23
Linguistic Researches In The Holy Quran, Vol. 6, No. 2, 2018 Etymological approach to the Quranic term “azm” Ahmad Pakatchi [email protected] Abstract The term “azm” conveys determining concept in different areas of Islamic culture including beliefs, morals, commandments and political thoughts. This term is seen in nine verses of the Holy Quran and it seems that its morphophonemic study and lexical analysis causes more precision in the Quranic conceptions. In exegesis and vocabulary books, there is obvious dispersion in explaining this term, which is, to some extent, due to getting away from the descent time language and to some extent is due to the multiplicity of the roots themselves in its history. The main question in the present research is that what roots the term “azm” has in different uses in the Arabic language. What are main meanings and meaning extensions of each of these roots? and to what extent are these meanings followed up in Quranic uses? The method applied in this research is the morphophonemics in its usual practice in historical linguistics. Data from vocabulary and exegesis books are interpreted and located in accordance with morphophonemic patterns. When the meaning relation doesn’t have enough clarity, in order to make it more clearbeyond genealogy relationships between words meaning construction typology is also used and another example based on that construction pattern is presented by the use of another vocabulary item or in another language. In this article at first, all the possibilities in morphophonemics and then the possibility of the extension of that historical roots to the Arabic language of The Holy Quran is investigated. The present study shows that all the Quranic uses of the word “azm” are put under the meaning “being or making firm” and the meanings close to it which have roots in the term “zm” in Afro Asia and Sam and other roots have not been practically used in the Quran. The meanings “intent” and “decide” that are used in some exegesis and translations are not approved by morphophonemic evidence and it doesn’t seem that the term “azm” conveys this range of meaning in the Arabic language of the Quran. Keywords: historical semantics, meaning construction typology, homonymy, homophony, polysemy ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*Corresponding Author

Etymological approach to the Quranic term “azm”nrgs.ui.ac.ir/article_22465_2d93ca2eb93eba3c8d688e5d1d424f53.pdf · Etymological approach to the Quranic term “azm” Ahmad Pakatchi

  • Upload
    others

  • View
    16

  • Download
    1

Embed Size (px)

Citation preview

Linguistic Researches In The Holy Quran, Vol. 6, No. 2, 2018

Etymological approach to the Quranic term “azm”

Ahmad Pakatchi

[email protected]

Abstract

The term “azm” conveys determining concept in different areas of Islamic

culture including beliefs, morals, commandments and political thoughts.

This term is seen in nine verses of the Holy Quran and it seems that its

morphophonemic study and lexical analysis causes more precision in the

Quranic conceptions. In exegesis and vocabulary books, there is obvious

dispersion in explaining this term, which is, to some extent, due to getting

away from the descent time language and to some extent is due to the

multiplicity of the roots themselves in its history. The main question in the

present research is that what roots the term “azm” has in different uses in the

Arabic language. What are main meanings and meaning extensions of each

of these roots? and to what extent are these meanings followed up in

Quranic uses?

The method applied in this research is the morphophonemics in its usual

practice in historical linguistics. Data from vocabulary and exegesis books

are interpreted and located in accordance with morphophonemic patterns.

When the meaning relation doesn’t have enough clarity, in order to make it

more clear– beyond genealogy relationships between words – meaning

construction typology is also used and another example based on that

construction pattern is presented by the use of another vocabulary item or in

another language. In this article at first, all the possibilities in

morphophonemics and then the possibility of the extension of that historical

roots to the Arabic language of The Holy Quran is investigated. The present

study shows that all the Quranic uses of the word “azm” are put under the

meaning “being or making firm” and the meanings close to it which have

roots in the term “zm” in Afro Asia and Sam and other roots have not been

practically used in the Quran. The meanings “intent” and “decide” that are

used in some exegesis and translations are not approved by

morphophonemic evidence and it doesn’t seem that the term “azm” conveys

this range of meaning in the Arabic language of the Quran.

Keywords: historical semantics, meaning construction typology,

homonymy, homophony, polysemy

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*Corresponding Author

های زبانشناختی قرآن پژوهشپژوهشی -فصلنامه علمیدو

1396پاییز و زمستان ( 12شماره پیاپی )، دوم، شماره ششمسال

18/10/96تاریخ پذیرش: 21/03/96تاریخ دریافت:

1–22: صص

نویسنده مسئول*

عزم یقرآن ۀبه ماد یشناخت ريشه یرويکرد

یاحمد پاکتچ

ایرانتهران، ، دانشگاه امام صادق ،اریدانش[email protected]

چکيده

ۀاز عقايد، اخالق، احکام و انديش یمختلف فرهنگ اسالم یها کننده در حيطه عزم حامل مفهوم تعيين ۀماد

و تحليدل یشدناخت ريشده ۀمطالعد رسدد، یو به نظر م شود یآيه از قرآن کريم ديده م 9است که در یسياس

و لغدت تشدتت سدير . در کتدب تف شدود یسبب افزايش دقت مد یقرآن یها آن در برداشت ۀدربار یواژگان

یبرخاسته از دورشدن از زبان عصر نزول و تا حد یکه تا حد شود یدر توضيح اين ماده ديده م یآشکار

ۀدر پژوهش حاضر اين است کده مداد یاست. پرسش اصل یتاريخ ۀها در سابق مربوط به تعدد خود ريشه

یاصل یها چه معنا دارد. هريک از اين ريشه یتاريخ یها چه ريشه یمختلف زبان عرب یعزم در کاربردها

به روش .شود یم یجوي پی یاين معان یقرآن یو تا چه حد در کاربردهارا دارند یمعناي یها و چه گسترش

یهدا اسدت و داده یتداريخ یشناسد به سبک معمول در زبان یشناس کار گرفته شده در اين پژوهش، ريشه

اند. در مواقع لزوم آنجا که شده یتفسير و جاياب ،یشناس ريشه یبا الگوها یکتب لغت و تفسير در هماهنگ

بدين واژگدان د از یتبارشدناخت بطآشکارتر شدن آن د فراتر از روا یندارد، برا یوضوح کاف یارتباط معناي

ديگر ارائه شدده یيا زبان یا از آنگونه ساخت در واژه یا ساخت معنا نيز استفاده شده و نمونه یشناس گونه

تدا یتداريخ یهدا و سپس امکان امتداد آن ريشه یشناس ها در ريشه الاست. در اين مقاله نخست همه احتم

یعدزم همگد ۀقرآن واژ یکه کاربردها دهد یحاضر نشان م ۀالع. مطشود یم یقرآن کريم بررس یزبان عرب

دارد، یو سدام یدر آفروآسدياي « زم» ۀنزديک بدان که ريشه در مداد یبودن/ کردن و معان استوار یذيل معنا

گدرفتن کردن و تصميم قصد یاند. معنا ديگر عمال در قرآن استفاده نشده یها و ريشه شود یم یبند صورت

و به نظر شود یتأييد نم یشناخت ها مد نظر قرار گرفته است، با شواهد ريشه از تفاسير و ترجمه یکه در طيف

عزم اين طيف از معنا را حمل کرده باشد. ۀقرآن، ماد یدر زبان عرب رسد ینم

های کليدی واژه .یچندمعناي ،یاشتراک لفظ ،یمعنا، همنام ساخت یشناس گونه ،یتاريخ یمعناشناس

1396( پاييز و زمستان 12)یاپي، پدومم، شماره شش، سال «قرآن یشناخت زبان یها پژوهش» یپژوهش یدوفصلنامه علم 2

مقدمه

بار در هفت سدوره 9مادۀ عزم که در قرآن کريم

کننده در فرهنگ به کار رفته، يکی از مواد لغوی تعيين

لدم »اسالمی است. در بحث از عقايد بايد گفت، تعبير

( دربدارۀ حردرت آدم ) ( و 115)طده/ « نجد له عزما

مناقشاتی در بحدث خوردن او از شجرۀ ممنوعه زمينۀ

طبع تفسدير ايدن آيده بدوده و تعبيدر عصمت انبيا و به

کردن گروهدی از پيدامبران از برای متمايز« اولوا العزم»

(، زميندۀ پيددايی مفهدوم پيدامبران 35ديگران )احقاف/

اولوالعزم در فرهنگ اسالمی را فراهم آورده است. در

( 227)بقدره/ « إن عزمدوا الطدالق »آيات االحکام تعبير

ال تعزمدوا »يافتن ايدال و تعبيدر دربارۀ شرايط قطعيت

( دربارۀ رفتار با زنی کده دورۀ 235)بقره/« عقدۀ النکاح

های مختلدف گذراند، زمينۀ فهم عده طالق خود را می

و گاه اختالف در فتواها شده است.

« عدزم االمدور »سه آيۀ قدرآن کدريم کده از تعبيدر

(، 43، شوری/17لقمان/ ،17عمران/ اند )آل استفاده کرده

ای مهم در درواقع با اين تعبير مفهومی کليدی و آموزه

« فإذا عزمت فتوکدل »آيه . اند حيطه اخالق مطرح کرده

عملکرد پيامبر )ص( نسبت به ۀ( دربار159عمران/ )آل

( 21)محمدد/ «فدإذا عدزم االمدر »مشورت مشداوران و

رۀ وضددعيت اسددتقرار پدس از بحددران از اهميددت دربدا

های مختلف از سی فراوان برخوردار هستند و فهمسيا

های مختلدف دربدا ساز نظريه مادۀ عزم در آنها زمينه

انديشه سياسی است.

با وجود تعدد و تنو کاربردهای قرآنی و اهميتی

های مختلف معارف بدر فهدم دقيدا مدادۀ که در حيطه

شناختی و تحليدل شود، جای مطالعه ريشه عزم بار می

ربارۀ آن خالی است. درواقدع هدم در کتدب واژگانی د

لغت و هم تفسير تشتت آشکاری در توضيح اين ماده

شود که تا حدی برخاسته از دورشدن از زبان ديده می

هدا د ريشده عصر نزول و تا حدی مربوط به تعدد خدو

در سابقۀ تاريخی است.

واژه در زبان شدن عزم که يک وام بايد افزود وارد

هددای متقدددم هجددری اسددت، سددبب سدددهفارسددی از

زبددانق قددرآن در احسدداو وضددوح مخاطبددان فارسددی

ماندن از رويارويی با اين ماده در قرآن کريم و محروم

کاوش در ژرفای معنا است. اين در حالی است که در

کدردن برخی آيات اساسا معنای مفهوم از عزم و عدزم

ه کنندد در فارسی يا در آيه گنجدايش نددارد يدا گمدراه

است.

در مقاله حاضر کوشش شده است تا سوابا ايدن

شناسدی گيدری از ريشده ماده کاويده شدود و بدا بهدره

هدای کدداربرد و ارزش دسدتگاه سنجشددی بدرای گوندده

معنايی اين ماده در آيات مختلدف قدرآن کدريم ارائده

دهد، می شناسی نشان گونه که مطالعۀ ريشه شود. همان

های متفداوت از ريشه مادۀ عزم در کاربردهای مختلف

ساخته شده و وحدت در ماده امدری عارضدی اسدت.

آمددن امکدان شدن ابعداد مسدهله و فدراهم برای روشن

هدای مدرتبط بده شناسی کارآمدد ريشده برای يک گونه

ر قرآن کريم بده کدار حتی اگر د اند، بحث تحليل شده

نرفته باشند.

