29
چشمه ء محبّ توچک مناجات هايجموعه ک ملبهاءءال و حضرت عبدا حضرت بها

چشمه-محبّت

Embed Size (px)

DESCRIPTION

مجموعه کوچک مناجات هايحضرت بهاءال و حضرت عبدالبهاء

Citation preview

Page 1: چشمه-محبّت

ت محبءچشمه

هاي مناجات کوچک مجموعهعبدالبهاء حضرت و بهاءال حضرت

Page 2: چشمه-محبّت

صفحهفهرست موضوعات

1.....................................................................هدايت و شفا

2.....................................شکر و ستايش و ثبوت بر عهد و ميثاق

4...........................................طلب تأييد و کسب کمالت انساني

6...................................................................فضل و احسان

8...................................................................حفظ و صيانت

10..............................................................شادماني و سرور

11.....................................طلب عفو - حسن خاتمه و کسب رضا

13.......................عمومي: طلب تاييد، کسب کمالت و نشر نفحات

22........................عمومي: الفت و اتحاد و خدمت به عالم انساني

25...........................................................................اطفال

27............................................اميد به الطاف حضرت پروردگار

28...............................................................عبوديت و خدمت

Page 3: چشمه-محبّت
Page 4: چشمه-محبّت

شفا يهدا و ت

. أحبببائك مقببام وعلببو أمرك لعز ينفعني ما المور في فاهدني بك ومتمسكا إليك منقطعا تراني بعببد إلهي ونما آ يتفکر نظر به آنچه امور، در مجر يند .يد دارند

سماءال يلع نيمهمال هسمبكلمتببك وبنفببوذ عبببادك به سخرت الذي وبالسم فضلك نير أنوار وإشراقات شفائك ببحر أسئلك إلهي إلهي

مببن العطببآء بمبباء تطهرنببي أن والسمآء، الرض في من سبقت التي وبرحمتك العلى قلمك واقتدار العلياكرمببك، بحبببل متمسببكا والمل جودك باب لدى قائما السائل ترى رب أي وعجز، وضعف وسقم بلء كل

. أنببت إل إله ل تشآء ما على المقتدر أنت إنك عنايتك وشمس فضلك بحر من أراد عما تخيبه ل أن أسئلك. الكريم الغفور

1

1

2

Page 5: چشمه-محبّت

ستا و م يشکر و عهد بر ثبوت و ثاقيش

مقصودا ملكا معبودا الهات ه ب لسان . و چه فرمود آگاهم بودم غافل نمايم شكر نمود يرا تأييد اقبال بر بودم معرض بببودم ي، مرده ،

زندگ حيات آب جببار يبخشيد ياز رحمببن قلببم از كببه بيببان كببوثر از بودم پژمرده تازگ ي، عطا يشدهدريا. يكرد از و مفرما محروم كرمت بحر از موجود جودت از كل وجود منع يپروردگارا رحمتت

. تببوئ. سببائلم را قببديمت بخشببش فضل سماء از و ميطلبم تأييد و توفيق حال هر در و يمكن عطا مالك. بقا ملكوت سلطان

يهوالبهنمود يخدا يا بيدار که را تو شکر کرد يمهربان هشيار داد يو بينببا چشببم احسان ي، شنوا گوش و

کرد ينمود دللت خويش ملکوت به فرمود ي، هدايت خود سبيل به بنمود يو راست راه سفينه ي، در وآورد در در. ينجات و بدار محفوظ شديده امتحانات از کن راسخ و ثابت و بدار مستقيم مرا خدايا

. توئ فرما مأمون و مصون ميثاقت و عهد حصين توئ يحصن و توئ يتوانا و . يبينا ا يخدا يشنوادل فکر يمهربان و باشد روشن محبتت سراج به زجاج مانند که کن فيض يعطا به که کن عطا

توئ يروحان نمايد گلشن را توئ يجهان و مهربان و الحسان يبخشنده عظيم .خداوندع ع

البه يهوا يا بگو و نما بلند يگانه خداوند درگاه به شکرانه دست حق ا يبنده فدايت به جانم جان دلبر يبها

ا عنايت ينازنينم دلنشينم رخ ييار با ابهايت ملکوت در که وجدان يفرما و چمببن يروشن و گلزار چونرهت در جان و کوشم امرت خدمت در و يابم الکريببم راه انببت انببک گببردم احبببايت ره خبباک و افشانم

. الرحيم

1

3

4

5

Page 6: چشمه-محبّت

ع ع

رحيما كريما معبودا الهاسلطان يتوئ اسم يآن نزد عالم سلطين . يكه ا خاشع و خاضع اسمايت را ياز عالم كرمت كريم

. اعل قلم اقتدار و عليا بكلمهء ميدهم قسم ترا گرفته سبقت رحمتت و نموده مؤيد ياحاطه را عبد اين كه. يفرمائ غريب تواست ايام ليق آنچه اعل يبر وطن قاصد ياراده و قصو ينموده غايت او يقصد كرده

. ا گردد مشغول احكامت و اوامر بانتشار و نمايد قيام خدمتت بر تا فرما مدد از يرا را فقير اين كريممحروم غنايت وحبب بحر نفحات از شايد كه ده مقر رحمتت ظل در را مسكين اين و و يمنما شود تازه

ابد . يبحيات توئ گردد توئ يفائز و توانا و . يقادر العل العلي أنت ال اله ل دانا و .يعالم

1

6

Page 7: چشمه-محبّت

تأ انسان ييطلب کمالت کسب و يد

ال هوبها يا تا يمهربان تو توف ييمن، تو کن ا يد افسرده ما بخش، در يق تو ا يايم پژمرده ما نسببائم يآتش، تو م

نس بخش، عنا يروح شم يتيم موهبت يو .يم برسان ع ع

ال هوا يا دل يرحمان صاف يرحيم لطيف مرآت و يچون گردد منير و روشن محبتت انوار به تا کن عطا

