگر در اواخر روزگار ساسانی توانست از

ها و کارکردهای زبان عربی را برعهده گيرد.عهدۀ اين مهم برآيد و تمامی نقش

ل طاهری و صفاری و سامانی زبان دری های نيمه مستقل و مستقبا تشکيل نخستين دولت

شکل کتابت به خود گرفت و در اثر توجه درباريان و روی آوردن ادبا به ويژه شعرا به آن، به

با آن که قرائنی »دار شد. ها و کارکردهای زبان عربی را عهدهصورت معيار در آمد و تمامی نقش

نی شبيه به آن چه در خراسان و ماوراء دهد زبان دری و الگوهايی زباوجود دارد که نشان می

النهر دری ناميده شده، در اهواز و بصره و به طور کلی در صفحات جنوب غربی ايران نيز روايی

داشته و کلمات و عباراتی از اين زبان بر زبان کسانی چون معاويه، ابن مفرغ، حجاج بن يوسف،

شد. و اين امر رواج آن را در بسياری از نقاط قتيبه بن مسلم و عمانی، شاعر دربار عباسيان جاری

و ماوراءالنهر پديد آمده های نوشتاری اين زبان در مشرق ايراندهد، نخستين جلوهايران نشان می

گران، زمان دقيق انتخاب فارسی دری بنابراين به نظر پژوهش .(272 – 273: 1387سارلی، «)است

ين شعر رسمی به اين زبان سروده شد و نخستين آثار به عنوان زبان معيار هنگامی است که اول

منثور به وجود آمد. اصوال اين زبان به سبب پشت گرمی از جانب گويش وران مقتدری چون

يز و ن –که پس از اسالم نخستين حکومت مستقل را در ايران به وجود آورده بودند -سامانيان

د، به عنوان زبان معيار توانست خود را از ميراث ادبی وزين و نفيسی که بدان مکتوب گشته بو

مند به مرحلۀ تثبيت و تدوين نهايی برساند؛ به ويژه مورد اخير در حفظ ميان آن همه رقبای قدرت

های آن در ادوار بعدی بسيار مؤثر بوده است. پايه

تند ا داشهای ايرانی آن استعداد رها و گويشتوان گفت که هر کدام از لهجهبه قطع و يقين می

برون زبانی از جمله دو عامل ياد شده که به زبان رسمی و ملی تبديل شود اما بسياری از عوامل

ای حمايت خودها نداد. در ادوار متأخر نيز اين دو پشتوانۀ مستحکم، لحظهاين فرصت را به آن

عنی نخستين ي توان گفت که جز دورۀرا از زبان فارسی دريغ نکرد. با وجود اين به صراحت نمی

Page 77: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )88

دورۀ تکوين زبان فارسی که زبان مردم به همان شکل و گونه زبان ادبی بود، آيا در ادوار بعدی

نيز چنين بوده است يا نه؟ آن چه مسلم است زبان ادبی دورۀ تکوين يعنی نيمۀ دوم قرن سوم و

ز نواحی ايران چهارم همان زبان تخاطب بوده است و عناصری از اين زبان برای مردم بسياری ا

و خراسان مشکل و حتی نارسا بوده است. هم چنين ترديدی وجود ندارد که زبان جز مشرق

رود، از همان ادوار نخستين، صورت گفتاری را های زبان معيار به شمار میادبی که يکی از گونه

به ميان تحت الشعاع خود قرار داده است؛ به همين دليل وقتی امروزه هم نامی از زبان معيار

شود.ها تداعی میآيد، بالفاصله زبان ادبی در ذهنمی

به دليل حمايت سردمداران حکومتی از زبان فارسی، ادبا نيز که تحت حمايت آنان بودند

ای جز خلق آثار خود به آن زبان که نداشتند. هم چنين آنان برای خلود و جاودانگی آثار چاره

های دربار حرکت کنند و ور بودند موافق اميال و خواستهخود و نيز گرداندن چرخ زندگی مجب

رد. کنوشتند به خلق آثاری به زبان بپردازند که قدرت حاکمه بدان تکلم میآثار خود را به زبانی می

نوان قدری که به يادگار گذاشتند، در تثبيت زبان دری به عبدين ترتيب ادبای پيشين با آثار گران

گيری داشتند. فقدان اين آثار معنوی و فرهنگی قوی و روزگار جديد نقش چشمفارسی معيار تا

اما شود.شد سرنوشت زبان فارسی و ملت ايران از گونۀ ديگر مینبود آن مردان فحل موجب می

بايد بپذيريم پس از انقالب مشروطه و به دنبال ايجاد تغييرات کالن در مناسبات جهانی و نيز در

لف های مختاجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ايران و هم چنين به وجود آمدن نحلهساختار سياسی

فکری و ادبی و زبانی نه تنها ماهيت فارسی معيار با گذشته تفاوت بنيادين پيدا کرده است، بلکه

طرز تلقی آحاد مردم نيز از آن ديگرگون گشته است. امروزه اين زبان به دو گونه گفتاری و

ی از اندازد بلکه يکشود و مانند اعصار پيشين زبان ادبی بر آن سايه نمیمی نوشتاری تقسيم

گردد. ای، اداری و علمی محسوب میهای رسانههای زبان معيار در کنار گونهگونه

های های معيار دنيا از ويژگیدر هر حال زبان دری يعنی زبان معيار ايرانی، مانند همۀ زبان

پذيری، تمايزدهندگی، فراگيری، تعليم علوم و فنون، ر ثبات و انعطافآرمانی و پارادوکسی نظي

افزايش افق ديد، پيشينه تاريخی و ميراث فرهنگی و ادبی غنی برخودار است. اين زبان، امروزه

Page 78: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

89 /شعر حافظ نقطه تثبیت زبان معیار

مند اشتهار دارد، در های متنوع و قدرتها و زبانها و گويشدر سرزمين ما که به سرزمين لهجه

و نيز برانگيختن احساس غرور ملی سهم به سزايی دارد. تحکيم مبانی وحدت

رد پای عناصر غیرمعیار در شعر پیش از حافظ

در مباحث پيشين به چگونگی تدوين و تثبيت زبان دری، از يک لهجه معمولی و محلی به

يان بزبان معيار و درهم تنيدگی و ارتباط تنگاتنگ آن با آثار ادبی به طور مبسوط اشاره شد. و نيز

های قدرت حاکمه از آن زبان و نيز وابستگی ادبا به ويژه شعرا به دربار باعث شد شد که حمايت

که در ادوار گذشته برخالف امروز زبان ادبی، زبان معيار فارسی را تحت الشعاع خود قرار دهد

نگی ثار گران سو نهايتا تلقی جامعه از زبان معيار همان نوشتاری به ويژه زبان آثار ادبی باشد. آ

که در عصر سامانی يعنی روزگار احيای فرهنگ ايران و ادوار بعدی تا قرن هشتم به وجود آمد،

3در تقويت و تحکيم بنيان زبان دری به عنوان زبان معيار بسيار مؤثر بود و موجب شد که زبان

ه اندازۀ زبان شعر و گاه بعلمی همواره در سايه زبان ادبی قرار گيرد و الگوهای زبانی در آن هيچ

ادب توسعه نيافته باشد و اين مسئله اغلب تفکيک زبان ادبی را از زبان معيار دشوار و غير ممکن

توان گفت که آيا در کنار زبان نوشتاری، زبان گفتاری معيار ساخت. با اين حال به طور قطعی نمی

خواص در روند تکوين و هم وجود داشت يا نه؟ هم چنين معلوم نيست که مردم عادی و غير

ی اتثبيت زبان معيار چه نقشی داشته است؛ اما چيزی که مبرهن است اين است که در هر منطقه

کردند، به طوری که های متفاوتی تکلم میها و گويشاز سرزمين پهناور ايران مردم به لهجه

برای توانيم ببينيم. اينکمیهای غير معيار را در زبان ادبی به وفور هايی از آن گويشامروزه نشانه

بهتر نشان دادن تاثير عناصر غير معيار در شعر پيش از حافظ، اين مبحث را در سه دورۀ ذيل

:دهيممورد بررسی قرار می

ظهور عناصر زبان تخاطب در شعر دورة سامانی و غزنوی -ا

و زبان تخاطب نامغزنوی به هسامانی و تا حدی يابيم که ادبای درباربه قراينی درمی بنا

مايگی آثار ادبی از هنرورزی ادوار بعدی ناشی از پرداختند و کمزبان مردم، به خلق آثار ادبی می

Page 79: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )90

چ نويسندگان اين دوره هي»رسد. همين امر است و اين ديدگاه بسيار طبيعی و منطقی به نظر می

اژگان موسوم گفتار و با و مبنای زبان و لذا به صرافت طبع بر الگويی در نثر فارسی دری نداشتند

ای از نثر پهلوی را نوشتند مگر آن که خاطرهمی عادی که هنوز دچار مجاز و تصرف نشده بود

:1381شميسا، «)رفت( الگوی آنان بدانيمها کم و بيش به کار میها و کتبيه)که هنوز در کتاب

صالبت و فخامت شعر اين (. شعر فارسی نيز در آن روزگاران از اين قاعده مستثنی نيست و23

اصوال زبان شاعران خراسانی، »شود. ن ناشی میدوران از زبان مردم و روحيۀ سلحشوری آنا

تر. علت اين فخامت و صالبت را تر است و هم فخيمنسبت به زبان شاعران عراقی، هم خشن

«النهر جست.بايد در روحيۀ دالوری و سلحشوری و مردانگی غالب بر مردم خراسان و ماوراء

( در اين خصوص نبايد از اين نکته غافل باشيم که درست است زبان 56: 1391)غالمرضايی،

دهد، اما در اين کفه، سنگينی شعر ادبی تا روزگار جديد زبان معيار را تحت سيطرۀ خود قرار می

ی دست فارس اندازۀ شعر و تنزل نثرفارسی بر نثر فارسی چربش دارد. عوامل متعددی در رشد بی

:دارد که از آن جمله، دو عامل ذيل از اهميت بااليی برخوردار هست

الف( اوضاع طبيعی و اقليمی ايران همواره با روند تاريخ اسرارآميزش به شکوفايی تخيل و

ای که بر اين سرزمين چيره گشتند و سلطه های بيگانهمحصول آن يعنی شعر دامن زد؛ حکومت

ی هايی در دل ايرانيان باقتاثير نبود. دردها و نکتهگسترش اين درخت بی راندند در تنومندی و

ی ازد؛ شعر تنها وسيلهخوراند و مهر خاموشی بر لب آنان میمانده بود و آنان را به جبر خون می

ها را بيان کند و از برمال شدن حقيقتتوانست در سايه تخيل و صور خيال آن نگفتهبود که می

آمد زيرا از نثر جز بيان واقعيت عمل آورد؛ و نثر از عهدۀ انجام اين کار سترگ برنمیممانعت به

توان داشت.به صورت عريان انتظار ديگری نمی

های حياتی فرهنگ ايرانی، کمتر از عامل ب( تاثير الگوهای غير بومی و نفوذ آن در شريان

ی ش بنيادين داشت؛ زيرا فرهنگ عربنخستين نبوده است. به ويژه فرهنگ عربی در اين زمينه نق

اصوال و اصالتا از آغاز بر شعر استوار بوده است و نثر در مقابل آن جوالن گاهی نداشته و نيافته

.(118 – 125: 1382است)مجتبی،

Page 80: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

91 /شعر حافظ نقطه تثبیت زبان معیار

نخستين آثار ادبی در ناحيۀ خراسان به زبان دری که زبان طبيعی مردم آن ديار بوده است، به

ما جستند. اساير نقاط ايران نيز ادبا در خلق آثار خود از آن زبان معيار بهره میآمد و در وجود می

به دليل بعد مسافت و عدم اشاعۀ کامل زبان دری به وسعت و فراگيری منطقۀ خراسان، بسياری

شدند و ماجرای رو میاز ادبا در فهم واژگان و ظرايف و دقايق آن زبان با مشکالت اساسی روبه

فتن و نيک فارسی ندانستن قطران تبريزی بنا به روايت ناصر خسرو، اشاره به همين نيک شعر گ

رات گفت اما با بسياری از تعبيمسئله دارد؛ يعنی او زبان دری را آموخته بود و به آن زبان شعر می

و واژگان مستعمل در ناحيه خراسان يعنی خاستگاه زبان مادری و زبان رايج مردم آن سرزمين،

نبود. هم چنين علت تاليف لغت فرس اسدی، برای حل معضالتی بوده است، که در ساير آشنا

نقاط ايران بر اساس عدم دريافت مفهوم بسياری از واژگان و تعابير زبان دری، عارض شده بود.

دانستند، پس فرزندم حکيم ليکن لغات پارسی کم می ديدم شاعران را که فاضل بودند، و»

اردشير بن ديلمسپا النجمی الشاعر، ادام اهلل عزه، از من که ابومنصور علی بن احمد جليل اوحد،

هر لغتی گواهی بود از قول شاعری از که برای خواست، چناننامهاالسدی الطوسی هستم لغت

: 1365ی، اسدی طوس«)شعرای پارسی و آن بيتی بود يا دو بيت، و برترتيب حروف آبا تا ساختم

اقدسا :ست ازا اين واژگان دری که از زبان مردم وارد شعر فارسی شده بود عبارت(. برخی از 4

(، ديثح)مذهبی است در کيش گبران(، سروا ) تر(، کمرا )جای گوسفندان(، نغوشا)بهتر، شگفت

-ت)تهیر کندا )فيلسوف و مهندس(، سيب و تيب)سرگشتگی در شغل و کار(، غژب )گلۀ انگور(،

توان در اشعار اين را می 4های ديگری از کهنگی زبانه از گهنگی لغات، نشانه.. گذشت.دست( و

توان به استعمال ابی، ابا، ابر، استعمال الف اطالق به فراوانی، اشباع دوران ديد که از آن ميان می

واو و ديگر حرکات، تخفيف مشدد و تشديد مخفف، ابدال يا قلب حروف بعضی از کلمات،

.. از وضوح و بسامد بااليی برخوردار .های غريب ومه به دو معنی، آوردن ترکيباستعمال يک کل

است.