سؤال اصلی در پژوهش حاضر اين است که مادۀ

هدای کاربردهای مختلف زبان عربی چه ريشه عزم در

ها چه معنای اصدلی تاريخی دارد. هريک از اين ريشه

در های معنايی را دارند و تدا چده حدد و چه گسترش

شود. جويی می کاربردهای قرآنی اين معانی پی

روش بدده کددار گرفتدده شددده در ايددن پددژوهش،

شناسی تداريخی شناسی به سبک معمول در زبان ريشه

های کتب لغت و تفسير در همداهنگی بدا و داده است

3 عزم یقرآن ۀبه ماد یشناخت ريشه یرويکرد

انددد. شناسددی تفسددير و جايددابی شددده الگوهددای ريشدده

درمواقع لزوم آنجا که ارتبداط معندايی وضدوح کدافی

شدددن آن د فراتددر از روابددط ندددارد، بددرای آشددکارتر

معندا شناسی سداخت تبارشناختی بين واژگان د از گونه

نده سدداخت در ای از آنگو نيدز اسدتفاده شددده و نمونده

ای يا زبانی ديگر ارائه شده است. واژه

يابی ثنايی های محتمل در ريشه گزينه

يابی به ريشۀ تاريخی واژگان عربدی و برای دست

طور کلدی سدامی مسدير انتظداربخش بازگشدت بده به

های آفروآسيايی است و اگر ريشۀ ثالثدی در آن ريشه

زم چنين است زبان بازسازی نشده باشد د که دربارۀ

های د نخست بايد کوشش کرد تا بن مد نظر در ريشه

وجو شود. در ايدن راسدتا دو ثنايی آفروآسيايی جست

م –سددازق بددا پددس« ز »و -سدداز بددا پدديش« زم»مددادۀ

های ممکن است که بايد وارسی شود. گزينه

ريشه الف. ريشۀ ثندايی زم، بازگشدت بده ريشدۀ

بدده معنددای بسددتن و -ʒam*پيشددنهادی آفروآسدديايی

و مطابا 2نوستراتيک 1کردن است. بر پايۀ نظريۀ متصل

با بازسدازی دالگاپولسدکی اصدل ايدن ريشده بده واژۀ

کدردن، به معنای بداهم، يکدی ʒæm˻ɂ˼V*نوستراتيک

گردد کده همزادهدای آن افدزون بدر بستن باز می باهم

هندواروپايی و آلتايی نيدز های آفروآسيايی در خانواده

.Dolgopolsky, 2008, Noاده شدده اسدت ) نشدان د

2732.)

های سامی از اين خاسدتگاه ريشدۀ در شاخۀ زبان

ZMM کدردن کدردن و محکدم به معنای بستن، متصدل

مادر برای ۀشد نوستراتيک و زبان بازسازی ۀپژوهش از نظري در اين 1

ها و و اشاره به واژه است ها استفاده شده دادن به افا ديد در مقايسه گسترش

شدن آن نيست. های مبتنی بر اين نظريه به معنای مسلم فرض ارتباط2 Nostratic theory

، همانجددا(. در گددروه Dolgopolskyشددود ) ديددده مددی

ای کاربرد اين ريشه در بدابلی کهدن در شمالی حاشيه

« متندارر، مطدابا، موافدا »به معنای ana zīmiترکيب

(. در شدمالی Black, 2000, p. 447ود )شد ديده مدی

طور ( به معنای بستن، بهzam) ܙܡمرکزی، در سريانی

( بده zmamā) ܙܡܡܐ ۀخاص بستن درخت مو و واژ

,Costazشدود ) م و زمام به کدار بدرده مدی معنای لگا

2002, p. 89 در منددايی هدم ريشده فعلدی .)ZMM

کردن و ای افسارزدن، گرفتن دهنه )حيوان(، زنجيرمعن

,Drower & Macuch, 1963کردن را دارد ) ممانعت

p. 169ای در زبددان گعددز واژه (. در جنددوبی حاشدديه

ዝማም (zamām) بدده همددان معنددای زمددام و لگددام

زدن به معنای لگام zamamaحيوانات و ساخت فعلی

(. بر پايدۀ Leslau, 1991, p. 638زدن است ) و افسار

نخسددت بدده معنددای zamamaديدددگاه لسددالو، فعددل

دادن به معنای زحمت 3ورزيدن و از آن مسير خشونت

کددردن هدم گسددترش معندايی يافتدده اسددت و واژگدون

)همانجا(. در گروه جنوبی مرکزی هم در زبان عربدی

طدور عددام و کدردن بده زم بده معندای بسدتن و محکدم

صدورت ص و زقمام بهطور خا زدن به مهارکردن و لگام

اسمی بده معندای لگدام و افسدار حيدوان کداربرد دارد

؛ فيروزآبدددادی، 272، ص12، ج1374منظدددور، )ابدددن

النعل گفته (. به بند کفش هم زقمام126، ص4، ج1344

(.منظور، همانجا شود )ابن می

افددزون بددر معنددای اصددلی بسددتن، ايددن ريشددۀ

مانددن، آفروآسيايی در چند مسير فرعی بده معناهدای

، نزديک و گروه گسترش يافته است.فکرکردن

. ريشۀ ثندايی زم، برگرفتده از ريشدۀ 1-مسير الف

داشدتن کده به معنای مانددن، دوام -ʒam*آفروآسيايی

3 Stratum

1396( پاييز و زمستان 12)یاپي، پدومم، شماره شش، سال «قرآن یشناخت زبان یها پژوهش» یپژوهش یدوفصلنامه علم 4

ديده در شاخۀ سامی و بربریآن محتمل های بازمانده

به معندای بدودن و ZM:M*شود. در بربری ريشه می

,Abdel-Massihکردن نشدان داده شدده اسدت ) ثبت

2011, p. 145 بدن موجدود در واژۀ امهدری .)ረጅም

(rájjim) ( به معنای دراز و بلندArmbruster, 1908,

v. 2, p. 171; Hudson, 1989, p. 93 اگدر اصدل )

ای از يدک اصدل کوشدی سامی نداشته باشد، بازماندده

ست. 1شرقی عليا

نمايدد کده برخدی کاربردهدای در عربی چنين می

م برآمددده از همددين معنددا باشددد، ماننددد زام ريشدده زم

صورت اسدم فاعدل بده معندای شدخت سداکت و به

(، براسداو 516، ص2، ج1296پوری، خاموش )صفی

تحليل سکوت به خودداری )قس انتقدال مجدازی بده

(، 273، ص12، ج1374منظددور، معنددای ترسددان، ابددن

ت بده معندای صداحب –سازق ريشه ثالثی زمت با پس

؛ 35، ص2ودن، بر پايۀ تحليل مشدابه )همدان، ج وقار ب

( و ريشدده ربدداعی 148، ص1، ج1344فيروزآبددادی،

منظدور، داشدتن )ابدن کردن و نگاه زمزم به معنای حفظ

(.274، ص12، ج1374

. ريشده ثندايی زم برگرفتده از ريشده 2-مسير الف

به معنای فکرکردن، به ياد آوردن، -ʒam*آفروآسيايی

های سامی، به خاطر داشتن که همزادهای آن در شاخه

& Orelشدود ) چدادی رربدی و مرکدزی ديدده مدی

Stolbova, 1995, No. 2607 دالگاپولسکی براساو .)

به معندای žomVnVکاربردهای آلتايی و قفقازی واژه

زی فکرکردن و به ياد آوردن را در نوسدتراتيک بازسدا

( که بر پايدۀ Dolgopolsky, 2008, No. 2690کرده )

نظريه نوستراتيک بدا ايدن ريشده آفروآسديايی مدرتبط

بندی، يعندی های اينگونه از صورت است. ديگر نمونه

1 Highland East Cushitic

هدای ديگدر ساخت فکرکردن براساو بسدتن در واژه

عقل در زبان عربی پی گرفتده |ازجمله در پيوند عقل

؛ 458، ص11، ج1374منظدددور، شدددود )ابدددن مدددی

(.19-18، ص4، ج1344فيروزآبادی،

های سامی های مستقيم اين ريشه در زبان بازمانده

بداره شود. در اين تنها در گروه شمالی مرکزی ديده می

کردن، ( به معنای مالحظهzamām) זמםبه واژۀ عبری

( بدده zamam) זמםداشددتن و تدددبير انديشدديدن، قصدد

( به معنای طرح، zimam) זמם معنای طرح و تدبير و

.Gesenius, 1955, pشدود ) تدبير و ررض اشاره می

(. دو واژۀ اخير بار معنايی منفی بدا خدود همدراه 273

זימה، זמהدارندددد. در آرامدددی نيدددز همزادهدددا واژۀ

(zimmah, zīmmah ،به معنای فکر، طدرح، مشدورت )

( بده zīmezūm) זימזוםگری، برنامده شدرورانه و حيله

,Jastrowريزی و توطهده هسدتند ) معنای نيت، برنامه

1903, v. 1, p. 394 همه اين کاربردهدا بدر محدور .)

شده از ای ثابت اند و نمونه معنای فکرکردن قرار گرفته

آوردن و بدده خدداطر داشددتن در دوام معنددای بدده يدداد

شود. های سامی ديده نمی زبان

ی، برگرفتده . ريشه ثنايی زم در سدام 3-مسير الف

بده معندای نزديدک کده -ʒam*از ريشه آفروآسديايی

اندد. معناهايی مانند کنار و پيش هم از آن ساخته شدده

شناسی ساخت رابطه ميان اين سه معنا در ازمنظر گونه

شدود هدم ديدده مدی « ندزد »و « پيش»های فارسیق واژه

، 4، ج775، ص2، ج1383دوسدددت، )ندددک حسدددن

بده معندای zamû, azamû(. در اکددی واژۀ 2747ص

گوشه خارجی، ستون گوشه در يک ساختمان يا لدوح

(. Black, 2000, p. 444رسد ) از اين ريشه به نظر می

بدده معندای خويشدداوند ዘመድ .(zámad)واژه امهدری

;Armbruster, 1908, v. 2, p. 157نزديدک مدذکر )

5 عزم یقرآن ۀبه ماد یشناخت ريشه یرويکرد

Hudson, 1989, p. 122 در بن خدود رداهرا همدين )

کند. میريشه را حمل

جدويی همزاد آن در عربی در ايدن کاربردهدا پدی

داری »رو، مدالال شود زمم به معنای نزديک و روبه می

، يعندی خانده مدن نزديدک خانده اوسدت و «زمم داره

سمت خانه اوسدت ، يعنی صورت به«وجهی زمم بيته»

(. همچنين زم القوم 126، ص4، ج1344)فيروزآبادی،

از همدين دسدت « پيش افتادند در رفتنقوم »به معنای

شناسی ساخت معنا اين است )همانجا(. از حيث گونه

کده بددان « پديش »ها در مقايسه بدا واژۀ فارسدی رابطه

شود. ايدن واژه افدزون بدر معندای اشاره شد، درک می

رساند. نزديک معنای مقابل و جلو را هم می

بددرای گسددترش ايددن مسددير بدده زمددم بدده معنددای

شدود، در روانه و چيزی در حد اعتدال اشاره مدی ميانه

کدار آندان ميانده »به معنای « أمرهم زمم»عبارتی چون

( و از حدد 516، ص2، ج1296پدوری، )صدفی « اسدت

؛ 126، ص4، ج1344گدددذرا نيسدددت )فيروزآبدددادی،

(. نظيددر اينگوندده از 273، ص12، ج1374منظددور، ابددن

روی کردن ساخت در عربی فعل قار به معنای ميانه

شود که از ثالثی مجرد قدرق گزيدن ديده می و اعتدال

پدوری، شددن برآمدده اسدت )صدفی به معنای نزديدک

کدردن آن (. احتمال حمل1007-1006، ص3، ج1296

مانند آنچده در مدادۀ قصدد 2-بر ساخت از مسير الف

روی کدردن و ميانده رخ داده و انتقال ميان معنای قصد

تددر اسددت؛ زيددرا آن عيفکددردن صددورت گرفتدده، ضدد

هدای شدمالی فقدط در زبدان 2-گسترش از مسير الف

شود. در عبری و آرامی ديده می مرکزی

. ريشۀ ثنايی زم در سامی برگرفته از 4-مسير الف

به معنای گروه و مجموعده -ʒam*ريشه آفروآسيايی

به هم پيوسته از چيزی که کاربردهای آن در زقمزقمدۀ و

شدتران ازهدا يدا هدی از انسدان زقمزيم بده معندای گرو

و در زمزوم االبل به (126ص4، ج1344)فيروزآبادی،

ای از صد شتر يا شتران برگزيده ديدده همعنای مجموع

شود )همانجا(. وجود بدلی به صدورت زمدم ندامی می

ديگر برای چشمۀ زمزم ردی از آن است که افزون بر

نبدال ساخت رباعی اين مسير در ساخت ثالثدی نيدز د

شده است.

