66
1

file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

  • Upload
    dominh

  • View
    229

  • Download
    8

Embed Size (px)

Citation preview

Page 1: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

1

Page 2: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

خاطره دوستم به تقدیم

2

Page 3: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

فهـــــرست

مترجم 4.............................................................................................................مقدمه

ژوئیه ماه در متوالی دوشنبه 5...........................................................................سه

رقصیدن جهت 12................................................................................................خالف

16...........................................................................................................................دستها

ایم غریبه هم با همه 19.......................................................................................شاید

22............................................................................................................................تحمل

تومی و 26..............................................................................................................وینی

ها تونل 32...............................................................................................................توی

3

Page 4: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

: مترجم مقدمه

ناحیۀ از که ای روانی و روحی فشارهای از و گرفته، تماس من با زیادی همجنسگرای ونوجوانان جوانان ام، کرده فعالیت جنسی روشنگری با رابطه در که سالهایی طول در . هرچه به آان در نویسنده که کردم دریافت ایمیلی یکبار اند کرده دل درد و نوشته برایم شود، می روا آانها بر جنسیشان احساسات خاطر به اطرافیان پیشداوریهای و جامعه، قوانین،

« » به » دست ایمیل، این ارسال از بعد بود کرده اضافه بعد و بودند کرده تلخ کامش به را زندگی چراکه بود گفته بیراه و بد است مردم و وطن ایران، مذهب، دین، آاخوند، اسلام،.». دهی نجاتم و بیایی که هستم کجا دانی نمی و شناسی نمی مرا هم تو و زد خواهم خودکشی

. نتیجۀ کنم منتشر کتابی شود می اجحاف و ظلم آانها به جنسیشان خاطرگرایش به که جوانی پسران و دختران برای که گرفتم تصمیم روزها همان در اما نیستم نویسنده یک من . » ام » کرده منتشر همزمان طور به که است شده چی؟ آانوقت باشد، همجنسگرا شناسم می که کسی اگر کتاب و کوتاه داستان هفت همین تصمیم آان

( » بوور » داین ماریون نوجوانان (Marion Dane Bauerخانم و جوانان سرنوشت به نسبت نباید نوجوانان و جوانان کتابهای نویسندگان که است اعتقاد این بر . . داستان یک کدام هر نویسنده هفده که شد این نتیجه کرد مطرح دیگر نویسندگان از تعدادی با را خود فکر این او بنویسند کتاب هم آانها برای باید و باشند تفاوت بی همجنسگرا

« » نام » به کتابی در و کرد آاوری جمع را آانها بوور داین ماریون و نوشتند . Am I blueکوتاه ) و?« ) انتخاب کتاب همین از را زیر داستان هفت نمود منتشر رنگم؟ آابی آایا . ام کرده ترجمه

. نیست حیات قید در که نویسنده یک جز به اند، گرفته برایم را ترجمه اجازۀ نویسندگان همۀ از ایشان و گرفتم تماس ماریون خانم با داستانها ترجمۀ برای

شیرازی جهانگر1391خرداد

ژوئیه ماه در متوالی دوشنبه سهکروسگیبلین: جیمز نویسنده

(James Cross Giblin)

4

Page 5: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

سال . 1951تابستان . . در و بود رسیده راه از تازه تلویزیون ویدئو همینطور نبود واکمن میالدی . بیتله%ا دوران از قب%ل ش%د نمی ی%افت ای خان%ه .1ه%ر ال%ویس از قب%ل ح%تی « 2ب%ود، مع%نی » گی کلم%ه

– . » که» زد می حرفی همجنسگرایان دربارۀ6 کسی اگر داد می قلب خوش و خوشحال شاد، » « » « » « - یا و زن طبق ، پروانه ، کونی را آنها بود، تابو همجنسگرایی افتاد می اتفاق ندرت به البته

. » « آمریکا، بزرگ و کوچک شهرهای سراسر در اما نامیدند می منحرف افراد محترمانه، کمیو بودند حساس خود همجنسان به نسبت که داشتند وجود جوان پسران و دختران از زیادی تعداد

. دادند می واکنشنشان خود از آنها به نسبت

. ». بر» صدایش لحن از و زد می صدا را او آشپزخانه توی از که بود مادرش اینجا بیا دیوید،. » شود » سرشنمی نه که آمد می

« : را تختم دارم داد جواب و رفت کنار بود، خیابان روی به رو که اتاقش پنجره کنار از دیوید». . میام ً فورا شد که تمام کنم می درست

. کرد نگاه بیرون به پنجره از و کرد مرتب تختشرا مالفهاسم به مسنی زن چمن بریدن مشغول شناخت، نمی را او دیوید که پسری خیابان، آنطرف . . شک بدون اما ساله، هیجده شاید آمد می نظر به دیوید از بزرگتر پسره، بود هندرسون خانم

. الی به ال از که خورشید نور و بود درآورده پیراهنشرا ژوئیه ماه شرجی هوای این در او تر خپلهمی تر نمایان را پشتش های شانه های ماهیچه و عضالت تابید، می او بر افرا درخت برگهایخود. پیشانی بر عرق های دانه از زنجیری بود، پسره زدن دید مشغول که همانطور دیوید کرد

. . دارد دیگری اوعلت گرمای احساس که دانست می دیوید اما بود گرفته اتاق هوای کرد حسرا هندرسون خانم باغ حاشیه چمنی دیوار و چمن دیگری پسر گذشته، تابستان که آمد یادش

نگاه حین در بعد و بود کرده نگاه او به شان خانه باالی طبقه اتاق خلوت از دیوید و بود، بریده. بود کرده نوازشخود لمسو به شروع و کرده بدنشعرق کردن

. . کشید خود باریک تخت روی را شمد و کرد دور پنجره از را نگاهش زور با دیوید دیگه بسه– . برد می پناه باال طبقه اتاق به او که گذشته دیگر روزها آن است دیگری جور امسال تابستان

. داشت گواهینامه حاال بودند شده تلنبار آنجا در که قدیمی مجالت و کتابها زدن ورق برای ً ظاهرا . می بیدار او در انفاس و امیال همین هم قدیمها آن کتابخانه در وقت تمام تابستانی کار یک و

. . اوقات اکثر حداقل ولی همیشه نه اگر بود آسانتر آنها بر غلبه ولی شدندتا مذکر جنس بدن امروز، به تا آید، می یادش که وقتی از چرا که دانست نمی را این دیوید - . در و خوانده آنچه از دانست می او که آنچه شد می او حساسیت و واکنش باعث اندازه این

- حتی و آور شرم امیالی چنین که کنند می فکر مردم اغلب که بود این بود شنیده مدرسه. . کند خفه خود در را آنها که زد می را خود زور تمام او پس اند شیطانی

آشپزخانه وارد و گذشت غذاخوری اتاق از کرد، ترک را اتاق شد، تمام که تخت کردن مرتب. بودند. همکف طبقه در اتاقها اکثر شان ساله صد خانه در شد

». . و :» کرد خشک را بود شسته که بشقابی آخرین و دادی طولش چقدر خب زد غر مادرش. گذاشت کمد توی بقیه روی

» « « : پول پستال کارت دیگه بار یه داشتم که داد جواب .« 3دیوید بهترین پول خواندم می را. بود کرده مسافرت نیوانگلند به اش خانواده همراه به حاال که بود دیوید دوست

. را راستش دیوید که بود کرده حس یعنی شد خیره او به برانگیز پرسش نگاهی با مادرشفانتزی و راز از اندازه چه تا مادرش که شد زنده دیوید ذهن در دوباره سئوال این و گوید، نمی

. می باال طبقه در را خود وقت از اینهمه او چرا که بود زده حدس مادرش آیا داشت خبر اوگذراند؟

». « : بود امیدوار و بدی بهم میخوای کاری چه دونم می که بندم می شرط گفت مادرش به رو. گیرد خود دست به دوباره را ابتکار هم و کند آرامتر را فضا هم گفته، این با که

» « : میدونی؟ یعنی گفت و زد صورتشکنار روی از را مویی مادرشرشته» . درسته؟» بچینم را سنگی باغ هرز علف

1. دارد جهانی معروفیت که انگلستان لیورپول شهر از معروف موسیقی م. گروهاند. 22 راک معروف . الویسخواننده آمریکایی م. رول

3. Paul

5

Page 6: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

. ». « : زد لبخندی و باشی خونده منو فکر باید تو مادرشگفت . که بیابد را کاری انجام فرصت ظهر از بعد شاید حاال خوب چه که کرد فکر خودش با دیوید

«: . خورده یه و ساحل برم اول که خواد می دلم البته که داد جواب پس خواست دلشمی ً واقعا». باشم اونجا

. باخت مادرشرنگ لبخند». کشه» نمی طول بیشتر یکساعتی میدم قول نباش، نگران

را خود قول بر تأکید تا کرد می بغل را مادرش شاید بود، دیگری پسر اگر ای لحظه چنین در . از. ای گوشه در هرکدام عوض، در آندو نبودند کردن بغل اهل مادرش نه و دیوید نه اما برساند

. زدند زل هم به دوئل یک در و ایستاده آشپزخانه . « . که بهتره شاید و توست تعطیلی روز امروز آخه باشه خب گفت مادرش شد پیروز دیوید

« : ». آفتاب زیر تو که خواهیم نمی ما داد ادامه و زد لبخندی بعد بچینی ً بعدا را هرز علفهای». بشی سوخته

) ( » « فاصله ساینسبری حومه در دیوید خانه با مایلی دو فقط اری دریاچه اری لیک ساحل. است. شده گرفته اوهایو شرقی شمال به مهاجران اولین از یکی نام از شهر این اسم داشت

گوجه فروش تابلوهای با فرنگی گوجه مزرعه مقابل از رانندگی حال در دیوید که همانطور . نبود، سنگین ترافیک بنشیند راحتر تا کرد جا به جا راننده صندلی در را خود گذشت، می خانگی

. کند سیاحت دیگری جای به که داده ذهنشاجازه پسبه . امر این از فقط او نبود ای مسئله برایش امر این اما نداشت رادیو او دری دو فورد ماشینکار آن در که ای خانه وکالت به پدرش که کند می زندگی شهر به نزدیک آنقدر که بود خوشحال

تابستانی ظهرهای از بعد این در توانست نمی دیوید گرنه و کند، می آمد و رفت پیاده کرد، می . می خیابان طرف آن به داشت که زردِی گربه دیدن با دیوید کند استفاده خانوادگی ماشین از

کاری چه به بود ممکن پول دوستش حاال که اندیشید این به بعد و کرد کم را خود سرعت رفت، -. می خوب را پول او اگر و بود بزرگش مادر و پدر پیش بوستون در ً احتماال باشد مشغول

. رفت می شهر بزرگ سینماهای به و زد می سر دیدنی جاهای به آنجا در ً حتما او حاال شناخت؛ « : » « باید را جا یه بود نوشته آن روی و کرده ارسال پستالی کارت هامتون نورث شهر از پول

». . است نکردنی باور نزدیک از کلیفت گومری مونت و تایلور الیزابت دیدن دید زیرآفتاب

. گذشته، ترم در روز، آن از قبل تا درحقیقت، است نداشته پول مثل دوستی هیچوقت دیویدبه خودش مثل که نداشت پسری دوست هیچ دیوید بود، شده دبیرستان سالن وارد پول که

. است فردی تنها او خود ساینسبری در که کرد می فکر دیوید باشد مند عالقه تئاتر و کتاب فیلم،برادوی تئاتر تحوالت و اخبار تایمز، ساندای نیویورک روزنامه خواندن با .1که کند می دنبال را

. از بودند پرواز در جاده چپ سمت باتالق فراز بر پائینی ارتفاع در نوروزی مرغان جفت یک . می ریزی برنامه هم با بود، اینجا حاال پول اگر که کرد فکر دیوید نیست راهی ساحل تا اینجا

) سینما ) پرده بر ً جدیدا که ای فرانسوی فیلم و بروند اوهایو ایالت در شهرکلیوالند به که کردند » آن، » فیلم دیدن از بعد که جیمز، هنری واشنگتن میدان داستان درباره یا و ببینند، را بود رفته

. » که» داشتند مشترک عالئق آنقدر پول و او کردند می صحبت باهم بودند، خوانده ، وارث زنهم موسیاهش و ای ماهیچه اما الغر دوست نکند که داشت می وا فکر این به را دیوید اغلب . دراز خود تخت روی تنها شبها پول که وقتی آیا باشد داشته او خود فانتزیهای شبیه فانتزیهایی

را مردها و پسرها بدنهای او خود مثل داشت؟ او خود فانتزیهای با مشابه فانتزیهایی کشید، می - هم گاهی پاور، تایرون مثل مرد سینمای های ستاره هیکل گاهی کرد؟ می مجسم ذهنش در

. نیافته را جرأت این هیچوقت دیوید اما شناخت می را آنها خودش که دار ماهیچه پسران هیکلرا آن بخواهد اینکه به رسد چه بزند، ای کنایه یا و بکند هم ای اشاره حتی موضوع به که بود

. کند مطرح مستقیم

. و گرد از موجی شد، خارج آسفالته جاده از که دیوید شد نمایان پارک ورودی در رو، به رو از . کم های تپه به را خود جای جاده طرف دو درختان گرفت فرا را ساحل به منتهی مسیر خاک،می روز وسط روشنایی در آن آرام سطح که شد نمایان دریاچه خود بعد و سپردند، پشت

درخشید.1 .Broadway. . م باشد می شهر تئاتر محل که نیویورک در خیابانی ؛

6

Page 7: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

. جای در را ماشین دیوید شدند نمی دیده پارک در زیادی ماشینهای بود، دوشنبه روز چون . های پاشنه و درآورد را خود جوراب و کفش شدن پیاده از قبل کرد پارک سایه در مناسبی . . دراز ساحل شنهای روی که نبود این اش برنامه بود نیاورده خود با ای حوله زد باال را شلوارش . کاری آن خواست درعوضمی بود نگرفته یاد هرگز را کردن شنا چون شود، آب وارد یا و بکشدنزدیک قسمت آن و ساحل کنار دکه کنار از برد، می لذت آن از چیزی هر از بیشتر که بکند راانتهای به و بگذرد پیاده شوند، می جمع آنجا در گروه گروه صورت به افراد ً عموما که پارکینگ

. برود ساحل سوی آن . زود، خیلی زد می دور را دریاچه که شد ای خاکی جاده وارد و کرد شروع جاده کنار از

. نه سنگهای تخته و چمنی های تپه وسیله به ساحل گذشت سر پشت را شناگران و آفتابگیران . می دلش که نقشهایی مورد در زنان قدم توانست می او حاال بود شده احاطه بزرگ چندان

. بود توانسته هرحال به چون کند خیالبافی خود برای باشد، داشته تئاتر در نقشموفقی خواست. بگیرد عهده به مدرسه کلوب دراماتیک تولیدات در

. آنها پشت در که شدند راستشظاهر سمت در سپیدار درخت تعدادی شد باریکتر خاکی راه . که افتاد راه ها تلماسه سمت به و کرد کج را راهش داشت وجود ای ماسه تلهای از ای رشته

. اطراف خود چشمان با و شد پنهان سپیدار درختان از یکی پشت در شد حرکتی متوجه ناگهان. پائید را

نمی ساحل قسمت این به کسی هرگز ً معموال باشد؟ برها و دور این است ممکن کسی چهآید.

. دستهایش مرد شد ظاهر تلماسه تپه دو بین گودی از مردی ناگهان که بود کردن نگاه حال در . . باالی نوک از خورشید اشعه و بود دیوید به پشتش دوخت دریاچه به را نگاهش و زد کمر به را . هیکل یک با اما بود، شده برنزه بدنش پوست که هرچند درخشید می سرش طاس قسمت

. . این با نبودند عضالنی درازشچندان دستهای و افتاده، هایش شانه داشت فاصله خوشساخت . چون شود می بیشتر قلبش تپش کند، می نگاه مرد به بیشتر چه هر که کرد حس دیوید وجود

به – تا دیوید که شرتی کوتاهترین بود پوشیده تنگی بسیار و کوتاه سیاهرنگ شنای شرت مرد. . بود دیده ایتالیایی فیلمهای در که ها هنرپیشه شرتهای جز به البته بود دیده حال

نگاه سرش پشت به اما کرد، نگاه خود راست سمت به سپس و چپ سمت به ابتدا مرد . بر. را آن تا شد خم و درآورد را ساعتش مرد دید می را دیوید ً حتما بود، کرده نگاه اگر نکرد . . به مرد آن از بعد ببیند توانست می را ساحلی ساک یک باالی قسمت فقط دیوید حاال نهد زمین

. شد – – آب وارد یکراست و افتاد راه بود خلوت ً کامال که دریاچه کناره سمتخیره شد، می دیده آب باالی در که مرد سر به و زد چمپاتمه زمین روی درخت پشت دیوید

. رفت می پائین و باال آب سطح در که ماند می سیاهی توپ شبیه فاصله، آن با که شدجمع زانوهایش پشت در عرق که کرد حس و شد پایش ساق ماهیچه گرفتگی دچار دیوید

. چیزی چه منتظر که پرسید می او از حالت آن در کسی اگر نکرد عوض را جایش اما شده، . که کرد می مجبور را او حسی یک که دانست می را این فقط بدهد که نداشت جوابی است،

. بماند منتظر و کند نگاه همانطوراز مرد نبود، دقیقه بیست از بیش ً احتماال اما است یکساعت شد می حس که مدتی از بعد . دو بین گودی سمت به مصمم و آرام و کرد صاف پشت به دست با را موهایش آمد بیرون آب

. افتاد راه تلماسهمرد تماشای به و کرد جور و جمع درخت پشت در را خود توانست می که آنجا تا دیویدحتی. خیسش شرت و بود پوشانده را اش سینه خاکستری و سفید موهای از ای الیه نشست . همین و افتاد راه تنش در گرما از موجی که کرد حس دیوید رسید می نظر به قبل از کوتاهتر

. بود؟ شده شیفتگی و افسون آنهمه دچار غریبه این دیدن از او چرا ترسششد اسباب . . به هم باز کرد، که تمام شد خود کردن خشک مشغول حوله با رسید تلماسه دو میان به مرد

دیوید که حالی در بعد، و تنهاست، بر و دور آن که شود مطمئن تا کرد نگاه خود راست و چپ . در نفس آورد بیرون آن از را خود پاهای و کشید پائین را شرتش مرد کرد، می نگاه ناباورانه . . پدر حتی بود ندیده لختی مرد هرگز او کالسورزش، های بچه جز به بود حبسشده دیوید سینه . مرد عمومی محل یک در که کرد نمی فکر هرگز او اینکه مسلم قدر بود ندیده لخت هم را خود

. . به ً مثال کند نگاه دیگری جای به و بگیرد مرد از را نگاهش باید انگار که کرد حس ببیند را لختی

7

Page 8: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

کاری هیچ انجام به قادر او اما وحشی، کوچک و سفید گلهای یا ها بوته خورده پیچ های شاخه. مرد برنزه بدن به زدن زل جز به نبود

. . را او مرد آنکه از قبل کرد سعی دیوید کشید می دراز اش حوله روی داشت برگشت مرد. کرد جلب او به را مرد توجه همین و بود افتاده چلفتی پا و دست به اما شود، دور آنجا از ببیند،

» « : خبره؟ چه مگه زد تشر مردو ای قهوه چشمان به اش درآمده حدقه از نگاه ای لحظه برای و خزید پا و دست چهار دیوید. . افتاد راه جاده سمت به یکراست و شد بلند ای کلمه گفتن بدون دیوید خورد گره مرد متعجب

- می را همین هم دلش درواقع دیوید دارد نگه یا کند، صدا را او مرد نکند که کرد فکر خود بابه- چیزی کرد، می بیشتر تلماسه دو بین گودی با را خود فاصله که همچنان ولی، خواست

. گوششنرسید

. احساس بود کرده سرخ را صورتش دیگری چیز ولی تابید، می سرش به ظهر از بعد آفتاب . چیزی؟ چه ً دقیقا ولی باشد افتاده گیر بدی چیز انجام حال در انگار که حالتی مثل کرد؛ گناه