آب انگور و آب نيلوفل )=نيلوفر(

)=هرگز(به نيزنه آن زين بيازرد روزی

مرمرا از عبير و مشک بدل

)=نيز( به نيزنه اين را از آن اندهی بد

Page 81: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )92

تا باز کردم از دل زنگار آز و طمع

روی نهم فراز نيستزی هر دری که

در پايان اين بحث تذکر اين نکته خالی از فايده نيست که زبان آثار ادبی اين دوره، صورت

مکتوب زبان گفتاری است بدون عنايت به آرايش کالم و پوشش هنری آن که در ادوار بعدی

شود.جزء محسنات کالم شمرده می

. ظهور عناصر غیرمعیار در شعر دورة سلجوقی2

يابد و در اين دوره شود و تا اوايل قرن هفتم ادامه میاين دوره از اواسط قرن پنجم آغاز می

ند. کهای ادبی و هنجارهای تازه در شعر پارسی ظهور میبسياری از بزرگان شعر فارسی، مکتب

رود از يک سوما شاهد در همين عصر که يکی از ادوار درخشان شعر و ادب فارسی به شمار می

مل چشم گير شعر فارسی؛ در منطقۀ آذربايجان و ظهور شاعران طرز و طراز آربايجانی، هستيم تکا

و کنند و از ديگر سای در کالبد شعر فارسی تزريق میتازه که در فرم و هنجار ويژۀ خويش خون

در شعر، خود را سرسلسله شاعران 5های عرفانیدر غزنين، حکيم سنايی با وارد ساختن انديشه

دهد و ابتکار جديد او موجب ايجاد جريان تازه در شعر فارسی حب سبک قرن ششم قرار میصا

دارند و نبايد از های بلندی برمیشود. هم چنين شعرای اين عصر در تحول قالب غزل گاممی

: 1391)غالمرضايی، پوشی کردتاثير به سزای سنايی، خاقانی و انوری و عطار در اين حوزه، چشم

ها پيش به عنوان زبان معيار تثبيت شده بود و از ر همين عصر زبان دری که از مدت(. د100

ر يابد و دطريق آثار ادبی ثبات خود را دو چندان کرده بود، در ساير نواحی ايران نيز اشاعه می

از هايیتوانيم نشانهسرايند. با اين حال هنوز هم میعراق و آذربايجان شعرا به آن زبان شعر می

ها را در آثار شعرا با بسامد باال ببينيم. در اين پژوهش بهها و گويشکهنگی زبان و نيز تاثير لهجه

ا ههای غير معياری و تاثير ديگر لهجهای از نشانهدليل پای بندی به اصل ايجاز، به ناچار به پاره

ه حافظ در نظام جمال ای ککنيم. دو شاعر برجستهها در آثار خاقانی و نظامی اشاره میو گويش

هم های مشناختی ويژۀ خود عنايت خاصی به اين دو سراينده دارد و اشعار آنان يکی از سرچشمه

شود.شعر او محسوب می

Page 82: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

93 /شعر حافظ نقطه تثبیت زبان معیار

کند به اصول و قواعد زبان فارسی و تعابير و نظامی با اين که در اغلب آثار خود سعی می

اما به دليل اين که هنوز الزم بود دويست بند باشد، واژگان و اصطالحات فارسی عصر خويش پای

سال ديگری طی شده باشد تا زبان فارسی با تمام قدرت و قوت به مرحلۀ ثبات و تدوين نهايی

رداند. گهای ديگر وارد شعر میبرسد، تعابير و واژگانی از زبان محلی و بومی خود و نيز از زبان

وق، اکدش )کسی که پدرش هندی و مادرش ترک آالچبرخی از اين استعماالت بدين قرار است:

تتماج )يک (،بانسايهد(، سجق )تير و بيرق(، ت تق )و يا برعکس باشد و در زبان عوام دورگه گوين

نوع غذای ترکی(، چالش، بزک، يتاق )قراول و رخت خواب(، و شاق )غالم، بچه(، يغلق )تير و

د(، تالوش، کاچکی، فرموش، هاگيری )يک نوع بازی امادمهره(، گردک )حجلۀ (، م نجق )تيردان

دلق(، گستر )نوعی خار(، ياسبح(، کول )جامه پشمينکاره، اسپری، استادکار، کوردين) است(، آن

.. .جانور دو رنگ( و(. وشتی )دار)تير پيکان

شاهيش بجنبدسنجق چون

او خفته چو شاه در عماری

خوش دل آن شد که باشدش ياری

ستا که بر او خطبۀ سلطانی دل

بسنبد پوالدين صخره را

(455: 1372)نظامی،

داریيتاق و ايشان همه در

(575)همان:

چنان باری کاچکیگر بود

(710 :)همان

ستا جسمانی و روحانیاکدش

(23 :)همان

در و شود؛خاقانی نيز ديده می هايی در ديوانهای زبانی نظامی، با اندک تفاوتهمين ويژگی

فراوانی مشاهده کرد که بخشی از آن برگرفته از زبان توان واژگانی کهن و غير معيارديوان او می

(، غرشن لزغا. نيلوفل )نيلوفر(، پول )پل(، زگال )های غيربومی استبومی و تعدادی ديگر از زبان

ريانی )غرش(، باسکونه، پخچ شدن، وعوع وقعده )که نوعی شتر است(، خورخجيون )نام س

فرنجک که به معنی کابوس و بختک است(، دم سنجک )دم جنبانک، پرندۀ کوچک به اندازۀ

Page 83: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )94

(، دنب )دم(، زاغ تخجم )زاغ پليد دنشيند و دم خود را حرکت ده گنجشگ که غالبا در کنار آب

ای باشد که بر چهار چوب در نصب کنند(، ذهن )زمانه، روزگار(، آقچه و نجس(، زرفين )حلقه

.. .)کلمۀ مغولی به معنی زر يا سيم مسکوک(، نازک و

ه رسد؛ در حالی کتر حد خود میميزان کاربرد اين واژگان کهنه و غيرمعيار در حافظ به پايين

م که ما توجه داشته باشيآيد؛ اترين تاثرات وی از گذشتگان به شمار میاشعار خاقانی يکی از مهم

انديشد و در پرش ارتفاع هنری به روابط روساخت شعر میخالف خاقانی بيشتر به حافظ بر

دهد؛ به همين دليل حافظ در تاثيرات خود از درون متنی باالتر از ارتباطات برون متنی اهميت می

پردازد و در خور سبک و خاقانی، به صيقل و پااليش تعابير و مضامين و واژگان مورد نظر می

هايی چند از تأثير واژگان غير معيار در شعر خاقانی به نمونه برد.ويژۀ خويش به کار می اسلوب

کنيم تا بتوانيم به سادگی دريابيم که از عصر خاقانی تا روزگار حافظ چگونه زبان فارسی اشاره می

:کندمی پذيری به طور توامان حفظدو ويژگی مهم تثبيت و تدوين را با انعطاف

دوانيد ابلهیمرغکی را وقت کشتن می

ما همان مرغيم خاقانی که ما را روزگار

کشتن استنازک گفت مقصود از داوانيدنش

کشتن استفذلک داوند و اين دويدن را

(873: 1382) خاقانی،

را که يک واژۀ آذری است و در عصر او به « نازک » بينيم در اين قطعه خاقانی چنان که می

قرار داده است.« فذلک » قافيۀ شدمی همين قرائت استعمال

و زپی آن تا زند سکه به نام بقاش

راند بسی رود خون از پی خصمان و خصم

يعنی فکند به پای پيلش

زند از آفتاب آقچه موزون فلکمی

(521)همان:

به سر در شکست پولمکه شد پلزير

(521)همان:

شود ميان ميدان پخچتا

(348)همان:

Page 84: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

95 /شعر حافظ نقطه تثبیت زبان معیار

. زبان فارسی معیار و شعر قرن هفتم و هشتم 3

هـ. ق که در نتيجۀ آن بخش 616ين دوره مصادف است با حمالت مغول به ايران در سال ا

گر تاتار و مغول و ديگر اقوام های پهناور ايران صحنۀ تاخت و تازهای ويرانعظيمی از سرزمين

اين حادثۀ عظمی، به اندازۀ همۀ دوران وحشی آسيای مرکزی گرديد. مردم ايران دروحشی و نيم

گير بال و کشتار و مثله و آزار و تعدی به عرض و مال خود شدند. گذشته و آيندۀ خود گريبان

آنان هر چند که توانستند تا حدودی فرهنگ نيمه جان خود را از تعرض و دست برد قوم بيگانه

نامطلوب آن نتوانستند کاری از پيش برند)صفا، نجات بخشند، خواه ناخواه در برابر آثار مخرب و

امان و بنيان برافکن آثار خود را به در عرصۀ زبان و ادب فارسی، اين حمالت بی .(17: 1373

باره نشان نداد؛ بلکه نتايج شوم آن را از قرن هشتم به بعد که عصر زوال خالقيت و دورۀ يک

ر اين های فساد در آثاو داليل متعدد ديگر، نشانه جويی کرد. به همين دليلانحطاط است، بايد پی

دوره و حتی در قرن هشتم بسيار اندک است و هنوز آن گسست از زبان بليغ قرن ششم، آغاز

شود.نشده است و اين برش و قطع ارتباط با گذشته به تدريج آغاز می

ی زون زبان ترکی مغولترين تحوالت ادبی در اين دوره عبارتست: از نفوذ روزافبرخی از مهم

ای هدر شعر و ادب فارسی؛ آغاز سرايش نوعی ملمع )از ترکی و فارسی(؛ باالخره برافتادن کانون

مهم شعر فارسی در مناطق شرقی ايران و اشاعۀ نثر و نظم در ديگر نواحی ايران و حتی در خارج

بی ايران در زبان فارسی و های مرکزی و غراز مرزهای کشور. اين مسئله در تاثير و نفوذ لهجه

(. 76 – 77: 1373صفا )متروک ماندن بسياری از استعماالت و اختصاصات زبان دری مؤثر بود

دربارۀ عدم التذاذ مردم عراق عجم از شعر فارسی دری، و ترجيح 6شايد گزارشی که شمس قيس

فتم بوده باشد.دهد، ناظر بر اين تحول ادبی ايران در قرن هشعرهای محلی خود بر آن می

ۀ گذشت .. مملو از کاربردهای.آثار شعرايی چون موالنا، عطار همام تبريزی، سيف فرغانی و

زبان هم در حوزۀ صرفی، نحوی، واژگان و موسيقيايی است که ما را بر عدم تثبيت نهايی زبان

گرداند. در اين ميان استفادۀ فراوان معيار در شعر فارسی تا ظهور خالقيت حافظ رهنمون می

Page 85: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )96

اشد، بموالنا از زبان گذشته به ويژه گويش خراسان، که يکی از خصايص مهم زبانی شعر او می

ليل نمود به دو د –است که اصال خراسانی –اين ويژگی در زبان او »به تامل بيشتر نيازمند است.

ش آنان يان و وجود آثار کهنگی بيشتر در گويتر بودن زبان خراسانبيشتری يافته است: يکی کهنه

و ديگری ارتباط مولوی با عوام و طبقۀ متوسط و آشنايی او با زبان آنان، چنان که شيوۀ مشايخ

لف ق گسستن(،س کستن ) :تصوف بوده است. برخی از کاربردهای او در اين عرصه عبارتند از

)ستون(، اشگرف، خواجيم، آمديت، مبا )مباد(، فاگويد(، ا ست ن (، اسکنجبين، اشکفته، گ ود )قفل)

...استاره، اسپر و خ م()با، به(، لمت ر )فربه، چاق( خ نب )

ای خود منظری استهر هوا و ذره

اين عالم ای جان غفلت است ا ستن

شود لمت رباز رفت و فربه به و

اشکفتهديدم رخ ترسا را با ما چو گل

جز آنک در دمد نايیچه نالد نای بيچاره

ز تو چگونه بود س ک ستنبگفت دل که

آن جا دری است گ ودناگشاده کی

(186: 1371)موالنا،

هوشياری اين جهان را آفت است

(102)همان:

آن تنش از پيه و قوت پر شود

( 969)همان

هم خلوت و هم بيگه در دير صفا رفته

(88: 1390)موالنا،

يیآاشکسته به گورستان چو میهای ببين نی

(949)همان:

چگونه بی دهل زن کند غريو دهل

(523)همان:

بر داشتن يک او، عالوه»مهم مثلث شعر عرفانی دانست که عطار را بايد يکی از اضالع

منظومۀ ذهنی خاص، دارای يک نظام زبانی ويژه نيز هست؛ زبانی که به لحاظ ساختار آوايی

عدی که عينا با تغييراتی اساس سبک س –کلمات بيش و کم از زبان استاندارد شدۀ سبک خراسانی

شه ای او هميههای محلی عطار در قافيهمتمايز است. تلفظ –دهد می و حافظ و ديگران را تشکيل

Page 86: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

97 /شعر حافظ نقطه تثبیت زبان معیار

ه را غلط ته باشد قافيايجاد اشکال کرده است. که اگر کسی آشنايی با اين ويژگی شعر عطار نداش

هايی از کهنگی زبان و توان نشانهبر اين ويژگی میعالوه .(92و 26 :1384عطار، «)خواهد ديد

، ن )دربان(، زفان، دانستانمودار، درواواژگان با بسامد در آثار او مشاهده کرد گر فت، تلفظ محلی

:هايی از چنين استعمال در شعر عطار است.. نمونه.و شير )به جای شر(، اوميد ،ع ل و

من نه آن مردم که در سلطان رسم

زان که ترسيدم که چون شد يسم جفت

گويد که گردون آن چنان استکه می

مسيح پاک کز عقبی ع ل و داشت

عشقشعطار دلی که داشت در

هر زمانی صد هزاران عالم است

بس بود اينم که در دروان رسم

(269: 1384)عطار،

گر فتراه زن گردد فرو نتوان

(327)همان:

؟دانستکه چشمت ديد يا عقل تو

(135: 1386)عطار،

بسی ديدار دنيا آرزو داشت

(349: 1345)عطار،

و نيست بنشستش اوميدبرخاست

(349: 1345)عطار،

تو ا ن مو دارکان نثار تست

(551)همان:

اشعار همام تبريزی شاعر و عارف نامدار قرن هفتم يکی از منابع مهم دربارۀ اشاعۀ زبان دری

باشد و نيز حکايت از آن دارد که هنوز فارسی دری نتوانسته است خود را از در آذربايجان می

نمونۀ برجستۀ شعر و شاعری در آذربايجان در سدۀ شعر همام»های محلی دور بدارد. تاثير لهجه

هفتم و آغاز سدۀ هشتم و نمايندۀ رواج زبان دری به عنوان تنها زبان شعر و ادب در آن سامان

است و از لحاظ تاثر از گويندگان گذشته و تاثير در شاعران آينده و توجه خاص به شيوۀ غزل

بارۀ تحول شعر فارسی و يکی از مراجع پژوهش درلی تبريز سعدی و احتوا بر نمونۀ زبان مح

در ديوان همام مانند گذشتگان .ح( –: ز 1351همام تبريزی، «)رودشمار میشناسی ايرانی بهلهجه

Page 87: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )98

شاهده .. م.های فراوانی از کهنگی زبان را در قالب واژگان، تعابير و مسائل صرفی و نحوی ونمونه

بينيم که به لهجۀ تبريز هايی را در ديوان او می، ابيات و غزلبر مواردی که اشاره شد کرد. عالوه

آن زمان که گويا زبان آذری بوده است، سروده شده است. در غزل دوازده که نوعی ملمع است

