288
نام كتاب: ايران سه سال در دربارويسنده: نقبال آشتياس اه: عبا يه / تر ور فوات مؤلف: تاريخ وف5981 م موضوع: قاجاريه زبان: فارسى جلد:اد تعد5 ناشر: نشر علم مكان چاپ:ران سال چاپ: ش5891 نوبت چاپ: اول ايران سه سال در دربار7 فهرست سه سال ايران، ص: در دربار7 فهرست مقدمه ناشر8 جم مقدمه م55 مقدمه مؤلف58 لدين شاهصر اعليضرت ناراهى ا ايران بهنسه تا اول: از فرا فصل51 ن و عراق عجمن، آذربايا ايرا فصل دوم: در89

سه سال در دربار ايران

Embed Size (px)

Citation preview

Page 1: سه سال در دربار ايران

سه سال در دربار ايران نام كتاب:

فووريه / ترمجه: عباس اقبال آشتياىن نويسنده:

م 5981 تاريخ وفات مؤلف:

قاجاريه موضوع:

فارسى زبان:

5 تعداد جلد:

نشر علم ناشر:

هتران مكان چاپ:

5891ش سال چاپ:

اول نوبت چاپ:

فهرست 7 سه سال در دربار ايران

7در دربار ايران، ص: سه سال

فهرست

8مقدمه ناشر

55مقدمه مرتجم

58مقدمه مؤلف

51فصل اول: از فرانسه تا ايران به مهراهى اعليضرت ناصر الدين شاه

89فصل دوم: در ايران، آذرباجيان و عراق عجم

Page 2: سه سال در دربار ايران

505فصل سوم: هتران، ارك و عمارات آن، وضع شهر

518هاى شاهانه، الربز و مازندران فصل چهارم: قصور ييالقى و شكارگاه

458فصل پنجم: امتياز دخانيات، اغتشاشات و هيجان مردم

482فصل ششم: مسافرت به فراهان، وباى عام

485فصل هفتم: مراجعت به فرانسه، گيالن )از رشت به بندر مارسى(

858تصاوير

8سه سال در دربار ايران، ص:

مقدمه ناشر

فرانسوى در سه ساىل كه نامربده در دربار ناصر الدين شاه به سر برد، با مهان ترمجه شادروان خاطرات دكرت فووريه شود. به خدمت اهل مطالعه و دوستداران تاريخ ايران تقدمي مى -وىل با رسم اخلط و ويرايش امروز -عباس اقبال

اى جارى ينكه تا حدودى با مسائل حاشيهكند به ا البته اين كتاب از نظر تارخيى مستندات زيادى ندارد وىل كمك مى آشنا شومي. -گذرد و نه آنچه در سراسر كشور ايران مى -در دربار ناصر الدين شاه

به دليل عدم شناخت فووريه از مسائل مذهىب و ناآشناىي او با اوضاع اجتماعى ايران و مهچنني تعصب وى عليه دانيم. مثال، شده كه اشاره به برخى از اين تناقضات را ضرورى مى ها گوىي اسالم و شيعه، نامربده دچار برخى تناقض

وى با مراسم عاشوراى حسيىن و اعياد مذهىب برخوردى ناموجه دارد و حىت در برخى موارد، ايرانيان را به خاطر ن با دهد، در حاىل كه در جاىي ديگر كه خمالفت مذهبيو اعتقادات عميق مذهىب مورد استهزا و حتقري قرار مى

كند. به شود، مؤلف حلىن ديگر پيدا مى قراردادهاى استعمارگرانه انگليسى، به عنوان مثال، موجب لغو امتياز تنباكو مىنظرى مثبت نبوده و اگر -و به خصوص مذهب شيعه -طور قطع، واضح است كه ديدگاه او نسبت به دين اسالم

يعىن -ن جاهاىي است كه مذهب عليه نفوذ رقيب ديرينه آهناآورد، در واقع، مها در جاهاىي به متجيد مذهب رو مى برخاسته است. -انگليس

بودند و -و حىت قسى القلب -سواد، خرافاتى، فاقد شعور اجتماعى و فرهنگى از نظر مؤلف، مردم ايران مردمى ىبأفت قلب، برخوردارند. فقط ناصر الدين شاه و معدودى از افراد فرانسه رفته از شعور و فرهنگ، و حىت حمبت و ر

كند و به مهني آميز با ايران و ايراىن است كه اين خاطرات را فاقد هر گونه ارزش تارخيى مى مهني برخورد تعصب

Page 3: سه سال در دربار ايران

50سه سال در دربار ايران، ص:

ار دانيم به خوانندگان عزيز يادآورى كنيم كه اين اثر را فقط براى آشنا شدن با حوادث درب دليل، بر خود واجب مىهاى مردم از بندى ناصر الدين شاه خبوانند و اظهار نظرهاى مؤلف در مورد فرهنگ و آداب اجتماعى و مذهىب و طبقه

نظر مذهىب را فاقد هرگونه ارزش بدانند.

نشر علم 5891مهر

55سه سال در دربار ايران، ص:

مقدمه مرتجم

ذرد و حاوى بسى مطالب تارخيى راجع به اواخر سلطنت گ كتاب شرييىن كه ترمجه آن از نظر خوانندگان حمرتم مىناصر الدين شاه است به توسط يك تن طبيب فرانسوى كه شاهد عيىن بسيارى از وقايع بوده به رشته تأليف در آمده

است.

در اين ترمجه كمال احتياط و دقت به خرج داده شده است تا هيچ نكته آن از قلم نيفتد و در اداى مقصود مؤلف صلى اخالىل روى ندهد.ا

آورى مطالب صحيحه به خرج داده البته بعضى از معلومات و اطالعات اين مؤلف به وجود هنايت سعى كه در مجع امي. امي به عدم صحت آن اشاره كرده اى از اين قبيل برخورده خاىل از اشتباه و مساحمه نيست. ما هر جا كه به نكته

امي. اگر ما هيچ قصد و غرضى جز كمك به روشن شدن تاريخ ايران نداشته« ايران سه سال در دربار»در ترمجه كتاب هاى مؤلف اصلى كتاب پسند بعضى از خوانندگان نيفتد يا آهنا به عقيده خود احيانا قسمىت از اطالعات و حكميت

صحيح نيابند حبثى بر ما نيست.

ه شرط آنكه آن نظريات با مدارك و اسنادى مهراه باشد ما ها نظرياتى داشته باشد ب با اين حال اگر كسى در اين بابپذيرمي و در جمله يادگار يا جاىي باز هم براى خدمت به روشن شدن تاريخ ايران در قرن اخري آهنا را با كمال امتنان مى

مناييم. ديگر منتشر مى

عباس اقبال 5841اسفند ماه

58سه سال در دربار ايران، ص:

مقدمه مؤلف

Page 4: سه سال در دربار ايران

ام چيزهاىي كه مدت چند سال طبيب خمصوص اعليحضرت ناصر الدين شاه و شاهد عيىن زندگاىن روزانه او بوده منتواند بر آهنا اطالع يابد بلكه آگاهى از آهنا بر هر كسى نيز كه در ايران مقيم ام كه نه تنها هيچ مسافرى منى ديده

ست كه ديگران از آهنا اطالعى ندارند و آن در حكم شده باشد مشكل است. اين سفرنامه شرح مهان مشاهداتى ا اى است كه كم و بيش حقايق مربوط به شاه ايران در آن نقاشى شده. پرده

توان چنان ثابت و ال يتغري مانده كه مى ايران كشورى است كه با وجود بروز افكار جديده، آداب و عادات مردم آن نست؛ بلكه شايد اوالد ايشان نيز از آهنا دست برندارند.آهنا را عني عادات و آداب اجداد ايشان دا

دامن هاى روزانه كتىب سعى شده است كه هنايت دقت رعايت شود، حمتاج به تذكار منى با وجود آن كه در اين يادداشتذات كه در اين نوشته، كامال اسرار شغل خود را نگاه داشته و نسبت به ناصر الدين شاه كه مردى تيز هوش و خوش

ام. بود و در متام حوادث به من نيكى كرده است رعايت كمال احرتام را منوده

هاى بسيار اميدوارم كه اين اوراق دفرت خاطرات من به جغرافيا و تاريخ ايران كه در ادوار خمتلفه در آن باب كتاب و براى او مفيد افتد.اند، كمكى كند و سعادت آن را داشته باشد كه خواننده را نيز سرگرم منايد نوشته

دكرت فووريه

51سه سال در دربار ايران، ص:

فصل اول از فرانسه تا ايران به مهراهى اعليحضرت ناصر الدين شاه

، اين سطور كه آن را «5» ( روزى چاپ شود5998) 5807 -5802اگر سفرنامه اعليحضرت ناصر الدين در امروز حكيم باشى طولوزان يك حكيمى را به »شود: در آجنا ديده مىمرتجم اول شاه لطفا براى من ترمجه كرده است

حضور ما آورد كه امسش فووريه است، اين حكيم فرانسوى است و مدتى در نزد پرنس منتگرو بوده اين اوقات به روى زرنگى است. شود حكيم نظامى است. جوان خوش بنيه خوش پاريس آمده و لباس نظامى پوشيده معلوم مى

خواهد چند ماهى در پاريس مباند براى ما حكيمى آورده است كه نايب خود شود و در خود طولوزان مىچون «خدمت ما باشد.

( پس از آن كه وزارت خارجه مرا رمسا حتت اختيار 5998)اول اوت 5802مهانطور كه گفته شد در دوم ذى احلجه لب داشت به من دست داد و اين چهار كلمه را به فرانسه شاه قرار داد به او معرىف شدم شاه در حاىل كه تبسمى بر

«.مشا طبيب من هستيد»ادا منود:

«4» اين بود علت اين كه من به مهراه اعليحضرت پادشاه ايران به طرف آن مملكت روانه شدم.

Page 5: سه سال در دربار ايران

______________________________ قمرى طول 5807صفر 48تا 5802ان شعب 54مقصود سفر سوم ناصر الدين شاه به فرنگستان كه از -(5)

در مببئى چاپ شده )مرتجم(. 5808كشيده و سفرنامه آن در

طاغ( مرخص و ژوئن( به حمض اين كه من از خدمت اعليحضرت پادشاه مونتگرو )قره 48شوال ) 47در تاريخ -(4)داشتم به من اطالع داد كه من از شغل طبابت دربار او معاف شدم وزارت امور خارجه كه من هنوز عضويت آجنا را

ام. به مست طبيب خمصوص اعليحضرت پادشاه ايران انتخاب شده

52سه سال در دربار ايران، ص:

5802ذى احلجه 54 -5998اوت 50

به آخرين حد 5998ساعت دو بعد از ظهر از پاريس به طرف بلفور حركت كردمي و اين در موقعى بود كه منايشگاه د رسيده بود.شهرت و ترقى خو

دخرت جواىن يك دسته روزنامه به شاه تقدمي كرد، شاه از ميان آن دو مشاره از ايلوسرتاسيون انتخاب منود «5» در گرتز و در مقابل يك اشرىف به او داد.

ها و بعضى ديگر از تريهاى هاى كوچك از درخت ازدحام كرده و بچه «4» مجعيىت انبوه در اطراف ايستگاه تروازنده »زدند: اف باال رفته بودند، متام اين مردم تا وقىت كه ما از نظرشان غائب شدمي در كمال خوشحاىل فرياد مىتلگر

«.باد شاه

ها عادت داشت از ديدن اين منظره غري منتظره متعجب آميز پاريسى ناصر الدين شاه با اين كه به اين تظاهرات حمبتها را ديد وخيزهاى مهرانگيز بچه ا از دست داد و وقىت كه اين جستو مشعوف شد به طورى كه حالت جدى خود ر

به قهقه متام خنديد.

رفتند و وقىت كه به كلى از آبادى دور شده بودمي قطار راه آهن غفلة ايستاد: كاركنان قطار با كمال اضطراب مىپرسيدند ريون آمده و از يكديگر مىآوردند، مسافرين هم مهه ب آمدند و به دقت هر اطاقى را حتت نظر تفتيش مى مى

كه چه خرب است؟ آخر كار معلوم شد كه عزيز السلطان سوگلى اعليحضرت از راه شيطنت يا براى تفريح عالمت خطر قطار را به حركت آورده و قطار به مهني علت ايستاده است.

مسقط الرأس من آمده «8» كه از سو موقعى كه قطار كمى توقف كرد من وقىت پيدا كردم كه با اقوام «8» در وزولهاى بوسى و خداحافظى كنم. تصور ايشان اين بود كه ديگر مرا خنواهند ديد چه ايشان مهيشه در صحبت بودند ديده

«.ايران در آخر دنيا واقع شده»گفتند كه خود مى

Page 6: سه سال در دربار ايران

شه مملكت سويس گذشتيم و در ايستگاه بلغور شامى به ما داده شد و نيمه شب دوباره سوار قطار شدمي و از گو ساعت يازده به كشور )باد( رسيدمي.

اى از خاك آلزاس كه حقا سرزميىن فرانسوى و حاليه در خواست كه به هيچ نقطه شاه كه عالقه قلىب به من دارد منى تصرف آملان است قدم بگذارد و از اين راه داخل آملان شود.

______________________________ (5.)Gretz

(4.)Troyes

(8.)Vesoul

(8.)SauLx

57سه سال در دربار ايران، ص:

روز اول سفر به اين وضع خوش گذشت و نويدى بود براى روزهاى بعد. در قسمىت از قطار كه من بودم چهار نفر تكلم بودمي، از سه نفر مهراه من دو نفر پيشخدمت خمصوص بودند و ديگرى منشى سفارت، هر سه فرانسه را خوب

كردند و بسيار مهربان بودند. مى

سرتيپ ابو احلسن خان و سرتيپ امحد خان دو تن كرد جواىن هستند كه چشمان و موهاى سياه ايشان از نژاد آنان رو و بشاش است و دومى داراى ظاهرى جدى است. اين دو تن با اين كه با كند، اوىل مردى خوش حكايت مى

نثارى نسبت به پادشاه متبوع خود بر يكديگر ى دارند كه در خدمتگزارى و جانيكديگر در كمال صفا هستند سعاى رسد كه آينده تفوق حاصل كند. مريزا رضا خان كه منشى سفارت ايران در پطرزبورگ است چنني به نظر مى

قام سياسى درخشان داشته باشد زيرا كه خاطر صدر اعظم را به خود جلب كرده و صدر اعظم هم در نظر دارد كه م مهمى در عهده او بگذارد.

ذى احلجه 58 -اوت 55

گراندوك مملكت باد كه ما در قصر جديد وى مهمان او هستيم چنني به نظر متام ما رسيد كه از اين پذيراىي راضى بودمي در ماند در عهده گرفته. با اين حال در اين شش روز طوالىن كه ما مهمان او نيست و كارى را كه بيگارى مى

بازى و هاى قابل و آتش پذيراىي از اعليحضرت شاه ايران و خوش كردن اوقات او از هيچ چيز مضايفه نكرد و با شام و شكار در جنگل سياه اوقات شاه را به خوشى گذراند. «5» بازى و گردش در هايدلربگ منايش تئاتر و جمالس حقه

Page 7: سه سال در دربار ايران

هاى ليشنت شدند نيست. خيابان آجنا به قمارهاى خمتلف سرگرم مى باد امروزى آن شهر پرمجعيت سابق كه مردم درموسوم است چندان مجعيىت ندارند و امروز در چشم « خانه صحبت»و عمارتى كه به «8» و ترينكهاله «4» هاله

كه در آيد. معهذا اصالحاتى آمدند خاىل مى كساىن كه سابقا در پاى ميز قمار آجنا به قصد بردن ثروتى هنگفت مىهاى فردريك پيش آمده قابل مالحظه است ليكن براى هاى اين شهر، خمصوصا محام اين مدت در كار محام

دلباختگان قمار اين مجله هيچ لطفى ندارد تا آهنا را به جاى

______________________________ (5.)Heidelberg

(4.)Lichtenhalle

(8.)TrinKhalle

59ايران، ص: سه سال در دربار

هاى سابق به چيزى بشمارند. قمارخانه

در سر شام شاهانه كه در اينجا منعقد بود من مايني دو سرتيپ بودم، يكى كه دائما صورتش در حركت بود در متام اى تريه داشت حىت كرد و مدعى بود كه در قشون فرانسه دوستاىن دارد، بر عكس ديگرى كه چهره مدت صحبت مى

خنده نيز نيفتاد و در متام مدت صرف غذا يك كلمه هم از زبان او شنيده نشد مثل اين كه در اين باب به فكر يك دستورى به او داده شده بود.

هاى ايراىن است آوخيته بود و اين نشان را شاه در بر گردن گراندوك نشان متثال مهايون مزين به املاس كه عاليرتين نشان رده است.اين سفر به گراندوك عطا ك

اندام و ظاهرا از گويند و جوان رشيدى است خوش شاهزاده ماكزمييلني برادر زاده گراندوك كه عادة او را ماكس مىگنجد پس از صرف شام پيش من آمد و با من به صحبت مشغول شد و علت پوشيدن لباس پروسى در پوست منى

شناخت. يل در مونتگرو مانده بودم و او نيز آجنا را مىاين التفات خمصوص او نسبت به من اين بود كه من مدتى طو كه به «5» صحبت ما بيشرت راجع بود به آن مملكت و سكنه و خانواده سلطنىت آجنا خمصوصا شاهزاده خامن ميليتزا

اهزاده يا )استان( نامزد ش «4» تازگى با گراندوك پيز نيكواليويچ ازدواج كرده بود و خواهرش شاهزاده خامن آناستازى بود. «8» دوك مملكت لويش تن برگ «8» رومانوسكى

اى كه او اين شاهزاده به من گفت كه از طرف مادر با امري رومانوسكى منسوب است و من اين مطلب را از عالقه كرد كامال درك كرده بودم. در حتصيل اطالعاتى راجع آناستازى شاهزاده خامن مونتنگروىي ظاهر مى

Page 8: سه سال در دربار ايران

بازى كه در تاالر معروف به عمارت صحبت ترتيب داده شده بود و ما براى ا متاشاى جلسه حقهنشيىن ما ب شب متاشاى آن از وسط شهر باد كه چراغان بود گذشتيم به اجنام رسيد.

قصر قدميى هايدلربگ كه روز ديگر بايد در آجنا منزل كنيم ظاهرا توجه شاه را جلب كرده بود. پس از آن كه تاريخ آميز كرد و اند به من نگاهى ملعنت دخالت نبوده براى او نقل كردند و دانست كه فرانسويان در خراىب آن ىب آجنا را

سر خود را آهسته جنبانيد.

______________________________ (5.)Militza

(4.)Anastasie

(8.)RomanovsKy

(8.)Leuchtenberg

58سه سال در دربار ايران، ص:

ها در جلوى چشم پيدا بود شاه را به حتسني وا داشت اى كه در روى مهتاىب ها و منظره آثار بديع اين خرابه با اين كه ديدن مخره بزرگى كه يك دمخه را پر كرده بود آتش شوق و حتسني او را سرد كرد.

د خيلى تعجب كرد. در هاى قدميى مقدار زيادى نسخ فارسى دي با اين مهه شاه وقىت كه در ميان ادعيه كهنه و كتابكردند هتيه و به شاه تقدمي شده مهني دار الفنون در يك دفرتى كه براى ثبت يادگار مردمان بزرگى كه از آجنا ديدن مى

«.به يادگار ديدار من از دار الفنون هايدلربگ»بود ناصر الدين شاه بدون اين كه تعارىف كند به فارسى چنني نوشت:

گذراند ر جنگل سياه بپردازمي شاه شاهزاده منچيكوف را كه در باد ايام ييالق خود را مىقبل از اين كه به شكاگفتند كه اين شخص مورد صد ساله مردى به اين فرتوىن نديده بودم. چنني مى «5» پذيرفت و من بعد از شورول

ها در آجنا مأموريت داشته. حمبت اهاىل ايران است زيرا كه پدرش مدت

ذى احلجه 58 -اوت 57

ها باد را ترك كردمي. در كارلسروه براى آن كه گراندوك را پياده كنيم توقف منودمي سپس از بعد از مبادله نشاناشتوتكارت گذشته شب را در يك كاخ غري مسكون و مرطوىب كه شايسته بود آن را تنهاىي حمض نام گذارند در حواىل

را كه به سبك غرىب ساخته شده و در آن مقدارى «4» ن قصر ويلهماشهر در ميان پارك بزرگى گذراندمي. فرداى آ

Page 9: سه سال در دربار ايران

بازى و ضيافىت كه به خاطر ما چراغاىن و آتش «8» هاى شرقى موجود است بازديد كردمي. شب را در كانستاد اسلحه شب هنگام به مونيخ رسيدمي. 5802ذى احلجه 44در آجنا دائر بود ماندمي و روز

ذى احلجه 44 -اوت 40

من به مونيخ آشنا بودم چه چندين بار در آجنا توقف كرده بودم. اين شهر كه پايتخت باوير كه در وسط جلگه زارى واقع شده فقط از مهني جهت قابل متاشاست. هر باتالق

______________________________ (5.)Chevreul

(4.)Wilhelma

(8.)Canstadt

40سه سال در دربار ايران، ص:

مندان به آب جو هبشىت است معهذا براى كسى كه كم مسافرت كرده باشد از حلاظ داند كه آجنا براى عالقه كسى مىهاى آن هاى خمتلف معمارى در بناهاى قابل توجه آن به كار رفته و موزه آثار هنرى قابل مالحظه است چه متام سبك

هاى دنياست. هم آن از ثرومتندترين كتاخبانههاى خمتلف و كتاخبانه م پر است از آثار و صنايع دوره

اوت( 40ذى احلجه ) 44گونه مراسم رمسى دست نزد به مهني جهت شاه هم روز دولت اعليحضرت اوتون به هيچ ديگر در آجنا مناند.

ذى احلجه 48 -اوت 45

ببينيم راه «5» روى درياچه شيم قبل از رسيدن به سالسبورگ براى اين كه قصر نامتام لوىي پادشاه ديوانه باوير را درخود را بدان طرف كج كردمي. اين شخص كه ثاىن اتنني وزغ افسانه الفوننت است خود را مهرتاز لوىي چهاردهم دانسته

و خواسته است كه مانند قصر لوور براى خود قصرى هتيه كند.

اگر چه بناى او -تخاب منوده استاما بايد از حق نگذشت كه اگر كوشش بيجاىي كرده اقال حمل خوىب را ان برد. مضحك است وىل حمل آن دلفريب است به مهني جهت است كه شاه از زيباىي منظره آن لذت بسيار مى

چقدر متعجب شدم وقىت كه در ميان هيأتى كه از طرف اعليحضرت فرانسوا ژوزف براى عرض سالم به شاه در موقع را شناختم. اين شخص را من هنگامى كه به عنوان مناينده نظامى «4» وملورود به خاك اتريش آمده بودند سرتيپ ت

Page 10: سه سال در دربار ايران

ها به آجنا آمده و درجه سرهنگى داشت شناخته بودم. به حمض اين كه مرا ديد طاغى ها و قره هاى ما بني ترك در جنگعال وزير خمتار اتريش چون از قطار پياده شدم در گردن من آوخيت و به من گفت كه ف« دكرت مشا هستيد»فرياد كرد:

در ايران است و به مرخصى آمده و در متام مدت اقامت شاه در اتريش در ركاب او خواهد بود.

______________________________ (5.)Chiem

(4.)GeneraI TummeI

45سه سال در دربار ايران، ص:

ذى احلجه 48 -اوت 44

توانستم مدت فراغت را رفته من مى «4» هستيم چون شاه تنها به هلربون «5» ما اكنون در سالسبورگ وطن موزاردر شهر گردش كنم و من هم پيش خود تشخصى بفروشم به مهني جهت ابتدا به سراغ منزىل رفتم كه اين سازنده

بزرگ در كودكى پرسيدم كه آيا اين خانه حمقر كه آن نابغه عاليمقام در آن پاى به عرصه وجود هناده بود. از خود مىهاى اين شهر نيست؟ آنچه حمقق است اين است كه پس از اولني قطعات خود را در آن نواخته گرانبهاترين خانه

پري شهر رم است و ديدن قصر قدميى قرن شانزدهم يا كليساى بزرگ قرن هفدهم كه منونه كوچكى از كليساى سن رود. ت از ذهن شخص بريون منىها خاطره خانه موزار هيچ وق ساير كليساها و صومعه

«8» در ساحل راست رودخانه خانه معروف ديگرى است كه طبيب دانشمند پاراسلس «8» در انتهاى پل سالتساخاست وىل «1» در آن سكونت داشته. وى در سويس متولد شده و قربش در سالسبورگ در كليساى سن سباستني

اگر آجناست در چه حملى؟آرامگاه موزار كجآست آيا در وين است؟ و

ذى احلجه 41 -اوت 48

اوت در ساعت سه به 48سره به وين رسيدمي. ورود ما در روز از سالسبورگ بدون اين كه راه را كج كنيم يك پايتخت اتريش مصادف شد با تشريفات باشكوهى كه معمول خاندان سلطنىت هابسبورگ است.

شقه و سفيد بر سر داشتند ما را هاى سه كه شلوارهاى كوتاه در پا و كالههاى دربار با سورچيان و شاطرهاىي كالسكه بردند. «2» از ميان دو صف سرباز كه مجعيىت آرام و زياد آهنا را احاصله كرده بودند به سوى كاخ شاهانه هوفبورگ

Page 11: سه سال در دربار ايران

مشا »صوص مرا ديد گفت: يكى از اعضاء هيأت نظر انداخت، وقىت كه لباس خم بعد از معرىف معموىل امپراتور بر يكىسپس به سوى من آمد و در بني گفتگو از وضع كار و خدمت من پرسيد. اين عمل « كه طبيب فرانسوى هستيد

آميز البته در قلب مالطفت

______________________________ (5.)Muzart

(4.)Hellbrunn

(8.)Satzach

(8.)Paracelse

(1.)Saint -Sebastien

(2.)Hofburg

44سه سال در دربار ايران، ص:

تأثري مناند. حساس فرانسوى من ىب

اغلب ما در هوفبورگ با كمال جالل منزل گرفتيم، من به تنهاىي يك عمارت سه اطاقه در قسمت پايني قصر در اختيار داشتم.

عصر فرداى آن روز در ساعت شش شام جمللى براى پذيراىي صد نفر در دربار داده شد.

اعليحضرت ناصر الدين شاه در مست راست و اعليحضرت فرانسوا ژوزف در مست چپ بر سر ميز شام كه به شكل كردند و در هر طرف اين دو پادشاه منايندگان خانواده سلطنىت مركب از نعل اسب ترتيب داده شده بود رياست مى

شد. هاى ايشان ديده مى چهار آرشيدوك و شش تن از خامن

نان عبارت بودند از صاحب منصبان عالريتبه و وزراء و صاحب منصبان ارشد و پنج نفر خامن و ده دوازده بقيه مهماهاىي كه در آن موقع براى اجنام مأموريىت به وين آمده بودند. در بني اين ها و مهني قدر هم از سيامى نفر از ايراىن

لوىي برادر امپراطور و بودند از آرشيدوك شارل شدند عبارت تر حمسوب مى اشخاص كساىن كه از ديگران متشخص وزير خارجه و كنت تافه «8» وزير دربار و كنت كالنوكى «4» عمومى شاه و شاهزاده هوهنلوهه «5» آرشيدوك رنيه

وزير داخله. «8»

Page 12: سه سال در دربار ايران

آقاى نرميان خان روى اعليحضرتني و در طرف راست او وزير خمتار ايران در اتريش شاهزاده هوهنلوفه در وسط ميز روبهو «2» نشسته بودند جاى من نيز بني وزير جتارت دوباكهم «1» و در طرف چپش وزير خمتار سيام فيا دامرونگ

معني شده بود. «7» سرتيپ لدرر

شود بعد دانستيم كه كم پر از مجعيت مى خانه كم نزديك به متام شدن غذا چنني فهميدمي كه تاالر مشرف بر سفره اند. مهمانان خمصوصى هستند كه براى متاشاى ما آمدهاينان

خواست حركت كند ديگر بعد از شام تشريفاتى نبود به مهني جهت امپراطور اجازه امپراطور چون فردا صبح از وين مىقعه اى بيش نبود چه در حقيقت امپراطور يا بر اثر وا مرخصى خواست و ما هم از آجنا بريون آمدمي اما اين سفر هبانه

سوزناك مرگ رودلف

______________________________ (5.)Renier

(4.)Hohenlohe

(8.)KalnoKy

(8.)Taaffe

(1.)Phya Damrong

(2.)de Buquehem

(7.)Lederer

48سه سال در دربار ايران، ص:

ت كه شاه ايران هر چه زودتر از اتفاق افتاده بود يا به عللى ديگر ميل داش 5998ژانويه 80وليعهد اطريش كه در ميلى را ممكن بود از طرز دست دادنش كه فقط با فشار كمى اجنام گرفت حدس زد. وينه برود و اين ىب

كه از آجنا شهر وينه و شط دانوب منظره زيباىي دارد گذشت در اينجا من به آرشيدوك «5» در كاهلنربك 41روز تواند با شاه ايران به فرانسه يا آملاىن تكلم كند. وى بعد از برخوردم كه فوق العاده عصباىن و دخلسته بود كه چرا منى

ه بود كه شرح مناظرى را كه در مقابل منايان بود اين كه نتوانسته بود به آملاىن با شاه صحبت كند به زبان فرانسه خواستشد كه شاه نفهميده است. حقيقت قضيه اين بود كه شاه به زبان فرانسه كم آشناست بيان منايد وىل هر با متوجه مى

Page 13: سه سال در دربار ايران

وسيله تواند ىب پراند وىل منى كند و گاهى هم مجله كوتاهى مى و در تكلم به آن عاجز است، كلماتى مقطع ادا مى جم به مكامله ادامه دهد.مرت

هم جتديد ديدارى از آن 5999ديده و در سال 5978خوشبختانه من سابقا در سر فرصت شهر وينه را در سال شود باز هنوز روز بر زيباىي آن افزوده مى كرده بودم اين است كه اين دفعه چندان وقتم تنگ نيست وينه اگر چه روزبه

يابد چه در اينجا بولوارهاى پاريس و يك نفر پاريسى خود را در آجنا غريب مى يك شهر اشراىف است به مهني نظرها اى باز نيست كوچه بيند مثال در ساعت ده شب ديگر هيچ متاشاخانه هاى آن را به هيچ وجه منى زندگاىن شب

هاى خود به صرف شام مشغولند. خلوت است و ساكنني شهر مهه در خانه

ذى احلجه 49 -اوت 42

دانند كه ممالك اطريش و جمارستان مركب از ز وينه پايتخت امپراطورى به بوداپست پايتخت جمارستان رفتيم. مهه مىا ها نيست. اى دهاتى شباهت به لباس وصله وصله چندين مملكت كوچك و بزرگ است كه سر هم رفته جمموعه آن ىب

ته شده بود سوار شدمي و ساعت هشت صبح وينه را كه در اختيار ما گذاش« ايريس»بر روى دانوب به كشىت بزرگ ترك گفته در طى دوازده ساعت به جانب بوداپست پيش

______________________________ (5.)Kahlenberg

48سه سال در دربار ايران، ص:

خمصوصا لوباو نواخت را به اجنام رساندمي اگر چه جزاير پر درخىت كه در سر راه است راندمي و سفرى طويل و يك رسد. كند خاىل از لطف به نظر مى انداز انسان را حمدود مى در حد خود زيباست وىل چون چشم «5»

هاىي كه تر خرابه هاى قدميى كه دارد قابل توجه است مهچنني قدرى پايني به علت حصارها و برج «4» هاين بورگ متاشا نيست. برفراز صخره تيزى واقع است ىب

امي. اگر چه تاج زرين سالطني قدمي جمار دانستيم كه به خاك جمارستان قدم گذاشته «8» شهر پرسبورگ در رسيدن بههاست كه ديگر پادشاهى از نژاد جمار در اين درخشد ليكن قرن مهچنان بر فراز كليساى خمصوص اين پادشاهان مى

ه نيز از اين پيش آمد متأسفند.اند و مه حمل تاجگذارى نكرده و جمارها از نعمت استقالل حمروم شده

از اين حمل تا بوداپست سواحل شط مهوار است و مناظر اطراف تقريبا عني مهان مناظر سابق است جز اين كه در گذرد تنگرت معرب شط چون از ميان دو كوه گچى مى «1» و وايتزن «8» بعضى نقاط مثال در قسمت بني گران

Page 14: سه سال در دربار ايران

سواحل هر قدر هم زيبا باشد باز چيزى نيست كه خاطر فريب شود و ماللىت را كه از شود. بر روى هم مناظر اين مى دهد از ياد بربد. كند رفنت كشىت دست مى

ذى احلجه 48 -اوت 47

-پايتخت جمارستان شهر بزرگ و زيباىي است و از دو شهر كه هر يك بر يك طرف دانوب ساخته شده مركب استست مشرف بر دانوب بنا شده و حمالتى كهنه و قصر عظيمى از ابنيه قدميه دارد كه در ساحل را« بودا»اوىل يعىن

اند. تركان عثماىن چندين بار آن را خراب كرده

ساز است و تقريبا متام فعاليت پايتخت جمارستان در اين قسمت بر عكس داراى حمالتى تازه« پست»شهر ديگر يعىن سازد و در حقيقت اين پل آهنا را به صورت ل معلقى به يكديگر مرتبط مىگريد. دو شهر بودا و پست را پ صورت مى

آورد. شهر واحد عظيمى در مى

______________________________ (5.)Lobau

(4.)Hainbourg

(8.)Persbourg

(8.)Gran

(1.)Waitzen

41سه سال در دربار ايران، ص:

آورد. مى

شدمي شخصى در لباس رمسى از مجعيت جدا شد و به حضور شاه رسيد و به زبان مهني كه به قصر جممع علمى وارد بود. «4» دوست ارنست رنان «5» فارسى خري مقدم گفت. اين شخص مستشرق شهري فامربى

فامربى از شدت عشقى كه به مشرق زمني داشته براى آن كه آجنا را به خوىب ببيند و حتت مطالعه در آورد چندين ها تن در داده و تركستان و ايران را به لباس درويشى پاى پياده و كشگول به ترين زندگاىن سال به يكى از پرمشقت

خود را گذرانده است و در تشبه به دراوبش و اجراى دست طى كرده و مدتى نيز به گداىي و تصدق گرفنت معيشت

Page 15: سه سال در دربار ايران

كس ندانسته است كه او يك تن اروپاىي است كه به آداب درويشى و تكلم به مقال ايشان چنان ماهر شده كه هيچ اين لباس درآمده.

آرشيدوك ملكى «8» پس از آن كه به عجله موزه و جممع علمى را ديدن كردمي از مهاجنا به جزيره سنت مارگريتهاى آب گرم آن حمظوظ شدمي و قدمى نيز در پست زدمي و روز خود را به اين ترتيب به ژوزف رفتيم و از ديدن چشمه

آخر رساندمي.

را ببينم با آقاى زاكس لنر «8» هاى آب گرم معروف هونيادى يانوس چون من شخصا دعوت شده بودم كه چشمهگفتم كه به سرزميىن ريگزار رسيدمي كه اگر چند تاكستان در آجنا نبود مى اوت به آجنا رفتم. 49مالك آن روز «1»

گونه زراعىت را ندارد. استعداد هيچ

بلى از مهني زمني مل يزرع كه از كثرت چاه به صورت غرباىل در آمده است روزى هزارها هزار بطرى آب معدىن ملني به آيد ربع زمني مهني نقطه ثروت سرشارى به دست مالك مىشود. از سيصد چهار صد مرت م چهار جهت دنيا محل مى

هاى آب آن زاينده و جاويدان است. با اين معدن زر اين زمني شراىب عاىل دارد كه آقاى زاكس لنر به كه مثل چشمههاى معدىن اين نقطه تفاوت از زمني تا من از آن چشاند و پس از چشيدن دانستم كه ما بني طعم آن و طعم آب

ن است.آمسا

هاى كارپات به سرحد روسيه اوت سوار قطارى شدمي كه بايد ما را از ميان واليت گاليسى و كوه 49ساعت نه شب برساند گاليسى واليىت فقري است و اين نكته را از

______________________________ (5.)Vambery

(4.)Ernest Renen

(8.)Sainte Marguerite

(8.)Hunyadi Janos

(1.)Saxtlehner

42سه سال در دربار ايران، ص:

توان به خوىب درك كرد. هاى كوتاه و گلى آهنا مى هاى كم و سقف خانه

Page 16: سه سال در دربار ايران

ذى احلجه 80 -اوت 48

به قطارهاى روسى سوار شدمي و از مهراهان اطريشى خود «5» فردا شب تقريبا در مهان ساعت ما در ولوچيسكاخداحافظى كردمي. در ميان ايشان يك نفر صاحبمنصب جوان از اعضاى اركان حزب بود به نام سلطان گيزل

باشم. اين صاحبمنصب ابتدا در خدمت ارشيدوك آدلف هاى او مى كه من خمصوصا ممنون حمبت «4» گن دوگيسلنيوليعهد به خدمت خمصوص امپراطور نامزد گرديد و در مهني مست مأموريت يافت كه در مدت بود و بعد از مرگ

ام خاطره بسيار اقامت ما در وينه در مهه جهات راهنماى من باشد. چون من از او در اين مست كمال لطف را ديده خوشى از او دارم و بايد از او اظهار امتنان كامل بنمامي.

كه بايد از شاه پذيراىي كنند و در خاك روسيه تا سر حد با وى مهراه باشند عبارتند از پوپوفمأمورين خمصوص تزار . اين شخص اخري بر قطار امپراطورى كه حاضر به «1» و سرهنگ كاولني «8» امري البحر و سرهنگ پاشخف «8»

حركت بود رياست داشت.

ى خمصوص حتت انتظام در آمده، سرهنگ كاولني كه صورت در موقع سوار شدن دانستيم كه پاسباىن قطار ما به شكلداد و غرض از اين كار آن دقيق اسامى ما را داشت قبال جاى هر كس را معني كرده بود و به هر يك آن را نشان مى

شدند در قطار داخل شده و توجه او را بود كه اگر اشخاص خارجى يا طفيلى كه موقع هر سوار شدىن زيادتر مى رده بودند در خارج مبانند يا از قطار خارج شوند.جلب نك

5807حمرم 5 -اوت 80

ام اوت بدون اين كه سوت بكشد به آرامى به حركت درآمد. يكى از مهراهان قطار امپراطورى ساعت چهار روز سىو چنني « شاه از خواب برخنيزد»علت اين مسئله را به من چنني گفت كه سوت نزدن قطار براى آن بوده است كه:

پنداشت كه در بيان اين مى

______________________________ (5.)VlootchisKa

(4.)Giesel de Giesligen

(8.)Popof

(8.)PachKhof

(1.)Kavlin

Page 17: سه سال در دربار ايران

47سه سال در دربار ايران، ص:

.«5» عبارت جناس خوىب به كار برده است

گونه گياهى ندارد كران غبارآلود در اين ايام هيچ هاى ىب اين دشت پايان روسيه وسيع شد. هاى ىب قطار ما داخل دشت كند مثل دريا كناره آن پيدا نيست. و تا چشم كار مى

كردمي كه در هاىي توقف مى رفتيم فقط در مواقع صرف غذا در ايستگاه چندين شب و روز گذشت و ما متصل راه مى هاى خمتلف حاضر بود. آجنا ميز غذا با مزه

شد و معموال آهنا را ايستاده خورند جداگانه به مسافرين داده مى يعىن غذاهاى خمتصرى كه قبل از شام يا هنار مىمزه ها غالبا مفصل است و خاويار و كنند. اين قبيل مزه و در حال صحبت و از اين مزه به آن مزه پرداخنت صرف مى

طورى است كه مهيشه پيش از رفنت به سر ميز غذا هاى قوى و ودكا جزء ال ينفك آن است و ماهى دودى و عرق كند. شود و ديگر ميل به غداىي منى انسان سري بلكه مست مى

در مواقع توقف سر بزرگ و گرد پوپوف امري البحر كامال در گردش بود و اين مرد چنان سر خود را از ته زده بود كه ر او مقياس بگريم به زمحت خواهم افتاد.من اگر خبواهم طرز سر زدن امري البحرهاى روسى را از س

گريد پيوسته به اين طرف و آن طرف اين مرد فعال كه دائم در حركت است و غذا خوردن او به سرعت برق اجنام مى رساند. دهد و مهه كارها را به سرعت نظامى به اجنام مى نظر دارد و در تسريع خدمت پيشخدمتان دستود مى

معروف شده و در «4» ع كشىت خمصوصى است بيضوى شكسل كه به نام او به پوپوسكاامري البحر پوپوف خمرت كند. هاى سباستوپول كار مى آب

و نوو «1» و بالتا «8» و بريسوال «8» هاى اميرينكا اوت به شهر اليزابت گراد رسيدمي از آبادى 85وقىت كه روز هاى تريه رنگ كم ارتفاع در ميان اراضى مل يعى است از خانهها مهه جمموعه وس گذشته بودمي. اين آبادى «2» اوكرينا

شود. بزرعى كه هيچ گونه درخت در آهنا ديده منى

گراد شهر بالنسبه مهمى است كه در وسط آن مشرف بر ساير بناهاى اطراف اليزات

______________________________ ؤلف از اين عبارت جناس بني دو كلمه شاى فرانسه و گويند و غرض م مى chau(. در زبان فرانسه به گربه شا5)

شاه فارسى است.

(4.)PopovsKa

Page 18: سه سال در دربار ايران

(8.)ImrinKa

(8.)BirsouIa

(1.)Balta

(2.)Novo -UKrainKa

49سه سال در دربار ايران، ص:

اى جهت تربيت صاحب منصبان جزء تأسيس شده. اى است كه در آن مدرسه خانه بزرگ دو طبقه

دار را ديدمي كه براى سان دادن به جلوى اعليحضرت آمده بودند. من متام نشده بود كه دو فوج نيزه هنوز ناهار ما اختيار حتسني كردم. پيش خود اين سواران چاالك و موهاى سياه آهنا را ىب

شب كه «4» ها قطع نشد ليكن تا دلينسكايا ابتدا چند تپه ديدمي سپس رشته آبادى «5» از اينجا تا اسنامنكا هاى مزبور مهه شباهت به يكديگر داشت. فرارسيد آبادى

حمرم 1 -سپتامرب 5

مجعيت و مل يزرع و مهان باد و غبار باز انگيز ىب هاى حزن صبح كه از خواب برخاستيم چشمان ما باز به مهان دشت شد.

ار خوردمي و خوشوقت بودمي كه در زير طوفان و باران شديدى هن «8» از ساعت يازده تا ظهر در ايستگاه ياسنوواتايا كردمي از هم بشكافد. اين باران الاقل ابر غبارى را كه ما در ميان آن سفر مى

هاى دن وارد نزديك ساعت چهار پس از آن كه چند ورسىت را در اراضى پست و بلند سري كردمي به سرزمني قزاق كه بازار عمده معامله گندم در كنار حبر آزف است قدم گذاشتيم. «8» رگ شدمي و نزديك ساعت هنار به بندر تاگان

خواست عبور كند و سواحل موقعى كه صبح روز دوم سپتامرب از خواب برخاستيم هنگامى كه قطار از هنر قوبان مىغذا «1» امي. ظهر را در نيكواليوسكايا ديدمي ملتقت شدمي كه از شهر رستوف خيلى دور شده بعيد آن را به چشم مى

وزيد. بعد از ظهر از طرف مشرق خطى افقى و مرتفع به خوردمي در حاىل كه باد شديد از جهت جنوب غرىب مىديدمي و از ديدن آن يقني كردمي كه سلسله كوهى است اى در آن منى چشم ما خورد كه چون خيلى از ما دور بود قله

پاياىن كه ديده بودمي فرق دارد و افق ما رو به تغيري است. راه هاى ىب شومي كه با منظره جلگه و ما به افقى نزديك مى هاى بلندى در ميان علف

Page 19: سه سال در دربار ايران

______________________________ (5.)SnamenKa

(4.)DolinsKaia

(8.)Iassenovtaia

(8.)Taganrog

(1.)NiKolaievsKaia

48سه سال در دربار ايران، ص:

رنگ زيباىي هاى آىب خاست خمصوصا زنبورهاى قشنگى كه بال رندگان زيادى برمىها پ خورد و از اين علف پيچ مى كرد. داشتند نظر را به خصوصه جلب مى

به من گفتند كه در اين علفزارها حيوانات شكارى بسيار هست، قرقاول در آجنا فراوان است و غاز نيز در فصول گرم شود. در آجنا ديده مى

توان متصل است و آهنا را از آسياهاى بادى آهنا كه جالب نظر است به خوىب مى ها تقريبا به يكديگر آبادىهاى گندمى كه به تازگى درو شده آهنا را ها تريه رنگ و كم ارتفاع و هم سطح است و غالبا خرمن شناخت. خانه

پشت خود خمفى كرده است.

كه قطار ما تا ساعت چهار صبح «5» گوتسكاياها حكم انبارهاى بزرگ غله را دارد و در ن در اين منطقه ايستگاه ايستاد قطارهاى بسيار گندم خاىل كردند.

حمرم 7 -سپتامرب 8

شد و مراتع وسيعى در طرف راست رفتيم درخت زيادتر مى دار منودار گرديد، هر قدر جلوتر مى هاى درخت كم كوه كمهاى دست چپ را با گذشت. تپه ترك جاريند مى رسيد، از اين مراتع اهنار چندى كه به طرف شط ما به نظر مى

مرت( و 1088زدند و در جلوى ما سلسله قفقاز با قللى مستور از برف منودار بود از قبيل قزبك ) گاوآهن شخم مى اند. اى ديگر كه ارفع قلل اين سلسله مرت( و عده 1287مرت( و الربز ) 1518دخيتائو )

فقاز كه آخرين منزل ما در خاك اروپا است رسيدمي.سوم سپتامرب ساعت ده صبح به والديق

Page 20: سه سال در دربار ايران

ها مستقيم و عريض است ليكن هاى جبال قفقاز ساخته شده، خيابان والديقفقاز شهر وسيعى است كه بر روى دامنهها آجرى يا چوىب است و سقف آهنا را از سفال يا از روىي كه به رنگ سبز رنگ فرش آهنا خوب نيست، خانه سنگ

گذرد اما ساكنني آن خمصوصا قابل اند و رودخانه ترك كه در اين نقطه هنر كثيفى بيش نيست از آن مى هشده پوشاندهاى قفقاز اختالف نژادها تا چه اندازه داند كه در كوه توجه هستند زيرا كه اختالط آهنا فوق العاده است. مهه كس مى

هاى گوناگون در شود به مهني علت قيافه اى ديده مى ونهاست. والديقفقاز جاىي است كه از هر يك از اين نژادها من اين شهر بسيار

______________________________ (5.)NegoutesKaia

48حمرم ..... ص : 7 -سپتامرب 8 80 سه سال در دربار ايران

80سه سال در دربار ايران، ص:

رسد. به نظر مى

رست شد كه تا فردا صبح طول كشيد و تفصيل آن اين كه منايندگان روس به اين هبانه اى بر ضد من د در اينجا توطئهكه براى محل و نقل متام باروبنه مهراهان شاه واگن كاىف ندارند پيشنهاد كردند كه يك قسمت از ملتزمني ركاب و

ه حمدود از ما مهراهان و بارو قسمت اعظم باروبنه از راه تفليس و باكو و انزىل روانه طهران شوند و شاه با يك عد اى كه اسباب زمحت نباشد از راه خشكى از طريق تفليس و ايروان و تربيز عازم شوند. بنه

ام چندان خشنود نيست حمرمانه امني السلطان كه نوكر سياست انگليس است و از مقامى كه من پيش شاه پيدا كرده مدتى از شر من راحت باشد.ترتيىب كرد كه من جزء دسته اول روانه شوم و تا

و غالبا در زندگاىن انسان قدرتش از قدرت « مأمور اجراى اوامر اهلى است»اما قضا و قدر كه به گفته مورژه: مقتدرترين وزرا بيشرت است جريان امور را به شكلى ديگر خواست به اين معىن كه تصادفا ساعت پنج بعد از ظهر

ار گري كرد و مهني اتفاق كوچك در تغيري سرنوشت من مؤثر افتاد. چون من يكى از انگشتان شاه در الى در قطمندى به روسيه شهرت داشت خدمت كرده طاغ كه به عالقه فرانسوى بودم و مدتى در دربار نيكال امري مملكت قره

حمض اين كه از بودم به زودى در ميان مهراهان روسى دوستان عديده پيدا كردم چنان كه يكى از ايشان روز پيش به اين توطئه اطالع پيدا كرده بود به من خرب داد كه نام من جزء نام كساىن كه بايد با شاه مهراه باشند و امني السلطان

صورت آن را براى هتيه جا در موقع عبور از معرب قزبك به مأمورين روسى داده است نيست.

Page 21: سه سال در دربار ايران

مي فرستاد من از موضوع كامال مسبوق شده بودم به موقعى كه صدر اعظم براى بردن من به حضور شاه به جستجو مهني جهت به حمض اين كه پيش او رفتم بدون آن كه فرصت را از دست بدهم به او گفتم كه چون وجود من بستگى

كس قادر خنواهد بود كه به ميل خود مرا به وجود اعليحضرت دارد جاى من هم بايد قريب به جاى شاه باشد و هيچ كه مأمور ايفاى آن هستم باز دارد. اى از وظيفه

امني السلطان به تناسب حال وىل نه از روى صفاى باطن به من گفت كه من به اين علت خواستم مشا را از راه خواستم گرفتار مشقات درياى خزر به ايران بفرستم كه منى

85سه سال در دربار ايران، ص:

اظهار تشكر از اين حسن نيت به او گفتم كه چون مزاجا ضعيف سفر دور و دراز از راه خشكى شويد. من هم با نيستم از رنج سفر خشكى باكى ندارم.

اى كه براى كنان مرا به مقر اعليحضرت برد و به من اطمينان داد كه حادثه امني السلطان ديگر جواىب نگفت و تبسم من پيش آمده چندان مهم نبوده است.

داد و اظهار تأمل بسيار كرد، ديدم، فقط سر آن خمتصر ضربىت ديده، آن را در ظرىف شاه شست خود را به من نشان پر از يخ گذاشتم و طوىل نكشيد كه درد ساكت شد. شاه كه تا اين وقت ساكت بود تعجب و رضامندى خود را از

داد و گفت كه آمد را حكايت منود سپس به من اجازه مرخصى اين حال بيان كرد و براى حواشى خود تفصيل پيش فردا ساعت يازده موقع معمول غذا خوردن او به حضور بيامي.

لزوم حضور يافنت من در اين ساعت نزد شاه مانع حركت من با مسافريىن بود كه بايد در مهني ساعت پيش از ديگران خمالفني نقش برآب اى را كه بر ضد من ترتيب داده شده بود بر هم زد و نقشه رهسپار شوند و مهني كيفيت توطئه

شد. امني السلطان مطلب را دريافت و اگر چه باز هم مورد لطف او قرار نگرفتم اقال دانستم كه او قادر به آزار من خنواهد بود.

كنم عنايت شاه مهه من از خيلى پيش به جتربه شخصى دريافته بودم كه در حميطى كه من در آجنا زندگاىن مىه من بشاش خواهد ساخت به مهني نظر دريافتم كه در اين مرحله نيز پيشرفت اوىل مرا هاى عبوس را نسبت ب قيافه

حاصل شده است. اندكى نگذشت كه مهانطور كه من پيش بيىن كرده بودم شد به اين معىن كه شب آن روزى كه به مسافرت بايد در ركاب شاه مدد اتفاق از بالىي رهاىي يافتم مريزا نظام سرتيپ به من اطالع داد كه من در متام مدت

باشم و كمى بعد اعتماد السلطنه وزير انطباعات به من گفت كه من و او به امر شاه بايد در يك كالسكه سفر كنيم.

Page 22: سه سال در دربار ايران

كنند به مهني علت اوىل مرتجم امني السلطان مريزا نظام و اعتماد السلطنه هر دو زبان فرانسه را به خوىب تكلم مى اين انتخاب كامال جبا بوده است. است و دومى مرتجم شاه و

مريزا نظام حتصيالت خود را در فرانسه به اجنام رسانده و با كمال توفيق از مدارس دار الفنون و معدن فارغ التحصيل گرى شده و اعتماد السلطنه هم سابقا مست منشى

84سه سال در دربار ايران، ص:

و در تاريخ و ادبيات مملكت خود تبحر دارد و حتت اسم خود سفارت ايران را در پاريس داشته مرد فاضلى استهاى يعىن حممد حسنخان تاكنون چند كتاب ذى قيمت منتشر كرده و من از اين كه چنني مهسفرى دارم و از صحبت

كنم خوشحامل. شريين او استفاده مى

حمرم 8 -سپتامرب 1

سه يا چهار نفرى كه هر يك به چهار اسب بسته بود از هاى ساعت نه صبح از والد يقفقاز بريون آمدمي و كالسكهرفت و شاه تنها در آن نشسته بود، بالفاصله كالسكه عزيز تر مى شهر خارج شدند. كالسكه اعليحضرت از مهه پيش

هاى امني السلطان و السلطان سوگلى شاه بود پس از آن كالسكه پيشخدمتان و اعضاى خلوت سپس كالسكه ن او، بعد كالسكه خمصوص ما و بعد از آن ده دوازده كالسكه ديگر.آجودان و منشيا

اى را كه بني شهر و كوهستان فاصله بود طى اى نزديك به نيم ساعت جلگه رفتند در فاصله ها كه چهار نعل مى اسبهنر آب اى كه از اطراف آن چندين اى كه حافظ مدخل كوهستان است گذشتند بعد به گردنه كردند و از نزديك قله

گذرد داخل شدمي. زار خرمى مى بسيار صاف از ميان سبزه

ها بدون آن كه از سرعت سري خود بكاهند اين راه را طى راه در امتداد ساحل چپ هنر ترك سر باال بود و اسبهاى را تپهكردند تا اين كه به اولني ايستگاه رسيدمي. اين حمل در ميان سرزمني مرتفعى قرار داشت كه دورادور آن مى

پردرخت احاطه كرده بودند.

اى كه در آن جارى رومي عرض آن و عرض دره عرض رودخانه ترك در اين حمل بسيار زياد است وىل هر قدر جلوتر مىآيد و در اين قسمت چندين پل حمكم آهىن بر شود تا آن كه به صورت سيالب خروشنده مهيىب درمى است كم مىهاى آن به ز آهنا گذشتيم. شكاىف كه حكم بسرت اين رودخانه را دارد عميق است و كنارهاند كه ما ا روى آن بسته

شود و در بعضى مواقع به قدرى قدرى بلند است كه در حكم حصارهاى مرتفعى است و چشم از ديدن آن خريه مىهاى مشرف به رودخانه هاند كه در ميان صخر دو كناره دره به يكديگر نزديك است كه براى عبور غالبا جمبور شده

ها بسيار تنگ است. راهى بكنند، با متام اين احوال مسري و هنر و راه هر دو در اين قسمت

Page 23: سه سال در دربار ايران

88سه سال در دربار ايران، ص:

دار و باشكوه وىل بايد گفت كه اين شكوه به نسبت كمى هاىي دندانه اى است داراى برج در ارتفاع هزار مرتى قلعه از حد لزوم است.امهيت قلعه زيادتر

اين قلعه كه براى حفاظت اين معرب ساخته شده و وجود آن در ميان سكوت افق پايدار است در نزديكى قصر ملكه گويند كه ملكه تامارا عشاق هاى اين قصر امروز بر روى يكى از قلل كوه پيداست و عامه مى تامارا قرار دارد. خرابه

افكند. انه ترك فرو مىخود را از باالى مهني بلندى به رودخ

ترى بنا شده ليكن باز در اينجا هم عمق دره بعد از طى سرباالىي مهمى به قريه قزبك رسيدمي. قزبك در دره عريض زياد است و قله خمروطى شكل قزبك كه كاله زيباىي از برف بر سر دارد بر آن مشرف است.

ى پذيراىي ما تزيني شده بود بساط هنار را چيده بودند. نيم ساعت بعد از ظهر بود و در تاالرى كه به خصوصه براها داشتيم اهاىل قطعاتى از در كوهى را كه در ها را به كالسكه چون غذا صرف شد موقعى كه انتظار بسنت اسب

ها به راه افتاد. شود براى تقدمي به ما آوردند. ساعت دو كالسكه غارهاى اطراف زياد پيدا مى

هستند «5» شد و سكنه اطراف كه از نژاد است رفتيم بازتر مى تر مى دره رودخانه هر چه پيشاز قزبك كه گذشتيم رسند. تر به نظر مى شدند. اگر چه مناظر سر راه به زيباىي مناظر سابق نيست ليكن زنده در اطراف ديده مى

كل كه به منزله حصار و باروى ها برج بلندى دارند مربع ش شود، مهه اين آبادى ها زيادتر مى كم عده آبادى كمها گلى است و از دور به شكل بناهاىي نيمه ها به رنگ خاكسرتى مايل به سياهى است و پشت بام آهناست، خانه

ها زارهاى دامنه هاى زردى را در ميان سبزه كنند. مزارع كه در آجنا به درو مشغولند منايش لكه متام يا خمروب جلوه مىها هيچ يك به ديگرى شباهت ندارد بعضى تنگ و رسيدمي. اين دره از يك دره به دره ديگر مىدارند به مهني وضع

رفت و در يك موقع بدون سكنه است و بعضى ديگر عريض و مسكون. راه مهچنان در امتداد رودخانه ترك پيش مى شود. خارج مىرودخانه را ديدمي كه از ميان انبوهى از برف مثل اين كه از زير پلى بريون بيايد

مرت است، هنرهاى متعدد با آىب شفاف از 5900ارتفاعى كه حاليه بر فراز آن هستيم

______________________________ (5.)Ossetes

88سه سال در دربار ايران، ص:

سازد. ريزند و صداى لطيف ريزش آهنا روح را شاد مى ميان فرش زمردين مچن از باال به زير مى

Page 24: سه سال در دربار ايران

دار كه براى حفظ راه و عابرين از خطر هاى سقف رسيدمي و پس از آن كه از زير داالن« كىب»موقع به آبادى در اين كه «5» ترين نقطه راه يعىن حمل كراستوياگرا اند گذشتيم ساعت چهار بعد از ظهر به مرتفع ريزش سنگ و هبمن ساخته

نداختيم.مرت ارتفاع دارد و آخرين نقطه سرحدى اروپاست بار ا 4400

است و كورا مهان « كورا»شدمي. اين هنر از شعب شط «4» بعد از بريون آمدن از دره ترك داخل دره هنر آراگواگفتند و اين نام اسم فارسى جديد آن است. از اينجا ديگر ما در قطعه آسيا است كه آن را در قدمي كوروش مى

هستيم.

كردم كه از يكى از شد من يقني مى ها از اين مقدار هم كمرت ديده مى رو نبود و درخت دامنه اگر راه خوب و ارابهشناسم و در جنگ اخري ها را خوب مى آمي چه من اين دره گوين )هرسك( پايني مى طاغ( يا هرزه تنگرو )قره ها مون دره

هاى ام مشرف بر پرتگاه دههاى باريكى در آهنا دي تنگرو با زمحت بسيار از يك عده از آهنا گذشته و راه عثماىن با مون ومخى از آهنا اگر اندكى غفلت شود عبور كننده در ته دره است. عميقى كه در سر هر پيچ

تر است رسيدمي و اين بعد از آن بود كه نود ورست را به مرت پايني 810كه « ملىت»درست در ساعت شش به قريه منوده بودمي. در ملىت براى ما سفره و خوابگاه ممتازى هتيه ها را عوض يورمته و چهار نعل طى كرده و پنج مرتبه اسب

ديده بودند و ما در اين نقطه كوهستاىن و پربيشه شب را به اسرتاحت ماندمي.

حمرم 50 -سپتامرب 2

ها سوار شدمي و به مهان ترتيب طى طريق كردمي و راه ما هم از جهت باال امروز هم مثل ديروز ساعت نه بر كالسكه و پايني آمدن با روز پيش چندان فرقى نداشت. رفنت

ها مثل سابق خشك نيست بلكه كمى بعد به دره زيباىي وارد شدمي كه هنر آراگوا در مست چپ آن قرار داشت. قله ها كوه از باال تا پايني از جنگل و علف مستور است و دامنه

______________________________ (5.)Krastovaia -Gora

(4.)Aragva

81سه سال در دربار ايران، ص:

هاى مسطح است اما مشاره آهنا بيشرت است، يك ورست ديگر كه ها مثل سابق داراى بام اند، آبادى را زراعت كرده اول منزل امروز بار انداختيم.« «5» پسناور»رفتيم در دهكده

Page 25: سه سال در دربار ايران

تر است ليكن مناظر امروزى اگر چه كم شكوهدر عوض طبيعت با عظمت و سراسر شگفىت كه روز پيش ديده بودمي كنند و من گاوآهىن را ديدم كه به لطف و موزونيت در آهنا غلبه دارد و اراضى آهنا را از هر طرف با گاوآهن شيار مى

هاى ديگر هاى كاهگلى از بام شود و بعضى از بام ها ساعت به ساعت بيشرت مى هفت گاو بسته بودند. مشاره آبادىهاى دار و برج كه يادگار ايام كشمكش ترند و در ميان آهنا كليساىي است به شكل قلعه با ديوارهاى دندانه منايان

مذهىب است.

دور نشده بودمي كه بعد از طى پنج شش ورست راه و چند دقيقه مدت از ارتفاع «4» هنوز چندان از آبادى آنانور 5000مي كه اطراف آن منظره بسيار باشكوهى داشت سپس از مرت به هزار مرتى رسيدمي و از پلى عبور كرد 900

اى رسيدمي كه مجعيت بسيار داشت و در دورادور منازل مرت پايني آمدمي و به جلگه 710اى به ارتفاع مرتى به نقطه آن مو كاشته بودند.

ها را شد اسب مىكه ساخلوىي نظامى داشت و به مهني جهت مهم حمسوب « «8» دوشت»در نزديكى حملى به نام اى افتادمي كه تقريبا هيچ مجعيىت رفت پيش گرفتيم و در دره عوض كردمي و راه خود را كه به سرعت رو به شيب مى

شد. اى در آن ديده مى هاى هرزه بود و كمرت مزرعه شخم زده نداشت و مستور از علف

هاى از ميان خندقى كه در اطراف آن سنگ هاى قلعه مستحكمى گذشتيم بعد نزديك به ساعت پنج از نزديكى خرابهجسيم قبور پراكنده از يكديگر قرار داشت عبور كردمي و معلوم شد كه اينجا قربستان قدميى پايتخت سابق گرجستان

متسخت»هاى اين شهر قدميى به ملتقاى دو هنر آراگوا و كورا يعىن به دهكده كوچك بوده. بعد از گذشنت از خرابهها واقع است از شكوه و جالل سابق آن اثرى جز يك كليسا باقى اين دهكده كه در ميان خرابه آمدمي.« «8»

نيست. اين كليسا هم مستحكم است و در زير ناقوس خمروطى شكل آن پادشاهاىن كه دوره رونق اين كليسا را ديده اند. بودند در خواب ابدى آرميده

______________________________ (5.)Pasanaour

(4.)Ananour

(8.)Douchet

(8.)MtsKhet

82سه سال در دربار ايران، ص:

Page 26: سه سال در دربار ايران

به رسيدن به شط كورا بايد از پلى كه در جماورت خط آهن باطوم به باكو ساخته شده گذشت و از آجنا از ساحل راست آن ما بني شط و خط آهن راه پيمود.

ارانداز ماست رسيدمي و در اينجا ميان ما و تفليس بيست ورست پس از پيمودن اين راه به ششمني منزل كه آخرين بكند و از ورست هفتم تا دوازدهم جلگه فاصله است. در ورست پنجم خط آهن با راه شوسه و رودخانه تالقى مى

هاى بلندى كه تابش آفتاب تابستاىن آهنا را سوزانده و منظره زرين فام آن بسيار وسيعى است مستور از علفست. از ورست دوازدهم تا تفليس راه از ميان غبار ضخيمى كه نظري آن را در هيچ يك از نقاط دشت روسيه زيبا

گذرد، به مهني علت گردآلود و چشم بسته در ساعت شش و نيم به تفليس به منزل حكمران كل اروپا نديده بودمي مىحضور نداشت و به مهني «5» كورساكفوارد شدمي و چون از خوشبخىت ما حكمران كل يعىن شاهزاده دندوكف

هاى خود رفتيم و اسرتاحت كردمي. جهت پذيراىي رمسى به عمل آمد ما فورا به اطاق

حمرم 55 -سپتامرب 7

تابد بنا شده. تفليس در دو طرف بسرت عميق و كم عرض كورا در پايني دره قشنگى كه آفتاىب سوزان بر آن مى

هاى هاى بزرگ و مهماخنانه هاى عريض آن داراى مغازه به اروپا نيست، كوچهشباهت اطراف قصر حكمران كل ىبآورد فقط در هاىي است كه اروپا را كامال به خاطر مى هاىي براى تفريح و گردشگاه آراسته و تئاتر و ميداىن زيبا و حمل

بيند. هاى گرجى و ايراىن انسان خود را در آسيا مى حمله

درپيچ و درهم فشرده و هاى آن تنگ و پيچ عه قدمي شهر در ساحل ميني كورا قرار دارد، كوچهحمله ايراىن در پايني قل كند. هاىي است كه با آب گرم گوگرد طبيعى كار مى انگيز و بازار آن پوشيده است و داراى مسجد و محام حزن

در اطراف كليساىي كه در ابتداى ما بني حمله ايراىن و گرجى پلى فاصله است يعىن حمله گرجى در طرف ديگر رودخانه بناى تفليس ساخته شده واقع گرديده است.

مهانطور كه الزمه زندگاىن پريوان حضرت مسيح كليساىي است پريوان حضرت حممد

______________________________ (5.)DondouKof -KorsaKof

87سه سال در دربار ايران، ص:

توانند زندگى كنند. منى هم بدون آب و محام جهت وضو و غسل

Page 27: سه سال در دربار ايران

دامن در باب سكنه تفليس چه بگومي؟ روس و يوناىن و ترك و گرجى و ديدم منى من كه مجعيت والديقفقاز را خملوط مىهاى و ورمتربگى اند. حىت يك عده از آملاىن ها پراكنده به دوش هم در كوچه ايراىن و ارمىن و تاتار و تركمن هر روز دوش

اند و فرانسويان هم در شهر جديد يعىن قسمت روسى تفليس به اجرنشيىن جهت خود ترتيب دادهنيز در اينجا مه هاى جتارتى خمتلف مشغولند. ها و مغازه ها و رستوران اداره مهماخنانه

قصر حكمران كل اگر چه جديد البناء است و به فرمان گراندوك ميخاييل برادر آلكساندر دوم ساخته شده ليكن هاىي دارد كه آن را به برى هاى كوچك و بزرگ متعدد ديوارى است و گچ آن به سبك ايراىن مزين به آينههاى اطاق

كند. بناهاى قدميى بيشرت شبيه مى

دوازدهم حمرم( ساعت پنج بعد از ظهر سوار ترن شدمي و پس از سه ساعت به ايستگاه -روز هشتم سپتامرب )آجودان سابق امام شامل ما را «4» خوابيدمي. سرتيپ بكلميچفرسيدمي و شب را در قطار «5» آكستافا

كرد. مصاحبت مى

حمرم 58 -سپتامرب 8

وجوش بالنسبه زيادى ديدم و صاحب وآمد و جنب صبح هنم چون از خواب برخاستيم در ايستگاه اكستافا رفتبعد معلوم شد كه شاهزاده دوندوكف شدند، منصباىن كه لباس متام رمسى در بر داشتند در ميان مجعيت مشاهده مى

كرساكف محكمران كل قفقازيه وارد شده و در اتاق پذيراىي منتظر اعليحضرت است.

هاى مهم آجنا را كه اين حكمران كه ما در قصر او در تفليس منزل كرده بودمي به مصب شط كورا رفته بود تا صيدگاه بازديد كند.شود هر سال به چهار صد هزار منات اجاره داده مى

نازد و حق هم داشت زيرا كه او در جنگ معروف پلونا حكمران لباس سرتيپى در بر داشت و معلوم بود كه به آن مى دار بود. در موقع محله سركردگى يك عده از سواران روسيه را عهده «8»

______________________________ (5.)AKstafa

(4.)BeKlemichef

(8.)PleWna

89ال در دربار ايران، ص: سه س

Page 28: سه سال در دربار ايران

خانه ايستگاه چاشت را صرف كردمي و شاهزاده حكمران در آجنا از اعليحضرت اجازه مرخصى گرفت و ما در قهوههاى خود سوار شده جهت جنوب را پيش گرفتيم و آخرين ايستگاه راه آهن قفقاز را بدين ترتيب ترك بر كالسكه

گفتيم.

ود كه با آهنا از سلسله جبال قفقاز گذشته بودمي. رياست اين قافله پشىت را يك تن ها ب ها مهان ها و كالسكه اسب ايراىن زيرك در عهده داشت.

پس از آن كه جلگه شط كورا را وداع گفتيم به دره تنگى وارد شدمي كه سراسر آن مسري هنر اكستافاست. آفتاب مثل هاىي را كه از ريشه كنده بود با خود ودخانه مقدارى درختتابيد و ر ايامى كه به تفليس نرسيده بودمي به حدت مى

برد. مى

وبيش پست و بلند است و جز چنارهاى بلندى كه در اطراف مناظر گذرد كه در قسمت اول كم راه از سرزميىن مى اند گياهى ندارد اما كمى كه طى طريق كردمي بر ارتفاع قلل افزوده و اراضى پر جنگل منايان شد. كاشته

يابد، مناظر اطراف مشرف بر دره عميقى ها افزايش مى تاال گذشتيم ديدمي كه عدد آبادى عد از آن كه از آبادى اوزونب ريزد. هاى خروشاىن با آىب صاف به آكستافا مى دار بر آن حماطند و از آهنا سيالب هاى جنگل است كه كوه

يكن به علت سرعت حركت و رسيدن به دليجان براى ما راه در حاشيه كوه قرار دارد و دره جماور بسيار زيباست ل جمال آن كه از زيباىي آن متتعى بربمي فراهم نشد.

ورست راه رفته و سه بار اسب عوض كرده بودمي و در اين مدت فقط از 71از ساعت ده صبح تا پنج بعد از ظهر خانه زده بودند توقف كرده بودمي.ظهر تا ساعت يك براى صرف هنار در زير چادرهاى خمصوص كه در كنار رود

حمرم 58 -سپتامرب 50

اى دلنشني دارد و در آجنا چاى )رودخانه ديوانه( آبادى كوچكى است بر كنار هنر آكستافا كه منظره دليجان يا دىل ساخلوىي است. اعليحضرت مهايوىن در اقامتگاه حكمران كه منزىل بالنسبه آراسته است منزل كردند.

ورست، به مهني علت از ساعت هشت صبح بر كالسكه سوار 504امروز در پيش دارمي دراز است به طول راهى كه ورست اول مهه جا جنگل بود و 55شدمي. در

88سه سال در دربار ايران، ص:

Page 29: سه سال در دربار ايران

اى قهرفت به منط شد يافت. در ورست دوازدهم جنگل متام شد و مهانطور كه جاده باال مى اى به آن زيباىي منى منظرهدراز ايشان مستور از مراتع خرم رسيدمي. ايالتى در اينجا در زير سياه چادرهاىي دودى رنگ ساكن و گوسفندهاى دم

بدون چوپان در هر طرف به چرا مشغول بودند.

هاى كشند و بره هاى سفيد را مى كنند اما در اينجا برعكس بره هاى سفيد را نگاهدارى مى ها بره معموال در گلههاى مردانه و پشم آهنا را جهت دارند و پوست آهنا را براى درست منودن كاله گني پشم خمصوصا سياه را نگاه مىسن

برند. هاى پشمى معمول در اين نواحى كه به رنگ كردن احتياجى ندارد به كار مى هتيه چادر و پارچه

هاىي باصفا و در ميان آهنا مزارع از چشمه هاىي بود مستور اى گذشتيم كه هر طرف آن كوه مرتى از گردنه 4000در شد. لكه ديده مى دسىت از دور لكه

اند. وارد شدمي و ديدمي كه ساكنني مشغول درو كردن حمصول «5» پس از طى سراشيب خمتصرى به آبادى سيمنوكا

ن شد. دورادور اين ها را در آجنا عوض كردمي گذشتيم دورمناى درياچه بزرگ گوگچه منايا چون از اين منزل كه اسبآيند و ها تا ته دره پيش مى هاىي از اين كوه كشند. جسته گرخيته اند كه سر به فلك مى هاى مرتفعى گرفته درياچه را كوه

در آجنا آبادىي است به نام چيپقلى كه ما از آجنا به مهان سرعت گذشتيم و بالفاصله به كنار درياچه رسيدمي.

آالى بسيار دارد داراى امواج لطيفى است كه با غرش آرامى هاى قزل گفتند ماهى كه مى آب اين درياچه نيلگون زيبا شوند. خورند و حمو مى به سواحل درياچه مى

را كه در نزديكى پراستو «8» شد دير مادونا هاى ما به خوىب ديده مى كه از كالسكه «4» جزيره و كليساى سوانگا آورد. )ساحل آدرياتيك( ديده بودم به ياد مى «1» هاى خليج كاتارو در دهانه «8»

تر گاهى دورتر از كنار درياچه ورست راه از طرف چپ گاهى نزديك 52يعىن در طى «2» نوكا تا آبادى يلى گردد. گذرد وىل مهني كه به طرف ديگر اين آبادى رسيدمي درياچه از نظر حمو مى مى

______________________________ (5.)SimenovKa

(4.)Sevanga

(8.)Madona

(8.)Perasto

Page 30: سه سال در دربار ايران

(1.)Cattaro

(2.)YelinovKa

80سه سال در دربار ايران، ص:

ورست 59ها را عوض كردمي در عرض يك ساعت به سرعت نوكا اسب بعد از آن كه نزديك به ظهر به عجله در يلى را طى منودمي و در اينجا ناهار جهت ما مهيا شده بود. «5» ها و آكتا فاصله بني آبادى

هاى مساكن اين مجاعت عبور ما از دشىت بود كه در آجنا دروگران زيادى به برداشت حمصول اشتغال داشتند وىل آبادى شد. وجه ديده منى ها واقع بود به هيچ كه در پشت كوه

توجه ندارد. مهه مردم مشغولند، مردها غالت را مانند در آكتا به ساحل ارس رسيدمي، اين قسمت هيچ چيز قابل ها آهنا را در آجنا بكوبند. فرستند تا زن بندند و به منازل خود مى دسته مى كنند و دسته يوجنه درو مى

هاى ساده كم خرجى در بر داشتند و رنگ قرمز در ميان آهنا غالب بود. ديدمي كه لباس زنان ايشان را از دور مىچرخاندند و آرام مى هاىي سورمته مانند ايستاده بودند و گاوهاى ضعيف اندامى آهنا را آرام بر روى ختته چوبايشان

ها از خوشه اين گردش و چرخ بايد چندين بار تكرار شود. براى جدا كردن دانه

آن قرار داشت. كمى پس از گذشنت از آبادى فنتان كوه آرارات از طرف جنوب ظاهر شد كه تاج برف دائمى بر سربايد به اين قله با عظمت كه تنها يادگار طوفان نوح است درود فرستاد. اين قله به علت ارتفاع و عظمت از سلسله

شود به خوىب پيدا و تا آمسان نيلگون سركشيده است و شكلى خمروطى دارد كه در جباىل كه جزء آن حمسوب مى مرتفعات اطراف مشرف است.قسمت راست قله قدرى ضربت خورده و بر متام

كند ممتدند وىل در جهت ديگر يعىن به طرف جنوب شرقى هاى دنباله آرارات تا چشم كار مى در طرف مغرب كوهگردد اى منتهى مى بعد از دره بالنسبه عريضى قله آرارات صغري است كه بر خالف آرارات كبري با شيىب مالمي به جلگه

اليه اين سلسله جبال است.منايد كه آن منتهى و چنني مى

كنيم از جلوى در حاىل كه ما سفركنان هر يك با رفقاى هم كالسكه خود از آرارات و نوح و كشىت او صحبت مىهاىي نيز گذرد كه وجود آهنا در ميان اين سرزمني مرتفع خشك جالب توجه است. خانه چشم ما واحات زيباىي مى

شود كه يك قسمت از ديده مى

______________________________ (5.)AKta

Page 31: سه سال در دربار ايران

85سه سال در دربار ايران، ص:

گذرد. هاى شفاف با تأللؤ خمصوص مى اند و از ميان آهنا هزاران هزار جوى مثر پوشانده آهنا را درختان بزرگ بارور يا ىبها در اين نقطه مستقيما از نژاد مهان غنچه هنال»شاعر گفته است: «5» شايد در باب مهني جاست كه پري دوپن

«.لطيفى است كه جد اعالى ما نوح كاشته است

را كه عصاره آن پريى او را به جواىن مبدل ساخت « غنچه لطيف»آيا در مهني جا نبوده است كه حضرت نوح مهني به بار آورده؟

ت از اين عصاره بيشرت خورده بود و به مهني جهت اين گياه قيمىت ما از آن جهت كه حضرت نوح به قدر يك انگش گزارتر باشيم. را از هالك جنات داد و به ما منتقل كرد بايد نسبت به او از پسرش سام حق

با مهني قبيل افكار بدون آن كه ملتفت باشيم به شهر ايروان وارد شدمي و معذور هم بودمي زيرا كه شهر در زير دست شود. باغات انبوه پوشيده است و تا به آجنا نرسند ديده منى در ميان

شد و ساعت نزديك به هفت و قله آرارات با عظمت متام مرئى بود و چون آخرين اشعه آفتاب بر فراز آن ديده مى قسمت پايني آن در سايه غرقه بود جلوه خاص داشت.

و با اين كه به ارتفاع هزار مرتى رسيده بودمي باز آرارات با آمدمي از بعد از گذشنت از درياچه گوگچه مهواره پايني مى مرت بلندى بر ما مشرف بود. 8400

حمرم 51 -سپتامرب 55

خواست كه از خليفه بزرگ امچيازين كه در حكم پاپ ارامنه است ديدن كند. شاه مى

امچيازين از ايروان هجده ورست فاصله دارد.

اند. مجعى از سربازان چريك كنيم زيرا كه ورود شاه را به كليسا ظهر اعالن كردهما بايد درست در ساعت ده حركت حملى معني شده بودند كه به عنوان قراوالن نظامى با اعليحضرت مهراه باشند. سرتيپ بكلميشف شاهزاده جنجرى

نواده آخرين پادشاه گرجستان را كه بايد رياست اين عده را داشته باشد به من معرىف كرد.

اين عده نظامى عالوه بر اين كه حكم قراوالن افتخارى را داشتند براى دفاع ما از

______________________________ (5.)Pierre Dupont

Page 32: سه سال در دربار ايران

84سه سال در دربار ايران، ص:

تاتار و غريه ها امن نبود و از دليجان تا سرحد ايران در غالب نواحى راهزنان متهورى از نژاد خطر نيز بودند زيرا كه راه شوند كه بسيار خطرناكند. ديده مى

يكى از راهزنان كه كرم نام دارد و اصال ايراىن است و نام او در اين حدود مشهور است تاكنون اسباب زمحت كلى جهت نظاميان روسى شده است.

آقا حكمران ماكو گرخيته و كرم در يكى از برخوردهاى اخري خود با نظاميان روسى جمروح شده و به ايران پيش تيمور كند. كرمي خمصوصا با حكمران ورزيدند جرأت به رها كردن وى منى ها در گرفنت او اصرار مى تيمور آقا هر قدر روسآورد و از احوال خود اطالعاتى به او نويسد و خود را به خاطر او مى گاهى به او نامه مى ايروان دمشىن دارد، گاه

اى به مغزش بزند و انتقام خود رسد تا در عوض گلوله ني كه حالش هببود يافت خدمتش مىگويد كه مه دهد و مى مى را بگريد.

زند زيرا كه ايراىن است و ايراىن گفت كرم الف مى كرد مى صاحب منصب روسى كه اين مجله را براى من حكايت مى اين جرأت را ندارد، مهيشه مكر و شوخى او بر شجاعتش غالب است.

ها سوار شدمي و از طريق پل زنگه از شهر بريون رفتيم. ده بود كه ما به كالسكهساعت

مشرف بر اين پل قصر سرداران ايرواىن است و حمله جماور آن از ديوارهاى بلند و خاكسرتى رنگ پوشيده شده.

تاب سوزاىن بر اى گذشتيم كه آف پس از خروج از شهر متوجه مغرب شدمي و آرارات در مست چپ ما بود. از جلگهديدمي كه در دو طرف جاده براى تأمني جان ما گذاشته گاه مثل دو روز قبل سواران مسلحى مى تافت و گاه آن مى

رفتيم به آنان چندان توجهى نداشتيم. بودند و ما با سرعىت كه مى

خود با قباهاى گشاد سياه مهني كه به مدخل كليساى امچيازين رسيدمي خليفه اعظم را ديدمي كه با كشيشان زير دست هاى فراوان و سراندازهاى سياه ايستاده بود. و ريش

اى بر روى سرانداز خود نصب كرده بود. خليفه اعظم قباىي بنفش رنگ در بر داشت و صليب درخشنده

خواندند رفتند و با سرودى كه مى پس از عبور از آستانه شاه در داالن كليسا داخل شد، خليفه و كشيشان جلوتر مى داالن را به لرزه درآورده بودند. به هر حال دسته

88سه سال در دربار ايران، ص:

Page 33: سه سال در دربار ايران

مجعى داخل دير شدمي و از حياط اوىل كه حصارى بلند داشت گذشتيم و بعد از عبور از زير سقفى به حياط ديگرى خل گرديدمي.هاىي بود رسيدمي و به كليسا كه در ميان آن بنا شده دا كه در اطراف آن منزل

هاى جا در سر راه اعليحضرت گسرتده بود، حىت ما هم از روى اين پارچه هاى سنگني قيمىت مهه در داخل كليسا پارچه زرفت و زردوزى گذشتيم.

اى شباهت به قلعه هاى آن از خارج ىب اين كليساى قدميى كه از ابنيه قرن چهارم ميالدى است با حصارها و برجاند تا بتوانند در جلوى محالت متعرضني مقاومت كند چنان كه تاكنون وصا به اين وضع ساختهنيست و آن را خمص

اند جلوگريى منوده است. چند بار از تعرض دزدان مسلماىن كه به طمع خزاين آن به آجنا محله كرده

هاى يك از دو شاخهكليساى اچيازين كه به سبك بناهاى روم شرقى ساخته شده شكل صليىب را دارد كه بر روى هر متساوى آن ناقوسى جمزاست و در وسط آن جاى ناقوسى است كه صاف پايني آمده و اين وضع در متام كليساهاى

شود. امي مشاهده مى ارامنه كه تاكنون ديده

هاىي است كه باالى هر يك از آهنا عكس يكى از قديسني در در دورادور ناقوس در هر يك از اضالع كليسا پنجره اند. اى دايره مانند نصب است و هر يك از آهنا را به مهارت متام حجارى كرده مينهز

هاى ها و نقاشى برى سليقگى بانيان آن است به اين معىن كه گچ بر خالف داخل تزيينات خارج آن مناينده حال ىبر بسيار زشىت از آهنا هاى آهنا بسيار زننده است و در ذهن اث هاى آن خشن و رنگ سازى روى گچ و گل و بوته

ماند. مى

اند چهار صورت از مهه هبرت است، عبادت هاى ناشيانه كه خوب هم حمفوظ منانده با اين مهه در ميان اين پرده نقاشىها و آخرين جملس غذاى حضرت مسيح در طرف چپ و شستشوى حضرت مسيح از پاهاى يكى از پريوان و مغ

رمي.صورت آوردن مژده جربييل به حضرت م

سقف حمراب كليسا به رسم عيسويان ارتدكس از نقره پوشانده شده و عقيده كشيشان امچيازين اين است كه در مهني حمل بوده است كه حضرت مسيح بر گريگوريوس قديس ملقب به نورافكن رسول ارامنه شاهر شده است.

88سه سال در دربار ايران، ص:

دان و در خزانه كليسا را به روى شاه باز كردند اشياء نفيسى كه در آجنا ديدمي عبارت بود از مسكوكات قدميه انفيهخورى و دو عدد ساعت كه يكى ميناكارى شده و متعلق به قرن هيجدهم ميالدى، چند عدد فرش گوبلن قاب شرييىن

و حضرت حيىي را بافته بودند، و انواع لباس و كرده كه بر روى آهنا صورت حضرت مرمي و بچگى حضرت عيسى

Page 34: سه سال در دربار ايران

متعلقات زندگاىن كشيشى مزين به جواهرات قيمىت و اشياء مقدسه كه ساخت و قيمت آهنا حريت افزا حمسوب شد. مى

فروشد و از اين حيث با روم و ساير بالد مهچشمى درميان اين اشياء كه كليساى امچيازين به متلك آهنا فخر مىاند ديگر قسمىت است از كشىت نوح و يك دست اىن است كه با آن دنده حضرت مسيح را شكافتهكند پيك مى

گريگوريوس قديس.

هاى ديگر كليسا چيز جالب توجهى نداشت جز كتاخبانه آن كه پر از نسخ نادره قدميى است. قسمت

ذا در آجنا مهيا شده بود رفتيم.اعليحضرت شاه با خليفه از قسمت خزانه بريون آمد و به اطاق پذيراىي كه ميز غ

هاى رنگارنگ شراب را كه هر كدام متعلق به حملى خمصوص بود روى ميزها چيده بودند. شايد اسباب اين كار بطرىاز طرف كشيشان عمدا براى وسوسه انداخنت در خاطر مهمانان مسلمان چيده شده بود، به هر حال من يقني دارم

اند. وغم آسوده شان باشد ايشان مهه وقت از دغدغه خاطر و همكه اگر اين سفره مهيشگى كشي

غذا را به عجله خوردمي زيرا كه ساعت دو نزديك بود و ما بايد در سر اين ساعت به ايروان برگردمي.

از مهان راهى كه رفته بودمي در حدود ساعت چهار به ايروان مراجعت منودمي و پيش از آن كه تاريكى مهه جا را فرا ريد وقت داشتيم كه چيزهاى ديدىن شهر را به خوىب ببينيم.بگ

ابتدا مقابل قصر سرداران كه مقر حكمرانان ايراىن اين شهر در سابق بود ايستادمي.

جا منايان است و اين قصر با اين كه امروز ويران افتاده يكى از زيباترين يادگار دوره تسلط ايرانيان بر قفقازيه در مهه رود. به مشار مى هاى آن منونه

هاى ميناىي و به رنگ آىب روشىن مزين شده و درهاى بزرگ و تاالر آن كه با كاشى

81سه سال در دربار ايران، ص:

هاى كوچك ملصق هاى اطراف آيينه ها و گل و بوته و طالكارى هاى چند رنگ و نقاشى هاى گردان آن با شيشه پنجرهتواند شاهد دوره آبادى قصر سرداران ه مناينده كمال ذوق ايراىن است امروز مىها كه مه ها و سقف به ديوارها و ستون

در ايروان باشد.

Page 35: سه سال در دربار ايران

منظره كنوىن آن نيز خاىل از لطف نيست، رودخانه زنگنه با پل كهنه آن كه عرضه آن بيضوى شكل ساخته شده در شود، قله آرارات هم از افق به ه مىزير پاى ما جارى است، كمى دورتر باغات شهر و پس از آن دشت هپناورى ديد

خوىب منايان است.

در داخل ارگ قدميى شهر مسجدى است كه مثل آن قصر و اين ارگ به حال ويراىن است، با اين حال گنبد آن هاى درخشان، اگر چه بعضى از آهنا رخيته و هاىي است به رنگ نسبه سامل مانده و در داخل و خارج آن كاشى

شود. ر اين طرف و آن طرف ديده مىهاى آن د شكسته

گزارند، سبك آن شبيه به سبك در شهر مسجد ديگرى ديدمي كه هبرت حمفوظ مانده و مسلمانان در آجنا مناز مىهاى هاى رنگارنگ در آن به كار برده شده ليكن رنگ آىب تند به رنگ مسجد سابق است و به مهان ترتيب كاشى

هاىي از آيات قرآىن است كه جنبه تزييىن آهنا غلبه كلى دارد. به رنگ زرد يا كتيبه ديگر غالب است و بر آهنا نقوشى

بازار ايروان شبيه به بازار تفليس است و يقينا بازارهاى ديگرى هم كه در شهرهاى ايران خواهيم ديد از مهني نوع خنواهد داشت.امي زياد تفاوتى خواهد بود و از جهت وضع ساختمان و بساط فروش با آنچه ديده

نظر كنيم ناچار از راه ميدان كه در اين رسيد ناچار بودمي كه از گردش و كنجكاوى بيشرت صرف چون شب فرا مىساعت مجعيت چنداىن نداشت به حمله اقامت خود كه حمل جديد شهر يعىن حمله روسى آن برگردمي و به اين ترتيب به

خامته دادمي. گردش روزى كه در آن بسيار چيزها ديده بودمي

حمرم 52 -سپتامرب 57

ساعت هشت صبح ايروان را ترك گفتيم، هنوز از شهر خارج نشده در دشت هپناورى افتادمي كه تا پاى قله آرارات امتداد داشت و تا به آبادى آقا مزاوو رسيدمي و دو ساعت

82سه سال در دربار ايران، ص:

طول كشيد پيش چشم ما بود.

جا ها رو به افزايش رفته و مهه ها را عوض كردمي در مهني دشت ديدمي كه عدد آبادى در اين حمل اسببعد از آن كه شوند. اند زياد ديده مى زارهاىي كه در اطراف آهنا كرچك كاشته آبيارى شده و مزروع است خمصوصا تاكستان و شلتوك

فقط شاخ و برگ درختان بارور زياد كه از ديوارها سر ها گلى و ديوارها بلند ها مهه به يكديگر شبيه است، بام آبادى كشيده بعضى را با رنگ سبز خملوط ساخته است.

Page 36: سه سال در دربار ايران

رساند با گردوغبار آميخته شد اما از خوشبخىت تا منزل ديگر يعىن قمرلو ظهر نزديك بود و آفتاب كه به ما آزار مىاهى جهت جنات از آفتاب موقع صرف ناهار با پنج ورست بيشرت فاصله نداشتيم و خوشوقت شدمي كه در آجنا پناهگ

اين كه زياد طوىل نكشيد يافتيم.

تر شد. مهني كه به ارس رسيدمي دريافتيم كه پس از قدم گذاشنت به ها به ما نزديك بعد از قمرلو دره متدرجا تنگ و كوه ساحل راست آن در خاك ايران خواهيم بود.

بود، آفتاب در پشت آرارات كه در اين موقع در عقب سر ما بود غروب گذشتيم خشك و ريگزار دشىت كه از آن مى كرد و شب فرا رسيد و ما به منزل بشنوراشن وارد شدمي.

حمرم 57 -سپتامرب 54

خواست صبح زود به خاك ايران قدم گذارد ناچار ساعت پنج بامداد سوار شدمي. برخاسنت در چون اعليحضرت مىبندهاى خود كه ها ما را بيدار كرده بودند و ما از پشه وار نبود زيرا كه از مدتى قبل پشهاين ساعت براى ما چندان دش

عقل كرده قبال بسرت خواب خود را با آن حفظ منوده بريون آمده بودمي.

ساعت پنج به راه افتادمي و از آرپاچاى گذشتيم. آرپاچاى در اين ايام از سه يا چهار هنر كوچك كه مهه در بسرتى يض جاريند مركب است و اگر چه عبور از آن آسان بود ليكن در مواقع پرآىب البته گذشنت از آن به اين سهولت عر

دهد. دست منى

هاى درخشيد، تا خنجوان مهان دشت ديدمي كه در اشعه زرين آفتاب مى تازه صبح شده بود و فرق سفيد آرارات را مى مزروع و مزارع پنبه و كرچك و برنج و غالت

87سه سال در دربار ايران، ص:

ديگر از جلوى چشم ما گذشت.

رساند كه آبادى و شود مى هاى متعددى كه در اراضى اطراف آن مشاهده مى خنجوان سابقا شهر مهمى بوده، خرابه مجعيت شهر در گذشته به مراتب از امروز بيشرت بوده است.

سر در اطراف آن باقى شكل بناىي است كه چند مناره ىب از آثار قابل مالحظه تارخيى خنجوان يكى مدخل بيضوىهاى ميناىي مزبن است، روند كه بالنسبه خوب مانده و بريون آن به كاشى ترك مى است و از آجنا به گبندى هشت

توان دو قله آرارات را ديگر مسجد بزرگى است كه امروز ويران است و سقف آن چنان شكاىف برداشته كه از آن مى ديد.

Page 37: سه سال در دربار ايران

از شهر كه گذشتيم باز صحرا شروع شد و چيزى نگذشت كه قله آرارات از پيش چشم ما ناپديد گرديد و در كردند و منظره خمصوصى داشتند به اين معىن كه ها حمصور مى اى افتادمي كه دو طرف آن را ختته سنگ گردنه

هاى خمتلف زرد و قرمز و سبز و بنفش طرفني هاىي به رنگ هاىي كه از آهنا در امتداد دامنه فرود آمده با سنگ قسمت گردنه را پوشانده بودند.

اى بنا شده طرف دست چپ ما واقع بود. اين تپه شكلى غريب دارد يعىن نصف پايني آن در قصبه جلفا كه مابني تپه هاىي كه از نصف باالى آن فرو رخيته و به كلى عريان شده است حمصور گرديده است. خاك

د از ظهر به حياط گمركخانه روس وارد شدمي كه بريق روس در باالى آن در اهتزاز بود. از اينجا تا ساعت يك بع جا قاىل بر زمني افكنده بودند. قايقى كه بايد ما را از ساحل روسى ارس به ساحل ايراىن آن بربد مهه

كرده و به سرعت و بدون خممصه جا مهراهى از مهسفران روسى خود كه ما را از سرحد اطريش تا سرحد ايران مههمسافرت در يك قسمت بزرگ از روسيه را براى ما آسان منوده بودند خداحافظى و تشكر كردمي و پس از جدا شدن

از ايشان و گذشنت از ارس به سرزمني ايران قدم گذاشتيم.

89سه سال در دربار ايران، ص:

فصل دوم در ايران، آذرباجيان و عراق عجم

گشت يك صد تري توپ شليك شد. ه شليك درآمد و به ميمنت قدوم اعليحضرت كه به ايران برمىها ب توپ

منود كه در انتظار اسىب كه آن را با زبن و يراق قيمىت آراسته بودند در آن طرف ارس منتظر مقدم شاه بود و چنني مى تاب است. ىب

شىت را كه از گردن تا دم بر روى اسب براى آن كسى كه دهانه اسب را در دست داشت قاليچه چند رنگ اعالى ر درخشيد منايان شد. دهانه و كه خاك بر آن ننشيند انداخته بود برداشت و زين و يراقى كه از كثرت زروسيم مى

پوش اسب نيز مهه غرق در طال بود. بند و كفال سينه

پوش خمصوص صف بسته بودند سان ديد. گاه قايق تا اعليحضرت بر اين اسب سوار شد و سپاهياىن را كه از پياده

هاىي در بر دارند كه كمرت نو است و در ها را در عثماىن نيز ديده بودم. در آجنا سربازان لباس من نظري اين سان ايستند و چندان انضباطى ندارند. دو اسلحه به دوش مى چهار يا دوبه شش يا چهاربه به صفوىف شش

Page 38: سه سال در دربار ايران

حكومت آذرباجيان را در عهده دارد فرمانده اين سياه است. وى از تربيز خمصوصا به مظفر الدين مريزا وليعهد كه سرحد قلمرو حكومىت خود آمده تا در آجنا از پدر خود پذيراىي كند و احرتاماتى را كه بايد نسبت به شاهنشاه منظور

گردد تقدمي دارد.

قريب چهار هزار چادر برپا شده. اين اردوى سيار در مقابل گمركخانه ايران در كنار ارس قدرى دورتر از اين حمل شاهنشاهى است كه قريب ده هزار نفر اجزاء آنند و در

88سه سال در دربار ايران، ص:

شود. حكم شهر متحركى است كه براى نقل و انتقال آن به مهني عده اسب و اسرت و شرت به كار برده مى

رود و بزرگى آن ممتاز است به قرمز خود كه عالمت اقتدار به مشار مىپوش خمصوص سلطنىت از ساير چادرها به رنگ عالوه در دورادور آن چادرهاى مثلثى شكل بلند كه به يكديگر مرتبطاند زده و به اين وسيله پوش سلطنىت را از ساير

اند. چادرها جمزا ساخته

باال به پايني دوخته شده كه مدخل بر روى هر يك از چادرهاى قرمز رنگ مثلث شكل يك قطعه پارچه سفيد از اند. مناياند و در داخل هر كدام از آهنا گلدان گلى گذاشته چادر را مى

تر و برخى كوچكرتند بدون ترتيب هر كدام را به ميل صاحب ساير چادرها كه رنگ آهنا سفيد است و بعضى بزرگدر اعظم از ساير چادرها به پوش سلطنىت نزديكرت اند فقط چادر امني السلطان ص آن در وسط دشت و سبزه زارها زده

شود ليكن رنگ آن سفيد است. بود و اگر چه از جهت امهيت دوم چادر حمسوب مى

چادرهاى متعلق به وليعهد و مهراهان او در حملى خمصوص برپا شده وىل از پوش سلطنىت زياد فاصله ندارند.