نگاه ها، تلماسه سمت به خود، سر پشت به و ایستاد رسید، درختان بعدی ردیف به وقتی . راه. دیوید مسیر جهت خالف در و کرده جمع را وسایلش او آیا شد نمی دیده مرد از اثری کردذهن از که دوم احتمال بود؟ کشیده دراز تلماسه دو آن بین خود حوله روی حاال نه، یا بود؟ افتادهکدام ببیند برود و برگردد که کرد فکر ای لحظه برای و شد نفسگیر دوباره گذشت، دیوید

. است درست احتمال» . . « : بشی؟ زده خجالت خوای می بازم شدی شرمنده بار یه نشو خنگ گفت خود با ولی

. نیم و ساعت یک که بود گفته مادرش به افتاد راه به پارکینگ سمت به عکس، جهت در و پیچید. بود گذشته زمان مدت این حاال و کشد نمی طول بیشتر

. می پاهایش نوک پوشید را کفشهایش و کرد باز را ماشین در رفت، پارکینگ طرف آن به. . کرد. فکر مرد به هم باز ماشین، استارت زدن با شد می زدگی آفتاب دچار ً احتماال فردا سوخت

که زد تشر خود به عصبانیت با آمد؟ خواهد هم باز آینده دوشنبه آیا آید؟ می اینجا به اغلب او آیا. . افتاد! راه خانه سمت به و زد عقب پارکینگ از ویراژی با کند فکر چیزها این درباره نباید نه

. . از بود آنتوان ماری بیوگرافی خواندن مشغول نشیمن اتاق در مادرش بود بعد هفته دوشنبه » «: و آرام صدایی با بود، ایستاده اتاق در دم که دیوید میری؟ کجا ظهر از بعد پرسید دیوید

». « : این شوقی چه با او که دانست می مادرش اگر ساحل برم کردم فکر که داد جواب معمولی . مهرآمیزی لبخند با مادرش افتاد می شک به ً حتما برود، ساحل به خواهد می هم را دوشنبه

. . « : و زده آفتاب راحت چه که میدونی نمون آفتاب تو زیاد فقط بگذره خوش خب داد جواب. ». کرد باز کتابشرا دوباره مادرانه، اندرز این دادن از بعد و میشی سوخته

آنوقت چون نبود، خانواده فرزند تنها کاش ای که کرد فکر نشست، ماشین توی دیوید وقتی . مادرش، نگرانیهای دل که دانست می هم را این اما شد نمی او نگران حد این تا مادرش شاید

. بود بهتر پدرش خیالی بی از . مرد آیا که ببیند و برسد ساحل به زودتر هرچه خواست می راند می معمول از تر سریع . چید، می ها قفسه در را کتابها کتابخانه در کار سر درحالیکه هفته، طول تمام در نه یا آنجاست

کشید، می دراز خود تخت در که شبها یا بود، شان خانه پشتی حیاط چمنهای بریدن مشغول یا . که ای لحظه و کردنش، شنا مرد، پشت خود، ذهن در شد می ذهنشزنده در ناگهان مرد تصویر

دیوید سینه قفس در را نفس یادآوریها این همه و آورد، می یاد به را آورد می در را شرتش . خود از را آنها کرد می سعی و شد می ناراحت خود ذهنی تصورات این از او کردند می حبس . هربار شدند، می زنده ذهنش در همچنان تصاویر این ولی کند فکر دیگری چیزهای به و کند دور

. امید این با بودند، کرده مجبور ساحل به بازگشت به را او که تاحدی قبل از روشنتر و تر واضح. دانست نمی را این صادقانه دیوید خود داشت؟ مرد از انتظاری چه ً دقیقا دیوید چی؟ که؟ . شرت امروز درآورد هم را اش راحتی شلوار کفشهایش، درآوردن از بعد پارکینگ، در . سمت به شد خاکی جاده وارد وقتی بود پوشیده خود شلوار زیر را رنگش آبی و گشاد ورزشی

8

Page 9: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

. . . برود راه تر یواش که زد زور دوید می سمت آن به داشت ً تقریبا افتاد راه ساحلی های تلماسه . آنجاست؟ حاال مرد آیا دید را ها تلماسه دور از

. شد خم شد نزدیک بود، زده دید را مرد آنها پشت از قبل هفته که درختانی ردیف به احتیاط با - این خب که گفت خود با باشد داشته بانی دیده مأموریت که انگار افتاد، راه صدا بی و آرام و

. است بانی دیده جور یه هم . نه دوخت چشم نظر مورد تلماسه دو بین گودی سمت به و گرفت جا درختی پشت در

. دریاچه به بعد و کاوید را اطراف و ها تپه نگاهش با زنده شیء یک از نشانی نه و بود حرکتی. . . آب در ای کننده شنا نه و ساحل های ماسه روی ای پیاده نه نبود چیزی هم آنجا شد خیره

. . دراز تلماسه دو میان گودی ته در هم شاید یا باشد نیامده هنوز مرد شاید نشست عقب . داغ اش پیشانی که کرد حس ای صحنه چنین تصور با گرفت می آفتاب حمام داشت و کشیده

شد.. . . کردند می داد و جیغ سرش باالی بر دریایی مرغان ماند منتظر هم باز نشست منتظر

. . هم این اما کرد جابجا را خود دیوید کرد می وزوز ساحلی شبدرهای از ای توده دور به زنبوری. . گرفتند پاهایشدرد و سوخت آفتابسرشمی شدت از نکرد کمکی

. . گودی در مرد اگر بود گذشته دقیقه چهل که شد متعجب ساعتش به نگاه با ایستاد باالخره . خود وجود در آوری الزام حس دیوید بود داده خود به تکانی ً حتما حاال تا بود، تلماسه دو میان

. ببیند خودش چشم با و برود باید که حسکرد . دو گودی به را خود دزدکی که گرفت تصمیم پس است چیزی هر از بهتر گستاخی و تهور . به دارد که کرد می تظاهر ساده، خیلی کند حرکت سمت آن به مستقیم بلکه نرساند تلماسه

. . پشت امنیت پس کرد پیدا بیشتری نفس به اعتماد فکر، این با کند می حرکت دریاچه سمت . فاصله در دیوید نظر مد گودی افتاد براه ای ماسه های تل و ها تپه بین در و کرد ول را درختان

. . که بود آنچنان اندوهش و ناامیدی شدت گرفت درد بدنش یأس شدت از بود خالی تلماسه، دو . . خودش چرا؟ ببیند آنجا در را مرد که بود خواسته دلش چقدر است گرفته اش گریه کرد حس

. . . . نبود هم جوان نبود جذاب آنچنان مرد چون نبود مرد زیبایی دلیل به ً مسلما دانست نمی هم . که. قدرتمندی و مرموز نیروی یک داشت دیگری علت مرد به نسبت دیوید شیفتگی کششو نه

و بود زده دید اش خانه پنجره از را آنها که پسرانی به نسبت نه بود؛ نکرده تجربه حال به تا دیوید. دیگری فرد هیچ نه و پول به نسبت نه

جلو از آسمان در که ابرهایی به و کشید دراز ای ماسه تل دو میان گودی در مدتی برای . شنای شرت یک با فقط و لخت که گذاشت مرد جای به را خود کرد نگاه شدند، می رد خورشید

.... دچار خود فانتزی این از خوابیده آنجا در . کوتاه، وضع آنکه از قبل و سریع پس شد دلهره . . حالت آن در را او کسی اگر نبود کارها جور این و سری سبک جای ساحل شد بلند شود، خرابتر

چی؟ ببیند،در را پارکینگ مسیر و بازگشت خاکی راه به استیصال و عجز از ای کننده فلج حس با همراه

. . دوخت چشم ای ماسه تل دو میان گودی به و برگشت دوباره رفت جلو که کمی گرفت پیش. نیست آنجا مرد که دانست می اما

باران که رسید می نظر به و بودند پائینی ارتفاع در ابرها شد، بیدار خواب از که بعدی دوشنبه . . اما، بود نیامده مرد قبلی دوشنبه که هرچند گرفت اش عق شود شروع است ممکن هرلحظه

. ً مسلما ببارد باران اگر ولی آمد خواهد ساحل به ً حتما امروز مرد که بود کرده قانع را خود دیوید. آمد نخواهد

نه، یا خواست می اشمربا کرده تف نان برای آیا بود پرسیده که مادرش به صبحانه میز کنار« : . . چرا گفت مادرش بچیند را باغچه هرز علفهای که داد قول مافات، جبران برای بعد اما زد غر

» نه؟ یا آید می باران ببینی کنی نمی صبر ». ! خانه» در نشستن از بهتر هرچیزی تار، و تیره روز این در کنم می تمامش حاال همین نه

بود.». بشه» آفتابی هوا ً بعدا شاید

. ». نگاه» مادرش به فوری ، بود معمول از تر محکم دیوید صدای ساحل میرم بشه آفتابی اگه . مادرش که نداشت را این حوصله ً اصال چون نه یا شده او تلخی اوقات متوجه آیا که ببیند تا کرد

. یک درعوض مادرش، اما کند سئوال او از و بیافتد شک به رفتنهایش ساحل به درباره نوعی به». « : برسی مرادت به امیدوارم گفت و ریخت خودش برای دیگر چای

9

Page 10: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

. به ماشین با فرصت اولین در دیوید زد بیرون ابرها الی به ال از خورشید ظهر، از قبل درست . . از که مالیمی و گرم باد کرد باز را اش ورزشی پیراهن دکمه ماشین، در افتاد راه ساحل سمت

. داد می او به احساسخوبی خورد، لختشمی سینه به پنجره . اثری دوخت چشم تلماسه دو مابین گودی سمت به رسید، ساحل درختان ردیف به که وقتی

. می اطمینان او به ای ناشناخته حس یک دلواپسنشد موضوع این از دیوید اما نشد دیده مرد از. دید خواهد را مرد آن امروز که داد

. حوله روی کرد پهن درختی جلو ها ماسه روی و کرد باز را بود آورده خود با که بزرگی حوله . بقیه کردند می مصمون آفتاب مستقیم تابش از را او حدودی تا درختان برگهای کشید، دراز که

. با را هایش شانه و سینه بخواهد چرا نیاورد در را آن اما کرد باز هم را پیراهنش های دکمه. بسوزاند آفتاب

. از را پشه منگ و گیج بود برده خوابش مدت چه که نفهمید شد، بیدار ای پشه نیش با وقتی . تلماسه دو میان گودی در ایستاده حالت در را مرد کرد نگاه خود اطراف به و زد کنار گردنش

. کشید. خجالت دیوید کرد می نگاه دیوید سمت به و داشت تن بر را کوتاه سیاه شرت همان دید . ساعد به آفتاب ضد کرم مالیدن حال در مرد گرفت، باال را سرش وقتی آورد پائین را نگاهش و

. . گردید ناپدید دیوید نگاه از و شد خم مرد آن از بعد دستهایشبود ودو میان گودی سمت به و کرد بغل را خود زانوان نشست، اش حوله روی همانجا دیوید

. دوباره که خواست نمی رفت؟ می باید کجا اما بکند حرکتی خواست می دلش زد زل تلماسه . اش هستی تمام انگار شود نزدیکتر مرد به که ترسید می هم این از و برود درختها پشت به

.... انتظار بود، شده انتظارورای از و داد تکیه ساعدهایش به داد، خود به تکانی مرد دیوید، نیاز شدت از انگار باالخره،

» « : کنی؟ می جاسوسی چرا میخوای؟ چی تو بچه گفت تندی لحن با ای ماسه تل کرانه»... . « : فقط من کنم نمی جاسوسی داد جواب دیوید

» چی؟» فقط. شد» – « زبان لکنت دچار دیوید من من

«: کسی به امیدوارم گفت کرد، می پاک خود پاهای از را ها ماسه درحالیکه و شد بلند مرد . منو ممکنه بفهمن اگه که میدونی ای دیده لختی گرفتن حمام حال در منو که باشی نگفته

». کنن بازداشت -.... « : کسی به که معلومه نه نه داد جواب کرد می بغل محکمتر را خود زانوان درحالیکه دیوید

. گفتم؟.« می کی به باید تازه کنه می فکر چی مرتیکه که کرد خودشفکر با و نگفتم . زمین بر او نزدیکی در و برداشت قدم دیوید سوی به شد دیوید ناراحتی متوجه مرد گویا « : نیست. این قصدم بخشی، می بود آرامتر صدایش کرد، باز را دهانش مرد وقتی اینبار نشست

». . نیست چی و است خطرناک چی که دونم نمی و هستم غریبه اینجا من بزنم تهمت تو به که . . « : که ام ندیده را کسی هرگز حال به تا من همین فقط کردی متعجب منو تو داد جواب دیوید

». درآورد پا از شرتشرا ساحل در . اما کرده جلوه احمقانه اشچقدر گفته که کرد حس آورد، زبان بر را جمله این دیوید همینکه

» « : کرده؟ ات حشری من مثل لخت کون پیرمرد یه دیدن که اینه منظورت گفت و زد لبخند مرد». « : نیستی پیر تو داد جواب تندی به دیوید

». . . خودت» از تر مسن خیلی سالمه هشت و سی من اما جون بچه مرسی ». « : این ادای با همراه و شود می سالم هفده آینده ماه من گفت دفاعی حالتی با باز دیوید . خود پیش است شده خیره مرد کوتاه و تنگ شرت به ناخودآگاه که شد متوجه یکدفعه جمله

. خجالت خود فکر از اما ندارد فرقی هیچ بودن لخت با کوتاهی و تنگی این به شرت کرد فکر . است، جریان در چیزی که شد متوجه مرد ولی گرفت مرد شرت از را نگاهش فوری و کشید

. « : یکی که بخواد هم دلم کنی نگاه من بدن به میتونی بخواد دلت تا گفت دوستانه لحنی با پس « : ». خوبی هیکل هم تو خود بینم، می من که اونجا تا که داد ادامه و کنه نگاه من به تو مثل

داری.« . که کرد می فکر هم خودش بود نگفته دیوید به چیزی چنین کسی حاال تا خوب؟ هیکل . مرد این اگه خب، اما است الغر اشهم سینه و مانند می دوک یک باریکشمثل و دراز دستهای

.... داره نظری چنین . او به مرد خود باشه، هرچی زد زل او صورت به و برگرداند مرد طرف به را رویش دیوید

. نگاهشکند که بود داده اجازه

10

Page 11: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

. شاید شد می دیده مرد چانه در ای چاله و چشمها اطراف در خطوطی زدن، لبخند هنگامباشد؟ دلواپسی و دلهره از ناشی

. شد بلند و انداخت دیوید چشمان و صورت به عمیقی نگاه ً متقابال مرد : می دست او به شود؟ می نزدیکتر او به مرد میشه؟ چی حاال گفت خود با متعجبانه دیوید

خلوتی جای به هم با دیوید و خودش فیلمها، های هنرپیشه مثل که کند می پیشنهاد یا زند؟ . ذوقی و شوق از مورموری اما نداشت بیفتد اتفاق بود ممکن که آنچه از تصوری دیوید بروند؟

. افتاد تنشراه پوست ترسروی با همراه « : کنار اینجا گفت دیوید به رو و زد ای ضربه بود نشسته ساعدش رو که ای پشه به مرد

». . بزنیم قدم هم با و آب کنار تر پائین بریم که چطوره گرمه هوا درختها . چون گرفت فرا را قبلی ذوق و شوق آن جای ای سربسته مبهم تلخی یک اما شد، بلند دیوید

. نبود کردن خلوت محل تر پائین اون . گذاشت دیوید شانه روی دستی پس باشد خوانده را دیوید فکر دوباره مرد که رسید نظر به

». - خواد– می چی دلت که دونم می کنم فکر جون بچه افتاد رعشه به دیوید تن ». « : یکمرتبه مرد انگار که کرد حس و خواد نمی هیچی دلم گفت آمیز اعتراض لحنی با دیوید

. بود کرده عریان و لخت را او». . . . « : نیستم تو مناسب آدم هم من و نیست جاش اینجا اما دونم می دونم می داد جواب مرد

« : معنا بدان این ولی که داد ادامه بیابد، را حرفش کردن قطع فرصت دیوید آنکه از قبل سریع، و . خوش هم و دارم دوستت هم چون دانم نمی تیپ خوش را تو و ندارم دوستت من که نیست

تیپی.«. بود شنیده درست را حرف این آیا که کرد فکر خود با دیوید تیپ؟ خوش

. « : بزنیم هم با قدمی یه خوای می برگردم زودی به باید من آورد خود به را دیوید مرد صدای» نه؟ یا

. کرد خم جلو به مثبت، عالمت به را سرش دیوید. » . کرد» دراز دیوید سوی به دستشرا و چیه؟ اسمت تو هست آلن من اسم راستی،

». دیوید» . - ». یاد» به دیوید حسابی درست و محکم فشرد را دیوید دست و دیوید خوشحالم، دیدنت از

. باشد فشرده دستشرا محکم آنطور کسی که نداشت

. پایشان زیر به رودخانه حاشیه آب گذراندند هم با را ساعتی نیم رودخانه کنار در آلن، و دیوید . و کردند می پرت آب سطح بر و داشتند می بر سنگ بردند می لذت آب خنکی از آنها و آمد می

. دادند می مسابقه هم با کار این درمی کار شیکاگو در بزرگی فروشگاه در مردانه، لباس بخشخرید در او که گفت دیوید به آلنخود. برای فروشگاه، برای لباس سفارش جهت ایتالیا به سفری در را کوتاه شرت این و کند

. بر شیکاگو به فردا و بزند عمویشسر زن و عمو به تا بود آمده ساینسبری به حاال و بود خریده . می پیر داشتند که مادرش و پدر از کرد؛ تعریف آلن برای را اش زندگی هم دیوید گردد می

. کند پیدا تئاتر در شغلی که خود آرزوی از و دوستشپول، از شدند،به حال به تا که را خود رازهای دیوید بود، غریبه قبل ساعت نیم همین تا که مردی به اعتماد با

. نداشته جنسی رابطه کسی با حال به تا که گفت دیوید نهاد درمیان آلن با بود، نگفته هیچکسهیکل شیفته که کرد اعتراف ای آهسته صدای با اما نبود اطراف آن در کسی که هرچند و است،

. باشد می مردها

به رو و کرد پرتاب آب به را سنگ آخرین آلن که بود رسیده آسمان گوشه به عصر آفتاب». « : برم من که وقتشه دیگه گفت دیوید

. . جواب دیوید که هرچند کرد جمع را خود وسایل آلن رفتند تلماسه دو میان گودی به هم با « : می آیی؟ نمی بعد هفته دوشنبه پرسید آلن به رو وجود این با اما دانست می را خود سئوال

آیی؟« « : نمی چرا تو ولی هستم کارم سر شیکاگو توی بعد دوشنبه نه، گفت و زد دیوید شانه به آلن

». . نداری بدنت سوختن به هم نیازی و یاد می بهت ات گرفته آفتاب پوست اونجا آیی . و بود شده آشنا آلن با تازه داشت زورکی حالت لبخندش اما بزند، لبخندی کرد سعی دیوید

. نبیند را او دوباره هیچوقت شاید که دانست می حاال

11

Page 12: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

. « : باید فقط تو نباش افسرده اینقدر من برای جان بچه گفت و زد دیوید چانه زیر آهسته آلن. ». افتاد راه یواش و برداشت وسایلشرا و نیستی تنها تو اینکه اون و باشه یادت چیز یه

در آنکه از قبل او های دادن تکان دست به و کرد، نظاره را آلن شدن دور و ایستاد دیوید. داد جواب دست با شود، ناپدید نظر از درختها پشت

رضایت و شعف از مبهمی احساس افتاد، راه به خود ماشین سمت به دیوید که همانطور . دل مراد و کامبخشی نوعی به که کرد می حس آلن، خالی جای درعوض داد دست او به خاطر « . تنها تو که بود گفته آلن است شده نائل ژرف خشنودی و مسرت از حالتی به و یافته دست

. کرد.« احساسنمی تنها را خود دیگر که بود عمرش در بار اولین شاید و نیستی . به کرد شروع رفتن، راه ضمن برگشت، در کند پنهان را خود مسرت و شادی نتوانست دیوید

. دکه مقابل از وقتی گرفت اش خنده خود کار از و پریدن، ور این و ور آن و کردن خیز و جست . او به و برگرداندند را سرشان نفری چند کرد می خیز و جست همچنان گذشت می نوشیدنی

اون » مامان که پرسید بود، ایستاده صف در مادرش همراه به که کوچکی دختر و کردند، نگاه . و زد لبخند کوچولو دختر به باز نیش با نبود مهم برایش چیزی دیوید کنه؟ می چیکار پسره

. داد ادامه خود راه به کنان خیز و جست و داد، تکان او برای دستشرا

رقصیدن جهت خالف

12

Page 13: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

بوور: داین ماریون نویسنده(Marion Dane Bauer)

. کوچولوها دختر بقیه با اینکه بفهمم توانستم می هم سالگی چهار در را این که کنم فکر » « . در زنان کلوب برای راینهارد خانم کودکان باله کالس که است سالی به ام اشاره دارم تفاوت

. کرد اجرا برنامه شهرمان- . . . لباسمان بودیم کالس در ما از تا ده حداقل بودیم اشعه همه ما بودم خورشید اشعه من

که مندرسی و رفته رو و رنگ لباس مثل واضح، سال، پنجاه گذشت با هم، حاال همین حتی . - دامنهای و کرده پف کمی آستینهای با بود زرد ساتن هست چشمم جلو ام، پوشیده امروز

. خورد می دامن به رنگشان که شرتهایی و دار حاشیه کوتاه . چرخ توانستم می بودم خوردند می هم به که لباسهایی و شرت پوشیدن عاشق من زمان آن . روزی تا ببینم را محل پسرهای چرانی چشم و بزنم باال را دامنم ایستاده یا و معلق کله یا بزنم،

باز بخورند دامنم به شرتهام اگر حتی که گفت تشر، و نهیب با مادرم، و کرد خبرچینی برادرم که . . پنهان شرتها که است قرار اگر فهمیدم نمی ً اصال ببیند را آنها کسی که بدهم اجازه نباید من هم

بخورد؟ دامن به که کنیم انتخاب طوری را رنگشان ً حتما که دارد لزومی چه آنوقت باشند . - - آن که مطمئنم کنند می ماندنی یاد به را واقعه که هستند شرتها حتی نه و لباسها نه اما

. رقصیدن به شروع که ای لحظه آن تا حداقل بودم خورشید اشعه شبیه بقیه مثل هم من روزکردیم.