ريشدده . ريشدده ثنددايی زم بازگشددت بدده ريشددۀ

شددن کده به معنای بلند -ʒam*پيشنهادی آفروآسيايی

از آن معنای متعدی بلندکردن نيز ساخته شدده اسدت.

های اين واژه در زبدان عربدی در کاربردهدای بازمانده

شددود صددورت الزم در زمددام گيدداه زيددر يافددت مددی

، 12، ج،1374منظددور، ابددنشددده ) کددرده و بلنددد رشددد

(، صددورت 126، ص4، ج1344؛ فيروزآبدادی، 273ص

به معنای مرد سدر خدود « زم الرجل برأسه»متعدی در

زم »( و 516، ص2، ج1296پدوری، را بلند کرد )صفی

معندای شدتر بيندی خدود را بداال گرفدت « البعير بأنفده

رسدد، بيشدتر ادامده )فيروزآبادی، همانجا(. به نظر می

ايدن مسدير در معناهدايی چدون ربدودن، آشکارشدددن،

شدود کده همگدی از پرشدن و تکبرورزيدن دنبال مدی

اند. معنای بلندشدن ساخته شده

. ريشدددۀ ثندددايی زم برگرفتددده از 1-مسدددير

کدردن کده به معنای ربودن، رارت -ʒum*آفروآسيايی

های سامی و چادی مرکدزی های آن در شاخه بازمانده

.Orel & Stolbova, 1995, Noشدود ) ديدده مدی

های سامی اين ريشه به واژۀ اکدی (. از بازمانده2632

zummû بدودن اشداره بدودن و فاقدد به معنای محدروم

(. در عربدی هدم در Black, 2000, p. 449شدود ) می

)گرگ بزراله را برگرفت( « زم الذئب السخلۀ»ترکيب

1396( پاييز و زمستان 12)یاپي، پدومم، شماره شش، سال «قرآن یشناخت زبان یها پژوهش» یپژوهش یدوفصلنامه علم 6

، 4ج، 1344شدود )فيروزآبدادی، اين مسير دنبدال مدی

(.126ص

بده ZMM*. ريشۀ ثنايی زم در سامی 2-مسير

zīmu(m)معنای آشکاربودن که رد آن در واژۀ اکددی

(، Black, 2000, p. 447به معندای رهدور و چهدره )

واژه عربی زمم بده معندای آشدکار د مدالال در ترکيدب

پدوری، يعنی کار آنان آشکار است )صفی« امرهم زمم»

ميم به معنای هالل آخر مداه ( و از516، ص2، ج1296

، 12، ج1374منظدور، )ابدن 1های محاق و شبی از شب

( ديدددده 126، ص4، ج1344؛ فيروزآبدددادی، 273ص

شود. می

بده ZMM*. ريشۀ ثنايی زم در سامی 3-مسير

هدای شدن و پرشددن کده رد آن در واژه معنای فراوان

به معنای مخدزن ZMMشود واژۀ سبايی زير ديده می

(؛ زم بده Beeston, 1982, p. 170 فراوان )آ و آ

صورت الزم و متعدی به معنای پرشدن و پرکدردن در

تعابيری مانند زمت القربۀ، به معنای مشدک پدر شدد و

منظدور، زم الرجل القربۀ، مرد مشک را پدر کدرد )ابدن

، 4، ج1344؛ فيروزآبددددددددادی، 273، ص12، ج1374

به معنای « ما زمازم»و « ما زمزم»( و ترکيب 126ص

آ بسيار )همانجا(. نامگذاری چاه زمزم بده ايدن ندام

نيز بايد اشاره به فراواندی دور از انتظدارق آ آن بدوده

باشد.

بددده معندددای . ريشدددۀ ثندددايی زم 4-مسدددير

تکبرورزيدن که در عربدی در قالدب ثالثدی مجدرد در

د را فدراز بينی خدو »، به معنای «زم بأنفه»تعبيری چون

د کنايه از تکبرورزيدن د هندوز معندای اصدلی « گرفت

اخير نوعی صناعت تراد وجود دارد، بايد توجه نمونۀر اين از آنجا که د 1

گونه ساخت در انتقال از معنای آشکاری به هالل در داشت که دقيقا همين

.(8، ص1387نيز رخ داده است )پاکتچی، «هالل» ۀواژ

بلندکردن را دارد؛ اما در اسم فاعل زام به معنای متکبر

( و ازدم ازدمامدا در 516، ص2، ج1296پوری، )صفی

، 1344معنددددای تکبددددر ورزيدددددن )فيروزآبددددادی،

( و صورت اسمی زم به معنای کبر، معنای 126ص4ج

، 1374منظدور، ن يافتده اسدت )ابدن تکبر ورزيدن تعدي

(.273، ص12ج

ريشدده ج. ريشدده ثنددايی زم، بازگشددت بدده ريشددۀ

بدده معنددای وز وزکددردن و -ʒam*پيشددنهادی سددامی

آوا باشدد. رسدد، ندام حرف نامفهوم زدن که به نظر می

هدای مختلدف سدامی های اين ريشه در زبدان بازمانده

عبدری شود. در گروه شمالی مرکزی واژۀ بازجسته می

( به معندای صدداکردن، وز وزکدردن و zāmam) זמם

(، واژه سدريانی Leslau, 1991, p. 638ررررکدردن )

,Costazزدن ) داشدتن و زندگ بده معندای پدژواک ܙܡ

2002, p. 89 و ريشدده مندددايی )ZMM بدده معنددای

,Drower & Macuchداشدتن ) کردن و پدژواک زمزمه

1963, p. 169 ای واژۀ حاشدديه(، در گددروه جنددوبی

به معنای هارمونی، آهنگ، لحدن، ዜማ (zemā)گعزی

( از اين Leslau, 1991, p. 638آواز و سرود مذهبی )

بده zemûای واژۀ اکددی اند. در شدمالی حاشديه ريشه

( Black, 2000, p. 446بددودن ) معنددای خشددمگين

احتماال بايد انتقال از معنای رريدن و ررررکردن بوده

شدود. در های بعدی هم ديده می باشد که در گسترش

عربی زم به معنای وز وزکردن حشدرات و صدداکردن

گنجشک، زمزم به معنای رريدن شير و صدای رعد و

شددود کددردن شددتر ديددده مددی تزمدزم بدده معنددای بانددگ

(، زيزيم آواز جنيدان 274، ص12، ج1374منظور، )ابن

های آتش اسدت و هاست، زمازقم صدای شعله در بيابان

طورکلی هر آوازی است کده از دور آيدد يدا زقمزقمۀ به

، 1344منظور، همانجا؛ فيروزآبدادی، نامفهوم باشد )ابن

7 عزم یقرآن ۀبه ماد یشناخت ريشه یرويکرد

(. فيروزآبادی )همانجا( زم را بده معندای 126، ص4ج

اربردهدای ايدن هم گفته است کده براسداو ک « تکلم»

طدرز گفدتن بده ريشه در عربی نبايد چيزی جز سدخن

نامفهوم باشد.

در بررسددی احتمددال ريشددۀ ثنددايی در دو حددرف

فرض « ز »ساز اگر ريشه نخستين با افزايش يک پس

شود، دو گزينه زير در ميان است

، بازگشددت بدده ريشددۀ ز ريشدده د. ريشدده ثنددايی

بدودن. بدر ی قویبه معنا -ʕiʒ*پيشنهادی آفروآسيايی

پايددۀ نظريدده نوسددتراتيک و مطددابا بددا بازسددازی

دالگاپولسدکی اصدل ايدن ريشده بده واژۀ نوسددتراتيک

*ʕiʒ'V گددردد کدده بدده معنددای قددوی، سددالم بددازمی

هدای های آن افزون بر آفروآسيايی در خانواده بازمانده

شدددود هنددددواروپايی و آلتدددايی نيدددز ديدددده مدددی

(Dolgoposlky, 2008, No. 160). در ميددددان

بده معندای HSS*های آفروآسديايی در بربدری شاخه

بده esiکدردن، در چدادی رربدی برای چيزی کوشدش

معنای قوی و در گروه ريفت از شداخه کوشدی، واژه

ʕaĉa به معنای )حيدوان( بدالو و واژۀ 1در زبان آالگوا

ʕaĉaramō گدداو پيددر»بدده معنددای 2در زبددان ايراقددو »

بده ajiyeاندد )همانجدا(. واژۀ های اين ريشده بازمانده

کددردن در زبدان هاوسددا از داشددتن، حفدظ معندای نگداه

( Ol'derogge, 1963, p. 18های چدادی رربدی ) زبان

نيز ممکن اسدت بدا ايدن ريشده در ارتبداط باشدد. در

بدا معندای « زز »هدای سدامی نيدز ريشدۀ ثالثدی زبان

شدود هدا ديدده مدی بودن در همده گدروه یمحوری قو

(Leslau, 1991, p. 81; Zammit, 2002, p. 286 در .)

( در ʕZR) עזרهدای ثالثدی مانندد ريشدۀ برخی ريشه

کردن )ضباعی، کردن و مساعدت عبری به معنای ياری

1 Alagwa 2 Iraqw

هدای (، اين ريشه آفروآسيايی گسدترش 46، ص1975

جديد يافته است.

خصوص پس يافتن به در عربی عز به معنای قوت

از خواری است و گسترش آن در تعابيری مانند عز به

کردن، عزاز به معنای زمدين سدخت و عدز معنای رلبه

سبب انبدوهی ديدده يافتن آ به الما به معنای سيالن

شود. معنای شدت نيز برای گسترش معنای قدوت می

در کاربردهايی مانند عزوزۀ به معندای چيدزی شدديد،

بده معندای بيمداری شدديد و عدز بده « معزاز المرض»

، 1344شود )فيروزآبدادی، معنای باران تند مشاهده می

(.183-182، ص2ج

ز است که لفظ بدل از ح ز ريشه هد. ريشه ثنايی

بدده معنددای بريدددن و -ḥaʒ*بدده ريشدده آفروآسدديايی

ز در عربدی گدردد. بازمانددۀ ريشده ح کردن باز می جدا

، 1374منظدور، حز به معنای بريدن و جدداکردن )ابدن

(، در 172، ص2، ج1344؛ فيروزآبدددادی، 334، ص5ج

( در ḤZ) ܚܙܙܙ ( و در سدددريانی ZZḤ) חזזعبدددری

;Gesenius, 1955, p. 304معنايی نزديک به آن )نک

Brun, 1895, p. 149 و احتماال واژۀ امهری )አጨድ

(áččada) ويددژه دربددارۀ کددردن، بدده بدده معنددای کوتدداه

.Armbruster, 1908, vها مانند ذرت و علف ) رستنی

2, p. 71; Hudson, 1989, p. 46 هستند. همزادهای )

به -ḥaʒ*های آفروآسيايی در بربری آن در ديگر زبان

به معنای از دست دادن -ḥuyʒ*رفتن و معنای نزديک

( اسدت. Abdel-Massih, 2011, p. 40, 42و نيافتن )

به معندای بريددن علدف در -hiši به احتمال زياد واژه

.Hudson, 2012, pهدای کوشدی ) از زبان 3زبان بجه

کدردن در به معنای خدرد wàccu /wàsshu(، واژۀ 75

& Gimbaهدای چدادی رربدی ) از زبدان 4زبان بولدوا

3 Beja 4 Bolewa

1396( پاييز و زمستان 12)یاپي، پدومم، شماره شش، سال «قرآن یشناخت زبان یها پژوهش» یپژوهش یدوفصلنامه علم 8

Schuh, 2015, p. 181 و واژۀ )əgdu به معنای به دو

,Dagonaاز همدان شداخه ) 1کردن در زبان بداده نيم

2009, p. 3.با همين ريشه مرتبط است )