هاى نوكران و خدمه خمصوص خود را نزديك خود نگاهداشته، اسباند فقط هركس مركوب آخورها را قدرى دورتر زده نيز كه بايد هرآن الزم باشد سوار شوند نيز نزديك چادرها بسته شده.

پس از آن كه مرا به چادر خمصوص خودم بردند ديدم اثاثه سفرم كه از پاريس تا اينجا از آهنا خربى نداشتم و فقط در انگيز به من دست داد. دم مهه در اينجاست و از اين بابت تعجىب مسرتتفليس يك حلظه آهنا را ديده بو

اين چادر چهارگوش و نسبتا بزرگ و قسمت خارجى آن سفيد رنگ بود، قسمت داخلى را از پنبه لطيف بافته و بر اند. روى آن اشكال خمتلف گل و بوته نقش كرده و مند ضخيمى بر روى زمني افكنده

يلى ندارد يعىن غري از يك دست رختخواب چيز ديگرى در آجنا نيست. خوشبختانه من در اثاثه چادر چندان تفص جزو لوازم سفر ميزى با دو صندىل داشتم كه در سفرهاى

Page 39: سه سال در دربار ايران

10سه سال در دربار ايران، ص:

اينجا هم طاغ( مكرر به درد من خورده بودند و در گوبن )در ايام جنگ عثماىن با قره اجلزاير و تونس و عثماىن و هرزه از آهنا استفاده كردم.

گذاشتم يك نفر بردم و لوازم و اشياء هر يك را به جاى خود مى در حاىل كه من از اين منزل ايلياتى خود لذت مىايراىن كه در حدود سى سال داشت با لباسى متيز و كالهى از پوست هشرتخان داخل چادر شد و خود را براى

. اين جوان كه اكرب نام داشت از طرف مهسفر من به اين خدمت معني شده بود و من خدمتگذارى به من معرىف منود چون از او توصيه داشت او را با حسن قبول پذيرفتم.

بازى ها به گوشم رسيد و معلوم شد كه اين عمل مقدمه آتش هنوز روز به انتها نرسيده بود كه از دور صداى فشفشه است.

نظمى عجيىب كشيد، وجوش به قدرى زياد شد كه كار بدخبتانه به ىب و مجعيت و جنبمهه از چادرها بريون آمدمي هاى خود را كندند و به ميان مجعيت افتادند و بسيارى از چادرها را ها كه از اين مههمه در وحشت افتادند ميخ اسب

بازى كه متام نستند آهنا را بگريند. آتشهاىي كه در راه آهنا گسرتدند توا به زمني انداختند، عاقبت به زمحت متام با طنابهاى فرارى شد نظم و آرامش نيز برقرار گرديد وىل من شب چند بار از هياهوى مهرتاىن كه به كار گرفنت بقيه اسب

مشغول بودند از خواب جستم.

حمرم 58 -سپتامرب 58

اى ه و سر پرسىت آهنا به مرد قوى اجلثهبراى آن كه اثاثه سفر خود را محل كنم چهار شرت به اختيار من گذاشته شدرنگ و سپرده بود كه قباىي بلند شال بسته در بر و كالهى مند بر سر داشت، كاله او سفيد و قبايش از پشم تريه

بست. رنگ بود كفشش فقط يك قطعه چرم بود كه آن را با بندى مى شلوار گشادش آىب

كردم و مهسفر من اعتماد السلطنه وزير انطباعات بود سب سفر مىمن بر حسب وضع راه گاهى با كالسكه گاهى با ا كه به لطف خمصوص شاه اين مأموريت را داشت.

قريب به ساعت پنج صبح ساربان با چهار شرت حاضر شد و به يك چشم برهم زدن دو تن فراش سلطنىت كه براى اند به ساربان چون براى اين نوع كارها ورزيده شده اين كار مأمور بودند چادر مرا پايني آوردند و به دستيارى اكرب و

دون زمحت اثاثه و منزل مرا

15سه سال در دربار ايران، ص:

Page 40: سه سال در دربار ايران

بار كردند.

هاى دان من كه آهنا را روى يكديگر گذاشته بودم منزل گرفته بود، من از دوره جنگ عقرب بزرگى در ميان دو جامهشود امل داشتم وىل در اينجا عالوه بر عقرب رتيالهاى عظيم اجلثه ديده مىهرزه گووين به قيافه اين حيوان آشناىي ك

كه زخم آهنا از زخم عقرب كم خطرتر نيست.

مرت يكى از آهنا را كه در نزديكى يكى از چادرهاى جماور كشته بودند به من نشان دادند به اندازه پنج تا شش سانىتاى از موم بر سر آن چسبانده بود آهنا را به مدد ميله آهىن كه گلوله «5» طاغ كه سرهنگ كلبارس بود. رتيالهاى قره

شوند. هاى معموىل حمسوب مى كشيد پيش اين رتيالها در حكم عنكبوت از سوراخشان بريون مى

ها حمكم بستند و هاى درازى از پشم بز بر روى زين ها را هر كدام با طناب دان ها و بارها و جامه چادر و صندوقها بسته بود مرتبط بودند. كاروان به راه افتاد و در هر شرتها به وسيله افسارهاىي كه سر هر يك از آهنا به يكى از زين

شد. منزل عني مهني بارگريى تكرار مى

كشيدند. اى بود كه چهار اسب قوى آن را مى ساعت نه حركت كردمي. شاه در كالسكه

ها قرمز بود. ند و دم اسببر سر هر اسىب پرى قرمز نصب كرده بود

كردند، اين هاى عجيىب حركت مى دست با كاله ها و نزديك دو در كالسكه شش جوان نيزه به هپلوى هر يك از اسب گويند. مجاعت را شاطر مى

هاى بلند سفيد و شلوار تريه رنگ كوتاه در پا دارند، قبايشان گشاد و از ماهوت سبز است و اين شاطرها جورابنوارهاى سفيد بر آن دوخته شده و كمر چرمى قالبدارى دارند كه در نقره گرفته شده. كالهشان شب كاله بلندى

هاى سفيد و قرمز و سبز اند و منگوله هاىي از نقره كشيده است شبيه به كاله پاسبانان كه روى آن نوارها و قالبدوزىآيد و تر به نظر مى راى كساىن كه بايد بدوند مناسبدر باالى آن آويزان است و چون در دو جانب هپن است ب

گويند كه استعمال آن بسيار قدميى است. مى

ها سوارند ليكن بيشرت مجعيت اسب در زير پا دارند. مجعيت به اين ترتيب با اگر چه يك عده از مهراهان بر كالسكه كنند، تر در راهند حركت مى اثاثه و بنه اردو كه خيلى عقب

______________________________ (5.)Colonel KauIbars

14سه سال در دربار ايران، ص:

Page 41: سه سال در دربار ايران

اى كه بر روى محايل و زين و هاى نقره هاى سفيد و گل اى سوار به عنوان كشيك مهراهند كه آنان را از لباس با ما عده ت.توان شناخ اى بر سر آهناست مى برگ اسبان ايشان است و عصاهاىي كه گلوله نقره

هاى جماور ما بني ساعت يازده و ظهر پس از گذشنت از سرزمني مرتفعى كه حدت آفتاب در سراسر آن و كوه رنگ آن هيچ نوع علفى باقى نگذاشته بود براى صرف هنار توقف كردمي. سرخ

در آجنا اى در آن حواىل نزديك كردمي و بسيار خوشوقت شدمي وقىت كه به چشمه آب سردى كم خود را به كلبه كمديدمي فهماند كه اين سرزمني وقىت مزروع بوده و اگر اين وضع را منى رفتيم مى برخوردمي. خاكى كه بر روى آن راه مى

انداخت. هاىي كه در اطراف مشهود بود ما را در اين باب به شك مى مالحظه شن و ختته سنگ

شباهت به كوره نيست. كلبه مدور شكل ىبشود. اين غري از اين كلبه آبادى ديگرى در اين حدود ديده منى

شود، ديوارهاى آن را از فقط سوراخى بيضى شكل به عنوان در دارد كه از خوشوقىت ساكنني آن هيچ وقت بسته منىاند و سقف آن يك ختته خشت بزرگ است كه در آفتاب پخته شده و طول و عرض آن از هاى گلى ساخته خشت

كند. هر جهت از دو مرت جتاوز منى

مستخدمني مهراه از اين النه سه نفر را بريون آوردند، يكى مردى قوى اجلثه بود كه لباسى ژنده در برداشت، دومى زىن اى بود تقريبا اى به زمحت پوشانده بود سومى بچه خانه بود كه سر و بازوى خود را با يك قطعه توشك پاره پاره و خانه

سراپا عريان.

ار كلبه را تا حدى كه امكان داشت پاك كردند و ساكنني ديگر آن را كه هنوز با اين موجود بعد از آن كه در و ديو انساىن خارج نشده بودند بريون رخيتند مندى بر روى زمني گسرتدند و هنارى به رسم ايراىن در آجنا خوردمي.

ى كباب كه در آن يك قطعه ها هاى خمتلف و گوسفند و جوجه پخته و سيخ چلو و پلو با روغن و زعفران با خورشهاى انار يا غوره در گوشت را با يك قطعه دنبه دنبال يكديگر به سيخ كشيده و جوجه كباب شده كه گاهى دانه

هاى پخته و خيار خام با منك و ميوجات خمصوصا هندوانه و خربزه و نان لواش شكم آهنا انباشته بودند با بادجمان

10حمرم ..... ص : 58 -سپتامرب 58 18 سه سال در دربار ايران

18سه سال در دربار ايران، ص:

ها را چه ظهر چه شب بايد صرف كنيم. و آب يخ غذا و مشروب ما بود و هر روز مهان

Page 42: سه سال در دربار ايران

تواند به حد كمال كيف بربد زيرا كه انواع بسيار عاىل از آهنا در يك نفر اروپاىي اگر ميوه دوست بدارد در ايران مىهاى اينجا به قدرى لذيذ و اعلى است كه در صورت اسراف انسان را به تدريج از گوسفند و يابد. كباب اينجا مى

شود ليكن عادت كردن به نان براى اروپاىي قدرى مشكل است. كند، به برنج نيز تدرجيا عادت پيدا مى مرغ زده مى

ند از نوشيدن آب يخ لذت خواهد برد وىل چيزى كه او را به اگر اروپاىي مانند ما در ايران در آخر تابستان مسافرت كزمحت خواهد انداخت نبودن قاشق و چنگال و ساير لوازم ميز است كه اگر احتياطا آهنا را با خود برنداشته باشد از

وى زانو به ها يا بر ر اين حيث به او بد خواهد گذشت به عالوه نشسنت بر زمني بر روى پاشنه پا دائما به رسم عثماىن رسم ايرانيان بسيار پرمشقت است.

من امروز پس از صرف هنار با اين كه مدت غذا طوىل نداشت براى اين كه از اين وضع ناگوار خالص شوم به عجله كرد خارج شدم تا پيش از آن كه به كالسكه سوار شوم اندكى قدم بزمن و پاها اى كه ما را از آفتاب حفظ مى از كلبه فتگى بريون آورم.را از كو

اندكى بعد از گردنه تنگى گذشتيم، در اينجا غالبا راه عبور منحصر بود به بسرت رودخانه خشكى، بعد داخل دشىت گويا نام داشت. از صبح كه ساحل ارس را ترك ترين آهنا كليم شد، مهم شدمي كه در اطراف آن چند آبادى ديده مى

زير پاى ما ارتفاع پيدا كرده است. مرت زمني 700گفتيم تا اين منزل قريب

هاى گردوخاك تا به حمض اين كه از كار برپا داشنت چادرها خالص شدمي طوفان شديدى برخاست و گردباد و ستونباراىن خمتصر »گويند: كرد و شدت باد به سخىت باعث زمحت شده بود اما از آجنا كه مى داخل چادر نيز نفوذ مى چند قطره باراىن كه رخيت اردوگاه ما را از خطرى بزرگ جنات خبشيد.« كند بادى عظيم را برطرف مى

حمرم 40 -سپتامرب 51

ها از زمني برداشته گويا نزديك شدمي ديدمي كه قسمت اعظم آن مزروع است، حاصل پس از آن كه به آبادى كليمكه اين حيوانات بيچاره در اين سرزميىن هاى احشام و اغنام در هر طرف به چرا مشغولند اما معلوم نيست شده و گله

كه آفتاب آن را

18سه سال در دربار ايران، ص:

شود و اگر هم علفى بوده سوخته و از ميان رفته چه غذاىي براى سوزانده حىت يك درخت يا علفى در آن ديده منى آورند؟ سد جوع به دست مى

كه رؤس آهنا غالبا مستدير و رنگ احجار آهنا زرد يا هاى سابق هاىي از مهان نوع كوه در طرف دست چپ ما كوه شود جنس احجار آهنا بيشرت منك خملوط به رس است. نارجنى يا قرمز يا آىب يا بنفش است ديده مى

Page 43: سه سال در دربار ايران

شاه از كالسكه پياده و بر اسىب سوار و از ما جدا شد و با چند فراش و مهراهاىن خمتصر به شكار هوبره كه در اين د است رفت.نواحى خشك زيا

وضع طبيعى راه تا مرند چندان فرقى نكرد. نزديك ساعت چهار پس از طى راهى سراشيب به اين قصبه رسيدمي. شاه كمى بعد از ما به آجنا رسيد و معلوم شد كه فقط دو هوبره ديده بود كه از تريرس دور بودند و به مهني جهت

رفتم ردم زيرا كه تقريبا بيست سال قبل در اجلزاير به شكار هوبره مىنتوانسته بود چيزى بزند. من از اين وضع تعجىب نك دهد. ها دم به تله منى دامن كه اين پرنده به اين آساىن و مى

حمرم 45 -سپتامرب 52

متام روز شانزدهم سپتامرب را در مرند در چادرهاىي كه در باغات زده بودمي ماندمي.

هاى آن از خشت و گل ساخته شده و مهه آهنا از امهيت نيست. خانهاين قصبه كه مستحكم و قدميى است خاىلگذرد به يك عده هنر كوچك و بزرگ منشعب در ميان جنگلى از درختان بارور قرار يافته. زلورود كه از آجنا مى

كند. شود و از خيابان بزرگ آبادى كه نسبتا عريض و در دو طرف داراى درخت است عبور مى مى

هاى عاىل كه هواىي مطبوع و خنك دارد و آب آن فراوان است زده شده. كثرت راحىت در يكى از باغ چادر من به خبش به شكل عجيىب درختان انگور و ميوه را رشدومنو داده است. آب و حرارت آفتاب فيض

اقسام انگور و هاى گوناگون مرند از قبيل خربزه و هندوانه و خيار و اعليحضرت از راه لطف دو سيىن پر از ميوهسيب و گالىب و هلوهاى اعلى پيش من فرستاده بود و من از آن ميان بيشرت از هلوهاى خوشرنگ و لذيذ و

هاى شباهت به گالىب شد و ىب هاىي كه در دهان از شدت لطافت آب مى هسته و سيب انگورهاى گرد پرآب و ىب رسيده

11سه سال در دربار ايران، ص:

بردم. شاداب بود لذت مى

حمرم 44 -سپتامرب 57

آب و علفى كه جز خارشرتى چيزى آسا بريون آمدمي بار ديگر در مهان جلگه ىب پس از آن كه از اين سرزمني هبشترنگ پوشانده بود. كمى شد بيابان را خارهاى تريه هاى آن زردرنگ بود. هرجا كه شن ديده منى نداشت افتادمي. شن

كرد. هاى رنگارنگ احاطه مى هاى اين حدود دو طرف آن را كوه ه مثل مهه درهبعد داخل دره تنگى شدمي ك

Page 44: سه سال در دربار ايران

گذشت كه به تازگى آن را براى عبور تسطيح كرده هاى كوهى مى گذشتيم، راه گاهى از دامنه «5» از سلسله قراداغبودند گاهى از مسري سيلى كه از سيصد تا چهار صد مرت عرض داشت و آىب كه در اين وقت در آن بود هنرى را

شد از آن گذشت. داد كه به سهولت مى تشكيل مى

شد. اين اشكال ممكن منى هاى آن را درست نكرده بودند چندان آسان و ىب وخم عبور از گردنه قراداغ اگر پيچها را چنان كه گفتيم به تازگى براى عبور اعليحضرت اصالح كرده بودند تا هم به راحت از آهنا بگذرد و هم وخم پيچ

هاى مملكت حتت مواظبت و رعايت است. به او چنني وامنود كنند كه متام راه

كشند. نزديك ظهر ما ها را مى از ما به راه افتاده بود هنوز در گردنه گرفتار است و به زمحت متام توپتوپخانه كه قبل هم جمبور شدمي كه توقف كنيم تا توپخانه پيش برود و راه براى عبور آن آزاد باشد.

سيل در موقع ذوب هاىي كه سنگ چادرى كه اعليحضرت بايد در زير آن صرف هنار كند در كنار هنر در ميان ختتهبرف فرود آورده برپا شده است. من هم به عادتى كه از بدو ورود به ايران به من حتميل شده بود به آجنا رفتم زيرا كه

حضور داشنت بر سر سفره ناهار اعليحضرت جزء خدمات يوميه من شده بود.

هت نبود بر اسىب عرىب چاالك ديدم كه شبا مهني كه وارد چادر شدم شخصى را كه به يكى از صاحب منصبان قزاق ىب آيد. با هشت سوار مسلح در ركاب دارد و پيش مى

______________________________ قراداغ يعىن كوه سياه، قسمت ديگر اين سلسله قراباغ نام دارد به معىن باغ سياه. اما قراباغ دامنه مشاىل اين -(5)

راداغ دامنه جنوىب است و حاصلى نيز ندارد.سلسله است كه حاصلخيز است در صورتى كه ق

12سه سال در دربار ايران، ص:

فاصله كمى از چادرها پياده شدند. رييس ايشان اسب خود را به ديگرى داد و تنها جلو آمد. وى مردى بلند قامت ى چني خورده و كرد قدر اندام بود و قريب به سى سال داشت و صورتش به علت آن كه در بيابان زندگى مى و خوش

هاى قفقازى كه در روى آن چند جاى فشنگ دوخته بودند در بر و كالهى از كوب از چركسى تريه بود، لباسى نقره پوست خبارا بر سر داشت.

پنداشتم بعد از آن كه فهميدم كه اين سوار كه من او را صاحب منصىب روسى يا يكى از شاهزادگان گرجستان مىيابد ليكن چون مشرق زمني از اين ست تعجب كردم و البته خواننده نيز ميزان تعجب مرا درمىمهان كرم دزد مشهور ا

مناظر غري مرتقبه زياد دارد چندان تعجب هم نبايد به خود راه داد.

Page 45: سه سال در دربار ايران

بارى اين كرم كسى است كه خواب راحت را از حاكمان ايروان سلب كرده و متام مردم آن حواىل را در وحشت ته است.دائمى نگاه داش

مهني كه به حضور اعليحضرت رسيد قول داد كه ديگر دست از ماجراجوىي بردارد و مطيع باشد. شاه هم قول او را قبول كرد و امر داد كه او را آزاد سازند.

اى به اجنام رسيد و توپخانه در اين مدت به جلگه رسيده بود به مهني گونه حادثه هيچ پايني آمدن از گردنه قراداغ ىب هاى ما به سرعت بتازند در سر راه وجود نداشت. جهت ديگر هيچ چيز مانع آن كه اسب

تر بود صبح زود به صوفيان رسيدمي و در جلگه در امتداد مهان دره يا بسرت مهان رودخانه كه در اين قسمت پرآب وسيعى وارد شدمي. چادرهاى ما را در كنار حصار شهر جماور رودخانه برپا داشتند.

حمرم 48 -سپتامرب 59

گرفت. پايني آوردن چادرها و حركت از منزل هر روز تقريبا در ساعت معني يعىن در ساعت پنج يا نه صورت مىماند و چون دو چادر خمصوص او بود به جاى آن يكى كه برپا بود چادر فقط چادر شاه تا موقع حركت او برپا مى

از آن كه شاه وارد منزل نو شود آن را برپا داشته بودند.دادند و مهيشه پيش ديگر را قبال حركت مى

هاى اطراف خمصوصا شد تا آجنا كه كوه تر مى رفتيم وسيع تر مى جلگه هر چه پيش

17سه سال در دربار ايران، ص:

گرديد، پيش چشم ما در جهت جنوب قله سهند در آن طرف تربيز منودار گرديد كم از نظر حمو مى سلسله غرىب كم شد آن را متيز داد. از دور به خوىب مى و

گاه كه به ما آمدند و گاه دسته به استقبال اعليحضرت مى هاىي از سواران مركب از رؤسا و اتباعشان دسته هيئت دادند. خوردند نزديك شدن پايتخت آذرباجيان را به ما مژده مى برمى

ن نشان داد كه جواىن پريده رنگ بود و لباس سر تيپى در در ميان اين مستقبلني مهسفر من پسر ارشد وليعهد را به م بر داشت.

ومعوج رسيدمي كه شانزده چشمه داشت وىل آن را خوب حفظ كرده بودند بلكه به مناسبت بعد از اندكى به پلى كجده ليكن گذرد بسته ش چاى كه از كنار شهر مى اى نيز در آن شده بود. اين پل بر روى آجى ورود شاه تعمريات تازه

آن كه تر شوند از آن گذشتند. ها و اسرتها حىت ىب آب هنر در اين موقع به قدرى كم بود كه اسب

Page 46: سه سال در دربار ايران

شد گرفت مگر به زور مچاق شاطرها. در واقع از ورود ما به تربيز مصادف شد با يك اردو گدا كه جلو ايشان را منىهاى شديد آهنا ها نرفت زيرا كه تنگى كوچه و خم كالسكهوخم كسى زير هاى تنگ پرپيچ معجزات بود كه با اين كوچه

ساخت. ها را به توقف جمبور مى در هر قدم كالسكه

هاى شهر به علت عفونت هواى اطراف را كريه و آب ها و فاضل اگر در بريون شهرهاى بزرگ ما باز شدن منجالبهاى پيكر جامعه انساىن ترين و پليدترين زخم منايد در اينجا بساط فقر و مسكنت كه بزرگ غري قابل استشمام مى

آور جنات يافتيم. است به وسعت متام گسرتده است. خوشبختانه در رسيدن به دار احلكومه از ديدن اين منظره حزن

حمرم 48 -سپتامرب 58

ه داشته. به نفر مجعيت دارد وىل به روايات مردم سابقا خيلى بيشرت از اين سكن 510000تربيز شهر وسيعى است كه من گفتند كه براى پيمودن وسعت تربيز از يك طرف به طرف ديگر پياده سه ساعت وقت الزم است و اگر فاصله

اقل بني دو طرف آن را بگريند كمرت از دو ساعت طى آن ممكن نيست.

هاى شهر را در نظر بياورمي اين نكته چندان بعيد ها و وسعت باغ وخم كوچه اگر پيچ

19دربار ايران، ص: سه سال در

دامن زيرا كه حتقيق اين امر به خوىب ممكن است تر از عده مجعيت تربيز مى نيست. من اين مطلب را به حقيقت مقرونگونه سرمشارى صحيحى از شهر به عمل نيامده عمده مجعيىت را كه براى تربيز معني در صورتى كه چون تاكنون هيچ

توان يقيىن دانست. كنند منى مى

سپارند و وليعهد تا وقىت كه به ربيز مركز مهمرتين اياالت ايران است و به مهني علت اداره آن را به وليعهد مملكت مىتكرسى سلطنت بنشيند حكمران آجناست. غري از اين تربيز امهيت ديگرى دارد و آن وقوع آن است در حمل تقاطع

روند ز ايران از طريق قفقازيه تا بندر طرابوزان و حبر سياه به اروپا مىاند. قوافلى كه ا هاىي كه متوجه روسيه و عثماىن راه گذرند. سازند از آن مى و ايران را با اين قطعه مرتبط مى

هاى متواىل تقريبا متام ابنيه قدميى را منهدم ساخته و در شهر و در خارج آن در هر گوشه و كنار بدخبتانه زلزله عضى در روى زمني و بعضى ديگر مدفون و خمفى در زير خاك.شود ب هاى زياد ديده مى خرابه

هاى ترين اين ابنيه مسجد كبود است كه امروز در حقيقت ديگر چيزى از آن برجا منانده و گنبد و سقف قابل مالحظه كند. آن هم بر زمني فرو رخيته، فقط چند ديوار از آن برپاست كه تا حدى از دوره آبادى و عظمت آن حكايت مى

Page 47: سه سال در دربار ايران

قسمىت از آن كه هبرت از مهه حمفوظ مانده سر در ورودى آن است. اين قسمت كه مرتفع و باالى آن به شكل قوسى ها از رنگ، اما جزء اعظم نقوش و كثيبه هاى كبود بسيار خوش اى است مارپيچى از كاشى بيضوى است داراى حاشيه

ميان رفته است.

رهاى ميناىي است كه زمينه آهنا كبود است و روى آهنا نقوشى به گويند آج علت اين كه اين مسجد را كبود مى هاى آهنا در اطراف بنا فراوان است. شود و شكسته هاى خمتلف ديده مى رنگ

ديگر از بناهاى قدميى تربيز ارگ آن است كه بناىي عظيم و مستحكم است، اين بنا چنان حمكم بوده كه تاكنون به روند باز صورت بالنسبه آبادى دارد. سومسارهاىي كه از ديوارهاى آن باال مى خوىب پايدار مانده و با وجود

با اين كه شهر تربيز به مناسبت مقدم اعليحضرت آن جوش و خروشى را كه شايسته است ندارد باز در جتليل ورود و اقامه مراسم تشريفاتى به حكم اجبار شركت منوده

18سه سال در دربار ايران، ص:

اى در آن مشهود نيست. اين بازار از جهت منظره و زارها پر از مجعيت است ليكن هيچ وضع فوق العادهاست. باتر است و اقوام تر و وسيع امي چندان فرقى ندارد غري از اين كه از آهنا بزرگ امتعه فروشى با ساير بازارها كه تاكنون ديده

است و كرد در ميان ايشان منايان است مثل بربرهاى مشال افريقا ه ها و ترك خمتلف زياد در آجنا نيست، غلبه با فارس ها و اسالوها. در ميان عرب و آلباىن در ميان يوناىن

كم من هم جزء ايشان شده وروز در راه و بر سر سفره تا سرحد دائما با مهراهان متعدد شاه حمشور بودم كم چون شبكسى از اين مجاعت بود كه براى استشاره طىب يا رفع كسالت پا درد بودم و با اسامى ايراىن انس گرفته بودم. كمرت

خمتصرى پيش نيامده باشد.

اند و آهنا هم كنند زودتر با من آشنا شده دانند و چند نفر از ايشان هم آن را به خوىب تكلم مى كساىن كه فرانسه مىاند، اولني مريضى كه به د از ايشان به من مراجعه كردهدان به عنوان مرتجم بع دانند با يك نفر زبان كه اين زبان را منى

من مراجعه كرد مدخيان بود كه مهان شب حركت از پاريس به من رجوع منود، مهدخيان بود كه مهان شب حركت از پاريس به من رجوع منود، مدخيان از امريزادگان جوان افغاىن است كه به دربار ايران پناهنده شده.

كه مهه در قصر مجع بودمي چند نفر مرا پيش خود خواندند يكى امني الدوله وزير پست كه اگر چه در )باد( موقعى تر است، سومى صديق زند ليكن مرد باحمبىت است، ديگر جهانگري خان وزير صنايع كه گرم بسيار كم حرف مى

السلطنه پيشخدمت باشى.

Page 48: سه سال در دربار ايران

ليحضرت مرتبط ساخت مثل جمد الدوله داماد و ناظرشاه حوادث ديگرى در طى راه مرا با بعضى ديگر از مهراهان اعاى تريه رنگ و چشماىن سياه و گريا دارد و امني خلوت منشى خمصوص كه تنها ايراىن كبود چشمى است كه كه چهرهف ها مثل مريزا عبد الّله خان كه دو خواهر او از زنان شاهند و با حممد مريزا كاش ام و چند تن از پيشخدمت من ديده

منايد كه از مفارقت ها در سفارت ايران در پاريس منشى بود مهراه است و كاشف چنني مى برادر زن خود كه سالپاريس چندان راضى نيست برعكس مريزا عبد الّله خان كه از برگرداندن او به وطن مسرور است، و اديب امللك برادر

ن روسيه غالبا مهسفر من بود و نايب ناظر برادر كوچك جمد زاده اعتماد السلطنه و معاون امللك )؟( كه در راه آه الدوله كه مردى است باب طيع و قابل معاشرت.

20سه سال در دربار ايران، ص:

ها به كار خدمات بينيم، بعضى امي اين مجاعت را هر روز بر سر سفره هنار شاه مجع مى از موقعى كه به ايران رسيده ضى ديگر براى اظهار خدمت و متلق.حموله به خود مشغولند و بع

از مهكار خود آقاى فخر االطبا طبيب خمصوص شاه نيز بايد اسم بربم. اين مرد قيافه خاصى داشت كه در پاريس تا فام و چشمانش زيادتر از اش قوى و قامتش بلند و صورتش سرخ شد به اين معىن كه جثه منا حمسوب مى حدى انگشت

رفتند درست نقطه هاى سرخ بر صورت داشت راه مى كه با عزيز السلطان كه كوتاه بود و لكه اندازه گشاده بود. وقىت مقابل هم بودند.

فخر االطبا زياد پابند به آيات قرآىن و احكام حضرت رسول نيست زيرا كه در سر سفره به حمض اين كه چشم امني ريزد و از هنى شرع باكى درپى به گلو فرو مى رق را پىهاى شراب و ع بيند با چاالكى متام گيالس السلطان را دور مى

پوشيد اما از ندارد. در اروپا مثل ساير مهقطاران خود كالهى از پوست بر سر داشت و ردنگت و شلوار سياه مىوقىت كه به ايران برگشته عمامه سفيد بزرگى كه قيطاىن دور آن دوخته شده بر سر گذاشته و قباى سفيد بلندى دربر

رده است به شكلى كه چهره گلگون او به خوىب از آن ميان منايان است.ك

اند، امرى كه مسلم است اين كه او فقط برادر زاده امينه هاى بسيار زده در باب عزيز السلطان سوگلى شاه حرف اقدس يكى از زنان بسيار حمبوب شاه است.

فرزند ندارد توانسته است با تردسىت متام برادر زاده خود اين زن باكفايت كه از كلفىت به اين مقام بلند رسيده چونقدر است مقرب شاه كند. منيجك را كه بعدها عزيز السلطان لقب يافت و پسر مريزا حممد خان از مردمان گمنام ىب

اين مرد يعىن مريزا حممد خان متام جهدش اين است كه از سعادتى كه به وضعى غري مرتقب نصيب پسرش شده است نصيب شود. ستفاده كامل كند و نگذارد كه از اين نعمت ىبا

Page 49: سه سال در دربار ايران

وقىت شاه است و مصاحبت او اعليحضرت را از امينه اقدس به شاه چنني فهمانده است كه عزيز السلطان دعاى ىبكند. به مهني جهت است كه شاه مهانطور كه از سايه خود جدا نيست از او نيز هر خطر و چشم زمخى حفظ مى

كند. جداىي منى

چه شاه به اين طلسم جاندار معتقد باشد چه نباشد چيزى كه در آن شكى نيست اين

25سه سال در دربار ايران، ص:

رخيت تسليم است كه هر چه او خبواهد از او مضايقه ندارد و هر چه او كه اعليحضرت چنان در برابر اين بچه ىب بكند معفو است.

اى را جلب كرده بود عزيز خان است. كنجكاوى عدهشخص ديگرى كه در اروپا نظر

اى سفيد مايل به رنگ پريدگى و چون مو صورت، با چهره عزيز خان شخصى است باال بلند و كشيده قامت و خوش گريند. بر صورت او نيست با اين كه قريب به سى سال دارد مهه او را به جاى دخرتى جوان مى

كنند به او چشم داشتند و عزيز خان به مهان چشمى كه به جنسى لطيف نظر مى در روسيه مكرر كساىن را ديدم كهكردند كه عزيز اى چنني تصور مى افتاد و اين به آن علت بود كه عده از اين بابت سخت در زمحت و خجلت مى

مالك اوليش سرايان اندرون است كه خان زىن است كه لباس مرد پوشيده در صورتى كه او در حقيقت يكى از خواجه امني السلطان او را به شاه پيشكش كرده است.

كردند كنيزكى گرجى است تنها زن واقعى كه در جزء ملتزمني بود و او را غالبا با عزيز خان كه مهقد بودند اشتباه مىه سال ندارد كه او را در استامبول خريده و در موقع اقامت شاه در آجنا به او تقدمي كرده بودند. چون بيش از دوازد

كند. اى معامله مى شاه با او مثل بچه

در پاريس وقىت كه در تآتر اوپرا منايشى به افتخار اعليحضرت دادند اين كنيزك هم با لباسى مردانه حتت نظر سرايش در جاى خمصوصى طرف چپ جايگاه اختصاصى شاه جا گرفته بود. خواجه

كه شاه ايران آهنا را در اروپا مهراه خود به اين طرف آن طرف اين بود خمتصرى از احوال مجاعت عجيب و غريىب كشاند. مى

داند نتوانستم خود را به او معرىف بعد از عبور از سرحد چند بار اتفاقا با وليعهد مواجه شدم وىل چون زبان فرانسه منى كنم.

Page 50: سه سال در دربار ايران

ها با پدر خود دارد ليكن از تمنايد. اگرچه بعضى شباه اين شاهزاده سى و شش ساله است وىل ظاهرا پريتر مى جهات ديگر به هيچ وجه با شاه قابل قياس نيست.

هايش راست و ايستد، شانه قامىت او نيست زيرا كه ناصر الدين شاه راست مى تر است خمصوصا به خوش قدش كوتاه دارد. در گردنش بلند است سر خود را راست نگاه مى

24سه سال در دربار ايران، ص:

اندازد و به مهني جهت مخيده ه مظفر الدين مريزا داراى گردىن كوتاه است و سر خود را معموال به زير مىصورتى ك منايد. مى

گونه انگيز است هيچ وجه با نظر تيز و سركش پدر كه غالبا مالطفت گذشته از اين چشمان بيمار پسر به هيچ شباهىت ندارد.

وليعهد نظرها خمتلف است در باب هوش تيز و استعداد فوق العاده شاه در صورتى كه در باب درجه هوش و استعداد كسى شك و شبهه ندارد.

حمرم وقىت كه شاه از خواب برخاست خسته بود. 41روز بيستم سپتامرب مطابق

اى زند يعىن در هر ثانيه مهني كه من به حضور رفتم دست خود را پيش آورد، ديدم كه نبض او آرام و ضعيف مى ى شصت و اشتها نيز ندارد.منته

هاى مشرده سر به پايني به حضور آمد و به زمني فخر االطبا را به بالني شاه خواستند، او با طمانيه خمصوص با قدمزانو زد و با دست چپ آرنج شاه را گرفت و با دست راست به امتحان نبض پرداخت. دو نفر ديگر كه من تا اين

ملتفت آهنا نشده بودم پيش آمدند و مهني امتحان را كردند سپس عقب عقب در حاىل كه تاريخ آهنا را نديده يا زياددست به سينه و در حال تعظيم بودند بريون رفتند. به من گفتند اين دو نفر اطباء جديدى هستند كه از سرحد تا

د مرا در والديقفقاز از التزام ركاب خواستن اند، آن وقت فهميدمي كه آهنا را از مهان موقع كه مى اينجا ملتزم ركاب شده شاه دور كنند براى خدمت احضار كرده بودند.

از اين دو نفر يكى شيخ االطباست كه امسى بامسمى دارد و با اين كه ريش و موى خود را تازه رنگ بسته ليكن است كه به آن پريى كند و به هيئت كشيشى است، ديگرى مريزا زين العابدين صورت پرچني او از پرييش حكايت مى

منايد. هر دو كالهى بلند و نوك تيز بر سر و قباى سياه گشاد بلندى در بر دارند كه تا بند تر مى نيست و حمجوبهاى گشادى با نوارهاى زردوز دارد مانند صور آمساىن پاى ايشان كشيده شده اما بر قباى شيخ االطبا كه آستني

ن است كه اين هيئت در نظرها چندان غرابت ندارد.هاى ستاره مانندى است و عجب اي گل

Page 51: سه سال در دربار ايران

اين سه نفر طبيب جدى مدتى با يكديگر آهسته صحبت كردند و نتيجه مشاوره خود را بدون اين كه من بفهمم چه گفتند و چه تصميمى گرفتند به عرض شاه رساندند و مهه

28سه سال در دربار ايران، ص:

از حضور مرخص شدمي.

گفتم ثل هر روز به سر خدمت خود رفتم و چون ديروز بعد از ظهر احضار نشده بودم پيش خود مىفردا صبح من ماند وىل بعد معلوم شد كه قضيه كه چون كسالت شاه خمتصر بوده و هببود يافته ديگر احتياجى به حضور من نداشته

برعكس است و شاه شب را بسيار بد گذرانده.

. باز عني مهان جملس مشاوره يا مهان كمدى ديروز تكرار شد و باز هم من حالت بد او ظاهر است و تب دارد ندانستم چه تصميمى گرفته شده است.

كنند و من با اعتماد السلطنه بريون آمدم، وى به من گفت كه اطباى ايراىن معموال مرضى را با ادويه مفرده معاجله مىند كه دواهاى الزم را ترتيب دهند. اعتماد السلطنه به من گفت كه ا به دواهاى فرنگى معتقد نيستند به مهني نظر رفته

شاه مبتلى به اسهال است و تا اين وقت كسى حقيقت اين مطلب را به اطالع من نرسانده بود.

فايدگى وجود مرا پيش شاه ثابت كنند و حقانيت نظر خود را در با خود گفتم كه شايد اين بازى براى آن است كه ىب كه براى فرستادن من در والديقفقاز از راه باكو و حبر خزر به طهران و دور كردن من از پيش شاه داشتند باب خياىل

ظاهر منايند. اگر ترس احتياجى كه شاه ممكن بود به دواها و معاجلات من پيدا كند در ميان نبود يقينا مهني كار را هم كردند. مى

قنسول روس هم با ما آجنا به هنار «5» فرانسه در تربيز رفتيم و پطروفمن و اعتماد السلطنه با هم به قونسلگرى دعوت داشت.

قنسول ما با كمال گرمى از من پذيراىي كرد. در روز ورود به ديدن من آمد و از من خواهش منود كه «4» موسيو برنهنبود از جان و دل اين دعوت را پيش او منزل كنم. من اگر قنسوخلانه از مقر اقامت شاه يعىن حمل خدمت من دور

پذيرفتم تا چند صباحى هم زير بريق فرانسه و در ميان فرانسويان به سر برم. مى

بعد از ظهر چون مكرر شنيده بودم كه فردا حركت خواهيم كرد با اين كه كسى مرا خنواسته بود موقع شام شاه آجنا امد و هيچ پيشخدمىت را هم نديدم كه به وسيله او به حضور رفتم اما چون ديدم كه شاه از اطاق خواب خود بريون ني

آن كه شاه را ببينم بروم ىب

Page 52: سه سال در دربار ايران

______________________________ (5.)Petrof

(4.)M .Bernay

28سه سال در دربار ايران، ص:

برگشتم.

حمرم 47 -سپتامرب 44

چه راه دراز بود ليكن به علت كسالت شاه در ساعت هشت صبح از تربيز حركت كردمي و به بامسنج رسيدمي. اگر 5700مرت به 5800مهاجنا بار انداختيم. با وجود اين ارتفاعى كه از آن باال آمده بودمي زياد بود به اين معىن كه از

هاى خوب فراوان بامسنج يكى از ييالقات مردم تربيز است و اكثر مرت رسيده بودمي به مهني علت ارتفاع زياد و آبآمدند و غالبا هم در آجنا عمارات ييالقى دارند و يكى از آهنا هم متعلق ها براى هواخورى به آجنا مى يشان تابستانا

به پطرف قونسول روس است.

به مهني علت سالمت هواى بامسنج شب پيش امني السلطان تصميم گرفته بود كه شاه را صبح با مهراهان به اينجا منتقل كند.

كرد زياد فاصله نداشت. با وجود حمل مناسىب زده بودند و از چادر وليعهد كه پدر خود را مشايعت مى چادر ما را دروروز مواظب بودند و يافت. سه نفر طبيب ايراىن شب اين انتقال حالت شاه هبرت نشد بلكه تب و اسهال شدت مى

خوراندند. كردند خود به شاه مى دواهاىي را كه خود هتيه مى

حمرم 49 -ربسپتام 48

زد، حالت شب گذشته شاه گاهى بيخواىب كشيده و گاه در خواب پريشان سركرده بود صبح هم نبض تا هشتاد مى رفت و ضعف به منتهى درجه رسيده بود. عمومى رو به بدى مى

شاه به من اقرار كرد ها اند. بعد از مدت دانستم به شاه چه دواىي داده و چه غذاىي به او خورانده من تا اين تاريخ منىوجه نگراىن نداشته و اى جهت قطع آن نيست؟ گفتم مرض اعليحضرت به هيچ كه اسهال دارد و پرسيد كه آيا وسيله

آور جلوى آن را گرفت وىل حاال كه به اين درجه رسيده نظر من اين در ابتدا ممكن بود كه با يك مسهل يا دواىي قىميل بفرماييد. شاه بيانات مرا با حالىت تفكرآميز به فارسى تكرار « دو بيسموتسونيرتات »است كه يك قاشق حملول

كرد و ديگر چيزى نگفت و من بريون آمدم.

Page 53: سه سال در دربار ايران

21سه سال در دربار ايران، ص:

مهكاران من مهني كه اسم مسهل را شنيدند هشتاد گرم روغن كرچك جهت شاه جتويز كردند! خوشبختانه ما امي. اگر شاه دستور داده بود كه امتحانا به هر يك از وزراى خود مهني بابا دور شده هاست كه از زمان حاجى مدت

زد كه از گذشتگان ايشان بعد از خوردن حب مقدار روغن كرچك خبورانند از ايشان مهان حالت مضحكى سر مىرسيد. 82بض به كلمل سر زده بود. شب وحشت افزايش يافت و اسهال صورت خوىن پيدا كرد و تب باال رفت و ن

هاى مرا ديد داوطلب شد كه دستور العمل اطرافيان به وحشت افتادند و اعتماد السلطنه كه جان شاه را در خطر مى به شاه برساند.

من به او گفتم كه شاه را وادار كند كه شاىل از فالنل يا پشم بر كمر ببندند و به جاى مشروبات سردى كه به او طالع پيدا كرده بودم مقدارى چاى گرم خملوط با كمى عرق يا كنياك به او بدهند و اگر به دهند و من از آن ا مى

دستور من عمل شد فورا يك گرم سولفات دوكينني نيز به او خواهم داد.

بعد از اين صحبت من به چادر امني السلطان رفتم، تازه آجنا رسيده بودم كه سه طبيب مهكارم وارد شدند و چون از السلطنه دستورهاى مرا شنيده بودند و اسم كمر فالنل و چاى خملوط با عرق و سولفات دوكينني به گوش اعتماد

اى جلوگريى كنند آمده بودند كه صدر اعظم را به جلوگريى از خواهند از وقوع خماطره ايشان خورده بود مثل اين كه مىبرد و بالنتيجه درجه صطالح ايشان آتش معده را باال مىگفتند خوردن سولفات دوكينني به ا اجراى آهنا وادارند و مى

ها زدند چنان كه فخر االطبا با اطمينان كند. در باب عرق و الكل هم از مهني قبيل حرف عطش مريض را زيادتر مىان فهماند كه تا چه درجه به اين بيان امي شود و قيافه او مى گفت كه اين دو مشروب باعث بروز حصبه مى متامى مى

دارد.

امني السلطان به توسط مرتجم خود مريزا نظام اين بيانات را به اطالع من رساند و عقيده مرا در آن باب پرسيد.

وجه چنني نيست و سكوت من در اين مورد به علت حتريى است كه از اين بيانات به من دست داده، گفتم به هيچهاى كنياك كه من به كند پس چرا بعد از اين مهه گيالس د حصبه مىاگر آقاى فخر االطبا واقعا معتقدند كه الكل تولي

اند. ام تاكنون حصبه نگرفته ايشان خورانده

22سه سال در دربار ايران، ص:

امني السلطان در مقابل اين شكايات مهكاران و بيانات من ديگر نتوانست حال جدى خود را نگاه دارد و براى آن روى خود را برگرداند و لب خود را گاز گرفت.كه خنده او را كسى نبيند

Page 54: سه سال در دربار ايران

من كسى نيستم كه بتوامن با اين قبيل مردم بسازم، اگر سر جنگ و ستيز دارند كامال براى مقابله حاضرم.

حمرم 48 -سپتامرب 48

خملوط با عرق شاه كه از اعتماد السلطنه كمربند فالنلى گرفته و بسته بود به اصرار اطباى ايراىن آن را باز كرد و چاىياكنياك را هم خنورد وىل اطرافيان دواى قاطعى ديگرى جهت او تصويب كرده بودند كه ميل كرد و آن مقدارى تربت بود. با اين حال اثرى از آن هم ظاهر نشد و امروز صبح بر خالف انتظار عموم ضعف حال شاه به قدرى بود كه

اثر باز من ىب فهماند كه تربت هم اثرى نبخشيده! مهكاران حقه مىتوانست از جاى خود برخيزد و مهني كيفيت منىماندن تربت را به آن علت جلوه دادند كه يك نفر فرنگى جنس نزديك شاه بوده و حضور او اثر را از تربت برده

است.

آجنا برپا شد و اى در ساعت ده مهه با هم از چادر شاه به چادر صدر اعظم كه ما را خواسته بود رفتيم جملس مشاورهاين دفعه برخالف سابق مرا هم در مشاوره دخالت دادند. اين بار مهكاران من چنان از خود تسليم و رضاىي نشان

پذيرفتند و خمالفت كردم مى دادند كه باعث سوء ظن من شد تا آجنا كه ديگر هر چه را من به اين مؤمنني پيشنهاد مىى كه اثر تربت ظاهر شود اجازه دهند كه مطبوخى از هسته آلوبالو و به با كردند فقط خواهش كردند تا موقع منى

كاسىن و كمى ترياك درست كنند و به شاه بدهند.

توانند از معاجلات من جلوگريى كنند به اميد آن كه از تربت و دواهاى ايشان اثرى متام مقصود ايشان اين بود كه تا مى هاىي كه از آن منظور است نصيب ايشان شود نه نصيب من. فادهظاهر شود و افتخار معاجله شاه و است

دانستم كه اين معاجله آخر چون من از طرىف اطمينان داشتم كه به معاجلات من عمل خنواهد شد و از طرىف ديگر مىرا هتيه اندازند چيزى نگفتم و اجازه دادم كه مطبوخ خود الدواء ايشان است و در حقيقت آخرين تري تركش خود را مى

كنند.

27سه سال در دربار ايران، ص:

مهني كه هنارم را خوردم به عجله به چادر شاه رفتم و چون شاه از آمدن من خرب يافت مرا فورا به حضور خواست.

بود و تب شدت تام 549بود در ساعت سه به صد رسيده بود و در حدود ساعت پنج 82ضربان نبض كه ديروز و ضعف فوق العاده متام اطرافيان شاه را در اضطراب انداخته بود. اطباى ايراىن با وجود ضربان داشت، صورت بيحال

بود 549بردند و عدد حقيقى ضربان نبض را كه شديد نبض و حالت خراب شاه باز پى به علت اساسى مرض منى يشان و از خود بيخود بودند.گفتند و واضح بود كه تا چه حد پر مى 91كردند و آن را به او از شاه پنهان مى

Page 55: سه سال در دربار ايران

پرسيدند چه خواهد شد. مجع كثريى بر اين عقيده بودند كه شاه به مهه دچار وحشت غريىب بودند و از يكديگر مىحال احتضار افتاده به مهني جهت دويدند تا صدر اعظم را خرب كنند و او نيز به عجله خود را به بالني شاه رساند.

دامن كه ما مهگى خود بريون رفتيم يا با اشاره وى او و شاه را تنها گذاشتيم. منى مهني كه او وارد شد درست

بعد از چند دقيقه كه به چشم اطرافيان پريشان خاطر ساىل آمد امني السلطان از پوش سلطنىت بريون دويد و در به صداى بلند گفت كه: حضور پيشخدمتان و اطباى ايراىن و اعيان و صاحب منصبان رو به من كرد و به فارسى و

و مرتجم اين مجله « اراده سيئه ملوكانه بر آن قرار گرفته است كه افتخار معاجله شاه به مسئوليت مشا وا گذاشته شود» را براى من ترمجه كرد.

ام و چون طبيىب فرانسوى من گفتم كه من از روزى كه شغل طبابت شاه را بر عهده گرفتم اين مسئوليت را قبول كرده ام. هستم وظيفه خود را غري از اين نيز تشخيص نداده

اى با صراحت متام امني السلطان مرا تنها پيش شاه برد و شاه كه در حال كمال ضعف بود با صداى ضعيف و گرفتهبه من التماس كرد كه جلوى اسهال او را بگريم و گفت كه اين مرض خيلى زياد مرا ناتوان كرده است. من براى

منامي. شاه پس از سه او گفتم كه اگر به من اعتماد و به دستورهاى من عمل كنيد به سرعت مشا را معاجله مى اطمينان وجه مؤثر نيفتاده بود باألخره تسليم شد. روز ترديد و معاجلاتى كه به هيچ

كردم و ابتدا به او گفتم من براى آن كه معاجلات بعدى خود را به شاه بقبوالمن ابتدا حالت او را دقيقا براى او تشريح زند، شاه كه تا اين مى 580كه تىب شديد دارد و نبضش تا

29سه سال در دربار ايران، ص:

دامن به چه علت از او خمفى داشته بودند دچار وحشت عظيمى اطالع مانده بود و آن را منى وقت از اين حقيقت ىب ساخت. تر مى قبول دستورهاى من رامشد و من خوشم آمد زيرا كه اين حالت او را در

به او گفتم كه اگر دو روز قبل سولفات دوكينني را كه من جتويز كرده بودم، به او داده بودند هيچ وقت تب دست داد. اين حرف فورا اثر كرد و شاه در دم از من سولفات دوكينني خواست. به او فهماندم كه امشب با حالت تب منى

خيزد اين دوا به او داده خواهد شد و او از من تشكر نيست، فردا صبح كه از خواب برمى شديد خوردن آن صالح كرد.

چون ديدم ديگر شاه مطيع است من هم سعى كردم كه با منودن حقايق بيشرت اعتماد او را جلب كنم به مهني نظر در هتيه منوده و به او گفتم كه اين شربت حضور او شربىت از بيسموت كه مقدار زيادى لودانوم با آن خملوط كرده بودم

براى قطع اسهال و خواب راحت شب است و هر نيم ساعت به نيم ساعت بايد يك قاشق از آن را خورد.

Page 56: سه سال در دربار ايران

ساعت ده شربت متام شده و شاه به خواب رفته بود، من عني مهان شربت را دوباره درست كردم و سپردم كه تا صبح ا به او ندهيد آن هم در صورتى كه مريض بيدار شود سپس به چادر خود برگشتم.بيشرت از دو يا سه قاشق از آن ر

حمرم 48 -سپتامرب 41

اند شاه ساعت هشت بيدار صبح خيلى زود به چادر شاه رفتم، ديدم از هيچ كس سروصداىي نيست و مهه خوابيدهآن شربت دوم به مهان اندازه كه گفته شد و شب را به راحت خوابيده بود فقط دو دفعه بيدار شده بود و به او از

بودم داده بودند.

دانست و عقيده داشت كه يا آن را نصف بايد يك گرم سولفات دوكينني به او خوراند اما امني السلطان آن را زياد مىه دادم و اى كه الزم بود سولفات دوكينني به شا كنم يا در دو سه نوبت به او بدهم وىل من اصرار كردم و به اندازه

بريون آمدمي و شاه تا ساعت يازده خوابيد.

مرغ تازه و قدرى جوجه خورد و اين غذاى سبك را با موقع ناهار برحسب معمول رسيد، شاه به دستور من دو ختم كمال اشتها تناول منود و به خوىب هضم كرد.

حتليل اش به حال عادى برگشت و قواى شاه روز را بدون اسهال و تب گذراند، چهره

28سه سال در دربار ايران، ص:

كم بر سر جاى خود آمد به مهني جهت شب مهه اطرافيان را مسرور و بشاش ديدم، يكى به من به زبان رفته او كم داد. هاى فريننده مى گفت و ديگرى وعده چرب و نرم هتنيت مى

هاى سر امني السلطان وعده داد كه هبرتين اسب شاه با گرمى متام از من اظهار امتنان منود و در تعريف مبالغه كرد،اى را به طويله خود را به من ببخشد؛ جمد الدوله هم وعده يك قاليچه عاىل داد و هر كس به قدر خود دادن هديه

عهده گرفتند حىت يكى از وزرا گفت كه ما مهه بايد دست مشا را ببوسيم.

عرانه و احساساتى كه كم و بيش آثار صداقت از آهنا ظاهر بود براى اين مدح و ثناهاى خارج از اندازه و تعارفات شاهاىي كه هيچ وقت صورت عمل به خود نگرفته ها شنيده و از اين وعده من تازگى نداشت زيرا كه مكرر از اين حرف

است ديده بودم.

فقط چيزى از آن كه خوب است از شرح اين مجله كه خوب يا بد مهان است كه هست بگذرمي و يادى از آن نكنيمقابل مالحظه است داللت آن است بر احوال مجعيىت كه من خواه ناخواه بايد در ميان ايشان زندگى كنم و به خاطر

Page 57: سه سال در دربار ايران

يابد و بني ختت مقام با داشته باشم كه در اين مملكت دائما اوضاع و احوال به سهولت و به سرعت تغيري و تبديل مى دارد.ختته تابوت فاصله زيادى وجود ن

حمرم 80 -سپتامرب 42

حالت هببود شاه مهچنان برقرار است و من از ترس اين كه تب دوباره برنگردد بار ديگر يك گرم سولفات دوكينني جتويز كردم.

شاه چون حالتش هبرت شده بود امر داد كه اردو حركت كند. ساعت ده صبح به عزم منزىل كه تا آجنا فقط دو فرسنگ كردمي.راه بود حركت

در بني راه اعتماد السلطنه به من گفت كه حالت شاه چنان سخت شده بود كه وليعهد حمرمانه دست به كار بعضى احتياطاتى زده بود تا اگر ختت سلطنت خاىل ماند آهنا را جمرى دارد اما جاى بسى خوشوقىت است كه اتفاق سوىي رخ

اى جز آن كه به روسيه برگردمي نداشتيم. هكرد و ما چار نداد و اال در ايران شورشى بروز مى

گفت كه وليعهد پسر ارشد شاه نيست اعتماد السلطنه براى اثبات مدعاى خود مى

70سه سال در دربار ايران، ص:

نظر كند و از تصرف تاج و ختت صرف بلكه پسر ارشد او ظل السلطان است كه حاليه بر اصفهان حكومت مىتواند به سلطنت برسد البد اگر مقتضى اجياب كند به زور ه خامن نبودن مادرش قانونا منىنكرده چون به علت شاهزاد

سپاه و اسلحه مدعى وليعهد خواهد شد و آن وقت به عقيده اعتماد السلطنه ما مهگى در خطر خواهيم افتاد.

آميزى كه ه از تظاهرات حمبتديدم يقني دارم كه خمصوص به او نبود بلك كيفيىت كه من در گفتار اعتماد السلطنه مىپس از هببود شاه از جانب غالب مهراهان او نسبت به خود مشاهده كردم بر من مسلم شد كه ترس از شورش در

صورت مرگ اعليحضرت غالب ايشان را مشوش كرده بود چنان كه تربيكاتى كه از طرف مهني مجع بعد از هببود شاه توجه شد و اين كه ترس و اضطراب مهني طايفه در خصوص از دست دادن آمدم م به من كه باعث آن به مشار مى

كرد. مقام و جاه خود بار ديگر به اميد و دلگرمى مبدل شده بود مهني نكته را ثابت مى

هاى ها. دامنه مرت ارتفاع دارد و سرزمني بلندى است خرم و حمصور بني كوه 5900آباد بود كه منزل بعدى ما سعادتاى مستور رنگ شبيه به مناظرى بود كه سابقا ديده بودمي، قدرى دورتر قله به هاى رنگ وخم و سنگ ت پيچاوىل از جه

شد. از برف ديده مى

Page 58: سه سال در دربار ايران

ها مهيشه مهني از طرف مغرب طوفاىن برخاست ليكن از آن چند قطره بيشرت نصيب ما نشد. حال اين قبيل طوفان برند. ها از آن هبره مى كمرت جلگهريزد و ها فرو مى است، باران آهنا بر كوهستان

گفت كه معاجله شده است. من ساعت شش بعداز ظهر كه شاه را ديدم ديگر نه تب داشت نه اسهال. خود او مىاز او خواستم كه باز پنج دسى گرم سولفات دوكينني خبورد تا كامال از بابت آينده مطمئن شومي، شاه قبول كرد به

خورد. چون من در حب به او بدهم چه تاكنون آن را به ميل خود به حال حملول مىشرط آن كه آن را به صورت ها مهراه دارم فورا از آهنا به او دادم. سفر مهيشه از اين قبيل حب

خورد از دواخانه خمصوص او باشد يا آن كه آن را در حضور او هتيه شاه چون عادت داشت كه هر دواىي را كه مىرسيد كه از حاضر بودن آهنا در جيب من در تعجب ها كار كجاست و به نظر مى اين حب كنند از من پرسيد كه

افتاده است.

خيز از راه شوم مهيشه در ممالك تب به او گفتم كه چون من زود زود دچار تب مى

75سه سال در دربار ايران، ص:

فر خمصوصا از آهنا مقدارى در دسرتس داشته دارم و ناچارم كه در س هاى سولفات دوكينني را مهراه برمى احتياط حب اند. ها را كمى قبل از حركت به دستور من در پاريس ساخته باشم، اين حب

ها داشته باشد به مهني نظر به من اعليحضرت كه از توضيحات من قانع شد اظهار ميل كرد كه مقدارى از مهان حبا را سفارش دهم. من البته هيچ نگفتم و از بيان اين كه هزار گفت كه فورا به وسيله تلگراف ساخنت هزار عدد از آهن

رود شوند و اثر آهنا از ميان مى حب زياد است و پيش از آن كه احتياج به استعمال آهنا پيش آيد خشك مىخوددارى منودم زيرا كه اين كار از اعتمادى كه شاه به معاجلات من پيدا كرده بود و من از آن خوشوقت بودم

كنم و شاه از وعده من بسيار مسرور شد و از كاست به مهني جهت گفتم كه فورا به پاريس تلگراف مى مى هاىي كه مريزا ابو القاسم نايب در خانه براى او آورده بود مقدارى به من داد. شرييىن

صفر 5 -سپتامرب 47

هاى اطراف را كرد و قله تر مى را خوشامشب باران رقيقى بر روى چادرها باريد، صداى مالمي و يكنواخت آن خواب من باران باعث شد كه راه آبپاشى و گردوغبار آن كم شود. برف گرفت. مهني من

يك دسته چند نفرى سرباز كه طرف راست ما ايستاده بودند نظر مرا جلب كرد زيرا كه ايشان را گرداگرد سربازى كه دم و ديدم كه آن سرباز بينوا در حال احتضار است. معلوم شد كه به زمني افتاده بود مجع ديدم. از كالسكه پياده ش

دوا و طبيب به دنبال اردو آمده و به اينجا كه رسيده است به چهار روز است كه ناخوش شده و به مهني حال ىب

Page 59: سه سال در دربار ايران

دها را آم كس هم به فكر او نبوده تا جان سپرده است. اين امر در چنني مملكىت كه مهه پيش حال مرگ افتاده و هيچ دانند عجيب نيست. نتيجه قضا و قدر مى

هاى سلطنىت با سه خامن از نزديك ما گذشت. در موقعى كه من ناظر مرگ اين بيچاره بودم ديدم كه يكى از كالسكهاين سه خامن يكى مهان كنيزك گرجى بود كه در ايران لباس مردانه فرنگستان خود را به لباس زنانه مبدل كرده بود، دو

هاى آهنا براى تقرب و جلب منفعت ايشان را در تربيز به شاه ديگر دو دخرت جوان بودند كه خانوادهخامن

74سه سال در دربار ايران، ص:

خبشيده بودند.

ها مرت رسيدمي و در آن نزديكى 5900مرت گذشتيم به سرزميىن به ارتفاع 4510اى به ارتفاع بعد از آن كه از گردنهديدمي كه عباس مريزا جد ناصر الدين شاه سرتيپ گاردان مأمور خمصوص ناپلئون را در آجنا پذيرفته خرابه قصرى را

بود.

اى از آهنا را پيش نزديك ظهر پس از طى چهار فرسخ به اوجان رسيدمي. در اينجا چند چشمه آب گرم است كه منونه ام خواص آهنا را مشخص منامي.توامن مت كردند كه من به يك ديدن مى من آوردند و چنني تصور مى

صفر 4 -سپتامرب 49

شد، در چند مرتى تپه بلندى بود شبيه به خرابه. اگر چه غري از رفتيم بيشرت مى عوارض طبيعى راه هر چند جلوتر مىه كرد ك شد رفيق مهسفر من تصور مى سنگ پراكنده چيز ديگرى پيدا نبود و از ديوار و غريه چيزى ديده منى چند ختته

ها چنني خوانده است كه اين نقطه از نقاط گفت كه در كتاب در اين حمل سابقا ابنيه يا الاقل حصارى بوده و مى شده. سرحدى حمسوب مى

در طرف چپ جاده كاروانسراىي است كه تصادفا آباد و از دستربد حوادث مصون مانده است. مهني حال آبادى مرا اند داشته اى از اين بناهاى عظيم كه مهه شبيه مدادى از آن بسازم تا منونه بر آن داشت كه براى آلبوم خود طرحى

آيد كه از بناهاى عهد صفوى و باىن آن حاجى حممد حسني گيالىن است. باشم. از كتيبه سر در آن چنني برمى

وقف كنيم زيرا مرتى است رسيدمي و قرار شد كه در آجنا براى صرف هنار ت 4000داش كه در ساعت يازده به تيكمه خورد. كه شاه از وقىت كه ناخوش شده بود ديگر در حني راه رفنت غذا منى

غذاى شاه و آداب صرف آن خاىل از غرابىت نيست. غذاهاى خمتلف را مهچنان كه پيش ما معمول است يكى بعد از كنند. به م باشد يكجا حاضر مىجا به توسط آنقدر فراشى كه براى آوردن آهنا الز آوردند بلكه مهه را يك ديگرى منى

Page 60: سه سال در دربار ايران

هاى رنگارنگ بر آن ها كه بر سر هركدام جمموعه گرد بزرگى است و قلمكارى خوشرنگ با منگوله اين شكل كه فراش آورند و جمد الدوله ناظرباشى شاه مهيشه اند دنبال هم غذاها را پيش مى انداخته

78سه سال در دربار ايران، ص:

پيشاپيش ايشان است.

ها را از روى ظروف گذارند و قلمكارها و سرپوش ها را بر زمني مى ها به حضور شاه رسيدند مهه جمموعه ني كه فراشمهروند، آقاداىي كه گاهى مريزا ابو القاسم نيز با او مهراه است هاى خاىل و قلمكارها بريون مى دارند و با جمموعه برمى

اى چرمى كه برد و شاه كه مثل مهه ايرانيان چهار زانو مقابل سفره ىخواهد نزديك او م ظروف غذاىي را كه شاه مىدارد قاشق و چنگال از آن ظروف غذاى خود را برمى نشيند با دست يعىن ىب اندازند مى سفره پارچه ملوىن روى آن مى

كند. د صرف مىكند اما كباب از اين قاعده مستثىن است به اين معىن كه آن را به حمض اين كه حاضر ش و ميل مى

پزى براى هركس طبيعى است باز هتيه اين نوع آموزند وىل كباب گويد كه آشپزى را مى مى «5» با اين كه بريال ساوران هاى خمصوص مهارت الزم دارد و كباىب شاه را نبايد از جنس آشپزهاى معموىل دانست. كباب

چينند تا ديگران به ترتيب آورند و سفره را برمى ها را مى جمموعهها بعد از آن كه شاه غذاى خود را خورد مهان فراشسلسله مراتب از باقيمانده غذاى خود را خبورند اما معلوم است كه با اين ترتيب به نوكرهاى زير دست جز مقدارى

رسد. گوشت چيزى منى برنج خشك و استخوان ىب

كنند و ان است فقط مقدار آن خمصوصا پلو را بيشرت مىهر قدر عدد غذاخورها بيشرت شود باز نوع غذا معموال مهتوان بر مقدار غذاها افزود و فوج فراشان توان دريافت كه تا چه اندازه مى باز ترتيىب كه وضع در خانه شاهنشاه دارد مى

را زيادتر كرد.

است. خورد و عادت مملكىت بر اين جارى اين نكته را نيز بگوييم كه شاه مهيشه تنها غذا مى

اند عمقى كه ته آن آب باريكى است بر روى زمني بلندى، كه يك گوشه آن مزررع است زده اردو را كنار رودخانه كم منايد. ها چشم انداز ما را حمدود مى و افق نيلگوىن از باالى كوه

______________________________ (5.)BriIlat -Savarin

78سه سال در دربار ايران، ص:

صفر 8 -سپتامرب 48

Page 61: سه سال در دربار ايران

جا با ما مهراهند با اين تفاوت كه هر قدر دو سلسله كوهى كه يكى در مست راست ديگرى در طرف چپ است مههكند ليكن منظره راه مهيشه يكى است و عني مهان شوند و دره وسعت پيدا مى رومي از يكديگر دورتر مى بيشرت مى

شود. ها تكرار مى ها و دره تپه

مرت در بسرت رودخانه عريضى كه در اين موقع فقط دو هنر 5210ها به ارتفاع ني يكى از مهني درهدر قرامچن پاي كوچك در آن جارى بود چادر زدمي.

مهراهان ما مثل اين است كه براى تب كردن از هيچ كارى باك ندارند چنان كه ديروز نوبت امري نظام بود.

ربه و عاقل و كارديده به مهني علت نزد وليعهد مقامى ممتاز دارد و سابقا امري نظام پريمردى است بسيار زيرك و با جتدر پاريس وزير خمتار ايران بود. وقىت كه من حالت تب او را به او گفتم و نامناسب بودن حمل اردو را به او منودم و از

ه خمتصر نبايد زياد تعجب كنيد ام با او صحبت كردم به من گفت از اين مجل امور شگفىت كه از پاريس تا اينجا ديده انشاءاهلل وقىت كه زيادتر در اين مملكت مانديد عجايب بيشرتى خواهيد ديد.

امروز نوبت تب كردن به حممود خان وزير خمتار ايران در پرتسبورگ كه تازه به ما ملحق شده رسيده است. اين شخص احتياطى معموىل كه در انتخاب من آمد. البته با ىب گردىن پيچيده بود به حال لرز پيش كه خود را در خزى و شال

رود و باز هم از اين مريضى براى من خواهد رسيد زيرا به اين عنوان كه چادرها بايد نزديك حمل چادر زدن به كار مىزنند و ملتفت رعايت هيچ به آب باشد مهيشه آهنا را در جاهاى پست حىت مثل اردوى امروزى در ته رودخانه مى

شود مثال موقعى كه وضع حتياطى ديگر نيستند. اردوى مسلماىن اگر كنار آب نباشد اردوى مسلماىن حساب منىاگردانند تا از زير چادر ها جمراى آب را برمى زمني يا بزرگى چادر شاه اجازه ندهد كه آن را در كنار آىب بزنند فراش

شوند. حىت به يك آب باريكى نيز قانع مى كنند شاهانه بگذرد و ديگران هم مهني كار را تقليد مى

اگر پيغمرب اسالم به پريوان خود در هبشت آب روان و درخت و سايه وعده داده بيشرت به كساىن بوده است كه در اند. در اين سرزمني خشك و آب و دنيا از اين نعم حمروم بوده

71سه سال در دربار ايران، ص:

مسلمني جهت طهارت و وضو از واجبات است.هواى سوزان دسرتسى به آب براى

اما اين هتطري و وضو در حقيقت بايد گفت كه براى اكثر مردم مطابق قوانني حفظ صحت كه نيست سهل است كنند و به صورت و ساعد و پا ام كه دست خود را تر مى جنبه پاكيزگى نيز ندارد زيرا كه من غالب مردم را ديده

منايند ليكن با اين عمل هيچ كثافت و چركى را از ميان ر طبق حكم شريعت عمل مىكشند و اگر چه شايد ب مى برند. منى

Page 62: سه سال در دربار ايران

روند و مقدارى از آن بر آورند و در آب كمى مى هاى خود را كامال بريون مى ترند لباس بعضى ديگر كه شايد مقدسخود را پاك يا خشك منايند دوباره مهان هاى بدن را ازاله و آن كه چرك كنند و ىب ريزند و بدن خود را تر مى سر مى

پوشند. هاى چركيىن را كه اگر آىب ديده است مهان آب باران بوده مى لباس

نوشند. كنند مى بعضى ديگر هم از مهان آىب كه كنار آن قضاى حاجت مى

ند اشخاصى هستند مناي ها عمل مى گويند كساىن كه به اين شكل كنم مى ها صحبت مى وقىت من با بعضى از اين بابتچسبند اما افسوس كه عده اين مسلمني ظاهربني خيلى زياد نربده تنها به ظاهر آن مى كه به باطن احكام شريعت پى

اى از اوقات خمصوصا در ايام شيوع امراض مسرى عواقب است و طرز تطهري و وضوى ايشان به شكلى كه گفتيم پاره وخيم در بر دارد.

دانند هر آب جارى را نيز براى آشاميدن اى هر مناز خود را شرعا به ساخنت وضو مكلف مىمسلميىن كه قبل از ادآشاميدند. آيا در مملكىت كه آب تا اين دانند به مهني نظر آب هنرها را با وجود اين كه آلوده شده است مى صاحل مى

باشد چه غري جارى جمبور كنند؟ درجه قيمىت و كمياب است هبرت نيست كه مردم را به نيالودن آن چه چه جارى

اما بدخبتانه در اين مملكت هر وقت كه بني حفظ صحت و امرى مذهىب معارضه پيش آيد مهيشه غلبه با دين است.

ها هاى چوب گردو پر كرده بودند. اين چوب پيش از اين كه به حمل اردو برسيم شش ارابه بزرگ ديدمي كه آهنا را از تنه كنند. هاى نازك درست مى خرند و از آهنا در روسيه براى پوشش سقف ختته ان مىها از كردست را روس

سر شب طوفان شديدى برخاست و با اين كه باراىن نيامد ليكن باد شديد بود و جاى خوشوقىت بود كه چادرهاى ما را نربد.

72سه سال در دربار ايران، ص:

صفر 8 -سپتامرب 80

شود تا آجنا كه كمى بعد از نظر حمو شد. زمني رومي دورتر مى قدر جلوتر مىكوهى كه طرف دست راست هست هر هاى عميقى دارد و معموال در ته عموم آهنا هنر آىب جارى است. قدم دره به قدم

اند خمصوصا در اطراف تركمانچاى اين حال مشهودتر است. چون آب فراوان است صحرا را مهه جا زراعت كرده اند. نقطه در كنار هنرى كه اين قريه به نام آن خوانده شده زدهاردوى ما را در مهني

ها و حياطهاىي دارد كه بام ارتفاع و پشت هاى كم تركمانچاى قريه كوچكى است كه مثل مهه قراى اين حدود خانهو روسيه هجرى( در آجنا بني ايران 5488)مطابق 5949ها روى غالب آهنا را گرفته. اگر معاهده سال درختان باغ

Page 63: سه سال در دربار ايران

كرد. به موجب به امضاى عباس مريزا وليعهد و ژنرال پاسكيويچ بسته نشده بود تركمانچاى اين شهرت را حاصل منىتوان آن دو را آلزاس و لورن ايران اين معاهده عالوه بر ده كرور تومان خسارت ايران در واليت ايروان و خنجوان كه مى

ان كه حاليه نيز هست سرحد بني دولتني شد، تنها روسيه عباس مريزا را وارث ناميد از دست داد و رودخانه ارس مهچن دانيم به اين آرزو نرسيد. تاج و ختت ايران شناخت و او نيز چنان كه مى

اى را به من نشان دادند كه به كلى من در صدد برآمدم كه منزىل را كه اين عهدنامه در آجنا بسته شده بود ببينم. خانهها سر به فلك فقط در ورودى و چند ديوار از آن باقى است و يك درخت تربيزى در ميان خرابهخراب است

كشيده. اين خانه امروز تعلق به مشهدى حممد نامى دارد، چون يقني دارم كه چندى بعد از اين منزل تارخيى ديگر رجا مباند.اثرى برجا خنواهد ماند صورت آن را با مداد طراحى كردم تا يادگارى از آن ب

صفر 1 -كترب 5

امروز به علت گردوخاك غليظ و باال و پايني رفنت دائمى و كثرت دره يكى از روزهاى بد و خسته كننده مسافرت ما بود.

دادند بايد از اين وضع خوشحال باشند. هاى خود را در تركمانچاى به باد مى هاىي كه ديروز خرمن زن

77سه سال در دربار ايران، ص:

تر از آنچه در آكتاى ز خرمن باددادن ايشان بسيار ساده و ابتداىي است به اين معىن كه گندمى را كه به طرز سادهطر ريزند آرام به زمني مى برند و آرام ريزند و آن را تا حدى كه بتوانند باال مى اند در سبدهاىي مى قفقاز ديده بودمي درو كرده

هاى پوسيده و كاه را باد شوند وىل دانه ترند مستقيما به زمني رخيته مى و سنگني هاى سامل چون پرتر به شكلى كه دانهافتاد، باد بود گندم خوب و بدكاه مهه با هم به زمني مى برد. ديروز چون هوا آرام و ىب به نسبت شدت به طرىف مى

ا اجابت كرده ليكن بدخبتانه چنان به طلبيدند. امروز باد درخواست ايشان ر كردند و باد را به يارى مى ها غرغر مى زن برد. وزد كه هم ما را به عذاب انداخته و هم شدت آن گندم خوب و بد و كاه مهه را مى شدت مى

امي تقريبا به شوند و در قريه آوينك كه ما در آجنا اردو زده هاى طرف دست راست به تدريج به ما نزديك مى كوه ند.ا هاى مست چپ اتصال پيدا كرده كوه

آميزى و از اين كه به قول امرينظام بابت حق العالج امروز شال بسيار اعالىي براى من فرستاده بود با نامه مالطفت خود به صحبت من شفا يافته بود تشكر كرده.

صفر 2 -اكتري 4

Page 64: سه سال در دربار ايران

ست امروز زدمي كه كوهستان متام و جلگه شروع شده ا ها در آوينك حدس مى با اين كه ديروز از نزديك شدن كوهگز آن شهرتى دانستيم كه چنني نيست. پس از گذشنت از دو دره و جلگه وسيع مهوارى به ميانه رسيدمي كه غريب

خبصوص دارد. به علت وجود مهني حيوان غربا از توقف يا سكونت در اين قصبه احرتاز دارند، ما هم به مهني سبب از آجنا رد شدمي و نيم فرسخ دورتر چادر زدمي.

قصبه ميانه كه بريون آمدمي با اسب و كالسكه از رودخانه گذشتيم، در طرف چپ مشغول هتيه ساخنت پل درازى از كرد. براى اين كار چندين كوره جهت ساخنت آجر و شد و استحكامى هم پيدا منى بودند كه البته چندان خوب منى

ه و مردم آن فقري شده و تاب حتمل خمارج اين كار را آهك زده بودند. به من گفتند كه چون ميانه از آبادى سابق افتاد پردازد، البته عبور شاه از اين نواحى براى مردم متضمن منافعى است. ندارند شاه اين خمارج را از كيسه خود مى

79سه سال در دربار ايران، ص:

صفر 7 -اكترب 8

باىل است كه آذرباجيان را از عراق عجم جدا رومي حاشيه سلسله ج هاى آن باال مى هاىي كه امروز از دامنه كوه سازد. مى

بعد از آن كه پيچى خوردمي يك عده چادر ديدمي كه در حمل اردوى شب گذشته ما برپاست، معلوم شد كه آهنا تعلق به وليعهد دارد و چون به آخر حوزه حكومىت خود رسيده مصمم است كه از آجنا به تربيز برگردد.

هاى پر از سنگ به زمحت درست كرده بودند در سرباالىي تند از روى راهى كه در دامنه تپه پس از گذشنت از چندهاى مرت رسيدمي و در بني راه پنج ارابه ديگر ديدمي كه تنه 5800حدود ساعت نه به ارفع قلل قافالنكوه به ارتفاع

ها هاى سنگني بر روى اسب كه اين تنه آمدند واقعا معجز بود چوب گردو بار داشتند و از سرازيرى تندى پايني مى افتادند. البد سنگيىن وزن مانع افتادن آهنا بود. منى

رسيد قله سوالن را كه در طرف راست سر وسعت متامى دارد، در ميان قللى كه به نظر مى از روى اين گردنه افق پشت ميانه است به من نشان دادند كه گوىي بر صفحه آمسان كبود نقش شده.

هاىي كنند، منونه هاى قرمز رنگى براى آسيا مى هاى خشك و عريان منايان است، از اين حمل سنگ جلوى ما صخره در تر و بعضى بدتر هتيه شده بود به ما نشان دادند. از آهنا را كه بعضى خوب

ظاهرا سابقا اى بود كه هاى اين طرف قافانالنكو جزء عراق عجم است، در اين ناحيه طرف دست چپ خرابه دامنهشود به ديده مى «4» را كه از مرتفات كرساتس «5» اى قرار داشته. وقوع آن بر باالى قله قلعه كاتارو در آجنا قلعه

خاطر من آورد.

Page 65: سه سال در دربار ايران

اوزون و بر پلى كه ما بايد هم اكنون از روى آن بگذرمي اين قلعه جاىي ساخته شده بود كه بر يك قسمت از دره قزل تسلط داشته باشد.

خوانند و در باب آن حكايىت بني مردم متداول است كه شايد بعضى راست و بعضى ديگر دخرت مى اين قلعه را قلعه گويند كه وجه تسميه اين افسانه باشد مثال بعضى مى

______________________________ (5.)Cattaro .از قالع داملاسى قدمي در كنار درياى آدرياتيك

(4.)Kertsatz

78سال در دربار ايران، ص: سه

كرده است. قلعه به دخرت آن است كه شاهزاده خامنى در آجنا منزوى و معتكف شده عبادت مى

گويند كه پادشاهى دخرت خود را كه سر به عصيان و نافرماىن برداشته بود در آجنا در زندان داشته بود. برخى ديگر مى

آيد و به مهني اسم به درياى اتصال به شاهرود به نام سفيدرود در مىاوزون دورخانه بزرگى است كه پس از قزل ريزد. مازندران مى

اند وىل در اين حمل آب آن به رنگ زرد اخراىي است شبيه به اگر چه اسم آن را گاهى سفيد و گاهى قرمز گذاشته هاى كنار دريا. زمني

ه. اين پل خرپشته مانند از آجرهاى حمكم ساخته پلى كه از روى آن گذشتيم عجب اين است كه بسيار خوب مانددر عهد شاه صفى به »شده و سه دهانه خمتلف العرض دارد و دهانه و سطى بلندتر است و كتيبه آن اين است:

«.هجرى در دو سال متام شد 5084سال

هنا كمرت است و در دامنه هاى سابق شيب آ هاىي در جلوى ما ظاهر گرديد كه از تپه مهني كه به آن طرف پل آمدمي تپه آباد قرار دارد. مقابل آن مجال

هاى آن را به به منزل كه رسيدمي شاه كه ديده بود من مشغول طراحى پل هستم آلبوم مرا از من خواست و نقاشىاز من دامن حتسني منود و گفت كه او نيز از اين هنر هبره دارد سپس مداد را دقت نگاه كرد و مرا از اين كه نقاشى مى

«.اوزون پل قزل»كرد نوشت: گرفت و در زير نقشى كه من از پل كشيده بودم به فرانسه مهانطور كه خود تلفظ مى

Page 66: سه سال در دربار ايران

رساند زيرا كه اى است در پاى كاروانسراىي خمروبه كه سابقا قلعه بود و كتيبه سر در آن اين مطلب را مى آباد قريه مجال «5» .....«.هجرى 5021آباد به سال شاه عباس ثاىن جانب قلعه مجالامري ديوان »اين عبارت را متضمن است:

______________________________ آباد اين است: عني كتيبه كاروانسراى مجال -(5)

به عهد دولت شاهنشه جهان عباس

كه هست ثاىن عباس در عدالت و داد

بنا هناد اغورلو امري ديوانش

آباد مجالرباط جانب دشت دز

بناى دولت او باد تا ابد حمكم

كه كرد هبر شه اين خانه دعا آباد

چو يافت صورت امتام اين رباط ز خيز

به سعى قدرت و بازوى هبرتين استاد

)ادامه پاورقى در صفحه بعد(

90سه سال در دربار ايران، ص:

صفر 7 -اكترب 8

پاياىن رسيدمي كه هيچ نوع سبزه و درخىت نداشت، بعد پايني آمدمي به دشت وسيع ىبارتفاع هاى كم پس از آن كه از تپهشد. اى در آن ديده مى هاى ساده اى ظاهر شد بعد سرزمني مرتفعى كه بلندى از بيش از يك ساعت طى طريق دره

نواخت باال معني و يكها مصنوعا ساخته شده يا زمني را به نسبىت آمد كه در اين سرزمني صاف تپه چنني به نظر مىراند گرد و غبار زيادى بر هاى ما و بادى كه آهنا را مى اند. اگر چه راه هبرت از دو سه روز قبل بود ليكن كالسكه آورده

رخيت و زمحت زياد داشت. ما مى

دارد و عرض بسرت اوزون است در اين تاريخ آىب ن رود زدند، اين رودخانه كه از شعب قزل اردو را در سرچم كنار زجنان آن هم از يك كيلومرت متجاوز نيست.

زمحت بسرتى جهت خود بكند، تواند ىب در اين نواحى چون ضخامت طبقه خاك زياد است هر هنر كوچكى مىمرت ضخامت دارند و براى زراعت بسيار نافعند. 9تا 7شود كه خاك ساحلى آهنا از هاىي در اينجا ديده مى رودخانه

هاى مستعد را مورد استفاده علت اين كه اين اراضى مل يزرع افتاده كمى زارع و كارگر است تا اين زمنيبا اين حال قرار دهند.

Page 67: سه سال در دربار ايران

ها وجود داشته و شود، اين كاروانسراها كه در ايران مهه جا در كنار جاده اى ديده مى در اينجا نيز آثار كاروانسرا خرابه فتخارات گذشته اين مملكت است.داده يكى از ا عموم عابرين را پناه مى

شود كه آن را در عهد سلطان ابو سعيد مغول وزير او غياث الدين حممد در سال از كتيبه اين كاروانسرا معلوم مى هجرى ساخته است. 788

ار دهد شاه عباس زيرا كه پيش ايشان هر ك اگر از هر يك از عوام ايران اسم باىن هر كاروانسراىي را بپرسيد جواب مى كاروانسرا ساخته. 888اى ميان ايشان شايع است كه شاه عباس مفيد و عظيمى از شاه عباس است و افسانه

ها ساخته و رباطها و راست است كه شاه عباس با نظر بلندى كه داشته مهه جا راه

______________________________ )ادامه پاورقى از صفحه قبل(

مهان گشت فارضا تاريخ

«آباد ط جانب دشت دز مجالربا»

)مرتجم(

95سه سال در دربار ايران، ص:

ها و رباطها به ها بنا كرده ليكن قبل از او نيز در ايران نظاير اين ابنيه بسيار بوده است، از اين كه شكل پل پلاوزون از نواده او شاه صفى قزليكديگر شبيه است نبايد چنني تصور كرد كه متام آهنا از شاه عباس است چنان كه پل

آباد كار امري ديوان شاه عباس ثاىن و كاروانسراى سرچم از بناهاى وزير سلطان ابو سعيد و از سه و كاروانسراى مجالها خنواهى نتيجه احتاد احتياج و حميط و آب و هواى مملكىت است كه از قرن قرن قبل از اوست. اين شباهت خواهى

نيافته. پيش چندان تفاوتى

اند و يك مدخل دار آهنا كامال از تعرض مصون بوده هاى زاويه اين كاروانسراها به علت استحكام و وضع قلعه و برجهاىي است بيشرت نداشته كه در عقب سر در بلندى كه از ديوارها خيلى بلندتر است ساخته شده و دورادور آن حجره

امي. را ساخته «5» است كه ما از آن لغت بالكن گويند و مهني كلمه كه آهنا را باالخانه مى

هاى سنگني از خاك و هاى كوچكى است كه اين زمان به علت خرابه شدن بام در اطراف حياط طويل انبار و اطاقهاىي كه در حجرات و اصطيل و انبارها سنگ پر شده. وقىت كه انسان عده كثري مردم و حيوانات و مال التجاره

شود. آورد دچار تعجب مى بگريند در نظر مىتوانند جا مى

Page 68: سه سال در دربار ايران

اند. گاهى هاىي بيضوى شكل كه آهنا را در داخل ديوار ساخته هاى بزرگى است به شكل طاق در جلوى سردر زاويهاند براى عابرين و كساىن كه وقت ونگار آراسته ها كه آهنا را با نقش سطح با زمني گاهى قدرى باالتر. اين اطاق هم

خرجى است و با اين كه ارتفاع آهنا چندان نيست باز زياد مورد احتياج عابرين هاى دلپذير و ىب ند پناهگاهتوقف ندار توان دريافت. گريد و اين نكته را از ساييدگى كف آهنا به خوىب مى قرار مى

صفر 8 -اكترب 1

زير درخت و زراعت پوشيده است. رود است كه هر دو طرف آن تقريبا بالانقطاع در راه ما در امتداد جمراى زجنان

ارتفاعى كه ديروز از دور جمموعه آهنا را هاى خاكى كم در دست راست و چپ ما خمصوصا طرف دست چپ تپه ديدمي منايان است و هيئت آهنا شبيه به امواج درياىي مى

______________________________ (5)-Balcon اىن است و ابدا ارتباطى با باالخانه يا پالكانه )پنجره( فارسى اى ايتالياىي يا آمل : ظاهرا بالكن كلمه

ندارد. )مرتجم(

94سه سال در دربار ايران، ص:

است كه شروع به متوج منوده باشد.

انگيزد و چند روزى است كه مهچنان برقرار است شدت دارد، گردوخاك كه باد مشال غرىب به شكل گردباد آن را برمىرسد و در اين فصل عادى است از جانب حبر خزر ساعت شش بعد از ظهر به منتهاى قدرت مى اين باد كه مقارن

خيزد. برمى

صفر 50 -اكترب 2

رود و در كنار راست آن است و در مواقعى كه از بسرت آن دور شومي باز راه مهان راه ما مهچنان در امتداد دره زجنان گريد. امتداد را مى

ها خمصوصا نقاطى كه آبيارى آن آسان است خاىل از امهيت نيست. با اين كه فاصله زراعت پنبه در اين قسمت ها از يكديگر زياد است و به علت وسعت زمني دور نشاندن آهنا اشكاىل ندارد باز رشد آهنا چندان زياد نيست. بوته

و سنجد نزديك به آبادى رود در ميان آب و درختان بيد و متشك امروز هم مثل ديروز در مهان بسرت تنگ زجنان امي به خوىب منايان است. پى چادر زدمي، كاروانسرا و منازل اين آبادى از باالى ساحلى كه در پايني آن منزل كرده نيك

Page 69: سه سال در دربار ايران

كردمي چه در منازل كه با يكديگر اعتماد السلطنه كه به علت طول آشناىي چه در راه كه در يك كالسكه سفر مى كرد. من حمرم شده بود و با من از امور ايران و زمامداران آن آزادتر از ديگران صحبت مىغذا بودمي متدرجا با هم

امروز بعد از شام در باب امتيازاتى كه به خارجيان داده شده خمصوصا امتياز بانك و مشروبات الكلى با من مفصل گفتگو كرد.

مقام مملكىت و نزديكان براى زمامداران عاىل «5» ها به بانك رويرت اعطاى امتياز بانك و استخراج معادن به انگليسهاى اى در حدود يك ميليون و بعضى ديگر رشوه ايشان موجب جلب منافعى عظيم شده مثال دو نفر از آهنا رشوه

اند. چند صدهزار فرانكى گرفته

در پاريس است «8» يتهاى كوچه الف كه از شركاى بانك «4» پار امتياز مشروبات الكلى را به شخصى به نام فيلىهاى هاى شريك او آن رونق اوىل را ندارند نتوانسته است مثل رويرت رشوه پار به علت آن كه بانك اند، اما فيلى داده

گزاىف بدهد.

______________________________ (5.)Reuter

(4.)Philipart

(8 .)rue Laffitte

94صفر ..... ص : 50 -اكترب 2 98 سه سال در دربار ايران

98سه سال در دربار ايران، ص:

1000امرى كه اعتماد السلطنه را عصباىن كرده سهم كمى است كه از اين خوان يغما به او رسيده زيرا كه به او فقط فرانك پول 410000و يكى دو نفر هم 500000بعضى 80000اند در صورتى كه ديگران بعضى فرانك داده

اند. وغش گرفته غل ىبنقد

داران اند در صورتى كه من اول كسى هستم كه با سرمايه گفت كه واقعا مرا ريشخند كرده با هنايت خشم به من مىبرند و بر اثر ها نفع مى داخل گفتگو شدم و به ايشان فهماندم كه اگر به حتصيل امتيازاتى در ايران اقدام كنند مليون

ه اين كار تشويق شدند.مهني مداخله من بود كه ب

Page 70: سه سال در دربار ايران

پار سندى به دست خود به اعتماد السلطنه سپرده است كه در موقع انتشار سهام شركت معادل اگر چه فيلىفرانك سهم به او واگذارد وىل او عقيده دارد كه اين كار سرگرفتىن نيست چه او به جتربه دريافته است كه اين 81000

گريان يابد تنها نفع آن به رشوه شود هيچ يك صورت عمل منى ز آن نوع داده مىقبيل امتيازات كه هر سال چند عدد ا رسد و نصيب صاحبان سهام جز ضرر و ختطئه چيز ديگر نيست. مى

پار هم شريه خوىب ماليده شده و امتياز دهندگان با كمال مهارت او را تا قيام به عقيده اعتماد السلطنه سر فيلى قيامت خواهند دواند.

خواست كه آن را ولو به پار را به من نشان داد و مى متام اين احوال اعتماد السلطنه هنوز مأيوس نبود نوشته فيلىبا سيلى نقد به از حلواى »خواهد به فحواى اين مثل كه: ضرر باشد به ديگرى بفروشد و چون مرد اديىب است البد مى

عمل كند.« گري هبرت از دو خواهى گرفت استيك ب»گويد: يا به گفته حضرت مسيح كه مى« نسيه است

متام اضطراب اعتماد السلطنه از مهني بابت است كه مبادا به پول موعود نرسد و اال چيزى كه غم آن در ميان نيست ايران و مصلحت آن است.

ىل هنوز از اين امتيازات گذشته يك نفر انگليسى هم تقاضاى امتياز احنصار دخانيات را در لندن كرده است و گفتگوها به نتيجه قطعى نرسيده.

صفر 54 -اكترب 7

آورد دره زجنان را كه طرف راست ما به مهان وضع يعىن مهراه با مهان بادى كه ابرهاىي از خاك و غبار جلو چشم ما مى قرار داشت و گاهى پديدار و زماىن ناپديد بود

98سه سال در دربار ايران، ص:

بازى مفصلى خوش كردند. جنان رسيدمي. شب اول ورود خاطر ما را با آتشباال آمدمي تا به شهر ز

روز هشتم اكترب را در زجنان گذراندمي. اين شهر كه به علت حماصره آن در اوايل عهد ناصر الدين شاه و رفتارهاى اى شكافته و زشىت كه در آجنا به بابيان شده شهرتى به بدى پيدا كرده به مهان حال خراب باقى است و ديواره

هاى ويران آن كه يادآور آن زمان شوم است تاكنون تعمري نيافته است. خانه

بابيه منسوبند به باب كه لقب مريزا على حممد پيشواى ايشان است و غرض او از اين كه خود را باب لقب داده اين آيني مسيح نيست در اواخر ايام شباهت به توان به خدا راه يافت. اين مذهب كه ىب است كه به وسيله اين در مى

حممد شاه ظاهر شد و پيشرفت كرد. در آن ايام دولت زياد كار به كار آن نداشت و شايد هم براى كاسنت نفوذ

Page 71: سه سال در دربار ايران

روحانيون در جلوگريى نكردن از پيشرفت آن تعمد داشت به مهني علت در اوان جلوس ناصر الدين شاه عدد راكز عمده ايشان بود.گروندگان به آن زياد شده و زجنان از م

كردند بر ضد دولت قيام منودند و چون روحانيون در پى آزار ايشان برخاستند بابيه هم كه خود را قوى احساس مى در زجنان به مقاومت پرداختند و مردم آجنا هم اگر با آهنا دست يكى نداشتند الاقل خمالف نبودند.

دولىت ايستادگى كردند وىل عاقبت مغلوب شدند و چنان از ايشان بابيه زجنان منظما چندين ماه در مقابل قواى كن شده خبصوص بعد از آن كه رسيد كه مذهب باىب به كلى ريشه عامى به عمل آمد كه در آن ايام به نظر مى قتل

پس از يك سلسله حوادث پيشواى ايشان مريزا على حممد را هم در تربيز به ضرب گلوله كشتند.

يزى از اين وقايع نگذشته بود كه شاه روزى در رفنت سواره به قصر صاحبقرانيه مورد محله سه نفر باىب با اين احوال چاى خود را به طرف شاه خاىل كند وىل جز چند سامچه كه به قرار گرفت و يكى از ايشان موفق شد كه طپانچه سامچه

شاه رسيد صدمه ديگرى وارد نيامد.

رمحى كه عقل جن نيز به آهنا باىب در طهران به بدترين وضع و به كيفياتى از ىبدر نتيجه اين پيش آمد يك عده رسيد و درباريان به خيال تقرب بيشرت به شاه آهنا را اخرتاع كرده بودند كشته شدند وىل اين درباريان وقىت كه منى

شنيدند كه شاه از اين

91سه سال در دربار ايران، ص:

خواستند برسند اى كه مى يشان را سخت مورد مالمت قرار داده دريافتند كه به نتيجهها به خشم آمده و ا قساوت اند. نرسيده و سنگ روى يخ شده

قرة العني نيز در مهني ايام به قتل رسيد. اين زن بسيار زيرك كه بر اثر گرويدن به مذهب باىب خيلى زود به مزاياىي كه ها و هر كجا كه راه داشت آيني جديد را تبليغ با شورى مؤثر در اندرون مندند پى برده بود جنس لطيف از آهنا هبره

كردند با فخر خمصوص اقرار به دين خود كرد و با كمال شهامت كرد حىت در مقابل كساىن كه او را حماكمه مى مى به پاى دار رفت.

خيته شد از تبليغاتى كه ايشان گفت كه خوىن كه از اين بابيان ر كرد مى كسى كه اين حكايت را براى من نقل مىمنايند باز در متام ايران عده كردند براى پيشرفت مذهب باىب بسى مؤثرتر افتاد. با اين كه بابيه خود را علنا معرىف منى

آهنا زياد است حىت در دربار و در جزء خدمه و خواص شاه نيز از ايشان مجاعىت هستند.

صفر 58 -اكترب 58

Page 72: سه سال در دربار ايران

طران شوم زمان حماصره آن را ترك گفتيم و پس از آن كه كمرت از يك فرسخ در امتداد ساحل روز هنم زجنان و خا رود جلو آمدمي براى صرف هنار به ساحل چپ آن رفتيم. راست زجنان

هاى اطراف رسيد كه آب آهنا بيشرت نتيجه نشط آب نزديك ما چندين چشمه بود به عرض دو تا سه مرت و به نظر مى ديدمي. هاى مست چپ مى هاى وسيع دامنه كوه ن را در مچنباشد كه اثر آ

ها از يكديگر دور هاى نامهوار را طى كردمي كوه هنوز از توقف ما يك ساعت نگذشته بود كه به راه افتادمي و سرزمني ديدمي.شدند و طوىل نكشيد كه به دشت مرتفع وسيعى رسيدمي و از دور در انتهاى آن گنبد درخشنده سلطانيه را مى

منظره اين خرابه عظيم تا مدتى جلوى چشم ما بود. اردوى ما را ميان آبادى سلطانيه و قصرى غري مسكون كه 5448اى عجيب داشت زده بودند. در مهني قصر كه از بناهاى فتحعلى شاه است اين پادشاه در سال منظره

او را در مملكت )باد( ديدم پذيرفته بود. ميالدى( شاهزاده منچيكف يعىن پدر مهان پريمردى كه 5952)مطابق منچيكف را نيكالى

92سه سال در دربار ايران، ص:

اول كمى بعد از نشسنت به ختت به عنوان وزير خمتار به دربار ايران فرستاده بود.