شده حساب گامهای و مورب حالت به و پهلو به ، خاصی اطوار و ادا با ما که بود این بر قرار . صحنه از ای پرده با که اتاقی، در ایستادن نفس شویم وارد تماشاچیان به رو و برداریم قدم

کدام به رو آنها و کجاست تماشاچیان جایگاه که نفهمم من که شد می باعث شده، جدا اصلی. کنند می نگاه طرف

پرده پشت از دزدکی و زدم بیرون کوچولوها دختر صف در خودم جای از باری چند حتی . . . وارد دوباره همینکه اما فهمیدم حاال بله آها، ببینم را صورتها ردیف صف جای تا کشیدم سرک

. در گاهی سالن؟ آنور یا بودند سالن اینور تماشاچیان شد می فراموشم باز شدم، می صفام حالی ً اصال موضوع جداً، که حالی در ام، دانسته می را چیزی که ام بوده مطمئن ام زندگی . به هم آخرش و ام، شده گیج که بود مشخص برایم ً کامال بود دیگری چیز مسئله اینجا اما نبوده، . رو موفقیت عالمت به را انگشتم دو کردم، انتخاب را سمت یک کردم را کار بهترین خودم نظر. لرزید می تنم تمام هیجان شدت از ایستادم، پیانو کلید اولین صدای منتظر و کردم، سوار هم

. با همراه و پهلو، به شمرده، قدمهای با کوچولوها دختر همه شد بلند موسیقی صدای وقتی. . من خود منهای شدند بغلی اتاق وارد بودند، داده یاد ما به که آنطور تماشاگران، به رو لبخندی

متوجه ناگهان اما زدم، می هم لبخند شدم، اتاق وارد شمرده گامهای با و پهلو به هم من البته،. زنم می لبخند خالی دیوار به رو دارم که شدم

. خود ً احتماال و زنان، کلوب تمام که دانستم می کردند خندیدن هروهر به شروع تماشاچیان . رفتار کردند می فکر آنها که دانستم می هم را این حتی خندیدند می من به داشتند هم، مادرم

. . » بودند » ادب بی و پررو خیلی آنها خودم نظر به اما است بانمکی و باحال کار منتو نمی دلیل، همین به هم شاید و ها، خنده علیرغم . اولی، من را قدمها آن کنم عقبگرد نستم

. . همه خاطر، این به شد می هم بدتر وضع کردم، می عقبگرد اگر و فهمی، می داشتم برمی باید - - بقیه، برعکس اما کردم هم من کردند، دخترها بقیه که کاری هر کردم اجرا را رقص برنامه

. بود حضار به رو پشتم منبلندتر . دوباره زنان همه شد باعث که کاری زدم دور باالخره رسید، کردن تعظیم زمان وقتی

زنم. می حدس اما هستند، پررو خیلی که کنم حالی آنها به تا کردم اخم تعظیم با همراه بخندند. » کردند » برداشت باحال هم را کارم همین آنها که

« : بیرون از قبل چرا تی، پرسید من از آرام، صدایی با و آهسته مادرم خانه، راه در بعداً، » را راستش و باشه؟ تماشاگران به روت دخترها بقیه مثل تا نکردی چک پرده پشت از آمدنت

. . برای هیچوقت اینکه جز به دانم نمی هم هنوز بدهم مادرم به که نداشتم جوابی هیچ بخواهی،به ام درونی حس که مسیری مگر کنم، پیروی آن از و کرده چک را چیزی که نیامده پیش من

. . باشد منگ و گیج ام حسدرونی که وقتی حتی ام، نکرده را کار این هم یکبار گوید می من

13

Page 14: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

سال، سالهای از بعد شدیم، اخراج ماری سنت دوشیزگان آکادمی از سیندی و من که روزی . . مثل اگر که شدم متوجه و گرفت ام خنده فهمی؟ می و آمد یادم رقصم جریان بار اولین برای

استیفن » خواهر راهبه که نبود این به نیازی آنوقت داشتم، باور خودم به سالگی چهار دوران آن. هستم« کی من که بگوید برایم ماری

. آکادمی از کسی که است معلوم کنم اشاره موضوع به قیدی بی این با نباید خوب، ولی . سال بود نشده اخراج ماری، سنت از 1956دوشیزگان جهت بی را کسی ها راهبه و بود،

. . به برویم بیرون که شد تقاضا من و سیندی از محترمانه راحت، خیلی کردند نمی اخراج مدرسه . می که آنجا تا هستند خطرناک آموزان دانش بقیه برای ما، مثل دخترانی که شد داده اطالع ما. بودیم خطرناک هم ترشیده، معلمان از دسته آن همینطور و راهبه خواهران برای ما دانستممغز به ادبیات، کالس سر از کردنمان صدا هنگام که سرمایی آن توانم می هم هنوز

. دل تو کوئیر از نیست، یادم اسمش نمایشنامۀ6، مطالعه مشغول کنم حس را افتاد استخوانهایم . . نویس نمایشنامه او بود کوئیر او که گفت نمی کسی که است معلوم بودیم وایلد اسکار برو،

. آکادمی اما کنار، به کردند، می فکر کوئیرها درباره آنها که هرچه حاال هنرمند یک بود، . بود قائل هنرمندان برای خاصی جایگاه ماری، سنت دوشیزگان

« دفتر به من دنبال به اوکونل سینتیا و اوانز تی گفت و شد کالس وارد براون، خانم ناظم، .» « ». حتی کالس، همه نفس معطلی بدون حاال همین کرد اضافه و بیایند ماری استیفن خواهر . » نمی » جلب ماری استیفن خواهر دفتر به کسی هرگز آمد بند ، روث ماری خواهر امان، معلم

. باشد کرده خطرناکی کار آنکه مگر شدآبی لب و دوخت نفر دو بما را نگاهش عینکش، باالی از کرد، منتقل را پیام که براون، خواهر

. زندگی لذت بیشترین که دانستند می همه برساند را قضیه بودن جدی تا گرفت گاز را رنگش. اند جلبشده رئیسمدرسه دفتر به رسوایی با دخترانی یا دختر ببیند که است آن زن این

کریدور در کنیم، جمع را کتابهایمان و دفتر آنکه بدون حتی، و معطلی، بی حرفی، هیچ بدون ً تقریبا هم گاهی و افتادیم، راه براون خانم دنبال به پیچید، می آن در قدمهایش صدای که سنگی

. اما آمد، نمی اش استخوانی و الغر هیکل به براون خانم سریع و مردانه رفتن راه دویدیم میداشته را هم به کردن نگاه جرأت آنکه بدون بیافتیم، راه سرش پشت عجله با ما که شد باعث

. - - . نداشتیم. اطالعی کمترین موضع از ً حقیقتا وجود این با ولی دانستیم می هردو البته، باشیم ». « : وقتی و بشینید گفت کردیم، معرفی او به را خود ماری، استیفن خواهر غار در دم وقتی

... ! « : تو نه گفت دادیم، قرار هم به نزدیک دیوار کنار را ها صندلی کرده، اطاعت معصومانه ما که . زمخت« نگاهی با و داد نشان او به را بود شده تعیین سیندی برای قبل از که ای صندلی و آنجا

». « : اونور تو و گفت من به روداده قرار سیندی از فاصله با که ای صندلی آن روی من و نشست، اش صندلی روی سیندی

. دوستم، بهترین بود، ام اتاقی هم سیندی کردیم حس را هم از جدایی زخم و نشستم، بود شده - یا و غمناک فیلمهای تماشای هنگام گیرایش، رنگ آبی و بین، نزدیک درشت، چشمان که دختری

- - مسئولیت این گویا که ام داشته حسرا این همیشه من و ریختند می اشک کلی خستگی موقع. کنم محافظت او از که است من

کرده مسدود را خروج راه و گرفته، سنگر زندان، توی گارد مثل اتاق، در دم براون، دوشیزهبود.

. . در دیگری کس هر مثل بودیم هم خوبی آموزان دانش بودیم خوبی دختران سیندی و من« خوب حاال که دانست، می را این هم سیندی و دانستم، می را این من ماری، سنت آکادمی

. اتاق« هوای که طوری بود حاکم فضا بر طوالنی و سنگین سکوتی داد نخواهد نجات را ما بودن. شد حسمی اکسیژن کمبود و تر رقیق

- ( . . م ماری استیفن ام اس خواهر : » - .آخرش، اش،( ای راهبه مقنعه ممکنه کرد باز را دهانش - ماجرا نفر دو شما کرد می عبوس و گرد را .« صورتش والنتین، کارت دو و دهید توضیح را

و کرد بلند را بودیم، کرده پیدا ما که کارتهایی ترین عاشقانه و ترین، احساساتی زیباترین،. . من برای سیندی طرف از یکی و بود سیندی برای من طرف از آنها از یکی داد نشانمان

. داشتند اشکها عینکش، پشت در اند کرده عرق هایش گونه که دیدم و کردم نگاه سیندی به. شدند می جمع

. ». اند: » شده کارتها متوجه چطوری آنها که نیامد هم ذهنم به حتی بود جوک یه فقط این گفتم « . دخترای از خیلی که دادم ادامه سریع و تند و بودند شده نصب اتاقمان دیوار تابلوی روی کارتها

14

Page 15: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

. » . . ام اس خواهر فهمی؟ می پسراشون دوست از کردن دریافت کارت شون محله از دیگه – . سرکوفت یا خواندن نماز سالها گویا یخ، مثل سرد اما بودند، آبی هم او چشمان شد منتظر

. – هیچ چشمها این که بود معلوم بود خشکانده را چشمانش رنگ نشنو حرف دختران به زدن».... . « . فقط فرستادیم همدیگه برا رو اینا هم ما خب دیدند نمی چیزی

. متهم هولناکی و مزخرف چیز یک به را ما داشتند که شدم متوجه آمد می بند داشت نفسم . . . اگر نامیدند می پریان را آنها بودم شنیده ها لزبین درباره چیزهایی مسلما من کردند می . همه اما بود، سالم هفده که هرچند و سبز رنگ به یا پوشیدی، می رنگ زرد لباس ها، پنجشنبه

( . و پوشیدم نمی سبز یا زرد لباس هرگز پنجشنبه روزهای خودم بود حد همین در معلوماتم). بود محتاط هم سیندی

». « : خریدیم شوخی برا فقط را کارتها ما شوخی، برا فقط گفت و آمد نجاتم به سیندی » « درماندگی، از و هستند، هم تقلیدی و قدیمی کارتها که بینی می که کردم اضافه و

». اند:» بامزه خیلی کردیم فکر ما بلندترگفتم « : ندارد پسری دوست هم هیچکدامتان و گفت بود ایستاده سرمان پشت که بروان دوشیزه

». که پسر دوست انگارنداشتن که بود طوری صدایش لحن بفرستد برایتان والنتاین کارت که. بود جرم نوعی بفرستد، برایمان کارتی

» « .» دانستم » می خب، و داری؟ پسر دوست خودت که کنم اضافه خواستم می و نه گفتم . گفتم گدار بی اندازه همان به ً تقریبا و افتادم، من و من به درعوض، نگویم که بهتراست

»... خیلی :» پسرا داره؟ الزم پسر دوست کی که ». های :» جمله که بود این عادتمان ما اند بدقواره و زشت کرد تکمیل را ام جمله سیندی و

. کنیم تکمیل را همدیگرکند، می خوشنود را راهبه یک پسرها، از ای بدگویانه جمله همچون یک که کند می فکر آدم

در من که هایی راهبه آن . 1956حداقل آکادمی به را دختران اینکه علت هرحال، به شناختم می . هم راهبه خواهران و دارند نگه دور پسرها از را ما که بود، همین هم فرستادند می ماری سنت

. و من که بود این موضوع بخش یک گرفتند می جدی خیلی را رابطه این در خود مسئولیتمحل کلفت گردن و لوطی پسرهای با برخاست و نشست و شهر به شدن جیم به رغبتی سیندی

» خواهر » صورت اما بود، شده بودن زیر به سر و خوب در ما معروفیت اسباب این و نداشتیم، . آنها و گرفته خود لبهای در را نخی رشته که شد می کسی شبیه داشت شد درهم بیشتر ماری،

. کشید می محکم را« . درباره گفتن با و ایستاد، ماری خواهر میز نزدیک داد خود به حرکتی بروان دوشیزه

. » شد ما توضیح خواستار گوئید؟ می چه تختهایتان » صبح » امرز که بودیم کرده فراموش آیا ما؟ تختهای گفتیم تعجب با و همزمان سیندی و من

کنیم؟ مرتب را رختخوابمانمالید می هم به را آنها که همانطور و درآورد آستینش از را دستهایش ماری استیفن خواهر

. ما تختهای موضوع انگار داد تکیه جلو به رو بود، نشسته آن پشت که میزی پیشخوان روی « . خراب اتاقتان باالی در درست دستشویی یه که گفت بود روز موضوع داغترین و جالبترین

« : ». دوشیزه داد ادامه و کرد، ادا مرموزانه ً تقریبا و آرام صدای با را این بود کرده طغیان و شدهبه خرابی که شود مطمئن تا شد اتاقتان وارد کرد، می رسیدگی دستشویی به داشت که براون

». باشد نشده وارد آنجا . » که» نبود ام حالی هم هنوز و پرسیدم را سئوال این احمقانه که بودم من اومده؟ بار خرابی

. بود چی هایمان تخت اشکال « : گرفته قرار هم کنار شما تختهای چرا زدند برق دندانهایش و شد باز براون دوشیزه نیش « . باشند،« باید که جایی ازهمان را تختها محل شما چرا بداند را علت که کرد اصرار و اند؟

» اید؟ عوضکرده اتاق، سمت یک در هرکدام . . ما اگر که فهمیدم بالفاصله بود زده زل اتاق کف به سیندی لغزید سیندی روی نگاهم چرا؟آن از بدتر دیگر بودند، دیده شدیم، می متهم آن به داشتیم که عملی همان انجام حال در را

. نبود جرمی ». ... « : گوش به حتی ام جمله اما بزنیم حرف داریم دوست فقط ما گفتم خفیفی صدای با

. نبود کننده قانع هم خودم « : » « : . . تختهایتان باید هم با زدن حرف برای فقط داد ادامه و بزنید؟ حرف گفت ام اس خواهر

» نباشد؟ فاصله شان بین هم اینج یه حتی که بچسبانید هم به آنقدر را

15

Page 16: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

: پرید بازجویی وسط و آورد، باال را اش چانه کرد، صاف را پشتش سیندی، که بود اینجا ». و» گناه بی خیلی حالت یک با را این بخوابیم هم نزدیک که داریم دوست ما خواب، وقت

دوتا » مثل یعنی کرد، می جلوه تقصیر بی و گفت کردیم می واقعا که کاری خود مثل معصومانه،» فهمی؟ می قاشق،

! ! . که لحظه این اندازه به هیچوقت من موش من کوچولوی سیندی شد حاکم اتاق بر سکوتبه را ماری سنت دوشیزگان آکادمی در ما دوران عمر خشکیده، چشمان و شده، راست کمر با

. ام نبوده عاشقش اندازه این تا و نکرده افتخار او به آورد، می پایاننه، اینکه یا زنند، می ما به دارند اتهامی چه که نبود متوجه او آیا که فهمیدم نمی راستش،

. چون بودم، همراهش و کنار من بود، که هرچه نبود مهم برایش و بود خیال بی اما شده متوجه . . و سرد اتاق آن در که آمد می خوشمان ما را دوتا ما حقیقت گفت می را حقیقت داشت

. حلقه همدیگر بدن دور را دستهایمان که داشتیم دوست حتی ما بخوابیم هم با خوابگاه مرطوب . پشت. یکی گرم نفسهای بخوابیم، هم تنگ همدیگر، دور محکم دستهای با همین فقط کنیم

. رو و زده غلط یکبار، حتی بچسبد هم به خوابمان لباسهای فالنل و بده، قلقلک را دیگری گردن . ... هرگز که که بود العاده فوق آنچنان تجربه این اما گرفتیم لب و گرفته قرار هم روی به

. ایم نکرده تکرارش »... «: و شدم بلند کند تمام را اش جمله آنکه از قبل و شما آیا پرسید ماری استیفن خواهر

!«نهگفتم: » » آمدند،: » می نظر به سوتر کم اش، روسری دستمال پشت رمقشدر بی چشمان نه؟ گفت

« : . چه من که فهمیدی چطوری تو تی، گفت بود من جیغ از محکتر اما آرامتر، هرچند سئوالش، و» بپرسم؟ خواستم می

. ». کنم: » می گریه دارم که منم این دیدم تعجب کمال در و بفهمم تونستم نمی چطوری گفتم . خواستم می بارید می من های گونه بر اشک ولی بود، نشسته آنجا آرام، کماکان ، سیندی

که، کنم . اضافه کثیفه ذهناتون شما دوی هر داری کثیفی ذهن تو چنین !خواهر که داد نمی اجازه من به تربیتم اما. بگویم چیزی

آرزوی حتی چیزها، بقیه که اتفاقی شد، می حادث من در داشت دیگری اتفاق حال، عین درکه ای خصوصی دانشکده به ورودم به منجر که ماری، سنت آکادمی از شدنم التحصیل فارغ

. داد قرار الشاع تحت را شد، می بودند، کرده انتخاب برایم والدینم . عملی دهیم انجام را آن کردیم نمی جرأت هرگز که بودیم شده متهم عملی به من و سیندی

. اما، بودیم نکرده هم را تصورش حتی لحظه آن تا ما از هیچکدام که دارم باور صادقانه من کهکه است معنا این به پس، شویم، متهم توانستیم می ما اگر که شد زنده من در فکر این ناگهان . که دیدم عمرم، در بار اولین برای بود ممکن نداشته، سابقه ً قبال که شکلی به چیزی، چنینبسا چه و داشت، را آرزویش توان می که است چیزی دیگر، زنی فیزیکی و زمینی عشق عشق،

