119
١ ﹞1± Á¨︻ ) ﻫﻮ ﺷﻨﺎﺳﻲ در ﻗﺮآن( ) ﺧﻄﺒﻪ ﻫ ﺎي ﻧﺎدره اﻣﺎم ﻋﻠﻲ ع( ﺧﻄﺒﻪ ﻏﺪﻳﺮ- ﺧﻄﺒﻪ اﻟﻌﻴﺪﻳﻦ) ﺧﻄﺒﻪ اﻣﺎم ﻋﻠﻲ ع در روز ﻋﻴﺪ ﻏﺪﻳﺮ( - ﺧﻄﺒﻪ ﻧﻮراﻧﻴﻪ- ﺧﻄﺒﻪ ﺗﻄﻨﺠﻴﻪ ﺧﻄﺒﻪ ﻃﺎرق ﺑﻦ ﺷﻬﺎب- ﺧﻄﺒﻪ اﻓﺘﺨﺎر- ﺧﻄﺒﻪ ﺑﻴﺎن ﮔﺮدآوري و ﺗﺼﺤﻴﺢ ﺗﺮﺟﻤﻪ و ﻣﻘ ﺪﻣﻪ ﻫﺎ دﻛﺘﺮ ﻋﻠﻲ اﻛﺒﺮ ﺧﺎﻧﺠﺎﻧﻲ

alinameh

  • Upload
    abs-abs

  • View
    237

  • Download
    21

Embed Size (px)

DESCRIPTION

 

Citation preview

Page 1: alinameh

١

�﹞1± Á¨︻

)هو شناسي در قرآن(

)عاي نادره امام علي خطبه ه(

خطبه تطنجيه - خطبه نورانيه - )در روز عيد غدير عخطبه امام علي (خطبه العيدين -خطبه غدير

خطبه بيان -خطبه افتخار - خطبه طارق بن شهاب

دمه هاگردآوري و تصحيح ترجمه و مق

دكتر علي اكبر خانجاني

Page 2: alinameh

٢

يمبسم اهللا الرحمن الرح

) عخطبه هاي نادره امام علي (علي نامه: عنوان كتاب

: دمه هاگردآوري و تصحيح ترجمه و مق

دكتر علي اكبر خانجاني

هجري شمسي 1391عيد فطر سال : تاريخ تأليف

119: تعداد صفحه

Page 3: alinameh

٣

خانجاني اثر استاد علي اكبر عتمثال حضرت علي

دگر، عشق شمشير است آنهم با دو سر يك سرش بر خود زند يك سر

خ.ع

Page 4: alinameh

:تفهرس

5........................................................................................مقدمه -1

8..................................................................................خطبه غدير -2

25...................................)خطبه امام علي ع در روز عيد غدير(خطبه العيدين - 3

34..............................................................................خطبه نورانيه -4

48.............................................................................خطبه تطنجيه -5

63....................................................................خطبه طارق بن شهاب - 6

69..............................................................................طبه افتخارخ - 7

74................................................................................خطبه بيان -8

Page 5: alinameh

مقدمه

Page 6: alinameh

ه العلي العظيمبسم الل

سينه به سينه سينه به سينه سينه به سينه سينه به سينه ععععبطرزي حيرت آور در قلوب عاشقان علي بطرزي حيرت آور در قلوب عاشقان علي بطرزي حيرت آور در قلوب عاشقان علي بطرزي حيرت آور در قلوب عاشقان علي ععععبه هاي نادره موال علي به هاي نادره موال علي به هاي نادره موال علي به هاي نادره موال علي حدود چهارده قرن است كه خطحدود چهارده قرن است كه خطحدود چهارده قرن است كه خطحدود چهارده قرن است كه خطولي خود اين خطبه ها ولي خود اين خطبه ها ولي خود اين خطبه ها ولي خود اين خطبه ها . . . . منتقل مي شود و بهر كسي كه اليقش باشد مي رسد و به نورش زنده و هدايت مي شودمنتقل مي شود و بهر كسي كه اليقش باشد مي رسد و به نورش زنده و هدايت مي شودمنتقل مي شود و بهر كسي كه اليقش باشد مي رسد و به نورش زنده و هدايت مي شودمنتقل مي شود و بهر كسي كه اليقش باشد مي رسد و به نورش زنده و هدايت مي شود

ه در شبهاي قدر ه در شبهاي قدر ه در شبهاي قدر ه در شبهاي قدر عمري در جستجوي اين خطبه هاي نادره بودم كه از آنها جز نامي نشنيده بودم كه باالخرعمري در جستجوي اين خطبه هاي نادره بودم كه از آنها جز نامي نشنيده بودم كه باالخرعمري در جستجوي اين خطبه هاي نادره بودم كه از آنها جز نامي نشنيده بودم كه باالخرعمري در جستجوي اين خطبه هاي نادره بودم كه از آنها جز نامي نشنيده بودم كه باالخر. . . . مفقودندمفقودندمفقودندمفقودندرمضان امسال به آنها دست يافتم و با مطالعه شان با كمال حيرت ديدم كه اكثر حقايق و مفادشان را قبال مي دانسته ام رمضان امسال به آنها دست يافتم و با مطالعه شان با كمال حيرت ديدم كه اكثر حقايق و مفادشان را قبال مي دانسته ام رمضان امسال به آنها دست يافتم و با مطالعه شان با كمال حيرت ديدم كه اكثر حقايق و مفادشان را قبال مي دانسته ام رمضان امسال به آنها دست يافتم و با مطالعه شان با كمال حيرت ديدم كه اكثر حقايق و مفادشان را قبال مي دانسته ام كه يك وجه اين مسئله مربوط به نور واليت علي در دل و جانم بوده است كه عمري مشغول فراگيري علم كلمه علي كه يك وجه اين مسئله مربوط به نور واليت علي در دل و جانم بوده است كه عمري مشغول فراگيري علم كلمه علي كه يك وجه اين مسئله مربوط به نور واليت علي در دل و جانم بوده است كه عمري مشغول فراگيري علم كلمه علي كه يك وجه اين مسئله مربوط به نور واليت علي در دل و جانم بوده است كه عمري مشغول فراگيري علم كلمه علي

و اما جنبه ديگر اين و اما جنبه ديگر اين و اما جنبه ديگر اين و اما جنبه ديگر اين » » » » متقين در بهشت، علم كلمه علي را فرا مي گيرندمتقين در بهشت، علم كلمه علي را فرا مي گيرندمتقين در بهشت، علم كلمه علي را فرا مي گيرندمتقين در بهشت، علم كلمه علي را فرا مي گيرند««««ل عشق كه ل عشق كه ل عشق كه ل عشق كه بوده ام به مصداق اين كالم رسوبوده ام به مصداق اين كالم رسوبوده ام به مصداق اين كالم رسوبوده ام به مصداق اين كالم رسو ععععبود بود بود بود ععععامر آن بوده كه بنده از دوران كودكي اين معارف را از مادر بزرگ امي و بي سوادم كه عاشق واليت اهل بيت امر آن بوده كه بنده از دوران كودكي اين معارف را از مادر بزرگ امي و بي سوادم كه عاشق واليت اهل بيت امر آن بوده كه بنده از دوران كودكي اين معارف را از مادر بزرگ امي و بي سوادم كه عاشق واليت اهل بيت امر آن بوده كه بنده از دوران كودكي اين معارف را از مادر بزرگ امي و بي سوادم كه عاشق واليت اهل بيت

و اينكه آن پيرزن بي سواد و اينكه آن پيرزن بي سواد و اينكه آن پيرزن بي سواد و اينكه آن پيرزن بي سواد . . . . ودودودودبه زبان كودكانه مي شنيدم و اين معارف از همان دوران دل و روح مرا تسخير كرده ببه زبان كودكانه مي شنيدم و اين معارف از همان دوران دل و روح مرا تسخير كرده ببه زبان كودكانه مي شنيدم و اين معارف از همان دوران دل و روح مرا تسخير كرده ببه زبان كودكانه مي شنيدم و اين معارف از همان دوران دل و روح مرا تسخير كرده باست زيرا اين خطبه ها است زيرا اين خطبه ها است زيرا اين خطبه ها است زيرا اين خطبه ها ععععو روستائي اين معارف حيرت آور را از چه كسي شنيده بود خود از اسرار واليت علي و روستائي اين معارف حيرت آور را از چه كسي شنيده بود خود از اسرار واليت علي و روستائي اين معارف حيرت آور را از چه كسي شنيده بود خود از اسرار واليت علي و روستائي اين معارف حيرت آور را از چه كسي شنيده بود خود از اسرار واليت علي

در اينجا آن سخن حيرت آور يكي از عليين در اينجا آن سخن حيرت آور يكي از عليين در اينجا آن سخن حيرت آور يكي از عليين در اينجا آن سخن حيرت آور يكي از عليين . . . . براي نخستين بار در همين سالهاي اخير به فارسي ترجمه شده اندبراي نخستين بار در همين سالهاي اخير به فارسي ترجمه شده اندبراي نخستين بار در همين سالهاي اخير به فارسي ترجمه شده اندبراي نخستين بار در همين سالهاي اخير به فارسي ترجمه شده اندما پيام و اسرار خود را به هركسي در هر كجاي زمين و ما پيام و اسرار خود را به هركسي در هر كجاي زمين و ما پيام و اسرار خود را به هركسي در هر كجاي زمين و ما پيام و اسرار خود را به هركسي در هر كجاي زمين و ««««ياد مي آوريم كه ياد مي آوريم كه ياد مي آوريم كه ياد مي آوريم كه قرن هفتم يعني شمس تبريزي را بهقرن هفتم يعني شمس تبريزي را بهقرن هفتم يعني شمس تبريزي را بهقرن هفتم يعني شمس تبريزي را به

آري براستي كه حقايق اين خطبه آري براستي كه حقايق اين خطبه آري براستي كه حقايق اين خطبه آري براستي كه حقايق اين خطبه » » » » زمان كه بخواهيم مي رسانيم و اگر همه عالم به ما درآويزند كه مگو، مي گوئيمزمان كه بخواهيم مي رسانيم و اگر همه عالم به ما درآويزند كه مگو، مي گوئيمزمان كه بخواهيم مي رسانيم و اگر همه عالم به ما درآويزند كه مگو، مي گوئيمزمان كه بخواهيم مي رسانيم و اگر همه عالم به ما درآويزند كه مگو، مي گوئيم ....زيرا امامت مظهر ظهور همه اسرار الهي استزيرا امامت مظهر ظهور همه اسرار الهي استزيرا امامت مظهر ظهور همه اسرار الهي استزيرا امامت مظهر ظهور همه اسرار الهي است. . . . در محور اسرار مگوي حق قرار دارنددر محور اسرار مگوي حق قرار دارنددر محور اسرار مگوي حق قرار دارنددر محور اسرار مگوي حق قرار دارند

و گويا اين و گويا اين و گويا اين و گويا اين . . . . »»»»قيامت از راه رسيده ولي براي مدتي معين آنرا پنهان مي داريمقيامت از راه رسيده ولي براي مدتي معين آنرا پنهان مي داريمقيامت از راه رسيده ولي براي مدتي معين آنرا پنهان مي داريمقيامت از راه رسيده ولي براي مدتي معين آنرا پنهان مي داريم««««كتابش مي فرمايد كه كتابش مي فرمايد كه كتابش مي فرمايد كه كتابش مي فرمايد كه خداوند در خداوند در خداوند در خداوند در چهارده قرن همان مدتي بوده كه خداوند اراده نموده تا اين خطبه ها از دسترس عامه مردم پنهان بماند و اينك چهارده قرن همان مدتي بوده كه خداوند اراده نموده تا اين خطبه ها از دسترس عامه مردم پنهان بماند و اينك چهارده قرن همان مدتي بوده كه خداوند اراده نموده تا اين خطبه ها از دسترس عامه مردم پنهان بماند و اينك چهارده قرن همان مدتي بوده كه خداوند اراده نموده تا اين خطبه ها از دسترس عامه مردم پنهان بماند و اينك

دم قرار مي دهيم و خطبه غدير از رسول دم قرار مي دهيم و خطبه غدير از رسول دم قرار مي دهيم و خطبه غدير از رسول دم قرار مي دهيم و خطبه غدير از رسول شاكريم كه مجموعه اين خطبه ها را يك جا با ترجمه ساده در اختيار مرشاكريم كه مجموعه اين خطبه ها را يك جا با ترجمه ساده در اختيار مرشاكريم كه مجموعه اين خطبه ها را يك جا با ترجمه ساده در اختيار مرشاكريم كه مجموعه اين خطبه ها را يك جا با ترجمه ساده در اختيار مرظهور اين خطبه ظهور اين خطبه ظهور اين خطبه ظهور اين خطبه . . . . را هم كه سرآغاز معرفي واليت علي است به عنوان مقدمه اين خطبه ها ضميمه كرده ايمرا هم كه سرآغاز معرفي واليت علي است به عنوان مقدمه اين خطبه ها ضميمه كرده ايمرا هم كه سرآغاز معرفي واليت علي است به عنوان مقدمه اين خطبه ها ضميمه كرده ايمرا هم كه سرآغاز معرفي واليت علي است به عنوان مقدمه اين خطبه ها ضميمه كرده ايم صصصصاكرم اكرم اكرم اكرم

وجه اهللا است كه در اين خطبه ها رخ وجه اهللا است كه در اين خطبه ها رخ وجه اهللا است كه در اين خطبه ها رخ وجه اهللا است كه در اين خطبه ها رخ ععععزيرا قيامت، لقاء اهللا است و علي زيرا قيامت، لقاء اهللا است و علي زيرا قيامت، لقاء اهللا است و علي زيرا قيامت، لقاء اهللا است و علي . . . . ها سرآغاز پرده برداري از قيامت استها سرآغاز پرده برداري از قيامت استها سرآغاز پرده برداري از قيامت استها سرآغاز پرده برداري از قيامت است

Page 7: alinameh

٧

به خوانندگان عزيز توصيه مي كنيم كه براي فهم عميق و واقع به خوانندگان عزيز توصيه مي كنيم كه براي فهم عميق و واقع به خوانندگان عزيز توصيه مي كنيم كه براي فهم عميق و واقع به خوانندگان عزيز توصيه مي كنيم كه براي فهم عميق و واقع . . . . قاي الهي در عالم ارض مي باشدقاي الهي در عالم ارض مي باشدقاي الهي در عالم ارض مي باشدقاي الهي در عالم ارض مي باشدگشوده است كه لگشوده است كه لگشوده است كه لگشوده است كه ل . . . . مخصوصا جلد نهم آنرا حتما بدقت مطالعه فرمايندمخصوصا جلد نهم آنرا حتما بدقت مطالعه فرمايندمخصوصا جلد نهم آنرا حتما بدقت مطالعه فرمايندمخصوصا جلد نهم آنرا حتما بدقت مطالعه فرمايند» » » » مذهب اصالت عشقمذهب اصالت عشقمذهب اصالت عشقمذهب اصالت عشق««««گرايانه حقايق اين خطبه ها دفاترگرايانه حقايق اين خطبه ها دفاترگرايانه حقايق اين خطبه ها دفاترگرايانه حقايق اين خطبه ها دفاتر

ائر ترجمه هاي موجود به ترجمه ائر ترجمه هاي موجود به ترجمه ائر ترجمه هاي موجود به ترجمه ائر ترجمه هاي موجود به ترجمه نخست اينكه ما با توجه به سنخست اينكه ما با توجه به سنخست اينكه ما با توجه به سنخست اينكه ما با توجه به س. . . . نكته اي در باب ترجمه اين خطبه ها قابل ذكر استنكته اي در باب ترجمه اين خطبه ها قابل ذكر استنكته اي در باب ترجمه اين خطبه ها قابل ذكر استنكته اي در باب ترجمه اين خطبه ها قابل ذكر استديگر اينكه ترجمه بسياري از الفاظ اين خطبه ها ديگر اينكه ترجمه بسياري از الفاظ اين خطبه ها ديگر اينكه ترجمه بسياري از الفاظ اين خطبه ها ديگر اينكه ترجمه بسياري از الفاظ اين خطبه ها . . . . اين خطبه ها پرداخته ايم و ترجمه اي في البداعه ننموده ايماين خطبه ها پرداخته ايم و ترجمه اي في البداعه ننموده ايماين خطبه ها پرداخته ايم و ترجمه اي في البداعه ننموده ايماين خطبه ها پرداخته ايم و ترجمه اي في البداعه ننموده ايم

براستي كاري سخت و مالزم معرفتي عظيم است و اقرار مي كنيم از عهده حق اين ترجمه بر نيامده ايم چرا كه براستي كاري سخت و مالزم معرفتي عظيم است و اقرار مي كنيم از عهده حق اين ترجمه بر نيامده ايم چرا كه براستي كاري سخت و مالزم معرفتي عظيم است و اقرار مي كنيم از عهده حق اين ترجمه بر نيامده ايم چرا كه براستي كاري سخت و مالزم معرفتي عظيم است و اقرار مي كنيم از عهده حق اين ترجمه بر نيامده ايم چرا كه باشد كه در فرصتي ديگر ترجمه كاملتري ممكن شود و يا باشد كه در فرصتي ديگر ترجمه كاملتري ممكن شود و يا باشد كه در فرصتي ديگر ترجمه كاملتري ممكن شود و يا باشد كه در فرصتي ديگر ترجمه كاملتري ممكن شود و يا . . . . في را از ما سلب نمودفي را از ما سلب نمودفي را از ما سلب نمودفي را از ما سلب نمودتعجيل در انتشارشان فرصت كاتعجيل در انتشارشان فرصت كاتعجيل در انتشارشان فرصت كاتعجيل در انتشارشان فرصت كا

. . . . مترجمين خبره به اين كار كبير اقدام كنندمترجمين خبره به اين كار كبير اقدام كنندمترجمين خبره به اين كار كبير اقدام كنندمترجمين خبره به اين كار كبير اقدام كنند

بنظر ما مطالعه و تفكر و تحقيق در اين خطبه ها امروزه بر مطالعه قرآن كريم مقدم است و فقط از درب معارف اين بنظر ما مطالعه و تفكر و تحقيق در اين خطبه ها امروزه بر مطالعه قرآن كريم مقدم است و فقط از درب معارف اين بنظر ما مطالعه و تفكر و تحقيق در اين خطبه ها امروزه بر مطالعه قرآن كريم مقدم است و فقط از درب معارف اين بنظر ما مطالعه و تفكر و تحقيق در اين خطبه ها امروزه بر مطالعه قرآن كريم مقدم است و فقط از درب معارف اين خود قرآن زنده و شأن نزول آن و مصداق عيني بسياري خود قرآن زنده و شأن نزول آن و مصداق عيني بسياري خود قرآن زنده و شأن نزول آن و مصداق عيني بسياري خود قرآن زنده و شأن نزول آن و مصداق عيني بسياري ععععت چرا كه علي ت چرا كه علي ت چرا كه علي ت چرا كه علي خطبه ها مي توان به حقايق قرآن دست يافخطبه ها مي توان به حقايق قرآن دست يافخطبه ها مي توان به حقايق قرآن دست يافخطبه ها مي توان به حقايق قرآن دست ياف

. . . . از سوره هاي آن از جمله سوره حمد و بقره و توحيد و واقعه و قارعه است و اين خطبه ها عين تأويل قرآن هستنداز سوره هاي آن از جمله سوره حمد و بقره و توحيد و واقعه و قارعه است و اين خطبه ها عين تأويل قرآن هستنداز سوره هاي آن از جمله سوره حمد و بقره و توحيد و واقعه و قارعه است و اين خطبه ها عين تأويل قرآن هستنداز سوره هاي آن از جمله سوره حمد و بقره و توحيد و واقعه و قارعه است و اين خطبه ها عين تأويل قرآن هستندباشد كه زين باشد كه زين باشد كه زين باشد كه زين . . . . تتتتغفلت و ناآگاهي متفكرين شيعه درباره اين خطبه ها نمايانگر غفلت كلي عالم شيعه از امام خويش اسغفلت و ناآگاهي متفكرين شيعه درباره اين خطبه ها نمايانگر غفلت كلي عالم شيعه از امام خويش اسغفلت و ناآگاهي متفكرين شيعه درباره اين خطبه ها نمايانگر غفلت كلي عالم شيعه از امام خويش اسغفلت و ناآگاهي متفكرين شيعه درباره اين خطبه ها نمايانگر غفلت كلي عالم شيعه از امام خويش اس

پس اين خسران عظيم را جبران كنيم تا بتوانيم وظيفه جهاني خود را بعنوان يك مسلمان شيعه در آخرالزمان به پس اين خسران عظيم را جبران كنيم تا بتوانيم وظيفه جهاني خود را بعنوان يك مسلمان شيعه در آخرالزمان به پس اين خسران عظيم را جبران كنيم تا بتوانيم وظيفه جهاني خود را بعنوان يك مسلمان شيعه در آخرالزمان به پس اين خسران عظيم را جبران كنيم تا بتوانيم وظيفه جهاني خود را بعنوان يك مسلمان شيعه در آخرالزمان به . . . . است به قول خودشاست به قول خودشاست به قول خودشاست به قول خودش ععععانجام رسانيم كه فقط بدين طريق مي توانيم از ياران امام زمان باشيم كه ظهور جهاني علي انجام رسانيم كه فقط بدين طريق مي توانيم از ياران امام زمان باشيم كه ظهور جهاني علي انجام رسانيم كه فقط بدين طريق مي توانيم از ياران امام زمان باشيم كه ظهور جهاني علي انجام رسانيم كه فقط بدين طريق مي توانيم از ياران امام زمان باشيم كه ظهور جهاني علي

رهائي و از مسخ آخرالزمان نجات رهائي و از مسخ آخرالزمان نجات رهائي و از مسخ آخرالزمان نجات رهائي و از مسخ آخرالزمان نجات 1111وان بخوانيم تا از شيطان آريلوان بخوانيم تا از شيطان آريلوان بخوانيم تا از شيطان آريلوان بخوانيم تا از شيطان آريلباشد كه اين خطبه ها را در گوش جان نسل جباشد كه اين خطبه ها را در گوش جان نسل جباشد كه اين خطبه ها را در گوش جان نسل جباشد كه اين خطبه ها را در گوش جان نسل جاين خطبه ها را بخوانيم و برسانيم كه اين كمترين كاري است كه بعنوان يك شيعه مي توانيم كه اگر نكنيم اين خطبه ها را بخوانيم و برسانيم كه اين كمترين كاري است كه بعنوان يك شيعه مي توانيم كه اگر نكنيم اين خطبه ها را بخوانيم و برسانيم كه اين كمترين كاري است كه بعنوان يك شيعه مي توانيم كه اگر نكنيم اين خطبه ها را بخوانيم و برسانيم كه اين كمترين كاري است كه بعنوان يك شيعه مي توانيم كه اگر نكنيم . . . . يابنديابنديابنديابند

نيز بقول نيز بقول نيز بقول نيز بقول وووو! ! ! ! له لعنت شدگان درگاه الهي و مستحق آتش او خواهيم بودله لعنت شدگان درگاه الهي و مستحق آتش او خواهيم بودله لعنت شدگان درگاه الهي و مستحق آتش او خواهيم بودله لعنت شدگان درگاه الهي و مستحق آتش او خواهيم بودممممدر خطبه اش از جدر خطبه اش از جدر خطبه اش از جدر خطبه اش از ج ععععبه مصداق سخن خود علي به مصداق سخن خود علي به مصداق سخن خود علي به مصداق سخن خود علي - - - - نهج الفصاحهنهج الفصاحهنهج الفصاحهنهج الفصاحه» » » » اگر كسي حقيقتي را بداند و به اهلش نرساند مورد لعنت خداستاگر كسي حقيقتي را بداند و به اهلش نرساند مورد لعنت خداستاگر كسي حقيقتي را بداند و به اهلش نرساند مورد لعنت خداستاگر كسي حقيقتي را بداند و به اهلش نرساند مورد لعنت خداست«««« صصصصرسول خدا رسول خدا رسول خدا رسول خدا

هجري شمسي 1391عيد فطر - علي اكبر خانجاني

به : پس B دست به راست و چپ اشاره کردند و گفتند ! اينجا ارامگاه تو خواهد بود : حاليکه که من نزي به مهراهشان بودم به حمىل رسـيده و گفتندخارج می شد در ) از شهر کوفه (قدم مزيد و ) ع(عىل : مكيل بن زد ميگويد « ١

. ، انتشارات دار الغدير۲۰۹ص ۱ الشـيخ محمد Zدی، بيان Yمئه جزين العابدين، ايت هللا» نباشد" اريل"زودی در اجنا خانه ها و قرص هاىي بنا می شود؛ در ان زمان اKىق نيست که در ان شـيطاىن به Eم )(مه التني است مياكئيل وامثاهلم است و ليکن اخريا درفته اند که اين اصطالح يک لكاريل در زBن عرىب معنای خاىص ندارد و حمدثني K کنون گامن داشتند که رصفا يک امس در رديف امس های عربی هامنند ازازيل، عزرائيل،

Aerial می برند و اکنون درعراق به راديو وتلوزيون اريل اطالق می شود که در اين زمان مصطلح شده وبه معنای ارتباطات هواىي ميباشد ومردم بريتانيا ان را معادل شاخکهای هواىي در دسـتگاه های گرينده به اكر. که برای درفت صوت تصوير گذاشـته می شود و اين از پيشگوىي های ) در عراق(لكمه اريل لكمه ای است غري عرىب و در اين زمان معنای شـناخته شده ای دارد: ی نويسدايت هللا محمد Zدی زين العابدين در مورد اريل م

. در هر خانه ای وجود داردحرضت عىل ع است که خرب از بنای خانه ها و قرص هاىي در اطراف قرب مكيل داده است و خرب از اريل داده که امروزه .مثل بسـياری از خسنان حرضت عىل ع. Zم ترين سـند بر حقانيت اين روايت هامE پيشگوىي است که در ان شده و در واقع اين روايت جحت خود را K ابد مهراه خود دارد

Page 8: alinameh

٨

خطیه غدیر

Page 9: alinameh

٩

توضيح

سلسله اسناد مختلفي نقل شده است آنچه از مجموع از آن در كتب مختلف شيعه و سني باخطبه غدير و وقايع قبل يقيمون رسوله و الذين آمنوا الذين و الله وليكم إنما «بعد از نازل شدن آيه اين روايات بر مي آيداين است كه

را به عنوان مصداق اين آيه ) ع( چون پيامبر خواست كه علي» )55/مائده( راكعون و هم ةوو يؤتون الزك ةالصال )ص(ت و بايد محمد نخواهد داش اب پذيرش اين امر رادلهاي ما هرگز ت ن گفتند مطرح نمايد گروهي از منافقا

اين در حالي بود كه منافقان بارها براي قتل پيامبر برنامه ريزي كرده و موفق به اين كار .ه را تبديل كند اين آي .نشدند

را مطرح اع چند بار مسئله ضرورت همراهي و توام بودن قرآن و عترت الود هدر جريان حجآنگاه پيامبر قصد ) ص(تند محمدفگگروهي از مردم اين بود كه در ميان بازتاب آن و بر آن تاكيد كرد؛ )ثقلينحديث (نمود

چند نفر از آنان در خانه كعبه عهد نامه اي امضاء كرده از اين روي دارد را واگذار كردن حكومت به خاندان خود .برسد )ع(گذارند امامت به علي ر هرگز نشدند كه بعد از مرگ يا كشته شدن پيامب پيمان و هم

؛ پيامبر عرضه داشت از جانب خداوند نازل نمود را ) ع(امامت علي ل امر اعالم يجبرئبود كه در چنين شرايطي حال با تشويق و اكراه به آنها عرضه كردم تا من را پذيرفتند هاقريب العهد به جاهليت هستند و اين دين را سال قوم من

اين آيه نازل شد كه اي رسول آنچه ا رئيل بدوباره جب علي را براي اينان آشكار كنم ولي امامت گونه مي توانم چده اي و خداوند تو را از شر مردم بر تو نازل شده است را ابالغ كن كه اگر ابالغ نكني رسالت خود را انجام ندا

ميشد ، مدينه، عراق و شام از يكديگر جداكه راه اهالي مصر در غدير خم پيامبر آنگاه . محافظت خواهد كرد .دستور توقف داد و خطبه غدير را ايراد نمود

Page 10: alinameh

١٠

1خطبه غدير

ازحذيفه نقل كرده است كه چون به غدير خم ازحذيفه نقل كرده است كه چون به غدير خم ازحذيفه نقل كرده است كه چون به غدير خم ازحذيفه نقل كرده است كه چون به غدير خم » » » » النشر و الطيالنشر و الطيالنشر و الطيالنشر و الطي« « « « ازصاحب كتاب ـازصاحب كتاب ـازصاحب كتاب ـازصاحب كتاب ـ» » » » االقبالاالقبالاالقبالاالقبال««««ابن طاووس در كتاب ابن طاووس در كتاب ابن طاووس در كتاب ابن طاووس در كتاب

اعالم نماز جماعت كنيد ؛ امر اعالم نماز جماعت كنيد ؛ امر اعالم نماز جماعت كنيد ؛ امر اعالم نماز جماعت كنيد ؛ امر : : : : و ندا كردو ندا كردو ندا كردو ندا كرد نزد ما رسيدنزد ما رسيدنزد ما رسيدنزد ما رسيد) ) ) ) صصصص((((يامبر يامبر يامبر يامبر رسيديم زماني كه هوا بسيار گرم بود پرسيديم زماني كه هوا بسيار گرم بود پرسيديم زماني كه هوا بسيار گرم بود پرسيديم زماني كه هوا بسيار گرم بود پ ....شود شود شود شود با عظمت تر از آن است كه تصور با عظمت تر از آن است كه تصور با عظمت تر از آن است كه تصور با عظمت تر از آن است كه تصور علي نزد خدا علي نزد خدا علي نزد خدا علي نزد خدا

مكاني مرتفع به عنوان منبر مكاني مرتفع به عنوان منبر مكاني مرتفع به عنوان منبر مكاني مرتفع به عنوان منبر ايشانايشانايشانايشانبراي براي براي براي را صدا كرد و به آنان فرمود را صدا كرد و به آنان فرمود را صدا كرد و به آنان فرمود را صدا كرد و به آنان فرمود آنگاه مقداد و سلمان و اباذر و عمار آنگاه مقداد و سلمان و اباذر و عمار آنگاه مقداد و سلمان و اباذر و عمار آنگاه مقداد و سلمان و اباذر و عمار راز منبر رفت و به سمت چپ و راست خود نگريست و منتظر اجتماع مردم راز منبر رفت و به سمت چپ و راست خود نگريست و منتظر اجتماع مردم راز منبر رفت و به سمت چپ و راست خود نگريست و منتظر اجتماع مردم راز منبر رفت و به سمت چپ و راست خود نگريست و منتظر اجتماع مردم درست كنند سپس آن حضرت بر فدرست كنند سپس آن حضرت بر فدرست كنند سپس آن حضرت بر فدرست كنند سپس آن حضرت بر ف

::::شد و چون جمع شدند فرمود شد و چون جمع شدند فرمود شد و چون جمع شدند فرمود شد و چون جمع شدند فرمود كه در يگانگي اش بلند مرتبه و در تنهايي اش به آفريدگان نزديك است؛ سلطنتش پرجالل و در كه در يگانگي اش بلند مرتبه و در تنهايي اش به آفريدگان نزديك است؛ سلطنتش پرجالل و در كه در يگانگي اش بلند مرتبه و در تنهايي اش به آفريدگان نزديك است؛ سلطنتش پرجالل و در كه در يگانگي اش بلند مرتبه و در تنهايي اش به آفريدگان نزديك است؛ سلطنتش پرجالل و در خداي را خداي را خداي را خداي را ستايش ستايش ستايش ستايش

همه چيز احاطه دارد و بر تمامي آفريدگان همه چيز احاطه دارد و بر تمامي آفريدگان همه چيز احاطه دارد و بر تمامي آفريدگان همه چيز احاطه دارد و بر تمامي آفريدگان بى آنكه مكان گيرد و جابه جا شود، بربى آنكه مكان گيرد و جابه جا شود، بربى آنكه مكان گيرد و جابه جا شود، بربى آنكه مكان گيرد و جابه جا شود، بر. . . . اركان آفرينش اش بزرگ استاركان آفرينش اش بزرگ استاركان آفرينش اش بزرگ استاركان آفرينش اش بزرگ استآغاز و آغاز و آغاز و آغاز و . . . . همواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگي او را پاياني نيستهمواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگي او را پاياني نيستهمواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگي او را پاياني نيستهمواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگي او را پاياني نيست. . . . به قدرت و برهان خود چيره استبه قدرت و برهان خود چيره استبه قدرت و برهان خود چيره استبه قدرت و برهان خود چيره است

. . . . اوست آفريننده آسمان ها و گستراننده زمين ها و حكمران آن هااوست آفريننده آسمان ها و گستراننده زمين ها و حكمران آن هااوست آفريننده آسمان ها و گستراننده زمين ها و حكمران آن هااوست آفريننده آسمان ها و گستراننده زمين ها و حكمران آن ها. . . . انجام از او و برگشت تمامي امور به سوي اوستانجام از او و برگشت تمامي امور به سوي اوستانجام از او و برگشت تمامي امور به سوي اوستانجام از او و برگشت تمامي امور به سوي اوستهموست پروردگار هموست پروردگار هموست پروردگار هموست پروردگار . . . . خصايص آفريده هاست و در منزه بودن خود نيز از تقديس همگان برتر استخصايص آفريده هاست و در منزه بودن خود نيز از تقديس همگان برتر استخصايص آفريده هاست و در منزه بودن خود نيز از تقديس همگان برتر استخصايص آفريده هاست و در منزه بودن خود نيز از تقديس همگان برتر است دور و منزه ازدور و منزه ازدور و منزه ازدور و منزه از

به يك نيم نگاه ديده ها را ببيند و ديده ها به يك نيم نگاه ديده ها را ببيند و ديده ها به يك نيم نگاه ديده ها را ببيند و ديده ها به يك نيم نگاه ديده ها را ببيند و ديده ها . . . . ايجاد شده هاستايجاد شده هاستايجاد شده هاستايجاد شده هاست بخشبخشبخشبخشفرشتگان و روح؛ افزوني بخش آفريده ها و نعمت فرشتگان و روح؛ افزوني بخش آفريده ها و نعمت فرشتگان و روح؛ افزوني بخش آفريده ها و نعمت فرشتگان و روح؛ افزوني بخش آفريده ها و نعمت . . . . هرگز او را نبينندهرگز او را نبينندهرگز او را نبينندهرگز او را نبينند

در انتقام بي شتاب و در كيفر سزاواران در انتقام بي شتاب و در كيفر سزاواران در انتقام بي شتاب و در كيفر سزاواران در انتقام بي شتاب و در كيفر سزاواران . . . . منت گذارمنت گذارمنت گذارمنت گذاررحمتش جهان شمول و عطايش رحمتش جهان شمول و عطايش رحمتش جهان شمول و عطايش رحمتش جهان شمول و عطايش . . . . كريم و بردبار و شكيباستكريم و بردبار و شكيباستكريم و بردبار و شكيباستكريم و بردبار و شكيباستپوشيده ها بر او آشكار و پنهان ها بر او روشن پوشيده ها بر او آشكار و پنهان ها بر او روشن پوشيده ها بر او آشكار و پنهان ها بر او روشن پوشيده ها بر او آشكار و پنهان ها بر او روشن . . . . ستستستستبر نهان ها آگاه و بر درون ها دانابر نهان ها آگاه و بر درون ها دانابر نهان ها آگاه و بر درون ها دانابر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا. . . . عذاب، صبور و شكيباستعذاب، صبور و شكيباستعذاب، صبور و شكيباستعذاب، صبور و شكيباست

روات اين هفت كتاب به سه . ميباشد و به چاپ مه رسـيده، B اسـناد متصل نقل شده استمنت مفصل و اكمل خطبه غدير در هفت كتاب از مدارك معترب شـيعه كه مه اكنون در دست ١

:طريق منهتـى ميشودس تاليف سـيد ابن طاوو» اليقني«تاليف شـيخ طربيس، » االحتجاج«تاليف شـيخ ابن فتال نيشابورى ،» روضة الواعظني«است كه B اسـناد معترب در سه كتاب ) ع(يىك به روايت امام Bقر

الرصاط «تاليف سـيد ابن طاووس، و» لتحصني «تاليف شـيخ عىل بن يوسف حىل، » العدد القوية«طريق دوم به روايت زيد بن ارمق است كه B اسـناد متصل در سه كتاب .نقل شده استطريق سوم به روايت حذيفة بن .تاليف مورخ طربى روايت شده است» واليةال»تاليف شـيخ حسني بن جبور به نقل از كتاب » هنج Yميان«تاليف شـيخ عىل بن يونس بياىض ، و» املسـتقمي

.نقل شده است» النرش و الطى«به نقل از كتاب تاليف سـيد بن طاووس» االقبال«ال¾ن است كه B اسـناد متصل در كتاب :مرجع منت اخري

.۲۰۴، ص ۳۷؛ حبار Yنوار، ج۵۷۸، ص ار ما زاد من كتاب اليقني ؛ ابن طاووس، التحصني الرس ۵۸، ص ۱طربىس، االحتجاج عىل اهل اللجاج، ج

Page 11: alinameh

١١

او را او را او را او را . . . . نيروي آفريدگان از او و توانايي بر هر پديده ويژه اوستنيروي آفريدگان از او و توانايي بر هر پديده ويژه اوستنيروي آفريدگان از او و توانايي بر هر پديده ويژه اوستنيروي آفريدگان از او و توانايي بر هر پديده ويژه اوست. . . . او راست فراگيري و چيرگي بر هر هستياو راست فراگيري و چيرگي بر هر هستياو راست فراگيري و چيرگي بر هر هستياو راست فراگيري و چيرگي بر هر هستي. . . . استاستاستاستجز او خداوندي جز او خداوندي جز او خداوندي جز او خداوندي . . . . جاودانه و زنده و عدل گسترجاودانه و زنده و عدل گسترجاودانه و زنده و عدل گسترجاودانه و زنده و عدل گستر. . . . عدمعدمعدمعدمندي نيست و هموست ايجادگر هر موجود در تاريكستان ندي نيست و هموست ايجادگر هر موجود در تاريكستان ندي نيست و هموست ايجادگر هر موجود در تاريكستان ندي نيست و هموست ايجادگر هر موجود در تاريكستان همانهمانهمانهمان

بر پنهاني ها آگاه و بر كارها بر پنهاني ها آگاه و بر كارها بر پنهاني ها آگاه و بر كارها بر پنهاني ها آگاه و بر كارها . . . . ديده ها را بر او راهي نيست و اوست دريابنده ديده هاديده ها را بر او راهي نيست و اوست دريابنده ديده هاديده ها را بر او راهي نيست و اوست دريابنده ديده هاديده ها را بر او راهي نيست و اوست دريابنده ديده ها. . . . نباشد و اوست ارجمند و حكيمنباشد و اوست ارجمند و حكيمنباشد و اوست ارجمند و حكيمنباشد و اوست ارجمند و حكيمخود، خود، خود، خود، - - - - عزوجل عزوجل عزوجل عزوجل - - - - هان و آشكار دست نيابد مگر، او هان و آشكار دست نيابد مگر، او هان و آشكار دست نيابد مگر، او هان و آشكار دست نيابد مگر، او كسي از ديدن به وصف او نرسد و بر چگونگي او از نكسي از ديدن به وصف او نرسد و بر چگونگي او از نكسي از ديدن به وصف او نرسد و بر چگونگي او از نكسي از ديدن به وصف او نرسد و بر چگونگي او از ن. . . . داناستداناستداناستداناست

. . . . راه نمايد و بشناساندراه نمايد و بشناساندراه نمايد و بشناساندراه نمايد و بشناساند. . . . همو كه تنزهش سراسر روزگاران را فراگير و نورش ابديت را شامل استهمو كه تنزهش سراسر روزگاران را فراگير و نورش ابديت را شامل استهمو كه تنزهش سراسر روزگاران را فراگير و نورش ابديت را شامل استهمو كه تنزهش سراسر روزگاران را فراگير و نورش ابديت را شامل است. . . . استاستاستاست» » » » اهللاهللاهللاهللا««««و گواهي مي دهم كه او و گواهي مي دهم كه او و گواهي مي دهم كه او و گواهي مي دهم كه او

او را الگويي او را الگويي او را الگويي او را الگويي صورت آفرينشصورت آفرينشصورت آفرينشصورت آفرينش. . . . بي مشاور، فرمانش را اجرا، بي شريك تقديرش را امضا و بي ياور سامان دهي فرمايدبي مشاور، فرمانش را اجرا، بي شريك تقديرش را امضا و بي ياور سامان دهي فرمايدبي مشاور، فرمانش را اجرا، بي شريك تقديرش را امضا و بي ياور سامان دهي فرمايدبي مشاور، فرمانش را اجرا، بي شريك تقديرش را امضا و بي ياور سامان دهي فرمايداو او او او ينشينشينشينش جهان با ايجاد او موجود و با آفرجهان با ايجاد او موجود و با آفرجهان با ايجاد او موجود و با آفرجهان با ايجاد او موجود و با آفر. . . . نبوده و آفريدگان را بدون ياور و رنج و چاره جويي، هستي بخشيده استنبوده و آفريدگان را بدون ياور و رنج و چاره جويي، هستي بخشيده استنبوده و آفريدگان را بدون ياور و رنج و چاره جويي، هستي بخشيده استنبوده و آفريدگان را بدون ياور و رنج و چاره جويي، هستي بخشيده است

. . . . ستستستست ينشش زيباينشش زيباينشش زيباينشش زيبا آفرآفرآفرآفرت و ت و ت و ت و همو كه صنعش استوار اسهمو كه صنعش استوار اسهمو كه صنعش استوار اسهمو كه صنعش استوار اس. . . . كه معبودي به جز او نيستكه معبودي به جز او نيستكه معبودي به جز او نيستكه معبودي به جز او نيست» » » » اهللاهللاهللاهللا««««پس اوست پس اوست پس اوست پس اوست . . . . پديدار شده استپديدار شده استپديدار شده استپديدار شده است . . . . يمي كه كارهابه او بازمي گردديمي كه كارهابه او بازمي گردديمي كه كارهابه او بازمي گردديمي كه كارهابه او بازمي گردددادگري است كه ستم روا نمي دارد و كردادگري است كه ستم روا نمي دارد و كردادگري است كه ستم روا نمي دارد و كردادگري است كه ستم روا نمي دارد و كر

است كه آفريدگان در برابر بزرگي اش فروتن و در مقابل عزتش رام و به توانايي است كه آفريدگان در برابر بزرگي اش فروتن و در مقابل عزتش رام و به توانايي است كه آفريدگان در برابر بزرگي اش فروتن و در مقابل عزتش رام و به توانايي است كه آفريدگان در برابر بزرگي اش فروتن و در مقابل عزتش رام و به توانايي » » » » اهللاهللاهللاهللا««««و گواهي مي دهم كه او و گواهي مي دهم كه او و گواهي مي دهم كه او و گواهي مي دهم كه او پادشاه هستي ها و چرخاننده سپهرها و رام كننده آفتاب و ماه كه پادشاه هستي ها و چرخاننده سپهرها و رام كننده آفتاب و ماه كه پادشاه هستي ها و چرخاننده سپهرها و رام كننده آفتاب و ماه كه پادشاه هستي ها و چرخاننده سپهرها و رام كننده آفتاب و ماه كه . . . . اش تسليم و به هيبت و بزرگي اش فروتن انداش تسليم و به هيبت و بزرگي اش فروتن انداش تسليم و به هيبت و بزرگي اش فروتن انداش تسليم و به هيبت و بزرگي اش فروتن اند

اوست اوست اوست اوست . . . . به شب پيچدبه شب پيچدبه شب پيچدبه شب پيچد - - - - كه شتابان در پي شب است كه شتابان در پي شب است كه شتابان در پي شب است كه شتابان در پي شب است - - - - روز را روز را روز را روز را شب را به روز وشب را به روز وشب را به روز وشب را به روز واو او او او . . . . ان يابندان يابندان يابندان يابنداجل معين جرياجل معين جرياجل معين جرياجل معين جري هريك تاهريك تاهريك تاهريك تا. . . . نه او را ناسازي باشد و نه برايش انباز و مانندينه او را ناسازي باشد و نه برايش انباز و مانندينه او را ناسازي باشد و نه برايش انباز و مانندينه او را ناسازي باشد و نه برايش انباز و مانندي. . . . هر شيطان رانده شدههر شيطان رانده شدههر شيطان رانده شدههر شيطان رانده شده ةةةةهر ستمگر سركش و نابودكنندهر ستمگر سركش و نابودكنندهر ستمگر سركش و نابودكنندهر ستمگر سركش و نابودكنند ةةةةشكنندشكنندشكنندشكنند

بخواهد و بخواهد و بخواهد و بخواهد و . . . . پروردگار بزرگوار استپروردگار بزرگوار استپروردگار بزرگوار استپروردگار بزرگوار استيكتا و بي نياز، نه زاده و نه زاييده شده، او را همتايي نبوده، خداوند يگانه و يكتا و بي نياز، نه زاده و نه زاييده شده، او را همتايي نبوده، خداوند يگانه و يكتا و بي نياز، نه زاده و نه زاييده شده، او را همتايي نبوده، خداوند يگانه و يكتا و بي نياز، نه زاده و نه زاييده شده، او را همتايي نبوده، خداوند يگانه و بخنداند و بخنداند و بخنداند و بخنداند و . . . . نيازمند و بي نياز گرداندنيازمند و بي نياز گرداندنيازمند و بي نياز گرداندنيازمند و بي نياز گرداند. . . . بميراند و زنده كندبميراند و زنده كندبميراند و زنده كندبميراند و زنده كند. . . . بداند و بشماردبداند و بشماردبداند و بشماردبداند و بشمارد. . . . اراده كند و حكم نمايداراده كند و حكم نمايداراده كند و حكم نمايداراده كند و حكم نمايد. . . . به انجام رساندبه انجام رساندبه انجام رساندبه انجام رساند

ي اوست تمام ي اوست تمام ي اوست تمام ي اوست تمام اااابه دست توانبه دست توانبه دست توانبه دست توان. . . . او راست پادشاهي و ستايشاو راست پادشاهي و ستايشاو راست پادشاهي و ستايشاو راست پادشاهي و ستايش. . . . بازدارد و عطا كندبازدارد و عطا كندبازدارد و عطا كندبازدارد و عطا كند. . . . نزديك آورد و دور بردنزديك آورد و دور بردنزديك آورد و دور بردنزديك آورد و دور برد. . . . بگرياندبگرياندبگرياندبگرياندران مايه و ران مايه و ران مايه و ران مايه و معبودي جز او نيست؛ گمعبودي جز او نيست؛ گمعبودي جز او نيست؛ گمعبودي جز او نيست؛ گ. . . . شب را در روز و روز را در شب فرو بردشب را در روز و روز را در شب فرو بردشب را در روز و روز را در شب فرو بردشب را در روز و روز را در شب فرو برد. . . . ر هر چيز توانار هر چيز توانار هر چيز توانار هر چيز تواناو هموست بو هموست بو هموست بو هموست ب. . . . نيكينيكينيكينيكي

چيزي بر او مشكل چيزي بر او مشكل چيزي بر او مشكل چيزي بر او مشكل . . . . نفس ها؛ پروردگار پري و انساننفس ها؛ پروردگار پري و انساننفس ها؛ پروردگار پري و انساننفس ها؛ پروردگار پري و انسان ههههعطا، بر شمارندعطا، بر شمارندعطا، بر شمارندعطا، بر شمارند ه ه ه ه دعا و افزاينددعا و افزاينددعا و افزاينددعا و افزاينده ه ه ه آمرزنده؛ اجابت كنندآمرزنده؛ اجابت كنندآمرزنده؛ اجابت كنندآمرزنده؛ اجابت كنندنيكوكاران را نيكوكاران را نيكوكاران را نيكوكاران را . . . . به ستوه نياوردبه ستوه نياوردبه ستوه نياوردبه ستوه نياورد او را آزرده نكند و اصرار اصراركنندگان او رااو را آزرده نكند و اصرار اصراركنندگان او رااو را آزرده نكند و اصرار اصراركنندگان او رااو را آزرده نكند و اصرار اصراركنندگان او را خواهان خواهان خواهان خواهان فرياد فريادفرياد فريادفرياد فريادفرياد فريادننمايد، ننمايد، ننمايد، ننمايد،

Page 12: alinameh

١٢

نگاهدار، رستگاران را يار، مؤمنان را صاحب اختيار و جهانيان را پروردگار است؛ آن كه در همه احوال سزاوار نگاهدار، رستگاران را يار، مؤمنان را صاحب اختيار و جهانيان را پروردگار است؛ آن كه در همه احوال سزاوار نگاهدار، رستگاران را يار، مؤمنان را صاحب اختيار و جهانيان را پروردگار است؛ آن كه در همه احوال سزاوار نگاهدار، رستگاران را يار، مؤمنان را صاحب اختيار و جهانيان را پروردگار است؛ آن كه در همه احوال سزاوار . . . . سپاس و ستايش آفريدگان استسپاس و ستايش آفريدگان استسپاس و ستايش آفريدگان استسپاس و ستايش آفريدگان است

و و و و ها ها ها ها كتابكتابكتابكتاب و به او و فرشتگان و و به او و فرشتگان و و به او و فرشتگان و و به او و فرشتگان و آسايش و سختيآسايش و سختيآسايش و سختيآسايش و سختيوووو دانه مي گويم بر شادي و رنج دانه مي گويم بر شادي و رنج دانه مي گويم بر شادي و رنج دانه مي گويم بر شادي و رنج او را ستايش فراوان و سپاس جاواو را ستايش فراوان و سپاس جاواو را ستايش فراوان و سپاس جاواو را ستايش فراوان و سپاس جاوفرستاده هايش ايمان داشته، فرمان او را گردن مي گذارم و اطاعت مي كنم؛ و به سوي خشنودي او مي شتابم و به فرستاده هايش ايمان داشته، فرمان او را گردن مي گذارم و اطاعت مي كنم؛ و به سوي خشنودي او مي شتابم و به فرستاده هايش ايمان داشته، فرمان او را گردن مي گذارم و اطاعت مي كنم؛ و به سوي خشنودي او مي شتابم و به فرستاده هايش ايمان داشته، فرمان او را گردن مي گذارم و اطاعت مي كنم؛ و به سوي خشنودي او مي شتابم و به

زيرا او خدايي است كه كسي از مكرش در زيرا او خدايي است كه كسي از مكرش در زيرا او خدايي است كه كسي از مكرش در زيرا او خدايي است كه كسي از مكرش در . . . . حكم او تسليمم؛ چرا كه به فرمانبري او شائق و از كيفر او ترسانمحكم او تسليمم؛ چرا كه به فرمانبري او شائق و از كيفر او ترسانمحكم او تسليمم؛ چرا كه به فرمانبري او شائق و از كيفر او ترسانمحكم او تسليمم؛ چرا كه به فرمانبري او شائق و از كيفر او ترسانم ).).).).ستمي نيستستمي نيستستمي نيستستمي نيست زيرا او رازيرا او رازيرا او رازيرا او را((((امان نبوده و از بي عدالتيش ترسان نباشد امان نبوده و از بي عدالتيش ترسان نباشد امان نبوده و از بي عدالتيش ترسان نباشد امان نبوده و از بي عدالتيش ترسان نباشد

و وظيفه خود را در آن چه وحي شده انجام مي دهم و وظيفه خود را در آن چه وحي شده انجام مي دهم و وظيفه خود را در آن چه وحي شده انجام مي دهم و وظيفه خود را در آن چه وحي شده انجام مي دهم . . . . و اكنون به عبوديت خويش و پروردگاري او گواهي مي دهمو اكنون به عبوديت خويش و پروردگاري او گواهي مي دهمو اكنون به عبوديت خويش و پروردگاري او گواهي مي دهمو اكنون به عبوديت خويش و پروردگاري او گواهي مي دهمهر چند توانش بسيار و دوستي اش هر چند توانش بسيار و دوستي اش هر چند توانش بسيار و دوستي اش هر چند توانش بسيار و دوستي اش . . . . ي دورساختن آن از من نباشدي دورساختن آن از من نباشدي دورساختن آن از من نباشدي دورساختن آن از من نباشداااامباد كه از سوي او عذابي فرود آيد كه كسي يارمباد كه از سوي او عذابي فرود آيد كه كسي يارمباد كه از سوي او عذابي فرود آيد كه كسي يارمباد كه از سوي او عذابي فرود آيد كه كسي يار

به به به به ، ، ، ، نازل كردهنازل كردهنازل كردهنازل كرده) ) ) ) درباره ي عليدرباره ي عليدرباره ي عليدرباره ي علي((((ه اعالم فرموده كه اگر آن چه ه اعالم فرموده كه اگر آن چه ه اعالم فرموده كه اگر آن چه ه اعالم فرموده كه اگر آن چه چرا كچرا كچرا كچرا ك - - - - معبودي جز او نيست معبودي جز او نيست معبودي جز او نيست معبودي جز او نيست - - - - خالص باشد خالص باشد خالص باشد خالص باشد ) ) ) ) با منبا منبا منبا من((((مردم را برايم تضمين مردم را برايم تضمين مردم را برايم تضمين مردم را برايم تضمين ] ] ] ] آزارآزارآزارآزار[[[[مردم نرسانم، وظيفه رسالتش را انجام نداده ام؛ و خداوند تبارك و تعالي امنيت از مردم نرسانم، وظيفه رسالتش را انجام نداده ام؛ و خداوند تبارك و تعالي امنيت از مردم نرسانم، وظيفه رسالتش را انجام نداده ام؛ و خداوند تبارك و تعالي امنيت از مردم نرسانم، وظيفه رسالتش را انجام نداده ام؛ و خداوند تبارك و تعالي امنيت از

. . . . كرده و البته كه او بسنده و بخشنده استكرده و البته كه او بسنده و بخشنده استكرده و البته كه او بسنده و بخشنده استكرده و البته كه او بسنده و بخشنده استآن چه از سوي آن چه از سوي آن چه از سوي آن چه از سوي ! ! ! ! ماماماما ه ه ه ه اي فرستاداي فرستاداي فرستاداي فرستاد. . . . شنده مهربانشنده مهربانشنده مهربانشنده مهربانبخبخبخبخ به نام خداوند به نام خداوند به نام خداوند به نام خداوند ««««: : : : پس آنگاه خداوند چنين وحي ام فرستادپس آنگاه خداوند چنين وحي ام فرستادپس آنگاه خداوند چنين وحي ام فرستادپس آنگاه خداوند چنين وحي ام فرستاد

پروردگارت درباري علي و خالفت او بر تو فرود آمده بر مردم ابالغ كن، وگرنه رسالت خداوندي را به انجام پروردگارت درباري علي و خالفت او بر تو فرود آمده بر مردم ابالغ كن، وگرنه رسالت خداوندي را به انجام پروردگارت درباري علي و خالفت او بر تو فرود آمده بر مردم ابالغ كن، وگرنه رسالت خداوندي را به انجام پروردگارت درباري علي و خالفت او بر تو فرود آمده بر مردم ابالغ كن، وگرنه رسالت خداوندي را به انجام » » » » ....نرسانده اي؛ و او تو را از آسيب مردمان نگاه مي داردنرسانده اي؛ و او تو را از آسيب مردمان نگاه مي داردنرسانده اي؛ و او تو را از آسيب مردمان نگاه مي داردنرسانده اي؛ و او تو را از آسيب مردمان نگاه مي دارد

: : : : و حال برايتان سبب نزول آيه را بيان مي كنمو حال برايتان سبب نزول آيه را بيان مي كنمو حال برايتان سبب نزول آيه را بيان مي كنمو حال برايتان سبب نزول آيه را بيان مي كنمآنچه بر من فرود آمده، در تبليغ آن كوتاهي نكرده ام آنچه بر من فرود آمده، در تبليغ آن كوتاهي نكرده ام آنچه بر من فرود آمده، در تبليغ آن كوتاهي نكرده ام آنچه بر من فرود آمده، در تبليغ آن كوتاهي نكرده ام ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمانفرماني آورد كه در فرماني آورد كه در فرماني آورد كه در فرماني آورد كه در - - - - كه تنها او سالم است كه تنها او سالم است كه تنها او سالم است كه تنها او سالم است - - - - همانا جبرئيل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوي سالم، پروردگارم همانا جبرئيل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوي سالم، پروردگارم همانا جبرئيل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوي سالم، پروردگارم همانا جبرئيل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوي سالم، پروردگارم