يمات نظامى تر يعىن آن ايامى كه سربازان در جلگه زيباى سلطانيه به فرا گرفنت تعل ناصر الدين شاه هم خيلى پيش شد. كرد و به متاشاى سان نظاميان مشغول مى پرداختند موقتا در اينجا سكونت اختيار مى مى

امهيىت است در اوايل قرن هشتم شهرى بزرگ و معترب بود و بعضى از مهني سلطانيه كه حال يك آبادى بسيار كم 797قرن از بناى آن نگذشته يعىن در سال ى اختيار كرده بودند وىل هنوز يك ايلخانان مغول آن را به پايتخت

ميالدى( امري تيمور چنان آن شهر را زيروزبر منود كه ديگر سر بلند نكرد. 5891)

از ايام آبادى سلطانيه امروز چيزى كه برپاست چند قرب و گنبدى است كه آن را سلطان حممد خدابنده ايلخان شيعى كرده است.ميالدى( بنا 5850) 708مذهب ايران در سال

گنبد سلطانيه كه خرابه آن نيز شكوه و عظمىت خاص دارد از بعد از تيمور تاكنون حوادث بسيار به خود ديده، روز بر ويراىن آن افزوده است حىت گذشته از خراىب دائمى كه كار سري زمان است دست خمرب مردم و زلزله روزبه

ساخته هر قدر توانسته است از آن بنا هتيه مصاحل كرده. ىفتحعلى شاه هم موقعى كه قصر نو خود را در آجنا م

Page 73: سه سال در دربار ايران

گنبد سلطانيه بناىي است هشت ضلعى و سراسر آن از آجر ساخته شده و تزيينات آن از كاشى است اما از اين هاى صعب الوصول ديگر چيزى به جا منانده ليكن گنبد كه يك پارچه ها در داخل به جز در آويزها و قسمت كاشى

وزه فامى است تقريبا تاكنون دست خنورده.كاشى فري

ها بر جاست، مدخل گنبد و سقف اى قسمت هاى كوىف آن كه به خط زر در منت آىب نقش شده هنوز در پاره كتيبه توان آمسان را ديد. هاىي برداشته است كه از خالل آهنا مى حمراب مقابل در از ميان رفته و خود گنبد هم شكاف

هاى سلطانيه ديد گفت كه امر به تعمري آن خواهد داد سپس چنني نقاشى جمموعه مرا از خرابه شاه بعد از آن كهكنم. باز خوب آمي و صورت متيز شده آن را نقاشى مى اظهار نظر كرد كه انشاء الّله دو سال ديگر خودم به اينجا مى

، تنها چيزى كه بايد آن را آرزو كرد اين است بود كه شاه احتياطا انشاء الّله گفت زيرا كه گنبد هيچ وقت تعمري نشد كه

97سه سال در دربار ايران، ص:

رود حمفوظ مباند. اين بنا به مهني حال مباند و از ويراىن كلى كه انتظار آن مى

ه اند از آن مجل رسد عده زيادى بالنسبه هبرت حمفوظ مانده در ميان قبورى كه در حومه شهر دور از يكديگر به نظر مىاست قرب سلطان ابو سعيد كه گنبد آن دست خنورده و بيشرت آجرهاى ديوارهاى هشت ضلعى آن برجاست و بعضى

اند. ها را هم با كمال مهارت كاوش كرده قسمت

اى حقري و ها بوده امروز چيزى كه باقى است دهكده خالصه از شهر بزرگى كه وقىت پايتخت يكى از معتربترين دولت ويراىن و چند قرب خراب در ميان قربستاىن وسيع است.مسجدى به حال

صفر 51 -اكترب 50

مرت 5900اى كه ما در روى آن آرميده بودمي ديشب آب يخ بسته بود و از اين بابت نبايد تعجب كرد زيرا نقطهر را نشان ارتفاع داشت. در حدود ساعت شش صبح ميزان احلراره در بريون صفر و در زير چادر سه درجه باالى صف

داد وىل قبل از ظهر در سايه درجه به بيست رسيده بود و اين از اختصاصات آفتاب گرم ايران و در اين مملكت مى امرى طبيعى است.

چادرها را برداشتند و از اين راهى كه خوب و در غالب نقاط مزروع بود گذشتيم و سلطانيه را به اين ترتيب ترك رود يعىن به مست جنوب جريان دارد. كه در خالف جهت زجنانگفتيم و در دره هنرى افتادمي

Page 74: سه سال در دربار ايران

ناگهان سواران مهراه ما عنان گسيخته در صحرا به تاخت مشغول شدند بعد معلوم شد كه گرگى ديده بودند، چند تري قلعه بود، خاىل كردند اما پس از مدتى دست از پا درازتر برگشتند و به گرد گرگ نرسيده بودند. منزل جديد ما صابني

ها در ميان باغات خمفى است. در اينجا به علت فراواىن آب درخت زياد است به حدى كه خانه

صفر 52 -اكترب 55

رفتيم، راه ما از سرزمني مرتفعى كه در ميان پرده ضخيمى از گردوخاك كه ما را امكان معتاد شدن به آن نبود پيش مى اينگذشت، قلل كوه قرار داشت مى بني دو رشته

99سه سال در دربار ايران، ص:

هاى آهنا كم و اراضى اطراف آهنا مزروع است. ها مهوار و شيب دامنه كوه

دره رسيدمي. اين آبادى هم مثل خوشبختانه سفر امروز سه ساعت بيشرت طول نداشت به مهني جهت به زودى به خرمهاى آهنا به آزادى متام در آب صاف رودخانه ريشهاى كه صابني قلعه در ميان باغات و درختان بيد عظيم اجلثه

فرورفته ساخته شده است.

دره شيوع كلى دارد اردوى ما را دورتر از شهر زدند. اين اطبا به چون اطباى ايراىن گفته بودند كه مرض حصبه در خرمخوانند. امرى كه به مهني اسم مىاند قدرى كلمه حصبه را در زير زبان دارند كه غالبا امراضى را كه قطعا غري از حصبه

رسد اين است كه بر طبق اخبار واصله وبا از طريق بغداد در حدود غرىب ايران ظاهر شده و تر مى به نظر من جدىگويا به كرمانشاه هم رسيده است اما من نتوانستم كه اطالعى در خصوص جزييات آن به دست بياورم به اين علت

كردند. نست يا اين كه آن را از ما خمفى مىدا كه كسى از آن چيزى منى

صفر 57 -اكترب 54

اى چند بيش نيست در هنوز يك فرسخ نرفته بودمي كه به شهر قدميى اهبر رسيدمي. اين شهر كه امروز دهكده و خرابهچند بار عهد اسكندر كبري از حصارهاى معترب بوده و استحكامات آن را از عهد داريوش شروع كرده بودند. مسلمني

اند. دفعه اخري به دست مغول چنان ويران گرديده كه ديگر روى آبادى نديده است. آن را خراب منوده

تا ظهر عبور ما از سلسله كوهى بود كه ارفع نقاط آن 8به قريه قرابالغ كه رسيدمي سرباالىي زيادتر شد. از ساعت گريد ها صورت مى است ليكن عبور از آن كه در دامنه مرت است. اين راه اگر چه در بعضى نقاط بد 5800قريب به

باشد. عموما سهل مى

وزد و براى جنات از آن چادرهاى ما را ظهر در پشت ديوارهاى قرشكني برپا داشتند. باد سرد مشاىل به شدت مى

Page 75: سه سال در دربار ايران

ه عنوان هديه هاى الوان ب موقعى كه براى صرف چاى به چادر امني السلطان رفته بودمي براى او چند قطعه پارچه هاى لطيف آوردند، به اشاره او من يكى را كه از پشم

98سه سال در دربار ايران، ص:

خراسان بافته شده و رنگى روشن داشت براى خود برداشتم و از آن پالتوى بلندى درست كردم كه در حفظ خود از رآلود ايران سفر كند بايد چنني لباسى هاى غبا گردوخاك بسيار مفيد واقع شد و هر كس هم كه خبواهد كه در راه

داشته باشد.

صفر 59 -اكترب 58

خواست كه صبح به قزوين برسد ساعت هفت صبح به راه افتادمي و پس از آن كه قريب به يك چون اعليحضرت مىيشرت پايان رسيدمي كه از طرف جنوب شرقى وسعت آن ب ساعت راه رفتيم و از چند تپه گذشتيم به دشىت وسيع و ىب

پيوندد. يابد و از آجنا به كوير مركزى ايران مى شد و از مهني جهت است كه اين دشت تا طهران امتداد مى مى

شود، دورترين در طرف چپ يعىن مشال شرقى دو سه سلسله متوازى كه امتداد آهنا از شرق به غرب است ديده مى ها الربز است. اين سلسله

املوت برف منايان است و املوت مهان كوهى است كه مالحده در آن آشيان هاى مرتفع طالقان و در روى قله اند و به مهان علت هم مشهور شده است. داشته

قبل از ظهر به قزوين رسيدمي، در رسيدن به شهر ديدمي كه باروهاى گلى شهر به حال خراىب است و مجعى مشغول برخوردمي بسيار كثيف و در اطراف آهنا خرابه زياد بود، فقط اگر خمتصر هاىي كه به آهنا تعمري آهنا هستند. اولني كوچه

ها را بدون معطلى به شد در اطراف عمارت حكومىت بود. ما در اينجا توقف كردمي وىل باروبنه و اسب نظافىت ديده مى منزل بعدى فرستادند.

در مهماخنانه و من در جزء دسته اخري شاه به عمارت حكومىت رفت و مهراهان يا در خانه حاكم منزل گرفتند يا فردا بايد در قزوين مبانيم. بودم. فردا و پس

صفر 58 -اكترب 58

رفتند و در ميان ايشان يكى كه غريب به اى را ديدم كه به عجله مى امروز صبح وقىت كه از مهماخنانه بريون آمدم عده كرد بر گردن ديگرى سوار بود. سى سال داشت و ناله مى

Page 76: سه سال در دربار ايران

پاىي حمكوم شده و با اين كه تا به حال سى فيت را پرسيدم، گفتند كه اين مرد متهم به دزدى است به پنجاه كفكي ضربه خورد هنوز اقرار نكرده است، كسان وى او را به اين وضع

80سه سال در دربار ايران، ص:

از درد چوب خوردن نيست بلكه از اين جهت برند تا با پاى جمروح جمبور به راه رفنت نشود و ناله او هم به زندان مىجان كند و نالد كه چرا تاب خوردن پنجاه ضربه را نياورده تا پس از آن بتواند حمصول دزدى خود را به راحت نوش مى

به پس دادن آن جمبور نشود.

صفر 40 -اكترب 51

نايب السلطانه پسر سوم اعليحضرت و يكى اند و از ايشان يكى از طهران چندين نفر از بزرگان به استقبال شاه آمدهاى شد. اين زن با يك عده كلفت و از زنان حرم يعىن امينه اقدس عمه عزيز السلطان است كه سابقا به نام او اشاره

سرا به استقبال آمده. شش خواجه

پوست و قد رى سياهسراها سه منونه را من در باغ حكومىت ديدم دو تن سفيدپوست و شكم گنده بودند ديگ از خواجهدرخشيد كه از دور آن را در ميان منت سياه صورت بلند، اين سومى چشماىن برجسته داشت و چنان سفيدى آن مى

شد تشخيص داد. به خوىب مى

هاى نفر متجاوز نيست وىل از مشاهده حمالت خاىل و خرابه 40000قزوين شهرى است كه مشاره مجعيت آن از كرد كه سابقا خيلى بيش از اين سكنه داشته. اين شهر هم به مهان سرنوشت شهرهاى ديگر توان يقني متعدد آن مى

اند دچار شده به اين معىن كه تا پادشاه در آجنا مقر داشته آبادى و شكوه آن برجا قدميى ايران كه وقىت پايتخت بوده رو به تنزل و ويراىن هناده است.بوده وىل مهني كه از اين امتياز افتاده و جاى ديگر مقام آن را گرفته

قزوين در دو موقع پايتخت بوده و در دفعه اخري چند تن از پادشاهان صفوى قبل از شاه عباس بزرگ در آجنا مقر اند. پس از آن كه اين پادشاه پايتخت خود را به اصفهان انتقال داد قزوين به سرعت رو به احنطاط رفت. داشته

سازد يكى راه خشكى يعىن مهني راهى كه ما طى ى قرار دارد كه ايران را به اروپا مرتبط مىقزوين در كنار دو شاهراه رسد. كردمي ديگر راه دريا كه از قزوين به رشت و انزىل مى

گذشته از اين قزوين از طريق مهدان و كرمانشاه و بغداد با تركيه آسيا ارتباط دارد و از

85سه سال در دربار ايران، ص:

Page 77: سه سال در دربار ايران

طهران و قم و اصفهان و شرياز و بندر بوشهر به خليج فارس مرتبط است، قسمىت از اين راه مهان است كه ما تا راه طهران در پيش دارمي وىل بني قزوين و قم راه مستقيم ديگرى كه راه قزوين به ساوه و قم باشد نيز هست.

رساند. اين مهماخنانه كه دولىت است منزل دارمي مىاى را كه ما در آجنا مهني حسن موقع قزوين امهيت وجود مهماخنانهدو قسمت دارد، قسمىت براى اقامت مسافرين، قسمىت ديگر جهت نگاهدارى درشكه و اسبان يدكى چاپارى و

خانه و اصطبل اين قسمت براى رفع احتياجات مسافرين و جتار اسب و قاطر و درشكه فراوان در مسافرى. درشكه اختيار دارد.

اى زيباىي است. انه كه در انتهاى حياط دوم كه از حياط اول كوچكرت است ساخته شده بناى يك طبقهمهماخن

هاىي استوار كه قسمت طبقه در دورادور قسمت زيرزميىن آن كه بر روى بلندى ساخته شده رواقى است مركب از طاق اند. ت و دور قسمت اول را نرده كشيدهكارى اس تر اين رواق كاشى هاى پايني اول بنا به آن تكيه دارد، قسمت

وجود اين رواق بر آن باعث آمده كه بيننده از خارج چنني تصور كند كه طبقه اول از قسمت حتتاىن كوچكرت است در صورتى كه چنني نيست و هر دو قسمت به يك اندازه در خروجى دارند، اين تصور از اينجا ناشى است كه رواق

آمدگى دارد در صورتى كه ر دارد و از سى طاق مركب شده طرفني بنا به مست حياط پيشبيشرت از آن دو قسمت دآيد و صورت رواقى را كه بر چهار ستون متكى است پيدا قسمت وسطى آن بلندتر ساخته شده و تا لب بام باال مى

كرده.

ا اين كه جارى نيست مناى وسطى عمارت به مست باغى است كه حوضى در ميان آن وجود دارد و از آب آن بشود. خالصه اگر اين كيفيات كه شرح داده شد نبود اين بنا با آن ظاهرا در مهه كار حىت آشاميدن هم استفاده مى

كرد. هاى كلفت و كوتاه زياد لطفى پيدا منى ستون

بر روى كاشى اى مناهاى عمارت را با عالمت دولىت ايران يعىن شري و خورشيد كه دايره هاى نيم هر يك از جبههاند كه تناسب آهنا با اين نقش اند. در كنار پاى شري دو صفحه مدورى ترتيب داده كبودى ساخته شده مزين ساخته

درست معلوم نيست شايد

84سه سال در دربار ايران، ص:

هاىي باشند. اند كه با قرص خورشيد كه منايش صورت يك خامن ايراىن است قرينه خواسته

يك از منازل راه هاى متعدد دارد و با اين كه اثاثه آن خمتصر است باز به نظر مسافرى كه در هيچ اطاق ها مهماخنانه آيد. آميز مى چنني چيزى نديده بود جتمل

Page 78: سه سال در دربار ايران

هاىي كه از هرطرف به خصوص از طرف اى كه از آن رفع احتياج كند ندارد وىل به علت كوه اگر چه قزوين رودخانهآورد و اين كار به وسيله قنوات عديده كه آب را تا اند آب حمتاج اليه خود را به دست مى جنوب آن را احاطه كرده

كنند. آىب مردم از آهنا استفاده مى انبارهاى بزرگى در آجناست كه در ايام كم گريد و آب آورند صورت مى شهر مى

آيند تا شهر يا مراكز آجنا مجع مىهاى باراىن در قنات عبارت از داالىن زيرزميىن است كه از پاى كوه كه آباى به داخل اين داالن زيرزميىن دارد هاى توخاىل كه دهانه شود در هرچند قدمى فاصله تپه اجتماعات انساىن كنده مى

ترتيب داده شده تا از آن هم خاك و الى داخل جمرى را به خارج نقل كرده و هم از آجنا براى الروىب داخل قنات شناسند در اين كار هنرى خبصوص دارند. ها كه قدر آب را به خوىب مى ىنشوند و ايرا مى

هاى شكل كه با كاشى ترند و آهنا را از سردرهاى هالىل تر باشد عميق انبارهاى بزرگ قزوين هرقدر زمني پرنشيب آبرسيد ويد به ديوارى مىتوان شناخت. پس از آن كه از پلكان درازى پايني بر كنند به خوىب مى زيباى مينافام مزين مى

آيد. كه چند شري به آهنا وصل است و در متام فصول از آهنا آب خنكى بريون مى

رضاى مدفون در طوس است. قزوين امامزاده معتربى دارد به نام شاهزاده حسني كه پسر امام

كارى است بناىي باروح آيينه هاى الوان مستور و ديوارهاى داخلى آن شكل كه ديوار و گنبد آن از كاشى اين بناى مربعكارى شده بگذرند داخل است و نسبة خوب هم مانده. بعد از آن كه از زير درگاهى كه بر دو ستون ظريفى آيينه

كند. در صحن حرم اى از نقره آن را حمصور مى شوند و در آجنا زير گنبد ضرحيى است طال گرفته كه قفسه حرم مى اند. ده و چند فانوس مسى به سقف جهت زينت آن آوخيتهچند قاىل براى منازگزاران گسرت

مؤمنيىن كه استطاعت فرستادن جنازه كسان خود را به كربال يا مشهد ندارند دفن آهنا را در نزديكى مزار شاهزاده دانند به مهني نظر از مجيع حسني موجب ثواب اخروى مى

88سه سال در دربار ايران، ص:

اى تشكيل اى زياد است كه از آهنا قافله دارند و گاهى عده آهنا به اندازه دفن به آجنا روانه مىجهات اجساد را براى شود. مى

اى كه بار آن نعش مرده و بر دوش هر باركش آن چند البته حمتاج به تذكر نيست كه خطر و مضرات اين چنني قافله جسد باشد تا چه اندازه است.

سر آن از حالت وين قرار دارد كه از بناهاى قدميى است. سردر خراب و دو مناره ىبنزديك مهماخنانه مسجد جامع قز كند. زار داخل آن حكايت مى

Page 79: سه سال در دربار ايران

رسيم كه در اطراف درخت و در وسط سقف به حياط بزرگى مى پس از گذشنت از دو داالن تاريك و يك راهرو ىب حوضى جهت وضو گرفنت دارد.

شكل كه از پشت ديوارهاى حياط به تاالرهاىي راه دارند و هاىي هالىل درگاهدر چهارطرف حياط چهار رواق است با تر جاى اداى مناز است. تاالر بزرگ

كاشى و حوض خراب و آجرهاى شكسته يا پوشيده هاى ىب ها و مناها و مناره ها و ديوارهاى فرورخيته و رواق سقف اعتناىي نسبت به حال اين بناست. مواظبىت و ىب ى كمال ىب در زير علف و خزه مهه مناينده

قاپو خياباىن است كه در دو طرف آن چنارهاى زيباىي كاشته شده. اين بنا كه مقر حكمران است سردر جمللى راه عاىلتناسب نيست به اين دارد كه قراوالن مسن در پيشگاه آن به حفاظت مأمورند. لباس اين قراوالن نيز با سنني آهنا ىب

هاى قرمز بر تن داشتند كه رنگ آن پريده و رنگ و نامرتب و شلوارى به مهني رنگ با مغزى ه خشىن آىبتن معىن كه نيممنود و جلوى اى شكل پوسىت ايشان صاف و راست مى آثار كهنگى از آهنا ظاهر بود. تنها كاله سياه كوتاه و استوانه

داشت زينت كرده بودند. اى از مس قرار آهنا را به نشاىن از شري و خورشيد كه روى صفحه

زنند يا به حاىل خسته به عابرين اند و اين قراوالن بيچاره كنار ديوار نشسته چرت مى ها را به حال چامته گذاشته تفنگاند و البته اين وضع برخالف ميل عمومى ايرانيان است زيرا كه اند سر برهنه نگرند، بيشرت آهنا كه در خواب رفته مى

كه خواسته باشند در حال آن دارند. كاله اين سربازان ىب هيچ وقت جلوى مردم كاله خود را از سر برمنىمؤمنني ايراىن چرت به زمني افتاده و سر ايشان كه به وضع عجيىب تراشيده شده آشكار شده است.

88سه سال در دربار ايران، ص:

گذارند در صورتى كه ايراىن ر فرق سر باقى مىتراشند فقط كاكلى د اعراب و تركان سىن مذهب متام سر خود را مىاى از زلف به عرض تراشد و فقط در دو طرف گوش حاشيه شيعى دوطرف سر خود را از پيشاىن تا پشت گردن مى

فهماند كه ايشان هم از مؤمنني پابرجا هستند. گذارد. وضع تراش سر اين سربازان مى مرت باقى مى دو اىل سه سانىت

دهند. كس را اجازه ورود به دار احلكومه منى آزار باز هيچ حوال اين قراوالن ىببا متام اين ا

هاى پرگل پوشيده شده. باغ دار احلكومه قسمىت در زير سايه درختان و قسمىت ديگر از باغچه

هاىي به اين جا مشعداىن هاى آهنا خمتلف و سري است؛ من هيچ هاى مشعداىن فوق العاده و رنگ قوت رشد بوته كند. ام به طورى كه از دور كسى كه اطالع نداشته باشد آهنا را بوته گل سرخ تصور مى منظرى نديده خوش

Page 80: سه سال در دربار ايران

ترين آهنا اين ايام شاه عمارت حكومىت از چند دستگاه كه مابني آهنا حياطهاى وسيعى است مركب است و در مهم منزل دارد.

هاى استادانه زينت برى اند و غري از گچ ا گچ سفيد كردههاى خمتلف است، ديوارهاى آهنا را ب ها به وسعت اطاقها را مفروش اند اطاق هاى گرانبهاىي كه زير آهنا مندهاى ضخيمى هپن كرده ديگرى در آهنا به كار برده نشده. قاىل

ر ساخته. رفت و آمد فوق العاده زياد شده است زيرا كه حواشى شاه به علت مجع زيادى كه از طهران براى اظها اند افزايش كلى يافته است. خدمتگزارى آمده

مرا به پسر سوم شاه نايب السلطنه امريكبري وزير جنگ معرىف كردند. اين شاهزاده كه سى و سه سال دارد جواىن است آلود و چشماىن بزرگ و گشاده و ابرواىن سياه و پرپشت قيافه او كوتاه قد و قدرى چاق. صورتى مستدير و گوشت

كند و شخصا اخالق و صفاتى جالب دارد چنان كه فرانسه را به درسىت حرف سم و گاهى فكور جلوه مىگاهى متبگويند اهل ظرافت و مردى با كفايت است، تنها چيزى كه زند و صداىي گرينده اما قدرى متمايل به زير دارد و مى مى

توامن بگومي اين است كه مرا با كمال لطف و مهرباىن پذيرفت. من مى

وقىت كه به تاالرى مستطيل كه شاه در آجنا بود وارد شدم ديدم كه به متاشاى

81سه سال در دربار ايران، ص:

هاى كوچك مفرغى كه آهنا را از كرمانشاه و نقاط ديگر براى او به هديه فرستاده بودند مشغول بود. به شاه جمسمهال است، البته كساىن كه اين مطلب را گفته بودند هيچ ها كار چهار هزار سال پيش س گفته بودند كه اين جمسمه

اطالع دقيقى در اين باب نداشتند فقط غرضشان اين بود كه ارزش و امهيت اين هدايا را بيشرت كنند.

مرت دست كه بلندى قامت او و اسبش با هم از بيست سانىت ها يكى بىت است سواره داراى شش در ميان اين جمسمهاىل 8ديگرى اسىب است كه در طول قامت نصف آن از ميان رفته، ديگر دو سر آدمى است به طول كند، جتاوز منى

اند. حجارى متام اين اشياء بسيار ساده و خاىل از هنرمناىي است. مرت كه آهنا را به دو ميله چسبانده سانىت 1

ن كه زياد به قدمت آهنا متوجه شود از اعتماد السلطنه عقيده داشت كه اشياء مزبور از عهد مغول است. شاه بدون ايگفت كه آهنا را به موزه پرثروت خود خواهد فرستاد و به من وعده داد كه در رسيدن به داشنت آهنا مسرور بود و مى

طهران آجنا را به من نشان دهد.

ابان عده زيادى از در موقع بريون آمدن از دار احلكومه در داخل باغ و بيشرت از آن در مقابل در خروجى و در خيهاىي سبز يا كبود تريه بر سر داشتند و من سابقا در تربيز و زجنان و ساير نقاط عرض راه مردم را ديدم كه عمامه

اشخاص ديگرى را ملبس به مهني لباس ديده بودم.

Page 81: سه سال در دربار ايران

كنند زيرا كه حتقيق گويند يا حقيقة از فرزندان پيغمرب اسالمند يا خود چنني ادعا مى اين مجاعت كه به ايشان سيد مىاند و صاحبان عمامه سبز يا سلسله نسب ايشان بسيار مشكل است. آهنا كه عمامه كبود بر سر دارند شيعى مذهب

رسد كه كاروكاسىب چون عده سادات عمامه به سر در اين شهر زياد است چنني به نظر مى «5» اند يا حاجى. سىن اين طبقه رونقى شايان دارد.

گذرد و بعضى از آنان از اين ممر عايدى سرشارى دارند چه خبشند مى مجاعت از آنچه مردم به ايشان مى زندگاىن اينبر هر مسلماىن از عهد پيغمرب اسالم به بعد واجب شده كه قسمىت از درآمد خود را به خاندان رسول جمانا واگذارد.

در واقع پيغمرب اسالم

______________________________ رود كه در اين تشخيص مؤلف را اشتباه دست داده زيرا كه چنني امتيازى بني اهل عمائم در عهد تصور مى -(5)

ناصر الدين شاه وجود نداشته به خصوص كه رنگ عمامه هيچ وقت در ايران معرف مذهب كسى نبوده.

)مرتجم(

82سه سال در دربار ايران، ص:

بيىن دقيقى مكلف ساخنت مردم از راه دين به نگاهدارى ذريه خود پيش نسبت به اوالد خود مرمحت خاصى كرده و دربينيد كه بينوا و سرووضع او نامرتب باشد. بعضى از ايشان كه به به كار بسته است به مهني جهت كمرت سيدى را مى

وبرگى پرجتمل داشت. آمدند بر اسب عرىب زيباىي سوار بودند كه زين دنبال شاه مى

رساند كه اگر هم دسىت پيش كسى دراز ته با سائلني به كف بسيار فرق دارند و وضع متكربانه ايشان مىاين طايفه البكنند به حاجت خواهى نيست بلكه براى گرفنت حقى است كه مردم بايد آن را به ايشان بپردازند و قرض آن را به مى

گردن دارند.

گويند و كار ايشان بيشرت اين است كه ند كه به آهنا درويش مىغري از سادات طبقه قابل اعتناء ديگرى در ايران هستپاى پياده از اين شهر به آن شهر بروند و زندگاىن را به سؤال بگذرانند. تربى بر دوش و كشكوىل در دست دارند و

قاىل غالبا داستان رستم يا شرح حال على بن اىب طالب و امام حسن و امام حسني يا سرگذشت خود را به طريق نگردند و به نام كساىن كه استطاعت زيارت كعبه يا كنند. اين دراويش سراسر ايران و هند و عربستان را مى روايت مى

گريند و روند و خرج سفر خود را از مهني مردم به تناسب توانگرى ايشان مى مشاهد مقدسه را ندارند به آن نقاط مىرود يا اشياىي كه با خود داشنت آهنا موجب خوشبخىت دى به مشار مىاز آجنا مهر و تسبيح و تربت كه شفاى هر در

فروشند. آورند و آهنا را به طالبان آهنا مى شود مهراه مى حمسوب مى

Page 82: سه سال در دربار ايران

رسد و وضع سر و لباس آهنا خود شاهد وقت به پاى عايدات سادات منى اما بايد دانست كه درآمد اين طايفه هيچتاه از كرباس سفيد در پا و يك قطعه كرباس يا پوست گوسفند بر دوش دارند اين مدعى است چه اغلب شلوارى كو

كنند و از اين زندگاىن آزادمنشانه خود كامال راضى به نظر تناسب با مناعت متام حركت مى وىل با وجود اين لباس ىبت طرق گداىي نيز ال تعدو ال مشار اس رسند. در ايراىن گداىي اقسام عديده دارد و به مهان نسبت كه عدد گدايان ىب مى

حتصى است.

اى در بريون اى خوره شوند عده ها و در بازارها ديده مى گذشته از سادات و دراويش و بينوايان واقعى كه دم دروازهها اند. اين بيچاره ها دور كرده و ايشان را از نزديكى به مراكز مسكوىن ممنوع ساخته شهرها هستند كه آهنا را از آبادى

پوشانند و دوند و با يك دست صورت خود را مى بينند به جلوى او مى هر وقت مسافرى را در حني عبور مى

87سه سال در دربار ايران، ص:

اى از اين تنفرانگيزتر و جانسوزتر در دنيا وجود ندارد. كنند. انصافا هيچ منظره دست ديگر را به تكدى دراز مى

صفر 45 -اكترب 52

توان در چهارده ساعت طى كيلومرتى طهران قرار دارد، اين فاصله را با كالسكه مى 580فرسنگى يعىن 48قزوين در كردمي. مهني كه از دروازه منزل سفر مى به ها را عوض كنند وىل ما منزل كرد به شرط آن كه در پنج منزل اسب

اند خارج شدمي در راه مستقيم نقش كردهكارى شده طهران كه در روى آن رستم را در حال بر زمني ديو سفيد كاشى اند افتادمي. خوىب كه در ميان دشىت غري مزروع ترتيب داده

براى آن كه كسى ملتفت ساختمان سرسرى اين راه شود هيچ الزم نيست كه مهندس باشد زيرا كه يك عده عمله ها مقدارى خاك و شن در چاله فقط خاروخاشاك زمني را برچيده و در دو طرف آن دو گودال نسبة عميق كنده و

هاى ملى هاى ما معروف به راه اند. عرض اين جاده قريب سه برابر از راه رخيته و آن را به اين ترتيب تسطيح منوده بيشرت است وىل بايد گفت كه اين اندازه عرض چندان الزم هم نبوده.

گذرند ليكن شك ها بدون تكان از آن مى سكهمنظره و مهوار است و كال اين راه چون تازه ساخته شده بسيار خوش رود كه بتواند حىت با عوارض يك زمستان مقاومت كند و مهچنان سامل مباند. مى

دانست كه اگر خبواهند آن را چنان كه بايد گفت كه يك مليون خرج آن شده و منى نازيد و مى شاه به اين راه مى دارد. بسازند صد مليون هم بيشرت خرج برمى

هاى كوه دوى ما را در طرف جاده در بيابان نزديك كمندر زده بودند، من در نزديك چادر خود قطعاتى از صخرهار هاىي سخت به الوان رسيد ديدم، خوب كه دقت كردم در ميان آهنا سنگ كه آب آورده بود و به نظر عجيب مى

Page 83: سه سال در دربار ايران

خاست و آن را به اشعه آىب از آن برمى خمتلفه ديدم از مجله چند قطعه يشب و دو قطعه عقيق شريفام كه بعضى كرد يافتم. چشم گربه شبيه مى

آيد. آن وقت ملتفت شدم كه ما در مملكت فريوزه و در به من گفتند كه از اين احجار در ايران زياد به دست مى سرزمني عجايىب هستيم كه شايد در روى كره زمني بر اثر

89سه سال در دربار ايران، ص:

عرفه" االرضى زودتر از ساير نواحى خشكى به وجود آمده باشد.انقالبات م

صفر 44 -اكترب 57

انداز بود طوفان شديدى كه با باران مهراه بود يك قسمت از شب را نگذاشت خبوامب چه رعدى كه در كوه طننيها مهان زمني شدت فوق العاده داشت، با اين حال باراىن كه بر دشت باريده بود خمتصر بود به حنوى كه سطح

ها مهان گردوخاك روز پيش را به خشكى ديروز را داشت و موقعى كه حركت كردمي يعىن ساعت نه صبح كالسكه كردند. آمسان بلند مى

در طى راه در طرف چپ نزديك به ما يك سلسله كوه قرار داشت كه خشكى آن در زير آفتاىب سوزان از خشكى فهماند كه هم مجع آورده بودند مى ها برروى هاى خارى كه در بعضى از دره بوته بيابان هيچ كمرت نبود، با اين حال

هاى بلند دورتر به رنگ بنفش ها وجود داشته و آفتاب تابستان آهنا را سوزانده است. قله نباتاتى بر دامنه اين كوه كنند. اى در نظر جلوه مى تريه

و چادر ما اگر چه از حرارت آفتاب كه حىت در اين ساعت كمى بعد يعىن قريب به ساعت يازده به قشالق رسيدمي داد. كرد باز ما را از گردوخاك پناه مى هم شديد بود جلوگريى منى

صفر 48 -اكترب 59

امام رسيدمي، اما ظهر بود و حرارت كمال شدت را داشت. در طى راه از قشالق از مهان راه و با مهان وضع به ينگى ديدمي. هاى چند آبادى را با چند درخت از دور مى هفقط در دامنه كوه خان

ينگى امام چيزى نيست جز يك مزار و يك كاروانسرا و يك آبادى، مزار آن گنبدى دارد مركب از چند مربع مستطيل هاى آىب قشنگى مزين شده. حياطى پردرخت در جلوى آن است و كه در روى آن بناىي منظم قرار گرفته و به كاشى

اند، اين بنا در طرف راست جاده در جلو كاروانسرا ساخته شده و آبادى كه به شكل ر گرد آن حياط كشيدهديوارى ب روى ما و در طرف ديگر جاده اند روبه اى است و اردوى ما را در پشت آن زده قلعه

Page 84: سه سال در دربار ايران

88سه سال در دربار ايران، ص:

قرار دارد.

شاه البد براى اين كه از جانب او خاطر مجع باشد او را با خود به امروز كرم دزد معروف ايروان به ديدن من آمد، برد. به من گفت كه سى و يك سال دارد و دوازده سال است كه به شغل شريف دزدى مشغول است وىل طهران مى

اى ديگر بپردازد. تصميم گرفته است كه از اين به بعد به حرفه

صفر 48 -اكترب 58

شود. ها و اراضى مزروع و آبيارى شده بيشرت مى آبادى رومي عدد هر قدر بيشرت مى

در كردان از روى پلى گذشتيم و در كرج از روى پلى ديگر و در تلك كه در كنار چپ هنر كرج قرار دارد يعىن در مقابل قصر سليمانيه چادر زدمي.

نظره شگفىت دارد و بر جاده و شهرى بينيم، در ميان آهنا كرج كه در دامنه كوه بنا شده م ها را مى از هر طرف آبادى كه نام خود را از آن گرفته مشرف است.

صفر 41 -اكترب 40

كنند و يقني كردمي كه ها را ديدمي كه چادرها را تا مى صبح وقىت كه از خواب برخاستيم بسيار شاد بودمي زيرا كه فراششومي. برق شادماىن از چشمان مسافريىن كه به مىاين منزل آخرين منزل سفر ماست و چند ساعت ديگر وارد طهران

آراست تا در ورود به درخشيد و هركس خود را تا حدى كه ميسر بود مى شدند مى ها و كسان خود نزديك مى خانه طهران هبرت در جزء ملتزمني ركاب در انظار جلوه كند، من هم لباس نظامى خود را دربر كردم.

ى الربز منودار فته بودمي كه قله زيباى دماوند در طرف دست چپ ما برفراز سلسلههنوز بيش از نيم ساعت راه نر گرديد و قامت بلند خود را به مهه منود.

شود. قدم بيشرت مى به رسد كه شدت آن قدم فرساست و چنني به نظر مى گرما طاقت

چيز تاختيم كه ملتفت هيچ ردوخاك مىآباد كه آخرين بارانداز بني قزوين و طهران است به سرعىت از ميان گ در شاهپذيرد. دانستند كه دوران سفر و خستگى آهنا اندكى بعد پايان مى ها هم مى ها و اسب نبودمي. مثل اين بود كه كالسكه مهني سرعت سري و كثرت گرد

500سه سال در دربار ايران، ص:

Page 85: سه سال در دربار ايران

آن را از دور ببينيم.گذاشت كه ما تا به حصار و دروازه طهران نرسيده بودمي و خاك منى

هاىي قرار دارد بناىي است باشكوه و سراپا غرقه در كاشى است و در مقابل اشعه آفتاب اين دروازه كه بر روى آن مناره درخشد. به مجال متام مى

505سه سال در دربار ايران، ص:

وضع شهر -ارك و عمارات آن -فصل سوم طهران

سه ساعت از آفتاب برآمده از دروازه 5998اكترب 40مطابق با 5809فر ص 48اعليحضرت شاه در روز يكشنبه قزوين باجالل متام به طهران داخل گرديد.

هاى زيباىي بود هاى عريضى را كه در دو طرف آهنا چنارهاى بلند و نارون هاى طويل و ميدان وسيع و خيابان كوچه دند.هاىي بسته بو نصرت سراسر زينت كرده و در هر قدم طاق

من و اعتماد السلطنه نزديك به ساعت چهار به قصر رسيدمي و از در پشت كه منايان نبود و چند تن سرباز در آجنا دادند و به ما احرتام گذاشتند به آجنا قدم گذاشتيم. قراول مى

در آجناست و خانه كه ختت معروف به مرمر بالفاصله بعد از اين در عمارت منفردى است در ميان باغ به نام ختت شود. مراسم سالم رمسى شاهانه در آجنا برگزار مى

تاالرى كه اين ختت در آن قرار دارد و ما به آجنا داخل شدمي تاالر بزرگى است كه از جهت ارتفاع با قصر سلطنىت مرنگ هاى ك شكل است كه با گل و بوته مهدوش و جلوى آن به كلى باز است و آن متكى به دو ستون بلند مارپيچى

اند و هاى مطال گرفته اند. به ديوارها چند صورت از سالطني نصب شده كه آهنا را در قاب ظريفى آهنا را مزين ساخته اند. كارى است و سقف را نقاشى كرده هاى آن آيينه ساير قسمت

هاى الكارىختت مرمر كه در وسط قسمت مقدم تاالر هناده شده يك قطعه مرمر سفيدرنگى است مايل به زردى و ط درخشد. آن از دور مانند عقيق مى

اين ختت كه به شكل بسرتى ساخته شده از يك ميزى مركب است كه قسمت باالى

504سه سال در دربار ايران، ص:

هاىي و در قسمت وسط بر دو ستون تر است و اطراف آن به ارتفاع يك مرت بر جمسمه عرض آن از قسمت پايني كم كه در زير يكى از آهنا دو شري نشسته هناده است.مارپيچى متكى است

Page 86: سه سال در دربار ايران

اند و در دو طرف آن دو كارى شده ساخته روى ختت متكاىي است كه آن را به ظرافت متام مثل يك قطعه قالب ستون مارپيچ كلفىت است كه گويا آهنا را قبال براى مصرف ديگرى درست كرده بودند.

اند. ه هر دو روى آن را با كتيبه پر كردهارتفاعى است ك در دورادور ختت راهروى كم

اند كه پله زيرين بر دو شري خوابيده و پله باال بر دو جمسمه از اى كه باز است دو پله گذاشته ختت مست كناره در پايه اى تكيه دارد. صور افسانه

ربد زمانه هنوز تناسب و هاى آن با وجود دست منايد و رنگ اى كه لطافت بافت آن از حد وصف خارج مى قاليچه كهنهجالىي خاص دارد در باالى ختت پيشاپيش بالش گرد ضخيمى تقريبا به عرض ختت افتاده است. اطراف اين بالش را

نظريند. ترى است كه در درشىت دانه كم مرواريد دوخته و در انتهاى آن دو رشته مرواريد درشت

دادند تا متام جزييات سالم را به خوىب ببينم. نزديك ختت پيش از مرا در پشت اين ختت قدرى متمايل به هپلو قرار آمدن شاه دو برادر اعليحضرت و پسر كوچكرت او كه طفلى صبيح بود و مرا به او معرىف كردند ايستاده بودند.

شتند. رتبه هر يك از طبقات قرار دا جلوى قصر يعىن در باغ دورادور حوض مستطيلى اعيان دولت و منايندگان عاىلشد شناخت. اين كاله كه از پوست خبار است مثل كاله ملى ايرانيان ديگر نظاميان را به سهولت از كالهشان مى

ها را خمروطى و بلندتر تر و به شكل استوانه است در صورتى كه ساير كاله است با اين تفاوت كه كاله نظامى كوتاه سازند. مى

از ماهوت آىب تريه به بردارند و درجاتشان يا به سبك نظام روسيه روى دوش اى تنه صاحب منصباىن كه من ديدم نيم شان دوخته شده. تنه يا به رسم اطريش بر يقه نيم

پارچه است فقط سادات و اى كه قالب سر ايشان است بر سر دارند و قبايشان معموال روشن و يك روحانيون عمامه گذارند. سر مى هاىي سبز يا سفيد به وضع خاص بر حجاج عمامه

508سه سال در دربار ايران، ص:

هاشان اند و جبه زينت پيچيده قضاة كالهى بلند و استوانه شكل بر سر دارند كه دور آن يك قطعه شال كشمريى كم هاى كشمريى خنلى ترتيب داده شده. از شال

ب و مقامات خمتلفه آنان را از شوند كه با وجود مهرنگى در كاله مرات مردم ديگرى هم در ميان حضار ديده مىهاى قيمىت آهنا كه شاه به پاداش خدمات يا براى منودن لطف خود به ايشان هاى شال كشمريى گشاد و تكمه جبه

توان متيز داد. خبشيده مى

Page 87: سه سال در دربار ايران

ل هنگامى كه من مشغول متاشاى اين منظره بودم ناگهان مجعيت را ديدم كه به حال تعظيم ورود شاه را به باغ استقباآمد به تاالر داخل شد و به وضع مرسوم ايران بر روى ختت مرمر نشست و به كردند. شاه كه با طمأنينه پيش مى

بالش مرواريددوزى تكيه كرد.

اى كه به شكل بادبزن به عنوان شعار شاهى بر كاله درخشيد و جقه قطعات املاس و ياقوت و زمرد لباس او مىمقدار كثريى املاس درست شده و احجار كرميه بزرگ به الوان خمتلف بر سينه او از هاى هپن او از داشت مثل سردوشى

دوش تا كمر نصب و بر محايل و خنجر او سوار است و چند قطعه املاس را كه به درشىت گردو است به جاى تكمه اند. بر لباس پادشاه دوخته

آمد برپا اى بلند قرمزى كه تا باالى ران ايشان مىه اى بلند بر سر و جوراب مهني كه شاه نشست دو نفر كه عمامهداشتند و در دو طرف ختت ايستاده بودند جلو آمدند، يكى يك فنجان قهوه ديگرى غليوىن به شاه تقدمي كرد كه

هاى فريوزه بر آن نشانده بودند. اوقاتى كه شاه به كشيدن غليون مشغول بود از احدى نفس بسيار زيبا بود و دانهآمد، چون غليون متام شد اعليحضرت نطقى كرد كه خمتصر آن را مرتجم اول شاه به اين شكل براى من خالصه برمنى منود.

اند به خوىب از عهده وظيفه خود برآمده و ما از ايشان راضى كساىن كه در غياب ما مأمور اداره مملكت بوده» «.ها به خوىب پذيرفتند و از ايشان ممنونيم لتجا ما را سالطني و دو هستيم. در ممالكى كه سفر كردمي مهه

خواند و با صداى خشىن اى پرداخت كه از بس آن را تند مى مهني كه نطق شاه متام شد سيدى جوان به ايراد خطابهكرد مهه را به تنفر آورد. بعد از او نوبت پريمردى رسيد كه برعكس آن سيد چنان خطابه خود را آرام و آهسته ادا مى

مجع سرودهاىي در مدح شاه خواندند و سالم پس اى دست شنيد. در آخر كار عده كس آن را منى خواند كه هيچ مى

508سه سال در دربار ايران، ص:

از يك ساعت به اجنام رسيد و اعليحضرت برخاست و در مست دست چپ از پشت درختان به عمارت گلستان رفت.

وقار متام از درهاى خمتلف بريون رفتند و من هم كه عشقى به ديدن اين كساىن كه در سالم شركت كرده بودند به اى منتظر من است تا مرا به مهماخنانه فرانسه منظره داشتم پس از متاشاى آن بريون آمدم و دم در ديدم كه درشكه

نه را به اختيار من بربد و وقىت كه به آجنا رسيدم ساعت شش بود و پس از رسيدن دانستم كه چند اطاق مهماخنا «5» اند. گذاشته

Page 88: سه سال در دربار ايران

. به دفرت او رفتم، دستور داد «8» از فرانسويان اهل پن تاموسون «4» وو اين مهماخنانه متعلق است به مسيو پره هاىي كه برامي تعيني شده بود بربند. باروبنه مرا كه آورده بودند و در راهرو حياط مهماخنانه بود به اطاق

كردمي اش كه به چرك كبد فوت كرده بود صحبت مى قعه جانسوز مرگ پسر بيست و نه سالهموقعى كه داشتيم از واهاىي از نظاميان فرانسوى افتاد و در ميان آهنا عكس پسر عم خود را شناختم كه لباس خدمت چشمم به عكس

طبيب نظام را دربرداشت.

اسبورگ معلم مششريبازى بود. گفتم عجب مشا ها از شاگردان پدرم است كه در اسرت وو به من گفت كه اين عكس پره 5928 -5925وو نيك سريتيد كه به من هم در شهر زيباى اسرتاسبورگ مششريبازى را در فاصله پسر مهان پره

ميالدى به روش اهاىل جزيره سيسيل تعليم داده؟ گفت بلى، سپس در اين باب به تفصيل صحبت كردمي بعد گفت كه بازى مشغول بودم و در آجنا ازدواج كردم، آنگاه به ايران آمدم در شهر ادسا به تعليم اسلحهخود من هم چندين سال

و قريب بيست و پنج سال است كه در اينجا ساكنم و براى آن كه خانواده خود را نان بدهم تا به حال چندين شغل دار اغ برق طهران بوده و حاليه مهماخنانهپز شاه گاهى امتيازدار نفت كارخانه چر كه گاهى شرييىن ام چنان پيش گرفته

رسانند. اى دارند كه در آجنا اقسام امتعه فرانسه را به فروش مى ام و زن و دو پسرم در مهني مهماخنانه مغازه شده

رسيد كه مهماخنانه فرانسه داراى مناى خارجى زيباىي است، مهني كه از در آن داخل شديد به باغ پر از گلى مى هاى تر داالىن متكى بر ستون آن اطاق است و پيشدورادور

______________________________ (5.)Hotel de France

(4.)M .Prevot

(8.)Pont a -Mousson

501سه سال در دربار ايران، ص:

گريد. متمدد دارد كه جلوى تابش شديد آفتاب را مى

مركب است از يك اطاق خواب و يك اطاق پذيراىي كه هر دو نسبة منزىل كه براى من معني شده و در ته باغ است متيزند.

صفر 42 -اكترب 45

Page 89: سه سال در دربار ايران

امروز خنستني بارى است كه من بايد در قصر سلطنىت به حضور اعليحضرت برسم و من در اين باب به زمحت بزرگى سلف من بدون استثنا به رسم جارى و دامن با چه لباسى بايد شرفياب شد، تا به حال اطباى ام زيرا كه منى گرفتار شده

رفتند. كندن كفش براى من سخت دشوار بود اما چون نظامى هستم و كفش به حضور مى به ادب ايراىن با كاله و ىب توانستم بر سر داشته باشم. لباس نظام در بر داشتم كاله خود را مى

شوم و اگر در باب كفش ايرادى به من شود بگومي تصميم گرفتم كه با لباس نظامى و كاله بر سر با چكمه شرفياب توامن آهنا را پيش مردم بريون بياورم زيرا كه در اين كه برپا داشنت چكمه نيز از لوازم نظامى بودن است و من منى

صورت بايد شلوار خود را هم كه از پايني به آهنا بسته است پيش چشم مهه بكنم.

ه هنار شاه حاضر شدم و ديدم كه بيشرت نظر حاضرين به لباس من است و صفر بر سر سفر 41مهني حال روز بهكمرت به چكمه من توجه دارند. شاه هم از ديدن لباسى كه پوشيده بودم تبسمى آشكار منود و من راحت شدم و

مسأله حفظ كفش در مواقع شرفياىب براى من حل شد.

صفر 47 -اكترب 48

رسيده بودم غري از حاضر شدن به سر خدمت به ديدوبازديد منايندگان سياسى و روزهاى اوىل را كه تازه به طهران بينم وآمد دارند و من ايشان را در آجنا مى اعضاى خاندان سلطنىت با اعيان و صاحب منصباىن كه با دربار رفت

گذراندم.

ك كه مردى خوش معاشرت است شناختم مثال سفري عثماىن خليل بي اكثر وزراى خمتار خارجى مقيم طهران را قبال مىسابقا در دربار نيكال امري قراطاغ مقيم بود و من او را در آن وقت كه فقط عنوان فرستاده سلطان را داشت در آجنا

شناخته بودم و متام

502سه سال در دربار ايران، ص:

نيه وجود داشت اى كه در چىت قمرى( در تنها مهماخنانه 5482ميالدى ) 5990 -5978مدت زمستان سال مهسايه بودمي.

وقىت كه او را در قصر گلستان ديدم اگر چه زندگاىن نسبة سخت چرناگوار را از ياد برده بود باز روى نيمكت راحىت كردمي بسيارى از خاطرات دور آن ايام را به ياد يكديگر كه نشسته بودمي و با هم چاى اعالى روسى صرف مى

آوردمي.

كه در ايام اقامت شاه به پاريس آمده و من او را در آجنا ديدم هنوز در مرخصى «5» مسيو دبالوا وزير خمتار فرانسه است و به طهران باز نگشته.

Page 90: سه سال در دربار ايران

آرا و شاهزاده عبد الصمد مريزا كه در طهران ساكنند هر دو برادر شاهند، سومني ايشان ركن الدوله شاهزاده ملك اقامت دارد.است كه اين ايام به مست ايالت در مشهد

سيماىي است كه ريش و موى سر او سفيد شده و با قامىت بلند لباسى چسب مثل نظاميان در بر آرا پريمرد خوش ملك كند. مى

رسد وىل پس از گرم شدن در پذيراىي بسيار با لطف و مؤدب است و با اين كه در نظر اول خوش برخورد به نظر منىگردد چون در دنيا بسيار چيز ديده و سرد و گرم فراوان چشيده حماوره او ىگرمى و مالحت او آشكار م صحبت خون

خاىل از تنوع و لطف نيست.

ها در كند و دچار مزامحىت نيست ليكن مهيشه اين طور نبوده بلكه سال وى اگر چه اين ايام به راحت زندگى مىان ايران را ترك گفته و ساليان دراز در عذاب تبعيد و غربت سر كرده و مقارن جلوس ناصر الدين شاه از ترس ج

زيسته است. پس از مراجعت به ايران به مهني زندگاىن سالمت قناعت ورزيده و در پى مقام و خارج از وطن خود مى امتيازى ديگر نرفته است.

ى او اين است برادر كوچكرتش عبد الصمد مريزا ملقب به عز الدوله جواىن كوتاه قامت و حنيف املزاج است و متام سعكه نقاهىت نداشته باشد. موقعى كه من براى معاجله او رفتم با وجود كسالت از صحبتش بدم نيامد و او را در حماوره

مشرب ديدم. خوش

آمدى است كه كامال از نوع گويند ترقى خود را مديون پيش حيىي خان مشري الدوله كه معموال او را مشري مى ين معىن كه اين مرد بسيار زيرك درهاى شرقى است به ا داستان

______________________________ (5.)M .de balloy

507سه سال در دربار ايران، ص:

جواىن به فرانسه فرستاده شد تا حتصيالت خود را در آجنا تكميل كند. پس از آن كه زبان ما را به خوىب آموخت كند به طهران برگشت و شاه او را آجودان خمصوص خود نه تكلم مىكه امروز آن را به هنايت صحت بلكه اديبا چنان

كرد و به مهني وسيله به مقام سلطنت تقرب حاصل منود.

داد موقعى كه اردوى شاه در منزل حوض سلطان بود و حيىي خان در جلوى چادر پادشاه قراول مى 5471در سال سرا خواست به زور به داخل چادر جى مبارك خواجهو دستور داشت كه احدى را نگذارد به چادر داخل شود حا

سلطنىت قدم گذارد و حيىي خان مانع شد. حاجى مبارك قمه خود را كشيد و چنان ضربىت به صورت حيىي خان زد كه

Page 91: سه سال در دربار ايران

بيىن او را شكافت. شاه از اين سروصدا از چادر بريون جست و چون بر جريان قصبه اطالع يافت امر داد تا ىف مبارك را زدند و متام داراىي او را به حيىي خان خبشيد.اجمللس گردن

بعد از چندى ناصر الدين شاه خواهر تىن خود را به حيىي خان به زوجيت داد و به او مشاغل عمده از قبيل هاى مهم واگذاشت و او را به الطاف جزيل سرافراز ساخت. حكومت

ارد و اين قصر را شاه به او خبشيده و او در آجنا با كمال امروز مشري الدوله در طهران در قصرى با شكوه منزل د كند. نوازى از واردين پذيراىي مى مهرباىن و مهمان

وقت به ياد آهنا هستم دو از فرانسه و از پاريس كه مهه خواهم دوبه روزى وى مرا به آجنا دعوت كرد و گفت مى صحبت كنيم و از اين صحبت لذت بربمي.

هاى من در اختيار مشاست و با صفاى خاصى ها و كالسكه صميميت به من گفت كه متام اسب چندين بار باهنايت ام. رياىي و به اين حمبت كمرت ديده در اين باب اصرار داشت. انصاف اين است كه من مردى به اين ىب

ت مثل جمسمه بودا چهار وزير امور خارجه يعىن قوام الدوله مردى است مسني و تنومند. وقىت كه به ديدن او رفتم درس زانو بر روى فرشى نشسته و به چند بالش تكيه داده بود.

به من گفتند كه در زير جلدى به اين كلفىت فطانىت خمصوص هنفته است. اين فطانت خاص ايراىن كه به تزوير آميخته است پيش كسى كه بر ساير سياستمداران رياست و

509سه سال در دربار ايران، ص:

وزارت خارجه را دارد البته بايد به حد اعلى برسد اما هر قدر مشري الدوله به اسراف و بذل و خبشش شهرت مست رود. دارد قوام الدوله نقطه مقابل او به مشار مى

صفر 49 -اكترب 48

خدمت روزانه من در حضر و سفر منحصر به مهان حضور يافنت بر سر سفره غذاى شاه است.

است و من به مهني جهت يكى از اولني كساىن هستم كه زودتر خود را به قصر سلطنىت گلستان شاه عادة سحرخيز هاى خمتلف اين قصر و باغ يعىن زمن و غالبا فرصت آن را دارم كه قسمت رسامن و به انتظار مقدم شاه قدم مى مى

دارد. لطفى نسبت به من دريغ منىها از هيچ ام به دقت ببينم و شاه هم در اين باب جاهاىي را كه تاكنون نديده

Page 92: سه سال در دربار ايران

هاى ما در قرون وسطى امروز به من تكليف كرد كه با هم به تكيه دولت به متاشاى تعزيه برومي و تعزيه مثل منايش «5» مناياندن احوال و داستان ائمه و شهداى مذهب شيعه است.

اند. ا دورادور ارگ ساختهتكيه دولت در ارگ واقع است و جزء قصور سلطنىت قاجاريه است كه آهنا ر

توان ديد، سقف آن را كه چندان استحكامى ندارد برداشته و به جاى آن متام سنگني را از مهه طرف مى اين بناى نيمه اند تا چادر را بر روى آن بگذارند. هاى قوسى شكل آهىن قرار داده ميله

م و ما را مستقيما يعىن بدون آن كه داخل تكيه شومي تكيه دولت چندين در دارد و ما از در قصر گلستان به آجنا رفتي به طاقنماى خمصوص بردند.

كشيد. اين بنا شبيه به سريك است و سه طبقه دارد و ديوارهاى آن با اعلحضرت زيباىي داخل تكيه را به رخ من مى باالتر كه روى آن كارى شده. در طبقه حتتاىن در وسط تكيه سكوىي است مدور يك مرت از سطح زمني كاشى مقرنس

هاى صحراى كربال( دورادور سه ختت خواب آهىن و يك ميز و چند صندىل و نيمكت و مقدارى كاه )مناينده شن

______________________________ امسال چون شاه ايام حمرم را در مسافرت بود مراسم تعزيه ساليانه را به انتظار مراجعت اعليحضرت به عقب -(5)

و به جاى دهه اول حمرم در دهه آخر صفر اجرا كردند.انداخته

508سه سال در دربار ايران، ص:

رو است و در حاشيه تكيه قسمت بلندى است كه مجعى كثري زن و بچه در آجنا سكو موازى سطح زمني راهى اسبمناها باال جم تا نزديك طاقاند و رديف پن اند و پنج رديف پله را چراغ و مشعدان و آويز چيده براى متاشا گرد آمده

آيد. مى

اند كه به علت بلندى بر متام صحنه مشرف است. طرف دست چپ ما نزديك ديوار منربى از مرمر سفيد گذاشته

اند باز در بناى آهنا رعايت قرينه شده مناها مهه هالىل است و با اين كه آهنا را كوچك و بزرگ ساخته هاى طاق درگاه درى است. مناها سه بقه زير يك در دارد در صورتى كه در دو طبقه ديگر طاقمناهاى ط است. طاق

هاى نشينند و آهنا را با چراغ و مشعدان و آويزهاى بلور و آيينه و فرش و پارچه مناهاى پايني كه در آهنا مردها مى طاقدوم كه خمصوص شاه است در اند به طرف صحنه بازند و براى آهنا مثل طبقه الوان و اثاثه خمتلف ديگر آراسته

هاى چوىب دارند كه آهنا را تا كمر باال زده نشينند پنجره اى كه اهل حرم در آجنا مى مناهاى مرتبه اند وىل طاق نگذاشته دهند. بودند. منازل مرتبه باال مهه به مهني شكل است و به من گفتند كه نسوان اعيان را در آجنا جا مى

Page 93: سه سال در دربار ايران

مست چپ اعليحضرت نزديك درى كه از آجنا بتوامن صحنه را متاشا كنم بنشينم. ابو به من دستور داده شد كه شنوم به من توضيحاتى بينم يا مى احلسنخان هپلوى من نشسته بود و از شاه دستور داشت كه در باب هر چه مى

كرد. بدهد و او نيز با كمال لطف چنني مى

و خردسال به لباس اهل بيت به منرب رفتند و با يادآورى زندگاىن ائمه هاى ساخلورده خوان تعزيه شروع شد. ابتدا تعزيهباشى در پيشاپيش ايشان قرار داشت با يك و شهدا مردم را به ندبه و زارى خواندند، سپس يك عده فراش كه فراش

شتند و به اى سى نفرى كه دو سنج چوىب در دست دا زن اشعارى خواندند و دور سكو دور زدند. بعد عده عده سينهزدند جلو آمدند، آنگاه نوبت به يك عده بيست نفرى رسيد كه لباس اعراب بدوى بر نظم خمصوصى آهنا را به هم مى

پا داشتند و زدند. بعد از ايشان يك عده كه فقط شلوارى به گويان به سينه مى تن داشتند و حسني حسني كوفتند و در جلوى ايشان كسى كه خود مى جستند و به شدت به سروسينه خيز به هوا مى خيزنيم نيم

509صفر ..... ص : 49 -اكترب 48 550 سه سال در دربار ايران

550سه سال در دربار ايران، ص:

كرد منايش دادند. گرى وادار مى اى سبز بر سر داشت و ايشان را به نوحه عمامه

نواختند و يك عده هم هاى حمزون يا مفرح مى موقع آهنگدسته پنجم شش هيئت موزيكچى بودند كه به تناسب خواندند. گاه دسته مجعى اشعارى مى اطفال گاه

شوند و هاى رنگارنگ وارد صحنه مى خوانان اصلى سوار اسب با لباس بعد از اين كه اين مقدمات برگزار گرديد تعزيهپردازند و چون بايد صداى وند و به خواندن اشعار مىر آيند و بر سكو باال مى هاى جدى از اسب به زير مى با قيافه

خوانند و ايشان به گوش متام حضار اين بناى بزرگ برسد به آواز بلند يعىن تا آجنا كه در سينه ايشان نفس هست مى دارند. در اداى اشعار به حد اعلى بانگ و فرياد برمى

شود متام فضا را ناله و زارى فرا كه اسم او برده مىتعزيه امروز شرح شهادت حضرت حسني بن على است و هر وقت روند و با كنند يك عدد سيد مال بر ختت مرمر باال مى گريد. در اواسط تعزيه كه منايش را اندك مدتى تعطيل مى مى

از باالى آورند و در مهني موقع كنند و بار ديگر مردم را به گريه و زارى درمى حلىن مؤثر شرح شهادت امام را بيان مىكنند و با صداى دخلراش آهنا بر حزن ناميد باد مى ديوارها چند فراش كرناهاى خود را كه رفيقم آهنا را صور اسرافيل مى

افزايند. اين حمفل دلگري مى

Page 94: سه سال در دربار ايران

آتش »كه تعزيه پايان يافت سواره نظام و پياده و زنبوركخانه و موزيكچيان كه يكى از ايشان سرود معروف به مهني گذرند. نواختند از جلوى شاه مى را مى «5» «ن نانرتنشانا

شود. اين منايش يابد متام مى خيزد و اين جلسه طوالىن چهار ساعته كه با غروب كردن آفتاب اجنام مى سپس شاه برمىفقط از حلاظ آن كه براى من تازگى داشت اندكى خاطر مرا به خود مشغول كرد و اال متضمن لطف ديگرى نبود. اما

كرد خمصوصا وضع آرايش تكيه را بسيار حال چنني حمفلى نديده بود به آن اظهار عالقه مى شاه عينا مثل اين كه تابهكند براى آن است كه ستود وىل معلوم بود كه خود تعزيه چندان در او مؤثر نيفتاده و اگر تظاهرى در اين باب مى مى

ه نشوند.عالقگى او به اصل تعزي اطرافيان زياد ملتفت ىب

صفر 48 -اكترب 41

شود و مناظرى پيش در دهه اول حمرم در غالب نقاط طهران مراسم تعزيه برپا مى

______________________________ (5.)Pompteis de Nanterre

555سه سال در دربار ايران، ص:

گرى نيست. آيد كه چيزى غري از وحشى مى

ريزند و سر خود را با قمه و ها مى تعزيه در روز دهم حمرم پايان يافت به كوچهپا پس از آن كه سر و ىب يك عده ىب كنند. ها و بازارها را تا وقىت كه نفسشان بگريد طى مى كنان خيابان شكافند و حسني حسني قداره مى

ن منايش دهندگان شود و اگرچه در ميا ها در متام بالد ايران به خصوص در روز عاشورا زياد ديده مى اين قبيل منايشگريند و با اقدام به اين يك عده معتقد متعصب وجود دارد ليكن غالب آهنا كساىن هستند كه از روحانيون پول مى

كنند. پذيرد به گرمى بازار آن طبقه كمك مى تظاهراتى كه از روى اميان يا به عشق پول صورت مى

ربيع االول 2 -اكترب 85

نند تكيه در ارگ واقع است و ارگ جاىي است كه آقا حممد خان قاجار از ابتداى قصر زمستاىن اعليحضرت هم ماتأسيس سلسله قاجاريه آن را حمل اقامت خود قرار داده و علت اين اختيار هم ظاهرا اين بوده كه طهران به كوه نزديك

يتخت خود كرده براى آن بوده كه و بر سر راه اسرتآباد وطن قاجاريه اتفاق افتاده و آقا حممد خان كه اين شهر را پادر صورت بروز خطرى به سهولت بتواند به اسرتآباد فرار منايد و خود را در پناهى امن قرار دهد. شهر جديد طهران

در خارج از حصار قدمي بنا شده.

Page 95: سه سال در دربار ايران

دود ارگ به صورت مثلثى منظم است كه در وسط طهران واقع شده و قسمت اعظم آن از مشال به جنوب متوجه و حمخانه، از مشرق به خيابان ناصريه و از است از مشال به خيابان مريضخانه و ميدان توپخانه، از جنوب به خيابان جبه

مغرب به خيابان جليل آباد. دو خيابان املاسيه و نايب السلطنه از مشال به جنوب و خيابان دراندرون از مشرق به گذرند. مغرب آن مى

كنند و وقىت كه آهنا را ببندند ارگ از ساير سردرى دارند كه چندتن قراول از آهنا حفاظت مىها هر يك از اين خيابان شود. هاى شهر جمزا مى قسمت

جا صبح و عصر يك خانه قرار گرفته و در آن كه به ميدان ارگ راه دارد نقاره در باالى يكى از اين سردرها يعىن آنكنند و شايد اين يكى از آداب پرستندگان آفتاب باشد متام اعالم مى عده مطرب و رقاص طلوع و غروب را به شادى

كه از آيني زرتشىت باقى مانده.

554سه سال در دربار ايران، ص:

خوانند و آالت طرب ايشان مثل دنبك و شيپور و ها و اشعارى كه اين مجاعت مى مهچنني حمتمل است كه آهنگ ه بودمي خيلى قدميى و از نسلى به نسلى منتقل شده باشد.كرناهاى مسى مثل آهنا كه در تعزيه ديد

نامند توپ مرواريد قرار دارد و اين توپ هم مثل مساجد و اصطبل در وسط ميدان ارگ كه آن را ميدان شاه نيز مى شاهى در حكم بسته است!

لطنىت كه نصف ارگ را اى نشده مهچنان برپاست و قصر س هاىي كه بناى تازه حصارهاى كهنه و بلند ارگ در قسمت گرفته در وسط اين حصار ساخته شده.

اين قصر مثل ساير بناهاى ايراىن دو قسمت دارد يكى بريوىن ديگرى اندروىن.

بريوىن خمصوص مردان است و هركس به آن راه دارد در صورتى كه اندروىن يا به اصطالح تركان عثماىن حرم خمتص به جا داخل شود. آن تواند به زنان است و ناحمرم منى

بريوىن سلطنىت يعىن گلستان مركب از چند عمارت است و شاه بر حسب عادت روز را در يكى از اين عمارات سر رود. كند و براى خواب به اندرون مى مى

جا داخل شدم در خيابان نايب السلطنه است، پس از گذشنت از در معموىل قصر كه من هم در روز اول ورود از آن رسند. هاىي پست دارد و عبور از داالىن به باغ گلستان مى ت مرمر و حياط كوچكى كه ساختمانباغ خت

Page 96: سه سال در دربار ايران

خصوص چنارهاى كهن دارد و در مجيع فصول هاى خمتلف به گلستان باغ وسيعى است تقريبا مربع شكل كه درخت كارى شده است. گل

اين كيفيت در چنني فضاىي خشك بسيار دارند و جاست كه هواى باغ را خنك نگاه مى چند حوض بزرگ در آنريزد گوىي بر شود و آىب كه از آهنا بر سطح بلورين حوض مى مغتنم است. چند هنر آب صاف به آهنا داخل مى

افزايد. خنكى هوا مى

دارند و هر صبح يك عده پيشخدمت مأمورند كه آن را جاروب كنند و در باغ گلستان را مهيشه بسيار پاك نگاه مىبرند و اگر اتفاقا برىف در شب بر آهنا هاى پژمرده را مى كنند و گل هاى خشك را مجع مى روز نيز باغبانان برگ طول

شود. هاى آن يك لكه كثافت ديده منى جا كه هيچ وقت بر روى زمني يا در خيابان منايند تا آن ببارد آن را پاك مى

558سه سال در دربار ايران، ص:

مني خشك و اين هواى سوزان از گرما و خشكى رنج فراوان برده باشد لذت چنني منازىل را كه كسى كه در اين سرز كند و گلستان اين مزايا را به حد كمال دارد و واقعا از اين اند به خوىب درك مى از سايه درختان و فراواىن آب متنعم

وقيل خيابان در كنار ام دور از قالآمي و ساعات مت جهات هبشىت است و من كه هر روز صبح زود به اينجا مىدهم از شدت ها مشام جان را قوت مى خبش گل كنم و از نسيم فرح هاى آرام و در زير سايه درختان گردش مى حوض

توامن در پوست خود بگنجم. كيف منى

چيىن نيز در در اين موقع من در باغ تنها هستم و فقط معاشرين من قوهاىي هستند كه در آب شناورند و يك غاز رانند فقط انيس و مونس او يك تن جا هست كه در جممع قوها راه ندارد به اين معىن كه قوها او را از خود مى آن

كند و به سراى سفيدپوست است و حيوان چنان به او مأنوس شده كه به حمض آمدن به طرف او پرواز مى خواجهمنايد، اگر او بايستد غاز نيز د را از برگشنت او ظاهر مىتواند بشاشت خو گردد و به شكلى كه مى پاى او مى

سرا داخل اندرون رود مگر وقىت كه خواجه شود و به حوض منى ايستد و اگر راه بيفتد غاز به عقب او روان مى مى شود.

عمارت اند عبارتند از عمارت موزه در جهت مشاىل و مشس العماره در مشرق و عماراتى كه در دور گلستان ساخته بادگري در جنوب و عمارتى كه به تازگى به سبك معمارى عهد لوىي شانزدهم در مست مغرب بنا شده.

اى مناهاى بسته ترى مهه به يكديگر مرتبطند و بر ديوار آهنا يعىن در زير طاق امهيت اين عمارات به توسط بناهاى كماند كه اگر چه هيئت ايشان زيبا و صورتشان گلى منوده روى كاشى به تقليد قراوالن خاصه داريوش نقوشى از سربازان

نظامى در بردارند وىل هيبت نظامى ايشان به هيچ وجه هاى درازشان سياه است و اسلحه مهراه و لباس نيمه و سيبل شان چندان در نظاره كننده تأثريى ندارد. گريد و قيافه انسان را منى

Page 97: سه سال در دربار ايران

اند. طرف چپ اى ساخته داراى دو رديف ستون كه روى آن باالخانهجلوى در بزرگ عمارت مشاىل جلوخاىن است گويند و آن را به سبك ايراىن ترين آهنا را اطاق املاس مى هاىي قرار دارد كه بزرگ آن موزه است و طرف راست اطاق

كارى است. زينت كرده و سراپاى آن آيينه

رسيد. در اينجا مست دست مىاز اطاق بريليان )املاس( كه پايني بياييد به نارجنستان

558سه سال در دربار ايران، ص:

گويند. مى« در خلوت»چپ درى است و اين در تنها درى است كه به اندرون راه دارد. اين نوع درها را

اند و هنر آب صاىف در هاى نارنج بسيار پرورده نارجنستان عبارت از باغى دراز و زمستاىن است كه در آن درختها هاىي است كه هر وقت شاه در اين نزديكى گذرد. برابر ديوار مقابل طاقچه آرام از ميان آن مى از مرمر آرام جمراىي

منايد. هاىي لذيذ جهت او هتيه مى جا كباب باشى شاه در آن غذا خبورد كبابچى

و سه طبقه است و در روى آيد و در آن قسمت باال دو برج مربع دارد مشار مى مشس العماره بلندترين اين عمارات به اند كه ساعىت بر آن نصب است. اى است و در ميان آهنا چيزى شبيه به ناقوس جمزا ساخته ها غرفه هر يك از اين برج

كس نبايد در آهنا باشد در هاىي كه هيچ هاى مشس العماره خمصوص اهل حرم است و ايشان از اندرون از داالن اطاقنشينند و از باالى آن باغ گلستان را از طرىف و هاى حمفوظ مى آيند و در پشت پنجره نجا مىميان ديوارهاى بلند به اي

شود و از باالى آن كنند. يك در بازار نيز در مقابل آن باز مى باىن مى خيابان پرمجعيت ناصريه را از طرىف ديگر ديده توان اطراف طهران را هم متاشا كرد. حىت مى

اند كه چهار بادگري در چهار طرف آن به شكل برج درست ين جهت به اين اسم خواندهعمارت بادگري را به اخانه است كه پر از زين و خانه است كه حاليه مرتوك افتاده و مست راست آن زين اند. مست چپ آن قوش كرده اند. هم چيده هاى مغرق است و آهنا را تا سقف بر روى يراق

جا كان مرمر آن كه از آن اى دارد متوجه باغ گلستان است وىل پله هاى شيشه جرهمناى جلوى آن كه عريض است و پن ها راه يافت در داخل حياطى است كه در آن در طرف راست عمارت قرار گرفته. بايد به اطاق

را كه از جا قطعات نامهوار املاس زردى هاى املاس تراشى سلطنىت قرار دارد و من در آن در انتهاى مهني حياط كارخانه آورند و در مهني سفر اخري در اروپا خريده شده بود در دست املاس تراشان ديدم. كاپ مى

مهني وضع زينت شكل است. مهه تاالرى دارند و اطاق هاىي كوچكرت. به تقسيمات اين عمارات تقريبا در مهه به يك داخلى آهنا هم به يكديگر شبيه است و در ميان آهنا

Page 98: سه سال در دربار ايران

551ايران، ص: سه سال در دربار

اند با هاى كوچك كه در ديوار نصب كرده هاى قدى است و آيينه چراغ و آويزهاى بلورى و آيينه غلبه با چهل هاى عكس. هاى بسيار زيبا و قاب برى گچ

در عمارت بادگري يك عده جمالس نقاشى عاىل وجود دارد كه كار هنرمندان ايراىن است و انسان از ديدن آهنا به ميزان شود. برد و دچار اعجاب مى صرب و حوصله و مهارت ايشان پى مى

در مشس العماره دو قطعه قاىل از كارهاى گوبلن هست كه آهنا را لوىي فيليپ به حممد شاه هديه داده. بر يكى نقش شده. دو تصوير Couronnement de Faune و بر ديگرى جملس Triomphe de venus جملس

هست يكى از فرانسوا ژوزف امپراطور اطريش ديگرى از ناصر الدين شاه، اين صورت دومى كار جا ايستاده هم در آنتوان دريافت كه اين نقاش در تذهيب بيشرت مهارت داشته است تا يكى از نقاشان دربارى است و از مشاهده آن مى

تنه. سازى آن هم صورت متام در شبيه

كدام از آهنا اثاثه الزمى را كه براى استخدام آهنا به عنوان گفت كه هيچهاى بزرگ و كوچك بايد با وجود كثرت اطاقكند ندارند و اگر چند ميز و صندىل كه در بعضى از آهنا اطاق پذيراىي يا اطاق غذاخورى يا خوابگاه ضرورت پيدا مى

فت كه هيچ يك از آهنا اصال شد گ پذيرد نبود مى اند و شاه معموال مهمانان غري مسلمان خود را در آجناها مى گذاشته اى ندارند. اثاثه

يك از اين قصور عديده نيست بلكه هر وقت او خبواهد فهماند كه براى شاه عمارت خمصوصى در هيچ مهني وضع مىتواند هر يك از آهنا را براى هر مصرىف كه الزم باشد مرتب منايد. به مهني نظر در روز هرجا كه هوسش اقتضا كند مى

خورد و در حقيقت هم چون داند كه شاه كجا غذا مى كس منى كند حىت تا موقع صرف غذاى روزانه هيچ توقف مى كنند. شاه زياد در بند ميز و دستگاه نيست هرجا خبواهد به سرعت سفره را هپن مى

صبح از 8اعت گذرد مثال در اين فصل حواىل س ايامى كه شاه در طهران اقامت دارد اوقات روزانه او شبيه به هم مىآيد و تا موقع ناهار معموال به كار رتق و فتق امور مملكىت كه غالبا از امور شخصى شاه جداىي اندرون بريون مى

دو يا با حضور چند تىن كه وجودشان براى پردازد و در حل اين معضالت اغلب اوقات با صدر اعظم دوبه ندارند مى

552سه سال در دربار ايران، ص:

زنند. اى مذاكرات الزم باشد در باغ گلستان قدم مى پاره

رسد يعىن بني يازده و نيم و ظهر شاه به خواندن روزنامه فرانسه كه اعتماد السلطنه مرتجم چون موقع صرف غذا مىنيز دهد و اعتماد السلطنه كه مردى فوق العاده زيرك است و نبض شاه را كند گوش مى خمصوص او آهنا را ترمجه مى

Page 99: سه سال در دربار ايران

منايد و مطلب را طورى به قالب كامال در دست دارد در اين ترمجه به خوىب اقتضاى مزاج اعليحضرت را رعايت مىخندد اما وقىت كه با مطالب خطرناكى دست به قاه مى ريزد كه مورد پسند شاه واقع شود، آن وقت شاه قاه ترمجه مى

اندازد و شاه در آن باب از من من بيچاره را به زمحت مى خورد شود و در بيان آهنا به اشكال برمى گريبان مى خواهد. توضيحاتى مى

روند و شاه با عمله خلوت كه كنند و بريون مى بعد از آن كه غذا متام شد و غليون صرف شد درباريان سالم مىري از اوقات كار و شود و بقيه روز به غ شان هتيه وسايل تفريح خاطر ملوكانه است به صحبت مشغول مى شغل عمده

گذرد. اسرتاحت به مهني شكل مى

ربيع االول 59 -نوامرب 54

ام، گاهى از در نارجنستان كه خمصوص اندرون در قسمت مشاىل قصر است و من تاكنون چندبار داخل آن شدهشود. اين در اخري كه وآمد شاه است گاهى نيز از در معموىل كه از راه خيابان در اندرون به در املاسيه منتهى مى رفت

هاى كوچكى اند به علت آيينه وقت باز نيست و اين كه آن را به اين اسم موسوم ساخته نيز به اندرون راه دارد هيچ درخشد. اند و از دور مثل املاس مى است كه روى آن كار گذاشته

به امر او مرا تا اندرون هدايت سراىي هر وقت كه از در نارجنستان داخل شوم به دستور شاه و در اين صورت خواجهسرايان در آجنا روم تا به حياطى كه خواجه كند وىل اگر از اندرون مرا براى عيادت مريضى خبواهند از در خارج مى مى

روم. جناب اعتماد احلرم اگر رسم و پيش آغاباشى كه سياهى بلندباال و الغراندامى حبشى است مى منزل دارند مىسرايان كند و آجنا به خواجه جا نيايد اقال مرا تا درى كه در آخر داالىن است هدايت مى من مهههم مهيشه مهراه

شود دهد و من از درى كه فورا از عقب به روى ما بسته مى خمصوص خامنى كه بايد به عيادت او بروم حتويلم مى داخل حياط

557سه سال در دربار ايران، ص:

سراها اند به فرياد خواجه ك عده زياد زناىن كه خود را در چادر سفيدى مثل كفن پيچيدهبينم كه ي شوم و مى بزرگى مىهاى خود كه مهه طرف حياط را گرفته جز طرف جنوىب كه متكى به شوند و به اطاق اى متوارى مى هر كدام به گوشه

روند. موزه و نارجنستان است يا به حياطهاى كوچكرت ديگرى مى

شكل دارد و درخت چنارهاى بلند و پربرگ در آهنا كاشته شده عمارت هاىي مربع زرگ كه باغچهدر وسط اين حياط ب كند. اى است به نام خوابگاه كه شاه معموال تنها در آجنا اسرتاحت مى دو طبقه

Page 100: سه سال در دربار ايران

ارتفاعى ساخته شده و دورادور آن غالم گردشى است با شكل است بر روى زيرزمني كم عمارت خوابگاه كه مربعهاى عديده و به توسط پلكاىن به مرتبه اول راه دارد و در جلوى آن سردرى است كه به شكل طاق بر روى آن ونست

قرار گرفته و در وسط اين سردر يك پلكان مرمرى است با پانزده پله.

ضخامىت كشيده و در روى آن شود به بام مسطحى كه در دور آن نرده كم عمارت خوابگاه از باال منتهى مى اند و مهني كيفيت منايش و حلوه عمارت را بيشرت كرده. هاىي پر از گل گذاشته گلدان

هاى بيضوى شكل برى تزيني شده و بر سردر پنجره هاى گچى و نقوش گچ چهار طرف عمارت با حجارى و سرستون يت شده.اند و اين ترتيب در متام طبقات عمارت رعا هاى بسيار زيبا ساخته برى آن از گل و بوته گچ

بيند و به ها را مى خوابد هبرتين خواب البته كسى كه در چنني قصر آرام جمللى كه هزار زن به پاسدارى آن مشغولند مى گذارد. ترين وضعى سر بر بالني اسرتاحت مى خوش

!اطالع نبود اطمينان حاصل كرد از اين مقدار هم بيشرت بلى هزار زن بلكه امگر بتوان به گفته كسى كه ىب

سراى اى كه به چوپاناىن سپرده باشند حتت نظر چهل تن خواجه كنند مثل گله اين عده زن كه در اندرون زندگى مى سفيد و سياهند.

وجالل شايد حق داشته باشد كه پادشاهان ديگرى را كه ساده و بدون اين قبود و شاهنشاه ايران با چنني جاه نگرد چنان كهكنند به ديده حتقري ب ها زندگى مى دستگاه

559سه سال در دربار ايران، ص:

ناصر الدين شاه در سفر اول خود به فرنگستان وقىت كه ملتفت شد كه ويلهلم اول امپراطور آملان يك زن بيشرت ندارد هم به اين پريى. و ملكه اگوستا را به او معرىف كردند گفت عجب امپراطور آملان يك زن بيشرت ندارد آن

هاى اندرون ناصر الدين شاه دو نفر نظر به مشاغلى كه در عهده ايشان گذاشته امهيت خاصى دارند لىدر ميان سوگ هاى فرنگى حمرتم است ديگرى امينه اقدس كه كليددار خزانه پادشاهى است. يكى انيس الدوله كه مأمور پذيرفنت خامن

توانند به سلطنت برسند، ده خامنند و پسرانشان مىهاى اندرون به چند طبقه منقسمند: طبقه اول زناىن كه شاهزا خامن اند. ها برترى يافته طبقه ديگر زنان سوگلى كه بعضى از ايشان به مالحظاتى بر شاهزاده خامن

زنان طبقه اول هر يك عمارتى خمصوص به خود دارند در صورتى كه زنان طبقه ديگر اكثر با هم در يكجا منزل اند. عنواىن به خدمت يكى از زنان سوگلى منتسب كنند يا اين كه هر يك به مى

Page 101: سه سال در دربار ايران

گريند مگر بعضى از زنان طبقه دوم متام اين زنان به نسبت مقامى كه در هر يك از دو طبقه دارند از شاه مواجب مى دهد. گاهى انعامى مى هاى سوگلى است و شاه فقط به آهنا گاه كه خرجشان با حرم

تفصيل زيادى ندارد، يلى بر تن دارند كه جلوى آن را از سينه به پايني با دكمه لباس زنان اندرون نسبة ساده است و آيد تر منى پوشند كه از زانو پايني اى مى آيد و از زير آن پرياهن كوتاهى پيداست و زير جامه بندند و تا پايني كمر مى مى

و روى آن شليته پربادى است.

شود. هر تكان خمتصرى قسمىت از باالتنه منايان مى تنه و پرياهن به قدرى كوتاه است كه با نيم

اندازند و آن را در زير چانه ها غالبا چهارقدى بر سر مى گوييم كه اين زن كه چيزى از قلم نيفتاده باشد مى براى آنه زنند براى آن كه گيسوان زياد و بافته ايشان را كه روى دوش و پشت سرشان آويزان است مستور دارد. ب گره مى

كنند، خالصه لباس مهه از پري گرفته تا جوان به مهني وضع پا مى عالوه بعضى از ايشان جوراب سفيد نازكى نيز به است.

558سه سال در دربار ايران، ص:

كند پوشد و حركت مى اندازد و دم در كفش خود را مى خواهد در اندرون حركت كند چادرمنازى بر سر مى زىن كه مىهاى مسلمان كه اجبارا خبواهد بريون بيايد حركت صورتى ديگر دارد به اين معىن كه به لباس خمصوص متام زناما اگر

ها قدم بزند. آيد تا به آزارى بتواند در كوچه بايد آن دربر كنند در مى

ها يكى است تا آجنا كه شناخنت ايشان حىت بر شوهرانشان نيز ممكن نيست. در كوچه لباس مهه زن

گريد تريه و گاهى هم بنفش و اگر سيده باشد سبز است و تا بند پا را مى بعد از آن كه شلوار بلندى را كه آىبزن اندازد و پوشاند بر سر مى آيد و مهه اندام را مى رنگ كه آستني ندارد و تا مچ پايني مى پوشيد چادرى سياه يا نيلى

بيند و نفس شباهت به غربال كوچكى نيست مى كه ىب اى آنه كند و از سوراخ صورت را در زير روبندى خمفى مى كشد. مى

اگرچه اين لباس رو براى مهه زنان ايراىن از جهت شكل و رنگ و جنس پارچه يكى است ليكن نبايد تصور كرد كه حال لباس زير هم مهني است.

بازار آن رواج دارد و جاىي است كه هاست و از هر جا بيشرت در آجنا بازى و آرايشگرى زن اندرون شاهى مركز تفننشود و هر زىن دربند اين هاى نفيس و البسه زربفت حمسوب مى منايشگاه خمصصوص جواهرات گرانقيمت و پارچه

خواهد كه است كه با چه آرايش و منايشى رقباى خود را سرافكنده و دوستان خود را شاد منايد. مثال اگر زىن مىآيد خبرند تا ديگرى فرستد هر چه از آن پارچه در بازار به دست مى منحصر باشد مىلباسش از جهت جلوه و مجال

Page 102: سه سال در دربار ايران

فرانك 80000شناسم كه در عرض يك ماه براى مهني قبيل خريدها نتواند از مهان لباس داشته باشد و من زىن را مى پول داده است.

ن كه معدن مرواريد و فريوزه است و هركس خصوص در مملكىت مثل ايرا اما جواهرات كه در آرايش جاى خود دارد به كند. يك قسمت مهم از ثروت خود را صرف خريد جواهرات مى

اند اگر چه قيمت جواهراتى كه قيمت جواهراتى را كه شاه در روزهاى سالم با خود دارد تا صد مليون ختمني زده هم مناينده مبلغ خطريى است.رسد وىل باز آن بعضى از اهل حرم با خود دارند هرگز به اين پايه منى

540سه سال در دربار ايران، ص:

بر او پيش كه از اندرون خارج شومي بايد از حممد خان كوتوله نيز كه قاصد خمصوص اعليحضرت و پيغام پيش از آن اهل حرم است ذكرى بكنيم.

اضع است و وقىت كه در نبايد تصور كرد كه امهيت اين مرد هم به تناسب قد اوست، اگر چه او مؤدب و متو گذارد ليكن پيش شاه و وار مى هاى خود را در آستني كرده بر روى سينه صليب زند دست هاى گلستان قدم مى خيابان

شود. نسوان حرم به علت حمرميىت كه دارد بسيار متنفذ و مقتدر حمسوب مى

نشيىن زنان حرم و چادر و روبند و ىن صومعهجاى اين سؤال باقى است كه آيا با وجود ديوارهاى بلند اندرون و زندگاكنند و مرتكب امرى كه اين مهه از آن وحشت سراياىن كه دائما مواظب ايشانند اين زنان دست از پا خطا منى خواجه

شوند؟ من كه در اين باب شك دارم. دارند منى

ملوكانه جنات داد و مهدستش حكايت يكى از دخرتان شاه كه فقط نسبت نزديك او به اعليحضرت او را از غضبجا به قتل رسيد و داستان زن ديگرى كه به اين اندازه با شاه قرابت نداشت و نتوانست موجب حامله بودن خود جابه

را بيان كند و نزديك بود كه به قتل برسد مهه شاهد صدق اين مدعى است.

ربيع االول 40 -نوامرب 58

ه دو دوز است به طهران وارد شده كالسكه خود را پى من فرستاد.شاهزاده ظل السلطان پسر ارشد شاه ك

اى روى آن است و مثل در عمارت او كه در قسمت مشال شرقى شهر واقع شده در ورودى جمللى دارد كه باالخانه كنند. خانه هر يك از حمرتمني قراوالىن دم در آن پاسدارى مى

Page 103: سه سال در دربار ايران

گذرمي بعد به هاى پر گلى دارد مى هاى پر آب و باغچه كه حوضپس از آن كه از اين درگذشتيم از حياط بزرگى رسيم كه درهاىي بزرگ و سردرى بلند دارد. عمارت اصلى مى

كرد. غالمى مرا به تاالر بزرگى برد كه بزرگى آن از بزرگى عمارت و عظمت مقام صاحب آن حكايت مى

ا به اطاقى كه نوربعد از چند حلظه انتظار جهت اعالم ورود من به حضرت واال مر

545سه سال در دربار ايران، ص:

ضعيفى آن را روشن كرده بود هدايت منودند، شاهزاده را ديدم كه با تأىن و وقار خمصوصى به بازى شطرنج مشغول بود عينا مثل اين كه به حل يكى از معضالت مملكىت مشغول است.

ام. اين بيانات را شاهزاده وقت در بازى شطرنج نباخته ن هيچبه من گفت كه از اين بازى اطالعى دارى؟ كه من تاكنو گفت و وقىت كه من به او نزديك شدم مرا به نشسنت به هپلوى خود دعوت كرد و البد قصد با سالست خمصوص مى

او اين بود كه من مهارت او را در بازى حتسني كنم.

. موى سر و سبيل و ابروان او سياه سري است و قامت و چهل سال دارد ظل السلطان مردى است تنومند و كوتاهبارد، كالمش كوتاه و قاطع كشى و رعونت مى اش سخت رنگ، چشم چپش لوچ و از چهره پوست بدنش بسيار تريه

فهماند كه او به فرمان دادن و مردم را به اطاعت واداشنت عادت كرده است. از اين مراتب گذشته او در است و مىى است كه موجب نگراىن شده و شاه به اشاره صدر اعظم على االجبار به حمدود كردن او قيام مملكت مظهر قدرت

منوده است.

هاى سابق اين كند و پايتخت او اصفهان است كه در ميان پايتخت پسر ارشد شاه بر متام جنوب ايران حكومت مىكرده و اختيار جان و مال زيردستان مىمملكت هنوز مقام اول را دارد، ظل السلطان در آجنا در حقيقت سلطنت

خود را داشته.

توانست هرآن او را در اجراى منوياتش كمك كند و اگر اين شاهزاده در اصفهان به هتيه قشوىن دست زده بود كه مىكه خود عينا گفته بود كه بر برادر خود يعىن وليعهد قانوىن مملكت بشورد و مدعى سلطنت او خواست چنان روزى مى

باىن منايد. شود از او پشىت

صدر اعظم چون از اين خياالت ظل السلطان اطالع يافت و دانست كه او مقاصدى از اين قبيل در سر دارد و پايان است از هيچ اقدامى وجودش هتديدى براى آينده مملكت است به عالوه در بريمحى و افزايش ثروتى كه ىب

وحشتند شوكت او را هم درهم شكست و از حكومتش انداخت.كند و مردم مهه از او در نظر منى صرف

Page 104: سه سال در دربار ايران

ها پول نقره و طال شايد مجع مال مرض ارثى قاجاريه باشد چه پدر او ناصر الدين شاه هم گذشته از جواهرات مليون هاى مهر شده در اندرون حمفوظ دارد كه در كيسه

544سه سال در دربار ايران، ص:

مشارد. اند با سر عصا مى ه به نظم متام روى هم چيدهگاه آهنا را ك است و شاه گاه

ربيع االول 41 -نوامرب 58

اعليحضرت امروز به قوىل كه در راه در باب منودن موزه به من داده بود وفا كرد و ناظر خود جمد الدوله را مأمور منود كه با من مهراه باشد.

ها باال رفتيم و ابتدا در طرف چپ به تاالر بزرگى وارد از پله نرده آهىن جلوى سردر و در خود عمارت باز بود، با هم گويند. درخشيد، اين تاالر را تاالرشورى مى چراغ مى كارى و چهل شدمي كه از كثرت آينه

هاىي هاىي است كه دورادور آهنا گلدان ختته قاىل اعلى كه بر روى زمني افتاده و نقش آن مربع درست در وسط يك سروصدا مشغول حتريرند. نفر مريزا نشسته و ىباند سه ساخته

قلمداىن در زير بازوى چپ و كاغذى در دست چپ بني شست و چهار انگشت باز خود دارند و در دست راست ها تشبه نكرده كه به سىن نويسند وىل براى آن ها از راست به چپ مى ها و عرب ايشان قلمى نىي است و مثل عثماىن

«5» منايند. ها از پايني ابتدا مى كنند در صورتى كه سىن ذ به نوشنت شروع مىباشند از باالى كاغ

درخشيد، اين ختت گرانبهاترين غناميى شكل ختت مشهور طاووس به جلوه متام مى در ته تاالر مابني دو پنجره هالىل «4» است كه نادر شاه بعد از مغلوب كردن پادشاه هند از دهلى به ايران آورده است.

ت طاووس به ختت مرمر شبيه است و مثل آن حكم بسرت را دارد و جنبه ختىت آن كمرت است.خت

ها كه به دو پله مرتبط و بر ميزى متكى است راهروى قرار دارد و در در اطراف قسمت افقى ختت به استثناى پايه زنند. هاىي است كوچك و بزرگ كه آن را دور مى كناره خارجى آن طارمى

______________________________ هيچ معلوم نشد كه مقصود مؤلف از اين گفته چيست زيرا كه در ابتداى به حترير ميان شيعه و سىن هيچ فرقى -(5)

نبوده و نيست. )مرتجم(

Page 105: سه سال در دربار ايران

مؤلف در اينجا هم دچار اشتباه شده چه اين ختت مهان ختت طاووس معروف نادرى نيست )رجوع كنيد به -(4) سوم جمله يادگار(.مشاره چهارم سال

548سه سال در دربار ايران، ص:

صورت آيينه مستديرى قرار گرفته و از يك قطعه املاسى كه در ميان باالى آن متكاىي است كه روى آن قرص آفتاىب بهروى هم كه درست تابد. در دو طرف اين آفتاب صورت دو مرغى است روبه اى به اطراف مى اند اشعه آن هناده

اند مهني است. گويند طاووسند و علت اين كه ختت را هم طاووس ناميده ن گفت از چه جنسند، مردم مىتوا منى

ختت قريب به يك مرت از كف اطاق ارتفاع دارد و تكيه آن بر شش پايه است به شكل خرطوم فيل و دو ستون كوچك در جهت طول يكى در باالى ديگر در وسط.

هاى خمتلف مزين است ها و حجم ال ميناكارى شده و به مقدار كثريى جواهر به رنگهاى ط ختت طاووس متاما از ورقه اند. ميليون فرانك برآورد كرده 510و قيمت آن را تا

پس از متاشاى اين ختت از درى كه با در اطاق شورى در يك طبقه واقع شده داخل موزه شدمي.