. به ورود آرزوی از قویتر باشد والدین و معلمان و ها راهبه تأییدیه از تر قوی خواسته این که . می داشتم و بود زده بهتم دنیا مردم همه عمومی افکار از قویتر حتی و خصوصی، دانشکده

. است.... شده لبریز باورنکردنی مسرتی و شادی از وجودم که حسکردم و ترسیدم

. » به » دهشتناک خبر و شدند، فراخوانده والدینمان گذشت سریع شدنمان جیم سین مابقی . ... . با تماس از را ما گرفتند، می نظر تحت دقت با را ما اگر خب، بودند آنها دختران شد داده آنها

. ماری سنت دوشیزگان آکادمی اما شدیم می هدایت راست راه به شاید کردند، می منع همو .... کند ریسک توانست نمی

. . را ما که آید می یادم ای لحظه از فقط آگاهانه هم شاید نیست یادم جزئیات از خیلی . اینهمه گناه، بی که، دراتاقی بار آخرین برای من، و سیندی کنیم جمع را وسایلمان تا فرستادند

. ایستادیم بودیم، گذرانده هم با آن در را رفته دست از ماه . نگاهشکنم، که برگشتم وقتی چون، باشد کرده من با همزمان را فکر همین باید هم سیندی

. از یکی شبیه او حقیقتاً، بودم ندیده هرگز ً قبال که بود گرفته خود به خاصی روشنایی صورتش . هیچکداممان بود شده نقاشی مدرسه نمازخانه شیشه در که بود شده هائی فرشته همان

تار یک مثل بینمان در هیجان و شور و خلسه ترس، آن، طی که ازمکثی بعد اما نزدیم، حرفی . آن در شیرین و بلند ای بوسه بوسیدیم، و کردیم بغل را همدیگر درآمد، لرزه به موسیقی

دوشیزگان آکادمی اتاقهای در که گزید، نمی هم ککمان دو هر و بردیم، یاد از دو، هر لحظه،. شدند نمی بسته و بودند باز نیمه ماری، سنت

16

Page 17: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

دستان با که بود دلم، عزیز سیندی بله سیندی، آمدیم، در به همدیگر آغوش از آخرش وقتی – . پوست اسرار گنجینه بعد و کرد پیراهنم های دکمه کردن باز به شروع مهارتی، بی با و لرزان. - شد - شروع جانها ربانی عشای عمیق، زیرین صدف و پستانها برجستگی ابریشمین، داغ

دستهالندن: جاناتان نوشته

(Jonathan London)

را – تنش شب، نشست دستم بغل و آمد که کردم می نگاه بیرون به اتوبوس پنجره پشت از . بود زده زل خودم به پنجره توی از عکسم فشرد، می پنجره شیشه به

لن» «1سالم بشینم؟ پیشت میتونم .». . معلمان» از یکی دوست مارلو آقای بود محشر ات شعرخوانی دیشب مارلو آقای اووه،

. به و بروم که بودم کرده فرصت آخرش و بود، شاعر او بود دبیرستانم دوره انگلیسی زبان . اما بودم کرده شروع را نوشتن شعر تازه خودم دهم گوش خانه قهوه یک در اش شعرخوانی

1. . م. باشد می داستان نویسندۀ6 اسم لندن، مخفف اینجا در لن

17

Page 18: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

جمله از معلمانم از نفر دو یکی به جز به دهم نشان کسی به را شعرهایم که کشیدم خجالتمی. هیلر آقای

» « ری» منو ً خواهشا فقط . 1مرسی، . به رسیدن برای شاید زد می نفس نفس کن صدا. بود اتوبوسدویده

»... « داد، ادامه بکشد، نفس آرامتر کرد می سعی که همچنان و زندان شعرهای این گفت . .... ولی» متأسفم گیرد می ام گریه خوانمشان می هروقت بکنم توانم نمی کاریشان

». سخته خورده یه خواندنشانو عبارات صورت به بود؛ خوانده زد، می حرف داشت حاال که شکلی همین به را شعر این او

. شد می پاره منقطع نفسهای با که ریتمی همراه به کوتاه های گزاره ». چرا» – که نگفتی آخرش دیشب ولی بود ابهت پر خیلی ات شعرخوانی ری، منظورم آقای

».... . که میدهی ترجیح شاید یا بیفتی زندان به که شد باعث چیزی چه و . « : زبان معلم بودم مدرسه معلم سال ده مدت من گفت شد، می آرامتر نفسش درحالیکه

. دانشکده. هم معلمت و من واقع در نامی می هیلر آقای را او تو که بیل، مثل درست انگلیسی». . هستی موفقی شاعر یه هم تو خود که میگه معلمت لن، راستی بودیم ای

. . . ».... فلشهای» شد شنیده آژیری برگرداندم پنجره سوی به را رویم شد سرخ صورتم خب. پخششدند اطراف در نور

« : زدم، می حرف آموزانم دانش با وقتی که داشتم عادتی یه من هرحال، به داد ادامه ری . . ً طبیعتا من ام اینطوری من کشیدم می کمرشان روی آرام گذاشتم، می آنها روی را دستم

. ». او به و برگرداندم را رویم گذاشت دستم روی آرام را دستش و هستم ای پرعاطفه انسان . . . نگاره خود یاد به مرا بود گرم صدایش خیس مهربان، اما بودند، درشت چشمانش کردم نگاه

چشمانی و قرمز، ریشی نزار، و الغر صورتی انداخت؛ می بودم دیده گوگ وان از که ای. محکم و درشت استخوانهایی زیر در شده پنهان شورمند، و صمیمی

« : . . تو پسری یه گفت بعدش بود شده غرق گذشته در من، ورای از شد ساکت مدتی برای . . باید دبیرستان، فوتبال تیم در بازی برای کرد لج من با هاش نمره سر بود کالسهام از یکی

نمره . Cحداقل نمره آنکه مگر بکنم توانستم نمی کاری اما گرفت .... Dمی می باید بدهم او بهوایتمن. والت درباره انشاء یک او که بود قرار .«2دادم « . بود کونی یک وایتمن نوشت او بنویسد

. کلمه چهار این داد تحویل و بود نوشته کاغذ وسط قورباغه خرچنگ را کلمه چهار همین درست». زدند آتیشم درفشداغ مثل

نشد قطع کرد، می پخش را تندی موسیقی وارد، تازه مسافر دوش بر که بلندگویی صدای». میشی » پیاده گرنه و کن قطع را صدا که زد داد خلقی کج با راننده که زمانی مگر

« : به را او و زده دست بهش من که گفت والدینش به پسره که، بگم خالصه خب، گفت ری . حول که آورد فشار مدرسه مسئولین به داشت، نفوذ محل توی پدرش بودم مالیده اصطالح

. می زندگی ً مشترکا معشوقم، مرد، یک با من که بردند پی آنها کنند تحقیق ام خصوصی زندگی . کار محافظه گوشه یه اینجا آخه دونی، می بسازند برایم ای پرونده توانستند درنتیجه و کنم،

». فرستادند زندان به و کردند اخراج منو و بود، مملکت . . بودند خمیده و بلند زنها، های مژه هایشمثل مژه شدند خیره چشمانم چشمانشبه

. . از برگرداندنم پنجره سمت به را رویم و زدم هم به را چشمام بگویم که نیامد ذهنم به چیزی . در تصویرش ورای از کند می نگاه من به دارد که ببینمش توانستم می اتوبوس شیشه توی

خیره رفت، می رژه چشمانم جلو از که شهر به بود، شده سوار خودم تصویر روی که پنجره،شدم.

هرکدام، و شدند می رد مقابلم از بعد و ایستادند، می ها، دروازه و ها پنجره المپها، روشنایی . بردند می خود با ازمرا جزئی

. ذهنم بود جریان در ها پنجره و درها آن پشت اتفاقاتی چه لحظه آن در که اندیشیدم این به و . او به چشمم کاسترو تئاتر انتظار سالن در که دیدم را پسری سیاه و براق چشمان بود مغشوش

. هیکل یک بر که عربی دختر راز پر صورت زده رنگ های مژه کشیده، سرمه چشمان بود؛ افتاده . شده پیچیده دورش به کتانی سفید پارچه و داشت، سر بر سفیدی دستار بود شده تعبیه مردانه

1. Ray

2. Walter "Walt" Whitman )May 31, 1819 – March 26, 1892(

. بود همجنسگرا که آمریکائی معروف شاعر

18

Page 19: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

توصیف. قابل غیر احساسی از و کرد، دگرگونم که گذرا، نگاه یک فقط بود، نگاهش این اما بود. . بیاورم دوام آنجا نتوانستم که انداخت جانم به ای نشئه آنچنان نمود سرشارم

. . . که دیدم پنجره توی بودم نشسته کنارم ری برگشت حال زمان به ذهنم افتاد راه به اتوبوس . . . . شعرهایش ری شعرخوانی افتادم گذشته شب یاد به سکوت کند می نگاه سمت آن به دارد

. خواندن، حین داد می تکان را دستهایش بخصوص لرزید، می تنش و بودند، تأثیرگذار بسیارکلمات با همراه و نواختند، می را نامرئی ساکسیفون هم انگشتانش احساس، با زنان، نفس

. زدند می پرپر و رقصیدند می شورانگیزش، . زندانی ماجرای کردم فکر بود، کرده تعریف برایم پیش لحظه چند همین که آنچه درباره » پیشنهاد » ام انگلیسی زبان معلم که کتابی در دستها نام به کوتاهی داستان یاد به مرا شدنش

. » به » است معلمی درباره داستان انداخت اندرسون، شروود نوشته ، اوهایو وینزبرگ، بود، کرده . هم گاهگاهی و شد، می کشیده مدرسه پسرهای سر روی مایر آدولف دستهای مایر آدولف نام

. عاطفه طریق این از او چون افتاد می هایشان شانه روی نوازشگرانه و غلتید می سر روی ازاز و خورده، کتک ً شدیدا دارد، نگه خودش برای را دستهایش نبود قادر و کرد می ابراز را اش

. گیرد می کار به اش عاطفه بیان برای را دستهایش که حساسی ً شدیدا انسان بود گریخته شهربیدلباووم، – وینگ جدیدی، اسم پشت در را هویتش نکرد؛ معلمی هرگز دیگر او شود معلم نباید

بالهای عینهو چرخیدند، می دورش به همچنان دستهایش عمرش، روز آخرین تا و کرد، پنهان. زندانی ای پرنده

». . « : که نفهمیدم فهمند نمی چیزی اند رحم بی و سنگدل مردم گفتم طوالنی سکوتی از بعدکه بود لحظه همین درست فقط نه، یا زنم می حرف چیزی چه درباره که شد متوجه ً واقعا آیا

. . بوسید آرام را سرم تیز، و تند پرنده یک مثل شد، خم شد می بلند داشت او و ایستاد، اتوبوس

. دادند خارش را زبانم و قلقلک، را لبانم ریشش، فرفری و دراز موی تار چند و بود، باز دهانم . روی آرام را دستش آوردند می فشار هم به خروج برای مردم اتوبوس، راهرو در سرش، پشت . انگار که بود صمیمی و گرم آنچنان نگاهش زدند زل چشمانم به چشانمش و گذاشت، ام شانه

. - کرد می مکالمه درونم خون با مستقیم زد می حرف من با داشت ». « از: و گذشت راهرو از افتاد، راه و بده ادامه نوشتن به و باش، خودت مواظب گفت

. شد پیاده اتوبوس . سال و سن این در فرد تنها من دیدم شعرخوانیهایش در باری چند را ری بعدی، ماه چند

. - آنجا – در گاهی وضع این از و کردم می شرکت شعرخوانی جلسات آن در که ساله هفده بودم . می بر من در احساسی و زد می حرف من با مهربانی با همیشه ری اما داشتم عجیبی احساس

همکالسیهایم، - کوچک دنیای از فراتر دیدم؛ می بزرگتری دنیای یک از جزئی را خود که انگیختپی در که کسانی همه و هنرمندان شاعران، پژوهندگان، از متنوعی و گسترده دنیای از جزئی

زندگی به عشق خود، ترسهای میان در حتی گاهی و بودند، خود احساسات ترین عمیق شناخت. » « . کرد می افتخار اش هستی و خود به ، بیدلباووم وینگ خالف بر ری، نهند می ارج را

. سالن در بازهم سی، دهه اواخر خوب کالسیک فیلم یک دیدن از بعد گذشت ماهی چند. دیدم را ری که بودم کاسترو تئاتر انتظار

. » « : شبح یک شبیه کرد باز سویم به را راهش انتظار، سالن شلوغی وسط از و ، لن زد داد ری. بودند افتاده گیر مویرگها و رگها از ای شبکه در که استخوان و چشم و لب اش همه بود، شده: . – . گفت بودم افتاده کردن پته تته به دادم تکان را اش استخوانی دست من و رسید نزدیکم

» . ... و» زد، حلقه چشمانم در اشک چیه؟ فیلم باره در نظرت اینجایی تو که دونستم نمی من من ». « . را همدیگر زدن، هم به چشم یک در و کنم صحبت توانم نمی حاال گفتم آمد نمی در صدایم

. ایستادیم و درآغوشکشیده . بیهوده گذشتند کنارم از مردم و کردم باز را راه بود، ابدیت اندازۀ6 به انگار که مدتی، از بعد

. ریخت می فرو قلبم و دادم می تکان دستقادر همه این با و شاعر، یک شدم، می ای نویسنده داشتم شدم، می التحصیل فارغ زودی به

. – . که کسی بود دیگری کس چهره این اگر حتی مرگ تصویر با حداقل نبودم مرگ با صحبت به. بودم برایشقائل زیادی ارزش

. ژنرال دیگر حاال رفتیم عیادتش به بیمارستان در ام، انگلیسی زبان معلم و من بهار، در بعداً،. . بود وحش باغ یک محل اما بود شده مشهور ایدز، با جنگ در سربازانش اراده و عزم خاطر به

19

Page 20: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

. و سامانی بی ناچیز بودجه و کم، کارکنان تعداد مرگ، حال در انسانهایی و پرشمار بیماران. محض دیوانگی از حسی و ریختگی، درهم

. . به خوابیده بود شده وصل مونیتور به سیمهایی و کابل با او بود حاکم ری اتاق بر سکوت اما . ری تخت کنار حرکت، بدون داری، هیکل مرد هیلر، آقای کامل آرامش در رسید، می نظر

». . . « : تو. دوستای اینجائیم ما ری بعدشگفت ایستاد . ظریف، و پریده رنگ بودند، زده بیرون مالفه زیر از دستهایش رفت پائین و باال ری سینه

. پر عینهو سبک، . ری به چیزی کنان زمزمه هیلر آقای ایستادیم سکوت در اتاق، نور کم درروشنایی هردو،

. کردیم ترک را اتاق صدا، بی و آرام بعد و گفت؛ . گلویم از داشت قلبم رفت، می پائین که آسانسور نشد بدل و رد بینمان حرفی آسانسور در

« : . سر بهش ما بدونه میشه خوشحال گفت سنگینش صدای همان با معلمم بعد زد می بیرون». - بود. همین هم ری هستی همه و است پرسیدن همدیگه حال و تیماری مسئله زدیم

. کنم شرکت ری بزرگداشت مراسم در که شدم دعوت معلمم طرف از بعد، هفته دو حدود . معروف آنکه از بعد معروف شاعر چندین جمله از بود، شده جمعیت از پر اما بود، کوچک کلیسا

» « مرگ پدر آوازهای گینزبرگ، آلن پشت 1ترینشان، لرزان، که رسید من نوبت کرد، دکلمه را: » بخوانم » را بودم، نوشته ری برای که بوسه اسم به کوتاهی شعر و بایستم خطابه سکوی

که چیزهایی آنهمه. ماندند ناگفته طریق، آن یا این به

. ناگهانی و بود، بارم اولین

هم، هنوز و. کنم می مزه دهانم در را ریشات

». بده » ادامه نوشتن به و باش، خودت مواظب که گفتنت اما،. ، کرد خشنودم

بود، نگاهم در گرمت نگاه و هایم، شانه بر دستت که هنگام آن. جانانه و مهربان چه

با که ریتمی با را ناقابلم شعر و ام، کرده می هم گریه شعر خواندن حال در که فهمیدم ً بعدا . درد از حسی با را شعرهایش که ری خود مثل بودم خوانده شده، می بریده زدنهایم نفسنفس

. کرد می دکلمه عشق، و

. را همدیگر کنیم، می مالقات هروقت ما بینم می شعرخوانیها در را معلمم گاهگاهی هم هنوزبینمان زیبایی شعر گویا اینکه از مشترکی، احساس چشمانمان در و گیریم، می آغوش در گرم

یک بال است؛ شده زاده لمس زیبایی در بلکه کلمات بال بر نه که شعری باشد، شده بدل و ردلحظاتی برای و بود، کرده تقال قفسش های میله علیه مدتها پرنده، همچون که مردی مرد،

. کرد تجربه را پرواز موهبت کوتاه،

1 » به. » دیگر شعر چند و آمریکا کتاب در شعر . این است شده ترجمه فارسی

20

Page 21: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

ایم غریبه هم با همه شاید . . کر: ای ام نویسنده

(M. E. kerr)

« : همراه به سوئیس، در ام روزی شبانه مدرسه از من و بود، کریسمس گفت مادربزرگم. رفتم آلمان در شان خانه به ام اتاقی هم دوست

.... زندگی نیویورک در من خانواده چون نباشد من طبع باب شان خانه که ترسید می دوستممی هی و کرد، خواهد جلوه حقیر ما خانه به نسبت آنها خانه که زد می حدس پس کرد، می . می: را ام تحصیلی هزینه که کارل عمویم جز به البته کنیم می زندگی ساده خیلی ما گفت

. . . . و ارزشمنده خیلی من برا این نه نه گفتم، می بهش نیست غنی چندان ما خانواده پردازد،. : . بودند آویزان جا همه کاج های شاخه از هایی حلقه بود کریسمس جا همه گفتم می هم جدی

. ای خانه هر بود باز هنوز کریسمس بازار گذشتیم، می آنها از که کوچکی شهرهای درخت در.«کریسمس . آن باالی بر ای ستاره با بلندی سبز همیشه درخت داشت را خود

.... . « : احساس و بودم مذهبی غیر خانواده یک فرزند من نبودم مذهبی یهودی من داد ادامه و : کریسمس؛ کارتهای مناظر بود جوش و جنب همه آن از بردن لذت و خوردن غبطه فقط من

خیابانها از عجله با شده بندی دسته هدایای با روستائیان و رفت، می باال ها خانه دودکش از دود. کریسمس موسیقی و گذشتند، می

: دیدیم را دوستم روستای به ورود دروازۀ6 تابلوی بعدممنوع = یهودیان Juden unerwünschtورود

و وزی وز گیسوهای به نیازی اینجا مثل آلمانی زبان به عباراتی با دیگری کوچک تابلوهای و. . بگویم توانم نمی که ای زننده چیزهای آنچنان آن، از بدتر و نیست قوسی، دماغهای

. : » صدر » به و هستند سیاسی شعارهای فقط اینها ندارند ما به ربطی اینها گفت اینگه دوستم. . نکن توجه چیزا این به شوند می مربوط هیتلر، جدید، اعظم

اما بودم شده شوکه که هرچند و کردم، نمی نگاه یهودی یک عنوان به خودم به حتی من . خانه در هم ما خود حتی بودم، که کوچک بودم آمریکایی چون نکردم تلقی شخصی را موضوع

- » « .... داشتم را تو حاالی سال و سن من آنزمان ، الیسون میدونی داشتیم کریسمس درخت مانشانزده.