ميان امت و ميان امت و ميان امت و ميان امت و اين مكان به پا خيزم و به هر سفيد و سياهي اعالم كنم كه علي بن ابي طالب برادر، وصي و جانشين من دراين مكان به پا خيزم و به هر سفيد و سياهي اعالم كنم كه علي بن ابي طالب برادر، وصي و جانشين من دراين مكان به پا خيزم و به هر سفيد و سياهي اعالم كنم كه علي بن ابي طالب برادر، وصي و جانشين من دراين مكان به پا خيزم و به هر سفيد و سياهي اعالم كنم كه علي بن ابي طالب برادر، وصي و جانشين من درجايگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسي است، ليكن پيامبري پس از من نخواهد بود او جايگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسي است، ليكن پيامبري پس از من نخواهد بود او جايگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسي است، ليكن پيامبري پس از من نخواهد بود او جايگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسي است، ليكن پيامبري پس از من نخواهد بود او م پس از من بودهم پس از من بودهم پس از من بودهم پس از من بودهامااماامااماهمانا ولي، همانا ولي، همانا ولي، همانا ولي، ««««: : : : ، صاحب اختيارتان پس از خدا و رسول است؛ و پروردگارم آيه اي بر من نازل فرموده كه، صاحب اختيارتان پس از خدا و رسول است؛ و پروردگارم آيه اي بر من نازل فرموده كه، صاحب اختيارتان پس از خدا و رسول است؛ و پروردگارم آيه اي بر من نازل فرموده كه، صاحب اختيارتان پس از خدا و رسول است؛ و پروردگارم آيه اي بر من نازل فرموده كه))))عليعليعليعلي((((

ستند كه نماز به پا مي دارند و در حال ركوع زكات مي ستند كه نماز به پا مي دارند و در حال ركوع زكات مي ستند كه نماز به پا مي دارند و در حال ركوع زكات مي ستند كه نماز به پا مي دارند و در حال ركوع زكات مي هههه مؤمناني مؤمناني مؤمناني مؤمناني شما، خدا و پيامبر او و شما، خدا و پيامبر او و شما، خدا و پيامبر او و شما، خدا و پيامبر او و صاحب اختيار و سرپرست صاحب اختيار و سرپرست صاحب اختيار و سرپرست صاحب اختيار و سرپرست و من و من و من و من . . . . و هر آينه علي بن ابي طالب نماز به پا داشته و در ركوع زكات پرداخته و پيوسته خداخواه استو هر آينه علي بن ابي طالب نماز به پا داشته و در ركوع زكات پرداخته و پيوسته خداخواه استو هر آينه علي بن ابي طالب نماز به پا داشته و در ركوع زكات پرداخته و پيوسته خداخواه استو هر آينه علي بن ابي طالب نماز به پا داشته و در ركوع زكات پرداخته و پيوسته خداخواه است» » » » ....پردازندپردازندپردازندپردازند

Page 13: alinameh

١٣

زيرا كمي زيرا كمي زيرا كمي زيرا كمي . . . . كه از خداوند سالم اجازه كند و مرا از اين مأموريت معاف فرمايدكه از خداوند سالم اجازه كند و مرا از اين مأموريت معاف فرمايدكه از خداوند سالم اجازه كند و مرا از اين مأموريت معاف فرمايدكه از خداوند سالم اجازه كند و مرا از اين مأموريت معاف فرمايد نمودمنمودمنمودمنمودم از جبرئيل درخواستاز جبرئيل درخواستاز جبرئيل درخواستاز جبرئيل درخواستاسالم را مي دانم؛ همانان كه خداوند اسالم را مي دانم؛ همانان كه خداوند اسالم را مي دانم؛ همانان كه خداوند اسالم را مي دانم؛ همانان كه خداوند مالمت گران و مكر مسخره كنندگانمالمت گران و مكر مسخره كنندگانمالمت گران و مكر مسخره كنندگانمالمت گران و مكر مسخره كنندگان ه ه ه ه ان و فزوني منافقان و دسيسان و فزوني منافقان و دسيسان و فزوني منافقان و دسيسان و فزوني منافقان و دسيسهيزگارهيزگارهيزگارهيزگارپرپرپرپر

به زبان آن را مي گويند كه در دل هايشان نيست و آن را اندك و آسان مي به زبان آن را مي گويند كه در دل هايشان نيست و آن را اندك و آسان مي به زبان آن را مي گويند كه در دل هايشان نيست و آن را اندك و آسان مي به زبان آن را مي گويند كه در دل هايشان نيست و آن را اندك و آسان مي ««««: : : : در كتاب خود در وصفشان فرمودهدر كتاب خود در وصفشان فرمودهدر كتاب خود در وصفشان فرمودهدر كتاب خود در وصفشان فرموده » » » » ....شمارند حال آن كه نزد خداوند بس بزرگ استشمارند حال آن كه نزد خداوند بس بزرگ استشمارند حال آن كه نزد خداوند بس بزرگ استشمارند حال آن كه نزد خداوند بس بزرگ است

ناميده اند، به خاطر ناميده اند، به خاطر ناميده اند، به خاطر ناميده اند، به خاطر سخن شنو و زودباور سخن شنو و زودباور سخن شنو و زودباور سخن شنو و زودباور منافقان بارها مرا آزار رسانيده تا بدانجا كه مرا منافقان بارها مرا آزار رسانيده تا بدانجا كه مرا منافقان بارها مرا آزار رسانيده تا بدانجا كه مرا منافقان بارها مرا آزار رسانيده تا بدانجا كه مرا و نيز از آن روي كهو نيز از آن روي كهو نيز از آن روي كهو نيز از آن روي كههمراهي افزون علي با من و رويكرد من به او و تمايل و پذيرش او از من، تا بدانجا كه خداوند در اين موضوع آيه اي همراهي افزون علي با من و رويكرد من به او و تمايل و پذيرش او از من، تا بدانجا كه خداوند در اين موضوع آيه اي همراهي افزون علي با من و رويكرد من به او و تمايل و پذيرش او از من، تا بدانجا كه خداوند در اين موضوع آيه اي همراهي افزون علي با من و رويكرد من به او و تمايل و پذيرش او از من، تا بدانجا كه خداوند در اين موضوع آيه اي

: : : : بگوبگوبگوبگو. . . . باور استباور استباور استباور استاو سخن شنو و زوداو سخن شنو و زوداو سخن شنو و زوداو سخن شنو و زود: : : : مي گويندمي گويندمي گويندمي گويندو از آنانند كساني كه پيامبر خدا را مي آزارند و و از آنانند كساني كه پيامبر خدا را مي آزارند و و از آنانند كساني كه پيامبر خدا را مي آزارند و و از آنانند كساني كه پيامبر خدا را مي آزارند و « « « « : : : : فرو فرستادهفرو فرستادهفرو فرستادهفرو فرستادهو اگر مي خواستم نام و اگر مي خواستم نام و اگر مي خواستم نام و اگر مي خواستم نام » » » » مؤمنان را تصديق مي كند مؤمنان را تصديق مي كند مؤمنان را تصديق مي كند مؤمنان را تصديق مي كند به خدا ايمان دارد و به خدا ايمان دارد و به خدا ايمان دارد و به خدا ايمان دارد و به خير شماست،به خير شماست،به خير شماست،به خير شماست، و اين و اين و اين و اين آري سخن شنو استآري سخن شنو استآري سخن شنو استآري سخن شنو است

كه آنان را كه آنان را كه آنان را كه آنان را [[[[گويندگان چنين سخني را بر زبان آورم و يا به آنان اشارت كنم و يا مردمان را به سويشان هدايت كنم گويندگان چنين سخني را بر زبان آورم و يا به آنان اشارت كنم و يا مردمان را به سويشان هدايت كنم گويندگان چنين سخني را بر زبان آورم و يا به آنان اشارت كنم و يا مردمان را به سويشان هدايت كنم گويندگان چنين سخني را بر زبان آورم و يا به آنان اشارت كنم و يا مردمان را به سويشان هدايت كنم با اين حال خداوند از من با اين حال خداوند از من با اين حال خداوند از من با اين حال خداوند از من . . . . ليكن سوگند به خدا در كارشان كرامت نموده لب فروبستمليكن سوگند به خدا در كارشان كرامت نموده لب فروبستمليكن سوگند به خدا در كارشان كرامت نموده لب فروبستمليكن سوگند به خدا در كارشان كرامت نموده لب فروبستم. . . . مي توانستممي توانستممي توانستممي توانستم] ] ] ] كنندكنندكنندكنند شناساييشناساييشناساييشناسايي

سپس پيامبر صلي اهللا سپس پيامبر صلي اهللا سپس پيامبر صلي اهللا سپس پيامبر صلي اهللا . . . . فرو فرستاده به گوش شما برسانمفرو فرستاده به گوش شما برسانمفرو فرستاده به گوش شما برسانمفرو فرستاده به گوش شما برسانم ن كه آن چه در حق علي ن كه آن چه در حق علي ن كه آن چه در حق علي ن كه آن چه در حق علي خشنود نخواهد گشت مگر ايخشنود نخواهد گشت مگر ايخشنود نخواهد گشت مگر ايخشنود نخواهد گشت مگر ايابالغ كن؛ ابالغ كن؛ ابالغ كن؛ ابالغ كن؛ - - - - در حق علي در حق علي در حق علي در حق علي - - - - تو نازل شده تو نازل شده تو نازل شده تو نازل شده آن چه از سوي پروردگارت بر آن چه از سوي پروردگارت بر آن چه از سوي پروردگارت بر آن چه از سوي پروردگارت بر ! ! ! ! ي پيامبر ماي پيامبر ماي پيامبر ماي پيامبر مااااا««««: : : : عليه و آله چنين خواندعليه و آله چنين خواندعليه و آله چنين خواندعليه و آله چنين خواند

»»»»....و البته خداوند تو را از آسيب مردمان نگاه مي داردو البته خداوند تو را از آسيب مردمان نگاه مي داردو البته خداوند تو را از آسيب مردمان نگاه مي داردو البته خداوند تو را از آسيب مردمان نگاه مي دارد. . . . را انجام نداده ايرا انجام نداده ايرا انجام نداده ايرا انجام نداده اي تتتتوگرنه كار رسالتوگرنه كار رسالتوگرنه كار رسالتوگرنه كار رسالتآن را فهم كنيد و بدانيد كه خداوند او را برايتان صاحب اختيار آن را فهم كنيد و بدانيد كه خداوند او را برايتان صاحب اختيار آن را فهم كنيد و بدانيد كه خداوند او را برايتان صاحب اختيار آن را فهم كنيد و بدانيد كه خداوند او را برايتان صاحب اختيار ناينايناينايژرفژرفژرفژرف. . . . اوستاوستاوستاوست ه ه ه ه بدانيد اين آيه درباربدانيد اين آيه درباربدانيد اين آيه درباربدانيد اين آيه دربار! ! ! ! ان مردمانان مردمانان مردمانان مردمانهههه

او را بر مهاجران و انصار و آنان كه به نيكي از ايشان پيروي مي كنند و بر صحرانشينان او را بر مهاجران و انصار و آنان كه به نيكي از ايشان پيروي مي كنند و بر صحرانشينان او را بر مهاجران و انصار و آنان كه به نيكي از ايشان پيروي مي كنند و بر صحرانشينان او را بر مهاجران و انصار و آنان كه به نيكي از ايشان پيروي مي كنند و بر صحرانشينان و امام قرار داده، پيروي و امام قرار داده، پيروي و امام قرار داده، پيروي و امام قرار داده، پيروي و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر كوچك و بزرگ و سفيد و سياه و بر هر يكتاپرست الزم و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر كوچك و بزرگ و سفيد و سياه و بر هر يكتاپرست الزم و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر كوچك و بزرگ و سفيد و سياه و بر هر يكتاپرست الزم و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر كوچك و بزرگ و سفيد و سياه و بر هر يكتاپرست الزم

. . . . شمرده استشمرده استشمرده استشمرده استده، پيرو و باوركننده اش در مهر و ده، پيرو و باوركننده اش در مهر و ده، پيرو و باوركننده اش در مهر و ده، پيرو و باوركننده اش در مهر و ناسازگارش رانناسازگارش رانناسازگارش رانناسازگارش ران. . . . اجراي فرمان و گفتار او الزم و امرش نافذ استاجراي فرمان و گفتار او الزم و امرش نافذ استاجراي فرمان و گفتار او الزم و امرش نافذ استاجراي فرمان و گفتار او الزم و امرش نافذ است] ] ] ] هشدار كههشدار كههشدار كههشدار كه[[[[

. . . . هر آينه خداوند، او و شنوايان سخن او و پيروان راهش را آمرزيده استهر آينه خداوند، او و شنوايان سخن او و پيروان راهش را آمرزيده استهر آينه خداوند، او و شنوايان سخن او و پيروان راهش را آمرزيده استهر آينه خداوند، او و شنوايان سخن او و پيروان راهش را آمرزيده است. . . . شفقت استشفقت استشفقت استشفقت استپس بشنويد و فرمان حق را گردن گذاريد؛ چرا كه پس بشنويد و فرمان حق را گردن گذاريد؛ چرا كه پس بشنويد و فرمان حق را گردن گذاريد؛ چرا كه پس بشنويد و فرمان حق را گردن گذاريد؛ چرا كه . . . . آخرين بار است كه در اين اجتماع به پا ايستاده امآخرين بار است كه در اين اجتماع به پا ايستاده امآخرين بار است كه در اين اجتماع به پا ايستاده امآخرين بار است كه در اين اجتماع به پا ايستاده ام! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان

شماست؛ و پس از خداوند ولي شما، فرستاده و پيامبر اوست كه اكنون شماست؛ و پس از خداوند ولي شما، فرستاده و پيامبر اوست كه اكنون شماست؛ و پس از خداوند ولي شما، فرستاده و پيامبر اوست كه اكنون شماست؛ و پس از خداوند ولي شما، فرستاده و پيامبر اوست كه اكنون خداوند عزوجل صاحب اختيار و ولي و معبود خداوند عزوجل صاحب اختيار و ولي و معبود خداوند عزوجل صاحب اختيار و ولي و معبود خداوند عزوجل صاحب اختيار و ولي و معبود

Page 14: alinameh

١�

و پس از من به فرمان پروردگار، علي ولي و صاحب اختيار و امام و پس از من به فرمان پروردگار، علي ولي و صاحب اختيار و امام و پس از من به فرمان پروردگار، علي ولي و صاحب اختيار و امام و پس از من به فرمان پروردگار، علي ولي و صاحب اختيار و امام . . . . در برابر شماست و با شما سخن مي گويددر برابر شماست و با شما سخن مي گويددر برابر شماست و با شما سخن مي گويددر برابر شماست و با شما سخن مي گويداو را او را او را او را اين قانون تا برپايي رستاخيز كه خدا و رسول اين قانون تا برپايي رستاخيز كه خدا و رسول اين قانون تا برپايي رستاخيز كه خدا و رسول اين قانون تا برپايي رستاخيز كه خدا و رسول . . . . آن گاه امامت در فرزندان من از نسل علي خواهد بودآن گاه امامت در فرزندان من از نسل علي خواهد بودآن گاه امامت در فرزندان من از نسل علي خواهد بودآن گاه امامت در فرزندان من از نسل علي خواهد بود. . . . شماستشماستشماستشماست

. . . . ديدار كنيد دوام داردديدار كنيد دوام داردديدار كنيد دوام داردديدار كنيد دوام داردخداوند خداوند خداوند خداوند . . . . روا نيست، مگر آن چه خدا و رسول او و امامان روا دانند؛ و ناروا نيست مگر آن چه آنان ناروا دانندروا نيست، مگر آن چه خدا و رسول او و امامان روا دانند؛ و ناروا نيست مگر آن چه آنان ناروا دانندروا نيست، مگر آن چه خدا و رسول او و امامان روا دانند؛ و ناروا نيست مگر آن چه آنان ناروا دانندروا نيست، مگر آن چه خدا و رسول او و امامان روا دانند؛ و ناروا نيست مگر آن چه آنان ناروا دانند

عزوجل، هم روا و هم ناروا را براي من بيان فرموده و آن چه پروردگارم از كتاب خويش و حالل و حرامش به من عزوجل، هم روا و هم ناروا را براي من بيان فرموده و آن چه پروردگارم از كتاب خويش و حالل و حرامش به من عزوجل، هم روا و هم ناروا را براي من بيان فرموده و آن چه پروردگارم از كتاب خويش و حالل و حرامش به من عزوجل، هم روا و هم ناروا را براي من بيان فرموده و آن چه پروردگارم از كتاب خويش و حالل و حرامش به من . . . . ه امه امه امه امآموخته در اختيار علي نهادآموخته در اختيار علي نهادآموخته در اختيار علي نهادآموخته در اختيار علي نهاد

چرا كه هيچ دانشي نيست مگر اينكه خداوند آن را در جان من نبشته و من نيز آن را چرا كه هيچ دانشي نيست مگر اينكه خداوند آن را در جان من نبشته و من نيز آن را چرا كه هيچ دانشي نيست مگر اينكه خداوند آن را در جان من نبشته و من نيز آن را چرا كه هيچ دانشي نيست مگر اينكه خداوند آن را در جان من نبشته و من نيز آن را . . . . او را برتر بدانيداو را برتر بدانيداو را برتر بدانيداو را برتر بدانيد! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمانياسين ياد ياسين ياد ياسين ياد ياسين ياد ه ه ه ه شنگر است كه خداوند او را در سورشنگر است كه خداوند او را در سورشنگر است كه خداوند او را در سورشنگر است كه خداوند او را در سورپيشواي روپيشواي روپيشواي روپيشواي رو اواواواو. . . . اران، علي، ضبط كرده اماران، علي، ضبط كرده اماران، علي، ضبط كرده اماران، علي، ضبط كرده امدر جان پيشواي پرهيزكدر جان پيشواي پرهيزكدر جان پيشواي پرهيزكدر جان پيشواي پرهيزك

» » » » ............برشمرده ايمبرشمرده ايمبرشمرده ايمبرشمرده ايم و دانش هر چيز را در امام روشنگرو دانش هر چيز را در امام روشنگرو دانش هر چيز را در امام روشنگرو دانش هر چيز را در امام روشنگر««««: : : : كرده كهكرده كهكرده كهكرده كهبه به به به ] ] ] ] شما راشما راشما راشما را[[[[او او او او . . . . و از سرپرستي اش رو برنگردانيدو از سرپرستي اش رو برنگردانيدو از سرپرستي اش رو برنگردانيدو از سرپرستي اش رو برنگردانيد. . . . و از امامتش نگريزيدو از امامتش نگريزيدو از امامتش نگريزيدو از امامتش نگريزيد. . . . از علي رو برنتابيداز علي رو برنتابيداز علي رو برنتابيداز علي رو برنتابيد! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان

در راه خدا در راه خدا در راه خدا در راه خدا . . . . او نادرستي را نابود كند و از آن بازدارداو نادرستي را نابود كند و از آن بازدارداو نادرستي را نابود كند و از آن بازدارداو نادرستي را نابود كند و از آن بازدارد. . . . بدان عمل نمايدبدان عمل نمايدبدان عمل نمايدبدان عمل نمايد] ] ] ] خود نيزخود نيزخود نيزخود نيز[[[[درستي و راستي خوانده و درستي و راستي خوانده و درستي و راستي خوانده و درستي و راستي خوانده و او نخستين مؤمن به خدا و رسول اوست و كسي در ايمان، به او سبقت او نخستين مؤمن به خدا و رسول اوست و كسي در ايمان، به او سبقت او نخستين مؤمن به خدا و رسول اوست و كسي در ايمان، به او سبقت او نخستين مؤمن به خدا و رسول اوست و كسي در ايمان، به او سبقت . . . . ددددنكوهش نكوهش گران او را از كار باز ندارنكوهش نكوهش گران او را از كار باز ندارنكوهش نكوهش گران او را از كار باز ندارنكوهش نكوهش گران او را از كار باز ندار

و همو جان خود را فداي رسول اهللا نموده و با او همراه بوده است تنها اوست كه همراه رسول خدا عبادت و همو جان خود را فداي رسول اهللا نموده و با او همراه بوده است تنها اوست كه همراه رسول خدا عبادت و همو جان خود را فداي رسول اهللا نموده و با او همراه بوده است تنها اوست كه همراه رسول خدا عبادت و همو جان خود را فداي رسول اهللا نموده و با او همراه بوده است تنها اوست كه همراه رسول خدا عبادت . . . . نجستهنجستهنجستهنجستهخداوند به خداوند به خداوند به خداوند به از سوي از سوي از سوي از سوي . . . . اولين نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من استاولين نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من استاولين نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من استاولين نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من است. . . . خداوند مي كرد و جز او كسي چنين نبودخداوند مي كرد و جز او كسي چنين نبودخداوند مي كرد و جز او كسي چنين نبودخداوند مي كرد و جز او كسي چنين نبود

. . . . در بستر من بيارامد و او نيز فرمان برده، پذيرفت كه جان خود را فداي من كنددر بستر من بيارامد و او نيز فرمان برده، پذيرفت كه جان خود را فداي من كنددر بستر من بيارامد و او نيز فرمان برده، پذيرفت كه جان خود را فداي من كنددر بستر من بيارامد و او نيز فرمان برده، پذيرفت كه جان خود را فداي من كند] ] ] ] در شب هجرتدر شب هجرتدر شب هجرتدر شب هجرت[[[[او فرمان دادم تا او فرمان دادم تا او فرمان دادم تا او فرمان دادم تا او رابرتر دانيد، كه خداوند او را برگزيده؛ و پيشوايي او را بپذيريد، كه خداوند او را برپا كرده او رابرتر دانيد، كه خداوند او را برگزيده؛ و پيشوايي او را بپذيريد، كه خداوند او را برپا كرده او رابرتر دانيد، كه خداوند او را برگزيده؛ و پيشوايي او را بپذيريد، كه خداوند او را برپا كرده او رابرتر دانيد، كه خداوند او را برگزيده؛ و پيشوايي او را بپذيريد، كه خداوند او را برپا كرده ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان

. . . . استاستاستاستاين است روش اين است روش اين است روش اين است روش . . . . است و هرگز خداوند توبه منكر او را نپذيرد و او را نيامرزداست و هرگز خداوند توبه منكر او را نپذيرد و او را نيامرزداست و هرگز خداوند توبه منكر او را نپذيرد و او را نيامرزداست و هرگز خداوند توبه منكر او را نپذيرد و او را نيامرزد او از سوي خدا اماماو از سوي خدا اماماو از سوي خدا اماماو از سوي خدا امام! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان

از مخالفت او بهراسيد و از مخالفت او بهراسيد و از مخالفت او بهراسيد و از مخالفت او بهراسيد و . . . . قطعي خداوند درباره ناسازگار علي و هرآينه او را به عذاب دردناك پايدار كيفر كندقطعي خداوند درباره ناسازگار علي و هرآينه او را به عذاب دردناك پايدار كيفر كندقطعي خداوند درباره ناسازگار علي و هرآينه او را به عذاب دردناك پايدار كيفر كندقطعي خداوند درباره ناسازگار علي و هرآينه او را به عذاب دردناك پايدار كيفر كند . . . . استاستاستاست و سنگ، كه براي حق ستيزان آماده شدهو سنگ، كه براي حق ستيزان آماده شدهو سنگ، كه براي حق ستيزان آماده شدهو سنگ، كه براي حق ستيزان آماده شده آن مردمانندآن مردمانندآن مردمانندآن مردمانند ههههدر آتشي درخواهيد شد كه آتش گيردر آتشي درخواهيد شد كه آتش گيردر آتشي درخواهيد شد كه آتش گيردر آتشي درخواهيد شد كه آتش گير گرنهگرنهگرنهگرنه

Page 15: alinameh

١�

به خدا سوگند كه پيامبران پيشين به ظهورم مژده داده اند و اكنون من فرجام پيامبران و برهان بر به خدا سوگند كه پيامبران پيشين به ظهورم مژده داده اند و اكنون من فرجام پيامبران و برهان بر به خدا سوگند كه پيامبران پيشين به ظهورم مژده داده اند و اكنون من فرجام پيامبران و برهان بر به خدا سوگند كه پيامبران پيشين به ظهورم مژده داده اند و اكنون من فرجام پيامبران و برهان بر ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمانآن كس كه راستي و درستي مرا باور نكند به كفر جاهلي درآمده و ترديد در آن كس كه راستي و درستي مرا باور نكند به كفر جاهلي درآمده و ترديد در آن كس كه راستي و درستي مرا باور نكند به كفر جاهلي درآمده و ترديد در آن كس كه راستي و درستي مرا باور نكند به كفر جاهلي درآمده و ترديد در . . . . آفريدگان آسمانيان و زمينيانمآفريدگان آسمانيان و زمينيانمآفريدگان آسمانيان و زمينيانمآفريدگان آسمانيان و زمينيانم

ن است، و شك و ناباوري در امامت يكي از امامان، به سان ن است، و شك و ناباوري در امامت يكي از امامان، به سان ن است، و شك و ناباوري در امامت يكي از امامان، به سان ن است، و شك و ناباوري در امامت يكي از امامان، به سان سخنان امروزم همسنگ ترديد در تمامي محتواي رسالت مسخنان امروزم همسنگ ترديد در تمامي محتواي رسالت مسخنان امروزم همسنگ ترديد در تمامي محتواي رسالت مسخنان امروزم همسنگ ترديد در تمامي محتواي رسالت م . . . . و هرآينه جايگاه ناباوران ما آتش دوزخ خواهد بودو هرآينه جايگاه ناباوران ما آتش دوزخ خواهد بودو هرآينه جايگاه ناباوران ما آتش دوزخ خواهد بودو هرآينه جايگاه ناباوران ما آتش دوزخ خواهد بود. . . . شك و ناباوري در تمامي آنان استشك و ناباوري در تمامي آنان استشك و ناباوري در تمامي آنان استشك و ناباوري در تمامي آنان است

خداوند عزوجل از روي منت و احسان خويش اين برتري را به من پيشكش كرد و البته كه خدايي جز خداوند عزوجل از روي منت و احسان خويش اين برتري را به من پيشكش كرد و البته كه خدايي جز خداوند عزوجل از روي منت و احسان خويش اين برتري را به من پيشكش كرد و البته كه خدايي جز خداوند عزوجل از روي منت و احسان خويش اين برتري را به من پيشكش كرد و البته كه خدايي جز ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان . . . . اوستاوستاوستاوست ههههروزگاران و در هر حال و مقام ويژروزگاران و در هر حال و مقام ويژروزگاران و در هر حال و مقام ويژروزگاران و در هر حال و مقام ويژتمامي ستايش ها در همه تمامي ستايش ها در همه تمامي ستايش ها در همه تمامي ستايش ها در همه : : : : آگاه باشيدآگاه باشيدآگاه باشيدآگاه باشيد. . . . او نيستاو نيستاو نيستاو نيست

را برتر دانيد؛ كه او برترين مردمان از مرد و زن پس از من است؛ تا آن هنگام كه آفريدگان را برتر دانيد؛ كه او برترين مردمان از مرد و زن پس از من است؛ تا آن هنگام كه آفريدگان را برتر دانيد؛ كه او برترين مردمان از مرد و زن پس از من است؛ تا آن هنگام كه آفريدگان را برتر دانيد؛ كه او برترين مردمان از مرد و زن پس از من است؛ تا آن هنگام كه آفريدگان ييييعلعلعلعل! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمانرا نپذيرد و را نپذيرد و را نپذيرد و را نپذيرد و دور دورباد از درگاه مهر خداوند و خشم خشم باد بر آن كه اين گفتهدور دورباد از درگاه مهر خداوند و خشم خشم باد بر آن كه اين گفتهدور دورباد از درگاه مهر خداوند و خشم خشم باد بر آن كه اين گفتهدور دورباد از درگاه مهر خداوند و خشم خشم باد بر آن كه اين گفته . . . . پايدارند و روزي شان فرود آيدپايدارند و روزي شان فرود آيدپايدارند و روزي شان فرود آيدپايدارند و روزي شان فرود آيد

! ! ! ! با من سازگار نباشدبا من سازگار نباشدبا من سازگار نباشدبا من سازگار نباشدهر آن كه با علي بستيزد و بر واليت او گردن نگذارد، نفرين و هر آن كه با علي بستيزد و بر واليت او گردن نگذارد، نفرين و هر آن كه با علي بستيزد و بر واليت او گردن نگذارد، نفرين و هر آن كه با علي بستيزد و بر واليت او گردن نگذارد، نفرين و ««««: : : : بدانيد جبرئيل از سوي خداوند خبرم دادبدانيد جبرئيل از سوي خداوند خبرم دادبدانيد جبرئيل از سوي خداوند خبرم دادبدانيد جبرئيل از سوي خداوند خبرم داد! ! ! ! هانهانهانهان

تقوا تقوا تقوا تقوا !] !] !] !] هانهانهانهان. [. [. [. [بايست كه هر كس بنگرد كه براي فرداي رستاخيز خود چه پيش فرستادهبايست كه هر كس بنگرد كه براي فرداي رستاخيز خود چه پيش فرستادهبايست كه هر كس بنگرد كه براي فرداي رستاخيز خود چه پيش فرستادهبايست كه هر كس بنگرد كه براي فرداي رستاخيز خود چه پيش فرستاده البته البته البته البته » » » » !!!!خشم من بر او بادخشم من بر او بادخشم من بر او بادخشم من بر او بادكه خداوند بر كردارتان كه خداوند بر كردارتان كه خداوند بر كردارتان كه خداوند بر كردارتان . . . . مباد كه گام هايتان پس از استواري درلغزدمباد كه گام هايتان پس از استواري درلغزدمباد كه گام هايتان پس از استواري درلغزدمباد كه گام هايتان پس از استواري درلغزد. . . . زگاري با علي بپرهيزيدزگاري با علي بپرهيزيدزگاري با علي بپرهيزيدزگاري با علي بپرهيزيدپيشه كنيد و از ناساپيشه كنيد و از ناساپيشه كنيد و از ناساپيشه كنيد و از ناسا

. . . . آگاه استآگاه استآگاه استآگاه استستيزندگان ستيزندگان ستيزندگان ستيزندگان ههههعزيز خود او را ياد كرده و دربارعزيز خود او را ياد كرده و دربارعزيز خود او را ياد كرده و دربارعزيز خود او را ياد كرده و دربارنوشته نوشته نوشته نوشته همسايه خداوند است كه در همسايه خداوند است كه در همسايه خداوند است كه در همسايه خداوند است كه در همانا او هم جوار وهمانا او هم جوار وهمانا او هم جوار وهمانا او هم جوار و! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان

همجوار و همسايه ي خدا كوتاهي همجوار و همسايه ي خدا كوتاهي همجوار و همسايه ي خدا كوتاهي همجوار و همسايه ي خدا كوتاهي ه ه ه ه فسوس كه دربارفسوس كه دربارفسوس كه دربارفسوس كه درباراااا: : : : وز رستخيز بگويدوز رستخيز بگويدوز رستخيز بگويدوز رستخيز بگويدتا آنكه مبادا كسي در رتا آنكه مبادا كسي در رتا آنكه مبادا كسي در رتا آنكه مبادا كسي در ر««««: : : : با او فرمودهبا او فرمودهبا او فرمودهبا او فرموده ....»»»»............كردمكردمكردمكردم

آيات آن را دريابيد و بر محكماتش نظر كنيد و از متشابهاتش پيروي آيات آن را دريابيد و بر محكماتش نظر كنيد و از متشابهاتش پيروي آيات آن را دريابيد و بر محكماتش نظر كنيد و از متشابهاتش پيروي آيات آن را دريابيد و بر محكماتش نظر كنيد و از متشابهاتش پيروي ناينايناينايدر قرآن انديشه كنيد و ژرفدر قرآن انديشه كنيد و ژرفدر قرآن انديشه كنيد و ژرفدر قرآن انديشه كنيد و ژرف! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمانه و ه و ه و ه و پس به خدا سوگند كه باطن ها و تفسير آن را آشكار نمي كند مگر همين كه دست و بازوي او را گرفتپس به خدا سوگند كه باطن ها و تفسير آن را آشكار نمي كند مگر همين كه دست و بازوي او را گرفتپس به خدا سوگند كه باطن ها و تفسير آن را آشكار نمي كند مگر همين كه دست و بازوي او را گرفتپس به خدا سوگند كه باطن ها و تفسير آن را آشكار نمي كند مگر همين كه دست و بازوي او را گرفت. . . . ننماييدننماييدننماييدننماييد

و او علي بن ابي طالب و او علي بن ابي طالب و او علي بن ابي طالب و او علي بن ابي طالب . . . . هر آن كه من سرپرست اويم، اين علي سرپرست اوستهر آن كه من سرپرست اويم، اين علي سرپرست اوستهر آن كه من سرپرست اويم، اين علي سرپرست اوستهر آن كه من سرپرست اويم، اين علي سرپرست اوست: : : : باال آورده ام و اعالم مي دارم كهباال آورده ام و اعالم مي دارم كهباال آورده ام و اعالم مي دارم كهباال آورده ام و اعالم مي دارم كه . . . . است؛ برادر و وصي من كه سرپرستي و واليت او حكمي است از سوي خدا كه بر من فرستاده شده استاست؛ برادر و وصي من كه سرپرستي و واليت او حكمي است از سوي خدا كه بر من فرستاده شده استاست؛ برادر و وصي من كه سرپرستي و واليت او حكمي است از سوي خدا كه بر من فرستاده شده استاست؛ برادر و وصي من كه سرپرستي و واليت او حكمي است از سوي خدا كه بر من فرستاده شده است

Page 16: alinameh

١�

ان سنگ كوچك ترند و قرآن يادگار گران سنگ ان سنگ كوچك ترند و قرآن يادگار گران سنگ ان سنگ كوچك ترند و قرآن يادگار گران سنگ ان سنگ كوچك ترند و قرآن يادگار گران سنگ همانا علي و پاكان از فرزندانم از نسل او، يادگار گرهمانا علي و پاكان از فرزندانم از نسل او، يادگار گرهمانا علي و پاكان از فرزندانم از نسل او، يادگار گرهمانا علي و پاكان از فرزندانم از نسل او، يادگار گر! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمانآن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا . . . . خبر مي دهد و با آن سازگار استخبر مي دهد و با آن سازگار استخبر مي دهد و با آن سازگار استخبر مي دهد و با آن سازگار است ي ي ي ي ر يك از اين دو از ديگر ر يك از اين دو از ديگر ر يك از اين دو از ديگر ر يك از اين دو از ديگر هههه. . . . بزرگ تربزرگ تربزرگ تربزرگ تر

. . . . در حوض كوثر بر من وارد شونددر حوض كوثر بر من وارد شونددر حوض كوثر بر من وارد شونددر حوض كوثر بر من وارد شوند . . . . بدانيد كه آنان امانتداران خداوند در ميان آفريدگان و حاكمان او در زمين اويندبدانيد كه آنان امانتداران خداوند در ميان آفريدگان و حاكمان او در زمين اويندبدانيد كه آنان امانتداران خداوند در ميان آفريدگان و حاكمان او در زمين اويندبدانيد كه آنان امانتداران خداوند در ميان آفريدگان و حاكمان او در زمين اويند! ! ! ! هانهانهانهان

هشدار كه من آن چه بر عهده ام بود ابالغ كردم و به گوشتان رساندم و هشدار كه من آن چه بر عهده ام بود ابالغ كردم و به گوشتان رساندم و هشدار كه من آن چه بر عهده ام بود ابالغ كردم و به گوشتان رساندم و هشدار كه من آن چه بر عهده ام بود ابالغ كردم و به گوشتان رساندم و . . . . شدار كه من وظيفه خود را ادا كردمشدار كه من وظيفه خود را ادا كردمشدار كه من وظيفه خود را ادا كردمشدار كه من وظيفه خود را ادا كردمهههههشدار كه هرگز به جز اين برادرم كسي هشدار كه هرگز به جز اين برادرم كسي هشدار كه هرگز به جز اين برادرم كسي هشدار كه هرگز به جز اين برادرم كسي . . . . بدانيد كه اين سخن خدا بود و من از سوي او سخن گفتمبدانيد كه اين سخن خدا بود و من از سوي او سخن گفتمبدانيد كه اين سخن خدا بود و من از سوي او سخن گفتمبدانيد كه اين سخن خدا بود و من از سوي او سخن گفتم. . . . روشن نمودمروشن نمودمروشن نمودمروشن نمودم

. . . . ي كسي جز او روا نباشدي كسي جز او روا نباشدي كسي جز او روا نباشدي كسي جز او روا نباشدااااان بران بران بران برهشدار كه پس از من امارت مؤمنهشدار كه پس از من امارت مؤمنهشدار كه پس از من امارت مؤمنهشدار كه پس از من امارت مؤمن. . . . نبايد اميرالمؤمنين خوانده شودنبايد اميرالمؤمنين خوانده شودنبايد اميرالمؤمنين خوانده شودنبايد اميرالمؤمنين خوانده شودآن كه آن كه آن كه آن كه ! ! ! ! سپس فرمود آگاه باشيدسپس فرمود آگاه باشيدسپس فرمود آگاه باشيدسپس فرمود آگاه باشيد! ! ! ! كيست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پيامبر اوكيست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پيامبر اوكيست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پيامبر اوكيست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پيامبر او! ! ! ! مردمانمردمانمردمانمردمان: : : : سپس فرمودسپس فرمودسپس فرمودسپس فرمود

خداوندا دوست بدار آن را كه سرپرستي او را بپذيرد و دشمن خداوندا دوست بدار آن را كه سرپرستي او را بپذيرد و دشمن خداوندا دوست بدار آن را كه سرپرستي او را بپذيرد و دشمن خداوندا دوست بدار آن را كه سرپرستي او را بپذيرد و دشمن ! ! ! ! من سرپرست اويم، پس اين علي سرپرست اوستمن سرپرست اويم، پس اين علي سرپرست اوستمن سرپرست اويم، پس اين علي سرپرست اوستمن سرپرست اويم، پس اين علي سرپرست اوست ....و ياري كن يار او را؛ و تنها گذار آن را كه او را تنها بگذاردو ياري كن يار او را؛ و تنها گذار آن را كه او را تنها بگذاردو ياري كن يار او را؛ و تنها گذار آن را كه او را تنها بگذاردو ياري كن يار او را؛ و تنها گذار آن را كه او را تنها بگذارد بدار هر آن كه او را دشمن داردبدار هر آن كه او را دشمن داردبدار هر آن كه او را دشمن داردبدار هر آن كه او را دشمن دارد

و هموست جانشين من در ميان امت و بر گروندگان به و هموست جانشين من در ميان امت و بر گروندگان به و هموست جانشين من در ميان امت و بر گروندگان به و هموست جانشين من در ميان امت و بر گروندگان به . . . . اين علي است برادر و وصي و نگاهبان دانش مناين علي است برادر و وصي و نگاهبان دانش مناين علي است برادر و وصي و نگاهبان دانش مناين علي است برادر و وصي و نگاهبان دانش من! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمانبا دشمنانش با دشمنانش با دشمنانش با دشمنانش من و بر تفسير كتاب خدا كه مردمان را به سوي او بخواند و به آن چه موجب خشنودي اوست عمل كند و من و بر تفسير كتاب خدا كه مردمان را به سوي او بخواند و به آن چه موجب خشنودي اوست عمل كند و من و بر تفسير كتاب خدا كه مردمان را به سوي او بخواند و به آن چه موجب خشنودي اوست عمل كند و من و بر تفسير كتاب خدا كه مردمان را به سوي او بخواند و به آن چه موجب خشنودي اوست عمل كند و

همانا اوست جانشين رسول اهللا و همانا اوست جانشين رسول اهللا و همانا اوست جانشين رسول اهللا و همانا اوست جانشين رسول اهللا و . . . . او پشتيبان فرمانبرداري خداوند و بازدارنده از نافرماني او باشداو پشتيبان فرمانبرداري خداوند و بازدارنده از نافرماني او باشداو پشتيبان فرمانبرداري خداوند و بازدارنده از نافرماني او باشداو پشتيبان فرمانبرداري خداوند و بازدارنده از نافرماني او باشد. . . . ستيز نمايدستيز نمايدستيز نمايدستيز نمايدرويگردانان از راستي رويگردانان از راستي رويگردانان از راستي رويگردانان از راستي ، ، ، ، كه به فرمان خدا با پيمان شكنانكه به فرمان خدا با پيمان شكنانكه به فرمان خدا با پيمان شكنانكه به فرمان خدا با پيمان شكنانو پيشواي هدايتگر از سوي خدا و كسي و پيشواي هدايتگر از سوي خدا و كسي و پيشواي هدايتگر از سوي خدا و كسي و پيشواي هدايتگر از سوي خدا و كسي مؤمنانمؤمنانمؤمنانمؤمنانفرمانرواي فرمانرواي فرمانرواي فرمانرواي

» » » » ....فرمان من دگرگون نخواهدشدفرمان من دگرگون نخواهدشدفرمان من دگرگون نخواهدشدفرمان من دگرگون نخواهدشد««««: : : : خداوند فرمايدخداوند فرمايدخداوند فرمايدخداوند فرمايد. . . . ندندندندو درستي و به دررفتگان از دين پيكار كو درستي و به دررفتگان از دين پيكار كو درستي و به دررفتگان از دين پيكار كو درستي و به دررفتگان از دين پيكار ك. . . . و دشمنان او را دشمن دارو دشمنان او را دشمن دارو دشمنان او را دشمن دارو دشمنان او را دشمن دار. . . . دوستداران او را دوست داردوستداران او را دوست داردوستداران او را دوست داردوستداران او را دوست دار! ! ! ! خداونداخداونداخداونداخداوندا: : : : اكنون به فرمان تو چنين مي گويماكنون به فرمان تو چنين مي گويماكنون به فرمان تو چنين مي گويماكنون به فرمان تو چنين مي گويم! ! ! ! پروردگاراپروردگاراپروردگاراپروردگارا

ا ا ا ا ناباورانش رناباورانش رناباورانش رناباورانش ر. . . . خودداري كنندگان از ياري اش را به خود رها كنخودداري كنندگان از ياري اش را به خود رها كنخودداري كنندگان از ياري اش را به خود رها كنخودداري كنندگان از ياري اش را به خود رها كن. . . . يارانش را ياري نمايارانش را ياري نمايارانش را ياري نمايارانش را ياري نما. . . . پشتيبانان او را پشتيباني كنپشتيبانان او را پشتيباني كنپشتيبانان او را پشتيباني كنپشتيبانان او را پشتيباني كن . . . . از مهرت بران و بر آنان خشم خود را فرود آوراز مهرت بران و بر آنان خشم خود را فرود آوراز مهرت بران و بر آنان خشم خود را فرود آوراز مهرت بران و بر آنان خشم خود را فرود آور

امروز آيين شما را به كمال، و نعمت خود امروز آيين شما را به كمال، و نعمت خود امروز آيين شما را به كمال، و نعمت خود امروز آيين شما را به كمال، و نعمت خود ««««: : : : تو خود در هنگام برپاداشتن او و بيان واليتش نازل فرمودي كهتو خود در هنگام برپاداشتن او و بيان واليتش نازل فرمودي كهتو خود در هنگام برپاداشتن او و بيان واليتش نازل فرمودي كهتو خود در هنگام برپاداشتن او و بيان واليتش نازل فرمودي كه! ! ! ! معبودامعبودامعبودامعبودااو او او او و آن كه به جز اسالم ديني را بجويد، ازو آن كه به جز اسالم ديني را بجويد، ازو آن كه به جز اسالم ديني را بجويد، ازو آن كه به جز اسالم ديني را بجويد، از» «» «» «» «....را بر شما به اتمام رساندم، و اسالم را به عنوان دين شما پسنديدمرا بر شما به اتمام رساندم، و اسالم را به عنوان دين شما پسنديدمرا بر شما به اتمام رساندم، و اسالم را به عنوان دين شما پسنديدمرا بر شما به اتمام رساندم، و اسالم را به عنوان دين شما پسنديدم

Page 17: alinameh

١٧

خداوندا، تو را گواه مي گيرم كه پيام تو را به خداوندا، تو را گواه مي گيرم كه پيام تو را به خداوندا، تو را گواه مي گيرم كه پيام تو را به خداوندا، تو را گواه مي گيرم كه پيام تو را به » » » » ....پذيرفته نبوده، در جهان ديگر در شمار زيانكاران خواهد بودپذيرفته نبوده، در جهان ديگر در شمار زيانكاران خواهد بودپذيرفته نبوده، در جهان ديگر در شمار زيانكاران خواهد بودپذيرفته نبوده، در جهان ديگر در شمار زيانكاران خواهد بود ....مردمان رساندممردمان رساندممردمان رساندممردمان رساندم

اينك آنان كه از او و جانشينانش از فرزندان من و اينك آنان كه از او و جانشينانش از فرزندان من و اينك آنان كه از او و جانشينانش از فرزندان من و اينك آنان كه از او و جانشينانش از فرزندان من و . . . . خداوند عزوجل دين را با امامت علي تكميل فرمودخداوند عزوجل دين را با امامت علي تكميل فرمودخداوند عزوجل دين را با امامت علي تكميل فرمودخداوند عزوجل دين را با امامت علي تكميل فرمود! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمانپيروي نكنند، در دو جهان كرده هايشان بيهوده بوده در آتش پيروي نكنند، در دو جهان كرده هايشان بيهوده بوده در آتش پيروي نكنند، در دو جهان كرده هايشان بيهوده بوده در آتش پيروي نكنند، در دو جهان كرده هايشان بيهوده بوده در آتش - - - - بر خدا بر خدا بر خدا بر خدا يز و عرضه يز و عرضه يز و عرضه يز و عرضه تا برپايي رستاختا برپايي رستاختا برپايي رستاختا برپايي رستاخ - - - - او او او او از نسلاز نسلاز نسلاز نسل

. . . . ي كه نه از عذابشان كاسته و نه برايشان فرصتي خواهد بودي كه نه از عذابشان كاسته و نه برايشان فرصتي خواهد بودي كه نه از عذابشان كاسته و نه برايشان فرصتي خواهد بودي كه نه از عذابشان كاسته و نه برايشان فرصتي خواهد بوداااادوزخ ابدي خواهند بود، به گونه دوزخ ابدي خواهند بود، به گونه دوزخ ابدي خواهند بود، به گونه دوزخ ابدي خواهند بود، به گونه وجل و وجل و وجل و وجل و خداوند عزخداوند عزخداوند عزخداوند عز. . . . اين علي ياورترين، سزاوارترين و نزديك ترين و عزيزترين شما نسبت به من استاين علي ياورترين، سزاوارترين و نزديك ترين و عزيزترين شما نسبت به من استاين علي ياورترين، سزاوارترين و نزديك ترين و عزيزترين شما نسبت به من استاين علي ياورترين، سزاوارترين و نزديك ترين و عزيزترين شما نسبت به من است! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان

و خدا هرگاه ايمان آوردگان را خطابي و خدا هرگاه ايمان آوردگان را خطابي و خدا هرگاه ايمان آوردگان را خطابي و خدا هرگاه ايمان آوردگان را خطابي . . . . اوستاوستاوستاوست در قرآن نيست مگر اين كه درباره در قرآن نيست مگر اين كه درباره در قرآن نيست مگر اين كه درباره در قرآن نيست مگر اين كه درباره آيه رضايتي آيه رضايتي آيه رضايتي آيه رضايتي . . . . من از او خشنوديممن از او خشنوديممن از او خشنوديممن از او خشنوديمو آيه ستايشي نازل نگشته مگر و آيه ستايشي نازل نگشته مگر و آيه ستايشي نازل نگشته مگر و آيه ستايشي نازل نگشته مگر ] . ] . ] . ] . ي متعال بوده است ي متعال بوده است ي متعال بوده است ي متعال بوده است اااار خدر خدر خدر خدو او اولين شخص مورد نظو او اولين شخص مورد نظو او اولين شخص مورد نظو او اولين شخص مورد نظ[[[[نموده به او آغاز كرده نموده به او آغاز كرده نموده به او آغاز كرده نموده به او آغاز كرده

ي او، و آن را در ي او، و آن را در ي او، و آن را در ي او، و آن را در اااانداده مگر برنداده مگر برنداده مگر برنداده مگر بر] ] ] ] رفتن رفتن رفتن رفتن [[[[گواهي بر بهشت گواهي بر بهشت گواهي بر بهشت گواهي بر بهشت » » » » انانانانهل أتي علي اإلنسهل أتي علي اإلنسهل أتي علي اإلنسهل أتي علي اإلنس««««و خداوند در سوره و خداوند در سوره و خداوند در سوره و خداوند در سوره . . . . درباره اودرباره اودرباره اودرباره او . . . . حق غير او نازل نكرده و به آن جز او را نستوده استحق غير او نازل نكرده و به آن جز او را نستوده استحق غير او نازل نكرده و به آن جز او را نستوده استحق غير او نازل نكرده و به آن جز او را نستوده است

به دست به دست به دست به دست [[[[ي ارشاد شده ي ارشاد شده ي ارشاد شده ي ارشاد شده ااااو رهنمو رهنمو رهنمو رهنم او پرهيزكار پاكيزه او پرهيزكار پاكيزه او پرهيزكار پاكيزه او پرهيزكار پاكيزه . . . . از رسول اوستاز رسول اوستاز رسول اوستاز رسول اوست او ياور دين خدا و دفاع كننده او ياور دين خدا و دفاع كننده او ياور دين خدا و دفاع كننده او ياور دين خدا و دفاع كننده ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان . . . . برترين وصي و فرزندان او برترين اوصيايندبرترين وصي و فرزندان او برترين اوصيايندبرترين وصي و فرزندان او برترين اوصيايندبرترين وصي و فرزندان او برترين اوصيايندپيامبرتان برترين پيامبر، وصي او پيامبرتان برترين پيامبر، وصي او پيامبرتان برترين پيامبر، وصي او پيامبرتان برترين پيامبر، وصي او . . . . استاستاستاست] ] ] ] خود خداخود خداخود خداخود خدا

. . . . فرزندان هرپيامبر از نسل اويند و فرزندان من از صلب و نسل اميرالمؤمنين علي استفرزندان هرپيامبر از نسل اويند و فرزندان من از صلب و نسل اميرالمؤمنين علي استفرزندان هرپيامبر از نسل اويند و فرزندان من از صلب و نسل اميرالمؤمنين علي استفرزندان هرپيامبر از نسل اويند و فرزندان من از صلب و نسل اميرالمؤمنين علي است! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمانمبادا شما به علي رشك ورزيد كه كرده مبادا شما به علي رشك ورزيد كه كرده مبادا شما به علي رشك ورزيد كه كرده مبادا شما به علي رشك ورزيد كه كرده . . . . به راستي كه شيطان اغواگر، آدم را با رشك از بهشت رانده به راستي كه شيطان اغواگر، آدم را با رشك از بهشت رانده به راستي كه شيطان اغواگر، آدم را با رشك از بهشت رانده به راستي كه شيطان اغواگر، آدم را با رشك از بهشت رانده ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان

ي ي ي ي ااااخدخدخدخد ن هبوط كرد و حال آن كه برگزيده ن هبوط كرد و حال آن كه برگزيده ن هبوط كرد و حال آن كه برگزيده ن هبوط كرد و حال آن كه برگزيده آدم به خاطر يك اشتباه به زميآدم به خاطر يك اشتباه به زميآدم به خاطر يك اشتباه به زميآدم به خاطر يك اشتباه به زمي. . . . هايتان لغزان خواهدشدهايتان لغزان خواهدشدهايتان لغزان خواهدشدهايتان لغزان خواهدشدهايتان نابود و گام هايتان نابود و گام هايتان نابود و گام هايتان نابود و گام . . . . پس چگونه خواهيد بود شما و حال آن كه شما شماييد و دشمنان خدا نيز از ميان شمايندپس چگونه خواهيد بود شما و حال آن كه شما شماييد و دشمنان خدا نيز از ميان شمايندپس چگونه خواهيد بود شما و حال آن كه شما شماييد و دشمنان خدا نيز از ميان شمايندپس چگونه خواهيد بود شما و حال آن كه شما شماييد و دشمنان خدا نيز از ميان شمايند. . . . عزوجل بودعزوجل بودعزوجل بودعزوجل بود

و به او نمي و به او نمي و به او نمي و به او نمي . . . . تگار پرهيزگارتگار پرهيزگارتگار پرهيزگارتگار پرهيزگارو سرپرستي او را نمي پذيرد مگر رسو سرپرستي او را نمي پذيرد مگر رسو سرپرستي او را نمي پذيرد مگر رسو سرپرستي او را نمي پذيرد مگر رس. . . . بدبختبدبختبدبختبدبختكه با علي نمي ستيزد مگر كه با علي نمي ستيزد مگر كه با علي نمي ستيزد مگر كه با علي نمي ستيزد مگر ! ! ! ! آگاه باشيدآگاه باشيدآگاه باشيدآگاه باشيد . . . . گرود مگر ايمان دار بي آاليشگرود مگر ايمان دار بي آاليشگرود مگر ايمان دار بي آاليشگرود مگر ايمان دار بي آاليش

قسم به زمان كه انسان در قسم به زمان كه انسان در قسم به زمان كه انسان در قسم به زمان كه انسان در . . . . ده مهربانده مهربانده مهربانده مهربانننننبخشبخشبخشبخش د د د د به نام خداونبه نام خداونبه نام خداونبه نام خداون««««: : : : اوستاوستاوستاوست به خدا كه سوره ي والعصر درباره به خدا كه سوره ي والعصر درباره به خدا كه سوره ي والعصر درباره به خدا كه سوره ي والعصر درباره و سوگند و سوگند و سوگند و سوگند . . . . مگر علي كه ايمان آورده و به درستي و شكيبايي آراسته استمگر علي كه ايمان آورده و به درستي و شكيبايي آراسته استمگر علي كه ايمان آورده و به درستي و شكيبايي آراسته استمگر علي كه ايمان آورده و به درستي و شكيبايي آراسته است» » » » ....زيان استزيان استزيان استزيان است

Page 18: alinameh

١٨

،،،،ي جز بيان و ابالغ روشني جز بيان و ابالغ روشني جز بيان و ابالغ روشني جز بيان و ابالغ روشنااااو بر فرستاده وظيفه و بر فرستاده وظيفه و بر فرستاده وظيفه و بر فرستاده وظيفه . . . . و پيام او را به شما رسانيدمو پيام او را به شما رسانيدمو پيام او را به شما رسانيدمو پيام او را به شما رسانيدمخدا را گواه گرفتم خدا را گواه گرفتم خدا را گواه گرفتم خدا را گواه گرفتم ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان ! ! ! ! نباشدنباشدنباشدنباشد

....و نميريد جز با شرف اسالمو نميريد جز با شرف اسالمو نميريد جز با شرف اسالمو نميريد جز با شرف اسالم. . . . تقوا پيشه كنيد همان گونه كه بايسته استتقوا پيشه كنيد همان گونه كه بايسته استتقوا پيشه كنيد همان گونه كه بايسته استتقوا پيشه كنيد همان گونه كه بايسته است! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمانيا يا يا يا اژگونه كنيم اژگونه كنيم اژگونه كنيم اژگونه كنيم ووووبه خدا و رسول و نور همراهش ايمان آوريد پيش از آن كه چهره ها را تباه و به خدا و رسول و نور همراهش ايمان آوريد پيش از آن كه چهره ها را تباه و به خدا و رسول و نور همراهش ايمان آوريد پيش از آن كه چهره ها را تباه و به خدا و رسول و نور همراهش ايمان آوريد پيش از آن كه چهره ها را تباه و ««««! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان

به خدا سوگند كه مقصود خداوند از به خدا سوگند كه مقصود خداوند از به خدا سوگند كه مقصود خداوند از به خدا سوگند كه مقصود خداوند از » » » » رانده شويدرانده شويدرانده شويدرانده شويد] ] ] ] ر خدا نيرنگ آوردندر خدا نيرنگ آوردندر خدا نيرنگ آوردندر خدا نيرنگ آوردنديهودياني كه بيهودياني كه بيهودياني كه بيهودياني كه ب[[[[چونان اصحاب روز شنبه چونان اصحاب روز شنبه چونان اصحاب روز شنبه چونان اصحاب روز شنبه آنك هر كس آنك هر كس آنك هر كس آنك هر كس . . . . اين آيه گروهي از صحابه اند كه آنان را با نام و نسب مي شناسم ليكن به پرده پوشي كارشان مأمورماين آيه گروهي از صحابه اند كه آنان را با نام و نسب مي شناسم ليكن به پرده پوشي كارشان مأمورماين آيه گروهي از صحابه اند كه آنان را با نام و نسب مي شناسم ليكن به پرده پوشي كارشان مأمورماين آيه گروهي از صحابه اند كه آنان را با نام و نسب مي شناسم ليكن به پرده پوشي كارشان مأمورم