اند و در دو طرف ما بني هر دهانه طاق پنج اطاق الىل زدهموزه تاالر بسيار طويل و مرتفعى است كه طاق آن را هاند. بر ديوارها مقدار فرعى است، در يك طرف چند پنجره دارد و در طرف ديگر عني نقش آهنا را روى ديوار كشيده

بر ها و آويزهاىي آوخيته شده و چراغ شود و بر طاق چهل كثريى تصاوير است كه در طرف مقابل قرينه آن مكرر مى هاىي است. ها نيز مشعدان كف زمني و روى ستون

ها هاىي از طالى ضخيم پوشانده و در ميان اين صندىل اند كه روى چوب آهنا را ورقه در اين تاالر چهل صندىل هنادهاند ختىت است مثل ختت طاووس با اين تفاوت كه اين ختت به شكل كرسى است و متكاى بلندى بر روى آن گذاشته

ويند كه فتحعلى شاه چند بار بر اين ختت جلوس كرده.گ و مى

اند و در ميان آهنا نيز در وسط عمارت ظروف بزرگى از چيىن و بدل چيىن كار فرانسه و آملان و روسيه را رديف كردهها هم پر از ها و قفسه اند، گنجه يك مقدار ظروف كوچكرت است كه آهنا را بر روى سه نيمكت طالكوب گذاشته

ر قسم اسباب و اشياء است.هزا

شود كه اند ليكن اسباب و اشياىي نيز ديده مى در ميان اين اسباب و اشياء اگر چه يك عده از هر جهت قيمىتگونه ارزشى براى آهنا قائل شد فقط چون شاه در طى سفرهاى خود در فرنگستان از آهنا خوشش آمده توان هيچ منى

آهنا را خريده و به موزه

Page 106: سه سال در دربار ايران

548در دربار ايران، ص: سه سال

هاى بسيار ها يا نقاشى هاى معموىل و عكس هاى خراطى شده سويسى و آملاىن و بادبزن فرستاده است مثل چوب جاست چندان عاىل نيست. پست حىت دو صورتى هم كه از ناپلئون سوم و ملكه ويكتوريا در آن

بعضى اقسام اسلحه و قلمدان و جممر ميناكارى شده و شود جا ديده مى از اشياء صنعىت ايراىن چيزى كه در آنهاى كار )سور( است كه ها مقدارى بشقاب و قاب هاى زيباست و نزديك يكى از پنجره هاى مرصع و آفتابه غليون

دان و شرييىن خورى و اند و در يك جعبه آيينه هم يك عده ساعت و انفيه پادشاهان فرانسه آهنا را هديه فرستاده طرف رخيته است. طرف و آن هاىي از اين فلز اين ى طال و مششها سكه

هاى خمتلف كه بعضى از طال و اكثر گلني است از اشياء قدميى در اين موزه فقط بعضى مسكوكات و مقدارى ظرفاس يا از خوريد كه از امل هاىي برمى بينيد، گاهى هم با كمال اعجاب به شيشه اند مى و آهنا را از زير خاك بريون آورده

جواهر ديگر مملو است.

ترين اشياء خود را به اين موزه آورده است مثل تاج فتحعلى شاه كه در طرف چپ تاالر گذاشته اعليحضرت نفيسهاى هاىي كه ما ماهى اى بزرگى است شبيه به حوض شده و سراپا غرقه در جواهر و مرواريد است ديگر حوض شيشه

هاى خمتلف و در ته ها و رنگ تقريبا تا باال پر از مرواريدهاى ظريفى است به حجم اندازمي و آن سرخ را در آن مىترين قطعات املاس متعلق به شاه در آن است و جمد الدوله به من اطمينان داد كه اى است كه بزرگ تاالر صندوقچه

ى است كه من موقع ورود به هاى دنياست و در پايني ختت هم بالش مرواريددوز ترين املاس اين قطعه يكى از بزرگ طهران در روز سالم آن را روى ختت مرمر ديده بودم.

كره جغرافياىي خمصوص ناصر الدين شاه هم چيزى ديدىن است. اين كره را در يك جعبه آيينه روى ميزى در طرف اند. دست راست يعىن مهان طرىف كه پنجره ندارد گذاشته

اند و قطعات عامل را به وسيله جواهرات خمتلف مشخص منوده اس نشاندهاصل آن يك پارچه طالست كه روى آن املقيمت ديگرى و بعضى نقاط مثل طهران و پاريس و لندن و غريه را با ياقوت يا زمرد يا املاس يا فريوزه يا جواهر گران

اند. نشان داده

ه آناين كره اگر چه چيز بديعى است وىل بايد گفت كه با وجود پوىل كه صرف هتي

541سه سال در دربار ايران، ص:

رود. شده و به قول جمد الدوله يك ميليون تومان خرج برداشته باز چندان مفيد فايده به مشار منى

Page 107: سه سال در دربار ايران

اى ندارد امجاال موزه طهران با اين كه خزانه ثروت و گنجينه اشياء نفيسه است از جهت آثار هنرى چيز قابل مالحظه تك هركدام قيمىت دارند ليكن ارزش صنعىت آهنا بسيار كم است. اشياء آن اگرچه تكتبه اين معىن كه هر يك از

هاى خمتلف اين حمل براى منايش اشياء زيرزمني موزه انبار ظروف چيىن و گلني است و نبايد تصور كرد كه قسمتجى به آهنا پيدا كردند در پى آهنا اند تا هر وقت احتيا جا رخيته قدر دانسته در آن اختيار شده بلكه هرچه را زيادى و ىب

اند كه گذشنت بروند. آن قدر ظرف و بشقاب كوچك و بزرگ روى ميزها و ديوارها حىت روى زمني بر روى هم انباشتهاز ميان آهنا خاىل از صعوبت نيست، خالصه هر ظرىف كه در چني و ژاپون و در هر مملكىت كه به اين هنر شهرت

اند در اين خمزن بزرگ روى هم انبار شده است. ساخته در ايران مى دارد يا ظروىف كه سابقا

ربيع االول 42 -نوامرب 40

رود از امروز شاه رمسا اولني خط ترامواى را در طهران افتتاح منود. اين خط كه از ميدان توپخانه به مست مشرق مىاند كه يك قسمت ها را طورى ساخته واگونگذرد. گاز و مقابل بازار پامنار نزديك سفارت روس مى خيابان چراغ

جا بنشينند و با مردها خملوط نشوند. ها در آن وسط آهنا حمفوظ و پوشيده است تا زن

كه روحانيون آن را به رود كه اين كار كه امتياز آن به يك شركت بلژيكى واگذار شده دوامى نكند مگر آن بيم آن مى فت بردارند.منفعت خود تشخيص دهند و دست از خمال

ها خمصوصا از خيابان كند زيرا كه عبور از خيابان ترامواى براى طهران بسيار مفيد است و به پياده خدمت بزرگى مى گاز به علت كثرت سواره و شرت براى شخص پياده اشكال فراوان دارد. چراغ

ربيع االول 49 -نوامرب 44

و شكارچى بودن مرا هم اعليحضرت كه مهيشه نسبت به من عنايت خمصوص دارد

542سه سال در دربار ايران، ص:

هاى سلطنطى به شكار بروم حىت يكى از خواهم در شكارگاه داند به من اجازه داده است كه هروقت كه مى مى زمحت به آجنا بروم. هاى سلطنىت را هم به اختيار من گذاشته است تا بتوامن به راحت و ىب كالسكه

ها به خوارى كه زمستان آباد براى شكار مرغان ماهى اين اجازه شاهانه استفاده كرده و به سلطنتتاكنون چندبار از تپه رفتم و پس از گذشنت از آن بلندى و باغ به طرف دست راست پيچيدم و در ام. امروز به دوشان آيند رفته آجنا مى هاى جلوتر از كالسكه پايني آمدم. پاى تپه

Page 108: سه سال در دربار ايران

يك گله آهو ديدم، اما مهني كه يك گلوله به مست آهنا خاىل كردم ملتفت شدم كه آهوها از هنوز دست به كار نشده اند. تر جسته تريرس تفنگ من بريون

شود تشخيص فاصله بسيار مشكل هاى يك قد چيزى ديگر ديده منى پايان كه جز خارشرتى هاى ىب در اين دشت است.

آيد و به مزارع تپه بريون مى هاى باغ دوشان به كنار جوىي كه از حوض ده دقيقه گذشت تا من به حمل اوىل آهوها يعىن رود رسيدم، اگر چه آهوىي نزدم وىل به شكار ده دوازده مرغ شكارى موفق آمدم و وقتم تلف نشد. اطراف مى

مهني به هاى اينجا كه آهنا را دهد. روى تپه هاى اينجا زياد است وىل زدن آن آسان دست منى خرگوش در ميان علفاند سه خرگوش ديدم كه زير سنگى به اندازه پنجاه سانىت مرت مكعب قرار تپه خوانده مناسبت زيادى خرگوش دوشان

گرفته بودند.

گاه جسارت شكار آهنا را دارد از بينيد كه چون كمرت كسى در اين قوروق فام مى هاى سرخ دسته كبك در اينجا دسته جهند. ى شكارچى از اين طرف به آن طرف مىكنند و زير پا انسان فرار منى

از خوشبخىت به شكار يك تيهو نايل آمدم و من تاكنون اين مرغ را نديده بودم. تيهو كه ظاهرا از روى آوازش اين اى است قدرى از كبك خاكسرتى كوچكرت و پرهاى دمش كه مثل پرهاى دم شرتمرغ جمعد اند پرنده اسم را به او داده االست.است به طرف ب

آيد و بلد من الشه بزى را به من نشان داد كه به تازگى گفتند پلنگ به طلب طعمه تا اين حدود مى از قرارى كه مىهاى جماور قرار دارند دريده شده بود. روز شكار من متام شد و من با به چنگال يكى از پلنگان تيزدنداىن كه در كوه

مقدار زيادى پرنده كه زده بودم به

547سال در دربار ايران، ص: سه

منزل برگشتم.

ربيع االول 48 -نوامرب 48

ها امروز برف بر قلل الربز منودار گرديده و شب گذشته مقدار زيادى از آن بر كوه باريده است وىل هنوز برىف در دامنه فرود نيامده.

Page 109: سه سال در دربار ايران

ه شفا يافنت اعليحضرت است بر رسد و اين به شكران چند روزى است كه مرتب براى من از هر طرف پيشكشى مىاثر معاجلات من و براى وفا به قوىل است كه اطرافيان شاه در تربيز در خبشيدن اسب و قاىل و اسلحه و اشياء ديگر

خواستند بفهمانند كه به صحت مزاج اعليحضرت كمال عالقه را دارند. به من داده بودند ضمنا مى

صيل كرده به من گفت كه اگر تو چند ساىل در ايران مانده بودى و مردم و يكى از مهكاران ايرانيم كه در پاريس حتفرانك پيشكشى بگريى 500000كم توانسىت در ناخوشى شاه دست شناخىت مى اوضاع و احوال را هبرت از اين مى .كنند ها سوء استفاده مى اطالعى تو در اين باب خربى ديگران از ىب اما چون هنوز از اين كيفيات ىب

فرانكى كه در پاريس به عنوان مساعده و خرج سفر 4000البته به من يك چنني مبلغى نرسيد وىل غري از خبشيدن به من داده شده بود آنچه گريم آمد عبارت بود از دو اسب عرىب زيبا يكى از طرف امني السلطان ديگرى پيشكشى

جواهر و يك جبه شال كشمري آسرت پوست و چند طاقه قيمت و چند قطعه امني الدوله و چند قطعه قاىل قدميى گران شال و غريه. اين اشياء از كساىن به من رسيد كه انصافا من هيچ حقى به گردن ايشان نداشتم.

ربيع الثاىن 8 -نوامرب 48

اى خواند كه يك نفر فرانسوى از كردستان به او نوشته و داستان مريزا عليخان طبيب وزير جنگ براى من نامه حوادث ناگوارى را كه در آجنا به سر او آمده بود شرح داده بود.

ها هنر اين فرانسوى در كردستان مثل يك مسلمان متام عيار چندين زن اختيار كرده بود وىل سعيش اين بود كه اين زن باىف را بدانند تا از هنر و حاصل دسرتنج آهنا بتواند قاىل

549سه سال در دربار ايران، ص:

گى كند.زند

كند نوشته بود و اين بال شبيه مهان وباىي آن فرانسوى در اين كاغذ شرحى از حال وباىي كه در مغرب ايران كشتار مى صفر خرب بروز آن را در كرمانشاه به ما داده بودند. 52دره روز است كه در خرم

وشرت و از طريق دياله به كرمانشاه رسيده اين وبا بعد از وارد ساخنت تلفات بسيار در عراق عرب از راه كارون به شرسد كه در ايران شدت آن بود و حاليه به سنندج و مهدان و مالير در سر راه شرقى طهران رسيده و چنني به نظر مى

رو به كاهش گذاشته و در شرف متام شدن است.

ربيع الثاىن 42 -دسامرب 58

Page 110: سه سال در دربار ايران

كه پريمردى حمبوب است و قريب به شصت سال دارد رفتم و فرصىت امروز به ديدن نري امللك رييس مدرسه دار الفنون يافتم كه با او اين مدرسه زيبا را متاشا كنم.

نري امللك برادر خمرب الدوله وزير علوم است و چون در اين ايام خمرب الدوله در طهران نيست از برادر خود كفالت كند. مى

مشال شرقى ارك را بني ميدان توپخانه و خيابان در اندرون از مدرسه دار الفنون و ضمامي آن قريب نصف قسمترساند شود، مهني وسعت فضا مى هاى املاسيه و ناصريه گرفته و دو در آن در اين دو خيابان باز مى طرىف و بني خيابان

و پياده توان در آن عمليات ورزشى هاى آن بسيار وسيع است و حياط آن به قدرى وسعت دارد كه مى كه ساختمان نظام و توپخانه را نيز اجرا منود.

يعىن دو سال بعد از جلوس خود تأسيس كرده و در ابتدا نظر او اين 5429ناصر الدين شاه دار الفنون را در سال جا صاحب منصب و مهندس نظامى و غري نظامى و طبيب و مرتجم تربيت كند اما بعد بوده است كه در آن

شناسى و موزيك جهت تربيت معلم موزيك نظامى باز كرد. براى تعليم معدنجا هاىي هم در آن كالس

5478) 5911در ميان معلمني اوىل دارالفنون يك عده هم صاحب منصبان فرانسوى بودند كه آهنا را شاه در سال يات و رسم هجرى( به ايران خواسته بود. بر اثر تعليمات اين عده صاحب منصبان مهندسى و توپخانه دو رشته رياض

هندسى در ايران ترقى

548سه سال در دربار ايران، ص:

كلى حاصل كرد.

شود عبارت است از رياضيات و جغرافيا و هيئت و فيزيك و شيمى و دروسى كه امروز در اين مدرسه داده مىهاى فارسى و شناسى و معرفة االرض و رسم و نقاشى و فنون نظامى )توپخانه و پياده نظام( و طب و زبان معدن

عرىب و فرانسه و انگليسى و روسى.

البراتوارهاى خوىب در دسرتس شاگردان هست تا بتوانند از علم به عمل بپردازند اما طب چون هنوز عقايد مذهىب اى نيز دارد كه يك عده از اجازه نداده است به مهان صورت علمى است و جنبه علمى ندارد. دار الفنون كتاخبانه

توان از آن رفع احتياج منود. اىي در آن مجع است و براى مطالعه معموىل مىكتب اروپ

آيند و ساعت سه ها ساعت هشت مى روزى نيستند، صبح رسد شبانه شان به دويست مى شاگردان اين مدرسه كه عدهدست هم يكدست لباس تابستاىن و خورند و هر سال به ايشان يك شوند و هنار را در مدرسه مى عصر مرخص مى دهند. لباس زمستاىن مى

Page 111: سه سال در دربار ايران

اند و مورد احرتام كلى مردمند در ميان معلمني دار الفنون دو نفر فرانسوى هستند كه چندين سال است به ايران آمده «8» نزديك گرى «4» در واليت كنته «5» يكى مسيو ريشار معلم زبان فرانسه كه مهشهرى من و از مردم اوتره

كه طرز كشف و استخراج «1» اتني مهندس معدن و فارغ التحصيل مدرسه سنت «8» يليهاست ديگرى مسيو وو دهد. معادن را تعليم مى

وجود اين دو تن چون هر دو داراى ملكاتى فاضله و در راه ايفاى به وظيفه جاهدند و تاكنون مصدر خدمات مهمى ده است.اند حقيقة موجب سربلندى فرانسه و فرانسويان در ايران ش شده

اداره البراتوارهاى فيزيك و شيمى با مريزا كاظم از علماى ماهر ايراىن است كه مدتى مديد در پاريس به حتصيل اشتغال داشته است.

______________________________ (5.)Autrey

(4.)Frenche -Conte

(8.)Grey

(8.)M .Vauvilier

(1.)Sainte -Etienne

580ايران، ص: سه سال در دربار

چهارم مجادى االوىل -دسامرب 49

آورد. امروز شاه يكى از دخرتانش را به عقد عزيز السلطان عزيزدردانه خود در مى

عزيز السلطان دوازده سال و اخرت الدوله دخرت شاه هشت سال دارد. من در متاشاى صف پيشخدمتاتى كه با ند شركت كردم.برد هاى بزرگ هداياى اين عروسى را مى جمموعه

بردند و در ميان آهنا بيش ها اقسام خمتلف از اجناس بازار را مى عدد ايشان بيش از صد نفر بود، بر روى اين جمموعهقند قرار داشت، اما زياد هم نبايد گول ظاهر خورد زيرا كه به احتمال قريب به يقني متام اين اشياء را از سيصد كله

اند وىل چون كرايه كننده شخص عاليجاهى است آخر كار كرايه بازار كرايه كرده براى تظاهر و اظهار تشخص از ناخواه آهنا را پيشكش خواهند منود. دهندگان خواه

Page 112: سه سال در دربار ايران

مجادى االوىل 54 -5980ژانويه 8

اى كه با آن يك كيسه كوچك ابريشمى يا ترمه وقت ديده نشد است كه كسى عرضحاىل تقدمي شاه كند مگر آن هيچ پر از پول مهراه باشد. نيمپر يا

مهني اواخر امني السلطان شش كيسه پر تقدمي كرد و چهار روز قبل سرتيپ عباس قليخان شاگرد سابق مدرسه اى سر به مهر پيش شاه ها با عريضه مهندسى نظام پاريس كه حاليه آجودان وزير جنگ است از مهني قبيل كيسه

بزرگى كه تا به حال من به آن بزرگى نديده بودم به حضور ملوكانه آورد. گذاشت و امروز صبح هم مشري الدوله كيسه

ها پر از پول طالست و تقدمي آهنا به منظور گرفنت مقامى است، در سلسله مراتب اجتماعى ايران متام اين كيسه كننده طالب گريد و چون اين تقدميى به منزله قيمت خريد مقامى است كه تقدمي كارى بدون پيشكش صورت منى هيچ

شود. حتصيل آن است امهيت آن به خوىب واضح مى

ها بزند در تعيني مقدار كه دست به كيسه چيزى كه مورد اعجاب من قرار گرفته مهارتى است كه شاه بدون آنمهني گردد، يابد و آثار اين فراست بر وجنات او اليح مى حمتويات آهنا دارد، به يك نگاه سبك سنگيىن آهنا را در مى

كند. ها پيدا منى سازد و ديگر احتياجى به مشردن پول داخل كيسه نگاه قدر آهنا را بر او مشخص مى

585سه سال در دربار ايران، ص:

585مجادى االوىل ..... ص : 52 -ژانويه 9 585 سه سال در دربار ايران

مجادى االوىل 52 -ژانويه 9

نايب السلطنه وزير جنگ مرا براى يك مشاوره طىب به اندرون او برد.امروز مريزا عليخان طبيب

ورزد. شاهزاده فقط يك زن دارد كه دخرت يكى از اعمام شاه است و به او بسيار حمبت مى

مهني كه پيش او رسيدم به من هزار سفارش كرد و گفت كه تا نتيجه مطالعه خود را در باب اين مريض به او نگومي از جا انتظار مرا خواهد كشيد بريون نروم. م كه تاالر بزرگ خمصوص وزير جنگ است و او در آناطاق نظا

فرستاد چه من مكرر براى معاجله او يا زيردستانش به توسط او اين اولني بارى نبود كه نايب السلطنه پى من مىه يكى از طرق معامله طبيب و مريض خواسته شده بودم. مهني اواخر از جانب او پيش معتمد نظام رفتم و در نتيجه ب

Page 113: سه سال در دربار ايران

كه پس از شناساندن مرضش كه نزله بود و دادن دستور الزم و بريون كه در ايران معمول است آشنا شدم، توضيح آناى به او بدهم كند. پس از مراجعت به من گفت كه اگر نوشته آمدن ديدم كه مرا كه به حياط رسيده بودم صدا مى

د هزار تومان به من خواهد داد. چون من زير اين بار نرفتم اظهار تعجب شديد كرد، البد نه كه او را خوب خواهم كر ديد بلكه از آن جهت كه من از گرفنت اين مبلغ گزاف كه گذشنت از اين بابت كه خطر مرگى براى خود در پيش مى از آن از اختيار امثال او خارج بود ابا كرده بودم.

رود نه در ارگ در جماورت اندرون قرار دارد و تقريبا ضميمه عمارات سلطنىت به مشار مىعمارت مسكوىن نايب السلطو با وزارت جنگ مرتبط و فقط باغ ختت مرمر ميان آهنا فاصله است به شكلى كه براى رفنت از خانه شاهزاده به

گلستان هيچ الزم نيست كه از خيابان و كوچه بگذرند.

هاى آن است چه در ترين قسمت هاى مشاىل جنوىب داخلى واقع شده مهم خيابان اين قسمت از ارگ كه در مشرقهاى سلطنىت جنوب آن قصور سلطنىت و عمارت نايب السلطنه و وزارت جنگ واقع شده و در مشال آن جز اصطبل

خانه در مست مشال و يك مسجد مرتوك چيزى ديگر نيست. خانه در طرف جنوب و جبه و قراول

584ربار ايران، ص: سه سال در د

مجادى االوىل 44 -ژانويه 58

كه به او اطمينان دادم كه هشت روز است كه من مشغول مداواى صدر اعظم كه به مشمشه مبتلى شده، پس از آنقطعا معاجله شده است لوله كاغذى كه روى آن به خط فارسى چيزى نوشته و چندين مهر بر آن بود به من داد و

زار كه آن را صدر اعظم به من خبشيده تا در روى باغ الله قباله زميىن است نزديك ميدان توپخانه روبه معلوم شد كه آن اى بسازم. جا براى خود خانه آن

كه امني السلطان اين قباله را به من داد و از معاجلات من اظهار تشكر كرد گفت اين زمني را به اين اميد به پس از آن اى بسازيد و به اين ترتيب به ماندن در ايران جمبور شويد. آن به ميل خود خانه گذارم كه در مشا وامى

در مدتى كه امني السلطان مريض بود غالبا با اعضاى خاندان او حشر داشتم. دولت اين خاندان از پدر امني السلطان كه سقاباشى ناصر الدين شاه بود و به مقام صدارت رسيد شروع شده است.

اى سرشار داشت و در دوره صدارت دانست نه نوشنت وىل در عوض هوشى تيز و حافظه نه خواندن مى اين سقاباشى كرد. خود با كفايت متام حكومت مى

ناصر الدين شاه پسر ارشدش مريزا على اصغر خان را به مقام پدر ارتقا داد 5805موقعى كه او مرد يعىن در تابستان او عطا كرد و او كمى بعد به مقام صدارت رسيد.و مهان لقب امني السلطاىن را به

Page 114: سه سال در دربار ايران

اش گشاده و باصفا و چشمانش سياه است و عيىب در امني السلطان قامىت بلند دارد بلندتر از حد متوسط، چهرهدرخشد، ابروانش پرپشت و شود، ريشى كوتاه دارد كه انبوه و مشكى است و مثل شبق مى ظاهر صورت او ديده منى

مشارند. شخصى است حمتاط و اخالقا جدى، با ها اين نوع ابرو را از اسباب زيباىي شخص مى يراىنپيوسته است و اتوان شود. خالصه مى صحبت است و در حماوره آثار كمال هوشيارى از بيانات او ظاهر مى دوستان بشاش و خوش

ذ تصميم حزم را با اراده توأم تواند در كاربرى و اخ گفت كه صدر اعظم اعليحضرت مردى است بسيار اليق كه مى كند و مشاغل عاليه خود را به اين ترتيب به خوىب پيش بربد.

تر است. سال بيشرت ندارد از سه برادر ديگر خود مسن 49امني السلطان كه

588سه سال در دربار ايران، ص:

ر ماليه و صاحب مجع يعىن رييس خواست جمتهد شود امروز وزي كرد و مى امني امللك كه در جواىن حتصيالت ديىن مىساله است و با اين كه هنوز مو بر عذارش ندميده و به زن بيشرت 57اصطبل و بارخانه شاه است، حسني خان شباهت دارد تا به مرد پدر دو فرزند است.

ن يك زن امني السلطان يك خواهر هم دارد كه در عقد امني السلطنه از اعضاى وزارت ماليه است. صدر اعظم ايرا بيشرت نگرفته و از او پنج شش فرزند آورده كه چهار تن از ايشان پسرند.

ها كه براى شاه رود و من در يكى از مهماىن هاى خانوادگى به منزل صدر اعظم مى اعليحضرت گاه در مواقع مهماىنو در مهني مدت قليل مشارى است حاضر بودم. شاه قريب به يك ساعت پيش امني السلطان ماند متضمن منافع ىب

عايدات شاه عبارت بود از چند كيسه پر از اشرىف، يك عده اسب و باز شكارى و مقدارى شال و قاىل و ميز و صندىل اعلى و اسباب ديگر.

روش سومى آوردند مريآخور يكى را اسىب بسيار ممتاز ديگرى را اسىب خوش ها را كه يكى يكى براى پيشكش مى اسبمشرد و كرد و البته از شكل و هيئت ظاهرى آهنا كه الف از آن را در مقابل شاه فضوىل مى معرىف مى را جنيب و اصيل

آورد. شايد هم زياد متوجه آهنا نبود حرىف بر زبان منى

مجادى الثانيه 58 -فوريه 1

د مرد. اين زن كه نام هاى ييالقى سلطنىت بو باشى يكى از باغ امروز پسر آخرى شاه كه چهار ماهه و از دخرت باغبانگويند يكى از زيباترين زنان حرم ناصر الدين شاه است و پيش امينه اقدس زندگاىن مى« باشى»او را به اختصار

كند و اين خامن مأمور تربيت آن ستاره نوزاد است. مى

Page 115: سه سال در دربار ايران

با آن هم دخرتى كه امينه اقدس از اين مأموريىت كه به او داده شده كامال راضى است زيرا كه تربيت يك دخرت زيبيند شاه منظور نظر اعليحضرت است وسيله خوىب است براى آن كه شاه را به عمارت خود بكشد و هر زىن كه مى

انگيزد. كمرت به او توجهى دارد از اين قبيل وسايل برمى

588سه سال در دربار ايران، ص:

و اين آرزو چنان در ايشان شديد است كه هر وقت به اى بياورند هاى اندرون اين است كه از شاه بچه آرزوى متام زنباز هم ايشان را در افتد كه يك عده حقه رسند عمده صحبتشان با او در مهني باب است و بسيار اتفاق مى طبيب مى

كنند. هاى هنگفت مى اندازند و از ايشان استفاده دام خود مى

خوشبخىت اوست. زىن كه عقيم است و اين وسيله را براى جلب فرزند گرو زنده حمبت شاه است نزد مادر و باعث پرسد طبيعى است كه به برانگيخنت وسائلى سال شاه از حال او منى به بيند كه سال حمبت شاه در دست ندارد و مى

دست بزند و شاه را به مست خود بكشاند و يكى از هبرتين اين وسائل مجع كردن چند دخرت زيباست در خدمت ا شايد شاه به آن طرف متمايل شود و دسىت به سر و گوش يكى از آهنا بكشد.خود ت

باشى قيام كرده ها نيست و اگر به تربيت خامن امينه اقدس اگر چه پري شده و فرزند هم ندارد ليكن از اين جنس زنو اعتماد تام و دارى شاه نثارى خاصى است كه نسبت به شاه دارد. شغل مهم خزانه فقط از حلاظ عالقه و جان

بيند كه كند چه علنا مى نياز مى ها ىب سازى متامى كه اعليحضرت نسبت به او دارد او را از تشبث به اين قبيل زمينهطرف مهر و حمبت شاه است وىل چنان كه پيش هم اشاره كردمي بدخبىت غظيمى در كمني اوست و چيزى منانده است

كه به كلى از حليه بصر عارى شود.

شود و اطباى ايراىن او روز بيناىي چشم چپ او نيز كم مى هفت سال قبل چشم راست او كور شد و حاليه روزبه ششگذرانند در با معاجلات سرسرى و دواهاىي كه تنها اثر آهنا كمك به سرعت سري مرض است اوقات را به تفنن مى

ى به عمل خواهد آمد.صورتى كه اگر اين چشم را هر چه زودتر عمل كنند از كورى جلوگري

ها كار آساىن نيست زيرا كه طبيب بايد ديپلومات باشد تا بتواند بفهمد كه كجاى خامن درد مداواى اين قبيل خامنكه من به زمحت توانستم بفهمم كه امينه اقدس به چه مرضى مبتلى است به اين علت كند و چه دردى دارد چنان مى

اين بود كه ناخوشى اين زن طول بكشد و چون از دخالت من بيم داشتند هر قدر كه اوال يك عده مردم نفعشان در يافتم كه او چه كردم باالخره در مى كردند ثانيا اگر من در معاجله دخالت مى توانستند در طلب من كوتاهى مى مى

وقت ر از چشم، هيچناليد مگ مرضى دارد و خامن با اين كه سه بار من به معاجله او رفته بودم از هر دردى مى داد تا چشمان خود را به من نشان منى

581سه سال در دربار ايران، ص:

Page 116: سه سال در دربار ايران

آمدم و شاه دم در منتظر من بود احوال امينه اقدس اين كه يك روز صبح كه من از اندرون از در نارجنستان بريون مىو قابل نگراىن نيست. شاه با اضطراب گفت ناليد كه به نظر من چندان مهم را از من پرسيد. گفتم او از دردهاىي مى

حال چشمان او چطور است؟

گفتم اعليحضرتا تا به حال كسى از اين بابت به من چيزى نگفته است.

باشى امينه اقدس را صدا كرد و به تندى بلكه با خشم و غضب به او عتاب و به شاه كه اين را شنيد آغا هبرام خواجههبرام بروم. من به بالني امينه اقدس رفتم و خامن اين دفعه ديگر چشمان خود را به من نشان من اشاره منود كه مهراه آغا

داد و بدون ترديد سؤاالت مرا جواب گفت.

زنان مسلمان عادة مهه در مقابل اطباى فرنگى مهني حال را دارند. يكى از ايشان وقىت كه به اصرار شوهر خود كه اى قرار گرفت تا زد جمبور شد كه براى معاجله با من مالقات كند در پشت پرده حرف مىاروپا را ديده بود و فرانسه هم

كدام مهديگر را نبينيم. اشكال عمده كار در نشان دادن صورت است. زىن كه چشماىن دلفريب دارد من و او هيچ. غالبا تصورشان اين است بيند اما ديدن دهان و ساير اجزاء صورت او آسان نيست در نشان دادن آهنا اشكاىل منى

اند. تواند به هر دردى كه دارند پى بربد و اين وهم را اطباى قدميى در مغز ايشان فرو كرده كه طبيب از گرفنت نبض مى

مجادى الثانيه 57 -فوريه 9

د اند اوىل كه روزى مرا براى ناخوشى خمتصرى كه داشت نزد خو هاى خصوصى شاه دو تن زن خارجى مقيم در حرم خواند اصال اهل قسمت فرانسوى سويس است.

هاى منشى سفارت ايران شده با او به طهران آمده و امروز حتمل اين زندگاىن حمدود و اين زن كه در وينه پرستار بچهآيد، ديگرى دخرت خامنى فرانسوى است كه برعكس از زندگاىن خود به حدى راضى حمصور بر او سخت ناگوار مى

د اصرار اقوامى كه به بردن او آمده بودند حاضر به ترك ايران نشده. اين دو زن كامال مثل زنان ايراىن است كه با وجو كنند و هروقت هم بريون بيايند با چادر و روبند است. در حرم مقيد زندگى مى

582سه سال در دربار ايران، ص:

مجادى الثانيه 42 -فوريه 57

رود زيرا م، حال او هبرت و درد قطع شده ليكن مرض هر روز دو قدم جلوتر مىرو هرروز به عيادت امينه اقدس مىدهد. مهني كه كمرتين هببودى در حال او توان جلوى آن را گرفت تن در منى كس به عمل كه تنها به آن وسيله مى هيچ

ارد كه عالج او در پند دهد و بيچاره چنني مى كند و به من چاى و شرييىن مى شود مرا غريق تشكر مى ظاهر مى

Page 117: سه سال در دربار ايران

دست من است و اگر بيشرت به من لطف كند من زودتر او را معاجله خواهم كرد و چون به اين امر اميان پيدا كرده و منايد، مهني امروز به من گفت كه به شاه عرض در هيچ عملى كه موجب جلب رضاى خاطر من شود مضايقه منى

ر زميىن كه امني السلطان به من داده است الزم دارم به من بدهد و اى د كرده است كه من هرچه براى ساخنت خانهشاه هم گفته است كه ساخنت خانه به عهده من است و خامن به قدرى از حتصيل اين جواب شاه مسرور است كه

كشد. آن را پيوسته به رخ من مى

ت باز كرد و در آن دو از مهني چند روز پيش در حضور من دو صندوق بزرگ را كه چند خانه برروى هم داشچهارصد تا پانصد قطعه اشياء از جواهر بود مثل تكمه و انگشرتى و تسبيح و غريه. من بيش از مهه فريفته درشىت

هاى آن از اندازه ختم كبوتر بود تا ختم زمردها و مرواريدها شدم مثال در ميان آهنا تسبيحى از زمرد بود كه درشىت دانهتر بودند و بعضى از آهنا كه درازترند درشىت آهنا از اين مقدار نيز دهاى گرد از دانه فندق درشتمرغ معموىل. مرواري

ها كه بيشرت تر بود. ياقوت بيشرت است. يك قطعه زبرجد گرد در ميان آهنا ديدم كه از يك نصف گردوى درشت بزرگاند و در ميان آهنا هاى آبدار بيشرت هپن و مستطيل ترند، املاس آهنا نرتاشيده بودند هركدام را تراش نداده باشند درشت

اند و يك قطعه هم نيلگون بود. بعضى نيز زردرنگ

تريه و از مرت به رنگ آىب اى كه مشاهده شد شكل بيضى داشت به طول چهار تا پنج سانىت ترين فريوزه بزرگ ترين اقسام آن بود. خالص

اه به عنوان ارمغان براى او از فرنگستان آورده بود به من نشان داد و به بعد از اين منايش امينه اقدس ساعىت را كه شبست كه از دوازده زبرجد تركيب شده بود و نشان بود و زجنريى آن را مى باليد. جبه ساعت متاما املاس داشنت آن مى

را ببندد از يكى ازها كرد. امينه اقدس پيش از آن كه اين صندوق قطعات كوچك املاس آهنا را به هم متصل مى

587سه سال در دربار ايران، ص:

گوش تراشيده بودند و زيباىي خمصوصى داشت بريون آورد و با كمال آهنا يك انگشرتى املاس كه آن را به شكل هشت لطف به من خبشيد.

ى آن از مرمر است، روزى ديگر امينه اقدس مرا به متاشاى محام خود فرستاد. اين محام دو قسمت دارد و متام ديوارهااى از كن و آرايش و قسمت دوم براى استحمام است. حوضى در ميان سربينه است كه فواره قسمت اول حمل رخت

هاىي در كند و طاقچه شود فضا را خنك مى جهد و با آب خود كه به صورت گرد به اطراف پراكنده مى آن مىاى قاىل هناده و از آهنا بسرت راحىت ر دو طاقنماى قرينه عدهآجناست كه در آهنا هر قسم اسباب آرايش گذاشته و د

اند. درست كرده

Page 118: سه سال در دربار ايران

كند، گرخمانه دو خزينه دارد پر از آب هاى خود را پيش از آن كه به گرخمانه داخل شود مى در اين قسمت خامن لباسمام كننده ابتدا ده كه درجه حرارت آهنا با يكديگر متفاوت است و ترتيب استحمام به اين شكل است كه استح

دقيقه در خزينه آب سرد و ده دقيقه در خزينه آب گرم و ده دقيقه هم بريون از هر دو داخل محام كه به خبار گرم شده كشد و گاهى جا دراز مى آيد و تا مدتى در آن آورند و او به سربينه مى هاى پشمى مى ماند سپس براى او حوله مى

ماند تا خوب به حال بيايد. جا مى قريب به يك ساعت در آن

هاى دست و پا را رنگ و رسد و اين كار بسيار دقيق و طوالىن است، با حنا ناخن بعد از اسرتاحت نوبت آرايش مىكشند و واجىب نيز در مورد خود به كار كنند و آهنا را مصنوعا تا باالى بيىن مى تر مى با سرمه مژگان را سياه و بزرگ

بافند. خالصه در آرايش زىن كه شاه دستمال خود را قبال به مست او رشته مى مثل حصري رشته رود، گيسوان را مىشود ... مدت دوام اين آرايش نصف بسرتى باشد از رعايت هيچ نكته فروگذارى منى انداخته و شب بايد آماده هم

روز متام است.

توانند به آهنا قدم بگذارند. ن منىهاى متعدد به مهني وضع دارد ليكن مردم غري مسلما طهران محام

رجب 7 -فوريه 47

وجه شايسته اين عنوان نيست زيرا كه باران كه از مشتق است در زمستان به هيچ« طاهر»گويند از كلمه طهران كه مى هبار تا آخر پاييز اثرى از آن در ميان نبود اين ايام متام

589سه سال در دربار ايران، ص:

ها به هاى سرد زمستان باريده و آن را از بام به گل مبدل ساخته است و برىف كه در ماه قبل در شبخاك معابر را اند در معابر تنگ حمالت قدميى هرگونه عبور و مرور را مشكل ساخته است، تنها ارگ از اين حالت كوچه رخيته

هم مجع كرده و ها روى ا را در بعضى قسمتهاى آن را بريون نربده باشند الاقل آهن مستثىن است زيرا كه اگر هم برف اند. وآمد را باز منوده راه رفت

اند. نفر مجعيت است در دورادور خود باروىي دارد كه آن را منحصرا از گل ساخته 580000طهران كه تقريبا داراى اند. آن را قطع كردهاين بارو به شكل هشت ضلعى نامنظم يا هبرت بگوييم مربعى است كه چهار ديوار كوچك اضالع

امتداد اضالع اين بارو درست مشاىل جنوىب يا شرقى غرىب است و در هر طرف از چهار جهت آن سه دروازه است شود وىل در ضلع مشاىل امروز دو دروازه بيشرت نيست زيراكه دروازه مشريان را در موقع كه جمموعا دوازده دروازه مى

اند. ان بردهساخنت ديوار مشال شرقى بارو از مي

Page 119: سه سال در دربار ايران

اند و شباهت آهنا به هاى الوان مزين ساخته دار و بلند دارند و آهنا را با كاشى هاىي برج ها طاق هريك از اين دروازه يكديگر زياد است.

هاى حمصور وسيع و اراضى باير هپناور و ما بني شهر طهران و اين بارو فاصله زياد است چه در هر طرف آن باغ اند. هاى شهر را از بارو جدا كرده و قربستان خانهمزارع و موستان

جا هست و در مشال ارگ قرار دارد در حقيقت ميدان مركزى شهر است. از ميدان توپخانه كه يك عده توپ در آنشود به چهار جهت شش خيابان بزرگ ممتد است شش دروازه آن كه از آهنا دو دروازه مست ارگ مهمرت حمسوب مى

اند و در بيشرت اوقات سال به خصوص در هبار و پاييز از كنار آهنا هنر آىب غالب آهنا درخت كاشتهكه در دو طرف گذرد. نيز مى

گذرند، دو زار در مشال كه از حمالت نوساز طهران مى و الله «5» ها عبارتند از خيابان امني السلطان اين خيابانگاز كه از آن زار و حمالت قدميى پايتخت متوجهند، خيابان چراغخيابان املاسيه و ناصريه در جنوب كه به ارگ و با

آهن شاهزاده عبد العظيم. خيابان ديگر خيابان مريضخانه است توان به دروازه مشريان رفت و هم به ايستگاه راه هم مى كه راه

______________________________ خيابان عالء الدوله سابق و فردوسى حاليه. -(5)

588ل در دربار ايران، ص: سه سا

قزوين و اروپا از آجناست.

توان گفت كه طهران گاز را از طرف مشرق امتداد دهيم مى اگر خيابان مريضخانه را از طرف مغرب و خيابان چراغ كهنه در جنوب اين خط و طهران نو در مشال آن قرار دارد.

ها وسيع و عمارات زياد ممتاز است ياطها و باغهاى زيبا و مستقيم و ح قسمت مشاىل طهران به داشنت كوچهگاز در جانب قسمت قدميى هاى خارجى غري از سفارت روس كه در آخر خيابان چراغ خصوص كه متام سفارختانه به

شهر است بقيه در اين قسمت مشاىل واقع شده.

زار و ر اعظم و باغ اللهاگر از ميدان توپخانه به مست مشال دو خيابان مشاىل جنوىب را بگريمي عمارت صدهاى ممالك اروپاىي و ممالك متحده امريكا و عثماىن و عمارت و ابنيه جهانگري خان وزير صنايع و باغ بزرگ سفارختانه

بينيم. امني السلطان را در سر راه مى

Page 120: سه سال در دربار ايران

قامتگاه حيىي خان رسيم كه امروز ا را اختيار كنيم به عمارت هبارستان مى «5» در برگشنت اگر خيابان سيف الدولهوجه فضاى آن را تنگ مشري الدوله است و باغ وسيعى دارد كه مدرسه بزرگ سپهساالر با وجود عظمت به هيچ

نكرده.

گردند منزل شاهزاده ظل زار برمى اى كه از آجنا به الله كمى فاصله از ميدان هبارستان در ضلع جنوب غرىب كوچه از اين خانه مالك پاركى است نزديك باروى شهر قريب به پارك امني الدوله.السلطان واقع است و ظل السلطان غري

از ميدان هبارستان اگر امتداد خيابان نظاميه را بگريمي طرف دست چپ ما مسجد سپهساالر است بعد از آن به ند، طرف ك سرو صدا در آجنا در ميان كتب خود زندگى مى رسيم كه ىب خانه حمقر دوست من اعتماد السلطنه مى

شومي. گاز وارد مى دست راست قربستاىن قدميى است و بعد از آن در چند قدمى سفارت روس به خيابان چراغ

ميدان ديگر شهر ميدان مشق است كه ميداىن وسيع و حمصور است و در قسمت تازه ساز شهر و براى مشق در ميدان مشق نزديك در غرىب ميدان توپخانه بيند. نظاميان ساخته شده و گاهى هم شاه سپاهيان را در آجنا سان مى

رسيد. كه چند قدم از اين در خارج و در خيابان مريضخانه داخل شديد به در ميدان مشق مى است يعىن مهني

______________________________ آباد خيابان شاه -(5)

580سه سال در دربار ايران، ص:

خيابان ناصريه يا خيابان مشس العماره يعىن دو خيابان جنوىب ميدان توپخانه شود و خيابان املاسيه كه داخل ارگ مى راه وصول به حمالت قدميى شهرند و در اين حمالت جز ايراىن كسى ديگر ساكن نيست.

وخم است و مجعيىت كه چندان پاك و پاكيزه هم نيستند در هر قدم در رفت و ها و حمالت تنگ و پر پيچ كوچهها و حمله فروش هاىي كه راه ميدان قاپوق و مدان مال هنايت است خمصوصا پايني بازار و در كوچه آهنا ىبآمدند. كثافت

هاست ممكن نيست كه انسان از آهنا بگذرد و دائم با بوى عفونت الشه مردار مهراه نباشد. يهودى

جا سقف آهنا را است كه جابههاى طاقدارى حمله بازار در جنوب و جنوب شرقى ارگ است و اختصاص آن به كوچه اند. براى جريان هوا و رسيدن نور سوراخ كرده

دارد. ها عابرين و كسبه را در تابستان از شدت آفتاب و در زمستان از برف و باران حمفوظ مى وجود اين طاق

رتها و قاطرهاىي كه متام ايام سال و در هر ساعت از روز صبح تا غروب اين بازارها پر از مجعيت است. با اين حال ش گذرند. جا مى بار دارند از آن

Page 121: سه سال در دربار ايران

گويند. اگر خانه واقع است و جلوى آن ميدان كوچكى است كه به آن سبزه ميدان مى در بازار بزرگ در خيابان جبهشود نه به اين جهت هاى بازار گم مى وخم فرنگى ناشناسى خبواهد وارد بازار شود و بلدى مهراه نداشته باشد در پيچ

هاى عريض و طويل كه غالبا امتداد مستقيم دارند راه بازگشت خود را نشان بگذارد بلكه چون كه نتواند در اين داالنماند. مثال نزديك جا سرگردان مى بست در آن زياد است شخص غريب در آن هاى بن مجعيت و چهار بازار و كوچه

كه دو ثلث شود و بعد از آن مست جنوب متوجه مشرق مىمسجد شاه بازار بزرگى است كه پس از مقدارى امتداد به يابد به شكلى گاز امتداد مى گردد كه متوجه مشال است و تا خيابان چراغ آن طى شد بازار ديگرى از آن منشعب مى

شود و در هر قدم از آن كه خانه امني الدوله طرف دست راست و سفارت روس طرف دست چپ آن واقع مىگردد و انتهاى آهنا يك ميدان يا كاروانسراىي هاى ديگرى متفرع مى رار دارد كه از آهنا نيز كوچههاى تنگى ق كوچه

اند. مهني كيفيت است كه شخص غريب را هم انبار كرده است كه در آهنا چند درخت كاشته و بارهاى جتارتى را روى د.گري ياىب را از او مى كند و حس جهات در بازارهاى طهران سرگردان مى

585سه سال در دربار ايران، ص:

توان يافت وىل از بازارها عامل خاصى است به اين معىن كه مناينده هر نوع شغل و جتارت و صنعت را در آن مى شوند. هاى خمصوصى مجعند و اصناف خمتلفه باهم خملوط منى خوشبخىت مشرتيان منايندگان هر صنف در حمل

اند مناهاىي به اسم دكان و مغازه ساخته قدم طاق به اند قدم ها بر آهنا متكى كه سقفدر دو طرف ديوارهاى ضخيم بازار كه سراسر آهنا پر از كاالست.

اند كه با مهان تأىن خمصوص مشرق زميىن كه تا حدى حاكى ها كارگر يا كارگراىن نشسته در كنار هر يك از اين دكانام كه ايستاده كار د هستند و من تاكنون در بازار كسى را نديدهاز نقص آلت و افزار كار آهناست مشغول حرفه خو

كند.

اى كه در بازار گسرتده است به متاشا ها و انواع اسلحه ها و پارچه اختيار در مقابل قاىل يك نفر فرنگى تازه وارد ىبو متام روز از متاشاى ايستد و اگر طالب خريد اشياء عتيقه باشد هبرت از بازار طهران جاىي را خنواهد يافت مى

هاى طالىي كه امروز ديگر مردم ايران از ساخنت مثل هاى تذهيب شده نادر و ظروف طالكارى قدميى و كاشى كتابهاى فلزى عهد كلدانيان و آشوريان و عيالميان و تواند از استوانه آهنا عاجزند سري خنواهد شد و هرقدر خبواهد مى

هاى خمتلف حىت هخامنشيان كه چند قرن پيش از اسكندر كبري و مسكوكات سلسلهمهرهاى دوره اشكاىن و ساساىن اند براى خود خبرد. كرده در ايران سلطنت مى

هاى آيد. دهانه آب مشروب طهران مثل غالب شهرهاى ديگر ايران از قنات است و متام آن از دامنه الربز مىاند در متام جلگه بريون شهر ده و دورادور آهنا خاك را تپه كردهها قنوات را كن هاى اين قنوات كه از مهان راه چاه

تپه منايان است. هاى مشريان و دوشان خمصوصا در بريون دروازه

Page 122: سه سال در دربار ايران

هاى فقرا مهه را خانه از منازل اغنيا گرفته تا خانه به شود و خانه آيد از مشال داخل شهر مى آب طهران چون از الربز مىشوند و عموما در تابستان كه از مهه فصول احتياج به آب قرا غالب اوقات فداى اغنيا مىكند وىل البته ف مشروب مى

آىب است. بيشرت است طهران گرفتار ىب

در نتيجه وضع ناپسند توزيع آب به توسط جمارى رو باز غالب اوقات بعضى از امراض به سرعت متام سراسر شهر را دهد. گريد و ابتالى عمومى دست مى مى

584ال در دربار ايران، ص: سه س

اى جارى است و هرچند قدمى عمق سرپوشيده ها در جوى تنگ كم در حمالت قدميى و بازار آب در وسط كوچهجا برد و اكثر اوقات اشياء آلوده خود را هم در آن اند كه هر خانه از آجنا آب مى سوراخ گشادى در آن ترتيب داده

شود. با اين وضع حال آىب كه مردم بدخبت حمالت راه هم از مهاجنا داخل آب مى شويند. به عالوه كثافت كوچه و مى نوشند معلوم است كه چيست. دور از مركز طهران مى

خصوص دماوند هاى الربز به يخ نيز مثل آب در ممالك گرم خمصوصا ايران امهيىت خاص دارد و بيشرت آن را از كوهرسانند و مردم عادت دارند كه حىت زمستان هم ها آن را از دماوند به طهران مىآورند و تقريبا متام مدت سال قاطر مى

شربت و آب را با يخ استعمال كنند.

هاى زياد هست كه عمقى چندان ندارند و آهنا را روزها در غري از اين منبع در اطراف باروى طهران نيز خيچالهاى زيرزميىن فرستند يا در گودال يخ را براى فروش به بازار مى گريند بعد يا آن ها يخ مى اندازند و شب زمستان آب مى

كنند. خيچال كه سقفى ضخيم دارد براى تابستان انبار مى

شاه يك عده از اعيان طهراىن در طرف مغرب شهر يعىن در حمله سنگلج و اراضى بني دروازه قزوين و دروازه باغ آهنا امرييه است متعلق به نايب السلطنه. اند كه يكى از هاى بزرگى ساخته ها و باغ پارك

اند كه آب رسد آهنا را خمصوصا در حمالتى ساخته ها از بركت مقدار آىب است كه به آهنا مى چون متام زيباىي اين باغ شود تا بتوانند بيشرت و هبرت از آن استفاده كنند. جا وارد مى شهر ابتدا به آن

سبب ناميده ىب« شهر چنار»د دارد و اين كه يكى از سياحان قدميى طهران را در طهران از هر درخىت هبرت چنار رش نبوده است.

رجب 50 -مارس 4

Page 123: سه سال در دربار ايران

اندايند و اگر هم آجر به كار بربند بر گل ضخيم مى ها را با كاه بناهاى طهران مهه خشت و گلى است، ديوارها و بامها و هاى زمستاىن شروع به ريزش كرده سقف ه بارانشود و حاليه ك اثر حدت آفتاب تابستاىن از هم متالشى مى

ريزد ديوارهاى پوسيده غالبا فرومى

588سه سال در دربار ايران، ص:

ها از سقف بازارها بر سر اى قسمت شود و پاره ها خراب مى گريد، اصطبل ها و حيوانات را زير آوار مى و بچه ازد.س آيد و تلفات بسيار وارد مى دكاندارها پايني مى

آيد و امسال باراىن كه عادة در پاييز بايسىت بيايد در اوايل زمستان شروع در طهران معموال از خرداد تا آبان باران منىبارد شدت آن بسيار زياد است. برف هم در اواسط زمستان شده. اگرچه باران طهران كم است وىل وقىت در اينجا مى

اى آن درشت است.ه آيد و دانه ها مى غالبا عصرها يا شب

رجب 58 -مارس 1

رغم اهل تسنن به على بن اىب طالب تقريبا مهان منزلىت را امروز روز عيد ميالد امري املؤمنني على است و شيعه علىكه در هر يكى از دهند كه براى حضرت رسول قائلند. بعد از ظهر در ميدان مشق سان سپاه بود و امشب چنان مى

بازى خواهد شد. است آتش اعياد ايراىن مرسوم

سان سپاه عبارت بود از دفيله رفنت يك عده سرباز از جلوى شاه با يك عده سرتيپ كه اكثر سپاهى ندارند و اند. اند و خنواهند داشت و از نظامى بودن به مهان درجه و لباس اكتفا كرده نداشته

نفر از صاحب منصبان عمده و جزء ايشان اگر از يك فوج سوار كه لباس قزاقى به بردارند و سرهنگ و چنداند و امر عجيب اين كه به حمض برهم خوردن سان و سالم اند بگذرمي بقيه نظاميان تعليمات صحيحى نديده روسى

روند به اين معىن كه به استثناى قراوالن سلطنىت كه در ارگ هر يك از صاحب منصبان و سربازان پى كار خود مىروند براى بقيه جا و مكان معني خانه واقع در مشال ميدان مشق مى د و سواران قزاق كه به قزاقاى دارن خانه قراولهاى اعيان و مردم ديگرند و هر دسته پس مجعى نيست بلكه هر چند نفر مأمور قراوىل دم عمارات دولىت و خانه دسته

دهند و به كار و كاسىب حتويل ذخريه مى گريند و بعضى هم تفنگ و فشنگ را از ختم سالم راه كار خود را پيش مى شوند. معموىل مشغول مى

588سه سال در دربار ايران، ص:

رجب 49 -مارس 40

Page 124: سه سال در دربار ايران

امروز روز عيد نوروز است و من به عادت هرروز از خيلى زود به انتظار بريون آمدن شاه از در نارجنستان در باغ اى به خدمت خود خواست و من پيش رفتم. دامن خود را اشاره زمن. اعليحضرت بريون آمد و مرا به گلستان قدم مى

ها را حتت آزمايش تر را جدا كرد سپس مجيع آن كه پر از فريوزه بود گشود و از آن ميان با دقت متام سه قطعه درشت تر بود برداشت و به من داد و گفت اين عيدى مشاست. شكل تر و خوش آورد و از آهنا آن را كه منظم

هاى اسالمى قمرى است و اعياد و ايام سوگوارى ايشان در در حقيقت اول سال رمسى ايراىن است چه سال نوروزماند فقط نوروز ال يتغري است و مهيشه درست با روز اول اعتدال عرض سال مهچنان كه پيش ما ثابت است ثابت منى

كند و نتيجه اين كيفيت چنني شده د تطبيق مىشو رسد و هبار شروع مى ربيعى يعىن موقعى كه آفتاب به برج محل مىاست كه امروز زمان حتويل با ساعت شش و نيم بعد از ظهر مصادف گرديده و آن را اخرتشناس باشى شاه استخراج

منوده است.

جا به عمل خواهد آمد خيلى زودتر از ساعت شش از مجعيت پر شده بود، تاالر بزرگ موزه كه مراسم سالم در آنجا مجع بودند و وزرا و صاحب مناصب عاىل بر جاهاى خود قرار داشتند حىت من در ميان اعيان مملكىت در آنمتام

ايشان چند تن از صاحب منصبان نظامى خارجى را هم ديدم.

اند در حقيقت وبيش لباس صاحب منصىب ايران را به دادن تعارف خريده اين صاحب منصبان خارجى كه كمهاى نظامى اند با استخدام اين لباس يا تركيب كردن آن با اجزاء ديگرى از لباس د كه خواستهنشيناىن هستن خوش

منايد تا براى جمالس جدى. تر مى گوناگون لباسى داشته باشند كه براى جملس تقليد مناسب

داخته بودند اى كه در پاى ختت فتحعلى شاه ان اعليحضرت ساعت شش به تاالر وارد شد و بر در قاىل زربفت كهنههاى بزرگ در ها نشست و بر بالش مرواريددوز تكيه داد. شاه مثل روزهاى سالم يا مهماىن به رسم معموىل ايراىن

داد. به هاى ديوارى تأللؤ عجيىب به آهنا مى ها و چراغ هاى بزرگ و مشعدان چراغ جواهر غرقه بود و نور فراوان چهل كارى است بسيار خريه كننده است. هعالوه منظره اين تاالر كه سراپا آيين

581سه سال در دربار ايران، ص:

روى شاه در چهار قدمى صدر اعظم برپا ايستاده اند و روبه اى از روحانيون ايستاده در هر يك از دو طرف ختت عدهعقب سر تر در طرف چپ ظهري الدوله رييس تشريفات و داماد شاه قرار گرفته، من در دو قدمى و چند قدم عقب

هاى خمتلف اعيان دولت را هبرت ببينم. ام اما قدرى متمايل به طرف راست تا در جلوى مجعيت امني السلطان ايستاده

آيد و پس از تعظيم ساعت به هاى آهسته به جلوى شاه مى در سر دقيقه معني اخرتشناس باشى با وقار متام و قدمشود و دو تن از سادات به شاه تربيك و سالمت ب خارج مىعق كند سپس عقب دست شروع سال نو را اعالم مى

دست به گويند. در حيىن كه اين دو تن سيد مشغول عرض تربيكند مشايل حضرت على بن اىب طالب را دست باد مى

Page 125: سه سال در دربار ايران

بوسند بعد هركس چند دانه گندم به اين اميد كه سال آينده سال ارزاىن و فراواىن باشد گردانند و مهه آن را مى مى خورد. مى

نويسد پس از حل كردن آن در مايعى امام مجاعت يا يكى ديگر از جمتهدين در داخل ظرىف آياتى از قرآن جميد را مى نوشند. آشاماند و بقيه را نزديكان او مى قسمىت از آن را به شاه مى

بود و به آهنا كه مثل بيست هاى تازه ضرب شده بعد از متام شدن اين مراسم جمد الدوله سبد بزرگى را كه پر از سكهگويند پيش شاه گذاشت و شاه از آن ابتدا به مالها بعد به شاهزادگان هاى قدميى ماست شاهى سفيد مى سانتيمى

يكى از جلوى شاه گذشتند و عيدى درجه اول مقدارى داد سپس دو جيب لباس روى مرا پر كرد و ديگران هم يكىمىن براى زياد شدن ثروت عيدى گرينده در سال نو است مراسم نوروزى پايان خود را گرفتند و با اين رسم كه تب

يافت.

كردند ليكن ناصر الدين شاه اين رسم را از بني برده است. سابقا با اين شاهى سفيدها اشرىف نيز خملوط مى

شعبان 7 -مارس 80

ت در دست من گذاشت و گفت اين امروز صبح وقىت كه براى عرض سالم به شاه نزديك شدم يك قطعه بزرگ ياقو چيست، ديدم ياقوتى است نرتاشيده و بسيار خوشرنگ و

582سه سال در دربار ايران، ص:

اند. مرغ و در عرض سوراخى دارد كه بلورى در آن داخل كرده به اندازه يك ختم

آن را به گردن گوساله گذرانده و اعليحضرت به من گفت كه از اين سوراخ كه حاال بسته است سابقا ريسماىن مىاند، بعد گفت كه اين قطعه ياقوت را در ايام قدمي از حبشه به هند برده بودند و نادرشاه آن را آوخيته زرين سامرى مى

جا به ايران آورده است. از آن

شعبان 9 -مارس 85

عمل كنم و نگذارم كه كار به خواستم چشم او را امينه اقدس تقريبا به كلى نابينا شده است. من از دو ماه پيش مىخواست برخالف رضاى حمبوبه خود رفتار كند او را اينجا بكشد وىل به من اجازه اين عمل داده نشد و شاه كه منى

سازان دربارى چنان اين زن بدخبت را دچار ترديد كردند كه به موقع دست به كارى نزد تا كامال آزاد گذاشت و توطئهافت ابتدا او را به هنايت درجه ترساندند و بعد از آن كه او را به تعقيب دستور من در باب روز شدت ي مرضش روزبه

اى به مقام عمل كردن مصمم ديدند گفتند كه بايد در خارجه عمل كند تا افتخار معاجله او نصيب من نشود و لطمه

Page 126: سه سال در دربار ايران

ودند. خمصوصا آغا هبرام كه اشتياق سرايان هم دخيل ب و نفوذ ايشان وارد نيايد و در اين توطئه مجعى از خواجه كرد. شديدى به ديدن اروپا در خدمت خامن خود داشت آتش او را براى مسافرت تيزتر مى

باشى به طرف وينه حركت عاقبت نقشه ايشان به نتيجه رسيد و امينه اقدس به مهراهى سعد الدوله و آغا هبرام خواجهكه بايد در چشم خامن اجرا شود توضيح و به او اطمينان دهم كه عمل كردند وىل قبال الزم شد كه من به شاه عملى

اند به او بفهمامن و بگومي كه هر قدر بيشرت در خطرى ندارد فوريت آن بلكه تأخري زيادى را كه در اين راه روا داشتهاز آن به جا مانده باشد گفتم كه اگر چيزى اين كار تسريع شود زيادتر از قوه بيناىي او خواهد ماند اما پيش خود مى

چه تصور من اين بود كه اين زن حال كه به كلى كور شده تصميم به مسافرت گرفته است و اميد او اين است كه چشمان او را بينا كنند.

توانيد اين عمل را مشا مطمئنا مى»اقال اين بار دهم بود كه شاه اندكى قبل از حركت امينه اقدس به من گفت كه: و غرضش از اداى اين مجله منودن حال ترديدى «بكنيد؟

587سه سال در دربار ايران، ص:

بود كه در دادن اجازه اين سفر داشت در صورتى كه احرتاز اين سفر قبال به خوىب ممكن بود.

رفنت يكى توانست خود از مملكت خويش خارج شود يا باالتر از آن به بريون البته اين دوره با ايامى كه شاهنشاهى منىاز زنان خود رضا دهد فرق فاحش كرده زيرا كه ناصر الدين شاه اول پادشاهى است كه برخالف سريه قدميى از

مملكت خود به ميل شخصى قدم بريون گذاشته و حاليه هم بر اثر القاآت جدى مشاورين فرنگى خود كه طبيب الف آداب ديرينه اختيار كرده و اين تغيري وضع تا حدى هم فرانسوى او را هم بايد از مجله ايشان مشرد رفتارى كامال خم

يابد و ميل به اقتباس آهنا دارد و صدر خود شاه است كه مزيت آداب فرنگى را درمى نتيجه هوش و فكر باز و سعه خواهد كه خرافات معمول بني مردم را براندازد. مى

فرنگستان دو تن از زنان حمبوبه اندرون يعىن انيس الدوله و ناصر الدين شاه در يكى يعىن از سفرهاى اوىل خود به عايشه خامن را مهراه برد اما در مسكو جمبور شد كه ايشان را به طهران برگرداند و بر اثر مهني جتربه بود كه در دادن

اطالع نبود وىل هاى درباريان و اهل حرم هم ىب بازى اجازه حركت به امينه اقدس ترديد داشت به خصوص كه از توطئه اى داد. سوخت اسرتحاما به او چنني اجازه در آخر كار چون دلش به حال اين زن بيچاره مى

شعبان 48 -آوريل 58

مسيو دبالوا كه دوره مرخصيش سر آمده بود به طهران برگشت و كارهاى سفارت فرانسه را شخصا در دست گرفت و در مهني موقع به منايندگى اين دولت به طهران وارد شد. وزير خمتار بلژيك هم «5» تصادفا بارون درپ

Page 127: سه سال در دربار ايران

ديگرى به اسم «4» در اين ايام امتياز بانكى به صورت بانك استقراضى به دو نفر روس يكى به نام پولياكفبه آهىن را نيز در ايران بگريند وىل داده شده و خيال اين دو تن اين بوده است كه امتياز كشيدن راه «8» رافالوويچ

اند. حتصيل اين امتياز ثانوى توفيق نيافته

درپى ايران باالخره به متامى به دست رسد كه با اعطاى اين امتيازات پى نظر مى چنني به

______________________________ (5.)le baron d'Erp

(4.)PoliaKoff

(8.)Raffaliovitch

589سه سال در دربار ايران، ص:

بيفتد.خارجيان

رمضان 8 -آرويل 80

تابد. گاه آفتاىب كه رو به گرمى است مى بارد فقط گاه در اين ماه اكثر اوقات باران مى

برف هنوز بر قلل الربز منايان است و به مهني علت درجه حرارت هوا حالت اعتدال دارد. با وجود اين من در مقابل گذارم. اى خود را بر سر مى و كاله چوب پنبهدهم اشعه آفتاب اين فصل احتياط را از دست منى

ها در اين ماه يعىن در مدت سى روز از سپيده صبح تا غروب آفتاب از خوردن و استعمال هنم رمضان است و ايراىنخورند و هم ها هم غذا مى منايند. البته رعايت اين ترتيب سخت است وىل در عوض شب دخانيات خوددارى مى

كنند. ىدخانيات استعمال م

ها متام ها و بازارها از مجعيت خاىل است، برخالف شب خوابند روزها كوچه در اين ماه چون اكثر مردم روز را مى جا برقرار است. وقيل مهه وآمد و قال مدت حىت تا صبح رفت

ني دخلوشند كه بيند كه طرز روزه مسلمني با روزه عيسويان به كلى متفاوت است و اگر مسلمني به مه به اين ترتيب مى اند. توانند مطمئن باشند كه كامال در حتصيل اين امتياز توفيق يافته از اين جهت بر عيسويان امتيازى دارند مى

شوال 8 -مه 48

Page 128: سه سال در دربار ايران

گريد و من هنگام صبح كه براى عمل آب چشم بدر السلطنه امروز سفارت انگليس جشن تولد ملكه ويكتوريا را مىخانه هاى سفارت جا را ديدم كه متام بريق هاى آن گذشتم غالم اندرون از جلوى سفارت مى هاى يكى از شاهزاده خامن

افراشتند. را مى

كه عمل چشم بدر السلطنه با رعايت حفظ الصحه اجنام شود او به دستور من از شاه اجازه گرفته است كه براى آن جا تنها تا شفاى كامل بيابد مباند. در آن در عمارت زيباى نگارستان اين كار صورت بگريد و جماز باشد كه

ساز شهر عمارت نگارستان در مشال ميداىن است به مهني نام و در حمالت تازه

588سه سال در دربار ايران، ص:

واقع شده. مدخل باغ كه بناى نگارستان در داخل آن است در بزرگى است كه باالخانه وسيعى بر باالى آن ه از خيابان عريض و طويل مستقيمى كه در دو طرف آن چنارهاى كهىن است بگذريد به يك ك اند. پس از آن ساخته

رسيد كه در حقيقت راهرو بناهاى بعدى است. اين بناهاى دومى در مركز باغ ساخته شده و در آخر رديف بنا مى ن است.هاىي مانند هم. اين حياط اندرون نگارستا آهنا حياط مربعى است داراى عمارتى با اطاق

هاىي كه عوام از اين كرد و داستان جا اقامت مى داشت و غالبا در آن فتحعلى شاه باغ نگارستان را بسيار دوست مىگويند كه شاه زنان حرم خود را به مهان حاىل كنند يك قسمت راجع به باغ نگارستان است مثال مى پادشاه نقل مى

رسيدند و كرد تا اين كه به حوض پرآىب مى اى امر به سر خوردن مى سرسرهكه حوا از هبشت بريون آمده بود از باالى صد فرزند داشت صد زن خود شش برد، مهچنني مشهور است كه اين پادشاه از شش او از متاشاى اين منظره لذت مى

و پنجاه تن از آنان در يك سال به دنيا آمده بودند.

گ داشت كه هپنا و درازى آن از حد معموىل متجاوز بود و شايد هم امر مسلم اين كه فتحعلى شاه ريشى بسيار قشنها قدرى راه افراط دارد در مناياندن آن بر روى پرده ها چون دانسته بودند كه شاه اين قسم ريش را دوست مى نقاش

بر ختت نشسته شود و در آن شاه با ريش دراز اى كه در عمارت سلطنىت ديده مى رفته باشند. از اين قبيل است پردهاند. البته براى كسى كه اين مهه پسر داشته دوازده تن چيز قابلى و دوازده نفر از پسران او در دو طرف شاه ايستاده

اند و اگر چه نيست، شايد اختيار اين دوازده نفر به مناسبت شباهىت است كه ايشان از حيث ريش با پدر خود داشته باليده است. د به داشنت چنني فرزنداىن با اين حماسن بارز بر خود مىاين شباهت كامل نيست اما شاه الب

هاى هاى عمارت براى اين كار مهيا ساخته و پرده برگردمي بر سر قصه بدر السلطنه. اطاقى خمصوصا در يكى از گوشهر من درست شده ها آوخيته بودند. ختت دراز حمكمى كه به دستو رنگى براى دفع نور آفتاب جلوى پنجره ضخيم تريه

هاى بود در ميان اطاق قرار داشت و روى آن توشك و چند نازبالش گذاشته بودند. اسباب عمل و لوازم بسنت زخم روى ميزى در دسرتس من بود و براى شروع به عمل هيچ لنگى نداشتيم.

Page 129: سه سال در دربار ايران

دور او را گرفته بودند سرا و چند تن از دوستان بدر السلطنه كه پسر زيباى شش هفت ساله و برادرش با سه خواجه اى كرد تا ببيند كه عاقب عمل خوب بار ديگر استخاره

510سه سال در دربار ايران، ص:

خواهد بود يا نه. چون استخاره بدر السلطنه خوب شد مهه او را به اين كار تشويق كردند و خري و سالمت گفتند. دم و زنان ديگر با پسر و برادر او بريون رفتند، تنها چون ديدم موقع براى شروع به عمل مناسب شده او را طلبي

سراها ماندند. خواجه

بدر السلطنه به چهارپايه كوچكى كه به ختت تكيه داشت نزديك شد و قرآىن را كه بر آن بود و برادرش به او داده بود ام مدت عمل صدا از برداشت و بوسيد و بر جاى اوىل گذاشت بعد به باالى ختت رفت و راحت دراز كشيد. در مت

خاست تا اين كه من گفتم كه عمل به خريوخوشى خامته يافته و جاى هيچ نگراىن نيست. كسى برمنى

گفتند جاست. مى آوريل يعىن يك ماه قبل عمل كرده و هنوز آن 48در «5» امينه اقدس را در وينه پروفسور فوكسد وىل امينه اقدس به اين امر رضا نداد تا مهه چنني تصور كنند كه خواست كه با او به اروپا برو كه بدر السلطنه هم مى

شاه اين لطف را فقط در حق او منوده است.

شوال 40 -ژوئن 8

مريضه من شفا يافته و بيش از حد وصف خوشحال است و چند روزى است كه با عينك شيشه بزرگ دودى به باغ كند. آيد و از ته دل اظهار مسرت مى مى

احلرم از طرف شاه كه چند روز از طهران غايب بود و تازه آمده در اين باب به من تربيك گفت و اظهار اعتماد خواست كه بدر السلطنه را هم با امينه اقدس به فرنگ بفرستد اما چه خوب شد كه نفرستاد زيرا كه داشت كه شاه مى

55000تومان كه تقريبا 5100پروفسور فوكس از او گردد. امينه اقدس با اين كه خرج بسيار كرده كور به ايران برمى هاىي است كه داده شده. شود حق عمل گرفته و اين غري از انعام فرانك مى

ذى القعده 48 -ژوئن 48

خواست براى رفنت به ييالق از طهران بريون امينه اقدس كه از وينه برگشته به اندرون وارد شد. شاه مدتى بود كه مىتوانيم از شهر خارج شومي بسيار خوشحال كشيد، ما هم از اين كه ديگر مى ار برگشنت امينه اقدس را مىرود وىل انتظ

شدمي و دعاهاى خود را

Page 130: سه سال در دربار ايران

______________________________ (5.)Fuchs

515سه سال در دربار ايران، ص:

فرسا شده است و خواب راحت ممكن نيست. مستجاب يافتيم زيرا كه گرما طاقت

هاى الربز دائما در پيش چشم گذرانند. با اين كه برف بام مى ها را بر پشت مردم معموال روزها را در زيرزمني و شب گريد. است آفتاب سوزان آرام و راحت را از مهه مى

نوشته مريزاىي كه براى من راپورت طبيب اطريشى امينه اقدس را به فارسى ترمجه كرده بود به من گفت كه در آجنا چنني تواند پنج انگشت دست را اگر در امتداد سوراخ مصنوعى سفيدى چشم قرار است كه چشم خامن بعد از عمل مى

جا عنوان اين باشى اطريشى در اين نوشته خود مهه دهند ببيند، بعد به شوخى گفت كه عجب در اين است كه حكيم ياد كرده است.« علياحضرت ملكه»كلفت قدميى اندرون شاهى را

با اين حال مريزاى مزبور كه نامش مريزا حممد خان و برادر امينه اقدس است به من اطمينان داد كه خواهرش به كلى گفت. عقيده امحد خان هم كه در نابيناست حىت پيش از حركت از طهران هم كور بود و مطلب را كسى به شاه منى

فايده گفت كه اطباى اطريشى هم عمل را ىب د و او مىسفر اطريش مست مرتمجى امينه اقدس را داشت نيز مهني بو دانستند وىل وزير خمتار ايران در وينه در اين باب اصرار داشت و ايشان به اصرار او به اين كار رضا دادند و مى

اى به دست نيامد. بالنتيجه فايده

ذى القصده 7 -ژوئن 48

ىن است فارغ التحصيل از مدرسه طىب پاريس نزد خود خواند. امينه اقدس من و دكرت خود حسني خان را كه دكرت جواديد و جز اثر نور قوى مثل نور چيز را منى حسني خان در راه به من گفت كه خامن در رسيدن به وينه ديگر هيچ

كرد. مثر بودن عمل را واضح مى داد و مهني كيفيت ىب چيز را متيز منى الكرتيك هيچ

تيم ديدم كه غمگني و گرفته و از دنيا بيزار است و ديگر شكى در كورى خود و اميدى به كه پيش امينه اقدس رف مهنيخواست كه چشم داشتم و آينده ندارد. ديروز در موقع رسيدن به اندرون به كسان خود گفته بود كه دمل مى

او گفتم كه اگر اين ايام كردم. ديدن اين وضع جگر مرا كباب كرد، سعى كردم كه از او دجلوىي كنم به شوىي مى رختافتد ها ديگر در مزاج او مؤثر منى بيند نتيجه خستگى و رنج سفر است وىل ديدم كه اين حرف حالت خود را چنني مى

و اين بدخبىت چنان اميد او را به يأس مبدل ساخته كه به

514سه سال در دربار ايران، ص:

Page 131: سه سال در دربار ايران

ز ميان برد.واندوه او را ا توان حالت غم اى منى هيچ هبانه

ذى القعده 9 -ژوئن 48

چون فردا بايد از طهران حركت كنيم براى خداحافظى پيش بدر السلطنه رفتم. او را ديدم كه با خوشحاىل متام با پسر خود ركن السلطنه مشغول بازى است. پس از صرف چاى دو جمموعه يكى پر از شرييىن ديگر مملو از ميوه پيش من

ه داستاىن كه در اين ايام تازگى داشت يعىن مراجعت امينه اقدس كشيد. بدر السلطنه كه حال گذاشتند بعد صحبت بدانست با كمال سادگى گفت چقدر خوشوقتم كه با وجود حتصيل اجازه به وينه نرفتم خود را مثل امينه اقدس مى

نگشت بريون آورد و به من سپس از كثرت خوشحاىل كه بر او مستوىل شده بود انگشرتى جواهرنشان خود را از اخبشيد و با لطف خمصوص گفت كه اين انگشرتى در روز عمل هم دست من بود اميدوارم كه براى مشا نيز اسباب

خري و سعادت باشد.

تر از آن چيزى به من تواند قيمىت با اين كه انگشرتى مزبور بسيار گرانبهاست بدر السلطنه از من عذر خواست كه منى اميدوارم كه شاه نسبت به مشا مرمحىت هبرت بنمايد، از او تشكر كردم و بعد از خداحافظى بريون آمدم. ببخشد و گفت

كه به منزل برگشتم ديدم كه پيشخدمىت يك قطعه نشان شري و خورشيد از درجه دوم با كاغذى براى من بعد از آن از ثبت دفرت نزد من خواهد فرستاد.آورده و در كاغذ نوشته شده بود كه فرمان آن را امني السلطان پس

گفتم و هنوز فرصت باقى بود از عمل باز اين بود عاقبت توطئه مجاعىت كه امينه اقدس را در آن موقع كه من مى اى نداد و آن بيچاره را به كلى كور كرد جمبور ساختند. داشتند و او را به حتمل سفرى كه جز پشيماىن نتيجه

518ص: سه سال در دربار ايران،

الربز و مازندران -هاى شاهانه فصل چهارم قصور ييالقى و شكارگاه

رود و ايام گرما را در قصرهاى ييالقى يا شاه هر سال از اواسط هبار تا اواسط پاييز به قصد گردش از طهران بريون مىكشاند ردو را با خود مىطرف ا طرف گاهى به آن كشد گاهى به اين گذراند و به هر كجا كه ميلش مى در گردش مى

كند. هاى الربز حركت مى كند از طهران به طرف دامنه وىل غالبا در اواخر خرداد كه گرما شروع به شدت مى

بايد گفت كه ناصر الدين شاه طبيعت ايلياتى را از دست نداده و صحراگرد حقيقى است چه غري از سفر ييالقى تپه و سواحل جاجرود ت روز هشت روز ايام را به شكار در دوشانتابستان در پاييز حىت زمستان هم گاهى هش

گذراند و اگر اين هم نباشد غالب اوقات را با چند پيشخدمت به شاهزاده عبد العظيم يا به قصرهاى نزديك مىر تپه و از سيزدهم تا بيست و پنجم د تا دوازدهم در دوشان 5807كه از هفتم ربيع الثاىن رود چنان پايتخت مى

جاجرود كه اوىل در دو فرسخى و دومى در پنج فرسخى مشرق پايتخت واقعند به شكار مشغول بودمي.

Page 132: سه سال در دربار ايران

كه مدتى زياد از طهران دور نشده بودمي ناصر الدين شاه قريب به پانصد زن را مهراه خود داشت و منظره با وجود اين از غرابت نبود. كردند خاىل سان ايشان كه در سى كالسكه و هفده ختت روان حركت مى

نشينند وىل ختت روان گنجايش دو نفر را به حال چهار زانو دارد و هاى عهد عتيق غالبا چهار زن مى در اين كالسكه تواند در آهنا خبوابد. هاى راه و لغزيدن پاى قاطرها نباشد يك نفر به راحت مى اگر پست و بلندى

بيشرت ندارد و چهار طرف آن اى است از چوب كه يك در ختت روان بسرت سرپوشيده

518سه سال در دربار ايران، ص:

بندند، دو قاطرى كه بايد اين ختت روان را اند حمكم مى اند و آن را به وسط دو ختت كه به دو قاطر بسته را پرده آوخيتهاى ران وسيلهشود ديگرى در عقب. كسى كه از سوارى اسب برتسد براى مسافرت در اي بربند يكى در جلو بسته مى

تر فرد مسافرت نسوان است و از كجاوه به مراتب راحت هبرت از اين ندارد خمصوصا اين مركب سنگني وسيله منحصر به است.

تپه در كنار بيابان بر روى تپه جمزاىي ساخته شده و از جاده به آجنا دو راه هست يكى از گوشه غرىب عمارت دوشانشود و دو طرف آن را ديوار كشيده و بر جنوىب كه از مهان ابتدا دو قسمت مى كه سر آن باز است ديگرى از ضلع

اند. هاىي تصوير كرده روى آهنا طاق

اگر از مهني راه اخري كه راه معموىل عمارت است به آن مست حركت كنيم پس از طى سرباالىي سخىت ابتدا به اطاق شود. پس از ز آجنا كه گذشتيم ديوارهاى اندرون پيدا مىرسيم كه طرف دست راست واقع است و ا سرايان مى خواجه

هاى ديگر آن بلندتر تپه كه از متام قسمت ترين نقطه قله دوشان پيچيدن به مست چپ و گذشنت از اين ديوارها غرىباند. اين عمارت مهتاىب و شود و بر روى مهني قسمت است كه عمارت خمصوص شاه را ساخته است ظاهر مى

توان منظره طهران و متام بيابان اطراف را به خوىب متاشا كرد. اى دارد كه از آجنا مى سرپوشيده

وحشى دارد كه در آن يك ميمون و چهار تپه در پايني تپه و در كنار جاده جنوب عمارت واقع شده و باغ باغ دوشانيوز و سه پلنگ از سواحل جاجرود و ، سه برب از مازندران و يك «5» هاى اطراف شرياز شري نر و ماده متعلق به كوه

اند هر وقت كه كسى به آهنا نزديك هاى درخت بسته ها كه پاى آهنا را به كنده پنج خرس دماوندى هست و اين خرس كنند. شود غوغاى عجيىب برپا مى مى

ى است كه هاى كوچك اصطبل شاهى در طرف مشرق در كنار ديوار باغ واقع است، قدرى دورتر در زير درختان خانه مهراهان شاه در آجنا منزل دارند، منزل من چسبيده به مسكن اعتماد السلطنه است.

Page 133: سه سال در دربار ايران

______________________________ مؤلف تصور كرده است كه شرياز به مهني مناسبت از كلمه شري مشتق شده در صورتى كه اين تصور بيجاست. -(5)

)مرتجم(

511سه سال در دربار ايران، ص:

نجا تصادفا به خدمت انيس الدوله سوگلى شاه كه تاكنون او را نديده بودم و مرا به حضور خواست رسيدم.در اي

آلود و هپن اما متناسب و با اين قيافه انيس الدوله خامنى است به سىن قريب به پنجاه، قدرى مسني با صورتى گوشت شود. پيش ايرانيان منونه كامل زيباىي حمسوب مى

وقت متبسم و رود و مهه صحبىت او حرىف منى خريخواه و زيرك است، به هر حال در لطف و خوشگويند زىن مىآيد كه به اين سن رسيده و هنوز فرزندى نياورده است بسيار مغموم احوال است. تنها موقعى كه به ياد او مى خوش

شود و درد بچه داشنت درد عمومى اندرون شاهى است. مى

په چندان با خري و بركت نبود زيرا كه نه بز كوهى ديده شد نه آهو وىل من كه به مهان شكارهاى ت شكارگاه در دوشان معموىل قناعت كرده بودم باز با خود چيزى به خانه آوردم و دست خاىل برنگشتم.

شتيم ها به مست مشرق حركت كردمي و از دشت كه گذ ها و ختت روان روز شانزدهم با مهان وضع يعىن مهان كالسكههاى الربز عبور منودمي و ساعت سه بعد از ظهر پس از عبور از كاروانسراىي به جاجرود رسيدمي، راه ما از اولني دامنه

حصار بود. درست راست جاده مشهد سر و طرف چپ عمارت سرخ

جاجرود جز شكارگاه چيزى ديگرى نيست و حمل اقامت شاه در اين جا اگر چه وسيع است ليكن ساختمان عمارى مهمى ندارد و بر بلندى در ساحل راست رودخانه ساخته شده و نزديك آن چند خانه دهاتى و منازىل م

اى هم با وجود سرماى هوا جهت اعيان عمده و وزراىي كه معموال در اين قبيل سفرها با شاه مهراهند برپاست و عده در زير چادر منزل دارند.

خواهم به شكار بپردازم خمصوصا اصرار كرد به من اجازه داد كه در هرجا مى كه به جاجرود رسيدمي شاه به حمض اينكه به چند بيدستاىن كه در كنار رودخانه بود به شكار بروم، من علت اين اصرار را ندانستم اما از تبسم شاه فهميدم

اى در كار هست. كه حقه

تواند آهنا را تر است شكارى دارد كه تنها شاه مى سختجا قوروق آهنا ها كه از مهه آخر كار دانستم كه اين بيدستانشود به آب و بزند و آن يك عده دراج است كه از عربستان آورده و هنوز با وجود مواظبت كاملى كه از آهنا مى

هواى اين قسمت آموخته

Page 134: سه سال در دربار ايران

512سه سال در دربار ايران، ص:

اند. نشده

يكى از آهنا تريى انداختم به اين قصد كه به شكار اين حيوان كه ها تفحص بسيار كردم و به من در اين بيدستانجا دور شدم تا به انداخنت تريى ديگر ميل نكنم چه به مهان تري تاكنون نديده بودم آشنا شوم بعد به سرعت از آن

اند. اول مجعى از آهنا را ديدم كه در ميان بيدهاى تازه رسته به سرعت راه فرار پيش گرفته

قلب است و خيلى ميل دارد كه نسبت به كسى كه شايستگى حركت شاه به من فهماند كه مردى بسيار خوشبا اين خدمت او را پيدا كرده مهرباىن كند. خوشبختانه من تا به حال سروكارم با كسى بوده است كه به علت احساسات

قلىب عاىل مرا اسري حمبت خود كرده.

نوزدهم مأمورين سواره خرب آوردند كه در ساحل چپ رودخانه و در طرف مشال مثر روز بعد از چند روز جستجوى ىب اند. دسته بز كوهى را ديده شرقى يك

شاه دستور داد كه فردا ساعت نه حركت كنيم و به من گفت كه سر ساعت براى حركت حاضر باشيم. البته من تازگى يكى از اسبان خاصه خود را كه اصال كردم به خصوص كه شاه براى اين كه من در ركاب باشم به ختلف منى

خراساىن و پرطاقت است و پنج سال بيش ندارد به من خبشيد و من با اين اسب و دو اسب ديگرى كه دارم به خوىب شود سه اسب توامن شكار كنم وىل براى اين قبيل شكارها كه در طى آن چندين اسب حاضر يراق خسته مى مى

چندان چيز زيادى نيست.

وز بيستم ساعت نه صبح به قصد بزهاى كوهى حركت كردمي و چون شب برف خمتصرى باريده بود مأمورين هبرت ر توانستند جاپاى آهنا را دنبال كنند. مى

پيش از مهه يك عده گراز ديدمي كه نزديك شدن به آهنا براى ما آسان نبود اگر چه رسيدن به آهنا با زمحت خمتصرى خورند و اگر هم آن را بكشند نعش آن را بر زمني ها مثل ساير مسلمني گوشت گراز را منى امكان داشت وىل ايراىن

روند. اندازند و مى مى

ها را رها كردمي و پشت ختته سنگى كه سواران مأمور بايد شكارها را ساعت يازده بزهاى كوهى را نشان دادند، اسب به آن مست برانند پنهان شدمي.

هاى خود را تيز غلطيدند، چون صداى پاى اسب مأمورين را شنيدند ابتدا گوش كه روى برف مىپنج بز كوهى ديدمي كه از آن كردند سپس برخاستند و با كمال احتياط ىب

Page 135: سه سال در دربار ايران

517سه سال در دربار ايران، ص:

خود شتابزدگى نشان دهند به طرف ما در حركت آمدند.

كى از آن بزان زيبا را كه نر بود زد سپس از هر طرف شليك تفنگ پردازد ي شاه كه طبعا اول از مهه به ترياندازى مىها به جز آن كه آن شروع شد و مثل اين بود كه به يك دسته سرباز امر شليك داده شده باشد وىل متام اين ترياندازى

يد گرديدند.اى نداد چنان كه به يك چشم برهم زدن از نظر ما ناپد تر كند نتيجه چهار بز ديگر را در فرار عجول

ها كه پايني آمدمي و به دشت قدم گذاشتيم ديدمي كه به عجله چادرهاىي زده و هنارى جهت ما در سنگ از آن ختتهاند. حمتاج به ذكر نيست كه اشتهاى انسان خمصوصا اگر مثل امروز صبح سرماى خشكى نيز او را به جا چيده آن

شكارى تا چه اندازه تيز است.حال آورده باشد براى صرف اين قبيل غذاهاى

هنار كه متام شد مهه انتظار رسيدن دستور شاه را داشتند، اعليحضرت مرا به خدمت خواست و گفت ديگر امروز ميل گردد وىل به من اجازه داد كه در شكارى كه با خواهد اسرتاحت كند و فردا هم به طهران برمى به شكار ندارد و مى

من با اين كه برف شروع شده بود به قدرى به ديدن اين منظره عشق داشتم كه آن را با شود شركت كنم و باز مى كمال ميل پذيرفتم.

شاه دو باز دارد و چند نفر از پيشخدمتان را كه نايب ناظر نيز در ميان آهنا بود در اختيار من گذاشت. اين شكار ديدن حال وحشت شكار در چنگال باز بسيار دو ساعت طول كشيد و من چندان از آن لذت نربدم زيرا كه از

شدم، تنها از آن ميان چند عدد كبك و تيهو به چنگ ما افتاد و ساعت چهار خسته و كوفته برگشتيم، متأثر مى اسىب كه شاه به من مرمحت كرده است در اين راه بسيار به كار من خورد.

مهني جهت ديگر حركت امكان نداشت. قطع شد بهباريد فقط نزديك غروب در روز بيست و يكم برف مهچنان مىكه برف ضخيمى بر زمني بود شاه به شكار مهمى پرداخت كه از ساعت ده صبح تا چهار بعد از اما روز بعد با اين ظهر طول كشيد.

جز شد متيز داد و زمني پسىت و بلندى بسيار داشت و اگر هم راه تنگى در آجنا بود به علت وجود برف آن را منىرسيد. قريب دو هاى ضعيف و تنك كه از زير برف منودار بودند در متام آن فضا چيزى ديگر به نظر منى بعضى درخت

ساعت از اين كوه به آن كوه و از اين دره به آن دره رفتيم و غرض ما رسيدن به يك پلنگ و يك يوز بود كه نشاىن

519سه سال در دربار ايران، ص:

جا بودمي داده بودند. خيلى دورتر از حملى كه پريروز در آنآهنا را در مكاىن

Page 136: سه سال در دربار ايران

كرد و من كه در راه براى زدن يك روباه و عوض كردن اسب خود شايد بيش از ده دقيقه اردو به سرعت حركت مىها بر روى برف نبود شايد اصال توقف نكرده بودم نيم ساعت تاختم تا به شاه رسيدم و اگر جاى پاى اسب

ستم اردو را پيدا كنم.توان منى

جا ديده بودند رسيدمي، جاى پاى گراز و قوچ و بز كوهى فراوان ديده ساعت يك به حملى كه درندگان را در آنشد، عاقبت مأمورين اكتشاف جاى پاى دو درنده را نشان دادند كه تازه از اين مكان گذشته و به طرف مشال مى

ها پايني آمدمي و رفتيم. از اسب ن پلنگ و يوزى باشند كه ما به عقب آهنا مىرفته بودند و اين دو قاعدة بايسىت مهاسنگى رفت توقف كردمي، سوارها از چپ و راست به تفحص روانه شدند و شاه كه ما با او مهراه بودمي به باالى ختته

ه آهنا به خط مستقيم در شدند يافت و گفت ك و به مدد دوربيىن قوى دو درنده را كه گاهى ظاهر و زماىن پنهان مىها را سوار شدمي و قريب يك ربع ساعت بيشرت از دره باال رفتيم بعد سرزمني بلندى در پانصد مرتى ما هستند. اسب

انداز وسيعى داشت دو درنده را ديدمي كه جا كه چشم اى قرار گرفتيم و از آن سروصدا بر تپه ها را رها كردمي و ىب اسب پنجاه مرتى نزديك بوته خارى خوابيده بودند. به قد پلنگى در صد و

گردند، ما هم به سرعت و به شكلى كه سوارهاىي را كه به جستجوى درندگان رفته بودند ديدمي كه به مست ما برمىخواست درندگان از جا برخيزند و سنگى نزديكرت به آن حيوانات رساندمي. شاه كه منى كسى ما را نبيند خود را به ختته

كه آهنا در تريرسند تفنگ خود را خواست و اول تري را رها كرد، بعد مهه ما به ترياندازى پرداختيم. ديد

ديدمي كه درندگان از جا جننبيدند، آنوقت جمد الدوله با ترياندازان ديگر به مست حيوانات محله برد و به يك ضرب قمه عجيب مظهر عزم و شجاعت بود.بدون هيچ خوف و هراس شكم يكى از آهنا را دريد. اين مرد

اندام و مهني بعد معلوم شد كه درنده ديگر سر تري رفته بوده است. دو درنده شكار شده دو پلنگ مهقد بودند ضعيف آمده. هاى خشك مهه وقت طعمه صحيحى گري ايشان منى فهماند كه در اين بيابان ضعف اندام آهنا مى

حضرت ممنومن كه وسيله متاشاى آن را براىاز اين شكار بسيار لذت بردم و از اعلي

518سه سال در دربار ايران، ص:

من فراهم ساخت.

ترين حيوانات امرى عادى است چه ايشان پلنگ را مثال مهانطور كه ما خرگوش را براى شاه و مهراهان او شكار درندهتعقيب بود به غارى پناه برد و چون بريون كنند. براى من نقل كردند كه وقىت پلنگى كه حتت كنيم شكار مى شكار مى

آمدن او طول كشيد يكى از قراوالن داخل غار شد و پلنگ از وحشت خود را از غار بريون انداخت و شاه او را كشت، اگر چه قراول بيچاره با جان خود بازى كرده بود.

Page 137: سه سال در دربار ايران

هاى گرسنه و خسته را شيدمي و اسبك باالخره پس از اين شكار مظفرانه در حاىل كه نعش دو پلنگ را با خود مىها از اين كه از اين سفر پرخوف و خطر راحت شده آوردمي غروب آفتاب به منزل برگشتيم و اسب خرامان مى خرامان

رسيدند. بودند راضى به نظر مى

ني جهت حركت ها را گل كرد به مه ها را آب و جاده بعد از اين روز آفتاىب دو روز باران سيل مانندى درگرفت و برفشد پا از خانه بريون گذاشت اما از بدخبىت منازل ما خوب نبود و بام آهنا كه هفت هشت ماه بر امكان نداشت و منى

كرد. روز بيستم كه ديگر قابل چكيد و ما را خيس مى اثر آفتاب سوزان شكاف برداشته بود در زير اين باران مى ران برگشتيم.ماندن نبود جاجرود را ترك گفتيم و به طه

5807ذى القعده 8 -5980ژوئن 47

كه پيش هم اشاره كردمي معطلى شاه براى بريون رفنت از طهران انتظار رسيدن امينه اقدس بود به مهني جهت چنانامسال حركت از طهران به تعويق افتاد و امروز كه چند روز از تابستان گذشته تازه ما صبح از طهران كه در گرما و

خاك غرقه است حركت كردمي و به صاحبقرانيه رسيدمي. شاه و قسمىت از اهل اندرون در عمارت منزل دارند و گرد و بقيه مهراهان در زير چادرند.

آباد مهه آباد و قصر قاجار و ضراخبانه و باروختانه و باغ بزرگ سلطنت راه صاحبقرانيه از دروازه مشريان است و عشرتنزديك به سه ساعت طول كشيد تا ما به اين باغ رسيدمي و طى اين فاصله در اين مدت اند. در طرف راست جاده

كارى نبود. كم آن هم در گرماى تابستان كم

520سه سال در دربار ايران، ص:

پاشى كرده بودند، درختاىن نيز در دو اين جاده معموال پر از گرد و خاك است وىل براى عبور شاه قبال آن را آبشود كه مثل هاىي از گل سرخ ديده مى افكنند و در ميان آهنا در هر طرف بوته ه است كه بر آن سايه مىطرف جاد

ها پيچيده و در طلب هوا و آفتاب تا نوك آهنا باال رفته و منظره بسيار آىب كه در جوى روان باشد به پيكر درخت اند. مفرحى ترتيب داده

كه حسب املعمول يكى از اين معىن كه اعلى حضرت به جاى آن چادر و دستگاه به لطف شاه هتيه شده بهچادرهاى سلطنىت را در اختيار من بگذارد سه ماه قبل از جيب خود صد تومان به من داد تا هر قسم اسباىب را كه

خواهم براى اين سفر به ميل خود قبال هتيه كنم، من هم چهار چادر خريدم يكى چادر بزرگ يكى چادر نوكرى؛ مى يكى براى آشپزخانه و يكى هم به شكل چهارچوب براى اسباب و لوازم سفر.

Page 138: سه سال در دربار ايران

زنند حكم منزل مرا دارد و چادر اوىل داخل و خارج چادر بزرگ كه مربع شكل و دو چادرى است كه ررروى هم مىرنگ مرت مربع بيش نيست از خارج آىب تريه 8مرت مربع است و چادر دومى كه وسعتش 2آن سفيد و به وسعت

هاىي كه از اند كه روى آهنا جمالس شكار تصوير شده مثل شريها و گوزن است و از داخل آن را با قلمكارهاىي پوشاندهگريزند و طاووسى كه دم زيباى خود را گسرتده و مرغان گوناگوىن كه بر شاخسارها و توانند مى دست شكارچى تا مى

ها مشغول پروازند. گل

شود به خصوص كه به اصطالح گريد و خاىل از امهيت منى باز كنم فضاى قابلى را مى اگر اين چادر را درست ها چادرى بيست طنابه يا بيست ميخه است. فراش

اى و راهرو يك مرتى كه بني دو چادر قرار داشت اما با متام اين وسعت و دو طبقه بودن و چهارپوش ضخيم پارچههاى زيباى قلمكارهاى آن چادر بودن خواستم با وجود نقش بود و اگر من مىباز اين منزل غري از چادر چيزى ديگر ن

آورد. اختيار اين نكته را به ياد من مى تابيد ىب وار بر سقف آن مى آن را فراموش كنم آفتاىب كه تيغ

هد و در د درجه را نشان مى 85با اين كه ساعت چهار بعد از ظهر است ميزان احلراره در خارج از چادر در سايه درجه است به حدى كه من در موقع نوشنت هنوز يك كلمه 81چادر با اين كه يك طرف آن باز است ميزان حرارت

دامن وسط شود و اين شايد مقدارى هم از خشكى خود كلمات باشد. منى را متام نكرده مركب قلم خشك مى

525سه سال در دربار ايران، ص:

تابستان چه خواهد شد.