نمايد برين بهشت چون را وجود عالم تا فرما ملهم معنويه و روحانيه الهامات . بهع ع

ال هو. يا نفخه نما گرفتار جمالت محبت به و کن بيزار خود غير از نما، هشيار کن بيدار مرا پروردگار

ندا و بخش القدس ابه يروح . يملکوت روحان قوت رسان رحمان يبگوش سراج و کن در يعطا . بند هر از افروز بر قلب تعلق يزجاج هر از و کن رضا يآزاد جز تا ده از ينجات بغير و نطلبم تو

را يرو تشنگان نمايم، بيدار را خفته ارواح و کنم هشيار را غافله نفوس نپويم، تو راه دون و نجويم توشفا را مريضان و بخشم حيات . ياله يآب ذليلم حقيرم چند هر تببوئ دهم پنبباهم و پشببت امببا و يفقيببرم

توئ هم ظهير و گردند يتأييد. يمعين حيران کل که فرما توئ .عنايت و يخدايا بخشنده و توانا و مقتدربينا و .دهنده

ع ع

1

7

8

9

Page 8: چشمه-محبّت

ال هونصيب يا را مشتاقت بنده آفاق گل يدلبر و آب بند از را دل و کن فتوح پر را روح ده، اشراق از

بببه و بسببازد و بسببوزد عشببقت آتش در تا فرما گريان ابر مانند را چشم و کن خندان گل چون و برهانخوش . يآهنگ ا بنوازد و پردازد نعوتت و مدائح فراز يبه سر جهان دو در و فرما کامکار پروردگار

توئ توانا يکن و . مقتدرعباس البهاء عبد

مسجودا معبودا الهابخششها و تو فردانيت و تو وحدانيت به ميدهم تو يشهادت جديد و كريم يتوئ .قديم امطار يآن كه

عاصبب بببر بخششببت آفتبباب انببوار اشراقات و باريده وضيع و شريف بر رحمتت سماء مطيع يسحاب وا. سؤال يرحيم يتابيده تو از طائف، را امرت كعبه عنايت جوهر و ساجد را بابت رحمت ساذج كه

فرمببائ رحببم وجببود مظبباهر بببر كببه ميجببوئيم را جديببدت جود و ميطلبيم را قديمت فضل از يمينمائيم ونساز محروم ايامت الغالب .يفيوضات الغني أنت و فقيرند و محتاج القدير. جميع

1

10

11

Page 9: چشمه-محبّت

احسان و فضل

مسجودا معبودا الهافرمببود خلق را سما و ارض عليا كلمات از كلمه يك ب يبه دريببا ه و از قطببره را ييببك وجود جودت

نمود ت يمقتدر يتوئ. يوجود بلد فراعنه و ارض جبابره قدرت و قوت . و كه ا نمود منع اراده از يرافقير ضعيف يكريم و نموده توجه عفو يببابت و ميطلبد را قديمت كرم تو از جسته تمسك اقتدارت بحبل

دريا از را او آمل و سائل را زندگان يجديدت كوثر از و منما محروم توئ يابد يفضلت مساز يممنوع . ا توانا و غن يقادر تو مثل آيا معترف، و مقر فضلت بر و گواهند غنايت بر عالم ذرات يپروردگار

من كل يمثل و حاشا مينمايد، محروم را و .فقير الكرمين أكرم أنت بأنك الشياء كل يشهد و أشهد. الراحمين أرحم

کر خداوندا يما يالها کتاهست را وجود در يبخش يجودت از نمود، موجود و . يايد ا منما محرومش در يرحمتت را مظلومان نمأو عدلت سدره فق يظل و غنا يده بحر به را . يران توئ نما راه .يت عطا سلطان و جود مالک

المعين الناصر هورحيما كريما الها

متشبببث ه ب كرمت بذيل و متمسكم عنايتت بحبل و ‌هام نمود توجه كريم يتوئ .تو از يآن قطره يك كهمبذول يدريا امكان اهل بر حيوان آب عنايتت فم از كلمه يك و نمايد محو را عالميان عصيان غفرانتقسمت يا .دارد رحمتت بحر از و منما محروم را عبدت يكتا دريا يبخشندهء از و نما جودت يعطا

. ينصيب نه هستيت ادراك ليق امم افئده و نه ذكرت قابل عالم السن فرما ورا يهست .مقدر ادراك يتوهست و بوده نفوس عرفان فوق و فضل .عقول و ميطلبم را قديمت بخشش ابتهال و عجز كمال به

1

12

13

14

Page 10: چشمه-محبّت

ميجويم را آگاه .عميمت و دانا سزاوار يتو كه كن آن پاينده و موجود لقايت باميد و ‌هام زند بذكرتثنا و ذكر ليق نه توست الكريم .من يبخشش الغفور أنت ال اله ..ل القاصدين مقصود أنت لك الحمد

2

Page 11: چشمه-محبّت

ص و انتيحفظ

البه يهو. يا ب غمگينم کردارم بد گنهکارم يوق مبرورم عمل و چوق قصورم مهربان ام ييزدان بيچاره تمکينم

ام . آواره سن، غفور سن ستمکارم سن، گرفتارم غيور سببن، سن صبببور ديجببور سن ظلم کاشببف سببناله. گوگللر يسن ايله معامله ايله رحمت ايله کرم ايله لطف ايله .يفضل ايله ايله، يجببانلر شاد آزاد

ايله مزداد . احسانع ع

ياله يالههو و نفس شر از را عبد تقو ياين و بر بنور و فرما دار يحفظ را يا .مزين تو مملوكت من مالك

هسببت و بوده تو لنهايه عنايات منتظر بصرش لزال و مينمايد و .ذكر را رحمتت باب كن باز پسرا يقسمت متمسكت عبد اين فرما فرمود .عطا موجود را وجود عالم عليا كلمه يك و ياز مائده بانواع و