در نيدز M–ساز ساخت ثالثی از اين ريشه با پس

شود. اورل و استولبوا ريشۀ همان آفروآسيايی ديده می

*ḥVʒim- را به معنای بريددن و شدی تيدز بازسدازی

.(Orel & Stolbova, 1995, No. 1305اند ) کرده

ز در هيچ زبدان صورت ز به گفتنی تلفظ ريشه ح

جدز عربددی ديددده نشدده اسددت. در اندددک سدامی بدده

جدای معندای مسدتقيم های اين ريشده نيدز بده بازمانده

شددن ديدده بريدن، گسترش معندا بده کاسدتن و تندگ

شددن آن به معندای انددک « عز الشی »شود، مانند می

شدد، عدز ا بده معندای که يافتن آن ميسدر نبا ای گونه به

قطحی شديد با تکيده بدر معندای تنگندا در قحطدی و

ای که مجرا شير او تنگ باشد عزوز به معنای شتر ماده

(.182، ص2، ج1344)فيروزآبادی،

های محتمل برای مادۀ عزم ريشه

های سامی تنهدا در ريشه ثالثی عزم، در ميان زبان

کوشش شده شود و در پژوهش حاضر عربی ديده می

زم های مختلف از ريشدۀ ثالثدی است تا کاربرد واژه

شده در بند ایق ياد بررسی شود و براساو معانی ريشه

بندی شوند. در اين راستا نخست بايد بده پيشين، دسته

2شناسی با نام همندامی ای توجه کرد که در زبان پديده

شود و در اصطالحات منطقدی کهدن از آن شناخته می

شود. همنامی رابطۀ ميدان دو يدا تعبير می« راکاشت»به

چند واژه است که ازنظر شکل يکسان ولی در معندا و

ريشه متفاوت باشند. سنت لغويان بر آن بوده است که

يعندی -های دارای ريشه ثالثی يا ربداعی واحدد واژه

1 Bade 2 Homonymy

را بده يدک ريشده -های مربوط بده مدادۀ واحدد واژه

شدود تدا در بسدياری بازگردانند و اين امر سدبب مدی

شده ذيل يک مداده در کتدب های معرفی ها واژه نمونه

ربدط بدا يکدديگر باشدد. لغت، دارای معانی کامال بدی

شناسی تاريخی برخالف اين رويده بده دنبدال آن زبان

ها را در ارتباط با فرايند ساخت تداريخی است تا واژه

و پيشينه آنها بررسی کند و بسديار محتمدل اسدت کده

هايی مربوط به يدک مداده بدا وجدود آنکده در ساخت

اند، در گذشدته عربی کنونی صورتی همسان پيدا کرده

های متفاوت مشتا شده است و حتی تاريخی از ريشه

الفاظ ناهمسان در گذشته داشته باشند.

مسيرهای ساخت از ريشه الف

گرفتده از ريشدۀ های انجدام در اين بخش ساخت

الف در زبان عربدی مطالعده شدده اسدت و مسديرهای

شود. در ايدن جويی می ساخت معانی جديد در آن پی

های لغوی در چارچو مقايسه از راستا افزون بر داده

آرا منتسب به مفسران دو قرن نخسدت نيدز اسدتفاده

ن به آگاهی حيث که امکان بازگشت آ شده است. ازآن

زبانی بيش از اجتهداد تفسديری اسدت. معندای اصدلی

کردن بدا وجدود ريشۀ الف يعنی معنای بستن و متصل

آنکه براساو ريشۀ ثنايی زم در عربی منجر بده فعدل

مراعف زم شده و به معنای اصلی حفظ شده اسدت؛

ولدی ابدددا در سداخت ثالثددی عدزم نشددانی از کدداربرد

کده 4، 3، 1-مسيرهای الف شود. مستقيم آن ديده نمی

اندد، همده در سداخت پيشتر هم در عربی سابقه داشته

های نحوی منتظر گسترش ثالثی عزم ملحوظ بوده و به

حامل معنای فکرکردن، بده 2-اند. مسير الف تازه يافته

ياد آوردن، به خاطر داشدتن در ريشدۀ ثندايی تنهدا در

ی از ا های سامی مرکزی ثابت شده است و نمونده زبان

9 عزم یقرآن ۀبه ماد یشناخت ريشه یرويکرد

های سدامی کاربرد آن نه در عربی و نه در ديگر گروه

های اختصاصی در شود؛ بنابراين از گسترش ديده نمی

سامی مرکزی است و استفاده از آن برای ساخت مادۀ

هدای زبدان عربدی ثالثی عزم که آن نيدز از اختصداص

پايده انديشديدن است، بسيار دور از انتظار است. براين

ن مسير معنايی بايدد حاصدل ندوعی لغويان عر به اي

تماو زبدانی در دورۀ مطالعده در عربدی کالسديک و

ها بدوده باشدد. ايدن بخدش مهمدی از نامه تدوين واژه

محتويات کتب لغت که در ارتبداط بدا ايدن معدانی از

سنخ تحليل و نه گزارش کاربرد است، اين فرضديه را

کند. تأييد می

. استوار بودن/شدن1-1-مسير الف

تدرين نمونده بده معندای معنا درواقع نزديدک اين

داشدتن ، يعنی معنای ماندن و دوام1-اصلی مسير الف

است. در کاربردهای اين مسير بايد عزم به معنای مرد

، 3، ج1296پوری، استوار در دوستی را ياد کرد )صفی

« اسدتوار »( که حاصل ترييا معنايی از صفت 829ص

در اصدل ايدن مسدير بودن فعل کده است. ويژگی الزم

د، در اينجا همچنان حفظ شده است.وجود دار

از ملحقات به همين مسير است اعتزام به معندای

اعتزم الرجل »ماندن بر وضعيتی و التزام به آن، مالال در

« راه را پيمددود و راه کدک نکددرد »، بدده معندای «الطريدا

، 1374منظددور، ؛ ابددن534، ص1، ج2000سدديده، )ابددن

ترين معنا به معنای اصدلی (. اين نزديک401، ص12ج

ماندن است. صداحب بدن عبداد هنگدام توضديح واژه

اصرار نيز آن را به معنای عزم بر چيزی دانسته اسدت

که فرد اهتمامی برای سرباززدن از آن ندارد )صداحب

(؛ امددا ورای ايددن بيددان، 83، ص8، ج1414بددن عبدداد،

شدود. ه نمدی نشانی از کاربرد لغوی به ايدن معندا ديدد

آشکار است صاحب به دنبال آن بوده است تا اصدرار

را با عزم توضيح دهد و در اين موضع مقصود او بيان

کنندده پايده آن نده بيدان معنای عزم نبوده است. بدراين

معنايی متعين برای عزم، بلکه ملحا به همدين معندای

التددزام اسددت. واژۀ عددزيم بدده معنددای دشددمن سددخت

العدو الشديد( هدم 150، ص4، ج1344)فيروزآبادی،

بايد ملحا به همين مسير محسو شود.

گرفته شدود، در مندابع « جد»اينکه عزم به معنای

، 2، ج1403شدود )مدالال سدعدی، لغوی مکرر ديده می

؛ 400-399، ص12، ج1374منظددددور، ؛ ابددددن360ص

( و ازنظر معندا بايدد 149، ص4، ج1344فيروزآبادی،

مسير شدمرده شدود. از لغويدان کهدن، ملحا به همين

« دادن دسدتور جددی »شمر بن حمدويده عدزم را بده

1271، ص4، ج1419بازگرداندددده اسدددت )هدددروی،

عزمت عليک أی أمرتک أمرا جدا(. در ميدان مفسدران

ق(، حسدن بصدری )د 104نيز کسانی چون مجاهد )د

ق( و مقاتددل بددن سددليمان در برخددی کاربردهددای 110

(، همدين معندا 21)محمد/ « إذا عزم االمر»مانند قرآنی

؛ 599، ص2، ج1396انددد )مجاهددد، را پيشددنهاد کددرده

، 26، ج1405؛ طبدددری، 238، ص3، ج1424مقاتدددل،

(.481، ص6، ج1409؛ نحاو، 55ص

شدده بدرای عدزم در بايد توجه داشت معادل ارائه

شناسی اين کاربرد يعنی جد خود دچار ابهامی در واژه

و راهرا در اثدر سدريان معندايی از مداده جهدد، است

ای که معنای ريشده معنای کوشيدن يافته است، درحالی

همدان بريدددن و قاطعيددت اسدت )نددک فيروزآبددادی،

، 1، ج1296پدددددوری، ؛ صدددددفی281، ص1، ج1344

(. ريشۀ جد در آفروآسديايی و سدامی وجدود 162ص

دارد و تنها معنای بريدن و نه کوشيدن بدرای آن ثبدت

.Orel & Stolbova, 1995, Noشدده اسدت )ندک

868; Dolgopolsky, 2008, No. 601 ،؛ مشددکور

1396( پاييز و زمستان 12)یاپي، پدومم، شماره شش، سال «قرآن یشناخت زبان یها پژوهش» یپژوهش یدوفصلنامه علم 10

برآن بايد اشاره کرد، فعل (. افزون130، ص1، ج1357

عربی حز نيز هم به معندای بريددن و هدم بده معندای

، 5، ج1374منظددور، ورزيدددن در کددار )ابددن شدددت

داشدتن و (، يعنی معنايی نزديدک بده جدديت 335ص

تدر کردن ضبط شدده اسدت. احتمدال ضدعيف کوشش

زم بده معندای بازگشت معنای جقد به مسير هد يعندی

در عربدی بريدن است؛ ولی اين واقعيت که مسير هدد

ای اصيل نيسدت و کداربرد آن هدم بسديار ندادر ريشه

بددرای کدداربردی کدده در ايددن حددد رواج و اسددت،

بدودن شدده را بده منتفدی گستردگی دارد، احتمدال يداد

کند. نزديک می

کدردن نيدز بايدد گسترشدی عزم به معنای کوشش

برای معنای جد باشد. عزم و اعتزم و تعزم بده معندای

های عربی به فارسدی وجدود دارد کوشيدن در فرهنگ

، 3، ج1348؛ سدياح، 830، ص3، ج1296پوری، )صفی

( و انتقال از معنای جقد به معنای کوشديدن بدر 115ص

شود، بده ايدن دليدل کده ای مجاز درک می ابطهمبنای ر

بودن است. برای گسترش فراتدر کوشيدن الزمه جدی

دويددن نيدز اشداره کدرد بايد به عزم به معنای سدخت

( کدده ردداهرا بايددد 830، ص3، ج1296پددوری، )صددفی

حاصل گسترش معنای کوشيدن باشد، دقيقدا همچدون

يدن بده گسترشی که در انتقال از سعی به معنای کوشد

سعی به معنای دويددن صدورت گرفتده اسدت. تعبيدر

اسدب بدا توسدنی و »به ايدن معندا کده « اعتزم الفرو»