. و بود روشن شمع داخل، در گفتند آمد خوش ما به و دویدند، بیرون ما پیشواز برای والدینش. 1میسلتون بود، فامیل افراد از پر خانه بود مان گرسنه طالنی، سفری از بعد ما و غذا، بوی و ،

. سرحال و شاد و بودند لباس خوش همه بودند، پوشیده را خود عید لباس کوچولو های بچه » که » گفت اینگه مادر و شد، ریخته بزرگساالن برای شراب و نشستیم، بزرگی میز دور همه

. . ایم شده بزرگ دیگر که کردیم حس ما بخوریم شراب لیوان نصف تونیم می هم دخترها مااما شد، می پخش رادیو از کریسمس کارول موسیقی و نوشیدیم می جرعه جرعه را شراب

جلومان در و بود، شده ایجاد فضا در فصل صدای از رقیقی پرده انگار زدند، می حرف همه ! خیلی میگه که چیه منظورش گفتم خودم با کریستال لیوانهای چینی، ظرفهای میزی، رو سفره

.... . می نظر به کوچک شان خانه بیرون از فقط داشتند هم خدمتکار تازه کنند می زندگی سادهکریسمس درخت زیر در هدایایی با جوش، و جنب پر و بود دلگشا و بزرگ داخل در اما رسید،

. خیلی و بودم خوشحال بودند، داده جا جمعشان در هم مرا که این از کردیم می بازشان ً بعدا که. بودم گرفته تأثیرقرار تحت

: که است موضوعی یک کانتور؟ خانم گفت روشنی و واضح صدای با و آمد خدمتکار یک ً بعدا. کنم اعالم باید

: » چیه؟ » شد ناراحت اینگه مادر

1. -. م. دارد برکت و خیر آن زیر بوسیدن که است این بر اعتقاد و رود می کار کریسمسبه ایام در خانه بندی آذین در که داروش شاخۀ6

21

Page 22: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

: را غذا توانم نمی من که گفت آن روی سیاه پیشبند و آشپزی سفید یونیفروم با زن این بعد - - . یهودی دوخت من به را نگاهش یکمرتبه کودک یا زن، مرد، دست در هرگز دیگر من کنم سرو

». گذاشت نخواهم غذا نسب. داد تکان را سرش و کرد مکثی رسید، که اینجا بزرگم مادر

» شد؟: » بعدشچی گفتم « : غذا خودمان برای و رفتیم آشپزخانه به و برداشتیم را بشقابهایمان همه که گفت » « من.... که دانست نمی لحظه آن تا چون رفت و کرد ول که اینگه عموی جز به ، کشیدیم

». » بودم » اینگه ای مدرسه یهودی دوست». بودی» اونجا تو اتفاقات، همه اون خالل در که نشنیدم هرگز من مادربزرگ،

. « احساس: که بگی من به تو نیست الزم پس بود آلمان در بارم تنها و اولین این گفت . . را رازت اینکه از الیسون، اما چه یعنی پیشداوری که بگی من به نیست الزم چه یعنی بیگانگی

». . گفتی من به اول همه، از قبل که کنم می افتخار من کنم می تشکر ازت گفتی، من به

» « : بزنی؟ جار اینو تو که داره لزومی چه الیسون، گفت مادرم بعد، هفته یک» همینه؟» بگی، خوای می که چیزی کل

. . نمی» من کنی می فکر بزنی جارش نداره لزومی که بگم خوام می اولش اولشه نه،اینحالیم تا باشم داشته چشم دوتا ام کله پشت خواد نمی گذره؟ می چی لورا و تو بین که دونم

بشه.«» درسته؟» کنی، نمی راحتی احساس بگم، برات خودم اینکه از ولی

که» بینم می اینجا، یاری می اونو تو که هروقت تونم؟ می بکنم، کاریش تونم نمی که من . اما گذری، می ازش تو که است ای مرحله یک فقط این که کنم باور خواد می دلم چیه جریان

». نیست اینطوری که دونم می ام، شنیده و خوانده آنچه از». نیست» اینطوری نه،

». . کنی» اصرار خودت انتخاب این رو که اگر کنم در به سرم از باید را داشتن نوه پسفکر» . بشی؟» پدرم عاشق که کردی انتخاب تو آیا نیست انتخاب یک این مامان،

»! . کردم» انتخاب اونو من البته صد». چسبیدی» - را پدرم و نکردی ول را زنی تو که اینه من منظور

. ! تا» حداقل یا، خانواده یعنی زندگی هرگز کرد، نخواهم انتخاب را زنی هیچوقت من الیسون،! کردم می فکر اینطور حاال،

». گرایشداشتن» - پسرا به فقط دخترا که اینه منظورت». . ! نگرفتی» که من از گرفتی کجا از اینو تو مسلمه

تو» اما زن، عاشق زن و شد می مرد عاشق مرد و بود، دیگری طور دنیا اگه شد می پسچی» . کردی؟ می کار چه اونوقت بودی خودت همین

». « . گشتم می دیگری دنیای دنبال ً احتماال انداخت باال را هایش شانه مادرم». . ام» کرده پیدا خودم برای دیگری دنیای ام کرده من که است کاری همون این خب،

. ! ! است،» واقعی من دنیای اما خودم دنیای هم من و باش داشته خودتو دنیای تو باشه خوبه». . ای رفته را خودت راه همیشه تو ولشکن خب، ولی

« : اش سوگلی دختر از تا نیست زنده پدرت که خوشحالم فقط من گفت و کشید آهی بعد». است لزبین او که بشنود

». بودم» دخترش تنها من مامان،». .... بیاری» نوه برایمان تو که داشتیم را روزی آرزوی ما این بهتراز دلیلی چه

». . بیارم» نوه برات رورزی یه شاید داره وجود هم هنوز امکان این». نیار» نه،» نیارم؟»

. / واقعی» بچه یه من منظور نه باشه، مصنوعی تلقیح آزمایشی لوله های بچه این از یکی اگه . . شوو تو که هایی بچه این از نه پدر یک و مادر یک از ما، خون از ای بچه است حسابی درست و

. » این» ای رفته بهش تو که راهی الیسون، کردن درستشون مصنوعی که میدن نشون دوناهیو . تو کنه پیدا ادامه زندگی بعد و خوبه، هستی، همجنسگرا تو پس آووه، بگم، فقط من که نیست

»! ای کرده جدی خیلی مسئله یه درگیر خودتو». میگم» بهت دارم من که خاطره این به و

22

Page 23: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

»! میگی» من به داری تو که نیست خاطر این به» میگم؟» بهت دارم چی پسبرا

. خواهید» می همجنسگراها شما نیست ای مسئله من نظر از باشه، بگم، من که خوای می تو»! نداره اشکالی بودن گی که کنه اعالم دنیا همه که

». نیست» چنین و ! ! اما» اوکی، هستی، که هستی اونی تو دارم احساسی چه که گفتم من خوبه؟ نیست نه،

»! نیست اوکی من برا هستی، تو که آنچه» کنیم؟» کار چه حاال خب،

! به» و نگو، هم من دوستان به بگی، ها همسایه به نری بکنی نباید کار چه که گم می بهت من»! نگو هم مادربزرگت

» میگه؟» چی مادربزرگم که کنی می فکر» شد؟» هاشتموم گریه که وقتی

» میکنه؟» گریه کنی می فکر»! « : کشه می مادربزرگتو خبر این الیسون، گفت مادرم

» کنه؟» درک رو موضوع تونه نمی مادربزرگ که کنی می فکر ! داره» ای نوه اینکه بفهمه؟ باید را چی فهمه نمی را چیزا این مادربزرگت که دونم می من

» یاره؟ نمی براش نتیجه هیچوقت که». بیارم» براش دوناهیو برنامه از مستقیم را یکی شاید

« : گفت .«مادرم است بامزه خیلی بامزه، : » چه کارساز شدن، علنی و آمدن بیرون این گفت بعدش . شاید. و هستم مادرت من کردی علنی و اوت کامینگ من برا خودتو معروف قول به تو نیست

». . نگو چیزی مادربزرگت به اما کردی می علنی من برا خودتو که بود الزم» خواد؟» می همینو هم اون که کنی می فکر

! در» او بیاید پیش ممکنه چیزی چنین که بینه نمی هم را خوابش حتی او که کنم می فکر من . تو بستگانش قدیمی، کشور تو اونجا کشیده مشقت و سختی کافی اندازه به زندگیش

» ! نیست؟ زندگیشکافی تو زن یه عمر برا این آیا شدن کشته هوالکوست». بشه» او همدردی باعث بیشتر همین، شاید

». نیست» – بینشان شباهتی نکن مقایسه یهودیان با را همجنسگراها . . انتخاب» را هیچکدامشان من و هست اونا هردوی به نسبت پیشدواری هستم هردو من

». باشم که نکردم». بهشبگو» بکشی، مرگش، از قبل را پیری زن خوای می اگه

». باشه» اشتباه بزرگ مادر از تصورت که کنم می فکر « : هم تو و شناسم نمی اونو من پس باشه، اشتباه مادربزرگ از من تصور اگه گفت مادرم

». باشیم غریبه باهم همه شاید و شناسی نمی را من» دارد، » ادامه نوشتم خاطراتم دفتر توی شب آن

.... .... بزرگم مادر که فهمید خواهد مادرم روزی دانست می مادرم دانست می بزرگم مادر. دانسته می

. هستند دار ادامه پروسه یک شدن علنی داستانهای همه. باشند خانواده یک از اگر بخصوص شوند، آشنا ها غریبه تا کشد می طول

23

Page 24: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

تحملالوری: لویس نویسنده

(Lois Lowry)

» «: چهار حدود از روزی؟ چند یه برا فقط بمونی؟ پیشم یای می ویلی، پرسید تلفن توی پدرم . رسید، می گوش به پرهراس و گرفته صدایش و بود نگفته ویلی من به دیگه بعد به ام سالگی

: تلفن در که صدایی نوع اون از بود شده تمام یکمرتبه نیویورک در آپارتمانش هوای گویاآتش 911اورژانس که دهند می گزارش کنان زاری و زنان نفس مردم که زمانی شنوی، می

. شده دیده باز پنجره دم چاقو یک با متجاوزی یا شده، نزدیک اتاقشان به ً تقریبا . . را» ام پیشوازی فکر برسونم اونجا خودمو بعدازظهر فردا تا بتونم کنم فکر پدر یام، می آره

». . گیرم می تاکسی یه فرودگاه از نکن هم»... . مشک» که دونم می ویلی داری، مدرسه که دونم می

. . . . پیشت» بیام من که خواد می هم مامان بیام که خوام می خودم من نیست ای مسئله پدر» . پیشتهست؟ اونجا کسی کن تحمل اومدنم تا

. . . . « : هستن اینجا اماندا و استیورت هستن اینجا دوستانی نباش نگران آره شد آرامتر صدایش». دیدی رو اونا گذشته تابستان یادته؟ که اماندا و استیورت

». . داره» پرپشتی خیلی موهای که اونیه اماندا یادمه». «. همونه آره کرد مالیمی خنده

» بود؟» هنرپیشه کنم فکر « : ». . « : و ببندم دهنمو باید گفت و آورد پائین را صدایش بعد ناموفقش نوع از بله گفت پدر

. . . . خانم میرن و یان می هم عده یه و اومدن دیشب هستن اینجا اونا هرحال، به شنوه می گرنه . . آشپزخونه تو حاال بغلی؟ آپارتمان تو مجله؟ ادیتور یادته؟ دیدی هم اونو اینجاست هم تریسیا

». . برسونم بهت سالمشو گه می داره کنه می درست قهوه داره ست،». رسونم» می بهشسالم هم من بگو

.... . به» خودش کریس انوریسم یه ویلی، من، خدای رفتن و زدن سر زیادی افراد هرحال، به » و کوتاه خندید، پدرم بنویسدش؟ درست تونه نمی کسی که مرده چیزی از که خندید نمی این

. . نفسعمیقی. بعد ماندم منتظر ساکت من افتاد نفسزدن به دوباره افتاد، سرفه بعدشبه تلخ». « : داشتن دوست چقدر کریسرا همه گفت آلود بغض صدایی با و کشید

. ». « : ببندم را وسایلم که رفتم و پدر دوستشداشتم، هم من گفتم خداحافظی از قبل

24

Page 25: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

» « دوست شکستیم، سنگ با را همدیگر سر کودکستان در که روزی همان از که ، جون بهبه » تاریخ درس تو که بگو موناگام به یام، نمی مدرسه روزی چند که گفتم و زدم زنگ ایم، مانده

». کنم تمامشمی برگشتم وقتی اوکی؟ بده، ناتمام من» . مریضی؟» ً حتما

. . کریس» باشم پیشپدرم برم که کنم می پرواز نیویورک به صبح فراد .«1نه مرد دیروز». . بد» چه مرد؟ بابات زن من خدای

». . داشتن » هم با مشترک زندگی فقط اونا بودن نکرده ازدواج هم با اونا که آوردم یادش». . اند» هم با سال ها صد انگار آره

». سال» نه به نزدیک سال، هشت حدود . . منو» همدردی و سالم ولی نیاره بیاد منو ممکنه بابات که دونم می گوشکن کنه نمی فرقی

». بهشبرسون . . ارزشمند» براش ً حتما هم ات همدردی ابراز و سالم و گم می بهش یاره می یاد به را تو

». بود خواهد . « : مردم مردن از من خدای گفت ای افسرده لحن با بذاره، را گوشی اینکه از قبل جون

». . را گوشی و باشم ندیده هرگز را اونا اگه حتی بمیره، کسی زن که وقتی یا دارم نفرتگذاشت.

بود، کشیده بیرون برایم هال توی کمد قفسه از مادرم که چمدانی در را ریزها خرده آخرینکه. نخواهد پدرم اگر بروم، بیرون که بیاید پیش فرصتی شاید دوندگی، کفشهای و شرت ریختم

. گذشته، کریسمس را این ام، نپوشیده هرگز که هفتی یقه پولیور یک باشم پیشش دقیقه هر . نشان پدرم به توانستم می که لورا از دار قاب عکس یک بود داده من به فامیلهایمان از یکی

. بعد باشد باخبر دخترهایم دوست احوال و حال و اخبار از که داشت عالقه همیشه چون بدهم؛و چین کردم، پیدا سبز و آبی رنگ به شده قلمکاری رفتۀ6 رو و رنگ چندان نه کروات یک و گشتمو بیاورد فشار آن روی چمدان در هم شاید گذاشتم، لباسها باالی در و کردم مرتب را چروکش

. . داشتم الزم کراوات یادبود مراسم برای که بود حواسم خالصه کند صاف را آن . تا جین از بودند، پوشیده لباسی نوع هر دیگران نبوده مهم هم چندان که شد معلوم ً بعدا البته

همسرش. ) شلوارهای استورت، همراه به و آنچنانی موهای با هنرپیشه زن آن اماندا، شیاردار ) دالری هزار ً احتماال اما بودند، پوشیده چتربازها یونیفورم شبیه چیزی ، باشد می سهام دالل که

. اشسوسپندر شرت تی روی که دیدم هم را آقایی یک و .2ارزشداشت بود پوشیده . کریسزنده اگر گفتشکه داشت دوست پدرم هم و نبود، بد هم چون بودم، زده کراوات من

. آیند می هم به همیشه سبز و آبی رنگ بود معتقد چون آمد خوششمی هم او بود «: عنوان به را سبز و آبی رنگ فوتبالی تیم یه که بهتره گفت می همیشه کریس که گفت بعد « : ». انتخاب کریس را مهمان اتاق دیواری کاغذ کرد اضافه و کند انتخاب خودش رسمی رنگ

». « : سبز.« و آبی کرد اشاره دست با و کرد . . . . مردم مراسم، از بعد گفت را آن گفت را این کرد را کار آن کریس کرد را کار این کریس

آوردند، می یاد به را کریس زدند، می حرف کریس درباره لولیدند، می هم در آپارتمان در . . روی زدن از کردند تمام را حرفهایشان آخرش داشتند نگه زنده بیشتر ساعتی چند را کریس

و کردند، تمام هم را آشپزخانه کردن تمیز و خوردند، را هایشان قهوه کشیدند، دست پدرم دوشکریس حاال و رفتند هایشان خانه به پس بزنند، اشحرف درباره که نداشتند دیگری چیز هیچ بعد

. شدیم تنها هم با پدر و من و بود مرده ً واقعا - مهمان سبز و آبی اتاق دستشویی در من بود، داده تکیه در به پدرم که حال همان در

. کردم – می باز آئینه مقابل در را سبزم و آبی کراوات و ایستاده، ». یا:» خودش، موهای به را دستش و رفته مادرت بور موی به موهات که خوشحالم گفت

.باقی . ریخت می موهایشداشت و داشت سیاهی موهای پدرم کشید موهایش، مانده . ظاهرم مورد در کسی وقتی ً معموال که حرکتی بد چه وای ای مثل کردم حرکتی قیدی بی با

. دهم می نشان خودم از بگوید، چیزی . . . « : بود، چی اسمش دخترت، دوست ویل هستی، جذابی پسر تو گم می جدی نه گفت پدرم

» جذابی؟ چقدر که گه نمی بهت اون مگه لورا،

1.) ( ) مرد. ) کریستیان اسم مخفف هم و باشد می زن کریستینا اسم مخفف هم انگلیسی زبان کریسدرشلوار = . 2 بند سوسپندر

25

Page 26: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

: می بهم بابا، آره، گفتم و کردم پا اون و پا این شده، سرخ صورت با اعتنا، بی بعد بابا، بروگه.

». « . یاد می خوشم بلوند از خودم من که دونی می حتما زد لبخندی. بود بلوند مادرم مثل کریسهم

». فهمیدم » اینو گفتم خودمانی لحنی و خنده با و کردم، شل را کراواتم». . ای: » قیافه توخوش که کنه می فکر همینو کریسهم گفتش

. « . بود کرد می فکر منظورم کرد اصالح را اش جمله خودش اما نگم چیزی خواستم می . نکرده عادت واقعه به هنوز گفتم، اونطوری وار اتوماتیک فقط من ویلی کرد، می فکر کریس

».... . که کنم نمی هم فکر و ویلی ام،بود، ایستاده در چارچوب در که همانطور و شد، غم پر و درهم صورتش مرتبه یک بعدروی از ناگهان که کوهنوردی مثل چسبید، را در چارچوب دست یک با شدند، شل زانوهایش

. صدایش زند می چنگ را آسمان و زمین بین سنگ تخته آخرین هوا، توی درماندگی، و یأس . بود دهشتناک دلخراشو

. . کوچک وقتی بار اولین برای پدرم، و من بودیم، هم قد هم حاال داشتم نگه را او مدتی برای . سه سالگی، دو زد می عالمت گاراژ دیوار روی و گرفت می را ام اندازه هرازگاهی بودم،

: مهندسی ترتیب و نظم همان با و مداد با هم همه سالگی پنج و سالگی، چهار سالگی،. انداخت می خنده به را مادرم همیشه که دقیق و منظم آنچنان اش، ساختمانی

. . چهارده در رفت و کرد ول را ما پدرم که بود سالم پنج نیست خبری دیگر سالگی پنج از بعد . قد به قدم تا کشید طول سال بعدشسه بود پیش سال سه این اما بودم، مادرم قد هم سالگی

. برسد پدرمروی قشنگ را آنها دوستانش که بالشی تل و بردم نشیمن اتاق به را او کشان، آخرشکشان

. می گریه او نشستیم هم کنار کاناپه روی کرده، بغل را همدیگر و زدم پس بودند کرده تلنبار همهق هق فقط او کار آخر و بردم، می جلو عقب و دادم می تکان گهواره یک مثل را او من و کرد

. . که آمد یادم افتاد یادم به چیزی یکهو، کشید می بار نفسحسرت و لرزید می وبدنش کرد میمرا گهواره مثل حالت همین به درست بود، گرفته بغلش در مرا شکل همین به درست مادرم

تا بود، داده مالش را پشتم کردم، می هق و هق که حالی در و بود، داده تکان و برده جلو عقبو اندوه، و غم، و التهاب، و نامنظم، لرزشهای جز به بود نمانده باقی چیزی دیگر که ای لحظه آن . از غم در تا بود کرده من برای را کار آن مادرم شد می متصاعد پدرم از حاال که حسرتی ترسو

. کردم می او برای را کار همان من حاال و دهد، تسکین مرا عزیزترینم دادن دست

: پیتزا یک بعد و مایل، پنج رفتیم، بیرون هم با دویدن برای و کردیم عوض را لباسمان ً بعدا . و خندید ولی است، آنچووی عاشق پدرم کردیم قسمت هم با آنچووی، خاطر گفتبدون به حاال

. گذره عشقشمی از من». بیاره: » در را گذشته خود از قهرمان ادای آنچووی خاطر به کسی که متنفرم این از گفتم

». بزنه » حرف باهام اش، باالیی لب رو آبجو کف با کسی که متنفرم این از منم که داد جوابم