اندازند و آن را هم چادر هاى ايراىن در شهر بر سر مى آشپزخانه نيلى يعىن از مهان كرباسى است كه زن رنگ چادر گويند، رنگ دو چادر ديگر سفيد است. مى

گرد در اختيار من گذاشته شده بود، از اين گذشته چهارده قاطر براى بردن چهارده چادر و ساير بار و بنه من بيابان مواظبت آهنا با مهرتم عزة اهلل بود.سه اسب داشتم كه

حال يعىن در عرض شش شود او را عصباىن كرد و من تابه وقت منى طبع و مالمي تا آجنا كه هيچ عزة اهلل مردى است آرامام. با اين بار و بنه كه اداره عاليه آن با پيشخدمتم سلطان ماهى كه در خدمت من است صداى او را بلند نشنيده

خواند به راه افتادم. به اصطالح معمول او را ناظر مىعلى است و

تر بگوييم آهنا را در ايران غري از عناويىن كه به منزله اسم شخصى است و آهنا را دولت به ايشان داده است يا درست كه كند چنان آيد به ميل شخصى اختيار مى به ايشان فروخته است هر كسى هم عنواىن را كه به نظرشان خوب مى

يكى خان است و ديگرى سلطان و ... بنابر مهني اساس است كه سلطاىن پيشخدمت من شده است. برخالف آن

Page 139: سه سال در دربار ايران

كن است و جز اين لياقت عنواىن ديگر ندارد، سلطان على از او آشپزى دارم كه تنها لقب شايسته براى او غذا خراب محايت دارد و سعى او اين است كه او را روزى آشپزباشى كند.

ذى القعده 54 -ژوئن 80

اند. حقيقة اگر آباد كه باغى زيباست و به دوستم اعتماد السلطنه تعلق دارد زده چادرهاى مرا تنها در باغ بريوىن حسنتر رسم نبود براى زدن چادرها حملى از اين دلنشني خيزند و غالبا خدمتشان مى هاىي كه از حوض بزرگ باغ برمى پشه

شد. پيدا منى

رو و هاى سايه تر باغ توان داد. در قسمت پايني ه فراوان است و از اينجا تا طهران را به خوىب از باغ مىآب و سايماند. در يك طرف جتريش قرار دارد فرحبخش وسيعى است كه منازل ييالقى سياسيون خارجه در زير آهنا مستور مى

وس در آجنا واقع شده، سفارت خانه عثماىن در تر زرگنده است كه سفارت ر كه سفارت فرانسه در آجناست، پايني سرآسياب و سفارختانه انگليس در قلهك طرف دست چپ است. جمموعه اين ييالقات

524سه سال در دربار ايران، ص:

گويند كه اين كلمه از نام )مسرياميس( كه عمارتى در اين ناحيه داشته گرفته شده و نامند. بعضى مى را مشريان مى ديگر عقيده دارند كه اصل كلمه مشس ايران بوده است.بعضى

طرف مشرق نياوران است كه قصر سلطنىت صاحبقرانيه مقر اقامت اعليحضرت در آجنا ساخته شده و كامرانيه نايب آباد ممتد است در مهان آبادى قرار دارد. السلطنه هم كه تا رستم

شوند بلكه در اين فصل گرماى شديد كه ابستان عازم ييالقات مىها ت نه اين كه فقط شاه و مهراهان او و سفارختانهكنند شود قريب به ثلث مردم شهر به اين ييالقات مهاجرت مى حىت در طهران آب مشروب هم به قدر كاىف يافت منى

روند. و بيشرت به مشريانات مى

هاى كوه وكنار دامنه د و در هر گوشهآورن شود مردم طهران به دهات مشريان هجوم مى مهني كه فصل گرما نزديك مىبرند و بعضى ديگر به كنار زنند و كساىن كه از مسافرت ترسى ندارند بار وبنه خود را به دره الر مى چادر مى

روند و در فصل تابستان گرم مى هاى ايرا و اسك و آب آيد به آبادى هاى آب معدىن كه از دماوند بريون مى چشمه ر از چادر است.ها پ كنار اين چشمه

ذى القعده 58 -ژوئيه 4

Page 140: سه سال در دربار ايران

هاىي كه از مشال بر اين آبادى مشرفند ساخته شده. قسمت جنوىب قصر صاحبقرانيه در باالى نياوران در دامنه تپهتواند كه متوجه دشت است درست منى هاى آن صاحبقرانيه در تابستان چندان براى سكونت خوب نيست زيراكه باغ

تابد. ا بگريد به اين جهت متام روز اشعه خورشيد بالمانع بر آن مىجلوى تابش آفتاب ر

در ورودى صاحبقرانيه در طرف مغرب در انتهاى خيابان وسيعى است، پس از عبور از حياطى حماط به بناى ه طرف رسيم كه مناى مشاىل قصر ب ارتفاع كه منزل قراوالن و نوكران در آجناست و گذشنت از زير طاقى به باغى مى كم

هاى حمصور در گل را ديدم آباد به اين باغ رسيدم و سايه درختان تنومند و حوض آن است. موقعى كه من از حسن اندازه كردم. نفسى تازه كشيدم و از خنكى هواى آن احساس فرحى ىب

در اين طرف قصر صاحبقرانيه دو عمارت بسيار ساده متوازى است كه عمارتى

528، ص: سه سال در دربار ايران

كند. اين عمارت وسطى در طبقه اول تاالر عظيمى دارد در صورتى كه تر آهنا را به يكديگر متصل مى ارتفاع قدرى كم دو عمارت ديگر فقط مركب از يك عده زياد اطاق است.

ها طبيعة روى در جهت جنوىب منظره قصر به شكلى ديگر است به اين معىن كه چون زمني نشيب دارد ساختمان بلندى ساخته شده.

رو يعىن نزديك به در ورودى اندرون در قسمت شرقى واقع و به قصر چسبيده است. قدرى دورتر در سراشيىب رو به قسمت آشپزخانه و آبدارخانه است.

گذراند و اين تاالر روزها اعليحضرت غالبا اوقات خود را در زيرزمني خنك عمارت كه در زير تاالر بزرگ قرار دارد مىاند. شاه پس از صرف هنار اگر هوا مساعد باشد به تاالر هاى ايام عيد ساخته هاى رمسى و سالم را براى پذيراىي

نشيند. آيد و در آجنا مى مى

تر و ها راحت هاى سلطنىت است و ظاهرا حرم شاه در اينجا از ساير اندرون اندرون صاحبقرانيه يكى از هبرتين اندرون ترند. خوش

شاه عمارت حاليه را ساخته سابقا قصر فتحعلى شاه بوده و اين شاه آن را خراب ر از حملى كه ناصر الديندر باالتكرده و قصر خود را به عوض آن در ميان اين پارك وسيع بنا منوده. قريب چهل منزل جداجدا كه هر يك اقال سه

ر است ايوان بزرگى ترتيب داده.ت اطاق دارند براى زنان حرم ساخته است و جلوى آن كه از مهه بزرگ

Page 141: سه سال در دربار ايران

از اين منازل گذشته در طرف دست راست عمارت جمزاىي است خمصوص به امينه اقدس و در طرف چپ عمارتى كند. عمارت انيس الدوله كه چند ديگر خمصوص به انيس الدوله كه ديوارى آهنا را از منازل ساير اهل حرم جدا مى

ادر شاه ساخته بودند.دستگاه است سابقا براى مهد عليا م

ذى القعده 52 -ژوئيه 58

كرد به مهني جهت مقارن طلوع آفتاب راه الر را پيش گرفتيم و از اولني گرماى زياد ما را به حركت جمبور مى هاى الربز باال رفتيم. دامنه

شباهت به درياىي متموج هاىي مستدير دارد كه از دور هيأت آهنا ىب گذرمي خشك است و قله سرزميىن كه ما از آن مى هاس رنگارنگ در نيست، در بعضى نقاط نيز خاك رس

528سه سال در دربار ايران، ص:

ها را آزاد شود. عبور از گردنه قوچك براى مسافر سوار خاىل از خطر نيست به مهني نظر اسب زير پا مشاهده مىرفتيم و براى به راست و از راست به چپ جلو مىكردمي تا به هر زمحىت باشد پيشاپيش بروند و خود ما هم از چپ

كردمي تا اين كه به آبادى لتيان در كنار تر اين راه را طى مى توانستيم از پايني اين كه از بلندى پرت نشومي هر قدر مىل جا اردو زدمي. جاجرود در اين نقطه پرآب و سريع السري و خروشان است و اين حا راست جاجرود رسيدمي و در آن

البته تا وقىت كه گرما شدت نيافته و الاقل قسمىت از بسرت آن را خشك نكرده دوام خواهد داشت.

كرد كه از آن بگذرد اما وقىت نام دارد از صداى غرش آب وحشت زده بود و جرأت منى «5» ماده سگ من كه بلام خود را به آب زد، بيچاره با مهه دست و پاىي كه براى رسيدن به كه ديد كه من به آن طرف رودخانه رسيده

به خشكى بيايد.تر برد تا توانست توانست پيش من بيايد و آب او را تا پنجاه مرت پايني خشكى كرد منى

امي اندكى چادر شاه كه چادرهاى اندرون را دنبال آن زده بودند و عده آهنا از وقىت كه از صاحبقرانيه حركت كرده كردهكمرت شده است در زير درختستاىن برپاست و شاه كه در راه به شكار سرگرم شده بعد از ظهر به اردو رسيد و از زير

ادرهاى خود مشغول بودم صدا كرد و چون پيش رفتم خرگوشى را كه شكار كرده بود چرت خود مرا كه به كار زدن چ به من داد.

با اين كه ارتفاع زيادى را باال نرفته بودمي شب ديدمي كه بني درجه حرارت اينجا با صاحبقرانيه فرق فاحشى است. وجه با آن قابل قياس نيست. آمساىن كه رنگ اروپا به هيچ فام و پاك و صاف است كه افق آىب آمسان به قدرى فريوزه

كنند تا ها گوش را كر مى هاىي كه از باالى درخت ام آمسان اجلزاير و تونس است. زجنره من شبيه به اين آمسان ديده دارند. نزديك صبح دست از سازوآواز خود برمنى

Page 142: سه سال در دربار ايران

ها چنني باشكوه طبيعت كه شبمن كه در پناه نور ستارگان در جلوى چادر خود نشسته بودم در عظمت و هيأت ديدم كه در اين ساعت طبيعت در حكم دورمناىي است نگريستم و مى افزاست به حتري مى دلفريب و روزها چنان اندوه

ها و خط الرأس آهنا كه با افق رنگ حمو شده و فقط خطوط دور كوه كه جزئيات آن در زير خبارى آىب

______________________________ (5.)Belle

521سه سال در دربار ايران، ص:

برد. كند منودار است و روشناىي شب نظر را تا دورترين حد امكان جلو مى تالقى مى

دهند كه در طلب طعمه هاى عميق اطراف منزل دارند جمال مى رسيدن سكوت و آرامش شب به درندگاىن كه در درهشنوم، هرقدر گوش دادم خربى كه غرش يكى از آهنا را از دور مى از زواياى خود بريون بيايند. پيش خود خيال كردم

ها نيز قطع شده و سكوت طبيعت مطلق است، به نبود و كوچكرتين صداىي به گوش نرسيد حىت ديگر صداى زجنره «.در اين سرزمني عطرآگني مهه چيز سر بر بسرت راحت گذاشته است»قول شاعر:

ا به انتظار رسيدن فردا خواىب راحت كنم و صبح را كه چندان هم دور نيست من هم به درون چادر قدم گذاشتم ت زودتر برخيزم.

ذى القعده 57 -ژوئيه 1

كه سه فرسخ راه در ظرف سه ساعت يعىن از ساعت شش تا نه صبح طى كردمي به لواسان بزرگ رسيدمي. پس از آنشود و از هر اى درختزارى ديده مى هر گوشه در ته دره راه امروزى ما از راه ديروزى آبادتر و سرسبزتر است چه در

هاى مرتفعى فرود آمده، قلل اين ها و دامنه كوه رسد. اردوى ما در ته يكى از اين دره كنار صداى هنرى به گوش مىهاى ها در بعضى نقاط پربرف و در بعضى نقاط ديگر خاىل از آن است و اين وضع حاكى است كه قسمت كوه

اند. هاى برجسته از آن خاىل مانده رف پر كرده و قسمتگود را ب

بينيم. هاى باريك متعددى را كه روى آن منايان است از دور مى مقابل ما كوهى است كه فردا بايد از آن باال برومي، راه

ذى القعده 59 -ژوئيه 2

چادرها مشغول بودند گذشتيم پس از آن كه از اردو خارج شدمي و از ميان حيوانات و عملجات كه به بار كردنها خيلى سرباالست ديدمي باال رفتيم. اين راه هاىي كه از لواسان مى شروع به باال رفنت كردمي و تا يك ساعت از مهان راه

طاغ افتادم. و من از ديدن آهنا به ياد راه قدمي كاتارو به كرزاتس در قره

Page 143: سه سال در دربار ايران

مرت هستيم. در هر طرف ما 4100كه به قله رسيدمي معلوم شد در ارتفاع بعد از آن

522سه سال در دربار ايران، ص:

شود. ها چه در دامنه مقابل در جهت مشال قطعات بزرگى از برف ديده مى چه در ته دره

اندكى كه پايني آمدمي به جلگه وسيع الر كه رودخانه با عرض زياد از مغرب آن به مشرق جارى است رسيدمي. آب هاىي كه شاه به پر از ماهى است و در كنار آن قبال چادر قرمز سلطنىت را افراشته بودند. سالاين رودخانه صاف و

آيد. سفرهاى دور نرود هر سال در اين موقع به الر مى

كه حمض اين ماند در تابستان خنك و روحبخش است و به الر كه در زمستان زير طبقه ضخيمى از برف مستور مىآيند و بعضى به من گفتند كه جا مى از ايالت براى چراندن احشام و اغنام خود به آنشود بعضى برف آن آب مى

هاىي را كه تازه از زير برف سر بريون آورده و برند تا علف مرت هم مى 8000اين مردم حيوانات خود را حىت تا ارتفاع كند بچرند. اندكى بعد آفتاب سوزان آهنا را نابود مى

زنند و ما از پيش يك عده از دسته نزديك به رودخانه يا يكى از شعب آن مى هاى خود را دستهچادر اين ايالت سياهها را ديدمي كه به درست كردن ماست مشغول بودند و طرز هتيه آن چنني است كه شري تازه را در آهنا گذشتيم و زن

خورند آن را ببندد بعد آن را با برنج پخته مىآويزند تا حرارت آفتاب ريزند و در آفتاب به بندى مى هاى بزرگى مى كوزه و غذاى مهم ايشان مهني است.

در طرف مغرب چند كوه است كه شكل مستدير منظم آهنا بسيار دلرباست به خصوص كه هركدام به رنگى خمصوص ها سياه دره ها با رنگ سنگ هاى زرد و قرمز و آىب ختته كنند. نظر به اختالف فاحشى كه بني رنگ در نظر جلوه مى

شباهت به يك قطعه عقيق عظيمى نيست. وجود دارد منظره جلوى چشم ما ىب

در طرف مشرق قله باشكوه دماوند به جالل متام بر سرپا ايستاده وىل بايد دانست كه از اينجا با اين كه زمني مرتفع مرت بيشرت 4800ارتفاع آن از گوييم كه زمني زير پاى ما مرتفع است باز است ديدن آن ممكن نيست. اين كه مى

مرت ديگر راه است. 8900نيست و هنوز تا قله دماوند

هاى شفاف با بقاياى مواد مذاىب از دهانه هاى آن برف درخشيد و در دامنه قله سفيد پربرف آن در مقابل آفتاب مى فشان بريون آمده خملوطند. اين آتش

شود كه من خالدار لذيذى از آن ديده مىآالست و انواع رودخانه الر پر از ماهى قزل

527سه سال در دربار ايران، ص:

Page 144: سه سال در دربار ايران

طاغ از آهنا در رودخانه ريكا نيز صيد كرده بودم. اين نوع ماهى خمصوصا در نزديكى سرچشمه در ايام اقامت در قرهه ده دوازده عدد از اين شود. شا هاى طهران زيادتر يافت مى آن كه غار بزرگى است تقريبا به ارتفاع يكى از دروازه

سانتيمرت طول داشتند و آهنا را با دام نزديك چادر سلطنىت گرفته بودند براى من فرستاد. 41تا 40ها را كه از ماهى

ذى القعده 40 -ژوئيه 9

دو رود از شعب دست راست الر انتقال يافته، كساىن كه پالس امروز از دو به نه كيلومرت دورتر يعىن به كنار سياهاند وىل من كه يك دستگاه بيشرت ندارم هنوز منتظرم رود زده پالس دستگاه چادر دارند دستگاه دوم را قبال در كنار سياه

رطوبىت كه آن ديشب بر اثر ريزش باران پيدا كرده خشك شود تا بتوان آن را از اردوگاه سابق به اينجا آورد. بل سگم هم كه تفنگ مرا به دوش دارد با من مهراه است. جا با من است و سلطان على باوفا مهه

اى از بيابان پرعلف مشغول شكار است برسم از اسب پياده شدم و تفنگ كه به خدمت شاه كه در گوشه به عزم اين را برداشتم و با بل به راه افتادم و در آجنا به شكار چند بلدرچني موفق شدم.

اى زده بودند، مهه آهنا خشك شده جز جدار خارجى آورده و در نقطه در مدت غيبت من چادرهامي را به حمل جديد توان آن را باز كرد و كشيد. چادر بزرگ كه هنوز رطوبت دارد و به مهني جهت درست منى

داد كه ميخ چادرها زياد در يك نقطه ثابت مباند مثل وقت اجازه منى پالس ماندمي. اعليحضرت هيچ سه روز در سياهها در اين صورت خواهند پوسيد پس ناچار بايد هوا خبورند و هر چند روز از جاىي به صور او اين ميخاين كه به ت

جاىي ديگر منتقل شوند. از اين گذشته نقل و انتقال دائمى از لوازم زندگاىن ايراىن و از حلاظ حفظ صحت از نيست دو سه روز كه بگذرد خون و واجبات است زيرا كه در اين قبيل اردوها چون كسى به فكر نظافت اجبارى

كند كه ديگر اقامت در آجنا كشند چنان فضا را كثيف و متعفن مى امعاء گوسفندهاىي كه هر روز و در هر طرف مى شود. ممكن منى

بارد به مهني علت روزها ميزان احلراره تا دوازده درجه در اينجا هرشب باران مى

529سه سال در دربار ايران، ص:

پوشند وىل من پس از برگشنت از شكار به يك پالتوى نازك آيد و بعضى از مهراهان پالتوى خز خود را مى مىپايني كنم چه در اين ارتفاع اگر بيشرت از اين خود را گرم نگاه دارم باعث زمحتم خواهد بود. قناعت مى

Page 145: سه سال در دربار ايران

زنان رسم نفس اى منى به نتيجه روم چون هاى اطراف به فاصله صدمرتى براى شكار مى غالب اوقات كه به كوهشوند اما براى تقليد از روند زيرا كه به اين شكل غالبا موفق مى ها حق دارند كه سواره به شكار مى گردم. ايراىن برمى

ايشان انسان بايد مثل آن مجاعت از طفوليت به ترياندازى بر روى اسب و به حاالت خمتلف آن آموخته شود.

راىن به قدرى در اين كار ماهرند كه در حال سوارى اطمينانشان به زدن شكار بيشرت است تا به ترياندازان سواره ايكرد از آن مجله سعد الدوله است كه شاهى سفيد حال پياده و من يك عده از ترياندازان را ديدم كه تريشان خطا منى

را در روى هوا با تري زد.

هاىي است مركب از چند ديوار خراب و يك سقف و چند پله. به من رابهپالس و اردوگاه سابق ما خ در راه بني سياهگفتند كه در اينجا برجى بوده است از آثار قرن هفتم هجرى كه آن را به يادگار اسالم آوردن صدهزار مغول در اينجا

در اينجا به كه ارغون خان مغول اى بيش نيست آنچه مسلم و تارخيى است اين ساخته بودند. اين داستان افسانه هجرى پسر و جانشني غازان اسالم آورده است. 288جهت خود قصرى ساخته بوده و در مهني قصر به تاريخ

ها پرداخت در آجنا مقدارى كاشى زرنگار و دو مشعدان مسى اعتماد السلطنه با اين كه سرسرى به كاوش اين خرابه كسته از مهان جنس به دست آوردم.كه زياد نگشتم چند قطعه كاشى ش يافت و من هم با اين

ذى القعده 48 -ژوئيه 55

امروز از جلگه الر خارج شدمي و پس از دور زدن قله دماوند از مغرب به جنوب آن به پلور كه كنار پلوررود واقع است رفتيم.

دارد و پس از اى سيالىب است كه از جنوب غرىب متوجه جهت مشال شرقى است و در دره تنگى جريان پلور رودخانه ريزد. پيوندند به رودخانه الر مى آيد مى آن كه به رودخانه ديگرى كه مستقيما از جنوب مى

528سه سال در دربار ايران، ص:

تر از ملتقاى آن دو هنر واقع شده. راه ما منحصر بود به كوره راهى كه آبادى پلور مابني اين دو رودخانه و قدرى پاينياند نه دست انسان به مهني جهت سه فرسخ راه را در چهار ساعت طى كردمي و در فندان بودهمهندسني آن پاى گوس

آيند و ها در مهه جا تقريبا به خط مستقيم تا جمراى رودخانه پايني مى چادر ايالتى برخوردمي. كوه سر راه به چند سياهوبيش جمبور ر بودند نتوانستند بزنند و مهه كمت چون فضاى مهوار كاىف در اين حدود نيست چادرهاىي را كه قدرى بزرگ

هاىي كه رود پلور درست كرده يا در وخم شدند كه با تدابري خمصوص و به زمحت زياد جاىي براى خود در يكى از پيچهاىي كه كمى صاف شده ترتيب دهند و مهني كيفيت بر آن باعث آمده بود كه چادرها را هر يك در سنگ روى ختته

جا ديد. ها بزنند و متام اردو را نشود يك سنگ ر پشت ختتهاى د نقطه

Page 146: سه سال در دربار ايران

اند و جلوى آن پلى است يك چشمه كه راه آمل از روى چادر شاه را نزديك دهانه رودخانه در ساحل راست آن زدهلد با گذرد و مريزا نظام آجودان شاه كه قسمىت از ساخت اين پل كار اوست از اين هنرى كه منوده بر خود مى آن مى

هاى عميق كه به يك طغيان نظم مرتفع و اين دره هاى ىب و تا حدى هم حق دارد زيرا كه ساخنت پل در ميان اين كوه ناگهاىن ممكن است دهانه آن را پر و آن را خطرناك كنند كارى آسان نيست.

شود كه گوىي ه مىاز چادر من كه جزء آخرين چادرهاى باالى رودخانه است قله زيباى دماوند چنان نزديك ديد هاى زير پاى ما قرار گرفته. بالفاصله پشت مهني كوه

هاى مرتفع ديگرى كه حكم پايه آن را دارند چنني استوار داشته و دامن چه قدرت عظيمى اين توده جسيم را با كوه منى چه حوادث معرفة االرضى به تشكيل آن كمك كرده است؟

جا عريان است به هاى سياه آن تا نزديك قله تقريبا مهه سنگ وجود دارد و ختتههاى جنوىب دماوند برف كمرت در دامنهخواهند به قله آن صعود كنند از مهني طريق يعىن از جهت شرقى و از راه رينه عازم آجنا مهني نظر كساىن كه مى

كنند و تا جاىي اه را اختيار مىروند مهني ر ها كه تابستان براى آوردن گوگرد به مست دهانه آن مى شوند و مازندراىن مىروند و از آجنا گوگرد براى مصارف شخصى يا ساخنت باروت شود پيش مى كه خبارات گوگردى مانع تنفس مى

آورند. خبارات قله دماوند گاهى به قدرى زياد مى

570سه سال در دربار ايران، ص:

منايد. ا در زير خود مستور و خمفى مىگريد و اين قله عظيم ر است كه به شكل ابر دورادور آن را مى

درجه بود و نداشنت هواى آزاد 80وخم ماندمي و از حدت حرارت كه در سايه دو روز در اين دره خموف تنگ و پرپيچگرديد و مهني امروز زدمي مار جلوى چشم ما منودار مى بسيار در عذاب بودمي و از اينها بدتر به هر طرف كه قدم مى

قعده است نوكر من يكى از آهنا را كه داخل چادر شده بود گرفت.ذى ال 48كه

طاغ ديده بودم وىل شباهت بني آهنا زياد است چه هاى شاخدارى نيست كه من در اجلزاير و قره اين مارها از اين افعىى شكل است. ها مثلث رنگى هستند و سرشان نيز مانند سر آن افعى اين مارها هم به مهان كوچكى و كوتاهى و تريه

دست يك نفر قاطرچى و چند رأس از حيوانات را هم مهني شب گذشته مار گزيده است.

ذى القعده 41 -ژوئيه 58

چشمه نزديك مصب تر و قدرى از راه پريروزى هبرت بود به جلگه الر برگشتيم و در چهل امروز از راه ديگرى كه مشاىل سابق اردو زدمي.رود تقريبا دو كيلومرتى اردوگاه پالس سياه

Page 147: سه سال در دربار ايران

ذى القعده 41 -ژوئيه 58

داد، امروز روز عيد ملى ماست، ديشب هوا فوق العاده سرد بود و ساعت سه صبح ميزان احلراره نه درجه را نشان مىمهه ما در زير پوستني كه لباده بلندى است از پوست گوسفند و آسرتى پشمى دارد خوابيده بودمي. پوستني براى اين

ارتفاعات از لوازم است.قبيل

خواىب نبود بلكه نباتات اين حدود كه عطرى تند و زننده ناليد و علت آن تنها باد و ىب ديدمي از سردرد مى هر كه را مىهبار از زير فرش چادرها كه به عجله ديشب براى حفظ خود هاى مرزه و مهيشه دارند اين سردرد را توليد كرده. اثر بوته

هاى هپن به قدرى زياد و عطر اشتيم منودار و باعث زمحت است. دورادور ما نباتات مناطق پرآب با برگاز باد برپا د اى زننده است كه ما را به عذاب آورده. با وجود اين مصائب باز آهنا به اندازه

575سه سال در دربار ايران، ص:

كنيم. ز عيد را در آجنا سر مىكنم كه اين رو من فكر خود را متوجه پاريس ساخته و چنني فرض مى

ذى القعده 42 -ژوئيه 51

كه پشيمان باشيم اردو را به آبادى مرغزار كه در دو فرسخى و بر سر راه آن سرماى ديشىب متام روز باقى بود و ما ىبهاى پلور او افعىنياوران است انتقال دادمي. از چادر كه بريون آمدم اسىب را در آجنا مرده و افتاده ديدم معلوم شد كه

توانسته است كه با ما راه بيايد اند، قاطرچى خودم را كه مار دستش را زده بود ديگر نديدم، بيچاره چون منى را زده پيش ايالت آن حدود مانده.

ذى القعده 47 -ژوئيه 52

رت سرباالىي بود از م 4110امروز ساعت پنج صبح حركت كردمي نزديك به ساعت نه به افجه رسيدمي. راه ابتدا تا كه شاه قبال صد تومان براى تعمري آن داده بود صورت خوىب مرتى پايني آمدمي، اين راه با اين 4000دامنه تندى تا

نداشت.

گذرد و پر از اى كه چند رودخانه از آن مى افجه از جهت خرمى و سبزى نقطه بسيار قشنگى است و در مدخل درها بر اثر آمدن ما پر از مجعيت است و بازارها كه بر سقف آهنا تريهاىي انداخته و آهنا ه درخت است واقع شده. كوچه

اند حاوى مهه قسم جنس و كاالست. را با شاخ و برگ پوشانده

ها يا در مزارع هاى اهاىل منزل گرفتند، چادرها را هم پراكنده و دور از يكديگر در باغ عده زيادى از مهراهان در خانه د.جماور زدن

Page 148: سه سال در دربار ايران

ذى القعده 49 -ژوئيه 57

پس از چهار ساعت طى طريق به نياوران رسيدمي، در يك ساعىت افجه پلى است كه در اطراف آن مناظر عجيىب ديده هاى عظيم راهى به عمق دو تا سه مرت باز كرده و در طرف دست سنگ شود به اين معىن كه آب رودخانه در ختته مى

اى قريب به پنجاه ارى است به ارتفاع هفت تا هشت مرت كه فواره مانند از دهانهراست ما در جلوى دهانه پل آبش

574سه سال در دربار ايران، ص:

آيد و به وجود آمدن اين دهانه نيز در كوه كار مهان آب است. مرت بريون مى سانىت

ه قوچك را كه باال رفنت از آن به مراتب اى كه از آجنا به الر رفته بودمي رسيدمي. گردن تقريبا در وسط راه به مهان جاده تر از پايني آمدن از آن بود پايني آمدمي. سهل

مرت است و اميدوارمي كه گرما زياد 5100بار ديگر در صاحبقرانيه منزل گرفتيم، ارتفاع اينجا به حد معقول يعىن اهد بود.چشمه بدتر خنو هاى سرد چهل اسباب زمحت ما نشود، به هرحال هرچه باشد از شب

ذى احلجه 4 -ژوئيه 40

آباد با مادر و تنها زن خود كه اعتماد السلطنه مثل سفر پيش ما به صاحبقرانيه در آبادى ييالقى خود حسنمنزل كرده، هنوز يك شب بيشرت از برگشنت ما نگذشته بود كه دزدان شب به خانه او زدند «5» خامن است شاهزاده

جا كمرت بود باز كرده و از راه سوراخى كه از خارج به دودكش خبارى يعىن به قسمىت از ديوار كه ضخامتش از مههق پر از اسباب را خاىل كرده و بودند مثل كساىن كه وضع خانه را به خوىب بدانند به آجنا وارد شده و سه صندو

اش هاىي كه شب بريون آورده بودند و ساعت و كيف و پول صاحب خانه كه در جيب جليقه حمتويات آهنا را با لباسبود مهه را برده بودند. اعتماد السلطنه بينوا صبح كه از خواب برخاست حىت يك شلوار نداشت كه به پا كند به مهني

معهود به خدمت شاه برسد.جهت نتوانست سر ساعت

شاه قراوىل را پى او فرستاد و قراول خرب واقعه را آورد و گفت كه اعتماد السلطنه براى شرفياىب منتظر است كه هاىي را كه از طهران خواسته براى او بياورند. لباس

ه حضور رسيد خود قاه خنديد و وقىت كه اعتماد السلطنه ب شاه چون از حالت مضحك مرتجم خود مسبوق شد قاه اند. كرد كه دزدان فقط مال او را برده و صدمه ديگرى به او نزده قصه را به تفصيل نقل كرد و خدا را شكر مى

Page 149: سه سال در دربار ايران

______________________________ اى كه شاهزاده خامنى را به زوجيت بگريد تا او هست عادت در اينجا بر اين جارى است كه مرد غري شاهزاده -(5)

اند زن ديگر بگريد.تو منى

578سه سال در دربار ايران، ص:

578ذى القعده ..... ص : 9 -ژوئيه 42 578 سه سال در دربار ايران

ذى القعده 9 -ژوئيه 42

اى كه دزدان به خامن اشرف السلطنه زن هوى و هوسى اعتماد السلطنه زده بودند حقيقت امر اين است كه صدمههاى فاخر خامن را كه در كار هتيه پذيراىي انيس الدوله بود برده انصاف متام لباس انگيز بود زيرا كه دزدان ىب غمبسيار

بودند و خامن از اين جهت بسيار تأثر داشت.

ها كه ادويه آباد چادرهاى متعدد زده بودند و صداى هاون سه چهار روز بود كه در قسمت بني بريوىن و اندروىن حسنهاىي كه تازه پخته بودند و براى سرد شدن روى آهنا هاى عمارات از شرييىن رسيد و متام طاقچه كوبيدند به فلك مى مى

گذاشته بودند پر بود.

هاىي قرار داشت پر از هاى درازى كه بر زمني گسرتده بود بشقاب امروز صبح اسباب پذيراىي مهيا بود، در روى سفرههاى كوچك و بزرگ به اشكال متنوع و به مقدار زياد و براى شرب خمتلف و هندوانه هاى حلويات گوناگون و ميوه

هاى معطر كرده بودند و چندين من يخ در آجنا فراهم بود. هاىي را پر از آب حوضچه

خواست بفهماند كه به اين دعوت كمال عالقه را انيس الدوله خيلى زودتر از موقع صرف هنار رسيد و با اين عمل مىهاى ايشان را داشتند و ارد. وى با زنان مهراه خود در سه كالسكه نشسته بودند و پنجاه سوار دور كالسكهد

شدند. اشرف السلطنه وسايل تاختند و از آجنا منفك منى ها مى سرايان سوار اسب در مقابل درهاى كالسكه خواجه يده است.پذيراىي كامل اين عده حىت سواران را هم تا غروب آفتاب هتيه د

ذى احلجه 8 -ژوئيه 47

كه تازه وارد شده امروز در صاحبقرانيه رمسا به حضور شاه بار يافت. از وقىت كه من «5» وزير خمتار روسيه دبوتزوفبود كه سال پيش در ماه مجادى «4» اند، ابتدا دوپوگژيو كرده ام سفارت روس را منشيان آن اداره مى به ايران آمده

كه قريب شش ماهى است جاى او را گرفته. اكنون با رسيدن اين وزير خمتار هيأت «8» بعد دواشپرياالوىل مرد

Page 150: سه سال در دربار ايران

اعضاى سفارت روس تكميل شده يعىن هم وزير خمتار دارد هم منشى هم مرتجم. دواشپري را در اوايلى كه به شغل طاغ شناخته بودم، در اينجا هم او را سياسى وارد شده بود من در قره

______________________________ (5.)de Butzof

(4.)de Poggio

(8.)de Speyer

578سه سال در دربار ايران، ص:

مثل اوايل مردى فعال و در راه خدمت به مملكت خود ساعى ديدم.

ذى احلجه 50 -ژوئيه 49

ها در دنبال طوفان شديد باران فراوان شبفرساست و خيزد و گرما طاقت متام اين روزها بعد از ظهر باد و طوفان برمىريزد. مهه ما متأسفيم كه شرفياىب وزير خمتار روسيه ما را جمبور كرد كه به اين زودى از جلگه الر پايني بياييم زيرا كه مى

تر بود. هاى سرد آجنا براى ما از گرماى سوزان اينجا آسان بينيم كه حتمل شب حاال مى

امروز براى حضور در مراسم عيد قربان به طهران برومي. عيد قربان را مسلمني به يادگار حضرت با وجود اين گرما بايداى را سر بربد. سلطان عثماىن به دست خود گريند و در اين روز هر مسلمان مؤمىن بايد الاقل جوجه ابراهيم مى

دهد تا از سلطان عقب شرتى مىكند وىل در طهران شاهنشاه امر به كشنت گوسفندى را در اسالمبول قرباىن مىكند و آن را به يك منانده باشد و چون از مباشرت به حنر شرت اكراه دارد هر سال از اين حق شاهانه صرف نظر مى

گذارد. اين مرد به قدرى به نشيند وامى كند و بر اسىب آراسته مى نفر شبيه به خود كه روز عيد لباسى فاخر در بر مى گرفتند. تا مدتى مردم او را به جاى شاه مى شاه شبيه است كه

نشيند. گريد و شاه با لباس متام رمسى با مهراهان در باالخانه مى مراسم حنر شرت قرباىن در ميدان نگارستان صورت مى ايستند. ها براى متاشا مى بام مجعيت زياد در كنار منازل اطراف يا روى پشت

اى يش است از خيابان ظل السلطان با يك دسته نظامى و شاه يك روزه كه نيزهشرت را كه سراپا غرقه در زينت و آراخربانه سر خود را به آيد و ىب كند در حاىل كه بيچاره شرت قرباىن پيش مى در دست دارد وارد ميدان نگارستان مى

بر او انداخته بودند كه حيوان به وسط ميدان رسيد جل و جهاز لطيفى را كه گرداند. مهني طرف چپ و راست بر مى

Page 151: سه سال در دربار ايران

زدن به يكديگر بر شكافند. هنوز حيوان بينوا جان نداده مجعيت با فرياد و تنه دارند و با يك نيزه حلقوم او را مى برمى ربايند. قطعه گوشت او را از دست يكديگر مى ريزند و قطعه سر او مى

قرباىن منتهى اين قبيل مراسم چه به عنوان سوگوارى براى ائمه باشد چه به عنوان

571سه سال در دربار ايران، ص:

شود و زنند كه خون از آهنا جارى مى كند چه در روز عاشورا عامه آنقدر بر سينه مى درجه تعصب مردم را ظاهر مىاى از آن به آوردن قطعه دست خورند و بر سر به در عيد قربان به اين عنوان كه ثواب دارد گوشت شرت را خام خام مى

كوبند. و مغز يكديگر مى سر

ذى احلجه 58 -ژوئيه 85

رفته خود را از حضرت رضا باز بگريد. مهراه او به امروز امينه اقدس عازم مشهد است به اين اميد كه بيناىي ازدستيك از توان گفت كه هيچ كند و مى قدرى سواره و پياده و قاطر زين كرده هست كه گوىي اردوىي با او حركت مى

كرده. با اين جاه و دستگاه حركت منى «5» هاى فرانسه هم در عهد سلطنت سلسله مرونژى ملكه

جو هر وقت كه فرصىت به دست آرد به اتكاى نفوذى كه در شاه دارد با گسرتدن طلب و عظمت اين زن خردجثه جاه بندد. اى به كار منى حظهگونه مال كشد و در اين باب هيچ بساط تظاهر مقام خصوصى خود را به رخ مردم مى

مريزا عبد الّله خان مستشار وزارت خارجه به استقبال وزير خمتار روس به رشت رفته بود بر اثر ابتال به تىب در آجنا هاى گيالن در تابستان خطرناك و بعضى اوقات مثل مهني مورد كشنده است. فوت كرد. تب

ذى احلجه 58 -اوت 2

كردمي وىل اين دفعه به قصد شهرستانك بود كه در شش ساعىت ما قرار دارد. در سه بار ديگر از نياوران حركت هاى باريكى است مرت رسيدمي. راه عبارت از جاده 8800ها باال رفتيم تا به ارتفاع ساعت اول با زمحت بسيار از كوه

هاى راه آهنا را ا چسبيده و بلندىها و دنبال ما رشته دراز قافله زنان اندرون است كه به گردن قاطره در حاشيه كوه سازد. گاهى از نظر ما خمفى و زماىن پيش چشم ما منايان مى

رنگ زدند و در جلوى هركدام از آهنا چرتى بود به يك رنگ خمصوص رنگ را روى سنگى تريه چادرهاى خاكسرتىص باشد چرتى به يك رنگ خاص خواست قرارگاهش مشخ تقريبا به مهان اندازه كه زن مهراه بود. هر خامنى كه مى

اختيار كرده بود به

Page 152: سه سال در دربار ايران

______________________________ (5.)Merovingiens

572سه سال در دربار ايران، ص:

شد. مهني جهت چادرها و چرتها به خوىب از دور ديده مى

درياىي متالطم يك عده قله از گردنه كه گذشتيم منظره با شكوهى در جلوى ما منايان شد به اين معىن كه مثل امواج در پيش نظر ما آمد كه در طرف مشرق آهنا دماوند با اندام عظيم خود بر مهه برترى و سرورى داشت. بعد از اندك

هاى عميقى ديده مدتى چند كوه را كه مستور از كاكوتى و اسطخودوس بود دور زدمي. طرف دست راست ما دره رسيد. بعد از طى سرازيرى تندى به شهرستانك رسيدمي. افتاده به نظر مىشد كه در ته آهنا چند آبادى دور مى

نزديك به رسيدن به مقصد از دور منظره و حمل ييالقى شاه را ديدمي. بريوىن آن عمارتى است مستطيل كه قسمت ر جهت حتتاىن آن در روى بلندى و به مست جلو ساخته شده و بر روى آن بناىي است يك طبقه و اطراف آن از ه

باز است و در قسمت جلو حياطى وسيع و پردرخت دارد كه در وسط آن حوضى مدور قرار گرفته.

شود و نسبت به ما در طرف چپ واقع شده وىل اگر از جلو آن را اندروىن به مست حياط حمصور و مربعى باز مى ببينند در طرف راست بريوىن قرار يافته است.

شود، چادرها را در امتداد اين مرت باالتر از عمارت سلطنىت است متام دره ديده مىاز سرچشمه رودخانه كه چند صد اند. رودخانه سيالىب برپا داشته

ذى احلجه 44 -اوت 58

ها به مدد دوربيىن قوى باالخره هاى كوه ها و تفتيش دامنه وخم شاه مرا با خود به شكار بزكوهى برد. بعد از طى پيچ پيدا كردمي كه از ما خيلى دور و در حمل مرتفعى به راحت در پناه آفتاب خوابيده بودند. چهار عدد از آهنا را

رفت، حقيقة هاىي گذشتيم كه هرآن بيم افتادن و شكسنت گردن ما مى به مست حمل شكارها به راه افتادمي و از كوره راه ماند. هاى بزروى بود كه حىت جاى پا نيز بر آهنا منى راه

مرتى رسيدمي و ديدمي كه به علت نزديكى به شكارها ديگر سواره جلو رفنت صالح نيست و 8400تفاع عاقبت به ار زنان راه ها ممكن است شكارها را فرار دهد. ناچار نفس اگر اين دويست مرت فاصله را با اسب برومي صداى پاى اسب

سنگى كه مشرف بر كه باالى ختته مهنيخواستيم زياد هم جلو برومي سرباالىي را پياده پيش گرفتيم و چون منى

577سه سال در دربار ايران، ص:

Page 153: سه سال در دربار ايران

شد آهنا را هدف قرار داد ايستادمي، شاه ده دوازده تري انداخت و ما هم به تريباران پرداختيم حيوانات بود و از آجنا مىل برگشتيم و چون برگشنت را دويدند و ما هم خسته و كوفته شب به منز اما شكارها از تريرس جستند و هنوز هم مى

شد زيادتر بود. اجبارا پياده آمده بودمي خستگى ما از رفنت كه سواره اجنام مى

ذى احلجه 48 -اوت 58

پزان است، اين آش مفصل و عجيب و غريب كه از چهل سال قبل تا كنون هر سال شاه پخنت آن را امروز روز آشوقع بروز وبا چهل سال پيش شاه آن را در شهر ستانك پخته و با تناول دهد به يادگار آشى است كه در م دستور مى

آن به عقيده خود از ابتالى به مرض حمفوظ مانده و به مهني جهت از آن خاطره خوىب در خاطر نگاه داشته است و عقيده دارد كه آن آش را به گردن او حق بزرگ و ثابىت است.

شود، در زير چادر بزرگى كه در مواقع ديگر آن را براى منايش تئاتر مى پزى از ساعت يازده صبح شروع عمليات آشاند تا در موقع هاى آهىن ديگر استوار شده آوخيته دارند چهارده گوسفند كشته را به دو ميله آهىن كه به چنگك برپا مى

دسته اسفناج و چغندر و ههاى خوشبو و دست هاى پر از ادويه و سبزى قطعه كنند. در روى فرشى سيىن آهنا را قطعه ميوجات خمصوصا بادجمان و كدوى زياد رديف چيده شده.

كندن و نشينند و به پوست مهه اعيان حاضر كه يكى از برادران شاه و صدراعظم رياست آهنا را دارند دو زانو مىهاى غرقه اى كثيف و لباسه شوند و شاگرد آشپزها با دست ها مشغول مى ها و سبزى كردن ميوه قطعه كردن و قطعه پاك

كنند. پاره مى در چرىب گوسفندها را با زور متام پاره

پزان شركت كنم، من هم اطاعت كردم و در جلوى مقدارى بادجنان اعليحضرت مرا هم دعوت كرد كه در اين آش موقع مليجك به توامن به خوىب اجنام دهم. در مهني نشستم و مشغول شدم كه اين شغل جديد خود را تا آجنا كه مى

توان آهنا را در آشى كه شاه گفت كه بادجناهاىي كه به دست يك نفر فرنگى پوست كنده شود جنس است و منى ها بايد خبورند رخيت. مسلمان

شاه امر را به شوخى گذراند و براى آن كه روى عزيز دردانه خود را به زمني نيندازد

579سه سال در دربار ايران، ص:

كرد و به حمض اين كه من از جاى خود برخاستم حممد خان پدر مليجك با كارد خمصوص متام بادجناهاىي را مرا صدا چيند تا دستش به بادجناهاىي كه دست من به آهنا كه من پوست كنده بودم مجع كرد و عمدا آهنا را با نوك كارد برمى

ون برد.خورده بود خنورد. بعد بادجناها و سيىن و كارد را با خود بري

Page 154: سه سال در دربار ايران

هاى خوشبو و ادويه را داخل هم با دست در ده بعد از ختم عمليات مقدماتى گوشت و ميوه و سبزى و علف كنند. توان يك فوج را سري كرد درست مى ريزند و آشى را كه با آن مى دوازده ديگ مسى كه در حال غليانند مى

هاى عظيم روشن ها را با كنده و تا غروب زير ديگوغريب هستند قريب بيست نفر آشپز مأمور پخنت اين آش عجيب دارند. نگاه مى

هاى مضحك تركى را مورد استهزا قرار ها با لباس تا موقعى كه آش پخت وقت ما به متاشاى منايشى گذشت كه مسخره داده بودند.

خود گذاشته و آن قدر اين بازيگرى كه خود را ترك كرده بود براى اين كه چاق جلوه كند چند ناز بالش در زير لباس شد. در اين فاصله دو پسر بچه كه احتياطى اجنام داده بود كه سر يكى از آهنا از زير لباس او ديده مى كار را با ىب

لطف بسيار بازى ىب رقصيدند. شاه از اين مسخره لباس دخرت در بر كرده بودند به آهنگ شيپور و دايره و دنبك مى دادند. شد آن را طول مى هم براى اين كه دوام كيف او را بيشرت كنند هر قدر ممكن مى كرد و بازيگران كيف مى

رخيتند و ها خاموش و آش پخته شد، آشپزها از آن در هر نوع ظرىف كه دم دستشان بود مى آتش زير ديگيافته بودند خواند خدمتان آهنا را پيش كساىن كه سعادت تناول اين غذا را كه شاه آش خمصوص خود مى پيش بردند. مى

كس رغبت تناول آن را نكرده است. براى من هم يك بشقاب آشخورى پر از آن وقت هيچ با متام اين احوال هيچخوردند طبيعى دل كه اگر من به يك پر سبزى اين آش دست زده بودم آن را منى هاى ساده آوردند. اين مسلمان

رنگى است كه من به اشتهاى متام ببلعم در صورتى كه اين آش معجون سياهاند دانستند كه آشى را كه ايشان پخته مىكند و به قدرى بوى آن تند و ادويه و فلفل آن زياد است كه اگر كسى در خود جرأت ديدن آن انسان را مشمئز مى

گريد. لب زدن به آن را بيابد دهانش آتش مى

578سه سال در دربار ايران، ص:

رسد و مال آن اين است كه آن را در منحصرا تفنن شخصى شاه است به احدى خريى منى خالصه از اين آش كه رودخانه شهرستانك بريزند و آب آن را با خود بربد.

5809حمرم 5 -اوت 57

دارى ايرانيان و اقامه مراسم سوگوارى براى شهداى كربالست به مهني جهت عده امروز روز اول حمرم است كه ماه تعزيه اند. هاى سفيد و سبز و آىب به اردو وارد شده مال و سيد با قباهاى بلند و عمامه كثريى

Page 155: سه سال در دربار ايران

دوست و ظريف به من گفت كه سه روز پيش بازيگراىن را متاشا كردمي كه وظيفه خود را به خوىب يكى از ايرانيان وطناند. اين دسته را بدون اين ا گرفتهبه اجنام رساندند حاال نوبت به بازيگران ديگرى رسيده است كه جاى دسته پيشني ر

اى به زيرا كه ايشان هم مثل گربه در هر خانه «5» هاى ايران خواند كه خبواهم ايهامى به كار برده باشم بايد گربه كند. كارى خوددارى منى عزت و خوشى جا دارند وىل در هر جا هم از كثافت

حمرم 7 -اوت 48

كه طالبيم ندارد. دره شرقى غرىب آن با اين كه در ميان دو كوه حمصور است و در شهرستانك براى ما متام آن لطفى راامي از سه طرف بسته و تنگ و گرفته است به مهني جهت كند اما در حملى كه ما اردو زده بعضى نقاط وسعىت پيدا مى

ه از دهليزى بيايد شدت عجيىب پيدا رسد عينا مثل اين ك كه به اردوى ما مى اندك بادى كه در امتداد اين دره بوزد مهنيتواند نفس بكشد. گرماى اينجا شديد نيست چه هواىي انسان منى كند و در مقابل وقىت كه هوا حركىت ندارد از ىب مى

رسد بلكه به علت انقالبات درجه مى 50ها هم به رود و شب درجه باالتر منى 41ميزان احلراره هيچ وقت در روز از آيد. تر نيز مى اى متواىل درجه حرارت غالبا پاينيه هوا و باران

جوشد خملوط به گچ و خنكى آن هشت درجه است و آب رودخانه شهرستانك كه مشروب ماست از زمني كه مى كه تنها امتياز آن مهني است. فضل ديگرى كه دارد اين

______________________________ « شاه»به معىن گربه و لفظ Chat-ر زبان فرانسه بني دو كلمه شاغرض از اين ايهام جناسى است كه د -(5)

وجود دارد )مرتجم(.

590سه سال در دربار ايران، ص:

شدمي. كند و اگر آن نبود مهه ما مسموم مى كثافات اطراف را زايل مى

اى از آمسان چيز ديگرى هاىي كه از مهه طرف بر ما مشرف و اطراف ما را حمصور كرده و از خالل آهنا جز باريكه كوهاند و در چند جا بر اثر حركات معرفة االرضى يك طبقه از احجار به شكلى برجسته منايان منودار نيست مهه آهكى

شده چنان كه گوىي سقفى بر اثر فشار ديوارها شكاف برداشته است.

رسم باز وم به مرتفعات مهمى مىر ها به قدرى است كه هر وقت من به قصد شكار بر آهنا باال مى ارتفاع اين كوهكنم و مثل اين ديدم باز به مهان وضع سابق مشاهده مى هاىي را كه اتفاقا بر قلل جبال وجود دارد و از پايني مى سبزه

ام. است كه چيزى از كوه را باال نيامده

Page 156: سه سال در دربار ايران

ما را دچار زمحت كرده مرت هم كمرت است بلندى زمني و كمى هواى آزاد مهه 4100در اردوى ما كه ارتفاع آن از حال و از اقدام به كارى كه حال را دارند، مهه ىب وبيش مهني است. شاه غالبا گرفتار سردرد است و ديگران نيز كم

دهند تا آجنا كه سه كار اجنام منى كارى را با حرارت و پشت قدرى استقامت الزم داشته باشد عاجزند بوميان هم هيچ ز ايشان زميىن را جهت زدن يك چادر بزرگ آن هم به زمحت مهوار كردند.روز طول كشيد تا ده تن ا

امروز امني السلطان عقب من فرستاد و بعد از آن كه به خدمت او رفتم حكم نشان شري و خورشيد را كه در طهران ه ديروز اعطاى داده شده بود به من داد اما بايد بگومي كه اين لطف صدر اعظم اعليحضرت هرچه بود به آن اندازه ك

به توسط وزير خمتار فرانسه در من توليد مسرت كرد مرا مسرور ننمود.« لژيون دونور»نشان

حمرم 8 -اوت 42

تر و باال دست مهه حمسوب بود. رسيد اما طوفان امروزى از مهه مهيب درپى فرا مى طوفان و باران پى

اى از آمسان كه باالى سر ما قرار داشت ميدان اريكهنزديك به يك ساعت بعد از ظهر رعد شروع به غرش كرد و بجوالن قطعات عظيمى از ابرهاى سياه شد، كمى بعد سيل باران كه دو ساعت طول كشيد سرازير گرديد و مهه ما را

خيس كرد. از اين باران از

595سه سال در دربار ايران، ص:

ها و زير سنگ وشاىن كه گاهى پيدا و گاهى در پشت ختتههاى خر هاى كثريى كه در دورادور ما واقع است سيالب دره گرديدند به وجود آمد. تر منايان مى تر و مهيب شدند و دوباره در نزديكى ما قوى طبقات زمني ناپديد مى

ها رسيد، باران هاى مهيب ديگرى از آمسان به گوش كردند كه طوفان پايان يافته غرش در موقعى كه مهه خيال مىگرفت و تگرگ مثل آن كه طبلى را به صدا درآورند سقف چادرهاى ما را به نوا در آورد، صداى خفيفى از دوباره

دور شنيده شد وىل طوىل نكشيد كه شدت و نزديك شدن آن به ما مورد توجه قرار گرفت. باران و تگرگ ايستاد و آيد. هبمن در چهل به طرف من پيش مىزده ديدم كه هبمىن از سنگ وقىت كه من از چادر خود بريون آمدم حريت

مرتى چادر من سرازير شد و چندين چادر از چادرهاى مستخدمني را زير گرفت، مهرتها فقط فرصت اين را پيدا ها در زير آوار ماند و به زمحت فراوان آن را از آجنا بريون ها را بربند، با وجود اين يكى از اسب كردند كه پابند اسب

كه به رودخانه در بيست مرتى چادر من رسيد متوقف شد. الى تازه مهنيكشيدند، اين ب

هاىي كه آهنا را خورند و سيالب هاى عظيم در فرود آمدن به يكديگر مى سنگ جاى بسى مسرت است كه اين ختتهى بزرگى براى اردو شوند پايني بيايند بال گريند واال اگر به مهان سرعىت كه سرازير مى آورند تا حدى جلوى آهنا را مى مى

خواهند بود.

Page 157: سه سال در دربار ايران

ها در ساحل چپ رودخانه درست شده دو مرت ارتفاع و ده مرت عرض دارد. نوع هبمن خرمىن كه از مهني

ها تا قله منايان شد ديدمي كه دامنه آهنا از تگرگ سفيد است و ساعت شش وقىت كه اين انقالبات متام و بار ديگر كوه زمستان باشد به خصوص كه درجه هوا هم به نه رسيده بود.رسيد كه وسط نظر مى چنني به

حمرم 55 -اوت 49

بر اثر بدى هوا و سرما جمبور شدمي شهرستانك را ترك كنيم و مهه از اين پيش آمد راضى بودمي. از مهان راهى كه آمده از نياوران جنب صاحبقرانيه به ها پر از تگرگ بود. پس از گذشنت بودمي برگشتيم و بعد از دو روز هنوز بعضى از دره

آباد آمدمي و در آجنا رحل اقامت انداختيم. سلطنت

594سه سال در دربار ايران، ص:

شاه و اهل حرم در عماراتى كه خمصوص به هر يك بود مستقر شدند. در داخل حصار منزل كوچكى است با باغى باغبان مقيم شد و من چادرهاى خود را در وسط باغ باشى در آجنا ساكن است. اعتماد السلطنه در منزل كه باغبان

زدم. صدر اعظم عمارت مهياىي دارد نزديك در ورودى قصر، چادرهاى مهراهان درجه دوم و سوم را در اطراف برپا اند. داشته

و ظاهرا شاه هم از آمدن از شهرستانك شاكى نباشد زيراكه در آجنا نتوانسته بود زياد به شكار برود نه سوارىهواخورى كند چرا كه بر اثر بدى هوا او كه عمر خود را به طى كوه و دره گذرانده جمبور شده بود كه روزها را به

صرف غذا و گذراندن چند ساعت در چادر هنارخورى كه در سرچشمه رود شهرستانك زده بودند به شام برساند. به ديگر به شكار رفته بود وىل اين بار از دفعه پيش غري از آن دفعه كه من با او به شكار رفتم شاه فقط يك مرت

تر برگشته و دو بزكوهى زده بود. كامياب

حمرم 45 -سپتامرب 2

از وقىت كه به اينجا رسيدمي روزى نيست كه طوفاىن نباشد، اين حال و حدت آفتاب طاقت ما را طاق كرده، هر وقت بيشرت نيست ليكن طوفان هوا را 41كند. اگر چه درجه حرارت از ها را تگرگ سفيد مى بارد قلل كوه اينجا باران مى

كند و سرماى شب در زير چادر موذى است. كه قابل حتمل است پيوسته خراب مى

حمرم 48 -سپتامرب 9

دهد اما درجه را نشان مى 80طوفان متام شده و آفتاب بر حدت خود افزوده است به طورى كه ميزان احلراره در سايه ا باز خنك بلكه سرد است.ه شب

Page 158: سه سال در دربار ايران

ها تپه رفته بود دست خاىل برگشت چه در اين فصل به علت خشكى جلگه شاه كه به شكار آهو به پايني دوشاناند، من هم كه دو دفعه با سگ خود در پى شكار رفتم به مهني ها پناه برده حيوانات شكارى مثل مردم طهران به كوه

حال برگشتم.

598ان، ص: سه سال در دربار اير

حمرم 80 -سپتامرب 51

ترين عمارات ييالقى شاه در خارج طهران و از چند عمارت كه در باغ وسيع آباد و ضمامي آن بزرگ قصر سلطنت پرآىب ساخته شده مركب است.

رسيم كه قسمت مركزى قصر حمسوب بعد از گذشنت از در ورودى و عبور از خيابان پردرخىت به بناى وسيعى مىمنايد. صدر اعظم هر وقت ترى از هپلو آن را به يك برج يا عمارت مربع شكلى متصل مى ارتفاع ود و قسمت كمش مى جويد. خواهد راحت كند و از شر مردم مزاحم فارغ شود به اين عمارت پناه مى مى

عمارت بريوىن عمارت مزبور مشتمل است بر آبدارخانه و آشپزخانه و در طرف ديگر آن حوضى بزرگ و بعد از آن آباد قرار دارد كه از ميان درختان سر به افق كشيده. است و در مست دست راست برج ساعت سلطنت

موزه »عمارت اندروىن در ته باغ قدرى در طرف چپ بريوىن است و در نزديكى آن ساختماىن است كه شاه آن را ها پر و متام ديوارهاى آن را از مهني عكس خواند. اين موزه فقط از عكس حيوانات درست شده مى« تاريخ طبيعى

اند. كرده

مانند عمارت بريوىن دو طبقه است و طبقه دوم آن سرسراىي دارد و در وسط آن تاالر بزرگى است كه در نوع خود ىب آيد. به مشار مى

و در وسط آن حوضى اند اند مزين كرده هاى مرمرى كه روى آن نقش گل و بوته كنده ديوارهاى اين تاالر را با سنگهاى الوان دارند ها كه شيشه كند و پنجره تر مى افشاند و هوا را خنك ريزى از آب بر آن مى است كه فواره باريكى باران

منايند. حدت تابش نور را كمرت مى

رت موقعى غري نشيند وىل كم دورادور اين تاالر دو طبقه اتاق است، شاه معموال در طبقه پايني در تاالرى روبه مشال مىدار هاى سايه ماند زيرا كه اگر به شكار نرود بيشرت اوقات او به قدم زدن در خيابان از موقع صرف هنار در اطاق مى

برد، من هم تا بتوامن از گردش در اين باغ كه منزمل چسبيده به آن گذرد و در هر ساعىت از اين عمل لذت مى باغ مى برم. پيش خودم هست متتع مىاست و درى به آن دارد كه كليدش

Page 159: سه سال در دربار ايران

«5» شباهت به برج مرموز ماىن ها ساخته شده و ىب برج ساعت به تقليد يكى از آتشكده

______________________________ (5.)Magne

598سه سال در دربار ايران، ص:

نيست. «5» در شهر نيم

تر زنند با اين تفاوت كه هر طبقه از طبقه پايني مى اين برج مركب از چند طبقه است كه مهه دور يك حمور مركزى دورتوان راه شود و در دور آهنا پلكاىن است كه به وسيله آن به يك مهتاىب كه ساعت در آن جاست مى كوچكرت مى

كه تصوير را با اصل يافت. ديروز موقعى كه من مشغول طراحى اين برج بودم شاه مرا ديد و پيش من آمد و بعد از آنتطبيق كرد و با انگشت درختان مست چپ باغ را به من نشان داد گفت كه اين برج كه اين اندازه سياه نيست، برج

بعد براى اين كه هنر خود را در نقاشى به رخ من بكشد مداد را از من گرفت و با چند خطى كه به عجله در روى تر جلوه ه بر آن روشناىي تافته بود در روى كاغذ روشنتر كرد تا قسمىت از برج را ك تصوير كشيد سايه درختان را سياه

دهد. من هم اين دستكارى اعليحضرت را حمرتم مشرده و به مهان حال باقى گذاشتم.

بناى اندرون نيز خاىل از امهيت نيست و خوابگاهى جهت شاه دارد كه در جلوى آن واقع شده و در مرتبه اول آن اهل حرم در طرف ديگر در دورادور حياط قرار دارند و از اين حيث بني آهنا و تاالر بسيار باشكوهى است. عمارت

شود. ها تفاوتى ديده منى هاى ساير ساختمان بني اطاق

صفر 1 -سپتامرب 4

اند. فردا روز تولد رسند دعوت كرده دسته از راه مى امروز اهل حرم مهماىن بزرگى دارند و مهه دوستان خود را كه دستهگريند تا فردا براى استفاده از مراسم جشن آزاد باشند. امشب ين شاه است. اهل اندرون شب را جشن مىناصر الد

ها به مست آمسان بازى كردند، هنوز شب نشده بود كه اين كار شروع و فشفشه در جلوى قصر توپ انداختند و آتش پرتاب گرديد.

ها را نفر را به شام مفصلى دعوت كرده قصر و باغامشب ساعت هشت نايب السلطنه در كامرانيه يك صد و ده اند. نايب السلطنه عزيز السلطان اند كه گوىي روز است و به اين ترتيب منايش عجيىب به آن داده چنان روشن منوده

سوگلى شاه را دعوت كرد. وى در سر ميز شام در مست دست چپ امني السلطان بني صدر اعظم و وزير خمتار امريكا

Page 160: سه سال در دربار ايران

______________________________ (5.)Nimes

591سه سال در دربار ايران، ص:

ها از ضروريات شده است برپا شد، مراسم آن و دير بازى كه در اين قبيل مهماىن نشست. بعد از صرف شام آتشراندن آن آوردن شام اين لطف را داشت كه شب ما را به وضعى كه كسل نشومي و در اين مملكت راه ديگرى براى گذ

نيست برگذار كرد.

صفر 50 -سپتامرب 41

از سلطنت آباد به گلندوك رفتيم، گلندوك بر كنار جاجرود واقع است و در اين حمل پل دايرى است كه از آجنا به الر روند و ما سال گذشته از مهني نقطه برگشتيم. مى

هاى كه از قسمت جاى خوىب است به شرط آن دره رودخانه در اينجا عريض و هواى آن آزاد است و براى حمل اردوخشك دره كه تعفنات آن موجب زمحت است دورتر باشيم اما شاه به اين مسأله امهيىت نداده و خود در كنار رودخانه

ها چادر زده است. در ميان درخت

مرت و در پاى 590من چادر خود را در دويست مرتى ساحل رودخانه قبل از رسيدن به پل در سرزميىن به ارتفاع شود و به فطانت كوه زدم. چون منزل من از ساير چادرها دورتر و نزديك به جاده است بل سگم از آجنا دور منى

پردازد. خمصوص به قراوىل مى

كه از نظر او كند، مهني ايستد و با چشم رفنت مرا مواظبت مى شوم دم چادر سرپا مى وقىت كه من عازم خدمت مىدود و بيند به جلوى من مى كه مرا مى خوابد، در مراجعت به حمض اين گردد و بيدار مى حمل خود برمىغائب شدم به

پردازد، از مهه چيز گذشته بل مهربان كرده خود را باز يافته باشد به نوازش و اظهار مهرباىن فراوان مى كه گم مثل ايندار قرار هاى پردره و تيزه دره افجه را كه در ميان كوهدارد. من از چادر خود مدخل است و ارباب خود را دوست مى

منايد. بينم و راه لتيان را كه در طرف راست يعىن شرق آن واقع شده مشاهده مى گرفته مى

صفر 57 -اكترب 4

آباد كه نزديكرتين قصور شاه به طهران و در بريون دروازه مشريان واقع است كه يك شب در قصر عشرت بعد از آن كردمي به شهر برگشتيم. توقف

تشريفاتى كه براى برگشنت اعليحضرت به پايتخت معمول داشتند بيشرت از تشريفاتى

Page 161: سه سال در دربار ايران

592سه سال در دربار ايران، ص:

نظمى اجنام گرفت و هر دسته جدا بود كه در موقع حركت جمرى شد چه در زمان حركت اين كار به عجله و در ىبكالسكه به جاى آن كه به دربار بيايند مستقيما عازم ييالق شدند و عزميت حىت بعضى اشخاص تنها با اسب يا

مجعى صورت نگرفت در صورتى كه در برگشنت برعكس بود. دسته

اند به مست پايتخت عازم شد و سه مهرت سر بسته به قرمز و كاكل اى كه به شش اسب عاىل دم شاه با كالسكهتازند، شاطرها با عصاهاى حركت اسبان كالسكه به پاى آهنا مىاند به حمض كش كه لباس چسب پوشيده يدك

خمصوص دو طرف كالسكه را دارند و پيشاپيش ايشان سواران كشيك در حركتند و ما هم سوار اسب در عقب آهنا تازمي. مى

مشريان وارد به اين وضع از جلوى پارك وسيع امني الدوله كه گردوخاك درختان آن را سياه كرده گذشتيم و به خيابانشدمي سپس از مقابل نگارستان و عمارت ظل السلطان و از ميدان توپخانه عبور كرده از طرف خيابان ناصريه به ارك

رسيدمي و سفرهاى تابستاىن امسال و دوره چادر نشيىن ما به انتها رسيد.

ر آن در خيابان جبه خانه باز اى است كه سابقا ضميمه اندرون فتحعليشاه بوسه و د منول ما در پايني ارك خانهمنزل من شاهزاده حممد مريزا كاشف است و با هم مجع شود و از راه حياط تكيه دولت به گلستان راه دارد هم مى

خوشى دارمي.

شوال 8 -5985مه 54

هاى تر از باغ وسعت هاى آن هم كم آباد است. قصر آن چندان مهم نيست و باغ امسال مرحله اول توقف ما عشرتييالقى ديگر است به عالوه به علت نزديكى به طهران هواى آن نيز چندان با هواى طهران تفاوت ندارد تا انسان

هاى دائمى توليد زمحت ديگرى كرده. تر بيايد خمصوصا باران خود را در اينجا راحت

دفرت و در طرف چپ در در هر طرف در ورودى چند اطاق ساخته شده، در طرف دست راست آبدارخانه و اطاق هاى خيلى معموىل. اندرون كه در قسمت آخر قصر واقع است شكلى بريوىن است از نوع بريوىن انتهاى باغ مربع

وضعى خاص دارد و عمارت خوابگاه آن به صورت يك برج واقعى است داراى سه مرتبه روى يك طبقه زيرزمني و هر منايد. گاه بلند و بزرگ مىقدر عمارات اهل حرم كوتاه و كوچك است خواب

597سه سال در دربار ايران، ص:

Page 162: سه سال در دربار ايران

اند و هاى كوچك جمزاىي است كه آهنا را در رديف هم و به يك شكل دور حوض ساخته عمارات اهل حرم خانهشباهت به قرب نيست. ديوار بلندى بر آهنا مشرف است و يك رديف درخت تربيزى منظره هر يك از آهنا از دور ىب

دارد. ا از نظر اشخاص ناحمرم مستور مىآهنا ر

شكل كه در هر گوشه آن برجى ساخته شده و مدخل آن به طرف باغ و حياط داخلى قصر قاجار عمارتى است مربعكه به سبك ايراىن زينت شده است و از باالخانه چند طبقه آن منظره زيباىي از طهران منودار است. عمارت آن

رود. اه هم ديگر براى اقامت به آجنا منىاى ندارد و ش اختصاص عمده

شوال 7 -مه 52

گردى ريزد، ما هم به طهران برگشتيم تا در موقع مساعدتر يعىن وقىت كه هوا هبرت شود باز به بيابان باران پيوسته فرو مى برگردمي.

در «5» ن در باغ ايلخاىناين ايام متام ايران به علت امتياز دخانيات كه به يك شركت انگليسى داده شده و حمل آاند، جا مردم به اعرتاض بر آن برخاسته وخروش غريىب برپاست و در مهه مقابل سفارت عثماىن و آملان قرار دارد جوش

اند و در مهني طهران هم نارضامندى علىن است و هر روز در شرياز كار به غوغا كشيده و چند نفر جمروح شدهرسد و گفتگوهاىي از توطئه بر ضدجان شاه در ميان هست و ماده كهن درون نيز مىكاغذهاى هتديدآميز حىت به ان

مذهب باىب مستعد انفجار شده و زبان بدخواهان نيز به كار افتاده است. مثال چند روزى است كه امني السلطان به اند كه شاه او را كور چشم درد خفيفى مبتلى گرديده و من به معاجله او مشغومل، مردم در خارج چنني شهرت داده

كرده.

قدر مسلم است كه صورت خوشى خنواهد داند كه چه خواهد شد. مهني كس منى احوال بر اين منوال است و هيچكنم به آينده اميدى داشت، شاه نگران و امني السلطان مضطرب است و اشخاصى را كه من معموال مالقات مى

ندارند.

ه است كه متام درهاىي را كه به قصر سلطنىت راهوزير جنگ نايب السلطنه مأمور شد

______________________________ دارى حاليه در خيابان فردوسى كه ابتدا منزل حممود خان كالنرت طهران بود و در مهان جا هم قرة عمارت خزانه -(5)

العني معروف را كشتند. )مرتجم(

599سه سال در دربار ايران، ص:

Page 163: سه سال در دربار ايران

چهار در كه حفظ آهنا سهل است بگريد حىت از توقيف بعضى اشخاص كه باالخره شاه به آن رضا داده دارد به جز صحبت در ميان است. اعتماد السلطنه كه طيبعة رشادت زيادى ندارد و وجدانا نيز به خود اطمينان قلب ندارد

سرايان بست س در اندرون در اطاق خواجهاند از تر كه شنيده است كه مريزا فروغى منشى اداره او را توقيف كرده مهنيكه شاه او را به حضور خواسته و او را امر كرده است كه از بست خارج ساعت در آجنا بوده تا اين 89نشسته و

شود. شود. از متام اين كيفيات بوى بدى براى آينده استشمام مى

شوال 50 -مه 58

بود و من بار ديگر به رياست آن انتخاب شدم. «آليانس فرانسه»امروز روز جلسه ساليانه اجنمن

خطر بزرگى از بيخ گوش اين اجنمن بيچاره گذشت به اين معىن كه در ميان اين مهه سروصداى توطئه رييس نظميه هم هاى سرى و فراموشخانه به قلم از حال نگراىن شاه استفاده كرده در گزارشى خمصوص اجنمن ما را در رديف اجنمن

ل جمالس بابيه آن را خطرناك معرىف منوده بود.آورده و مث

كند نه در امور اما ما به آساىن به شاه فهماندمي كه آليانس فرانسه مجعيىت است كه نه در مسائل سياسى مداخله مىزدن آن براى او كه دوست مملكت فرانسه است مذهىب بلكه اساسى است كه مهه ممالك عامل آن را پذيرفته و برهم

د خنواهد بود.خوشاين

نيت آهنا را پذيرفت نه اين كه آن را بر هم نزد بلكه آن را حتت رياست بعد از اين توضيحات كه شاه با كمال حسن عاليه خود گرفت و فرماىن داد كه در هر يك از مدارس دولىت تاالرى را به اختيار اجنمن آليانس فرانسه بگذارند.

ريك شاه به آزار و اذيت اشكاىل چندان نداشت عشق حقيقى اعليحضرت به به اين ترتيب در اين موقع مشكل كه حت مملكت فرانسه بر سوء نيت بدخواهان غلبه كرد و نگذاشت كه او از رأى ايشان تبعيت كند.

598سه سال در دربار ايران، ص:

ذى القعده 8 -ژوئن 54

خدا كند كه در غيبت ما بار ديگر آرامش برقرار امروز از طهران حركت كردمي ليكن اوضاع و احوال بسيار بد است، گردد.

Page 164: سه سال در دربار ايران

باز به صاحبقرانيه آمدمي وىل مجعيت امسال ما قدرى بيشرت از پارسال است و علت آن وقايع جارى طهران است، نثارى خود را در مواقع سخت به شاه بنمايانند بعضى اشخاص از ترس به ما پيوسته و بعضى ديگر براى آن كه جان

اند. حركت كرده با ما

امسال من چادرهاى خود را زير چادرهاى صدر اعظم يعىن نزديك ديوارهاى قصر در قسمت شرقى باغ در سرزمني سازى و آباد و باروت بينم به طورى كه رستم باد و سلطنت پايان را مى ام و از آجنا افق ىب خشك و سنگالخ زده

در آجنا مسجد سپهساالر و طاق تكيه دولت و صحراى اطراف را آباد و طهران و ضراخبانه و قصر قاجار و عشرتاى كه در مشرق گرها پيداست، اين دمخه در روى تپه تپه و دمخه تا پاى كوه حتت نظر دارم، در طرف چپ من دوشان

ابو رسد قرار دارد و در جماورت شهر رى مهان راگس توراة كه وطن طبيب شهري مزار حضرت عبد العظيم به انتها مى بكر حممد بن زكرياست واقع شده.

آهىن كه تنها مزار حضرت عبد العظيم كه در دو فرسخى جنوب شهر طهران قرار يافته قصبه كوچكى است و راهكند و هر روز مجعه مجع كثريى زن و مرد و بچه را از پايتخت شود آن را به طهران متصل مى آهن ايران حمسوب مى راه

وز خود را در اطراف گنبد طالى مرقد حضرت عبد العظيم بن امام موسى كاظم بگذرانند.برد تا ر به آجنا مى

اعليحضرت هم غالبا در مهني روز براى زيارت به آن مكان مقدس كه مهه وقت مزار عده فراواىن از مردم بوده و جهت رود. مقصرين عمده حكم بست را دارد مى

اى است بر سنگ شبيه به نقاشى عمارت نگارستان على نقش برجسته چشمهبه فاصله كمى از اين مزار يعىن در حمل كنند در دو طرف ختت كه در آن فتحعلى شاه بر ختت نشسته و پسران او كه در بلندى ريش با پدر مهچشمى مى

اند. او ايستاده

ادى خرابه چيزى باقى منانده هاى شرقى آن واقع شده امروز جز مقدار زي از رى كه بني مزار شاهزاده عبد العظيم و كوهفقط دو برج از آن برجاست كه يكى را به تازگى ناصر الدين شاه تعمري كرده و از ديگرى كه كوچكرت است قريب به

نصف آن خرابه شده

580سه سال در دربار ايران، ص:

آمد و در قرن يا به مشار مىترين و آبادترين بالد آس ها پايتخت ايران بوده و زماىن پرمجعيت در صورتى كه رى مدت ششم هجرى نزديك به يك مليون سكنه داشته تا آن كه به دست چنگيز خان زيروزبر گرديده است.

Page 165: سه سال در دربار ايران

هاى آن چند تركى است و از پايني تا باال به شكل برجى كه تعمري شده از آجر پخته است، از طرف خارج ديوارهشود و آن چهار لبه كه منايش اند كه به چهار لبه مطبق ختم مى هدار در آن تعبيه منود هاىي مستقيم و زاويه شكاف

زيباىي دارد بر فرق بنا حكم تاجى را پيدا كرده.

شود. ها به عمل آيد منجر به كشف يكى از آثار قدميى قابل استفاده مى هر خمتصر كاوشى كه در اين خرابه

ها به دست گوش سامل دارم كه از مهني كاوش تهاى لعاىب هش من چندين ظرف گلني صيقلى شده و يك عده كاشىها كاوش كند اين كار به ميل و دخلواه و بدون رعايت روش تواند آزادانه در آن خرابه آمده است اما چون هر كس مى

گريد. علمى صورت مى

است كه ديوارهاى اى هاى رى در دامنه جنوىب آن قرار گرفته دمخه قدرى به مست مشرق در دامنه مشاىل كوهى كه خرابه سفيد آن از دور از ميان سياهى افق به خوىب منايان است.

گذراند تا در برابر آفتاب هاى خود را مى در باالى اين دمخه كه سر آن باز و مواجه با هواى آزاد است گربها مردهند و بنا به دستور زردشت از خوار كه مهيشه در اطراف آن در پروازند آهنا را خبور مومياىي شود يا آن كه مرغان طعمه

هاى آهنا آب كه عنصر مقدسى است آلوده نگردد. الشه

پرست امروز در ايران عده زيادى باقى منانده چه اين عده از هشت هزار نفر متجاوز نيست. از مجاعت گربان آتش

حمل التقاى دو خيابان رييس آخرى ايشان مانكجى كه مقارن مهني زمان در حمل اقامت خود در طهران فوت كرده در ايلخاىن و ظهري الدوله كه از حمالت نوشهر است مسكن داشت.

اند و مهارتشان در باغباىن پيش مهه حمرز است. ها عموما مردمى آرام طبع زردشىت

585سه سال در دربار ايران، ص:

ذى القعده 58 -ژوئن 40

ريزد. بارد يا تگرك فرو مى هاى اطراف برف مى معموال بر كوه بارد چون شود و باران مى تقريبا هر روز طوفان به پا مى شود. ها خمصوصا سرد مى آيد و شب هر وقت در اينجا باران ببارد درجه حرارت به حنو حمسوسى پايني مى

شنيدمي نيست. مشكل دخانيات با بدى حاصل امسال رسد هبرت از آهنا كه در آجنا مى اخبارى كه از طهران مى كى كرده و بر هيجان مردم افزوده است.ي به دست

Page 166: سه سال در دربار ايران

اند، راست يا دروغ اين اخبار حالت اطرافيان شاه را كه گويند كه در يزد مردم شورش منوده و چند تن باىب را كشته مىكند به طورى كه مهه مهر خاموشى بر لب زده و از ترس اين كه مبادا دستخوش نگراىن است اگر بدتر نكند هبرت منى

كنند. دور امني السلطان را از هر طرف دارند و اشخاصى مثل مشري با ناراضيان متهم شوند صحبىت منىبه مهدسىت بينم دائما با او در مالقاتند. بينم يا كمرت مى الدوله و اعتماد السلطنه و كساىن كه من يا ايشان را هيچ منى

ذى القعده 52 -ژوئن 48

و « ايد؟ عجب تنها نشسته»در حني عبور به چادر من آمد و گفت گشت آباد برمى شاه كه از گردش سلطنتشد. نوكرهاى من دو روز زمحت اعليحضرت در اين بيان حمق بود زيرا كه در اطراف من چيزى جز قلوه سنگ ديده منى

ض فرا هاى داخل چادر را از آجنا خارج كرده بودند اما تنها مهني يك گرفتارى نبود چه به حم كشيده بودند تا سنگشوند و مانند از هر طرف به جوالن مشغول مى رسيدن شب رتيالهاى درشىت كه هر يك از جهت جثه به موشى مى

دوند و من پاهاى خود را براى آن كه از شر آهنا حمفوظ مباند از به راهنماىي نور چراغ از مهه جهت به مست من مىكشم باز شب ديگر اين كه هر شب عده زيادى از آهنا را مىدهم. با كنم و به بند صندىل تكيه مى زمني بلند مى

بينم كه در عده آهنا نقصاىن راه نيافته. مى

من در اين خصوص جواىب نداشتم زيرا كه سه صندىل «. ايد صندىل زيادى در اينجا مجع كرده»شاه به من گفت كه گريد براى من ين سه صندىل كه جاى زيادى را منىآميز نبود. ا انگيز يا كنايه تاشو سفرى اينگونه قابل توجه مالطفت

كاىف است، البته

584سه سال در دربار ايران، ص:

ها فقط از براى يك تن ايراىن كه نه با صندىل سروكار دارند نه با ميز سه صندىل زياد بلكه زائد است. صندىل را ايراىن برند. دن خود را به آداب فرنگى برسانند به كار مىراه هتنن براى پذيراىي اروپاييان يا براى آن كه آشنا بو

ذى القعده 57 -ژوئن 48

كنم كه اين آشىت امروز اعتماد السلطنه شام مفصلى به افتخار امني السلطنه داد زيرا كه با او آشىت كرده وىل تصور منى پر از روى صدق و صفا صورت گرفته باشد. من هم در جزء دعوت شدگان بودم.

كنند و در صحبت كمال احتياط را به خرج هاى يكديگر نگاه مى ها كه مدعوين فقط در چشم قبيل شامدر اين دهند مثل حاىل كه امشب بني دو دمشن ديروزى ديدمي چندان لطفى ندارد وليكن چيزى كه باعث اعجاب من شده مى

بيعى خمصوصى بود كه او در اين گوىي او به امني السلطان و وضع ط بود مهارت مشري الدوله در صحبت و متلق

Page 167: سه سال در دربار ايران

داد. من تا اين ايام چنني حاىل نديده بودم و در اين حبث به خوىب دريافتم كه ايراىن تا چه حد مالقات به خود مى دارد. حياىي قدم برمى آب زيركاه و حميل و متملق است و تا چه اندازه در زندگى با ىب

مدعوين بعد از آن كه غذاى خمتصر ديگرى صرف كردند در حدود بعد از شام بساط انواع بازى گسرتده شد و ساعت پنج صبح به منازل خود برگشتند.

در اوايل هبار شاه تصميم گرفته بود كه پاييز سفرى به شرياز برود حىت به امني امللك وزير ماليه دستور هتيه خمارج اين نظر كرده و به خيال شكار تصميم به از اين سفر صرف شود كه شاه سفر نيز داده شده بود وىل اين اوقات شنيده مى

رفنت به بعضى از نواحى مازندران دارد.

گويند كه علت اين تغيري تصميم ترسى است كه شاه از مردم ناراضى شرياز دارد و بعضى ديگر بر اين بعضى مىپيش خواهد آورد او را از تعقيب ناخواه اند كه لئامت شاه در خرج و فكر خمارج گزاىف كه چنني سفرى خواه عقيده

خيال سابق خود باز داشته. شايد هم علت اصلى اين باشد كه چون حاصل امسال خوب نشده و مردم در قحطاند تر كند. اگر اين باشد بايد شاه شاه خنواسته است كه با حركت خود اين حال سخت را سخت

588سه سال در دربار ايران، ص:

توان گرفت حىت درباريان كه معموال ربيك گفت اما جلوى هتمت و بدزباىن را كه باب شده منىرا به اين حسن نظر تمردمى خود دارند و در هنفنت حقايق مهارتشان كمرت از استادى ايشان در تلقني زهر متلق نيست مهني حال را دارند و

رساند. حال اين مجاعت وخامت اوضاع را مى

ذى القعده 59 -ژوئن 41

ز بعد از ظهر عزيز السلطان يكى از پسران جوان شاه را به شكار دعوت كرده است. مليجك يا هبرت بگوييم امرو پدرش از هيچ چيز مالحظه ندارند. وجود اين بچه كثيف خودرأى در دربار گذشته از اين كه چيزى بر شأن شاه

ند. به نظر من حمبىت كه اعليحضرت به اين بچه كن افزايد باعث سرشكستگى او نيز شده و مهه اين كار را تقبيح مى منىبرد و حيوان چشم دريده دارد به كلى غري طبيعى است در صورتى كه انسان از ديدن اطفال نازنني خود شاه حظ مى

سازد. جهت متوجه مى گريد و به اين عزيزدردانه ىب كند كه او چرا آن مهه حمبت را از اطفال خود برمى تعجب مى

ذى القعده 40 -ژوئن 47

امروز خدا به اعليحضرت پسر جديدى مرمحت كرده. مادر اين طفل نوزاد برادرزاده خامنى است كه سال قبل من او را عمل كردم، زىن است جوان و دخرتكى هفت ساله از شاه دارد.

Page 168: سه سال در دربار ايران

دين شاه اگر هم از اينها گذارند وىل ناصر ال گاه در اندرون قدم به عرصه وجود مى به اگر چه از اين قبيل نوزادها گاه توانست به جد خود فتحعلى شاه كه از جهت كثرت اوالد شهرتى عاملگري دارد برسد. بيشرت زن داشت باز منى

ذى القعده 48 -ژوئن 80

57دخرت جوان «5» فيلد اى بر مشكالت سابق افزوده شده است به اين معىن كه كاتى گرين اين ايام مشكل تازه ساله را به تازگى يكى از رؤساى كرد به اسريى گرفته و به ميان

______________________________ (5.)Katty Greenfield

588سه سال در دربار ايران، ص:

ايل خود برده است.

خود گذاشته كه به زن او هاى سابق انگليس است كه پدر او در ايران مرده و امالكى از اين زن دخرت يكى از قنسول رسيده است و يكى از علل تعرض آن خان كرد هم به او مهني ثروت و امالك بوده.

كاتى از ترس آن كه به او زياد آزار نرسانند قبول اسالم كرده اما سفارت انگليس بنابر شكايت مادر او در اين باب را خواستار شده و شاه هم دستور داده است كه به شاه مراجعه منوده و برخالف ميل اعليحضرت برگرداندن دخرت

كرد دخرت را پس بدهد و اگر اطاعت نكند به زور او را از وى بگريند و در اين باب حتقيقات كنند تا قضبه خان مطابق قانون و عدالت فيصله يابد.

ذى القعده 47 -ژوئيه 8

ها از او جدا نشوم. و در راهشاه اسب ديگرى به من مرمحت كرده تا در سفرها در ركاب باشم

كند رسد و حكايت از اغتشاش مى پر واضح است كه اين ايام خاطر شاه از بابت اخبارى كه از بالد خمتلفه مى سخت نگران است.

ذى القعده 80 -ژوئيه 7

ه زن اندرون اى تنگ و كنار رودخانه واقع است رفتيم. يكصد و پنجا امروز به نيم فرسخى يعىن به لشكرك كه در درهكه امينه اقدس نابينا هم در ميان ايشان است و سعى بسيار دارد كه در هيچ نقطه جاى خود را خاىل نگذارد با ما

كوشيد كه از ديگران ممتاز باشد در اين سفر هم تنها با سروصداى خمصوص مهراهند. اين زن كه مهه وقت مى

Page 169: سه سال در دربار ايران

هاى خود با پنج حىت انيس الدوله بر اسب سوارند او با كلفتهاى اندرون كند و با اين كه متام زن مسافرت مىپيمايد اما متام اين كوكبه و دويد راه مى كالسكه و پنجاه سوار جلودار و يك شاطر كه در مقابل در كالسكه او مى

جاه و جالل فقط براى طى دو كيلومرت بيشرت نيست.

581ذى احلجه ..... ص : 5 -ژوئيه 9 581 سه سال در دربار ايران

581سه سال در دربار ايران، ص:

ذى احلجه 5 -ژوئيه 9

امروز سه فرسخ راه رفتيم و قسمت اول راه ما مهان راهى بود كه سال قبل پيموده بودمي اما نه براى رفنت به لواسان است و مزارع آن در كنار هنرى بلكه از وسط راه به طرف راست يعىن مشرق پيچيدمي و در چهار باغ كه نقطه زيباىي

پشت سرهم قرار گرفته اردو زدمي.

ذى احلجه 4 -ژوئيه 8

هاى خطرناكى را طى كردمي در سال گذشته مستقيما از لواسان به الر رفتيم، امسال بعد از آن كه سه ساعت متام راه فرود آمدمي.هاى سيصد چهار صد مرتى بر آن مشرفند اى است و تپه فيل زمني كه انتهاى دره

آيد ناچار چادر شاه هيچ نقطه زمني مهوارى كه بتوان بر روى آن چادرى را هر قدر هم كوچك باشد زد به دست منى اى كه تقريبا خشك است برپا داشته. اى زده و ساير چادرها را هم در بسرت رودخانه و اهل حرم را در باالى تپه

ذى احلجه 8 -ژوئيه 50

الىي به جلگه الر سرازير شدمي و بعد از يك ساعت ديگر طى طريق در حاىل كه قله دماوند پس از يك ساعت سربا پالس كه اردوگاه دوم سال قبل ما بود رسيدمي. مهيشه جلوى چشم ما بود به سياه

.تر است هاى متواىل كه تا مهني ايام دوام داشت از سال گذشته سبزتر و خرم هاى اطراف به علت باران جلگه و تپه

ذى احلجه 1 -ژوئيه 54

كردند و بعد از طوفان تگرگى آمد كه مهه جا را در جامه سفيد گرفت. در اين سرما دو تن از افراد ايل را عروسى مىحجله ايشان را كه نبايد در اين هوا چندان گرم باشد ترتيب داده بودند. اين حجله از چند گليم كه تركان به آن

اند ترتيب داده شده. را بر چهار تري هناده و از آهنا چادرى درست كردهگويند و آهنا دورويه مى

Page 170: سه سال در دربار ايران

582سه سال در دربار ايران، ص:

هاى سنگ ها بسته و سر ديگر آهنا را زير ختته هاىي كه يك سر آهنا به انتهاى چوب اين چهارچوب را به توسط طناب اند. اند قامي كرده بزرگى گذاشته

كف چادر گسرتده است و عروس را اقوام او در مهني حجله سردسىت نشانده و انتظار مقدم يك ختته قاىل معموىل در داماد را دارند. آداب عروسى و عمل زناشوىي نيز در مهني مكان صورت خواهد گرفت.

ذى احلجه 2 -ژوئيه 58

نت و زندگى ما را مشكل شود چادرهاى ما را غري قابل سكو باران و طوفان كه دنباله آن تقريبا هيچ وقت قطع منىاند از حال كرده است. زمني مهه جا گل و مرطوب است، حال چادرهاى شاهى كه آهنا را بر لب رودخانه زده

دامن اين يك صد و اندى زن را كه در بيست چادر مقيمند و تا روز حركت چادرهاى ما هبرت نيست و من حيقيقة منىگذرد، واقعا براى اين كه با اين وضع بسازند كنند و به ايشان چه مى مى آيند چگونه نگاهدارى از آهنا بريون منى

ها مشق اين كار فوق العاده را كرده باشند. بايسىت مدت

شاه شخصا مهيشه در حركت است و هر يك از ما الاقل اين مسرت را دارمي كه به تبعيت از او چه در شكار چه در كند. حدى ما را از نامالميات ماندن در زير چادر خالص مى گردش كم و بيش جمبورمي و مهني حركت تا

آيد، با اين حال و با اين كه هوا به هيچ وجه براى شكار مساعد هر قدر باران زياد است شكار كمرت به دست مىهاى هاىي كه در زير علف رومي. شاه در تفحص بز و قوچ كوهى است وىل من به مهان بلدرچني نيست در عقب آن مى

ورزم. بلند ته دره پنهانند قناعت مى

شاه و صدراعظم امروز صبح دچار لرز خمتصرى شده بودند، من فرصت را غنيمت مشرده پيشنهاد كردم كه جاى اردو اى بلندتر كه صد مرت تا اين حمل فاصله داشت و زمني آن را عوض كنند. پيشنهاد من پذيرفته شد و چادرها را به نقطه

براى جريان آب باران بيشرت بود انتقال دادند. تر و شيب آن خشك

ذى احلجه 50 -ژوئيه 57

587سه سال در دربار ايران، ص:

پالس را ترك گفتيم و به امروز روز عيد قربان است، به علت كثافات گوسفندهاى قرباىن شده و رطوبت هوا ناچار سياه د و الر رود واقع است تغيري حمل دادمي.پالس رو نيم فرسخى يعىن يرخان لرخان كه در منتهاى سياه

Page 171: سه سال در دربار ايران

ها سرد و حرارت روز در وزد. در اين فصل مثل سال گذشته شب در اينجا باد شديد و سردى از جانب مشرق مى كند. درجه جتاوز منى 44ترين ساعات نيز از درجه است و حىت در گرم 58صبح 9ساعت

ذى احلجه 58 -ژوئيه 40

ن خمصوص صورت گرفت. به امر اعليحضرت قريب هزار اىل هزار و دويست مادياىن را كه امروز در حضور ما دو ساكنند به حضور او آوردند. اين عده ماديان را مستحفظني متام مدت تابستان آزادانه در مراتع اطراف دماوند چرا مى

هاىي دند. در ميان آهنا ماديانآهنا در ساحل چپ رود الر كه بر ساحل آن بودمي به وضع نامنظمى از جلوى ما گذران هاى خالص خراسان. شد هم از نژاد عرب و هم از نسل زيبا ديده مى

امني السلطان از طرىف ديگر شرتان و اسرتان بارخانه شاهى را از سان خود گذراند و اين كار به توسط صاحب مجع منود كه به علت جواىن قدرت و چنني مى آمدند برادر كوچك او صورت گرفت، شرتها به نظر چندان قوى به نظر منى

شدمي. خواهند ندارند و به مهني جهت غالبا در طى راه به رها كردن بعضى از آهنا جمبور مى كارى را كه از آهنا مى

ذى احلجه 58 -ژوئيه 40

امروز به منتهى اليه جلگه الر آمدمي و در پاى تپه مرتفعى كه مشرف به جاده افجه است اردو زدمي.

خرب رسيد كه سواراىن كه به ساوجبالغ فرستاده شده بودند باالخره خامن كاتى گرينفيلد را از دست خان گرفته و به ها از اين بابت خوشحالند و شاه هم اند كه از راه عدليه به كار او رسيدگى شود. انگليسى حمل مطمئىن انتقال داده

استه شده خوشوقت است.هاى او ك البته از اين كه يك نگراىن از نگراىن

589سه سال در دربار ايران، ص:

ذى احلجه 51 -ژوئيه 44

مثل سال گذشته از افجه گذشتيم و شب را در گلندوك اما در خود آبادى قريب به يك فرسخ باالتر از پل گذراندمي. ها شر گرماىي كه در اين تنگهدانستيم كه چادرها را كجا بزنيم تا از ها را برنداشته بودند و درست منى هنوز حاصل

حكمفرماست آسوده باشيم.

ذى احلجه 52 -ژوئيه 48

هاى معدن آهن در آهنا منايان هاى بلند باز شده و رگه در امتداد ساحل راست جاجرود در دره تنگى كه در ميان كوهدر راه سري آن افتاده هاىي كه سنگ است حركت كردمي. غرش آب در اين قسمت به علت نشيب تند رودخانه و ختته

فوق العاده زياد است. به غري از يك سرباالىي تند بقيه راه براى سوار چندان بد نيست.

Page 172: سه سال در دربار ايران

جا تقريبا خشك است فقط دو آبادى خرم كه در طى طريق ديده شده خاطر ما را طراوتى تازه ها مهه هاى كوه دامنهچپ راه واقع است در زير درختان چنار و تربيزى و خبشيد. اين دو آبادى كه يكى در طرف راست ديگرى در مست

هاى خرم بيد و سنجد و اشجار بلند ديگر پوشيده شده. اوشان كه ما به آجنا فرود آمدمي نيز مهني حال را دارد و باغ دهد. آن در دو مست رودخانه چشم را روشناىي ديگرى مى

ذى احلجه 57 -ژوئيه 48

خوابند و گاهى براى اين كار ها كه سر شب مى عمل آمد. اين ساعت براى ايراىنبازى به ساعت ده شب مراسم آتشبازى شد آن بود كه كه در چنني ساعت ديرى آتش شوند ساعىت بسيار ناباب بود و علت اين منتظر غروب آفتاب منى

قاطر حامل لوازم اين عمل مهني ساعت رسيده بود.

طور كه در جلفا اتفاق ها را به زمحت انداخت و عينا مهان آن اسبافروخته شدن آتش در اين ساعت و سروصداى كه به چادرهاى ما توجه داشته باشند به اين ها را كندند و بدون آن ها را پاره كردند و ميخ طويله افتاده بود طناب

و به خالفت طرف و آن طرف گرخيتند. اين كيفيت طبعا پيش چشم شيعيان مرتضى على كه فردا روز برگزيده شدن ا رود. وجه مهم به مشار منى يعىن عيد غدير است به هيچ

588سه سال در دربار ايران، ص:

ذى احلجه 59 -ژوئيه 41

براى رفنت به شهرستانك دره جاجرود را تا قريب به سرچشمه آن باال رفتيم، اين قسمت از راه خاىل از لطف نبود چه هاى خود داشتند. ايهجا ما را در زير س درختان كهن گردو مهه

كه از اينجا تا رسيدن به ها از يكديگر كم است چنان ها آب داميى است به مهني جهت فاصله آبادى در اين طرفهاست ها را كم گفتم به اصطالح خود ايراىن دره رودخانه پنج عدد از آهنا را در سر راه ديدمي. اين كه فاصله آبادى

ا بايد رفت تا به يك آبادى رسيد.ه چه معموال در اين مملكت فرسخ

بعد از چهار ساعت راهپيماىي و گذشنت از يك سرباالىي طوالىن و پايني آمدن از دامنه تندى به آبادى شهرستانك رسيدمي و يكى دو هزار مرتى قصر سلطنىت اقامت اختيار منودمي.