؛ 150، ص4، ج1344)فيروزآبدادی، « سرکشی گذشت

(، سداختی بدر پايدۀ 830، ص3، ج1296پدوری، صدفی

معندای دويددن اسدت. احتمدال ارتبداط آن بدا معنددای

ار است؛ زيدرا دور از انتظ 4-تکبرورزيدن در مسير

يددک از هدديچ شدداهدی از وجددود مسددير بددا هدديچ

هايش در زبان عربی ثابت نشده است. گسترش

کردن . شکيبايی2-1-مسير الف

همچنان مانند معنای اصدلی، فعدل الزم اسدت. از

ق( عدزم را در زبدان قبيلده 231اعرابدی )د لغويان ابدن

، 2001هذيل به معنای صدبر دانسدته اسدت )ازهدری،

( و گاه حتی بدرای زبدان عمدومی عدر ، 92، ص2ج

، 1374منظدور، اندد )ابدن عزم را به معندای صدبر گفتده

(. در کتب لغت عر ، اعتدزام در بدا 400، ص12ج

ورزيدن بر کردن و شکيبايی افتعال نيز به معنای تحمل

پدوری، منظور، همانجا؛ صدفی بال ثبت شده است )ابن

چنددين (. در ميددان مفسددران نيددز 830، ص3، ج1296

لم »ديدگاهی از عصر تابعين سابقه دارد. در تفسير آيه

(، در داستان آدم ) (، قتداده )د 115)طه/« نجد له عزما

ق( آن را به صدبر بازگرداندده )يحيدی بدن سدال، 118

( و 221، ص16، ج1405؛ طبری، 283، ص1، ج1425

ق( هم در اين آيه و هدم در 150مقاتل بن سليمان )د

( عدزم را بده 35)احقداف/ « من الرسدل اولوا العزم»آيه

، 343، ص2، ج1424معنای صبر دانسته است )مقاتل،

(. 231، ص3ج

. استوارکردن3-1-مسير الف

بودن/شددن صورت متعدی از همان معنای استوار

است. عزم به اين معندا هدم دربدارۀ تالبيدت چيدزی از

جانب خداوند و هم تالبيت چيزی از جانب انسان بده

ت.کار رفته اس

ق( در سدخن از 203نرر بن شدميل مدروزی )د

« کونددوا قددردۀ»اوامددر الهددی اشدداره دارد کدده در آيددۀ

« کونددوا ربددانيين»اسددت و در « امددر عددزم( »65)بقددره/

، 2، ج2001)ازهدری، « فرض و حدتم ( »79عمران/ )آل

يددافتن (. بنددابراين وی عددزم را دربددارۀ قطعيددت92ص

ی قرار داده دستوری تکوينی در مقابل دستوری تشريع

کده اولدی نحدوی است. تقابل اراده حتم با اراده عزم به

11 عزم یقرآن ۀبه ماد یشناخت ريشه یرويکرد

نارر به تکدوين و دومدی ندارر بده تشدريع باشدد، در

شدود. در حدديالی از احاديث ائمه ) ( نيدز ديدده مدی

شود کده ديده می ]راهرا امام رضا ) ([ابوالحسن ) (

ناپذير است )امدر تکدوينی( و در آن ارادۀ حتم تخلف

م ممکن است، تخلف پذيرد )امدر تشدريعی( اراده عز

، 1387بابويددده، ؛ ابدددن151، ص1، ج1391)کليندددی،

کده ايدن 410، ص1406 (، ) الرضدا فقه ؛ قس64ص

اين زوج .مرمون را از امام علی ) ( نقل کرده است(

بده تعبيدر قردا صحيفه سجاديهمعنايی در دعايی از

(.47حتم و ارادۀ عزم ياد شده است )دعای

داشتن . عزم به معنای نگاه4-1-مسير الف

داشتن که مانند معندای پيشدين عزم به معنای نگاه

متعدددی اسددت. ايددن معنددا هرچنددد مسددتقيما در آثددار

شدود؛ امدا زميندۀ آن در مسديرهای ها ديده نمدی لغوی

ثنايی زم وجود دارد و در برخی کاربردها مانند عزمی

، معندا بده «کندد مردی که به عهد خود وفدا »به معنای

، 1344داشتن بسيار نزديدک اسدت )فيروزآبدادی، نگاه

(. در 829، ص3، ج1296پددوری، ؛ صددفی150، ص4ج

اقوال مفسرين متقدم نيز به وجدود آن در کاربردهدای

قرآنی اشاره شده اسدت. عطيدۀ بدن سدعد عدوفی، )د

ولدم نجدد لده »ق( از تابعان کوفه، در تفسير آيده 111

را به معنای حفدظ دسدتور خددا ( عزم 115)طه/« عزما

( و گدداه ايددن 221، ص16، ج1405دانسددته )طبددری،

، 1429عباو نيز نقل شده اسدت )مکدی، سخن از ابن

ق( از 102(. عبدددالرحمن بددن زيددد )د 4706، ص7ج

تابعين مدينه هم در تفسير همان آيه عزم را به معندای

محافظت و تمسک بده امدر خداوندد شدمرده )مکدی،

فسددير منتسددب بدده سددفيان ثددوری )د همانجددا( و در ت

ق( دربارۀ همان آيه عزم به معندای حفدظ دانسدته 161

(.197، ص1403ثوری، شده است )سفيان

داشدتن بدده ازنظدر گسدترش معندايی معندای نگداه

ماندداکردن، صددورت متعدددی از معنددای اصددلی ماندددن

شود. اينگونده از سداخت در واژۀ انگليسدی تحليل می

keep د کدده در کدداربرد الزم شددو نيددز بازجسددته مددی

داشتن و در کاربرد متعددی معندای ماندن و دوام معنای

-633، ص1367کردن دارد )حييم، داشتن و حفظ نگاه

هم save(. فعل انگليسی Roget, 2000, p. 592؛ 634

کددردن دارد، دارای مؤلفدده معنددايی کدده معنددای حفددظ

prolongبخشيدن و از اين نظر مترادف بدا فعدل دوام

(.id, p. 252است )

ضعيف در ساخت اين معندا گسدترش از احتمال

معندای بده يدداد آوردن و بده خدداطر داشدتن در مسددير

است که دو مشکل اساسی دارد نخست آنکه 2-الف

يدک يافتن آن معنای آفروآسيايی در هيچ نشانی از دوام

شود و ديگر اينکه دسدت های سامی ديده نمی از زبان

حفدظ در اقدوال مفسدران بدا کم طيفی از کاربردهدای

تدرين احتمدال حافظه و خاطره ارتباط ندارد. ضدعيف

يعنی نزديک 3-کردن با مسير الف ارتباط معنای حفظ

و کنار است که اينگونده از سداخت در زبدان روسدی

بده معندای беречь (bjerječь)نمونه دارد، مانند فعل

берегکردن کده از ريشده اسدمی داشتن و حفظ نگاه

(bjerjeg) به معنای کناره و ساحل گرفته شدده اسدت

(Shanski, 1994, p. 22 .)

. سوگنددادن5-1-مسير الف

ای از مادۀ عدزم بده در منابع لغوی از کاربرد ويژه

اند عدزم علدی الرجدل، معنای سوگنددادن سخن گفته

، 4، ج1344يعنی آن مرد را سوگند داد )فيروزآبدادی،

(. ابددوبکر 830، ص3، ج1296پددوری، ؛ صددفی150ص

بر »گويد ق( در تحليل اين کاربرد می321دريد )د ابن

« ی، يعنی تو را سدوگند دادم. تو عزم کردم که چنين کن

1396( پاييز و زمستان 12)یاپي، پدومم، شماره شش، سال «قرآن یشناخت زبان یها پژوهش» یپژوهش یدوفصلنامه علم 12

عزمت عليک لدتفعلن 817، ص2، ج1987دريد، )ابن

أی أقسمت عليک( اين اطالق به سادگی ناشدی از آن

مالابدۀ ندوعی تالبيدت بدرای است که استفاده از قسم به

درخواست انجام يدک فعدل از مخاطدب تلقدی شدده

است. ضمنا اگر برای عزم به معنای بريددن در مسدير

گسترشی به معنای شکستن در نظر گرفته شود کده هد

های مختلف شناسی ساخت معنا در زبان براساو گونه

پذير است، امکان انتقال از معنای شکستن کامال امکان

به سوگنددادن نيز وجود دارد. نظير چنين سداختی در

افعددال عربددی أقسددم و قاسددم و استقسددم بدده معنددای

ربردها سوگنددادن ديدده خوردن و در برخی کا سوگند

کدردن اسدت شود که معنای ثالثی مجرد آن بخدش می

، ؛ فيروزآبدددادی481، ص12ج ،1374، منظدددور )ابدددن

(.165-164، ص4ج ،1344

پيری >. عمر دراز 6-1-مسير الف

عدزوم و عدوزم هدر دو بدده معندای پيدرزن و نيددز

(. 150ص4، ج1344شددتر پرسددال )فيروزآبددادی، مدداده

گزين ارتباط اين کاربرد با ريشه د بر برای احتمال جاي

گداو »به معندای 1در زبان ايراقو ʕaĉaramōپايۀ واژه

دور از ذهن است؛ زيرا مراحل ميدانی در تحدول « پير

معنايی در زبان عربی مفقود است.

. عزم به معنای قصدکردن1-2-مسير الف

هدای معندايی چنانکه ديده شد، يکی از گسدترش

برای ريشه زم در اين مسير که تنها در سدامی شدمالی

مرکزی ثابت شده است، معندای قصدداشدتن مدالال در

( است که نسبت آن بدا واژه zamām) זמםواژه عبری

عربی عزم درخور توجه است. ايدن ريشده بده معندای

االمر و عدزم علدی شده در کاربردهای مانند عزم اشاره

االمر به معنای آهنگ کاری کردن و قصد کاری داشتن

1 Iraqw

در با افتعال اعتزم االمر و اعتدزم علدی االمدر و در

جدويی کدرد با تفعل تعزم االمر بده همدان معندا پدی

؛ فيروزآبدددادی، 399، ص12، ج1374منظدددور، )ابدددن

، 3، ج1296پدددددوری، ؛ صدددددفی149، ص4، ج1344

(.830-829ص

در ميان لغويدان متقددم ابدوهالل عسدکری )د ح

داند که ق( معنای عزم را بسيار نزديک به نيت می400

گيدرد. جدای مدی 2-آن نيز در دامنۀ معنايیق مسير الف

شدود دو يدادآور مدی وی در بيان فرق جزئی ميان آن

ای است که همواره متقددم بدر اصدل فعدل نيت اراده»

شدود و هدم دم مدی است؛ ولی عزم هم بدر فعدل متقد

(.124، ص1418شود )ابوهالل، نمی

داشدتن کدردن و نيدت گونۀ ساخت معندای قصدد

کردن )متقار با معندای بسدتن( براساو معنای جمع

بده معندای قصددکردن собиратьсяدر واژۀ روسی

کدردن به معنای جمدع собирать شود که از ديده می

شددده اسددت سدداخته -сяبدا افددزودن ضددمير بازتددابی

(Smiritsky, 1961, p. 736.)

گرفتن . عزم به معنای تصميم2-2-مسير الف

دربارۀ رابطه ميان معندای عدزم در ايدن کداربرد و

معنای بستن برخی از لغويدان کهدن توضديحاتی ارائده

اند. ازجمله مؤلف کتا العين د خليل بدن احمدد داده

عدزم بدر چيدزی را -ق( يا مدؤلفی پدس از او 170)د

دادن آن فعدل قلب بر انجام»کند که ليل میاينگونه تح

توسط تو يا يقين به آن امر بسته شدده باشدد )خليدل،

العزم ما عقد عليده القلدب أندک 363، ص1، ج1981

بدارۀ يقدين بده يدک امدر فاعله أو من أمدر يتيقنده(. در

بندی مشدابهی در واژه عربدی اعتقداد رخ داده صورت

ی بسدتن بده بدا د به معندا ق است که در آن ريشه

13 عزم یقرآن ۀبه ماد یشناخت ريشه یرويکرد

اسدت کردن به خدود گرفتده افتعال رفته و معنای باور

(.859، ص3، ج1296پوری، )صفی

ق( 255چندی بعد شمر بن حمدويده هدروی )د

تحليدل « ما عقد عليه القلب»عزم بر چيزی را صرفا به

قلدب بدر »کرده و عزم را بدين معنا دانسته اسدت کده

)هروی، « شده باشددادن آن فعل توسط تو بسته انجام

العزم ما عقد عليه قلبک من أمدر 1271ص4، ج1419

أنک فاعله(.

گرفتن براساو معنای گونۀ ساخت معنای تصميم

کردن )متقدار بدا معندای بسدتن( در عربدی در جمع

گرفتن از ريشۀ ثالثدی ساخت إجما به معنای تصميم

؛ 57، ص8، ج1374منظدور، شدود )ابدن ديده مدی م ج

(. احتمالی ضدعيف در 15، ص3، ج1344فيروزآبادی،

ساخت اين معنا گسترش آن از مسير هد، يعنی بريددن

بده dēcīdereدر واژه التدين است. اينگونه از ساخت

گدرفتن ديدده کردن و معنای پسينق تصدميم معنای قطع

ی بريددن سداخته به معنا cædereشود که از ريشه می

بدده معنددای decideشددده اسددت و واژه انگليسددی

.Skeat, 1963, pگرفتن برگرفته از آن است ) تصميم

158.)