. . فیلمی شب هر دویدیم، می مایلی چند روز هر نکردیم خاصی کار ماندم پیشش روز چهار . . که کردم پیشنهاد زدند می سر دوستانی شبها گاهی زدیم حرف وکلی ، کردیم می اجاره

هنوز که گفت و کرد رد اما کنم کمک او به کریس، لباسهای و وسایل سری یک از درخالصشدن. ندارد را اش آمادگی

. . موش، مثل من که زمانی آن مال بودند قدیمی عکسها از بعضی زدیم ورق هم با را ها آلبوم . پاها روی من و بود نشسته مادرم آنها، از یکی در خزیدم می قالی رو پا و دست بودم، یچهار ش

. . عکسها در نبود خبری مادرم از دیگر بعدش بود داشته نگه دستش با را من بعدی عکس در . سر هنگام تابستانها که عکسهایی در جز به نبودم؛ عکسها در دیگر هم من بود کریس با پدرم

: پانسمان گشاد، و کوتاه شلوارهای استخوانی، پاهای بودند شده گرفته کریس و پدر به زدن . و شیک لباسهای که کرد می سعی همیشه کریس شده اصالح بد موهای بزرگ، گوشهای شده،

. . همه و پوره پاره شلوارهایم و شدند می کثیف جدیدم کفشهای نبود کارساز اما بخرد برایم پیک : عکس، جلو در پدر سایه و بودیم، باهم کریس و من گاهی بودند شده ثبت عکسها در چیزها این

و خندیدیم، می باهم آفتاب روشنایی در که پدرم و من یا بود، ایستاده رویمان به رو دوربین با که . که بود کریس و پدرم از هم عکسهایی بود خزیده عکس جلو به دزدانه که کریس سایه

26

Page 27: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

زیر تا ً تقریبا که من بدقواره و باریک سایه و بودند، زده حلقه هم گردن دور را دستهایشان. رسید می پایشان

یا غذا که وقتی و کرد، نمی گریه دیگر پدرم عکسها، به گردن نگاه هنگام رسید، که سوم روز. کرد نمی درگلویشگیر غذا دیگر خوردیم، می بود، داشته دوست کریسخیلی که چیزی

. جدید وضعیت با و نیست بد حالش پدرم که دادم خبر مادرم به برگشتم خانه به من خالصه وتماس او با یکشنبه هر که ام داده قول او به اینکه و سرکار، گردد برمی آینده هفته آید، می کنار

. است. دلواپسپدرم است هنوز که هنوز مادرم بگیرمو شد تعجبم اسباب ام کودکی هنگام که چیزی داشت، می دوست خیلی هم کریسرا مادرم،

. کند می متعجبم هم هنوز

انجام غیبت هفته یک از بعد کسی هر که ای معمولی کارهای و برگشتم مدرسه به جمعه روز. دادم انجام را دهد می

داده دست از که کتابها از فصلهایی که دادم قول معلمها به کردم، جمع را هایم کاردستیاز را ام گندیده و کثیف جورابهای و کردم، ریزی برنامه امتحانات دادن برای بخوانم، را بودم

کمد . توی برداشتم رختکن « : » بوی » با گفتم جون دوستم به رو دادم، می تکان درهوا دست با را جورابها که همانطور

متفرق را معترضی جمعیت شه می آوری، اشک گاز و باتوم و فشفشه هر از بهتر جورابها اینکرد.«

». « : » بعد» و ارباب نه، کرد خم را خودش ای، خورده کتک برده حالت با و کج را گردنش جون ! . « : ولی باشد چیزی هر نه جوراب با شکنجه نه کنم می خواهش نه، که داد ادامه کنان زاری

». نه جوراب. نزنند هم به را مادرم حال شستنشان هنگام تا چپاندم نبشرختکن آشغالدونی در را جورابها

». « : دادی دست از را شنا جلسات ویل؟ بودی، کجا هفته این که آمد در دم از صدایی » « ». هر» کننده سئوال اما داد، می جواب من طرف از که بود جون این بود مرده باباش زن

» « . لحن با جون و شد بسته سرش پشت در و رفت نشنیده، یا شنیده را جواب بود، کی ». « : با و تان دلشوره و ازاحوالپرسی مرسی گفت شده بسته در روبه آمیزی اغراق محترمانه

». گشاد » کون داد ادامه ای خنده

بار برای را کریس چون کنم زندگی آن با توانستم نمی دیگر من و برآورد، سر دوباره دروغدرست را امالیش تواند نمی کسی که انوریسمی مثل که بود کشته طوری را او بود؛ کشته دوم

. شد نمی اش خنده اسباب بنویسد». « : نبود بابام کریسزن گفتم چپاندم می کیف در را ام ورزشی لباسهای که همانطور

». « : » او» زندگی شریک گیم می چیزی، هر گفت و انداخت باال را هایش شانه جون « : بود کریسمرد پسگرفتم باز را خودم و پدرم ارزشکریس، و سرجا، کردم، تمام را دروغ

». زن نه ». «: » چی» هر خب، گفت جون

« . ». تان،: » دلشوره برا مرسی بود محکم و تند و خشمگین،عصبی لحنم گم می جدی گفتم». گشاد کون

» «: » چیه؟» منظورت پرسید و کرد نگاهم کرد، می تا داشت که ای حوله باالی کناره از جون ». بود: » مرد کریسیک گفتم

» ... «: » ؟» نیست کریسپدرت که، منظورت پرسید گیجی حالت با جون « : مرد پدرم، زندگی شریک خودت، قول به گفتم شمرده و واضح و کردم نگاه او به مستقیم

». زن نه بودمرد» همیشه بودیم؟ بچه که وقتی از سال؟ نه یا هشت حدود شه، می چقدر سالها؟ این همه

»... که گفتی تو ولی بوده؟ « : . ام، نگفته چیزی هیچ من گفتم خاصی لهجه با و دادم تحویلش ای افاده پر و پرنخوت نگاه

. . . کنی برداشت آنطور تو که دادم میدان تو به من ای کرده برداشت خودت فقط تو محترم آقای». کرد می کمک من هدف به چون

27

Page 28: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

: تو رو همدیگه بریتانیایی پسر دو درآمد کردیم می بازی باهم همیشه که تئاتر در نقشی به او . . آها، گه، می شون یکی پیچونن می لباشونو کنن می نگاه همدیگه به نخوت با بینن، می خیابون

. بکنه اشتباه برداشت یکی تا ذارن می مردم که بیزارم این از من». . «: بود مزه بی خیلی من کار همینطوره البته، که جوابشدادم

». «: » «ً واقعا گفت جون . . گریه من اما کنیم تمام همانجا را چیز همه توانستیم می کنم فکر درآمدیم بازی نقش از و

. . آن نه و مراسم، طول در نه پدرم خانه در نه بودم، نکرده گریه مدت این تمام من گرفت امدوست او که واری دیوانه کارهای و کریس درباره همه و برگشتیم پدرم آپارتمان به که وقتی

. آخر و داشته چندباره پرواز بلیط جفت یک او که زمانی مثل زدند می حرف بدهد، انجام داشتهبه بقیه مثل اینکه جای به اما کند، می ریزی برنامه پدرم و خودش برای را سورپرایزی هفتۀ6

برای را اووما آباد خراب شهر کریس بروند، نیواورلین یا وگاس الس یا فرانسیسکو، سان. گذرد خوشمی آنها به هم خیلی و میروند آنجا به هرحال به و کند، می انتخاب پدرم و خودش

. پا رقص بود رفته اما بود، وکیل ناسالمتی آقا بود کرده نام ثبت پا کالسرقص در هم بار یک وو چرخید می آپارتمان دور تق تق و بود خریده تیز نوک مزه بی و لوس کفشهای بگیرد، یاد را

. . . . همینطور هم من آمد خوششمی خیلی بابام مسخره و شوخی برای فقط رقصید میکنان هق هق بودم، نشسته داد، می هورمون و کپک بوی که رختکن نیکمت روی که همانطور

. ». شد: » می شنیده اتاق گوشه رادیاتور از هیسی صدای بود بزرگی مرد گفتم . » کنارم» و آمد بست، را کمدش در و گذاشت را وسایلش بعد کرد نگاهم مدتی برای جون

». « : مرا. بعد نیست ای مسئله گفت و انداخت گردنم دور را دستش لحظه، چند از بعد نشست ». « : نیست ای مسئله گفت دوباره و خودشفشرد به تنگ

در را پدرم که بود حالتی همان مثل نشستیم، حالت همان به طوالنی مدتی برای همانجا،. شد تمام اش گریه تا بودم آغوشگرفته

». « : داور ادای و گرفتن برا پنالتی گفتم و کشیدم کنار را خودم آمدم، حرف به دوباره بعد. درآوردم را آمریکایی فوتبال رقابتهای

». « : » حریف» داشتن نگه برای گفت جون « ». گارد:» رایت انگار که یاد می بوت از دادم ادامه و شدن مانع برای .«1گفتم خوردی را

«: » دو» پیوند جلسه بغل، زیر بوی خاطر به کسی که متنفرم این از من گفت و ایستاد جون». کنه می مختل را مرد

. را ام زندگی تا خانه رفتم و کردم جمع را وسایلم بعد بدنشزدم به آرام را مشتم و خندیدم . و آهسته کند، می تغییر روزانه که حیات خود مثل بود، کرده تغییر کمی که ای زندگی دهم ادامه

. است آدمی پیشروی که سورپرایزی هر سوی به آرام

1 .Right Guard. رود می کار به بدن شستن برای که مایع نوع یک اسم ؛

28

Page 29: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

تومی و وینیبلوک لیا فرانسیسکا نویسنده

(Francesca Lia Block)

و شیرین که شد می شنیده رادیو در مرد صدای و بود، پخش هوا در پخته مافین کیک بوی » « . که شهر به و گذشت پل روی از خود زرد ی گیا کارمن ماشین با تومی خواند می آواز بانمک

. شد وارد شده، ساخته عسل و زغال از رسید می نظر به . دیگر برد می سر به خود سالۀ6 هفده عمر لحظات شادترین در ً احتماال که کرد می فکر وینی

« . که اونی واسه آهنگ و استیپ میکائیل برود دبیرستان به دوباره که نداشت لزومی هیچوقت.» دوستشدارم

سان به هم با داشتند حاال و بود، کروز سانتا باز اسکیت تخته پسر داغترین عاشق وینیتا رفتند می . فرانسیسکو بگذرانند هم کنار را هفته آخر تعطیالت

. و آبی چشمانی و کند، پرواز خود اسکیت تخته روی توانست می او نبود تومی مثل کسی . توانست می او کرد می رنسانس دوران نقاشیهای های فرشته شبیه را او که داشت نرم لبانی

. ایتالیا به خواست می او بکشد هرچیزی ً تقریبا و افراد تصاویر ماشین، رنسانس، های فرشته . . می دانست، می را گلها اسامی رسید می نظر به خمار و بود برنزه پوستش بخواند هنر و برود

. . و بهترین دیگر، برعکسپسران او، آمدند می او سمت به اول همیشه حیوانات برقصد توانست. پوشید می را کفشها تمیزترین

. هم با جشنی در گذشته تابستان اواخر در آنها بودند باهم تومی و وینی که شد می سالی یک . شروع خبر که داشت را سرما خیزی سینه و داد می آبجو و چوب بوی هوا بودند شده آشنا

. و داشت، تن بر کوتاهی لباسسیاه بود؛ شده مست کگ آبجو از وینی داد می همه به را مدرسه . مثل و رقصیدن خود با کرد شروع او نزدیکی در و دید را تومی بود پوشیده ارتشی کفشهای

. احساس موقعیت ترین امن در را خود وینی رقص، حال در چرخیدن خود دور پرنده بشقاب . . دو مثل حرکاتی او رقصید می هم تومی برساند او به آزاری توانست نمی کسی هیچ گویا کرد،

. دور و خوردند می هم به مرتب وینی و او داد می انجام کمر روی چرخیدن و افتادن و شدن تکه . . به مکزیکی بافت دست پتوی یک وینی، رفتند ساحل به هم با بعد شد روشن هوا تا زدند، می

. کند بازی غلتاب موجها روی تومی تا نشست منتظر و زد چمپاتمه ساحل روی و پیچید خود دوراو اندازه به توانست وینی که گرفت اش خنده این از تومی و خوردند کیک پان ای کافه در بعد . . که وقتی بگذرد زمان که خواست نمی دلش وینی بود او از الغرتر وینی که هرچند بخورد

. تومی با رقص که وقتی از افتاد دلش بر تنهایی سنگ که کرد حس شد، شان خانه روانه آخرش. بود فراموشکرده را اش تنهایی بود، کرده شروع را

پل روی بازی سواری، اسکیت تخته برای باهم وینی و تومی همیشه تحصیلی، سال طول درمی جیم موسیقی، به دادن گوش و سواری ماشین هنری، کتابهای دیدن خوری، کیک اسکله،

. کنند. فرار خواهند می چیزی چه از که کردند تعریف هم برای مدتی از بعد شدند». . مرد هم مادرم پدرم، مردن با انگار است گور یک مثل ما خانه گفت، وینی

. برای ساحل کنار و بود ساختمان مهندس پدرش مرد پدرش بود، ساله دوازده وینی وقتی . برایش شنی دار برج قصر یک و نامید می دریایی پری را وینی او بود ساخته ای خانه خودشان

رنگ به بیندازد، آب به را آنها اگر که بود داده نشانش و داده صدف او به و بود، کرده درست . صدف به که داد می اجازه پدرش کرد، می گریه که وقتی و گردند می بر خود زیبای و اصلی

می خواب به بکشد عمیق نفس سه اگر که گفت می او به و دهد گوش سحرآمیزش حلزونی. . بود کارساز همیشه این و بیند می را دریاها اعماق زیبای خوابهای و رود

. آورد می خانه به مادرش شب که پسری دوست هر و مادرش، و بود خودش حاال اما. . « دارم اعتقاد چیزا این به من هست برت و دور شکلی یه به پدرت هم هنوز گفت، تومی

». باشه نگهبانت فرشته مثل شاید . که گشت می بر خانه به مست پارتی، یک از یکبار چیست منظورش که دانست می وینی

مادرش ماشین ماشین فقط و نیافتاد برایش اتفاقی هیچ اما رفت جاده طرف آن و خورد لیز . در پدرش حسکرد که بود هایی لحظه آن از یکی این برداشت خراش مقدار یک واگن استیشن

29

Page 30: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

. فرمان پشت مستی حال در هرگز دیگر آن از بعد او داشته را هوایش و بوده برها و دور آنننشست.

فرشته کسی بود، کرده تصادف موتورسیکلتش با پدرش که شب آن کاش ای که کرد آرزو. بود می او نگهبان

». « : داشت محبت و مهر تو به که داشتی پدری تو حداقل گفت تومی». بگو» برام بابات از خودت

». بود» بدجنسی حرامزادۀ6 یه من پدر. کشید تومی پیشانی خط امتداد در انگشتشرا نوک وینی

نشسته» عقبی صندلی رو هم من و رسید می صخره باالی به تا برد می عقب عقب ماشینو». زد می داد سرم و شد می عصبی کردم می گریه اگه و بودم

». من» خدای وای . نقاشیهایی» اون اصل و برم اروپا به که بود این جهان در آرزویم همه بود سالم پنج کنم فکر

. می اروپا به هم با او و من که گفت می ً مثال کرد؛ می کارهایی یه او ببینم را هستن کتابها در کهخروجی. در تا رفتیم، می فرودگاه به هم با و کرد، می تنم لباس بست، می را ساکم ریم

». کردم. شوخی بود، جوک یه فقط گفت می و خندید می بعد فرودگاه» . گفت؟» می چی مامانت یه مریضی این». . گفتم» بهشنمی دونست نمی چیزی او

» چرا؟» . . . . به» شکوند دستمو بار یه زد می هم کتکم بابام کنم ناراحتش خواستم نمی دونم نمی

. بخوام کاری هر که ترسیدم نمی دیگه اون از بعد خوردم زمین بازی اسکیت تو که گفتم مامانم». کنم اجرا ام اسکیت تخته رو

». « . تومی دید خود چشمان مقابل را پدرش تصویر ناگهان وینیپهن، چانه بودند، پنهان سیاهش عینک زیر در چشمانش بود، نشسته اش موتورسیکلت روی

. نگه خود چشمان پیش حالت همان در را تصویر بودند گرفته محکم را موتور دسته دستهایشداشت.

. . به» بگیرم آروم تونم نمی هیچوقت اینکه دلیل کنم فکر شکر را خدا رفت و کرد ول بعدش». . هستن ناآروم همیشه نبوده، سرشان باال پدر سایه که پسرایی که خوندم جایی یه اونه خاطر

». بشم » پدرت تونستم کاشمی ای که کرد زمزمه تومی سر موهای توی وینی». بشیم» همدیگه پدر تونیم می ما

. تن بر گرم لباس و خورده، غذا دیگری که بود مواظب هریک شدند هم همدیگر مادر آنها . که بود گفته او به داد، می یاد اسکیت تخته وینی به داشت تومی که وقتی بار، یک باشد داشته

». ام» نداشته هیچوقت که منی پسر همون تو». « . عاشقتم باشد گفته که بود این از بهتر برایش برد لذت گفته این از وینی

. با مدرسه پایان جشن در آنها بودند سال جفت ترین بانمک آنها ، مدرسه سالنامه در . وینی به ارکید از بزرگی گل دسته تومی شدند حاظر شکل هم و رنگ هم سیاه گشاد شلوارهای

می کار آن در که اسکیت تخته فروش مغازه از اش هفته یک حقوق قیمت به ً حتما که داد هدیه « : . سان به سری یه مدرسه، شدن تمام با بود گفته وینی به رو تومی بود شده تمام برایش کرد،

». بریم فرانسیسکو

. از ردیفی بود نام بدون ژاپنی کوچک رستوران یک زدند، سر آن به شهر در که جایی اولینکیسه از بودند، رستوران به ورود منتظر که همانطور و ایستاده کلیسا خیابان در در، دم مردم

کاغذی . 1های تن بر نازکی و نرم خیلی پولیور که تیپ خوش مرد دو از تومی خوردند می آبجو . داشت تقلبی شناسی کارت یک تومی بخرند آبجو وینی و خودش برای که کرد خواهش داشتند،

. زدند لبخند مرد دو نبود کارساز گاهی مشروب .اما مغازه به و گرفت را تومی پول آنها از یکی . پول و آبجو کاغذی های کیسه او خرید برایشان بزرگ ساپوروی دو و رفت خیابان نبش فروشی

. داد تحویل تومی به را مانده باقی خرد». میشه » این از بیشتر بزرگ های کیسه این قیمت گفت تومی

». «: نیست ای مسئله گفت بود، شده خیره تومی چشمان به که حالی در مرد». مرسی»

1 .Paper bag. پیچیند آبجومی دورقوطیهای به که هایی کیسه به اشاره ،

30

Page 31: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

. که وقتی ولی خراشید را انگشتش بطری سر لبۀ6 کشید، می را بطری سر وینی که همانطور. . شد تنششل تمام که حسکرد افتاد لرزه اندامشبه تمام دهانششد وارد خنک آبجو

. از تصاویری برداشت قدم آن در شد می سختی به که بود شلوغ و کوچک آنچنان رستورانکردند، می نگاه چشمی زیر خود بادبزنهای پشت از و نشسته سایبانها زیر در که ژاپنی زنان

. شدند می دیده دیوار روی . . وینی ای قهوه برنج مثل داد، می مطبوعی بوی چایی داشتند بغل در ای بچه هایشان بعضی

. دادند سفارش سبزی و ماهی سسکنجد، با اسفناج سوپ، تومی و . . وینی بود مردان ازدحام از پر جا همه زدند قدم بازار خیابان در مدتی برای شام، از بعد . کند جلوه ناجور وصلۀ6 آنجا تا کند تقلید را تومی پسرانه رفتن راه ول و شل کرد می سعی

». « : تو این بریم بیا گفت تومی - . شلوارهای شد می پیدا سیاه چرمی لباس نوع هر آن در بود چرم لباس فروش مغازه یک