لتحص آلء و داشت ينعمت البه يتوئ .يمزين العلي أنت ال اله ل توانا و .يبخشنده

يقول و مينمايد استغفار كل عوض مظلوم اينياله ياله

. ياوليا توئ فرما حفظ را كريم يخود تأييد يآن و فرما رحم عبادت بر نموده احاطه را عالم عفوت كهاقوال و اخلق و اعمال بر . ينما اشراق بيك و مواج بخششت بحر عليا كلمه بيك توست ايام ليق كه

. . از قببدرت دسببت ‌هانببد زند كرمببت باميد و تواند بندگان همه هويدا و ظاهر غفران و جود آفتاب امر نير . توئ ده نجات را مانده گل در نفوس اين و آر بر قوت أنببت يجيب ال الببه ل جببود سلطان و اراده مالك

. الوهاب العزيز

1

15

16

17

Page 12: چشمه-محبّت

هوال.يا تار و تاريک خاکدان اين هواجس گرفتار و است شرمسار گنهکار اين محبوب يا پروردگار

هو و نفس از .يمهربان بگذرم خود از تا فرما خويش محبت گرفتار و کن خو يرو بيزار جويم، يتوقيببد هر از پويم، تو راه خواهم، غم يتو هر از و شوم بلئ يآزاد . يو توئ گردم و يدلشاد بخشنده

. مهربان و دهندهع ع

القيوم الحق هوآگاه يإله و بينا پناه يتو و ملجأ راه يکه محبتت سبيل از غير به و نجويم و نجسته تو نپيموده يجز

. نوميد تيره شبان در نپويم ب يو الطاف اميد صبح به ام گاه يديده سحر در و باز و روشن ينهايتت . ا قطببره هببر دمساز و خرم کمالت و جمال ياد به پژمرده دل و جان رحمانيتت ياين عواطف به که

ا ذره هر و بيکران بحريست . يموفق ا پس تابان و درخشنده آفتابيست مؤيد عنايتت پرتو به پاک يکهپناه خود پناه در را شيدا و شور پر بنده اين من دوست ييزدان بر و هست يده عالم در و يخويش ثابت

ب مرغ اين و بدار رحمان يمستقيم آشيان در را بال و روحان يپر شاخسار در و و يخود مسکن خويشفرما يمأوائ . عطا

ع ع

1

18

19

Page 13: چشمه-محبّت

سرور يشادمان و

البه يالبه يهوشادمان يا مخواه، اندوهگين را ديرين بنده اين پاک يزدان يآسمان ييزدان فر و ستاره يبخش بده،

. و بدرخشببان را رويببش نببه، سببر بببر بببال جهببان افسببر و نمببا آسببتان سرور کن گلشن گل و نما روشنبو تا نما گلزار را دلش و کن مشکبار را جانش بيفشان را و يخو يگوهرش گردد پرور جان خوشش

. توئ اختر و ماه از افزون رويش توئ يپرتو و توانا يمهربان و .بخشنده

ال هوتعلق يا هر از را دل اين مهربان بشارت يخداوند هر به را جان اين و نما . يشادمان يفارغ از بخش

بکل تا نما گرفتار خويش محبت به و کن آزاد بيگانه و آشنا تو يشيدا يقيد جز تو، ديوانه و گردم تو . تببو محبببت دام در سببحر مببرغ ماننببد نگببويم تو راز بجز و نپويم تو از بغير و نجويم تو جز و نخواهم

البه بهاء يا بگويم و بگريم و بزارم و بنالم روز و شب و گردم . يگرفتارع ع

1

20

21

Page 14: چشمه-محبّت

رضا - کسب و خاتمه حسن عفو طلب

ال هودريا يا در را درگاه بنده اين مادر و پدر مقدس يپروردگار و پاک خطا و گناه از و ده غوطه غفران

. تببوئ کببن ارزان آمببرزش و غفببران و نمببا شببايان بخشش و عفو توئ ينما، و توئ يآمرزنده يغفور،موفور فيض ول يا. بخشندهء کاريم گنه چند هر در يآمرزگار چند هر و داريم تو نويد و وعد به اميد

. و کببن معامله است درگاه سزاوار آنچه به داريم و داشته عطا صبح به توجه ولکن مبتلئيم خطا ظلمت . توئ فرما شايان است بارگاه شايگان چه توئ يهر توئ يغفور و قصور يعفو هر . بخشندهء

ع ع

ال هوعنايت خداوند يا و حمايت يفضل و حفظ صيانت يو و لطف و يو گردد بدايت از ممتاز ايام نهايت تا

. عنايت و لطف دم هر شود اللطاف فاتحة الحيات رحمت يخاتمة و عفو نفس هر و گردد يرسد مبذولتوئ گردم راجع محمود ملکوت به معقود لواء تحت ممدود ظل در آنکه توئ يتا و مهربان و رب يمنان

الحسان و . الجودع ع

البه يهوآگاه يا و شاهد تو آرزو يخداوند جز جان و دل در مراد يرضا يکه ميثاق يتو بزم در جز و ندارم

کام يراه . يو تو خدنگ و تيغ مجروح شب و روز و ام تو درد دردمند روز و شب بببه نجويم جببزفغان و ناله ابهايت . يملکوت به و ام بيگانه هر از بيزار نجويم امان و امن احديتت پناه در جز و نکنم

.ييگانگ . کنار در دونت ما از و بيزارم تو غير از ام بسته دل از يا تو تا بدار موفق پروردگار

1

22

23

24

Page 15: چشمه-محبّت

. رو مجنونان دفتر سر شوم تو شيدائيان از و گردم تو کو يسودائيان رسوائيان و گردم ايببن تو يتوتوئ کن رايگان را عنايت اين و فرما شايان را توئ يموهبت و . آمرزگار يپروردگار