:کنيماز اين منظر تامل می

بديدم چشم مستت رفتم از دست

دانم که روزیدلم خود رفت و می

به آب زندگی ای خوش عبارت

بر عاشق خود مهربان باشدمی

اگر روزی نبينم روی خوبت

به مهرت گر همام از جان برآيد

گرم خاوا کری بشنم بوينی

مست گوان وا بردلی کويا نبی

بشی خوش يانم اژ دست به مهرت هم

لوانت الوه اچ من ديل ويان بست

کژی سر مهر ورزی گست بر گسست

بشان شهرا نره او سر زنان دست

يوان بمرت و وارستش کانمواژ

ببويت خته بوم ژاهنام سرمست

(63 – 62: 1351)همام تبريزی،

دد گرو پنجاه همام، بيتی به لهجۀ تبريز کهن آمده است، که معلوم می چنين در غزل صدهم

های وی، هنوز به مرحلۀ نهايی معيار بودن خودزبان فارسی تا عصر حافظ به ويژه ظهور خالقيت

:دست نيافته است

اوی آنان مه ول با مه وهاران وهار و ول وه جانان ديم خوش بی

( 134)همان:

الدين محمد معروف به سيف فرغانی که احتماال در نيمۀ اول قرن هشتم در آقسرای سيف

هنه و کترکيه کنونی از دنيا رفته است، با آن که با حافظ هم عصر بوده است به وفور از زبان

اش با اغلب معاصرانش تفاوت دارد زبان شعری»برد. میهای آن در اشعار خود بهرهعاليم و نشانه

-: مدخل سيف فرغانی(. برخی از مصداق1391شريفی، «)و نشان دهندۀ تاثير محيط زندگی اوست

جان صولرود. های اين ادعا تعابير و واژگانی است که با بسامد باال در اشعار وی به کار می

Page 88: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

99 /شعر حافظ نقطه تثبیت زبان معیار

، ايم، ا ستون، اشکفتن، اشک م، اشک م پرستان، اشکن)چوگان(، ک ميز )گ ميز= پيش آب، بول(، اسپرده

ک استار ، اسپنداج، هت«(کندو»استاره، ب نجشک، اشکستگان، استدن، منج )کلمۀ خراسانی به معنای

به شيوۀ «خواستن»گوناگون مصدر هایمسلمانان، استيزه رو، اسنکنجبين و به ويژه کاربرد صيغه

خوهد، بخوهد.می خوهم،خوهيم، می خوهم، خوه، خوهد، لهجه محلی مانند خوهی،

ت جان و دل نبود به جانان مشتعلزچون در نما

پشت آور خواه رو خوهتو سوی قبله بعد ازين

(112: 2: ج 1341)سيف فرغانی،

که مرا از جهانيان باشد خوهمهمی

عاشقبخوهد آستينی که نداد چوز

انگبين در کنج بوذم منزوی منجهمچو

فراغتی که تو دادی ز سيف فرغانی

(177)همان:

دست بيرون کند و هر دو جهان بستاند

(276)همان:

برافراز شجر باز آمدم ديذمچون گلی

(151: 1)همان، ج

نقطۀ تثبیت زبان معیار 10شعر حافظ

ای است از همۀ دستاوردهای فرهنگی ايران پيش از اسالم و بعد و خالصهشعر حافظ عصاره

از اسالم. رندی حافظ در آن است که با هوشياری کامل و در سايۀ نبوغ خويش، هرگز به دنبال

دانست در آن صورت جز مشتی اشعار تکراری و يک شيوۀ خاص از پيشينيان نرفت؛ زيرا می

بنابراين وی متفکرانه و طريق ديگران، به بار نخواهد آورد. تجربه شده و به تکامل رسيده از

مندی از هنجارهای پيشين و حتی ای را در پيش گرفت که ضمن بهرهعالمانه و عامدانه شيوه

ود ای را در غزل به وجاسلوب معاصران، با تکيه بر دو ويژگی بارز انديشه و عاطفه اسلوب تازه

اد برجستۀ او بوده با اين بيان خواهيم ديد که هيچ فکر يا واژه، آورد که زاييدۀ خالقيت و استعد

تن است چگونه گف تعبير و ترکيبی در شعرا وجود ندارد که قبال تجربه نشده باشد, اما شعر هنر

و چگونگی بيان حافظ و توجه او به هندسۀ واژگان، رعايت ظرف و مظروف، ايجاد توازن ميان

Page 89: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )100

ه ژرف ساخت شعر در مقايسه با روساخت آن، پرداختن به وجوهات لفظ و معنا، توجه بيشتر ب

زهای ها، طنها و پارادوکسهای ايهام، استفاده از تقابلای، ايجاد کانونقرآنی، استفاده از معانی هاله

.. موجب طراوت، تازگی، فراگيری و التذاذ خاطر خوانندگان از .پيچيده و تلفيق تغزل و مديحه و

:شودهای متفاوت میدم با اميال و ديدگاهطبقات مختلف مر

هر کس دورن شعر تو جويای خويش و تو

هاستنشناخت کس تو را شگفتا که قرن

ای هرگز و هميشه و نزديک و دير و دور!

هر مصرعت عصارۀ اعصار و ای شگفت

دار خاطر هر مرد و هر زنیآيينه

حاضر ميان انجمن و کوی و برزنی

هيچ کجا، در چه مامنی؟در هر کجا و

کاينده را به آينگی صبح روشنی!

(53-1388:52)شفيعی کدکنی،

ای هها و زباندر صفحات پيشين ديديم که فارسی معيار تا عصر حافظ هرگز از نفوذ لهجه

محلی برکنار نبوده است؛ و اين امر نشان دهندۀ آنست که زبان فارسی معيار هنوز به آخرين

ه همين يابد. بتثبيت خود نرسيده است و اين اتفاق مهم از طريق شعر حافظ تحقق میهای پايه

ای هها و زباندليل ما در مجموعۀ اشعار او به ندرت با کهنگی واژگان و تعابير و نيز نفوذ لهجه

ت. هاسهای شعر حافظ تراشيدگی و خوش آهنگی واژهيکی از ويژگی»شويم. محلی رو به رو می

شود، در ميانواژۀ نسبتا نامانوس و سنگين و چند ترکيب عربی در شعرش ديده می اگر چند

واژگان خوش آهنگ و اشعار خوش وزن او ناپيدا است و ديگر آن که آن قدرها هم مهجور و

نسبت به شاعرانی چون سنايی و انوری و خاقانی و –سنگين نيست و يکی از وجوه تمايز او

(. اين خصيصۀ مهم شعر حافظ موجب 194: 1391غالمرضايی، «)استهمين –نظامی و مولوی

شده است امروز از آن به عنوان معيار ارزيابی صحت و سقم کاربرد واژگان و مصطلحات در

گسترۀ زبان و ادب فارسی، استفاده کنند. حتی تهذيب و پااليش واژگان و نيز آگاهی او از

ود که او به شست که سبب ايجاد اين توهم در ما میروانشناسی ترکيبات و تصاوير به قدری باال

کند؛ در حالی که اگر امکان نظری صورت گرفته باشد، خواهيم ديد ما بعد از زبان ما صحبت می

گذشت اين همه ساليان سخت پای بند به زبان فصيح و بليغ او هستيم. ايجاد تعادل در زبان را

Page 90: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

101 /شعر حافظ نقطه تثبیت زبان معیار

اين همه خيل سخن وران قلمرو زبان و ادب فارسی بايد يکی از وجوه موفقيت او در ميان

اين تعادل زبانی به لحاظ اخراج لغات مهجور فارسی و عربی و رسيدن به يک اصطالح »دانست.

رسد، به نحوی که معيار زبانی، در سبک عراقی و در اشعار امثال سعدی و حافظ به کمال می

ال سعدی و حافظ است و در حافظ جز يکی توان گفت پايۀ زبان امروز فارسی همان زبان امثمی

(. 136 – 135: 1374)شميسا، « دو لغات )مثال جماش( بقيۀ لغات هم امروز مصطلح و رايج است

رود، واژگان و تعابير شعر گويای کارهای حافظ به شمار میدر غزلی با مطلع ذيل که يکی از شاه

:معياری و اعتدال خود دست يافته است اين حقيقت است که زبان در شعر حافظ به نهايت درجۀ

ورنه انديشۀ اين کار فراموشش باد صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد

( 178: 1393) حافظ،

صوفی، باده، به اندازه خوردن، نوشش باد، فراموشش باد، جرعه، از دست دادن، شاهد، مقصود،

را، دخطاپوش، شاه ترکان، مدعيان، خون سياوش، آينهآغوش، قلم صنع، خطا، آفرين، نظر پاک،

ست، مربايان، دوش، کبر، درويش، فدا باد، شکرين پسته، نرگسخط و خال، لب، بوسه، بوسه

دار، خون عاشق، به قدح خوردن، غالمی، مشهور جهان، حلقۀ بندگی در گوش کن، مردمنوازش

تعابير از پالونۀ فکر و هنر سحر آفرين او عبور بودن. واضح است که هر کدام از اين واژگان و

کرانگی و بلندای مقام او کرده در نتيجه ما پس از گذشت اين همه اعصار و قرون در برابر بی

کنيم و حتی برای تسکين آالم و تفريح خاطر و تلطيف روح خويشتن از شعر بلند پايه تعظيم می

گيريم.ل میتفأ نورد اوو جهان

مال، درد، مرهمی، به جان آمدن، همدمی، خدا را، آسايش، چشم داشتن، سپهر، دريغا، ماال

تيزرو، ساقی، جام، دمی آسودن، خاطر دادن، ترک سمرقندی، بوی جوی موليان، صعب روز،

بازی، ريش باد، اهل کام وناز، کوی بلعجب کار، شمع چگل، فارغ از حال کسی بودن، عشق

لم خاکی، به دست نيامدن، عالم ديگر ساختن، استغنا، هفت رندی، راه نداشتن، جهان سوز، عا

Page 91: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )102

ها و ترکيبات و تعبيرات به کار رفته در غزل زير است که يکی از شعرهای زيبا دريا و شبنم واژه

:و به کمال رسيده و حافظانۀ حافظی است که حافظۀ ماست

سينه ماالمال درد است ای دريغا مرهمی

تيز روچشم آسايش که دارد از سپهر

زيرکی را گفتم اين احوال بين خنديد و گفت

بازی امن و آسايش بالستدر طريق عشق

آيد به دستآدمی در عالم خاکی نمی

دل ز تنهايی به جان آمد خدا را همدمی

ساقيا جامی به من ده تا بيا سايم دمی

صعب روزی بلعجب کاری پريشان عالمی

رهمیريش باد آن دل که با درد تو خواهد م

عالمی ديگر ببايد ساخت وز نو آدمی

(178: 1393 )حافظ،

گیرینتیجه

ی، اجتماع –های زبانی است که بنابه داليلی چون اغراض سياسی زبان معيار يکی از گونه

دهد. اين زبان های زبانی را در حاشيه قرار میبرخورداری از آثار مدون به نظم و نثر، ساير گونه

های مختلف زبانی مهم تحکيم وحدت و انسجام در جامعه است و گويندگان گونهيکی از عوامل

ها نيز شود؛ حکومتگرداند و موجب هويت ملی میهای زنجير به هم نزديک میرا مانند حلقه

هند.دبستگی و انسجام ملی را افزايش میبا معرفی زبان معيار به عنوان نماد ملی کشور خود، هم

های مستقل طاهری و صفاری و سامانی زبان دری، شکل کتابت به ن دولتبا تشکيل نخستي

آوردن ادبا به ويژه شعرا به آن، به صورت معيار درآمد خود گرفت و در اثر توجه درباريان و روی

گران، زمان دقيق دار شد، بنا به نظر پژوهشها و کارکردهای زبان عربی را عهدهو تمامی نقش

نوان زبان معيار هنگامی است که اولين شعر رسمی به اين زبان سروده شد انتخاب فارسی، به ع

ه يکی زبان ادبی ک و نخستين آثار مشهور به وجود آمد. ترديدی نيست که بعد از اين برهۀ زمانی،

الشعاع قرار داده است؛ به همين رود، صورت گفتاری را تحتهای زبان معيار به شمار میاز گونه

اعیها تدآيد، بالفاصله زبان ادبی در ذهنه هم، نامی از زبان معيار به ميان میسبب وقتی امروز

شود.می

Page 92: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

103 /شعر حافظ نقطه تثبیت زبان معیار

زبان دری از نخستين روزگاران تثبيت خود به عنوان زبان معيار، تا عصر حافظ و ظهور

های محلی و عناصر زبان تخاطب برکنار خالقيت او هرگز نتوانسته است خود را از تاثير زبان

شود و از طريق وی، زبان فارسی ها محلی کاسته میاشعار حافظ به شدت از نفوذ زبانبدارد. در

يابد. پرهيز از واژگان مهجور و سنگين و استفاده به غايت مرحلۀ تدوين و تثبيت خود، دست می

رود های شعرا او به شمار میو اشعار خوش وزن از بارزترين ويژگی آهنگاز کلمات خوش

شناسیکند و نيز آگاهی باالی او از روانی که حافظ در حق واژگان اعمال میتهذيب و پااليش

الی که کند؛ در حشود که او به زبان ما صحبت میترکيبات و تصاوير، سبب ايجاد اين توهم می

هااگر تاملی در خصايص زبانی اوداشته باشيم، خواهيم ديد، ما بعد از گذشت اين همه سال

ن فصيح و بليغ او هستيم.بند به زباسخت پای

هانوشتپی .270، ص1شناسی، ج ، سبک1376گيری تفصيل اين مطلب ر.ک.: بهار، برای پی .1

.279 – 272، زبان معيار: 1387و نيز سارلی، 58-54: 1، سبک شناسی، ج1376ر.ک، بهار .2

ه کار اثباتی ب دانند که برای بيان دقيق علمی در علوم تجربی وامروزه، زبان علم را زبانی می» .3

گوييم منظورمان رود. اما هنگامی که از علوم در فرهنگ اسالمی و ايرانی در قرون گذشته سخن میمی

هايی است که در امور دينی و دنياوی بحث و تحقيق کند اعم از مسائل شرعی مجموعۀ اطالعات و دانش

: 1387سارلی، «)اع اطالعات بشری استها... بنابراين مراد ما همۀ انوو عرفی و ادبی و عقلی و جز آن

284 – 285.)