. عزم به معنای نزديک، کنار، پيش3-مسير الف

سداخت واژۀ عزمددۀ بدده معنددای خددانواده و قبيلدده

، 4، ج1344؛ فيروزآبادی، 92، ص2، ج2001)ازهری،

احتمدال « اقربا ، نزديکدان » ( با تکيه بر معنای150ص

باشدد. همچندين 4-دارد، از اين مسير يا از مسير الف

عزم به معنای کناره چيزی و مشخصا کنجاره مدويز از

شود، از اين ريشه سداخته آن رو که به کنار ريخته می

شده و در واژگان عربدی ثبدت شدده اسدت و عزمدی

؛ فروشندۀ ايدن کنجداره اسدت )فيروزآبدادی، همانجدا

(. ورای ايدن کداربرد 829، ص3، ج1296پوری، صفی

محدود ادامه اين مسير در گسترش مجازی، در انتقدال

شود. عزمۀ )فيروزآبدادی، از کنار به مقعد بازجسته می

، 12، ج1374منظدور، (، عزوم )ابن150، ص4، ج1344

، 2، ج2001عزمددۀ )ازهددری، عددزم و ام ( و ام401ص

( همده 397، ص1، ج1414 ؛ صاحب بن عبداد، 92ص

گونده سداخت اندد. دقيقدا همدين به معنای مقعد آمدده

yanمعنای مقعد از کنار در ترکی آذربايجانی در واژۀ

(.1104، ص1382شود )بهزادی، ديده می

زم بدرای مدادۀ « اعتددال داشدتن »وجود معنايی

روشن نيست و تنها نمونه احتمالی آن دربدا افتعدال

شدود اعتدزم الرجدل بده نين ديده میچ در عبارتی اين

روی گزيدددن در حرکددات و سددکنات معنددای مياندده

؛ فيروزآبدددادی، 401، ص12، ج1374منظدددور، )ابدددن

، 3، ج1296پدددددوری، ؛ صدددددفی150، ص4، ج1344

(. در بخش پيشين ديده شد که در مادۀ عربدی 830ص

بددددودن و ر انتقدددال ميددددان معندددای نزديددددک ق

د و اگر چنين معنايی ثابدت گزيدن نمونه دار روی ميانه

فرض شود، ملحا به همين مسير است.

شدده برای مسير احتمالی ديگر که تنها نمونه ثبت

ق( اسدت، 388نقلی رريب از ابوسدليمان خطدابی )د

عزم به معنای گزيدن اسدت. وی در اشداره بده لغداتی

شدود کده کددم، کدذم، ازم و عدزم مهجور يادآور مدی

، 1،، ج1402ند )خطدابی، گزيدن هستهمگی به معنای

خطدابی ۀشدد اين کاربرد ضبط است (. ممکن701ص

ولدی بده هدر ؛مربوط به گويشی خاص از عربی باشد

انتقدالی ميدان بريددن و ۀمعناشناسی رابطد نظرروی از

شدود، های آفروآسيايی مکرر ديده مدی گزيدن در زبان

به معنای بريددن کده -ḳurom*آفروآسيايی ۀمانند واژ

,Orel & Stolbovaمعنای گزيدن نيدز يافتده اسدت )

1995, No. 1611.)

1396( پاييز و زمستان 12)یاپي، پدومم، شماره شش، سال «قرآن یشناخت زبان یها پژوهش» یپژوهش یدوفصلنامه علم 14

. عزم به معنای گروه و مجموعه4-مسير الف

در بحث از معانی اسمی، سداخت واژه عزمدۀ بده

، 2001معنددای اسددرۀ )خددانواده( و قبيلدده )ازهددری،

( با تکيه بر معنای اسدر بده معندای بسدتن و 92ص2ج

( است کده 364ص1، ج1344دن )فيروزآبادی، اسيرکر

باشد. 3-احتمال دارد، از اين مسير يا از مسير الف

انددد، معنددای برخددی از لغويددان کهددن کوشدديده

گرفتن در عزم را به مفهوم مجموعه بازگردانند. تصميم

زمدانی کده »شود ق( يادآور می370ازجمله ازهری )د

ده اسدت، کدر « اجما »کسی بر امری استوار عزم کند،

، 1، ج2001)ازهدری، « يعنی آن را جميع ساخته است

فلما عزم علی أمر محکدم أجمعده أی جعلده 254ص

ق( يدادآور 395فدارو )د جميعا(. در همين رابطه ابن

عزم بدر چيدزی و اجمدا بدر آن يدک »شده است که

(. 283، ص3، ج1366فددارو، )ابددن« چيددزی اسددت

د را جمدع کدرد امر خو»گويد ( نيز می515سعدی )د

، 1403)سدعدی، « و اجما کرد، يعنی بر آن عزم کدرد

جمع أمره و أجمعه عزم عليه(.151ص

های برقرارکدردن ايدن ندو احتماال يکی از علت

پيوند ميان مفهوم أجمع )به معنای تصدميم گرفدت( و

است که ازسويی بر پايۀ قلب « أزمع»عزم، وجود فعل

( و 83، ص1340شدد )کيدا، مدی مرتبط با عزم شناخته

شد )مالال ازهری، ديگر مترادف اجما تلقی می ازسوی

فددارو در سددخن از ازمددع هددم (. ابددن111، ص1399

دهد، مادۀ آن صورت مقلو از عزم باشدد احتمال می

دهد، حاصدل ابددال ج بده ز در واژۀ و هم احتمال می

دريدد (. ابن24، ص3، ج1366فارو، أجمع باشد )ابن

ه ازمع را به معنای عزم دانسته اسدت، تنهدا بده ايدن ک

کند که عزم هم بددون حدرف تفاوت نحوی اشاره می

گداه بدا رود؛ اما ازمع هديچ جر و هم با علی به کار می

(. 817، ص2ج ،1987، دريدد رود )ابن علی به کار نمی

ابوهالل عسکری در فدرق بدين عدزم و زمدا يدادآور

است که مخدتت بده انسدان شود عزم در هر فعلی می

باشد؛ ولی زما اختصداص بده سدفر دارد )ابدوهالل،

روشدنی نشدان (. مجمو اين اقوال بده 125، ص1418

اجمدا بدرای لغويدان -ازمدا -دهد که ماللث عزم می

متقدم بسيار جدی بدوده اسدت. دور نيسدت کده ايدن

ها آنان را به احيای معنای گدروه و مجموعده و ديدگاه

سوق داده باشد. تأکيد بر آن

خواندن . عزم به معنای افسون1-مسير ج

شده از زم به معندای وزوزکدردن و حدرف ساخته

زدن. ايددن ريشدده در کاربردهددای زيددر ديددده نددامفهوم

شود، مانندد عدزم الراقدی، يعندی جدادوگر افسدون می

پوری، ؛ صفی150، ص4، ج1344خواند )فيروزآبادی،

ها، جمع نای افسون(. عزائم به مع830، ص3، ج1296

عزيمۀ که عموما صورت جمع آن کاربرد دارد و معزم

، همانجددا؛ 1344بدده معنددای افسددونگر )فيروزآبددادی،

(.829، ص3، ج1296ری، پو صفی

کددردن از سددخن گونددۀ سدداخت معنددای افسددون

شدود، های ديگدر نيدز ديدده مدی گفتن در زبان نامفهوم

وگر از ريشه به معنای جاد волхвازجمله واژۀ روسی

گفدتن به معنای سخن نامفهوم vlъsnutiاسالوی کهن

رو (، ازآنShanski, 1994, p. 46ساخته شده اسدت )

خواندندد و بده زبدانی ندامفهوم که جادوگران ورد می

کردند. مراسم جادويی خود را اجرا می

برخی از لغويان که ارتباط اين ريشه ثالثی بدا زم

برای ايشان روشدن نبدود، زدن به معنای حرف نامفهوم

اند تا معنای آن را با معانی مشدهور مدادۀ عدزم کوشيده

ق( 502برقرار سازند. ازجمله راردب اصدفهانی )د ح

کند و در وجه اطالق عزيمۀ را نوعی تعويذ معرفی می

15 عزم یقرآن ۀبه ماد یشناخت ريشه یرويکرد

گويی تصور شده است کده تدو بدا »شود آن يادآور می

بدارۀ ای از اينکه خواسته خدود را در آن شيطان را بسته

(. 334، ص1961)راردب اصدفهانی، « تو محقدا کندد

بدين ترتيب مبدأ آن را به معنای اصدلی ريشده الدف،

دريد از لغويدان گرداند. همچنين ابن يعنی بستن بازمی

داند )ندک کهن آن را فرعی بر عزم به معنای قسم می

« عدزم الراقددی »( و در وجده اطددالق 5-1-مسدير الددف

« گزندد را قسدم داده اسدت گويی بيمداری/ »گويد می

کأنه أقسم علی الدا (. 817، ص2، ج1987دريد، )ابن

در اشاره بده وردی « عزم الحوا »وی در توضيح تعبير

خواندندد، آوردن مدار مدی گران هنگام بيرون که افسون

هم معتقد است، اين تعبير از آن روست که گويی مدار

دريدد، )ابدن گيدرد دهد يا از او پيمدانی مدی را قسم می

إذا استخرج 400، ص12، ج1374منظور، همانجا؛ ابن

الحيۀ کأنه يقسم عليها أو يعاهدها(. وی بدا ارجدا بده

و بددا ارجددا بدده 5-1-قسددم عددزم را بدده مسددير الددف

آن را بده معندای اصدلی « عقدد بسدتن »گرفتن و پيمان

ريشه الف بازگردانده است.

. عزم به معنای غريدن2-مسير ج

ده از زم به معنای ررررکردن تنها نموندۀ ش ساخته

های عدز ام و معتدزقم هدر شناخته از اين کاربرد در واژه

وجدو کدرد دو به معنای شير )حيدوان درندده( جسدت

پدددوری، ؛ صدددفی150، ص4، ج1344)فيروزآبدددادی،

(. گونه ساخت معندای شدير 830-829، ص3، ج1296

شددود واژه هددا ديددده مددی از رددرش در ايددن نموندده

& Orelبدده معنددای شددير ) -rum*روآسدديايی آف

Stolbova, 1995, No. 2134 از )*rom- بده معندای

( و واژۀ id, No. 2098گفتن ) ای سخن رريدن و گونه

به معنای شدير از ريشدۀ فعلدی arslanترکی مشترک

ars-ɯl- ( به معنای رريددنSevortyan, 1980, v.1,

p. 177-178شير از تر ساخت معنای (. احتمال ضعيف

مسير د يعنی معنای قوی است؛ صدورت وارونده ايدن

شود کده در های ترکی ديده می ساخت در برخی زبان

,idرود ) به معنای قوی نيز به کار می arslanآنها واژه

v. 1, p. 177سبب (؛ اما ضعف اين احتمال ازسويی به

سدبب بودن اين شاهد است و ازسوی ديگر بده وارونه

يغه مبالغه تنها با معنای رريدن در آن است که وزن ص

مفهدوم يدک فعدل و ندده قدوی بدودن در مفهدوم يددک

وضعيت تناسب دارد.

ز بده دربارۀ مسير د با معنای قادربودن در امتداد

هنگام معرفی واژه عجز آن را سعدی معنای قوی تنها

( که 15ص1، ج1403ضد عزم شمرده است )سعدی،

لغدوی نيسدت. درواقدع جنبه تحليلی دارد و گدزارش

گيری عدزم در راسدتای ايدن مسدير در نشانی از شکل

شود. عربی ديده نمی

مسير هـ . عزم به معنای بريدن

هدای لغدوی در اين معنا بيشتر در برخی از تحليل

شود کده در اصدل عدزم را بده جويی می منابع لغت پی

( يا بده معندای 360ص2، ج1403معنای قطع )سعدی،

فدارو، معنايی نزديدک بده قطدع )ابدن صريمۀ دارای

انددد. ابددوهالل هنگددام ( دانسددته308، ص4، ج1366

ای توضدديح فددرق ميددان عددزم و مشدديت عددزم را اراده

برد و بده داند که فاعلق آن، بدان انديشه خود را می می

(. 124، ص1418کنددد )ابددوهالل، فعددل اقدددام مددی

مدان هرروی اين معنا تنها در مقام توضيح عزم در ه به

ای از شدود و نمونده کاربردهای مشهور خود ديده مدی

کدردن کاربرد اين فعل به معنای متعارف بريدن و جدا

در عربی ثبت نشده است.