ع ع

2

Page 16: چشمه-محبّت

تا: يعموم نفحات ييطلب نشر و کمالت کسب د،

رحيما كريما مقصودا معبودا الهاتو قدرت قبضه در اقتدارها و تو از كن .جانها بلند را كه مكانا « يهر رفعناه و بمقام و بگذرد ملك از

بينداز» را كه هر و رسد بهتر يعليا او از هيچ بلكه تر پست خاك كار .از تباه با و يپروردگاراپرهيزكار يگناهكار عدم لقا يو و ميطلبيم صدق . يمقعد حكم و توست امر امر ميجوئيم مقتدر مليك

تو فرمان زير قدرت عالم و تو كن .آن چه محض يهر فضل بل صرفست تجل .عدل تجليات ييك ازعصيان رسم رحمانت را اسم عببالم ظهببورت يوم نسائم از نسيم يك و نمايد محو و براندازد جهان از را

. ا فرمايد مزين تازه ناتوانان يبخلعت توانائ توانا مردگان يرا و ت يزندگ را بخش شايد فرما راو عطاب و بر يدرياه بيابند و يابند راه مانند آگاهيت مستقيم ثنا .امرت عرف عالم مختلفهء لغات از تو ياگرتاز متضوع چه روان، مقصود و جان محبوب همه فارس يشود ذكر ، يچه قابل ماند محروم آن از اگر

معان چه الفاظ چه تو يا .ينه، از نمائ پروردگار راه را كل هدايت يميطلبيم و يتوئ .يفرمببائ و قادربينا و عالم و .توانا

ال هورضا اند، شده جمع معبد اين در تو، جمال عاشقان و اند تو پريشان جمع اين آمرزگارا تو يپروردگارا

. تببو ذليلنيببم مببا مهربببان، پببدر تو اطفاليم ما خداوندا خواهند تو مغفرت و عفو جويند، تو الطاف طلبند،ب ب يعزيز و غن همتا، يمثل تو و فقيريم ما محض، قدرت تو و عجزيم نهايت در تببوانيم يخدايا نا ما ،

. لهببوت نورانيت به بخش نجات ناسوت ظلمات از ده منزل خود پناه در و فرما گناه عفو خدايا توانا تو. رسببان حقيقببت عببالم به و ده نجات طبيعت عالم از و فرما بخببش، روشن فببرات عببذب تشببنگانيم خببدايا

آسمان مائده شفا يگرسنگانيم مريضيم کن، ظل يابد يکرم در ببخشا، ملکوت کنز فقيريم فرما، عنايتمأو خود ندا يعنايت شنوا گوش به و کنيم روشن تو انوار مشاهدهء به چشم تا اصغاء يبخش را تو

. در. تا بخش قوت را ما خدايا کنيم استشمام عنايت گلشن رائحه تا کن باز را ما مشام خدايا سبيلنمائيمشببامل را خود الطاف بگشا ملکوت ابواب کن، هدايت لهوت عالم به ناسوتيم عالم در نمائيم، سلوک تو

. توئ فرما کامل را خود فيض و توئ يکن توئ يغفور توئ يرحمان و مهربان يرحيم و . بخشندهع ع

1

25

26

Page 17: چشمه-محبّت

البه يهوا يا به يپروردگار سوزان، شعله محبت حرارت از ياران اين و آستانند معتکف دوستان اين مهربان

. مببوج يک هر وهاج سراج چون توحيد انجمن در و مواجند بحر چون تو هر يياد و عنايتند بحر دردرج لئال ييک . ياز دل با گاه سحر در جمالت يهدايت ياد به شبانگاه در و بزارند و بگريند آگاه

. توئ بيارامند و توئ يبخوابند و مهربان و .يبخشنده رحمن و و يب يا پاينده بيامرز را مردگان نيازذنببوب و گببذر در قصببور از امببان، و پنبباه را آزادگان و شو درمان را درماندگان بنواز، را بازماندگان

ستار. تو آمرزگار يببخشا . توع ع

ال هوقو تو ضعيفيم ما فرما ،کن يخدايا دانا تو نادانيم غنا .ما فقيريم ايم .ده يملکوت يخدايا مرده خدايا

سرمد فرما خدايا ،بخش يحيات عزيز ملکوت در محضيم آسمان .ذلت تأييدات گردد ياگر هببر شاملشود تر پست خاک از وال گردد درخشنده ستاره ما از فرمببا خدايا .يک نصرت کن غالب ،تأييد را ما

هو و نفس طبيعت يبر عالم از و ده کن خدمت .نجات به تا فرما زنده القدس روح نفثات به تببو خداياو صدق نهايت با و گرديم مشغول تو عبادت به و نمائيم تببوئ قيام پردازيم ملکوتت آثار انتشار به يصفا

توئ و توانا و مهربان يمقتدر و . بخشندهع ع

ال هورو يا مشاهده به جهان آن در و بسوز عشقت آتش به جهان اين در عالميان مهرويت يپروردگار

فرما ..کامران ده پرواز جمالت شعله گرد پروانه چون عالم آن در و بگداز شمع چون عالم اين درتوئ يتوئ و من دلبر من يخجسته پرور جان يار . فرخنده

ع ع

1

27

28

29

Page 18: چشمه-محبّت

البه يهوقوت يا من مهربان خداوند و من يزدان قدرت يپاک و نمائيم زمين بسيط غوائل مقاومت تا که بخش يده

زنيم غرب و شرق ساحل بر موج محيط بحر چون . کهع ع

ال هوو يا ناتوانيم بحت، فقر و صرفيم عجز اوهام، دست در حقير و هوائيم دام اسير ما مهربان خداوند

ب و پريشانيم ب ينادان و مستمنديم توئ يسامان، ايم، بيچاره ايم، افتاده . يپيوند، رحم مهربان ييزدانفضل جود يکن، عفو يبنما، تأييد يکن، توفيق يبفرما، و دار به يمبذول تو قوت به تا کن احسان