.31 -52، سبک خراسانی در شعر فارسی1350ر.ک: محجوب، .4

عر شک او در بسط و تکميل آن در شسنايی مبتکر کاربرد عرفان در شعر فارسی نيست ولی بی .5

سنايی پيش از های شعر صوفيانه را درفارسی نقش اساسی دارد. برخی از اسناد و شواهد، نخستين بارقه

.115، سبک شناسی شعر1374کند. برای آگاهی بيشتر مراجعه شود به: شميسا، تاييد می

دهخدا در امثال و حکم آورده: .6

چه غم ار غواص را پاچيله نيست در درون کعبه رستم قبله نيست»

Page 93: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )104

ی حضرت سيداند ولها پاچيله ضبط شده است و همين شعر موالنا را شاهد آوردهاين کلمه در فرهنگ

فرمايند که در افغانستان به معنی کفش و دانند و میمی« پاچيله»آقا احمد اديب پيشاوری اين لغت را

اند که در هند نيز چپال بهاالسالم نيز فرمودهافزار هم امروز مستعمل است و نيز سيد محمدعلی داعیپای

و در انداين لفظ را پاچيله ضيط کردهنويسان شعری معنی پاپوش است. مطابق گفته دهخدا فرهنگ

ها چاپ شده است. ليکن چون در السنۀ واليتی افغانستان و ها هم، اشعار مذکور مطابق فرهنگچاپ

. «به معنی قسمتی از کفش موجود است پس بايد صحيح همان چپله باشد نه چيله« چپل»خراسان لفظ

(788: 2، ج 1376)دهخدا،

لی برين نظم ثقيل و بحر مستحدث در سلک اوزان قديم و بحور و باعث کلی و داعيۀ اص» .7

مشهور آن بود که کافۀ اهل عراق را از عالم و عامی و شريف و وضيع به انشا و انشاد ابيات فهلوی

مشعوف يافتم و به اصغا و استماع ملحونات آن، مولع ديدم، بل که هيچ لحن لطيف و تأليف شريف از

جنبانيد و های مهيج، اعطاف ايشان را در نمیهای معجز و دستانال دری و ترانهطريق اقوال عربی و اغز

(.194: 1388شمس قيس، «)آورددل و طبع را چنان در اهتزاز نمی

برای آگاهی از معنای اين ملمع که به لهجۀ تبريز کهن سروده شده است، مراجعه کنيد به: همام .8

.292: 1351تبريزی،

.294ر.ک: منبع پيشين: .9

های ها پيش نخستين بار در کالسسال« شعر حافظ نقطۀ تثبيت زبان معيار»اين نکته را يعنی .10

ل روزگار بديپژوهی استاد جمشيد عليزاده شنيدم و اين مقاله منبعث و ملهم از افادات آن دانشمند بیحافظ

بسياری از معضالت گشایبر آن در اثنای تدوين اين پژوهش رهنمودهای ايشان، گرهماست. عالوه

علمی بوده است.

Page 94: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

105 /شعر حافظ نقطه تثبیت زبان معیار

منابع

، ويرايش دوم، تهران، نشر مرکز.بازانديشی زبان فارسی، 1375آشوری، داريوش

اهلل مجتبايی و علی اشرف ، به تصحيح فتحلغت فرس، 1365اسدی طوسی، ابومنصور احمد بن علی،

صادقی، تهران، انتشارات خوارزمی.

، تهران، انتشارات آگاه.چهار گفتار دربارۀ زبان، 1335باطنی، محمدرضا،

، چاپ نهم، تهران، انتشارات مجيد.شناسیسبک، 1376بهار، محمدتقی،

، به سعی سايه، تهران، نشر کارنامه.ديوان حافظ، 1393الدين محمد، حافظ، شمس

ضياءالدين سجادی چاپ ، به تصحيح ديوان خاقانی، 1382الدين بديل بن علی نجار، خاقانی، افضل

هفتم، تهران، انتشارات زوار.

، تاليف ضياءالدين سجادی، چاپ دوم، تهران، انتشارات فرهنگ لغات و تعبيرات، 1382، -----

زوار.

چاپ نهم، تهران انتشارت اميرکبير. امثال و حکم،، 1376دهخدا، علی اکبر،

انتشارات هرمس. ، چاپ اول، تهران،زبان معيار، 1387سارلی، ناصرقلی،

اهلل صفا، چاپ به تصحيح ذبيح 2و1الدين محمد فرغانی ج ديوان سيف، 1341سيف فرغانی، محمد،

اول، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

، چاپ پنجم، تهران، انتشارات معين و فرهنگ نشر نو.فرهنگ ادبيات فارسی، 1391شريفی محمد،

، چاپ پنجم، تهران، انتشارات سخن.دوم آهوی کوهی هزارۀ، 1388شفيعی کدکنی، محمدرضا،

، به تصحيح مجدد سيروس المعجم فی معايير اشعار العجم، 1388شمس قيس، محمد بن قيس،

شميسا، چاپ اول، تهران، نشر علم.

، چاپ اول، تهران، انتشارات فردوس.سبک شناسی شعر، 1374شميسا، سيروس،

تهران، انتشارات فردوس.، سبک شناسی نثر، 1381، --------

Page 95: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )106

های نشر دانش ، زير نظر نصراهلل پورجوادی، برگزيدۀ مقالهزبان معيار، 1375صادقی، علی اشرف،

)دربارۀ زبان فارسی(، چاپ اول، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.

شر ن، به اهتمام و تصحيح تقی تفضلی، تهران بنگاه ترجمه و ديوان عطارعطار نيشابوری، فريد الدين،

کتاب.

و تعليقات، محمد رضا شفيعی کدکنی، تهران، به اهتمام منطق الطير عطار،، 1384، ----------

انتشارات سخن.

، چاپ دوم، تهران، انتشارات سخن.اسرار نامه، 1386، ---------

، چاپ سوم، تهران، انتشارات سخن.الهی نامه، 1387، ---------

، چاپ چهارم، تهران، شناسی شعر فارسی از رودکی تا شاملوسبک ، 1391غالمرضايی، محمد،

انتشارات جامی.

، چاپ دوم، تهران، انتشارات سخن.سيمرغ در جستجوس قاف، 1381محبی، مهدی،

سرای عالی.، تهران، انتشارات دانشسبک خراسانی در شعر فارسی، 1350محجوب، محمد جعفر،

چاپ سوم، تهران، انتشارات پيام کليات شمس تبريزی، ،1390مولوی، جالل الدين محمد بن محمد،

عدالت.

، به سعی و اهتمام رنولد نيکلسون، تهران، اميرکبير.مثنوی معنوی، 1371، ---------

، به اهتمام پرويز بابايی، تهران، انتشارات کليات خمسۀ نظامی، 1372نظامی گنجوی، الياس بن يوسف،

نگاه.

، به تصحيح رشيد عيوضی، تبريز، انتشارات مؤسسۀ ديوان همام تبريزی ،1351همام تبريزی، محمد،

تاريخ و فرهنگ ايران.

Page 96: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

کارکردهای نقل قول مستقیم و غیرمستقیم در رمان

مینا دارابی امین

استادیار گروه زبان و ادبیات فرانسه دانشگاه تبریز

مهناز رضائی

استادیار گروه زبان و ادبیات فرانسه دانشگاه تبریز

چکیدهنویسان بزرگ در به کار شک رمانها در نوع ادبی رمان حضور و نقشی پر رنگ دارند. بینقل قولاغلب

وان تبردن هر یک از انواع نقل قول به جای نقل قول دیگر توجیهی روایی یا ادبی دارند. از این منظر می

قعیتی خاص در رمانگفت که هر یک از انواع نقل قول کارکرد و نقشی منحصر به خود دارند و برای مو

ای نیاز دارد و ما در این مجال مناسب هستند. بررسی کارکرد هر یک از انواع نقل قول به مطالعۀ گسترده

قل قول اربرد یعنی نایم تا تنها به ارائۀ تعریف و بررسی کارکردهای دو نوع نقل قول پر کاندک کوشیده

های تهای شخصیهایی از نقل قولمفاهیم، نمونهتر شدن مستقیم بپردازیم و برای روشنمستقیم و غیر

های معروف نویسندگان قرن نوزدهم و بیستم فرانسه همچون گوستاو فلوبر، اونوره دو داستانی در رمان

ایم. بالزاک، ویکتور هوگو، امیل زوال، پروست و سنت اگزوپری آورده

رانسه، روایت، رمان.مستقیم، ادبیات فنقل قول مستقیم، نقل قول غیرها: کلیدواژه

Page 97: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )108

مقدمه

پرداز و در تهـگیریم که از زبان یک گفکالمی در نظر می وعهـمعموال گفتمان را مجم

مان همواره از آنچه قبال ـقت گفتـدر حقی»انی واحد بیان شده است. اما ـوب شرایط گفتمـچارچ

هایی هتـپرداز خود را در حال نقل گفهـیابد و گفتته شود گذر میـگفته شده و آنچه باید گف

1«پرداز دیگری در شرایط گفتمانی دیگر بیان داشته استبیند که خود بر زبان آورده و یا گفتهمی

(D. Maingueneau 1994: 119). نقل »و «داستان» روایی حالت دو اعمال تفاوت میان

،«گویدمی سخن خودش نام با» شاعر آن در که اولی را گردد. افالطونافالطون بازمی به «قول

خواهدنویسنده می آن به واسطۀ که از نظر او صورتی است دومی، و داند،می «خالص» روایتی

ستقلم یا بهمان شخصیت بلکه فالن نیست، را به وجود آورد که سخنگو او توهم این در خواننده»

عبارت بوده کالسیک، زمان سنت از نوع ادبی رمان،. (G. Genette, 1972: 184)«اوست از

در خالل آن گاه کالم کند وبیان می «خود از زبان» داستانی را ،در آن راوی از گفتمانی که است

.سپاردداستانی می دست شخصیت به را

نویس متن شود که رمانها اغلب مواردی دیده میهای آننوشتهدر میان نویسندگان و دست

یک نوع نقل قول را به جای نوع دیگر به کار نهایت غییر داده است تا درخود را بارها و بارها ت

ادهمختلف نقل قول چه مورد استف اشکال آید کهببرد. به همین دلیل هم این سوال اساسی پیش می

های ولقشود تا در شرایط مختلف داستانی، نقلنویسان دارند که سبب میو کارکردی برای رمان

استفاده قرار گیرند.متفاوتی مورد

متن سخن به در هاو کارکرد آن نقش ارزش، های مختلف،آنکه در مورد نقل قول از پیش اما

نقل » در اینجا مقصود ما از بیان کنیم. «نقل قول» بایست منظور خود را از کلمۀمی میان آوریم،

شود ویبیان م بلند صدای با هایی است کهشخصیت شفاهی گفتار «های داستانشخصیت قول

توسط شده روایت گفتمان و گوییتک که آنجا از. گیرندها مسئولیت گفتن آن را به عهده میآن

دامنۀ بررسی ما خارج از خودکار صورت به شوند،داستانی با صدای بلند بیان نمی شخصیت

چهآن تشخیص اجازۀ ساختار ویژۀ آن، که آزاد غیرمستقیم نقل قول همین منوال، به. شوندمی

Page 98: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

109 /غیرمستقیم در رمان کارکردهای نقل قول مستقیم و

هد، دو با صدای بلند بیان داشته و آنچه که در فکر او رخ داده است را نمی وضوح شخصیت به

بانز دستور از نوع نقل قول دو بررسی به خود را مقاله این در ما. از حیطۀ بررسی ما خارج است

.ایمغیرمستقیم، محدود کرده و مستقیم نقل قول یعنی سنتی،

ین چگفتمانی نقل شده تشکیل شده که توسط افعال مقدمه از مستقیم قولنقل کلی، طور به

گذارینقطه ئمعال و قول نقل عالئم حضور. به گفتمانی نقل کننده یا گفتمان ناقل مرتبط شده است

در خارجی عالمت حضور یک پیکرۀ قول، نقل گیومه در این نوع و خط تیره نقطه، دو همچون

ط و راب 'که' یک همراه با معرف، افعال طریق از نیز غیرمستقیم قولنقل . داستان است چارچوب

.گیردگذاری شکل میبدون حضور عالئم نقطه

مستقیم نقل قول

انمودو راوی نوع نقل قول، این در. است نقل قول شکل در واقع وفادارترین مستقیم نقل قول

قول این نوع نقل .واگذار کرده استداستانی شخصیت به کامل طور به کند که رشتۀ کالم رامی

د، یکی دهدو فضای مستقل گفتمانی شکل می گذاری مانند گیومه محصور است ودر عالئم نقطه

ادامۀ راوی لحظه، یک در واقع برای. دیگری مربوط به شخصیت داستانی و مربوط به راوی

ه سخنک شخصیتی. داستانش بسپارد کند تا کالم را به دست شخصیتروایت خود را رها می

ا داستانی که ب هایشخصیت دیگر و واقعی خود زند بر وجودمهر تأییدی می واقع، در گوید،می

.دهدها را مورد خطاب قرار میزند یا آنها حرف میآن

ر روانکاوانه د دقیق مشاهدۀ و نگاه ظرافت با که نویسانآن دسته از رمان برای این، بر عالوه

از فادهاست از مفیدتر تواندنمی چیز هیچ خود هستند، هایشخصیت ذهن و روحپی راه یافتن به

گفتمان غییرت مبنای آن بر پایۀ انعکاس بدون» باشد که، از دیدگاه زبانشناختی، مستقیم قولیک نقل

برای مثال نزد مارسل پروست وجود(. J. Milly, 1992: 170)«بنا نهاده شده است «نقل شده

و بانیز مشکالت به نویسنده حساسیت از داستانی نشان هایشخصیت از برخی زبانی صرفا

که شخصیتی. شخصیت دارد ذاتی هایخصیصه و فکری وسواس با آن انکار غیرقابل ارتباط

Page 99: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )110

قولنقل یک تنها. دهدحال ممکن را از خود ارائه می شرح ترینگوید، در واقع کاملسخن می

بنابراین . هدد دقیق خود تقلیدی شخصیت نزد از اشکاالت تلفظی تا دهداجازه می به راوی مستقیم

ها آن ذهنی وسواس ها وتواند در آشکارسازی افکار، عیبها میمستقیم شخصیت کارکرد گفتۀ

سعی هاشخصیت که آنچه تواند ابزاری باشد برای آشکار نمودناین گفته می حتی. نهفته باشد

ها کالم آن فرویدی در لپسوس یک صورت و به ناگهانی طور به اما آن دارند، کردن پنهان در

شود.ظاهر می

وجهیت قابل تفاوت که دهدمی اجازه به راوی مستقیم نقل قول در وفاداری بعالوه پتانسیل

تا هددمی اجازه پذیریانعطاف این» ایجاد کند. دیگر هایشخصیت سبک خود و شیوۀ بیان میان

تصاص خاص اخ لحنی و طرز بیان او ای خاص ترسیم کند و بهبه گونه شخصیت خود را نویسنده

اجتماعی او، طبقه خود، شخصیت بهتر توصیف برای راوی(. Milly 1992: 178)«دهد

اغلب در کالم هر و داردکردن وا می را به صحبت هاآن اش،ذهنی پنهان هایالیه و هاوسواس

یکنواخت سبکی گنجاند تا از داشتنمی زبانی هایتیک ها یانقص ای ازها اندک مایهیک از آن

جلوگیری کند.