دکمه زیپهای با چرمی روپوشهای چرمی، افسارهای چرمی، روشلواریهای آویزان، نخهای با تنگ . اما کرد آزمایش را سیاهی چرمی شلوار وینی دیگر چرمی چیزهای خیلی و موتورسواران، ای». « : . ببندی چشاتو باید البته گفت وینی کمکشکرد و رفت رفو اتاق به تومی و کرد زیپشگیر

» بستم؟» رو اونا پیشاپیش اگه ببندم چشامو تونم می چطوریانداخته ابرویش در ای حلقه که فروشنده الغر مرد کردند فکر که خندیدند می بلند آنقدر و

« . یه پائین طبقه چرا گفت تومی به تبسم با عوض در او اما کند می بیرون مغازه از را آنها بود،» اندازی؟ نمی نگاهی

آن از قبل وینی که چرمی چیزهای و بود، مصنوعی و میخی گل اشیاء از پر زیرزمین اتاق . رفتند می باال که ها پله از بعد، اما انداخت، می دست را او تومی بود نشنیده و ندیده هرگز

. زد اشسنجاق کاپشن به را آن و برایشخرید سیاهرنگ چرمی رز گل یک و گرفت، دستشرا . دوم دست شلوارهای که بودند فروشگاههایی از پر خیابانها رفتند هایت منطقه به بعدمی کاپوچینو و دی، سی مهندسی، های چکمه پالتفرمی، کفشهای لئوپارد، کتهای لوویس،

موسیقی. گروههای های اطالعیه و ها اعالمیه از خیابانها برق چراغهای های میله همه فروختند . . چشمهای که استخوانی دختری به تومی و وینی بودند ولو جا همه ها بچه بودند شده پوشانده

. تومی و خودش روزی که کرد آرزو وینی دادند خرد پول بود، ها گربه بچه شبیه و داشت بزرگیعشق و بپزند، غذا برایشان و کنند، خیابانی های بچه از پر را آن تا بشوند بزرگی خانه صاحب

. ماند نمی نصیب بی کسی که طوری رسید، می همه به که شد می یافت وفور به آنچنان

. . کیک و کافئین بوی از و داد سفارش شکر با قهوه تومی، نشستند ای خانه قهوه در . آزمایش جواب بخورند، خشخاش اگر که بود گفته آنها به کسی شدند هیجانی خشخاشی

. نشئه را آنها کیک که کنند تظاهر داشتند دوست آنها شود می مثبت مخدر، مواد برای خونشان. است کرده

. شبیه صدا که کرد حس وینی شنیدند موسیقی صدای افتادند، راه به خیابان در که وقتی . . کرد می حرکاتی آنچنان زد، می ویلون که فردی دهند گوش که ایستادند بود ها کولی موسیقی . بلند و سیاه موهای با داشت، ای قهوه پوستی زن ویلون شده خود بی خود از ً کامال انگار که

و تنگ، شورتی گشاد، آستین نمای ناف جامه در که مادینه نرینه بدنی و زیبا، ای چهره فرفری،. پیچید می خود دور به و خورد می تاب و پیچ بلند، های چکمه

« هم جنس یک شبیه حتی و نژاد هیچ شبیه که هستند آنهائی مردمان زیباترین گفت تومینیستند.«

. بدن و پهن، چانه ای، قهوه کوتاه موهای با که دانست می او کرد فکر موضوع درباره وینی . که کرد فکر و بود پسرها شبیه کمی بزرگ، کفشهای و گشاد جین شلوار با تراشیده، و صاف

. چشمان به شوخی برای که یکبار کرد خودشمی از خوشگلتر را او گاهی تومی لبهای و چشمها. بودند شده شوکه او زیبایی از دو هر بود، زده ریمل تومی

. جای تومی چشمان که رسید می نظر به کرد نگاه صورتش به و کشید، را تومی بازوی وینیکرده مشاهده وینی خود ازآنچه غیر ای صحنه دیدند، می را فیلمی داشتند گویا بودند، دیگری

بود.

31

Page 32: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

سفید نه و بود پوست سیاه نه که زن ویلون کولی و دادند، ادامه خود راه به خیابان در آنهامی انگشت و زد می زمین به را پاهایش نواخت، می همچنان زن، نه و بود مرد نه پوست،

شکاند.موسیقی صدای که گذشتند کوچکی بار مقابل از اما بروند، هتل به مستقیم که بود مایل وینی

. می آبجو و کباب بوی بار برقصند باید که دانستند می آنها دوی هر و شد می شنیده آن از بلوزرقص،. کوچک صحنه شلوغی در و وارد، خود جعلی شناسایی کارت دادن نشان با آنها داد

. که کرد حس فشرد، می تومی بدن به را بدنش وینی رقص، حال در وقتی رقصشدند مشغول. شدند می ذوب هم در داشتند بدنهایشان

. » بود » فکر همین به اش همه ردویک راه در او - زیبا سالن یک با روشن، قرمز رنگ به ویکتوریایی قدیمی ساختمان یک بود همین ً کال ردویک

- . رنگین اتاق داشتند خاصی تم هتل ازاتاقهای هرکدام باال طبقه در هتل یک و پائین طبقه در . . پر جا همه بود شده داده ها بچه گل اتاق تومی و وینی به طاووس سوئیت رز، باغ اتاق کمان،

. بود گردان روان گلهای های شکوفه ازآن در ماشینها و بود شلوغ هم شب وقت این در هنوز که بودند خیابانی به رو اتاق های پنجره

- و مینایی زرد گلهای از دنیایی است دیگری دنیای در که کرد می حس وینی اما زدند، می بوق. صلح و عشق ارغوانی های نشانه

– . اتاق به مردانه ابریشمی پیژامه و بادامی، وانیل روغن بوی با وقتی کند حمام که رفت وینی. بود رفته خواب به و کشیده دراز تخت لباسروی با تومی برگشت،

. او روی را پتو و درآورد را تومی کفشهای وینی نخورد جم او اما بوسید را هایش گونه وینیکشید.

» « : تومی گفت کنان نجوا بعد . . توله، سگ یک مثل همیشه تومی زد حلقه تومی دور به را دستش وینی نخورد تکانی تومی

. . بچه گل اتاق در او، کنار در وینی شد می سنگین خیلی خواب هنگام سبکش، تن بود داغ و گرم. لمید آسوده ها،

». « : بریزم تنم تو کافئین باید گفت تومی شدن، بیدار محض به بعد، روز صبحبه و شد بلند و بوسید آرام را وینی ایتالیایی، رنسانس های فرشته درشت و نرم لبان با او

. رفت حمامو خوردند کروسانت بود، صندلی و میز از پر که ویکتوریایی غذاخوری در تومی و وینی

. . حالت بود تلخ بسیار قهوه و بودند چربی از پر وینی برای کروسانت نانهای نوشیدند کاپوچینو. . کرد می درد شدت سرشبه بود آلود خواب کماکان و داشت تهوع

». « می میز زیر زانوانش و داشت دلشوره او بگیریم آفتاب خورده یه بریم گفت تومیلرزیدند.

روان دریا سوی به گل و پرچین، درخت، چمن، از رودی مثل که پارک مسیر در تومی و وینی . . . مادرش بود تومی پسند مورد رز باغ بود سبز ها، نقشه توی مثل چیز همه افتادند راه به باشد،

می بر قدم گلها رایحه از ای مه در آنها که همچنان و بود، داده یاد او به را رز گلهای همه اسامی. کرد می امتحان را تومی گلها اسامی پرسیدن با وینی داشتند،

» « زویی و فرانی کتاب از صفحاتی بلند صدای با تومی، و نشستند سنگی میز یک را 1روی. خواند وینی برای

». « را خود لبان بر کلمات این زدن یخ حتی او عاشقتم من بگوید خواست می دلش وینیتومی که رز سفید گلهای بوی مثل درست رسید، می مشامش به بویشان و کرد، می حس

. دانست می را اسامیشان

1 .: رسیده‌است چاپ به متفاوت ترجمه6 دو با ایران در کتاب این فارسی ترجمه6

زکریا ترجمه6 توسط میالد مرکز که .نشر شده منتشر

فرجام ترجمه6 نیک توسط امید نیال که .انتشارات رسیده چاپ به

. » باشد » می کتاب این از اقتباسی حقیقت در داریوشمهرجویی ساخته پری ایرانی فیلم که شود می گفته

32

Page 33: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

ها مغازه رسیدند، ها چینی محله به . راوقتی اردکهای قصابی، یک پنجره در بستند می داشتند . در ماهیانی بود شده گذاشته گیالس چشمانش جای به که بود خوکی بودند، آویزان شده ذبح . ها ویترین در چینی غذاهای اقسام و انواع لولیدند می هم در رو پیاده کنار پالستیکی های کیسه

. شد می دیدهمی بیرون ها مغازه از عجله با دست، در خرید، شده روغنی رنگ صورتی های بسته با مردممی. مغازه داخل به و کردند می جمع را آنها صاحبانشان که چینی فانوسهای و بادی زنگهای زدند

. کردند می صدا جلنگ جلنگ بردند،آلو سس با موچو سبزی و برنج سوپ، تومی و وینی چینی، رستوران یک باالی طبقه در

. دادند سفارشیک ً جا باربعدا باسنشان روی جینشان شلوارهای که بود مردانی از پر که کردند پیدا پردودی

بیلیارد که خوری، آبجو گنده شکمهای با دید، را کمرشان زیر شکاف شد می ً تقریبا و بود گرفتهمردان و بودند پوشیده منجوقی و پر لباس زنان مثل که دیگری مردان و کردند می بازی

. کردند می تماشا را بیلیاردی . نمی وینی ابتدا در زد چشمک تومی به داشت تن بر سفید ساتن که بلوند سیاه زیبای یک

. کند نگاه باید را کجا که دانستکه شده دوزی پولک ای تکه و سبز منجوق لباس با پوشی سرخ شخص به که حالی در وینی

». باشند » اینها مثل ها فرشته کنم فکر گفت بود، شده خیره پوشاند، می را او جلو قسمت فقط». بدونه » فرشته یه خودشو خانم اون که نکنم فکر گفت تومی

. . . از» گویا اینها زنان و مردانغفغ از زیباتر خیلی هستن زیبا خیلی اینها چیه منظورم دونی می». هستند دیگری دنیای

». کنم» می فکر همینو هم من « که اینطوریه همیشه چرا گفت بود، شده خیره براقی رانهای و ساق به که حالی در وینی

» شوند؟ می دارا مردها را زنان پاهای ترین آل ایده. . . . . ای- نقره های پاشنه با کفشهایی دریایی پریان براق سبز های پولک لبها پاها زیبا زنان مرد

. . کردند دویدن به شروع هم با و گرفت را وینی دست تومی شدند زیاد خیلی دیگر بعد مدتیشهر خود از داشت تومی که کرد حس اما گشت، می باز ها بچه گل اتاق به داشت وینی

- خواست نمی تومی که گرفته دندان به رز گلهای با افسونگر کوئین دراگ یک کرد می فرار. ببیند را صورتش

حلقه تومی دور به را دستش وینی پریدند، تخت رو ها بچه گل اتاق در افتاده، نفس از وقتی . روح بی و سرد ناگهان تومی بدن که کرد حس ولی بوسید، را تومی خواباند کمر روی را او و زد

. شناخت. نمی را او وینی که بود، شده دیگری فرد تومی گویا شد» شده؟» چ%ِـ%ت خبره؟ چه

». « : . و زدم زور و کردم سعی خیلی گفت بعد نشست تخت رو و تکاند را هایش شانه تومی . منقبض و منبسط درونش در تخت سیمهای که کرد حس وینی کوبید تخت به محکم را مشتش

شدند.» چیه؟» منظورت

. . روزی» یه که بودم همهشمنتظر اومده خوشم مردها از همیشه آد می خوشم مردها از من . . . تونم نمی شه نمی تموم حس این اما شدم می تو مثل کسی عاشق حداقل یا بشه تموم

». ازشخالصکنم خودمو . . بود کرده پنهان خود دستهای با صورتشرا تومی زد زل او به وینی

صدا را وینی پدر اسم و پیچید می خود به اتاق کف روی که آمد یادش به مادرش گریۀ6 لحظۀ6 . زد می

. تومی با که ای لحظه اولین همان از بعد، سال پنج اما شد شروع آنجا از تنهایی احساس. بود شده تمام اش تنهایی احساس کرد، رقصیدن به شروع

. » « : ترسید خودش صدای از هم خودش بگی؟ من به اینو تونی می چطوری تو زد داد وینی». هستم» دخترت دوست من

می» بازی اسکیت باهاشون که پسرایی مادرم؟ بگم؟ باید کی به پس بگم تو به نتونم اگه» . ... . ؟ کنم صدات چی یا پدر ، چی بهشبگم تونم می که هستی کسی تنها تو کنم؟

33

Page 34: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

. عقب به رو که بالی بیس کاله و داشت پا به که جینی گشاد و گل شلوار در ایستاد تومی. بود آمده در کوچولو پسر یک قیافه به بود، سرشگذاشته

. . واکنش» اینطور تو که دونستم می باید زنم نمی توحرف با دراینباره دیگه باشه باشه،. ». افتاد راه در سمت به و میدی نشون

» میری؟» کجا». بیرون» برم اینجا از باید

به رو چیز همه که بگوید و بگیرد بغل در را او و بدود تومی سمت به خواست دلشمی وینی. . نداشت گفتن برای چیزی او نبود خب ولی بود، اش بچه او اگر بود، می راه

. . رود می راه خیابان در که دید را تومی باال آن از ایستاد منتظر و رفت پنجره سمت به وینی . کار این از اما برگردد، که کند صدا را او که خواست می دلش آمد می نظر به جوان و ریز

. منصرفشد . . به تکانی اگر گویا نخورد جنب کرد سعی زد چمپاتمه ها بچه گل اتاق تخت روی شب تمام

گشته گم بالن همچون و شناور، اش تن غار در و شد می کنده جایش از قلبش داد، می خود . . شبیه ً واقعا کرد نگاه خود صورت به و گرفت دست به ای آینه شد می مچاله ای، شده پنچر

. - پفی صورتی با پسری بود پسرها . پرسید خود از است پسر یک او که کرده می وانمود بوسیدنش هنگام تومی شاید کرد فکر

. . شد تنگ پدرش دلشبرای زده می هم به را او کوچکشحال پستانهای نکند . بگه؟ بهش که داره را کی تو جز به او است تومی با حق گفت، می که شنید را پدرش صدای

. . . داره دوست خیلی را تو تومی داره که دوستی تنها هم شاید دوستشهستی بهترین توبه زینتی ارکید کی او از غیر برقصه؟ اینطوری تونه می کی او از غیر پرسید، پدرش از وینی

باید کفشایی چه ً دقیقا دوتامون هر که بفهمه تونست می کی بزنم؟ ام سینه رو که میده منبا و کنه بازی اسکیت تخته فرشته مثل کنه، نقاشی خوب اینقدر تونه می او از غیر کی بخریم؟

بخونه؟ کتاب برام بلند صدای. . تومی فقط هیچکس پدرشگفت،

خب.... . . پسرا از خیلی بشه پسرت دوست که کنی می پیدا هم را کسی داری را تومی هم هنوز تو

. من دریایی پری میشن، تو عاشق. آورد خواهم دست به جدیدی پدر من بگه کسی که مونه می این مثل ً تقریبا این

. . بدان این اما باشه برات پدر یه مثل که کنی پیدا را کسی شاید بشه حس اینطوری شاید. نداری منو دیگه که نیست معنا

. گردان روان گلهای با و بود ساحل کنار که کرد وانمود کشید دراز ها بچه گل تخت روی وینی . عمیق نفس سه داد می گوش حلزونی صدف سحرانگیز موسیقی به و شده، پوشانده مینایی

. رفت خواب به و کشید . وارد تومی که دید کرد باز را خود چشمان و شنید را در صدای سحر، نزدیکیهای بعد، مدتی

. ایستاد ای گوشه در و شد تاریک اتاق» شد؟ » چی پرسید آهسته وینی

». رقصیدم» پسرا از تا چند با و رفتم باری یه به» بود؟» خوب

. نگران» ولی بودم.« توآره. . اشکهایشخیسبودند از هنوز بالشها برگشت او سمت به وینی

». بری» و کنی ول بابام مثه هم تو که خوام نمی». . بود » خواهد دیگه چیز یه ما رابطه فقط کنم نمی ترکت هرگز گفت تومی

. و مشعشع تومی چون باشد، پنجره نور باید که کرد فکر وینی برداشت قدم او سمت به . در چیزی که بود خاطر این به هم شاید دلخواهش نقاشیهای فرشتگان مثل درست بود، تابنده

. بود شده درونششکفته

. » رسید » می نظر به صدایشخسته بکشم؟ دراز کنارت تونم می پرسید آهسته تومی . بوی شدند داده کش ها مالفه که کرد حس وینی افتاد، تخت رو تومی گرم بدن که همانطور

. پاهایشحسکرد روی را لووی شلوار زبر پارچه و مشامشخورد به سیگار

34

Page 35: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

کودکان مثل و زدند حلقه هم دور به را دستهایشان کردند، بغل را همدیگر تومی و وینی بعد. رفتند خواب به

ها تونل تویاسلیتور: ویلیام نویسنده

(William Sleator)

35

Page 36: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

« بای که بود مأموریتی خطرناکترین حال « این، به . تا نفرۀ سه سلول شد می گماشته آان بهقرار- دشمن ارودگاه زیر تونل سقف در که دوازده شماره مخفی درگاه از زن، دو و مرد یک او

. شدند می دشمن محوطه وارد و رد داشت،زده اردوگاه بودیم، آن در ما که تونلها شبکه از بخشی آن باالی در دشمن پیشکه روز چند از

. درست ما که نداشت خبر ً اصال دشمن بود نشده رد دوازده شماره درگاه از هیچکس دیگر بود، – . طریق از و شدیم متوجه آمد، می تونل باالی از که صدایی و سر از ما، ولی بودیم آنها زیر در

عنکبوتی سوراخهای از دشمن بانی دیده و جاسوسی شامل که خودم، اکتشافی مأموریتهایفراوانی- غذایی مواد و اسلحه، تانک، هلیکوپتر، چندین آنجا در که دانستیم می . بود داشت وجود

. است بهتر دیگر تونلهای در موجود مبارزان از خیلی وضع از ما وضع که دانم می درسته، خبهنوز که داریم برنج . ما توی توانیم می که داریم صحرایی بزرگ موشهای ما نشده پوک

. و شود، می خسته آدم چیزها این روزه هر خوردن از اما کنیم کباب زمین زیر دودی آشپزخانه! . دارد دشمن که غذایی و برسد همه به که نیست کافی قدر به غذا هیچوقت هم، تونلها در

می نان با که ای خوشمزه و شیرین چیزهای و تازه، نان سبزی، و سوپ و گوشت کنسروهای . تعجب. ام شنیده رسان پیام پیکهای از اما ام نکرده مزه را چیزها این هرگز خودم من خورند

. است چاق و بزرگ اینقدر دشمن جثه که ندارد » « . و تانکها کردن منهدم شامل بای به فرمانده دستورات نبود مأموریت اصلی هدف غذا اما . ما خود بود کنند حمل خود با بتوانند که ای اندازه هر به مهمات و اسلحه آوردن و هلیکوپترها،

. نفر سه است خودش علیه دشمن سالح بردن کار به امیدمان تنها که داریم کم سالح آنقدر . اولین در که خواست نمی فرمانده اما داشت نخواهند غذا دزدیدن برای چندانی وقت ً احتماال

نیرو آنجا به سلول یک نفرات از بیش و بزند خطر به دست دشمن اردوگاه به رخنه مأموریتبفرستد.