پروانببه چببون و افروزيببم محبتببت نببار بببه دل گرديم، حکمت منقاد و شويم امرت مطيع پردازيم، خدمتدر آنکبببه تا اندازيم مقدست آستان به توجه و دوزيم تو غير از ديده سوزيم، پر و بال موهبت شمع حول

رخ با اعليت مل جبين يانجمن و قلب يتابان و روح يمبين و گرديم يتابناک مبعوث يتببوئ مستبشرتوئ و توانا و دانا يقادر و .عالم

ع ع

البه يهوب يا از يخداوند و کن دمساز خويش راز به را دلها اين ببب نياز خببويش و فرما يبيگانه جام ،نياز از

بنوشان يصبوح احديت صبح نما در سرمست الست جام از شيدا .و و واله بندگان اند ياين ايببن تو وتو پريشان و آشفته کو .مشتاقان گشتهء در يسر جذبه پر و اند آهو يرو تو گله و بيابان يتو در تو

هستيم گردان سر و گشته سر واد هجران در هدايت يو پيک و بفرست عنايت بدرقه پريشان تا حرمانکو يبوئ پرتو ياز و آيد در مشام به احزان يتو کلبه در رويت افتببد از زدگببان حسببرت ظلمت ،ايببن

گلخن و گردد تبديل نور به گردد ديجور احسان گلشن شنوا يتوئ .حرمان و بينا و . تواناع ع

1

30

31

32

Page 19: چشمه-محبّت

ال هودلها يا نما، شنوا را گوشها کن، روشن را ها بصيرت مهربان، نفوس يخداوند کن، زنده را مرده

قيببد هببر از را ما خداوندا نما، بيدار را کن، يخواب دللت خويش محدود نا جهان به و فرما آزادعنايت . يخداوندا جويا باشيم تو جمال عاشق و بشناسيم را تو که افق يفرما هر از باشيم حقيقت يشمس

گل هر از باشيم طيبه رائحه طالب شود، . يطالع به و ده نجات محدود عالم از را ما خداوندا يابد انتشارجستجو نمائيم، سلوک تو سبيل در تا رسان خويش محدود نا کمال يجهان و جمال مشاهدهء و نمائيم تو

. توئ کنيم توئ يتو توئ يبخشنده توانا يمهربان و . قادرع ع

ال هوجانها اين و بودند آزادگان بندگان اين يزدانا گشتند، يبخشندهء درخشنده و روشن هدايتت نور به تابان

اسرار يجام و نوشيدند محبت بادهء از و يب يسرشار بستند تو به دل شنيدند، معرفتت اوتار از پايانبيگانگ دام يگانگ ياز به و . يجستند حلقهء در و فرما لهوتيان انيس را نفيسه نفوس اين پيوستند تو

. تببوئ فرمببا انببوار بحببر مسببتغرق و کن اسرار محرم بال عالم خلوتگاه در و آر در و يخاصان بخشندهمهربان و . درخشنده

ع ع

ال هوزلف يا آن مجنون و جمالند انوار مفتون تو، پريشان جمع اين و اند تو ياران نفوس اين مهربان يزدان

. يگببانگ بببه و بريدنببد بيگانه و خويش از تو آواره و تواند بيچاره تو، افتاده و تواند دلداده تو يمشکبار، . نمود ملکوت رسيدگان نو بودند ناسوت ابناء پرستيدند را تو و صببحرا يپيوستند گياه بودند ي، حرمان

فرمود ينهالها عرفان کرد يگلشن گويا بودند خاموش فرمببود ي، روشببن بودند مخمود هامببده ي، ارض ، معان گلشن انسان يکرد يبودند عالم اطفال ملکوت ي، بلوغ و رشد به آنان يا .يرساند يبودند مهربان

غيببب مببدد فرمببا، محفببوظ افتتببان و امتحببان از و بخببش امببان و ملجأ خويش پناه در فيض يرا و بخش. يلريب ا دار جان يمبذول تو و جسمند آنان مهربان روح. يدلبر فيض به لطافت و طراوت را جسم

1

33

34

35

Page 20: چشمه-محبّت

تببوئ جديببد امببر ايببن در القببدس روح نفثببات مشتاق و تأييدند محتاج لهذا توئ ياست، و و يتوانا دهندهپنهان جهان از درخشنده و آمرزنده و بخشنده و . پرورنده

ع ع

ال هوا يا بيهمتا آسمان يخداوند سپاه نفوس اين الملکوت اعل يرب مل جنود به و فرما امداد يتواند،

اردوئ نظير يک هر تا کن ال ينصرت محبت به را ممالک آن و الهبب شوند تعبباليم نببورانيت فتح يوا. آنها يکنند نصير و ظهير مببونس خدا هببا صحرا و درياها و جنگلها و دره و کوه و بيابان در و باش

ملکوت قوت به تا باش . يآنها توئ زنند فرياد القدس روح نفثات توئ يو و توانا و عزيز و و يمقتدر دانابينا و . شنوا

ع ع

ال هونوران يا را رويها کن، تأييد را نفوس و فرما روشن شمع را جمع اين را يپروردگار خويها و نما

. کبر هدايت به را نفوس و کن زنده قدس نفثات به را جانها فرما گلشن و بخشش يگلزار فرما، نفيسرحمان يآسمان موهبت و کن مصون يمبذول و محفوظ خويش حمايت و حفظ کهف در و فرما شايان

ب. الطاف توئ يدار فرما کامل مخصوصه عنايات و کن شامل دانا يپايان و بخشنده و . دهندهع ع

ال هوملجأ يا تو، پريشان عاشقان جمع اين و اند تو ياران دوستان اين و يپروردگار ندارند تو پناه جز