....دهددهددهددهدپايه كار خويش را مهر و يا خشم علي در دل قرارپايه كار خويش را مهر و يا خشم علي در دل قرارپايه كار خويش را مهر و يا خشم علي در دل قرارپايه كار خويش را مهر و يا خشم علي در دل قرار - - - - نور از سوي خداوند عزوجل در جان من، سپس در جان علي بن ابي طالب، آن گاه در نسل او تا قائم مهدي نور از سوي خداوند عزوجل در جان من، سپس در جان علي بن ابي طالب، آن گاه در نسل او تا قائم مهدي نور از سوي خداوند عزوجل در جان من، سپس در جان علي بن ابي طالب، آن گاه در نسل او تا قائم مهدي نور از سوي خداوند عزوجل در جان من، سپس در جان علي بن ابي طالب، آن گاه در نسل او تا قائم مهدي ! ! ! ! مردمانمردمانمردمانمردمان

چرا كه خداوند عزوجل ما را بر كوتاهي كنندگان، ستيزه گران، چرا كه خداوند عزوجل ما را بر كوتاهي كنندگان، ستيزه گران، چرا كه خداوند عزوجل ما را بر كوتاهي كنندگان، ستيزه گران، چرا كه خداوند عزوجل ما را بر كوتاهي كنندگان، ستيزه گران، . . . . ي گرفتهي گرفتهي گرفتهي گرفتهااااجججج - - - - كه حق خدا و ما را مي ستاند كه حق خدا و ما را مي ستاند كه حق خدا و ما را مي ستاند كه حق خدا و ما را مي ستاند . . . . تمامي جهانيان دليل و راهنما و حجت آورده استتمامي جهانيان دليل و راهنما و حجت آورده استتمامي جهانيان دليل و راهنما و حجت آورده استتمامي جهانيان دليل و راهنما و حجت آورده است ناسازگاران، خائنان و گنهكاران و ستمكاران و غاصبان ازناسازگاران، خائنان و گنهكاران و ستمكاران و غاصبان ازناسازگاران، خائنان و گنهكاران و ستمكاران و غاصبان ازناسازگاران، خائنان و گنهكاران و ستمكاران و غاصبان از

آيا اگر من آيا اگر من آيا اگر من آيا اگر من . . . . پيش از من نيز رسوالني آمده و سپري گشته اندپيش از من نيز رسوالني آمده و سپري گشته اندپيش از من نيز رسوالني آمده و سپري گشته اندپيش از من نيز رسوالني آمده و سپري گشته اند. . . . همانا من رسول خدايمهمانا من رسول خدايمهمانا من رسول خدايمهمانا من رسول خدايم: : : : هشدارتان مي دهمهشدارتان مي دهمهشدارتان مي دهمهشدارتان مي دهم! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمانبميرم يا كشته شوم، به جاهليت عقب گرد مي كنيد؟ آن كه به قهقرا برگردد، هرگز خدا را زياني نخواهد رسانيد و بميرم يا كشته شوم، به جاهليت عقب گرد مي كنيد؟ آن كه به قهقرا برگردد، هرگز خدا را زياني نخواهد رسانيد و بميرم يا كشته شوم، به جاهليت عقب گرد مي كنيد؟ آن كه به قهقرا برگردد، هرگز خدا را زياني نخواهد رسانيد و بميرم يا كشته شوم، به جاهليت عقب گرد مي كنيد؟ آن كه به قهقرا برگردد، هرگز خدا را زياني نخواهد رسانيد و

بدانيد كه علي و پس از او فرزندان من از نسل او، داري كمال بدانيد كه علي و پس از او فرزندان من از نسل او، داري كمال بدانيد كه علي و پس از او فرزندان من از نسل او، داري كمال بدانيد كه علي و پس از او فرزندان من از نسل او، داري كمال . . . . داوند سپاسگزاران شكيباگر را پاداش خواهد دادداوند سپاسگزاران شكيباگر را پاداش خواهد دادداوند سپاسگزاران شكيباگر را پاداش خواهد دادداوند سپاسگزاران شكيباگر را پاداش خواهد دادخخخخ . . . . شكيبايي و سپاسگزاري اندشكيبايي و سپاسگزاري اندشكيبايي و سپاسگزاري اندشكيبايي و سپاسگزاري اند

اسالمتان را بر من منت نگذاريد؛ كه اعمال شما را بيهوده و تباه خواهد كرد و خداوند بر شما خشم اسالمتان را بر من منت نگذاريد؛ كه اعمال شما را بيهوده و تباه خواهد كرد و خداوند بر شما خشم اسالمتان را بر من منت نگذاريد؛ كه اعمال شما را بيهوده و تباه خواهد كرد و خداوند بر شما خشم اسالمتان را بر من منت نگذاريد؛ كه اعمال شما را بيهوده و تباه خواهد كرد و خداوند بر شما خشم ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمانهمانا پروردگار شما در همانا پروردگار شما در همانا پروردگار شما در همانا پروردگار شما در . . . . از آتش و مس گداخته گرفتار خواهد نموداز آتش و مس گداخته گرفتار خواهد نموداز آتش و مس گداخته گرفتار خواهد نموداز آتش و مس گداخته گرفتار خواهد نموداي اي اي اي ه شعله ه شعله ه شعله ه شعله خواهد گرفت و سپس شما را بخواهد گرفت و سپس شما را بخواهد گرفت و سپس شما را بخواهد گرفت و سپس شما را ب

. . . . كمين گاه استكمين گاه استكمين گاه استكمين گاه استبه زودي پس از من پيشواياني خواهند بود كه شما را به سوي آتش مي خوانند و در روز رستاخيز تنها به زودي پس از من پيشواياني خواهند بود كه شما را به سوي آتش مي خوانند و در روز رستاخيز تنها به زودي پس از من پيشواياني خواهند بود كه شما را به سوي آتش مي خوانند و در روز رستاخيز تنها به زودي پس از من پيشواياني خواهند بود كه شما را به سوي آتش مي خوانند و در روز رستاخيز تنها ! ! ! ! مردمانمردمانمردمانمردمان

آنان و ياران و پيروانشان در آنان و ياران و پيروانشان در آنان و ياران و پيروانشان در آنان و ياران و پيروانشان در ! ! ! ! دماندماندماندمانهان مرهان مرهان مرهان مر. . . . خداوند و من از آنان بيزاريمخداوند و من از آنان بيزاريمخداوند و من از آنان بيزاريمخداوند و من از آنان بيزاريم! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان . . . . وبدون ياور خواهند ماندوبدون ياور خواهند ماندوبدون ياور خواهند ماندوبدون ياور خواهند ماندخود خود خود خود اكنون هر كس در صحيفه اكنون هر كس در صحيفه اكنون هر كس در صحيفه اكنون هر كس در صحيفه . . . . حيفه اندحيفه اندحيفه اندحيفه اندبدانيد آنان اصحاب صبدانيد آنان اصحاب صبدانيد آنان اصحاب صبدانيد آنان اصحاب ص. . . . ي جهنم، جايگاه متكبران خواهند بودي جهنم، جايگاه متكبران خواهند بودي جهنم، جايگاه متكبران خواهند بودي جهنم، جايگاه متكبران خواهند بوداااابدترين جبدترين جبدترين جبدترين ج . . . . نظر كندنظر كندنظر كندنظر كند

Page 19: alinameh

١٩

ي مي گذارم در نسل خود تا برپايي روز ي مي گذارم در نسل خود تا برپايي روز ي مي گذارم در نسل خود تا برپايي روز ي مي گذارم در نسل خود تا برپايي روز اااااينك جانشيني خود را به عنوان امامت و وراثت به امانت به جاينك جانشيني خود را به عنوان امامت و وراثت به امانت به جاينك جانشيني خود را به عنوان امامت و وراثت به امانت به جاينك جانشيني خود را به عنوان امامت و وراثت به امانت به ج! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمانو حال، مأموريت تبليغي خود را انجام مي دهم تا برهان بر هر شاهد و غايب و بر آنان كه زاده شده يا نشده و حال، مأموريت تبليغي خود را انجام مي دهم تا برهان بر هر شاهد و غايب و بر آنان كه زاده شده يا نشده و حال، مأموريت تبليغي خود را انجام مي دهم تا برهان بر هر شاهد و غايب و بر آنان كه زاده شده يا نشده و حال، مأموريت تبليغي خود را انجام مي دهم تا برهان بر هر شاهد و غايب و بر آنان كه زاده شده يا نشده . . . . رستاخيزرستاخيزرستاخيزرستاخيز

پس بايسته است اين سخن را حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا برپايي رستاخيز پس بايسته است اين سخن را حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا برپايي رستاخيز پس بايسته است اين سخن را حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا برپايي رستاخيز پس بايسته است اين سخن را حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا برپايي رستاخيز . . . . اند و بر تمامي مردمان باشداند و بر تمامي مردمان باشداند و بر تمامي مردمان باشداند و بر تمامي مردمان باشد . . . . برسانندبرسانندبرسانندبرسانند

. . . . آن را غصب كرده و به تصرف خويش درآورندآن را غصب كرده و به تصرف خويش درآورندآن را غصب كرده و به تصرف خويش درآورندآن را غصب كرده و به تصرف خويش درآورند. . . . با پادشاهي جابه جا نمودهبا پادشاهي جابه جا نمودهبا پادشاهي جابه جا نمودهبا پادشاهي جابه جا نمودهبه زودي پس از من امامت را به زودي پس از من امامت را به زودي پس از من امامت را به زودي پس از من امامت را ! ! ! ! آگاه باشيدآگاه باشيدآگاه باشيدآگاه باشيدي آتش و مس ي آتش و مس ي آتش و مس ي آتش و مس ااااشعله هشعله هشعله هشعله ه - - - - و البته در آن هنگام خداوند آتش عذاب و البته در آن هنگام خداوند آتش عذاب و البته در آن هنگام خداوند آتش عذاب و البته در آن هنگام خداوند آتش عذاب ! ! ! ! نفرين و خشم خدا بر غاصبان و چپاول گراننفرين و خشم خدا بر غاصبان و چپاول گراننفرين و خشم خدا بر غاصبان و چپاول گراننفرين و خشم خدا بر غاصبان و چپاول گران! ! ! ! هانهانهانهان

. . . . آن جاست كه ديگر ياري نخواهيد شدآن جاست كه ديگر ياري نخواهيد شدآن جاست كه ديگر ياري نخواهيد شدآن جاست كه ديگر ياري نخواهيد شد. . . . بر سر شما جن و انس خواهد ريختبر سر شما جن و انس خواهد ريختبر سر شما جن و انس خواهد ريختبر سر شما جن و انس خواهد ريخت - - - - گداخته گداخته گداخته گداخته و خداوند نمي و خداوند نمي و خداوند نمي و خداوند نمي . . . . آينه خداوند عزوجل شما را به حالتان رها نخواهد كرد تا ناپاك را ازپاك جدا كندآينه خداوند عزوجل شما را به حالتان رها نخواهد كرد تا ناپاك را ازپاك جدا كندآينه خداوند عزوجل شما را به حالتان رها نخواهد كرد تا ناپاك را ازپاك جدا كندآينه خداوند عزوجل شما را به حالتان رها نخواهد كرد تا ناپاك را ازپاك جدا كندهر هر هر هر ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان

. . . . خواهد شما را بر غيب آگاه گرداندخواهد شما را بر غيب آگاه گرداندخواهد شما را بر غيب آگاه گرداندخواهد شما را بر غيب آگاه گرداندهيچ سرزميني نيست مگر اين كه خداوند به خاطر تكذيب اهل آن ، آنان را پيش از روز رستاخيز نابود هيچ سرزميني نيست مگر اين كه خداوند به خاطر تكذيب اهل آن ، آنان را پيش از روز رستاخيز نابود هيچ سرزميني نيست مگر اين كه خداوند به خاطر تكذيب اهل آن ، آنان را پيش از روز رستاخيز نابود هيچ سرزميني نيست مگر اين كه خداوند به خاطر تكذيب اهل آن ، آنان را پيش از روز رستاخيز نابود ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان

. . . . و هر آينه خداوند وعده خود را انجام خواهد دادو هر آينه خداوند وعده خود را انجام خواهد دادو هر آينه خداوند وعده خود را انجام خواهد دادو هر آينه خداوند وعده خود را انجام خواهد داد. . . . اهد سپرداهد سپرداهد سپرداهد سپردخواهد فرمود و به امام مهدي خوخواهد فرمود و به امام مهدي خوخواهد فرمود و به امام مهدي خوخواهد فرمود و به امام مهدي خو و همو نابودكننده و همو نابودكننده و همو نابودكننده و همو نابودكننده . . . . را نابود كردرا نابود كردرا نابود كردرا نابود كردپيش از شما، شمار فزوني از گذشتگان گمراه شدند و خداوند آنان پيش از شما، شمار فزوني از گذشتگان گمراه شدند و خداوند آنان پيش از شما، شمار فزوني از گذشتگان گمراه شدند و خداوند آنان پيش از شما، شمار فزوني از گذشتگان گمراه شدند و خداوند آنان ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان

. . . . آيندگان استآيندگان استآيندگان استآيندگان استتار نساختيم؟ با مجرمان اين تار نساختيم؟ با مجرمان اين تار نساختيم؟ با مجرمان اين تار نساختيم؟ با مجرمان اين آيا پيشينيان را تباه نكرديم و به دنبال آنان آيندگان را گرفآيا پيشينيان را تباه نكرديم و به دنبال آنان آيندگان را گرفآيا پيشينيان را تباه نكرديم و به دنبال آنان آيندگان را گرفآيا پيشينيان را تباه نكرديم و به دنبال آنان آيندگان را گرف««««: : : : او خود در كتابش آوردهاو خود در كتابش آوردهاو خود در كتابش آوردهاو خود در كتابش آورده

» » » » !!!!ي بر ناباوراني بر ناباوراني بر ناباوراني بر ناباورانااااوووو. . . . چنين كنيمچنين كنيمچنين كنيمچنين كنيمپس پس پس پس . . . . همانا خداوند امر و نهي خود را به من فرموده و من نيز به دستور او دانش آن را نزد علي نهادمهمانا خداوند امر و نهي خود را به من فرموده و من نيز به دستور او دانش آن را نزد علي نهادمهمانا خداوند امر و نهي خود را به من فرموده و من نيز به دستور او دانش آن را نزد علي نهادمهمانا خداوند امر و نهي خود را به من فرموده و من نيز به دستور او دانش آن را نزد علي نهادم! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان

به سوي هدف به سوي هدف به سوي هدف به سوي هدف . . . . فرمان او را بشنويد و گردن نهيد و پيرويش نماييد و از آنچه بازتان دارد خودداري كنيد تا راه يابيدفرمان او را بشنويد و گردن نهيد و پيرويش نماييد و از آنچه بازتان دارد خودداري كنيد تا راه يابيدفرمان او را بشنويد و گردن نهيد و پيرويش نماييد و از آنچه بازتان دارد خودداري كنيد تا راه يابيدفرمان او را بشنويد و گردن نهيد و پيرويش نماييد و از آنچه بازتان دارد خودداري كنيد تا راه يابيد ! ! ! ! ي گونه گون شما را از راه او بازنداردي گونه گون شما را از راه او بازنداردي گونه گون شما را از راه او بازنداردي گونه گون شما را از راه او بازنداردااااراه هراه هراه هراه ه. . . . او حركت كنيداو حركت كنيداو حركت كنيداو حركت كنيد

و پس از من علي است و آن گاه و پس از من علي است و آن گاه و پس از من علي است و آن گاه و پس از من علي است و آن گاه . . . . صراط مستقيم خداوند منم كه شما را به پيروي آن امر فرمودهصراط مستقيم خداوند منم كه شما را به پيروي آن امر فرمودهصراط مستقيم خداوند منم كه شما را به پيروي آن امر فرمودهصراط مستقيم خداوند منم كه شما را به پيروي آن امر فرموده! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان . . . . ت كنندت كنندت كنندت كنندفرزندانم از نسل او، پيشوايان راه راستند كه به درستي و راستي راهنمايند و به آن حكم و دعوفرزندانم از نسل او، پيشوايان راه راستند كه به درستي و راستي راهنمايند و به آن حكم و دعوفرزندانم از نسل او، پيشوايان راه راستند كه به درستي و راستي راهنمايند و به آن حكم و دعوفرزندانم از نسل او، پيشوايان راه راستند كه به درستي و راستي راهنمايند و به آن حكم و دعو

Page 20: alinameh

٢٠

» » » » بسم اهللا الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين الرحمن الرحيمبسم اهللا الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين الرحمن الرحيمبسم اهللا الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين الرحمن الرحيمبسم اهللا الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين الرحمن الرحيم««««: : : : سپس پيامبر صلي اهللا عليه و آله قرائت فرمودسپس پيامبر صلي اهللا عليه و آله قرائت فرمودسپس پيامبر صلي اهللا عليه و آله قرائت فرمودسپس پيامبر صلي اهللا عليه و آله قرائت فرمود . . . . تا آخر سورهتا آخر سورهتا آخر سورهتا آخر سوره - - - -

ي ي ي ي ااااآنان اوليآنان اوليآنان اوليآنان اولي. . . . من نازل شده و شامل امامان مي باشد و به آنان اختصاص داردمن نازل شده و شامل امامان مي باشد و به آنان اختصاص داردمن نازل شده و شامل امامان مي باشد و به آنان اختصاص داردمن نازل شده و شامل امامان مي باشد و به آنان اختصاص دارد به خدا سوگند اين سوره درباره به خدا سوگند اين سوره درباره به خدا سوگند اين سوره درباره به خدا سوگند اين سوره درباره ! ! ! ! هانهانهانهان: : : : هشدار كههشدار كههشدار كههشدار كه. . . . البته حزب خدا چيره و غالب خواهد بودالبته حزب خدا چيره و غالب خواهد بودالبته حزب خدا چيره و غالب خواهد بودالبته حزب خدا چيره و غالب خواهد بود: : : : اندوهي برايشان نيست، آگاه باشيداندوهي برايشان نيست، آگاه باشيداندوهي برايشان نيست، آگاه باشيداندوهي برايشان نيست، آگاه باشيدخدايند كه ترس و خدايند كه ترس و خدايند كه ترس و خدايند كه ترس و

ي گمراهي مردمان، سخنان بيهوده و پوچ را به يكديگر مي ي گمراهي مردمان، سخنان بيهوده و پوچ را به يكديگر مي ي گمراهي مردمان، سخنان بيهوده و پوچ را به يكديگر مي ي گمراهي مردمان، سخنان بيهوده و پوچ را به يكديگر مي اااابربربربر. . . . ستيزندگان با امامان، گمراه و همكاران شياطين اندستيزندگان با امامان، گمراه و همكاران شياطين اندستيزندگان با امامان، گمراه و همكاران شياطين اندستيزندگان با امامان، گمراه و همكاران شياطين اندبه خدا و روز به خدا و روز به خدا و روز به خدا و روز مؤمنانمؤمنانمؤمنانمؤمنان مي يابي مي يابي مي يابي مي يابي نننن ««««: : : : بدانيد كه خداوند از دوستان امامان در كتاب خود چنين ياد كردهبدانيد كه خداوند از دوستان امامان در كتاب خود چنين ياد كردهبدانيد كه خداوند از دوستان امامان در كتاب خود چنين ياد كردهبدانيد كه خداوند از دوستان امامان در كتاب خود چنين ياد كرده. . . . رسانندرسانندرسانندرسانند

كه كه كه كه [[[[آنان آنان آنان آنان . . . . دارند، گرچه آنان پدران، برادران و خويشانشان باشنددارند، گرچه آنان پدران، برادران و خويشانشان باشنددارند، گرچه آنان پدران، برادران و خويشانشان باشنددارند، گرچه آنان پدران، برادران و خويشانشان باشندببببخدا و رسول را دوست خدا و رسول را دوست خدا و رسول را دوست خدا و رسول را دوست دشمنان دشمنان دشمنان دشمنان كهكهكهكه را را را را بازپسينبازپسينبازپسينبازپسين . . . . تا آخر آيهتا آخر آيهتا آخر آيهتا آخر آيه - - - - » » » » ....استاستاستاست نوشته نوشته نوشته نوشته خداوند ايمان را در دل هايشان نخداوند ايمان را در دل هايشان نخداوند ايمان را در دل هايشان نخداوند ايمان را در دل هايشان ن] ] ] ] چنين اندچنين اندچنين اندچنين اند

آنان كه ايمان آورده و باور خود را به شرك آنان كه ايمان آورده و باور خود را به شرك آنان كه ايمان آورده و باور خود را به شرك آنان كه ايمان آورده و باور خود را به شرك ««««: : : : ودهودهودهودهكه قرآن چنان توصيف فرمكه قرآن چنان توصيف فرمكه قرآن چنان توصيف فرمكه قرآن چنان توصيف فرممؤمنان اند مؤمنان اند مؤمنان اند مؤمنان اند دوستداران امامان دوستداران امامان دوستداران امامان دوستداران امامان ! ! ! ! هانهانهانهانكساني هستند كه به باور رسيده و از ترديد و كساني هستند كه به باور رسيده و از ترديد و كساني هستند كه به باور رسيده و از ترديد و كساني هستند كه به باور رسيده و از ترديد و ،،،،ياران پيشوايان ياران پيشوايان ياران پيشوايان ياران پيشوايان ! ! ! ! هشدارهشدارهشدارهشدار» » » » ....نيالوده اند، در امان و در راه راست هستندنيالوده اند، در امان و در راه راست هستندنيالوده اند، در امان و در راه راست هستندنيالوده اند، در امان و در راه راست هستند

سالم سالم سالم سالم ي امامان آنانند كه با آرامش و سالم به بهشت درخواهند شد و فرشتگان باي امامان آنانند كه با آرامش و سالم به بهشت درخواهند شد و فرشتگان باي امامان آنانند كه با آرامش و سالم به بهشت درخواهند شد و فرشتگان باي امامان آنانند كه با آرامش و سالم به بهشت درخواهند شد و فرشتگان بااااااولياولياولياولي! ! ! ! هشدارهشدارهشدارهشدار. . . . انكار دور خواهند بودانكار دور خواهند بودانكار دور خواهند بودانكار دور خواهند بوداينك داخل شويد كه در بهشت، جاودانه خواهيد اينك داخل شويد كه در بهشت، جاودانه خواهيد اينك داخل شويد كه در بهشت، جاودانه خواهيد اينك داخل شويد كه در بهشت، جاودانه خواهيد . . . . درود بر شما كه پاك شده ايددرود بر شما كه پاك شده ايددرود بر شما كه پاك شده ايددرود بر شما كه پاك شده ايد««««: : : : آنان را پذيرفته، خواهند گفتآنان را پذيرفته، خواهند گفتآنان را پذيرفته، خواهند گفتآنان را پذيرفته، خواهند گفت

دشمنان آنان آن كساني دشمنان آنان آن كساني دشمنان آنان آن كساني دشمنان آنان آن كساني ! ! ! ! هانهانهانهان. . . . ي آنان است و در آن بي حساب روزي داده خواهند شدي آنان است و در آن بي حساب روزي داده خواهند شدي آنان است و در آن بي حساب روزي داده خواهند شدي آنان است و در آن بي حساب روزي داده خواهند شداااابهشت پاداش اوليبهشت پاداش اوليبهشت پاداش اوليبهشت پاداش اولي! ! ! ! هانهانهانهان» » » » ....بودبودبودبودي آتش زبانه مي كشد و ي آتش زبانه مي كشد و ي آتش زبانه مي كشد و ي آتش زبانه مي كشد و اااارا مي شنوند در حالي كه شعله هرا مي شنوند در حالي كه شعله هرا مي شنوند در حالي كه شعله هرا مي شنوند در حالي كه شعله ه افروزش جهنمافروزش جهنمافروزش جهنمافروزش جهنم و همانا ناله و همانا ناله و همانا ناله و همانا ناله . . . . رآيندرآيندرآيندرآيندند كه در آتش دند كه در آتش دند كه در آتش دند كه در آتش دهستهستهستهست

. . . . جهنم را نيز درمي يابندجهنم را نيز درمي يابندجهنم را نيز درمي يابندجهنم را نيز درمي يابند) ) ) ) ي بازدمي بازدمي بازدمي بازدمااااصدصدصدصد((((زفير زفير زفير زفير » » » » ....ي خود را نفرين كندي خود را نفرين كندي خود را نفرين كندي خود را نفرين كندااااهرگاه امتي داخل جهنم شود همتهرگاه امتي داخل جهنم شود همتهرگاه امتي داخل جهنم شود همتهرگاه امتي داخل جهنم شود همت««««: : : : ستيزگران با آنان فرمودهستيزگران با آنان فرمودهستيزگران با آنان فرمودهستيزگران با آنان فرموده خداوند درباره خداوند درباره خداوند درباره خداوند درباره ! ! ! ! هانهانهانهان

هر گروهي از آنان داخل جهنم شود نگاهبانان هر گروهي از آنان داخل جهنم شود نگاهبانان هر گروهي از آنان داخل جهنم شود نگاهبانان هر گروهي از آنان داخل جهنم شود نگاهبانان ««««: : : : آنان فرمودهآنان فرمودهآنان فرمودهآنان فرموده كه خداوند درباره كه خداوند درباره كه خداوند درباره كه خداوند درباره كه دشمنان امامان همانانندكه دشمنان امامان همانانندكه دشمنان امامان همانانندكه دشمنان امامان همانانند! ! ! ! هشدارهشدارهشدارهشدارخداوند وحي خداوند وحي خداوند وحي خداوند وحي : : : : چرا ترساننده آمد ليكن تكذيب كرديم و گفتيمچرا ترساننده آمد ليكن تكذيب كرديم و گفتيمچرا ترساننده آمد ليكن تكذيب كرديم و گفتيمچرا ترساننده آمد ليكن تكذيب كرديم و گفتيم: : : : مي گويندمي گويندمي گويندمي گويند! ! ! ! ي نيامد؟ي نيامد؟ي نيامد؟ي نيامد؟اااامگر برايتان ترساننده مگر برايتان ترساننده مگر برايتان ترساننده مگر برايتان ترساننده : : : : مي پرسندمي پرسندمي پرسندمي پرسند

ياران ياران ياران ياران ! ! ! ! هانهانهانهان » » » » !!!!نابود باد دوزخياننابود باد دوزخياننابود باد دوزخياننابود باد دوزخيان! ! ! ! هانهانهانهان««««: : : : تا آن جا كه فرمايدتا آن جا كه فرمايدتا آن جا كه فرمايدتا آن جا كه فرمايد» » » » !!!!نفرستاده و شما نيستيد مگر در گمراهي بزرگنفرستاده و شما نيستيد مگر در گمراهي بزرگنفرستاده و شما نيستيد مگر در گمراهي بزرگنفرستاده و شما نيستيد مگر در گمراهي بزرگچه چه چه چه ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان . . . . ي آنان خواهد بودي آنان خواهد بودي آنان خواهد بودي آنان خواهد بودااااآمرزش و پاداش بزرگ برآمرزش و پاداش بزرگ برآمرزش و پاداش بزرگ برآمرزش و پاداش بزرگ بر و و و و نهان، از پروردگار خويش ترسانندنهان، از پروردگار خويش ترسانندنهان، از پروردگار خويش ترسانندنهان، از پروردگار خويش ترسانند دردردردرامامان امامان امامان امامان

خداوند ستيزه جويان ما را ناستوده و نفرين فرموده و خداوند ستيزه جويان ما را ناستوده و نفرين فرموده و خداوند ستيزه جويان ما را ناستوده و نفرين فرموده و خداوند ستيزه جويان ما را ناستوده و نفرين فرموده و ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان ! ! ! ! بسيارراه است ميان آتش و پاداش بزرگبسيارراه است ميان آتش و پاداش بزرگبسيارراه است ميان آتش و پاداش بزرگبسيارراه است ميان آتش و پاداش بزرگ

Page 21: alinameh

٢١

كه من بيم كه من بيم كه من بيم كه من بيم ! ! ! ! هانهانهانهان . . . . انذارگرم و علي مژده دهندهانذارگرم و علي مژده دهندهانذارگرم و علي مژده دهندهانذارگرم و علي مژده دهندهبدانيد كه همانا من بدانيد كه همانا من بدانيد كه همانا من بدانيد كه همانا من ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان . . . . دوستان ما را ستوده و دوست دارددوستان ما را ستوده و دوست دارددوستان ما را ستوده و دوست دارددوستان ما را ستوده و دوست دارد . . . . بدانيد كه من پيامبرم و علي وصي من استبدانيد كه من پيامبرم و علي وصي من استبدانيد كه من پيامبرم و علي وصي من استبدانيد كه من پيامبرم و علي وصي من است! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان . . . . دهنده ام و علي راهنمادهنده ام و علي راهنمادهنده ام و علي راهنمادهنده ام و علي راهنما

آگاه آگاه آگاه آگاه . . . . و امامان پس از او فرزندان اويندو امامان پس از او فرزندان اويندو امامان پس از او فرزندان اويندو امامان پس از او فرزندان اويند. . . . بدانيد كه همانا من فرستاده و علي امام و وصي پس از من استبدانيد كه همانا من فرستاده و علي امام و وصي پس از من استبدانيد كه همانا من فرستاده و علي امام و وصي پس از من استبدانيد كه همانا من فرستاده و علي امام و وصي پس از من است! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردماناو او او او ! ! ! ! هانهانهانهان. . . . همانا آخرين امام، قائم مهدي از ماستهمانا آخرين امام، قائم مهدي از ماستهمانا آخرين امام، قائم مهدي از ماستهمانا آخرين امام، قائم مهدي از ماست! ! ! ! آگاه باشيدآگاه باشيدآگاه باشيدآگاه باشيد ....ن از نسل علي خواهند بودن از نسل علي خواهند بودن از نسل علي خواهند بودن از نسل علي خواهند بودمن والد آنانم ولي ايشامن والد آنانم ولي ايشامن والد آنانم ولي ايشامن والد آنانم ولي ايشا! ! ! ! باشيدباشيدباشيدباشيد

و و و و كه اوست فاتح دژها كه اوست فاتح دژها كه اوست فاتح دژها كه اوست فاتح دژها ! ! ! ! هشدارهشدارهشدارهشدار. . . . كه اوست انتقام گيرنده از ستمكارانكه اوست انتقام گيرنده از ستمكارانكه اوست انتقام گيرنده از ستمكارانكه اوست انتقام گيرنده از ستمكاران! ! ! ! هشدارهشدارهشدارهشدار. . . . بر تمامي اديان چيره خواهد بودبر تمامي اديان چيره خواهد بودبر تمامي اديان چيره خواهد بودبر تمامي اديان چيره خواهد بودكه او خونخواه تمام كه او خونخواه تمام كه او خونخواه تمام كه او خونخواه تمام ! ! ! ! هشدارهشدارهشدارهشدار. . . . نننني آناي آناي آناي آناااااكه اوست چيره بر تمامي قبايل مشركان و راهنمكه اوست چيره بر تمامي قبايل مشركان و راهنمكه اوست چيره بر تمامي قبايل مشركان و راهنمكه اوست چيره بر تمامي قبايل مشركان و راهنم! ! ! ! هشدارهشدارهشدارهشدار. . . . منهدم كننده آنهامنهدم كننده آنهامنهدم كننده آنهامنهدم كننده آنها

! ! ! ! هشدارهشدارهشدارهشدار. . . . كه از دريايي ژرف پيمانه هايي افزون گيردكه از دريايي ژرف پيمانه هايي افزون گيردكه از دريايي ژرف پيمانه هايي افزون گيردكه از دريايي ژرف پيمانه هايي افزون گيرد! ! ! ! هشدارهشدارهشدارهشدار. . . . اوست ياور دين خدااوست ياور دين خدااوست ياور دين خدااوست ياور دين خدا! ! ! ! آگاه باشيدآگاه باشيدآگاه باشيدآگاه باشيد. . . . ي خداستي خداستي خداستي خداستاااااولياولياولياوليكه كه كه كه ! ! ! ! هشدارهشدارهشدارهشدار. . . . ناداني اش نيكي كندناداني اش نيكي كندناداني اش نيكي كندناداني اش نيكي كند هر نادان و بي ارزشي به اندازه هر نادان و بي ارزشي به اندازه هر نادان و بي ارزشي به اندازه هر نادان و بي ارزشي به اندازه ارزش او، و بهارزش او، و بهارزش او، و بهارزش او، و به كه او به هر ارزشمندي به اندازه كه او به هر ارزشمندي به اندازه كه او به هر ارزشمندي به اندازه كه او به هر ارزشمندي به اندازه

بدانيد كه او از بدانيد كه او از بدانيد كه او از بدانيد كه او از ! ! ! ! هانهانهانهان . . . . كه او وارث دانش ها و حاكم بر ادراك هاستكه او وارث دانش ها و حاكم بر ادراك هاستكه او وارث دانش ها و حاكم بر ادراك هاستكه او وارث دانش ها و حاكم بر ادراك هاست! ! ! ! هشدارهشدارهشدارهشدار. . . . داوند استداوند استداوند استداوند استخخخخ او نيكو و برگزيده او نيكو و برگزيده او نيكو و برگزيده او نيكو و برگزيده بيدار بيدار بيدار بيدار . . . . بدانيد همانا اوست باليده و استواربدانيد همانا اوست باليده و استواربدانيد همانا اوست باليده و استواربدانيد همانا اوست باليده و استوار. . . . ي او را برپا كندي او را برپا كندي او را برپا كندي او را برپا كندااااسوي پروردگارش سخن مي گويد و آيات و نشانه هسوي پروردگارش سخن مي گويد و آيات و نشانه هسوي پروردگارش سخن مي گويد و آيات و نشانه هسوي پروردگارش سخن مي گويد و آيات و نشانه ه

كه تمامي گذشتگان كه تمامي گذشتگان كه تمامي گذشتگان كه تمامي گذشتگان ! ! ! ! آگاه باشيدآگاه باشيدآگاه باشيدآگاه باشيد ....به او واگذار شده استبه او واگذار شده استبه او واگذار شده استبه او واگذار شده است] ] ] ] اختيار امور جهانيان و آيين آنان اختيار امور جهانيان و آيين آنان اختيار امور جهانيان و آيين آنان اختيار امور جهانيان و آيين آنان [[[[هموست كه هموست كه هموست كه هموست كه ! ! ! ! باشيدباشيدباشيدباشيددرستي و درستي و درستي و درستي و . . . . كه اوست حجت پايدار و پس از او حجتي نخواهد بودكه اوست حجت پايدار و پس از او حجتي نخواهد بودكه اوست حجت پايدار و پس از او حجتي نخواهد بودكه اوست حجت پايدار و پس از او حجتي نخواهد بود! ! ! ! آگاه باشيدآگاه باشيدآگاه باشيدآگاه باشيد . . . . ظهور او را پيشگويي كرده اندظهور او را پيشگويي كرده اندظهور او را پيشگويي كرده اندظهور او را پيشگويي كرده اند

. . . . او ياري نخواهد گشتاو ياري نخواهد گشتاو ياري نخواهد گشتاو ياري نخواهد گشت ر او پيروز نخواهد شد و ستيزنده ر او پيروز نخواهد شد و ستيزنده ر او پيروز نخواهد شد و ستيزنده ر او پيروز نخواهد شد و ستيزنده كسي بكسي بكسي بكسي ب! ! ! ! هانهانهانهان . . . . راستي و نور و روشنايي تنها نزد اوستراستي و نور و روشنايي تنها نزد اوستراستي و نور و روشنايي تنها نزد اوستراستي و نور و روشنايي تنها نزد اوستمن پيام من پيام من پيام من پيام ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان. . . . ر زمين، داور او در ميان مردم و امانتدار امور آشكار و نهان استر زمين، داور او در ميان مردم و امانتدار امور آشكار و نهان استر زمين، داور او در ميان مردم و امانتدار امور آشكار و نهان استر زمين، داور او در ميان مردم و امانتدار امور آشكار و نهان استآگاه باشيد كه او ولي خدا دآگاه باشيد كه او ولي خدا دآگاه باشيد كه او ولي خدا دآگاه باشيد كه او ولي خدا د

اينك شما را مي خوانم اينك شما را مي خوانم اينك شما را مي خوانم اينك شما را مي خوانم . . . . و اين علي است كه پس از من شما را آگاه مي كندو اين علي است كه پس از من شما را آگاه مي كندو اين علي است كه پس از من شما را آگاه مي كندو اين علي است كه پس از من شما را آگاه مي كند. . . . خدا را برايتان آشكار كرده تفهيم نمودمخدا را برايتان آشكار كرده تفهيم نمودمخدا را برايتان آشكار كرده تفهيم نمودمخدا را برايتان آشكار كرده تفهيم نمودمآگاه باشيد من با آگاه باشيد من با آگاه باشيد من با آگاه باشيد من با . . . . به امامت او اقرار نماييدبه امامت او اقرار نماييدبه امامت او اقرار نماييدبه امامت او اقرار نماييدكه پس از پايان خطبه با من و سپس با علي دست دهيد تا با او بيعت كرده كه پس از پايان خطبه با من و سپس با علي دست دهيد تا با او بيعت كرده كه پس از پايان خطبه با من و سپس با علي دست دهيد تا با او بيعت كرده كه پس از پايان خطبه با من و سپس با علي دست دهيد تا با او بيعت كرده

ي پيامبر ي پيامبر ي پيامبر ي پيامبر اااا[[[[««««. . . . ي امامت او پيمان مي گيرمي امامت او پيمان مي گيرمي امامت او پيمان مي گيرمي امامت او پيمان مي گيرمااااي عزوجل بري عزوجل بري عزوجل بري عزوجل برااااخداوند و علي با من پيمان بسته و من اكنون از سوي خدخداوند و علي با من پيمان بسته و من اكنون از سوي خدخداوند و علي با من پيمان بسته و من اكنون از سوي خدخداوند و علي با من پيمان بسته و من اكنون از سوي خدو هر كس بيعت شكند، بر و هر كس بيعت شكند، بر و هر كس بيعت شكند، بر و هر كس بيعت شكند، بر . . . . آنان استآنان استآنان استآنان است هايهايهايهايي دستي دستي دستي دستدست خدا باالدست خدا باالدست خدا باالدست خدا باال. . . . آنان كه با تو بيعت كنند هر آينه با خدا بيعت كرده اندآنان كه با تو بيعت كنند هر آينه با خدا بيعت كرده اندآنان كه با تو بيعت كنند هر آينه با خدا بيعت كرده اندآنان كه با تو بيعت كنند هر آينه با خدا بيعت كرده اند]]]]

....خود شكسته، و آن كس كه بر پيمان خداوند استوار و باوفا باشد، خداوند به او پاداش بزرگي خواهد دادخود شكسته، و آن كس كه بر پيمان خداوند استوار و باوفا باشد، خداوند به او پاداش بزرگي خواهد دادخود شكسته، و آن كس كه بر پيمان خداوند استوار و باوفا باشد، خداوند به او پاداش بزرگي خواهد دادخود شكسته، و آن كس كه بر پيمان خداوند استوار و باوفا باشد، خداوند به او پاداش بزرگي خواهد داد زيانزيانزيانزيانخدا و عمره كنندگان بر صفا خدا و عمره كنندگان بر صفا خدا و عمره كنندگان بر صفا خدا و عمره كنندگان بر صفا پس زائران خانه پس زائران خانه پس زائران خانه پس زائران خانه . . . . رسوم خدايي استرسوم خدايي استرسوم خدايي استرسوم خدايي استهمانا حج و عمره از شعائر و آداب و همانا حج و عمره از شعائر و آداب و همانا حج و عمره از شعائر و آداب و همانا حج و عمره از شعائر و آداب و ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان

. . . . و مروه بسيار طواف كنندو مروه بسيار طواف كنندو مروه بسيار طواف كنندو مروه بسيار طواف كنند

Page 22: alinameh

٢٢

ريد؛ كه هيچ خانداني داخل آن نشد مگر بي نياز شد و مژده گرفت، و كسي از آن ريد؛ كه هيچ خانداني داخل آن نشد مگر بي نياز شد و مژده گرفت، و كسي از آن ريد؛ كه هيچ خانداني داخل آن نشد مگر بي نياز شد و مژده گرفت، و كسي از آن ريد؛ كه هيچ خانداني داخل آن نشد مگر بي نياز شد و مژده گرفت، و كسي از آن خدا حج گزاخدا حج گزاخدا حج گزاخدا حج گزا در خانه در خانه در خانه در خانه ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردماند مگر اين د مگر اين د مگر اين د مگر اين نماننماننماننمان) ) ) ) عرفات، مشعر، مناعرفات، مشعر، مناعرفات، مشعر، مناعرفات، مشعر، منا((((مؤمني در موقف مؤمني در موقف مؤمني در موقف مؤمني در موقف ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان. . . . روي برنگردانيد مگر بي بهره و نيازمند گرديدروي برنگردانيد مگر بي بهره و نيازمند گرديدروي برنگردانيد مگر بي بهره و نيازمند گرديدروي برنگردانيد مگر بي بهره و نيازمند گرديد

كار خود را از كار خود را از كار خود را از كار خود را از ] ] ] ] ده ي پاك ده ي پاك ده ي پاك ده ي پاك با پرونبا پرونبا پرونبا پرون[[[[او را بيامرزد و بايسته است كه پس از پايان اعمال حج او را بيامرزد و بايسته است كه پس از پايان اعمال حج او را بيامرزد و بايسته است كه پس از پايان اعمال حج او را بيامرزد و بايسته است كه پس از پايان اعمال حج كه خدا گناهان گذشته كه خدا گناهان گذشته كه خدا گناهان گذشته كه خدا گناهان گذشته ي سفرشان جبران مي شود و جايگزين آن به آنان ي سفرشان جبران مي شود و جايگزين آن به آنان ي سفرشان جبران مي شود و جايگزين آن به آنان ي سفرشان جبران مي شود و جايگزين آن به آنان ااااحاجيان دستگيري شده اند و هزينه هحاجيان دستگيري شده اند و هزينه هحاجيان دستگيري شده اند و هزينه هحاجيان دستگيري شده اند و هزينه ه! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان. . . . سر گيردسر گيردسر گيردسر گيرد

خدا را با دين كامل و خدا را با دين كامل و خدا را با دين كامل و خدا را با دين كامل و خانه خانه خانه خانه حج حج حج حج ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان. . . . و البته خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نخواهد كردو البته خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نخواهد كردو البته خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نخواهد كردو البته خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نخواهد كرد. . . . خواهد رسيدخواهد رسيدخواهد رسيدخواهد رسيدنماز را نماز را نماز را نماز را ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان . . . . برنگرديدبرنگرديدبرنگرديدبرنگرديد] ] ] ] از گناهان از گناهان از گناهان از گناهان [[[[جز با توبه و بازايستادن جز با توبه و بازايستادن جز با توبه و بازايستادن جز با توبه و بازايستادن حجحجحجحج مشاهدمشاهدمشاهدمشاهد از از از از ووووبجاي آوريد بجاي آوريد بجاي آوريد بجاي آوريد دانش ژرف دانش ژرف دانش ژرف دانش ژرف

پس اگر زمان بر شما دراز شد و كوتاهي پس اگر زمان بر شما دراز شد و كوتاهي پس اگر زمان بر شما دراز شد و كوتاهي پس اگر زمان بر شما دراز شد و كوتاهي . . . . به پا داريد و زكات بپردازيد همان سان كه خداوند عزوجل امر فرمودهبه پا داريد و زكات بپردازيد همان سان كه خداوند عزوجل امر فرمودهبه پا داريد و زكات بپردازيد همان سان كه خداوند عزوجل امر فرمودهبه پا داريد و زكات بپردازيد همان سان كه خداوند عزوجل امر فرمودهوجل او راپس از من امانتدار خويش وجل او راپس از من امانتدار خويش وجل او راپس از من امانتدار خويش وجل او راپس از من امانتدار خويش خداوند عزخداوند عزخداوند عزخداوند عز. . . . بر شماستبر شماستبر شماستبر شماست تيار و تبيين كننده تيار و تبيين كننده تيار و تبيين كننده تيار و تبيين كننده كرديد يا از ياد برديد، علي صاحب اخكرديد يا از ياد برديد، علي صاحب اخكرديد يا از ياد برديد، علي صاحب اخكرديد يا از ياد برديد، علي صاحب اخ

ي شما راپاسخ ي شما راپاسخ ي شما راپاسخ ي شما راپاسخ ااااو او و فرزندان من از جانشينان او، پرسش هو او و فرزندان من از جانشينان او، پرسش هو او و فرزندان من از جانشينان او، پرسش هو او و فرزندان من از جانشينان او، پرسش ه. . . . همانا او از من و من از اويمهمانا او از من و من از اويمهمانا او از من و من از اويمهمانا او از من و من از اويم. . . . در ميان آفريدگانش نهادهدر ميان آفريدگانش نهادهدر ميان آفريدگانش نهادهدر ميان آفريدگانش نهاده . . . . دهند و آن چه را نمي دانيد به شما مي آموزنددهند و آن چه را نمي دانيد به شما مي آموزنددهند و آن چه را نمي دانيد به شما مي آموزنددهند و آن چه را نمي دانيد به شما مي آموزند

فرمان دهم و از ناروا فرمان دهم و از ناروا فرمان دهم و از ناروا فرمان دهم و از ناروا يكباره به روا يكباره به روا يكباره به روا يكباره به روا روا و ناروا بيش از آن است كه من شمارش كنم و بشناسانم و در اين جا روا و ناروا بيش از آن است كه من شمارش كنم و بشناسانم و در اين جا روا و ناروا بيش از آن است كه من شمارش كنم و بشناسانم و در اين جا روا و ناروا بيش از آن است كه من شمارش كنم و بشناسانم و در اين جا ! ! ! ! هانهانهانهانچه از سوي خداوند چه از سوي خداوند چه از سوي خداوند چه از سوي خداوند در مورد پذيرش آن در مورد پذيرش آن در مورد پذيرش آن در مورد پذيرش آن ،،،،از اين روي مأمورم از شما بيعت بگيرم كه دست در دست من نهيد از اين روي مأمورم از شما بيعت بگيرم كه دست در دست من نهيد از اين روي مأمورم از شما بيعت بگيرم كه دست در دست من نهيد از اين روي مأمورم از شما بيعت بگيرم كه دست در دست من نهيد . . . . بازدارمبازدارمبازدارمبازدارم

و اين امامت به وراثت پايدار است و و اين امامت به وراثت پايدار است و و اين امامت به وراثت پايدار است و و اين امامت به وراثت پايدار است و . . . . علي اميرالمؤمنين و اوصياي پس از او كه آنان از من و اويندعلي اميرالمؤمنين و اوصياي پس از او كه آنان از من و اويندعلي اميرالمؤمنين و اوصياي پس از او كه آنان از من و اويندعلي اميرالمؤمنين و اوصياي پس از او كه آنان از من و اويند ههههدرباردرباردرباردربار،،،،آورده ام آورده ام آورده ام آورده ام . . . . ر و قضا ديدار كندر و قضا ديدار كندر و قضا ديدار كندر و قضا ديدار كندمان، مهدي است و استواري امامت تا روزي است كه او با خداوند قدمان، مهدي است و استواري امامت تا روزي است كه او با خداوند قدمان، مهدي است و استواري امامت تا روزي است كه او با خداوند قدمان، مهدي است و استواري امامت تا روزي است كه او با خداوند قدفرجام امافرجام امافرجام امافرجام اما

آن آن آن آن ! ! ! ! بدانيد و آگاه باشيدبدانيد و آگاه باشيدبدانيد و آگاه باشيدبدانيد و آگاه باشيد. . . . شما را به هرگونه روا و ناروا راهنمايي كردم و از آن هرگز برنمي گردمشما را به هرگونه روا و ناروا راهنمايي كردم و از آن هرگز برنمي گردمشما را به هرگونه روا و ناروا راهنمايي كردم و از آن هرگز برنمي گردمشما را به هرگونه روا و ناروا راهنمايي كردم و از آن هرگز برنمي گردم! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمانهشدار كه دوباره مي هشدار كه دوباره مي هشدار كه دوباره مي هشدار كه دوباره مي . . . . ني راه ندهيدني راه ندهيدني راه ندهيدني راه ندهيددگرگودگرگودگرگودگرگووصيه نماييد و در آن وصيه نماييد و در آن وصيه نماييد و در آن وصيه نماييد و در آن ها را ياد كنيد و نگه داريد و يكديگر را به آن تها را ياد كنيد و نگه داريد و يكديگر را به آن تها را ياد كنيد و نگه داريد و يكديگر را به آن تها را ياد كنيد و نگه داريد و يكديگر را به آن ت

و بدانيد كه و بدانيد كه و بدانيد كه و بدانيد كه . . . . و امر به معروف كنيد و از منكر بازداريدو امر به معروف كنيد و از منكر بازداريدو امر به معروف كنيد و از منكر بازداريدو امر به معروف كنيد و از منكر بازداريد. . . . و زكات بپردازيدو زكات بپردازيدو زكات بپردازيدو زكات بپردازيد. . . . نماز را به پا داريدنماز را به پا داريدنماز را به پا داريدنماز را به پا داريد! ! ! ! بيدار باشيدبيدار باشيدبيدار باشيدبيدار باشيد: : : : گويمگويمگويمگويمبرسيد و سخن مرا به ديگران برسانيد و غايبان را برسيد و سخن مرا به ديگران برسانيد و غايبان را برسيد و سخن مرا به ديگران برسانيد و غايبان را برسيد و سخن مرا به ديگران برسانيد و غايبان را ] ] ] ] درباره ي امامت درباره ي امامت درباره ي امامت درباره ي امامت [[[[من من من من مر به معروف اين است كه به گفته مر به معروف اين است كه به گفته مر به معروف اين است كه به گفته مر به معروف اين است كه به گفته اااا ريشه ريشه ريشه ريشه

فرمان من توصيه كنيد و آنان را از ناسازگاري سخنان من بازداريد؛ همانا سخن من فرمان خدا و من است و فرمان من توصيه كنيد و آنان را از ناسازگاري سخنان من بازداريد؛ همانا سخن من فرمان خدا و من است و فرمان من توصيه كنيد و آنان را از ناسازگاري سخنان من بازداريد؛ همانا سخن من فرمان خدا و من است و فرمان من توصيه كنيد و آنان را از ناسازگاري سخنان من بازداريد؛ همانا سخن من فرمان خدا و من است و به پذيرشبه پذيرشبه پذيرشبه پذيرش . . . . هيچ امر به معروف و نهي از منكري جز با امام معصوم تحقق و كمال نمي يابدهيچ امر به معروف و نهي از منكري جز با امام معصوم تحقق و كمال نمي يابدهيچ امر به معروف و نهي از منكري جز با امام معصوم تحقق و كمال نمي يابدهيچ امر به معروف و نهي از منكري جز با امام معصوم تحقق و كمال نمي يابد

Page 23: alinameh

٢٣

ندم كه آنان از او و ندم كه آنان از او و ندم كه آنان از او و ندم كه آنان از او و قرآن بر شما روشن مي كند كه امامان پس از علي فرزندان اويند و من به شما شناساقرآن بر شما روشن مي كند كه امامان پس از علي فرزندان اويند و من به شما شناساقرآن بر شما روشن مي كند كه امامان پس از علي فرزندان اويند و من به شما شناساقرآن بر شما روشن مي كند كه امامان پس از علي فرزندان اويند و من به شما شناسا! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمانو من نيز گفته و من نيز گفته و من نيز گفته و من نيز گفته » » » » ............امامت را فرماني پايدار در نسل او قرار دادامامت را فرماني پايدار در نسل او قرار دادامامت را فرماني پايدار در نسل او قرار دادامامت را فرماني پايدار در نسل او قرار داد««««: : : : چرا كه خداوند در كتاب خود مي گويدچرا كه خداوند در كتاب خود مي گويدچرا كه خداوند در كتاب خود مي گويدچرا كه خداوند در كتاب خود مي گويد. . . . از من انداز من انداز من انداز من اند

تقوا را، تقوا را رعايت كرده از تقوا را، تقوا را رعايت كرده از تقوا را، تقوا را رعايت كرده از تقوا را، تقوا را رعايت كرده از ! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان » » » » ....مادام كه به قرآن و امامان تمسك كنيد، گمراه نخواهيد شدمادام كه به قرآن و امامان تمسك كنيد، گمراه نخواهيد شدمادام كه به قرآن و امامان تمسك كنيد، گمراه نخواهيد شدمادام كه به قرآن و امامان تمسك كنيد، گمراه نخواهيد شد««««: : : : ام كهام كهام كهام كهي ي ي ي ااااروز رستاخيز حادثه روز رستاخيز حادثه روز رستاخيز حادثه روز رستاخيز حادثه البته زمين لرزه البته زمين لرزه البته زمين لرزه البته زمين لرزه ««««: : : : عزوجل فرمودعزوجل فرمودعزوجل فرمودعزوجل فرمودمان گونه كه خداوند مان گونه كه خداوند مان گونه كه خداوند مان گونه كه خداوند سختي رستخيز بهراسيد هسختي رستخيز بهراسيد هسختي رستخيز بهراسيد هسختي رستخيز بهراسيد ه

كيفر را ياد كيفر را ياد كيفر را ياد كيفر را ياد وووودر برابر پروردگار جهانيان و پاداش در برابر پروردگار جهانيان و پاداش در برابر پروردگار جهانيان و پاداش در برابر پروردگار جهانيان و پاداش قيامت، و حساب و ميزان و محاسبه قيامت، و حساب و ميزان و محاسبه قيامت، و حساب و ميزان و محاسبه قيامت، و حساب و ميزان و محاسبه مرگ، مرگ، مرگ، مرگ، . . . . » » » » ............بزرگ استبزرگ استبزرگ استبزرگ است ....ي از بهشت نخواهد بردي از بهشت نخواهد بردي از بهشت نخواهد بردي از بهشت نخواهد بردااااو آن كه بدي كرد، بهره و آن كه بدي كرد، بهره و آن كه بدي كرد، بهره و آن كه بدي كرد، بهره . . . . آن كه نيكي آورد، پاداش گيردآن كه نيكي آورد، پاداش گيردآن كه نيكي آورد، پاداش گيردآن كه نيكي آورد، پاداش گيرد. . . . كنيدكنيدكنيدكنيداز اين روي خداوند عزوجل به من دستور از اين روي خداوند عزوجل به من دستور از اين روي خداوند عزوجل به من دستور از اين روي خداوند عزوجل به من دستور . . . . شما بيش از آنيد كه در يك زمان با يك دست من بيعت نماييدشما بيش از آنيد كه در يك زمان با يك دست من بيعت نماييدشما بيش از آنيد كه در يك زمان با يك دست من بيعت نماييدشما بيش از آنيد كه در يك زمان با يك دست من بيعت نماييد! ! ! ! ردمانردمانردمانردمانهان مهان مهان مهان م

داده كه از زبان شما اقرار بگيرم و پيمان واليت علي اميرالمؤمنين را محكم كنم و نيز بر امامان پس از او كه از داده كه از زبان شما اقرار بگيرم و پيمان واليت علي اميرالمؤمنين را محكم كنم و نيز بر امامان پس از او كه از داده كه از زبان شما اقرار بگيرم و پيمان واليت علي اميرالمؤمنين را محكم كنم و نيز بر امامان پس از او كه از داده كه از زبان شما اقرار بگيرم و پيمان واليت علي اميرالمؤمنين را محكم كنم و نيز بر امامان پس از او كه از . . . . من از نسل اوستمن از نسل اوستمن از نسل اوستمن از نسل اوستنسل من و اويند؛ همان گونه كه اعالم كردم كه ذريه نسل من و اويند؛ همان گونه كه اعالم كردم كه ذريه نسل من و اويند؛ همان گونه كه اعالم كردم كه ذريه نسل من و اويند؛ همان گونه كه اعالم كردم كه ذريه

البته كه سخنان تو را شنيده پيروي مي كنيم و از آن ها خشنوديم و بر آن گردن گذار و بر آن البته كه سخنان تو را شنيده پيروي مي كنيم و از آن ها خشنوديم و بر آن گردن گذار و بر آن البته كه سخنان تو را شنيده پيروي مي كنيم و از آن ها خشنوديم و بر آن گردن گذار و بر آن البته كه سخنان تو را شنيده پيروي مي كنيم و از آن ها خشنوديم و بر آن گردن گذار و بر آن ««««: : : : پس همگان بگوييدپس همگان بگوييدپس همگان بگوييدپس همگان بگوييدبه ما ابالغ كردي، با تو به ما ابالغ كردي، با تو به ما ابالغ كردي، با تو به ما ابالغ كردي، با تو - - - - از صلب او از صلب او از صلب او از صلب او - - - - چه از سوي پروردگارمان در امامت اماممان علي اميرالمؤمنين و امامان ديگر چه از سوي پروردگارمان در امامت اماممان علي اميرالمؤمنين و امامان ديگر چه از سوي پروردگارمان در امامت اماممان علي اميرالمؤمنين و امامان ديگر چه از سوي پروردگارمان در امامت اماممان علي اميرالمؤمنين و امامان ديگر