ابددوهالل در تحليلددی دربددارۀ فددرق ميددان عددزم و

هدا گفتده مشيت با تکيه بر آنچه دربارۀ بريدن انديشده

1396( پاييز و زمستان 12)یاپي، پدومم، شماره شش، سال «قرآن یشناخت زبان یها پژوهش» یپژوهش یدوفصلنامه علم 16

شدود، عدزم اختصداص بده اراده مريدد شد، يادآور می

ارۀ خود دارد و معنا ندارد که کسی فعلی را بدرای درب

(. ايددن 124، ص1418ديگددری عددزم کنددد )ابددوهالل،

تحليل ثمرۀ کالمی هم دارد و آن اينکه عزم به افعدال

؛ ابوهالل، 14، ص1، ج1980گردد )فرا ، انسانی بازمی

( و هرگددز خداوندددد بددددان متصدددف 125، ص1418

جه داشت عزم (. البته بايد تو124شود )همان، ص نمی

در اين معنا مختت به خداسدت و بده برخدی معدانی

ديگر مانندد اسدتوارکردن چنانکده ديدده شدد، دربدارۀ

خداوند نيز به کار رود. ضمنا عزم به همين معندا هدم

صدورت به 159عمران/ در برخی قرائات شاذ از آيه آل

به خداوند نيز نسبت داده شده است. اين « إذا عزمت»

؛ 23، ص1934خالويده، م صادق ) ( )ابدن قرائت از اما

(، ابونهيددددک اسدددددی 192، ص3، ج1422ثعلبددددی،

خالويه، همانجا(، جابر بن زيد )ثعلبدی، همانجدا(، )ابن

ابورزين، ابومجلز، ابوالعاليه، عکرقمه و جحددری نقدل

(.341، ص1، ج1404جوزی، شده است )ابن

ی يک گزارش های يادشده هيچ با وجود آنکه نمونه

زم در روشن از وجود کاربردی نزد اهل زبان بدرای

دهدد کده مدی معنای قطع و بريدن نيست؛ ولدی نشدان

زم در ذهن لغويان به هر تقددير چنين درکی از ماده

بودن گسترشی وجود داشته است. عزم به معنای کوتاه

ای نادر برای کاربرد اين ريشده از معنای بريدن، نمونه

ی مهجور يعنی واژۀ عوزم به معندای ا است که در واژه

، 4، ج1344شدود )فيروزآبدادی، قد ديده مدی زن کوتاه

بنددی در زبدان ای از اينگونه صدورت (. نمونه150ص

عربی در ساخت واژۀ قصير به معندای کوتداه از فعدل

شدود کدردن ديدده مدی قصر به معنای بريددن و کوتداه

نددۀ (. نمو1030-1029، ص3، ج1296پددوری، )صددفی

به معندای کوتداه از shortديگر ساخت واژۀ انگليسی

به sker-4*های مادر از ريشه هندواروپايی خالل زبان

;Pokorny, 1959, p. 938معندای بريددن اسددت )

Skeat, 1963, p. 558.)

نتيجه در کاربردهای قرآنی

نحوی زم ازنظر صرفی کاربردهای قرآنی از مادۀ

شود به سه دسته تقسيم می

عزم در جايگاه فعل الزم در اين دو آيه

فبقما رحمۀ من الله لنت لهم ولو کنت فظدا رلديظ

القلبق لانفروا من حولک فاعف عدنهم واسدتغفر لهدم

الله إقن الله وشاوقرهم فی الأمرق فإقذا عزمت فتوکل على

(.159عمران/ متوکلين )آليحب ال

ويقول الذين آمنوا لولا نزلدت سدورۀف فدإقذا أنزقلدت

سورۀف محکمۀف وذکر فيها القتال رأيت الذين فی قلوبقهقم

لمغشدی عليده مدن المدوت مرض ينظرون إقليک نظر ا

طاعۀف وقولف معروف فإقذا عدزم الدأمر فلدو *فأولى لهم

(.21-20صدقوا الله لکان خيرا لهم )محمد/

عزم در جايگاه فعل متعدی در اين دو آيه

أربعۀق أشدهر فدإقن للذين يؤلون من نسائهقم تربت

وإقن عزموا الطلاق فإقن الله *فا وا فإقن الله رفور رحيم

(.227-226يع عليم )بقره/سم

وال جناح عليکم فيما عرضتم بقه من خطبۀق النسدا

م الله أنکم ستذکرونهن ولکن أو أکننتم فی أنفسکم عل

ال تواعدوهن سرا إقال أن تقولوا قوال معروفا وال تعزقموا

عقدۀ النکاحق حتى يبلو الکتا أجلده واعلمدوا أن اللده

واعلمدوا أن اللده رفدور يعلم ما فی أنفسکم فاحدذروه

(235حليم )بقره/

و دستۀ سوم عزم در جايگاه اسم. اين دسته سوم

شود به نوبۀ خود به سه گروه تقسيم می

17 عزم یقرآن ۀبه ماد یشناخت ريشه یرويکرد

گروهی مشتمل بر سده آيده کده در آنهدا ترکيدب

االمور به کار رفته است، شامل عزم

لتسمعن من الدذين لتبلون فی أموالکم وأنفسکم و

أوتوا الکتا من قبلکم ومن الذين أشرکوا أذى کاليدرا

زمق الددأمورق وإقن تصددبقروا وتتقددوا فددإقن ذلددک مددن عدد

(.186عمران/ )آل

نق المنکرق يا بنی أقمق الصلاۀ وأمر بقالمعروف وانه ع

ن عدزمق الددأمورق واصدبقر علددى مدا أصددابک إقن ذلدک مدد

(17)لقمان/

إقنما السبقيل على الذين يظلمون الناو ويبغون فی

ولمن صبر *الأرضق بقغيرق الحا أولهک لهم عذا أليم

(.43-42عزمق الأمورق )شوری/ذلک لمن ورفر إقن

گروهددی مشددتمل بددر يددک آيدده کدده از پيددامبران

گويد اولوالعزم سخن می

فاصددبقر کمددا صددبر أولددو العددزمق مددن الرسددلق وال

تستعجقل لهم کأنهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبالدوا إقال

وم الفاسدقون اعۀ من نهار بلداف فهدل يهلدک إقلدا القد س

(.35)احقاف/

نداشدتن گروهی مشتمل بر يدک آيده کده از عدزم

کند حررت آدم ) ( ياد می

فتعالى الله الملک الحا ولا تعجل بقالقرآنق من قبلق

ولقدد *أن يقرى إقليک وحيه وقدل ر زقدندی علم دا

م ددا لدده عزقبددل فنسددی ولددم نجقد عهقدددنا إقلددى آدم مددن

(.115-114)طه/

يشتر بهتر است، مسيرها برای آسانی کار و دقت ب

هدای نامناسدب صورت خلف بررسی شوند و نمونه به

ماندده هدای بداقی يکايک حذف شوند تدا ميدان گزينده

شدده ارزيابی و داوری شود. در ميان مسيرهای معرفی

ای کده مفسدران و هدای پيشدين تنهدا نمونده در بخش

« الدف »اند، مسيرهای گروه مترجمان به آن توجه کرده

هرگدز در زبدان عربدی « د»و « »مسيرهای است. از

شدامل « ج»مادۀ عزم ساخته نشده است. معانی مسدير

يدک از کاربردهدای افسون خواندن و رريدن بدا هديچ

نيدز در عربدی، ريدر « هدد »قرآنی تناسب ندارند. مسير

اصيل و کاربردهای آن مهجور است؛ اما در گروه الف

بسديار نيدز هدم کداربردی 4-و الف 3-مسيرهای الف

محدود و نادر دارند و هم ازنظر معندا بدا کاربردهدای

تناسب هستند. بنابراين رقابت اصلی ميان دو قرآنی بی

بوده است. 2-و الف 1-مسير الف

ای دارد. آن انددازه وضعيت پيچيدده 2-مسير الف

شدود، برخدی از آندان شدايد که به مفسران مربوط می

ر معانی متدداول تحت تأثير تماو زبانی و نه با تکيه ب

اندد و در زبان عربی قرآنی به مسير ياد شدده گراييدده

گدرفتن کدردن و تصدميم ذيل آيات به معناهدای قصدد

عربدی مانندد اند. اين در حالی است کده زبدان گراييده

اسدتالنای گدروه شدمالی هدای سدامی د بده ديگر گدروه

اين مسدير معندايی « زم»مرکزی د حتی در ريشه ثنايی

خته اسدت و امکدان اسدتمرار آن معدانی در شنا را نمی

زم که به فرای عربدی اختصداص دارد، قالب ثالثی

شناسدی تداريخی منتفدی اسدت. براساو اصدول زبدان

شدود، عدزم در تمدام گونه که در ادامه ديده مدی همان

1-آيددات قددرآن کددريم بددا همددان معددانی مسددير الددف

پذير است و اساسدا نيدازی بده چندين تکلدف توضيح

شدود کده شناختی نيسدت. بدار ديگدر اشداره مدی واژه

شدن اين طيف از معانی در کتب تفسدير و لغدت وارد

های گروه شمالی مرکدزی بيشتر حاصل تماو با زبان

د احتماال از طريا مراوده با اهل کتا در نواحی شام

و عراق د يا حاصل تأثير از رابطه تنگاتنگ انديشديدن

ه باشدد )مدالال ندک و قصدکردن در زبان فارسی بدود

(.2646، ص4، ج1383دوست، حسن

1396( پاييز و زمستان 12)یاپي، پدومم، شماره شش، سال «قرآن یشناخت زبان یها پژوهش» یپژوهش یدوفصلنامه علم 18

شود، با وجود آنکده مدادۀ عدزم درنهايت گفته می

در کليت واژگان عربی با ندوعی همندامی يدا اشدتراک

های به کدار رفتده روست؛ ولی تمامی نمونه لفظی روبه

بده ريشده 1-در قرآن کريم در چارچو مسدير الدف

دربارۀ تعدد معدانی شوند و مسهله واحد بازگردانده می

يدا حدداکالر چنددمعنايی در حدد 1آن از سنخ اشتقاق،

ای از ، نمونده 1-خفيف خواهد بود. درون گدروه الدف

تناسب ميان کاربردهای قرآنی با معنای سدوگنددادن و

5-1-شود و مسيرهای الف عمر دراز/ پيری ديده نمی

شود. هم حذف می 6-1-و الف

که از نظدر الزم/ اکنون با يک مربع مواجه هستيم

پددذير بددودن تقسدديم متعدددی بددودن و مسددتمر/رخدادی

هستند

. استوارشدن الزم دفعی1-1-الف

. 2-1-. اسدددددتواربودن و الدددددف1-1-الدددددف

کردن الزم مستمر شکيبايی

کردن متعدی دفعی . استوار3-1-الف

داشتن متعدی مستمر . نگاه4-1-الف

براساو ايدن جددول داوری دربدارۀ کاربردهدای

گدرفتن قرار 159عمران/ تر است. در آيۀ آل فعلی آسان

عزم در جايگاه فعل الزم در ميان اذا ررفيده و تعقيدب

رود، عزم نارر بده معندايی آن با امر به توکل انتظار می

از سنخ رخدادی و نه مستمر باشد، پس گزينه مطدرح

رو کده ، ازآن21استوارشدن خواهد بود. در آيه محمد/

گزيندده 2اسددت و انسددان نيسددت،« مددراال»فاعددل عددزم

1 Derivation

مفسران و اديبان در اين آيه، عزم را به معنای عزقم دانسته و فاعل برخی از 2

جوزی، ؛ ابن38، ص13، ج2001اند )مالال ازهری، اصلی را پيامبر )ص( دانسته

که حالی (؛ ولی تکلف آشکاری در آن وجود دارد. در38، ص1ق، ج1404

، 1409 اند )مالال نحاو، بسياری از مفسران چنين تفسيری را برنتافته

شناختی در اين پژوهش هم با چنين تکلفی سازگار (، رويکرد زبان187ص4ج

نيست.