. يمأمن رضا آنچه به و هدايت و فرما نصرت و عنايت و فرما مدد پس نجويند تو بارگاه از يبغير . درمانببدگانيم، آوارگببانيم، بيچارگببانيم، بببدار اسببتوار و مسببتقيم امببرت بببر و کببن دللببت اسببت خببودت

جان پژمردگانيم، روان يافسردگانيم، در يببخش، گشايش يبد،ه سامان يبگشا، و سر درد يبنما، بخش،درمان مرهم يرا را زخم شکر يبنما، را زهر و راحت يکن را زحمات و کن انوار را ظلمات نما،

2

36

37

38

Page 21: چشمه-محبّت

. فرمببا،. مرحمببت نپببوئيم محبتببت ببباديه در جببز نگببوئيم، نامت جز نجوئيم، تو جز ندانيم، تو جز آشکار. . القدير القوي انت انک بخش هدايت کن، عنايت

ع ع

ال هومهربان يا کببو خداوند گشببتهء سببر ياران رو ياين دلداده و . يتواند از تو ملکوت به متوجه و تو

. يصهبا موهبت مشتاق و الطافند محتاج دست در اشتياق جام ميثاق محفل در و مستند سر ايماناين يا آسمان. . پروردگار شببمع را يببک هببر کن رحمانيت نظر ملحوظ و فرما عنايت مورد را ينفوس

هد نور به تا فرما . يروشن مقدس آستان عبوديت در عبد اين با را جميع نمايند منور را اقليم آن. کن سهيم و قو يا شريک را ضعيفه نفوس جمال يپروردگار مشاهدهء به را مشتاقان ديده و کن

قوت به کل تا فرما منور فيض يملکوت يملکوت موهبت يجبروت يو تأييد يرحمان يونفس يآسمان يو يونمايند يربان برهان و حجت بيان را طالبان و کنند زائل را ارتياب اهل شبهات نمايند قيام خدمتت بر

مأو و ملجأ را بيچارگان گردند، مهربان و رؤف را فقيران و دهند شفا را افسردگان يمريضان و شوند . توئ نمايند مشتعل توئ يرا و توانا و مهربان يمقتدر . خداوند

ع ع

ال هوتوئ پناه را بندگان اين آمرزگارا توئ يپروردگارا آگاه و اسرار و. يواقف مقتدر تو و عاجزيم ما جميع

توئ و کاريم گنه ما جميع . يتوانا، به منما، ما قصور به نظر پروردگارا رحمن و رحيم و الذنوب غافر . ول است بسيار ما خطاء کن معامله خويش موهبت و ب يفضل تو رحمت مابسيار يبحر عجز پايان،

توفيق و تأييد لکن و . است تسببت درگبباه سببزاوار آنچببه به را ما و بخش توفيق و ده تأييد پس آشکار تو . و فرمببا زنببده را مردگببان کببن، شببنوا را گوشببها و نمببا بينببا را ها چشم و کن روشن را دلها نما موفق

غن را فقيران بخش، شفا را قبول يمريضان خويش ملکوت در را ما و بخش امنيت را خائفان و نما . توئ کن روشن هدايت نور به و توئ ينما توئ يمقتدر توئ يتوانا توئ يکريم و . مهربان يرحيم

ع ع

2

39

40

41

Page 22: چشمه-محبّت

ابه يالابه يا جمال صهبا يمنجذبان از و هيجان و موج پر ياران محبت بحور قلب هويت مودت يدر

. آن سکران و نشئه پر دم يدوستان و آئيد خاطر به آنکه مگر .ينميگذرد شويد ياد آنکه مگر نميرودا که ميشود نياز ابتهال و تضرع کمال به مقدس آستان تو يدر اسيريم، قدرت قبضهء در کل قدير قوي

عنايت دستگير، تو موهبت يمجير جانبخش يکن نسيم افکن، الطاف نظر و بگشا فضل ابواب فرمادلها .يبفرست نما چمن و گلزار رشک را دلها ساحت و کن روشن را ها ديده کن زنده را مشتاقان

. نفببوس طيور باهر عظيمه قدرت و نما ظاهر قديمه قوت بخش، جانها به مسرت و ده ارواح به بشارتهوا در قلب يرا بخش ثابت قدم کن، دمساز ملکوت اسرار به را ناسوت محرمان و ده پرواز ديگر

. ب پروردگار، تو بندگانيم ما آمرزگار، تو کاريم گنه ما فرما عطا .يراسخ پناه و ملجأ تو سامانيم و سرببب بخببش، توفيق کلماتت اعلء بر کن، تأييد نفحات نشر گنج يبر را بينوايان کن، سروران را سران

توانائ را توانان نا بخش، آسمان يروان قوت را ضعيفان و . يبخش توئ توئ يده آمرزگار يپروردگار.يتوئ کردگار جلل يا داور ملکوت مليک درگاه به ابتهال و تضرع کمال به را مناجات اين ياران

مسببتجاب مسببئول ايببن کببه آنسببت مجيببد رب جديببد روح و قببديم فضل از اميد کنيد تأييد طلب و بخوانيد. گردد

ع ع

ال هودريا يا و درخشنده آفرينش جهان بر بخشايشت کوکب بخشنده گشته، يخداوند کائنات بر مواج احسانت

. خيابانهببا در احببديتت باغبببان فببوران در محبتت نار و است فيضان در رحمتت طراح يابر به يدلهاب يگلها لطافت و طراوت و پرداخته نموده يمعارف زنده را جهان وحدانيتت حديقهء نسيم يافته، نهايت

صهبا جام فرموده، منور را دوستان قلوب موهبتت آفتاب پرتو و يو کرده مست سر را عاشقان محبتت . سمت هر از آورده حرکت و جنبش به را کائنات ذرات ملکوتت بديع بلند يآهنگ تکبير و تهليل صوت