تر برود دستور داده است كه چادر او را نزديك خواهد به نقاط مشاىل شاه كه زياد ميل به ماندن در اينجا ندارد و مى اند. هنوز نرسيده چادر قرمز او و چادرهاى سفيد اندرون را در مهان نقطه برپا ديدمي. آبادى زده

Page 173: سه سال در دربار ايران

اند و مردم كه انتظار آمدن ما را به قاعده معمول در اواخر تابستان جا به برداشت حمصول شروع نكرده هنوز در هيچهنگام ما در تعجب ستند در اين فاصله حمصوالتى را كه به بار آمده باشد درو كنند از اين رسيدن نابهتوان داشتند و مى

ها زير دست افتادند به مهني علت به عجله به درو پرداختند وىل تا اين كار به اجنام برسد قسمىت از حمصول آن بيچاره و پا رفت.

رانند و عينا مثل كساىن كه ن و دواب دولىت را از دور مزارع خود مىها با چوب و مچاق تا حدى كه بتوانند فراشا زنكشند، اين عمل تا موقعى مفيد بود كه چهارپايان و قاطرهاى بارخانه نرسيده بودند، مهني جن ديده باشند فرياد مى

مانده بود نابود وجه جلوگريى از آهنا ميسر نشد و آنچه از مزارع درو نكرده كه اين ستوران رسيدند ديگر به هيچ گرديد.

400سه سال در دربار ايران، ص:

ذى احلجه 58 -ژوئيه 42

امشب در حدود ساعت سه امينه اقدس دچار محله شد. شيخ االطبا و فخر االطبا طبيبان خمصوص او بر بالني او هاى تسبيح خود مشغول بودند. مچبامته زده به انداخنت دانه

سوار با ما در اين سفر كوهستاىن مشكل كه در هر است كه با اين حال خواسته است اسب واقعا اين زن نابينا ديوانهشود مهراهى كند اما چه ميتوان كرد؟ اين زن حىت هنوز به خورد و مشرف به سقوط مى قدم پاى اسب به سنگى مى

ن را براى اطرافيان خود وصف شناخته مهه مناظر آ ها را از قدمي خوب مى نابيناىي خود اقرار ندارد و چون اين راه بيند. جا را مى كند عينا مثل اين كه مهه مى

رود كه فاجل نيز شود باز بعيد آيد، با اين كه كور است و بيم آن مى اراده قوى و عجيب او بر مهه موانع غالب مى نيست كه بقيه راه را با ختت روان با ما بيايد.

ذى احلجه 49 -ژوئيه 47

خواهند جلو مردم را براى دواب خود بگريند به نزاع برخاستند. اين مردم شهرستانك با عمله شاه كه مىامروز اهاىل كه حمصول ساليانه آهنا تقريبا به كلى در زير چادرها نابود شده يا دواب اردو آهنا دهاتى واقعا بدخبتند چه عالوه بر آن

خواهند و در اين صورت معلوم نيست كه اين اند از آهنا مى اند باز آنچه را هم كه در خانه ذخريه كرده را خوردهبينوايان چگونه خواهند توانست زنده مبانند. ىف الواقع بايد كارد به استخوانشان رسيده باشد كه با وجود صرب و حتمل

اند. ذاتى و ترس از قدرت حكومت قيام كرده و با نوكران دولت دست به گريبان شده

حلجهذى ا 48 -ژوئيه 80

Page 174: سه سال در دربار ايران

ترسيدم كه به واسطه كسالت امينه اقدس نتوانيم به سفر خود ادامه دهيم امروز امر رسيد كه حركت كنيم كه مى با اينو امينه اقدس حتت معاجله و سرپرسىت شيخ االطبا در عمارت سلطنىت شهرستانك مباند تا شاه از شكار كالردشت

برگردد.

405سه سال در دربار ايران، ص:

ذى احلجه 48 -ژوئيه 85

امروز به طرف مازندران حركت كردمي و شاه به من وعده داد كه مرا به شكار قرقاول بربد.

دره عميق و سنگستاىن و متاشاىي رودخانه شهرستانك را تا دو فرسخ يعىن تا حمل لورا كه در آجنا اين دو رودخانه به اى زيبا و از اينجا به بعد امتداد ساحل چپ لورا كه رودخانه كنند طى كردمي و رسند و رود كرج را درست مى هم مى

گويند كه سريع السري و گاهى نيز سيالىب است پيش گرفتيم. آب اين رودخانه صاف و مايل به سبز تريه است و مى شود. آال زياد ديده مى در آن ماهى قزل

هاى بزرگى به طرف سنگ ها ختته . از اين كوههاى عظيم است جا تنگ و در دو طرف آن كوه اين دره تقريبا در مههاى نقاط راه را هم تا حدى بسته و بسرت رودخانه فرود آمده و عظمت بعضى از آهنا به قدرى است كه در پاره

اند. با متام احوال اين جاده جاده بالنسبه خوىب است. رودخانه را پر كرده

هاى گچى اند ورقه علت اين كه اين حمل را به اين نام خواندهسر رسيدمي. پس از سه ساعت و نيم طى طريق به گچه شود. هاى اطراف ديده مى است كه از دور به خوىب بر باالى كوه

چادر شاه را در دو كيلومرت جلوتر از چادرهاى ديگر زده بودند. من در آن طرف رودخانه حمل زيباىي را ديدم و از پل يك چشمه كه در جهت طول شكاىف داشت گذشتم و به آن طرف دستور دادم كه چادرهاى مرا در آجنا بزنند.

وزيد. رودخانه رفتم. باد مشاىل به شدت مى

ذى احلجه 41 -اوت 5

هاى مشاىل و جنوىب از آجنا سرچشمه اى رسيدمي كه رودخانه كه از سرباالىي تندى باال آمدمي به نقطه پس از آنروند متوجه اراضى مرتفع جنوبند و آهنا كه در جلوى ما به مشال نوب مىگريند، آهنا كه پشت سر ما به جهت ج مى

متوجهند به مست حبر خزر جريان دارند.

مرت 4900در اينجا ما درست و حساىب در ميان ابرها هستيم و ارتفاع زير پاى ما

404سه سال در دربار ايران، ص:

Page 175: سه سال در دربار ايران

ى ما را مستور كرده.ها است، مه غليظى ما را فرا گرفته و شبنم سفيدى لباس

شود قرار دارد. اى از آهنا از خالل ابر و مه ديده مى هاى عظيم آن كه گاهى گوشه در زير پاى ما مازندران و جنگلكه با زمحت زياد در ظرف يك ساعت از دامنه پايني آمدمي به كندوان رسيدمي. اين نقطه در دره تنگى واقع بعد از آن

خصوص كه مه داميى اجازه چشم باز توان به دست آورد به اسىب براى زدن چادرها منىاست و در آجنا هيچ حمل من گردد. دهد و گاهى هم اين مه به باراىن ريز و سرد مبدل مى كردن به كسى منى

ذى احلجه 42 -اوت 4

اى ما ميسر خواهد دامن چگونه شكار كردن بر خيزد دست از سر ما برندارد منى اگر اين مه و ابر كه از حبر خزر برمى دادمي. شد كه در جلوى خود اسب را از شرت متيز منى رفتيم و گاهى مى شد. با وجود اين اصول جلو مى

اگر چه راه خوشبختانه خوب و سر به راست بود وىل چون خاك زمني رس است و بر اثر باريدن چسبنده و لغزنده كنند خورند و راه عبور ما را سد مى دقيقه بر زمني مى به دقيقه هاى نااستوار خود آلود و قدم شده شرتها با پاى گوشترسد صداى مهيب شود فقط چيزى كه به گوش مى غلتند و در اين صورت راه ما باز مى و گاهى هم به ته دره مى

برد. يابد با خود مى رود و هر چه را بر سر راه خود مى جسمى است كه به ته دره مى

ه سخت را با مهني كيفيات طى كردمي و چون ساعت يازده نزديك شد مه شروع به زايل بيش از دو ساعت اين راهاى جلو را پيش گرفت، چون مه رفت و به او به سالمت گفتيم توانستيم بعضى از مناظر اطراف شدن منود و راه دره

يده از درختاىن كهن و علف بود حاليه پوش هاى اطراف كه در موقع حركت خشك و ىب را ببينيم و بفهميم كه كوه خمصوصا غان است.

اى اى بديع دارد چه چادرهاى ما را بر تپه مرت منظره 4000بيشه كه به ارتفاعى است قريب به حمل اردوى ما در سياههاى آهكى بسيار زيبا هاى مرتفع مستور از جنگل با قله هاى عميق است و در طرف ديگر آن كوه كه پايه آن در دره

انداز ما لطفى به خصوص دارد اما افسوس كه باران كه از بعد از ظهر سركرده اند و از اينجا چشم ود زدهش ديده مى سوزد كه هنوز به زدن چادرهاى كيف ما را به هم زده است و من دمل به حال كساىن مى

408سه سال در دربار ايران، ص:

رسند و بايد در حدود ساعت ته صد نفرى از عقب ما مىاند اما نه به جاى زنان حرم كه در يك دس خود موفق نشدههاى آهنا اى پرباد و آهار كرده در بر داشتند چنان آب در چني هاى پنبه وارد شوند. وقىت كه رسيدند چون لباس 8

رخيت. مجع شده بود كه مثل ناودان از آهنا باران مى

Page 176: سه سال در دربار ايران

ذى احلجه 47 -اوت 8

جا را تر رخيت. امروز هم از صبح تا شب مه غليظى بود كه مثل باران مهه مى شب گذشته تا صبح باران از آمسان فروكرد. هواى بريون بد است وىل داخل چادرها هم با وجود چهارده درجه حرارت از آن هبرت نيست و شكايت مهه مى

از سرما بلند است.

هم نباشد گرم است و اين حال تا آلود در اين فصل در اين نقاط مهيشگى است و اگر ظاهرا اين قبيل هواى مه رسيدن سن باقى است.

هاى گردن آمد نه براى اسبان. اين حيوانات بيچاره تا آجنا كه طناب در اينجا نه براى خوراك ما چيزى به دست مىدن جو اند حىت ريشه درختاىن را هم كه بيشرت به اميد رسي اند جويده داد هر چه را در اطراف خود يافته آهنا اجازه مى

اند. روزانه زير پا لگدكوب كرده بودند از ميان برده

خواهد ببيند كه فشفشه در ميان مه كند و مى در اين ميان چند فشفشه در هوا تركيد، معلوم شد كه مليجك تفنن مى چه اثرى دارد ضمنا هم به ديگران رسيدن خود را به سياه بيشه بفهماند.

ذى احلجه 49 -اوت 8

ان به مهان طرز سابق باقى بود يا مه غليظ بود يا باران، شاه با اين كه معموال از مساجت خود دست امروز هم آمسهاى وحشى كالردشت به دارد از رفنت به كالردشت منصرف گرديد و فرمان برگشت داد و حسرت شكار قرقاول برمنى

دل من ماند.

شاه قبال از مهه طرف اطالعاتى در اين باب به دست اما اين مراجعت بدون تفتيش و تفحص صورت نگرفت زيرا كه كه مهه به اتفاق گفتند كه راه قابل عبور نيست و آورد و راهداراىن را نيز به مست جاده كالردشت فرستاد و بعد از آن

شاه دانست كه شرتها در راه

408سه سال در دربار ايران، ص:

اى جمروح شده و براى برگرداندن باروبنه به شهرستانك بايد رها نيز دستهاند و از قاط اى از آهنا تلف شده مانده و عدهدوبار آهنا را برد و آورد تصميم به مراجعت گرفت، واقعا معلوم نيست كه اگر به جلوتر رفته بودمي چه بر سر ما

آمد؟ مى

Page 177: سه سال در دربار ايران

نتيجه از چهارده قاطر كه من در جا كنند و در اين وضع ناگوار بر آن باعث آمد كه قاطرها را كم و زياد و جابههاى سوارى و تر بود بار كردم و با اسب اختيار داشتم هفت رأس آن را از من گرفتند، ناچار آنچه را كه ضرورى

سلطان على در ساعت شش صبح به راه افتادم و بقيه اثاثه را حتت نظر عزة الّله مهرتم در شهرستانك باقى گذاشتم.

اند يا ت كه به اين طرف و آن طرف رخيته. اين مجله يا بار قاطرهاىي است كه افتاده و زمخى شدهدر بني راه باروبنه اسشود. من بيست نعش از اين حيوانات اند و نعش آهنا در حني عبور ديده مى بار شرتهاىي كه در بني راه جان سپرده

جسد آهنا ممكن نيست. ها غلطيده و ديدن ديدم و اين البته غري از شرتاىن است كه به ته دره

راه در برگشنت بدتر از مواقع رفنت شده است به مهني جهت احتمال خطر برگشنت كمرت از رفنت نيست. اگر حوادث منحصر به مهان تلف شدن حيوانات بود باز وحشت زيادى نداشت وىل چون در اردوگاه پيش سه نفر از تب موذى

اند اضطراب مهگى را فرا گرفته. مرده

كه به باالى اولني بلندى راه رسيدمي ديدمي كه مه اگر چه به كلى رفع نشده و آمسان هنوز ابر است وىل از ما دور مهنيهاى لوح سنگ منايند خمصوصا سبزى درختان و رنگ بنفش ختته شود. در اين افق گرفته اشيا به رنگ تريه تندى مى مى

هاى جسيم كه مهه پايان و كوه هاى ىب كنند. جنگل اص جلب مىاند نظر را به وضعى خ كه از زمني سر بريون آوردهها به عمقى است كه از ديدن آهنا از حد تناسب عادى بريونند به اين قسمت جالل و حشمت بديعى خبشيده و دره

ها رهتواند آهنا را ببيند از مرتفعات با غرش مهيىب به درون د هاىي كه چشم منى گردد و سيالب انسان دچار دوار مىرسد و آن تر برويد و كوه را دور بزنيد ديگر هيچ صداىي به گوش مشا منى آيند وىل مهني كه پنجاه مرت پايني فرومى

كنيد كه با كمال آرامى در بسرتى از سنگ گچ كه از كثرت استعمال ها را به صورت آب زيباىي مشاهده مى سيالب ريزند. تر مى آلود به اراضى دوردست تر به صورت آبشارهاىي كف مثل مرمر صاف شده جريان دارند. چند قدم پايني

401سه سال در دربار ايران، ص:

اند و از حمل اردوى ذى احلجه ما عني اين منظره را ما در نزديكى پلى كه بني دو كوه به وضع غريىب درست كرده هاى رودخانه لوراست. چندان فاصله ندارد ديدمي. اين حمل يكى از سرچشمه

ها به افراشنت چادر سلطنىت مشغولند، معلوم شد كه شاه شب را در اينجا به سر رسيدم ديدم كه فراش وقىت كه به گچهترسيدم كه چادرهامي امروز نرسد و به امشبم در اينجا دست ندهد پس از اندك توقفى كه سر خواهد برد، چون من مى

رستانك حركت كردمي تا اقال جمبور نشوم كه بني راه در زير ها كاىف بود به مست شه براى اسرتاحت و خوراك اسب باالپوش و حفاظ خبوامب. آمسان ىب

Page 178: سه سال در دربار ايران

هاىي ديدم كه بر اثر نفوذ در مراجعت به خيلى چيزها كه در رفنت از ديدن آهنا حمروم مانده بودمي برخوردم از مجله كوهشباهت به كليسا درست شده بود و منظره آهنا ىبهاى ناقوس فام و بلند شبيه به برج هاىي سرخ آب از آهنا نيزه

شود نبود. هاى عماراتى كه به سبك )گوتيك( ساخته مى خرابه

ريزد و بسرتى از سنگ دارد كه عمق كمى قبل از ملتقاى دو رود شهرستانك و لورا سيالىب جارى است كه به لورا مى شود. مرت بالغ مى 400آن بر

شود در حقيقت دنباله مهان رود لوراست و مهان رودخانه است كه امسش عوض مى رود كرج از جهت عرض و امتدادتر و امتداد آن شرقى غرىب است و عمودا وارد كرج در صورتى كه حال رود شهرستانك چنني نيست، جمرايش تنگ

شود. مى

مرت ارتفاع دارد. 5910ملتقاى اين دو هنر

اعت شش شب به شهرستانك رسيدم چهار ساعت از سياه چشمه تا آرام به پاى اسبان در حدود س باالخره آرامسر تا شهرستانك طول كشيده بود. امينه اقدس در اندرون قصر سلطنىت منزل كرده و سر و چهار ساعت از گچه گچه

چادر اند يكى از ايشان يعىن ناظم خلوت به حمض اين كه مرا ديد از اعضاى او در زير چادرهاىي كه كنار رودخانه زدهكرد در كالردشت است پرسيد و وقىت كه من گفتم كه خود بريون آمد و از من احوال اعليحضرت را كه خيال مى

اردو فردا به اينجا برخواهد گشت بسيار تعجب كرد.

طينت است و به من لطفى دارد مرا به چادر خود دعوت كرد و من به ميل متام ناظم خلوت كه مردى خوش را پذيرفتم.نوازى او ميهمان

402سه سال در دربار ايران، ص:

ذى احلجه 48 -اوت 1

سر مناندم سر حركت كرده بود شب به اينجا رسيد چقدر خوب كردم كه در گچه شاه كه پس از صرف هنار از گچه زيرا كه بعد معلوم شد كه چادرهاى من نرسيده بوده.

اين مهه اسب و قاطر كه دوبار از آجنا گذشته بودند لگدكوب قسمت اول جاده كه بر اثر مه و باران خيس و زير پاى كردند. امروز هفت قاطر شده بود به قدرى خراب بود كه قاطران بارخانه يك فرسخ نرفته مهرتان را جمبور به توقف مى

را به كه نيم ساعت از ساير قاطرها زودتر رسيدند شب به شهرستانك وارد شدند. بايد فردا صبح آهنا من با اين اى كه پيش عزة اهلل است بياورند. چشمه برگرداند تا اثاثه سياه

Page 179: سه سال در دربار ايران

ذى احلجه 80 -اوت 2

دارى آل عبا رسد و بايد ده روز متام مراسم تعزيه چادر تكيه را نزديك در خروجى قصر سلطنىت زدند زيرا كه حمرم فرا مىگريند. حمال است كه رسند و جا مى هر طرف مى سال گذشته از« هاى گربه»را برپا داشت. آخوند و سيد يعىن مهان

باروبنه و زاد و راحله فقط با يك اسب وارد اين مجاعت چنني فرصت پرغنيمىت را از دست بدهند، اين است كه ىبكنند كه محل اين مهه بار سنگيىن چه الزم مگر نه اين است كه هر شوند. اين مجاعت پيش خود چنني تصور مى مى

دارى عالقه خاصى دارد ساط زندگى اين طايفه سر بپيچد مسلمان نيست؟ شاه كه به اقامه مراسم تعزيهكس از هتيه بچشمه تصميم به مراجعت گرفت تا كه بتواند چادر تكيه را در موقع معني در شهرستانك برپا كند از سياه براى آن

حضور او صورت نگرفته باشد. دارى ىب تعزيه

5808حمرم 4 -اوت 9

ها رسيد، قاطرها و چهارپاداران از شدت خستگى به ز ساعت نه شب بقيه اثاثه من با قسمت ديگرى از باروبنهامرو سوزد. شرتها را از راه برگرداندند، اين حيوانات بيچاره از مهه بيشرت صدمه حالىت هستند كه دل انسان به حالشان مى اند. دهچشمه جان سپر ديده و قريب سى عدد از آهنا هم در سياه

سر چادر و اثاثه شاه را بر آهنا بار كرند و با چادرها آهنا را مستقيما به در گچه

407سه سال در دربار ايران، ص:

شود كه شاه از فكر شكار قرقاول منصرف شده و آباد فرستادند و چون در اينجا هم توقفى نكردند معلوم مى سلطنت خواست كه اين قسم شكار را هم ببينم. ىمن از اين باب متأسف شدم زيرا كه دمل م

حمرم 8 -اوت 50

كاتى گرينفيلد به برگشنت نزد مادر خود راضى نشد، مهني كه او را آزاد كردند گفت كه قبول اسالم و ازدواج با خان كرد به رضاى شخصى او بوده است به مهني جهت فورا پيش شوهر كرد خود برگشت. آخرين اخبارى كه از

رسيده بود اين بود، به اين ترتيب اين داستان پايان پذيرفت. ساوجبالغ

حمرم 50 -اوت 52

وبيش از اين مناظر شوند. مهه كم هاست كه مهيشه ديده مى خوانان مهان دارى است، تعزيه و تعزيه امروز روز دهم تعزيهمرت فاصله دارد صداى 100من تا تكيه اند راضيند. با اين كه چادر و از بابت گريه و زارى كه براى امام حسني كرده

Page 180: سه سال در دربار ايران

كه خوب به سر و سينه خود كوفتند با سينه مكشوف در رسد. پس از اين سينه زدن اين دسته مردم به گوش من مى كشند. افتند و فرياد مى اردو راه مى

حمرم 54 -اوت 59

كه اردو آخوندها و سيدها پيش از آنخواىن را هپن كرده و تكيه بسته شد وىل جمد الدوله در چادر خود بساط روضه را ترك بگويند با هنرى كه در حراىف دارند به ذكر مصائب ائمه و وقايع اسالم پرداختند.

رسيد و كه مهه سرگرم اين مراسم بودند باز خاطرها از جانب آذرباجيان آسوده نبود چه از آجنا خربهاى بد مى با اين اند. امتياز دخانيات شوريدهشهرت داشت كه مردم تربيز بر ضد

حمرم 57 -اوت 48

409سه سال در دربار ايران، ص:

ترين مردم امروز جهانگري خان وزير صنايع در طهران فوت كرد. اين مرد ارمىن تربيت شده و آزادمنش يكى از با حمبتاولني طبيب فرانسوى «5» بود به مهني جهت فوت او مايه كمال تأسف است، خواهر جهانگري خان زن دكرت كلوكه

سلف من به جاى او آمد. «4» ناصر الدين شاه بود كه در طهران فوت كرد و دكرت طولوزان

حمرم 58 -اوت 41

باشى برپا داشتيم. آباد آمدمي و من دوباره چادرهاى خود را در باغ باغبان امروز از شهرستانك به سلطنت

صفر 1 -سپتامرب 50

هاى قبل كمرت بود و در شامى هم كه پسر شاه نايب السلطنه داد مثل نه تولد شاه از سالامسال شكوه جشن سالياكنند به مهني جهت در قول و بيىن مى سابق شور و سرور وجود نداشت. مهه رسيدن طوفان حوادث شومى را پيش

دارند. فعل به احتياط متام قدم برمى

ومي مشسى ما شصت سال و به حساب تقومي شصت و دو تولد شده حاليه به حساب تق 5487شاه كه در سال ترند. هاى مشسى كوتاه هاى قمرى از ماه سال دارد زيرا كه ماه

صفر 54 -سپتامرب 57

Page 181: سه سال در دربار ايران

هاىي كه شاه از جانب تربيز دارد حاىل براى او جهت رفنت به شكار نگذاشته به مهني علت بدون اين كه نگراىن تا امروز به قدم زدن در باغ گذرانده است.احساس خستگى كند متام اوقات خود را

امي امروز فقط به قصد شكار به قصر فريوزه كه موضعى باطراوت و پردرخت است و در آن از وقىت كه به اينجا آمده تپه واقع شده رفتيم. طرف دوشان

شود وىل شكار مى صحراى اطراف قصر فريوزه پر از خرگوش و كبك و تيهو است. آهو نيز گاهى در اين ناحيه پيدا آيد اما نه در اين فصل. هاى جماور مى ها پايني و تا نزديك تپه آن دشوار است. بزكوهى بعضى اوقات از كوه

______________________________ (5.)Dr .Cloquer

(4.)Dr .Tholozan

408سه سال در دربار ايران، ص:

اند به مهني نظر بايد ها مهاجرت نكرده هنوز از صحرا به كوهستانهاى زيادى كه امسال آمده شكارها به علت بارانشكار فراوان به چنگ ما بيفتند و مهه نصيىب از اين راه حاصل كنند، شاه هم البته با اين سرگرمى تا حدى از

آورد. شود و فراغىت از اين بابت به دست مى هاى روزانه منصرف مى نگراىن

غره ربيع االول -اكترب 51

اه كه مثل روزهاى گذشته غمگني است در باغ به قدم زدن مشغول است و حال روحى را دارد كه به عذاىب گرفتار شرود. اين انگيز است مى سكنه و غم شود به صاحبقرانيه كه در اين ايام ىب آباد كسل مى آمده باشد. وقىت كه از سلطنت

پانزده روز اخري كار دائمى شاه مهني بوده است.

ربيع االول 8 -كتربا 59

حصار برود. آباد حركت كند و به سرخه شاه باالخره تصميم گرفت كه از سلطنت

اند. حصار خوانده شود سرخه هاى سرخ در انتهاى باغ آن ديده مى اى از سنگ اين عمارت را به اين علت كه خرابه

خود را نزديك كاروانسراىي زدمي. تپه در راه دماوند و جاجرود افتادمي و اردوى بعد از گذشنت از دوشان

Page 182: سه سال در دربار ايران

اى ساخته شده تا از زمحت بادهاى جنوىب حمفوظ باشد. اطاق مستخدمني حصار در دامنه مشاىل تپه عمارت سرخهتر در بني دو باغ و اندروىن در عقب يعىن در قسمت چپ باغ دوم واقع شده، متام اين بناها كه جلوتر و بريوىن عقب

شود از وسط راه به خوىب منايان است، از ايوان عمارت كه قدرى متمايل به مست مشال م مىبه ديوارهاى اندرون ختتر آن هاى نزديك شود، دامنه اند ديده مى شرقى است قسمت وسيعى از سلسله الربز كه قلل آن سر به افق كشيده

امي. جا ديده هاى رنگارنگى است كه نظاير آهنا را مهه مركب از يك عده تپه

رسد به اين ترتيب كه قسمت باالى آهنا مستدير و جا يكسان به نظر مى هاى پايني كوه تقريبا در مهه اين تپهوضع اى در آهنا گونه شكاف يا زاويه نشيب آهنا مالمي است و هيچ

450سه سال در دربار ايران، ص:

ود ندارد.نظمى كند وج هاى صاف آهنا توليد ىب سنگى كه در دامنه شود و ختته ديده منى

خاك رسى كه روى آهنا را گرفته بر اثر ذوب برف و آب باران مسطح يا به نظمى متام كنده شده است. بعد از اى را در شود كه گوىي نقشه برجسته ها چنان زيبا و جالب مى هاى خمتلف اين تپه زمستان يا پس از يك رگبار رنگ

اند. پيش چشم گسرتده

ربيع االول 7 -اكترب 55

آيد، قلل آيد و با باد و طوفان مهراه است. هر وقت اينجا باران ببارد بر كوه برف فرو مى اينجا هر روز باران مى درشود و روزها هيچكس از آفتاب متأذى نيست و ميزان حرارت ها سرد مى الربز مهه سفيد است به مهني جهت شب

درجه است. 40و 41در سايه

وزد زمحت ما را زيادتر كرده است. مرتى مى 5800باز شرقى غرىب و در اين ارتفاع بادى كه از مغرب در اين دره

آيد و در اينجا دو شعبه ام بر سر جاده واقع است كه از طهران مى كاروانسراىي كه من چادرهاى خود را پشت آن زده رود و قسمىت متوجه مشال و دماوند است. شود، قسمىت به مست مشرق به جاجرود مى مى

ربيع االول 9 -اكترب 54

ها عزادار. اين واقعه هر قدر ها از اين بابت خوشحالند و عثماىن امشب شب سال كشته شدن عمر است، ايراىندانند و هر ها عمر را غاصب حق آل على مى كند زيرا كه ايراىن ها را مسرور مى هاست ايراىن موجب اندوه عثماىن

كند. عمر اظهار كمال مسرت مىشيعى مذهب مقدسى از پيش آمد قتل

ربيع االول 50 -اكترب 58

Page 183: سه سال در دربار ايران

كه تا آن را حبلق ما فرو كند چنان نظر منى امروز باز مقدمات هتيه آش در كار است و شاه به هيچ قيمىت از آن صرف گردد. نريزد به طهران برمنى

455سه سال در دربار ايران، ص:

ربيع االول 55 -اكترب 51

«4» باشد كه گوبينو «5» به متاشاى حملى رفتم كه به تصور اعتماد السلطنه بايد حمل عمارت آپامهامروز شكاركنان كند. حصار معني مى در تاريخ ايران خود حمل آن را در سرخه

هاىي كه خاىل از امهيت نيز نباشد حصار كه دره تنگى است هيچ تناسىب براى يك عده ساختمان به عقيده من سرخههاىي وجود داشته بوده و شايد برج قرمزى كه خرابه آن در اينجا باقى بانگاه كن است كه در آجنا قلعه و ديدهندارد، مم

ها باشد. است اثرى از مهان نوع قلعه

اى كه وجود عمارتى را در سابق در هاى قدميى يا پى و خرابه ها هيچ اثرى از ساختمان غري از اين خرابه در اين طرفاى قدميى است يا جاى سنگر و خندقى شود. حملى را كه من ديدم مسلما يا جاى قلعه د ديده منىاين حمل برسان

نظامى.

هاى مازندران و خراسان زمني بالنسبه تپه در مست چپ در مقابل عمارت اندرون و راه در آن طرف جلگه دوشان رىب آن كه باز است.وار مهه طرف دور آن را گرفته مگر طرف مشال غ وسيعى است كه كوه دايره

شده بسته است. مدخل اين زمني را بسرت رودخانه خشكى كه از مشال شرقى به جنوب غرىب سرازير مى

شكل كه ظاهرا جزء ديوارى هاىي مربع شود جز آثار ساختمان در ساحل راست اين بسرت چيز قابل اعتناىي ديده منىشده وىل به قدرى اين دفاعى آبادى از جانب دشت حمسوب مىبسته و خط ها را مى هاى بني تپه بوده است كه دره

شود. آثار باقيه ناچيز است كه از مالحظه آهنا چيز زيادى دستگري انسان منى

رسد اما در ساحل چپ بر خالف سرزميىن است كه متدرجا ارتفاع آن به شكل غري منظمى كه طبيعى به نظر منىاست آثار ختتگاهى است به ارتفاع چند مرت كه حدود آن را هنوز به خوىب يابد و در جنوب آن در طرف ر افزايش مى

بينيم كه زمني آن را كه از بسرت خشك رودخانه بگذرمي و بر اين ختتگاه باال رومي مى توان تشخيص داد. پس از آن مىاند يا كار آثار عتيقه بودهاند. اين عمل يا كار بعضى از كساىن است كه در پى بريون آوردن چندين بار زير و رو كرده

اند از مصاحل اين بنا استفاده كنند. خواسته ها كه مى دهاتى

Page 184: سه سال در دربار ايران

______________________________ (5.)Apamee

(4.)Gobineau

454سه سال در دربار ايران، ص:

آجر شكسته كه مهان پاره و جا جز خرابه و سنگ ها خمصوصا در جهت مشال شرقى در مهه از اين ختتگاه تا دامنه تپهآيد. قدرى باالتر يعىن خارج از منطقه منازل آثارى اند چيزى ديگر به چشم منى كاوش كنندگان از زمني بريون آورده

است كه ظاهرا به قربستان آبادى كه خود نيز اكنون به زير خاك رفته تعلق داشته است.

توان حدس زد كه آن متعلق به قصر رييس شود مى يده مىاز آثارى كه در بعضى نقاط اين حمل مشرف بر آثار ديگر داند و من در آن نقاط به بعضى قطعات استخوان برخوردم يا بزرگ آبادى بوده. در چند نقطه از اين حمل حفارى كرده

ها به قدرى كوچك بود كه نتوانستم از مشاهده آهنا به استنباط مطلىب برسم. وىل آن استخوان

لعاب يا لعابدار كبود و سبز و هاىي شفاف و كوزه شكسته و قطعاتى از ظروف ىب ها خرده شيشه مهراه اين استخوان بينيم ندارد. آيد وىل لعاب اين ظروف آن تأللوىي را كه در ظروف سفالني عهد قدمي مى زرد و سفيد به دست مى

اند و مردمى كه آهنا را از زير دههاى خمتلف بو قطعات شيشه و كوزه و ظروف باقيمانده ظروىف است كه به گنجايشاند. چون شكست ظروف اى باشد آهنا را شكسته اند به تصور آن كه در درون آهنا دفينه با گنجينه خاك بريون آورده

مزبور تازه است ناچار بايسىت اين عمل زشت كار مهني ايام نزديك به ما باشد.

ه آهنا هبرت بتوامن آثار ديوار حصارها را حتت نظر بياورم. وقىت كه به ها باال رفتم تا از قل من از دامنه پر از سنگ تپهمرت ارتفاع داشت. باالى اين برج 8تا 4انتهاى مشاىل اين حمل رسيدم به پى حمكم برجى مربع شكل برخوردم كه از

ممكن نيست. فرو رخيته و در آن مسدود و دورادور آن از سنگ و خاك پر شده و به مهني علت داخل شدن در آن

با اين مالحظات به نظر من ترديدى نيست كه حمل عمارت آپامه كه گوبينو به آن اشاره كرده در اينجا بوده نه در حصار. سرخه

ربيع االول 58 -اكترب 59

ها به كار حمكم كردن ميخ چادرها مشغول بودند شب گذشته گرفتار طوفان سهمگيىن بودمي، در متام مدت شب فراش شود. با متام اين تق ايشان شنيده مى ى تقو صدا

Page 185: سه سال در دربار ايران

458سه سال در دربار ايران، ص:

احتياطات صبح معلوم شد كه بعضى از چادرها را باد به زمني سرنگون ساخته و بعضى ديگر را برده است ما هم سروصدا و بدون سازوسرنا به طهران برگشتيم. ىب

اى گرفته و اند رفتم و ديدم كه هم منزمل چون تازه صيغه من خبشيده من به منزىل كه سال گذشته اعليحضرت در ارگ بهبه قصد متتع به نقطه دوردسىت رفته آجنا را خاىل منوده است. مردم ايران با اجراى مجيع آداب ازدواج زىن را به مدتى

گريند و دوره ىآوردند و چون اين مدت به سر آمد هر دو طرف آزادانه سر خود را پيش م معني به تكاح در مى پذيرد. ازدواج خامته مى

هاىي كه در موقع حركت من بيش از ها به قامت بوته رسيده و تربيزى در باغ منزمل گل و گياه منو عجيىب پيدا كرده، گلاند، چهار درخت بيدى را كه من كاشته بودم و كلفىت آهنا به يك مچ دو مرت طول نداشتند حاليه تا پنج مرت قد كشيده

فرنگى از سه تا چهار مرت مربع زمني را اند. يك بوته گوجه هاىي حساىب درآمده رسيد امروز به صورت درخت ت منىدس گرفته و قريب صد ميوه داده است.

خدا كند كه نارضامندى مردم از امتياز دخانيات هم در مدت غيبت ما به مهني نسبت باال نزده باشد. پايتخت به خبش نيست. رسد چندان اطمينان اخبارى كه از واليت مىظاهر آرام است ليكن

458سه سال در دربار ايران، ص:

فصل پنجم امتياز دخانيات، اغتشاشات و هيجان مردم

امتيازى براى احنصار دخانيات كه بر اثر آن ممكن است ايران را به انقالب بكشاند به شركىت انگليسى واگذار گرديده است.

انزده ماده تنظيم شده و متام مواد آن به نفع امتياز گريندگان است و دولت ايران در مقابل مبلغى اين امتياز حتت پلريه در سال حق استفاده از دخانيات مملكت را به آن شركت داده و ماده اول امتيازنامه كه 51000جزىي يعىن

ه ضرر در آخر هر ششماهه اول از سال گويد كه اين مبلغ را شركت چه نفع بربد چ ظاهرى فريبنده دارد چنني مى خواهد پرداخت.

اگر چه شركت به موجب ماده سوم متعهد است كه ربع عايدى خالص خود را به صندوق دولت ايران واگذارد و به گريد تسليم دولت كند وىل ماده دوم مصرح است موجب ماده هفتم مقيد شده كه آنچه عوارض به دخانيات تعلق مى

متياز براى تشخيص مقدار توتون و تنباكوى حمصول ايران و گرفنت اطالعاتى در اين باب حق دارند كه صاحبان ا»كه با صاحبان توتون و تنباكو داخل گفتگو شوند و دولت شاهنشاهى ايران بايد به مأموران خود در حمل دستور دهد كه

Page 186: سه سال در دربار ايران

توانند كه براى كنند. فقط صاحبان امتياز مىوسايل تسهيل اين كار را از طريق زراعت كنندگان مواد دخاىن فراهم فروش توتون و تنباكو و سيگارت و سيگار و توتون انفيه جواز كتىب صادر كنند، غري از ايشان احدى اين حق را

توانند به شغل خود ادامه دهند ندارند و خنواهد داشت. كساىن كه حاليه به خرده فروشى توتون و تنباكو مشغولند مى «كه كمپاىن به ايشان اجازه بدهد. نبه شرط آ

كنند من ماده ها با ما در خارج چگونه معامله مى كه معلوم شود كه انگليسى براى آن

451سه سال در دربار ايران، ص:

كنم: چهاردهم اين امتياز را ذيال نقل مى

حكمى كه طرفني معني كنند در صورتى كه بني دولت ايران و صاحبان امتياز اختالىف بروز كند حل آن در عهده» گذاشته خواهد شد.

اگر دو طرف در باب انتخاب حكم نتوانند اتفاق رأى حاصل كنند حل اختالف را بايد به يكى از سفراى امريكا يا «.آملان يا اطريش مقيم طهران مراجعه كرد و رأى آن سفري قاطع خواهد بود

ها امرى استثناىي نيست بلكه سريه جاريه ايشان در وسط انگليساين عمل يعىن كنار كردن وزير خمتار فرانسه به ت جا به مهني شكل است. معامله با ما در مهه

ماده پانزدهم يعىن ماده آخر اين قرار داد چنني است:

امتياز حاضره كه در دو نسخه تنظيم شده به امضاى اعليحضرت پادشاه ايران موشح و به توسط وزير امور خارجه » بني دولت ايران و ميجر تالبوت مبادله شده و نسخه فارسى آن معترب است.تصديق و

( و آن را سفارت بريتانياى كبري 5970مارس 45)مطابق 5807اين قرارنامه دورودراز مورخ است به تاريخ رجب «مهر و سر ولف امضا كرده است.

شود گرفته و حق اين است كه ليون لريه بالغ مىهاىي گزاف كه به دو مي شركت انگليسى اين امتياز را با دادن رشوه ارزيده است. حتصيل آن به اين خرج مى

يك اردو از رعاياى انگليسى و كارگران شركت چه شرقى چه انگليسى از هر طرف به ايران رخيتند زيرا كه لقمه چرب ارزيد. و نرمى پيدا شده بود و رسيدن به آن به رنج و خرج سفر مى

Page 187: سه سال در دربار ايران

ورود اين مهه انگليسى به ايران توليد سروصدا كرد و آثار آن منايان گرديد به اين معىن كه در شهرهاى طوىل نكشيد كهشود كه در بعضى نقاط مثل يزدكار به شورش نيز كشيده. در طهران بزرگ فرياد و اعرتاض مردم بلند شد حىت گفته مى

ه و مهني عمل اضطراب و وحشت عامه را دو اى زد نيز حال طغيان ظاهر است و دولت دست به كار توقيف عده چندان كرده است.

موقعى كه شاه به ييالق حركت منود حال بدين منوال بود و آثارى هم وجود نداشت كه موجب اطمينان خاطر او باشد. آتش خاموش نشده بود و در زير خاكسرت در انتظار

452سه سال در دربار ايران، ص:

زيست. مىشعله كشيدن هنفته

اين مسئله مبتلى به هر ايراىن بود كه كمرت كسى است در اين مملكت از زن گرفته تا مرد كه دخانيات استعمال نكند. شود. هيچ ايراىن متعيىن نيست كه در سفر در هر خانه كه قدم بگذاريد غليون نيز مثل چاى و قهوه به مشا تعارف مى

اند مهراه خود نربد. تنباكودان و دو منقل پر از آتش بر آن بستهدار خود را با اسىب كه غليون و غليون

گويند كه سلسله جنبان اين هنضت خمالف روحانيونند و كسى كه به ايشان دستور اين كار را داده رييس روحانيون مىدست روحانيون كربالست. اين امر تعجىب ندارد زيرا كه كمرت فرصىت هبرت از اين براى علمدارى از هنضىت عمومى به

خواهد افتاد.

تواند در امرى كه موجب آيا انگشت دولت روسيه در اين كار مداخله ندارد؟ به تصور من دولت روسيه هرگز منى كار بنشيند. استيالى بدون مقدمه انگليس بر ايران باشد ىب

يار كند اما به بسط دامنه ممكن است كه اين دولت در مقابل استيالى انگليس بر بعضى از نواحى جنوىب سكوت اختسلطه انگليس به نواحى مشاىل كه از تربيز تا مشهد ممتد است يعىن آذرباجيان و گيالن و مازندران و خراسان كه جماور

اند هرگز رضا خنواهد داد. سرحدات روسيه

5808حمرم 58 -5985اوت 54

اند. امري نظام كه با هاى انقالىب چسبانده اعالميه در تربيز مردم اعالنات شركت را از ديوارها كنده و به جاى آهناشود از پيشكارى آذرباجيان استعفا داده كه گفته مى وليعهد در باب سركوىب شورشيان اختالف نظر حاصل كرده چنان

و شاه امني حضور را با دستورهاىي خمصوص مأمور تربيز كرده است.

حمرم 45 -اوت 80

Page 188: سه سال در دربار ايران

اند كه از واگذاشنت منافع مسلمني به به شاه تلگراف كرده و به او خاطرنشان ساخته مردم تربيز مستدعيات خود راعيسويان كه خمالف قرآن است خوددارى منايد و اگر اين تقاضا مورد قبول نيايد خود با اسلحه از حقوق حقه خويش

دفاع خواهند كرد.

و وارد آيد آهنا را بهاى كه ممكن بوده است به خاندان ا امري نظام ظاهرا از ترس صدمه

457سه سال در دربار ايران، ص:

رود و حاليه نيز آجناست فرستاد. بامسنج كه قنسول روس معموال ايام تابستان را به آجنا مى

حمرم 47 -سپتامرب 4

اسى خارجه نيز از ديروز تا به حال ال ينقطع وزرا با تربيز خمابرات تلگراىف حضورى دارند تا آجنا كه حىت به مأمورين سي براى ارتباط با تربيز فرصىت داده نشده.

گذرد و كسى وزير خمتار ما مرتجم خود را براى حتصيل خرب به اينجا فرستاده بود وىل چون مهه كارها در هيئت وزرا مى كس نتوانست كه به او خربى بدهد. يابد هيچ هم بر اسرار آن اطالعى منى

كنند، شاه مشري الدوله را پيش وزير خمتار فرستاده هاى متواىل با هم جنوى مى تامني السلطان و سفري انگليس ساع است اما از اين گفتگوها و اين مأموريت حمرمانه كسى خربى به دست نياورده است.

حمرم 48 -سپتامرب 8

يد و به سخىت رعايت امروز معلوم شد كه در تربيز از چند روز قبل مجعيىت جلوى عمارت وليعهد اجتماع كرده و با هتدترسد كه اين مردم از قول به فعل بپردازند از سفري روس خواسته است كنند. چون دولت مى احكام قرآىن را مطالبه مى

كه دولت روسيه در كار تربيز مداخله كند.

پريشان ها مساجت در حفظ آن دارند سخت ها اصرارى در لغو امتياز دخانيات و انگليس بيند كه روس شاه چون مىخواست كه قشون به تربيز بفرستد و مردم شورشى را سركوىب كند ليكن به اين علت كه خاطر شده است. در ابتدا مى

آميز را على العجاله ترجيح دولت روسيه وعده مياجنيگرى داده از اين تصميم برگشته و به كار بردن وسايل مساملت داده است.

حمرم 80 -سپتامرب 1

خواهند اند منى ها تفوق حاصل كرده اين درجه پيشرفت و بر انگليس ها كه تا روس

Page 189: سه سال در دربار ايران

459سه سال در دربار ايران، ص:

ها در دنباله كار را نتيجه نگرفته رها كنند به مهني جهت اصرارى در الغاء امتياز دارند. شاه هم با اين كه انگليسند ناچار به مقاومت در مقابل ايشان شده حىت به ا صورت لغو امتياز ادعاى چندين مليون خسارت براى شركت كرده

وزير خمتار روس اجازه داده است كه به قنسول روسيه در تربيز تلگراف كند كه امتياز به حمض اين كه ترتيب كار خسارات شركت داده شد لغو خواهد شد، به وليعهد هم تلگراىف به مهني مضمون كرده و مهان باعث تسكني و تفريق

ز شده است.مردم تربي

صفر 58 -سپتامرب 59

دهند كه چون گذرد و هر دو طرف پيشنهادهاىي مى ها مى ها و روس ايام دولت ايران اين اوقات در مذاكره با انگليس ماند. تواند آهنا را بپذيرد بال اثر مى كدام خاىل از نظر و غرض نيست و دولت ايران به مهني علت منى هيچ

دوار است كه با گذراندن وقت به اين كار سر و صورتى بدهد و از مهني نظر است كه به شاه شايد هم به خطا اميشوق متام پيشنهادات شركت را در باب تبديل كاركنان انگليسى خود در آذرباجيان به كاركنان ايراىن چون اين كار

مردم كرده باشد اين نقشه را كشد پذيرفته ليكن بايد گفت كه شاه بدون آن كه توجهى به روحيه چهار ماهى طول مىكند چه مردم با اين كه درست از احوال اينجا اطالعى ندارند اما به مقاصد شاه پى برده و فورا به خمالفت تعقيب مى

اند و چنان كه مردم تربيز زير بار قبول مهلت نرفته و بر حسب تلگراىف كه از ظل السلطان رسيده با آن قيام منوده اند. شرياز هم از مزيىت كه شركت فقط براى آذرباجيان قائل شده اظهار نارضامندى كردهاهاىل اصفهان و

كند ها و طغيان عمومى كه روز به روز وسعت دامنه حاصل مى ها و مقاومت انگليس شاه در برابر توقعات روسأله استنكاف دارد. هم سخت گرفتار تزلزل خاطر شده است و اين بيشرت به اين علت است كه از قبول راه قطعى مس

خواهد كه رعاياى خود را به قوه قهريه سر جاى خود بنشاند و هم زدن زير قول و امضاىي كه در زير اين امتيازنامه منى آور هناده بر او ناگوار است. تأسف

458سه سال در دربار ايران، ص:

صفر 58 -سپتامرب 58

كند. دهد مشورت مى مطمئن باشد كه به او نصايح درست مى شاه با اين كه طبعا مستبد است باز با كساىن كهامروز حاجى حممد حسن امني دارلضرب را به حضور خواست تا رأى او را كه مست رياست جتار را نيز دارد در باب

تأثريى كه احنصار دخانيات در جتارت ايران خواهد داشت بپرسد.

Page 190: سه سال در دربار ايران

كار را به شاه گفته وىل البته رعايت احتياطى را كه هر حاجى حممد حسن كه شخصى درست است البد مضار اين ايراىن در گفنت حقيقت دارد از دست نداده است.

صفر 57 -سپتامرب 44

رييس روحانيون عتبات كه مهه تابع اويند نامه مفصلى به شاه نوشته و به استناد آيات قرآىن بر او مدلل ساخته است خالف قرآن است.كه اعطاى هرگونه امتيازى به اجانب بر

ترسد و ناچار به نظر من شاه باطنا زياد اعتناىي به استنادات عامل مزبور ندارد فقط از نفوذ كلمه او در ميان مردم مىاست كه از احكام او سرپيچى نكند. با متام اين احوال به قنسول ايران در بغداد امر شده است كه به كربال برود و

اى حاصل شود. آيد كه در اين مرد متقى تغيري عقيده داند ليكن به نظر من منىنظر مريزاى شريازى را برگر

صفر 41 -سپتامرب 80

ها ها كار خود را كرده و روس امني حضور كه از تربيز برگشته است امروز به حضور شاه رسيد. باز هم پول انگليس د كه در آخرين حلظات عمل اجنام نپذيرد.اند اما چون هنوز به شكست خود اقرار ندارند منتظرن عقب رانده شده

على العجاله امري نظام از شغل خود بركنار شده و كار عمليات احنصار دخانيات در آذرباجيان متوقف مانده است.

ها ترديد تصميم عملى كه گرفته شد فقط ها و مدت باالخره بعد از اين مهه گفتگوى دور و دراز و اقسام مشورتدهد جز آن كه مردم ساير اياالت را ناراضى كند و به ايشان بفهماند اى منى لت دارد، آهنم نتيجهاختصاص به يك ايا

ها بزنند به مهني نتيجه خواهند رسيد. عقب انداخنت اجراى كه اگر آهنا هم دست به مهني قبيل تظاهرات در كوچه

440سه سال در دربار ايران، ص:

امتياز مسلما حل قطعى مسأله نيست.

ربيع االول 51 -اكترب 58

امري نظام كه چند روزى است از تربيز آمده به حضور شاه رسيد. ديدن اين پريمرد كه من بيانات حكيمانه و ام آن هم به اين وضع اسفناك مرا متأثر كرد. هاى جمربانه او را در تربيز فراموش نكرده پيشگوىي

كنند كه اند حاال به او اصرار مى به پاى حساب اعمال خود كشاندهبعد از آن كه او را معزول كرده و مانند مقصرى گفت كه من اين پيشنهاد را براى ابراز به مقام اول خود برگردد. امري نظام بال تأمل اين تكليف را پذيرفت و به من مى

Page 191: سه سال در دربار ايران

م احنراف حاصل ام و سالمت مزاج كنم وىل چون پري شده فداكارى نسبت به اعليحضرت و حمبت به وليعهد قبول مى بينم. كرده خود را به اسرتاحت حمتاج مى

ربيع االول 42 -اكترب 80

خواست به شكار برود سيدى كه خود را عاملگري ناميده مردم در كالردشت يعىن در مهاجنا كه شاه در دو ماه قبل مىاز اطاعت و قواعد شرع گويد كه اين دولت دين را بر باد داده و خواند و مى را به عصيان برخالف دولت مى

اند. معلوم نيست كه با كند. تاكنون هزار نفرى دور او مجع آمده و استحكاماتى جهت خود هتيه ديده سرپيچى مى اين حال قضاياى بابيه جتديد نشود.

ربيع االول 47 -اكترب 85

ه عمارت سلطنىت راه ندارد بگريد نايب السلطنه از بس پيش شاه اصرار كرده بود كه متام درهاى ارك را كه مستقيما بشاه را به قبول وا داشته و بدون معطلى به اين كار دست زده است. در حيىن كه من در اطاق كار خود نشسته بودم

اى كه شاهزاده و وزير جنگ و حاكم طهران و بزرگرتين القاب و از هيچ جا خرب نداشتم بنا به امر مرد عاىل رتبهى ملقب است بدون خرب قبلى به كندن در خانه من كه طرف كوچه است مشغول و به هتيه گل مملكىت يعىن امري كبري

اى اند. نوكرهاى من كه چنني واقعه براى گرفنت آن دست به كار شده

445سه سال در دربار ايران، ص:

را ديدند آمدند و به من خرب دادند.

زدگى به اين كار اقدام كنند و پيش است كه به اين شتاب كنم وحشت و دستپاچگى مأموران را وادار كرده خيال مىكنند. من ام حمبوس مى كه در فكر باز كردن راه ديگرى براى خانه من باشند مرا دارند صاف و ساده در خانه از آن

ز كردن فقط فرصت اين را يافتم كه دو كلمه به حاكم بنويسم. حاكم خود به منزل من آمد و دستور داد كه بناها تا بادر ديگرى جهت خانه من از گرفنت اين در كه منحصر بود خوددارى منايند. چون شاهزاده نايب السلطنه چندان آشنا

تواند در صدور اوامر نظم را رعايت كند، تا اين اواخر معاونت حكومت به وضع اداره كردن امور حكومىت نيست منىكرد وىل مرگ او كه چند هفته قبل رخ داده او را از ها را اداره مىو وزير نظام دائمى او بود كه در حقيقت مهه كار

داشنت چنني معاون كارآمدى حمروم ساخته وىل در عوض وزير نظام مرياث هفتگى براى نايب السلطنه گذاشته است آيد. كه در مقابل آن مصيبت تسالى خوىب است به خصوص كه حضرت واال از پول بدشان منى

Page 192: سه سال در دربار ايران

داد حاضر بودم و اين سان با تپه در حضور شاه مى ر من هم در ساىن كه ساخلوى طهران در دوشانامروز بعد از ظهرسيدند و شاه هم كه در ميان سربازان بود مهچنان در هيچ شوروشوقى مهراه نبود، مهه گرفته و حمتاط به نظر مى

آمد. واندوه عمومى شريك به نظر مى غم

ربيع االول 48 -نوامرب 4

اند ميم گرفته است كه براى سركوىب عاملگري و پريوان او كه از شدت تأسف مرتكب فجايعى باور نكردىن شدهشاه تصقشون روانه دارد زيرا كه اگر از اين طغيان به زودى جلوگريى نشود با حال غلياىن كه مردم دارند ممكن است از آن

اد خوش نيست خمصوصا در اصفهان كه انقالباتى زمحت كلى به وجود آيد به خصوص كه اخبار واصله از جنوب زيتازه رخ داده و يكى از جتار معترب اصفهان در مقابل امر ظل السلطان كه بايد توتون و تنباكو را به عمال شركت

حتويل داد هر چه را كه از اين جنس خريده بود آتش زده است.

برود. عالء الدوله هم به امروز به ساعد الدوله امر شد كه با پانصد سوار به كالردشت

444سه سال در دربار ايران، ص:

معاونت و آجوداىن او به آن مست روانه گرديد.

ربيع الثاىن 8 -نوامرب 7

خواىن بر سر قرب مادرش عازم قم شد و قبل از عزميت در مزار امني السلطان به عادت هر ساله براى زيارت و فاحته شاه خلوت داشت. حضرت عبد العظيم مدت طويلى با

گذشته از حوادثى كه در جريان است صدر اعظم خاطر شاه را از مشكالتى كه جديدا بني ايران و عثماىن حادث شده مسبوق منود.

در سرحد كرمانشاه قسمىت از اراضى سرحدى است كه اين دو دولت هر دو بر آن ادعا دارند و هر كدام كه آجنا را ها اين قسمت را به تصرف آيد. به تازگى عثماىن دهد و به اعرتاض مى جلوه مىتصرف كنند ديگرى آن را غصب

اند و مردم ايران به قدرى از اين بابت عصبانيند كه تقاضاى حمو تصرف كنندگان را دارند. آورده

كرده و آن را ها مهني حال وجود داشته. بروز كوچكرتين حادثه چنان دو طرف را برآشفته مى ها و عثماىن ما بني ايراىناند كه براى شروع به جنگ علت ديگرى الزم نبوده است اما خوشبختانه طمأنينه و كندى داده بزرگ و مهم جلوه مى

كرده و مرور زمان كه در كار رجال سياسى مشرق زمني موجود است و مهه وقت از اين پيش آمد جلوگريى مى وده است.من داده و اختالف را برطرف مى خاطرها را تسكني مى

Page 193: سه سال در دربار ايران

ربيع الثاىن 8 -نوامرب 54

شاه براى دفع ماللت خاطر به على شاه عوض كه چهار ساعىت طهران و در طرف چپ جاده قزوين است به قصد شكار عازم شد.

ها چون عمر را مهان ساعات ما به قول مردم ايران يا به تغيري كتاب الف ليله سه شب در آجنا ماندمي. ظاهرا ايراىنكنند و تا حدى مشارند بيان گذشت زمان را به اين شكل تعبري مى ها را به آن خمصوص مى دانند و شب خوشى مى

انگيز است در صورتى كه شب به راحىت و حق هم با ايشان است چه روز وقف كار و زمحت و درك حقايقى غم گذرد. ونوش و خواب و خيال مى عيش

گومي كه در مشارم و مى ا به روز مىبه هر حال من باز هم به عادت سابق ايام ر

448سه سال در دربار ايران، ص:

على شاه عوض سه روز ما با كمال خوشى به شكار گذشت.

شاه هم به نظر من اين ايام را بد نگذرانده و با اين كه چيز مهمى شكار نكرده باز بر سر كيف و شوق است و به و آن طرف گرديد وىل چون اين نوع مرغ در اين ايام به نواحى جنوىب مهني حال بسيار در دنبال آهوبره به اين طرف

ها و كنار سروصدا تنها با سگم از شاه دور شدم و به طرف گودال اند چيزى به دست نياورد اما من ىب مهاجرت كردهدم شاه اظهار هاىي را كه زده بودم تقدمي كر هنرها رفتم. به صداى تري تفنگ من اعليحضرت پيش آمد و من مرغاىب

امتنان كرد و بعد از آن كه خوب آهنا را ورانداز منود به يكى از پيشخدمتان داد و گفت برب بده آقاداىي و بگو آهنا را براى هنار من بپزد.

اى آباد و داراى مزارع پرحاصل است و يكى از رود دهكده على شاه عوض از بركت آب فراوان كه به كار آبيارى مىآوردند كه برند. اين انگورها را از رزهاىي به دست مى صول اين نواحى انگور است كه به پايتخت مىترين حم مهم

چينند. هاى آهنا را هر هبار براى آن كه حاصل بدهد مى سرشاخه

ها به علت باران و طوفان شديد شب گذشته خراب و گل بود. ربيع الثاىن به طهران برگشتيم، راه 54روز

ربيع الثاىن 58 -نوامرب 52

هاى طال كه روى فرش رخيته بود ملتفت شد كه چند قطعه از جواهرات ختت طاووس را امروز شاه از مشاهده قراضه وقت وى را به اين خشم نديده بودم. اند من هيچ كنده

Page 194: سه سال در دربار ايران

ستاد و اي گفت بعد ناگهان مى داشت و بلندبلند ناسزا مى حال خوددارى از او رفته بود به سرعت چند قدم برمىدوخت. با اين وضع مسلم است كه اگر اى مى چشمان خود را كه كامال گشوده بود با حال غضب و هتديد به نقطه

مقصر به دست افتد مورد خبشايش ملوكانه قرار خنواهد گرفت.

آمده «4» را كه پريروز به جاى سر درومند ولف «5» ساعت يك اعليحضرت بايد سفري جديد انگليس سرالسل ست به حضور بپذيرد.ا

دولت انگليس بال شبهه فهميده است كه به نفوذ او كه به دست صدر اعظم ايران

______________________________ (5.)Sir Lascelles

(4.)Sir Drumond Wolf

448سه سال در دربار ايران، ص:

اى كه حريف بر او تفوق حاصل كرده در مبارزهاى وارد شده به مهني جهت خنواسته است توسعه كامل يافته بود لطمه خصوص كه دولت روسيه هم به جاى شاهزاده دالگوروكى سفري سابق خود را تا آخرين نفس به مغلوبيت سوق دهد به

كه سرتيپ و نظامى بوده اشخاصى را فرستاده است كه در سياست واردند. از مهني حلاظ دولت انگليس مرد «5»أموريت روانه داشته كه نسبت به امور مربوط به دخانيات و بانك و معادن و طرق بيگانه است و نفسى را به م تازه

شود و شايد هم بتواند بر مشكالت فايق آيد. اگر هم در باب اين مسائل شكسىت خبورد زياد براى او گران متام منى

ربيع الثاىن 52 -نوامرب 58

آمده بود خرب آورد كه عاملگري پيغمرب مدعى بعد از آن كه قريب به صاحب منصب جواىن كه از طرف ساعد الدوله دويست نفر از پريوان او كشته شدند دستگري شده. شاه اين صاحب منصب را به مژده اين خرب خوش به درجه

سرهنگى مفتخر ساخت.

ربيع الثاىن 57 -نوامرب 40

و تازه داخل خدمت شده بود به دست آمد و دزد جواهرات ختت طاووس كه يكى از جاروكشان عمارات سلطنىتپس از عذاب و شكنجه اقرار كرد آهنا را در گلستان در پاى درخىت پنهان كرده. جواهرات را مهاجنا يافتند و دزد با اين

د آبا كه او را كشتند جسدش را نزديك پاقاپوق به دروازه خاىن كه جواىن پانزده ساله بود حمكوم به قتل شد و پس از آن

Page 195: سه سال در دربار ايران

گريند. شاه هم به هركدام ده كه مرسوم است دور شهر افتاده و از هر دكاىن يك عباسى مى آوخيتند. مريغضبان چنان تومان داده است.

ربيع الثاىن 44 -نوامرب 41

سيد عاملگري را كه در كالردشت دستگري شده امروز با موزيك نظامى به طهران وارد كردند مثل اين است كه نسبت به كنند. شخص كه تنزل فرموده و خود را صاف و ساده عاملگري خوانده تشريفات و احرتاماتى اجرا مى اين

______________________________ (5.)Prince DolgorouKi

441سه سال در دربار ايران، ص:

توانسته بود با اين كه ادعا داشت كه صاحب نفس و مؤثر در روحيه مردم است بيش از دويست سيصد نفر را نبردند و يقني است كه مسخر خود سازد. خروج او از كالردشت وقىت صورت گرفت كه او را دست بسته به زندان مى

اگر معجزى رخ ندهد دوره پيغمربى او در مهني زندان به سر خواهد رسيد و شايد عمر او نيز در مهني جا به هنايت بيايد.

غر و بلند قامت است سرافكنده پيش شاه آمد و ابدا اثرى كه حاكى از سيد را به حضور شاه بردند و او كه ال شد. اش ديده منى پيغمربى و نزول وحى به او باشد در قيافه

كرد وىل اندكى بعد كه ترسش رخيت حلن خود داد در ابتدا خمتصر بود و آهنا را با حلىن گرفته ادا مى هاىي كه مى جوابپرداخت و بيچاره در صدد جنات جان خود برآمد اما بدخبتانه بياناتى كه در اين باب را عوض منود و به دفاع از خود

گناه جلوه انداخت و خود را ىب كرد چندان مردانه نبود به اين معىن كه مهه تفصريات را به گردن پريوان خود مى مى داد. مى

بنا شد پوىل ميان فقراى شهر توزيع كنند اما اين ساعد الدوله در نتيجه اين خدمت رتبه امري توماىن يافت و به امر شاه مسئله فقط امر بود و با اين كه متام روز را يك عده زن در ميدان توپخانه به انتظار رسيدن اين مائده سلطاىن ايستادند

به كسى چيزى عايد نشد.

غره مجادى االوىل -دسامرب 8

تپه شد اما چه خيال از جانب امر دخانيات عازم دوشان شاه يا براى اين كه ترك عادت نكند يا به قصد انصراف «.تاخت نگراىن به ترك اسب او نشسته و با او چهار نعل مى»فايده كه به قول شاعر:

Page 196: سه سال در دربار ايران

شد صدر اعظم نيز ملتزم ركاب بود اما اين بار برخالف عادت معمول اين بود كه هر وقت شاه از پايتخت خارج مى تپه آمد. ه تنها به دوشانصدر اعظم در طهران ماند و شا

فتواىي از عتبات رسيده و به مردم امر شده است كه براى برچيدن بساط كمپاىن از استعمال دخانيات خوددارى كنند. اند و احدى ها را برچيده هاى خود را بسته و متام غليون فروشان دكان اين فتوى با انضباط متام رعايت شده، متام توتون

زند. ميان نوكران شاه ته در اندرون او لب به استعمال دخانيات منىنه در شهر نه در

442سه سال در دربار ايران، ص:

هنند. مردم ايران هر وقت فتواىي از طرف مالىي متنفذ يا جمتهدى معترب برسد با انضباط متام اطاعت آن را گردن مى

د حسن را به اسم حتريك مردم توقيف و به قزوين كه حاجى حمم امروز اختيار به كلى در قبضه آخوندهاست. با اينخورد و تا علت اساسى را از ميان نربند دانند كه كار از كجا آب مى اى نبخشيده و مهه مى اند فايده تبعيد كرده

اى به دست خنواهد آمد. نتيجه

يگر حرارتى در اين راه به خرج آمدها اساس امتياز دخانيات را متزلزل ساخته تا آجنا كه حىت مدافعني آن هم د اين پيشها اختيار گفت كه با اين دو روشى كه ايراىن دهند. مدير شركت را ديدم كه نااميد بود و سفري انگليس هم مى منى

اند و امتناع ايشان از قبول شرايط امتياز كه البد از جاىي ديگر سرچشمه گرفته اصرار در باب كار كمپاىن ديگر كرده هد بود.مفيد فايده خنوا

مجادى االوىل 9 -دسامرب 40

كه وزير خمتار كه در طهران طوفان حوادث در حال سركشيدن بود و با اين با متام اين اوضاع و احوال با وجود اينروس به شاه كاغذى نوشته و مراجعت او را براى حفظ جان اروپاييان الزم و عاقبت را وخيم مشرده بود باز شاه از

توانند از اجرود حركت كرد و به وزير خمتار پيغام داد كه مسئله چندان مهم نيست و صدر اعظم مىتپه به ج دوشان اى جلوگريى كنند. بروز هر حادثه

مجادى االوىل 58 -دسامرب 51

كه به مردم تربيز قول داده شده بود كه عمليات شركت احنصار دخانيات در آذرباجيان شروع خنواهد شد باز با اينمنود كه دستورى به عامه مردم براى اين كار رسيده و قانع نشدند و بار ديگر سر به شورش برداشتند و چنني مى ايشان

طغيان جنبه عمومى پيدا كرده است.

مجادى االوىل 51 -دسامرب 57

Page 197: سه سال در دربار ايران

در حاىل كه در چند صد مرتى اردو به شكار مشغول بودم در جلوى دره تنگ و پيچ

447ايران، ص: سه سال در دربار

گچ برخوردم كه از زمني بريون آمده و وسعت و بزرگى آهنا قابل دقت بود. در پيچى به چند طبقه سنگ

ام مهني كه از اين نقطه رد شدم سگم را ديدم كه از دره باال رفت و به دور بلندى كه من در پشت آن واقع شدهبرگشت من يقني كردم كه حيوان به چيز ناباىب برخورده و چرخيد سپس دم خود را ميان دو پاى خود برد و به سرعت

اى را براى اين برگشته است كه مرا از آن مطلع سازد به عجله از كوهى كه در طرف چپ بود باال رفتم و اطراف نقطهكه سگ از آجنا برگشته بود و در طرف ديگر قرار داشت به دقت حتت توجه آوردم. در اين موقع سه شكارچى را

زنند پلنگ، پلنگ. اين سه نفر آيند و با نشان دادن طرف راست فرياد مى ها پايني مى دم كه به شتاب از بلندىدييكى دندانساز شاه ديگرى نايب آبدارخانه و سومى يكى از پيشخدمتان بود كه با هم به شكار رفته بودند و مثل من

تند.انتظار چنني منظره خموىف را آن هم در نزديكى اردو نداش

كه به قله كوه رسيد مدتى نيز به آهنا نگاه كرد گفتند كه پلنگ از نزديكى ايشان گذشت و پس از آن با ترس و لرز مىمرتى معادن گچ خوابيده سپس به دامنه ديگر كوه رفت. يقني كردمي كه اين حيوان درنده ابتدا در نيستان واقع در سى

كندم به وحشت و فرار افتاده و سگ من كه او را زمحت آهنا را مى بود و به صداى شكسنت قطعات گچى كه من به در حال خواب يا در حني فرار ديده بود دچار وحشت شده پيش من آمده بود.

به هر حال من خدا را شكر كردم كه به معدن گچ سرگرم شده بودم چه معلوم است كه اگر من اين اشتغال را پيدا آمدم. ودم به چه عاقبت و سرنوشىت گرفتار مىنكرده و شكار را قطع ننموده ب

مجادى االوىل 51 -دسامرب 9

كم به تظاهرات سياسى كشيده. در يكى از جلساتى كه صدر اعظم در طهران براى گفتگو در كار جترى مالها كمبايد اشخاصى باب غرامت كمپاىن تشكيل داده بود يكى از مالها بدون پروا به امني السلطان گفت كه اين غرامت را

اند از عهده برآيند و اسم چند نفر را هم برد. كه از آن شركت رشوه گرفته

كشد، چون وى امر مال را در قزوين يكى از مالها شخصى را ديده بود كه غليون مى

449سه سال در دربار ايران، ص:

Page 198: سه سال در دربار ايران

ت برد، حاكم مال را خواست در نكشيدن غليون اطاعت نكرده بود مال غليون او را شكست و او به حاكم شكايوىل مال مردم را شوراند و حاكم از ترس به طهران گرخيت و اگر او حاجى حممد حسن را با خود در كالسكه ننشانده

رفت كه مردم بكشندش. بود بيم آن مى

مجادى االوىل 58 -دسامرب 45

و به من گفتند كه امتياز دخانيات از اعليحضرت باالخره مصمم شد كه به طهران برگردد. مرا سفارت روس خواستنداى بكنند و ميزان غرامىت را كه به ايشان وارد آمده ميان رفت فقط انتظار آن را دارند كه صاحبان سهام در لندن جلسه

مشخص سازند. از طرىف ديگر از حاج مريزا حسن شريازى استدعا شده است كه حكم حترمي دخانيات را لغو منايد. ترى جلوگريى به عمل آيد بايد هر چه زودتر در ختم اين غائله بكوشند. د كه از مصائب بزرگخواهن اگر مى

گويند كه حمسن خان معني امللك سفري سابق ايران در عثماىن در ايام غيبت ما از طهران از استانبول وارد شده و مى از اين علىت ديگر هم داشته باشد.براى ترتيب عروسى دخرتش با پسر امني الدوله آمده وىل گويا آمدن او غري

مجادى االوىل 48 -دسامرب 42

ساعت ديگر امتياز دخانيات لغو 89هاىي چسبانده و هتديد كرده بودند كه اگر تا شب گذشته به ديوارها اعالميه نشود جان خارجيان در خطر خواهد افتاد.

تواند مثل يك نفر مرد نيست. آيا شاه به علت پريى منىكه چرا تا به حال اين امتياز ملغى نشده درست معلوم اين پخته تصميم بگريد؟

نازد اما او با وجود اعتمادى كه به ها مى گرمى انگليس گويند مانع اين كار صدر اعظم است كه به پشت مىمقام خود و ها دارد آيا تا اين درجه ديده بصريتش كور شده كه خطر را نبيند و نفهمد كه در اين اصرار انگليس

دهد؟ پادشاه متبوعش هر دو را به باد مى

معلوم نيست كه اگر زمام قدرت مهچنان به دست مالها مباند به كجا سوق داده خواهيم شد؟ اگر ايشان از قول به رود. عمل بپردازند بيم هرگونه خطر مى

او گفتموزير خمتار فرانسه پيش من آمد و در باب متام اين حوادث گفتگو كردمي، به

448سه سال در دربار ايران، ص:

Page 199: سه سال در دربار ايران

كار چرا منايندگان خارجى كه مداخله ايشان در حفظ جان اتباع خود مسلما مؤثر واقع خواهد شد تا اين حد ىب كنند؟ نشسته و در چنني موقع خطرناكى اقدامى مشرتك منى

د. به من گفت كه امشب من با چند حال اضطراىب كه در من بود او را بر آن داشت كه در اين خصوص اقدامى كننفر از منايندگان خارجى كه مهمان منند مهني مطلب را در ميان خواهم گذاشت. چنني شيوع داشت كه صاحبان

اى هم از راه اغراق اين مبلغ را كنند. عده فرانك مطالبه غرامت مى 54100000سهام در لندن اجتماع كرده و گفتند. تومان مى 54100000

ه دولت ايران! معلوم نيست كه اگر شاه در خزانه خود را باز نكند از كجا اين مبلغ را تأديه خواهد كرد؟بيچار

از طرىف ديگر در اين اواخر در ظرف چند روز قيمت زغال يك مرتبه دو برابر شده و عقيده مردم اين است كه بانك ها را انبار منوده. انگليس براى گران فروخنت زغال

ايعه از ناحيه دمشنان بانك منتشر نشده و بانك شاهنشاهى واقعا به اين كار دست زده باشد بايد يقني كرد اگر اين شهاىي از اين نوع توفيق خنواهد كه آن مؤسسه هم دچار سرنوشت كمپاىن دخانيات خواهد شد و به ادامه استفاده

ديگرى گرفتار گردند. خواهند كه به مشكالت تازه ها هم منى يافت و يقني است كه انگليس

مجادى االوىل 42 -دسامرب 49

نشني طهران گذاشته شد و شاه بنا به تقاضاى منايندگان سياسى يك عده قراول در چند نقطه از حمله اروپاىي دستخطى صادر كرد كه نظر به عنايىت كه به احوال رعاياى خود دارد امتياز دخانيات را به كلى ملغى ساخته است.

هاى خود نوشته احتياط كارانه الاقل مفيد اين فايده شد كه مردم دست از اجراى هتديداتى كه در اعالميه اين عملاند بر سر بودند بردارند اما نبايد چنني پنداشت كه مالها حاال كه در قدم اول فاتح شده و پى به قدرت خود برده

جاى خود بنشينند و به مهني نتيجه كوچك قانع شوند.

هر يك از ايشان اين است كه شورش وقىت برطرف خواهد شد كه فرماىن رمسى و درست در اين باب صادر عقيده شود كه هرگونه شك و اهبام را زايل منايد واال به

480سه سال در دربار ايران، ص:

توان چندان اعتماد داشت. هاى خشك و خاىل منى وعده

Page 200: سه سال در دربار ايران

ر شكسنت حترمي دخانيات نرسيده و تا اين فتوى نرسد اوضاع به مهان از اين مراتب گذشته هنوز از عتبات فتواىي د حال سابق باقى خواهد بود.

مجادى االوىل 48 -دسامرب 85

ميالدى است، ديشب برف باريده و امروز صبح ساعت هفت ميزان احلراره در اطاق 5985امروز روز آخر سال ريون شش درجه زير صفر است.دهد در صورتى كه ب هشت درجه باالى صفر را نشان مى

اند زايل كند تا به صراط عقل برگردند و در خدا كند كه سرما حرارت را از كله كساىن كه تا اين حد به غليان آمدهها دوباره به راه بيفتد و دولت و روحانيون با اختيار دخانيات باز در دست خود مردم قرار گريد و غليون 5984سال

هم با دل خوش به طرف فرانسه عزيز برگردم.هم آشىت كنند و من

مجادى االوىل 8 -5984ژانويه 5

مهه اميدها به عتبات است و مهه خالص از اين خممصه را از آن جانب منتظرند.

بعد از مدتى انتظار باالخره تلگراىف از آجنا رسيد به اين مضمون كه شاه را در لغو اين امتياز تربيك گفته و از او ر شده است كه ساير امتيازاتى را هم كه در دست خارجيان است ملغى سازد وىل در آن از رفع حترمي خواستا

دخانيات كه تا اين اندازه باعث به هم خوردن عادات مردم شده بود ابدا صحبىت نيست.

متام امتيازاتى را كه ازپيش ناراضى و مشاورين او را خشمناك ساخت زيرا كه روحانيون اين دفعه اين تلگراف شاه را بيشمنود كه در خارجيان در دست داشتند حرام مشرده و قدم را از حد امتياز دخانيات جلوتر گذاشته بودند اما بعيد مى

اى برسند زيرا كه تسليم شدن ناصر الدين شاه در يك مورد به خصوص عالمت آن نيست كه او اين اقدام به نتيجه د.در متام موارد سر تسليم پيش آور

485سه سال در دربار ايران، ص:

مجادى الثاىن 4 -ژانويه 8

خبش نيست، سهام بانك رسد چندان اطمينان اند، اخبارى هم كه از لندن مى مردم هنوز دست به كشيدن غليون نربدههاى جنوب و استخراج معادن و معامالت ترياك مهه ضميمه شاهنشاهى به نصف قيمت رسيده و چون تسطيح جاده

رود. خصوص براى بانك مى امتياز بانك بوده كليه اين امور دچار وقفه شده است و بيم ضرر براى مهه به

ناپذيرى متوجه مهه چيز خواهد شد. البته روحانيون از اين جهات وحشىت اگر اين حال دوام كند خسارات جربانوذى كه ايشان را در ميان طبقه عوام متعصب ندارند و امور فوق به ايشان مربوط نيست به مهني جهت به استظهار نف

Page 201: سه سال در دربار ايران

افزايند و به حد و سدى براى حتريك قائل نيستند در صورتى كه حال دولت روز بر جترى خود مى مسلم است روزبه رود. چنني نيست و اگر اين مبارزه به مهني صورتى كه شروع شده دوام يابد بيم هر خطرى براى آن مى

مجادى الثاىن 8 -ژانويه 8

باشى خواستم به سر خدمت بروم قراوىل دم در اندرون كاغذى از طرف اعتماد احلرم خواجه امروز صبح موقعى كه مى به دستم داد، ديدم كه او از من خواسته است كه ساعت يك به منزل او بروم.

آمدى موجب گرفتارى پيششوم وىل گاهى هم ممكن است كه معموال ظهر بعد از آن كه هنار شاه متام شد من آزاد مىمن شود. احتياطا پيش از آن كه بريون بروم هنار خود را خوردم و ديرتر از مواقع عادى عازم عمارت سلطنىت شدم تا

اگر اتفاقى پيش آمد بتوامن آزاد باشم.

مشاهده خانه رسيدم مردم را در حال طغياىن غري عادى ديدم و كه به خيابان جبه در حدود ساعت ده به حمض اينباز يافتم، اند، قدرى دورتر در ارگ را كه معموال در اين ساعت باز است نيم كردم كه مجعيىت دم بازار مجع آمده

دادند و دو نفر از ايشان هم از باالى در مواظب حركت مردمند. سربازها پشت آن قراول مى

كه به كسى روم با اين كه من به سر خدمت مى دانستند شناختند چون مى ديدند و مى اين قراوالن كه هر روز مرا مى دادند مزاحم من نشدند. اجازه عبور منى

484سه سال در دربار ايران، ص:

زد، گاهى پا بر زمني كه سخىن بگومي غمناك قدم مى وقىت كه وارد گلستان شدم مهه وزرا را حاضر ديدم، شاه بدون آنعلوم بود كه حالىت آشفته دارد. خواستم ببينم چه خرب است، به من نواخت و م كوفت و گاهى عصا به درختان مى مى

گفتند كه شاه كاسه صربش لربيز شده مريزا عيسى نايب احلكومه تازه طهران را پيش مريزا حسن آشتياىن فرستاده و به شود. مريزا او تكليف كرده است كه يا به استعمال دخانيات فتوى دهد و غليون بكشد يا اين كه از ايران خارج

هند و حاضر به حركت شده. حسن در جواب گفته است كه جالى وطن را بر استعمال دخانيات ترجيح مى

اين خرب به سرعت در شهر انتشار يافته و مردم به مهني جهت اجتماع كرده و علت آشفتگى شاه نيز مهني است. شد و كساىن كه خدمىت نداشتند رفتند و از وزرا ظهر نزديك و شاه عازم رفنت به سفر است، گلستان به تدريج خلوت

دانستم كه كه صرف غذا به امتام رسيد چون من الزم بود به اندرون بروم و منى هم فقط امني السلطان ماند. بعد از آن رفت. چه مدت آجنا خواهم ماند عازم منزل شدم تا باالپوش خود را بردارم زيرا كه هوا گرفته بود و بيم باران مى

Page 202: سه سال در دربار ايران

كنند. ديدم در ارگ بسته و قراوالن اسلحه به دست از مجعيت كه با هتديد و غوغا در حال هجومند ممانعت مىبرگشتم تا از در خيابان نايب السلطنه به اندرون بروم. جلوى ختت خانه ابو احلسن خان را ديدم كه پريشان خاطر

رد. من به گلستان برگشتم و در اين وقت زنگ ساعت بود. به من گفت از گلستان بريون نرويد كه براى مشا خطر داكم بيشرت شد و به اوج شدت رسيد. پيشواى اين مجاعت سيد مشس العماره ساعت يك را زد. سروصداى مردم كم

سروپاىي بود كه اين عده را از دم بازار سبزه ميدان و نزديك خانه من برداشته و به ميدان شاه )ميدان متعصب ىبرده و چون به علت ممانعت نظاميان نتوانسته بود از راه خيابان نايب السلطنه به ارگ راه يابد از طريق توپخانه( آو

خانه و ناصريه و كوچه در اندرون خود را با مجاعت به طرف ديگر خيابان نايب السلطنه رسانده. هاى جبه خيابان

ود اما در اينجا جلوى قراوالىن كه راه ايشان را رسيد فقط غوغاى مردم شورشى ب تا اين ساعت صداىي كه به گوش مىهاى عمارت نايب السلطنه را شكستند و قصدشان اين بود سد كرده بودند مردم دست به سنگ بردند و در و پنجره

كه به زور از اين راه خود

488سه سال در دربار ايران، ص:

شد. وگريى قراوالن ممكن منىرا به عمارت شاه برسانند چه اين كار از راه ديگر به علت جل

كه مبادا شورشيان به اندرون نايب السلطنه كه سخت در اين موقع فرمانده اين نظاميان يعىن معني نظام از ترس اينمورد هتديد بود راه يابند صالح را در اين ديد كه در مقابل مردم از خود جنبشى نشان دهد به مهني جهت بعد از

اى از مردم كشته خوردن به قراوالن امر به شليك داد. عده ر جواب ناسزا شنيدن و سنگامتام حجت به ايشان و دكردند چون بار كرد به خاك افتاد، مردم با اين كه باز مقاومت مى شدند از آن مجله سيدى كه مجاعت را حتريك مى

كنده شد.ديگر بر ايشان شليك شد در حدود ساعت سه و نيم بعد از ظهر گرخيتند و مجعيت پرا

اى صحبت با امني السلطان با پيشخدمتان در اين هنگامه شاه بعد از صرف هنار به باغ گلستان آمده و بعد از حلظهها به در اندرون است رفته بود. امني السلطان وقىت كه از ترين اطاق خمصوص از راه نارجنستان به اطاق برليان كه نزديك

ند تن از نزديكان به طاقنماىي كه مقابل گلستان است رفت و كنار ديوار پشت شاه جدا شد به حال تفكر بود، با چتوانستم بروم و جاى ديگر هم نداشتم به انتظار حوادث تنها به قدم زدن به آبدارخانه نشست. اما من چون بريون منى

در باغ مشغول شدم.

وىل مهني كه به عمارت نايب السلطنه رسيدند و كشيدند اتفاق خاصى نيفتاد تا موقعى كه مردم در دور ارگ فرياد مىها برخاست شش خواستند در اندرون او را بشكنند و از آجنا به اندرون سلطنىت راه يابند و صداى شكسنت شيشه

هفت نفر از پيشخدمتان را به رياست مريزا حممد خان پدر مليجك ديدم كه غرقه در اسلحه به حفظ اطاق املاس روند. مى

Page 203: سه سال در دربار ايران

يشان اسلحه شكارى است، تفنگى بر دوش دارند و قطارهاىي از فشنگ بر كمر. البته نيت اين مجاعت اسلحه امريد. معلوم نبود كه اگر ممدوح است وىل اگر موقع مناسب و دل و دماغى باقى بود انسان از ديدن آهنا از خنده مى

شد! هنوز دست به تفنگ نربده كثرت مىكردند از اين شش هفت نفر چه كارى ساخته شورشيان به عمارت محله مى شدند. كه جمبور به فرار مى برد يا اين مجعيت يا آهنا را زير دست و پا مى

شد، او و نزديكانش از جاى خود گونه صداىي شنيده منى از جانب صدر اعظم هيچ

488سه سال در دربار ايران، ص:

سروصداى كوچه كرده بودند. گفتند و مهه گوش را متوجه خوردند و هيچ منى تكان منى

فشرد. زد و گاهى هم درهم مى گاهى آهنا را بال اراده ورق مى امني السلطان مقدارى كاغذ در دست داشت، گاه

رود من به گذرد و به حضور شاه مى زنان به حوض بزرگ رسيدم ديدم نايب السلطنه از جلوى موزه مى موقعى كه قدم آيد. نارجنستان عبورم افتاد ديدم شاه با فرزند خود از آجنا بريون مى عجله پيش آمدم و وقىت كه به در

هاى اطراف نايب السلطنه خاطر شاه را مطمئن ساخته و به او اطالع داده است كه آرامش برقرار گرديده و خيابانجله متام گرخيته كه شناخته نشوند به ع ارگ دست نظاميان است. در اين غوغا هفت نفر كشته شده و زمخيان براى آن

اند. و خمفى گشته

ساعت قريب به پنج بود كه من از برياهه خود را به منزل رساندم، راه معموىل را يك عده توپچى با يك توپ بسته رود وىل بايد انگيز بود زيرا كه اگر چه توپ پيش سالطني آخرين وسيله اثبات حق به مشار مى بودند. امروز روزى غم

كند. بازى مى ه بسيار وسيله بدى است و كسى كه غري از آن وسيله ديگرى نداشته باشد با آتشگفت كه اين وسيل

اند مهچنان به حال كرده اى كه با يكديگر نزاع مى راست است كه شليك تفنگ شورش را خوابانده وليكن آن دو قوهتر حانيون با وجود مغلوبيت قوىخصومت باقى هستند، شاه اگر چه غالب آمده وليكن از حيثيتش كاسته شده و رو

اند. گرديده

مجادى الثاىن 8 -ژانويه 1

ساعت يك بعد از ظهر اعليحضرت يك عده از صاحب منصبان و نوكراىن را كه در خواباندن شورش مداخله كرده بودند به حضور بار داد پس از اظهار رضامندى از خدمات ايشان به آهنا انعاماتى خبشيد.

حال نه غليون كشيده نه از طهران خارج شده است. ن آشتياىن تابهحاج مريزا حس

Page 204: سه سال در دربار ايران

كه اصل امتياز نامه دخانيات را پيش او بفرستند ظاهرا در جواىب كه ديروز به شاه داده تبعيد را ترجيح داده به شرط آن منايد پاره كند.گذارند كه او حركت تا او آن را پيش مردم كه در خانه او جمتمعند و به غري از اين شرط منى

481سه سال در دربار ايران، ص:

شاه انگشرتى املاسى براى او فرستاده و از او خواسته است كه از حركت صرف نظر منايد. مريزا حسن خان تا موقعى كه شركت دخانيات منحل و رييس آن رمسا احنالل آن را اعالن نكرده و امتياز دهندگان را به اسرتداد آن دعوت

بود از قبول مرمحىت شاه استنكاف كرد.ننموده

علت اين تصميم فورى و اجراى عاجالنه آن اين بود كه رييس شركت و وزير خمتار انگليس از شورش ديروز به اى شد چاره آمد قهرى بود و در مقابل آن منى وحشت افتاده بودند حىت وزير خمتار مزبور ظاهرا گفته بود كه اين پيش

ديگر انديشيد.

زيستند و اى حق هم با وزير خمتار انگليس بود زيرا كه ديروز متام خارجيان طهران در حال وحشت مى اندازهتا هاى خود را سنگر كرده و براى دفاع حاضر شده بودند. خانه

كردند كه چرا تفنگ در اختيار چند تن از منايندگان سياسى كه اتفاقا مالقاتشان مرا دست داد اظهار تأسف مىاى مقدارى اسلحه ذخريه باشد، گفتند كه بايد براى آينده در هر سفارختانه نداشتند تا نوكران خود را مسلح كنند و مى

البته شنيدن اين مطلب براى كسى كه به قدرت فوق العاده شاه اعتماد كرده خاىل از غرابت نيست.

مجادى الثاىن 2 -ژانويه 7

هاىي كه بر ديوار اند. با مالحظه آثار گلوله تول و قريب بيست تن جمروح شدهدر روز سوم مجادى الثاىن هفت تن مقخيابان نايب السلطنه خمصوصا در قسمت مشاىل آن روى ديوار كوچه در اندرون باقى مانده اين عده مقتول و جمروح

چيزى فوق العاده نيست.

هاىي داده و به هاى آسيب ديدگان انعام ادهقلب و خوش قلىب يكى از صفات بارز اوست به خانو شاه كه ذاتة خوش اين وسيله ايشان را راضى كرده است. خدا كند كه ديگر چنني روزى پيش نيايد.

شورش مزبور احنصار به طهران داشت، اگر چه شهرت كرده بود كه مردم در تربيز نصر الدوله جانشني امري نظام را كدام اصلى نداشته اند وىل بعد معلوم شد كه اين شايعات هيچ اندهكشته و در زندان قزوين حمبوسني را به قتل رس

است.

482سه سال در دربار ايران، ص:

Page 205: سه سال در دربار ايران

مجادى الثاىن 8 -ژانويه 50

اى زده از آن مجله به هبانه امكان محله به چون هنوز سرها از شور نيفتاده وزارت جنگ دست به احتياطات تازهاند و من وصى ارگ را گرفته و از مجله اين بار در خانه مرا هم مسدود كردهعمارات سلطنىت يك عده از درهاى خص

خانه برسم. ام كه براى بريون رفنت از حياط اصطبل آبدارخانه شاهى راهى دراز بپيمامي تا به خيابان جبه جمبور شده

اين منزل دم در من قراول آمد ناراضيند قراوالىن هستند كه از بدو ورود من به كساىن كه بيش از مهه از اين پيشدادند، چون ديگر درى نيست كه به حفظ آن مشغول باشند ناچار ايشان را به سربازخانه پس فرستاده و آهنا هم مى

اند مثل هر مسلمان متديىن حكم قضاوقدر را گردن هناده و با تسليم و رضا راه سربازخانه را پيش كه راضى نبوده با اينديدم كه نزديك اصطبل در طرف چپ در ورودى به غذا پخنت مشغول بودند ت ايشان را مىاند. من هر وق گرفته

تر براى خود تصور بردم و يقني داشتم كه تا رسيدن موقع مرخصى از خدمت زندگاىن از اين راحت لذت مى كردند. منى

مجادى الثاىن 58 -ژانويه 51

رفته بود شرفياب شدمي. اين تصميم را شاه پس از برخاسنت از جا تپه به حضور شاه كه صبح به آن امروز به دوشانخواب گرفته و كمى بعد با يك عده پيشخدمت به آجنا عازم شده بود. عمله آشپزخانه و آبدارخانه زودتر به آجنا رفته

بودند.

شاند و با هم راه نوكرهاى من دست به كار هتيه اسباب سفر بودند كه اعتماد السلطنه رسيد و مرا در كالسكه خود نافتادمي. در بني راه يعىن در ميدان نگارستان به مشري الدوله برخوردمي كه تازه از كار فرستادن جنازه برادر خود به كربال

گفت كه به ديوارهاى اعالناتى چسبانده و عزل امني السلطان را خواستار شده مشري الدوله مى «5» فارغ شده بود.خورد و از آن راه متوىل سرشار به دست اند به اين كه حقوق نوكران دولت را مى را متهم كرده و برادر او امني امللك

آورده. در مشهد علما نه تنها حكم حرمت استعمال

______________________________ حسني خان مقصود حاجى مريزا عبد الّله خان عالء امللك برادر ديگر حيىي خان مشري الدوله و حاجى مريزا -(5)

قمرى در طهران فوت كرده و حيىي خان جنازه او را به كربال فرستاد. )مرتجم( 5808سپهساالر است كه در تاريخ

487سه سال در دربار ايران، ص:

گفت بسيار اند. حيىي خان حالىت خوش نداشت، مى دخانيات را داده بلكه كشت توتون و تنباكو را هم حرام مشرده ج متامى به اسرتاحت دارم.ام و احتيا خسته

Page 206: سه سال در دربار ايران

مجادى الثاىن 44 -ژانويه 48

مرض انفلونزا كه چند روزى است در متام حمالت طهران بروز كرده عده زيادى را كشته. مشري الدوله يكى از اولني اند. كساىن است كه سه روز قبل به اين مرض جان سپرده امروز هم دو نفر از زنان اندرون مرده

مراجعت شاه به شهر صالح نيست صحبت مراجعت اين روزها در ميان بود وىل رسيدن خرب شيوع با اين كيفيات مرض اين تصميم را به وقت غري معيىن موكول كرد.

ها را از به مهني نظر شايد شيوع مرض تا حدى ذهن« افتد بدخبىت به تقريىب مفيد فايده مى»مثلى است مشهور كه حوادث چند روز قبل را فراموش كند و آرامشى را كه هر عاقلى آرزومند آن است پيش هاى اخري برگرداند و گرفتارى

آورد.

مجادى الثاىن 48 -ژانويه 48

امروز جنازه حيىي خان را به مشهد فرستادند در حاىل كه نعش برادرش در جهت مقابل متوجه كربالست هيچ خود به مشاهد متربكه باز دارد اگر چه مرده به مرضى سارى هاى تواند ايرانيان را از فرستادن جنازه اى منى مالحظه

جان سپرده باشد.

طلىب مجعى را به غليان آورده به اين معىن كه دار دو وزارت عدليه و جتارت بود ديگ جاه مردن مشري الدوله كه عهدهوقت از هر مقامى كه اند حىت دوست من اعتماد السلطنه هم كه هيچ چندين نفر در صدد گرفنت مقام او برآمده

ساز خود اشرف السلطنه را پيش خامن انيس الدوله سوگلى ناصر الدين شاه فرستاده داشته باشد راضى نيست زن توطئه تا او شاه را به واگذارى وزارت عدليه به اعتماد السلطنه وا دارد.

كه هنوز نعش حيىي خان سرد نشده است شاه تا امروز به تكليف هيچ يك از اين مدعيان اعتناىي نكرده و به مهه گفتهتا جانشني جهت او تعيني شود. از اين جواب مهه مدعان بيم آن را دارند كه شاه انتخاب خود را كرده باشد و به

تغيري آن نيز راضى نشود.

اما اين حيىي خان نيكوسريت در واقع حكم سبدى سوراخ را داشت كه هيچ چيز در

489: سه سال در دربار ايران، ص

ومنال بسيارى خبشيده بود و از دو شد، با اين كه در نتيجه ازدواج با خواهر اعليحضرت شاه به او مال آن بند منىبرد و در اعطاى بعضى امتيازات نيز مبلغ متناهبى به او داده بودند باز وزارختانه زيردست خود نيز مداخل فراوان مى

ماند.پس از فوت قروض هنگفىت از او به جا

Page 207: سه سال در دربار ايران

نواز، يقينا بسيارى از مردم از مرگ اين جوامنرد متأسف خواهند شد شاه اين وى مردى بود بسيار با لطف و مهمان گرفت. داشت ليكن زياد هم اعمال و اقوال او را جدى منى شوهر خواهر خود را بسيار دوست مى

مجادى الثاىن 48 -ژانويه 41

رسد كه اين شورى دوام پيدا كند. تشكيل داد و چنني به نظر مى شاه قبل از عزميت يك نوع شوراى دولىت

كاهد و هر چه آمد خوشحالند چه به تصور ايشان اين كار از قدرت سابق او مى دمشنان صدر اعظم از اين پيشدار كه مهني شورى صورت اسامى كساىن را كه بايد عهده تواند مثل سابق فعال ما يشاء باشد چنان باشد وى ديگر منى

هاى جتارت و عدليه شوند هتيه كرده و به حضور شاه فرستاده است. وزارختانه

اين شورى از پنج عضو مركب است:

امني السلطان صدر اعظم و وزير داخله، نايب السلطنه وزير جنگ، امني الدوله وزير پست، خمرب الدوله وزير علوم، معني امللك سفري سابق ايران در استانبول.

لك ايلخاىن قاجار كه به تازگى پسر خود را با دخرت ثرومتند صاحب ديوان تزويج كرده بيش از مهه براى معني امل جانشيىن مشري الدوله منظور نظر هستند.

مجادى الثاىن 51 -ژانويه 42

مسرت ها جار زد و مهه مردم شهر از اين مژده قرين امروز جارچى فتواى منع حترمي استعمال دخانيات را در كوچهشدند. با اين جار مسلم شد كه كار شركت احنصار دخانيات متام شده بلكه بايد اين را عالمت مرگ قطعى آن مشرد فقط عواقىب را كه از آن ناشى گشته بايد حل كرد. اين كار البته مستلزم وقت زيادى است اما اگر طرفني حسن نيت

488سه سال در دربار ايران، ص:

تر شود من خطراتى از نوع خطراتى كه وجود آن اجياد كرده و با طول مدت ممكن بود سختبه خرج دهند متض نيست.

شهرت دارد كه ظل السلطان منشى خود مشري امللك را به طمع مال فراوان او به قتل رسانده است.

مجادى الثاىن 47 -ژانويه 49

Page 208: سه سال در دربار ايران

ونزا را به اينجا نيز آورد، امروز صبح شاه كه شب را در تپه باالخره مرض انفل وآمدهاى دائمى بني طهران و دوشان رفت تب و بيخواىب گذرانده بود زكام زده از خواب برخاست.

سفري عثماىن كه از طرف دولت خود احضار شده بود امروز حركت كرد و او با قريب چهل نفرى نيز از اعضاى شركت احنصار دخانيات عازم شد.