های رمان معموال شیوۀ خاص سخن گفتن خود شخصیت به این صورت است که هر یک از

گرش شیوۀ ن. اوست خود خاص ینیبجهان و اجتماعی محیط را دارد که متمایز از بقیه و منطبق با

شکل در تفاوت این که است متفاوت است، پس الزم های داستان با دیگریهر یک از شخصیت

ا توان سبک گفتار یک شخصیت را برسد که میچنین به نظر می. شود نیز منعکس هاآن گفتار

برای نوشتار سبک»معتقد است که سبک نوشتار یک نویسنده مقایسه کرد. مارسل پروست

گرش ای مربوط به نوع نمسئله ای تکنیکی نیست، بلکهمسئله نقاش برای همچنین و نویسنده

و فلوبر، بالزاک، تواندمی دقیق خوانندۀ یک همچنان که. (M. Proust, 1999: 2285)«است

ایهشخصیت از یکدیگر تشخیص دهد، هاآن متن خوانش محض به دیگری را، نویسندۀ هر یا

ویسندۀ زوال نبازشناخت. چنین است که امیل شیوۀ سخن گفتنشان بر اساس توانرا می مختلف

، (Assommoir) آسوموارکند. در کتاب های پاریس را زنده میفرانسوی قرن نوزدهم زبان خیابان

Page 100: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

111 /غیرمستقیم در رمان کارکردهای نقل قول مستقیم و

ها کند، اما در نقل قول شخصیتاستفاده می (cela)یا « آن»راوی خود برای صفات اشاره از لغت

استفاده کرده است تا تفاوت دو سبک گفتاری را برای خواننده (ça)یا « اون»از لغت محاورۀ

تر کند. ملموس

معرفی هب به دنیای داستانی، شخصیت ورود به هنگام تواندمی از سوی دیگر، نقل قول مستقیم

ونه هر گ دادن از پیش موارد، برخی در. اولیۀ خواننده از او بپردازد برداشت تعیین نتیجه در و

نامه به یک در .شوندنقل می راوی او توسط سخنان جدید، شخصیت مورد یکدر توصیفی

ببینید من چقدر »کند: لیسبون اینگونه خود را توصیف می (،Lettre à un otagé)گروگان

(.Saint-Exupéry 1944: 3)«بین هستمبخش و روشنخوشحال، آرامش

دن خواننده به موضوع اصلی گاه نویسنده برای شروع داستان، توصیف موقعیت و وارد کر

و قول پخش شده از رادیوبا یک نقل پیک جنوبکند. داستان از نقل قول مستقیم استفاده می

شود و اطالعاتی دربارۀ زمان و مکان یک سفر و یک پرواز به خواننده اپراتور پرواز آغاز می

آمریکای-های هوایی. پیک هوایی فرانسهساعت شش و ده دقیقه. از تولوز به پایگاه»دهد: می

. «جنوبی، تولوز را در ساعت پنج و چهل و پنج دقیقه به مقصد آمریکای جنوبی ترک کرد. تمام

(Saint-Exupéry 1929: 1).

تری قرارآنکه خودشان بدانند، معنای عمیقبی ها،شخصیت کالم راوی در این، بر عالوه

پرنسس دلوم از همان اولین حضور خود در یک کند.مایان میها را ندهد که چهرۀ واقعی آنمی

کنندگان را مهمانانی میخواند. و بقیۀ شرکت« دهاتی»مراسم شبنشینی، خانوادۀ کامبرومرها را

«نوازندگان و صندلیها و تنقالت به آنجا کشانده است»داند که خانم سنت اوورت به زور می

(Proust, 1999: 271)ها نوعی احساس پیش آگاهی نسبت به شخصیت ت. این نوع قضاو

.دهدمغرور و مدعی پرنسس به خواننده می

. ندکنیز عمل می شناختیجامعه سطح در مستقیم نقل قول روانشناسانه، کارکردهای بر عالوه

ند.کمی ایفا کلیدی معموال نقشی اجتماعی خاص گروه یک در در دنیای رمان معاصر، عضویت

Page 101: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )112

ق احساس تعل شخصیت به خاص اجتماعی طبقۀ یا گروه یک و رایج معمول کلمات از استفاده

اجتماعی تعلق این ایجاد و اصطالحات در عبارات تکرار و استفاده. دهدخاطر به آن گروه را می

ان کهشروی کالم از ها را بالفاصلهتوان طبقۀ اجتماعی شخصیتبدین ترتیب می. است موثر

به « در جستجوی زمان از دست رفته»خاص است بازشناخت. در رمان حاوی کلماتی معموال

، چرا که کالماتی ها را از روی کالمشان بازشناختاعضای گروه کوچک وردورن توانراحتی می

ین بد .شوندمدام در کالمشان تکرار می و غیره« خسته کننده»، «تازه وارد»، «رفقا»، «وفادار» چون

لماتی حاوی ک معموال شان کهروی کالم از ها را بالفاصلهاجتماعی شخصیتتوان طبقۀ ترتیب می

خاص است بازشناخت. از سوی دیگر، نقل قول به زبان مردم و صحبت کردن با طبقۀ خاص

کند. در آثار ویکتور هوگو خودشان نوعی حس واقع گرایی و باور پذیری در داستان ایجاد می

پسر انبینوای بینیم. گاوروش در کتابرگر و مردم کوچه بازار میهای فراوانی از قشر کانقل قول

گوید، لغات عامیانه مردم عصر ایست کوچه خیابانی. زمانی که هوگو از زبان او سخن میبچه

به معنای بچه. و یا لغات به کار (enfant)بجای (môme)گیرد، لغاتی چون خود را بکار می

نها نمیتونن وارد بشن. بعدشم من اینجام. بیا دستمو بگیر. ساکت نترس! او»رفته در این نقل قول:

این نوع بینوایان. در فصل هفتم از بخش چهارم کتاب (V. Hugo 1999: 294)«2شو و بکپ

شوند.کلمات به وفور دیده می

. ه باشدتواند دلیلی روایی داشتدادن مستقیم رشتۀ کالم به شخصیت داستانی می این، بر عالوه

انی را ازداست شخصیت کلمات داستان، روند در شکاف با ایجاد مستقیم است که نقل قول واضح

سخن .شود موضوع روایت تواندخود می نقل قول مستقیم وجود، این با. کندروایت جدا می بقیۀ

ال، . به عنوان مثآورد ارمغان به داستانی را هایشخصیت دیگر تفسیر تواندمی شخصیت یک

ر های بسیاغین اودت، منبع توضیحات فراوان، شک و تردیدها و تجزیه و تحلیلهای دروحرف

-خصیتش مستقیم نقل قول تفسیر و یا خود راوی برای شخصیت . تالشدنشواز سوی سوان می

ه شود. چرا کیابد و موضوع روایت میصفحه ادامه می یا چندین های دیگر گاه چندین پاراگراف

Page 102: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

113 /غیرمستقیم در رمان کارکردهای نقل قول مستقیم و

هایی پنهانی در خود دارد که نیاز به تفسیر و توضیح سوی شخصیت نشانهکالم به زبان آمده از

دارند.

نی تواند خود موضوع روایتی طوالضمن آنکه می مستقیم، نقل قول که کرد کیدأت باید البته

نویسان تواند مانع از جلو افتادن موضوع و زود مطرح شدن آن شود. رمانشود، در عین حال می

های خود بپرهیزند واز ارائۀ یکباره و یکجای مسائل مربوط به شخصیتکوشند که اغلب می

، (Vol de nuit)پرواز شبانهدر ارائه دهند. تغییر به خواننده در حال اندازیدهند چشمترجیح می

ها آرام آرام برد، بلکه گفتگواین تفسیر و توضیح و توصیف راوی نیست که داستان را پیش می

ود. ریموند رها پیش میبرند و خواننده مرحله به مرحله با گفتگوهای شخصیتداستان را پیش می

ه ما ای کآگاهی»: کندها را اینگونه توصیف میچهرۀ شخصیت تدریجی آشکارسازی فرایند این

باشد، طریق دانای کل کسب شده ای نیست که ازویژه کنیم، امتیازها کسب مینسبت به شخصیت

:Raimond،1966)«خطاها به دست آمده است و آزمون است که از راه بلکه محصول اطالعاتی

336.)

تی روای و شناسیجامعه را از دیدگاه روانشناسی، مستقیم نقل قول یک کارکردهای مختلف

گرا همچون سنت اگزوپری نقل قول مستقیم ای اومانیست و اخالقاما برای نویسنده .دیدیم

های اخالقی که اغلب به آموزه شازده کوچولوکارکرد دیگری نیز دارد. برای نمونه در کتاب

گویی، پند و نصیحت و جمالت قصار اختصاص داده ها به کلیپرداخته شده است، نقل قول

اند:شده

(. Saint- Exupéry 2000: 80)«تفاهم استءزبان سرچشمه سو»

.(Ibid. 83)«خوبی دید. آنچه اصل است از دیده پنهان استه توان بتنها با قلب می»

Page 103: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )114

مستقیمغیر نقل قول

نویس برای استفاده از نقل قول مستقیم هستند را مرور کردیم. کارکردهایی را که مشوق رمان

ی بر این بار مبتنها، راوی انتخاب دیگری هم دارد که با این حال برای نقل کردن گفتۀ شخصیت

ا تأکید هفحوای کالم شخصیت« انتقال»تقلید مستقیم کالم شخصیت نیست، بلکه تنها بر

. در واقع راوی در این حالت کالم و یا ساختار کالمی یک (Genette, 1972: 191)دارد

شخصیت را از کالم خود عبور میدهد. استفاده از نقل قول غیرمستقیم درست مثل مورد نقل قول

فی ای تصادتوان آن را پدیدهمستقیم انتخابی است از طرف راوی داستان و به هیچ عنوان نمی

دانست. بی شک انتقال کالم از طریق نقل قول غیرمستقیم مزایای خاصی دارد که نقل قول مستقیم

آنها را ندارد.

صیت شخ این نوع انتقال سخن عبارت است از نقل غیرمستقیم کلمات به زبان آمده از سوی

داستانی که از طریق یک فعل اعالنی )که الزاما متعدی است و با بقیۀ داستان هماهنگی زمانی

. بنابراین معیار نقل قول (Maingueneau 2003: 170)دارد( و یک مفعول غیرمستقیم

غیرمستقیم همراهی گفتمان نقل شده با گفتمان ناقل است. برخالف نقل قول مستقیم که در آن

مانند، در نقل قول غیرمستقیم هر نوع دو گفتمان دو عبارت مستقل از یکدیگر باقی میاین

ود. در ششناسی از گفتمان نقل شده سلب میاستقاللی چه به لحاظ دستوری و چه به لحاظ زبان

تواند به یک زبان خارجی بیان شود، و یا تنها یک حرف نقل قول مستقیم، گفتمان نقل شده می

ک جملۀ تعجبی ناتمام باشد، اما در نقل قول غیرمستقیم، همه چیز در نقطه نظر شخصیتی ندا و یا ی

کند و به این ترتیب گفتمان ناقل تنها منبع ارجاع نقل قول شود که گفته را نقل میمتمرکز می

شود.محسوب می

د به وانتبدین ترتیب گفتمان نقل شده که هیچ استقاللی نسبت به گفتمان ناقل ندارد، می

نقل قول غیرمستقیم برخالف نقل قول مستقیم، دو حوزۀ »راحتی در بدنۀ داستان مخلوط شود:

. با استفاده از نقل قول (Maingueneau 2003: 120)«کندگفتاری را از هم جدا نمی

ماند و ما شاهد ناپدید شدن عالیم تعجب، عالئم پرسشی و غیرمستقیم، روایت یکدست باقی می

Page 104: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

115 /غیرمستقیم در رمان کارکردهای نقل قول مستقیم و

یب کند و بدین ترتهستیم. در واقع، گفتمان ناقل گفتمان نقل شده را از آن خود میجمالت امری

کند. در این حالت هیچ دهد و از تنوع سبکی جلوگیری میضرباهنگی هماهنگ به داستان می

آن ای درآنکه وقفهشوند بیآید، گفت و گوها وارد داستان میشکافی در داستان به وجود نمی

رسد که با استفاده از نقل قول غیرمستقیم، راوی داستان ر حقیقت چنین به نظر میایجاد کنند. د

کند. به این ترتیب این نوع از ها را نیز نقل میدهد، ضمن آنکه کالم شخصیتخود را ادامه می

نقل قول راهی است برای راوی تا در بحبوحۀ روایت خود باقی بماند، در عین اینکه اطالعاتی

دهد.تۀ شخصیتها در اختیار خواننده قرار میدر مورد گف

از نقطه نظر معنایی، با اینکه محتوای اصلی گفتمان در این حالت عمدتا دست نخورده باقی

تر از گفتۀ اصلی بیان شود. ژنت به درستیماند، اما ممکن است گفتۀ نقل شده بسیار خالصهمی

,Genette)« ر ارتباط معکوس باهم هستندمیزان اطالعات و حضور ناقل د»شود که یادآور می

. حضور راوی در نقل قول غیرمستقیم داللت بر اطالعات محدودتر و در نتیجه (187 :1972

تر دارد. بنابر این نقل قول غیرمستقیم بازتولید وفادارانۀ آنچه گفته شده نیست، گفتمانی خالصه

بسیار طوالنی باشد.ای تواند خالصۀ گفتهچرا که در آن یک جملۀ کوتاه می

یز داشته تواند توجیه دیگری ندر نتیجه استفاده از نقل قول غیرمستقیم توسط راوی داستان می

ل هیچ چیز نق»کند که داستان خالصه شود، چرا که در آن ای عمل میباشد: این نقل قول به گونه

:Maingueneau 1994)« کندکردن یک گفتۀ چند ساعته را در یک جملۀ واحد منع نمی

های خود بسپارد، روند داستان جذابیت . چنانچه راوی مدام رشتۀ کالم را به دست شخصیت(123

ها نیست، دهد. در مواردی که جوهرۀ اصلی روایت، نقل قول شخصیتاصلی خود را از دست می

نابراین برود تا به اصل ماجرا بپردازد. تر پیش میراوی با استفاده از نقل قول غیرمستقیم سریع

ای هویژگی دیگر نقل قول غیرمستقیم شتاب بخشیدن به روند داستانی است. در مثال زیر استدالل

تواند به این کوتاهی باشد که راوی برایمان نقل بابا گوریو برای تصاحب اسکناس مسلما نمی

حب آن ااو اسکناس هزار فرانکی را در جیبش فشرد. در حالیکه پیش خود برای تص»کرده است:

های این شخصیت . شاید استدالل(Balzac 1976: 176)«کردهزار نوع استدالل اساسی می

Page 105: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )116

ای از آن را دهد تنها خالصهتوانست در چندین و چند جمله گفته شود، اما راوی ترجیح میمی

در اختیار خواننده بگذارد. نقل قول غیرمستقیم اغلب با تشکیل بخش بسیار کوچکی از روایت،

کند. در این حالتتر، آماده میننده را برای رسیدن به یک رویداد و یا نقل قول مستقیم مهمخوا

آید.ای برای روشن شدن چیز دیگری مینقل قول غیرمستقیم در حکم مقدمه

نها تر خواهد داشت که در آن تبنابراین با انتخاب نقل قول غیرمستقیم، راوی روایتی منسجم

تواند کالم راکند. او از این طریق میهای خود را نقل میالم شخصیتبر حسب نیاز داستان ک

یم، نقل بر خالف نقل قول مستق»خالصه کند، طول و تفصیل دهد و یا حتی به تفسیر آن بپردازد.