کردن منتفی خواهد بدود و متعدين در معندای شکيبايی

شدن است. دربارۀ کاربردهای عدزم در جايگداه استوار

فعل متعدی در آيات سدوره بقدره، هدم طدالق و هدم

نکاح از سنخ ايقا و عقدند که صورت رخدادی و نه

فی داشتن منت شوند؛ پس گزينه نگاه استمراری واقع می

کردن است. و گزينه راجح استوار

صدبر و 186عمدران/ در کاربردهای اسمی، در آل

اقامه نماز، امر به معروف و نهدی از 17تقوا، در لقمان/

صبر و بخشايشگری 43منکر و صبر و در آيۀ شوری/

اندد. از شمرده شدده « عزم االمور»صراحت مصاديا به

صدفت آنجا که عزم در تحليل معندايی در ايدن آيدات

رود، شدرايطی مشدابه آيدده بدرای امدور بده شددمار مدی

داشتن کردن، نگاه آيد؛ چه شکيبايی پيش می 12محمد/

شدود؛ نسدبت داده نمدی « امور»کردن به فاعلق و استوار

ولی استوار بودن/شدن صالحيت انتسا بده امدور را

، اولددوالعزم بددا مفهددوم صددبر 35دارد. در آيدۀ احقدداف/

کردن را بدر معنايی شکيبايی همنشين شده است و اين

دهد، هرچند مقصود انسالخ عزم از واژۀ عزم رلبه می

شدن آن به مترادفی تام بدرای معنای استواری و تبديل

صبر نيست و تنها وجه رالب در معنا مطرح است. در

، واژه عدزم بدا نسديان همنشدين شدده و 115آيدۀ طده/

ای است کده در تحليدل معندايی گونه ساخت جمله به

عهد هم مفعول نسيان و هم مفعول عزم است. بدراين

پايه بايد به انتخدا ميدان معدانی متعددی انديشديد و

کدردن آنچده داشتن و استوار توجه داشت که ميان نگاه

داشدتن يان دارد، نگاهمناسبت بيشتری برای تراد با نس

و حفظ است.

شود، معدانی ريشدۀ عدزم در اساو گفته می براين

قرآن کريم به ترتيب بسامد استواربودن/شدن در آيات

و 43، شددددوری/17، لقمددددان/184، 159عمددددران/ آل

19 عزم یقرآن ۀبه ماد یشناخت ريشه یرويکرد

235و 227هدای بقدره/ ، استوارکردن در آيه21محمد/

داشتن در آيده و نگاه 35کردن در آيۀ احقاف/ شکيبايی

است. 115طه/

منابع تحقيق

.قرآن کريم .1

( م1967/ ق1387بددن علددی) مددد، مح بابويدده ابددن .2

، تهرانددی حسدينی هاشدم کوشددش بده التوحيدد،

. مکتبۀ الصدوقتهران

زاد (،ق1404بدن علدی) جدوزی، عبددالرحمان ابن .3 المکتب االسالمی.، بيروتالمسير

مختصر فی، (م1934بن احمد ) ، حسين خالويه ابن .4، برگشترسدر، قداهره کوشدش بده ، شواذ القدرآن

الرحمانيۀ.المطبعۀ

جمهرۀ اللغۀ، م(،1987بن حسن ) دريد، محمد ابن .5

به کوشش رمزی منير بعلبکی، بيروت دار العلم

للماليين.

المحکدم و م(، 2000سيده، علی بن اسدماعيل ) ابن .6، به کوشش عبدالحميد هنداوی، المحيط االعظم

بيروت دارالکتب العلميۀ.

ه بدد ق(،1366)مقداييس اللغدۀ فدارو، احمدد، ابدن .7

کوشش عبدالسالم محمدهارون، مصدر مطبعدۀ

عيسی البابی الحلبی.

(، ق1375-1374بددن مکددرم ) منظددور، محمددد ابددن .8

دارصادر.، بيروتالعر لسان

ق/ 1418بددن عبدددا ) حسدن عسددکری، ابدوهالل .9

بده کوشدش محمدد اللغويدۀ، الفروق م(، 1997

دار العلم و الالقافۀ.قاهرهابراهيم سليم،

اللغۀ، تهذيب م(،2001بن احمد ) محمدازهری، .10

محمد عدوض مرعدب، بيدروت دار کوشش به

احيا التراث العربی.

ق(، 1399)الزاهر فی رريب الفاظ الشافعی ،همو .11

به کوشش محمدد جبدر االلفدی، کويدت وزارۀ

االوقاف.

- فرهنگ آذربايجدانی ش(، 1382بهزادی، بهزاد ) .12

، تهران فرهنگ معاصر.فارسی

اهددالل بدده مالابدده »ش(، 1387پدداکتچی، احمددد ) .13

- شاخت در مطالعه پيوستار فرهنگدی جداهلی

.1، شم 2، مطالعات قرآن و حديث، و«قرآنی

م(، 2002ق/ 1422ثعلبددی، احمددد بددن محمددد ) .14

، به کوشش ابومحمد بدن تفسير الکشف و البيان

عاشور، بيروت دار احيا التراث العربی.

فرهندگ ريشده ش(، 1383دوست، محمد ) حسن .15

، تهران فرهنگستان زبان و شناختی زبان فارسی

اد فارسی.

فرهنددگ بدددزرگ ش(، 1367حيدديم، سدددليمان ) .16 ، تهران فرهنگ معاصر.فارسی -انگليسی

رريددب ق(، 1402بددن محمددد ) خطددابی، حمددد .17، به کوشش عبدالکريم ابراهيم عزباوی، الحديث

مکه جامعۀ ام القری.

بدده العددين، (،م1982-1981) خليددل بددن احمددد .18

کوشش مهدی المخزومی و ابراهيم السدامرائی،

الرشيد. داربغداد

م(،1961) بدن محمدد ، حسدين اصدفهانی راردب .19محمدد کوشدش به، القرآنفی رريب مفرداتال

مکتبددۀ مصددطفی البددابی ، قدداهره سدديد کيالنددی

الحلبی.

1396( پاييز و زمستان 12)یاپي، پدومم، شماره شش، سال «قرآن یشناخت زبان یها پژوهش» یپژوهش یدوفصلنامه علم 20

کتا م(، 1983ق/ 1403سعدی، علی بن جعفر ) .20 عالم الکتب.، بيروت االفعال

، بيددروت دار تفسدديرق(، 1403سددفيان ثددوری ) .21

الکتب العلميۀ.

- فرهنگ جامع عربدی ش(، 1348سياح، احمد ) .22 ، تهران کتابفروشی اسالم.فارسی

م(، 1994ق/ 1414صاحب بدن عبداد، اسدماعيل ) .23

، بده کوشدش محمدد حسدن المحيط فدی اللغدۀ

ياسين، بيروت عالم الکتب. آل

.الصحيفۀ السجاديۀ .24

-1296پوری، عبدالرحيم بدن عبددالکريم ) صفی .25

.]تهران[، چ سنگی، منتهی االر (، ق1298

، قدداموو االفعدال العبريددۀ م(، 1975ضدباعی، م ) .26

بيروت مکتبۀ لبنان.

، تفسدديرال (، ق1405بددن جريددر ) طبددری، محمددد .27

. دار الفکربيروت

بده ،معانی القدرآن م(،1980بن زياد ) فرا ، يحيی .28

محمددد علددی نجددار و احمددد يوسددف کوشددش

نجاتی، قاهره الهيهۀ المصريۀ العامۀ للکتا ،.

به کوشش مؤسسدۀ آل (،ق1406) ( ) الرضا فقه .29

المؤتمر العالمی لالمام الرضدا مشهد ،البيت ) (

) ( .

(،ق1344بددن يعقددو ) بددادی، محمددد آفيروز .30

بده کوشدش نصدر الهدورينی، القاموو المحيط،

حسينيۀ. المطبعۀ القاهره

بده ، الکافی (، ق1391بن يعقو ) ، محمد کلينی .31

دار الکتدب اکبدر رفداری، تهدران علدی کوشش

االسالميۀ.

، (، قلددب در زبددان عربددیش1340کيددا، صددادق ) .32

تهران دانشگاه تهران.

، بده کوشدش تفسدير ق(،1396مجاهد بن جبدر ) .33

عبددددالرحمن طددداهر السدددورتی، بيدددروت دار

المنشورات العلميۀ.

فرهنگ تطبيقدی (،ش1357) مشکور، محمدجواد .34

بنيداد ، تهدران های سامی و ايرانی عربی با زبان

فرهنگ ايران.

تفسدديرم(، 2003ق/ 1424) مقاتددل بددن سددليمان .35، بده کوشدش احمدد فريدد، بيدروت دار القرآن

الکتب العلميۀ.

الهدايدۀ الدی بلدو ق(، 1429) طالب ابی بن مکی .36

شديخی، شدارجه ، بده کوشدش شداهد بو النهايۀ

جامعۀ الشارقۀ.

معددانی (،ق1409بددن محمددد ) ، احمددد نحدداو .37مکده ، محمد علی الصدابونی کوشش به، القرآن

. جامعۀ ام القری

م(، 1999ق/ 1419هددروی، احمددد بددن محمددد ) .38

، به کوشش احمد الغريبين فی القرآن و الحديث

فريد المزيدی، مکه/ رياض مکتبۀ نزار مصطفی

الباز.

،التفسددير (،ق1425) بددن سددالم بصددری يحيددی .39

بيروت دارالکتب العلميۀ.40. Abdel-Massih, Ernest T., A Computerized

Lexicon of Tamazight: Berber Dialect of Ayt Seghrouchen, University of Michigan, 2011.

41. Armbruster, C.H., Initia Amharica, Cambridge, 1908.

42. Beeston, A.F.L. et al., Sabaic Dictionary/ Dictionnaire sabéenne, Louvain-la-Neuve/ Beirut, Editions Peeters/ Librairie du Liban, 1982.

43. Black, Jeremy et al., A Concise Dictionary

of Akkadian, Wiesbaden, Harrassowitz Verlag, 2000.

44. Brun, J., Dictionarium syriaco- latinum, Beirut, Typographia PP. Soc. Jesu, 1895.

21 عزم یقرآن ۀبه ماد یشناخت ريشه یرويکرد

45. Costaz, Louis, Dictionnaire syriaque-français/ Syriaque-English Dictionary, Beirut, Dar el-Machreq, 3nd ed., 2002.

46. Dagona, B.W., Bade- English- Hausa Dictionary (Western Dialect), ed. Russel G. Schuh, Potiskum, Yobe Languages Project, 2009

47. Dolgopolsky, Aharon, Nostratic Dictionary, Cambridge University, Cambridge, 2008.

48. Drower, E.S. & R. Macuch, A Mandaic Dictionary, Oxford, Clarendon Press, 1963.

49. Gesenius, W., Hebrew and English Lexicon of the Old Testament, ed. F.A. Brown, Oxford, 1955.

50. Gimba, A.M. & R.G. Schuh, Bole-English-Hausa Dictionary, University of

California, 2015. 51. Hudson, Grover, Highland East Cushitic

Dictionary, Hamburg, Helmut Buske Verlag, 1989.

52. Hudson, R.A., A Dictionary of Beja, Cambridge, Roger Blench, 2012.

53. Jastrow, Marcus, A Dictionary of the

Targumim, the Talmud Babli and Yerushalmi and the Midrashic Literature, London/ New York, Luzac/ Putnam, 1903.

1396( پاييز و زمستان 12)یاپي، پدومم، شماره شش، سال «قرآن یشناخت زبان یها پژوهش» یپژوهش یدوفصلنامه علم 22