. همۀ با و زیادند، خیلی آانها بجنگیم دشمن با رو در رو طور به توانیم نمی هیچوقت ما. . کشاورزیم ما قویترند ما از هم خیلی قیمتشان گران های اسلحه و بمبها و تانکها و هواپیماها

و شدن مخفی دهیم، انجام باید ما که غافلگیرانه چیزی . حملۀ6 این به و است آنها هم به خاطر.این داریم را تونلها

» و » قویترین ، بای سلول ما، تونل در موجود نفره سه سلولهای بین در که داند می کسی هر » « . زیادی دقت با و بوده، معروفی رزمندۀ6 همیشه بای باشد می نفره سه سلول ترین جرات با » « » « . توسط شان خانه که خواهرند، دو تران و ، دانگ کرد انتخاب را خود سلولی هم زن دو

. . تونلی بردند پناه داشت قرار شان خانه زیر در که تونلی به آنها بود شده آتشکشیده به دشمنمی شهر زمین زیر مایلی دویست تونلهای شبکۀ6 به سر آخر و شد می منتهی دیگر تونلهای به که

رسید.. نداشت حساب و حد دشمن از تنفرشان و بود کرده خشمگینشان شان، خانه دادن دست از

. کند می اعتماد قابل و سرسخت را آنها تنفر این » هم » کرد انتخاب خود نفرۀ6 سه سلول برای را زن دو بای چرا اینکه برای دیگری دلیل البته و

. دارد وجود . شنا ای قهوه رودخانه در دوستانم با که روزی آن پیش، سال دو آید می یادم نگاهش اولین

» « . . بای زمان آن در بگذرانیم بیرون در را بیشتری وقت توانستیم می ما روزها آن کردیم می . . کسی هیچ بودم دیده را خوابش من که بود چیزی مثل من به نگاهش نوع بود معروفی رزمندۀ6

. . ام نبوده خجالتی هیچوقت من و حسکنم، چشمانشرا تمنای توانستم می من اما نشد متوجه . می من سمت به او که کنم نمی فکر زدم اوحرف با و سمتشرفتم به رفتند، دوستانم که وقتی

به. کردیم شروع زود خیلی بعدش اما کردیم، می نگاه هم به فقط زدن حرف هنگام اولش آمد. . فهمیدیم را همدیگر زدن لبخند

. » قبل» مدتها از که بود چیزی این ولی ام نبوده کسی با من اما بوده، دیگری مرد با ً قبال بای . می برانگیز شک است بزرگتر او از سال شش که مردی با پسر یک دوستی داشتم را آرزویش . کار. کنیم، خلوت هم با بتوانیم که امنی جای کردن پیدا ببرد بو نباید کسی که دانستیم می شود

. . به ما هرحال به اما برسد راه از صدا بی کسی است ممکن هم جنگل در حتی نبود آسانی

36

Page 37: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

. هم گاهی و خندیدیم، می کلی بودیم باهم وقتی دادیم ادامه جنگل در باهم کردنهایمان خلوت. . شویم جدا هم از توانستیم نمی ریختیم می اشک

» دو » همراه به بای که حاال است اش معلوم دوازده همسلولی شماره مخفی درگاه از داشتشد می یا تا رد کنم خداحافظی او با که باشم آنجا توانستم نمی من شوند، دشمن اردوگاه وارد

. می انجام باید که داشتم کارهایی من تازه، و کند، شک کسی شاید بکنم موفقیت آرزوی برایشمولد. ژنراتور موتور که زدم می را ای دوچرخه رکاب داشتم، فاصله آنها با مایلی نیم من دادم . برای کافی اندازه به هنوز من که کنند می فکر آنها گرداند می را زمین زیر جراحی اتاق در برق

. دارند الزم استقامت که دهم می انجام را کارهایی آن پس ندارم، تجربه خطرناک مأموریتهای . سانت دو و پنجاه و متر یک از بیشتر کمی قدم است کوچک دارم، که سالی هفده برای ام جثه

قویترین از یکی اما . پسرهای است، را دوچرخه رکاب مدیدی مدت برای توانم می هستم روستادوشم بر را آب بزرگ سطلهای توانم می تونل هوای در حتی شوم، خسته آنکه بدون بزنم

. حفر. تونل در زیادی خندقهای کنم حفر خندق کسی، هر از سریعتر ً تقریبا توانم می و بکشم . ام - کنده بیشتری زمینهای هم اواخر این و ام کرده

. چیزی چه فرمانده که کنم تصور توانم می اما ببینم را رفتنشان که نبودم آنجا حساب، این با : در منتشره های اعالمیه در و شده، داده یاد ما به مدرسه در که درسی همان گوید می آنها به

« . هرچیزی از مهمتر میهن که مکن فراموش هرگز است شده آورده زمینی زیر های روزنامهعمق. به را ما فقط آنها اما بگیرد، ما از را میهنمان که آمده جهان سوی آن از دشمن است

مادر سرزمین شکم در . یبیشتری روی از ابتدا باید سرزمینمان گرفتن برای آنها رانند می». بگذرند ما نعشهای

. دوچرخه روی که وقتهایی بیشتر وجود، این با کند نمی صدا و سر زیاد ژنراتور دوچرخه . هیچ کشند می جیغ بیماران چون شنوم، نمی بیرون از چیزی هستم، زدن رکاب مشغول

. اما بدهیم آنها به پاهایشان، یا دستها قطع هنگام دردشان تسکین برای که نیست مسکنی . جیک و اره های دندانه سائیدن صدای فقط نبود، ای ناله و جیغ پس بود کرده غش بیمار امشب

. آن خاطر این به و شد می شنیده جراحی اتاق لرزان و نور کم روشنایی در دوچرخه رکاب جیک. » « » « » شنیدم » را تران و دانگ و بای رفتن بیرون از قبل بدشگون صدای

. با هلیکوپتری داشت فاصله اینجا با مایلها که بود دشمن اصلی پایگاه از هلیکوپتر صدای . می دشمن بشنوی هم زمین زیر تونل در را صدایشان توانستی می که قوی آنچنان بلندگوهایی

آرامش روی هرگز روحشان نشوند، دفن محلی رسوم و رسم با ما های کشته اگر که داند . سرگردان روحهای زاری و مویه و ندبه صداهای پس ماند می سرگردان همچنان و دید نخواهد

آنوقت رامردگان بودند، کرده دشمن تسلیم را خود اگر انگار که کنند می پخش برایمانسرگردان ابد تا .روحشان ماند نمی

شوند، می پخش بلندگو از که هستند صداهایی فقط اینها که دانیم می ما که معلومه خب، . تعبیه بغلی تونل دیواره در که هایی مرده با اما دشمن سوی از دیگر اهریمنی ترفند یک جعلی،

» « » « . و دانگ و بای که نداشتم دوست ً اصال و اندازند می تن بر رعشه دشمن صداهای اند، شده . » نکند» که داشتم دلشوره بشنوند را آن خود، خطرناک شبیخون شروع از قبل درست ، تران

. » برنگردد» مأموریت این از هرگز بای

. چشمش و کرد می اره دقت با درحالیکه بود آنها مأموریت وقت حاال که دانست می هم دکتر « : .» باعث » فقط این داد ادامه و متأسفانه گفت لبی زیر کنان، شکوه بود، شده دوخته کارش به

». « : ». کند می تر محکم را آنها عزم این گفتم شود می دشمن از آنها بیشتر نفرت». « : پسر همینه، هم درست برخورد دوخت من به را نگاهش و کرد بلند را سرش دکتر بعد، و

». فرستند» می مأموریتهایی چنین به هم را خودت زودی به . . توی همیشه نشدم متعجب دکتر گفته از ولی شد می جا بی غرور بر حمل نگفتم؛ چیزی

. » « . کرد می فرق قضیه برد، می بویی بای و من رابطۀ6 از کسی اگر البته ام بوده محبوب روستا . در درست دشمن چرا بود زمانی هر از بیش ام نگرانی و دلشوره زدم، که حرفهایی وجود با

زیاد تا کردم سعی و زدم پدال محکمتر کرد؟ پخشمی را سرگردان روحهای صدای لحظه همین. نکنم فکر موضوع به

» « . احتیاط با بای شوم منصرف داشت، جریان بیرون در که آنچه تصور از توانستم نمی امادر دشمن ظن از تا اند ریخته آن بر که جنگلی برگهای و شاخ همراه به را دوازده شماره درگاه

37

Page 38: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

» « » به » و رود می باال صدا و سر بدون و یواش ، تران و دانگ همراه به و دهد، می هل باشد امان . هوا هم شبها حتی بیرون در شود می وارد است روشن ستارگان نور از که دشمن محوطه

. باشد می تونلها داخل از روشنترخواهند را احساسی همان آنجا در اما داشتند، پیش در خطرناکی مأموریت چنین که هرچند و : آسمان، و زمین گشادگی و فراخی شود حسمی تونل از رفتن بیرون هنگام همیشه که داشت

. که هروقت را نشئه این دهد نمی فاضالب و نشسته بدنهای بوی و کند می حرکت که هوا و. کنی حسمی روی، می بیرون

. و کامل جمعی حواس با یواش، و آهسته آنها ببرند لذت که ماند نخواهند آنجا آنها اما . بی آنها اما اند، خوابیده دشمن افراد اغلب که هرچند روند می درختی به درختی از مخفیانه، . . اما بودند بیدار دادند، می نگهبانی که دشمن گاردهای که است مسلم کنند نمی احتیاطیوارد بیرون از کسی که بودند مواظب و داشتند قرار اردوگاه اطراف در بیشتر نگهبانها پستهای . حمله آنها به خودشان منطقه درون از توانستیم می ما که نداشتند خبر ً اصال آنها نشود محوطه

خودشان. های بچه از که کردند می فکر شنیدند، می هم صدایی نگهبان گاردهای اگر حتی کنیماست.

» « » « » صدا » و سر مقدار یک هلیکوپترها و تانکها به ، تران و دانگ و بای ورود که است ممکن . مهمترین این که کنند، می نصب هلیکوپترها و تانکها در را منفجره مواد اول آنها کند ایجاد

. از دیگری، گروه توسط که باشند، می دور راه از کنترل خاص بمبهای اینها کاراست قسمت . ما اختیار در بمبها زد، اردو ما تونل بخش باالی در دشمن که وقتی اند شده ربوده دشمن دست

. شدند داده قرارراه از کنترل وسیله به را آنها توان می هم باز شود، پیدا اشکالی بمبها، نصب از بعد اگر حتی

. خودم به بودم، عرق غرق دوچرخه روی زنان رکاب که همچنان کرد منفجر تونل داخل از دور،. آید پیشنمی برایشان مشکلی هیچ ولی گفتم

. شماره درگاه تا آنجا از و دارند می بر را مهمات و اسلحه بمبها، کاشتن از بعد دوازده،آنها،مهمات که گردند می بر دوباره باز و کنند، می حمل هستند، منتظرشان زمین زیر در افراد که

بردارند را ....؛ بیشتری بعد و . ». « : پرستار بود شده پیچی باند بیمار بریدۀ6 پای بن پسر کافیه، گفت آن تمیزکاریدکتر از بعد

. نفتی چراغ او بود کرده تمام . ای را زدنم رکاب کرد روشن را بود شده درست دارو شیشه از که . سر پشت و کرده بلند را بیمار دکتر، و من بعد شد خاموش برقی المپ و کردم متوقف را

. افتادیم راه بیمارستان بخش سمت به پرستارسقف بیمارستان، قسمت در چون بکشیم خود دنبال به زمین روی را بیمار که نبودیم مجبور

از بلندتر سقف حدتونل به سرم و بایستم راست توانم می من که بلند آنقدر است، معمولحرکت. خیز سینه یا و خمیده باید یا تونلها اکثر در .کرد نخورد

. « : پسر کن استراحت خورده یه برو گفت من به رو دکتر ننو، تخت در بیمار خواباندن از بعد». کردی کار خیلی امشب تو

. جعلی تونل به درعوض کنم استراحت که نرفتم اما دادم، تکان موافقت عالمت به را سرم. کردم کندن به شروع و رفتم

ممکن که است دشمن افراد فریب برای فقط و شود، نمی ختم جایی هیچ به جعلی تونل . می کج کمی بعد رود، می مسیری یک تا جعلی تونل شوند اصلی توی در تو تونلهای وارد است

. ما های بچه از هیچکدام برای پس رسد می انفجاری تلۀ6 یک به که دارد تندی پیچ ً بعدا و شود،. است نکرده کاری چنین کسی هم حال به تا و شوند، رد جعلی تونل پیچ از که ندارد وجود دلیلی

. رفتم می حال از داشتم دیگر ً تقریبا بود ام مخفی پروژه برای محل ترین امن اینجا خاطر این به. تمامشکنم امشب که بودم مصمم اما

. » هم » کنار بود مهربان من با همیشه او کردیم، می خلوت هم با جنگل در بای و من که وقتی. . خندیدیم می چقدر بودیم، هم با وقتی که آمد یادم بود داشتنی دوست و زیبا همیشه ما بودن

. بدون تونل، توی حاال، و بخوابیم هم کنار در را شب تمام که ایم نداشته فرصت هرگز ما اما . کسی برای دلتنگی باشیم تنها باهم که آید پیشمی فرصتی کمتر ای، خصوصی فضای هیچگونه

. می حفر داشتم سختی این به حاال که بود خاطر این به است درد یک مثل باشی، عاشقش که : » می. » تصمیم وقتی کردم باز بای با را صحبت سر و رفتم که بود باری اولین مثل حالتم کردم

. دهم می انجام را آن بکنم، را کاری که گیرم

38

Page 39: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

. سقف کاری محکم فقط بیمارستان به تا است نزدیکتر دوازده شماره درگاه به جعلی تونل. . نیست بیرون هیاهوی مثل صدا و سر شنیدم را هیاهو و صدا و سر که بودم کرده تمام را تونل

خوب را صداها که گیرد می یاد آدم تاریکی در اما بود، صدا بی و محتاط خیلی باید تونل تویدر. شیون و تیراندازی صداهای مثل تونل داخل اضطراری پچهای پچ و تند قدمهای بشنود

. شماره درگاه سمت به عجله با و کردم ترک را جعلی تونل بود خطر از عالمتی برایم روستا، . تاریکی آن وجود با و شناسم، می خوب را تونلها افتادم راه را ای دوازده چشمهایم انگار که

مسیرم کنان خیز و افت که نبود الزم اند، . بسته تشخیصدهم را » دورها » آن را خودم نبودم قادر اما ترسیدم می خبرش از بود؟ آمده پیش بای برای اتفاقی

. آنجا در من دیدن از کسی پس بشتابند؛ کمک برای افراد که هست هم طبیعی تازه دارم نگه. کرد نمی تعجب

ایستاده دست در نفتی چراغ یک با نفر یک دوازده، شماره درگاه زیر در درست تونل، توی » « . » « » « توانستم. نمی کو؟ بای ولی دیگر مردهای و فرمانده و بودند، آنجا تران و دانگ بود

»... « » « . چه سالمتی؟ گفتم تران به لبی زیر بپرسم آنها از مستقیم . . » « عقب به قدم چند نزد حرفی هیچ پرید پائین به مخفیگاه دریچه از آرام بای که دیدم و . صدای و تابید، داخل به دشمن نورافکنهای از روشنی نور زد کنار را پوششمخفیگاه و برداشت . دریچه از مشکلی هیچ بدون داشت، کوچکی جثه که دشمن، سرباز یک بعد شد شنیده دشمن

- تعبیه درگاه زیر درست که خاشاکی و خار از پر چالۀ6 توی یکراست افتاد داخل به مخفیگاه. بود شده

» داد » فرصت آنکه بدون و آرام، و ساکت بای تابید، می بیرون از که نورافکنهایی روشنایی در .» « : . برنگشت سریع کن، منفجر گفت زیرلبی و برید را او گلوی بدهد، دشمن سرباز به را زدن

. و بودند کرده عادت بیرون نور به چشمانش کند نگاه دیگری کس هیچ یا من، یا فرمانده، به که. دید نمی را چیزی تونل تاریکی در حاال

. می باخبر دوازده شماره درگاه از آنها حاال زد می فریاد بیرون در دشمن از دیگری سربازمنهدم و کرده کشف را آن آنها چون کنیم فرار و کرده رها را تونل قسمت این باید ما و شدند

. . فکر یک این اما بودم کرده کار ام مخفی پروژه روی ها هفته که بگو را من کنند می. . زدم سرکوفت ام ناکامی به بود خودخواهانه

. » در » پرید بیرون به درگاه از بای زد، را انفجار دکمه فرمانده که ای لحظه همان در درستتنۀ بالا که دیدم آان دنبال به و ریخت داخل به خاک و افتاد لرزه به تونل و شد منفجر بمب بیرون

. انفجار با همزمان که وقتی حتما شد آویزان پائین به مخفیگاه درگاه در از دشمن مردۀ6 سرباز . » « از بزرگتر و چاقتر یکی این است رسانده قتل به را او بای شده، پرت او حواس هلیکوپتر

. . داخل به را او نتوانیم اگر بود کرده مسدود را آن ورودی و کرده گیر دریچه توی بود اولی سرباز . » شد » می دستگیر و بیاید داخل به تواند نمی هم بای آنوقت بکشیم،

. . کشیدیم پائین به را او و گرفته را دشمن آویزان دستهای بگوید چیزی کسی که نبود الزمخاک از بارانی شد ابتدا تن سرازیر روی خاشاک، و خار چاله توی بشکه یک مثل وبعد ،

» « . دقت با و ایستاد دشمن سربازان جسد روی پرید، داخل به بای او دنبال به افتاد همقطارش. بست داخل از را سرش باالی مخفیگاه دریچه

. پچ پچ زد، می نفس نفس که همانطور و داد دیوار به را پشتش خورد سکندری جسدها روی . . « : فهمن نمی ً اصال شون بقیه دیدن رو ما که هستن دوتایی همون اینا امنه چیز همه گفت کنان

». تو رفتیم چطوری ما که « ». « : تو سلول با کرد اضافه و خوبی بسیار کار چه گفت «،فرمانده خوب ،بای » کارها همیشه. ». کرد می تمجید و تعریف اینچنین کسی از ندرت به او پیشمیره

- ام از چندتا که پائین 14رفتم اتاق در انبار داخل به تا بردارم را بودند نشده حمل هنوز که ها « . » یه. » بای، گفتم او به یواش بودند افتاده هم روی بای پای کنار درست آنها از چندتایی ببرم . ». . را ها اسلحه باشد نشنیده کسی که کردم دعا بیا جعلی تونل به دارم برات سورپرایز

. افتادم راه و برداشتم . مقدار یک نشستم منتظر بودم، کرده درست جعلی تونل شیب در که کوچکی اتاق در بعد و

» « » « » که » منشی، و فرمانده برای را دشمن اردوگاه نقشۀ6 ، تران و دانگ ، بای تا برد می وقت. کنند تشریح کرد، می برداری یادداشت

. » « » « » محوطه» آنها اینکه یعنی این هستند برگزیده سلولهای از یکی تران و دانگ و بای . بود دلیلی دومین این و شود می محسوب ویژه امتیاز یک واقع در که دارند، را خاصخود خواب

39

Page 40: file · Web viewتقدیم به دوستم خاطره. فه ـــــ رست. مقدمه. مترجم. 4. سه دوشنبه متوالی در ماه ژوئیه. 5. خلاف جهت

. . » « » « » زن » آنها شناخته می را آنها خود زندگی همه در او کرد انتخاب را تران و دانگ ، بای که . دور به دلیل بی را مدتی وقت یک او اگر فهمند می مردها از بهتر خیلی را چیزها بعضی و هستند

. ما حاال و دادند نمی را گزارشاش آنها خوابید می دیگری جای در یا و گذراند، می خود سلول از. داشتیم خودمان برای خوابی جای یک

» « . . اینجا ، بای کردم روشن را شمع شنیدم آشنایشرا قدمهای .،صدای تو بیا . و متعجب بودم کنده خودمان برای مخصوص را خوابی اتاق من که کند باور توانست نمی

» « : . . دونه؟ نمی کسی پرسید بود هم محتاط البته بود مانده حیران» . » « » « . هستن؟» نیستن مشکلی که تران و دانگ هیچکس

.... . . می» اوه و نکردن سئوالی هم اونا مونم می خورده یه و میرم جایی یه که گفتم بهشون»! بخوابیم هم با تونیم

« : . » « . کار اینهمه انجام عهدۀ6 از من گفت کند گریه من با تواند می بای گرفت اش گریه بعد و». ببرم پناه تو به بعدش تونستم نمی اگه اومدم نمی بر

فریادهای و داد به و کشیدیم، دراز همدیگر بغل طلوع آمریکائیها در با که دادیم گوش. دویدند می سو آن و سو این به خورشید

40