قول غیرمستقیم تنها مدعی بازگرداندن معنای کلی و نه عین کلمات گفتۀ اولیه است، حتی اگر

اش را نقل کرده معنا را با استفاده از واژگان کسی بیان کند که گفتههم در برخی موارد این

.(Maingueneau 1993: 127)«است

تواند کارکردهای روایی دیگری هم به ارمغان شکل خاص و همگن نقل قول غیرمستقیم می

خواهد مشارکت خود را در یک قول جمعی نشان دهد، آورد. به عنوان مثال، هنگامی که راوی می

، 3رسد که درست مثل شخصیت سواندهد. به نظر میمعموال نقل قول غیرمستقیم را ترجیح می

قرار دادن یک نقل قول در داخل گیومه، به معنای بر عهده نگرفتن نیز پروستبرای راوی

هایی که بعد از ظهرها با پدر و مادرش راوی در حین روایت یکی از گردشمسئولیت آن است.

دش خواستیم برای گرهنگامی که می» دهد:را مسئول انتقال کالم فرانسواز نشان می رفته، خودمی

یم، در انداختهایمان را در صندوق پستی میداد، نامهبه سمت مزگلیز برویم، نجار سالمی به ما می

ر اش تمام شده، و در طول حصاگفتیم که روغن یا قهوهحین عبور از طرف فرانسواز به تئودور می

.(Proust, 1999: 114)شدیمسفید رنگ باغ آقای سوان از شهر خارج می

د فاصله گرفتن خود را از یک گفتمان جمعی نشان هخواآید که راوی میگاهی هم پیش می

ر دهد. در متن زیر، به نظدهد و در چنین حالتی معموال استفاده از نقل قول مستقیم را ترجیح می

در نحوۀ » همراهی در گفتۀ دیگر مداحان برگوت نویسنده ندارد:رسد که راوی تمایلی به می

Page 106: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

117 /غیرمستقیم در رمان کارکردهای نقل قول مستقیم و

سخن گفتن سوان در مورد برگوت متوجه چیزی شدم که البته مختص او نبود و در آن برهۀ

زمانی بین تمام طرفداران برگوت، دوست مادرم و دکتر بولبون مشترک بود. مثل سوان، همۀ آنها

ست، شیوۀ خاصی برای گفتن چیزها دارد که کمی پر ذهنی جذاب و بسیار خاص ا»گفتند: می

تکلف و کمیاب اما بسیار دلچسب است. الزم نیست امضای کارش را ببینی، بالفاصله متوجه

(.Proust, 1999: 86)«میشوی که این کار کار اوست

ند. کدهد تا فاصلۀ خود را با گفتۀ نقل شده حفظ در اینجا نقل قول مستقیم به راوی اجازه می

ند دهد تا راوی خود را بهتر بیان کدر مقابل کنار گذاشتن گیومه در نقل قول غیرمستقیم اجازه می

و مسئولیت یک گفتمان جمعی را که خود در آن شریک است را بپذیرد.

گیرینتیجه

ند اای از گفتمان روایی را به خود اختصاص دادهها بخش گستردهطور که دیدیم نقل قولهمان

های جدیدی برای گفتمان روایی به ارمغان توجه به کارکردهای مختلف خود، اشکال و جنبه و با

است، چرا که به کلی روایی در گفتمان ساختاری نقل قول به همان اندازه که عنصری»آورند: می

قل حکم گفتۀ ن در آن تلفیق شده است، در آن واحد مضمون گفتمان روایی نیز هست، چرا که در

.M. Bakhtine, cité par L)« موضوعی روایت است وحدت از ناپذیرجزئی جدایی شده،

Rosier: 1998)تر و نویسان بسیار رایج. بعالوه دیدیم که استفاده از نقل قول مستقیم نزد رمان

کارکردهای آن نیز بیشتر از نقل قول غیرمستقیم است. کارکردهای متنوع نقل قول مستقیم یا

کند تا از یکنواختی در روایت و زبان اجتناب کرده و داستان ویسندۀ رمان کمک میغیرمستقیم به ن

گرایی بیشتری پیش ببرد و خواننده را به ادامۀ خواندن ترغیب نماید. را با تنوع، جذابیت و واقع

همانطور که دیدیم استفاده از نقل قول مستقیم یا غیرمستقیم همیشه نزد نویسندگان مختلف توجیه

ی دارد و به هیچ عنوان انتخابی تصادفی نیست. ماهیت این کارکردها چه روانشناسی، چه خاص

شناختی باشند، نشان از حساسیت نویسندگان به حقایق زبانی و کاربرد شناسی و چه روایتجامعه

هنری آن دارد.

Page 107: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )118

هانوشتپی

ابعاد اساسی گفتمان است.در یک گفتۀ واحد یکی از « چند صدایی»این امکان همواره حاضر برای .1

قابل تامل است. (dormir)به جای (pioncer)ستفاده شخصیت داستان از لغت عامیانه . ا2

چنین توضیح راوی کند،شخصی خود را بیان نمی دیدگاه آشکارا هرگز که سوان شخصیت مورد در .3

ای را در مورد موضوعی عقیده رسیدمی نظر به کرد کهاصطالحی را استفاده می او که هنگامی»: دهدمی

بود که با لحنی خاص، مکانیکی و تمسخرآمیز آن را از بقیۀ عبارت جدا کند، مراقبت کند،مهم بیان می

,Proust)معنای نپذیرفتن مسئولیت آن است به بود، داده قرار گیومه در گویی که قرار دادن چیزی

1999, p. 58).

Page 108: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

119 /غیرمستقیم در رمان کارکردهای نقل قول مستقیم و

منابع

BALZAC Honoré de, Le Père Goriot, Gallimard, Paris, 1976.

FLAUBERT Gustave, Madame Bovary, Thierry Laget, Paris, 1972.

GENETTE Gérard, Figures III, Seuil, Paris, 1972.

HUGO Victor, Les Misérables, Yves Gohin, Paris, 1999.

MAINGUENEAU Dominique, »Analyse du discours et archive», Semen [En

ligne], 8 | 1993, mis en ligne le 12 juin 2007, consulté le 01 août 2015.

URL: http://semen.revues.org/4069

MAINGUENEAU Dominique, L'énonciation en linguistique française,

Hachette Supérieur, Paris, 1994.

MILLY Jean, Poétique des textes, Nathan, Paris, 1992

PROUST Marcel, À la recherche du temps perdu, Edit par Jean Yves Tadié,

Gallimard, Paris, 1999.

RAIMOND Michel, La crise du roman: des lendemains du Naturalisme aux

années vingt, 5e édition, José Corti, Paris, 1966.

ROSIER Laurence, Le discours rapporté. Histoire, théories, pratiques, Paris,

Bruxelles, Duculot, coll. « Champs linguistiques », 1998.

SAINT-EXUPERY Antoine de, Courrier sud, Gallimard, Paris, 1929.

SAINT-EXUPERY Antoine de, Le Petit Prince, Gallimard, Paris, 2000.

SAINT-EXUPERY Antoine de, Lettre à un otage, Gallimard, Paris, 1944.

SAINT-EXUPERY Antoine de, Vol de nuit, Gallimard, Paris, 1931.

ZOLA Emile, L’Assommoir, Henri Mitterand, Paris, 1987.

Page 109: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

دارموضوعات اساسی در روش یادگیری و تدریس تکلیف

محمد ظهرابی

شگاه تبریزسی داناستادیار گروه زبان انگلی

چکیده

ت. داده اسدار کید بر تمرینات درسی جای خود را به روش تدریس تکلیفأکه تبیش از سه دهه است

های آموزش زباندار به دلیل داشتن تنوع و از بین بردن یکنواختی در کالسروش تدریس تکلیف

آموزان قرار گرفته است. از آنجایی که این روش مسئولیت یادگیری انگلیسی، مورد توجه معلمان و زبان

گیرد. در روش همیت قرار میگذارد، در انجام تمرینات کالسی مورد اآموزان میی زبانزبان را برعهده

کند. معلمان دیگر در راس کالس نیستند و آن آموزان و معلمان تغییر میدار، نقش زبانتدریس تکلیف

کنند که زبان را عمال به کار گیرند و در این صورت آموزان کمک میها به زبانکنند؛ بلکه آنمیرا اداره ن

ود. در این روش، بازده بیشتر از ساختار زبان اهمیت شاست که یادگیری به صورت اتفاقی حاصل می

ی ادارد. اگرچه زبان و ساختار آن نیز نباید قربانی برقراری ارتباط شود. زبان تنها به عنوان ابزار و وسیله

الیف کید بیش از حد بر انجام تکأگیرد. با این حال، تبرای رسیدن به اهداف معینی قابل استفاده قرار می

آموزان تاثیرات منفی داشته باشد. به این صورت که انجام تکالیف، د بر توانایی دستور زبان زبانتوانمی

. بنابراین، ها را باال ببردتواند توانش ساختاری آندهد اما به سختی میتوانش برقراری ارتباط را افزایش می

اشد. با شکل، هماهنگی وجود داشته بکید بر أکید بر معنی و تأانواع تکالیف مختلف، باید بین ت در انجام

این هدف، این متن بر آن است که برخی از نکات کلیدی از جمله: تعریف تکلیف، انتخاب و درجه

بندی تکلیف، انواع تکالیف، پیچیدگی تکلیف، انجام تکلیف، و مشارکت در کالس را مشخص نماید.

التحصیالن، محققان در از معلمان زبان، فارغدر آخر، باور بر این است که این مقاله بتواند بر برخی

ی آموزش زبان انگلیسی، طراحان درسی، و نویسندگان مطالب درسی مفید واقع شود.زمینه

های مکانیکی.های معنادار، تمرینتمرین ها:کلیدواژه

Page 110: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )122

مقدمه

(، 1981ی درون داد)کراشن، دار، در اصل از فرضیهانگیزه برای گرایش به روش تکلیف

( 1987فرهنگی ویگوتسکی )-ی اجتماعی( و نظریه2003، 1989، 1981ی تعامل) النگ، فرضیه

د درسی ی رونی برنامهدار، به وسیلهنشأت گرفته است. اولین کاربرد کالسی رویکرد تکلیف

-ی روش تدریس ارتباطی پرابهو که برای اولین بار در دبیرستان( تحقق یافت. پروژه1987پرابهو )

( بر این باور بود که موفقیت 2003دار بود. النگ )ی روش تکلیفبر پایه ند اجرا شد، کامالهای ه

آموزان بستگی دارد. در واقع، تکالیف به نوعی نقش میانجی را در تکالیف به مراحل رشدی زبان

معلم آن شود و روشى کهتر اینکه، نوع تکلیفی که انتخاب میکنند. مهمفرایند یادگیری ایفا می

گیرد، از اهمیت باالیی برخوردار است. انتخاب تکالیف مناسب و ی اجرا به کار میرا در مرحله

رایند گیرند، در فها را به کار میها به ترتیب پیچیدگی، و سپس روندهایی که آنسازی آنتوالی

فراگیری بسیار مهم هستند.

مفهوم تکلیف

ایی هوش معنی کرد. از دیدگاه آموزشی، تکالیف فعالیتتوان به چندین ری تکلیف را میکلمه

تکلیف، عمل یا " (:1: 1986ی کروکس )دهند. به گفتهآموزان در کالس انجام میهستند که زبان

فعالیتی است که معموال دارای هدف مشخصی است که به عنوان بخشی از یک واحد آموزشی،

"یرد.گفراخوانی داده در تحقیق مورد استفاده قرار میشود و یا برای میدر محل کار، به کار گرفته

ا هی مهم قابل مالحظه این است که تکالیف باید فراگیری بیافرینند. به این صورت که، آننکته

آموزان به انواع ارتباط معنادار و معتبری که ممکن است در بیرون از باید باعث شوند که زبان

( بر 2001جه شوند، توجه کنند. بایقیت، اسکهان و سووین )کالس و در دنیای واقعی با آن موا

آموز، زبان را به کار گیرد و برای رسیدن به هدف، این باورند که تکلیف باید باعث شود که زبان

آموزان باید آنچه را که در تاکید هر تکلیف باید روی معنی باشد. این به آن معناست که زبان

دسترسشان است به کار گیرند تا نتیجه حاصل شود. تکالیف باید همزمان دقت و سلیسی را

Page 111: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

123 / دارموضوعات اساسی در روش یادگیری و تدریس تکلیف

لفی مثل مخت میهای کالتوانند حالتتوانند گفتاری یا نوشتاری باشند و میها میبرانگیزند. آن

توصیف، تشریح، روایت و غیره داشته باشند.

کلیف، شوند. هر تتکالیف هدفی است که برای آن به کار گرفته می ی اصلی در طراحیمسئله

هایها باید مطابق با انواع سلیقهمنطق معینی را در خود جای داده است، و آن این است که، آن

الیف آورند. به طور کلی، تک وجوده آموزان را بمختلف طراحی شوند تا بتوانند عمل ارتباطی زبان

رین تآموزان را برانگیزند و در نتیجه موجب فراگیری شوند. مهمن زبانباید تعامل کافی میا

( است. او بر 2003، 1989، 1981ی تعامل را مطرح کرده النگ )شخصی که تا به امروز فرضیه

موزان آدهد. بنابراین، وقتی که میان زباناین باور است که تعامل در نهایت یادگیری را افزایش می

زبان را به صورت نیمه هوشیار توانند ها میت اشتراکی صورت گیرد، آنگفت و گو و فعالی

، 1985ووین، )س بازده برانگیخته شدهانگیزد و این گیرند. از این رو، تعامل، تولید زبان را برمیفرا

اند پرده بردارند. این کند تا از آنچه که تاکنون یاد گرفتهآموزان را تشویق می( زبان2000

گذارند ی یادگیری در کالس به نمایش میآموزان در نتیجه( که زبان1984رایت، فرایند)اول

ها است.شاهدی بر توانش زبانى آن

( اعتقاد دارد که ما دو نوع دانش زبانی داریم: دانش مبنی بر مثال، که شامل 1998اسکهان )

نیم کها استفاده میاز آنای است که ما روزانه به صورت نیمه آگاه کلمات و عبارات حاضر و آماده

و دانش مبنی بر قاعده که شامل جمالت جدیدی است که ما در حین صحبت کردن یا نوشتن

کنیم. بنابراین، تکالیف نه تنها نظام مبنی بر مثال، بلکه باید نظام مبنی بر ها استفاده میاز آن

ا فهم کند تآموزان را تحریک میانآموزان را نیز به کار گیرند. به این دلیل بازده زبی زبانقاعده

و زبانی خود را به صورت خودکار درآورند. میکال

با این وجود، طراحان تکالیف و معلمان باید آگاه باشند که ممکن است تکالیف، عمل تکلیف

امرىتمرینات گربودن خود را به جا نیاورند. یعنی اگر تکالیف با معنی و عملگرا نباشند، به

Page 112: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )124

گرا هستند. بعضی از ( و معنی2004وند. در واقع این تمرینات صورت محور )الیس، شتبدیل می

:ها به شرح زیر استهای تکالیف و تمرینتفاوت

ها:تمرین

صورت محور

مفهوم معنایی

بافت آزاد

یادگیری قصدی

دانش اخباری

هدف بودن زبان

تکالیف:

معنی محور

مفهوم کاربردی

ادغام شده با متن

یادگیری تصادفی

دانش روندی

وسیله بودن زبان

ا این ی"ماهیت هایی که در باال به آن اشاره شد، کامالتوجه به این نکته مهم است که تفاوت

ها برای اهدافی گسترش ی فعالیتندارند و گاهی اشتراکاتی هم میانشان وجود دارد. همه "یا آن

ده شده دار یک پیوستار اختصاصی بودن کشیفعالیت تکلیفدار تا اما از فعالیت تمرین ؛اندیافته

است و یک فعالیت معین ممکن است در هر نقطه از این پیوستار جای گیرد.