. پببر نعببره بيشببه هر در و ولوله و شور گوشه هر از مرتفع تقديس و تسبيح آهنگ کرانه هر از و استگلشن. هر در و آواز و نغمه در ملکوتت طيور حديقه هر در معنو يانديشه گلبانگ به توحيدت يبلبل

در. مببوهبت اوج در وجببود ذرات و دمسبباز آوازت و صببيت بببه اقطببار و اسببت اهتزاز در آفاق دمسازببب. گببروه ايببن و فرمببا مجتمع عنايتت انجمن در را پريشان جمع اين پناه يپرواز در را سامان و سر

مأو و ملجأ . يموهبتت وصلت شراب به را فرقت سراب اين و فرما سيراب را تشنه خطه اين بخش . ب درختان نما پر يتبديل و بال ده، توشه و زاد را ناتوان بينوايان و نما شکوفه و گل پر را برگ

پر و بال را کن، يشکستگان شببير عطا طفلن ظهيببر، و مجير را بيچارگان و شو دستگير را افتادگانثد از را ب يخوار کودکان و ده شير و يعنايت نفس از را نفوس بپرور، موهبتت مهد در را زبان

هد يهو نور به را صدور و کن آليش يمقدس هر از را دلها نما، را يمنشرح جانها کن مطهر و پاک. فرما اسرار گلشن عظيم خلق بخشايش ا يا به فرما، ترحم کاريم گنه ستمکاريم يپروردگار بزرگوار

2

42

Page 23: چشمه-محبّت

دام هر در کن، مغفرت و آزاد يعفو . يگرفتاريم ظلمات اين کن العنان مطلق زندانيم و حبس در بخشهد نور به را تق يقلوب روح به را نفوس شهوات اين و فرما هوا يتبديل در تا کن يجانفزا يمبدل

رو بياد و نمائيم پرواز . يانقطاع توئ گرديم دمساز خويت توئ يو و توانا و بينا يمقتدر و . شنواع ع

2

Page 24: چشمه-محبّت

انسان: يعموم عالم به خدمت و اتحاد و يالفت

هوال. پروردگار يا نببوران را قلوب فرما دمساز و همدم عبوديتت به و کن کامکار را وجوه يياران و فرما

رحمان مهربان يرا و محبت بنيان تا انسان يکن عالم مفتون يدر يکديگر به بشر نوع و گردد تأسيس . ببب فرنببگ نمايببد، غببرب آغببوش در دست شرق گردند پرور ترک يومهر پويد، محبت سبيل درنگ

. يگببانگ و الفببت نهببايت در هببم بببا کببل شمرد مهربان و آغوش هم و داند همدم را و يتاجيک معاشرتبيگببانگ نماينببد، . يمصاحبت ا گردند غمگسار و يار و آشنا را همدگر و نشود اغيار ذکر ينماند،

مبببدل محبببت و انببس بببه را ملل بين عداوت و بغض اين و فرما روشن روز را تار شب اين پروردگاراله عالم از غرور پر جهان و يابد آسايش آفرينش عالم تا . يکن توئ جويد موفور توانا ينصيب و مقتدر

توئ بينا يو و درخشنده و . بخشندهع ع

ال هو . کببرم بنببدگانيم خببدايا تببو ملکببوت بببه متوجه نفوس اين و اند تو رحمت ظل در جمع اين مهربانا خداوند

آسمان کنز از فقرائيم کن، آسمان يعنايت قوت ضعيفيم کن، دللت اشياء حقايق به نادانيم رسان، يبخش،.يفان تو تأييد منتظر و محتاجيم آر، در بقا عالم به آفتبباب هستيم ذره شببود دريببا قطره رسد عنايتت اگر

ب. چيز هر از ماند محروم الطافت از اگر . يگردد فرما مرحمت و کن عنايت پس شود نصيب و بهرهانسان عالم وحدت علم آسمان يتا نورانيت و نمائيم متحد يبلند احزاب جميع کند احاطه را غرب و شرق

ابد حيات و انسان يشوند عالم وحدت ترويج و عموم يجويند صلح و توئ ينمايند دهند کريم يانتشار .مهربان يتوئ يمعط يتوئ

ع ع

1

43

44

45

Page 25: چشمه-محبّت

هوال . کببل بببر رحمتت آفتاب تو وحدانيت ظل در جميع و توئيم آستان بندگان ما رحيما کريما مهربانا خداوندا

م کل بر عنايتت ابر و . يمشرق محافظه را جميع کل رازق فضلت و است کل شامل الطافت بارد،دار يفرمائ منظور مکرمت بنظر را کل ب يا .يو الطاف هدايت يپروردگار نور کن، شامل پايان

ابببد سببرور را دلهببا کببن، روشن را ها چشم ابديه يبرافروز، حيات و ده تازه روح را نفوس بخش، . متفق را جميع و کن متحد را کل عنايتت ظل در نما تابان ايمان نور بگشا، عرفان ابواب فرما، احساننوشببند چشببمه يببک از شوند شجر يک اثمار گردند دريا يک امواج شوند شمس يک انوار جميع تا فرما

توئ نمايند اقتباس انوار يک از آيند اهتزاز به نسيم يک توانا ياز و بخشنده و . دهندهع ع

ال هوسو به مناجات دارند، تو به توجه جمع اين مهربانا . يپروردگارا ملکوت به تضرع نهايت در نمايند تو

. . انببوار نمببا مقببدس را نفوس اين کن محترم را جمع اين خدايا نمايند غفران و عفو طلب و کنند تبتل تو . در و فرما داخل خود ملکوت در را جميع کن مستبشر را نفوس فرما، منور را قلوب کن، تابان هدايت

. ملکببوت کنببز از فقيريببم فرمببا، عنببايت قببدرت عاجزيم فرما، عزيز ذليليم ما خدايا نما کامران جهان دورضا يغن به خدايا کن، عنايت شفا عليليم هو ينما، و نفس شئون از و فرما دللت .يخود دار مقدس