با اين پيمان زنده ايم و با آن خواهيم مرد و با آن اعتقاد برانگيخته با اين پيمان زنده ايم و با آن خواهيم مرد و با آن اعتقاد برانگيخته با اين پيمان زنده ايم و با آن خواهيم مرد و با آن اعتقاد برانگيخته با اين پيمان زنده ايم و با آن خواهيم مرد و با آن اعتقاد برانگيخته . . . . و زبان و دست هايمانو زبان و دست هايمانو زبان و دست هايمانو زبان و دست هايمان پيمان مي بنديم با دل و جانپيمان مي بنديم با دل و جانپيمان مي بنديم با دل و جانپيمان مي بنديم با دل و جانا ا ا ا ما رما رما رما ر ....گرديمگرديمگرديمگرديمشك و انكار نخواهيم داشت و از عهد و پيمان خود برنمي شك و انكار نخواهيم داشت و از عهد و پيمان خود برنمي شك و انكار نخواهيم داشت و از عهد و پيمان خود برنمي شك و انكار نخواهيم داشت و از عهد و پيمان خود برنمي ، ، ، ، و هرگز آن را دگرگون نكرده و هرگز آن را دگرگون نكرده و هرگز آن را دگرگون نكرده و هرگز آن را دگرگون نكرده . . . . مي شويممي شويممي شويممي شويم

و او، كه حسن و حسين و آنان كه خداوند پس و او، كه حسن و حسين و آنان كه خداوند پس و او، كه حسن و حسين و آنان كه خداوند پس و او، كه حسن و حسين و آنان كه خداوند پس علي اميرالمؤمنين و امامان از نسل خودعلي اميرالمؤمنين و امامان از نسل خودعلي اميرالمؤمنين و امامان از نسل خودعلي اميرالمؤمنين و امامان از نسل خود به فرمان خدا پند دادي درباره به فرمان خدا پند دادي درباره به فرمان خدا پند دادي درباره به فرمان خدا پند دادي درباره هر كس توانست با هر كس توانست با هر كس توانست با هر كس توانست با . . . . پس عهد و پيمان از ما گرفته شد از دل و جان و زبان و روح و دستانمانپس عهد و پيمان از ما گرفته شد از دل و جان و زبان و روح و دستانمانپس عهد و پيمان از ما گرفته شد از دل و جان و زبان و روح و دستانمانپس عهد و پيمان از ما گرفته شد از دل و جان و زبان و روح و دستانمان. . . . از آنان برپا كرده استاز آنان برپا كرده استاز آنان برپا كرده استاز آنان برپا كرده است

و و و و . . . . نبيندنبيندنبيندنبيند عهد شكنيعهد شكنيعهد شكنيعهد شكنيو هرگز پيمانمان را دگرگون نخواهيم كرد و خداوند از ما و هرگز پيمانمان را دگرگون نخواهيم كرد و خداوند از ما و هرگز پيمانمان را دگرگون نخواهيم كرد و خداوند از ما و هرگز پيمانمان را دگرگون نخواهيم كرد و خداوند از ما . . . . دست وگرنه با زبان پيمان بستدست وگرنه با زبان پيمان بستدست وگرنه با زبان پيمان بستدست وگرنه با زبان پيمان بستتو را به نزديك و دور از فرزندان و خويشان خود خواهيم رسانيد و خداوند را بر آن گواه خواهيم تو را به نزديك و دور از فرزندان و خويشان خود خواهيم رسانيد و خداوند را بر آن گواه خواهيم تو را به نزديك و دور از فرزندان و خويشان خود خواهيم رسانيد و خداوند را بر آن گواه خواهيم تو را به نزديك و دور از فرزندان و خويشان خود خواهيم رسانيد و خداوند را بر آن گواه خواهيم نيز فرماننيز فرماننيز فرماننيز فرمان

» » » » ....و هر آينه خداوند بر گواهي كافي است و تو نيز بر ما گواه باشو هر آينه خداوند بر گواهي كافي است و تو نيز بر ما گواه باشو هر آينه خداوند بر گواهي كافي است و تو نيز بر ما گواه باشو هر آينه خداوند بر گواهي كافي است و تو نيز بر ما گواه باش. . . . گرفتگرفتگرفتگرفتآن آن آن آن هرهرهرهر««««. . . . چه مي گوييد؟ همانا خداوند هر صدايي را مي شنود و آن را كه از دل ها مي گذرد مي داندچه مي گوييد؟ همانا خداوند هر صدايي را مي شنود و آن را كه از دل ها مي گذرد مي داندچه مي گوييد؟ همانا خداوند هر صدايي را مي شنود و آن را كه از دل ها مي گذرد مي داندچه مي گوييد؟ همانا خداوند هر صدايي را مي شنود و آن را كه از دل ها مي گذرد مي داند! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان

و هر كس بيعت كند، هر و هر كس بيعت كند، هر و هر كس بيعت كند، هر و هر كس بيعت كند، هر » » » » ....و آن كه گمراه شد، به زيان خود رفتهو آن كه گمراه شد، به زيان خود رفتهو آن كه گمراه شد، به زيان خود رفتهو آن كه گمراه شد، به زيان خود رفته. . . . كس هدايت پذيرفت، به خير خويش پذيرفتهكس هدايت پذيرفت، به خير خويش پذيرفتهكس هدايت پذيرفت، به خير خويش پذيرفتهكس هدايت پذيرفت، به خير خويش پذيرفته » » » » ....آن هاستآن هاستآن هاستآن هاست هايهايهايهايي دستي دستي دستي دستدست خدا باالدست خدا باالدست خدا باالدست خدا باال««««آينه با خداوند پيمان بسته؛ كه آينه با خداوند پيمان بسته؛ كه آينه با خداوند پيمان بسته؛ كه آينه با خداوند پيمان بسته؛ كه

Page 24: alinameh

٢�

س از س از س از س از امامان پامامان پامامان پامامان پ اينك با خداوند بيعت كنيد و با من پيمان بنديد و با علي اميرالمؤمنين و حسن و حسين واينك با خداوند بيعت كنيد و با من پيمان بنديد و با علي اميرالمؤمنين و حسن و حسين واينك با خداوند بيعت كنيد و با من پيمان بنديد و با علي اميرالمؤمنين و حسن و حسين واينك با خداوند بيعت كنيد و با من پيمان بنديد و با علي اميرالمؤمنين و حسن و حسين و! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان . . . . پايدارند در دنيا و آخرتپايدارند در دنيا و آخرتپايدارند در دنيا و آخرتپايدارند در دنيا و آخرت آنان از نسل آنان كه نشانه آنان از نسل آنان كه نشانه آنان از نسل آنان كه نشانه آنان از نسل آنان كه نشانه

جز اين نيست كه به زيان خود گام جز اين نيست كه به زيان خود گام جز اين نيست كه به زيان خود گام جز اين نيست كه به زيان خود گام » » » » هر كه پيمان شكندهر كه پيمان شكندهر كه پيمان شكندهر كه پيمان شكند««««. . . . خداوند مكاران را تباه مي كند و به باوفايان مهر مي ورزدخداوند مكاران را تباه مي كند و به باوفايان مهر مي ورزدخداوند مكاران را تباه مي كند و به باوفايان مهر مي ورزدخداوند مكاران را تباه مي كند و به باوفايان مهر مي ورزد » » » » ....خواهد دادخواهد دادخواهد دادخواهد داد برداشته، و هر كه بر عهدي كه با خدا بسته پابرجا ماند، به زودي خدا او را پاداش بزرگيبرداشته، و هر كه بر عهدي كه با خدا بسته پابرجا ماند، به زودي خدا او را پاداش بزرگيبرداشته، و هر كه بر عهدي كه با خدا بسته پابرجا ماند، به زودي خدا او را پاداش بزرگيبرداشته، و هر كه بر عهدي كه با خدا بسته پابرجا ماند، به زودي خدا او را پاداش بزرگي

شنيديم و فرمان مي شنيديم و فرمان مي شنيديم و فرمان مي شنيديم و فرمان مي ««««: : : : آن چه بر شما برگفتم بگوييد و به علي با لقب اميرالمؤمنين سالم كنيد و بگوييدآن چه بر شما برگفتم بگوييد و به علي با لقب اميرالمؤمنين سالم كنيد و بگوييدآن چه بر شما برگفتم بگوييد و به علي با لقب اميرالمؤمنين سالم كنيد و بگوييدآن چه بر شما برگفتم بگوييد و به علي با لقب اميرالمؤمنين سالم كنيد و بگوييد! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمانتمام سپاس و ستايش خدايي تمام سپاس و ستايش خدايي تمام سپاس و ستايش خدايي تمام سپاس و ستايش خدايي ««««: : : : و نيز بگوييدو نيز بگوييدو نيز بگوييدو نيز بگوييد» » » » ....پروردگارا، آمرزشت خواهيم و بازگشت به سوي تو استپروردگارا، آمرزشت خواهيم و بازگشت به سوي تو استپروردگارا، آمرزشت خواهيم و بازگشت به سوي تو استپروردگارا، آمرزشت خواهيم و بازگشت به سوي تو است . . . . بريمبريمبريمبريم

. . . . تا آخر آيهتا آخر آيهتا آخر آيهتا آخر آيه - - - - » » » » نه راه نمي يافتيمنه راه نمي يافتيمنه راه نمي يافتيمنه راه نمي يافتيمراست كه ما را به اين راهنمايي فرمود وگرراست كه ما را به اين راهنمايي فرمود وگرراست كه ما را به اين راهنمايي فرمود وگرراست كه ما را به اين راهنمايي فرمود وگربيش از آن بيش از آن بيش از آن بيش از آن - - - - كه در قرآن نازل فرموده كه در قرآن نازل فرموده كه در قرآن نازل فرموده كه در قرآن نازل فرموده - - - - ي علي بن ابي طالب نزد خداوند عزوجل ي علي بن ابي طالب نزد خداوند عزوجل ي علي بن ابي طالب نزد خداوند عزوجل ي علي بن ابي طالب نزد خداوند عزوجل ااااهر آينه برتري ههر آينه برتري ههر آينه برتري ههر آينه برتري ه! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان

هان هان هان هان . . . . پس هر كس از مقامات او خبر داد و آن ها را شناخت او را تصديق و تأييد كنيدپس هر كس از مقامات او خبر داد و آن ها را شناخت او را تصديق و تأييد كنيدپس هر كس از مقامات او خبر داد و آن ها را شناخت او را تصديق و تأييد كنيدپس هر كس از مقامات او خبر داد و آن ها را شناخت او را تصديق و تأييد كنيد. . . . است كه من يكباره برشمارماست كه من يكباره برشمارماست كه من يكباره برشمارماست كه من يكباره برشمارماز خدا و رسولش و علي و اماماني كه نام بردم پيروي كند، به رستگاري بزرگي دست يافته از خدا و رسولش و علي و اماماني كه نام بردم پيروي كند، به رستگاري بزرگي دست يافته از خدا و رسولش و علي و اماماني كه نام بردم پيروي كند، به رستگاري بزرگي دست يافته از خدا و رسولش و علي و اماماني كه نام بردم پيروي كند، به رستگاري بزرگي دست يافته آن كس كه آن كس كه آن كس كه آن كس كه ! ! ! ! مردمانمردمانمردمانمردمان

بر او با لقب اميرالمؤمنين، بر او با لقب اميرالمؤمنين، بر او با لقب اميرالمؤمنين، بر او با لقب اميرالمؤمنين، دهندگان دهندگان دهندگان دهندگان سبقت جويان به بيعت و پيمان و سرپرستي او و سالمسبقت جويان به بيعت و پيمان و سرپرستي او و سالمسبقت جويان به بيعت و پيمان و سرپرستي او و سالمسبقت جويان به بيعت و پيمان و سرپرستي او و سالم! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان. . . . استاستاستاستپس اگر شما و پس اگر شما و پس اگر شما و پس اگر شما و . . . . كند بگوييدكند بگوييدكند بگوييدكند بگوييد آن چه خدا را خشنودآن چه خدا را خشنودآن چه خدا را خشنودآن چه خدا را خشنود! ! ! ! هان مردمانهان مردمانهان مردمانهان مردمان . . . . ي پربهره خواهند بودي پربهره خواهند بودي پربهره خواهند بودي پربهره خواهند بوداااارستگارانند و در بهشت هرستگارانند و در بهشت هرستگارانند و در بهشت هرستگارانند و در بهشت ه

. . . . تمامي زمينيان كفران ورزند، خدا را زياني نخواهد رسانيدتمامي زمينيان كفران ورزند، خدا را زياني نخواهد رسانيدتمامي زمينيان كفران ورزند، خدا را زياني نخواهد رسانيدتمامي زمينيان كفران ورزند، خدا را زياني نخواهد رسانيدو و و و ! ! ! ! و بر منكران كافر خشم گيرو بر منكران كافر خشم گيرو بر منكران كافر خشم گيرو بر منكران كافر خشم گير. . . . پروردگارا، آنان را كه به آن چه ادا كردم و فرمان دادم ايمان آوردند، بيامرزپروردگارا، آنان را كه به آن چه ادا كردم و فرمان دادم ايمان آوردند، بيامرزپروردگارا، آنان را كه به آن چه ادا كردم و فرمان دادم ايمان آوردند، بيامرزپروردگارا، آنان را كه به آن چه ادا كردم و فرمان دادم ايمان آوردند، بيامرز

....الحمدلله رب العالمينالحمدلله رب العالمينالحمدلله رب العالمينالحمدلله رب العالمين

Page 25: alinameh

٢�

خطبه یوم العیدین

Page 26: alinameh

٢�

1خطبه يوم العيدين

)در عيد غدير) ع(خطبه علي (

در طوس به سر مي بردند در طوس به سر مي بردند در طوس به سر مي بردند در طوس به سر مي بردند ) ) ) ) ع ع ع ع ((((در ايامي كه امام رضا در ايامي كه امام رضا در ايامي كه امام رضا در ايامي كه امام رضا : : : : شيخ طوسي به اسناد خود از فياض بن محمد نقل مي كندشيخ طوسي به اسناد خود از فياض بن محمد نقل مي كندشيخ طوسي به اسناد خود از فياض بن محمد نقل مي كندشيخ طوسي به اسناد خود از فياض بن محمد نقل مي كند

روزي كه مصادف با غدير بود در محضر ايشان بودم و جمعي از دوستان صميمي و خواص حضرت نيز در منزل روزي كه مصادف با غدير بود در محضر ايشان بودم و جمعي از دوستان صميمي و خواص حضرت نيز در منزل روزي كه مصادف با غدير بود در محضر ايشان بودم و جمعي از دوستان صميمي و خواص حضرت نيز در منزل روزي كه مصادف با غدير بود در محضر ايشان بودم و جمعي از دوستان صميمي و خواص حضرت نيز در منزل براي خانواده هاي براي خانواده هاي براي خانواده هاي براي خانواده هاي نيزنيزنيزنيز بود و هداياي فراواني بود و هداياي فراواني بود و هداياي فراواني بود و هداياي فراواني دعوت فرمودهدعوت فرمودهدعوت فرمودهدعوت فرموده حضرت آنان را براي صرف افطارحضرت آنان را براي صرف افطارحضرت آنان را براي صرف افطارحضرت آنان را براي صرف افطار. . . . ايشان ميهمان بودندايشان ميهمان بودندايشان ميهمان بودندايشان ميهمان بودند

. . . . آنان فرستاده بودآنان فرستاده بودآنان فرستاده بودآنان فرستاده بودبه وفور و بيش به وفور و بيش به وفور و بيش به وفور و بيش ) ) ) ) ع ع ع ع ( ( ( ( برخورد و رفتار حضرت، آن روز با روزهاي ديگر متفاوت بود و احسان و بخشش امام هشتم برخورد و رفتار حضرت، آن روز با روزهاي ديگر متفاوت بود و احسان و بخشش امام هشتم برخورد و رفتار حضرت، آن روز با روزهاي ديگر متفاوت بود و احسان و بخشش امام هشتم برخورد و رفتار حضرت، آن روز با روزهاي ديگر متفاوت بود و احسان و بخشش امام هشتم

ل تاريخي آن ل تاريخي آن ل تاريخي آن ل تاريخي آن ئئئئو مساو مساو مساو مسا فضيلت روز غدير سخن مي گفتفضيلت روز غدير سخن مي گفتفضيلت روز غدير سخن مي گفتفضيلت روز غدير سخن مي گفتپيوسته از پيوسته از پيوسته از پيوسته از ) ) ) ) ع ع ع ع ( ( ( ( امام رضا امام رضا امام رضا امام رضا . . . . از هميشه شامل حال دوستان مي شداز هميشه شامل حال دوستان مي شداز هميشه شامل حال دوستان مي شداز هميشه شامل حال دوستان مي شد ::::روز را يادآوري مي كرد؛ از جمله سخنان حضرت اين بود كه فرمودروز را يادآوري مي كرد؛ از جمله سخنان حضرت اين بود كه فرمودروز را يادآوري مي كرد؛ از جمله سخنان حضرت اين بود كه فرمودروز را يادآوري مي كرد؛ از جمله سخنان حضرت اين بود كه فرمود

روايت كردند روايت كردند روايت كردند روايت كردند ) ) ) ) ع ع ع ع ( ( ( ( از امام حسين از امام حسين از امام حسين از امام حسين ) ) ) ) ع ع ع ع ( ( ( ( و حضرتش از امام سجاد و حضرتش از امام سجاد و حضرتش از امام سجاد و حضرتش از امام سجاد ) ) ) ) ع ع ع ع ( ( ( ( و ايشان از امام باقر و ايشان از امام باقر و ايشان از امام باقر و ايشان از امام باقر ) ) ) ) ع ع ع ع ( ( ( ( پدرم از امام صادق پدرم از امام صادق پدرم از امام صادق پدرم از امام صادق با گذشت با گذشت با گذشت با گذشت ) ) ) ) ع ع ع ع ( ( ( ( ان گشت، اميرالمؤمنين ان گشت، اميرالمؤمنين ان گشت، اميرالمؤمنين ان گشت، اميرالمؤمنين يك سال، روز جمعه با عيد غدير همزميك سال، روز جمعه با عيد غدير همزميك سال، روز جمعه با عيد غدير همزميك سال، روز جمعه با عيد غدير همزم) ) ) ) ع ع ع ع ((((كه در ايام حكومت اميرالمؤمنين كه در ايام حكومت اميرالمؤمنين كه در ايام حكومت اميرالمؤمنين كه در ايام حكومت اميرالمؤمنين

پنج ساعت از روز، براي ايراد خطبه برفراز منبر رفت و در آغاز سخنراني خود چنان حمد و ثنايي براي خداوند پنج ساعت از روز، براي ايراد خطبه برفراز منبر رفت و در آغاز سخنراني خود چنان حمد و ثنايي براي خداوند پنج ساعت از روز، براي ايراد خطبه برفراز منبر رفت و در آغاز سخنراني خود چنان حمد و ثنايي براي خداوند پنج ساعت از روز، براي ايراد خطبه برفراز منبر رفت و در آغاز سخنراني خود چنان حمد و ثنايي براي خداوند ::::ايشان فرمودايشان فرمودايشان فرمودايشان فرمود. . . . گفت كه تا آن روز كسي مانند آن را نشنيده بود گفت كه تا آن روز كسي مانند آن را نشنيده بود گفت كه تا آن روز كسي مانند آن را نشنيده بود گفت كه تا آن روز كسي مانند آن را نشنيده بود

تايش گرانش، حمد را راهي از راههاي تايش گرانش، حمد را راهي از راههاي تايش گرانش، حمد را راهي از راههاي تايش گرانش، حمد را راهي از راههاي حمد و ثنا مختص خداوندي است كه در عين بي نيازي از حمد و ثناي سحمد و ثنا مختص خداوندي است كه در عين بي نيازي از حمد و ثناي سحمد و ثنا مختص خداوندي است كه در عين بي نيازي از حمد و ثناي سحمد و ثنا مختص خداوندي است كه در عين بي نيازي از حمد و ثناي س««««خداوند حمد را يكي از اسباب ازدياد رحمت خداوند حمد را يكي از اسباب ازدياد رحمت خداوند حمد را يكي از اسباب ازدياد رحمت خداوند حمد را يكي از اسباب ازدياد رحمت . . . . اقرار به ذات الهوتي، بي نياز ، ربوبي و يگانه خويش قرارداده استاقرار به ذات الهوتي، بي نياز ، ربوبي و يگانه خويش قرارداده استاقرار به ذات الهوتي، بي نياز ، ربوبي و يگانه خويش قرارداده استاقرار به ذات الهوتي، بي نياز ، ربوبي و يگانه خويش قرارداده استو حقيقتي را در نهان الفاظ حمد و ثنا مستور و حقيقتي را در نهان الفاظ حمد و ثنا مستور و حقيقتي را در نهان الفاظ حمد و ثنا مستور و حقيقتي را در نهان الفاظ حمد و ثنا مستور . . . . خويش و مسيري براي جويندگان فضل و رحمتش وضع كرده استخويش و مسيري براي جويندگان فضل و رحمتش وضع كرده استخويش و مسيري براي جويندگان فضل و رحمتش وضع كرده استخويش و مسيري براي جويندگان فضل و رحمتش وضع كرده است

با هر لفظي كه باشد، هرچند الفاظ بزرگي با هر لفظي كه باشد، هرچند الفاظ بزرگي با هر لفظي كه باشد، هرچند الفاظ بزرگي با هر لفظي كه باشد، هرچند الفاظ بزرگي اينكه در حمد و ستايشي كه انجام مي گيرد اينكه در حمد و ستايشي كه انجام مي گيرد اينكه در حمد و ستايشي كه انجام مي گيرد اينكه در حمد و ستايشي كه انجام مي گيرد داشته و آن عبارت است از داشته و آن عبارت است از داشته و آن عبارت است از داشته و آن عبارت است از . . . . صاحب نعمت حقيقي و اصيل خداوند است و بسصاحب نعمت حقيقي و اصيل خداوند است و بسصاحب نعمت حقيقي و اصيل خداوند است و بسصاحب نعمت حقيقي و اصيل خداوند است و بس باشد باشد باشد باشد

و شهادت مي دهم كه اله و معبودي جز خداوند يگانه نيست و او هيچ شريكي ندارد، شهادتي كه برخاسته از اخالص و شهادت مي دهم كه اله و معبودي جز خداوند يگانه نيست و او هيچ شريكي ندارد، شهادتي كه برخاسته از اخالص و شهادت مي دهم كه اله و معبودي جز خداوند يگانه نيست و او هيچ شريكي ندارد، شهادتي كه برخاسته از اخالص و شهادت مي دهم كه اله و معبودي جز خداوند يگانه نيست و او هيچ شريكي ندارد، شهادتي كه برخاسته از اخالص ان آن را منعكس مي كند، خدايي كه خالق است و آفريننده اي بي سابقه و صورتگري ان آن را منعكس مي كند، خدايي كه خالق است و آفريننده اي بي سابقه و صورتگري ان آن را منعكس مي كند، خدايي كه خالق است و آفريننده اي بي سابقه و صورتگري ان آن را منعكس مي كند، خدايي كه خالق است و آفريننده اي بي سابقه و صورتگري درون و صداقت باطني بوده و زبدرون و صداقت باطني بوده و زبدرون و صداقت باطني بوده و زبدرون و صداقت باطني بوده و زب

.۲۵۴، ص ۲؛ ابن طاووس، Yقبال،ج۷۵۲، ص۲طوىس، محمد بن احلسن، مصباح املهتجد، ج ١

Page 27: alinameh

٢٧

، براي او نامهاي نيك است و چيزي مانند او نيست؛ زيرا هر چيزي با خواست و مشيت او پديد آمده است ، براي او نامهاي نيك است و چيزي مانند او نيست؛ زيرا هر چيزي با خواست و مشيت او پديد آمده است ، براي او نامهاي نيك است و چيزي مانند او نيست؛ زيرا هر چيزي با خواست و مشيت او پديد آمده است ، براي او نامهاي نيك است و چيزي مانند او نيست؛ زيرا هر چيزي با خواست و مشيت او پديد آمده است ) ) ) ) بي نظيربي نظيربي نظيربي نظير(((( . . . . و مخلوقش با او همانند نمي شودو مخلوقش با او همانند نمي شودو مخلوقش با او همانند نمي شودو مخلوقش با او همانند نمي شود

، خداوند او را از زمانهاي پيشين خالص نموده و آگاهانه بر ، خداوند او را از زمانهاي پيشين خالص نموده و آگاهانه بر ، خداوند او را از زمانهاي پيشين خالص نموده و آگاهانه بر ، خداوند او را از زمانهاي پيشين خالص نموده و آگاهانه بر و شهادت مي دهم كه محمد بنده خدا و فرستاده اوست و شهادت مي دهم كه محمد بنده خدا و فرستاده اوست و شهادت مي دهم كه محمد بنده خدا و فرستاده اوست و شهادت مي دهم كه محمد بنده خدا و فرستاده اوست . . . . حقيقت وجود او منحصر به فرد بوده و همگون و همانند ديگر انسانها نيستحقيقت وجود او منحصر به فرد بوده و همگون و همانند ديگر انسانها نيستحقيقت وجود او منحصر به فرد بوده و همگون و همانند ديگر انسانها نيستحقيقت وجود او منحصر به فرد بوده و همگون و همانند ديگر انسانها نيست. . . . ديگر امتها برگزيده استديگر امتها برگزيده استديگر امتها برگزيده استديگر امتها برگزيده است

خداوند او را برگزيد تا از جانب او فرمان دهنده به نيكي ها و بازدارنده از زشتي ها باشد و او را در تمام عوالمخداوند او را برگزيد تا از جانب او فرمان دهنده به نيكي ها و بازدارنده از زشتي ها باشد و او را در تمام عوالمخداوند او را برگزيد تا از جانب او فرمان دهنده به نيكي ها و بازدارنده از زشتي ها باشد و او را در تمام عوالمخداوند او را برگزيد تا از جانب او فرمان دهنده به نيكي ها و بازدارنده از زشتي ها باشد و او را در تمام عوالمتا رحمت اش از طريق او به خاليق برسد و به وسيله او همه ساكنان عوالم با خدا ارتباط تا رحمت اش از طريق او به خاليق برسد و به وسيله او همه ساكنان عوالم با خدا ارتباط تا رحمت اش از طريق او به خاليق برسد و به وسيله او همه ساكنان عوالم با خدا ارتباط تا رحمت اش از طريق او به خاليق برسد و به وسيله او همه ساكنان عوالم با خدا ارتباط ((((خليفه خود ساخت خليفه خود ساخت خليفه خود ساخت خليفه خود ساخت

زيرا ديدگان، خدا را نمي بينند و گذر انديشه ها بر او نمي افتد و در قلمرو اسرار، گمان هاي پنهان زيرا ديدگان، خدا را نمي بينند و گذر انديشه ها بر او نمي افتد و در قلمرو اسرار، گمان هاي پنهان زيرا ديدگان، خدا را نمي بينند و گذر انديشه ها بر او نمي افتد و در قلمرو اسرار، گمان هاي پنهان زيرا ديدگان، خدا را نمي بينند و گذر انديشه ها بر او نمي افتد و در قلمرو اسرار، گمان هاي پنهان ) ) ) ) برقرار كنندبرقرار كنندبرقرار كنندبرقرار كنند . . . . امان بخش نيستامان بخش نيستامان بخش نيستامان بخش نيستهمتايي براي او نمي يابد، خدايي غيراز آن فرمانرواي سهمتايي براي او نمي يابد، خدايي غيراز آن فرمانرواي سهمتايي براي او نمي يابد، خدايي غيراز آن فرمانرواي سهمتايي براي او نمي يابد، خدايي غيراز آن فرمانرواي س

را در كنار اعتراف به خداوندي خويش قرار داد و چنان او را احترام و را در كنار اعتراف به خداوندي خويش قرار داد و چنان او را احترام و را در كنار اعتراف به خداوندي خويش قرار داد و چنان او را احترام و را در كنار اعتراف به خداوندي خويش قرار داد و چنان او را احترام و ) ) ) ) ص ص ص ص ( ( ( ( خداوند، شهادت به نبوت رسول خدا خداوند، شهادت به نبوت رسول خدا خداوند، شهادت به نبوت رسول خدا خداوند، شهادت به نبوت رسول خدا . . . . تكريم نمود كه هيچ مخلوقي به آن درجه از كرامت الهي نرسيدتكريم نمود كه هيچ مخلوقي به آن درجه از كرامت الهي نرسيدتكريم نمود كه هيچ مخلوقي به آن درجه از كرامت الهي نرسيدتكريم نمود كه هيچ مخلوقي به آن درجه از كرامت الهي نرسيد

منزلت نصيب كساني نمي منزلت نصيب كساني نمي منزلت نصيب كساني نمي منزلت نصيب كساني نمي رسول خدا به دليل خصوصيات و صداقتش، شايسته چنين مقام رفيعي بود و اين مقام ورسول خدا به دليل خصوصيات و صداقتش، شايسته چنين مقام رفيعي بود و اين مقام ورسول خدا به دليل خصوصيات و صداقتش، شايسته چنين مقام رفيعي بود و اين مقام ورسول خدا به دليل خصوصيات و صداقتش، شايسته چنين مقام رفيعي بود و اين مقام و! ! ! ! آري آري آري آري شود كه متغيرالحال هستند و پيوسته دگرگون مي شوند و رشته محبت و دوستي را پاس نمي دارند و در دام گمان ها شود كه متغيرالحال هستند و پيوسته دگرگون مي شوند و رشته محبت و دوستي را پاس نمي دارند و در دام گمان ها شود كه متغيرالحال هستند و پيوسته دگرگون مي شوند و رشته محبت و دوستي را پاس نمي دارند و در دام گمان ها شود كه متغيرالحال هستند و پيوسته دگرگون مي شوند و رشته محبت و دوستي را پاس نمي دارند و در دام گمان ها

. . . . گرفتار مي شوندگرفتار مي شوندگرفتار مي شوندگرفتار مي شوندخداوند فرمان داد تا بر او درود و صلوات بفرستيم و اين گونه بر احترام و تكريم او افزوده و آن صلوات ها را خداوند فرمان داد تا بر او درود و صلوات بفرستيم و اين گونه بر احترام و تكريم او افزوده و آن صلوات ها را خداوند فرمان داد تا بر او درود و صلوات بفرستيم و اين گونه بر احترام و تكريم او افزوده و آن صلوات ها را خداوند فرمان داد تا بر او درود و صلوات بفرستيم و اين گونه بر احترام و تكريم او افزوده و آن صلوات ها را

. . . . ابت دعاي دعا كنندگان قرار دادابت دعاي دعا كنندگان قرار دادابت دعاي دعا كنندگان قرار دادابت دعاي دعا كنندگان قرار دادراهي براي اجراهي براي اجراهي براي اجراهي براي اجو خداوند خود بر او صلوات فرستاد و گرامي اش داشت و شرافتش بخشيد و چنان عظمتش داد كه آن را كرانه اي و خداوند خود بر او صلوات فرستاد و گرامي اش داشت و شرافتش بخشيد و چنان عظمتش داد كه آن را كرانه اي و خداوند خود بر او صلوات فرستاد و گرامي اش داشت و شرافتش بخشيد و چنان عظمتش داد كه آن را كرانه اي و خداوند خود بر او صلوات فرستاد و گرامي اش داشت و شرافتش بخشيد و چنان عظمتش داد كه آن را كرانه اي

انتخاب نمود انتخاب نمود انتخاب نمود انتخاب نمود ) ) ) ) براي جانشيني او براي جانشيني او براي جانشيني او براي جانشيني او ( ( ( ( خداوند گروه خاصي را خداوند گروه خاصي را خداوند گروه خاصي را خداوند گروه خاصي را ) ) ) ) ص ص ص ص ( ( ( ( اما پس از پيامبر اما پس از پيامبر اما پس از پيامبر اما پس از پيامبر . . . . نيست و تا ابد چنين خواهد بودنيست و تا ابد چنين خواهد بودنيست و تا ابد چنين خواهد بودنيست و تا ابد چنين خواهد بودآنان را دعوت كنندگان به سوي خود قرار آنان را دعوت كنندگان به سوي خود قرار آنان را دعوت كنندگان به سوي خود قرار آنان را دعوت كنندگان به سوي خود قرار . . . . باال بردباال بردباال بردباال برد) ) ) ) ص ص ص ص ( ( ( ( عنايت فرمود و تا رتبه رسولش عنايت فرمود و تا رتبه رسولش عنايت فرمود و تا رتبه رسولش عنايت فرمود و تا رتبه رسولش و به آنان مقام رفيعي و به آنان مقام رفيعي و به آنان مقام رفيعي و به آنان مقام رفيعي

آنان قبل از خلقت هر پديده اي ، آنان قبل از خلقت هر پديده اي ، آنان قبل از خلقت هر پديده اي ، آنان قبل از خلقت هر پديده اي ، . . . . داد، راهنماياني كه در طي قرن ها و طول زمان ها مردم را به سوي او هدايت كنندداد، راهنماياني كه در طي قرن ها و طول زمان ها مردم را به سوي او هدايت كنندداد، راهنماياني كه در طي قرن ها و طول زمان ها مردم را به سوي او هدايت كنندداد، راهنماياني كه در طي قرن ها و طول زمان ها مردم را به سوي او هدايت كنندساخت و شكر و تمجيد از ذات خود ساخت و شكر و تمجيد از ذات خود ساخت و شكر و تمجيد از ذات خود ساخت و شكر و تمجيد از ذات خود خداوند آنان را به حمد و ستايش خويش گويا خداوند آنان را به حمد و ستايش خويش گويا خداوند آنان را به حمد و ستايش خويش گويا خداوند آنان را به حمد و ستايش خويش گويا . . . . به صورت انواري آفريده شدندبه صورت انواري آفريده شدندبه صورت انواري آفريده شدندبه صورت انواري آفريده شدند

را به ايشان الهام نمود و آنان را حجت هايي قرار داد بر همه كساني كه به ربوبيت خداوند و عبوديت خويشتن را به ايشان الهام نمود و آنان را حجت هايي قرار داد بر همه كساني كه به ربوبيت خداوند و عبوديت خويشتن را به ايشان الهام نمود و آنان را حجت هايي قرار داد بر همه كساني كه به ربوبيت خداوند و عبوديت خويشتن را به ايشان الهام نمود و آنان را حجت هايي قرار داد بر همه كساني كه به ربوبيت خداوند و عبوديت خويشتن . . . . اعتراف دارنداعتراف دارنداعتراف دارنداعتراف دارند

خداوند به وسيله آنان، موجوداتي را كه توان سخن گفتن نداشتند، گويا ساخت، تا با زبانهاي گوناگون به خداونديش خداوند به وسيله آنان، موجوداتي را كه توان سخن گفتن نداشتند، گويا ساخت، تا با زبانهاي گوناگون به خداونديش خداوند به وسيله آنان، موجوداتي را كه توان سخن گفتن نداشتند، گويا ساخت، تا با زبانهاي گوناگون به خداونديش خداوند به وسيله آنان، موجوداتي را كه توان سخن گفتن نداشتند، گويا ساخت، تا با زبانهاي گوناگون به خداونديش خداوند آنان را بر آفرينش خويش خداوند آنان را بر آفرينش خويش خداوند آنان را بر آفرينش خويش خداوند آنان را بر آفرينش خويش . . . . كه او بدون ترديد آفريننده و شكافنده آسمانها و زمين استكه او بدون ترديد آفريننده و شكافنده آسمانها و زمين استكه او بدون ترديد آفريننده و شكافنده آسمانها و زمين استكه او بدون ترديد آفريننده و شكافنده آسمانها و زمين است ف كنند ف كنند ف كنند ف كنند اعترااعترااعترااعترا

Page 28: alinameh

٢٨

گواه گرفت و از واليت امرش آنچه مي خواست بدان ها سپرد و آنان را تفسير كنندگان مشيت خود و بيانگر اراده گواه گرفت و از واليت امرش آنچه مي خواست بدان ها سپرد و آنان را تفسير كنندگان مشيت خود و بيانگر اراده گواه گرفت و از واليت امرش آنچه مي خواست بدان ها سپرد و آنان را تفسير كنندگان مشيت خود و بيانگر اراده گواه گرفت و از واليت امرش آنچه مي خواست بدان ها سپرد و آنان را تفسير كنندگان مشيت خود و بيانگر اراده . . . . اش قرار داداش قرار داداش قرار داداش قرار داد

. . . . دا پيشي نمي گيرند و پيوسته به فرمان او عمل مي كننددا پيشي نمي گيرند و پيوسته به فرمان او عمل مي كننددا پيشي نمي گيرند و پيوسته به فرمان او عمل مي كننددا پيشي نمي گيرند و پيوسته به فرمان او عمل مي كنندهرگز در سخن بر خهرگز در سخن بر خهرگز در سخن بر خهرگز در سخن بر خ««««) : ) : ) : ) : آنان مصداق اين آيه هستندآنان مصداق اين آيه هستندآنان مصداق اين آيه هستندآنان مصداق اين آيه هستند(((() ) ) ) به شفاعت براي اوبه شفاعت براي اوبه شفاعت براي اوبه شفاعت براي او((((خداوند اعمال امروز و آينده و گذشته آنها را مي داند و آنها جز براي كسي كه خداوند راضي خداوند اعمال امروز و آينده و گذشته آنها را مي داند و آنها جز براي كسي كه خداوند راضي خداوند اعمال امروز و آينده و گذشته آنها را مي داند و آنها جز براي كسي كه خداوند راضي خداوند اعمال امروز و آينده و گذشته آنها را مي داند و آنها جز براي كسي كه خداوند راضي

» » » » ....است شفاعت نمي كنند و از ترس او بيمناكنداست شفاعت نمي كنند و از ترس او بيمناكنداست شفاعت نمي كنند و از ترس او بيمناكنداست شفاعت نمي كنند و از ترس او بيمناكنداري مي سازند، حدود او را بر پا مي دارند و واجب او اري مي سازند، حدود او را بر پا مي دارند و واجب او اري مي سازند، حدود او را بر پا مي دارند و واجب او اري مي سازند، حدود او را بر پا مي دارند و واجب او آنان براساس احكام خداوند حكم مي كنند و سنت هاي الهي را جآنان براساس احكام خداوند حكم مي كنند و سنت هاي الهي را جآنان براساس احكام خداوند حكم مي كنند و سنت هاي الهي را جآنان براساس احكام خداوند حكم مي كنند و سنت هاي الهي را ج

. . . . را ادا مي كنندرا ادا مي كنندرا ادا مي كنندرا ادا مي كنندخداوند بندگان را در مشكالت و دشواريها به صورت ناشنوا رها نكرده است و در تيرگي ها بسان بي زبانان فاقد خداوند بندگان را در مشكالت و دشواريها به صورت ناشنوا رها نكرده است و در تيرگي ها بسان بي زبانان فاقد خداوند بندگان را در مشكالت و دشواريها به صورت ناشنوا رها نكرده است و در تيرگي ها بسان بي زبانان فاقد خداوند بندگان را در مشكالت و دشواريها به صورت ناشنوا رها نكرده است و در تيرگي ها بسان بي زبانان فاقد

است و در كالبدهايشان است و در كالبدهايشان است و در كالبدهايشان است و در كالبدهايشان شعور وا ننهاده است، بلكه براي آنان عقل هايي قرار داده كه با تمام اعضاي بدنشان در آميخته شعور وا ننهاده است، بلكه براي آنان عقل هايي قرار داده كه با تمام اعضاي بدنشان در آميخته شعور وا ننهاده است، بلكه براي آنان عقل هايي قرار داده كه با تمام اعضاي بدنشان در آميخته شعور وا ننهاده است، بلكه براي آنان عقل هايي قرار داده كه با تمام اعضاي بدنشان در آميخته . . . . گسترده شده و در جان هايشان تثبيت گشته و حواس را تحت امر خويش قرار داده استگسترده شده و در جان هايشان تثبيت گشته و حواس را تحت امر خويش قرار داده استگسترده شده و در جان هايشان تثبيت گشته و حواس را تحت امر خويش قرار داده استگسترده شده و در جان هايشان تثبيت گشته و حواس را تحت امر خويش قرار داده است

خداوند به وسيله عقل ها، حجت را بر گوش و چشم و افكار انسان ها تمام كرده و راه خود را به آنان نشان داده است خداوند به وسيله عقل ها، حجت را بر گوش و چشم و افكار انسان ها تمام كرده و راه خود را به آنان نشان داده است خداوند به وسيله عقل ها، حجت را بر گوش و چشم و افكار انسان ها تمام كرده و راه خود را به آنان نشان داده است خداوند به وسيله عقل ها، حجت را بر گوش و چشم و افكار انسان ها تمام كرده و راه خود را به آنان نشان داده است را كه مي بينند بيان كنند و اين همه لطف خداوند در حق را كه مي بينند بيان كنند و اين همه لطف خداوند در حق را كه مي بينند بيان كنند و اين همه لطف خداوند در حق را كه مي بينند بيان كنند و اين همه لطف خداوند در حق و زبان هاي گويا و رسا در اختيارشان قرارداده تا آنچهو زبان هاي گويا و رسا در اختيارشان قرارداده تا آنچهو زبان هاي گويا و رسا در اختيارشان قرارداده تا آنچهو زبان هاي گويا و رسا در اختيارشان قرارداده تا آنچه

انسان ها و اعطاي عقلي اين چنين كه با قدرت و حكمتش به آنها بخشيده و به وسيله آن هرآنچه الزم به گفتن بود انسان ها و اعطاي عقلي اين چنين كه با قدرت و حكمتش به آنها بخشيده و به وسيله آن هرآنچه الزم به گفتن بود انسان ها و اعطاي عقلي اين چنين كه با قدرت و حكمتش به آنها بخشيده و به وسيله آن هرآنچه الزم به گفتن بود انسان ها و اعطاي عقلي اين چنين كه با قدرت و حكمتش به آنها بخشيده و به وسيله آن هرآنچه الزم به گفتن بود وند وند وند وند مي شوند، از روي اتمام حجت باشد و آن ها كه زنده مي شمي شوند، از روي اتمام حجت باشد و آن ها كه زنده مي شمي شوند، از روي اتمام حجت باشد و آن ها كه زنده مي شمي شوند، از روي اتمام حجت باشد و آن ها كه زنده مي ش) ) ) ) و گمراهو گمراهو گمراهو گمراه((((آن ها كه هالك آن ها كه هالك آن ها كه هالك آن ها كه هالك « « « « : : : : گفته، بر اين بود كه گفته، بر اين بود كه گفته، بر اين بود كه گفته، بر اين بود كه

. . . . و بينا و گواه و آگاه استو بينا و گواه و آگاه استو بينا و گواه و آگاه استو بينا و گواه و آگاه است» » » » از روي دليل روشن باشد و خداوند شنوا و داناستاز روي دليل روشن باشد و خداوند شنوا و داناستاز روي دليل روشن باشد و خداوند شنوا و داناستاز روي دليل روشن باشد و خداوند شنوا و داناست) ) ) ) و هدايت مي يابندو هدايت مي يابندو هدايت مي يابندو هدايت مي يابند((((كه پايداري هر كه پايداري هر كه پايداري هر كه پايداري هر ) ) ) ) جمعه و غديرجمعه و غديرجمعه و غديرجمعه و غدير((((خداوند متعال امروز دو عيد بزرگ و مهم را براي شما جمع كرده است خداوند متعال امروز دو عيد بزرگ و مهم را براي شما جمع كرده است خداوند متعال امروز دو عيد بزرگ و مهم را براي شما جمع كرده است خداوند متعال امروز دو عيد بزرگ و مهم را براي شما جمع كرده است ! ! ! ! اي مؤمنان اي مؤمنان اي مؤمنان اي مؤمنان

ترين كارهايش را به شما ارائه كرده و راه رشد و ترين كارهايش را به شما ارائه كرده و راه رشد و ترين كارهايش را به شما ارائه كرده و راه رشد و ترين كارهايش را به شما ارائه كرده و راه رشد و خداوند با اين دو عيد زيباخداوند با اين دو عيد زيباخداوند با اين دو عيد زيباخداوند با اين دو عيد زيبا. . . . كدام از اين دو عيد به ديگري استكدام از اين دو عيد به ديگري استكدام از اين دو عيد به ديگري استكدام از اين دو عيد به ديگري استتعالي را به شما نشان داده و شما را به پيروي از كساني كه از انوار الهي برخوردارند دعوت نموده و راه متعادل را تعالي را به شما نشان داده و شما را به پيروي از كساني كه از انوار الهي برخوردارند دعوت نموده و راه متعادل را تعالي را به شما نشان داده و شما را به پيروي از كساني كه از انوار الهي برخوردارند دعوت نموده و راه متعادل را تعالي را به شما نشان داده و شما را به پيروي از كساني كه از انوار الهي برخوردارند دعوت نموده و راه متعادل را

اما روز اما روز اما روز اما روز . . . . براي پيمودن شما هموار فرموده و گواراترين و شيرين ترين هداياي خود را به شما ارزاني داشته استبراي پيمودن شما هموار فرموده و گواراترين و شيرين ترين هداياي خود را به شما ارزاني داشته استبراي پيمودن شما هموار فرموده و گواراترين و شيرين ترين هداياي خود را به شما ارزاني داشته استبراي پيمودن شما هموار فرموده و گواراترين و شيرين ترين هداياي خود را به شما ارزاني داشته استمعه را محل اجتماع مسلمانان قرار داده و مردم را به سوي آن دعوت كرده است، تا آلودگي هايي را كه در طول معه را محل اجتماع مسلمانان قرار داده و مردم را به سوي آن دعوت كرده است، تا آلودگي هايي را كه در طول معه را محل اجتماع مسلمانان قرار داده و مردم را به سوي آن دعوت كرده است، تا آلودگي هايي را كه در طول معه را محل اجتماع مسلمانان قرار داده و مردم را به سوي آن دعوت كرده است، تا آلودگي هايي را كه در طول جججج

هفته پديد آمده و آنچه را داد و ستدها و كسب هاي نامناسب بوجود آورده است پاك گرداند و تذكري براي مؤمنان هفته پديد آمده و آنچه را داد و ستدها و كسب هاي نامناسب بوجود آورده است پاك گرداند و تذكري براي مؤمنان هفته پديد آمده و آنچه را داد و ستدها و كسب هاي نامناسب بوجود آورده است پاك گرداند و تذكري براي مؤمنان هفته پديد آمده و آنچه را داد و ستدها و كسب هاي نامناسب بوجود آورده است پاك گرداند و تذكري براي مؤمنان خداوند اعمال خير اهل طاعت خويش را در روز جمعه خداوند اعمال خير اهل طاعت خويش را در روز جمعه خداوند اعمال خير اهل طاعت خويش را در روز جمعه خداوند اعمال خير اهل طاعت خويش را در روز جمعه ....باشد كه بدانند تقوا پيشگان از چگونه خشيتي برخوردارندباشد كه بدانند تقوا پيشگان از چگونه خشيتي برخوردارندباشد كه بدانند تقوا پيشگان از چگونه خشيتي برخوردارندباشد كه بدانند تقوا پيشگان از چگونه خشيتي برخوردارند

. . . . چندين برابر روزهاي ديگر پاداش مي دهدچندين برابر روزهاي ديگر پاداش مي دهدچندين برابر روزهاي ديگر پاداش مي دهدچندين برابر روزهاي ديگر پاداش مي دهد

Page 29: alinameh

٢٩

اين وعده هاي الهي تحقق نمي يابد، مگر در مورد كساني كه زيربار فرمانهاي او رفته و خواست الهي را پذيرفته و اين وعده هاي الهي تحقق نمي يابد، مگر در مورد كساني كه زيربار فرمانهاي او رفته و خواست الهي را پذيرفته و اين وعده هاي الهي تحقق نمي يابد، مگر در مورد كساني كه زيربار فرمانهاي او رفته و خواست الهي را پذيرفته و اين وعده هاي الهي تحقق نمي يابد، مگر در مورد كساني كه زيربار فرمانهاي او رفته و خواست الهي را پذيرفته و به آنچه كه بدان فراخوانده و تشويق به آنچه كه بدان فراخوانده و تشويق به آنچه كه بدان فراخوانده و تشويق به آنچه كه بدان فراخوانده و تشويق مطيع فرامين خداوند باشند و خود را از آنچه كه نهي كرده دور نموده و مطيع فرامين خداوند باشند و خود را از آنچه كه نهي كرده دور نموده و مطيع فرامين خداوند باشند و خود را از آنچه كه نهي كرده دور نموده و مطيع فرامين خداوند باشند و خود را از آنچه كه نهي كرده دور نموده و

. . . . كرده گردن نهندكرده گردن نهندكرده گردن نهندكرده گردن نهندو هيچ دين و آئيني را نمي و هيچ دين و آئيني را نمي و هيچ دين و آئيني را نمي و هيچ دين و آئيني را نمي ) ) ) ) ص ص ص ص ( ( ( ( بنابراين خداوند اقرار توحيد را نمي پذيرد ، مگر با اعتراف به نبوت پيامبرش بنابراين خداوند اقرار توحيد را نمي پذيرد ، مگر با اعتراف به نبوت پيامبرش بنابراين خداوند اقرار توحيد را نمي پذيرد ، مگر با اعتراف به نبوت پيامبرش بنابراين خداوند اقرار توحيد را نمي پذيرد ، مگر با اعتراف به نبوت پيامبرش

گر گر گر گر پذيرد ، مگر با پذيرش واليت كساني كه به واليتشان امر كرده است و زمينه هاي اطاعت خداوند فراهم نمي آيد مپذيرد ، مگر با پذيرش واليت كساني كه به واليتشان امر كرده است و زمينه هاي اطاعت خداوند فراهم نمي آيد مپذيرد ، مگر با پذيرش واليت كساني كه به واليتشان امر كرده است و زمينه هاي اطاعت خداوند فراهم نمي آيد مپذيرد ، مگر با پذيرش واليت كساني كه به واليتشان امر كرده است و زمينه هاي اطاعت خداوند فراهم نمي آيد م . . . . با تمسك به عصمت الهي و عصمت اهل واليت اوبا تمسك به عصمت الهي و عصمت اهل واليت اوبا تمسك به عصمت الهي و عصمت اهل واليت اوبا تمسك به عصمت الهي و عصمت اهل واليت او

نازل فرمود و اراده خود را در باره مخلصين نازل فرمود و اراده خود را در باره مخلصين نازل فرمود و اراده خود را در باره مخلصين نازل فرمود و اراده خود را در باره مخلصين ) ) ) ) ص ص ص ص ( ( ( ( و به همين دليل خداوند در روز غدير آياتي را بر پيامبرش و به همين دليل خداوند در روز غدير آياتي را بر پيامبرش و به همين دليل خداوند در روز غدير آياتي را بر پيامبرش و به همين دليل خداوند در روز غدير آياتي را بر پيامبرش را مأمور كرد تا پيام او را به مردم ابالغ نمايد را مأمور كرد تا پيام او را به مردم ابالغ نمايد را مأمور كرد تا پيام او را به مردم ابالغ نمايد را مأمور كرد تا پيام او را به مردم ابالغ نمايد ) ) ) ) ص ص ص ص ( ( ( ( درگاهش و برگزيدگانش براي مردم تبيين نمود و رسول خدا درگاهش و برگزيدگانش براي مردم تبيين نمود و رسول خدا درگاهش و برگزيدگانش براي مردم تبيين نمود و رسول خدا درگاهش و برگزيدگانش براي مردم تبيين نمود و رسول خدا

. . . . اين راه از اهل باطل و نفاق نهراسد و حفظ رسولش را از آسيب آنان تضمين نموداين راه از اهل باطل و نفاق نهراسد و حفظ رسولش را از آسيب آنان تضمين نموداين راه از اهل باطل و نفاق نهراسد و حفظ رسولش را از آسيب آنان تضمين نموداين راه از اهل باطل و نفاق نهراسد و حفظ رسولش را از آسيب آنان تضمين نمود و درو درو درو درخداوند با اين آيه از آن رازهاي نهفته در دل هاي اهل ترديد و مردمان از دين برگشته ، پرده برداشت، به گونه اي خداوند با اين آيه از آن رازهاي نهفته در دل هاي اهل ترديد و مردمان از دين برگشته ، پرده برداشت، به گونه اي خداوند با اين آيه از آن رازهاي نهفته در دل هاي اهل ترديد و مردمان از دين برگشته ، پرده برداشت، به گونه اي خداوند با اين آيه از آن رازهاي نهفته در دل هاي اهل ترديد و مردمان از دين برگشته ، پرده برداشت، به گونه اي

د و آنان كه در ميدان حق ثابت د و آنان كه در ميدان حق ثابت د و آنان كه در ميدان حق ثابت د و آنان كه در ميدان حق ثابت عزيزتر شدنعزيزتر شدنعزيزتر شدنعزيزتر شدن - - - - كه عزيز بودند كه عزيز بودند كه عزيز بودند كه عزيز بودند - - - - آن گاه اهل حق آن گاه اهل حق آن گاه اهل حق آن گاه اهل حق . . . . كه مؤمن و منافق مطالب را فهميدكه مؤمن و منافق مطالب را فهميدكه مؤمن و منافق مطالب را فهميدكه مؤمن و منافق مطالب را فهميد . . . . قدم بودند، پايدار تر گشتندقدم بودند، پايدار تر گشتندقدم بودند، پايدار تر گشتندقدم بودند، پايدار تر گشتند

در مقابل ، ناداني منافقان و تعصب كور از دين برگشتگان فزوني يافت، آنان از شدت عصبانيت دندان ها را برهم مي در مقابل ، ناداني منافقان و تعصب كور از دين برگشتگان فزوني يافت، آنان از شدت عصبانيت دندان ها را برهم مي در مقابل ، ناداني منافقان و تعصب كور از دين برگشتگان فزوني يافت، آنان از شدت عصبانيت دندان ها را برهم مي در مقابل ، ناداني منافقان و تعصب كور از دين برگشتگان فزوني يافت، آنان از شدت عصبانيت دندان ها را برهم مي ناد و لجاجت ناد و لجاجت ناد و لجاجت ناد و لجاجت برخي بر عبرخي بر عبرخي بر عبرخي بر ع. . . . فشردند و دستها را فشار مي دادند، سخن ها گفتند و فريادها برآوردند و لغزشها داشتندفشردند و دستها را فشار مي دادند، سخن ها گفتند و فريادها برآوردند و لغزشها داشتندفشردند و دستها را فشار مي دادند، سخن ها گفتند و فريادها برآوردند و لغزشها داشتندفشردند و دستها را فشار مي دادند، سخن ها گفتند و فريادها برآوردند و لغزشها داشتند

اما باور حقيقي و قلبي اما باور حقيقي و قلبي اما باور حقيقي و قلبي اما باور حقيقي و قلبي . . . . گروهي نيز امر الهي را به زبان پذيرفتندگروهي نيز امر الهي را به زبان پذيرفتندگروهي نيز امر الهي را به زبان پذيرفتندگروهي نيز امر الهي را به زبان پذيرفتند. . . . خود پايدار ماندند و حاضر به پذيرش حق نشدندخود پايدار ماندند و حاضر به پذيرش حق نشدندخود پايدار ماندند و حاضر به پذيرش حق نشدندخود پايدار ماندند و حاضر به پذيرش حق نشدند . . . . به آن نداشتند و جمعي با زبان و قلب و ايمان صادقانه آن را پذيرفتند و به استقبالش رفتندبه آن نداشتند و جمعي با زبان و قلب و ايمان صادقانه آن را پذيرفتند و به استقبالش رفتندبه آن نداشتند و جمعي با زبان و قلب و ايمان صادقانه آن را پذيرفتند و به استقبالش رفتندبه آن نداشتند و جمعي با زبان و قلب و ايمان صادقانه آن را پذيرفتند و به استقبالش رفتند