اند از ياد خنواهند برد خمصوصا آهنا كه در روز شورش در اينجا ا كه در ايران ديدهاين عده البد تا مدتى حوادثى ر اند فوق العاده است خاطرشان قرين خرمى است. البد براى حتصيل منفعت متوجه نقطه بودند چون غرامىت را كه گرفته

ديگرى خواهند شد و در رفنت راضيند وليكن مسرت ايرانيان البته بيشرت است.

مجادى الثاىن 48 -انويهژ 80

ترين مردم معني امللك است كه به قول مشهور در استانبول آن كنيزك گرجى را كه در سفر فرنگ مهراه امروز خوشحال ما بود به شاه پيشكش كرده بود.

وزارت جتارت و عدليه را شاه به او داد و به لقب مشري الدوله سرافرازش كرد.

ه كه دخرت اين وزير جديد نامزد اوست لقب قدمي پدر زن آينده خود يعىن معني امللك را پسر پانزده ساله امني الدول گرفت.

تواند در كشاند كه انسان بعد از مدتى ديگر منى كم كار را به آجنا مى شود كم اين القاب كه به جاى اسم معمول مىدهد و لقب ندين بار تغيري لقب مىايران مردم را از يكديگر تشخيص دهد. يك نفر در طى دوره خدمتگزارى چ

شود، نتيجه اين كيفيت اين است كه سابق او دير يا زود به كسى ديگر چه از منسوبان او باشد چه خارجى عطا مى اگر مشا اين

480سه سال در دربار ايران، ص:

فهميد ا تشابه دارند بشنويد منىتغيري القاب را يادداشت نكرده باشيد وقىت كه يكى از اين القاب را كه با هم نيز غالب كه صحبت از كيست.

رجب 8 -فوريه 4

امي. ناخوشى شاه كه تقريبا به كلى رفع شده سبب آن شد كه از شكار معموىل دو روز است كه به طهران برگشتهتر از موقع رفنت ماست و به حال عادى برگشته. جاجرود صرف نظر كنيم و مستقيما به پايتخت برگردمي، شهر آرام

Page 209: سه سال در دربار ايران

هاى حاضر كرده خود را اىن كه مايل باشند غليونها در حركتند و به كس مجاعت غليون افروز مثل معمول در كوچهگويند كه مقام بعضى دهند. امتيازات ديگرى كه در دست خارجيان است نيز دچار شكست شده حىت مى كرايه مى

از اروپاييان سخت متزلزل گرديده است از مجله رييس كل گمرك كه يك نفر ارمىن استانبوىل و رييس پليس كه اصال اند. بت به مقام خود نگران شدهاطريشى است نس

رجب 2 -فوريه 1

گفت كه پليس نه توانسته بود چون شاه از طرز رفتار پليس هنگام شورش اهاىل پايتخت به هيچ وجه راضى نبود و مىبيىن كند نه جلوى آن را بگريد رييس آن را عوض كرد و معاون آن اداره يعىن ابو تراب خان را كه اين حادثه را پيش

ردى زيرك و مهربان است به آجوداىن خود برگزيده و مقام معاونت پليس را ملغى ساخته است.م

ابو تراب خان به من گفت كه رييس تازه پليس سيد عبد الّله برادر مريزا عيسى وزير نايب احلكومه طهران اين مقام را صاف اين است كه اين مبلغ براى چنني تومان اجاره كرده و ان 5000كه تيول نايب السلطنه است از او به ماهى

مقامى بسيار كم است.

رجب 7 -فوريه 2

تواند در آن تصرف منايد وارث كند و به ميل خود مى شاه به غري از آن كه مالك سرزميىن است كه بر آن سلطنت مىدر ضبط آرد يا آن را كال يا تواند به اراده شخصى متام اموال او را شود و مى حقيقى هر ايراىن نيز كه مبريد حمسوب مى

جزء به كسان متوىف

485سه سال در دربار ايران، ص:

تومان 9000واگذارد چنان كه به غري از مقدارى از امالك مشري الدوله كه ماه گذشته درگذشت بقيه داراىي او را با مستمرى او به پسرش حسني خان واگذاشته.

رجب 9 -فوريه 7

وف درياى نور را مالحظه كردم. شاه كه تازه از آنفلوانزا راحت شده وىل هنوز ضعف دارد آن را امروز قطعه املاس معر ام. از جيب خود بريون آورد و گفت كه چون مهراه داشنت آن باعث تقويت مزاج است آن را در جيب خود گذاشته

به شكل هرمى مثلث القاعده ها دارد؛ آن را اين قطعه املاس هپن و مسطح است و شباهىت به بعضى از سر تنگمرت عرض دارد و طرف ديگر آن قريب به يك نصف از اين مرت طول و سه سانىت اند؛ قاعده آن چهار سانىت تراشيده

مرت بيشرت. مقدار كمرت است و ارتفاع آن قدرى از دو سانىت

Page 210: سه سال در دربار ايران

ك كرده است. اگر از نواخت است جز يك طرف كه فتحعلى شاه نام خود را بر آن ح متام سطوح آن صاف و يكرنگ است و اگر از جانب اضالع به نسبت وضع نور به رنگ گلى يا بنفش جانب سطوح در آن نگاه كنند ىب

گفت كه درياى نور يكى از جواهرات تاج كورش كبري بوده است. شود. اعليحضرت به من مى خفيفى منوده مى

رجب 8 -فوريه 9

بسرت بيمارى آنفلوانزا برخناسته مرا به استشاره به بالني خود خواست. عده شكوه السلطنه مادر وليعهد كه هنوز ازاطباىي كه به بالني او حاضر شدمي شش تن ايراىن و فرنگى بودمي و چون مريض ديد كه در طرز مداوا بني ما اتفاق

آمدم. شود متوسل به استخاره شد و چون استخاره براى معاجله ايراىن راه داد من بريون حاصل منى

انتشار مرض انفلوانزا اتفاقا مصادف با زمستاىن مالمي شده است. از اوايل آذر كه فقط چند روز سرد شده و يك برف افتاده بود ديگر مهه وقت آمسان صاف و درجه حرارت قابل حتمل بوده است جز اين كه ديشب طوفاىن برخاست و

ها را آسيب ! تگرك و باران به قدرى زياد بود كه غالب بامصفحه آمسان فريوزه فام را مكدر ساخت اما چه طوفاىن رسانده و يكى از آهنا را فرود آورده و دو جوان بيست ساله را در زير آوار

484سه سال در دربار ايران، ص:

گرفته است.

شود. افتد و اگر در شب رخ دهد خطر آن بيشرت مى اين قبيل حوادث هر سال اتفاق مى

رجب 55 -فوريه 50

مجع كثريى عقيده دارند كه در حوادث اخري انگشت روسيه سخت دخيل و اين حادثه هم يك فصل از داستان رقابت ديرينه روس و انگليس بوده است. اين دفعه غلبه كلى با روسيه شده است تا آجنا كه امني اسلطان پس از

ها يفتد با زيركى خمصوص خود را به روسكه از صدارت ن شكسىت كه در تعقيب سياست سابق خود خورد براى آنكه احنصار دخانيات از ميان رفته و اميد به برگشت آرامش در مملكت نزديك كرده است و مهني امروز پس از آن

زيادتر شده است امني السلطان تغيري سياست خود را علىن كرد به اين معىن كه به سفارت روس رفت و تا مدتى قريب وزير خمتار مشغول صحبت بود و به او اطمينان داد كه از روش سابق برگشته سپس او « بوتزوفدو »به سه ساعت با

ممكن است مشا به قول من اعتماد نكنيد وىل عمليات من در آينده صدق اين مقال را ظاهر »را خماطب ساخته گفت «.خواهد ساخت

Page 211: سه سال در دربار ايران

داشنت امني السلطان براى ايشان از اصرار در آمد خوشحال باشند زيرا كه در دست ها طبعا بايد از اين پيش روسعزل او كه طرف عالقه كلى شاه است به مراتب هبرت است به مهني جهت وزير خمتار از صميم قلب به امني السلطان

گويد عمل كند مورد محايت دولت روسيه و شخص او خواهد بود. اطمينان داد كه اگر چنان كه مى

طان در اين راه اخبارى بود كه منايندگان ايران از پطرزبورگ و استانبول به شاه داده و يكى از عقل پيشقدمى امني السللطف امپراطور روسيه را به او رسانده بودند به اين مضمون كه امپراطور وعده داده است كه در باب حل اختالفات

مذاكره شود. سرحدى بني ايران و عثماىن و موضوع صدور تنباكوى ايران با سلطان عثماىن داخل

رجب 54 -فوريه 55

امروز اعليحضرت وزير خمتار روسيه را به حضور پذيرفت و بياناتى را كه

488سه سال در دربار ايران، ص:

امني السلطان به او كرده بود تأييد منود و رضامندى خود را از الفىت كه بني دولتني ايران و روسيه پيش آمده به او خاطر نشان ساخت.

هاى اخري خود كه خاىل از امهيت وقىت كه از اين جملس بريون آمد بشاش بود و يقني است كه از متام شدن نگراىنشاه نيز نبود خرم است و نشانه فورى اين خرمى آن كه دستور هتيه اسباب سفر داده و قرار است كه ابتدا براى شكار كه

ترى به نواحى غرىب عازم شومي. ويلناخوشى مانع اجراى آن شده بود برومي سپس به يك سفر ط

ها بود كه ايام را به اين خوشى نديده بازى براى امشب كه شب تولد حضرت على است داده شده. مدت دستور آتش بودمي.

رجب 41 -فوريه 48

ده روز متام را در جاجرود به وضعى شايان به شكار مشغول بودمي. در طى اين مدت مذاكرات راجع به مقدار كنند حصول اند مطالبه مى غرامات شركت دخانيات متام شده بود. چون صاحبان سهام فقط خساراتى را كه ديده

توافق بني طرفني آسان است؛ با متام اين احوال هنوز مبلغى كه طرفني به قبول آن تن در دهند معني نشده است.

شعبان 40 -مارس 40

Page 212: سه سال در دربار ايران

كه ساعت اقامه جشن خيلى زود تعيني شده بح به عمل آمد. با اينمراسم برگزارى عيد نوروز امروز ساعت شش صشاهى سفيد 510ها و محايل به حضور آمده بودند و هر كدام هم يك كيسه قرمز حمتوى بود مجع زيادى با نشان

فرانك( عيدى گرفتند. 51)تقريبا

شعبان 45 -مارس 45

پذيرد امسال شكوه خمصوصى داشت و بعد از امتام سالم ا مىسالم بزرگى كه در اين ايام شاه در آن سفراى خارجه ر گريان داده شد كه من تاكنون نديده بودم، شاه هبرتين جواهرات سلطنىت را به خود زده بود، جقه منايشى از كشىت

هاى درشت روى لباس او به تأللؤ متام برق درخشيد و املاس لطيف كاله او به هر حركت خمتصر سر مى

488ر دربار ايران، ص: سه سال د

زد. مى

اى كه لباس خود را عوض كرد و لباس ساده مهني كه سالم متام شد شاه از اطاق ختت طاووس بريون رفت و پس از آن پوشيد به دفرتخانه كه ما در آجنا به انتظار او بودمي و در حكم دفرت حكومىت است آمد.

خانه بان نايب السلطنه در آن طرف از ميدان كه مقابل نقارهمدخل دفرتخانه در ميدان شاه گوشه دست راست خيا شود قرار دارد. هاى ارگ حمسوب مى است و يكى از راه

اند بناى داخلى اين بنا متوجه منتهى اليه جنوىب حياط طويلى است كه دورادور آن درختان كهن خمصوصا چنار كاشته خانه در منتهى اليه مشاىل آن واقع شده. و ختت

زدند، نظاميان دور حوض اى از صاحبان مشاغل كه در مراسم سالم شركت كرده بودند در اين حياط قدم مى عدهمركزى به حال صف ايستاده بودند و عده كثريى متاشاچى در اطراف مجعيت داشتند. قريب بيست ورزشكار و هپلوان

اى كه به د. هپلوانان تا كمر خلت بودند و تنكهكارى كنن كشيدند تا شروع به شريين در آجنا انتظار مقدم شاه را مى شد در پا داشتند. زانوى ايشان ختم مى

جا را خوب ببينيم در باالخانه عمارت جا گرفتيم. ورزش با ختته شنا و بند و كشىت با دست عينا كه مهه ما براى ايننبه اختصاصى دارد و مهارت تامى گرداىن اين هپلوانان ج هاست كه در مهه جاى دنيا معمول است وىل ميل مهان خواهد كه كار هر كس نيست. مى

هاى سنگني دو عدد را در يك عده از اين هپلوانان كه عضالتى قوى دارند و خارج از تناسب نيز نيستند از اين ميلخود كه بدن ايشان حركىت كند دور سر آن آور و ىب گريند و به انواع خمتلف آهنا را با سهولىت حريت دست مى

Page 213: سه سال در دربار ايران

دارند و خود بر يك لنگه پا ها را عمودا در هوا نگاه مى گردانند و در آخر كار تا مدتى بالنسبه طويل ميل مى ايستد. مى

توان گفت كه لذت او در ديدن اين منظره كمرت از لذتى كه از برد و مى ها لذت مى ناصر الدين شاه از اين قبيل منايش، در متام مدت سرپا ايستاده بود و وقىت كه عمليات ورزشكاران متام شد دو سه برد نيست هاى تكيه دولت مى منايش

چنگ اشرىف در ميان ايشان پاشيد و رفت.

481سه سال در دربار ايران، ص:

رمضان 1 -آرويل 1

باالخره در موضوع مبلغ غرامات بني دولت ايران و شركت سابق احنصار دخانيات توافق حاصل شد به اين معىن كهبعد از مذاكرات زياد و طوالىن دولت ايران و سفارت انگليس امروز قرارى را امضا كردند كه به موجب آن دولت ايران

كه شركت هم از لريه انگليسى به شركت مذكور بپردازد به شرط آن 100000متعهد شد كه در ظرف چهار ماه مبلغ در داخله مصرف دارد به ايران واگذار منايد چه شركت احنصار نظر كند و متام بناها و توتوىن را كه حق امتياز صرف

دخانيات با دست وسايطى قرارى با دولت عثماىن براى صدور مقدارى از تنباكو ايران بسته و متعهد شده بود كه به اين قرار عمل كند يا راه حل ديگرى براى آن بيابد.

هاى فرانسوى به قرض بگريد د كه اين مبلغ را از يكى از بانكسفارت ما به توسط اعتماد السلطنه به شاه پيشنهاد كر و فورا طلب شركت را رد كند و در عوض دولت ايران به عنوان ضمانت گمركات و يك عده از معادن فريوزه را كه تا

ها داده نشده به آن بانك فرانسوى واگذارد. به حال در جزء امتيازات بانك شاهنشاهى به انگليس

كه على العجاله مسئله مشكلى كه متام شنهاد از طرف دولت ايران پذيرفته شود چه نشود امر مسلم اينچه اين پيوجوش انداخته و ممكن بود آن را به انقالب بكشاند حل شده بود و ايرانياىن كه چند روز است مملكت را به جنب

ماه خود را به سر برسانند. توانند به راحت اند پس از جنات از آن كابوس مى داخل ماه رمضان شده

482سه سال در دربار ايران، ص:

وباى عام -فصل ششم مسافرت به فراهان

گاه به سفرى دراز در ايران يا در خارج مملكت برود. گردش در داخله به هاى شاه اين است كه گاه يكى از خوشىاند وىل سفر به خارج ايران چنان كه كرده اقدام مىامرى خارق العاده نيست زيرا كه اجداد او نيز به چنني سفرهاىي

دانيم در حني مسافرت اول اعلى حضرت شاهنشاه فرنگستان موجب تعجب عده زيادى از مردم گرديد. مى

Page 214: سه سال در دربار ايران

بديهى است كه ناصر الدين شاه عزمى فوق العاده به خرج داد تا توانست كه از ختىت كه اجداد او تا دم مرگ به آن قتا كناره جبويد و به رغم عادات جاريه از سرحد مملكت خود قدم فراتر بگذارد و ثابت كند كه مردى چسبيده بودند مو

است صاحب اراده و فطانىت عاىل و افكارى بلند و عاشق كسب معلومات جديد و مايل به رساندن فوايد آهنا به رعاياى خود.

رفته بر هر نوع مانع از مجله خمالفت بدعت به مشار مىناصر الدين شاه گذشته از كارهاى تازه ديگرى كه تا عهد او اى از قدرت ايشان سابقا اشاره كردمي غالب آمده و مدارسى تأسيس كرده است كه در آجنا روحانيون كه به مشه

.نظرانه مالها فرق دارد دهند كه در حداقل با معلومات پر از خرافات و كوتاه معلمني خارجى به شاگردان تعليماتى مى

گردد البته منتج نتايج خوب خواهد شد و از مهني اكنون آثار خري آن اين قبيل مؤسسات كه افتخار آن به شاه برمىاى را كه در ميان مشهود است و الزم نيست كه انسان خيلى موشكاف باشد تا فكر جديد و روح آزادمنشانه

يابد.كردگان آجنا وجود دارد در شاگردان جوان اين مدارس يا حتصيل

براى آن كه بتوان ميزان لياقت شخصى را دريافت بايد اعمال او را در حميطى كه

487سه سال در دربار ايران، ص:

شناخنت مقدماتى آن از واجبات است در نظر آورد، چنانچه ما اروپاييان با طرز حكميت خمصوص به خود خبواهيم امي. اىف نكرده باشيم البد به اشتباه رفتهانص نظرى در باب شاه ايران بدهيم اگر در حق او ىب

اند و من از آن مجله ذيال دو فقره را كه در اروپا اى به مهني طريق در باب ناصر الدين شاه كرده چه اشتباهاتى كه عده كنم. اتفاق افتاده و به خاطرم مانده است به عنوان منونه ذكر مى

خاست شكايت از وضع بسرت شاه صبح كه از خواب برمىاى شنيدم كه مكرر از عده 5998در طى سفر سال خوابيد و جز در بسرت خاص خود در گسرتدند منى داشتند در صورتى كه شاه هيچ وقت در بسرتى كه براى او مى

كرد. بسرتى ديگر اسرتاحت منى

جا با او مهراه مههپيچيدند و اين بسرت عبارت بود از يك توشك و چند بالش و حلاف كه آن را در مفرشى مى كرد. بردند. چه در عمارات سلطنىت چه در زير چادر شاه هيچ وقت ختت و متكا استعمال مى مى

انداختند رختخواب او را هر شب بدون تغيري در روى قاىل كه گاهى يكى از مندهاى كار طهران را هم در روى آن مىدانسته است كه شاه فقط در رختخواب كثيف كه مى كردند به مهني جهت بايسىت كه يكى از مستخدمني هپن مى

اند خوابيده و كثافاتى را كه ديگران صبح از خوابد با لباس در بسرتى كه خصوصا جهت شاه گسرتده بوده خود مى دانستند از او باشد. شاه مى

Page 215: سه سال در دربار ايران

ارى را كه چيزى به شاه وناله جت كه در طى مسافرت شاه كمرت شهر بزرگى بود كه پس از مدتى اقامت آه منونه ديگر آن كه شاه خواسته باشد متاعى پيش او فرستاده بودند نشنيده باشيم. آن فروخته يا نفروخته بوده و ىب

گذاشت متام دكان خود را به افتخار قدوم او تقدمي باور كه شايد اگر شاه قدم به مغازه ايشان مى اين بازارهاى خوش فروخته شده را شاه نپرداخته يا اين كه متام قيمت آهنا تأديه نشده است. هاى كردند مدعى بودند كه قيمت جنس مى

پرداخت، احتمال كلى دارد كه اين ها را مى دامن اعليحضرت مهيشه متام و كمال پول صورت حساب تا آجنا كه من مىخور آن لوطىكه به دست صاحبان مال برسد اگر متام شد پيش از آن كه از دست شاه خارج مى وجوه پس از آن

نشده باشد قسمىت از آن به

489سه سال در دربار ايران، ص:

توانست بكند؟ آيا اخالق زيردستان او فقط به اين علت كه از ها فرو رفته باشد. بيچاره شاه چه مى جيب واسطه شد؟ اند عوض مى سرحد ايران خارج شده

شناسند و بيش از مهه حال اطرافيان او را ا درست منىهاى غلطى كه مردم چون شاه ر اين بود دو منونه از حكميت اند. هاىي از اين قبيل متهم ساخته دانند درباره او كرده و ندانسته او را به نسبت منى

شوال 8 -مه 2

تواند امسال مسافرت تابستاىن خود را به وضع كه مى بيند از اين شاه چون خود را از شر امتياز دخانيات راحت مىهاى رگذار كند بسيار خوشحال است، به مهني جهت ديشب در باغ گلستان جشىن شبانه برپا كرد. فانوسعادى ب

هاى شباهت نبود و آهنا كه به شكل طناب هاى درخشنده ىب اطريشى كه به درختان آوخيته بودند از دور به ميوهها را طورى ترتيب داده بودند كه د. اين فانوسرنگارنگ از چنارهاى بلند آويزان بودند منايش آويزهاىي از گل را داشتن

اند نور ها بسته هاى نازكى در باالى حوض ها در حكم سقفى نوراىن بود و در بعضى نقاط كه آهنا را به نخ در خيابان دهد كه ستارگان در آن چشمك بزنند. افتد و آمساىن را منايش مى آهنا در آب مى

طرف طرف به آن اند از اين اغل مهم كه در متاشاى اين منظره خريه ماندهمجعيت زيادى از اعيان و صاحبان مشها تا آخرين طبقه مشس العماره مشغول متاشاى جشنند و منتظرند تا زنند و زنان اندرون پشت پنجره گلستان قدم مى

ناحمرمان از گلستان بريون بروند و خود را به داخل باغ بيندازند.

فهمند. با بر هم خورده البد نه از اين مجعيت زياد نه از اين كثرت بيجاى روشناىي چيزى مىبيچاره قوها كه خوابشان دهند و با كمال مناعت مثل موجوداتى كه هيچ تغيريى احوال ايشان را بر هم اين حال ابدا وقار خود را از دست منى

آيند. روند و بريون مى زند در آب فرو مى منى

Page 216: سه سال در دربار ايران

شوال 58 -مه 50

ادر وليعهد مظفر الدين مريزا در اندرون فوت كرد. وقىت كه من رسيدمامروز م

488سه سال در دربار ايران، ص:

اى فايده نداشت. شكوه السلطنه در حال احتضار بود. هيچ مداخله و معاجله

آيد حىت مىرسيد كه وبا كه از مدتى قبل در افغانستان ظاهر شده بود از هرات رو به مشهد از مشهد چنني خرب مى به خاك ايران هم رسيده و در تربت شيخ جام ظاهر شده است.

شوال 58 -مه 55

ساعت در آجنا مانده است و اين عادت اوست كه قبل از شروع 89آباد رفته و شاه به عنوان مقدمه سفر به عشرتاب حركت جمهز و آماده است يا كند تا ببيند كه اثاثه اردو كامل و اسب به مسافرتى طويل چنني سفرهاى كوتاهى مى

نه و اگر نيست نواقص را به مأمورين گوشزد كند.

خواهد به هر قيمىت باشد با شاه به من مشغول معاجله يكى از نسوان حرمم كه با وجود چشم درد بسيار شديد مىرفته است، اما هاى خمصوص او به مشار مى مسافرت بيايد. اين زن سابقا طرف حمبت كلى شاه بوده و از سوگلى

هاست كه برگشنت ورق روزگار را جواىن كجاىي كه يادت خبري! اگر چه هنوز چيز زيادى از سن او نگذشته وىل مدتفهميده و رسيدن دوره ادبار خود را احساس كرده است و اين از آن روزى بوده است كه ستاره خبت خواهر جوان او

ر را حتت الشعاع قرار داده است.ت درخشيدن گرفته و آفتاب طلعت خواهر بزرگ

اند كه مردى شريف است. عايشه خامن و ليلى خامن خواهران مريزا عبد الّله خان

هاى سابق فروكش كنند و حاليه كه آتش هوى و هوس هاست كه در حرمسراى شاهى سر مى اين دو خواهر مدتوار گرد دخرت ليلى خامن كه دخرتكى و هر دو پروانهبرند حىت منزلشان نيز يكى است كرده به مهرباىن با هم به سر مى

زيبا و موبور است و چشماىن درشت و سياه و ابرواىن پيوسته مثل مادر خود دارد و منونه كامل زيباىي پيش ايرانيان به زنند. رود دور مى مشار مى

شوال 57 -مه 58

ه كه سهاى شش اسب اين دفعه ديگر حركت از طهران جدى شده و شاه كالسكه

410سه سال در دربار ايران، ص:

Page 217: سه سال در دربار ايران

سورچى مأمور راندن آهنا هستند براى دوره مسافرت حتت اختيار من گذاشته است.

هاى گذشته امسال از دروازه جنوب شرقى پايتخت بريون رفتيم و پس از عبور از جاده شاهزاده عبد برخالف سالعت به كهريزك رسيدمي و در زير چادرهاىي كه قبال در زير سايه العظيم و گذشنت از طرف راست برج رى بعد از دو سا

ها در حملى خنك زده بودند منزل كردمي. درخت

شوال 59 -مه 51

ماندگان رسيدند عده ما به ده هزار نفر رسيد با چهارده هزار اسب غري از حيوانات باركش قريب بعد از آن كه عقب با ما مهراه بودند. به دويست و پنجاه زن از نسوان حرم نيز

عايشه خامن با اين كه يك ختته پنبه روى چشمان خود گرفته چون خواسته است كه از زنان ديگر عقب مناند با زمحت كند و متام وحشت او اين است كه مبادا زىن ديگر جاى او را بگريد. عجب اين است كه هيچ زياد مسافرت مى

جنس زن را بگريد. داستان امينه اقدس نابينا و فاجل و سفر پر از زمحت او در تواند جلوى اين قبيل خياالت اتفاقى منىهاست. اين خامن هم فرصت را از دست نداده و ركاب شاه كه سابقا به آن اشاره كردمي يكى ديگر از مهني قبيل منونه

ام سعى اين زنان اين جزء ملتزمني ركاب است وىل اين دفعه در كالسكه است و از سفر با اسب صرف نظر كرده متشدگان به مشار نروند و به اين است كه اگر هم مورد عالقه شاه نيستند باز به او نزديك باشند تا در عداد فراموش

ترتيب از او جلب عنايىت كنند.

زده آباد گذشتيم به چادرهاى اردو كه آهنا را در طرفني جاده در روى زمني مرطوب پس از آن كه از كاروانسراى حسناى نداشت، بودند فرود آمدمي. من چادرهاى خود را به نقطه بلندى بردم تا از رطوبت حمفوظ باشم وىل اين عمل فايده

ناچار از راه احتياط چند دسى گرم سولفات دوكينني خوردم و قدرى از آن را هم به نوكران خودم دادم.

، به مهني نظر «ودراز بروى اول مركوب خود را جمهز سازخواهى كه راهى دور اگر مى»در زبان فرانسه مثلى است كه: چسبد و چون حال در مرحله اول سفر هستيم بايد احتياطات الزمه را رعايت كرد چه اگر تب مشا را گرفت حمكم مى

به آساىن از شر آن رهاىي خنواهيد يافت.

415سه سال در دربار ايران، ص:

حىت به قاطرچيان خود به خصوص وقىت كه ديدم كه مهگى آنان زير باران در خوراندن سولفات دوكينني به نوكران مانده و سراپا خيس شده بودند هيچ ترديدى به خود راه ندادم بلكه احتياط را الزم مشردم.

اى است سنگستاىن واقع در طرف چپ بعد از يك ساعت متام به منزل تازه يعىن به قلعه حممد على خان كه قلعه .جاده رسيدمي

Page 218: سه سال در دربار ايران

بريده است زيرا كه چندى قبل از شورش اخري به ساخنت آن شروع كرده بودند وىل جاده در اين قسمت نامتام و بريدههاى نامتام جاهاىي است كه زمني كوهستاىن است يا حمتاج به تسطيح بوده. آمد مزبور مرتوك ماند. قسمت بر اثر پيش

دارد در صورتى كه عرض رودخانه از پنج مرت متجاوز نيست.اند كه پنجاه مرت طول پلى بر روى رودخانه بسته

گريد. هاى پل را مى فهماند كه رودخانه در موقع طغيان متام دهانه مهني كيفيت مى

وزير خمتار ايران در وينه به اين اميد كه جاى برادر مرحوم خود جهانگري خان را بگريد و با اردو مهراه بود در اينجا به اين معىن كه چون شاه او را به حضور طلبيد و او خواست كه با جثه درشت خود از گوداىل اى شد دچار حادثه

بپرد و ملتفت عرض آن نشد تعادل را از دست داد و در گودال افتاد و پايش پيچ برداشت.

شوال 40 -مه 57

دورادور آن حصارى از گل كشيده اى قرار دارد و هاى متعلق به امني السلطان است و در دامنه تپه آباد از آبادى علىارتفاع خشكى درياچه ساوه را كه طول كه به آجنا برسيم از باالى تپه كم و حافظ آن چند برج بلند است. پيش از آن

آن از عرضش به مراتب بيشرت است ديدمي. كسى به من گفت كه تشكيل اين درياچه نتيجه شكسته شدن سدى صد آباد كردن امالك خود به ضرر خري عموم باعث شده است.است كه آن را يكى از اعيان به ق

اى قرار دارد كه چند اين درياچه خواه از شكسنت سدى تشكيل يافته باشد خواه به طريقى ديگر حمل آن در نقطهريزند. اين گودال مركزى ظاهرا ته شوند و در اين گودال شور فرو مى رودخانه از جهات خمتلفه به آجنا متوجه مى

درياچه شور عظيمى است كه سابقا اين اراضى را در زير داشته و وسعت آن به مراتب از وسعت حاليه درياچه اروميه

415شوال ..... ص : 40 -مه 57 414 سه سال در دربار ايران

414سه سال در دربار ايران، ص:

اثر ديگرى هم از آن بر جاى مانده باشد. بيشرت بوده بنابراين طبيعى است كه غري از منك خملوط به شن

فرسا بود و آباد ماندمي اما به وضع بسيار بدى زيرا كه هوا از شدت گرما طاقت روز بيست و يكم شوال را در علىچيز جز چند سياه اسبان ما غذاى كاىف نداشتند. منزل ما در بيابان ريگزار و خارج آبادى قرار داشت و در آن هيچ

آمد به غارت مسافرين رفته بود. من دو نفر شد به عالوه در آبادى هم هر چه به دست مى تى ديده منىچادر ايلياهاى ما خبرند. اين چادرها فرستادم و ايشان به زمحت زياد توانسته بودند قدرى كاه و جو براى اسب سوار به اين سياه

و استطاعت اين كه خوراك بيش از يك روز چند حيوان گذرد روز مى ها به قدرى فقريند كه زندگانيشان روزبه بيچاره باركش را كه حياتشان بسته به حفظ آهناست هتيه ببينند ندارند.

Page 219: سه سال در دربار ايران

شوال 44 -مه 58

امروز پس از عبور از كاروانسراى كوشك نصرت ابتدا قدرى به مست مغرب راندمي بعد متوجه جنوب شدمي و درياچه ر داشت.ساوه در اين حال طرف دست چپ ما قرا

شود گاهى كند كشيده مى شومي. در اين جلگه كه از طرف مشرق تا چشم كار مى از اينجا به بعد داخل جلگه قم مىآيد كه در نور هاىي از منك به چشم مى رسد كه آب و باد آهنا را درست كرده گاهى هم ختته هاىي به نظر مى ريگستان

آب نيستند.هاى شباهت به چشمه زنند و ىب آفتاب موج مى

اى از آن وجود ندارد و اگر هم تصادفا چيزى از آن به دست آيد شور و تلخ اما آب! افسوس كه در اين نواحى قطرهدارد و اين است و چون مهه بر اين كيفيت مطلعند هر كس از راه احتياط به قدر حاجت آب آشاميدىن با خود برمى

احتياطى است بسيار جبا.

ر ساعت حركت با كالسكه به منظريه رسيدمي ديدمي كه از پنج فرسخى گنبد طالى مزار حضرت وقىت كه بعد از چهاها در برافراشنت چادرها به زمحت زياد افتادند زيرا كه زمني سست است و درخشد. فراش معصومه در آفتاب مى

كنند. گري منى هاى چادرها درست ميخ

418سه سال در دربار ايران، ص:

لشوا 48 -مه 40

شود تا از روى پل دالك بگذرد. اين پل به قول راه از منظريه تا قم مستقيم است فقط در وسط راه قدرى منحرف مى مشهور كار يك نفر دالك است.

هاى مزار حضرت فاطمه معصومه ساخته شده. در منتهى اليه راه گنبد طال و مناره

يعيان از مجيع نقاط اموات خود را براى دفن به اينجا بياورند وجود اين مزار در اين نقطه بر آن باعث آمده است كه شچنان كه شاه صفى و شاه عباس و شاه سليمان از سلسله صفويه و فتحعلى شاه و حممد شاه از سلسله قاجاريه در اين حمل مدفونند، ناصر الدين شاه هم در مهني نقطه در كار هتيه قربى جهت خود هست و امني السلطان هر سال

آيد. خواىن بر سر قرب مادر خود به اينجا مى براى فاحته

داند كه چقدر سيد و مال از بركت مزار حضرت معصومه در اين شهر نان شهر قم پر از سيد و مالست و خدا مى خورند. مى

Page 220: سه سال در دربار ايران

باشد چون شهر قم را خامنى حتت محايت دارد حكومت آن را هم شاه به خامنى كه دخرت ارشد او يعىن فخر امللوك واگذاشته است.

هاى اطراف فام درختان به خوىب از رنگ سرخ و زرد تپه هاىي سبز و خرم واقع شده و سبزى تريه قم در وسط باغستان مشخص است.

رساند كه در مواقع رود ساخته شده. عرص اين رودخانه فوق العاده زياد است و مى آبادى شهر در ساحل راست قمهاى شهر زده بودند، رود در فاصله كمى از آخرين خانه . اردوى ما را در ساحل چپ قمشود طغيان آب آن زياد مى

طرف حىت در بسرت رودخانه پراكنده از طرف و آن شاه و اندرون در باغ پردرخت و آىب جا داشتند و سايرين در اين كردند. يكديگر زندگى مى

هيچ جاى ديدىن ندارد واقعا بسيار زياد بود به سه روز اقامت در چنني حملى كه غري از مزار حضرت معصومه كرد. خصوص كه در اين دهانه دشت كوير گرما بيداد مى

شد چه غري از مريضان گذشت باز قسمت اعظم آن در اين كار صرف مى من اكر متام وقتم به تفقد حال مريضامن منىى بود كه شاه با وجود محل پنج ماهه او راضى باش سابق عريضه ديگرى هم پيدا كرده بودم و آن دخرت زيباى باغبان

اى دور مباند و در اين سفر تكان كالسكه حال او را منقلب ساخته بود. شد كه از آن خامن زيبا دقيقه منى

418سه سال در دربار ايران، ص:

راى شفا يافنت خود اى ب اما عايشه خامن با وجود سه روز اسرتاحت باز شفا نيافته بود چه اين زن بواهلوس كه عجلهدامن چه گردى در چشم او رخيته و درد او ها امحقى را براى معاجله آورده و آن امحق هم منى زنك داشت به دستور خاله

را چند برابر زيادتر كرده بود. در اين ساعت عايشه خامن از شدت ناله امان مهه را بريده و سراسر اندرون را به رقت گويند زنان مى بينند نفس آيند و به حمض اين كه مرا مى يقه فراش است كه به در چادر من مىدق به آورده است. دقيقه

زود! زود! شاه تو را احضار كرده است.

خامن را كه چند ساعت قبل رو به شفا ديده بودم با چشماىن مشاهده كردم كه از شدت التهاب من دويدم و عايشه در آهنا رخيته شده بود از هر وقت ديگر بدتر بود. سوختند و حال آهنا بر اثر گردى كه مى

البته بر خامن سخت ناگوار بود كه به خبط خود اقرار كند اما در مقابل وضع خطرناكى كه پيدا كرده بود چاره گويان نفهم صورت گرفته و او خورد كه اين كار به دستور نصيحت ها قسم مى نداشت. بيچاره اقرار كرد و به متام امام

خورد اما قسم مى»مهيشه كمال اعتماد را به معاجلات من داشته و از اين بابت ممنون بوده است. به گفته شاعر «.كه ديگر به قسم او اعتماد نكنند اندكى ديرتر از موقع آن هم براى آن

Page 221: سه سال در دربار ايران

بارى اين جتربه براى او بسيار گران متام شد، باز خدا كند كه مفيد افتد.

خامن به گمان اين كه اوقات من تلخ شده است يك طاقه شال براى من برگشتم ديدم عايشه مهني كه به چادر خود فرستاده و خواهش كرده است كه دنباله معاجله را رها نكنم.

هاى هاى سياسى به مراتب بيشرت از هنر او در نيفتادن در بند و بست مريض سوم من كه مهارتش در رسنت از دامرفت به دستور من برگشت و من به او اميد دادم كه مه سفر اميد هببود پاى پيچ خورده او منىدربارى است چون با ادا

كند. آمد به پيشرفت منظورهاى سياسى او كمك مى اين پيش

انديشى مرا فورا پذيرفت و برگشت و من يقني كردم كه اميدوارى من در باب اجابت وزير خمتار ايران در وينه مصلحتشگاه شاه صحيح بوده چه در مالقات آخرى كه بني ما اتفاق افتاد مشار اليه به من گفت كه از مقاصد او در پي

سر مهان حادثه شاه امتياز مشروبات و الكليات را كه سابقا به فيليپار داده بود بدون هيچ خرجى ملغى منود و صدقه

411سه سال در دربار ايران، ص:

به او واگذاشت كه آن هم هيچ وقت دنباله پيدا خنواهد كرد.در عوض امتياز راهى را در آذرباجيان

شوال 42 -مه 48

منزل آينده ما طايقون است كه تقريبا در چهار فرسخى قم قرار دارد. جهت حركت ما جانب مغرب بود و بعد از آن واقع است. كه به انتهاى دشت و يك ساعىت منزل رسيدمي به زمني بلندى وارد شدمي كه طايقون در آن طرف آن

ها قللى تيز و گرد شبيه اين زمني وسيع شبيه به حموطه مستديرى است كه دورادور آن را كوه به كلى گرفته و در اين كوه شود. فشاىن مكرر ديده مى هاى آتش به دهانه

هيچ الزم نيست كه كسى آب اينجا را بياشامد تا شورى و تلخى آن را بفهمد. هر جا كه مسيل خشكى ديده شود يك طبقه منك روى آن خوابيده است. مى

شوال 47 -مه 48

كه از قلعه چم كه در طرف دست چپ ما قرار داشت گذشتيم به راه تا مدتى در مهني سرزمني مرتفع بود، بعد از آنعطش رود رسيدمي، آب صاف و خنكى يافتيم كه زياد شور نبود و چون آب ديگرى نبود مهه از آن رفع نيزار كنار قم

كردند.

Page 222: سه سال در دربار ايران

در ميان راه حاكمى سوار بر اسب با يك عده سوار جملل رسيد. چون نزديك آمد قيافه خوشنماى حكيم املمالك را ام كمال داشتىن خود را در اينجا يافته شناختم. از اين حسن تصادف و از اين كه يكى از مهكاران با حمبت و دوست

مسرت به من دست داد.

كرده در آجنا به تكميل معلومات مشغول بوده، ان ايامى كه حيىي خان در فرانسه حتصيل مىحكيم املمالك هم در مههر دو زبان فرانسه را در كمال خوىب ياد گرفته و هر دو از منبع مهر و حمبت و مناعت و از خودگذشتگى خمصوص

اند. اى واىف برده فرانسه هبره

طه به كار حتصيل طب پرداخته و طبيب بريون آمده است وىل اين حكيم املمالك بعد از بريون آمدن از مدرسه متوس هنر چندان به سعادت و اقبال او كمك نكرده چه اگر

412سه سال در دربار ايران، ص:

شاه غري از طبابت شغل ديگرى به او در دربار يا در واليات رجوع نكرده بود گذران زندگاىن او دچار اختالل م مهه وقت كار او از اين بابت خوب نبود، حكيم املمالك حاكم واليىت است كه ما بايد از شد، با اين حال باز ه مى

آن بگذرمي و آمدن او به استقبال شاه از هيمن بابت است.

شوال 49 -مه 41

مهان رسيم كه تقريبا عني شود و هر روز به سرزمني بلندى مى قدم بيشرت مى به گذرمي قدم ارتفاع زميىن كه ما از آن مى شود. زمني ديروزى است يعىن مهان بيابان و مهان حموطه مستدير تكرار مى

در دودهك شاه پسر خود ظل السلطان را كه در اصفهان مقيم است به حضور خواست و پسر ظل السلطان يعىن اند از طهران با ما در ركاب شاه است. جالل الدوله كه به تازگى حكومت يزد را به او داده

ها و ها شده و هركس از قساوت ل السلطان كه هيچ كس نسبت به او حمبت ندارد باعث بعضى صحبتاحضار ظ گويد. اعمال مستبدانه او سخىن مى

در اينجا معلوم شد كه شايعه قتل مشري امللك به دست او صحت نداشته بلكه شاهزاده او را حبس كرده و بعد از دستش را به كلى از كارها كوتاه منوده بوده است. مشري امللك بيچاره هم چون كه متام اموال او را به مصادره گرفته آن

ديگر آه در بساط نداشته ديوانه شده و به مهان وضع جان سپرده است.

گفتند كه شاه ظل السلطان را براى مهني احضار كرده است كه در باب اين عمل به او توضيحاتى بدهد، بعضى مىفرت شاه براى آن است كه خود شخصا به اين كار رسيدگى كند چنان كه در قم از كسان گويند كه اصال مسا هم مى

Page 223: سه سال در دربار ايران

مشري امللك و ديگران جزييات قضيه را به تفصيل متام و بيش از مهه در باب داراىي كه ظل السلطان بر آن دست انداخته حتقيقات كاىف به عمل آورد.

شوال 48 -مه 42

آب آهنا اگر چه كامال گوارا نيست باز تلخى وهاىي است كه دليجان داراى چشمه

417سه سال در دربار ايران، ص:

هاىي كه تا اينجا ديده بودمي به مراتب كمرت است. شورى آهنا از آب

هاى عظيم به شكلى منظم هاى خراب نيست، طبقات متواىل صخره شباهت به قلعه هاى اطراف ىب قلل بعضى از كوهانساىن آهنا را به اين شكل روى يكديگر چيده و آهنا را به اين وضع بر روى مهديگر و مطبق است كه گوىي دست

سوار كرده است.

شوال 80 -مه 47

هاى بلندى كه طى آهنا سه ساعت طول كشيد چشم ما به واحات سبزى كه از دور منايان بعد از گذشنت از ريگستانهاى ديگرى است كه بايد ن گذشتيم قطعات ستون و خرابهگرديد روشن گشت. قدرى دورتر از تيمور كه از طول آ

تر از زمان ما باشد. اگر سد اينجا را كه شكسته تعمري كنند و آب را به اراضى دور متعلق به زماىن خيلى پيش تر برسانند اين ناحيه آباد و سرسبز خواهد شد. دست

اى زدند. در را باالى ده پايني در سرچشمه رودخانه حمالت قصبه بزرگى است مركب از ده پايني و ده باال. اردوى مااى جوشد و پس از به هم پيوسنت رودخانه هاى چندى است كه از آهنا به مقدار غري متساوى آب مى اين حمل چشمه

اى است كه آىب كه شور و تلخ نيست امي اين اول دفعه كنند. از وقىت كه از طهران بريون آمده را درست مىآورد بايد در شرب آن احتياط گويند كه سوء هاضمه مى ظاهرا اين آب آشاميدىن است وىل چون اهاىل مى آشاميم. مى

شود هاى آن مى كرد. پنج روز در حمالت در كنار مهني سرچشمه كه آب آن بعد تقسيم و باعث خنكى و طراوت باغيكديگر زده بودند وىل چون روى زراعت مردم هاى خرم پراكنده از اقامت كردمي. چادرهاى ما را در اطراف مهني باغ

ها صدمه بسيار وارد آمد. كه هنوز حمصول خود را برنداشته بودند منزل كرده بودمي به اين بيچاره

شاهزاده منوچهر مريزا كه به عكاسى عشق و در اين فن كمال مهارت را دارد از اقامت ما در اينجا استفاده كرده و با ها رفت. تماد السلطنه به متاشاى خرابهمريزا فروغى منشى اع

Page 224: سه سال در دربار ايران

اين دو تن چندان چيزى كه قابل اعتنا باشد نيافته بودند وىل در نزديك ستون مربع شكلى كه قاعده آن سخت آسيب ديده بود پس از قدرى كاوش به مقدارى استخوان

419سه سال در دربار ايران، ص:

ى بوده وىل آجرهاى دور آن معلوم نبود برخورده بودند. شايد اين انساىن در ميان گوداىل كه به عقيده ايشان حوضهاى ها مرده ها بعد از جنگ هاى خشىت باشد كه يوناىن گودال حمصور كه پر از استخوان بوده يكى از مهان گورستان

مسى مهراه آورده كردند. مريزا فروغى از آجنا يك مججمه بالنسبه متام با چند پيكان مفرغى و خود را در آهنا دفن مى بود.

اين مججمه به كله يك نفر عرب بيش از هر جنس ديگر شبيه است به مهني جهت شايد حق با اعتماد السلطنه باشد داند كه اعراب ايرانيان را به زور سالح به دين اسالم آورده و بعد از حركت از كه اين گورستان را متعلق به زماىن مى

اند. يرانيان چند جنگ كردهعربستان در مهني نواحى با ا

هاى تيزى دارند شبيه به سر نيزه كه طول زمان آهنا را مرت است نوك سانىت 7تا 1هاى فلزى كه طول آهنا از اما پيكاناند و آثار ضرب چكش بر آن كند كرده و يكى از آهنا اين اختصاص را دارد كه نوك آن را به ضرب چكش كج منوده

منودار است.

اند كه كرده شود و ظاهرا اين كار را براى آن مى هاى كج شده زياد ديده مى هاى قدميى از اين قبيل اسلحه اندر قربست بعد از مرگ كسى سالح او را ديگرى به كار نربد.

هاى سنگني قيمت و بعضى نفايس ظل السلطان كه به اينجا وارد شده بود چهار اسب اصيل و مقدارى فرش و پارچهخواست اسباب ترضيه پيشگاه پدر خود كرد با چند كيسه اشرىف. گويا ظل السلطان با تقدمي اين هدايا مىديگر تقدمي

خاطر ملوكانه را فراهم كند تا ديگر پاپى داراىي مشري امللك نشود.

لطان هاى معمول به ظل الس حكيم املمالك كه اگر روزگارى چيزى از مال دنيا به چنگ او بيفتد از راهى غري از راهآبادى به شاه پيشكش كرد وىل مهني يك ختته قاىل به آن اندازه وسعت داشت كه آن است فقط يك ختته قاىل سلطان

را باريك شرت كردند و از جهت بافت نيز خاىل از امهيت نبود زيرا كه نقش آن از سادگى صنعت قاىل در زماىن كه آن كرد. را بافته بودند حكايت مى

عدهذى الق 1 -ژوئن 5

بعد از طى چهار فرسخ راه از حمالت به آبادى اره رسيدمي. در بني راه طرف دست

Page 225: سه سال در دربار ايران

418سه سال در دربار ايران، ص:

طبقه مثل اين كه از پايني تا قله پلكاىن منظم ساخته باشند. سپس به كوهى بود طبقه راست از دو تا سه كيلومرت رشته اى كه اره در آجناست وارد شدمي. اد به جلگهاز چند تپه گذشتيم و در ميان گردوغبار زي

از قم تا اينجا منزىل نبود كه باد و غبار دست از سرما بردارد اما هيچ جا از اين حيث مثل اينجا نبود. در ورود به بور توانستيم آهنا را ببينيم و كساىن كه قبال چادرهاى خود را نزده بودند جم اردو تا به دو قدمى چادرها نرسيدمي منى

شدند كه براى اين كار منتظر آرام شدن باد بنشينند.

چشمه زيباى حمالت كه تا آن اندازه ما را فريفته ظاهر دلرباى خود كرده بود متام آن خوشى را كه به ما داده بود از كامل كرده دماغ ما بريون آورد به اين معىن كه مهراهان تا توانسته بودند از آن آب صاف نوشيده و با آن استحمام

كرد كه در باطن اين آب مضرتى پنهان باشد. در ايران مهه جا صحبت اين است كه آب كس گمان منى بودند و هيچ شود سامل است يا موذى. شود يا نه و اگر پيدا مى پيدا مى

ر نالند بعضى ديگر از حدت تب، من هم احساس كردم كه بايد مقدا خالصه مهراهان بعضى از اختالل معده مى خوردم قدرى بيشرت كنم. سولفات دوكينني را كه معموال مى

ذى القعده 2 -ژوئن 7

رسيد زيرا كه چند آبادى مثل خورآوند و آلود اره به كوهستاىن رفتيم كه حاصلخيز و پرمجعيت به نظر مى از جلگه خاكهاى سخت و در ميان جاده شود. بعد از سه ساعت راه رفنت با كالسكه خوكان و رودبار در اطراف آن ديده مى

مزارع به آبادى چوگان رسيدمي در اينجا ظل السلطان از شاه اجازه مرخصى گرفت و به اصفهان مقر حكومت خود برگشت.

هنگامى كه من در حرم به رخينت دوا در چشمان عايشه خامن مشغول بودم شاه به ميان چادرهاى نسوان اندرون آمد شديدى داشت مريزا زين العابدين جراح را كه متخصص اين قبيل كارهاست ديد و و در چادر ليلى خامن كه تب

وقىت كه اين خطاب شاه را نسبت به مريزا زين العابدين كه «. درست مثل آدم نه مثل االغ»خطاب به او گفت: هنر نيست شنيدم پيش خود گفتم كه اگر شاه بعضى از مردى زيرك است و در حرفه خود نيز ىب

420در دربار ايران، ص: سه سال

مهكاران ديگر مريزا زين العابدين را به اين خطاب خماطب ساخته بود به مراتب جباتر بود.

Page 226: سه سال در دربار ايران

تا امروز عايشه خامن هيچ وقت از خواهر خود كه فرزندش غالبا در مهني جا به بازى مشغول است صحبىت به ميان سابقش قدرى پايدارتر شده مدتى مرا به درددل كردن پيش خود نياورده بود. امروز كه حال چشمانش هبرت و نشاط

اى نداشتم ورزد و جز گريه چاره نگاه داشت و گفت بيمارى چشم من از روزى كه ديدم شاه به خواهرم ليلى عشق مىاين اند حرام است. شاه كه شروع شده است زيرا كه در مذهب ما گرفنت دو خواهر وقىت كه هنوز يكى را طالق ندادهداشت و عايشه خامن بيچاره سنت و بسيارى از سنن ديگر را زير پا گذاشته بود هر دو خواهر را در اندرون نگاه مى

كرد كه شاه هنوز نسبت به او حمبىت دارد. به مهني سبب تصور مى

ذى القعده 7 -ژوئن 8

تواند بگذرد و عبور كالسكه از آن آن مىاز اينجا تا اجندان سه فرسخ راه است اما چه راهى؟ راهى كه فقط قاطر از پريد چند سنگ يا گودال از زمني به هوا مى بسيار مشكل است چنان كه ما در راه چون كالسكه در رسيدن به ختته

بار جمبور شدمي پياده شومي.

در راه شكار زياد است چنان كه هنوز به كوه نرسيده چند آهو از جلوى ما گرخيتند.

آباد است يك عده از مهراهان كه اسب را بر كالسكه ترجيح داده كه مدخل دشت وسيع سلطان در آن طرف جادهبودند مقدارى مرغ از مجله باقرقرا شكار كرده بودند. اين مرغ از قرقاول كوچكرت و به مرغ كارتاژ )قرطاجه( شبيه است

ها به قرقاول شباهت تام دارد. از جهت پر و بال و انتهاى سياه بال

ود ما به اين جلگه از جهت جنوىب آن صورت گرفت و راه مشال را پيش گرفتيم.ور

رسيد كه پايان آرامى به نظر مى ساعت يازده بود و منايش با شكوهى از سراب پيش چشم ما منودار گرديد، در پاى ىبكرد اما اندكى بعد متام شد كه دم به دم شكل درختان آن در افق تغيري مى درخشيد و جنگلى ديده مى مثل آيينه مى

داند جا مناند. مهه كس مى پناه قرار داشت چيزى ديگر به اين مناظر حمو گرديد و جز بيابان سوزاىن كه در زير آفتاب ىب كه سراب از خصايص ممالك گرم است و من از وقىت كه در ايران هستم چند بار

425سه سال در دربار ايران، ص:

م و سابقا هم در اجلزاير و تونس نظاير آهنا را ديده بودم.ا هاىي از آن ديده منونه

اى است كه نسبة آىب فراوان دارد و در كنار دشت است و در وسط آن كوهى جمزا قرار گرفته اجندان و اردوگاه ما نقطه شباهت به كاله پاسبانان ما كه چندين برابر بزرگ شده باشد نيست. كه ىب

داشت، با اين حال سه روز دراز در اين حمل ماندمي. جه دست از سر ما برمنىو گرما و باد و غبار به هيچ

Page 227: سه سال در دربار ايران

ذى القعده 50 -ژوئن 2

ديشب يكى از زنان اندرون مرد، هنوز جسدش سرد نشده بود كه او را در قربستان آبادى به خاك سپردند و بالفاصله يعىن ساعت پنج صبح اردو را راه انداختند.

هاىي كه طرف دست چپ قرار داشت و دست راست ما جلگه شرقى بود از دامنه كوه راه ما متوجه جهت مشال آباد است. وسيع سلطان

آباد شدمي در حاىل كه از گرما پخته و از گردوغبار كور شده بودمي. شاه و اندرون و ما از ساعت ده وارد سلطانان در منزل شخصى اقامت اختيار منودم، صدر اعظم در عمارت حكومىت منزل گرفتند و من به فاصله كمى از ايش

ها و اثاثه سفر را در خارج شهر ديگران هم به مهني وضع در منازل خصوصى مردم رحل اقامت انداختند فقط اسب در اردو نگاه داشتند.

اراى آباد امهيت خاصى به جز اين كه مركز جتارت عمده قاىل است ندارد اين شهر هم مانند ساير بالد ايران د سلطانها در پشت آهنا واقع شده و رنگ كه خانه هاىي است تنگ و غالبا كثيف و ديوارهاىي از خشت و گل و تريه كوچه

كند. بازارى دارد كه از اين سر به آن سر شهر را به دو نيمه تقسيم مى

رسند به دارى مى انهها در عني اين كه به كارهاى خ آباد كارگاهى براى بافت قاىل برپاست و زن در هر خانه سلطانشود و چون در اينجا ارزاىن است قاىل باىف نيز مشغولند و به طور متوسطه هر هفته سه فرانك از اين راه عايدشان مى

آيد. اين مبلغ به نظر كاىف مى

اى نيز در طهران دارد بيشرت جتارختانه زبگلر كه مركز آن در منچسرت است و شعبه

424 سه سال در دربار ايران، ص:

هاىي است كه در خرد بلكه بايد گفت كه جتارختانه مزبور مشرتى متام قاىل آباد مى هاى خود را از سلطان قاىل كنند. شود و مهه كارگران به خرج آن كار مى آباد بافته مى سلطان

هت نساجى اى ج مناينده آن جتارختانه اين ايام مشغول ساخنت بناى عظيمى است به اين قصد كه در آجنا مدرسه كند. مطابق اصول جديد درست مى

بافند به سرعت ترقى يافته چنان كه در ترين آهنا را در فراهان مى آباد از بركت مهني جتارت قاىل كه معروف سلطاننفر رسيده و مهني كيفيت به خوىب امهيت جتارت 80، 000عرض پنجاه سال اخري مجعيت آن از چند صد نفر به

رساند. مىقاىل اين شهر را

Page 228: سه سال در دربار ايران

هاى جوهرى ملون شده و به كار هاىي كه به رنگ البته اگر خبواهند كه اين جتارت زمني خنورد بايد از استعمال پشمهاست كه گويند گناه اين كار به گردن انگليس شود جدا جلوگريى به عمل آورد. مى بردن آهنا دارد معمول مى

هاى جوهرى شيوع پيدا كند حال اگر در اين باب دقت نشود و رنگاند. به هر هاى جوهرى را به ايران آورده رنگهاى ايران كاسته خواهد شد. كساىن كه در اين كار ذى نفعند از اين جهت نگران بالشك از قدر و قيمت قاىل

هاى جوهرى را بگريد. هاى ثابت نباتى جاى رنگ اند و اميدوارى هست كه بار ديگر مهان رنگ شده

آباد هستيم من هر چه گشتم كه چند ختته قاىل براى خريد پيدا كنم موفق نشدم و روزى كه ما در سلطاندر اين چهار تر از اينجاست. هاى پاريس آسان ام اين شده است كه حتصيل يك قطعه قاىل كهنه فراهاىن در مغازه كم عقيده كم

كه اشتياق مرا به حتصيل قاىل ديده بود سه باالخره حكيم املمالك حكمران عراق به توسط يكى از مالكني با لطف قطعه از آهنا را به دست آورد و از اين سه قطعه يكى در هنايت زيباىي است.

آباد براى من كامال مفيد واقع شده و از اين فراغت در معاجله هناىي چشمان عايشه خامن چند روز اقامت در سلطانمحت يك انگشرتى به من داد كه نگني آن ياقوتى بزرگ بود در قطعاتى استفاده كردم. شاه كه به گفته خود به رسم مر

از املاس نشانده.

وبيش آمد باعث آن شد كه پنج شش نفر ديگر از زنان حرم كه كم شهرت معاجله من در اندرون پيچيد و مهني پيشگاهى شعر نيز ت و گاهمريض بودند به من مراجعه كردند يكى از ايشان زهرا سلطان خامن است كه زىن اديبه اس

گويد و با طبع لطيف مى

428سه سال در دربار ايران، ص:

سر و كار دارد.

هاى كالسكه باعث آزار باشى باعث نگراىن است زيرا كه تكان از ميان اين مرضى فقط حالت خامن دخرت باغبان دائمى اوست و اوقات شاه از اين بابت تلخ است.

كنند و چادر كوچك او نزديك چادر بزرگ امينه شهر با امينه اقدس با هم زندگاىن مىاين خامن در اينجا هم مثل اقدس كه به فاصله معيىن از ساير چادرها زده شده قرار دارد.

باشى خود به حضور اقدس مرا به توسط آغا هبرام خواجه باشى بريون آمدم امينه مهني كه از چادر خامن دخرت باغباند اين پريزن نابينا را سخت حمزون و شكسته خاطر ديدم، گرم و نرم مهچنان كه عادت ايراىن خواست. به حمض ورو

خواست بفهمد كه است از حال من پرسيد و به تعريف من پرداخت و در ضمن اين مجالت بليغ و بيانات شيوا مى اى هست كه بتوان چشمان او را هم مثل چشمان عايشه خامن معاجله كرد. آيا وسيله

Page 229: سه سال در دربار ايران

ذى القعده 58 -ژوئن 55

وسعىت شدمي، آباد حركت كردمي و پس از گذشنت از قصبه بزرگ پردرخت سرده داخل سرزمني مرتفع كم امروز از سلطان چون از اين قسمت گذشتيم از كوهى باال رفتيم و به جمراى خشك سيالىب افتادمي.

مي و باعث آن انيس الدوله و نوكرهاى او بودند. در باالى گردنه به علت بند آمدن راه يك ساعت به توقف جمبور شدكالسكه خامن عيىب كرده بود و نوكرها به رفع آن اشتغال داشتند و به جاى آن كه آن را به كنار جاده بكشند و راه

ها و سوارها را كه عقب سر ايشان بودند بند نياورند در وسط جاده به اين كار مشغول بودند. متام كالسكه

عد از اين يك ساعت توقف اجبارى به راه افتادمي و كمى بعد چشممان به چادرهاى اردو افتاد كه آهنا را در باالخره ب كور بر سرزمني مرتفعى زده بودند. ده منك

مرت باال آمده بودمي. 5000شد چنان كه از قم تا اينجا قريب تر مى راه ما مهواره مرتفع

رسد. هاى پايني آهنا به نظر مى حىت در دامنههاى اطراف مرتفع است و قطعات برف كوه

با مهه اين احوال اشعه آفتاب به هنايت است.

باشى را بيندازند، شاه اتفاقا اين مطلب را به من اند كه بچه دخرت باغبان به من خرب رسيد كه اطباى ايراىن تصميم گرفته گفت و من خطر اين كار را به او خاطر نشان كردم و

428ربار ايران، ص: سه سال در د

كنم. شاه ظاهرا بيانات مرا تصديق كرد و موقتا از دامن در آن نيز شركت منى گفتم كه چون من اين عمل را الزم منىرفت كامال از اين نظر شد اما چون مصاحلى در كار بود كه هيچ كدام هم مصلحت طىب به مشار منى اين عمل صرف

راى موقع ديگرى گذاشتند.منظور دست برنداشتند بلكه آن را ب

ذى القعده 52 -ژوئن 58

امي آبادى ديگرى است به نام عمارت. بعد از چهار ساعت راه به آجنا رفتيم. در انتهاى دشىت كه در آن منزل كرده

ها را به شكل مناظرى ها برخاست و ما از ميان اين مه كه نيمه شفاف بود كوه در موقع حركت مه خفيفى از پاى كوه رنگ آهنا در ميان افق زيباى نيلگون كامال منودار بود. ديدمي و قلل تريه و مىحم

Page 230: سه سال در دربار ايران

برد خمصوصا در طرف دست راست ما چندين آبادى بود كه چشم از ديدن مزارع خرم گندم و جوى آهنا لذت مى خبشيد. رنگ سبز سري آهنا ديده ناظر را بيناىي مى

هاى ساير جبال بيشرت و در شود و از يك شكاف كه عمق آن از شكاف هاىي از برف ديده مى ها لكه در باالى كوه ديدم. كوه را به خوىب مى هاى اشرتان طرف مغرب واقع است برف

دو روز در عمارت در سرزميىن كه كمى مرطوب بود ماندمي. اين ده ملك حاجى آقا حمسن است كه شاه در قصد و غرض نبود. نت اعليحضرت چندان هم ىبآباد به خانه او رفته بود و البته در اين رف سلطان

ذى القعده 59 -ژوئن 58

ها به حمل هكئني در طرف مغرب دشت از مهان راهى كه دو روز قبل طى كرده بودمي بعد از گذشنت از مهان آبادى زدمي.آيد چادر اى كه از چهار تا پنج مرت عرض دارد و از كوهى بريون مى فرود آمدمي و در سرچشمه رودخانه

كه خود شاه كه به اين كار دستور داده بود وجه مصلحت نبود چنان دو روز ماندن در اراضى باتالقى عمارت به هيچ تب شديدى كرد و جمبور شد كه در هكئني مباند اما

421سه سال در دربار ايران، ص:

على را كه فرزند على ابن اىب طالب مهني كه تب روبه ختفيف گذاشت روز بعد عازم آستانه شد تا مزار امامزاده سهل اى ديگر غري از حضرت فاطمه مادر اما حسن و امام حسني زيارت كند. است از زوجه

اند و كشيشان ايشان علم به جلو به استقبال آمدند گذشتيم. از قصبه بزرگى كه ساكنني آن از ارامنه

دار كه اند و با لچكى سفيد گل اى سرخ پيچيده ن را پارچهاى بلندى بر سر دارند كه دور آ زنان اين قصبه كاله استوانهكس اين زنان عيسوى را به اختيار اين حجاب جمبور اند. هيچ اند صورت رنگ پريده خود را پنهان كرده دور دهان بسته

اند كه اين رسم اسالمى را رعايت كرده باشد. كند فقط خود ايشان خواسته منى

ا كالسكه به آستانه پايتخت قدمي امراى كرج رسيدمي.بعد از يك ساعت راه رفنت ب

اى ندارد، بناى آن حىت گنبد آن هم از آجر پخته است و اگر هم زينىت امامزاده سهل على هيچ چيز قابل مالحظهكه معمول است در دورادور آن وجود دارد و در داخل آن چند داشته امروز از آن چيزى باقى نيست، چند قرب چنان

كهنه افتاده.قاىل

Page 231: سه سال در دربار ايران

تر دارد بيشرت اقبال دارند. زراعت انگور در اين آبادى رواج كلى دارد اما مردم به بافت قاىل كه عايداتى هبرت و مطمئنها چند قطعه پيشكش شاه شد و اعليحضرت هم از راه لطف يكى از آهنا را به انتخاب خودم به من از اين قاىل واگذاشتند.

كنند و شاه در اطراف آستانه غارهاىي است مملو از طال، مهه با امياىن از اين مطلب صحبت مىهاى حملى بنابر افسانه دهد. مثل اين كه امر مسلم باشد بيش از مهه در اين باب حرارت به خرج مى

خودم اند. من پيش اى برداشته و از ايران مهاجرت كرده بردند كه از اين طالها هبره اى هم اسم كساىن را مى عدهاى بيش نبوده است. گفتگو در باب ها آمده و زيارت هبانه گفتم كه شايد شاه به آستانه براى جتسس مهني گنجينه مى

ها نقل مهه جمالس شده بود حىت زنان اندرون هم براى استفاده از منابع اين نقطه كه بايد آن را اين گنجينهه بودند اما چون چيزى به دست نيامد و مهه دست خاىل به هكئني ناميد صابون به دل خود ماليد« كاليفرنياى ايران»

دوختند خاىل از متاشا نبود. ها مى كاراىن كه شب و روز به اين خيال كيسه برگشتيم حالت نوميدى طمع

422سه سال در دربار ايران، ص:

ذى القعده 45 -ژوئن 57

دره تنگى به آبادى گل زرد رسيدمي.امروز از راهى بد بعد از عبور از يك آبادى و گذشنت از

ذى القعده 44 -ژوئن 59

هاى ما با اين كه مهه از اينجا تا مخارخان راه بسيار ديدىن است اما براى عبور كالسكه سخت است چنان كه كالسكهالسكه شدند، عاقل كساىن بودند كه از سوارى ك هاى سخت مى ناخواه در مقابل عوارض راه دچار تكان حمكمند خواه

منودند. نظر كرده و اين راه را با اسب طى مى صرف

اى باشد كه در كالسكه آيا هبرت اين نيست كه انسان با كاله خمصوصى بر روى اسب حتمل اشعه آفتاب را كند تا آن رود؟ اى بيم سرنگون شدن آن مى كه دائما دستخوش تكان است و در آخر هر مزرعه

باالى كوه مشرف به فضاىي مزروع است گذشتيم به نقاطى رسيدمي كه پشت سرهم كه از زليان كه در بعد از آنها را غالبا در كنار شد. اين آبادى ها و مزارع خرم زيبا زيادتر مى رفتيم عده آبادى آبادى بود و هر قدر بيشرت مى

اند. گذرمي ساخته هنرهاىي كه اين زمان آب آهنا خشكيده و ما بيشرت از كناره آهنا مى

هاى اطراف آن تا دو فرسخ قطعات مرمر شفاف و در كوهى فراوان ديده وخم است و در كوه دره اينجا تنگ و پرپيچ درخشيد و سنگ لوح هم در دور قطعات مرمر زياد است. هاى آن مى شود و خاك از كثرت طلق و خرده ريزه مى

Page 232: سه سال در دربار ايران

فسانه وجود غارهاى پر از طال را در حمل آستانه زند ا به تصور من مهني ذراتى كه در اين كوهستان از دور برق مىدرست كرده و اگر هم من در اين باب ترديدى داشتم رفقاى راه شك مرا به يقني مبدل ساختند به اين معىن كه

ها را پيش من آوردند و به اصرار از من هنگام توقف خمتصرى كه در راه به عمل آمد مجعى چند مشت از مهني خاككه من حقيقت مطلب را به ايشان فهماندم گفتار مرا ها متضمن طال نيست و بعد از آن ه آيا اين خاكپرسيدند ك مى

دانستند كه هر چه بدرخشد طال نيست. ها منى باور كردند و بيچاره

427سه سال در دربار ايران، ص:

عب مشرف بر يكديگر هاى اين آبادى كه به شكل مك در طى راه قريه سركمرى طرف چپ ما قرار داشت. خانهاند و ها را در امتداد دامنه كوهى يكى باالتر از ديگرى ساخته شباهت به كعبتني نرد نيست، اين خانه ساخته شده ىب

وبيش درخت اطراف آن را گرفته، چند قدم گذرد كه كم اى قريب به بيست مرت از پايني آن مى اى به فاصله رودخانه ى را از نظر ما حمو كرد.بعد كوه عظيمى منظره اين آباد

ترين منازل بود باالخره به بعد از متام كردن اين منزل بني راه كه با وجود مناظر تازه و دلفريب يكى از خسته كنندهآبادى مخارخان رسيدمي، شاه كه هنوز از نقاهت تب چند روز پيش كامال انتعاش حاصل نكرده شخصا خسته بود به

روز در اينجا كه وسايل پذيراىي كاىف نيز دارد اردو بزنند و اسرتاحت كنيم. مهني جهت دستور داد كه سه

هر كس به ميل خود منزىل كه در سايه يا آفتاب بود اختيار كرد، اكثر در دره پردرخىت منزل كردند وىل من چادرهاى ى اطراف و مخارخان را كه در خود را در وسط مزارع در باالى زميىن كه اندكى نشيب داشت زدم تا از آجنا بتوامن فضا

آن طرف دره قرار داشت با قلعه جمزاى آن به خوىب ببينم.

در نزديكى ما چهار آبادى است به مهني جهت كار هتيه سورسات اشكاىل ندارد وىل بدخبىت در اينجاست كه چون در گرفت زيرا كه اين مجاعت افتد بني زارعني و نوكران شاه نزاع حمصول برداشته نشده چنان كه مهه وقت اتفاق مى

شوند. چون عادت ندارند كه عليق چهارپايان خود را از زارعني خبرند به غارت حمصول دست ايشان مشغول مى

ذى القعده 41 -ژوئن 45

كه اطالعاتى راجع به راه به دست آوردم صبح زود با اسب حركت كردم. بعد از آن

كساىن كه به كالسكه سوار شده بودند پشيمان شدند و يكى از حركت با اسب بسيار خوب بود چه بسيارى از اش برگشت به زمني افتاده و پايش زير آن مانده بود. مهكاران ايراىن من كه كالسكه

Page 233: سه سال در دربار ايران

هاى آن زياد و در بعضى مواضع عينا در حكم كوچه باريكى است. راه در ميان كوه پيچ و خم زياد دارد و پرتگاه ناگهان افق باز و جلگه مستطيل و پس از دو ساعت سرباالىي

429سه سال در دربار ايران، ص:

هاى آن مانند لكه سبز بزرگى در ميان زمني شود و بروجرد و باغ باريكى كه جلگه بروجرد است در پايني منودار مىآسان هاىي كه از مهني خاك درست شده و متيز آهنا به مهني جهت از اراضى اطراف بام خاكسرتى رنگ با پشت

آيد. نيست پيش چشم مى

كه از حصار آن نفر مجعيت دارد وىل كثافت آن از حد گذشته. به حمض آن 40، 000بروجرد شهر بزرگى است كه ومعوج و بازارهاى تنگ و تاريك آن به هاى كج بينيد، متام كوچه داخل شديد غري از خرابه و كثافت چيزى ديگر منى

رسد. نوع راحبه كريهه به مشام مىمهني حال است و از مهه جا هر

ها باز است و در وسط شهر بالوعه بزرگى است كه متام كثافات به آجنا ها به طرف كوچه چاله مسرتاح غالب خانهتواند مهه چيز را از زمني بربد و رود و خدا داناست كه آيا تاكنون چيزى از آن برداشته شده يا نه. آفتاب هم منى مى

و سامل كند.مهه جا را خشك

كند. وبيش اين كار را مى بروجرد تنها وسيله ضدعفوىن كه در دسرتس دارد مهني آفتاب است كه در ممالك حاره كماى از مهراهان به منازل اشخاص فرود اعليحضرت به عمارت امري خان سردار حاكم بروجرد نزول اجالل كرد و عده

دروازه مشاىل شهر ماندم.آمدند وىل من در اردو در زير چادر نزديك به

خواند قرار دارد. در آجنا مسكن ما در دو قدمى لرستان مركز ايالت لر و خبتيارى كه گزنفون آجنا را باكرتيان مىهاى زيباىي از سواران سركش و مردم كوهستاىن وحشى و آزادمنش ساكنند كه گرفنت ماليات از ايشان مهه وقت منونه

شكنان مازندراىن كه از بقاياى اشكانيانند و قدى كوتاه و ريشى كم و ت برخالف هيزمكار آساىن نيست. اين مجاع هاشان بزرگ و ريششان دراز و صاف است. جممد دارند قدشان بلند و كله

پذيرند، حاليه هم حكمران رمسى لرستان در روند و حاكم دولت را در ميان خود منى اما غالبا زير بار حكم دولت منى قر دارد.بروجرد م

كند حىت قتل حسني قليخان ايلخاىن خبتيارى كه به دستور ظل آمدى از عصيان اين طوايف جلوگريى منى هيچ پيشالسلطان به دامى كشيده و خفه شد و كشتارى كه اين شاهزاده پس از تاخنت به خاك خبتيارى از ايشان كرد و فجايع

اين طايفه سر زد هيچ كدام تاكنون نتوانسته است ايشان را رام اى كه از او نسبت به هاى وحشيانه عظيم و بريمحى سازد.

Page 234: سه سال در دربار ايران

428سه سال در دربار ايران، ص:

موقعى كه من به طهران وارد شدم برادر حسينقليخان را كه قريب شصت سال داشت و پس از كشته شدن كسان ها هستند ها كه ساكن كوهستان ا و خبتيارىخود به پناه امني السلطان و به دادخواهى آمده بود در منزل او ديدم. لره

وجه طرف نسبت كه اهاىل بروجرد با وجود بستگى شهرستان با لرستان به هيچ شوند چنان ها خملوط منى با سكنه دشت با لرها نيستند.

«. شيدلئامت و خبل مردان بروجردى را بايد به كرم زنان ايشان خب»يكى از شعرا در حق مردم بروجرد گفته است كه البته براى من اتفاق نيفتاد كه صحت اين گفته شاعر را حتقيق كنم، شايد هم شاعر اين شعر را از باب صنعت

توامن گفت. تضادى كه در مضمون آن به كار رفته باشد به هر حال من كه چيزى در باب مردم بروجرد منى

ترين آهنا اگر فقط يك ترين و راست اند شايد معقول كردهاز متام عللى كه راست يا دروغ براى سفر شاه به لرستان نقل علت داشته باشد اين است كه شاه با اين حركت خواسته است كه از لرها دجلوىي كند و آثار زشت حركات ناپسند

اى كه در اينجا مقيميم هر روز پسر خود را نسبت به ايشان از بني بربد و از مهني نظر است كه در مدت اين هفتهپذيرد و ايشان نسبت به مقام سلطنت رسم خدمتگزارى و اه يك عده از رؤسا و خوانني لر را به حضور مىش

ورزند با آورند. شاه به هر يك خلعىت يا انعامى داده و ايشان كه به اين عنايات ملوكانه افتخار مى جا مى عبوديت به كمال شوق در نقل و انتقاالت شاه مالزم ركابند.

ها كه ترياك آن مهمرتين حمصول ه اجنام رسيده و برداشت حمصول تقريبا متام شده است، فقط خشخاشكار درو ب شود. هاى اطراف شهر كاشته مى لرستان است هنوز برجاست. مو نيز در غالب باغ

جه در 41و در شب 88هيچ وقت تاكنون وضع اردوى ما به اين بدى نبود. هوا دائما طوفاىن است، حرارت در روز توان در چادر هاى اطراف چندان اثرى در مالمي كردن هوا ندارد، غبار و تعفن به شدتى است كه منى است و برف كوه را باز گذاشت.

ذى احلجه 4 -ژوئن 47

اى كه از امروز امر شد چادرها را بكنند و اين امر باعث مسرت عمومى گرديد. ناحيه

470سه سال در دربار ايران، ص:

Page 235: سه سال در دربار ايران

اند اما چون مجعيت در اين نواحى كم است اراضى ذشتيم هرجا را كه زمني مساعد بوده به خوىب زراعت كردهگ آن مىوسيعى مل يزرع مانده. بعد از آن كه مدت دو ساعت با اسب سرباالىي رفتيم و به باالى دشىت كه كمى پسىت و

ت و چند آبادى در اطراف آن بود.بلندى داشت رسيدمي سرزمني مرتفع مسطحى پيش آمد كه شكل مستدير داش

اند و تقريبا بريدگى مهمى هاى اطراف كه خاكسرتى رنگند در ميان افق نيلگون به شكل خط افقى كشيده شده كوهشود هاىي كوچك ديده مى اند تا باالى قلل پربرف تپه ندارند، از پاى دامنه يعىن آبادى و جاىي كه اردوى ما را آجنا زده

ها آب خنكى جارى است. هاى باالى كوه اند و از قسمت قرار گرفتهكه پشت سر هم

در دوره اقامت در وناىي به ما خوش گذشت زيرا كه هم هوا در روز قابل حتمل و در شب خنك است و هم آب كرر فراوان و گواراست اما به علت نزديكى به لرستان زمحاتى نيز براى ما فراهم شد به اين معىن كه دزدى در اردو ماتفاق افتاد حىت چادر شاه را هم دزد زد. به مهني نظر امر شد كه عابرين و گداها را از دور اردو برانند و شب

سربازان قراول بدهند.

هاى شبانه سواران عالء الدوله يكى از نوكران سارى اصالن را كه چادردار شاه است دستگري در يكى از اين گردشبروز نزاع سخىت بني سارى اصالن و عالء الدوله شد و سارى اصالن با خشم متام آمد باعث كردند و اين پيش

شخص گرفتار را از زندان بريون آورد. شاه از اين حركت سارى اصالن در خشم رفت و او را از شغل خود معزول شت.اى كه ملتزم اردو بودند واگذا منود و منصب چادردارى را به شجاع السلطنه فرمانده فوج پياده

ها را به جوش آورده باشد زيرا كه تنها سارى اصالن نبود كه از حال طبيعى خارج شايد حرارت اين روزهاى اخري كلهسراها هم شد بلكه چند تن از كلفتان اندرون هم به شور و غوغا برخاسته و از جا دررفته بودند. رفتار بريمحانه خواجه

كى از آن كلفتان را كه بيشرت از مهه شور و شر كرده بود به طهران دخالت نبود. به حكم شاه ي در اين كار ىب برگرداندند.

روز هفتم ذى احلجه را هم در وناىي ماندمي و اعليحضرت دويست سيصد پياده و هفتصد هشتصد سواره خبتيارى و لر را در جلگه سان ديد.

475سه سال در دربار ايران، ص:

توان لباس افراد آن بسيار مندرس است اما سواران چون حملى و غري نظاميند منى پياده نظام تعليمات صحيح ندارد و تازى ماهرند وىل هيچ قسم تعليم نظامى ندارند. حكم درسىت در باب ايشان كرد، اگر چه در سوارى و اسب

ذى احلجه 50 -ژوئيه 1

Page 236: سه سال در دربار ايران

ت وىل شرت خمصوص قرباىن در اينجا حاضر سره هستيم. امروز روز عيد قربان اس از ديروز تا به حال در آبادى بردهنيست و به جاى آن بيش از هزار گوسفند قرباىن كردند. بديهى است كه حال اردو بعد از چنني كشتارى چه خواهد

آويزند و چون هيچ يك از كثافات كنند و پوست آهنا را جلوى آفتاب مى بود، گوسفندها را جلوى چادرها پوست مى ماند. اى ديگر به غري از كندن اردو از اينجا باقى منى كنند چاره را به زير خاك منى

ذى احلجه 52 -ژوئيه 2

سره ماندمي كه عمل قرباىن هاى عميق و عريض گاماساب است، ديروز را براى مهني در برده سراب يكى از سرچشمهاين بابت بايد ممنون اعليحضرت در آجنا صورت بگريد و سرچشمه زيباى گاماساب به كثافات آلوده نشود، البته از

بود.

كند وسعت دارد. جلگه اينجا در ميان دو كوه در جهت مشال غرىب تا چشم كار مى

هاىي دارد در صورتى كه كوه تر است خاكى است و از پايني تا باال برآمدگى ارتفاع دامنه كوه طرف دست راست كه كمتر است آيد مرتفع امي و سرحد لرستان به مشار مى هپلوى آن گذشته طرف چپ يعىن سفيدكوه كه از بروجرد تا اينجا از باشد. و دامنه آن سنگستان و قلل آن از برف مستور مى

آمد از مهني ناحيه كه مسري ماست گذشته. اين مرد كه در آن اسكندر كبري كه از اصطخر به اكباتان )مهدان( مىكجا عبور كرده جز خراىب چيزى به جا ننهاده و بعد از او روزگار عصر متدن عاىل يك نفر وحشى حساىب بوده از هر

نيز دنبال عمل او را گرفته است به شكلى كه امروز ديگر از آثار آن زمان چيزى در اين سرزمني باقى منانده است.

اى را كه در سراب گذراندمي گرماى فوق الطاقه اين سه روز اخري به كلى خوشى هفته

474ايران، ص: سه سال در دربار

درجه باال رفت. 89به 80منغص ساخت. باد سوزاىن از جانب جنوب برخاست و طوىل نكشيد كه ميزان احلراره از كرد. خواىب شب و سنگيىن روز هر حركىت را مشكل مى گذشت وىل از آن به بعد ىب تا اين تاريخ ايام به راحت متام مى

شد با آب آن استحمام كرد و اين خود نعمىت بزرگ به مشار بود كه مىفقط كيفى كه باقى بود جماورت رودخانه رفت. مى

ماند كه وبا در ايران داخل شده بلكه دامنه آن توسعه نيز پيدا اى منى رسيد ديگر شبهه از مضمون مراسالتى كه مىكند. سپس يار وارد مىكرده است. ابتدا از راه هرات به مشهد رسيده و قريب يك ماهى است كه در آجنا تلفات بس

از راه شاهرود طريق طهران را پيش گرفته. از طرىف ديگر در رشت نيز وبا ظاهر شده و در اينجا از باكو آمده است.

Page 237: سه سال در دربار ايران

ها بيشرت است. شود از مهه راه رشت ابتداى جاده حبر خزر به طهران است و رفت و آمدى كه در اين راه مىمرض اقدامات احتياطى الزم شده است، اما چه نوع اقداماتى؟ من كه از اين گويند كه براى جلوگريى از توسعه مى

كنم كه هيچ اقدامى به عمل نيامده، به هر حال اكنون كه مرض سراسر خراسان اقدامات اطالعى ندارم اما خيال مى هاى گيالن وارد شده بايد در دفع آن جهد واىف به عمل آورد. را گرفته و از دروازه

ذى احلجه 55 -ژوئيه 54

شود چشم رومي. در اينجا هم آب فراوان است. در اين مملكت خشك هر جا كه آب ديده مى امروز به بابا رستم مى برد و در زير اين آفتاب گداخته مواقعى كه آب در دسرتس اردو باشد نعمت عظيمى است. از ديدار آن لذت مى

بازى كنند و مهه ر شد كه امشب را به مناسبت شب عيد غدير آتشرسيد ام با وجود اخبار شومى كه از توسعه وبا مى دانند كه غديرخم نام حملى است كه پيغمرب اسالم در آجنا داماد خود على بن اىب طالب را به خالفت برگزيده. مى

يزى تا هناوند قريب نيم فرسخ فاصله دارمي و از اينجا جز حصارهاى بلند شهر كه در ميان باغات پنهان است چ شود. ديگر ديده منى

اى است كه به امر شاه به كاويدن آن مشغول شدند و سابقا هم عز الدوله برادر كوچكرت شاه در نزديكى هناوند تپه مهني كار را كرده بود.

478سه سال در دربار ايران، ص:

رفتيم.كه حفارى متام شد من و اعتماد السلطنه روز هجدهم ذى احلجه به آجنا بعد از آن

اند از نزديك مرت است. راهى را كه براى رفنت به داخل آن باز كرده 50و ارتفاع آن 80قطر قاعده اين تپه عظيم ها را برداشتند ابتدا به يك طبقه ضخيم يك مرتى رأس تپه است به مركز آن به خط مستقيم. بعد از آن كه خاك

اند سپس به سقف حمكمى برخوردمي و بعد از هم متصل ساختهخشت رسيدمي كه آهنا را با ساروج كم استحكامى به شكافنت آن به قربستاىن داخل شدمي كه تابوتى در آجنا بود.

شود و بعد از آن كه موانع آن را برداشتند در جانب غرىب اين اطاق داالىن ديده شد كه به راهرو اصلى بنا منتهى مىروشناىي ترتيب داده شد مهه توانستند كه براى ديدن قرب به داخل تپه قدم و راه باز و در سقف آن سوراخى براى نفوذ

بگذارند. چون از جانب غرىب كه مدخل طبيعى اين قربستان است وارد آن شدمي ابتدا خندقى دوازده مرتى ديدمي بعد درى سنگ و آجر پخته ساخته شده، سپس به انتهاى راهروى كه دو مرت و نيم طول داشت رسيدمي كه از قلوه

مرت كه در ميان چهار قطعه سنگ ديگر كه به جاى چهار سانىت 20و به عرض 80بود از يك قطعه سنگ به ارتفاع شود. چوب آن است باز و بسته مى

Page 238: سه سال در دربار ايران

سانىت مرت ارتفاع آن است 51سانىت مرت عرض و يك مرت و 90مرت طول و 1راهرو متصل به داالن درازى است كه قرار دارد. و قرب در انتهاى آن

تر از زمني داالن است و جاىي است مستدير و مسقف. ديوارهاى آن از قلوه سنگ حمل قرب قريب به يك مرت پايني مرت ارتفاع دارد. ساخته شده وىل سقف آن از آجر قرمز است و دو مرت و نيم قطر و دو مرت و بيست سانىت

رق به مغرب خوابانده شده و از سنگ مرمر سفيدى است كه اند در جهت مش تابوتى را كه در ميان اين گور گذاشته اند. بريون و اندرون آن را به وضعى سرسرى صاف كرده

در اين تابوت را كه به شكل گرده ماهى است سابقا برداشته و بعد كجكى روى آن گذاشته و به مهني جهت درست مرت عرض و نيم مرت ارتفاع سانىت 11مرت و در پايني ىتسان 22طول و در باال 51مرت و 4اند. اين تابوت آن را نبسته

سانىت 27و عرض متوسط آن به 87مرت و 4سانىت مرت است. طول در آن به 51هاى آن دارد و ضخامت ديواره مرت

478سه سال در دربار ايران، ص:

رسد. مى

اشتند تا حمتويات تابوت را حتت مطالعه عملجات حفارى بنا به دستورى كه به ايشان داده شده بود انتظار ما را داند و اميدى به اين كه به كشف چيز بياورمي اما معلوم شد كه در حفارى اول هر چه در اين تابوت بوده است برده

مهمى برسيم باقى نبود.

احرتام هاى مردم نيز ها كه در پى يافنت گنجى به چنني حفارى اقدام كرده بودند حىت به استخوان انصاف اين ىب نگذاشته و آهنا را نيز پراكنده منوده بودند.

خورد آهنا را مصرف در اينجا به دست آمد كه چون به هيچ كار منى به ما گفتند كه در حفارى اول مقدارى اسلحه ىبتفحص دور رخيتند. معلوم است كه براى اين مردم هيچ فلزى به جز طال قدر و قيمت ندارد. با متام اين احوال ما باز

خود را دنبال كردمي.

بعد از آن كه در تابوت را راست داشتيم به شكلى كه داخل آن ديده شود ديدمي كه در آن جز مقدارى خاك كه چند قطعه استخوان از آن بريون آمده چيزى ديگر نيست، اين خاك را كه در ته تابوت قرار دارد بال شبهه سيل در ظرف

اند آورده است و بعد از تبخري آب در ته تابوت به جا مانده. من بعد از گذاشته هفت هشت ساىل كه در آن را بازمشت به حال غبار در آوردم تا اگر چيزى در ها را از آجنا بريون كشيدم و خاك آن را مشت احتياطات الزمه استخوان

رت بود از يك قطعه آن هست نديده نگذرد. با وجود كمال دقت چيزى كه از اين كاوش به دست من افتاد عبا

Page 239: سه سال در دربار ايران

استخوان ران چپ كامل وىل درشت، يك قطعه استخوان پيشاىن با يك قسمت از استخوان قفا، قسمىت از قلم پا با ده انگشت متالشى و چند پاره استخوان دراز كه تعيني اصل آهنا ممكن نشد.

اسلحه متام يا شكسته يا سكه يا چيز كه بسيار جستم نه در حمل قرب نه در اراضى اطراف آن هيچ چيز از نوع با اين ديگرى از اين قبيل به دستم نيفتاد.

كردم كه لرى كه اسب خود را در با وجود تفصيالتى كه در باب ميزان اعتماد به افراد لر شنيده بودم واقعا تصور منىنشد كه او را مقر بياورند حني كاوش به او سپرده بودم بعد از برگشنت من آخبورى اسب مرا دزديده باشد. به هيچ نوع

توانست دزديده باشد از او پس بگريند. و آخبورى را كه غري از او كسى ديگر منى

دزد را پاى پياده چهار پنج كيلومرت تا اردو آوردمي وىل چيزى از او به دست نيامد هر چه او را به حبس هتديد كردمي س رانتيجه نداد. عاقبت به صداى بلند گفتيم بروند و پلي

471سه سال در دربار ايران، ص:

آيند تنها حرىف كه زد اين بود كه اگر من وعده انعامى به او بدهم به من ها مى مهني كه ديد پليس «5» خرب كنند. خواهد گفت كه آخبورى كجاست.

هبرتين راه مهان من ديدم كه اگر خبواهم آخبورى اسبم را كه پيدا كردن مثل آن در اينجا مسري نبود به دست بياورماست كه تكليف او را بپذيرم. چند شاهى پول كه به او دادم از هر هتديدى هبرت كار كرد. آخبورى پيدا شد و اين كار

براى من فقط پنج شاهى خرج برداشت.

ذى احلجه 45 -ژوئيه 52

شود دورتر مشاىل شرقى كشيده مىآن از سفيد كوه كه دنباله آن تا كرمانشاه در جهت به راه ما متوجه مشال بود و آن كه از چند تپه شرقى غرىب گذشتيم به هناوند رسيدمي. شومي. بعد از آن مى

اى در ميان باغات ساخته شده از بروجرد كوچكرت وىل متيزتر است. اين شهر كه بر روى تپه

بناى هناوند از عهد نوح پيغمرب ها عقيده دارند كه گونه اثرى باقى نيست. بعضى از گذشته قدمي هناوند امروز هيچدارد هيچ چيز به جا منانده كه ابن الفقيه در كتاب خود از آن صحبت مى« ذريره»است. از آن دوره و از ىن معطر

رساند كه شهر به هر حال خيلى قدميى است. شود و مى هاىي نامهوار كه در اطراف آن ديده مى به جز خرابه

Page 240: سه سال در دربار ايران

رسيدمي كه در دور آهنا حصارهاى هاى بزرگ و كوچكى مى دمي در غالب نقاط به آبادىكر در منازل خمتلفى كه طى مىشد. اين حصارها براى آن است كه مردم در صورت محله يغماگران و خبتيارى كه در مهني حواىل ضخيمى ديده مى

منزل دارند به درون آهنا پناه بربند.

هجرى 40ساس اين قلعه خيلى قدميى است و در جنگ سال نشيند. ا ارگ هناوند بزرگ است و حاكم در آجنا مى بني ايرانيان و عرب وجود داشته، فتحعلى شاه آن را بار ديگر

______________________________ اند منايان كند و جاى آن به وسيله بريقى كه بر سر چوب بلندى كرده در اردو پليس دور چائرها منزل مى -(5)

عت نسقچى با لباس قرمز مأمور اوامر شاهند و براى اين كار انواع و اقسام آالت شكنجه در است. در اين حمل مجا اختيار دارند. )مؤلف(

472سه سال در دربار ايران، ص:

در روى مهان تپه قدميى ميان شهر و باغات ساخته است.

دارد باشكوه است. قسمت اين قلعه بناىي است مربع شكل و از جهت بزرگى و چهار برجى كه در چهار گوشه اند. اين قسمت در ميان رنگ تريه هاىي منظم درست منوده ها را از آجرهاى دو رنگ به شكل لچك باالى اين برج

نواخت ديوارها منايش خمصوصى پيدا كرده. يك

ر بزرگى است تا انبا اى به آن راه يافت و در داخل آن آب اند بايد به وسيله پله چون مدخل قلعه را قدرى باال ساخته آىب در عذاب نباشند. حمصورين اگر گرفتار حماصره طويلى شوند از ىب

ريزد و هاىي كه به گاماساب مى كه كامال به اوضاع و احوال هناوند آشنا شدمي از ميان دره يكى از رودخانه بعد از آن برخالف معمول دو طرف آن درخت فراوان دارد جهت مشال را پيش گرفتيم.

زارها و مزارع ذرت خرگوش فراوان است. رسيدن ناهبنگام زده شده در يوجنه« وسج»راف اردوى ما كه در آبادى در اطخوردند پا به طرف و آن طرف در حاىل كه به مهه چيز مى وار به اين ما اين حيوانات را به وحشت انداخت و ديوانه

فرار گذاشتند.

ن دم تريرس سر داده نشده بود به مهني جهت مهه بدون اسلحه در هيچ وقت در هيچ شكارى به اين اندازه حيوا دويدند به زمني خوردند. ها افتادند و در ضمن عده زيادى كه به عقب آهنا مى عقب خرگوش

ذى احلجه 44 -ژوئيه 57

Page 241: سه سال در دربار ايران

ر طرف دست شد و قلل اطراف آن بلند و سنگى بود به جلو راندمي. د مرحله بازتر مى به از مهان دره مفرح كه مرحلهفرود آمدمي. اين آبادى كه « فرسفج»شد. عاقبت در ساحل چپ رودخانه نزديك آبادى چپ جاده چند تپه ديده مى

از دور منايان بود كاروانسراىي دارد كه مثل غالب كاروانسراهاى ديگر خرابه است و آثار قلعه خرابه آن بر روى يك شود. مى بلندى كه به شكل خمروط ناقص است از دور ديده

ماند كه آن كوه راه ما را از اين روى ما در افق مشاىل ديوار جسيم كوه الوند پيداست و بدان مى در مهني طرف روبه جهت مسدود كرده باشد.

477سه سال در دربار ايران، ص:

آن چون از اين راه گذرند اما مردم هاى حامل جنازه به طرف كربال از آجنا مى فرسفج اين بدخبىت را دارد كه كاروان مداخلى دارند از اين بابت خشنود نيز هستند.

ذى احلجه 48 -ژوئيه 59

كه در دامنه الوند واقع است رسيدمي وىل « توى»چون اين بار جهت مشرق را اختيار كردمي بعد از چندى به قريه مرت ارتفاع داشت و 4000سرزميىن كه كه بتوانيم اردوى خود را بزنيم قريب به نيم فرسخ دورتر رفتيم و در براى آن

شدند ها سرازير مى سارهاىي دلگشا كه با آهنگ دلرباىي از كوه اى بود باصفا و پر از درختان سبز و خرم و چشمه نقطه چادر زدمي.