. انسببان عالم خدمت بر موفق فرما مهربان خلق جميع بر و نما ثابت خود محبت بر را ما تا يخدايا کن . تببوئ خببدايا باشيم مهربان بشر جميع به و داريم دوست را خلقت جميع نمائيم، خدمت بندگانت جميع يبه

توئ توئ يمقتدر توئ يرحيم و . بزرگوار يغفورع ع

ال هوکبر يا هدايت نور به را قلوب مهربان عظم يخداوند بشارت به را جانها فرما، بخش، يمنور حيات

ملکببوت در را مببا فرمببا، شببنوا نببدايت اسببتماع بببه را گوشها کن، روشن انوارت مشاهده به را ها چشمآسمان کمالت بخش ابديه حيات کن، زنده القدس روح بنفثات و نما داخل . يتقديست خداوندا فرما عطا

فدا يجانها را قوت يما نما کرم جديد روح را ما و کن ابد يآسمان يخود سرور به يده موفق بخش،انسان عالم . يخدمت هوشيار و عاقل و فرما بيدار خواب از را ما خداوندا کن قلوب بين الفت سبب نما،

پ کلماتت رموز به و گرديم واقف مقدست کتاب اسرار به تا . يکن توئ توئ يبريم توئ يمقتدر يدهنده .مهربان

1

46

47

Page 26: چشمه-محبّت

ع ع

ال هولطف يا اللطاف . يبديع گل و آب با و کشته مرحمتت دست به نهالنيم ما بخشا ربيع لطافت و نما بديع

. جو محتاج سرشته سخا يعطا يمودتت ابر شايان و .يتوئيم از تو و مگذار خود به را اميد کشت اين . کنببار در مقصود دلبر و آيد ببار وجود نهال تا ببار جودت سحاب از مدار دريغ عنايت والبهاء .باران

.يعل البهاء اهلع ع

1

48

Page 27: چشمه-محبّت

اطفال

ال هورياض يا نسيم به و فرما تازه و تر عنايت ابر باران از را هدايت جويبار نهالن اين يزدان پاک

اهتزاز جان ياحديت حقيقت شمس حرارت به و به يبخش روز و نمايند نما و نشو تا نما عطا تازهترق .يروز شوند برگ و بار پر و گردند شکفته و و يا کنند قوت و کن هوشيار را جمله پروردگار

برازنببدگ نهببايت در کببه فرما توفيق و تأييد مظاهر و بخش . ياقتدار توئ شوند محشور خلق بين يدرتوانا و . مقتدر

ع ع

ال هوثد از و فرما پرورش محبتت آغوش در را صغير طفل اين . يخداوندا را تازه نهال اين ده شير عنايت

. جهببان بببه و کببن ملکببوت اطفببال از ده پببرورش عنببايت سببحاب رشببحات به و بنشان محبتت گلشن در . توئ فرما هدايت توئ يلهوت و مهربان و النعام يمقتدر سابق و بخشنده و . دهنده

ع ع

البه يهوبوسببتان مهربان يخدا يا نهال تازه اين و بفرما تازه و تر عنايت شبنم از را محبتت گلستان گل نو اين

و شببکوفه بببه مزيببن الطبباف گلشن در را سبز شاخ اين و ده پرورش احديت باغبان تربيت به را هدايت. بپرور رحمت صدف آغوش در را معرفت دردانهء اين و کن مستمند يا برگ هر توانگر يخداوند را

دردمند هر و فقير ينما هر بخش درمان اسير يرا هر و کن دللت روان گنج به زنجير يرا از راآزاد . يقيود توئ نما يبخش احسان تأييد شنوا، و آگاه و بينا و . توانا

ع ع

1

49

50

51

Page 28: چشمه-محبّت

پروردگار يام حضرت الطاف به د

ابه يالال يا سو يمتوجه ما جميع از چشم ابه يال ملکوت به و بند . يبر خواه آنچه گشا و يبر خواه او از

طلب . يآنچه نظر به طلب او التفات ياز به و نمايد روا حاجاتت هزار ب يصد درد هزار درمان يصدانعطاف به و کند نگاه يدوا به و نهد مرهم را ها . يزخم ما کند او کند آنچه برهاند غم قيد از را ها دل

. . البهاء و به رحيم رب بر توکل و نه تسليم سر پس است يريد ما يحکم و يشاء ما يفعل کرد، توانيم چه. عليک

ع ع

ال هوملکوت يا پروردگببار ه ب ،طالب حضرت نوميببد الطاف جهببان ايببن شببديده مصببائب از و ببباش اميببدوار

خدا .مگرد دار يالحمدل مبتل يمهربان هر غمخوار و است بيمار هر طبيب و ،که يتيمانست پناهمهربان بينهايت و بيکسان بدان .معين و ياگر فرح شدت از البته مهربانست قدر چه عبدالبهاء قلب که

نمائ پرواز طوب يسرور وا فرياد رسان يو آسمان .يباوجع ع

1

52

53

Page 29: چشمه-محبّت

خدمت يعبود و ت

ال هوا ي بنده دو هر تو و من مهربانا، . يستانآن يار ب پاسبان و خادم و آغوش يم در دست نمببائ يکديا بببه يگر و م

بکوش دل و بجوش يجان و بخروش يم و شا. يم عنببا يم بدرقه گببو يد و رسببد م يخدمت يت عبببود يبباز تيدانر. يبربائ و روح حبببور، انببدر حبببور و است سرور اندر سرور وقت آن صببحبا يم نشببئه و اسببت يحببان

. خ ر موهبت است، کافور مزاجها است، طهور کأس جانان علبب يغ يمخانه نببور است، .يور است نورعبود يا در مواهب نما ين جلوه و افکند پرتو مقدس آستان بگشا يت رخ و ع. يد و التح يلد .يک الثناء و ه

ع ع

1

54