و مؤمنان و پيروان راستين را روشني بخشيد و و مؤمنان و پيروان راستين را روشني بخشيد و و مؤمنان و پيروان راستين را روشني بخشيد و و مؤمنان و پيروان راستين را روشني بخشيد و ) ) ) ) ص ص ص ص ( ( ( ( در آن روز خداوند دينش را كامل نمود و چشمان پيامبر در آن روز خداوند دينش را كامل نمود و چشمان پيامبر در آن روز خداوند دينش را كامل نمود و چشمان پيامبر در آن روز خداوند دينش را كامل نمود و چشمان پيامبر آنچه كه برخي از شما گواه آن بوديد و برخي خبر آن را شنيده ايد ، آن روز نعمت زيباي خدا بر بندگان صبور و آنچه كه برخي از شما گواه آن بوديد و برخي خبر آن را شنيده ايد ، آن روز نعمت زيباي خدا بر بندگان صبور و آنچه كه برخي از شما گواه آن بوديد و برخي خبر آن را شنيده ايد ، آن روز نعمت زيباي خدا بر بندگان صبور و آنچه كه برخي از شما گواه آن بوديد و برخي خبر آن را شنيده ايد ، آن روز نعمت زيباي خدا بر بندگان صبور و پايدارش كامل گشت و خداوند آنچه را فرعون و هامان و قارون و لشكريانشان فراهم آورده بودند، تباه ساخت و پايدارش كامل گشت و خداوند آنچه را فرعون و هامان و قارون و لشكريانشان فراهم آورده بودند، تباه ساخت و پايدارش كامل گشت و خداوند آنچه را فرعون و هامان و قارون و لشكريانشان فراهم آورده بودند، تباه ساخت و پايدارش كامل گشت و خداوند آنچه را فرعون و هامان و قارون و لشكريانشان فراهم آورده بودند، تباه ساخت و

. . . . يشان را ويران كرديشان را ويران كرديشان را ويران كرديشان را ويران كردكاخ هاكاخ هاكاخ هاكاخ ها. . . . البته گروهي از گمراهان و اراذل و اوباش باقي مانده اند كه از هيچ ظلم و ستمي در حق مردم كوتاهي نمي كنندالبته گروهي از گمراهان و اراذل و اوباش باقي مانده اند كه از هيچ ظلم و ستمي در حق مردم كوتاهي نمي كنندالبته گروهي از گمراهان و اراذل و اوباش باقي مانده اند كه از هيچ ظلم و ستمي در حق مردم كوتاهي نمي كنندالبته گروهي از گمراهان و اراذل و اوباش باقي مانده اند كه از هيچ ظلم و ستمي در حق مردم كوتاهي نمي كنند

نشانه هايشان را تباه و بزودي حسرت نشانه هايشان را تباه و بزودي حسرت نشانه هايشان را تباه و بزودي حسرت نشانه هايشان را تباه و بزودي حسرت . . . . خداوند آنان را نيز در سرزمينشان عذاب و آثارشان را نابود خواهد ساختخداوند آنان را نيز در سرزمينشان عذاب و آثارشان را نابود خواهد ساختخداوند آنان را نيز در سرزمينشان عذاب و آثارشان را نابود خواهد ساختخداوند آنان را نيز در سرزمينشان عذاب و آثارشان را نابود خواهد ساختيد و به كساني ملحق مي كند كه دست به جنايت گشودند و گردن كشي كردند و يد و به كساني ملحق مي كند كه دست به جنايت گشودند و گردن كشي كردند و يد و به كساني ملحق مي كند كه دست به جنايت گشودند و گردن كشي كردند و يد و به كساني ملحق مي كند كه دست به جنايت گشودند و گردن كشي كردند و را بدرقه كاروان زندگيشان مي نمارا بدرقه كاروان زندگيشان مي نمارا بدرقه كاروان زندگيشان مي نمارا بدرقه كاروان زندگيشان مي نما

Page 30: alinameh

٣٠

و بدون ترديد نصرت الهي، نازل مي شود و طومار دشمنان و بدون ترديد نصرت الهي، نازل مي شود و طومار دشمنان و بدون ترديد نصرت الهي، نازل مي شود و طومار دشمنان و بدون ترديد نصرت الهي، نازل مي شود و طومار دشمنان . . . . در دين خدا دست بردند و احكام الهي را دگرگون ساختنددر دين خدا دست بردند و احكام الهي را دگرگون ساختنددر دين خدا دست بردند و احكام الهي را دگرگون ساختنددر دين خدا دست بردند و احكام الهي را دگرگون ساختند . . . . خدا را درهم مي پيچد و خداوند لطيف و آگاه استخدا را درهم مي پيچد و خداوند لطيف و آگاه استخدا را درهم مي پيچد و خداوند لطيف و آگاه استخدا را درهم مي پيچد و خداوند لطيف و آگاه است

تأمل و تدبر تأمل و تدبر تأمل و تدبر تأمل و تدبر - - - - ! ! ! ! خداوند شما را مورد لطف و رحمت خود قرار دهدخداوند شما را مورد لطف و رحمت خود قرار دهدخداوند شما را مورد لطف و رحمت خود قرار دهدخداوند شما را مورد لطف و رحمت خود قرار دهد - - - - آنچه شنيديد براي شما كفايت مي كند، پس آنچه شنيديد براي شما كفايت مي كند، پس آنچه شنيديد براي شما كفايت مي كند، پس آنچه شنيديد براي شما كفايت مي كند، پس كنيد در آنچه خداوند شما را به سوي آن دعوت نموده و براي آن تشويق كرده است و تصميم بر پيمودن راه خدا كنيد در آنچه خداوند شما را به سوي آن دعوت نموده و براي آن تشويق كرده است و تصميم بر پيمودن راه خدا كنيد در آنچه خداوند شما را به سوي آن دعوت نموده و براي آن تشويق كرده است و تصميم بر پيمودن راه خدا كنيد در آنچه خداوند شما را به سوي آن دعوت نموده و براي آن تشويق كرده است و تصميم بر پيمودن راه خدا

. . . . ددددبگيريد و صراط روشن او را بپيماييد و به مسيرهاي ديگر كه شما را از راه او متفرق مي سازد، وارد نشويبگيريد و صراط روشن او را بپيماييد و به مسيرهاي ديگر كه شما را از راه او متفرق مي سازد، وارد نشويبگيريد و صراط روشن او را بپيماييد و به مسيرهاي ديگر كه شما را از راه او متفرق مي سازد، وارد نشويبگيريد و صراط روشن او را بپيماييد و به مسيرهاي ديگر كه شما را از راه او متفرق مي سازد، وارد نشويروز با عظمت و مهمي است كه در آن گشايش رخ روز با عظمت و مهمي است كه در آن گشايش رخ روز با عظمت و مهمي است كه در آن گشايش رخ روز با عظمت و مهمي است كه در آن گشايش رخ ) ) ) ) غديرغديرغديرغدير((((امروز امروز امروز امروز ::::سپس امام اينگونه به فرمايش خود ادامه داد كه سپس امام اينگونه به فرمايش خود ادامه داد كه سپس امام اينگونه به فرمايش خود ادامه داد كه سپس امام اينگونه به فرمايش خود ادامه داد كه

امروز ، روز روشنايي و پرده برداري از خالص امروز ، روز روشنايي و پرده برداري از خالص امروز ، روز روشنايي و پرده برداري از خالص امروز ، روز روشنايي و پرده برداري از خالص . . . . داده و نردبان ترقي برافراشته شده و حجت ها آشكار گشته استداده و نردبان ترقي برافراشته شده و حجت ها آشكار گشته استداده و نردبان ترقي برافراشته شده و حجت ها آشكار گشته استداده و نردبان ترقي برافراشته شده و حجت ها آشكار گشته استسته شده ،روز شاهد و مشهود ،روز آشكار گشتن عقده سته شده ،روز شاهد و مشهود ،روز آشكار گشتن عقده سته شده ،روز شاهد و مشهود ،روز آشكار گشتن عقده سته شده ،روز شاهد و مشهود ،روز آشكار گشتن عقده روز كامل شدن دين، روز عهد و پيمان بروز كامل شدن دين، روز عهد و پيمان بروز كامل شدن دين، روز عهد و پيمان بروز كامل شدن دين، روز عهد و پيمان ب. . . . ترين مقامات استترين مقامات استترين مقامات استترين مقامات است

) ) ) ) يوم الفصليوم الفصليوم الفصليوم الفصل(((( روز جدايي حق از باطلروز جدايي حق از باطلروز جدايي حق از باطلروز جدايي حق از باطلهاي نفاق و كفر،روز بيان ايمان ،روز طرد شدن شيطان ،روز دليل و برهان،هاي نفاق و كفر،روز بيان ايمان ،روز طرد شدن شيطان ،روز دليل و برهان،هاي نفاق و كفر،روز بيان ايمان ،روز طرد شدن شيطان ،روز دليل و برهان،هاي نفاق و كفر،روز بيان ايمان ،روز طرد شدن شيطان ،روز دليل و برهان،بر مي گردانيد،روز ارشاد و هدايت،روز آزمون بر مي گردانيد،روز ارشاد و هدايت،روز آزمون بر مي گردانيد،روز ارشاد و هدايت،روز آزمون بر مي گردانيد،روز ارشاد و هدايت،روز آزمون ييييكه از آن روكه از آن روكه از آن روكه از آن رو روز مال اعلي روز مال اعلي روز مال اعلي روز مال اعلي كه وعده آن به شما داده شده ، كه وعده آن به شما داده شده ، كه وعده آن به شما داده شده ، كه وعده آن به شما داده شده ،

وز راهنمايي پيشاهنگان قوم ، روز آشكار گشتن آنچه در سينه ها پنهان و پوشيده بود ،روز تصريح به وز راهنمايي پيشاهنگان قوم ، روز آشكار گشتن آنچه در سينه ها پنهان و پوشيده بود ،روز تصريح به وز راهنمايي پيشاهنگان قوم ، روز آشكار گشتن آنچه در سينه ها پنهان و پوشيده بود ،روز تصريح به وز راهنمايي پيشاهنگان قوم ، روز آشكار گشتن آنچه در سينه ها پنهان و پوشيده بود ،روز تصريح به بندگان ،ربندگان ،ربندگان ،ربندگان ،روصي يكي از پيامبران قبل از حضرت نوح ع وصي يكي از پيامبران قبل از حضرت نوح ع وصي يكي از پيامبران قبل از حضرت نوح ع وصي يكي از پيامبران قبل از حضرت نوح ع ((((روز ادريس روز ادريس روز ادريس روز ادريس ))))وصي و جانشين حضرت آدم ع وصي و جانشين حضرت آدم ع وصي و جانشين حضرت آدم ع وصي و جانشين حضرت آدم ع ((((افراد خاص ،روز شيث افراد خاص ،روز شيث افراد خاص ،روز شيث افراد خاص ،روز شيث

روز ظهور روز ظهور روز ظهور روز ظهور سودگي،سودگي،سودگي،سودگي،روز امن و آروز امن و آروز امن و آروز امن و آ ))))وصي حضرت عيسي ع وصي حضرت عيسي ع وصي حضرت عيسي ع وصي حضرت عيسي ع ((((روز شمعون روز شمعون روز شمعون روز شمعون ))))وصي حضرت موسي ع وصي حضرت موسي ع وصي حضرت موسي ع وصي حضرت موسي ع ((((روز يوشع روز يوشع روز يوشع روز يوشع )))) ....آنچه در نهان پاسداري مي شد، و روز عيان شدن رازهاستآنچه در نهان پاسداري مي شد، و روز عيان شدن رازهاستآنچه در نهان پاسداري مي شد، و روز عيان شدن رازهاستآنچه در نهان پاسداري مي شد، و روز عيان شدن رازهاست

پس خدا را درنظر داشته و مراقب باشيد پس خدا را درنظر داشته و مراقب باشيد پس خدا را درنظر داشته و مراقب باشيد پس خدا را درنظر داشته و مراقب باشيد ::::سپس فرمود سپس فرمود سپس فرمود سپس فرمود ............................................امروز روز امروز روز امروز روز امروز روز : : : : اميرالمؤمنين پيوسته مي فرمود اميرالمؤمنين پيوسته مي فرمود اميرالمؤمنين پيوسته مي فرمود اميرالمؤمنين پيوسته مي فرمود در انديشه در انديشه در انديشه در انديشه . . . . شيدشيدشيدشيداز مكر و نيرنگ برحذر بااز مكر و نيرنگ برحذر بااز مكر و نيرنگ برحذر بااز مكر و نيرنگ برحذر با. . . . كه تقواي الهي را كسب كرده و فرمان خدا را بشنويد و اطاعتش نماييدكه تقواي الهي را كسب كرده و فرمان خدا را بشنويد و اطاعتش نماييدكه تقواي الهي را كسب كرده و فرمان خدا را بشنويد و اطاعتش نماييدكه تقواي الهي را كسب كرده و فرمان خدا را بشنويد و اطاعتش نماييد

با اقرار به وحدانيت او و اطاعت از با اقرار به وحدانيت او و اطاعت از با اقرار به وحدانيت او و اطاعت از با اقرار به وحدانيت او و اطاعت از . . . . درون خود را تفتيش كنيد و با خدا مكر به كار نبريددرون خود را تفتيش كنيد و با خدا مكر به كار نبريددرون خود را تفتيش كنيد و با خدا مكر به كار نبريددرون خود را تفتيش كنيد و با خدا مكر به كار نبريد. . . . فريب دادن خدا نباشيدفريب دادن خدا نباشيدفريب دادن خدا نباشيدفريب دادن خدا نباشيد . . . . كساني كه خدا به اطاعت آنان فرمان داده است ، خود را به خداوند نزديك كنيد و به پيوند با كافران متمسك نشويدكساني كه خدا به اطاعت آنان فرمان داده است ، خود را به خداوند نزديك كنيد و به پيوند با كافران متمسك نشويدكساني كه خدا به اطاعت آنان فرمان داده است ، خود را به خداوند نزديك كنيد و به پيوند با كافران متمسك نشويدكساني كه خدا به اطاعت آنان فرمان داده است ، خود را به خداوند نزديك كنيد و به پيوند با كافران متمسك نشويد

بگيرد و به اطاعت از گمراهان و گمراه كنندگان ميل و رغبت پيدا كنيد و بي راهه بگيرد و به اطاعت از گمراهان و گمراه كنندگان ميل و رغبت پيدا كنيد و بي راهه بگيرد و به اطاعت از گمراهان و گمراه كنندگان ميل و رغبت پيدا كنيد و بي راهه بگيرد و به اطاعت از گمراهان و گمراه كنندگان ميل و رغبت پيدا كنيد و بي راهه مبادا بدبختي و تباهي شما رامبادا بدبختي و تباهي شما رامبادا بدبختي و تباهي شما رامبادا بدبختي و تباهي شما راما از سران و بزرگان خود ما از سران و بزرگان خود ما از سران و بزرگان خود ما از سران و بزرگان خود ! ! ! ! پروردگاراپروردگاراپروردگاراپروردگارا: : : : مي گويندمي گويندمي گويندمي گويند««««: : : : خداوند متعال گروهي را در قرآن مذمت مي كند كه خداوند متعال گروهي را در قرآن مذمت مي كند كه خداوند متعال گروهي را در قرآن مذمت مي كند كه خداوند متعال گروهي را در قرآن مذمت مي كند كه . . . . رويدرويدرويدرويد

( ( ( ( » » » » !!!!لعن بزرگي فرمالعن بزرگي فرمالعن بزرگي فرمالعن بزرگي فرماآنان را عذاب دوچندان ده و آنها را آنان را عذاب دوچندان ده و آنها را آنان را عذاب دوچندان ده و آنها را آنان را عذاب دوچندان ده و آنها را ! ! ! ! پروردگارا پروردگارا پروردگارا پروردگارا * * * * اطاعت كرديم و ما را گمراه ساختند اطاعت كرديم و ما را گمراه ساختند اطاعت كرديم و ما را گمراه ساختند اطاعت كرديم و ما را گمراه ساختند )))) 67676767و و و و 68686868 - - - - احزاباحزاباحزاباحزاب

Page 31: alinameh

٣١

ما پيرو شما بوديم ما پيرو شما بوديم ما پيرو شما بوديم ما پيرو شما بوديم : : : : هنگامي كه در آتش دوزخ با هم محاجه مي كنند، ضعيفان به مستكبران مي گويندهنگامي كه در آتش دوزخ با هم محاجه مي كنند، ضعيفان به مستكبران مي گويندهنگامي كه در آتش دوزخ با هم محاجه مي كنند، ضعيفان به مستكبران مي گويندهنگامي كه در آتش دوزخ با هم محاجه مي كنند، ضعيفان به مستكبران مي گويند««««: : : : و مي فرمايد و مي فرمايد و مي فرمايد و مي فرمايد اگر خدا ما را اگر خدا ما را اگر خدا ما را اگر خدا ما را : : : : از عذاب الهي را بپذيريد و از ما برداريد؟ آنها مي گوينداز عذاب الهي را بپذيريد و از ما برداريد؟ آنها مي گوينداز عذاب الهي را بپذيريد و از ما برداريد؟ آنها مي گوينداز عذاب الهي را بپذيريد و از ما برداريد؟ آنها مي گويند ميميميميآيا شما حاضريد سهآيا شما حاضريد سهآيا شما حاضريد سهآيا شما حاضريد سه««««) ) ) ) 47474747 - - - - غافرغافرغافرغافر( ( ( ( » » » »

) ) ) ) 21212121 ابراهيم ابراهيم ابراهيم ابراهيم ( ( ( ( » » » » ))))ولي كار از اينها گذشته استولي كار از اينها گذشته استولي كار از اينها گذشته استولي كار از اينها گذشته است((((ده بود، ما نيز شما را هدايت مي كرديم ده بود، ما نيز شما را هدايت مي كرديم ده بود، ما نيز شما را هدايت مي كرديم ده بود، ما نيز شما را هدايت مي كرديم هدايت كرهدايت كرهدايت كرهدايت كرآيا مي دانيد استكبار چيست؟ استكبار ترك اطاعت از كسي است كه مأمور به فرمانبري از او هستيد و برتري آيا مي دانيد استكبار چيست؟ استكبار ترك اطاعت از كسي است كه مأمور به فرمانبري از او هستيد و برتري آيا مي دانيد استكبار چيست؟ استكبار ترك اطاعت از كسي است كه مأمور به فرمانبري از او هستيد و برتري آيا مي دانيد استكبار چيست؟ استكبار ترك اطاعت از كسي است كه مأمور به فرمانبري از او هستيد و برتري

ته است، اگر كسي در آن آيات ته است، اگر كسي در آن آيات ته است، اگر كسي در آن آيات ته است، اگر كسي در آن آيات قرآن در اين باره سخن فراوان گفقرآن در اين باره سخن فراوان گفقرآن در اين باره سخن فراوان گفقرآن در اين باره سخن فراوان گف. . . . جستن بر كسي كه به پيروي از او دعوت شده ايدجستن بر كسي كه به پيروي از او دعوت شده ايدجستن بر كسي كه به پيروي از او دعوت شده ايدجستن بر كسي كه به پيروي از او دعوت شده ايد . . . . تدبر كند ، از انحراف در امان مي ماند و پند مي گيردتدبر كند ، از انحراف در امان مي ماند و پند مي گيردتدبر كند ، از انحراف در امان مي ماند و پند مي گيردتدبر كند ، از انحراف در امان مي ماند و پند مي گيرد

خداوند كساني را دوست دارد كه در راه او در صف جهاد پيكار خداوند كساني را دوست دارد كه در راه او در صف جهاد پيكار خداوند كساني را دوست دارد كه در راه او در صف جهاد پيكار خداوند كساني را دوست دارد كه در راه او در صف جهاد پيكار « « « « : : : : بدانيد كه خداوند متعال مي فرمايد بدانيد كه خداوند متعال مي فرمايد بدانيد كه خداوند متعال مي فرمايد بدانيد كه خداوند متعال مي فرمايد ! ! ! ! اي مؤمنان اي مؤمنان اي مؤمنان اي مؤمنان »»»»مي كنند، مانند سد آهنين همدست و پايدارندمي كنند، مانند سد آهنين همدست و پايدارندمي كنند، مانند سد آهنين همدست و پايدارندمي كنند، مانند سد آهنين همدست و پايدارند

چيست؟ و چه كسي راه اوست؟و چه كسي صراط خداست؟ و چه كسي طريق چيست؟ و چه كسي راه اوست؟و چه كسي صراط خداست؟ و چه كسي طريق چيست؟ و چه كسي راه اوست؟و چه كسي صراط خداست؟ و چه كسي طريق چيست؟ و چه كسي راه اوست؟و چه كسي صراط خداست؟ و چه كسي طريق ) ) ) ) راه خداراه خداراه خداراه خدا((((» » » » سبيل اهللا سبيل اهللا سبيل اهللا سبيل اهللا ««««آيا مي دانيد آيا مي دانيد آيا مي دانيد آيا مي دانيد من من من من . . . . خدا هستم كه اگر كسي براي اطاعت خدا آن را نپيمايد به آتش جهنم افكنده مي شودخدا هستم كه اگر كسي براي اطاعت خدا آن را نپيمايد به آتش جهنم افكنده مي شودخدا هستم كه اگر كسي براي اطاعت خدا آن را نپيمايد به آتش جهنم افكنده مي شودخدا هستم كه اگر كسي براي اطاعت خدا آن را نپيمايد به آتش جهنم افكنده مي شود» » » » صراطصراطصراطصراط««««من من من من !!!!خداست؟خداست؟خداست؟خداست؟

ده بهشت و ده بهشت و ده بهشت و ده بهشت و من تقسيم كننمن تقسيم كننمن تقسيم كننمن تقسيم كنن. . . . براي پيروي مردم مرا منصوب كردبراي پيروي مردم مرا منصوب كردبراي پيروي مردم مرا منصوب كردبراي پيروي مردم مرا منصوب كرد) ) ) ) ص ص ص ص ( ( ( ( خدا هستم كه خداوند بعد از پيامبرش خدا هستم كه خداوند بعد از پيامبرش خدا هستم كه خداوند بعد از پيامبرش خدا هستم كه خداوند بعد از پيامبرش » » » » راه راه راه راه «««« . . . . من نور همه نورهايم من نور همه نورهايم من نور همه نورهايم من نور همه نورهايم . . . . من حجت خدا بر تبهكارانممن حجت خدا بر تبهكارانممن حجت خدا بر تبهكارانممن حجت خدا بر تبهكارانم....دوزخم دوزخم دوزخم دوزخم

پس از خواب غفلت بيدار شويد و پيش از فرا رسيدن مرگ، براي انجام كار بشتابيد و براي كسب مغفرت خدا بر پس از خواب غفلت بيدار شويد و پيش از فرا رسيدن مرگ، براي انجام كار بشتابيد و براي كسب مغفرت خدا بر پس از خواب غفلت بيدار شويد و پيش از فرا رسيدن مرگ، براي انجام كار بشتابيد و براي كسب مغفرت خدا بر پس از خواب غفلت بيدار شويد و پيش از فرا رسيدن مرگ، براي انجام كار بشتابيد و براي كسب مغفرت خدا بر آن گاه آن گاه آن گاه آن گاه . . . . همديگر سبقت گيريد، قبل از آن كه ديواري كشيده شود كه آن سويش رحمت و اين سويش عذاب استهمديگر سبقت گيريد، قبل از آن كه ديواري كشيده شود كه آن سويش رحمت و اين سويش عذاب استهمديگر سبقت گيريد، قبل از آن كه ديواري كشيده شود كه آن سويش رحمت و اين سويش عذاب استهمديگر سبقت گيريد، قبل از آن كه ديواري كشيده شود كه آن سويش رحمت و اين سويش عذاب است

استغاثه مي استغاثه مي استغاثه مي استغاثه مي . . . . د و كسي به ناله هاي شما اهميت نمي دهدد و كسي به ناله هاي شما اهميت نمي دهدد و كسي به ناله هاي شما اهميت نمي دهدد و كسي به ناله هاي شما اهميت نمي دهدييييناله سر مي دهناله سر مي دهناله سر مي دهناله سر مي ده. . . . رياد مي زنيد ، اما كسي گوش فرا نمي دهدرياد مي زنيد ، اما كسي گوش فرا نمي دهدرياد مي زنيد ، اما كسي گوش فرا نمي دهدرياد مي زنيد ، اما كسي گوش فرا نمي دهدفففف . . . . كنيد و با تضرع و زاري استمداد مي كنيد و كسي به كمك شما نمي آيدكنيد و با تضرع و زاري استمداد مي كنيد و كسي به كمك شما نمي آيدكنيد و با تضرع و زاري استمداد مي كنيد و كسي به كمك شما نمي آيدكنيد و با تضرع و زاري استمداد مي كنيد و كسي به كمك شما نمي آيد

ه است، مرگي كه ه است، مرگي كه ه است، مرگي كه ه است، مرگي كه به سوي طاعات بشتابيد ، قبل از آنكه فرصتها را از دست بدهيد، گويا مرگ به جانب شما رو نهادبه سوي طاعات بشتابيد ، قبل از آنكه فرصتها را از دست بدهيد، گويا مرگ به جانب شما رو نهادبه سوي طاعات بشتابيد ، قبل از آنكه فرصتها را از دست بدهيد، گويا مرگ به جانب شما رو نهادبه سوي طاعات بشتابيد ، قبل از آنكه فرصتها را از دست بدهيد، گويا مرگ به جانب شما رو نهادايتان بر مي گرديد، براي ايتان بر مي گرديد، براي ايتان بر مي گرديد، براي ايتان بر مي گرديد، براي هههه با پايان يافتن اين اجتماع كه به خانهبا پايان يافتن اين اجتماع كه به خانهبا پايان يافتن اين اجتماع كه به خانهبا پايان يافتن اين اجتماع كه به خانه! ! ! ! خداوند رحمتتان كندخداوند رحمتتان كندخداوند رحمتتان كندخداوند رحمتتان كند. . . . تمامي لذتها را تباه مي سازدتمامي لذتها را تباه مي سازدتمامي لذتها را تباه مي سازدتمامي لذتها را تباه مي سازد

اهل و عيال خود گشايشي داشته باشيد و در زندگي آنها توسعه اي دهيد، به برادرانتان نيكي كنيد و خدا را بر اين اهل و عيال خود گشايشي داشته باشيد و در زندگي آنها توسعه اي دهيد، به برادرانتان نيكي كنيد و خدا را بر اين اهل و عيال خود گشايشي داشته باشيد و در زندگي آنها توسعه اي دهيد، به برادرانتان نيكي كنيد و خدا را بر اين اهل و عيال خود گشايشي داشته باشيد و در زندگي آنها توسعه اي دهيد، به برادرانتان نيكي كنيد و خدا را بر اين دور هم جمع شويد تا خداوند الفت شما را بيشتر كند و به همديگر دور هم جمع شويد تا خداوند الفت شما را بيشتر كند و به همديگر دور هم جمع شويد تا خداوند الفت شما را بيشتر كند و به همديگر دور هم جمع شويد تا خداوند الفت شما را بيشتر كند و به همديگر . . . . ر و شاكر باشيدر و شاكر باشيدر و شاكر باشيدر و شاكر باشيدهمه لطف و احسانش سپاسگزاهمه لطف و احسانش سپاسگزاهمه لطف و احسانش سپاسگزاهمه لطف و احسانش سپاسگزا

. . . . احسان كنيد تا خداوند صميميت شما را افزون گردانداحسان كنيد تا خداوند صميميت شما را افزون گردانداحسان كنيد تا خداوند صميميت شما را افزون گردانداحسان كنيد تا خداوند صميميت شما را افزون گردانددر اين عيد بزرگ نعمت هايي را كه خداوند به شما ارزاني داشته است به يكديگر هديه دهيد، همانگونه كه خداوند در اين عيد بزرگ نعمت هايي را كه خداوند به شما ارزاني داشته است به يكديگر هديه دهيد، همانگونه كه خداوند در اين عيد بزرگ نعمت هايي را كه خداوند به شما ارزاني داشته است به يكديگر هديه دهيد، همانگونه كه خداوند در اين عيد بزرگ نعمت هايي را كه خداوند به شما ارزاني داشته است به يكديگر هديه دهيد، همانگونه كه خداوند

. . . . هاي ديگر به شما اجر و پاداش مي دهدهاي ديگر به شما اجر و پاداش مي دهدهاي ديگر به شما اجر و پاداش مي دهدهاي ديگر به شما اجر و پاداش مي دهددر اين عيد چندين برابر عيددر اين عيد چندين برابر عيددر اين عيد چندين برابر عيددر اين عيد چندين برابر عيد

Page 32: alinameh

٣٢

محبت و مهرورزي با بندگان محبت و مهرورزي با بندگان محبت و مهرورزي با بندگان محبت و مهرورزي با بندگان . . . . احسان كردن در اين عيد بزرگ، به ثروت بركت مي بخشد و عمر را زياد مي كنداحسان كردن در اين عيد بزرگ، به ثروت بركت مي بخشد و عمر را زياد مي كنداحسان كردن در اين عيد بزرگ، به ثروت بركت مي بخشد و عمر را زياد مي كنداحسان كردن در اين عيد بزرگ، به ثروت بركت مي بخشد و عمر را زياد مي كند . . . . خدا در اين روز رحمت و عطوفت خداوندي را جلب مي كندخدا در اين روز رحمت و عطوفت خداوندي را جلب مي كندخدا در اين روز رحمت و عطوفت خداوندي را جلب مي كندخدا در اين روز رحمت و عطوفت خداوندي را جلب مي كند

رده است براي برادران و اهل و رده است براي برادران و اهل و رده است براي برادران و اهل و رده است براي برادران و اهل و در اين روز، هر آنچه در توان داريد از فضل و احساني كه خداوند نصيب شما كدر اين روز، هر آنچه در توان داريد از فضل و احساني كه خداوند نصيب شما كدر اين روز، هر آنچه در توان داريد از فضل و احساني كه خداوند نصيب شما كدر اين روز، هر آنچه در توان داريد از فضل و احساني كه خداوند نصيب شما كشادماني خود را آشكار كنيد و شادماني خود را آشكار كنيد و شادماني خود را آشكار كنيد و شادماني خود را آشكار كنيد و . . . . عيال خود هزينه كنيد و گشاده دستي نمائيد و زمينه پذيرايي از آنها را فراهم كنيدعيال خود هزينه كنيد و گشاده دستي نمائيد و زمينه پذيرايي از آنها را فراهم كنيدعيال خود هزينه كنيد و گشاده دستي نمائيد و زمينه پذيرايي از آنها را فراهم كنيدعيال خود هزينه كنيد و گشاده دستي نمائيد و زمينه پذيرايي از آنها را فراهم كنيد

شكر خدا را براين همه لطف و كرامتش برزبان داشته باشيد و به ديدار شكر خدا را براين همه لطف و كرامتش برزبان داشته باشيد و به ديدار شكر خدا را براين همه لطف و كرامتش برزبان داشته باشيد و به ديدار شكر خدا را براين همه لطف و كرامتش برزبان داشته باشيد و به ديدار . . . . با لبخند و تبسم با همديگر رو به رو شويدبا لبخند و تبسم با همديگر رو به رو شويدبا لبخند و تبسم با همديگر رو به رو شويدبا لبخند و تبسم با همديگر رو به رو شويد . . . . ه با آرزومندي چشم به دستان شما دوخته اند و بخشش فراوان كنيده با آرزومندي چشم به دستان شما دوخته اند و بخشش فراوان كنيده با آرزومندي چشم به دستان شما دوخته اند و بخشش فراوان كنيده با آرزومندي چشم به دستان شما دوخته اند و بخشش فراوان كنيدآنان بشتابيد كآنان بشتابيد كآنان بشتابيد كآنان بشتابيد ك

ضعيفان و ناتوانان را دريابيد و در حد توان و امكانتان با آنها در امر خوراك و ساير نيازمنديها به مساوات رفتار ضعيفان و ناتوانان را دريابيد و در حد توان و امكانتان با آنها در امر خوراك و ساير نيازمنديها به مساوات رفتار ضعيفان و ناتوانان را دريابيد و در حد توان و امكانتان با آنها در امر خوراك و ساير نيازمنديها به مساوات رفتار ضعيفان و ناتوانان را دريابيد و در حد توان و امكانتان با آنها در امر خوراك و ساير نيازمنديها به مساوات رفتار . . . . كنيدكنيدكنيدكنيد

ت خداوند بيشتر از اين ت خداوند بيشتر از اين ت خداوند بيشتر از اين ت خداوند بيشتر از اين پاداش يك درهم احسان در اين روز، برابر صد هزار درهم در روزهاي ديگر است و اميد اسپاداش يك درهم احسان در اين روز، برابر صد هزار درهم در روزهاي ديگر است و اميد اسپاداش يك درهم احسان در اين روز، برابر صد هزار درهم در روزهاي ديگر است و اميد اسپاداش يك درهم احسان در اين روز، برابر صد هزار درهم در روزهاي ديگر است و اميد اسروزه اين روز مستحب است، خداوند به آن دعوت نموده و پاداش عظيمي براي آن قرارداده ، به روزه اين روز مستحب است، خداوند به آن دعوت نموده و پاداش عظيمي براي آن قرارداده ، به روزه اين روز مستحب است، خداوند به آن دعوت نموده و پاداش عظيمي براي آن قرارداده ، به روزه اين روز مستحب است، خداوند به آن دعوت نموده و پاداش عظيمي براي آن قرارداده ، به . . . . هم پاداش دهدهم پاداش دهدهم پاداش دهدهم پاداش دهد

گونه اي كه اگر بنده اي از بندگان خدا، تمام عمر دنيا، روزها را به روزه داري و شبها را به عبادت سپري كند، گونه اي كه اگر بنده اي از بندگان خدا، تمام عمر دنيا، روزها را به روزه داري و شبها را به عبادت سپري كند، گونه اي كه اگر بنده اي از بندگان خدا، تمام عمر دنيا، روزها را به روزه داري و شبها را به عبادت سپري كند، گونه اي كه اگر بنده اي از بندگان خدا، تمام عمر دنيا، روزها را به روزه داري و شبها را به عبادت سپري كند، . . . . وز غدير روزه گرفته است نمي شودوز غدير روزه گرفته است نمي شودوز غدير روزه گرفته است نمي شودوز غدير روزه گرفته است نمي شودهمسان كسي كه با نيت خالصانه در رهمسان كسي كه با نيت خالصانه در رهمسان كسي كه با نيت خالصانه در رهمسان كسي كه با نيت خالصانه در ر

اما هركسي در اين روز بدون اين كه برادر مؤمنش از او درخواستي كرده باشد، از او كارگشايي كند و مشتاقانه اما هركسي در اين روز بدون اين كه برادر مؤمنش از او درخواستي كرده باشد، از او كارگشايي كند و مشتاقانه اما هركسي در اين روز بدون اين كه برادر مؤمنش از او درخواستي كرده باشد، از او كارگشايي كند و مشتاقانه اما هركسي در اين روز بدون اين كه برادر مؤمنش از او درخواستي كرده باشد، از او كارگشايي كند و مشتاقانه ....براي او قدم خير بردارد، همانند كسي است كه در اين روز، روزه گرفته و شب آن را به عبادت گذرانده باشدبراي او قدم خير بردارد، همانند كسي است كه در اين روز، روزه گرفته و شب آن را به عبادت گذرانده باشدبراي او قدم خير بردارد، همانند كسي است كه در اين روز، روزه گرفته و شب آن را به عبادت گذرانده باشدبراي او قدم خير بردارد، همانند كسي است كه در اين روز، روزه گرفته و شب آن را به عبادت گذرانده باشد

. . . . را افطاري داده باشدرا افطاري داده باشدرا افطاري داده باشدرا افطاري داده باشد» » » » فئامفئامفئامفئام««««ير، به روزه داري افطار دهد، همانند كسي است كه ده ير، به روزه داري افطار دهد، همانند كسي است كه ده ير، به روزه داري افطار دهد، همانند كسي است كه ده ير، به روزه داري افطار دهد، همانند كسي است كه ده و كسي كه در غروب روز غدو كسي كه در غروب روز غدو كسي كه در غروب روز غدو كسي كه در غروب روز غد» » » » امامامامئئئئفففف««««: : : : چيست؟اميرالمؤمنين فرمودچيست؟اميرالمؤمنين فرمودچيست؟اميرالمؤمنين فرمودچيست؟اميرالمؤمنين فرمود» » » » امامامامفئفئفئفئ««««! ! ! ! يا اميرالمؤمنين يا اميرالمؤمنين يا اميرالمؤمنين يا اميرالمؤمنين : : : : در اين هنگام كسي از جا برخواست و سئوال كرددر اين هنگام كسي از جا برخواست و سئوال كرددر اين هنگام كسي از جا برخواست و سئوال كرددر اين هنگام كسي از جا برخواست و سئوال كرد

ايمان را افطاري داده ايمان را افطاري داده ايمان را افطاري داده ايمان را افطاري داده صد هزار پيامبر و شهيد است، حال چگونه است پاداش كسي كه جمعي از مردان و زنان اهلصد هزار پيامبر و شهيد است، حال چگونه است پاداش كسي كه جمعي از مردان و زنان اهلصد هزار پيامبر و شهيد است، حال چگونه است پاداش كسي كه جمعي از مردان و زنان اهلصد هزار پيامبر و شهيد است، حال چگونه است پاداش كسي كه جمعي از مردان و زنان اهلباشد؟ من ضمانت مي دهم كه خداوند او را از كفر و فقر امان دهد و اگر در همان شب، يا همان روز ، يا پس از آن باشد؟ من ضمانت مي دهم كه خداوند او را از كفر و فقر امان دهد و اگر در همان شب، يا همان روز ، يا پس از آن باشد؟ من ضمانت مي دهم كه خداوند او را از كفر و فقر امان دهد و اگر در همان شب، يا همان روز ، يا پس از آن باشد؟ من ضمانت مي دهم كه خداوند او را از كفر و فقر امان دهد و اگر در همان شب، يا همان روز ، يا پس از آن

اجر و پاداش او با خداوند باشد اجر و پاداش او با خداوند باشد اجر و پاداش او با خداوند باشد اجر و پاداش او با خداوند باشد - - - - بدون اين كه گناه كبيره اي مرتكب شده باشد بدون اين كه گناه كبيره اي مرتكب شده باشد بدون اين كه گناه كبيره اي مرتكب شده باشد بدون اين كه گناه كبيره اي مرتكب شده باشد - - - - روز تا عيد غدير سال آينده بميرد روز تا عيد غدير سال آينده بميرد روز تا عيد غدير سال آينده بميرد روز تا عيد غدير سال آينده بميرد و به آنها كمك نمايد، من ضمانت مي و به آنها كمك نمايد، من ضمانت مي و به آنها كمك نمايد، من ضمانت مي و به آنها كمك نمايد، من ضمانت مي ) ) ) ) براي حل مشكل آنها واسطه شودبراي حل مشكل آنها واسطه شودبراي حل مشكل آنها واسطه شودبراي حل مشكل آنها واسطه شود((((قرض بگيرد قرض بگيرد قرض بگيرد قرض بگيرد و هركس كه براي برادرانشو هركس كه براي برادرانشو هركس كه براي برادرانشو هركس كه براي برادرانش

و اگر جانش را بگيرد ، از طرف او برعهده گيرد و ادا و اگر جانش را بگيرد ، از طرف او برعهده گيرد و ادا و اگر جانش را بگيرد ، از طرف او برعهده گيرد و ادا و اگر جانش را بگيرد ، از طرف او برعهده گيرد و ادا - - - - اگر زنده بماند اگر زنده بماند اگر زنده بماند اگر زنده بماند - - - - دهم كه خداوند قرض او را بپردازد دهم كه خداوند قرض او را بپردازد دهم كه خداوند قرض او را بپردازد دهم كه خداوند قرض او را بپردازد رگ را به هم تهنيت و رگ را به هم تهنيت و رگ را به هم تهنيت و رگ را به هم تهنيت و در اين روز، هنگامي كه با يكديگر مالقات مي كنيد، با هم دست دهيد و اين نعمت بزدر اين روز، هنگامي كه با يكديگر مالقات مي كنيد، با هم دست دهيد و اين نعمت بزدر اين روز، هنگامي كه با يكديگر مالقات مي كنيد، با هم دست دهيد و اين نعمت بزدر اين روز، هنگامي كه با يكديگر مالقات مي كنيد، با هم دست دهيد و اين نعمت بز. . . . كندكندكندكند

. . . . تبريك بگوييد تبريك بگوييد تبريك بگوييد تبريك بگوييد

Page 33: alinameh

٣٣

مطالب مرا كه شنيديد ، حاضران به غايبان برسانند و آنها كه در مجلس حضور داشتند پيام مرا به كساني كه به دليل مطالب مرا كه شنيديد ، حاضران به غايبان برسانند و آنها كه در مجلس حضور داشتند پيام مرا به كساني كه به دليل مطالب مرا كه شنيديد ، حاضران به غايبان برسانند و آنها كه در مجلس حضور داشتند پيام مرا به كساني كه به دليل مطالب مرا كه شنيديد ، حاضران به غايبان برسانند و آنها كه در مجلس حضور داشتند پيام مرا به كساني كه به دليل دوري راه نتوانستند در اين اجتماع شركت كنند، ابالغ نمايند و تأكيد مي كنم كه افراد متمكن و داراي امكانات از دوري راه نتوانستند در اين اجتماع شركت كنند، ابالغ نمايند و تأكيد مي كنم كه افراد متمكن و داراي امكانات از دوري راه نتوانستند در اين اجتماع شركت كنند، ابالغ نمايند و تأكيد مي كنم كه افراد متمكن و داراي امكانات از دوري راه نتوانستند در اين اجتماع شركت كنند، ابالغ نمايند و تأكيد مي كنم كه افراد متمكن و داراي امكانات از

. . . . و ضعيفان دلجويي كنند كه رسول خدا مرا اين چنين فرمان داده استو ضعيفان دلجويي كنند كه رسول خدا مرا اين چنين فرمان داده استو ضعيفان دلجويي كنند كه رسول خدا مرا اين چنين فرمان داده استو ضعيفان دلجويي كنند كه رسول خدا مرا اين چنين فرمان داده است ناتوانانناتوانانناتوانانناتواناناميرالمؤمنين بعد از اين سخنان ، خطبه جمعه را آغاز فرمودند و نماز جمعه را اقامه كردندو بعد از نماز با اميرالمؤمنين بعد از اين سخنان ، خطبه جمعه را آغاز فرمودند و نماز جمعه را اقامه كردندو بعد از نماز با اميرالمؤمنين بعد از اين سخنان ، خطبه جمعه را آغاز فرمودند و نماز جمعه را اقامه كردندو بعد از نماز با اميرالمؤمنين بعد از اين سخنان ، خطبه جمعه را آغاز فرمودند و نماز جمعه را اقامه كردندو بعد از نماز با

ان آماده كرده ان آماده كرده ان آماده كرده ان آماده كرده ايشان غذايي را براي پذيرايي از مهمانايشان غذايي را براي پذيرايي از مهمانايشان غذايي را براي پذيرايي از مهمانايشان غذايي را براي پذيرايي از مهمان. . . . رفتندرفتندرفتندرفتند) ) ) ) عععع((((فرزندان و شيعيان خود به منزل امام حسن مجتبي فرزندان و شيعيان خود به منزل امام حسن مجتبي فرزندان و شيعيان خود به منزل امام حسن مجتبي فرزندان و شيعيان خود به منزل امام حسن مجتبي همه مهمانان اعم از ثروتمند و فقير بر سر سفره حضرت نشستند و پس از صرف غذا هر كدام همراه با هديه همه مهمانان اعم از ثروتمند و فقير بر سر سفره حضرت نشستند و پس از صرف غذا هر كدام همراه با هديه همه مهمانان اعم از ثروتمند و فقير بر سر سفره حضرت نشستند و پس از صرف غذا هر كدام همراه با هديه همه مهمانان اعم از ثروتمند و فقير بر سر سفره حضرت نشستند و پس از صرف غذا هر كدام همراه با هديه . . . . ندندندندبودبودبودبود

....اي به سوي خانه هايشان بازگشتنداي به سوي خانه هايشان بازگشتنداي به سوي خانه هايشان بازگشتنداي به سوي خانه هايشان بازگشتند

Page 34: alinameh

٣�

خطبه نورانیة

Page 35: alinameh

٣�

توضيح

در مان و ابوذر براي سل بطور خاص) ع(توسط حضرت عليترين متون شيعي است كه كهنيكي از هخطبه نورانيكه در حكم منشور ايمان -از اين خطبه گرانقدر . پاسخ به سؤال از معرفت مقام نورانيت آن حضرت ايراد شده است

تحقيق نموده ايم قديمي ترين نسخه متعلق به كتاب تا جايي كه . ستنسخه هاي متعددي در دست ا - استتشيع با در برخي آثار از اين كتاب . است ين شيعه در قرن پنجم هجري از مولف »محمد بن علي علوي«نوشته » المناقب «

مي كند نقل ) محمد تقي مجلسي(از پدر خود در بحار االنوار مجلسياز جمله 1.شده است ياد »تاب عتيقك«نام بطور - االنوار در بحاركتاب ومؤلف آن اين متاسفانه عدم ذكر نام .را در كتابي عتيق ديده است كه اين روايت

حال به استناد خطبه برخورد كنند ؛ باعث شده است كه منكران اين فضائل با طعنه نسبت -سهوي يا عمدي همين متن ؛ 2ذكر شده ارزشمند شيعه از كتب » المناقب«همچنان كه گذشت در كتاب خطبه آنكه متن اين استفاده اين اثراز علماي گذشته از كه بسياري نيز ذكر شده است » انيس السمرا«يگري از جمله ددر كتاب هاي

سين موسوى بروجردي به چاپ سيد ح تحقيق مفصلي از ق با 1428در سال » المناقب للعلوي«كتاب .كرده اند 3.رسيده است

همعرفت نورانيدر مورد ) ع(صادق از امام ه نقل شده است ك »لمفض«از روايتي در جاي ديگري از اين كتاب ن مطلب شاهد بر اين را دريافت نمود ؛ اي خطبه ايندر عبارت نقل شده سؤال كرد كه پاسخي مشابه ) ع(يعل

به سلمان و در ضمن اين خطبه ) ع(و احتماال سخناني كه علي ) ع(علي نورانيهت فمعر اصطالح هكمدعاست .ته استگرفو بارها مورد سؤال قرار بوده شناخته شده وذرفرموده اند براي خواص و اصحاب ائمه ابنوشته عالم و عارف »مشارق انوار اليقين«تن ديگري از اين خطبه كه خالصه تر از نسخه قبلي است در كتاب م

ه جايگاه بي شيعه است كه متاسفان از علماي بزرگ و عرفاي مهم » برسي« .است » حافظ رجب برسي« گرانقدر

.در کتاخبانه جملس و کتاخبانه ايت هللا مرعشی نگهداری می شود» املناقب للعلوی«نسخه خطی کتاب ١ .نزي نقل شده که متاسفانه دسرتىس به اين کتاب ندارمي» يس السمراءان «اين روايت از کتاب ٢ .ق۱۴۲۸مصحح موسوی بروجردی، حسني، نرش دليل ما، مق، -املناقب للعلوی ،حمقق ٣

Page 36: alinameh

٣�

امام ناشناخته بوده و بلكه توسط بسياري به عمد مورد تهمت و اتهام قرار و جايگاه معرفي مقاماتدربديل او برسي معروف به حافظ از عارفان اماميه ... شيخ رضي الدين « : عالمه اميني در اين مورد مي نويسد. گرفته است

كه در واليت ائمه دين نظراتي داشته است كه برخي از مردم آنرا نمي پسنديدند و ... اي سهيم در علوم است و فقهبيجاي اهل بيت متهم كردند اما واقعيت اين است كه آنچه مؤلف در به همين خاطر او را به غلو گويي و باال بردن

.1»است ه غلوامور مختلف براي اهل بيت اثبات كرده پائين تر از درجخود حافظ رجب برسي در مقدمه مشارق پاسخ محكمي به مقصرين در مقامات ائمه و متهم كنندگان خود داده و در اين

: باره مي نويسدكالم ما دشوار و پيچيده است و جز پيامبر مرسل ويا «من آنها را سرزنش نمي كنم چرا كه ائمه فرموده اند «

، و وقتي يك منافق » داوند قلبش را به ايمان آزموده باشد تحمل درك آن را نداردفرشته مقرب و يا مؤمني كه خرد مي كند و يك شيعه هم از روي جهل خود رد مي كند در حاليكه نقل شده است اسرار علي را از روي كينه خود

نمي فهمد چگونه بر دشوار نخواهد بود و اگرديگركه سخن ما دشوار است حال اگر او اين اسرار را مي فهمد پس چرا اين افراد ساكت . آزموده استايمان برايضد خود شهادت مي دهد؟ پس از مؤمنيني نيست كه خداوند قلبش را

پس هركس هنگام امتحان ديد كه با ورود اسرار . نمي مانند تا سالم باشند ؟ و اگر چيزي مي دانند پس چيزي بگويند حاضر به تاييد نشد پس او از ايمان به دور و به شيطان نزديك است چرا كه ولي خدا قلبش به لرزه در مي آيد و

هركس ذاتش از اين معيار تهي باشد چاره اي جز آتش جهنم ندارد و تنها ... محبت علي بدون شك معيار و محك است . 2»انگيزه آنها از اين انكار جهالت و حسادت و حب دنياست

چرا كه -ائه متني كه بتواند مشتمل بر عبارات هر دو نسخه باشد امكانپذير نبود اراز آنجاكه ، الزم به ذكر استلذا بر آن شديم كه -است ذكر شده كتاب مناقبعبارات عباراتي افزون بر ،در نسخه مشارق در عين خالصه بودن

.كنيم ه هر دو نسخه را بطور جداگانه نقلترجم

۱۶ترمجه مشارق انوار اليقني، ص : به نقل از ١٢ » Ùاال نيب مرسل او م Üبعدما نقل ا وغري ملومني يف االناكر النه صعب مسـتصعب، ال حيمت Üاملنافق ارسار عيل عليه السالم لبغضه، وردها املوافق جبه ãقلبه لالميان ، واذا رد ãåنه مقرب، او مؤمن قد امتحن ا

ن عمل، مفن وجد فؤاده عند Yمتحان، ورود نسامت ارسار ويل صعب مسـتصعب فان اكن يعلمه مفا هو الصعب املسـتصعب، وان مل يعرفه فكيف شهد عىل نفسه انه ليس مبؤمن ممتحن، فهال مصت فسمل، او قال ا ، مفن ختاجلته الشكوك فيه فليسال اöمه عن ابيه ، من نقص جوهره الرمحن، قد امشاز وقشعر، ومال عن التصديق وازور، فذاك بعيد عن االميان، قريب من الشـيطان، الن حب عيل عليه السالم هو احملك بال شك

.۵۱ص » ترمجه مشارق انوار اليقني »س û مطهر اال النار، وانام دعامه اىل االناكر اجلهل واحلسد، وحب اùنياعن العيار، فلي

Page 37: alinameh

٣٧

هنوراني بهخط )1خه نس(

ايمان مؤمن كامل ايمان مؤمن كامل ايمان مؤمن كامل ايمان مؤمن كامل ! ! ! ! اي سلماناي سلماناي سلماناي سلمان. . . . ترازويش سبك خواهد بودترازويش سبك خواهد بودترازويش سبك خواهد بودترازويش سبك خواهد بود فهفهفهفهر واليت من بيشتر از باطنش باشد كر واليت من بيشتر از باطنش باشد كر واليت من بيشتر از باطنش باشد كر واليت من بيشتر از باطنش باشد كهركس ظاهر او دهركس ظاهر او دهركس ظاهر او دهركس ظاهر او د

نمي شود مگر آنكه مرا به نورانيت بشناسد و وقتي مرا به آن شناخت او مؤمني است كه خداوند قلبش را به ايمان نمي شود مگر آنكه مرا به نورانيت بشناسد و وقتي مرا به آن شناخت او مؤمني است كه خداوند قلبش را به ايمان نمي شود مگر آنكه مرا به نورانيت بشناسد و وقتي مرا به آن شناخت او مؤمني است كه خداوند قلبش را به ايمان نمي شود مگر آنكه مرا به نورانيت بشناسد و وقتي مرا به آن شناخت او مؤمني است كه خداوند قلبش را به ايمان و هر كس و هر كس و هر كس و هر كس . . . . صاحب بصيرت شده استصاحب بصيرت شده استصاحب بصيرت شده استصاحب بصيرت شده است عارف وعارف وعارف وعارف وامتحان كرده است و سينه اش را براي اسالم وسعت داده و در دين خود امتحان كرده است و سينه اش را براي اسالم وسعت داده و در دين خود امتحان كرده است و سينه اش را براي اسالم وسعت داده و در دين خود امتحان كرده است و سينه اش را براي اسالم وسعت داده و در دين خود

معرفت من با نورانيت معرفت معرفت من با نورانيت معرفت معرفت من با نورانيت معرفت معرفت من با نورانيت معرفت ))))ابوذرابوذرابوذرابوذر((((اي سلمان و اي جندباي سلمان و اي جندباي سلمان و اي جندباي سلمان و اي جندب. . . . از اين معرفت كوتاهي كند دچار شك و ترديد استاز اين معرفت كوتاهي كند دچار شك و ترديد استاز اين معرفت كوتاهي كند دچار شك و ترديد استاز اين معرفت كوتاهي كند دچار شك و ترديد استو ما و ما و ما و ما « « « « : : : : من است و اين همان دين خالص است كه خداوند در سخن خود مي گويدمن است و اين همان دين خالص است كه خداوند در سخن خود مي گويدمن است و اين همان دين خالص است كه خداوند در سخن خود مي گويدمن است و اين همان دين خالص است كه خداوند در سخن خود مي گويد خداوند است و معرفت خداوند معرفت خداوند است و معرفت خداوند معرفت خداوند است و معرفت خداوند معرفت خداوند است و معرفت خداوند معرفت

اال اال اال اال «««« ]]]]در اين آيهدر اين آيهدر اين آيهدر اين آيه[[[[؛ ؛ ؛ ؛ »»»»و يقيموا الصالة و يؤتوا الزكاة و ذلك دين القيمة و يقيموا الصالة و يؤتوا الزكاة و ذلك دين القيمة و يقيموا الصالة و يؤتوا الزكاة و ذلك دين القيمة و يقيموا الصالة و يؤتوا الزكاة و ذلك دين القيمة حنفاءحنفاءحنفاءحنفاءمخلصين له الدين مخلصين له الدين مخلصين له الدين مخلصين له الدين اللهاللهاللهالله أمروا إال ليعبدواأمروا إال ليعبدواأمروا إال ليعبدواأمروا إال ليعبدوااست كه همان دين حنيف است است كه همان دين حنيف است است كه همان دين حنيف است است كه همان دين حنيف است ) ) ) ) صصصص((((به نبوت محمدبه نبوت محمدبه نبوت محمدبه نبوت محمد اعترافاعترافاعترافاعتراف همانهمانهمانهمان »»»»حنفاءحنفاءحنفاءحنفاء««««همان اخالص است وهمان اخالص است وهمان اخالص است وهمان اخالص است و» » » » ليعبدوا اهللا مخلصينليعبدوا اهللا مخلصينليعبدوا اهللا مخلصينليعبدوا اهللا مخلصين

همان واليت من است، پس هركس واليت مرا بپذيرد نماز را اقامه كرده است و البته اين سخت و همان واليت من است، پس هركس واليت مرا بپذيرد نماز را اقامه كرده است و البته اين سخت و همان واليت من است، پس هركس واليت مرا بپذيرد نماز را اقامه كرده است و البته اين سخت و همان واليت من است، پس هركس واليت مرا بپذيرد نماز را اقامه كرده است و البته اين سخت و » » » » الةالةالةالةو يقيموا الصو يقيموا الصو يقيموا الصو يقيموا الص««««و و و و ....دشوار استدشوار استدشوار استدشوار است

اواواواو نهنهنهنهمن امتحان شده كسي است كه چيزي از امر ما بر او وارد نشود مگر آنكه خداوند سيمن امتحان شده كسي است كه چيزي از امر ما بر او وارد نشود مگر آنكه خداوند سيمن امتحان شده كسي است كه چيزي از امر ما بر او وارد نشود مگر آنكه خداوند سيمن امتحان شده كسي است كه چيزي از امر ما بر او وارد نشود مگر آنكه خداوند سيمؤمؤمؤمؤ! ! ! ! اي سلمان و اي جندباي سلمان و اي جندباي سلمان و اي جندباي سلمان و اي جندباما كسي كه بگويد چرا و چگونه؟ در اين صورت او اما كسي كه بگويد چرا و چگونه؟ در اين صورت او اما كسي كه بگويد چرا و چگونه؟ در اين صورت او اما كسي كه بگويد چرا و چگونه؟ در اين صورت او . . . . ن شك و ترديد نكندن شك و ترديد نكندن شك و ترديد نكندن شك و ترديد نكندو در آو در آو در آو در آرا براي پذيرش آن وسعت دهد را براي پذيرش آن وسعت دهد را براي پذيرش آن وسعت دهد را براي پذيرش آن وسعت دهد