ه بر شکل هایی کها باید روی معنی تاکید داشته باشند، اما نباید فعالیتاگرچه همیشه فعالیت

و معنی پیوندی ناگشودنی دارند. گارینتتاکید دارند را نادیده گرفت. در فراگیری زبان، صورت و

ی تکلیف، تمرکزی ی این که باید در چرخهدرباره (2004، 1996(، و ویلیس )2001و مورلی )

کنند. صریح نیز روی زبان باشد، بحث می

ی معنا، تاکید ناآشکار روی شکل باعث تسریع دانش زبانی از این رو، گاهی در معاوضه

د، توان به دانش ناآشکار تبدیل کرمیان نتیجه گرفت که دانش آشکار را تومیشود. این گونه می

(، 1981گذاری کرده است. اگرچه، کراشن )نام موقعیت اتصال( آن را 1981که شاروود اسمیت )

کنند که دانش آشکار به دانش می( با آن مخالفند و اظهار 2002( و هولستین )1995زوبل )

موقعیت ( 2004، 1994. در این میان، الیس )موقعیت غیراتصالیى یعن شود،ناآشکار تبدیل نمی

Page 113: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

125 / دارموضوعات اساسی در روش یادگیری و تدریس تکلیف

کند که در آن دانش آشکار، به جای تبدیل شدن به دانش ناآشکار، میرا مطرح اتصال ضعیف

شود.باعث تسهیل در تکامل آن می

فرایند راین، در شوند. بنابی اصلی برای تحقق تاکید بر شکل، تلقی می، تکالیف وسیلهتعاقبام

( آن را 1990آموزان بر شکل زبانی جلب شود. اشمیت )ساخت معنی، ممکن است توجه زبان

آموزان آن گونه که انتظار ( بر این باور است که اگر زبان2004نامد. الیس )می ی توجهفرضیه

ی گها ثابت مانده و در نتیجه به تحجر شدرود به شکل توجه نکنند، ممکن است زبان میانی آنمی

آموزان برای جبران فروپاشی در ارتباط، توانش شگردی بیانجامد. پس، ممکن است بعضی از زبان

اند که در ایجاد تمرکز روی ( خود را به کار گیرند. از این رو، تکالیف ثابت کرده1983)کانال،

کید بر شکل، ابزار بسیار مفیدی هستند.أمحتوا و در نتیجه آن، ترغیب ت

بندی تکلیفنتخاب و درجها

ی درسی طبق عناصر زبانی که با های درسی ساختاری، محتوای دورهبه طور عمده، در برنامه

اند، گذاری شده( نام1988( و نوع یک )وایت، 1976های درسی ترکیبی )ویلکینز، عنوان برنامه

باید کند که پیش انتخاب واحدهای زبانی ( اشاره می2002شود. هرچند، بروتن )مشخص می

جای خود را به واحدهای کل نگری در ارتباط، مانند تکالیف، بدهند. تکالیف انتخابی باید

و داد قابل فهمها باید درونآموزان ایجاد کنند. آنی گفتگو را در زبانآور باشند و انگیزههیجان

ی در انتخاب برخ توانندآموزان میآموزان قرار دهند. گاهی زبانبازکنش وسیعی را در اختیار زبان

آموز و کند، محتوا را زبان( اشاره می2000گونه که لی )تکالیف به معلم خود کمک کنند. همان

کند. شکل را تنها معلم تعیین می

ساسیای درسی ی قابل تامل این است که تکالیف انتخاب شده باید با برنامهاگرچه، نکته

ها باید مطابق با سطح مهارت و این معنی که، آنآموز هماهنگ باشد. به ( زبان1981)کوردر،

موزان باید آآموزان باشند. تکالیف باید اثربخشی ارتباطی داشته باشند، یعنی دانشسطح رشد زبان

Page 114: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )126

شود. برایی خود موجب ترغیب فراگیری میی معنا شرکت کنند که این به نوبهدر معاوضه

:کند( چهار نکته را مطرح می2004دار، الیس )ی درسی تکلیفطراحی یک برنامه

یا تخصصی(، میی آموزشی )انگلیسی عمواهداف دوره -1

ها،نوع تکالیف و موضوع آن -2

ماهیت تکالیف، -3

توالی تکلیف. -4

توان این گونه استدالل کرد که ممکن است اهداف متفاوت باشد، برای مثال، اهداف می

شوند، باید مطابق موضوعات و عناوینی که انتخاب میآموزان، اهداف معلم و غیره. در کل، زبان

تک برانگیز باشند وآور و تفکرآموزان باشد. موضوعات باید مناسب، هیجانبا سطح مهارت زبان

ه های انتخاب شده، ننهای ارتباطی کنند. عنواآموزان را تشویق به شرکت در فعالیتتک دانش

ی آموزان مقاطع پیشرفته، باید آشنا، مناسب و طبیعبرای زبانآموزان مبتدی، بلکه تنها برای زبان

باشند.

ها باید ( و اهداف آن2001، 1989)نونان، آموزانزباننیاز بندی تکالیف، در انتخاب و درجه

اشند. شوند باید مشابه با تکالیف دنیای واقعی بدر نظر گرفته شود. تکالیفی که در کالس انجام می

های زبانی، تعلیم بر اساس محتوی باشد. باور های مناسب برای تدریس شکلهشاید یکی از را

( هستند، زبان 2007)لیستر، محتوای موضوعآموزان زمانی که مشغول یادگیری رود که زبانمی

گیرند. به طور خالصه، بهتر است طراحان درسی و معلمان، تکالیف را طبق سطح را بهتر فرا می

ب ها را مرتمشخص کنند، سپس محتوای زبانی را تعیین کنند، پس از آن، آنآموزان مهارت زبان

بندی کنند.کرده و در آخر مطابق با سطح دشواری شان درجه

Page 115: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

127 / دارموضوعات اساسی در روش یادگیری و تدریس تکلیف

نوع تکلیف

نند. کها را به دالیل مختلفی طراحی میدر حالت کلی، تکالیف انواع مختلفی دارند. معموال آن

تاکید دارد که معلمان باید تکالیفی را طراحی کنند ( به شدت روی این مساله2004لیتل وود )

( احتمال این را 2004تر شدن ساختار زبان مقصد شود. ویلیس )که باعث روند طبیعی و مناسب

داند. دوناتو ها نکات گرامری معینی است، بدیهی میکه تکالیفی طراحی شوند که هدف آن

ی کرد بندها را طبقهشود آنند، طوری که نمیپذیر نیستکند که تکالیف تعمیم( ادعا می2000)

-فعالیت کنند. ممکن استهای متفاوتی تفسیر میآموزان مختلف، یک تکلیف را به شیوهزیرا زبان

آموز دیگر، فرق کند. هر چند، آموزی به دانشآیند، از دانشهایی که از یک تکلیف به وجود می

را بر انواع تکالیف مختلفی که تا کنون در سراسر جهان شود که توجه خواننده این مانع از آن نمی

:اند، جلب کنیمتوسعه یافته

وند )مانند: شاین گونه تکالیف، تکالیفی هستند که توسط یک نفر اجرا می :تکالیف یکطرفه

این تکالیف توسط دو یا چند نفر انجام :تکالیف دو طرفهتکالیف گوش کن و انجام بده(.

شوند.می

کالیف ت : این تکالیف مستلزم تبادل اطالعات بین دو مخاطب هستند.تعاملی/ دو جانبهتکالیف

آموزان هیچ شانسی برای تعامل مستقیم در این نوع تکالیف، زبان :غیر تعاملی/ غیر دو جانبه

ندارند )مانند تکالیف تحصیلی شنیداری(.

اب آموزان آزادی انتخانشندارند. دحل ها تکالیفی هستند که یک جواب یا راه: اینتکالیف باز

: معموال در این نوع تکالیف، یک جوابتکالیف بستهمانند: مناظره، گفت و گو، بررسی(. دارند )

و راه حل برای مساله وجود دارد )مانند: آیا این دو عکس مشابه هم هستند یا با هم تفاوت

دارند؟(.

Page 116: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )128

های متفاوتی دارند و باید با یک دیگر دیدگاه آموزان: در این نوع تکالیف، زبانتکالیف واگرا

موزان آ: در این نوع تکالیف، زبانتکالیف همگرابحث کنند و درستی نظرات خود را اثبات کنند.

باید با یک دیگر به توافق برسند.

ند.ها شامل دو یا چند فعالیت همزمان هستترکیبی هستند. آن این تکالیف ذاتا :ایکهتکالیف ت

در این تکالیف، فعالیت عدم اطالع:( 1: این تکالیف سه نوع هستند: کالیف شناختیت

ها : اینفعالیت شکاف استداللی( 2شود. اطالعات از فردی به فرد دیگر منتقل می

ها اطالعات از طریق استنتاج، دریافت و استدالل، از برخی تکالیفی هستند که در آن

موزان آها تکالیفی هستند که زباناین ف شکاف نظری:تکالی( 3شود. منابع برگرفته می

(. 1987کنند)پرابهو، های خود را بیان میها سالیق، احساسات و نگرشدر آن

ای ههای مختلف معانی بیان هستند که حوزهاین تکالیف براساس طرح :تکالیف معانی بیانی

و غیره(. روایت، آموزش، توصیف :دهند)مانندرا از هم تمییز می میکال

موزان آها تکالیفی هستند که سعی بر این دارند که توجه زباناین :تکالیفی برای ایجاد هوشیاری

های زبانی متمرکز کنند.را بر برخی از مشخصه

آموزان به طور عمدی از برخی (: در این تکالیف، زبانتاکید بر شکل)یا تکالیف متمرکز

شویق به آموزان ت: در این تکالیف، زبانتکالیف غیرمتمرکزیابند. ستوری آگاهی میساختارهای د

شوند.های ارتباطی میانجام فعالیت

م آموزان در کالس انجاهای دنیای واقعی هستند که دانشها مشابه فعالیتاین: تکالیف مقصد

دهند.می

م ظاهای زبان )خواندن، نوشتن، شنیدن و صحبت کردن( و نها مهارت: اینتکالیف آموزشی

ند دهند تا بعدها بتوانها را انجام میآموزان آنزبانی )لغت، دستور زبان و تلفظ( هستند که زبان

ی انجام تکالیف دنیای واقعی برآیند.از عهده

Page 117: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

129 / دارموضوعات اساسی در روش یادگیری و تدریس تکلیف

ی توانند به فراگیرتوان این گونه فرض کرد که در هر صورت، انواع مختلف تکالیف میمی

معنی ها باید رویباید در نظر داشت، این است که فعالیتای که ترین نکتهزبان کمک کنند. مهم

ی معنا را داشته باشند.آموزان باید تمایل به معاوضهتاکید داشته و زبان

پیچیدگی تکالیف

ر آموزان باشد. این امای مرتب شوند که مطابق با سطح رشدی زبانتکالیف باید به شیوه

ی درسی مشخص شود. عوامل از آغاز دوره مستلزم این است که پیچیدگی هر تکلیف قبل

آموز و عوامل مربوط به تکلیف( در دشواری یا سادگی یک مختلفی )مانند: عوامل مربوط به زبان

تکلیف دخالت دارد.

آموز:عوامل مربوط به زبان

آموزان در انجام یک تکلیف اهمیت دارد)رابینسون، سطح مهارت. سطح مهارت زبان -1

2001.)

-ا میای ایفها از تکلیف، نقش تعیین کنندهآموزان در برداشت آنی زبانانگیزهانگیزه. -2

(.2004کند)الیس،

آموزان در انجام تکلیف مهم است.ی زبانای. دانش اولیهدانش پیش زمینه -3

توانند یک تکلیف را به راحتی انجام دهند که با آموزان وقتی میآشنایی با موضوع. زبان -4

شته باشند.موضوع آشنایی دا

:عوامل مربوط به تکلیف

ساختار واضح. انجام تکالیفی که ساختار واضحی دارند، آسان است اما تکالیفی که -1

گذارند.آموزان میای دارند، بار شناختی سنگینی بر دوش زبانساختار پیچیده

Page 118: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )130

ای هشود، تاثیر قابل مالحظماهیت فعالیت. ماهیت فعالیتی که از یک تکلیف حاصل می -2

بر انجام تکلیف دارد.

بافت. تکالیفی با بافت کاهش یافته )یا بافت آزاد( سخت و دشوارتر از تکالیف جاسازی -3

شده در متن هستند.

ر از ای هستند، دشوارتهای چند مرحلهطرح تکلیف. تکالیفی که مستلزم انجام فعالیت -4

ها را در یک مرحله انجام داد.توان آنمیتکالیفی هستند که

ها را به کار گیرد، در آموز آنهایی که الزم است زبانها. تعداد مشخصهتعداد مشخصه -5

(. 2000ثیر دارد)براون، أتپیچیدگی تکالیف

یر ثأانجام یک تکلیف مورد نیاز است، تای که برای عملیات شناختی. عملیات ذهنی -6

(.2004شگرفی بر پیچیدگی تکلیف دارد)الیس،

قتی که برای انجام یک تکلیف مورد نیاز است، بیشتر باشد، آن دقت. هر چقدر میزان د -7

تکلیف دشوارتر خواهد بود.

ریزی و/ یا انتخاب تکالیف ی درسی و معلمان باید در طرحبدیهی است که طراحان برنامه

آموزان مختلف به سطوح مختلفی از تکالیف احتیاج دارند. باید دقت کنند. به طور مشخص، زبان

تری از تکالیف جاسازی شده در متن، تصویری و مرجع نزدیک )حال حاضر(، در تعداد بیش

کالیف توان تآموزان مقاطع پیشرفته میآموزان مبتدی قرار داده شود. اگرچه، به زباناختیار زبان

بافت آزاد، دشوار از لحاظ شناختی و مرجع دور )فوری( بیشتری ارائه داد.