اى از هبشت موعود رسيد كه اين حمل گوشه گذشته از اين هوا در روز مالمي و در شب خنك بود و چنني به نظر مى اى كه از نعمت حورى حمروم بودمي. لمانان است وىل چه فايدهمس

سارهاى اگر هم اينجا از هبشت جزىي حمسوب نشود نبايد هم زياد از آن دور باشد. مگر نه اين است كه چشمهه به شوند؟ مهني كيفيت مهني ك كه از پاى كوه جارى شوند از قله آن يعىن از هبشت آمساىن سرازير مى الوند به جاى آن

كند. دست طبع شاعرانه و قدرت ختيل مشرق زميىن بيفتد مطلب را متام مى

توى مقر اقامت يك عده از شاهزادگان قاجاريه يعىن نوادگان فتحعلى شاه است كه كثرت اوالد او حاجت به ذكر به اين ناحيه تبعيد ندارد. اجداد اين شاهزادگان را حممد شاه براى اين كه مزاحم و معارض او نباشند در بدو جلوس

اند. عدد ايشان حاليه از هزار نفر متجاوز است. كرده و ايشان هم توى را اقامتگاه دائمى خود قرار داده

در چند كيلومرتى اردو حمل شهر روذراور قرار دارد كه سابقا مركز مهم جتارت زعفران بوده كه در اين نواحى كاشته يست. هر چه از اين و آن علت ترك اين زراعت و پراكنده شدن مجعيت كثري اين شده وىل امروز اثرى از آن باقى ن مى

نام و شهر را پرسيدم هيچ كس جواىب معقول نداد. به جاى آن شهر آباد حاليه در اين حمل جز يك مشت خرابه ىب

Page 242: سه سال در دربار ايران

ه دوم بىن اسراييل در نشان چيزى ديگر منانده مگر بناىي كثري االضالع آجرى كه قرب حبقوق يكى از دوازه پيغمرب درج آجناست. بدنه اين بنا تا بام به شكلى عجيب است و

479سه سال در دربار ايران، ص:

اندازد. مى« ساووآ»هاى واليت اختيار انسان را به ياد كلوچه ىب

به دست تر از تپه هناوند است به امر شاه شكافتند وىل چيزى از آن هاى نزديك قرب حبقوق را كه بزرگ يكى از تپهاى كه تا مركز آن باز كردند جز مشىت خاك چيزى ديگر بريون نياوردند و كمرتين اثرى از قرب در آن نيامد و از حفره

فهماند كه اين تپه طبيعى نيست بلكه ساخت دست انسان است. ديده نشد وىل شكل منظم آن مى

منود كه شاه هجرى. مشكل مى 5850سال است مصادف است با اول حمرم از 5984ژوئيه از سال 42امروز كه گويند در اين توقف تعمد در اين فصل به انتظار رسيدن اين روز در اين اردوگاه دلكش مباند وىل از قرارى كه مى

هاى ترين لباس ها به عادت معهود تا ده روز در مامتند و مندرس داشته و مهه از اين بابت از او سپاسگزارند. ايراىن اند زيرا كه بعد از ختم ايام عزادارى بايد آهنا را به فقرا ببخشيد. ا پوشيدهسياه خود ر

5850حمرم 8 -ژوئيه 49

هاى مرتفع الوند يعىن دو ساعت سرباالىي و يك ساعت سرپاييىن به جلگه مازندران بعد از گذشنت از يكى از دامنه مالير وارد شدمي و از اين به بعد راه ما متوجه طهران است.

شود، به طور كلى سنگ اين نواحى از هاى مرمر سفيد و زرد و سرخ ديده مى كنيم سنگ ه هر طرف كه نگاه مىب كه باالروهاى دروازه قشالق هم كه قبل از رسيدن به جلگه از آن گذشتيم چند قطعه مرمر بود. مهني نوع است چنان

هاى خود ها گله شود كه تابستان تى حمسوب مىقشالق آبادى پسىت است كه در ميان اين جلگه مسكن زمستاىن ايال مانند. برند و تا موقع رسيدن سرما در آن نواحى مى ها در پى علف مى را به كوهستان

كند كه چون درهاى منازل اين آبادى از زمني باالتر و مهه آهنا هم از مرمر سفيد است در نظر اول انسان خيال مىاى، به خصوص كه روى قربهاى اينجا نيز يا يك ختته سنگ مرمر گذاشته يا چند قريهبه قربستاىن رسيده است نه به اند. قطعه از آن را روى هم چيده

هاى آباد خرم سابق كه از آهنا گذشتيم ندارد بلكه بار ديگر امي هيچ شباهت به جلگه اى كه به آن قدم گذاشته جلگه .امي هاى تيغ و اشرتخار رسيده به سنگستان و بوته

478سه سال در دربار ايران، ص:

Page 243: سه سال در دربار ايران

رسد. تك به نظر مى آباد فقط چند مزرعه تك در اطراف آبادى بزرگى مثل حسني

استعداد است. قوه و ىب رساند كه زمني اينجا كم هاى كوچك مى ساقه كوتاه و خوشه

اى برپاست. ارد خرابه قلعهآباد قرار د اى معموىل كه در مست راست جاده و اندكى بعد از آبادى حسني در روى تپه

اين قلعه بسيار عظيم بوده و اطراف آن حصار و قسمت پايني آن چند برج داشته كه مهه امروز به حال خراب است.

كه گاهى حكم يك تپه ها كه در دشت ساخته شده متام بنا كار دست انسان است حىت پايه آن در اين قبيل قلعهتوان حدس زد كه چقدر عمله يا اگر عمله زياد نبود چقدر شده. از مهني جا مىحساىب را دارد به مهني وضع هتيه هاى اطراف به پابان برسد؟ باىن و حفظ بيابان اى كه جهت ديده وقت الزم بوده است تا چنني قلعه

را در سوارى قريب پنج فرسخ راه طى كردمي تا به قريه ننج رسيدمي و وقىت كه چادرهاى خود بعد از شش ساعت اسب كه آب و آذوقه بالنسبه كم بود خوشحال شدمي. آجنا افراشته ديدمي با اين

آورد. اين قنوات را ها براى شرب اهاىل كه آب كم دارند مى در اينجا يك رشته قنات است كه آب مشروب را از كوهنشني اين حمل به آبادى كسب حاكماند بلكه سابقا از اين راه آب را كند نكنده براى ننج كه حاليه از آهنا استفاده مى اند. برده كه صد ساىل است خراب شده مى

هجرى دارد چيزى ديگر باقى منانده. 5054اى به تاريخ كسب امروز خرابه است و از آن جز مسجد ويراىن كه كتيبه

حمرم 2و 1 -ژوئيه 85و 80

يگرى را در دو ساعت به اجنام رساندمي جز در سر راه دو منزىل كه يكى را در طى سه ساعت راه با كالسكه، دهاى كوچك چيزى ديگر نبود. بعد از قطع اين راه به قريه هاى خشك و آبادى هاى پرفراز و نشيب و دشت تپه

آباد دومني آبادى است در اين راه كه به اين اسم خوانده شده. آباد رسيدمي و على قرانكني و بعد از آن به على

490ران، ص: سه سال در دربار اي

حمرم 7 -اول اوت

گذرد. اين راه جاده مستقيم وجود يك پل آباد و يك كاروانسراى قدميى به ما فهماند كه از اين حمل راه بزرگى مى اصفهان به مهدان يعىن به اكباتان پايتخت قدمي دولت ماد است.

Page 244: سه سال در دربار ايران

شود. اين حمل اطراف آن ساكىن ديده منى اى است كه در ميان قربستاىن بنا شده و در ها امامزاده در اين نزديكىاى است كه باد آثار آن را در زير خاك و شن مستور كرده. اين شهر كهنه مهان ديزآباد است كه قربستان شهر كهنه

افاغنه آن را ويران ساختند.

دنو كه اطراف آن بعد از بيست دقيقه سرباالىي در ابتداى سرزمني مرتفعى كه طرف مشال آن باز است به قريه ديزآباهاى ايران امرى عادى اى است بالنسبه متيز خمصوصا چون كثافت در متام آبادى موستان فراوان داشت رسيدمي. قريه

است پاكيزگى اين آبادى نظر ما را بسيار جلب كرد.

هاى خشك كه ههاى مهوار و نامهوار و از ميان كو هاى افقى و دشت چون راه خود را ادامه دادمي و از يك عده تپهاحجار آهنا از انواع سنگ لوح بود بدون زمحت زياد گذشتيم به قريه زيباى جريياد وارد شدمي. جريياد حملى مصفى و در درختان سبز غرقه است و در ميان زمني گداخته از آفتاب اطراف منايشى خمصوص دارد. لطافت هواى اين حمل

خيزد و در زمستان آب فراوان و در ىي از جانب جنوب و مغرب برمىهاىي است كه از آهنا بادها نتيجه وجود كوه دهد. تابستان رطوبت كاىف به آن مى

حمرم 9 -اوت 4

اى عبور كردمي به دشت وسيع ساروق قدم گذاشتيم. پس از آن كه در ظرف چند دقيقه از گردنه

ا قريب نود سال پيش بسازند مركز جتارت و آباد ر نشني حمال فراهان بوده و قبل از آن كه سلطان ساروق سابقا حاكتواند با شود وىل ديگر اين آبادى منى شده. اگرچه امروز هم باز در ساروق قاىل بافته مى بافت قاىل حمسوب مى

چشمى كند. آباد از اين جهت هم سلطان

اى آباد و آهنگران زده بودند. عده هاى نظام اردوى ما را دو فرسخى ما بني آبادى

495سال در دربار ايران، ص: سه

مرغاىب از جلوى ما پريدند و افسوس خوردمي كه براى شكار آهنا فرصىت نداشتيم زيرا كه بايد روزى يك منزل برومي و در راه توقف نكنيم. معلوم نيست كه اعليحضرت چرا تا اين اندازه در مراجعت عجله دارند.

هاى طالىي را هاى زيباىي به دست آورد كه اگرچه جالى كاشى آهنگران كاشىهاى اعتماد السلطنه در يكى از امامزادهاى كبود داشتند و امهيت نبودند، سه عدد از آهنا را برداشت و به من هديه داد. دوتاى آهنا زمينه نداشتند وىل باز ىب

كارى وته و مقرنسلكى را در منقار داشت و در روى ديگرى گل و ب در روى يكى نقش مرغى شكارى بود كه لكبود و بسيار هم آهنا را خوب ساخته بودند. زمينه كاشى سومى به رنگ چوب است و در روى آن به خط نسخ فقط

شود. كلمه اهلل ديده مى

Page 245: سه سال در دربار ايران

حمرم 8 -اوت 8

پيمودمي در اينجا در مهان دشت ساروق راه را قدرى به كه از توى تا اينجا مهه وقت در جهت مشرق راه مى با اين رف مشال منحرف كردمي و بعد از چهار ساعت مسافرت با كالسكه به آشتيان رسيدمي.ط

طبقه ساخته شده. اين آبادى شود طبقه آشتيان در دامنه جنوب شرقى كوهى كه منتهى اليه دشت مذكور حمسوب مى گويند. مولد جمتهد بزرگ طهران است كه او را به مهني جهت مريزاى آشتياىن مى

ن در پايني اين كوه در كنار جويبارى است كه حىت براى مشروب كردن مزارع خربزه هم كه چادرهاى ما باغات آشتيا را در ميان آهنا زده بودند آب كاىف ندارند.

وزد و چند روزى است كه در وسط راه مهه جا باعث آزار ما شده در اينجا بيش از مهه بادى كه از جانب مشرق مى اى از دست گردوغبار راحت نداشتيم. ت مزارع خربزه نبود دقيقهجا شدت دارد و اگر رطوب

وزد مانع از آن نيست كه با متام اين احوال آشتيان براى اسرتاحت جاى خوىب است و بادى كه در اين حواىل غالبا مىكس ون هيچگفتند يكصد و بيست سال دارد اما چ انسان به عمر طوالىن برسد. پريمردى را به ما نشان دادند كه مى

داراى ورقه هويت نيست در اين قبيل موارد تنها سند مهان قول كسان شخص است. چيزى كه شكى نداشت اين

494سه سال در دربار ايران، ص:

كه پريمرد مذكور در غايت پريى و طول عمر بود.

امام حسني بن على است. توقف ما در آشتيان تنها به قصد اسرتاحت نبود، امروز كه روز دهم حمرم است روز قتل دهند. در اردو كساىن هستند كه حىت فردا هم زدن از دست منى مؤمنني متعصب در چنني روزى فرصت را براى قمه

شعورها كه حىت در سفر هم مرتكب اين عمل زشت هاى ايشان كاىف نيست. شايد هم اين ىب براى معاجله زخمآفتاب سوزان تابستان آن هم غالبا با پاى پياده بيمى ندارند، پوسىت شوند و از راه آمدن به اين حالت در زير مى

تر از مردم معموىل داشته باشند. كلفت

ها كه در الر حجله عروس را با آن پوشانده بودند زياد هاى دورويه صاف از جنس مهان در آشتيان گليم يعىن فرش بافند. مى

آباد به حكيم املمالك در اين ايام يك قطعه ديگر قاىل از سلطانچون صحبت از فرش شد بايد بگومي كه رفيق عزيزم عنوان هديه براى من فرستاده و عذر خواسته است كه علت تأخري در ارسال آن اشكاىل بوده است كه او براى پيدا

Page 246: سه سال در دربار ايران

كه كردن يك قطعه قاىل كهنه باب طبع من در پيش داشته و اگر قاىل ارساىل چندان خوب نيست از آن بابت است هبرت از آن را نتوانسته است به دست بياورد.

تر باشد و هاى آن مالمي تر و رنگ تر و خمملى تصور من هم اين است كه هتيه فرشى كه از اين هبرت مانده و لطيف بتوان آن را قاىل نادرى دانست براى حكيم املمالك مقدور نبوده است.

در قبال اين حمبت او ظاهر كنم چون چيزى ديگر نداشتم يك جعبه من هم براى آن كه مراتب امتنان خود را بالتأمل اسباب جراحى كه بتواند به كار او بيايد براى او فرستادم.

كرده است. شاه به عزيز السلطان با تفنگ يكى از نوكرها را جمروح كرده به اين هبانه كه درست اوامر او را اجرا منىيا غري عمدى تنبيه كند فقط به مالمت او قناعت ورزيده و نتوانسته است كه كه او را براى اين عمل عمدى جاى آن

دهد. خرج در برابر اين بچه شرور بيش از اين قدرت به

حمرم 58 -اوت 2

هاى كوهستاىن بسيار خوب بعد از چهار ساعت سفر به دستجرد از يكى از راه

498سه سال در دربار ايران، ص:

هاى اطراف آن از جهت منظره خيلى با يكديگر فرق دارند. اى است كه دو رديف تپه رسيدمي. در وسط راه دره

هاى سياهى است كه قلل كوه پس از جداشدن سنگ اند ختته هاى پرنشيب دست چپ كه متوجه به جنوب روى دامنهى مست راست بر خالف ها اى تيز در هوا مانده در صورتى كه تپه ها از آهنا تا مقدارى ارتفاع به شكل تيغه اين سنگ

نشيب و قلل آهنا مستدير و تقريبا سراسر آهنا از خاك مستور است. كم

اى است كه با دو قريه ديگر نظري خود در روى دستجرد كه به علت ارتفاع بالنسبه زياد هواىي قابل حتمل دارد قريه اند. سرزمني مرتفعى به شكل نعل اسب ساخته شده

شود. اى موستان ديده مى ارد فقط در باغات آن عدهاطراف آن چندان زراعىت ند

حمرم 51 -اوت 9

هاى خشك كه براى عبور كالسكه چندان مناسب هاى عميق و بسرت رودخانه جهت رسيدن به آوه بايد از ميان دره مرت ارتفاع پايني آمد. 700نيست تا

Page 247: سه سال در دربار ايران

ىي خوىب دارد.آوه كهنه چون بر سر راه اصفهان به قزوين ساخته شده موقع جغرافيا

اند. آوه قدمي امروز به كه از اين مزيت حمروم مناند به فاصله كمى در جنوب آوه قدمي ساخته آوه جديد را هم براى آناى است كه در زير يك تپه قريب به ديوارهاى خرابه ارگ شهر فرو رفته و چيزى كه از آن باقى است صورت خرابه

اند. عبد اهلل كه با پسرانش در آجنا به خاك سپرده شدهاى است به نام امامزاده امامزاده

حمرم 52 -اوت 8

اى است كه تاكنون شبيه به آن را نديده بودمي. آباد است. طرف دست راست ما قريه بعد از سه فرسخ آبادى يل

رند.اند و مهه نيز پشت بام دا ها الاقل از طرف ديوار خارجى به يكديگر متصل معموال در مهه جا خانه

ارتفاع ندارند و به اند و هيچ مدخلى جز يك در كم ها جدا از يكديگر در وسط دشت ساخته شده در اينجا خانه اند. مهني جهت هم مهه به هم شبيه

498سه سال در دربار ايران، ص:

وىل بسرت آن تا مرت بيشرت نيست 9تا 7كه به منزل برسيم به رودخانه قراچاى برخوردمي كه عرض آن از قبل از آنگريد و پلى بر هاى هبارى سراسر آن را آب مى فهماند كه در مواقع طغيان مرت امتداد دارد و مهني كيفيت مى 400

روى آن است كه دوازده چشمه دارد و براى آن كه از يك طرف رودخانه به طرف ديگر آن بروند عرشه پل را از دو شوند به صورت سيالب ها مهني كه از سرچشمه خود دور مى ران رودخانهاند. در اي طرف دو برابر دهانه آن گرفته

آيند. درمى

حمرم را داشت مشعر بر اين كه وبا از شش روز پيش در طهران ظاهر شده 58اى رسيد كه تاريخ امروز از طهران نامه تند.و سخت نيز هست و اجازه خواسته بودند كه فورا بقيه زنان حرم را به صاحبقرانيه بفرس

حمرم 57 -اوت 50

هاى پست و بلند زياد ديده در ظرف يك ساعت و نيم با كالسكه از ساوه گذشتيم. در جلگه اطراف آن تپه هاىي است كه متواليا به دست مهامجني عرب و مغول و غريه ويران گرديده. ها جاى آبادى شود. اين تپه مى

انبارى كه با وجود دور بودن از نظر رسيد. من در برابر آب در حني عبور چند مناره شكسته و يك مسجد باير بهاند ايستادم. سه طاق كه ارتفاع آهنا از زمني چندان آبادى آن را به علت احتياج حياتى مردم به آب خوب حفظ كرده

Page 248: سه سال در دربار ايران

تهاى پلكان شوند و در ان انبار زده شده و در بزرگى دارد كه از آن داخل سى و سه پله مى زياد نيست بر روى اين آب شود. يك رديف شري است كه آب صاف خنكى در اين گرماى ساوه از آهنا جارى مى

آباد حمل اردو رسيدمي در حاىل كه مغز ما بر اثر آفتاب آتشبار و باد گرم جنوب غرىب بعد از يك ساعت ديگر به فتح رسد پريشان شده بود. كه از صحراى عربستان مى

ها براى علق به نايب السلطنه. من عقيده دارم كه حضرت واال هيچ وقت تابستانآباد قلعه بزرگى است مت فتحداد و چنني درجه را در اينجا نشان مى 80اسرتاحت به اينجا نيايند. ميزان احلراره من در ساعت سه بعد از ظهر

جا نديده بودمي. حرارتى در طى اين سفر در هيچ

491سه سال در دربار ايران، ص:

حمرم 59 -اوت 55

وزيد به طورى كه بعد از روزى به آن گرمى شىب را كه واقعا سرد بود به سر متام شب باد شديدى از طرف مشال مى آباد لطفى هبم رساند. بردمي و تا حدى اقامت در فتح

سلسله الربز در طلوع آفتاب باد ايستاد و ما به راه افتادمي و از كوهستاىن گذشتيم كه از جانب ديگر آن قسمت غرىب و قله باعظمت دماوند منودار بود.

گويند به نام مأمون خليفه به اين اسم موسوم شده آبادىي حقري كه مى اردوى ما را در مأمونيه زدند. اين آبادى با اين و بد شكل و كثيفى است.

حمرم 58 -اوت 54

دمي تا به حمل شهر كهنه زرند كه حاليه در زير به حال يورمته و گرد و خاك كنان از هپلو يا وسط چند آبادى عبور كر خاك هنفته است رسيدمي.

مهه طرف صحراى خشك مل يزرع است، فقط در اين ميان آبادى بزرگ پيك كه حصارهاىي با برج و بارو دارد و شد. چادرهاى ما را در كنار آهنا زده بودند ديده مى

بركىت كه آب مشروب آن منحصر اى به اين خشكى و ىب ناحيهحقيقة معلوم نيست كه اين مهه مردم چگونه در وسط كنند. انبارهاست زندگى مى به آب شور آب

حمرم 40 -اوت 8

Page 249: سه سال در دربار ايران

منزل امروزى چون شش فرسخ طول دارد دراز است به مهني جهت ساعت دو صبح به راه افتادمي تا هم مبوقع به منزل اى گذشتيم. چيزى كه اعت چهار از جلوى كاروانسراى خرابهبرسيم و هم از آفتاب سوزان حمفوظ باشيم. قريب به س

در ديدن اين كاروانسرا براى ما تازگى داشت اين بود كه متام اين كاروانسرا را از ديوار تا سقف از قلوه سنگ اند. ساخته

دمي. كرج خالصه نزديك به ساعت شش به چادرهاى خود كه در كنار هنر كرج در حمل رباط كرمي زده بودند داخل ش اى خارج است. در اينجا صورت يك رشته مرداب را دارد و در حقيقت از حالت رودخانه

492سه سال در دربار ايران، ص:

حمرم 45 -اوت 8

رساند كه وبا حىت به مشريان و ييالقات جماور طهران نيز سرايت كرده باز ما به رسد و مى با وجود اخبارى كه به ما مى آباد كه در دو فرسخى طهران است منتقل ساختيم. شدمي و اردوى خود را به قاسم مىپايتخت نزديكرت

آن كه توقفى كنيم يا اسرتاحىت رومي چه در اين چند روز اخري ىب مثل اين است كه ما به شتاب به استقبال ناخوشى مىكرها با اين حال از عهده خدمت اند و در تعجبند كه چگونه نو دومي. مهه به عجز آمده درپى به جلو مى ببينيم پى

كنند. آيند و فرار منى برمى

رسد و بدتر واقعا معجزه است كه تاكنون ناخوشى در ميان ما راه نيافته زيرا كه سوار است كه ال ينقطع از طهران مىنه مراقبىت هم در كار گو اند و هيچ اند دورادور ما را گرفته ها به طرف ما متوجه شده از آن فوج گدايان كه از متام آبادى

نيست.

هر قدر نصيحت داده شده است مفيد نيفتاده و به عللى كه بر من جمهول است و شايد از عقل سليم هم گرو بربند گفتند كه وبا آباد بود. كساىن كه به ديدن ما آمده بودند مى دستور رسيده است كه بايد پيش رفت و فردا در سلطنت

دارد، پريروز هم مادر ظل السلطان و مادر امري خان سردار حكمران بروجرد از وبا هر روز قريب صد نفر تلفاتگشت. به عالوه ديگر براى اند شاه با اين كه از اين اخبار دچار حزن و اندوه شده بود باز از تصميم خود برمنى مرده

هاى الوند كه ان رسيده شاه به دامنهدور شدن از طهران وقىت باقى نبود. اگر در مهان موقع كه خرب بروز وبا در طهر گذراند كارى عاقالنه كرده بود. گشت و تابستان را در آجنا مى چندان از آهنا دور نشده بود برمى

حمرم 44 -اوت 51

آباد فرود آمدمي. كه خندق طهران را از مغرب به مشال دور زدمي به سلطنت بعد از آن

Page 250: سه سال در دربار ايران

آمدند انداختيم تا با ايشان صحبت كنيم خود را به ميان مردمى كه از شهر مىعده زيادى از ما به شهر رفتند، ما هم آوردند و به كه يك قافله مرده را ديدمي كه از شهر مى و از وقايع پايتخت اطالعاتى به دست بياورمي. بعد از آن

آباد را پيش گرفتيم. بردند از طرف دست چپ راه سلطنت قربستان مى

497ن، ص: سه سال در دربار ايرا

حمرم 41 -اوت 59

آباد و دزاشوب مشغول كشتار است. هاى اطراف مثل جتريش و زرگنده و رستم وبا از چند روز پيش تاكنون در آبادىآباد دو نفر به اين مرض مردند. به مهني جهت صبح كه از خواب برخاستيم دانستيم كه شاه ديشب هم در سلطنت

گرفته است.تصميم به رفنت به شهرستانك

اگرچه ما حركت كردمي اما وبا را نيز در ترك خود داشتيم چه هنوز به آبشار پس قلعه نرسيده يكى از مهراهان را كه توانست بيايد در آجنا گذاشتيم و قبل از رسيدن به منزل در بعضى ديگر نيز آثار و مبتلى شده بود و جلوتر منى

گذاشت. شاه كه اين دفعه از عده اى باقى منى شان به اين مرض شبههعالئمى مشهود افتاد كه در مبتلى شدن ايمهراهان خود كاسته است باز نزديك به پنجاه زن مهراه دارد و حق اين است كه اين عده هم در اين اوضاع و احوال

زيادى است.

صفر 58 -سپتامرب 54

و از اين تاريخ ديگر مريضى به اين ناخوشى در حمرم( بود تا دهم صفر 41شيوع وبا در شهرستانك از روز ورود ما )اينجا ديده نشد. عده اموات در اردو و در آبادى كه ناخوشى به آجنا از اردو سرايت كرده بود از بيست نفر جتاوز

ننمود در صورتى كه مشاره مبتاليان به پنجاه رسيد، علت اين امر يكى حدت متوسط مرض بود ديگر احتياطاتى كه به د اگر چه دير به اين كار دست زده شد.عمل آم

حمرم مرد كسان ديگرى 47غري از دو زن از نسوان اندرون كه شفا يافتند و يك نفر سلطان از قراوالن عمارت كه در كه مريض شدند مهه از عملجات آشپزخانه و اصطبل بودند.

شپزخانه به آجنا برده بودند زيرا كه چند روز من شبهه ندارم كه علت سرايت وبا به اندرون غذاهاىي بوده است كه از آ تر از آن يك نفر مبتلى به وبا در يكى از چادرهاى آشپزخانه مرده بود. پيش

عقيده من اين بود كه اگر فورا مرضاى اوىل را از ديگران جدا كنند سرايت مرض حمدود خواهد شد و اگر در معاجله فورى مرضى تعللى نشود عدد اموات كمرت

Page 251: سه سال در دربار ايران

499ال در دربار ايران، ص: سه س

گردد، به مهني شكل هم عمل كردمي وىل كامال موفق نگرديدمي. مى

تر از اردو در آن طرف رودخانه دستور دادم سه چادر زدند و در نزديكى آهنا دستگاهى شامل دواخانه و قدرى عقبن بريون آمده و زيرك و عاشق كار بود چند پرستار ترتيب دادم و يكى از اطباى جوان را كه تازه از مدرسه طب طهرا

و چون متام كاركنان اين دستگاه مسلمان «5» يعىن مريزا حممود پسر مريزا كاظم معلم را به سرپرسىت آجنا گذاشتمكردم ديگر هيچ كس براى مراجعه به آن دستگاه و قبول معاجلات اعضاى آن اكراهى نداشته باشد. بودند خيال مى

دامن چه شيطنت و ملعنىت از طرف من در هتيه بود و احدى خنواست كه به آجنا مراجعه كند و منى اما خيال من باطلاين دستگاه در خاطر خود راه داده بودند. باز جاى شكرش باقى است كه مرا متهم نساختند كه اين كار را از ترس

ام. وبا كرده

نظر كردم و سعيم اين شد كه اردو را به يه شده بود صرفناچار از اين وسيله بسيار خوب كه براى جلوگريى از وبا هتهر حنو باشد در كمال نظافت نگاه دارم، مواد ضد عفوىن به مقدار وافر در مهه جا بپاشم و مواظب باشم كه لباس

اند بردارند. اند بسوزانند و چادرهاىي را كه در زير آهنا مرده كساىن را كه به وبا مرده

وبيش مؤثر ان هنايت جهد را در تسهيل وسايل كار من صرف كرد و اقتدار او در اين قضيه كمانصافا امني السلط افتاد.

كم سخىت سرما حمسوس گرديد به هاى بلند كه اقامتگاه حاليه ماست كم مرتى يعىن در ميان كوه 5100در اين ارتفاع هاى پشت در بني راه برىف ما را گرفت و كوهآباد مصمم شدمي و به آجنا برگشتيم. مهني جهت به مراجعت به سلطنت

سر ما را سفيد كرد.

نفر را كشته و 900حمرم تا غره صفر روزى نزديك به 47وبا در مهه جا در حال برافتادن است وىل در طهران از روز و اين شود بسيار زياد است اين مقدار تلفات اگر در نظر داشته باشيم كه مجعيت طهران در تابستان نصف مى

گرفتند وارد تلفات هم بيشرت به فقرا كه وسيله فرار نداشتند و به علت تنگدسىت بيشرت در معرض محله مرض قرار مى شده.

______________________________ غرض از اين شخص آقاى دكرت حممود خان حمالتى شيمى است فرزند مرحوم مريزا كاظم شيواى حمالتى معلم -(5)

دار الفنون كه مؤلف در ضمن وصف اين مدرسه سابقا ذكرى به جتليل از آن مرحوم كرده است. شيمى مدرسه )مرتجم(

Page 252: سه سال در دربار ايران

498سه سال در دربار ايران، ص:

هاى آب است كه در هر چند قدم به چند قدم سر آهنا را دانند كه وسيله عمده سرايت مرض جوى متام مطلعني مىكه در مهني سازد. شاهد اين قضيه آن رود و خانه به خانه را مشروب مى گر مىاى به حمله دي گذارند و از حمله باز مى

هاى يك نفر حاجى را كه در آجنا يا در بني راه مرده بود اواخر يكى از زوارى كه از مشهد آمده بود مقدارى از لباسهاى جماور و وبا در خانهبا خود مهراه داشت و چون به طهران رسيد آهنا را در آب رواىن شست و طوىل نكشيد كه

بعضى از نقاط دورتر بروز كرد.

اى به نقطه جماور منتقل سازد و در فواصل دورتر مهني طرز تقسيم آب خود به تنهاىي كاىف است كه مرض را از نقطهاى براى سرايت مرض اجياد كند به خصوص كه مسلمني را عادت بر اين جارى است كه اجساد هاى تازه كانون ها بشويند و به اين شكل آب پاك را آلوده كنند. ن خود را در كنار هنرها و حوضمردگا

غره ربيع الثاىن -اكترب 48

رود كه گونه مريض وباىي نه در اطراف ما نه در داخل شهر ديده نشده بنابراين اميد مى در اين چند روز اخري هيچ ديگر قلع ماده شده باشد.

حصار كه شاه در آجنا به شكار اشتغال داشت به طهران و چند روز اقامت در سرخهبعد از پنج ماه دورى از پايتخت برگشتيم.

طهران به وضع عادى برگشته و بازار كما ىف السابق به داد و ستد مشغول شده است اما از تارخيى كه ما از اين شهر ست داس مرگ درو شده است.داند كه خرمن عمر چقدر مردم به د امي تا امروز خدا مى بريون رفته

فهماند وىل مهني كه به خانه خود كه آن را به باغبامن ها از آنچه بر مردم گذشته است به من منى اگر چه وضع خيابانسپرده بودم قدم گذاشتم به قدر كفايت مطالىب از اين بابت دستگريم شد. باغبان كه با زن و دو فرزندش بعد از

خدمني منزل گرفته بودند خود و دو طفلش به وبا مرده بودند و زنش كه تنها مانده بود هاى مست حركت من در اطاقام پيش من آمد و كليدهاى درها را آورد وىل اين كليدها ديگر پيش برادر خود رفته و چون اطالع يافت كه من برگشته مصرىف نداشت زيرا كه متام درها را قبال باز كرده بودند.

480يران، ص: سه سال در دربار ا

Page 253: سه سال در دربار ايران

ها را باز منوده چون مريزا عيسى نايب احلكومه طهران مرده و ديگر كسى نبوده است كه نظم شهر را حفظ كند زندانو حمبوسني را آزاد ساخته بودند. يك دسته از مهني دزدان به خانه من آمده و غري از آنچه قابل محل نبوده مهه چيز را

الىب را هم كه حمكم به سقف اطاق بزرگ كوبيده بودمي از جا بكنند.اند كه ق اند حىت سعى كرده برده

وزير خمتار فرانسه موسيو دبالوا از راه لطف مرا به سفارختانه دعوت كرد و من با كسان و اسبان و اثاثه خود به آجنا رفتم.

ربيع الثاىن 8 -اكترب 41

ام از روز اول تا آخر زير چادر زندگى كرده و در ايام چون اوضاع خود را به اين شكل ديدم و از اين كه پنج ماه مت وبا حىت در زير آمسان باز هم خوابيده بودم و سخت خسته شده بودم تقاضاى مرخصى كردم.

كه لطف خود را اعليحضرت شاه كه حمبتش نسبت به من زايل نشدىن است با اين تقاضا موافقت كرد و براى آنه اول نشان شري خورشيد را هم به من عطا منود و دستور داد كه حكم آن را به اين درباره من به كمال برساند درج

مضمون صادر كنند.

باشى دكرت فووريه طبيب خمصوص ما بر اثر خدمات صادقانه و معاجلات نظر به اين كه مقرب اخلاقان حكيم»ته خمصوصا در ايام شيوع مرض وبا نثارانه موجبات رضاى خاطر ملوكانه را چه در سفر چه در حضر فراهم ساخ جان

گونه خدمت به اطرافيان ما مضايقه نكرده و با معاجلات و مواظبات خود مهه را قرين خري و سعادت ساخته و از هيچئيل او را به نظر به اين مراتب از جانب سىن اجلوانب ما مستحق عنايىت گشته لذا در اين سال خجسته فال لوى

مناييم تا آن را زيب پيكر خود سازد يد از درجه اول و محايل سبز خمصوص به آن مفتخر مىاعطاى نشان شري و خورش «و مهواره با اظهار خدمات موجبات رضاى خمصوص ما را فراهم دارد.

اى از عنايت در حق من اعليحضرت شاه كه در اين مدت سه سال و اندى كه من خدمتگزار او هستم دقيقهاين لطف تازه كه من انتظار آن را هم نداشتم خواسته است كه من از خدمت او با تأسف و فروگذارى نكرده شايد با

دارد. تأثر جدا شوم در صورتى كه احتياجى به اين لطف نبود، مهان مراحم سابقه مرا پيوسته در مهني حال نگاه مى

485سه سال در دربار ايران، ص:

ه بندر مارسىفصل هفتم مراجعت به فرانسه، گيالن از رشت ب

اوضاع مسافربرى از طهران به گيالن به علت شيوع وباىي كه از مشال و جنوب يعىن از راه دريا و خشكى در اين ترتيب شده است. واليت راه يافته بود به كلى ىب

Page 254: سه سال در دربار ايران

را زده ها به آن درجه رسيده است كه مهني اواخر در دو ساعىت طهران راهزنان پست اروپا از اين گذشته ناامىن راه اند. ها را دور رخيته و رفته هاى پسىت را گشوده و بعد از برداشنت اشياء قيمىت نامه كيسه

هاى خود و شش اسرت از چهارده اسرتى كه در سفر فراهان شاه به اختيار به مهني نظر من تصميم گرفتم كه با اسب نم.من گذاشته بود و قسمىت از باروبنه و چادر و مبلغى سورسات حركت ك

به عالوه اعليحضرت چهار نفر سوار مسلح به من داده بود و با اين معامله خواسته بود كه لطف خود را در هر مورد كه پيش آيد نسبت به طبيب خمصوص خود ابراز دارد.

خواهم از بياباىن بگذرم از طهران خارج شدم. خالصه من با يك قافله متام عينا مثل اين كه مى

ربيع الثاىن 8 -5984اكترب 42

ربيع الثاىن ساعت هشت صبح با اين قافله به عزم فرانسه از طهران حركت كردم و علت ديرى حركت هزار 8در روز و يك نقص بود كه در كار عزميت داشتيم به خصوص كه

484سه سال در دربار ايران، ص:

و حق هم داشت زيرا كه بعد از پنج ماه كه نوكر باوفامي سلطان على كه شب به منزل خود رفته بود صبح دير رسيدآباد رسيدمي در رختخواىب خنوابيده بود جاى گرم و نرمى پيدا كرده و خواب او را گرفته بود به مهني علت وقىت كه به شاه

بعد از ظهر و آفتاب بيش از طول راه ما را خسته كرده بود.

ندمي بعد به راه افتادمي. باد شديدى كه از جانب مشال در اينجا براى صرف هنار و اندكى اسرتاحت دو ساعت ما آورد ما را كور كرد. وزيد و با خود خاك و غبار مى غرىب مى

هاى الربز قرار دارد درست غروب آفتاب به پل كرج بعد از گذشنت از آبادى متاشاىي كرج كه قسمىت از آن در دامنه رسيدمي.

خواستيم از پل كه چندان صحيح و ا رسيد، باد ايستاد و موقعى كه مىمغرب چندان طوىل نكشيد و شب به زودى فر اند بگذرمي ماه به داد ما رسيد زيرا كه روها براى عبور انداخته ها تريهاىي بر روى آب سامل نيست و در بعضى قسمت

ذشت.گ كرد به آن حبوان و راكب او چندان خوش منى گري مى اگر پاى اسىب در ميان اين تريهاى لرزان

هاى خود هستند و براى بسنت ها و خربزه چيان كه در دو طرف جاده دكان دارند مشغول مجع كردن هندوانه قهوه هاى خود منتظرند كه دو سه چهارپادارى كه به قليون كشيدن مشغولند كار خود را متام كنند. دكان

Page 255: سه سال در دربار ايران

آب و علف اين طرف و آن در ميان دشت ىب ها كه هيكل سياه آهنا از دور منودار است اسرتان و شرتان اين مكارىهاى اواخر ها بود آفتاب تابستان سوزانده و باران گردند در صورتى كه هر چه در اين بيابان طرف پى گياه ضعيفى مى

پاييز هم هنوز نتوانسته است كه سبزه نوى به جاى آهنا بروياند.

شوند و از راحت فع گرسنگى ملتفت خستگى راه منىاز خيلى دور صداى زنگوله اين حيوانات بيچاره كه براى ر رسيد. در حدود ساعت هفت به حصارك رسيدمي موقعى كه ماه در حال روند به گوش ما مى گذرند و راه مى مى

غروب بود.

ربيع الثاىن 1 -اكترب 41

هتيه ببينيد باز در ها كنده شدن از جاست، هر قدر اسباب سفر را خوب مهيشه اشكال كار در اين قبيل مسافرت آيد هاىي براى مشا پيش مى موقع عزميت غري مرتقبه

488سه سال در دربار ايران، ص:

يكى ها را يكى خمصوصا وقىت كه عده مهراهان به اين زيادى باشد. با متام احوال با قدرى مراقبت بيشرتى كه شد منزل .سر موعد طى كردمي و با حداقل گرفتارى راه خود را پيمودمي

ساعت هفت صبح بارها بار و سواران سوار شدند، من هم سوار شدم و به راه افتادمي. از يك عده اسب خسته كه اند نبايد متوقع بود كه خوب راهپيماىي كنند به خصوص كه ما ديروز دو منزل را پنج ماه است رنگ اصطبل را نديده

كند كه با اين كيفيات سخت تا آخر منزل به مهني حال امي. معذلك وضع راه رفنت آهنا بد نبود و خدا يكى كرده مبانند.

امام رسيدمي و در حدود ساعت يك از آجنا حركت كردمي و ظاهر اين است كه در اندكى بعد از ساعت ده به ينگى اين ساعت آفتاب زياد مزاحم ما خنواهد بود.

ترين آهنا د رديف كوه واقع شده كه نزديكپايان ممتد است و طرف راست چن در جلوى ما طرف دست چپ دشىت ىب هاى كهنه مفرغى. هاىي ساده است شبيه به رنگ كفش به رنگ

تر است ليكن اين مزيت را دارد كه انسان گذرد و راه كوهستاىن اگر چه سخت راه مسافرين معموال از ميان دشت مىآيد در صورتى كه دشت برخالف به علت مناظر خورد و راه به نظر او كمرت دراز مى به مناظر تازه و خمتلف برمى

اى موارد جانكاه و فريب دهنده است مثال انسان مقصد خود را مهان كران خسته كننده و در پاره يكنواخت و افق ىباى ندارد اما هيچ چيز كند كه تا آجنا فاصله بيند و هر حلظه تصور مى كند به چشم مى وقت كه به قصد آن حركت مى

Page 256: سه سال در دربار ايران

هاى دراز راه بيايد و باز هنوز به آن نرسيده باشد چنان كه ما از تر نيست كه انسان ساعت تر و جانكاه ختاز اين س ديدمي وىل وقىت كه به آجنا رسيدمي آفتاب در شرف غروب بود. ها پيش قشالق را به چشم مى مدت

ربيع الثاىن 2 -اكترب 49

كه خبواهم از آجنا حركت منامي از مهراهى ترسم نوكرامن پس از آن ىقصد من اين است كه در قزوين توقف نكنم زيرا كه م كنم كه طى منزل امروز بعد از ظهر سخت باشد از حواىل ساعت شش به راه افتادمي. من ابا كنند و چون تصور مى

488سه سال در دربار ايران، ص:

اند مهه مردم سر از بسرت خواب برنداشتهخواست بفهماند كه هنوز سپيده صبح با نورى كاذب ظاهر شده، گوىي مىدقيقه بيشرت طول نكشيد به روز مبدل شد و اشعه آفتاب به سوخنت و زدن 40تا 51اما بعد از مدت قليلى كه از

ها مشغول گرديدند. چشم

د و در ساعت نه و نيم صبح يعىن دو ساعت از روز گذشته در كمندر به اسرتاحت پرداختيم و چون آفتاب شديد بو كردمي. در موقع عزميت به مهراهان گفتم كه خوابيدن را در ها حركت مى تابيد هبرت اين بود كه شب ها ماه مى شب

مانيم وىل ملتفت شدم كه اين بيان من موجب نارضامندى مجاعىت شد. آقابابا مى

ى مهراه دو قاطر را با ساعت پنج به قزوين رسيدم و ساعت شش از دروازه ديگر آن خارج شدم. در شهر دو قاطرچكنم كه خستگى باعث اين كار شده باشد زيرا كه در راه مهيشه بر دو خيال خود رفتند. خيال منى بار رها كردند و ىب

كردند گمامن اين است كه ميل به ماندن در شهر آبادى قاطر ديگر كه بار كمرت داشتند سوار بودند و مثل ما سفر مى ان شده باشد.بيشرت حمرك اين حركت ايش

آمد من راه خود را دنبال كردم و از خوشبخىت حاكم قزوين هم كه از عبور من از اين شهر اطالع با وجود اين پيششناخت براى راهنماىي من فرستاده بود. دو نفر از سواران را ها را خوب مى به هم رسانده يك نفر بلد سواره كه راه

رفت بعد از مانده بودند كردم و به هدايت آن بلد كه در جلو قافله مى سرپرست مأمور مواظبت قاطرهاىي كه ىب ها از برياهه به مدد ماهتاب راه خود را ادامه دادم. ها و موستان گذشنت از ميان باغستان

ام نزديك ها به آن برخورده خواندند و با حال نشاطى كه من كمرت در ايراىن افراد قافله ما خوش بودند، سوارها مىرفتيم جز اين كه راه را در دو ساعت ده به آقابابا رسيدمي. البته خسته شده بودمي زيرا كه دوازده ساعت بود كه راه مى قسمت طى كرده و قريب چهار ساعت آن را هم در وسط روز اسرتاحت منوده بودمي.

آيد چه برسد به اين كه انسان غفلة در چاپارخانه آقابابا در مواقع معموىل مسافر زياد دارد و غالبا در آجنا جاگري منىچنني ساعىت به آجنا وارد شود وىل در اين ايام به علت ناخوشى رفت و آمدها به كلى قطع شده و چاپارخانه خاىل

Page 257: سه سال در دربار ايران

كه او را بيدار كردمي به زمحت حاضر شد كه در را باز كند از آن خوابد و بعد ها مى است به مهني جهت دربان شب به

481سه سال در دربار ايران، ص:

خصوص كه اطمينان نداشت كه واقعا مسافريىن براى او رسيده است.

آن را در يك طرفة العني بار قاطرها را پايني آوردند و مهراهان مهه فورا به خواب رفتند و من هم در چادر خواىب كه هاى چاپارخانه زده بود خوابيدم و چون خسته بودم خوب خوامب برد. سلطان على به عقيده خود در هبرتين اطاق

هاى ترين صورت وقىت كه روز مرا بيدار كردند ديدم كه راه آفتاب و باد از هر طرف باز است و اطاق من حىت از سادهدير به اين حمل نرسد تا جهت متيز كردن اطاقى كه شب بايد در نظافت هم بوىي نربده. هبرت اين است كه انسان شب

آن بيتوته كند جمال داشته باشد و اين عمل از راه تفنن نيست بلكه احتياطى عاقالنه است كه آن را در هر يك از هاى دولىت بايد رعايت كرد. چاپارخانه

ربيع الثاىن 7 -اكترب 48

ها قدرى طول كشيد به مهني جهت ساعت نه سوار شدمي و چون تا منزل ها بارگريى قاطر به علت غيبت قاطرچى آينده كه پاچنار است ده فرسخ راه دارمي بايسىت كه يك ساعت زودتر حركت كرده باشيم.

كه به آبادى مزرعه نرومي از طرف دست راست آن گذشتيم و من مهه مسافرين جز آهنا را كه به بار انداخنت براى آنگز خمصوص ر بودند جمبور كردم حىت به اين مجاعت هم دستور دادم كه زياد در آجنا منانند زيرا كه غريبدر آجنا ناچا

ميانه كه خدا مهه را از شر آن حمفوظ دارد در چاپارخانه خانه گرفته است.

وىل در گويند كه زخم آن تا مدتى كشنده نيست براى عالج نيش اين حيوان چندين ماه وقت الزم است. اگر چه مىگز ايشان را زده طى زمان بر اثر عوارض ديگر ممكن است مهلك شود. من خودم سه نفر فرنگى را ديدم كه غريب

دهد. بود، اگر چه منردند وىل متام مدت يك زمستان را گرفتار تب و قى بودند اما اين عوارض بوميان را دست منى

انداختيم آباد رسيدمي، گاه گاهى نظر به عقب مى از كوه به امساعيلپس از عبور از مزرعه و قريب پانصد مرت باال رفنت آباد براى رفع خستگى چى امساعيل كردمي. در اينجا از قهوه و منظره وسيعى را كه زير پاى ما قرار داشت متاشا مى

فاعاى خواستم و مهراهان ايرانيم هم به كشيدن قليون مشغول شدند بعد به طرف خرزان كه در ارت قهوه

482سه سال در دربار ايران، ص:

مرت است سرازير شدمي. 5200

Page 258: سه سال در دربار ايران

ها از استخوان آهنا پر شده. طوفان و بوران اند و دره آباد و خرزان از ميان رفته ها كه بني امساعيل تاكنون چقدر قافلههاى پر گم كنند به ته درهكند و حيوانات و عابريىن كه راه را كه در زمستان در اين قسمت زياد است راه را كور مى

افتند. از برف فرو مى

گريند و احتياط مهان راه را مى كه خطر عبور از گردنه خرزان در زمستان مشهور است باز هر ساله مجعى ىب با اينآمد و آهنا را به قربستان بزرگ خرزان كه حكم شوند و بعد از آب شدن برف اجساد آهنا به دست مى هالك مى

برند. كى را پيدا كرده براى دفن مىدهكده كوچ

بارد از آن ممنونيم و روز مناسىب است براى آن كه دو منزل يكى هوا ابر است و چون نه آفتاب است و نه باران مىكنيم به خصوص كه راه خوب و سرپاييىن است به مهني جهت فقط در خرزان بيش از مهان اندازه وقىت كه براى جو

ف غذاىي خمتصر كه بيشرت آن چاى بود توقف نكردمي و چون سبك بودمي و در سرازيرى مهيشه ها و صر دادن به مال بايد رعايت اين احتياط را كرد پياده به راه افتادمي.

رومي ناپديدتر و دره مرت ارتفاع دارد و طرف دست راست ماست هر چه پيشرت مى 8000كوه ختت سليمان كه كه پيش از فرا رسيدن شب به پاچنار رسيدمي در حاىل كه زياد خسته نبودمي و چون آنشود تا حلظه بازتر مى به حلظه

اى به ما نرسيده بود. متام روز آفتاب نبود از گرما نيز صدمه

ديدمي و به اى را كه بايد در آجنا منزل كنيم دم قدم خود مى آن كاروانسرا و چاپارخانه به بيش از يك ساعت بود كه آن امي. آباد رسيده و خوشوقت بودمي كه قسمت مشكل سلسله الربز را تاكنون طى كرده تر از امسعيل ينيمرت پا 5800

ربيع الثاىن 9 -اكترب 80

اى كه تقريبا خشك و به يوزباشى چاى يا پاچناررود موسوم است و نزديك به ملتقاى پاچنار در ساحل چپ رودخانهرخانه به قدرى خراب و كثيف بود كه من ترجيح دادم كه شب را در باالى آن با شاهرود قرار گرفته ساخته شده. چاپا

هاى آن هبرت هاى جلوى آن بگذرامن و با وجود بيم از تعفن اطراف آن را از هر يك از اطاق بام يكى از قسمت

487سه سال در دربار ايران، ص:

است در كثافت اگر چنني چيزى ممكن شود گوى تر دانستم. كاروانسراىي كه در جلوى آن قرار گرفته و از آن مرتفع ربايد. سبقت را از مهه مى

پستخانه بني حياط و باغ واقع شده. مهني كه از حياط خارج شديد به چند كلبه دهاتى كه طرف دست چپ مشاست اهى در بسرت رسيد. از اينجا راه گاهى موازى با جريان رودخانه گ اى كم به لب شاهرود مى خوريد سپس به فاصله برمى

كه به پلى برسيد. آن است تا آن

Page 259: سه سال در دربار ايران

هاى آن به ماند طورى ساخته شده كه ارفع قسمت اى مى اين پل كه چهار دهانه بيضوى شكل دارد و به خرپشتههاى آن در ساحل راست رودخانه كه در وسط باشد در يكى از طرفني است به مهني جهت بلندترين دهانه جاى آن قرار دارد.

هاى كوچك به منجيل رسيدمي كه در چهار فرسخى پاچنار و نزديك نت از اين پل و يك سلسله درهپس از گذش شود واقع شده. اوزن و شاهرود كه از احلاق آهنا به يكديگر سفيدرود درست مى مصب قزل

توان منزل كرد. هاى آن مى هاى مردم است و در اطاق چاپارخانه در وسط خانه

فردا در اينجا اسرتاحت كنيم زيرا كه نوكرها و حيوانات سخت خسته شده بودند و به اين تصميم من اين شد كه تا اسرتاحت كمال احتياج را داشتند.

امروز من با دو جوان يوناىن از اهاىل استانبول كه سابقا در شركت دخانيات ايران مستخدم بودند و با يك بلژيكى مستخدم كارخانه چراغ گاز طهران مهسفر بودم.

اند وىل چون مثل من در راه توقف نكرده بودند در اين مهسفران مهان روز كه از طهران بريون آمدم از آجنا خارج شده پاچنار به هم رسيدمي.

كه فهميدم كه آذوقه ايشان متام و غذاى آنان منحصر به برنج شده به توسط سلطان على يك ديشب به حمض اين دم و امروز صبح زود آشنا شدمي.جعبه گوشت كنسرو بر ايشان فرستا

هاست كه از دو مستخدم دخانيات براى اين مانده بودند كه تصفيه كار امتياز به اجنام برسد وگرنه رفقاى ايشان مدت اند. هاىي گذاشته اينجا گذشته و از خود بر روى ديوارها يادگارى

كه در ميان آبادى وديوارهاى چاپارخانه منجيل براى اين كار بسيار مستعد است زيرا

489سه سال در دربار ايران، ص:

تقريبا در ميانه راه بني قزوين و رشت واقع شده.

آور و ام پر از اين قبيل يادگارهاست بعضى احساسى بعضى نشاط انگيز بعضى حزن اطاقى كه من در آن منزل كردهدر منجيل بوده و زنده شدن طبيعت در اين يك عده هم از روى مزاح چه به نظم و چه به نثر مثال يكى كه هبار

وار به اميد فصل او را به وجد آورده بوده از عوامل عشق خود آثارى گذاشته و ديگرى كه به اين نشاط نبوده فيلسوفمسافرى كه از بريون رفنت از ايران چندان متأثر نبوده مضمون ابيات ذيل را «. اين نيز بگذرد»روزهبى نوشته است كه:

اشت كرده است:يادد

Page 260: سه سال در دربار ايران

آيند و روزگار به داد آهنا روند، خدا رحم كند به احوال آهنا كه به اينجا مى خوشا به حال كساىن كه از اينجا مى» «.مانند برسد كه در اينجا مى

ديگرى چنني نوشته:

«شعوران ايران حكم هبشت را دارد اما براى ىب»

اى هم به اسپانياىي و بيش از مهه به انگليسى. يكى را هم ياىي، عدهاين يادگارها بعضى به يوناىن است بعضى به ايتالفهماند كه نويسنده آن در حتصيل التيىن پيشرفت چنداىن نداشته ديدم كه به التيىن بوده اما به امالء و انشاىي كه مى

است و عني آن اين است:

Requi est Puant iuPace

كند كه ديگر جزء آن ضاى شركت دخانيات بوده و اظهار خوشوقىت مىشود كه نويسنده از اع و از آن فهميده مى هيأت نيست.

هاى قزوين غيبشان زده بود شب در اينجا به ما دو نفر قاطرچى كه در قزوين ما را كاشته و خود پى الواطى در كوچه ف را به خاطر داشتند.اند و از اين ايام غيبت مهني كي ملحق شدند و معلوم شد كه گردنه خرزان را پياده آمده

ربيع الثاىن 8 -اكترب 85

سه نفر رفيق مهسفر من چون مثل ما زياد بار سنگيىن نداشتند صبح زود حركت كردند وىل قافله كوچكى كه با من مهراه بود زودتر از ساعت هفت بلكه كمى ديرتر نتوانست به راه بيفتد.

علت وجود چند درخت زيتون كم جثهاى كه به بعد از بريون آمدن از آبادى از جاده

488سه سال در دربار ايران، ص:

جا شيار شده بود گذشتيم بعد به سرزمني سخىت رسيدمي كه باران هاى اين ايام اخري جابه مرطوب مانده و بر اثر بارانوخروش بزرگ پرجوشدر آن تأثريى نداشته و پس از گذشنت از پل منجيل به ساحل راست آن افتادمي و با آن رودخانه

عازم گيالن شدمي.

گريد زيرا كه باد خطر اجنام منى عبور از پل منجيل كه هفت دهانه دارد براى رسيدن به ساحل ديگر رودخانه مهيشه ىبوزد و گاهى چندين روز متواىل آيد عموما از ظهر تا غروب آفتاب بر روى آن مى شديدى كه از طرف حبر خزر مى

دت آن در تابستان بيش از زمستان است.يابد و ش دوام مى

Page 261: سه سال در دربار ايران

اگر سواره از اسب خود پياده نشود ممكن است كه باد او را از روى اسب بربايد و پياده ناچار است كه دست خود اند در جهت خمالف را به ديواره پل بگريد و در پناه آن از روى آن بگذرد يا از گذرگاهى كه از عقب پل درست كرده

اند وىل تابه حال قوت آب در موقع طغيان چند بار آن را شكسته كه اين پل را حمكم ساخته با اينباد عبور كند. است.

افتد هاى قراطاغ است مى وخم كه عينا مثل راه هاى تنگ و پرپيچ راه در اين قسمت يعىن بعد از گذشنت از پل در جادهامى كه پنجاه مرت ارتفاع دارد و يك ختته سنگ صاف رود. گاهى مثل پلكان بايد تا ب و با جمراى رودخانه پيش مى

شود و ارتفاع بيش نيست باال رفت و احتياط كامل كرد كه پا نلغزد، گاهى ديگر به قدرى راه به سفيدرود نزديك مىآيد به قدرى است كه اگر اسب را به جوالن درآورند خطر مسلم است. بعضى اوقات دره عميقى در سر راه پيش مى

ها راهى ديگر جهت عبور خود بيابد. ر ناچار است كه در ميان كوهو مساف

هاى اينجا هم مثل گردنه برفگري خرزان استخوان حيوانات است كه بر زمني افتاده و آب آهنا را شسته و به گودال اطراف رودخانه انداخته است.

كنند به علت سايه درختان تابستان سفر مىاز زير بازار حصري پوشيده رودبار گذشتيم. اينجا جهت مسافريىن كه هاى پر ميوه توقفگاه بسيار خوىب است، ما هم در زير مهني درختان زيتون عظيم اجلثه راحت زيتون كهنسال و دكان

اندازد. هاى جزيره كرفو مى كردمي. اين تنه درختان به اشكال عجيب است و ديدن آهنا مرا به ياد زيتون

هاىي را كه بر زمني رخيته و صفحه آن را زمحت يعىن فقط بايد زيتون كارى است كم ول زيتوندر اينجا برداشت حمص هاى آبادى دخرت و سياه كرده است مجع كرد. متام بچه

800سه سال در دربار ايران، ص:

بند پوشيدن روى گوىن بود بسيار زيبا كه ابدا در پسر به اين كار مشغولند. در ميان اين دخرتان دخرت سياه موى گندمكرد. اين قسمت از گيالن براى زندگاىن يكى خود نبود و با دو چشمان درشت درخشان خود گذشنت ما را متاشا مى

سازد. ترين نقاط است اما افسوس كه تب خمصوص گيالن هر عيشى را منقص مى از منزه

كه هبرت آن بود كه در پناه سايه اين ساعت يازده است و هوا گرفته و گرما در اين نواحى پست شدت دارد. ما با درختان زيتون و هواى خشك مطبوع آن مبانيم از راه احتياط به راه افتادمي.

هنوز يك كيلومرت نرفته رفقاى راه ديروزى را كه ساعت دو صبح امروز حركت كرده بودند ديدمي كه معطلند و با حرارت هاى اتفاقى براى ايشان افتاده به اين تفصيل كه قاطرى كه اسبابدهند معلوم شد كه زياد حركاتى از خود نشان مى

ها به پايني غلطيده و مرده است. قاطرچى كه مواظبت سه اسب سوارى مسافرين را هم آورده در يكى از دره آهنا را مى

Page 262: سه سال در دربار ايران

ها و قاطرى كه خود سبگويد يا پول قاطر مرده را بدهند يا اين كه با ا در عهده دارد و كرايه آهنا را از پيش گرفته مى گردد. بر آن سوار است برمى

هاى بار را كه نصفى سامل و نصفى آسيب ديده بود از دره بريون سلطان على باالخره اختالف را حل كرد، بستهه خواستم در رستم آباد مبامن وىل ايشان ب آوردند و بار قاطر ديگر كردند و به راه افتادند. من جلو افتادم زيرا كه منى

توقف در آجنا جمبور بودند.

ديدمي و اين وضع غري تر مى رفتيم زمني را مرطوب فهماند كه باران زيادى باريده چه هر قدر جلوتر مى وضع زمني مىتر بود برومي تا زودتر به منزل هاى رودخانه كه خشك مرتقب براى ما اسباب زمحت كلى شد. خواستيم كه از كناره

روند از تعقيب اين خيال صرف نظر كردمي. ها تا زانو در ماسه فرو مى دمي اسببرسيم وىل وقىت كه دي

هامان غذاى كاىف خوردمي و باز به راه به رستم آباد كه رسيدمي از ساعت يك تا دو اسرتاحت كردمي و خود و مال افتادمي.

ر مقابل سفيدرود جارى است كه مدتى وقت ما به اين گذشت كه در چاپارخانه منظره باشكوه حمل را متاشا كنيم، دهاى مرتفعى است كه سراپاى آهنا را جنگل گرفته و به علت شروع در اينجا منتهاى عرض را دارد و پشت سر آن كوه پاييز رنگ درختان آهنا رو به تريگى گذاشت است.

805سه سال در دربار ايران، ص:

زدمي از طريق خيابان تنگى كه در دو طرف آن دكان بود كه به طرف چپ برگشتيم و ديوار حيارط را دور بعد از آن هاى انبوه گيالن افتادمي. از آبادى عبور كردمي و در منطقه جنگل

وخم هاى متشك بعد در وسط درختان پراكنده پيوسته پيچ راه كه در مهه جا گل و لغزنده است ابتدا در ميان بوتهشود، به مهني جهت از سرعت سري ما بسيار تر مى قدم بدتر و سخت به خورد و پيش از آن كه به جنگل برسد قدم مىدامن كه ما براى عبور از آجنا چه هاى لغزنده نبود حقيقة منى هاى سنگفرش در دامنه كاست و اگر بعضى قسمت مى هاى جنگل نيز امكان نداشت. كردمي به خصوص كه گذشنت از ميان برياهه مى

توانستيم كه از آن ه سريع السري و جمراى آن هپن بود وىل عمقى چندان نداشت، اگر مىناگهان به سيالىب برخوردمي كرفت كه با بار ها زياد اشكاىل نداشت وىل براى قاطرها بيم آن مى شد و اين كار براى اسب بگذرمي راه ما كوتاه مى

هبرت دانستيم كه براى عبور از روى پلى كه خود به ميان آب بيفتند و نتوانيم آهنا را از آجنا بريون كشيم به مهني نظر باالتر وجود داشت راه خود را دور كنيم.

Page 263: سه سال در دربار ايران

اى صداى غرش آب آن ريزد دور شدمي و اگر چه تا فاصله به تدريج از ساحل چپ اين سيالب كه به سفيد رود مى رسيد ليكن زياد مدتى طول نكشيد. به گوش ما مى

ها آمسان را ديدمي و آزادانه اى گرفته آن بريون آمدمي و از وسط بعضى روزنههاى سردرهم و هو باالخره از ميان جنگل نفسى كشيدمي تا آن كه مقارن غروب آفتاب به كهدم رسيدمي.

ربيع الثاىن 50 -نوامرب 5

چاپارخانه كهدم كه پيش از شهر رشت آخرين چاپارخانه اين خطه است البد به علت نزديكى به كرسى گيالن از خواب سفرى مرا زده بودند احتياجى به تر و هبرت است، اطاقى كه در آجنا ختت هاى ديگر مرتب پارخانهساير چا

هاى چاپارخانه بالنسبه متيز بود. نظافت قبلى نداشت بلكه وضع آن و وضع ساير قسمت

ديدم حىت اصطبل ها از مسافر خاىل اما چيزى كه باعث تعجب من شد اين بود كه اينجا را هم مثل ساير چاپارخانه آن هم كه بايد چاپارها در آجنا اسب سوارى خود را

804سه سال در دربار ايران، ص:

عوض كنند و از آجنا شاگرد چاپارى به عنوان بلد بگريند اسىب نداشت.

ايران به مشار هاى بالى عام وبا در مهه جا اوضاع را ديگرگون كرده چنان كه ما در متام طل اين راه كه دايرترين راه رود يك قافله نديدمي فقط به دو يا سه دست قاطر برخوردمي كه خمتصر بارى بر پشت داشتند. مى

گذرد رو است و اگر چه از وسط جنگل مى كهدم در چهار پنج فرسخى رشت است، راه آن صاف و هپن و ارابه شود. د در ميان راه فراوان ديده مىان هاى آن را برانداخته وىل انبوهى آن زياد نيست و قطعاتى كه درخت

پس از گذشنت از روى پل كوچكى و عبور از آبادى كهدم و از ميان منازل و انبارهاى دراز كاهگلى كه توقفگاه خوردمي و در اطراف آهنا گاوها را هاىي برمى گاهى به كلبه شود در جاده رشت قدم گذاشتيم. گاه قوافل حمسوب مى

روند. قدرت رشد نباتات مان اعتناىي منايند به چرا مى كه به شأن كنند و بدون آن متام حركت مى ديدمي كه به آزادى مىهاى هنايت درجه سرسبزى و طبيعت فوق العاده است، عشقه و موهاى طبيعى از پايني درختان تا شاخه در اينجا ىب

كند تشكيل اند و تا چشم كار مى دويدهآهنا باال رفته و از اين شاخه به آن شاخه و از اين درخت به آن درخت خيز اند. اگر چه طبيعت اينجا غىن است اما هزار افسوس كه تب آويزهاىي داده و درختان مششاد سر به آمسان كشيده

است.

Page 264: سه سال در دربار ايران

اى كه براى اين كار دارند خاىل برند و وسيله بينيد كه حمصوالت خود را براى فروش به شهر مى روستاييان گيالىن را مىگذارند و بارهاى خود را به دو از غرابت نيست و آن چوب دراز قابل انعطاىف است كه به حال تعادل بر دوش مى

كنند. آويزند و با آن به سرعت حركت مى طرف آن مى

شباهت به لباس مردم آلباىن و بومياىن كه من در سواحل درياچه اسكوتارى )اشقودره( ديده بودم نيست و لباس آهنا ىبآيد و كفش آهنا چارقى اى كوتاه و شلوارى چسب كه فقط تا زانو مى عبارت است از شب كالهى مندى، نيم تنه آن

جزيره بالكان نيز نظري آهنا را دارند اما رنگ لباس اين روستاييان گيالىن شاه بلوطى يا است چرمى با بند كه اهاىل شبه يد دارد.ها رنگ سف آىب تريه است در صورتى كه لباس آلباىن

كاروانسراى سنگر كه به آجنا رسيدمي بناى بزرگى است يك طبقه از آجر قرمز و دورادور حياط مربع شكل وسيع آن در قسمت پايني جتار حجره دارند و در حكم بازار

808سه سال در دربار ايران، ص:

اينجاست.

هاى گيالن ه آن و خبارات عفىن كه از مردابآفتاب كه تا اينجا چهره ننموده بود به خودمناىي پرداخته، حدت اشع)ذى احلجه 5980خان كه خرب مرگ او در تاريخ ژوئيه خيزد براى مسافرين خطرناك است و مريزا عبد اهلل برمى

)ذى احلجه 5980( به ما رسيد جان خود را به مهني علت از دست داد. كه خرب مرگ او در تاريخ ژوئيه 5807 خود را به مهني علت از دست داد. ( به ما رسيد جان5807

كه توقفى كنيم با شتاب متام راه رشت را پيش گرفتيم و در حواىل ساعت يازده به پلى رسيدمي كه آن طرف بدون آن آن رشت است.

اى براى قنسول رشت گرفته بودم و خود او نيز خرب ورود مرا به وزير خمتار روسيه نامه« دواسپري»چون در طهران از نوازى مرا پذيرفت. ول قبال داده بود به قنسوخلانه روس رفتم و آقاى پاخى تانوف با هنايت لطف و مهمانقنس

ربيع الثاىن 55 -نوامرب 4

هاى سراشيب به وضعى زيبا ساخته نفر مجعيت دارد و در ميان باغات وسيع با بام 80، 000رشت شهرى است كه مال التجاره مملو.شده، هم متيز است و هم بازارهاى آن از

هاىي از شود و در آجنا فرش اى است كه بني ايران و اروپا از راه درياى خزر مبادله مى كاروانسراهاى آن مركز انبار امتعه كنند كه شهرتى به سزا دارد. ابريشم به اشكال خمتلف و نقوش زيبا با گلدوزى درست مى

Page 265: سه سال در دربار ايران

رفتم و از منسوبني نزديك شاه است در عمارتى كه مثل ساير حكمران گيالن اعتصام السلطنه كه من به ديدن او عمارت اغنياى ايران است و بر ميدان بزرگى مشرف وىل خاىل از هر نوع لطف معمارى است سكونت دارد.

اعتصام السلطنه يكى از دخرتان عم خود يعىن افسر السلطنه را در عقد ازدواج دارد.

رفت و از راه لطف كالسكه خود را براى گردش در شهر و رفنت به كنار دريا اين خامن از من بعضى دستورهاى طىب گدر اختيار من گذاشت و شب كه به قنسوخلانه روس برگشتم ديدم كه يكى از پيشخدمتان حكومىت يك قطعه گلدوزى

از طرف آن شاهزاده خامن براى

808سه سال در دربار ايران، ص:

در رشت مهواره به ياد من بياورد.من آورده است تا ايام اقامت مرا

ربيع الثاىن 54 -نوامرب 8

اند هم خوب زار مشكل بوده راهى كه درست كرده بازار در روى زميىن جلن اى از رشت تا پريه كه ساخنت جاده با اين كنند. است و هم خوب از آن مواظبت مى

ها مهه به كشد، اين درخت ك ساعت بيشرت طول منىگذرد ي طى اين راه كه از ميان باغات هلو و نارنج و پرتقال مى تابد و در ايام گرما ريشه آهنا در آب است رشد و خرمى خمصوصى دارند. كه آفتاب بر فرق آهنا مى علت آن

اى كه به مهني نام است اجنام كليه عبور و مرور بني رشت و انزىل و بالعكس از طريق پريه بازار و از روى رودخانه پريه بازار جز اين امهيىت ديگر ندارد. گريد و مى

برند اما تا مدتى رانند در ظرف سه ساعت از پريه بازار تا انزىل اشياء و مسافرين را مى قايقى كه شش پاروزن آن را مىها طناب بلندى را كه به كه قايق روى رودخانه است كمرت به استعمال پارو احتياج است فقط چهار نفر از پاروزن

شوند، ما كه رسند كه انزىل در مشال آن است به پارو زدن مشغول مى كشند اما مهني كه به مرداىب مى اند مى ستهدكل ب قبل از ساعت نه از رشت حركت كرده بودمي ظهر به انزىل پياده شدمي.

هاى انه كشىتانزىل كه دروازه گيالن در ساحل حبر خزر و راه ايران از طريق اين واليت است بندرى است كه بدخبت توانند در ساحل آن لنگر بيندازند. خبارى منى

كند آن هم به سبب بلندى و شكل شهر كوچك است و در ميان ابنيه آن فقط عمارت سلطنىت جلب توجه مى غريب آن.

Page 266: سه سال در دربار ايران

يق به خواهد تلگراىف بفرستند كه با قا اند و كسى كه مى امر عجيب آن كه تلگرافخانه را در آن طرف مرداب قرار دادهشد كه آن را به جاى عبور دادن سيم از دريا در مهني طرف در حمل آخرين تري آن طرف مرداب برود در صورتى كه مى

رهاندند. ساختند و اهاىل را از زمحىت بيهوده مى تلگراىف مى

بعد به داخل كه سراسر انزىل و عمارت سلطنىت را كه لطفى در آن نديدم طى كردم به تلگرافخانه رفتم بعد از آن كه كشىت كوچك و متيزى است از «5» كشىت كرنيلف

______________________________ (5.)Corniloff

801سه سال در دربار ايران، ص:

قدم گذاشتم و ساعت هشت شب به طرف باكو حركت كردمي و در اين حال «5» هاى شركت قفقاز و مركور كشىت انزىل از دور در چشم ما حكم سراىب زيبا را داشت.

ربيع الثاىن 58و 58 -نوامرب 1و 8

« نيس»دريا كامال آرام است و منزل اول ما آستار است كه تقريبا در سرحد قرار گرفته بعد لنكران است كه بايد آن را هاىي است مستور از جنگل كه زيباىي آهنا به حد كمال است، وقىت ل حبر خزر دانست، در طرف چپ آن كوهسواح

شوند و هاى كوه به شكل خطوط كج حموى كه با يكديگر متساوى نيستند منودار مى تابد دره كه آفتاب بر آهنا مىن ميان خط الرأس آهنا در وسط آمسان سرخ آيند و از آ كند مهه به يك رنگ متحد درمى موقعى كه آفتاب غروب مى

شود. فام مغرب يا كمال وضوح آشكار مى

مرت است بر متام 8940قله سوالن با اين كه خيلى دورتر است از عقب آهنا سركشيده و به علت ارتفاع زياد خود كه شود. هاى اين سلسله سرآمد حمسوب مى كوه

كه حمتاج باشند سفرى دور و دراز قعى بسيار خوب دارد و مردم آن بدون آنلنكران كه بني كوه و دريا اتفاق افتاده مو ها را در برند و تابستان ها را در ساحل دريا به سر مى اند به اين معىن كه زمستان كنند در هر فصل از لذايذ آن متنعم

هاى جماور. هاى پر سايه كوه پناه يكى از دره

هاى لب آب را كه مهه شكلى مستدير دارند است چنان كه از كشىت فقط خانههاى اينجا در ميان باغات خمفى خانه توان ديد. روى آهنا منايان است مى و برجى روبه

Page 267: سه سال در دربار ايران

بعد از آن كه به ملتقاى دو رودخانه كورا و ارس رسيدمي كشىت كرنيلف پشت كوه ساحلى را پيمود كه پست و مهوار و ربيع الثاىن در ميان گردوغبارى آميخته به 58اعت بعد از ظهر روز نواخت بود و مدتى طول كشيد تا در نيم س يك

هاى دودزده شهر از زمني مل يزرع اطراف بوى كارخاجنات تصفيه نفت به باكو نزديك شدمي، تا مدتى تشخيص خانه شود فقط وقىت كه به بندر نزديك شدمي آهنا را از يكديگر متيز دادمي. ممكن منى

در ساعت دو بعد از ظهر صورت گرفت. پياده شدن ما به بندر

______________________________ (5.)Mercure et Caucase

802سه سال در دربار ايران، ص:

ربيع الثاىن 51 -نوامرب 2

شناس و و مردى وظيفه «4» كه اصال از مردم مس «5» باكو نيز از وبا صدمه كلى ديده و نايب قنسول فرانسه مهربكنند يكى از كساىن هاى او در ايام دوام مرض به نيكى ياد مى گزار بود و مهه مردم از جانفشاىن تكليف و حق ىب

است كه در روزهاى آخر وبا در اينجا جان سپرده.

اند وىل فقط بنا كردههاى ساحلى گاه شهر جديد باكو را در خارج از حموطه شهر قدمي ايراىن خمصوصا در امتداد پيادهقسمت ايراىن شهر كه نام آن باالحصار است خمصوصا قصر قدمي خوانني باكو و بازارهاى آن ديدىن است و مسافرى

تواند ذوق خود را در اين بازارها به متاشاى اشياء قابل توجه كند مى كه در عبور از درياى خزر در باكو توقفى مى ارد.آسيا خمصوصا تركمنستان مشغول د

كه به مهارت متام منقوش تراش ساخته و در آن قصر خوانني باكو به شهر كهنه مشرف است و متام آن را از سنگ اند مثل در مسجد آن از كارهاى بسيار زيباى ايراىن است. است و از آن گل و بوته بريون آورده

پرستان شهرى مقدس بوده است. چون خاك شترين معابد زردشىت و پيش آت باكو كه به ايران تعلق داشت يكى از قدميتوانستند مراسم عادات خود را در آجنا به جا آرند و آن به آساىن قابل اشتعال است پريوان آيني مزد يسىن به خوىب مى

هاى آن زياده بوده باشد. هنوز هم نزديك سوراخانه در مشال شرقى باكو گاه به مهني علت بايسىت عدد آتش آتش هست.پرستشگاهى جهت

اند. كرد خوب نگاه داشته گاه سوراخانه را كه تا اين اواخر موبدى اداره مى آتش

Page 268: سه سال در دربار ايران

دار حصار حجراتى ساخته حمراب آن در وسط حياط مربع شكلى است و دورادور آن يعىن در داخل ديوارهاى دندانه شده است.

توان به طرف طشىت كه در آن مداخل مىحمراب بناىي است چهارگوش و هر ديوار آن مدخلى بيضوى شكل دارد و از سوخته راه يافت. از هر يك از چهار گوشه بنا ستوىن جموف داخل حمراب قرار داده شده و آتش جاويدان در آن مى گرديده. اند خبارات خارج مى هاىي كه در بنا گذاشته مثل چهار خبارى بلند است كه از آن راه به وسيله لوله

______________________________ (5.)M .Humbert

(4.)Metz

807سه سال در دربار ايران، ص:

گاه مرتوك و ضميمه يكى كشد و آتش ها سر منى امروز حجرات خاىل و آتش خاموش است و ديگر شعله از ستون از كارخاجنات نفت شده است.

آلود يا به سبب حميط دودى كه آن چگونه ممكن بود باكو را ترك گفت و به آن قسمت از آن كه به علت خاك نفت را در ميان گرفته يا به هر دو علت به شهر سياه موسوم شده سرى نزد؟

هاى فراوان بريون هاى باكو بايد حواس خود را خيلى مجع كرد تا در منجالب نفىت كه از لوله در موقع عبور از كوچهرود در قسمت باالخانه به شهر سياه مركز كارخاجنات مىها را كه نفت به توسط آهنا از زند نيفتاد چه اين لوله مى

اند. روى زمني كار گذاشته

اين كارخاجنات با اين كه مهه داراى يك قسم ماشني آالت هستند حمصولشان برابر نيست زيرا كه به غري از نفت كه هاى خمصوص فقط روغنحمصول اصلى مايع استخراج شده است بعضى از كارخاجنات از باقيمانده كه مازوت باشد

ها بنزين و وازلني و كروزن نيز از آن آورند و بعضى ديگر عالوه بر اين روغن ها را بريون مى چرب كردن ماشني كشند. مى

هاى ميزان حمصول نفت خام درصد جزء سى تا سى و سه جزء نفت معموىل و بيست تا بيست و دو جزء روغن ماشني است.

هاى باالخانه است كه عمق آهنا تر اول چاه مهه جهت چاه نفت وجود دارد وىل از مهه مهمدر اطراف باكو تقريبا در مرت عمق دارد. 800آباد كه تا ىب هاى ىب گذرد بعد چاه مرت منى 80از

Page 269: سه سال در دربار ايران

كند كه آالت حفر چاه را به رسند نفت چنان با قوت فوران مى بعضى اوقات در موقع حفر چاه وقىت كه به معدن مى« چشمه جهنده»جهد كه تا چند مرت ارتفاع دارد، اين قسم چاه را اى از آن بريون مى كند و فواره تاب مىخارج پر

خوانند. مى

فرستند وىل در برند بعد به تصفيه خانه مى اندازند و از آجنا آن را به خمزىن مى در اين صورت فورا نفت را در جمراىي مىهاى شود، در اين صورت بايد آن را از داخل چاه به وسيله سطل ج منىاكثر موارد نفت به قوت خود از چاه خار

اى شكل بزرگى هستند و گنجايش آهنا قريب به دويست ليرت است بريون كشيد. خمصوص كه لوله استوانه

809سه سال در دربار ايران، ص:

ربيع الثاىن 45 -نوامرب 54

سى و سه ساعت با راه آهن طى كردمي به اين معىن كه قطار ما قفقازيه را از ساحل حبر خزر تا ساحل حبر سياه دربه باطوم رسيد. تا گنجه دره هنر 9كه ساعت يازده شب از باكو حركت كرده بود پس فردا صبح در حدود ساعت

كند چيز ديدىن ندارد و جز دشىت مرداىب چيزى ديگر نيست حىت تا تفليس هم كورا كه پيوسته ارتفاع پيدا مى شود. اى جالب ديده منى همنظر

اى از ابر پوشيده و خبار دور قبل از فرا رسيدن شب بار ديگر تفليس را ديدم، اين شهر كه در اين موقع در زير پردهشد كشيده شده بود خيلى با تفليس آن را گرفته و در طول دره عميق كورا به طورى كه متيز آن درست ممكن منى

ديده بودم فرق داشت. 5807سال روشىن كه در اواخر تابستان

هاى حبر خزر و حبر سياه فاصله است وارد شومي ظلمت شب پيش از آن كه در دره متاشاىي كه بني مسري رودخانه گذشتيم ببينيم. فضا را فرا گرفت و ممكن نشد مناظر راه را كه در هپلوى كوه پر از جنگل قرار داد و ما از آن مى

اند باطوم جانشني بندر پىت شده چه لنگرگاه آن از لنگرگاه پىت هبرت ها گرفته قارص را از عثماىنها از بعد از آن كه روس تر و آب و هواى آن به علت گرماى مرطوب تابستان به مهان اندازه موذى است. است وىل سرزمني آن ناسامل

اند بندى كرده ، نقشه شهر را خيابانكند نفر جتاوز منى 50000عدد مجعيت باطوم اگر چه رو به افزايش است وىل از هاى آن خانه ساخته نشده. وىل هنوز در متام خيابان

آيند. ها اعيان شهر در آجنا به گردش مى باغ عمومى زيباىي در اين بندر در كنار دريا هست كه شب

مجادى االول 8ربيع الثاىن تا 48از -نوامرب 48تا 58از

Page 270: سه سال در دربار ايران

است سوار شدمي و ظهر در «4» هاى شركت مساژرى ماريتيم كه از كشىت «5» كامبوژربيع الثاىن به كشىت 48صبح حاىل كه هوا خوب و دريا آرام بود حركت كردمي.

از آجنا كه از موقع لنگر انداخنت اين كشىت به بندر باطوم تا زمان حركت آن چند نفر

______________________________ (5)-Cambodge

(4)-Messageies maritimes

808سه سال در دربار ايران، ص:

از سربازان ساخلوى بندر به مرض وبا مرده بودند اداره بندر به كشىت جواز سالمت نداده بود. چون متام بارگريى كشىت به قصد مارسى بود مسلم شد كه تا آجنا در نقطه ديگرى لنگر خنواهد انداخت.

ياه متالطم شد و تا به مدخل بوغاز بسفور رسيدمي يعىن تا شب روز بعد از ساعت سه بعد از ظهر درياى س 48روز وزيد شديد بود نتوانستيم به آجنا داخل شومي و ناچار اين حال دوام داشت و چون بادى كه از جهت جنوب غرىب مى

ر آجنا لنگر شدمي كه مدتى در كشىت مبانيم و خود را به وضعى به ساحل اروپا نزديك كنيم و براى گذراندن شب د بيندازمي.

صبح زود خود را به كاواك رساندمي و به اداره صحيه معرىف كردمي. اعضاى صحيه چون ما را مريض 42روز پنداشتند هيچ كدام به ما نزديك نشدند و از مهان قايقى كه بر آن سوار بودند ما را حاضر و غايب كردند تا ببينند مى

جا كسى از ما مرده است يا نه.كه از موقع حركت از باطوم تا اين

عاقبت دو نفر از مأمورين صحيه بر كشىت كامبوژسوار شدند و تا موقع خارج شدن از بوغاز داردانل با آن مهراهى اى در وسط راه لنگر بيندازد. كردند تا مبادا كشىت در نقطه

اجازه حركت دادند و انصاف اين بعد از آن كه متام جريانات الزم طى شد در حدود ساعت سه بعد از ظهر به ما منايند. عمل مى« يواش عجله كن يواش»است كه تركان عثماىن هبرت از هر كس به اين دستور كه:

گذشت هاى ديگر آن از جلو چشم ما مى متام مناظر بسفور مثل قصور مرمرى سواحل آسياىي و اروپاىي و ساير زيباىيشد گفت كه هيچ يك از اين مناظر دلفريب وجود نيلگون آن بود كه اگر آن نبود مىتر آمسان و از متام آهنا با جلوه

كرد. پيدا منى

Page 271: سه سال در دربار ايران

ديدمي اما بايد گفت كه اگر چه استانبول از دريا ديدىن است از ساعت چهار تا پنج دور مناى زيباى استانبول را مىله پراكه مشرف بر بلندى است و غلطه و ليكن وضع داخل آن به اين تناسب نيست. دومله باغچه مقر سلطان و حم

برج آن و شاخه زرين كه از آجنا دورمناى شهر به خوىب منايان است و از آجنا ساحل آسياىي استانبول يعىن اسكودار را توان ديد مهه را يكى پس از ديگرى ديدمي تا به خود شهر و بعد از آن به استانبول كهنه و قسمت سراى به زمحت مى

سالطني و گنبد بزرگ اياصوفيه و مقر سابق

850سه سال در دربار ايران، ص:

اند رسيدمي. هاى كثري مساجد كه به آمسان سركشيده جامع سلطان امحد و مناره

اين دورمناى فراموش نشدىن كمى بعد از آن كه از گوشه سراى دور شدمي از نظر ما ناپديد گشت تا آن كه از مقابل پذيرفتند و قريه ايااستفانو و منزل طني عثماىن سفرا را در مواقع اعالن جنگ در آجنا مىهفت برجه كه سابقا سال

حمقرى كه در ميان باغى است و در آجنا معاهده اخري بني روس و عثماىن بسته شده گذشتيم. شب فرا رسيد و متام د.هاى خرم را در تاريكى فرو برد و كشىت به وسط درياى مرمره داخل گردي اين تپه

داخل داردانل شدمي و دو نفر مأمور صحيه را كه از واك مهراه ما شده بودند كشىت در 47ساعت هفت صبح روز عمارت جمزاىي پياده كرد و بدون اين كه توقفى ديگر كند راه خود را دنبال منود و در حدود ساعت نه از دهانه تنگ

« تروا»ندر گذشتيم و مزارعى را كه از قرار معلوم شهر قدمي مرمره داخل درياى اژه گرديد، از جلوى مصب هنر اسكاما باريد و دريا طوفاىن بود. در آجنا واقع بوده از دور ديدمي، باران مى

هاى خشك و خاىل جزيره سنگ رخيت و دريا تالطم داشت ختته در حاىل كه باراىن شديد فرو مى 47در وسط روز شم ما پديدار گرديد و من يقني كردم كه وضع آن در موقعى كه معبد ونوس در زير امواج دريا در مقابل چ «5» سيرت

كه از 48خداوند حسن و مجال در آجنا داير بوده به كلى غري از اين بوده است. شب هوا آرام و صاف شد و روز را در پس گذشتيم و قبل از آن غروب آفتاب «4» گذشتيم آفتاب و دريا ساكت بود. از باب مسني درياى يوىن مى

كه خبارات دورادور آن حلقه زده و آن را به تاجى شبيه كرده بودند متاشا منوده بودمي. «8» قله اتنا

از وسط مديرتانه گذشتيم، آمسان صاف و دريا آرام بود و مسافرين كه عده آهنا چندان زياد نبود در عرشه 80روز بردند. كشىت مجع آمده و از چنني روز خوشى لذت مى

ز اول مجادى االول مقارن ظهر سواحل فرانسه را به چشم ديدمي و ساعت شش بندر مارسى منودار گرديد. ما را به رو چون و چرا به كردند تا به ما جواز صحت بدهند، ما هم ناچار لب و لفچه آويزان ىب «8» عزم قرنطينه روانه فريول

گنجيدمي. امي از شادى در پوست خود منى يدمي آزاد شدهجا رفتيم اما بعد از بيست و چهار ساعت وقىت كه شن آن

Page 272: سه سال در دربار ايران

______________________________ (5.)Cythere

(4 .)essine

مجادى االول ..... ص : 8ربيع الثاىن تا 48از -نوامرب 48تا 58از 850 سه سال در دربار ايران 809

05E

(8.)Etna

(8.)Frioul

855ايران، ص: سه سال در دربار

پياده را در مارسى داشت با 585كه از رفقاى طفوليت من بود و در اين تاريخ فرماندهى فوج «5» سرهنگ فابرنوامرب )سوم مجادى االول( پيش از غروب آفتاب به 48قايق به عقب من آمد. از كشىت كامبوژ پياده شدم و روز

يعىن به خاك حمبوب وطن خود قدم گذاشتيم. «4» سرزمني قدميى گل

______________________________ (5.)Fabre

(4.)Gaule

858سه سال در دربار ايران، ص:

تصاوير

858سه سال در دربار ايران، ص:

دكرت فووريه

851سه سال در دربار ايران، ص:

Page 273: سه سال در دربار ايران

اى از اسلحه قدمي ايراىن منونه

كالسكه سلطنىت

852در دربار ايران، ص: سه سال

ناصر الدين شاه

857سه سال در دربار ايران، ص:

امني السلطان

859سه سال در دربار ايران، ص:

مريزا رضا خان

858سه سال در دربار ايران، ص:

اعتماد السلطنه

مريزا نظام

840سه سال در دربار ايران، ص:

تامارا

قله قزبك

845ص: سه سال در دربار ايران،

متسخكت

آهن قفقاز رود كر و راه

844سه سال در دربار ايران، ص:

Page 274: سه سال در دربار ايران

تفليس و قلعه قدميى آن

كوه آرارات

848سه سال در دربار ايران، ص:

مسجد ايروان

848سه سال در دربار ايران، ص:

امچيازين

داخل قصر سرداران

841سه سال در دربار ايران، ص:

ايروانخرابه مسجد سردار در

برج و مناره -خنجوان

847سه سال در دربار ايران، ص:

ناصر الدين شاه سواره

مأمورين كشيك

849سه سال در دربار ايران، ص:

دو تن شاطر

848سه سال در دربار ايران، ص:

زار هنار به رسم ايارىن در سبزه

منظره شهر تربيز

Page 275: سه سال در دربار ايران

880سه سال در دربار ايران، ص:

د كبود تربيزهاى مسج خرابه

885سه سال در دربار ايران، ص:

سردر مسجد كبود تربيز

884سه سال در دربار ايران، ص:

امني السلطان و امني خلوت

مريزا عبد اهلل خان

888سه سال در دربار ايران، ص:

سرا عزيز خان خواجه

ارك على شاه در تربيز

888سه سال در دربار ايران، ص:

وليعهد مظفر الدين مريزا

881سه سال در دربار ايران، ص:

كند هاى فرانسه را ترمجه مى اعتماد السلطنه براى شاه روزنامه

داش كاروانسراى تيكمه

882سه سال در دربار ايران، ص:

چرخه جمد الدوله با سه

كاركنان آبدارخانه

Page 276: سه سال در دربار ايران

887سه سال در دربار ايران، ص:

چادر سلطنىت در كنار رودخانه

خانه مشهدى حممد -تركمانچاى

889سه سال در دربار ايران، ص:

قصبه ميانه

اوزن پل قزل

888سه سال در دربار ايران، ص:

آباد مجال

كاروانسراى سرچم

880سه سال در دربار ايران، ص:

نيك پى

زجنان و جلگه اطراف آن

885سه سال در دربار ايران، ص:

منظره سلطانيه قصر سلطانيه

884سه سال در دربار ايران، ص:

انبارهاى قزوين يكى از آب

مهماخنانه قزوين

888سه سال در دربار ايران، ص:

Page 277: سه سال در دربار ايران

مزار شاهزاده حسني

مسجد جامع قزوين

888سه سال در دربار ايران، ص:

كامران مريزا نايب السلطنه

دروازه قزوين در طهران

881سه سال در دربار ايران، ص:

سادات حمرتم )مرحوم سيد حممد طباطباىي( يكى از

882سه سال در دربار ايران، ص:

دو تن درويش

887سه سال در دربار ايران، ص:

ختت مرمر

سالم ختت مرمر

889سه سال در دربار ايران، ص:

آرا عباس مريزا ملك

888سه سال در دربار ايران، ص:

حيىي خان مشري الدوله

810ن، ص: سه سال در دربار ايرا

تعزيه تكيه دولت

Page 278: سه سال در دربار ايران

هاى روز عاشورا زن قمه

815سه سال در دربار ايران، ص:

خانه و توپ مرواريد نقاره

سرايان غاز و يكى از خواجه

814سه سال در دربار ايران، ص:

شاه در عمارت برليان

مشس العماره

818سه سال در دربار ايران، ص:

عمارت بادگري

سردر املاسيه

818سال در دربار ايران، ص: سه

عمارت خوابگاه

اند هاى پوىل است كه مستوفيان براى انعام آورده ناصر الدين شاه در عمارت موزه مشغول تقسيم كيسه

811سه سال در دربار ايران، ص:

شاهزاده ظل السلطان

812سه سال در دربار ايران، ص:

ختت طاووس

موزه و كره خمصوص شاه

Page 279: سه سال در دربار ايران

817دربار ايران، ص: سه سال در

خيابان ناصرريه و سردر دار الفنون

مدرسه دار الفنون

819سه سال در دربار ايران، ص:

مسيو و ويلري مسيو ريشار

امني السلطان و در طرف راست او امني امللك، امني خلوت، عزيز خان، ابو احلسن خان و نصر اهلل مريزا در طرف لوت در صف پايني: جالل امللك و حممد خانچپ او: امني السلطنه و ناظم خ

818سه سال در دربار ايران، ص:

شاه سوار كالسكه در حال گردش در گلستان

آرا و عز الدوله و مجعى از اعيان در گلستان شاه و نايب السلطنه و ملك

820سه سال در دربار ايران، ص:

ميدان توپخانه در زير برف

مسجد سپهساالر

825دربار ايران، ص: سه سال در

بازار و مسجد شاه

بسرت ملوكانه

824سه سال در دربار ايران، ص:

ميدان ارگ در روز نوروز

عمارت و ميدان نگارستان

Page 280: سه سال در دربار ايران

828سه سال در دربار ايران، ص:

سراى سياه ميان چند تن ايراىن دو خواجه

828سه سال در دربار ايران، ص:

دوشان تپه

821ايران، ص: سه سال در دربار

بازدار سواره

شاه در زير چادر شكارى

822سه سال در دربار ايران، ص:

چادر بزرگ

قصر صاحبقرانيه ضلع مشاىل

827سه سال در دربار ايران، ص:

باغ كامرانيه

829سه سال در دربار ايران، ص:

قصر صاحبقرانيه ضلع جنوىب

لواسان و جاده الر

828ن، ص: سه سال در دربار ايرا

اردوى الر

طرز ساخنت ماست

Page 281: سه سال در دربار ايران

870سه سال در دربار ايران، ص:

منظره قله دماوند از الر

سياه پالس

875سه سال در دربار ايران، ص:

پل پلور

بازار افجه

874سه سال در دربار ايران، ص:

صرف غذا به رسم ايراىن

شهرستانك

878سه سال در دربار ايران، ص:

پزان شاه آش

عصرانه شاه

878سه سال در دربار ايران، ص:

آباد آبدارخانه سلطنت

آباد قصر سلطنت

871سه سال در دربار ايران، ص:

آباد برج ساعت سلطنت

چادر من در گلندوك

Page 282: سه سال در دربار ايران

872سه سال در دربار ايران، ص:

گلندوك

آباد اندرون عشرت

877سه سال در دربار ايران، ص:

قصر قاجار

ريه در ارك نزديك تكيه دولتمنزل دكرت فوو

879سه سال در دربار ايران، ص:

مزار حضرت عبد العظيم

قلعه گربها

878سه سال در دربار ايران، ص:

مانكجى و جملس پذيراىي از او

عزيز السلطان

890سه سال در دربار ايران، ص:

اردوى ايالت در دره الر

حجله عروس ايالت

895ص: سه سال در دربار ايران،

زنان و اطفال ايالت

شاه و شكارش

Page 283: سه سال در دربار ايران

894سه سال در دربار ايران، ص:

توقف در دامنه الربز

شاه در شكارگاه

898سه سال در دربار ايران، ص:

اى از سادات و مالها در جملس روضه عده

قصر فريوزه

898سه سال در دربار ايران، ص:

سرخه حصار

ختتگاه عمارت آپامه

892دربار ايران، ص: سه سال در

مأمورين پرداخت

شاه ناظر پرداخت حقوق اعضاء است

897سه سال در دربار ايران، ص:

كامران مريزا در حال حترير

شاه در زير چادر بزرگ

899سه سال در دربار ايران، ص:

شاه در حال رفع گرسنگى

ها در ييالق اى از پيشخدمت شاه و عده

Page 284: سه سال در دربار ايران

898ن، ص: سه سال در دربار ايرا

شاه در كنار جاجرود

ميدان شاه و خيابان نايب السلطنه

880سه سال در دربار ايران، ص:

معني امللك بني امني الدوله و پسرش

885سه سال در دربار ايران، ص:

مريزا حسن آشتياىن

معني نظام

884سه سال در دربار ايران، ص:

يك نفر زرتشىت با االغش

ايلخاىن خوانني قاجار با

888سه سال در دربار ايران، ص:

يك زن گرب و طفلش

888سه سال در دربار ايران، ص:

دفرتخانه

يك عده از هپلوانان

881سه سال در دربار ايران، ص:

اردوگاه شاه

Page 285: سه سال در دربار ايران

882سه سال در دربار ايران، ص:

آباد على

مزار حضرت معصومه در قم

887سه سال در دربار ايران، ص:

دروازه قم

پل رودخانه قم و ورود شاه به شهر

889سه سال در دربار ايران، ص:

دهقانان حمالت

سد شكسته تيمور

888سه سال در دربار ايران، ص:

خرابه خورهه

خرابه قدميى مسجد حمالت

800سه سال در دربار ايران، ص:

منوچهر مريزا

آباد سلطان

805سه سال در دربار ايران، ص:

مريزا زين العابدين

سر كمرى

Page 286: سه سال در دربار ايران

804سه سال در دربار ايران، ص:

مخارخان

دروازه و برج و باروى بروجرد

808سه سال در دربار ايران، ص:

خان هناوند و اتباعش

اى از روستاييان هناوند عده

808سه سال در دربار ايران، ص:

زنان روستاىي هناوند

قلعه هناوند

801ن، ص: سه سال در دربار ايرا

قرب حبقوق نىب

قلعه يكى از دهات

802سه سال در دربار ايران، ص:

اى از پيشخدمتان باشى در ميان عده فراش

يك پريمرد صد ساله آشتيانس با پسرش

807سه سال در دربار ايران، ص:

قلعه آقا در آشتيان

انبار ساوه آب

Page 287: سه سال در دربار ايران

809سه سال در دربار ايران، ص:

در سفارت فرانسهاى مارگري عده

808سه سال در دربار ايران، ص:

پل كرج

850سه سال در دربار ايران، ص:

خرزان

كاروانسرا و چاپارخانه پاچنار

855سه سال در دربار ايران، ص:

پل شاهرود

پل منجيل

854سه سال در دربار ايران، ص:

آباد چاپارخانه رستم

كهدم

858سه سال در دربار ايران، ص:

پل رشت

هاى سفاىل آن رشت و بام

858سه سال در دربار ايران، ص:

مرداب انزىل

Page 288: سه سال در دربار ايران

بندر انزىل

851سه سال در دربار ايران، ص:

شهر كهنه و قصر خوانني باكو

آتشگاه سور افسانه

852سه سال در دربار ايران، ص:

مسجد و قصر خوانني باكو

858سه سال در دربار ايران، ص:

سري مؤلف در ايراننقشه خط