....ما امر خداوند هستيمما امر خداوند هستيمما امر خداوند هستيمما امر خداوند هستيم پس تسليم امر خداوند باشيد كهپس تسليم امر خداوند باشيد كهپس تسليم امر خداوند باشيد كهپس تسليم امر خداوند باشيد كه. . . . استاستاستاستكافر شده كافر شده كافر شده كافر شده خودش در بين زمين و شهر ها و خودش در بين زمين و شهر ها و خودش در بين زمين و شهر ها و خودش در بين زمين و شهر ها و فهفهفهفهخليخليخليخلي خداوند مرا امانت دار خودش در بين مخلوقات وخداوند مرا امانت دار خودش در بين مخلوقات وخداوند مرا امانت دار خودش در بين مخلوقات وخداوند مرا امانت دار خودش در بين مخلوقات و! ! ! ! سلمان و اي جندبسلمان و اي جندبسلمان و اي جندبسلمان و اي جندباي اي اي اي

ه توصيف كنندگان نمي توانند آن را توصيف كنند و عارفان ه توصيف كنندگان نمي توانند آن را توصيف كنند و عارفان ه توصيف كنندگان نمي توانند آن را توصيف كنند و عارفان ه توصيف كنندگان نمي توانند آن را توصيف كنند و عارفان بندگانش قرار داده است و چيزي به من عطا كرده است كبندگانش قرار داده است و چيزي به من عطا كرده است كبندگانش قرار داده است و چيزي به من عطا كرده است كبندگانش قرار داده است و چيزي به من عطا كرده است كخداوند متعال خداوند متعال خداوند متعال خداوند متعال ! ! ! ! اي سلماناي سلماناي سلماناي سلمان. . . . نمي توانند به آن معرفت پيدا كنند، پس وقتي شما با اين صفت مرا بشناسيد مؤمن خواهيد بودنمي توانند به آن معرفت پيدا كنند، پس وقتي شما با اين صفت مرا بشناسيد مؤمن خواهيد بودنمي توانند به آن معرفت پيدا كنند، پس وقتي شما با اين صفت مرا بشناسيد مؤمن خواهيد بودنمي توانند به آن معرفت پيدا كنند، پس وقتي شما با اين صفت مرا بشناسيد مؤمن خواهيد بود

و و و و ((((» » » » و إنها لكبيرةو إنها لكبيرةو إنها لكبيرةو إنها لكبيرة« « « « ::::تتتتلذا گفلذا گفلذا گفلذا گف. . . . پس صبر محمد است و نماز واليت من استپس صبر محمد است و نماز واليت من استپس صبر محمد است و نماز واليت من استپس صبر محمد است و نماز واليت من است» » » » و استعينوا بالصبر و الصالةو استعينوا بالصبر و الصالةو استعينوا بالصبر و الصالةو استعينوا بالصبر و الصالة««««: : : : مي گويدمي گويدمي گويدمي گويدمگر بر مگر بر مگر بر مگر بر ((((اال علي الخاشعين اال علي الخاشعين اال علي الخاشعين اال علي الخاشعين : : : : و در ادامه آيه مي فرمايدو در ادامه آيه مي فرمايدو در ادامه آيه مي فرمايدو در ادامه آيه مي فرمايد) [) [) [) [و آن دوو آن دوو آن دوو آن دو(((( »»»»و انهماو انهماو انهماو انهما««««: : : : و نگفت و نگفت و نگفت و نگفت ) ) ) ) آن بسيار بزرگ استآن بسيار بزرگ استآن بسيار بزرگ استآن بسيار بزرگ است

. . . . پس اهل واليت مرا استثناء كرد، همان كساني كه با نور هدايت من داراي بصيرت هستندپس اهل واليت مرا استثناء كرد، همان كساني كه با نور هدايت من داراي بصيرت هستندپس اهل واليت مرا استثناء كرد، همان كساني كه با نور هدايت من داراي بصيرت هستندپس اهل واليت مرا استثناء كرد، همان كساني كه با نور هدايت من داراي بصيرت هستند)] )] )] )] خاشعانخاشعانخاشعانخاشعان

Page 38: alinameh

٣٨

توان آن را پنهان كرد و نور او هستيم كه نمي توان آن را خاموش كرد توان آن را پنهان كرد و نور او هستيم كه نمي توان آن را خاموش كرد توان آن را پنهان كرد و نور او هستيم كه نمي توان آن را خاموش كرد توان آن را پنهان كرد و نور او هستيم كه نمي توان آن را خاموش كرد ما اسرار خداوند هستيم كه نميما اسرار خداوند هستيم كه نميما اسرار خداوند هستيم كه نميما اسرار خداوند هستيم كه نمي! ! ! ! اي سلماناي سلماناي سلماناي سلمانپس هركس ما را پس هركس ما را پس هركس ما را پس هركس ما را . . . . و آخر ما محمد استو آخر ما محمد استو آخر ما محمد استو آخر ما محمد است اول ما محمد وسط ما محمداول ما محمد وسط ما محمداول ما محمد وسط ما محمداول ما محمد وسط ما محمد. . . . ............1111ستيم كه جزا داده نمي شودستيم كه جزا داده نمي شودستيم كه جزا داده نمي شودستيم كه جزا داده نمي شودو نعمت او هو نعمت او هو نعمت او هو نعمت او ه

....2222بشناسد دين استوار خود را كامل كرده استبشناسد دين استوار خود را كامل كرده استبشناسد دين استوار خود را كامل كرده استبشناسد دين استوار خود را كامل كرده استهمه تسبيح مي گفتيم و قبل از مخلوقات اشراق داشتيم و همه تسبيح مي گفتيم و قبل از مخلوقات اشراق داشتيم و همه تسبيح مي گفتيم و قبل از مخلوقات اشراق داشتيم و همه تسبيح مي گفتيم و قبل از مخلوقات اشراق داشتيم و من و محمد يك نور بوديم كه قبل ازمن و محمد يك نور بوديم كه قبل ازمن و محمد يك نور بوديم كه قبل ازمن و محمد يك نور بوديم كه قبل از! ! ! ! اي سلمان و اي جندباي سلمان و اي جندباي سلمان و اي جندباي سلمان و اي جندب

و و و و . . . . يك نصف آن پيامبر برگزيده و نصف ديگر وصي مورد رضايتيك نصف آن پيامبر برگزيده و نصف ديگر وصي مورد رضايتيك نصف آن پيامبر برگزيده و نصف ديگر وصي مورد رضايتيك نصف آن پيامبر برگزيده و نصف ديگر وصي مورد رضايت : : : : كردكردكردكردخداوند آن نور را به دو قسمت تقسيم خداوند آن نور را به دو قسمت تقسيم خداوند آن نور را به دو قسمت تقسيم خداوند آن نور را به دو قسمت تقسيم ) ) ) ) صصصص((((و به همين خاطر پيامبر و به همين خاطر پيامبر و به همين خاطر پيامبر و به همين خاطر پيامبر خداوند عز و جل به آن نصف فرمود محمد باش و به نصف ديگر فرمود علي باشخداوند عز و جل به آن نصف فرمود محمد باش و به نصف ديگر فرمود علي باشخداوند عز و جل به آن نصف فرمود محمد باش و به نصف ديگر فرمود علي باشخداوند عز و جل به آن نصف فرمود محمد باش و به نصف ديگر فرمود علي باش

....و كسي نمي تواند چيزي را از طرف من بيان كند، مگر خودم يا عليو كسي نمي تواند چيزي را از طرف من بيان كند، مگر خودم يا عليو كسي نمي تواند چيزي را از طرف من بيان كند، مگر خودم يا عليو كسي نمي تواند چيزي را از طرف من بيان كند، مگر خودم يا علي ي هستم و علي از من است ي هستم و علي از من است ي هستم و علي از من است ي هستم و علي از من است من از علمن از علمن از علمن از عل: : : : ددددفرموفرموفرموفرمو. . . . و بايد در هر زمان يك نفر صامت باشد و ديگري ناطقو بايد در هر زمان يك نفر صامت باشد و ديگري ناطقو بايد در هر زمان يك نفر صامت باشد و ديگري ناطقو بايد در هر زمان يك نفر صامت باشد و ديگري ناطق » » » » صامتصامتصامتصامت«««« بود و من بود و من بود و من بود و من » » » » ناطقناطقناطقناطق««««محمد محمد محمد محمد ! ! ! ! اي سلمان و اي جندباي سلمان و اي جندباي سلمان و اي جندباي سلمان و اي جندب

صاحب حوض صاحب حوض صاحب حوض صاحب حوض ، محمد ، محمد ، محمد ، محمد كننده هكننده هكننده هكننده ه كننده است و من هدايتكننده است و من هدايتكننده است و من هدايتكننده است و من هدايتمحمد انذار محمد انذار محمد انذار محمد انذار جمع است و من صاحب نشرهستم، جمع است و من صاحب نشرهستم، جمع است و من صاحب نشرهستم، جمع است و من صاحب نشرهستم، پس محمد صاحبپس محمد صاحبپس محمد صاحبپس محمد صاحباحب وحي است و من صاحب احب وحي است و من صاحب احب وحي است و من صاحب احب وحي است و من صاحب ، محمد ص، محمد ص، محمد ص، محمد صو جهنم و جهنم و جهنم و جهنم ، محمد صاحب كليد ها است و من صاحب بهشت ، محمد صاحب كليد ها است و من صاحب بهشت ، محمد صاحب كليد ها است و من صاحب بهشت ، محمد صاحب كليد ها است و من صاحب بهشت است و من صاحب لواء است و من صاحب لواء است و من صاحب لواء است و من صاحب لواء

، محمد صاحب ، محمد صاحب ، محمد صاحب ، محمد صاحب اتم پيامبران است و من خاتم اوصياءاتم پيامبران است و من خاتم اوصياءاتم پيامبران است و من خاتم اوصياءاتم پيامبران است و من خاتم اوصياء، محمد خ، محمد خ، محمد خ، محمد خداللت هاست و من صاحب معجزات داللت هاست و من صاحب معجزات داللت هاست و من صاحب معجزات داللت هاست و من صاحب معجزات ، محمد صاحب ، محمد صاحب ، محمد صاحب ، محمد صاحب الهام الهام الهام الهام وف است و من وف است و من وف است و من وف است و من ئئئئ، محمد ر، محمد ر، محمد ر، محمد رر كريم است و من صراط مستقيم ر كريم است و من صراط مستقيم ر كريم است و من صراط مستقيم ر كريم است و من صراط مستقيم د پيامبد پيامبد پيامبد پيامب، محم، محم، محم، محم دعوت است و من صاحب شمشير و سطوتدعوت است و من صاحب شمشير و سطوتدعوت است و من صاحب شمشير و سطوتدعوت است و من صاحب شمشير و سطوت

»»»»عليعليعليهستمهستمهستمهستم »»»»عظيمعظيمعظيمعظيم علي.... وح را به كسي نمي دهند وح را به كسي نمي دهند وح را به كسي نمي دهند وح را به كسي نمي دهند و اين رو اين رو اين رو اين ر» » » » من يشاء من عبادهمن يشاء من عبادهمن يشاء من عبادهمن يشاء من عباده من أمره علىمن أمره علىمن أمره علىمن أمره على الروحالروحالروحالروح يلقييلقييلقييلقي««««: : : : فرمايدفرمايدفرمايدفرمايدبحان مي بحان مي بحان مي بحان مي خداوند سخداوند سخداوند سخداوند س! ! ! ! اي سلماناي سلماناي سلماناي سلمان

....و تقدير را به او تفويض كرده باشندو تقدير را به او تفويض كرده باشندو تقدير را به او تفويض كرده باشندو تقدير را به او تفويض كرده باشند كه امر كه امر كه امر كه امر مگر آنمگر آنمگر آنمگر آن دهدهدهدهمحمد اقامه كننمحمد اقامه كننمحمد اقامه كننمحمد اقامه كنن! ! ! ! اي سلماناي سلماناي سلماناي سلمان. . . . مردگان را زنده مي كنم و ميدانم در آسمان ها و زمين چيست، من كتاب مبين هستممردگان را زنده مي كنم و ميدانم در آسمان ها و زمين چيست، من كتاب مبين هستممردگان را زنده مي كنم و ميدانم در آسمان ها و زمين چيست، من كتاب مبين هستممردگان را زنده مي كنم و ميدانم در آسمان ها و زمين چيست، من كتاب مبين هستممن من من من

....بود كه او به آسمان به معراج رفتبود كه او به آسمان به معراج رفتبود كه او به آسمان به معراج رفتبود كه او به آسمان به معراج رفت و با آن روحو با آن روحو با آن روحو با آن روح است و من حجت حق بر مخلوقات است و من حجت حق بر مخلوقات است و من حجت حق بر مخلوقات است و من حجت حق بر مخلوقات حجتحجتحجتحجت وووو موسي را از دريا عبور دادمموسي را از دريا عبور دادمموسي را از دريا عبور دادمموسي را از دريا عبور دادم من نوح را در كشتي حمل كردم، من در كنار يونس در شكم نهنگ بودم، من بودم كهمن نوح را در كشتي حمل كردم، من در كنار يونس در شكم نهنگ بودم، من بودم كهمن نوح را در كشتي حمل كردم، من در كنار يونس در شكم نهنگ بودم، من بودم كهمن نوح را در كشتي حمل كردم، من در كنار يونس در شكم نهنگ بودم، من بودم كه

ملت هاي اولين را نابود كردم، من علم پيامبران و اوصياء و علم فصل الخطاب را در اختيار دارم و نبوت محمد با من ملت هاي اولين را نابود كردم، من علم پيامبران و اوصياء و علم فصل الخطاب را در اختيار دارم و نبوت محمد با من ملت هاي اولين را نابود كردم، من علم پيامبران و اوصياء و علم فصل الخطاب را در اختيار دارم و نبوت محمد با من ملت هاي اولين را نابود كردم، من علم پيامبران و اوصياء و علم فصل الخطاب را در اختيار دارم و نبوت محمد با من

.۱۹- ۲۱ليل » و لسوف يرىض* Y ابتغاء وجه ربه Yعىل * مفا الحد عنده من نعمة جتزی «: اشاره به اين ات از سوره ليل ١ .فقد اسـتمكل اùين القمي ٢

Page 39: alinameh

٣٩

من نهرها و درياها را جاري كردم، من چشمه هاي زمين را جوشاندم من دنيا را بر صورتش واژگون من نهرها و درياها را جاري كردم، من چشمه هاي زمين را جوشاندم من دنيا را بر صورتش واژگون من نهرها و درياها را جاري كردم، من چشمه هاي زمين را جوشاندم من دنيا را بر صورتش واژگون من نهرها و درياها را جاري كردم، من چشمه هاي زمين را جوشاندم من دنيا را بر صورتش واژگون . . . . شدشدشدشد و تمامو تمامو تمامو تمام كاملكاملكاملكامل . . . . 1111كردمكردمكردمكردم

ذوالقرنين كه به اذن پروردگارم اهللا ذوالقرنين كه به اذن پروردگارم اهللا ذوالقرنين كه به اذن پروردگارم اهللا ذوالقرنين كه به اذن پروردگارم اهللا مممممنمنمنمن،،،،معلم داود و سليمان معلم داود و سليمان معلم داود و سليمان معلم داود و سليمان مممممنمنمنمن ،،،،خضر معلم موسي خضر معلم موسي خضر معلم موسي خضر معلم موسي مممممنمنمنمن،،،،روز سايه روز سايه روز سايه روز سايه عذاب عذاب عذاب عذاب مممممنمنمنمنام ام ام ام دابة االرض من آن گونه دابة االرض من آن گونه دابة االرض من آن گونه دابة االرض من آن گونه مممممنمنمنمن،،،،دور ندا شدم دور ندا شدم دور ندا شدم دور ندا شدم كه از مكانكه از مكانكه از مكانكه از مكانم م م م منمنمنمن،،،،عزوجل سقف دنيا را برپا داشتم و زمين را گستراندم عزوجل سقف دنيا را برپا داشتم و زمين را گستراندم عزوجل سقف دنيا را برپا داشتم و زمين را گستراندم عزوجل سقف دنيا را برپا داشتم و زمين را گستراندم

هستي و دنيا و آخرت از آن هستي و دنيا و آخرت از آن هستي و دنيا و آخرت از آن هستي و دنيا و آخرت از آن هر دوطرف بهشتهر دوطرف بهشتهر دوطرف بهشتهر دوطرف بهشتتو اي علي صاحب دوقرن و تو اي علي صاحب دوقرن و تو اي علي صاحب دوقرن و تو اي علي صاحب دوقرن و « « « « ::::به من فرمود به من فرمود به من فرمود به من فرمود ) ) ) ) صصصص((((كه پيامبر كه پيامبر كه پيامبر كه پيامبر ....2222»»»»توستتوستتوستتوست

ههههنزاده و ننزاده و ننزاده و ننزاده و نما ما ما ما . . . . مرده ما نمرده است و مقتول ما به قتل نرسيده است و غايب ما چون غيبت كند غايب نشده استمرده ما نمرده است و مقتول ما به قتل نرسيده است و غايب ما چون غيبت كند غايب نشده استمرده ما نمرده است و مقتول ما به قتل نرسيده است و غايب ما چون غيبت كند غايب نشده استمرده ما نمرده است و مقتول ما به قتل نرسيده است و غايب ما چون غيبت كند غايب نشده است! ! ! ! اي سلماناي سلماناي سلماناي سلمان ....احدي از مردم با ما مقايسه نمي شوداحدي از مردم با ما مقايسه نمي شوداحدي از مردم با ما مقايسه نمي شوداحدي از مردم با ما مقايسه نمي شود وووو 3333زائيده شده ايم زائيده شده ايم زائيده شده ايم زائيده شده ايم از شكم ها از شكم ها از شكم ها از شكم ها

صاحب صاحب صاحب صاحب منمنمنمن. . . . حب ناقه هستمحب ناقه هستمحب ناقه هستمحب ناقه هستممن صامن صامن صامن صا سخن گفتم، من نوح و ابراهيم هستمسخن گفتم، من نوح و ابراهيم هستمسخن گفتم، من نوح و ابراهيم هستمسخن گفتم، من نوح و ابراهيم هستمواره واره واره واره من بودم كه با زبان عيسي در گهمن بودم كه با زبان عيسي در گهمن بودم كه با زبان عيسي در گهمن بودم كه با زبان عيسي در گهو همه علوم موجود در آن به من ختم مي شود، و همه علوم موجود در آن به من ختم مي شود، و همه علوم موجود در آن به من ختم مي شود، و همه علوم موجود در آن به من ختم مي شود، مممملوح محفوظلوح محفوظلوح محفوظلوح محفوظ منمنمنمن. . . . منم صاحب زلزلهمنم صاحب زلزلهمنم صاحب زلزلهمنم صاحب زلزله امامامام ))))لرزش اول قيامتلرزش اول قيامتلرزش اول قيامتلرزش اول قيامت((((»»»»فهفهفهفهراجراجراجراج««««ند ند ند ند و هركس آنها را ببيند مرا ديده است و هركس مرا ببيو هركس آنها را ببيند مرا ديده است و هركس مرا ببيو هركس آنها را ببيند مرا ديده است و هركس مرا ببيو هركس آنها را ببيند مرا ديده است و هركس مرا ببي م آنكه در چهره ها هرگونه كه بخواهم منقلب مي شومم آنكه در چهره ها هرگونه كه بخواهم منقلب مي شومم آنكه در چهره ها هرگونه كه بخواهم منقلب مي شومم آنكه در چهره ها هرگونه كه بخواهم منقلب مي شوممنمنمنمن

....آنها را ديده است، ما در حقيقت نور خداوند هستيم كه زائل نمي شود و تغيير نمي كندآنها را ديده است، ما در حقيقت نور خداوند هستيم كه زائل نمي شود و تغيير نمي كندآنها را ديده است، ما در حقيقت نور خداوند هستيم كه زائل نمي شود و تغيير نمي كندآنها را ديده است، ما در حقيقت نور خداوند هستيم كه زائل نمي شود و تغيير نمي كندهرچه خواستيد در هرچه خواستيد در هرچه خواستيد در هرچه خواستيد در د پس ما را خدايان نخوانيد ود پس ما را خدايان نخوانيد ود پس ما را خدايان نخوانيد ود پس ما را خدايان نخوانيد وافرادي كه مبعوث شدند با ما به اين شرافت رسيدنافرادي كه مبعوث شدند با ما به اين شرافت رسيدنافرادي كه مبعوث شدند با ما به اين شرافت رسيدنافرادي كه مبعوث شدند با ما به اين شرافت رسيدن مهمهمهمههههه! ! ! ! اي سلماناي سلماناي سلماناي سلمان

. . . . ن كس كه نجات يافتن كس كه نجات يافتن كس كه نجات يافتن كس كه نجات يافتجات يافت آجات يافت آجات يافت آجات يافت آدر باره ما هالك شد آن كس كه هالك شد و به خاطر ما ندر باره ما هالك شد آن كس كه هالك شد و به خاطر ما ندر باره ما هالك شد آن كس كه هالك شد و به خاطر ما ندر باره ما هالك شد آن كس كه هالك شد و به خاطر ما ن ما بگوييد؛ كهما بگوييد؛ كهما بگوييد؛ كهما بگوييد؛ كه فضائلفضائلفضائلفضائلهركس به آنچه گفتم و شرح دادم ايمان بياورد مؤمني است كه خداوند قلبش را به ايمان امتحان كرده هركس به آنچه گفتم و شرح دادم ايمان بياورد مؤمني است كه خداوند قلبش را به ايمان امتحان كرده هركس به آنچه گفتم و شرح دادم ايمان بياورد مؤمني است كه خداوند قلبش را به ايمان امتحان كرده هركس به آنچه گفتم و شرح دادم ايمان بياورد مؤمني است كه خداوند قلبش را به ايمان امتحان كرده ! ! ! ! اي سلماناي سلماناي سلماناي سلمان

است و از او راضي شده است و هركس شك كند و ترديد داشته باشد ناصبي است و اگر ادعاي واليت مرا داشته باشد است و از او راضي شده است و هركس شك كند و ترديد داشته باشد ناصبي است و اگر ادعاي واليت مرا داشته باشد است و از او راضي شده است و هركس شك كند و ترديد داشته باشد ناصبي است و اگر ادعاي واليت مرا داشته باشد است و از او راضي شده است و هركس شك كند و ترديد داشته باشد ناصبي است و اگر ادعاي واليت مرا داشته باشد ....دروغ گو استدروغ گو استدروغ گو استدروغ گو است

ما يكي هستيم و ما يكي هستيم و ما يكي هستيم و ما يكي هستيم و مهمهمهمههههه. . . . و هدايت كنندگان از اهل بيتم اسرار محرمانه خداوند و اولياء مقرب او هستيمو هدايت كنندگان از اهل بيتم اسرار محرمانه خداوند و اولياء مقرب او هستيمو هدايت كنندگان از اهل بيتم اسرار محرمانه خداوند و اولياء مقرب او هستيمو هدايت كنندگان از اهل بيتم اسرار محرمانه خداوند و اولياء مقرب او هستيم منمنمنمن! ! ! ! اي سلماناي سلماناي سلماناي سلمانيندازيد كه هالك مي شويد چرا كه ما در هرزمان به آن شكل كه خداي يندازيد كه هالك مي شويد چرا كه ما در هرزمان به آن شكل كه خداي يندازيد كه هالك مي شويد چرا كه ما در هرزمان به آن شكل كه خداي يندازيد كه هالك مي شويد چرا كه ما در هرزمان به آن شكل كه خداي پس در بين ما جدايي نپس در بين ما جدايي نپس در بين ما جدايي نپس در بين ما جدايي ن. . . . ما يكي استما يكي استما يكي استما يكي استاسرار اسرار اسرار اسرار

گفتم و انكار نمي كند مگر اهل گفتم و انكار نمي كند مگر اهل گفتم و انكار نمي كند مگر اهل گفتم و انكار نمي كند مگر اهل نچه را نچه را نچه را نچه را رحمن اراده كند ظاهر مي شويم؛ پس واي و واي بر كسي كه انكار كند آرحمن اراده كند ظاهر مي شويم؛ پس واي و واي بر كسي كه انكار كند آرحمن اراده كند ظاهر مي شويم؛ پس واي و واي بر كسي كه انكار كند آرحمن اراده كند ظاهر مي شويم؛ پس واي و واي بر كسي كه انكار كند آ

.اùنيا لو�ها اE اكب ١و قرنهيا: اشاره به اين روايت منقول از پيامرب دارد ٢ ãك � ن

�ن بيتا يف الجنãة و ا

� عىل ا.

وال ن و ال نوù ىف البطون ٣

Page 40: alinameh

�٠

من پدر هر مرد و من پدر هر مرد و من پدر هر مرد و من پدر هر مرد و ! ! ! ! اي سلماناي سلماناي سلماناي سلمان. . . . و كسي كه قلب و گوشش قفل شده است و بر چشمش پرده اي انداخته شده استو كسي كه قلب و گوشش قفل شده است و بر چشمش پرده اي انداخته شده استو كسي كه قلب و گوشش قفل شده است و بر چشمش پرده اي انداخته شده استو كسي كه قلب و گوشش قفل شده است و بر چشمش پرده اي انداخته شده است نادانينادانينادانيناداني» » » » حاقةحاقةحاقةحاقة««««منممنممنممنم) ) ) ) وقت نزديكوقت نزديكوقت نزديكوقت نزديك((((»»»»آزفهآزفهآزفهآزفه««««منم منم منم منم ) ) ) ) حادثه بزرگحادثه بزرگحادثه بزرگحادثه بزرگ((((» » » » كبريكبريكبريكبري ههههطامطامطامطام«««« مممممنمنمنمن! ! ! ! ن مؤمني هستم، اي سلمانن مؤمني هستم، اي سلمانن مؤمني هستم، اي سلمانن مؤمني هستم، اي سلمانزززز

....منم رنج نازل شدهمنم رنج نازل شدهمنم رنج نازل شدهمنم رنج نازل شده »»»»صاخةصاخةصاخةصاخة««««منممنممنممنم» » » » غاشيةغاشيةغاشيةغاشية««««منممنممنممنم» » » » قارعهقارعهقارعهقارعه««««منممنممنممنمو بر آسمان ها و بر آسمان ها و بر آسمان ها و بر آسمان ها مم بر عرش نوشته شد و استقرار يافتمم بر عرش نوشته شد و استقرار يافتمم بر عرش نوشته شد و استقرار يافتمم بر عرش نوشته شد و استقرار يافتما آيات و دالالت و حجاب ها و وجه خداوند هستيم، من اسما آيات و دالالت و حجاب ها و وجه خداوند هستيم، من اسما آيات و دالالت و حجاب ها و وجه خداوند هستيم، من اسما آيات و دالالت و حجاب ها و وجه خداوند هستيم، من اس

برق برق برق برق شته شد و باد جريان يافت و برشته شد و باد جريان يافت و برشته شد و باد جريان يافت و برشته شد و باد جريان يافت و برباد نوباد نوباد نوباد نو نوشته شد و زمين مسطح شد و برنوشته شد و زمين مسطح شد و برنوشته شد و زمين مسطح شد و برنوشته شد و زمين مسطح شد و برزمين زمين زمين زمين برپاشدند و بربرپاشدند و بربرپاشدند و بربرپاشدند و بر نوشته شد و آنهانوشته شد و آنهانوشته شد و آنهانوشته شد و آنها و برو برو برو برنور نوشته شد پس ساطع گرديد نور نوشته شد پس ساطع گرديد نور نوشته شد پس ساطع گرديد نور نوشته شد پس ساطع گرديد نوشته شد و سيل جاري شد و برنوشته شد و سيل جاري شد و برنوشته شد و سيل جاري شد و برنوشته شد و سيل جاري شد و بر دره هادره هادره هادره هار ر ر ر و با آن تابش پيدا كرد و بو با آن تابش پيدا كرد و بو با آن تابش پيدا كرد و بو با آن تابش پيدا كرد و ب نوشته شدنوشته شدنوشته شدنوشته شد

ته شد و تاريك و سياه شد و برته شد و تاريك و سياه شد و برته شد و تاريك و سياه شد و برته شد و تاريك و سياه شد و برشب نوششب نوششب نوششب نوش وشته شد و خشوع پيدا كرد و بروشته شد و خشوع پيدا كرد و بروشته شد و خشوع پيدا كرد و بروشته شد و خشوع پيدا كرد و بررعد نرعد نرعد نرعد ننوشته شد و باران باريد و بر نوشته شد و باران باريد و بر نوشته شد و باران باريد و بر نوشته شد و باران باريد و بر ابرها ابرها ابرها ابرها ....ددددروز نوشته شد و روشن و سفيد شروز نوشته شد و روشن و سفيد شروز نوشته شد و روشن و سفيد شروز نوشته شد و روشن و سفيد ش

Page 41: alinameh

�١

يهنوران بهخط

1)2( خهنس

معناى معناى معناى معناى ) ) ) ) كنيه سلمانكنيه سلمانكنيه سلمانكنيه سلمان((((، ، ، ، اى اباعبداللهاى اباعبداللهاى اباعبداللهاى اباعبدالله: : : : كرد كه روزى ابوذر غفارى از سلمان فارسى پرسيدكرد كه روزى ابوذر غفارى از سلمان فارسى پرسيدكرد كه روزى ابوذر غفارى از سلمان فارسى پرسيدكرد كه روزى ابوذر غفارى از سلمان فارسى پرسيد محمدبن صدقه روايتمحمدبن صدقه روايتمحمدبن صدقه روايتمحمدبن صدقه روايت

، ، ، ، ))))ابوذرابوذرابوذرابوذر((((اى جندباى جندباى جندباى جندب: : : : فارسى در جواب گفتفارسى در جواب گفتفارسى در جواب گفتفارسى در جواب گفت و شناختن او به مقام نورانيت چيست؟ سلمانو شناختن او به مقام نورانيت چيست؟ سلمانو شناختن او به مقام نورانيت چيست؟ سلمانو شناختن او به مقام نورانيت چيست؟ سلمان) ) ) ) عععع((((معرفت امام اميرالمؤمنينمعرفت امام اميرالمؤمنينمعرفت امام اميرالمؤمنينمعرفت امام اميرالمؤمنينرفتيم؛ ولى در ابتدا امام رفتيم؛ ولى در ابتدا امام رفتيم؛ ولى در ابتدا امام رفتيم؛ ولى در ابتدا امام : : : : گويدگويدگويدگويدابوذر ابوذر ابوذر ابوذر . . . . خوبست با هم برويم تا از خود آن حضرت در خصوص معناى آن سؤال كنيمخوبست با هم برويم تا از خود آن حضرت در خصوص معناى آن سؤال كنيمخوبست با هم برويم تا از خود آن حضرت در خصوص معناى آن سؤال كنيمخوبست با هم برويم تا از خود آن حضرت در خصوص معناى آن سؤال كنيم

حضرت پرسيدند چه چيز شما را به اينجا آورد؟ عرض حضرت پرسيدند چه چيز شما را به اينجا آورد؟ عرض حضرت پرسيدند چه چيز شما را به اينجا آورد؟ عرض حضرت پرسيدند چه چيز شما را به اينجا آورد؟ عرض . . . . را نديديم و انتظار كشيديم تا ايشان تشريف آوردندرا نديديم و انتظار كشيديم تا ايشان تشريف آوردندرا نديديم و انتظار كشيديم تا ايشان تشريف آوردندرا نديديم و انتظار كشيديم تا ايشان تشريف آوردندمرحبا به شما دو نفر، دودوست متعهد به دين خود مرحبا به شما دو نفر، دودوست متعهد به دين خود مرحبا به شما دو نفر، دودوست متعهد به دين خود مرحبا به شما دو نفر، دودوست متعهد به دين خود : : : : فرمودفرمودفرمودفرمود. . . . ايم تا از معرفت شما به نورانيت سؤال نماييمايم تا از معرفت شما به نورانيت سؤال نماييمايم تا از معرفت شما به نورانيت سؤال نماييمايم تا از معرفت شما به نورانيت سؤال نماييم آمدهآمدهآمدهآمده: : : : كرديمكرديمكرديمكرديم

بر هر بر هر بر هر بر هر ) ) ) ) معرفت امام به نورانيتمعرفت امام به نورانيتمعرفت امام به نورانيتمعرفت امام به نورانيت((((قسم خورد كه اين موضوع قسم خورد كه اين موضوع قسم خورد كه اين موضوع قسم خورد كه اين موضوع ))))عععع((((پس اميرالمؤمنين على پس اميرالمؤمنين على پس اميرالمؤمنين على پس اميرالمؤمنين على سسسسكنند و كنند و كنند و كنند و كه كوتاهى نمىكه كوتاهى نمىكه كوتاهى نمىكه كوتاهى نمىاحدى احدى احدى احدى : : : : فرمودفرمودفرمودفرمود. . . . بلى اى امير مؤمنانبلى اى امير مؤمنانبلى اى امير مؤمنانبلى اى امير مؤمنان: : : : هر دو گفتندهر دو گفتندهر دو گفتندهر دو گفتند! ! ! ! اى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندب: : : : سپس فرمودسپس فرمودسپس فرمودسپس فرمود. . . . مرد و زن مؤمن واجب استمرد و زن مؤمن واجب استمرد و زن مؤمن واجب استمرد و زن مؤمن واجب است

ى كه مرا اينگونه شناخت، محققاى كه مرا اينگونه شناخت، محققاى كه مرا اينگونه شناخت، محققاى كه مرا اينگونه شناخت، محققاپس هنگامپس هنگامپس هنگامپس هنگام. . . . كند مگر اينكه مرا به كنه معرفتم به نورانيت بشناسدكند مگر اينكه مرا به كنه معرفتم به نورانيت بشناسدكند مگر اينكه مرا به كنه معرفتم به نورانيت بشناسدكند مگر اينكه مرا به كنه معرفتم به نورانيت بشناسد ايمان را كامل نمىايمان را كامل نمىايمان را كامل نمىايمان را كامل نمىو و و و . . . . اش را براى اسالم گشايش داده و عارف و بينا گرديده استاش را براى اسالم گشايش داده و عارف و بينا گرديده استاش را براى اسالم گشايش داده و عارف و بينا گرديده استاش را براى اسالم گشايش داده و عارف و بينا گرديده است خداوند قلب او را به ايمان آزمايش كرده و سينهخداوند قلب او را به ايمان آزمايش كرده و سينهخداوند قلب او را به ايمان آزمايش كرده و سينهخداوند قلب او را به ايمان آزمايش كرده و سينه

....هركس از شناخت آن كوتاهى نمايد، شك كننده و ترديدگر استهركس از شناخت آن كوتاهى نمايد، شك كننده و ترديدگر استهركس از شناخت آن كوتاهى نمايد، شك كننده و ترديدگر استهركس از شناخت آن كوتاهى نمايد، شك كننده و ترديدگر استه مقام نورانيت، شناخت خداوند ه مقام نورانيت، شناخت خداوند ه مقام نورانيت، شناخت خداوند ه مقام نورانيت، شناخت خداوند معرفت من بمعرفت من بمعرفت من بمعرفت من ب: : : : فرمودفرمودفرمودفرمود. . . . بلى اى اميرمؤمنانبلى اى اميرمؤمنانبلى اى اميرمؤمنانبلى اى اميرمؤمنان: : : : عرضه داشتندعرضه داشتندعرضه داشتندعرضه داشتند! ! ! ! اى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندب

و آن همان دين خالصى است كه خداوند و آن همان دين خالصى است كه خداوند و آن همان دين خالصى است كه خداوند و آن همان دين خالصى است كه خداوند . . . . عزوجل است و معرفت خداوند عزوجل، شناخت من به مقام نورانيت استعزوجل است و معرفت خداوند عزوجل، شناخت من به مقام نورانيت استعزوجل است و معرفت خداوند عزوجل، شناخت من به مقام نورانيت استعزوجل است و معرفت خداوند عزوجل، شناخت من به مقام نورانيت استخدا خدا خدا خدا ،،،،در حالى كه دستورى را دريافت نكرده بودند جزاين كه با كمال خلوص به آئين توحيددر حالى كه دستورى را دريافت نكرده بودند جزاين كه با كمال خلوص به آئين توحيددر حالى كه دستورى را دريافت نكرده بودند جزاين كه با كمال خلوص به آئين توحيددر حالى كه دستورى را دريافت نكرده بودند جزاين كه با كمال خلوص به آئين توحيد««««: : : : ى آن فرمودى آن فرمودى آن فرمودى آن فرمود دربارهدربارهدربارهدرباره

امر نشدند مگر به امر نشدند مگر به امر نشدند مگر به امر نشدند مگر به : : : : خداوند فرمودخداوند فرمودخداوند فرمودخداوند فرمود» » » » ....پا دارند زكات بدهند، اين است آئين راستينپا دارند زكات بدهند، اين است آئين راستينپا دارند زكات بدهند، اين است آئين راستينپا دارند زكات بدهند، اين است آئين راستينرا پرستش كنند و نماز را بررا پرستش كنند و نماز را بررا پرستش كنند و نماز را بررا پرستش كنند و نماز را براين كالم خدا كه اين كالم خدا كه اين كالم خدا كه اين كالم خدا كه ] ] ] ] امااماامااما[[[[آله و آن دين و آئين يكتاپرستى آسان محمدى است و آله و آن دين و آئين يكتاپرستى آسان محمدى است و آله و آن دين و آئين يكتاپرستى آسان محمدى است و آله و آن دين و آئين يكتاپرستى آسان محمدى است و وووو عليهعليهعليهعليه اهللاهللاهللاهللا پيامبرى حضرت محمد صلىپيامبرى حضرت محمد صلىپيامبرى حضرت محمد صلىپيامبرى حضرت محمد صلى

ه و بر پا داشتن واليت من، سخت و ه و بر پا داشتن واليت من، سخت و ه و بر پا داشتن واليت من، سخت و ه و بر پا داشتن واليت من، سخت و ، هر كه واليت مرا بر پا دارد،نماز را بر پا داشت، هر كه واليت مرا بر پا دارد،نماز را بر پا داشت، هر كه واليت مرا بر پا دارد،نماز را بر پا داشت، هر كه واليت مرا بر پا دارد،نماز را بر پا داشت»»»»نماز را بر پا دارندنماز را بر پا دارندنماز را بر پا دارندنماز را بر پا دارندوووو ««««: : : : فرمودفرمودفرمودفرمودباشد، باشد، باشد، باشد، جز فرشته مقرب درگاه الهى يا پيامبر مرسل و يا مؤمنى كه خداوند قلب او را به ايمان آزمودهجز فرشته مقرب درگاه الهى يا پيامبر مرسل و يا مؤمنى كه خداوند قلب او را به ايمان آزمودهجز فرشته مقرب درگاه الهى يا پيامبر مرسل و يا مؤمنى كه خداوند قلب او را به ايمان آزمودهجز فرشته مقرب درگاه الهى يا پيامبر مرسل و يا مؤمنى كه خداوند قلب او را به ايمان آزموده كهكهكهكه،،،، دشوار استدشوار استدشوار استدشوار است

.۶۷حسني، ص موسوى بروجردى، : مصحح/ ، حمقق الكتاب العتيق) / للعلوي( ، املناقب علوى، محمد بن عىل بن احلسني ١

Page 42: alinameh

�٢

نباشد قدرت نباشد قدرت نباشد قدرت نباشد قدرت شدهشدهشدهشده آزمودهآزمودهآزمودهآزموده ،،،،و مؤمنو مؤمنو مؤمنو مؤمننباشد نباشد نباشد نباشد مرسل مرسل مرسل مرسل ، ، ، ، و پيامبرو پيامبرو پيامبرو پيامبرنباشد نباشد نباشد نباشد مقرب مقرب مقرب مقرب ،،،،فرشتهفرشتهفرشتهفرشتهكسى قدرت حمل آن را ندارد و اگر كسى قدرت حمل آن را ندارد و اگر كسى قدرت حمل آن را ندارد و اگر كسى قدرت حمل آن را ندارد و اگر . . . . داشتداشتداشتداشت حمل آن را نخواهندحمل آن را نخواهندحمل آن را نخواهندحمل آن را نخواهند

. . . . بيان فرماييد تا آن را بشناسمبيان فرماييد تا آن را بشناسمبيان فرماييد تا آن را بشناسمبيان فرماييد تا آن را بشناسم چه كسى مؤمن است و حدود و مرز ايمان چيست؟چه كسى مؤمن است و حدود و مرز ايمان چيست؟چه كسى مؤمن است و حدود و مرز ايمان چيست؟چه كسى مؤمن است و حدود و مرز ايمان چيست؟! ! ! ! عرض كردم اى اميرالمؤمنينعرض كردم اى اميرالمؤمنينعرض كردم اى اميرالمؤمنينعرض كردم اى اميرالمؤمنين مؤمن امتحان شده كسى است كه چيزى ازمؤمن امتحان شده كسى است كه چيزى ازمؤمن امتحان شده كسى است كه چيزى ازمؤمن امتحان شده كسى است كه چيزى از: : : : فرمودفرمودفرمودفرمود. . . . بلى اى برادر رسول خدابلى اى برادر رسول خدابلى اى برادر رسول خدابلى اى برادر رسول خدا: : : : عرض كردمعرض كردمعرض كردمعرض كردم! ! ! ! اى اباعبداللهاى اباعبداللهاى اباعبداللهاى اباعبدالله: : : : فرمودفرمودفرمودفرمود

ا براى پذيرش آن، گشاده ساخته و هرگز دچار شك و ا براى پذيرش آن، گشاده ساخته و هرگز دچار شك و ا براى پذيرش آن، گشاده ساخته و هرگز دچار شك و ا براى پذيرش آن، گشاده ساخته و هرگز دچار شك و شود مگر اينكه خداوند سينه او رشود مگر اينكه خداوند سينه او رشود مگر اينكه خداوند سينه او رشود مگر اينكه خداوند سينه او ر امر ما بر او وارد نمىامر ما بر او وارد نمىامر ما بر او وارد نمىامر ما بر او وارد نمىنپنداريد و هر نپنداريد و هر نپنداريد و هر نپنداريد و هر » » » » ربربربرب««««ما را ما را ما را ما را . . . . او بر بندگانش هستماو بر بندگانش هستماو بر بندگانش هستماو بر بندگانش هستم خليفهخليفهخليفهخليفهخداوندعزوجل و خداوندعزوجل و خداوندعزوجل و خداوندعزوجل و بندهبندهبندهبندهبدان من بدان من بدان من بدان من ! ! ! ! اى اباذراى اباذراى اباذراى اباذر. . . . گرددگرددگرددگردد ترديد نمىترديد نمىترديد نمىترديد نمى

جلجلجلجلنهايت آنچه در ما وجود دارد نخواهيد رسيد وخداوند عزونهايت آنچه در ما وجود دارد نخواهيد رسيد وخداوند عزونهايت آنچه در ما وجود دارد نخواهيد رسيد وخداوند عزونهايت آنچه در ما وجود دارد نخواهيد رسيد وخداوند عزو ووووخواهيد، بگوئيد چرا كه به كنه خواهيد، بگوئيد چرا كه به كنه خواهيد، بگوئيد چرا كه به كنه خواهيد، بگوئيد چرا كه به كنه مىمىمىمى چه در فضائل ماچه در فضائل ماچه در فضائل ماچه در فضائل ماتر از آنچه كه احدى از شما بتواند آن را وصف نمايد يا بر قلبتان خطور كند به ما عطا تر از آنچه كه احدى از شما بتواند آن را وصف نمايد يا بر قلبتان خطور كند به ما عطا تر از آنچه كه احدى از شما بتواند آن را وصف نمايد يا بر قلبتان خطور كند به ما عطا تر از آنچه كه احدى از شما بتواند آن را وصف نمايد يا بر قلبتان خطور كند به ما عطا تر و عظيمتر و عظيمتر و عظيمتر و عظيم بزرگبزرگبزرگبزرگ بسيبسيبسيبسي

عرض كردم اى برادر رسول عرض كردم اى برادر رسول عرض كردم اى برادر رسول عرض كردم اى برادر رسول : : : : سلمان گفتسلمان گفتسلمان گفتسلمان گفت ....پس چون ما را اين گونه شناختيد، آنگاه مؤمن خواهيد بودپس چون ما را اين گونه شناختيد، آنگاه مؤمن خواهيد بودپس چون ما را اين گونه شناختيد، آنگاه مؤمن خواهيد بودپس چون ما را اين گونه شناختيد، آنگاه مؤمن خواهيد بود. . . . فرموده استفرموده استفرموده استفرموده استگواه اين گواه اين گواه اين گواه اين ! ! ! ! آرى اى سلمانآرى اى سلمانآرى اى سلمانآرى اى سلمان: : : : فرمودفرمودفرمودفرمود !!!!خدا بر توبادخدا بر توبادخدا بر توبادخدا بر توباد ددددكه دروكه دروكه دروكه دروبرپاداشتن نماز برپاداشتن واليت شماست؟ اي علي برپاداشتن نماز برپاداشتن واليت شماست؟ اي علي برپاداشتن نماز برپاداشتن واليت شماست؟ اي علي برپاداشتن نماز برپاداشتن واليت شماست؟ اي علي ! ! ! ! خداخداخداخدا

، ، ، ، خاشعانخاشعانخاشعانخاشعاناز صبر و نماز كمك بخواهيد كه اين كار جز براى از صبر و نماز كمك بخواهيد كه اين كار جز براى از صبر و نماز كمك بخواهيد كه اين كار جز براى از صبر و نماز كمك بخواهيد كه اين كار جز براى ««««: : : : كهكهكهكهحقيقت، فرموده خداوند متعال در قرآن است حقيقت، فرموده خداوند متعال در قرآن است حقيقت، فرموده خداوند متعال در قرآن است حقيقت، فرموده خداوند متعال در قرآن است بدين خاطر خداوند بدين خاطر خداوند بدين خاطر خداوند بدين خاطر خداوند ....برپا داشتن واليت من استبرپا داشتن واليت من استبرپا داشتن واليت من استبرپا داشتن واليت من است» » » » نمازنمازنمازنماز««««و منظور از و منظور از و منظور از و منظور از استاستاستاست رسول خدارسول خدارسول خدارسول خدا» » » » صبرصبرصبرصبر««««مراد از مراد از مراد از مراد از » » » » گران استگران استگران استگران است، دشوار و سنگين ، دشوار و سنگين ، دشوار و سنگين ، دشوار و سنگين خاشعانخاشعانخاشعانخاشعانزيرا حمل واليت جز برزيرا حمل واليت جز برزيرا حمل واليت جز برزيرا حمل واليت جز بر» » » » دودودودوآن آن آن آن ««««: : : : و نفرمودو نفرمودو نفرمودو نفرمود» » » » و آن سخت و گران استو آن سخت و گران استو آن سخت و گران استو آن سخت و گران است««««: : : : ددددمتعال فرمومتعال فرمومتعال فرمومتعال فرمو

و آن بدين سبب است كه سخنوران منحرف، از قبيل مرجئه و آن بدين سبب است كه سخنوران منحرف، از قبيل مرجئه و آن بدين سبب است كه سخنوران منحرف، از قبيل مرجئه و آن بدين سبب است كه سخنوران منحرف، از قبيل مرجئه . . . . بين و اهل بصيرتندبين و اهل بصيرتندبين و اهل بصيرتندبين و اهل بصيرتند و خاشعان، همان شيعيان روشنو خاشعان، همان شيعيان روشنو خاشعان، همان شيعيان روشنو خاشعان، همان شيعيان روشن. . . . استاستاستاستاختالفى اختالفى اختالفى اختالفى د و در ميانشاند و در ميانشاند و در ميانشاند و در ميانشاناقرار دارناقرار دارناقرار دارناقرار دارن ))))صصصص((((محمدمحمدمحمدمحمدحضرت حضرت حضرت حضرت نبوت نبوت نبوت نبوت و قدريه و خوارج و ديگر ناصبيان، همگى بهو قدريه و خوارج و ديگر ناصبيان، همگى بهو قدريه و خوارج و ديگر ناصبيان، همگى بهو قدريه و خوارج و ديگر ناصبيان، همگى به

جز گروهى اندك، همگى در مورد واليت من اختالف داشته و آن را انكار نموده و در مقابل آن لجاجت جز گروهى اندك، همگى در مورد واليت من اختالف داشته و آن را انكار نموده و در مقابل آن لجاجت جز گروهى اندك، همگى در مورد واليت من اختالف داشته و آن را انكار نموده و در مقابل آن لجاجت جز گروهى اندك، همگى در مورد واليت من اختالف داشته و آن را انكار نموده و در مقابل آن لجاجت وليوليوليولينيست،نيست،نيست،نيست،همانا آن جز بر همانا آن جز بر همانا آن جز بر همانا آن جز بر ««««: : : : فرمايدفرمايدفرمايدفرمايد ورزند، و آنان كسانى هستند كه خداوند در كتاب عزيزش ايشان را توصيف نموده و مىورزند، و آنان كسانى هستند كه خداوند در كتاب عزيزش ايشان را توصيف نموده و مىورزند، و آنان كسانى هستند كه خداوند در كتاب عزيزش ايشان را توصيف نموده و مىورزند، و آنان كسانى هستند كه خداوند در كتاب عزيزش ايشان را توصيف نموده و مى مىمىمىمى

و واليت مرا اين گونه بيان و واليت مرا اين گونه بيان و واليت مرا اين گونه بيان و واليت مرا اين گونه بيان ))))صصصص((((ل در جاى ديگرى از قرآن، نبوت حضرت محمدل در جاى ديگرى از قرآن، نبوت حضرت محمدل در جاى ديگرى از قرآن، نبوت حضرت محمدل در جاى ديگرى از قرآن، نبوت حضرت محمدو خداوند متعاو خداوند متعاو خداوند متعاو خداوند متعا» » » » گران استگران استگران استگران است خاشعانخاشعانخاشعانخاشعان ::::فرمايدفرمايدفرمايدفرمايد مىمىمىمى

Page 43: alinameh

�٣

متروك، واليت من متروك، واليت من متروك، واليت من متروك، واليت من آبآبآبآب چاهچاهچاهچاهمحمد است و محمد است و محمد است و محمد است و قصر، حضرت قصر، حضرت قصر، حضرت قصر، حضرت مراد ازمراد ازمراد ازمراد از 1111»»»»مرتفعيمرتفعيمرتفعيمرتفعي وانهاده شده اي و چه قصروانهاده شده اي و چه قصروانهاده شده اي و چه قصروانهاده شده اي و چه قصر چه چاهچه چاهچه چاهچه چاه وووو««««نفعى برايش نفعى برايش نفعى برايش نفعى برايش ))))صصصص((((محمدمحمدمحمدمحمد نبوتنبوتنبوتنبوتهر كه به واليت من اقرار ننمايد، اقرار او به هر كه به واليت من اقرار ننمايد، اقرار او به هر كه به واليت من اقرار ننمايد، اقرار او به هر كه به واليت من اقرار ننمايد، اقرار او به . . . . آن راوانهاده و انكار نمودندآن راوانهاده و انكار نمودندآن راوانهاده و انكار نمودندآن راوانهاده و انكار نمودند است؛است؛است؛است؛

....نخواهد بخشيد؛ چرا كه آن دو مقرون يكديگرندنخواهد بخشيد؛ چرا كه آن دو مقرون يكديگرندنخواهد بخشيد؛ چرا كه آن دو مقرون يكديگرندنخواهد بخشيد؛ چرا كه آن دو مقرون يكديگرندپس كسى كه معرفتش به من، كامل باشد، او بر دين درست و پس كسى كه معرفتش به من، كامل باشد، او بر دين درست و پس كسى كه معرفتش به من، كامل باشد، او بر دين درست و پس كسى كه معرفتش به من، كامل باشد، او بر دين درست و . . . . استاستاستاست محمدمحمدمحمدمحمدو آخرين ما و آخرين ما و آخرين ما و آخرين ما ميانى ما محمدميانى ما محمدميانى ما محمدميانى ما محمد ،،،،محمدمحمدمحمدمحمداولين ما اولين ما اولين ما اولين ما

فيق الهى، اين حقيقت را فيق الهى، اين حقيقت را فيق الهى، اين حقيقت را فيق الهى، اين حقيقت را و به زودى به يارى و توو به زودى به يارى و توو به زودى به يارى و توو به زودى به يارى و تو» » » » اين است آئين راستيناين است آئين راستيناين است آئين راستيناين است آئين راستين««««: : : : فرمايدفرمايدفرمايدفرمايد استوار الهى قرار دارد؛ كه مىاستوار الهى قرار دارد؛ كه مىاستوار الهى قرار دارد؛ كه مىاستوار الهى قرار دارد؛ كه مى ....براى شما روشن خواهم ساختبراى شما روشن خواهم ساختبراى شما روشن خواهم ساختبراى شما روشن خواهم ساخت

احدى احدى احدى احدى محمد نور ومحمد نور ومحمد نور ومحمد نور و وووومن من من من ««««: : : : فرمودفرمودفرمودفرمود. . . . بلى اى امير مؤمنان كه درود خدا برتو بادبلى اى امير مؤمنان كه درود خدا برتو بادبلى اى امير مؤمنان كه درود خدا برتو بادبلى اى امير مؤمنان كه درود خدا برتو باد: : : : عرضه داشتندعرضه داشتندعرضه داشتندعرضه داشتند! ! ! ! اى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندب : : : : به نيمى فرمودبه نيمى فرمودبه نيمى فرمودبه نيمى فرمود] ] ] ] سپسسپسسپسسپس[[[[تا آن كه خداى متعال به آن نور امر نمود كه دو قسمت شود تا آن كه خداى متعال به آن نور امر نمود كه دو قسمت شود تا آن كه خداى متعال به آن نور امر نمود كه دو قسمت شود تا آن كه خداى متعال به آن نور امر نمود كه دو قسمت شود از نورخداوند عزوجل بوديماز نورخداوند عزوجل بوديماز نورخداوند عزوجل بوديماز نورخداوند عزوجل بوديم

على از من و من از على هستم و جز على على از من و من از على هستم و جز على على از من و من از على هستم و جز على على از من و من از على هستم و جز على : : : : بدين لحاظ رسول خدا فرمودبدين لحاظ رسول خدا فرمودبدين لحاظ رسول خدا فرمودبدين لحاظ رسول خدا فرمود. . . . على باشعلى باشعلى باشعلى باش: : : : ديگر فرمودديگر فرمودديگر فرمودديگر فرمود نيمنيمنيمنيمحمد باش و به حمد باش و به حمد باش و به حمد باش و به ممممسوره برائت به مكه اعزام سوره برائت به مكه اعزام سوره برائت به مكه اعزام سوره برائت به مكه اعزام و زمانى كه ابابكر را باو زمانى كه ابابكر را باو زمانى كه ابابكر را باو زمانى كه ابابكر را با. . . . ادا نمايدادا نمايدادا نمايدادا نمايد] ] ] ] فرمان الهى رافرمان الهى رافرمان الهى رافرمان الهى را[[[[تواند از جانب من تواند از جانب من تواند از جانب من تواند از جانب من كسى ديگر نمىكسى ديگر نمىكسى ديگر نمىكسى ديگر نمى

خداوند به تو امر فرموده كه آن مأموريت را خداوند به تو امر فرموده كه آن مأموريت را خداوند به تو امر فرموده كه آن مأموريت را خداوند به تو امر فرموده كه آن مأموريت را : : : : ، عرضه داشت، عرضه داشت، عرضه داشت، عرضه داشتبلىبلىبلىبلى: : : : فرمودفرمودفرمودفرمود! ! ! ! اى محمداى محمداى محمداى محمد: : : : فرمود، جبرئيل نازل شد و گفتفرمود، جبرئيل نازل شد و گفتفرمود، جبرئيل نازل شد و گفتفرمود، جبرئيل نازل شد و گفت. . . . پيامبر مرا به آن سو گسيل داشت تا ابوبكر را بازگردانم و او را بازگرداندمپيامبر مرا به آن سو گسيل داشت تا ابوبكر را بازگردانم و او را بازگرداندمپيامبر مرا به آن سو گسيل داشت تا ابوبكر را بازگردانم و او را بازگرداندمپيامبر مرا به آن سو گسيل داشت تا ابوبكر را بازگردانم و او را بازگرداندم. . . . خودت يا مردى از خودت انجام دهدخودت يا مردى از خودت انجام دهدخودت يا مردى از خودت انجام دهدخودت يا مردى از خودت انجام دهد

لكن لكن لكن لكن نه ونه ونه ونه و: : : : اى نازل شده است؟ فرموداى نازل شده است؟ فرموداى نازل شده است؟ فرموداى نازل شده است؟ فرمود اى رسول خدا، آيا در مورد من آيهاى رسول خدا، آيا در مورد من آيهاى رسول خدا، آيا در مورد من آيهاى رسول خدا، آيا در مورد من آيه: : : : او درون خود نگرانى احساس نمود و گفتاو درون خود نگرانى احساس نمود و گفتاو درون خود نگرانى احساس نمود و گفتاو درون خود نگرانى احساس نمود و گفتبلى اى برادر رسول بلى اى برادر رسول بلى اى برادر رسول بلى اى برادر رسول : : : : عرض كردندعرض كردندعرض كردندعرض كردند! ! ! ! اى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندب ....اين مأموريت را كسى جز من و يا على انجام نخواهد داداين مأموريت را كسى جز من و يا على انجام نخواهد داداين مأموريت را كسى جز من و يا على انجام نخواهد داداين مأموريت را كسى جز من و يا على انجام نخواهد داد

اى از جانب رسول خدا صالحيت ندارد، چگونه براى پيشوايى مردم اى از جانب رسول خدا صالحيت ندارد، چگونه براى پيشوايى مردم اى از جانب رسول خدا صالحيت ندارد، چگونه براى پيشوايى مردم اى از جانب رسول خدا صالحيت ندارد، چگونه براى پيشوايى مردم كسى كه براى حمل نوشتهكسى كه براى حمل نوشتهكسى كه براى حمل نوشتهكسى كه براى حمل نوشته: : : : فرمودفرمودفرمودفرمود. . . . خداخداخداخدا صالحيت خواهد داشت؟صالحيت خواهد داشت؟صالحيت خواهد داشت؟صالحيت خواهد داشت؟

. . . . احدى بوديم سپس او محمد مصطفى شد و من وصى او مرتضى شدماحدى بوديم سپس او محمد مصطفى شد و من وصى او مرتضى شدماحدى بوديم سپس او محمد مصطفى شد و من وصى او مرتضى شدماحدى بوديم سپس او محمد مصطفى شد و من وصى او مرتضى شدممن و رسول خدا نور ومن و رسول خدا نور ومن و رسول خدا نور ومن و رسول خدا نور و! ! ! ! اى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندب ....صامتصامتصامتصامت باشد و ديگرىباشد و ديگرىباشد و ديگرىباشد و ديگرى ناطقناطقناطقناطقبه اين ترتيب در هر عصرى يكى بايد به اين ترتيب در هر عصرى يكى بايد به اين ترتيب در هر عصرى يكى بايد به اين ترتيب در هر عصرى يكى بايد صامتصامتصامتصامتناطق شد و من ناطق شد و من ناطق شد و من ناطق شد و من محمدمحمدمحمدمحمد

اى اى اى اى تو بيم دهندهتو بيم دهندهتو بيم دهندهتو بيم دهنده«««« خداوند عزوجل استخداوند عزوجل استخداوند عزوجل استخداوند عزوجل است فرمودهفرمودهفرمودهفرموده محمد بيم دهنده شد و من رهبر و هدايت كننده و اين همانمحمد بيم دهنده شد و من رهبر و هدايت كننده و اين همانمحمد بيم دهنده شد و من رهبر و هدايت كننده و اين همانمحمد بيم دهنده شد و من رهبر و هدايت كننده و اين همان !!!!سلمانسلمانسلمانسلماناى اى اى اى اى بدان اى بدان اى بدان اى بدان خداوند آنچه را كه هر مادهخداوند آنچه را كه هر مادهخداوند آنچه را كه هر مادهخداوند آنچه را كه هر ماده««««: : : : سپس آيات بعد از آن را تالوت فرمودسپس آيات بعد از آن را تالوت فرمودسپس آيات بعد از آن را تالوت فرمودسپس آيات بعد از آن را تالوت فرمود. . . . »»»»را هدايتگرى استرا هدايتگرى استرا هدايتگرى استرا هدايتگرى استو هر قومى و هر قومى و هر قومى و هر قومى

ـي خاوية عىل« ١ هلكناها و يه ظالمة فه ن من قرية ا� � و قرص مشـيد عروشها ف��ي ã۴۵جح، » و برئ معط.