اجرای تکالیف

ا انجام ها رآموزان آنکردن نوع تکالیف )انتخاب( و ترتیبی که طبق آن زبانعالوه بر مشخص

شناسی برای انجام این تکالیف، تصمیمات بندی(، باید در مورد روندهای روشخواهند داد )درجه

Page 119: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

131 / دارموضوعات اساسی در روش یادگیری و تدریس تکلیف

-( دو نوع طرح1997مناسبی گرفته شود. برای این که یک تکلیف به درستی انجام شود، وندل )

آموزان تکلیفی را انجام : قبل از این که زبانریزی درون خطیطرح( 1ند: کریزی پیشنهاد می

( 2ریزی کنند. و ی انجام مناسب با تکلیف برنامهشود تا برای نحوهها وقت داده میدهند، به آن

ی انجام آن ی نحوهتوانند در حین انجام تکلیف، دربارهآموزان می: زبانریزی برون خطیطرح

موزان آکنند. بنابراین، اگر وقت زیادی قبل و در طول انجام یک تکلیف در اختیار زبانریزی برنامه

شوند که آن را با دقت و سلیسی انجام دهند. ها تشویق میقرار گیرد، آن

های درسی مختلفی جهت تسهیل روند تدریس و یادگیری تکلیف پیشنهاد شده است. طرح

ی سه مورد زیر به توافق ( درباره2000( ولی )2004 ،1996(، ویلیس )1994استیر و زانون )

:اندرسیده

گیرند، تکلیف مشابه انجام آموزان لغت جدید یاد می: در این مرحله، زبانپیش تکلیف -1

نند و کمل میأی تکلیف تکنند، دربارهریزی میهای برخورد با تکلیف برنامهدهند، برای راهمی

غیره.

کنند که تکالیف را در وقت تعیین شده آموزان سعی میزبان در این مرحله، :حین تکلیف -2

گیرد که آیا تکالیف باید به صورت انفرادی، دو نفره، یا در یک گروه انجام دهند. معلم تصمیم می

انجام شوند.

ی کارشان و چگونگی آن را گزارش آموزان نتیجه: در این مرحله، زبانپس تکلیف -3

کنند تا آن را بهتر یاد بگیرند، در مورد روند انجام آن فکر تکرار میها تکلیف را دهند. آنمی

هایی که برایشان دشوار است، تمرکز کنند. در کنند که روی بعضی از شکلکنند و سعی میمی

-خواهد که تصحیحها میدهد و از آنآموزان را بر روی تخته نشان میاین جا، معلم خطاهای زبان

شان کنند.

دار ریزی درس تکلیف( دو بخش را برای طرح2004ی و کار با تکالیف، الیس )برای معرف

وند. شآموزان درگیر تکالیف غیرمتمرکز میدر این بخش، زبان :بخش ارتباطی (1) کند:معرفی می

Page 120: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )132

های دستوری را به صورت اتفاقی یادآموزان مشخصهمحور هستند و زبانها پیامبیشتر فعالیت

: در این بخش، ساختارهای دستوری را به طور قصدی و ی زبانبخش بر پایه( 2گیرند. )می

ود شکنند. تمرکز بیشتر روی شکل است. این گونه استدالل میصریح معرفی کرده و تمرین می

های ارتباطی اختصاص داده شود و سپس رموز که بهتر است اولین مراحل یک دوره به فعالیت

آگاهی ارائه شوند.زبانی از طریق تکالیف ایجاد

به طور معمول، یکی از نکات تعیین کننده در تدریس تکالیف، موضوع فرابحث، بحث آگاهانه

شود که کنند که فرابحث باعث می( ادعا می2001باشد. سووین و لپکین )ی زبان، میدرباره

ام روند انجی یک تکلیف و تر فراگیرند. با بحث در مورد مشخصهآموزان، زبان را عمیقزبان

( 1978کنند. ویگوتسکی )های زبانی دست پیدا میآموزان به درک عمیقی از شکلتکالیف، زبان

طریق و از این کند که فرابحث روند تفکر را تنظیم کردهاز دیدگاه اجتماعی فرهنگی ثابت می

یابد.ی آن، یادگیری افزایش میکند و در نتیجهآموزان را یاری میزبان

دهند زیرا ی دستوری را به صورت آشکارا توضیح میمعلمان از روی الزام یک نکتهگاهی

آموزان در درونی ساختن آن به صورت ناآشکار، مشکل داشته باشند ممکن است برخی زبان

صفت است یا قید، hardآموزان در مورد این که واژه ی(. برای مثال، اگر زبان2006)الیس،

هم hardی واژه"ی آن را توضیح دهد: تواند قاعدهمعلم به سادگی می اطمینان نداشته باشند،

(.1982)سوان، "تواند به صورت صفت به کار رود و هم به صورت قیدمی

مشارکت کالسی

ای هگیرد: به صورت انفرادی، دو نفره، در گروهتعامل کالسی در انواع مختلفی صورت می

ند: خواندن و نوشتن( مستلزم کار انفرادی هستند اما کوچک و کل کالس. بعضی از تکالیف )مان

برخی دیگر را )مانند: تکالیف دو جانبه: به توافق رسیدن( باید کل کالس انجام دهند. وقتی

شان سازیکنند، بازده و در نتیجه درونیهم مشارکت میهای مشترک باآموزان برای فعالیتزبان

شود.تقویت می

Page 121: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

133 / دارموضوعات اساسی در روش یادگیری و تدریس تکلیف

تعامل کنند؛ بنابراین هر چهمانند یک ابزار برای تقویت فراگیری زبان عمل می تکالیف معموال

محور دار، معلمهای درس تکلیفافتد. کالسدر کالس بیشتر باشد، یادگیری بهتر اتفاق می

اب تواند برای تدریس کالس انتخآموز میمحورند. به طور مثال، یک زباننیستند، بلکه یادگیری

تدریس همساالن. مزایای فعالیت گروهی عبارتند -های پیشرفته های دورهکالس شود؛ البته در

از: کاهش استرس و افزایش انگیزه، لذت، بازکنش، تعامل اجتماعی و استقالل.

گیرینتیجه

ای طراحی شوند که باعث ایجاد توانند به گونهدار میهای درسی تکلیفبه طور کلی، دوره

قابل یآموزان شده و در نتیجه به روند فراگیری زبان کمک کنند. نکتهزبانتغییرات شناختی در

ی آموزشدار در طول دورهمل این است که ممکن است اتخاذ کامل روش تدریس زبان تکلیفأت

های اجرایی، قابل دسترس بودن محدودیت اند:پذیر نباشد. دالیل این امر نسبتا مختلفامکان

توانند روش تدریس متکی بر تکلیف را معلمان و غیره. اگرچه معلمان میمنابع، مهارت محدود

توانند در کنار مواد اجرایی که برایشان معین شده است و فنون و ها میبرگزینند؛ برای مثال، آن

های موجود خودشان، از چندین تکلیف نیز بهره ببرند. روش

ست که، باید تکرار، تمرین، زمان که باید در نظر داشت این ا میبه هر حال، موضوع مه

وزان فرصت داد تا آممتمرکز بر تکلیف و تاکید بر ساختارهای برجسته بیشتر باشد. باید به زبان

ا هها را تشویق کرد تا ریسک کنند، از آنکید روی شکل تبادل نظر کنند، آنأی معنی و تدرباره

خواست تا یادگیری خود را ارزیابی کنند و غیره.

وانند به تها میهای گوناگونی به کار گرفته شوند. آنتوانند به روشبختانه تکالیف میخوش

هم توان برای کمک به فها میای برای برانگیختن ارتباط به کار برده شوند. از آنعنوان وسیله

توانند برای ارزیابی کل واحد آموزشیها همچنین میآموزان استفاده کرد. آندانش زبانی زبان

وزان مآمورد استفاده قرار گیرند. بنابراین، تکالیف انتخابی باید درست، معتبر، قابل درک برای زبان

و عملی باشند.

Page 122: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )134

منابع

Afros, E. & Schryer, C. F. (2009). The genre of syllabus in higher education.

Journal of English for Academic Purposes, 8, 224-233.

Allwright, D. (1984). Why don’t learners learn what teachers teach? The

interaction hypothesis. In D. Singleton & D. Little (Eds.), Language

learning in formal and informal contexts (pp. 3-18). Dublin: IRAL.

Brown, H. D. (2000). Principles of language learning and teaching. Harlow:

Longman.

Bruton, A. (2002). From tasking purposes to purposing tasks. ELT Journal,

56(3), 280-288.

Bygate, M., Skehan, P. & Swain, M. (Eds.). (2001). Researching pedagogic

tasks, second language learning, teaching and testing. Harlow: Longman.

Canale, M. (1983). From communicative competence to language pedagogy.

In J. C. Richards and R. W. Schmidt (Eds.), Language arts communication.

California: The University of California.

Chang, Y. (1999). Discourse topics and interlanguage variation. In P.

Robinson (Ed.), Representation and process (pp. 235-241). Tokyo:

PacSLRF.

Corder, S. P. (1981). Error analysis and interlanguage. Oxford: OUP.

Crookes, G. (1986). Task classification: A cross-disciplinary review.

Technical Report No. 4. Honolulu: University of Hawaii.

Crookes, G. & Gass, S. (Eds.). (1993). Tasks and language learning:

Integrating theory and practice. Clevedon: Multilingual Matters.

Cummins, J. (1983). Language proficiency and academic achievement. In J.

Oller (Ed.), Issues in language testing research. Rowley, Mass.: Newbury

House.

Donato, R. (2000). Sociocultural contributions to understanding the foreign

and second classroom. In J. Lantolf (Ed.), Sociocultural theory and second

language learning (pp. 27-50). Oxford: OUP.

Page 123: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

135 / دارموضوعات اساسی در روش یادگیری و تدریس تکلیف

Duff, P. (1986). Another look at interlanguage talk: Taking task to task. In R.

Day (Ed.), Talking to learn: conversation in second language acquisition.

Rowley, Mass.: Newbury House.

Ellis, R. (1994). The study of second language acquisition. Oxford: OUP.

Ellis, R. (2004). Task-based language learning and teaching. Oxford: OUP

Ellis, R. 2006. Current issues in the teaching of grammar: An SLA

perspective. TESOL Quarterly, 40(1), 83-107.

Estaire, S. & Zanon, J. (1994). Planning classwork: A task-based approach.

Oxford: Heinemann.

Gass, S. & Varonis, M. (1984). The effect of familiarity on the comprehension

of non-native speech. Language Learning, 34, 65-89.

Guariento, W. & Morley, J. (2001). Text and task authenticity in the EFL

classroom. ELT Journal, 55(4), 347-353.

Hulstijn, J. (2002). Towards a unified account of the representation,

processing, and acquisition of second language knowledge. Second

Language Research, 18, 193-223.

Krashen, S. D. (1981). Second language acquisition and second language

learning. Oxford: Pergamon.

Lee, J. (2000). Task and communicating in language classrooms. Boston:

McGraw-hill.

Littlewood, W. (2004). The task-based approach: Some questions and

suggestions. ELT Journal, 58(4), 319-326.

Long, M. H. (1981). Input, interaction and second language acquisition. In H.

Wintiz (Ed.), Native language and foreign language acquisition. Annals of

the New York Academy of Sciences 379.

Long, M. H. (1989). Task group, and task-group interactions. University of

Hawaii Working Papers in ESL, 8, 1-26.

Long, M. H. (2003). Task-based language teaching. Oxford: Blackwell.

Loschky, L. & Bley-vroman, R. (1993). Grammar and task-based

methodology. In G. Crookes & S. Gass (Eds.), Tasks and language

learning: Integrating theory and practice. Clevedon: Multilingual Matters.

Page 124: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

(3/ در باب زبان )136

Lyster, R. (2007). Learning and teaching languages through content: A

counterbalanced approach. Amsterdam: John Benjamins.

Nunan, D. (1989). Designing tasks for the communicative classroom.

Cambridge: CUP.

Nunan, D. (2001). Teaching grammar in context. In C. N. Candlin & N.

Mercer (Eds.), English language teaching in its social context (pp. 191-

199). London: Routledge.

Prabhu, N. S. (1987). Second language pedagogy. Oxford: OUP.

Robinson, P. (2001). Task complexity, task difficulty, and task production:

Exploring interactions in a componential framework. Applied Linguistics,

22, 27-57.

Schmidt, R. (1990). The role of consciousness in second language learning.

Applied Linguistics, 11, 129-158.

Sharwood Smith, M. (1981). Consciousness-raising and the second language

learner. Applied linguistics, 2, 38-62.

Skehan, P. (1998). A cognitive approach to language learning. Oxford: OUP.

Sterlacci, P. (1996). A micro-evaluation of a focused-communication task for

the ESL/EFL classroom. Unpublished course paper. Tokyo: Temple

University Japan.

Swain, M. (1985). Communicative competence: Some roles of

comprehensible input and comprehensible output in its development. In S.

Gass & C. Madden (Eds.), Input in second language acquisition (pp. 235-

256). Rowley, Mass.: Newbery House.

Swain, M. (2000). The output hypothesis and beyond: Mediating acquisition

through collaborative dialogue. In J. Lantolf (Ed.), Sociocultural theory and

second language learning (pp. 97-114). Oxford: OUP.

Swain, M. & Lapkin, S. (2001). Focus on form through collaborative dialogue:

Exploring task effects. In M. Bygate, P. Skehan & M. Swain (Eds.),

Researching pedagogic tasks, second language learning, teaching and

testing (pp. 99-118). Harlow: Longman.

Swan, M. (1982). Practical English usage. Oxford: OUP.

Page 125: یترور دراچیر هفسلف رد »هراعـتسا« موهفمtabrizu.ac.ir/Files/Content/hamayesh zaban3-1.pdf · 11 /یترور دراچیر هفسلف رد »هراعتسا«

137 / دارموضوعات اساسی در روش یادگیری و تدریس تکلیف

Vygotsky, L. (1978). The genesis of higher mental functions. In J. Wertsch

(Ed.), The concept of activity in social psychology. Armonk, NK: M.E.

Sharpe.

Wendel, J. (1997). Planning and second language production. Unpublished

PhD Dissertation. Tokyo: Temple University Japan.

White, R. (1988). The ELT Curriculum. Oxford: Blackwell.

Wilkins, D. (1976). National syllabuses. Oxford: OUP.

Willis, J. R. (1996). A framework for task-based learning. Harlow: Longman.

Willis, J. R. (2004). Perspectives on task-based instruction: Understanding our

practice, acknowledging different practitioners. In B. L. Leaver & J. R.

Willis (Eds.), Task-based instruction in foreign language education:

practices and programs (pp. 3-45). Washington DC: Georgetown

University Press, 1987.