Page 44: alinameh

��

نهان و نهان و نهان و نهان و او داناىاو داناىاو داناىاو داناى. . . . داند و هر چيز نزد او مقدار معينى داردداند و هر چيز نزد او مقدار معينى داردداند و هر چيز نزد او مقدار معينى داردداند و هر چيز نزد او مقدار معينى دارد كنند مىكنند مىكنند مىكنند مى ها كم يا افزون مىها كم يا افزون مىها كم يا افزون مىها كم يا افزون مى شود و آنچه را رحمشود و آنچه را رحمشود و آنچه را رحمشود و آنچه را رحم باردار مىباردار مىباردار مىباردار مىمخفى شدگان در شب يا پيدايان در روز براى مخفى شدگان در شب يا پيدايان در روز براى مخفى شدگان در شب يا پيدايان در روز براى مخفى شدگان در شب يا پيدايان در روز براى چه آشكار، و نيز چه آشكار، و نيز چه آشكار، و نيز چه آشكار، و نيز چه پنهان سخن گوئيدچه پنهان سخن گوئيدچه پنهان سخن گوئيدچه پنهان سخن گوئيد آشكار و بزرگ و برتر استآشكار و بزرگ و برتر استآشكار و بزرگ و برتر استآشكار و بزرگ و برتر است

»»»»....كنندكنندكنندكنند رو و پشت سر به امر خدا حفظ مىرو و پشت سر به امر خدا حفظ مىرو و پشت سر به امر خدا حفظ مىرو و پشت سر به امر خدا حفظ مى ازپيشازپيشازپيشازپيشاو را او را او را او را فرشتگان مدام فرشتگان مدام فرشتگان مدام فرشتگان مدام . . . . او يكسان استاو يكسان استاو يكسان استاو يكسان است ....صاحب جمع شد و من صاحب نشرصاحب جمع شد و من صاحب نشرصاحب جمع شد و من صاحب نشرصاحب جمع شد و من صاحب نشر محمدمحمدمحمدمحمد ::::آن حضرت دست خود را بر دست ديگرش زد و فرمودآن حضرت دست خود را بر دست ديگرش زد و فرمودآن حضرت دست خود را بر دست ديگرش زد و فرمودآن حضرت دست خود را بر دست ديگرش زد و فرمود: : : : گفتگفتگفتگفت] ] ] ] سلمانسلمانسلمانسلمان[[[[

شد و شد و شد و شد و رجعترجعترجعترجعت صاحبصاحبصاحبصاحب محمدمحمدمحمدمحمد. . . . م اين را بگير و آن را رها كنم اين را بگير و آن را رها كنم اين را بگير و آن را رها كنم اين را بگير و آن را رها كنگويگويگويگوي صاحب بهشت شد و من صاحب دوزخ كه به آن مىصاحب بهشت شد و من صاحب دوزخ كه به آن مىصاحب بهشت شد و من صاحب دوزخ كه به آن مىصاحب بهشت شد و من صاحب دوزخ كه به آن مى محمدمحمدمحمدمحمد !!!!آرى اى سلمان و اى جندبآرى اى سلمان و اى جندبآرى اى سلمان و اى جندبآرى اى سلمان و اى جندب. . . . منم صاحب لوح محفوظ و خداوند تمام علم آن را به من الهام فرمودمنم صاحب لوح محفوظ و خداوند تمام علم آن را به من الهام فرمودمنم صاحب لوح محفوظ و خداوند تمام علم آن را به من الهام فرمودمنم صاحب لوح محفوظ و خداوند تمام علم آن را به من الهام فرمود. . . . عودتعودتعودتعودت من صاحبمن صاحبمن صاحبمن صاحب

ها ها ها ها و صاحب دالالت و راهنمايىو صاحب دالالت و راهنمايىو صاحب دالالت و راهنمايىو صاحب دالالت و راهنمايى» » » » طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقىطه ما انزلنا عليك القرآن لتشقىطه ما انزلنا عليك القرآن لتشقىطه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى««««و و و و » » » » ن و القلمن و القلمن و القلمن و القلم««««و و و و » » » » يس و القرآن الحكيميس و القرآن الحكيميس و القرآن الحكيميس و القرآن الحكيم«««« محمدمحمدمحمدمحمد ....خاتم اوصياءخاتم اوصياءخاتم اوصياءخاتم اوصياءشد و من شد و من شد و من شد و من انانانانپيامبرپيامبرپيامبرپيامبر خاتمخاتمخاتمخاتم ها؛ و محمدها؛ و محمدها؛ و محمدها؛ و محمد د و من صاحب معجزات و نشانهد و من صاحب معجزات و نشانهد و من صاحب معجزات و نشانهد و من صاحب معجزات و نشانهششششمحمد محمد محمد محمد ....و كسى جز در واليت من اختالف نكردو كسى جز در واليت من اختالف نكردو كسى جز در واليت من اختالف نكردو كسى جز در واليت من اختالف نكرد» » » » خبر بزرگى كه در آن اختالف كردندخبر بزرگى كه در آن اختالف كردندخبر بزرگى كه در آن اختالف كردندخبر بزرگى كه در آن اختالف كردند««««و منم آن و منم آن و منم آن و منم آن »»»»راه مستقيمراه مستقيمراه مستقيمراه مستقيم««««منم منم منم منم

: : : : فرمايدفرمايدفرمايدفرمايد وجل مىوجل مىوجل مىوجل مىخداوند عزخداوند عزخداوند عزخداوند عز. . . . محمد پيامبر مرسل شد و من صاحب امر پيامبرمحمد پيامبر مرسل شد و من صاحب امر پيامبرمحمد پيامبر مرسل شد و من صاحب امر پيامبرمحمد پيامبر مرسل شد و من صاحب امر پيامبر ....صاحب دعوت شد و من صاحب شمشيرصاحب دعوت شد و من صاحب شمشيرصاحب دعوت شد و من صاحب شمشيرصاحب دعوت شد و من صاحب شمشيرخداوند خداوند خداوند خداوند . . . . و او روح خداوند استو او روح خداوند استو او روح خداوند استو او روح خداوند است» » » » فرستدفرستدفرستدفرستد خداوند روح را به امر خود بر هر يك از بندگان خويش كه بخواهد مىخداوند روح را به امر خود بر هر يك از بندگان خويش كه بخواهد مىخداوند روح را به امر خود بر هر يك از بندگان خويش كه بخواهد مىخداوند روح را به امر خود بر هر يك از بندگان خويش كه بخواهد مى««««

خداوند به هر كه اين روح خداوند به هر كه اين روح خداوند به هر كه اين روح خداوند به هر كه اين روح . . . . فرستدفرستدفرستدفرستد كند و نمىكند و نمىكند و نمىكند و نمى آن را جز به فرشته مقرب يا پيامبر مرسل يا وصى برگزيده عطا نمىآن را جز به فرشته مقرب يا پيامبر مرسل يا وصى برگزيده عطا نمىآن را جز به فرشته مقرب يا پيامبر مرسل يا وصى برگزيده عطا نمىآن را جز به فرشته مقرب يا پيامبر مرسل يا وصى برگزيده عطا نمىاى كه مرده را اى كه مرده را اى كه مرده را اى كه مرده را نمايد بگونهنمايد بگونهنمايد بگونهنمايد بگونه و متمايز گردانيده و قدرت را به او واگذار مىو متمايز گردانيده و قدرت را به او واگذار مىو متمايز گردانيده و قدرت را به او واگذار مىو متمايز گردانيده و قدرت را به او واگذار مى را عطا فرمايد او را از ديگر مردمان جدارا عطا فرمايد او را از ديگر مردمان جدارا عطا فرمايد او را از ديگر مردمان جدارا عطا فرمايد او را از ديگر مردمان جدا

در يك چشم بر هم زدن از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق در يك چشم بر هم زدن از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق در يك چشم بر هم زدن از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق در يك چشم بر هم زدن از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق وووو زنده كند و به آنچه شده و خواهد شد دانا شودزنده كند و به آنچه شده و خواهد شد دانا شودزنده كند و به آنچه شده و خواهد شد دانا شودزنده كند و به آنچه شده و خواهد شد دانا شود ....يابديابديابديابد ها و زمين است آگاهى مىها و زمين است آگاهى مىها و زمين است آگاهى مىها و زمين است آگاهى مى ها، آسمانها، آسمانها، آسمانها، آسمان رود و به آنچه در دلرود و به آنچه در دلرود و به آنچه در دلرود و به آنچه در دل مىمىمىمى

و هر آينه خداوند به و هر آينه خداوند به و هر آينه خداوند به و هر آينه خداوند به ««««: : : : فرمايدفرمايدفرمايدفرمايد شد كه خداوند عزوجل در قرآن مىشد كه خداوند عزوجل در قرآن مىشد كه خداوند عزوجل در قرآن مىشد كه خداوند عزوجل در قرآن مى» » » » ذكرذكرذكرذكر«««« محمدمحمدمحمدمحمد حضرتحضرتحضرتحضرت! ! ! ! اى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندبو و و و ) ) ) ) مرگ و ميرهامرگ و ميرهامرگ و ميرهامرگ و ميرها((((همانا به من علم منايا همانا به من علم منايا همانا به من علم منايا همانا به من علم منايا » » » » سوى شما ذكر يعنى رسولش را فرستاد كه آيات الهى را بر شما بخواندسوى شما ذكر يعنى رسولش را فرستاد كه آيات الهى را بر شما بخواندسوى شما ذكر يعنى رسولش را فرستاد كه آيات الهى را بر شما بخواندسوى شما ذكر يعنى رسولش را فرستاد كه آيات الهى را بر شما بخواند

اهد شد به من سپرده اهد شد به من سپرده اهد شد به من سپرده اهد شد به من سپرده عطا شده و علم قرآن و آنچه تا روز قيامت خوعطا شده و علم قرآن و آنچه تا روز قيامت خوعطا شده و علم قرآن و آنچه تا روز قيامت خوعطا شده و علم قرآن و آنچه تا روز قيامت خو) ) ) ) حكم قاطع در داورىحكم قاطع در داورىحكم قاطع در داورىحكم قاطع در داورى((((بالها و فصل الخطاب بالها و فصل الخطاب بالها و فصل الخطاب بالها و فصل الخطاب خداوند درون من خداوند درون من خداوند درون من خداوند درون من . . . . اقامه نمود و من حجت خداى عزوجل شدماقامه نمود و من حجت خداى عزوجل شدماقامه نمود و من حجت خداى عزوجل شدماقامه نمود و من حجت خداى عزوجل شدم د حجت خدا و برهان را براى مردمد حجت خدا و برهان را براى مردمد حجت خدا و برهان را براى مردمد حجت خدا و برهان را براى مردممحممحممحممحم ....شده استشده استشده استشده است

از پيامبر مرسل و فرشته مقرب قرار نداده از پيامبر مرسل و فرشته مقرب قرار نداده از پيامبر مرسل و فرشته مقرب قرار نداده از پيامبر مرسل و فرشته مقرب قرار نداده چيزهايى را به وديعه نهاده كه براى احدى چه از اولين و آخرين، و چهچيزهايى را به وديعه نهاده كه براى احدى چه از اولين و آخرين، و چهچيزهايى را به وديعه نهاده كه براى احدى چه از اولين و آخرين، و چهچيزهايى را به وديعه نهاده كه براى احدى چه از اولين و آخرين، و چه ....استاستاستاست

Page 45: alinameh

��

من آن كسى هستم كه به اذن پروردگارم نوح را در من آن كسى هستم كه به اذن پروردگارم نوح را در من آن كسى هستم كه به اذن پروردگارم نوح را در من آن كسى هستم كه به اذن پروردگارم نوح را در : : : : فرمودفرمودفرمودفرمود. . . . بلى، اى اميرمؤمنان بلى، اى اميرمؤمنان بلى، اى اميرمؤمنان بلى، اى اميرمؤمنان : : : : گفتندگفتندگفتندگفتند! ! ! ! اى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندب من آن كسى من آن كسى من آن كسى من آن كسى . . . . من آن كسى هستم كه به اذن پروردگارم، يونس را از شكم ماهى بيرون آوردممن آن كسى هستم كه به اذن پروردگارم، يونس را از شكم ماهى بيرون آوردممن آن كسى هستم كه به اذن پروردگارم، يونس را از شكم ماهى بيرون آوردممن آن كسى هستم كه به اذن پروردگارم، يونس را از شكم ماهى بيرون آوردم. . . . كردمكردمكردمكردمكشتى سوار كشتى سوار كشتى سوار كشتى سوار

پروردگار پروردگار پروردگار پروردگار من آن كسى هستم كه به اذنمن آن كسى هستم كه به اذنمن آن كسى هستم كه به اذنمن آن كسى هستم كه به اذن. . . . بن عمران را از دريا عبور دادمبن عمران را از دريا عبور دادمبن عمران را از دريا عبور دادمبن عمران را از دريا عبور دادم هستم كه به فرمان پروردگارم، موسىهستم كه به فرمان پروردگارم، موسىهستم كه به فرمان پروردگارم، موسىهستم كه به فرمان پروردگارم، موسىهاى آن هاى آن هاى آن هاى آن از آتش بيرون آوردم، من آن كسى هستم كه به اذن پروردگارم زمين را گسترانيده و رودخانهاز آتش بيرون آوردم، من آن كسى هستم كه به اذن پروردگارم زمين را گسترانيده و رودخانهاز آتش بيرون آوردم، من آن كسى هستم كه به اذن پروردگارم زمين را گسترانيده و رودخانهاز آتش بيرون آوردم، من آن كسى هستم كه به اذن پروردگارم زمين را گسترانيده و رودخانه ابراهيم را،ابراهيم را،ابراهيم را،ابراهيم را،

منم آن ندا كننده از جاى منم آن ندا كننده از جاى منم آن ندا كننده از جاى منم آن ندا كننده از جاى سايهسايهسايهسايه منم عذاب روزمنم عذاب روزمنم عذاب روزمنم عذاب روز. . . . هاى آن را كاشتمهاى آن را كاشتمهاى آن را كاشتمهاى آن را كاشتم هايش را گشوده و درختهايش را گشوده و درختهايش را گشوده و درختهايش را گشوده و درخت را جارى ساخته و چشمهرا جارى ساخته و چشمهرا جارى ساخته و چشمهرا جارى ساخته و چشمهمن آن كسى هستم كه هر روز صداى جباران و من آن كسى هستم كه هر روز صداى جباران و من آن كسى هستم كه هر روز صداى جباران و من آن كسى هستم كه هر روز صداى جباران و . . . . را فهميدندرا فهميدندرا فهميدندرا فهميدندنزديك كه جن و انس آن را شنيدند و گروهى آن نزديك كه جن و انس آن را شنيدند و گروهى آن نزديك كه جن و انس آن را شنيدند و گروهى آن نزديك كه جن و انس آن را شنيدند و گروهى آن

داناى موسى و منم آموزگار سليمان پسر داود، منم ذوالقرنين و منم داناى موسى و منم آموزگار سليمان پسر داود، منم ذوالقرنين و منم داناى موسى و منم آموزگار سليمان پسر داود، منم ذوالقرنين و منم داناى موسى و منم آموزگار سليمان پسر داود، منم ذوالقرنين و منم شنوم، منم خضرشنوم، منم خضرشنوم، منم خضرشنوم، منم خضر منافقان را به زبان خودشان مىمنافقان را به زبان خودشان مىمنافقان را به زبان خودشان مىمنافقان را به زبان خودشان مى ....قدرت خداى عزوجلقدرت خداى عزوجلقدرت خداى عزوجلقدرت خداى عزوجل

دو دريا را دو دريا را دو دريا را دو دريا را ««««: : : : فرمايدفرمايدفرمايدفرمايد ى تعالى مىى تعالى مىى تعالى مىى تعالى مىخداخداخداخدا. . . . من از محمدم و محمد از من استمن از محمدم و محمد از من استمن از محمدم و محمد از من استمن از محمدم و محمد از من است. . . . من محمدم و او من استمن محمدم و او من استمن محمدم و او من استمن محمدم و او من است! ! ! ! اى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندب ....»»»»كنندكنندكنندكنند اى است كه به حدود يكديگر تجاوز نمىاى است كه به حدود يكديگر تجاوز نمىاى است كه به حدود يكديگر تجاوز نمىاى است كه به حدود يكديگر تجاوز نمى به هم آميخت و ميان آن دو برزخ و فاصلهبه هم آميخت و ميان آن دو برزخ و فاصلهبه هم آميخت و ميان آن دو برزخ و فاصلهبه هم آميخت و ميان آن دو برزخ و فاصله

ما نمرده و غايب ما غيبت ننموده و كشته ما نمرده و غايب ما غيبت ننموده و كشته ما نمرده و غايب ما غيبت ننموده و كشته ما نمرده و غايب ما غيبت ننموده و كشته مردهمردهمردهمرده: : : : فرمودفرمودفرمودفرمود. . . . ى، اى اميرمؤمنان ى، اى اميرمؤمنان ى، اى اميرمؤمنان ى، اى اميرمؤمنان بلبلبلبل: : : : عرضه داشتندعرضه داشتندعرضه داشتندعرضه داشتند! ! ! ! اى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندب ....انداندانداند شدگان از ما هرگز كشته نشدهشدگان از ما هرگز كشته نشدهشدگان از ما هرگز كشته نشدهشدگان از ما هرگز كشته نشده

من امير و فرمانرواى هر مرد و من امير و فرمانرواى هر مرد و من امير و فرمانرواى هر مرد و من امير و فرمانرواى هر مرد و : : : : فرمودفرمودفرمودفرمود. . . . بلى اى كسى كه درود خدا بر توبادبلى اى كسى كه درود خدا بر توبادبلى اى كسى كه درود خدا بر توبادبلى اى كسى كه درود خدا بر توباد: : : : عرضه داشتندعرضه داشتندعرضه داشتندعرضه داشتند! ! ! ! و اى جندبو اى جندبو اى جندبو اى جندب اى سلماناى سلماناى سلماناى سلمانما را رب نناميد و هرچه ما را رب نناميد و هرچه ما را رب نناميد و هرچه ما را رب نناميد و هرچه اى از بندگان خداوندماى از بندگان خداوندماى از بندگان خداوندماى از بندگان خداوندم من بندهمن بندهمن بندهمن بنده. . . . مممماااا زن مؤمن از گذشتگان و آيندگانم و باروح عظمت تأييد شدهزن مؤمن از گذشتگان و آيندگانم و باروح عظمت تأييد شدهزن مؤمن از گذشتگان و آيندگانم و باروح عظمت تأييد شدهزن مؤمن از گذشتگان و آيندگانم و باروح عظمت تأييد شده

خداوند براى ما قرارداده، حتى به يك دهم از يك دهم آن خداوند براى ما قرارداده، حتى به يك دهم از يك دهم آن خداوند براى ما قرارداده، حتى به يك دهم از يك دهم آن خداوند براى ما قرارداده، حتى به يك دهم از يك دهم آن خواهيد در فضايل ما بگوييد؛ چرا كه به كنه آنچه كه خواهيد در فضايل ما بگوييد؛ چرا كه به كنه آنچه كه خواهيد در فضايل ما بگوييد؛ چرا كه به كنه آنچه كه خواهيد در فضايل ما بگوييد؛ چرا كه به كنه آنچه كه مىمىمىمىو نيز و نيز و نيز و نيز . . . . ها و جانشينان و امانتداران و امامان از طرف خدا هستيمها و جانشينان و امانتداران و امامان از طرف خدا هستيمها و جانشينان و امانتداران و امامان از طرف خدا هستيمها و جانشينان و امانتداران و امامان از طرف خدا هستيم ها و راهنمايان و حجتها و راهنمايان و حجتها و راهنمايان و حجتها و راهنمايان و حجت نخواهيد رسيد؛ زيرا ما نشانهنخواهيد رسيد؛ زيرا ما نشانهنخواهيد رسيد؛ زيرا ما نشانهنخواهيد رسيد؛ زيرا ما نشانهتنها ما را پاك تنها ما را پاك تنها ما را پاك تنها ما را پاك دهد و از ميان خلقش دهد و از ميان خلقش دهد و از ميان خلقش دهد و از ميان خلقش ما عذاب و پاداش مىما عذاب و پاداش مىما عذاب و پاداش مىما عذاب و پاداش مى واسطهواسطهواسطهواسطهخداوند بندگانش را به خداوند بندگانش را به خداوند بندگانش را به خداوند بندگانش را به . . . . ما وجه و چشم و زبان خداييمما وجه و چشم و زبان خداييمما وجه و چشم و زبان خداييمما وجه و چشم و زبان خداييم

دربارهدربارهدربارهدربارهو اگر كسى چون و چرا كند همانا كافر و مشرك است؛ زيرا خداوند و اگر كسى چون و چرا كند همانا كافر و مشرك است؛ زيرا خداوند و اگر كسى چون و چرا كند همانا كافر و مشرك است؛ زيرا خداوند و اگر كسى چون و چرا كند همانا كافر و مشرك است؛ زيرا خداوند . . . . نمود و برگزيد و اختيار فرمودنمود و برگزيد و اختيار فرمودنمود و برگزيد و اختيار فرمودنمود و برگزيد و اختيار فرمود ....گيرندگيرندگيرندگيرند در حالى كه بندگان مورد سؤال وبازخواست قرار مىدر حالى كه بندگان مورد سؤال وبازخواست قرار مىدر حالى كه بندگان مورد سؤال وبازخواست قرار مىدر حالى كه بندگان مورد سؤال وبازخواست قرار مى پاسخگو نيستپاسخگو نيستپاسخگو نيستپاسخگو نيست در برابر هيچكسدر برابر هيچكسدر برابر هيچكسدر برابر هيچكس كندكندكندكند آنچه مىآنچه مىآنچه مىآنچه مى

هركس به آنچه كه گفتم هركس به آنچه كه گفتم هركس به آنچه كه گفتم هركس به آنچه كه گفتم : : : : فرمودفرمودفرمودفرمود. . . . رود خدا بر تود بادرود خدا بر تود بادرود خدا بر تود بادرود خدا بر تود باددددد بلى اى اميرمؤمنانبلى اى اميرمؤمنانبلى اى اميرمؤمنانبلى اى اميرمؤمنان: : : : عرضه داشتندعرضه داشتندعرضه داشتندعرضه داشتند! ! ! ! اى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندبتوضيح دادم، اعتراف كند، مؤمن امتحان توضيح دادم، اعتراف كند، مؤمن امتحان توضيح دادم، اعتراف كند، مؤمن امتحان توضيح دادم، اعتراف كند، مؤمن امتحان و برهانو برهانو برهانو برهانروشنى روشنى روشنى روشنى شرح وشرح وشرح وشرح و تفسيروتفسيروتفسيروتفسيرو بيان وبيان وبيان وبيان وايمان آورد و به آنچه كه آن را با ايمان آورد و به آنچه كه آن را با ايمان آورد و به آنچه كه آن را با ايمان آورد و به آنچه كه آن را با

Page 46: alinameh

��

اش را براى پذيرش اسالم فراخ نموده و او عارف اش را براى پذيرش اسالم فراخ نموده و او عارف اش را براى پذيرش اسالم فراخ نموده و او عارف اش را براى پذيرش اسالم فراخ نموده و او عارف اى است كه خداوند قلب او را براى ايمان آزموده و سينهاى است كه خداوند قلب او را براى ايمان آزموده و سينهاى است كه خداوند قلب او را براى ايمان آزموده و سينهاى است كه خداوند قلب او را براى ايمان آزموده و سينه شدهشدهشدهشدهبين و اهل بصيرتى است كه به نهايت بلوغ و كمال رسيده است و اگر كسى درباره آنچه گفتم شك كند، عناد بين و اهل بصيرتى است كه به نهايت بلوغ و كمال رسيده است و اگر كسى درباره آنچه گفتم شك كند، عناد بين و اهل بصيرتى است كه به نهايت بلوغ و كمال رسيده است و اگر كسى درباره آنچه گفتم شك كند، عناد بين و اهل بصيرتى است كه به نهايت بلوغ و كمال رسيده است و اگر كسى درباره آنچه گفتم شك كند، عناد روشنروشنروشنروشن

....ورزد، انكار نمايد، باز ايستد، حيران شود و ترديد كند، مقصر و ناصبى و دشمن استورزد، انكار نمايد، باز ايستد، حيران شود و ترديد كند، مقصر و ناصبى و دشمن استورزد، انكار نمايد، باز ايستد، حيران شود و ترديد كند، مقصر و ناصبى و دشمن استورزد، انكار نمايد، باز ايستد، حيران شود و ترديد كند، مقصر و ناصبى و دشمن استمن به اذن پروردگارم من به اذن پروردگارم من به اذن پروردگارم من به اذن پروردگارم ::::فرمودفرمودفرمودفرمود. . . . ، كه درود خدا بر تو باد، كه درود خدا بر تو باد، كه درود خدا بر تو باد، كه درود خدا بر تو باد بلى اى اميرمؤمنانبلى اى اميرمؤمنانبلى اى اميرمؤمنانبلى اى اميرمؤمنان: : : : عرضه داشتندعرضه داشتندعرضه داشتندعرضه داشتند! ! ! ! اى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندب

هاى هاى هاى هاى دهم و من به نهانىدهم و من به نهانىدهم و من به نهانىدهم و من به نهانى اندوزيد، به شما خبر مىاندوزيد، به شما خبر مىاندوزيد، به شما خبر مىاندوزيد، به شما خبر مى هايتان مىهايتان مىهايتان مىهايتان مى خوريد و در خانهخوريد و در خانهخوريد و در خانهخوريد و در خانه ميرانم و به آنچه مىميرانم و به آنچه مىميرانم و به آنچه مىميرانم و به آنچه مى كنم و مىكنم و مىكنم و مىكنم و مى زنده مىزنده مىزنده مىزنده مىدهند؛ زيرا دهند؛ زيرا دهند؛ زيرا دهند؛ زيرا دانند و انجام مىدانند و انجام مىدانند و انجام مىدانند و انجام مى دلتان آگاهم و امامان از فرزندان من نيز، هرگاه بخواهند و مايل باشند، همه اينها را مىدلتان آگاهم و امامان از فرزندان من نيز، هرگاه بخواهند و مايل باشند، همه اينها را مىدلتان آگاهم و امامان از فرزندان من نيز، هرگاه بخواهند و مايل باشند، همه اينها را مىدلتان آگاهم و امامان از فرزندان من نيز، هرگاه بخواهند و مايل باشند، همه اينها را مى

پس بين ما جدايى پس بين ما جدايى پس بين ما جدايى پس بين ما جدايى . . . . اولين ما محمد، آخرين ما محمد و ميانى ما محمد است و همه ما محمد هستيماولين ما محمد، آخرين ما محمد و ميانى ما محمد است و همه ما محمد هستيماولين ما محمد، آخرين ما محمد و ميانى ما محمد است و همه ما محمد هستيماولين ما محمد، آخرين ما محمد و ميانى ما محمد است و همه ما محمد هستيم. . . . ممممهستيهستيهستيهستي يكىيكىيكىيكى همه ماهمه ماهمه ماهمه ماهنگامى كه ما چيزى را بخواهيم،خداوند آن را خواسته و هرگاه از چيزى كراهت داشته باشيم، هنگامى كه ما چيزى را بخواهيم،خداوند آن را خواسته و هرگاه از چيزى كراهت داشته باشيم، هنگامى كه ما چيزى را بخواهيم،خداوند آن را خواسته و هرگاه از چيزى كراهت داشته باشيم، هنگامى كه ما چيزى را بخواهيم،خداوند آن را خواسته و هرگاه از چيزى كراهت داشته باشيم، . . . . قائل نشويدقائل نشويدقائل نشويدقائل نشويد

ويژگى ما و آنچه پروردگار به ما ويژگى ما و آنچه پروردگار به ما ويژگى ما و آنچه پروردگار به ما ويژگى ما و آنچه پروردگار به ما نفرين و تمام نفرين بر كسى باد كه فضل و نفرين و تمام نفرين بر كسى باد كه فضل و نفرين و تمام نفرين بر كسى باد كه فضل و نفرين و تمام نفرين بر كسى باد كه فضل و . . . . خداوند از آن كراهت داشته استخداوند از آن كراهت داشته استخداوند از آن كراهت داشته استخداوند از آن كراهت داشته استعطا نموده است را انكار نمايد؛ زيرا هر كس چيزى از آنچه خداوند به ما عطا نموده انكار نمايد، همانا قدرت الهى عطا نموده است را انكار نمايد؛ زيرا هر كس چيزى از آنچه خداوند به ما عطا نموده انكار نمايد، همانا قدرت الهى عطا نموده است را انكار نمايد؛ زيرا هر كس چيزى از آنچه خداوند به ما عطا نموده انكار نمايد، همانا قدرت الهى عطا نموده است را انكار نمايد؛ زيرا هر كس چيزى از آنچه خداوند به ما عطا نموده انكار نمايد، همانا قدرت الهى

....و مشيت خداوندى را درمورد ما انكار نموده استو مشيت خداوندى را درمورد ما انكار نموده استو مشيت خداوندى را درمورد ما انكار نموده استو مشيت خداوندى را درمورد ما انكار نموده استآنچه آنچه آنچه آنچه » » » » اللهاللهاللهالله««««پروردگار ما پروردگار ما پروردگار ما پروردگار ما : : : : مودمودمودمودفرفرفرفر. . . . ، درود خدا بر تو باد، درود خدا بر تو باد، درود خدا بر تو باد، درود خدا بر تو بادبلى اى اميرمؤمنانبلى اى اميرمؤمنانبلى اى اميرمؤمنانبلى اى اميرمؤمنان: : : : عرضه داشتندعرضه داشتندعرضه داشتندعرضه داشتند! ! ! ! اى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندب

تر از همه تر از همه تر از همه تر از همه بزرگبزرگبزرگبزرگاى است كه اى است كه اى است كه اى است كه آن، چه عطيهآن، چه عطيهآن، چه عطيهآن، چه عطيه: : : : عرض كرديمعرض كرديمعرض كرديمعرض كرديم. . . . اينهاستاينهاستاينهاستاينهاست همههمههمههمهتر از تر از تر از تر از بزرگبزرگبزرگبزرگبه ما عطا فرموده، واالتر و به ما عطا فرموده، واالتر و به ما عطا فرموده، واالتر و به ما عطا فرموده، واالتر و ها، زمين، بهشت و ها، زمين، بهشت و ها، زمين، بهشت و ها، زمين، بهشت و خداوند اسم اعظم را در اختيار ما نهاده كه اگر بخواهيم، به وسيله آن، آسمانخداوند اسم اعظم را در اختيار ما نهاده كه اگر بخواهيم، به وسيله آن، آسمانخداوند اسم اعظم را در اختيار ما نهاده كه اگر بخواهيم، به وسيله آن، آسمانخداوند اسم اعظم را در اختيار ما نهاده كه اگر بخواهيم، به وسيله آن، آسمان: : : : اينهاست؟ فرموداينهاست؟ فرموداينهاست؟ فرموداينهاست؟ فرمود

رويم و به عرش رسيده، رويم و به عرش رسيده، رويم و به عرش رسيده، رويم و به عرش رسيده، آييم، به شرق و غرب مىآييم، به شرق و غرب مىآييم، به شرق و غرب مىآييم، به شرق و غرب مى رويم و به زمين فرود مىرويم و به زمين فرود مىرويم و به زمين فرود مىرويم و به زمين فرود مى آسمان باال مىآسمان باال مىآسمان باال مىآسمان باال مى ازازازاز. . . . شكافيمشكافيمشكافيمشكافيم دوزخ را مىدوزخ را مىدوزخ را مىدوزخ را مىها، درختان، ها، درختان، ها، درختان، ها، درختان، ها، زمين، خورشيد، ماه، ستارگان، كوهها، زمين، خورشيد، ماه، ستارگان، كوهها، زمين، خورشيد، ماه، ستارگان، كوهها، زمين، خورشيد، ماه، ستارگان، كوه نشينيم و همه چيزها، حتى آسماننشينيم و همه چيزها، حتى آسماننشينيم و همه چيزها، حتى آسماننشينيم و همه چيزها، حتى آسمان در برابرخداى عزوجل مىدر برابرخداى عزوجل مىدر برابرخداى عزوجل مىدر برابرخداى عزوجل مى

ه و به ه و به ه و به ه و به به ما آموختبه ما آموختبه ما آموختبه ما آموخت به وسيله اسم اعظمبه وسيله اسم اعظمبه وسيله اسم اعظمبه وسيله اسم اعظم ا را خداوندا را خداوندا را خداوندا را خداوندهههه تمام اينتمام اينتمام اينتمام اين. . . . كنندكنندكنندكنند چارپايان، درياها، بهشت و دوزخ، از ما اطاعت مىچارپايان، درياها، بهشت و دوزخ، از ما اطاعت مىچارپايان، درياها، بهشت و دوزخ، از ما اطاعت مىچارپايان، درياها، بهشت و دوزخ، از ما اطاعت مىرويم و همه اين امور را به رويم و همه اين امور را به رويم و همه اين امور را به رويم و همه اين امور را به آشاميم و در ميان بازارها راه مىآشاميم و در ميان بازارها راه مىآشاميم و در ميان بازارها راه مىآشاميم و در ميان بازارها راه مى خوريم، مىخوريم، مىخوريم، مىخوريم، مى و با اين حال، ما مىو با اين حال، ما مىو با اين حال، ما مىو با اين حال، ما مى ما اختصاص داده استما اختصاص داده استما اختصاص داده استما اختصاص داده است

گيرند گيرند گيرند گيرند آنان كه در سخن، بر خدا پيشى نمىآنان كه در سخن، بر خدا پيشى نمىآنان كه در سخن، بر خدا پيشى نمىآنان كه در سخن، بر خدا پيشى نمى««««. . . . ما بندگان صاحب كرامت خداونديمما بندگان صاحب كرامت خداونديمما بندگان صاحب كرامت خداونديمما بندگان صاحب كرامت خداونديم. . . . دهيمدهيمدهيمدهيم فرمان پروردگارمان انجام مىفرمان پروردگارمان انجام مىفرمان پروردگارمان انجام مىفرمان پروردگارمان انجام مىخداوند ما را معصوم و پاك قرار داده و بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى بخشيده خداوند ما را معصوم و پاك قرار داده و بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى بخشيده خداوند ما را معصوم و پاك قرار داده و بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى بخشيده خداوند ما را معصوم و پاك قرار داده و بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى بخشيده » » » » كنندكنندكنندكنند ن او كار مىن او كار مىن او كار مىن او كار مىو به فرماو به فرماو به فرماو به فرما

هدايت نمود و اگر خدا ما را هدايت نمود و اگر خدا ما را هدايت نمود و اگر خدا ما را هدايت نمود و اگر خدا ما را ) ) ) ) امورامورامورامور((((سپاس و ستايش مخصوص خدايى است كه ما را به اين سپاس و ستايش مخصوص خدايى است كه ما را به اين سپاس و ستايش مخصوص خدايى است كه ما را به اين سپاس و ستايش مخصوص خدايى است كه ما را به اين ««««: : : : گوييمگوييمگوييمگوييم لذا ما مىلذا ما مىلذا ما مىلذا ما مى. . . . استاستاستاست

Page 47: alinameh

�٧

ها ها ها ها ها حتمى است و آنها حتمى است و آنها حتمى است و آنها حتمى است و آن د و وعده عذاب درباره آند و وعده عذاب درباره آند و وعده عذاب درباره آند و وعده عذاب درباره آنيافتيم و كافرين سزاوار عذاب شدنيافتيم و كافرين سزاوار عذاب شدنيافتيم و كافرين سزاوار عذاب شدنيافتيم و كافرين سزاوار عذاب شدن كرد، به آن راه نمىكرد، به آن راه نمىكرد، به آن راه نمىكرد، به آن راه نمى هدايت نمىهدايت نمىهدايت نمىهدايت نمى . . . . ورزندورزندورزندورزند كسانى هستند كه آنچه خداوند به ما بخشش و احسان نموده انكارمىكسانى هستند كه آنچه خداوند به ما بخشش و احسان نموده انكارمىكسانى هستند كه آنچه خداوند به ما بخشش و احسان نموده انكارمىكسانى هستند كه آنچه خداوند به ما بخشش و احسان نموده انكارمى

از از از از هيچ احديهيچ احديهيچ احديهيچ احدياين است معرفت من به نورانيت، اينك با رشد وهدايت بدان چنگ بزنيد؛ زيرا اين است معرفت من به نورانيت، اينك با رشد وهدايت بدان چنگ بزنيد؛ زيرا اين است معرفت من به نورانيت، اينك با رشد وهدايت بدان چنگ بزنيد؛ زيرا اين است معرفت من به نورانيت، اينك با رشد وهدايت بدان چنگ بزنيد؛ زيرا ! ! ! ! اى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندباى سلمان و اى جندب پس هرگاه چنين شد، به پس هرگاه چنين شد، به پس هرگاه چنين شد، به پس هرگاه چنين شد، به . . . . ددددبشناسبشناسبشناسبشناسنورانيت نورانيت نورانيت نورانيت ] ] ] ] مقاممقاممقاممقام[[[[د مگر مرا به د مگر مرا به د مگر مرا به د مگر مرا به رسرسرسرس نمىنمىنمىنمىبينى بينى بينى بينى شيعيان ما به سر حد بصيرت و روشنشيعيان ما به سر حد بصيرت و روشنشيعيان ما به سر حد بصيرت و روشنشيعيان ما به سر حد بصيرت و روشن

اى از فضيلت را پيموده و براى از فضيلت را پيموده و براى از فضيلت را پيموده و براى از فضيلت را پيموده و بر بينى رسيده و در دريايى از علم فرو رفته و مرتبهبينى رسيده و در دريايى از علم فرو رفته و مرتبهبينى رسيده و در دريايى از علم فرو رفته و مرتبهبينى رسيده و در دريايى از علم فرو رفته و مرتبه طور كامل به بصيرت و روشنطور كامل به بصيرت و روشنطور كامل به بصيرت و روشنطور كامل به بصيرت و روشن . . . . استاستاستاست يافتهيافتهيافتهيافته هاى پنهان خدا آگاهىهاى پنهان خدا آگاهىهاى پنهان خدا آگاهىهاى پنهان خدا آگاهى گنجينهگنجينهگنجينهگنجينه سري از سر اسرار خدا وسري از سر اسرار خدا وسري از سر اسرار خدا وسري از سر اسرار خدا و

Page 48: alinameh

�٨

ةخطبه تطنجی

Page 49: alinameh

�٩

توضيح

دو تطنج يعني من بر » انا الواقف على التطنجين«: فرمايند در قسمتى از اين خطبه مى) ع(ا كه حضرت علىاز آن جاين خطبه در كتاب مشارق انوار .استتفسير شده به معناى خليج طنجين خطبه را تطنجيه گويند و تا ام ايستاده

نيز اين خطبه مورد كه پيش از وي از ايشان حاكي از آن است رتي و عبا برسي نقل شده اليقين تاليف حافظ رجب م 1304/ق 703 اهللا موسوي در ه ترين اشاره به اين خطبه، نقل حكايت پاياني خطبه است كه هب كهن.توجه بوده است

به به اين خط فيض كاشاني از محدثين بزرگ شيعه در دورة صفويه، نسبت .در المجموع الرائق، جاي داده استايراد خطبه در جايي ميان كوفه و مدينه بوده است و » برسي«بنابر تصريح .را تأييد كرده است ) ع(حضرت علي در طي خطبه مخاطب خاص حضرت بوده، و پس از پايان خطبه، از ) ظاهرا جابربن عبداهللا انصاري(اينكه جابر

خطبه به اندكي پس از جنگ صفين بازگردانده شده، و در متن خطبه با اشاراتي، زمان . حضرت پرسشي كرده است 1.در آن از انتقام كشتگان صفين چون عماربن ياسر و اويس قرني سخن به ميان آمده است

.»تطنجية«، حرف، ت ۱۵دائرة املعارف بزرگ اسالمی ، ج : نقل از ١

Page 50: alinameh

�٠

1خطبه تطنجية

حمد و سپاس از آن خدايى است كه جوها را گشود و هوا را شكافت و اطراف آن را پاره كرد، روشنايى را روشنايى حمد و سپاس از آن خدايى است كه جوها را گشود و هوا را شكافت و اطراف آن را پاره كرد، روشنايى را روشنايى حمد و سپاس از آن خدايى است كه جوها را گشود و هوا را شكافت و اطراف آن را پاره كرد، روشنايى را روشنايى حمد و سپاس از آن خدايى است كه جوها را گشود و هوا را شكافت و اطراف آن را پاره كرد، روشنايى را روشنايى

. . . . ها را ميراندها را ميراندها را ميراندها را ميراند گان را زنده نمود و زندهگان را زنده نمود و زندهگان را زنده نمود و زندهگان را زنده نمود و زندهبخشيد و مردبخشيد و مردبخشيد و مردبخشيد و مردساطع شده و سپس بلند گرديده و رسيده و درخشيده و نو بيرون آمده، پس پناه جسته ساطع شده و سپس بلند گرديده و رسيده و درخشيده و نو بيرون آمده، پس پناه جسته ساطع شده و سپس بلند گرديده و رسيده و درخشيده و نو بيرون آمده، پس پناه جسته ساطع شده و سپس بلند گرديده و رسيده و درخشيده و نو بيرون آمده، پس پناه جسته ::::كنم او را حمدى كهكنم او را حمدى كهكنم او را حمدى كهكنم او را حمدى كه حمد مىحمد مىحمد مىحمد مى

ارسال آن در آسمان باال برود و با اعتدال در فضا ارسال آن در آسمان باال برود و با اعتدال در فضا ارسال آن در آسمان باال برود و با اعتدال در فضا ارسال آن در آسمان باال برود و با اعتدال در فضا ] ] ] ] حمدى كهحمدى كهحمدى كهحمدى كه. [. [. [. [و درخشيده و تابان گشته استو درخشيده و تابان گشته استو درخشيده و تابان گشته استو درخشيده و تابان گشته است............و ترسيدهو ترسيدهو ترسيدهو ترسيدهستارگان درخشان زينت داد و ستارگان درخشان زينت داد و ستارگان درخشان زينت داد و ستارگان درخشان زينت داد و ها را بدون پايه برپا داشت و به ها را بدون پايه برپا داشت و به ها را بدون پايه برپا داشت و به ها را بدون پايه برپا داشت و به ها را بدون ستون آفريد و آنها را بدون ستون آفريد و آنها را بدون ستون آفريد و آنها را بدون ستون آفريد و آن آسمانآسمانآسمانآسمان اواواواو. . . . حركت كند حركت كند حركت كند حركت كند

محبوس كرد و دريا ها و كوه ها را با وجود تالطم امواج نرم و دلنشين آفريد و تنگنا محبوس كرد و دريا ها و كوه ها را با وجود تالطم امواج نرم و دلنشين آفريد و تنگنا محبوس كرد و دريا ها و كوه ها را با وجود تالطم امواج نرم و دلنشين آفريد و تنگنا محبوس كرد و دريا ها و كوه ها را با وجود تالطم امواج نرم و دلنشين آفريد و تنگنا ، ابرهاى متراكم را ، ابرهاى متراكم را ، ابرهاى متراكم را ، ابرهاى متراكم را فضا فضا فضا فضا در در در در ....هاي آن را باز كرد و امواج آن به باال پرتاب شدهاي آن را باز كرد و امواج آن به باال پرتاب شدهاي آن را باز كرد و امواج آن به باال پرتاب شدهاي آن را باز كرد و امواج آن به باال پرتاب شد

. . . . نيست، تنهاست و شريكى نداردنيست، تنهاست و شريكى نداردنيست، تنهاست و شريكى نداردنيست، تنهاست و شريكى ندارد دهم كه هيچ خدايى جز اللهدهم كه هيچ خدايى جز اللهدهم كه هيچ خدايى جز اللهدهم كه هيچ خدايى جز الله را و حمد براى اوست و گواهى مىرا و حمد براى اوست و گواهى مىرا و حمد براى اوست و گواهى مىرا و حمد براى اوست و گواهى مى) ) ) ) خداخداخداخدا((((كنم او كنم او كنم او كنم او ىىىىحمد محمد محمد محمد ماو او او او داست كه او را ازميان عالم عليا انتخاب فرمود و ميان عرب فرستاد و داست كه او را ازميان عالم عليا انتخاب فرمود و ميان عرب فرستاد و داست كه او را ازميان عالم عليا انتخاب فرمود و ميان عرب فرستاد و داست كه او را ازميان عالم عليا انتخاب فرمود و ميان عرب فرستاد و بنده و رسول خبنده و رسول خبنده و رسول خبنده و رسول خ) ) ) ) ص ص ص ص ( ( ( ( دهم محمد دهم محمد دهم محمد دهم محمد گواهى مىگواهى مىگواهى مىگواهى مى

] ] ] ] توحيدتوحيدتوحيدتوحيد[[[[دالئل دالئل دالئل دالئل پس دالئل را اقامه كرد پس دالئل را اقامه كرد پس دالئل را اقامه كرد پس دالئل را اقامه كرد . . . . ى مبعوث فرمودى مبعوث فرمودى مبعوث فرمودى مبعوث فرمودو طلسمو طلسمو طلسمو طلسم افته و بزرگ قوم و پرتوانافته و بزرگ قوم و پرتوانافته و بزرگ قوم و پرتوانافته و بزرگ قوم و پرتوانرا هدايتگر و هدايت يرا هدايتگر و هدايت يرا هدايتگر و هدايت يرا هدايتگر و هدايت يه شدند و دين به سبب او ه شدند و دين به سبب او ه شدند و دين به سبب او ه شدند و دين به سبب او ى او نصرت بخشيدى او نصرت بخشيدى او نصرت بخشيدى او نصرت بخشيد به وسيلهبه وسيلهبه وسيلهبه وسيلهها ها ها ها ها را ختم نمود و مسلمانها را ختم نمود و مسلمانها را ختم نمود و مسلمانها را ختم نمود و مسلمان او بپا داشت و رسالتاو بپا داشت و رسالتاو بپا داشت و رسالتاو بپا داشت و رسالترا به وسيله را به وسيله را به وسيله را به وسيله

....درود خداوند بر او و آل پاكش باددرود خداوند بر او و آل پاكش باددرود خداوند بر او و آل پاكش باددرود خداوند بر او و آل پاكش باد. . . . آشكار شدآشكار شدآشكار شدآشكار شداشيد و با حسن يقين بر دين مواظبت نماييد و به وصى اشيد و با حسن يقين بر دين مواظبت نماييد و به وصى اشيد و با حسن يقين بر دين مواظبت نماييد و به وصى اشيد و با حسن يقين بر دين مواظبت نماييد و به وصى من بازگرديد و مالزم بيعت من بمن بازگرديد و مالزم بيعت من بمن بازگرديد و مالزم بيعت من بمن بازگرديد و مالزم بيعت من بمتابعت از متابعت از متابعت از متابعت از اي مردم به سوي اي مردم به سوي اي مردم به سوي اي مردم به سوي

پيامبرتان تمسك بجوييد؛ همان كسى كه نجات شما به سبب اوست و به سبب دوستيش در روز حشر، براى شما پيامبرتان تمسك بجوييد؛ همان كسى كه نجات شما به سبب اوست و به سبب دوستيش در روز حشر، براى شما پيامبرتان تمسك بجوييد؛ همان كسى كه نجات شما به سبب اوست و به سبب دوستيش در روز حشر، براى شما پيامبرتان تمسك بجوييد؛ همان كسى كه نجات شما به سبب اوست و به سبب دوستيش در روز حشر، براى شما ....نجات استنجات استنجات استنجات است

) .بريوت -ط(، ۲۶۳حافظ رجب برىس، مشارق انوار اليقني، ص ١

Page 51: alinameh

�١

ى بهشت و دوزخ ى بهشت و دوزخ ى بهشت و دوزخ ى بهشت و دوزخ من صاحب فضيلتم و وصى رسول خدايم، من تقسيم كنندهمن صاحب فضيلتم و وصى رسول خدايم، من تقسيم كنندهمن صاحب فضيلتم و وصى رسول خدايم، من تقسيم كنندهمن صاحب فضيلتم و وصى رسول خدايم، من تقسيم كننده. . . . امامامام من آرزو كننده و آرزو شوندهمن آرزو كننده و آرزو شوندهمن آرزو كننده و آرزو شوندهمن آرزو كننده و آرزو شوندهپس پس پس پس . . . . من ناظر بر دو مشرق و دو مغربممن ناظر بر دو مشرق و دو مغربممن ناظر بر دو مشرق و دو مغربممن ناظر بر دو مشرق و دو مغربم. . . . امامامام ايستادهايستادهايستادهايستاده ))))دو خليجدو خليجدو خليجدو خليج(((( 1111من بر تطنجينمن بر تطنجينمن بر تطنجينمن بر تطنجين ....هستمهستمهستمهستم

فلك جاري است در حاليكه در فلك جاري است در حاليكه در فلك جاري است در حاليكه در فلك جاري است در حاليكه در در در در در او در درياى هفتم است كهاو در درياى هفتم است كهاو در درياى هفتم است كهاو در درياى هفتم است كه ام وام وام وام و را با چشمم ديدهرا با چشمم ديدهرا با چشمم ديدهرا با چشمم ديده "افردوسافردوسافردوسافردوس" من رحمت خدا ومن رحمت خدا ومن رحمت خدا ومن رحمت خدا و ....قرار دارندقرار دارندقرار دارندقرار دارند) ) ) ) حبكحبكحبكحبك((((موجهاي آن دريا ستارگان و راه هاي آسمانيموجهاي آن دريا ستارگان و راه هاي آسمانيموجهاي آن دريا ستارگان و راه هاي آسمانيموجهاي آن دريا ستارگان و راه هاي آسماني

اى از خليج راست است از طرفى كه اى از خليج راست است از طرفى كه اى از خليج راست است از طرفى كه اى از خليج راست است از طرفى كه او در پارهاو در پارهاو در پارهاو در پاره ند پيچيده شدن لباس كوتاه، وند پيچيده شدن لباس كوتاه، وند پيچيده شدن لباس كوتاه، وند پيچيده شدن لباس كوتاه، وو ديدم زمين در هم پيچيده شده، مانو ديدم زمين در هم پيچيده شده، مانو ديدم زمين در هم پيچيده شده، مانو ديدم زمين در هم پيچيده شده، مانى آن ى آن ى آن ى آن د و من متولى دايرهد و من متولى دايرهد و من متولى دايرهد و من متولى دايرههستنهستنهستنهستن ا در طرف چپ دو تطنجا در طرف چپ دو تطنجا در طرف چپ دو تطنجا در طرف چپ دو تطنجدو خليج از آب است كه گويدو خليج از آب است كه گويدو خليج از آب است كه گويدو خليج از آب است كه گوي دنباله مشرق است و دو تطنجدنباله مشرق است و دو تطنجدنباله مشرق است و دو تطنجدنباله مشرق است و دو تطنج

....نيست مگر مانند انگشتر در انگشتنيست مگر مانند انگشتر در انگشتنيست مگر مانند انگشتر در انگشتنيست مگر مانند انگشتر در انگشت هستم و فردوس و آنچه در آن استهستم و فردوس و آنچه در آن استهستم و فردوس و آنچه در آن استهستم و فردوس و آنچه در آن استاگر نبود اصطكاك سر اگر نبود اصطكاك سر اگر نبود اصطكاك سر اگر نبود اصطكاك سر . . . . گرددگرددگرددگردد اش بازمىاش بازمىاش بازمىاش بازمى ه النهه النهه النهه النهاى است كه باى است كه باى است كه باى است كه ب او هماننده پرندهاو هماننده پرندهاو هماننده پرندهاو هماننده پرنده. . . . امامامام يدهيدهيدهيدهو خورشيد را هنگام غروبش دو خورشيد را هنگام غروبش دو خورشيد را هنگام غروبش دو خورشيد را هنگام غروبش د

ها و در زمين بود صداى وارد ها و در زمين بود صداى وارد ها و در زمين بود صداى وارد ها و در زمين بود صداى وارد در آسماندر آسماندر آسماندر آسمانكه كه كه كه هر آينه، هر كس هر آينه، هر كس هر آينه، هر كس هر آينه، هر كس ى افالك ى افالك ى افالك ى افالك و صداو صداو صداو صدا ))))خليجخليجخليجخليج((((دو تطنجدو تطنجدو تطنجدو تطنج افردوس و اختالطافردوس و اختالطافردوس و اختالطافردوس و اختالطز خلق خدا آگاهم كه ز خلق خدا آگاهم كه ز خلق خدا آگاهم كه ز خلق خدا آگاهم كه همانا من عجايبى اهمانا من عجايبى اهمانا من عجايبى اهمانا من عجايبى ا. . . . شنيدشنيدشنيدشنيد آلود مىآلود مىآلود مىآلود مى ى سوزان خورشيد را در آب سياه در چشمه گلى سوزان خورشيد را در آب سياه در چشمه گلى سوزان خورشيد را در آب سياه در چشمه گلى سوزان خورشيد را در آب سياه در چشمه گل شدن فرسودهشدن فرسودهشدن فرسودهشدن فرسوده

....داندداندداندداند جز خدا، كسى آن را نمىجز خدا، كسى آن را نمىجز خدا، كسى آن را نمىجز خدا، كسى آن را نمىو انچه در گذشته بوده و در آينده خواهد بود را مي دانم و انچه در عالم ذر اول و مقدم بر آدم اول بود را مي دانم كه و انچه در گذشته بوده و در آينده خواهد بود را مي دانم و انچه در عالم ذر اول و مقدم بر آدم اول بود را مي دانم كه و انچه در گذشته بوده و در آينده خواهد بود را مي دانم و انچه در عالم ذر اول و مقدم بر آدم اول بود را مي دانم كه و انچه در گذشته بوده و در آينده خواهد بود را مي دانم و انچه در عالم ذر اول و مقدم بر آدم اول بود را مي دانم كه

ضجه ضجه ضجه ضجه آگاه باشيد، پس حفظ كنيد وآگاه باشيد، پس حفظ كنيد وآگاه باشيد، پس حفظ كنيد وآگاه باشيد، پس حفظ كنيد و. . . . براى من كشف شد، پس شناختم و پروردگارم مرا تعليم داد و آموختمبراى من كشف شد، پس شناختم و پروردگارم مرا تعليم داد و آموختمبراى من كشف شد، پس شناختم و پروردگارم مرا تعليم داد و آموختمبراى من كشف شد، پس شناختم و پروردگارم مرا تعليم داد و آموختمبه تحقيق به تحقيق به تحقيق به تحقيق دادم به آنچه دادم به آنچه دادم به آنچه دادم به آنچه اگر بر شما ترس نداشتم كه بگوييد جنى شده است و يا مرتد گشته، هر آينه خبر مىاگر بر شما ترس نداشتم كه بگوييد جنى شده است و يا مرتد گشته، هر آينه خبر مىاگر بر شما ترس نداشتم كه بگوييد جنى شده است و يا مرتد گشته، هر آينه خبر مىاگر بر شما ترس نداشتم كه بگوييد جنى شده است و يا مرتد گشته، هر آينه خبر مى. . . . نكنيد و نلرزيدنكنيد و نلرزيدنكنيد و نلرزيدنكنيد و نلرزيد

....شويدشويدشويدشويد اند و شما در آن هستيد و به آنچه تا روز قيامت با آن مواجه مىاند و شما در آن هستيد و به آنچه تا روز قيامت با آن مواجه مىاند و شما در آن هستيد و به آنچه تا روز قيامت با آن مواجه مىاند و شما در آن هستيد و به آنچه تا روز قيامت با آن مواجه مى بر آن بودهبر آن بودهبر آن بودهبر آن بوده] ] ] ] گذشتگانگذشتگانگذشتگانگذشتگان[[[[اين علم از تمام انبيا پوشيده شده، جز اين علم از تمام انبيا پوشيده شده، جز اين علم از تمام انبيا پوشيده شده، جز اين علم از تمام انبيا پوشيده شده، جز تم و به تحقيق تم و به تحقيق تم و به تحقيق تم و به تحقيق من داده شده و من آن را آموخمن داده شده و من آن را آموخمن داده شده و من آن را آموخمن داده شده و من آن را آموخ علمى است كه ظرفيت آن بهعلمى است كه ظرفيت آن بهعلمى است كه ظرفيت آن بهعلمى است كه ظرفيت آن به] ] ] ] ايناينايناين[[[[

....پس علمش را به من ياد داد ومن علمم را به او ياد دادمپس علمش را به من ياد داد ومن علمم را به او ياد دادمپس علمش را به من ياد داد ومن علمم را به او ياد دادمپس علمش را به من ياد داد ومن علمم را به او ياد دادم. . . . ر او و بر آلش بادر او و بر آلش بادر او و بر آلش بادر او و بر آلش باداز صاحب شريعت شما كه درود خداوند باز صاحب شريعت شما كه درود خداوند باز صاحب شريعت شما كه درود خداوند باز صاحب شريعت شما كه درود خداوند ببه به به به ....آگاه باشيد كه ما بيم دهندگان نخستين و بيم دهندگان آخرت و دنيا و بيم دهندگان هر وقت و هر زمان هستيمآگاه باشيد كه ما بيم دهندگان نخستين و بيم دهندگان آخرت و دنيا و بيم دهندگان هر وقت و هر زمان هستيمآگاه باشيد كه ما بيم دهندگان نخستين و بيم دهندگان آخرت و دنيا و بيم دهندگان هر وقت و هر زمان هستيمآگاه باشيد كه ما بيم دهندگان نخستين و بيم دهندگان آخرت و دنيا و بيم دهندگان هر وقت و هر زمان هستيم

پس اين موضوع را در مورد پس اين موضوع را در مورد پس اين موضوع را در مورد پس اين موضوع را در مورد . . . . سبب ما هالك شد آن كس كه هالك شد و به سبب ما نجات يافت آن كس كه نجات يافتسبب ما هالك شد آن كس كه هالك شد و به سبب ما نجات يافت آن كس كه نجات يافتسبب ما هالك شد آن كس كه هالك شد و به سبب ما نجات يافت آن كس كه نجات يافتسبب ما هالك شد آن كس كه هالك شد و به سبب ما نجات يافت آن كس كه نجات يافت . . . . ما بزرگ نشماريدما بزرگ نشماريدما بزرگ نشماريدما بزرگ نشماريد

در مورد معنای دو تطنج بر! برانند که منظور دو کره لكی عامل وجود است که رسچشمه ای واحد دارد که مجموع اهنا حبر حميط Eميده شده» ادوار«و » اکوار«به حلاظ اشـ�ل خطبه بر ١

.ذيل حرف ت، واژه تطنجيه. ۱۵دائره املعارف بزرگ اسالمی، ج، . است

Page 52: alinameh

�٢

قسم به آن خدايى كه دانه را شكافت و مخلوقات را بيافريد، و به جبروت و عظمت متفرد است، همانا خورشيد، قسم به آن خدايى كه دانه را شكافت و مخلوقات را بيافريد، و به جبروت و عظمت متفرد است، همانا خورشيد، قسم به آن خدايى كه دانه را شكافت و مخلوقات را بيافريد، و به جبروت و عظمت متفرد است، همانا خورشيد، قسم به آن خدايى كه دانه را شكافت و مخلوقات را بيافريد، و به جبروت و عظمت متفرد است، همانا خورشيد، شماريد شماريد شماريد شماريد رگ مىرگ مىرگ مىرگ مىشما ملك سليمان را بزشما ملك سليمان را بزشما ملك سليمان را بزشما ملك سليمان را بز وووو انداندانداند ختان و درياها، مسخر من شدهختان و درياها، مسخر من شدهختان و درياها، مسخر من شدهختان و درياها، مسخر من شدهبادها، جن، خزندگان گزنده، پرندگان، دربادها، جن، خزندگان گزنده، پرندگان، دربادها، جن، خزندگان گزنده، پرندگان، دربادها، جن، خزندگان گزنده، پرندگان، در

ديديد، در درون نفسهايتان ديديد، در درون نفسهايتان ديديد، در درون نفسهايتان ديديد، در درون نفسهايتان شد و او را مىشد و او را مىشد و او را مىشد و او را مى مىمىمىمى شناختيد و براى شما كشفشناختيد و براى شما كشفشناختيد و براى شما كشفشناختيد و براى شما كشف ىىىىاگر او را ماگر او را ماگر او را ماگر او را محال آنكه حال آنكه حال آنكه حال آنكه سليمان چيست؟ سليمان چيست؟ سليمان چيست؟ سليمان چيست؟ وووو . . . . شديدشديدشديدشديد هالك مىهالك مىهالك مىهالك مى

ايم؛ پس ايم؛ پس ايم؛ پس ايم؛ پس اند، همراه بودهاند، همراه بودهاند، همراه بودهاند، همراه بوده ساير پيامبران بودهساير پيامبران بودهساير پيامبران بودهساير پيامبران بودهها و بين ها و بين ها و بين ها و بين ما با آدم، نوح، موسى، عيسى، داوود، سليمان و انبيايى كه بين آنما با آدم، نوح، موسى، عيسى، داوود، سليمان و انبيايى كه بين آنما با آدم، نوح، موسى، عيسى، داوود، سليمان و انبيايى كه بين آنما با آدم، نوح، موسى، عيسى، داوود، سليمان و انبيايى كه بين آن ....كنندكنندكنندكنند دارند و به سبب ما رشد مىدارند و به سبب ما رشد مىدارند و به سبب ما رشد مىدارند و به سبب ما رشد مى كنند و در راه ما قدم برمىكنند و در راه ما قدم برمىكنند و در راه ما قدم برمىكنند و در راه ما قدم برمى ، به سوى ما حركت مى، به سوى ما حركت مى، به سوى ما حركت مى، به سوى ما حركت مى))))انبياانبياانبياانبيا((((ها ها ها ها ى آنى آنى آنى آن همه همه همه همه

اش سخن اش سخن اش سخن اش سخن اى اميرالمؤمنين، اين سخنان، متداول شده و ما آن را از تو نقل كرده و بعد از تو دربارهاى اميرالمؤمنين، اين سخنان، متداول شده و ما آن را از تو نقل كرده و بعد از تو دربارهاى اميرالمؤمنين، اين سخنان، متداول شده و ما آن را از تو نقل كرده و بعد از تو دربارهاى اميرالمؤمنين، اين سخنان، متداول شده و ما آن را از تو نقل كرده و بعد از تو درباره: : : : مردى عرضه داشتمردى عرضه داشتمردى عرضه داشتمردى عرضه داشتاز از از از [ [ [ [ ............ بسيار دور است، بسيار دور استبسيار دور است، بسيار دور استبسيار دور است، بسيار دور استبسيار دور است، بسيار دور است: : : : دانيم كه چيست؟ فرموددانيم كه چيست؟ فرموددانيم كه چيست؟ فرموددانيم كه چيست؟ فرمود شويم؛ ولى نمىشويم؛ ولى نمىشويم؛ ولى نمىشويم؛ ولى نمى اش سؤال مىاش سؤال مىاش سؤال مىاش سؤال مى و از معانىو از معانىو از معانىو از معانىگوييم گوييم گوييم گوييم مىمىمىمى

مطالبى مطالبى مطالبى مطالبى [ [ [ [ افكند افكند افكند افكند موجش به تالطم آمده و آنچه را در آن است بيرون مىموجش به تالطم آمده و آنچه را در آن است بيرون مىموجش به تالطم آمده و آنچه را در آن است بيرون مىموجش به تالطم آمده و آنچه را در آن است بيرون مى. . . . اين علمى كه حدى براى آن نيستاين علمى كه حدى براى آن نيستاين علمى كه حدى براى آن نيستاين علمى كه حدى براى آن نيست] ] ] ] فهم شما فهم شما فهم شما فهم شما ين صورت، از آنچه خداوند به من عطا فرمود، ين صورت، از آنچه خداوند به من عطا فرمود، ين صورت، از آنچه خداوند به من عطا فرمود، ين صورت، از آنچه خداوند به من عطا فرمود، ها براى من جايز نيست؛ زيرا در غير اها براى من جايز نيست؛ زيرا در غير اها براى من جايز نيست؛ زيرا در غير اها براى من جايز نيست؛ زيرا در غير ا كه سكوت در مورد آنكه سكوت در مورد آنكه سكوت در مورد آنكه سكوت در مورد آن] ] ] ]

....كردكردكردكرد احدى سؤال نمىاحدى سؤال نمىاحدى سؤال نمىاحدى سؤال نمىمن من من من . . . . سوگند به آن خدايى كه دانه را شكافت و مخلوقات را آفريد، دنيا به من عرضه شد و من از آن اعراض كردمسوگند به آن خدايى كه دانه را شكافت و مخلوقات را آفريد، دنيا به من عرضه شد و من از آن اعراض كردمسوگند به آن خدايى كه دانه را شكافت و مخلوقات را آفريد، دنيا به من عرضه شد و من از آن اعراض كردمسوگند به آن خدايى كه دانه را شكافت و مخلوقات را آفريد، دنيا به من عرضه شد و من از آن اعراض كردم

ق ق ق ق چه زمانى ملحق شونده به من ملحچه زمانى ملحق شونده به من ملحچه زمانى ملحق شونده به من ملحچه زمانى ملحق شونده به من ملح. . . . ى دنيا بر صورتش هستم تا آن جا كه از من روى گردان شدى دنيا بر صورتش هستم تا آن جا كه از من روى گردان شدى دنيا بر صورتش هستم تا آن جا كه از من روى گردان شدى دنيا بر صورتش هستم تا آن جا كه از من روى گردان شد واژگون كنندهواژگون كنندهواژگون كنندهواژگون كنندههاى بلند و آنچه بين هاى بلند و آنچه بين هاى بلند و آنچه بين هاى بلند و آنچه بين همانا من آنچه را بر فراز فردوس نخستين و آنچه زير زمين هفتم و آنچه در آسمانهمانا من آنچه را بر فراز فردوس نخستين و آنچه زير زمين هفتم و آنچه در آسمانهمانا من آنچه را بر فراز فردوس نخستين و آنچه زير زمين هفتم و آنچه در آسمانهمانا من آنچه را بر فراز فردوس نخستين و آنچه زير زمين هفتم و آنچه در آسمان. . . . شودشودشودشود مىمىمىمى

....دانمدانمدانمدانم آنهاست و آنچه در زير زمين است مىآنهاست و آنچه در زير زمين است مىآنهاست و آنچه در زير زمين است مىآنهاست و آنچه در زير زمين است مىدادم كه كجا بودند و از كه دادم كه كجا بودند و از كه دادم كه كجا بودند و از كه دادم كه كجا بودند و از كه خواستم به شما از پدرانتان و گذشتگانتان خبر مىخواستم به شما از پدرانتان و گذشتگانتان خبر مىخواستم به شما از پدرانتان و گذشتگانتان خبر مىخواستم به شما از پدرانتان و گذشتگانتان خبر مى به پروردگار عرش سوگند، اگر مىبه پروردگار عرش سوگند، اگر مىبه پروردگار عرش سوگند، اگر مىبه پروردگار عرش سوگند، اگر مى

خورد و خورد و خورد و خورد و رش را مىرش را مىرش را مىرش را مىاى از شما كه گوشت براداى از شما كه گوشت براداى از شما كه گوشت براداى از شما كه گوشت براد چه بسيار خورندهچه بسيار خورندهچه بسيار خورندهچه بسيار خورنده. . . . نون كجايند و به سوى چه چيزى رفتندنون كجايند و به سوى چه چيزى رفتندنون كجايند و به سوى چه چيزى رفتندنون كجايند و به سوى چه چيزى رفتندبودند و اكبودند و اكبودند و اكبودند و اكدور است دور، هنگامى دور است دور، هنگامى دور است دور، هنگامى دور است دور، هنگامى . . . . نوشد، در حالى كه به او اشتياق دارد و فردا اميد او را داردنوشد، در حالى كه به او اشتياق دارد و فردا اميد او را داردنوشد، در حالى كه به او اشتياق دارد و فردا اميد او را داردنوشد، در حالى كه به او اشتياق دارد و فردا اميد او را دارد سر پدرش مىسر پدرش مىسر پدرش مىسر پدرش مىاى كه دراى كه دراى كه دراى كه در نوشندهنوشندهنوشندهنوشنده

هاي ضمير دانسته شود و به بازگشتگاه علم هاي ضمير دانسته شود و به بازگشتگاه علم هاي ضمير دانسته شود و به بازگشتگاه علم هاي ضمير دانسته شود و به بازگشتگاه علم هاست به بيرون افتد و واردههاست به بيرون افتد و واردههاست به بيرون افتد و واردههاست به بيرون افتد و وارده ههههكه پوشيده آشكار شود و آنچه در سينكه پوشيده آشكار شود و آنچه در سينكه پوشيده آشكار شود و آنچه در سينكه پوشيده آشكار شود و آنچه در سينرجعت كرده ايد و چه بسيار بين بازگشت رجعت كرده ايد و چه بسيار بين بازگشت رجعت كرده ايد و چه بسيار بين بازگشت رجعت كرده ايد و چه بسيار بين بازگشت دور زده ايد و بارهادور زده ايد و بارهادور زده ايد و بارهادور زده ايد و بارها پس بخدا سوگند به تحقيق بارها و بارها پس بخدا سوگند به تحقيق بارها و بارها پس بخدا سوگند به تحقيق بارها و بارها پس بخدا سوگند به تحقيق بارها و بارها . . . . پيدا كنيد پيدا كنيد پيدا كنيد پيدا كنيد

در چينه دان در چينه دان در چينه دان در چينه دان و عده اي مرده، برخيو عده اي مرده، برخيو عده اي مرده، برخيو عده اي مرده، برخي عده اي به قتل رسيدهعده اي به قتل رسيدهعده اي به قتل رسيدهعده اي به قتل رسيده. . . . نشانه ها و آيه هايي كه وجود داردنشانه ها و آيه هايي كه وجود داردنشانه ها و آيه هايي كه وجود داردنشانه ها و آيه هايي كه وجود دارد تا بازگشتي ديگر تا بازگشتي ديگر تا بازگشتي ديگر تا بازگشتي ديگر

Page 53: alinameh

�٣

ي پرندگان و برخي در شكم حيوانات وحشي، عده اي رفته و عده اي در غرور زنده اند، عده اي مي روند و عده ي پرندگان و برخي در شكم حيوانات وحشي، عده اي رفته و عده اي در غرور زنده اند، عده اي مي روند و عده ي پرندگان و برخي در شكم حيوانات وحشي، عده اي رفته و عده اي در غرور زنده اند، عده اي مي روند و عده ي پرندگان و برخي در شكم حيوانات وحشي، عده اي رفته و عده اي در غرور زنده اند، عده اي مي روند و عده هاهاهاها 1111....اي مي آينداي مي آينداي مي آينداي مي آيند

گيرد، هر آينه گيرد، هر آينه گيرد، هر آينه گيرد، هر آينه و آنچه از من در آخر صورت مىو آنچه از من در آخر صورت مىو آنچه از من در آخر صورت مىو آنچه از من در آخر صورت مى اگر بر شما آشكار شود آنچه من در قديم اول انجام داده اماگر بر شما آشكار شود آنچه من در قديم اول انجام داده اماگر بر شما آشكار شود آنچه من در قديم اول انجام داده اماگر بر شما آشكار شود آنچه من در قديم اول انجام داده ام ....كرديدكرديدكرديدكرديد هايى را مشاهده مىهايى را مشاهده مىهايى را مشاهده مىهايى را مشاهده مى آور و كارها و احاطهآور و كارها و احاطهآور و كارها و احاطهآور و كارها و احاطه شگفتيهاى بزرگ و امور اعجاب شگفتيهاى بزرگ و امور اعجاب شگفتيهاى بزرگ و امور اعجاب شگفتيهاى بزرگ و امور اعجاب

اگر كارهاى عجيب و غريبى كه در بين زمان حضرت آدم تا زمان حضرت اگر كارهاى عجيب و غريبى كه در بين زمان حضرت آدم تا زمان حضرت اگر كارهاى عجيب و غريبى كه در بين زمان حضرت آدم تا زمان حضرت اگر كارهاى عجيب و غريبى كه در بين زمان حضرت آدم تا زمان حضرت . . . . من صاحب خلق اول قبل از نوح اول هستممن صاحب خلق اول قبل از نوح اول هستممن صاحب خلق اول قبل از نوح اول هستممن صاحب خلق اول قبل از نوح اول هستمهمانا عذاب همانا عذاب همانا عذاب همانا عذاب ] ] ] ] شديدشديدشديدشديد بسيار متعجب مىبسيار متعجب مىبسيار متعجب مىبسيار متعجب مى[[[[هايى را هالك كردم، هايى را هالك كردم، هايى را هالك كردم، هايى را هالك كردم، يافتيد كه چه امتيافتيد كه چه امتيافتيد كه چه امتيافتيد كه چه امت دانستيد و درمىدانستيد و درمىدانستيد و درمىدانستيد و درمى ام مىام مىام مىام مى نوح انجام دادهنوح انجام دادهنوح انجام دادهنوح انجام داده

....كردندكردندكردندكردند ل مىل مىل مىل مىسزاوارشان بود؛ زيرا بد عمسزاوارشان بود؛ زيرا بد عمسزاوارشان بود؛ زيرا بد عمسزاوارشان بود؛ زيرا بد عممن صاحب اسرار من صاحب اسرار من صاحب اسرار من صاحب اسرار . . . . فرسا هستمفرسا هستمفرسا هستمفرسا هستم من صاحب سيل عرم طاقتمن صاحب سيل عرم طاقتمن صاحب سيل عرم طاقتمن صاحب سيل عرم طاقت. . . . ، من صاحب طوفان دوم هستم، من صاحب طوفان دوم هستم، من صاحب طوفان دوم هستم، من صاحب طوفان دوم هستمهستمهستمهستمهستم من صاحب طوفان اولمن صاحب طوفان اولمن صاحب طوفان اولمن صاحب طوفان اول

....ى آن هستمى آن هستمى آن هستمى آن هستم من زير و رو كنندهمن زير و رو كنندهمن زير و رو كنندهمن زير و رو كننده. . . . هايمهايمهايمهايم من صاحب ثمود و آيات و نشانهمن صاحب ثمود و آيات و نشانهمن صاحب ثمود و آيات و نشانهمن صاحب ثمود و آيات و نشانه. . . . من صاحب عاد و باغهايممن صاحب عاد و باغهايممن صاحب عاد و باغهايممن صاحب عاد و باغهايم. . . . امامامام مكنون و پوشيدهمكنون و پوشيدهمكنون و پوشيدهمكنون و پوشيدهى آن، من ى آن، من ى آن، من ى آن، من من بنا كننده من بنا كننده من بنا كننده من بنا كننده . . . . ى آن هستمى آن هستمى آن هستمى آن هستم من تدبير كنندهمن تدبير كنندهمن تدبير كنندهمن تدبير كننده. . . . ك كننده آن هستمك كننده آن هستمك كننده آن هستمك كننده آن هستممن هالمن هالمن هالمن هال. . . . ى آن هستمى آن هستمى آن هستمى آن هستم من لرزاننده و تكان دهندهمن لرزاننده و تكان دهندهمن لرزاننده و تكان دهندهمن لرزاننده و تكان دهنده

من همراه با من همراه با من همراه با من همراه با . . . . من اولم، من آخرم، من ظاهرم، من باطنممن اولم، من آخرم، من ظاهرم، من باطنممن اولم، من آخرم، من ظاهرم، من باطنممن اولم، من آخرم، من ظاهرم، من باطنم. . . . گسترش دهنده آن، من ميراننده آن، من زنده كننده آن هستمگسترش دهنده آن، من ميراننده آن، من زنده كننده آن هستمگسترش دهنده آن، من ميراننده آن، من زنده كننده آن هستمگسترش دهنده آن، من ميراننده آن، من زنده كننده آن هستم ....بودن و قبل از آن بودمبودن و قبل از آن بودمبودن و قبل از آن بودمبودن و قبل از آن بودم

من با لوح و قبل از آن من با لوح و قبل از آن من با لوح و قبل از آن من با لوح و قبل از آن . . . . من با قلم و قبل از آن بودممن با قلم و قبل از آن بودممن با قلم و قبل از آن بودممن با قلم و قبل از آن بودم. . . . م م م م من با دور و قبل از دور بودمن با دور و قبل از دور بودمن با دور و قبل از دور بودمن با دور و قبل از دور بود ....من در عالم ذر و قبل از آن بودممن در عالم ذر و قبل از آن بودممن در عالم ذر و قبل از آن بودممن در عالم ذر و قبل از آن بودم ....من صاحب ازليت و ابديت هستممن صاحب ازليت و ابديت هستممن صاحب ازليت و ابديت هستممن صاحب ازليت و ابديت هستم. . . . بودمبودمبودمبودم

عالم اولم؛ هنگامى كه نه اين عالم اولم؛ هنگامى كه نه اين عالم اولم؛ هنگامى كه نه اين عالم اولم؛ هنگامى كه نه اين من تدبير كنندهمن تدبير كنندهمن تدبير كنندهمن تدبير كننده. . . . و بهرام هستمو بهرام هستمو بهرام هستمو بهرام هستم من صاحب رفرفمن صاحب رفرفمن صاحب رفرفمن صاحب رفرف. . . . من صاحب جابلقا و جابرسا هستممن صاحب جابلقا و جابرسا هستممن صاحب جابلقا و جابرسا هستممن صاحب جابلقا و جابرسا هستم ....آسمان و نه اين زمين شما بودآسمان و نه اين زمين شما بودآسمان و نه اين زمين شما بودآسمان و نه اين زمين شما بود

تو، تو يا اميرالمؤمنين؟تو، تو يا اميرالمؤمنين؟تو، تو يا اميرالمؤمنين؟تو، تو يا اميرالمؤمنين؟: : : : ست و عرضه داشتست و عرضه داشتست و عرضه داشتست و عرضه داشتبه جانب آن حضرت برخابه جانب آن حضرت برخابه جانب آن حضرت برخابه جانب آن حضرت برخا پسر صويرمهپسر صويرمهپسر صويرمهپسر صويرمهپس پس پس پس نيست كه او پروردگار من و پروردگار تمام خاليق است و عالم خلق و امر نيست كه او پروردگار من و پروردگار تمام خاليق است و عالم خلق و امر نيست كه او پروردگار من و پروردگار تمام خاليق است و عالم خلق و امر نيست كه او پروردگار من و پروردگار تمام خاليق است و عالم خلق و امر من، من، خدايى جز اللهمن، من، خدايى جز اللهمن، من، خدايى جز اللهمن، من، خدايى جز الله: : : : حضرت فرمودحضرت فرمودحضرت فرمودحضرت فرمود

گويى گويى گويى گويى . . . . برپاستبرپاستبرپاستبرپاستها به قدرتش ها به قدرتش ها به قدرتش ها به قدرتش ها و زمينها و زمينها و زمينها و زمين همان خدايى كه امور را به حكمتش تدبير فرمود و آسمانهمان خدايى كه امور را به حكمتش تدبير فرمود و آسمانهمان خدايى كه امور را به حكمتش تدبير فرمود و آسمانهمان خدايى كه امور را به حكمتش تدبير فرمود و آسمان. . . . از آن اوستاز آن اوستاز آن اوستاز آن اوست

من بني كرة و كرات و مك من اية و ات و ما ههيات اذا انكشف املسطور و حيصل ما يف الصدور و عمل واردات الضمري و تعلمون املصري و امي اå قد كورمت كورات و كررمت كرات و مك ههيات ١

ج و راحئ و غاد،و بعض يف بطون الوحوش و الناس ما بني ماض و را ١بني مقتول و ميت و بعض يف حواصل الطيور

Page 54: alinameh

��

كند؛ و اين كند؛ و اين كند؛ و اين كند؛ و اين طالب در مورد خويش ادعا مىطالب در مورد خويش ادعا مىطالب در مورد خويش ادعا مىطالب در مورد خويش ادعا مى شنويد آنچه را پسر ابىشنويد آنچه را پسر ابىشنويد آنچه را پسر ابىشنويد آنچه را پسر ابى آيا نمىآيا نمىآيا نمىآيا نمى««««: : : : گويندگويندگويندگويند بينم كه مىبينم كه مىبينم كه مىبينم كه مى را مىرا مىرا مىرا مىشما شما شما شما افراد ضعيفافراد ضعيفافراد ضعيفافراد ضعيف » » » » ....آمدآمدآمدآمد ها بيرون نمىها بيرون نمىها بيرون نمىها بيرون نمى در حالى است كه تا ديروز، لشكر شام به طور انبوه اطرافش را گرفته بودند و او به سوى آندر حالى است كه تا ديروز، لشكر شام به طور انبوه اطرافش را گرفته بودند و او به سوى آندر حالى است كه تا ديروز، لشكر شام به طور انبوه اطرافش را گرفته بودند و او به سوى آندر حالى است كه تا ديروز، لشكر شام به طور انبوه اطرافش را گرفته بودند و او به سوى آن

ل شام را به عوض شما بارها خواهم كشت، چه ل شام را به عوض شما بارها خواهم كشت، چه ل شام را به عوض شما بارها خواهم كشت، چه ل شام را به عوض شما بارها خواهم كشت، چه قسم به آن خدايى كه محمد و ابراهيم را مبعوث فرمود، همانا اهقسم به آن خدايى كه محمد و ابراهيم را مبعوث فرمود، همانا اهقسم به آن خدايى كه محمد و ابراهيم را مبعوث فرمود، همانا اهقسم به آن خدايى كه محمد و ابراهيم را مبعوث فرمود، همانا اهكشتنى؟ قسم به حق و عظمتم، به عوض شما، اهل صفين را هفتاد بار خواهم كشت و به هر مسلمانى زندگانى جديدى كشتنى؟ قسم به حق و عظمتم، به عوض شما، اهل صفين را هفتاد بار خواهم كشت و به هر مسلمانى زندگانى جديدى كشتنى؟ قسم به حق و عظمتم، به عوض شما، اهل صفين را هفتاد بار خواهم كشت و به هر مسلمانى زندگانى جديدى كشتنى؟ قسم به حق و عظمتم، به عوض شما، اهل صفين را هفتاد بار خواهم كشت و به هر مسلمانى زندگانى جديدى

اش را از او شفا دهد و در عوض عمار ياسر و اش را از او شفا دهد و در عوض عمار ياسر و اش را از او شفا دهد و در عوض عمار ياسر و اش را از او شفا دهد و در عوض عمار ياسر و كنم تا سوزش سينهكنم تا سوزش سينهكنم تا سوزش سينهكنم تا سوزش سينه بخشم و صاحب و قاتلش را به او تسليم مىبخشم و صاحب و قاتلش را به او تسليم مىبخشم و صاحب و قاتلش را به او تسليم مىبخشم و صاحب و قاتلش را به او تسليم مى مىمىمىمىاگر نبود و چگونه و كى اگر نبود و چگونه و كى اگر نبود و چگونه و كى اگر نبود و چگونه و كى : : : : شودشودشودشود آيا گفته نمىآيا گفته نمىآيا گفته نمىآيا گفته نمى. . . . پس رحمت خدا از قوم ظالم دور بادپس رحمت خدا از قوم ظالم دور بادپس رحمت خدا از قوم ظالم دور بادپس رحمت خدا از قوم ظالم دور باد. . . . كشمكشمكشمكشم نفر را مىنفر را مىنفر را مىنفر را مى اويس قرنى، هزاراويس قرنى، هزاراويس قرنى، هزاراويس قرنى، هزار

و تا چه زمان و در كجا و تا چه اندازه؟ و تا چه زمان و در كجا و تا چه اندازه؟ و تا چه زمان و در كجا و تا چه اندازه؟ و تا چه زمان و در كجا و تا چه اندازه؟ شود و با ساطورها شود و با ساطورها شود و با ساطورها شود و با ساطورها ها پاره پاره مىها پاره پاره مىها پاره پاره مىها پاره پاره مى را ببينيد كه با ارهرا ببينيد كه با ارهرا ببينيد كه با ارهرا ببينيد كه با اره] ] ] ] معاويهمعاويهمعاويهمعاويه[[[[پس چه حالى خواهيد داشت، هنگامى كه صاحب شام پس چه حالى خواهيد داشت، هنگامى كه صاحب شام پس چه حالى خواهيد داشت، هنگامى كه صاحب شام پس چه حالى خواهيد داشت، هنگامى كه صاحب شام

آگاه باشيد و بشارت بر شما باد كه امر خلق، فرداى قيامت آگاه باشيد و بشارت بر شما باد كه امر خلق، فرداى قيامت آگاه باشيد و بشارت بر شما باد كه امر خلق، فرداى قيامت آگاه باشيد و بشارت بر شما باد كه امر خلق، فرداى قيامت . . . . چشانمچشانمچشانمچشانم به او عذابى دردناك مىبه او عذابى دردناك مىبه او عذابى دردناك مىبه او عذابى دردناك مى سپسسپسسپسسپس. . . . گرددگرددگرددگردد تكه تكه مىتكه تكه مىتكه تكه مىتكه تكه مىحكم حكم حكم حكم ((((پس آنچه را گفتم بزرگ مشمار؛ زيرا به ما علم مرگها، بالها، تأويل، تنزيل، فصل الخطاب پس آنچه را گفتم بزرگ مشمار؛ زيرا به ما علم مرگها، بالها، تأويل، تنزيل، فصل الخطاب پس آنچه را گفتم بزرگ مشمار؛ زيرا به ما علم مرگها، بالها، تأويل، تنزيل، فصل الخطاب پس آنچه را گفتم بزرگ مشمار؛ زيرا به ما علم مرگها، بالها، تأويل، تنزيل، فصل الخطاب . . . . به دست من استبه دست من استبه دست من استبه دست من است ....باشدباشدباشدباشد ز ما پنهان نمىز ما پنهان نمىز ما پنهان نمىز ما پنهان نمىآيد داده شده و چيزى اآيد داده شده و چيزى اآيد داده شده و چيزى اآيد داده شده و چيزى ا و علم به حوادث و وقايعى كه پيش مىو علم به حوادث و وقايعى كه پيش مىو علم به حوادث و وقايعى كه پيش مىو علم به حوادث و وقايعى كه پيش مى) ) ) ) قاطع در داورىقاطع در داورىقاطع در داورىقاطع در داورى

اشاره كرد ـ از مدينه به جانب اشاره كرد ـ از مدينه به جانب اشاره كرد ـ از مدينه به جانب اشاره كرد ـ از مدينه به جانب ))))عععع((((م حسين م حسين م حسين م حسين ـ و با دست مباركش به فرزندش، اماـ و با دست مباركش به فرزندش، اماـ و با دست مباركش به فرزندش، اماـ و با دست مباركش به فرزندش، اما] ] ] ] فرزندمفرزندمفرزندمفرزندم[[[[بينم كه اين بينم كه اين بينم كه اين بينم كه اين گويى مىگويى مىگويى مىگويى مىبه به به به . . . . انداندانداند حق بيعت كردهحق بيعت كردهحق بيعت كردهحق بيعت كردهشوند كه با او بر شوند كه با او بر شوند كه با او بر شوند كه با او بر كشته مىكشته مىكشته مىكشته مىرسد و در برابرش مردانى رسد و در برابرش مردانى رسد و در برابرش مردانى رسد و در برابرش مردانى آيد و با لب تشنه به شهادت مىآيد و با لب تشنه به شهادت مىآيد و با لب تشنه به شهادت مىآيد و با لب تشنه به شهادت مى كربال مىكربال مىكربال مىكربال مى

نزديك است زمين كسانى نزديك است زمين كسانى نزديك است زمين كسانى نزديك است زمين كسانى ). ). ). ). كنندكنندكنندكنند ها را نحر مىها را نحر مىها را نحر مىها را نحر مى آنآنآنآن((((شود شود شود شود كه همانند شتران با آنان رفتار مىكه همانند شتران با آنان رفتار مىكه همانند شتران با آنان رفتار مىكه همانند شتران با آنان رفتار مىبينم بينم بينم بينم ها را مىها را مىها را مىها را مى درستى من آندرستى من آندرستى من آندرستى من آنخواستم، اين كشته شدگان را يك يك و خواستم، اين كشته شدگان را يك يك و خواستم، اين كشته شدگان را يك يك و خواستم، اين كشته شدگان را يك يك و اگر مىاگر مىاگر مىاگر مى. . . . كنند، در خود فرو بردكنند، در خود فرو بردكنند، در خود فرو بردكنند، در خود فرو برد را كه نسبت به اين مردان چنين رفتارى مىرا كه نسبت به اين مردان چنين رفتارى مىرا كه نسبت به اين مردان چنين رفتارى مىرا كه نسبت به اين مردان چنين رفتارى مى

ها به من ها به من ها به من ها به من آگاه باشيد، آنآگاه باشيد، آنآگاه باشيد، آنآگاه باشيد، آن. . . . بردمبردمبردمبردم نام مىنام مىنام مىنام مى هاى مادران و پدرانشانهاى مادران و پدرانشانهاى مادران و پدرانشانهاى مادران و پدرانشان هاى خودشان و نامهاى خودشان و نامهاى خودشان و نامهاى خودشان و نام كشند به نامكشند به نامكشند به نامكشند به نام ها را مىها را مىها را مىها را مى كسانى كه اينكسانى كه اينكسانى كه اينكسانى كه اينبا دست به آنان اشاره فرمود و ما در مقابل آن حضرت مردانى را ديديم كه با دست به آنان اشاره فرمود و ما در مقابل آن حضرت مردانى را ديديم كه با دست به آنان اشاره فرمود و ما در مقابل آن حضرت مردانى را ديديم كه با دست به آنان اشاره فرمود و ما در مقابل آن حضرت مردانى را ديديم كه ))))عععع((((على على على على ] ] ] ] گويد گويد گويد گويد جابر مىجابر مىجابر مىجابر مى. [. [. [. [نزديكندنزديكندنزديكندنزديكند

هاى زيباتر هاى زيباتر هاى زيباتر هاى زيباتر اى كه چهرهاى كه چهرهاى كه چهرهاى كه چهره تر و رنگهايشان متغير و اجسام الغر داشتند به گونهتر و رنگهايشان متغير و اجسام الغر داشتند به گونهتر و رنگهايشان متغير و اجسام الغر داشتند به گونهتر و رنگهايشان متغير و اجسام الغر داشتند به گونه هايشان از ماه شب چهارده نورانىهايشان از ماه شب چهارده نورانىهايشان از ماه شب چهارده نورانىهايشان از ماه شب چهارده نورانى چهرهچهرهچهرهچهره . . . . اوران حق از كجا ظاهر شدنداوران حق از كجا ظاهر شدنداوران حق از كجا ظاهر شدنداوران حق از كجا ظاهر شدنديده نشده و معلوم نشد اين ييده نشده و معلوم نشد اين ييده نشده و معلوم نشد اين ييده نشده و معلوم نشد اين يها دها دها دها د از آناز آناز آناز آن

در پشت پدرانشان هستند در پشت پدرانشان هستند در پشت پدرانشان هستند در پشت پدرانشان هستند ] ] ] ] آنانآنانآنانآنان[[[[تا وقت معلوم تا وقت معلوم تا وقت معلوم تا وقت معلوم : : : : ستند؟ حضرت فرمودستند؟ حضرت فرمودستند؟ حضرت فرمودستند؟ حضرت فرموداى سرور من، اين گروه كجا هاى سرور من، اين گروه كجا هاى سرور من، اين گروه كجا هاى سرور من، اين گروه كجا ه: : : : گويدگويدگويدگويد جابر مىجابر مىجابر مىجابر مىو و و و كنم كنم كنم كنم من خلق مىمن خلق مىمن خلق مىمن خلق مى: : : : سپس حضرت در ادامه فرمودسپس حضرت در ادامه فرمودسپس حضرت در ادامه فرمودسپس حضرت در ادامه فرمود. . . . يابنديابنديابنديابند مادران انتقال مىمادران انتقال مىمادران انتقال مىمادران انتقال مى صالب پاك پدران به ارحام پاكيزهصالب پاك پدران به ارحام پاكيزهصالب پاك پدران به ارحام پاكيزهصالب پاك پدران به ارحام پاكيزهو از او از او از او از ا

Page 55: alinameh

��

اى اى اى اى : : : : جابر گفتجابر گفتجابر گفتجابر گفت. . . . خداوند ثابت در خير است و اسماء او پاك و مقدس استخداوند ثابت در خير است و اسماء او پاك و مقدس استخداوند ثابت در خير است و اسماء او پاك و مقدس استخداوند ثابت در خير است و اسماء او پاك و مقدس استميرانم ميرانم ميرانم ميرانم كنم و مىكنم و مىكنم و مىكنم و مى من زنده مىمن زنده مىمن زنده مىمن زنده مى. . . . همهمهمهمدددد روزى مىروزى مىروزى مىروزى مىاى جابر، چگونه خواهد بود حال شما، اى جابر، چگونه خواهد بود حال شما، اى جابر، چگونه خواهد بود حال شما، اى جابر، چگونه خواهد بود حال شما، . . . . آرى شما بر حقيد و با حق خواهيد بودآرى شما بر حقيد و با حق خواهيد بودآرى شما بر حقيد و با حق خواهيد بودآرى شما بر حقيد و با حق خواهيد بود: : : : سرور من، آيا ما بر حقيم؟ فرمودسرور من، آيا ما بر حقيم؟ فرمودسرور من، آيا ما بر حقيم؟ فرمودسرور من، آيا ما بر حقيم؟ فرمود

كه نور از بين دو چشمش كه نور از بين دو چشمش كه نور از بين دو چشمش كه نور از بين دو چشمش السالم اشاره كرد؛ در حالى السالم اشاره كرد؛ در حالى السالم اشاره كرد؛ در حالى السالم اشاره كرد؛ در حالى ههههوقتى كه ناقوس به صدا درآيد، و به امام حسين عليوقتى كه ناقوس به صدا درآيد، و به امام حسين عليوقتى كه ناقوس به صدا درآيد، و به امام حسين عليوقتى كه ناقوس به صدا درآيد، و به امام حسين عليكرد، او را احضار كرد، او را احضار كرد، او را احضار كرد، او را احضار مىمىمىمى را خسفرا خسفرا خسفرا خسفآورد و آن آورد و آن آورد و آن آورد و آن اى طوالنى كه زمين را به لرزه درمىاى طوالنى كه زمين را به لرزه درمىاى طوالنى كه زمين را به لرزه درمىاى طوالنى كه زمين را به لرزه درمى پس در همان وقت با نالهپس در همان وقت با نالهپس در همان وقت با نالهپس در همان وقت با نالهدرخشيد درخشيد درخشيد درخشيد مىمىمىمى

و و و و هاى خودشانهاى خودشانهاى خودشانهاى خودشان ها را يكى يكى با نامها را يكى يكى با نامها را يكى يكى با نامها را يكى يكى با نام به خدا قسم، اگر بخواهم آنبه خدا قسم، اگر بخواهم آنبه خدا قسم، اگر بخواهم آنبه خدا قسم، اگر بخواهم آن. . . . و مؤمنين از هر مكانى با او همراه شدندو مؤمنين از هر مكانى با او همراه شدندو مؤمنين از هر مكانى با او همراه شدندو مؤمنين از هر مكانى با او همراه شدند كردكردكردكردسپس حضرت سپس حضرت سپس حضرت سپس حضرت . . . . يابند تا وقت معلوم يابند تا وقت معلوم يابند تا وقت معلوم يابند تا وقت معلوم حام زنان انتقال مىحام زنان انتقال مىحام زنان انتقال مىحام زنان انتقال مىپس آنان از اصالب مردان به ارپس آنان از اصالب مردان به ارپس آنان از اصالب مردان به ارپس آنان از اصالب مردان به ار. . . . بردمبردمبردمبردم هاى پدرانشان نام مىهاى پدرانشان نام مىهاى پدرانشان نام مىهاى پدرانشان نام مى نامنامنامنام

....اى جابر، شما با حق هستيد و با حق خواهيد بود و در حق خواهيد مرداى جابر، شما با حق هستيد و با حق خواهيد بود و در حق خواهيد مرداى جابر، شما با حق هستيد و با حق خواهيد بود و در حق خواهيد مرداى جابر، شما با حق هستيد و با حق خواهيد بود و در حق خواهيد مرد: : : : فرمودفرمودفرمودفرمودوم آورد و گاوميش تكلم نمايد؟ وم آورد و گاوميش تكلم نمايد؟ وم آورد و گاوميش تكلم نمايد؟ وم آورد و گاوميش تكلم نمايد؟ هجهجهجهج اقوس به صدا درآيد و كابوساقوس به صدا درآيد و كابوساقوس به صدا درآيد و كابوساقوس به صدا درآيد و كابوساى جابر، حال شما چگونه خواهد بود، وقتى كه ناى جابر، حال شما چگونه خواهد بود، وقتى كه ناى جابر، حال شما چگونه خواهد بود، وقتى كه ناى جابر، حال شما چگونه خواهد بود، وقتى كه ن

وقتى آتش در نصيبين روشن شود و پرچم عثمانى در وادى سود وقتى آتش در نصيبين روشن شود و پرچم عثمانى در وادى سود وقتى آتش در نصيبين روشن شود و پرچم عثمانى در وادى سود وقتى آتش در نصيبين روشن شود و پرچم عثمانى در وادى سود . . . . پس در اين هنگام عجايبى است و چه عجايبىپس در اين هنگام عجايبى است و چه عجايبىپس در اين هنگام عجايبى است و چه عجايبىپس در اين هنگام عجايبى است و چه عجايبىآشكار گردد و بصره مضطرب شود و بعضى از مردم بر بعض ديگر چيره شوند و هر گروهى به سوى گروه آشكار گردد و بصره مضطرب شود و بعضى از مردم بر بعض ديگر چيره شوند و هر گروهى به سوى گروه آشكار گردد و بصره مضطرب شود و بعضى از مردم بر بعض ديگر چيره شوند و هر گروهى به سوى گروه آشكار گردد و بصره مضطرب شود و بعضى از مردم بر بعض ديگر چيره شوند و هر گروهى به سوى گروه

صالح تميمى از سرزمين صالح تميمى از سرزمين صالح تميمى از سرزمين صالح تميمى از سرزمين رهاى خراسان حركت كنند و شعيب بنرهاى خراسان حركت كنند و شعيب بنرهاى خراسان حركت كنند و شعيب بنرهاى خراسان حركت كنند و شعيب بنشكشكشكشكها مختلف گردد و لها مختلف گردد و لها مختلف گردد و لها مختلف گردد و ل ديگرى متمايل شود و مقالهديگرى متمايل شود و مقالهديگرى متمايل شود و مقالهديگرى متمايل شود و مقالهطالقان پيروى شود و در خوزستان براى سعيد سقوسى بيعت گرفته شود و پرچم براى عمالقه كردان منعقد گردد و طالقان پيروى شود و در خوزستان براى سعيد سقوسى بيعت گرفته شود و پرچم براى عمالقه كردان منعقد گردد و طالقان پيروى شود و در خوزستان براى سعيد سقوسى بيعت گرفته شود و پرچم براى عمالقه كردان منعقد گردد و طالقان پيروى شود و در خوزستان براى سعيد سقوسى بيعت گرفته شود و پرچم براى عمالقه كردان منعقد گردد و

پس پس پس پس يان اطاعت كند يان اطاعت كند يان اطاعت كند يان اطاعت كند ها بر سرزمين ارمن و سقالب چيره شوند و هرقل در قسطنطنيه از فرماندهان ارتش سفها بر سرزمين ارمن و سقالب چيره شوند و هرقل در قسطنطنيه از فرماندهان ارتش سفها بر سرزمين ارمن و سقالب چيره شوند و هرقل در قسطنطنيه از فرماندهان ارتش سفها بر سرزمين ارمن و سقالب چيره شوند و هرقل در قسطنطنيه از فرماندهان ارتش سف عربعربعربعربگردد؛ گردد؛ گردد؛ گردد؛ پس به طور ظاهر و آشكارا هويدا مىپس به طور ظاهر و آشكارا هويدا مىپس به طور ظاهر و آشكارا هويدا مىپس به طور ظاهر و آشكارا هويدا مى. . . . ى با موسى بر كوه طور باشيدى با موسى بر كوه طور باشيدى با موسى بر كوه طور باشيدى با موسى بر كوه طور باشيد ن هنگام متوقع ظهور تكلم كنندهن هنگام متوقع ظهور تكلم كنندهن هنگام متوقع ظهور تكلم كنندهن هنگام متوقع ظهور تكلم كنندهدر ايدر ايدر ايدر اي

. . . . كنندكنندكنندكنند شود و وصفش مىشود و وصفش مىشود و وصفش مىشود و وصفش مى به طوى كه ديده مىبه طوى كه ديده مىبه طوى كه ديده مىبه طوى كه ديده مىرا را را را حمل آن حمل آن حمل آن حمل آن هايى را كه كتمان كردم؛ زيرا كسانى كه توانايىهايى را كه كتمان كردم؛ زيرا كسانى كه توانايىهايى را كه كتمان كردم؛ زيرا كسانى كه توانايىهايى را كه كتمان كردم؛ زيرا كسانى كه توانايى آگاه باشيد چه بسيار عجايبى را كه واگذاشتم و نشانه آگاه باشيد چه بسيار عجايبى را كه واگذاشتم و نشانه آگاه باشيد چه بسيار عجايبى را كه واگذاشتم و نشانه آگاه باشيد چه بسيار عجايبى را كه واگذاشتم و نشانه

....يابميابميابميابم مىمىمىمىداشته باشند نداشته باشند نداشته باشند نداشته باشند نى لشكريان او هستم، هنگامى كه از سجده ى لشكريان او هستم، هنگامى كه از سجده ى لشكريان او هستم، هنگامى كه از سجده ى لشكريان او هستم، هنگامى كه از سجده من عذاب كنندهمن عذاب كنندهمن عذاب كنندهمن عذاب كننده. . . . اويماويماويماويم طان به سجده كردن و عذاب كننده طان به سجده كردن و عذاب كننده طان به سجده كردن و عذاب كننده طان به سجده كردن و عذاب كننده من صاحب شيمن صاحب شيمن صاحب شيمن صاحب شي

من من من من . . . . به سخن درآوردمبه سخن درآوردمبه سخن درآوردمبه سخن درآوردممن عيسى را در گهواره من عيسى را در گهواره من عيسى را در گهواره من عيسى را در گهواره . . . . كردن تكبر كرد و من ترفيع دهنده ادريس به مكان بلندى هستمكردن تكبر كرد و من ترفيع دهنده ادريس به مكان بلندى هستمكردن تكبر كرد و من ترفيع دهنده ادريس به مكان بلندى هستمكردن تكبر كرد و من ترفيع دهنده ادريس به مكان بلندى هستمام؛ يك پنجم آن را خشكى، يك ام؛ يك پنجم آن را خشكى، يك ام؛ يك پنجم آن را خشكى، يك ام؛ يك پنجم آن را خشكى، يك به پنج قسمت تقسيم كردهبه پنج قسمت تقسيم كردهبه پنج قسمت تقسيم كردهبه پنج قسمت تقسيم كرده من آن رامن آن رامن آن رامن آن را. . . . ى زمينمى زمينمى زمينمى زمينم ها و وضع كنندهها و وضع كنندهها و وضع كنندهها و وضع كننده ميدانميدانميدانميدان وسيع كنندهوسيع كنندهوسيع كنندهوسيع كننده

من درياى قلزم را من درياى قلزم را من درياى قلزم را من درياى قلزم را . . . . امامامام پنجمش را دريا، يك پنجمش را كوهها، يك پنجمش را آباد و يك پنجمش را ويرانه قرار داده پنجمش را دريا، يك پنجمش را كوهها، يك پنجمش را آباد و يك پنجمش را ويرانه قرار داده پنجمش را دريا، يك پنجمش را كوهها، يك پنجمش را آباد و يك پنجمش را ويرانه قرار داده پنجمش را دريا، يك پنجمش را كوهها، يك پنجمش را آباد و يك پنجمش را ويرانه قرار داده

Page 56: alinameh

��

من طيبوثا، من طيبوثا، من طيبوثا، من طيبوثا، . . . . از رجيم، و عقيم را از حميم شكافتم و همه را از هم و بعضى را از بعضى پاره كرده و جدا ساختماز رجيم، و عقيم را از حميم شكافتم و همه را از هم و بعضى را از بعضى پاره كرده و جدا ساختماز رجيم، و عقيم را از حميم شكافتم و همه را از هم و بعضى را از بعضى پاره كرده و جدا ساختماز رجيم، و عقيم را از حميم شكافتم و همه را از هم و بعضى را از بعضى پاره كرده و جدا ساختمنمايد اشراف دارم نمايد اشراف دارم نمايد اشراف دارم نمايد اشراف دارم ى كه تالطم مىى كه تالطم مىى كه تالطم مىى كه تالطم مىهاى بزرگ، وقتهاى بزرگ، وقتهاى بزرگ، وقتهاى بزرگ، وقت من بر درياها در قلمرو اقليممن بر درياها در قلمرو اقليممن بر درياها در قلمرو اقليممن بر درياها در قلمرو اقليم. . . . جاينوثا، بارجلون و عليوثوثا هستمجاينوثا، بارجلون و عليوثوثا هستمجاينوثا، بارجلون و عليوثوثا هستمجاينوثا، بارجلون و عليوثوثا هستم

گيرم و آنچه را گيرم و آنچه را گيرم و آنچه را گيرم و آنچه را پس آنچه را دوست داشته باشم مىپس آنچه را دوست داشته باشم مىپس آنچه را دوست داشته باشم مىپس آنچه را دوست داشته باشم مى ه آنچه براى من از سواره و پياده مهيا شده، بيرون آيده آنچه براى من از سواره و پياده مهيا شده، بيرون آيده آنچه براى من از سواره و پياده مهيا شده، بيرون آيده آنچه براى من از سواره و پياده مهيا شده، بيرون آيدتا اينكتا اينكتا اينكتا اينكها يكى از دوستان خدا و ها يكى از دوستان خدا و ها يكى از دوستان خدا و ها يكى از دوستان خدا و دهم كه بر هر يك از آندهم كه بر هر يك از آندهم كه بر هر يك از آندهم كه بر هر يك از آن زار اسب سياه مىزار اسب سياه مىزار اسب سياه مىزار اسب سياه مىپس به عمار ياسر دوازده هپس به عمار ياسر دوازده هپس به عمار ياسر دوازده هپس به عمار ياسر دوازده هنمايم نمايم نمايم نمايم ، رها مى، رها مى، رها مى، رها مىبخواهمبخواهمبخواهمبخواهم

آله سوار اسب و با هر كدام از دوازده هزار نفر، لشكرى همراه است كه به جز خداى آله سوار اسب و با هر كدام از دوازده هزار نفر، لشكرى همراه است كه به جز خداى آله سوار اسب و با هر كدام از دوازده هزار نفر، لشكرى همراه است كه به جز خداى آله سوار اسب و با هر كدام از دوازده هزار نفر، لشكرى همراه است كه به جز خداى و و و و عليه عليه عليه عليه اهللا اهللا اهللا اهللا رسول خدا صلى رسول خدا صلى رسول خدا صلى رسول خدا صلى ه باشيد و بشارت بر ه باشيد و بشارت بر ه باشيد و بشارت بر ه باشيد و بشارت بر آگاآگاآگاآگا. . . . دانمدانمدانمدانم ها را مىها را مىها را مىها را مى داند و من تعداد آنداند و من تعداد آنداند و من تعداد آنداند و من تعداد آن ها را نمىها را نمىها را نمىها را نمى ها را آفريده، كس ديگرى تعداد آنها را آفريده، كس ديگرى تعداد آنها را آفريده، كس ديگرى تعداد آنها را آفريده، كس ديگرى تعداد آن بزرگ كه آنبزرگ كه آنبزرگ كه آنبزرگ كه آن

....شما باد؛ شما برادران خوبى هستيدشما باد؛ شما برادران خوبى هستيدشما باد؛ شما برادران خوبى هستيدشما باد؛ شما برادران خوبى هستيدى آن بعضى از بيان را خواهيد دانست و براى شما ى آن بعضى از بيان را خواهيد دانست و براى شما ى آن بعضى از بيان را خواهيد دانست و براى شما ى آن بعضى از بيان را خواهيد دانست و براى شما آگاه باشيد بعد از مدتى براى شما فرصتى اندك است كه به وسيله آگاه باشيد بعد از مدتى براى شما فرصتى اندك است كه به وسيله آگاه باشيد بعد از مدتى براى شما فرصتى اندك است كه به وسيله آگاه باشيد بعد از مدتى براى شما فرصتى اندك است كه به وسيله

هنگامى كه بهرام و كيوان بر دقائق اقتران طلوع كند؛ پس در آن وقت هنگامى كه بهرام و كيوان بر دقائق اقتران طلوع كند؛ پس در آن وقت هنگامى كه بهرام و كيوان بر دقائق اقتران طلوع كند؛ پس در آن وقت هنگامى كه بهرام و كيوان بر دقائق اقتران طلوع كند؛ پس در آن وقت . . . . شودشودشودشود هاى دليل و برهان كشف مىهاى دليل و برهان كشف مىهاى دليل و برهان كشف مىهاى دليل و برهان كشف مى صنعتصنعتصنعتصنعت ....آوردآوردآوردآورد ها از كنار رود جيحون تا شهرهاى بابل رو مىها از كنار رود جيحون تا شهرهاى بابل رو مىها از كنار رود جيحون تا شهرهاى بابل رو مىها از كنار رود جيحون تا شهرهاى بابل رو مى ها پى در پى شود و پرچمها پى در پى شود و پرچمها پى در پى شود و پرچمها پى در پى شود و پرچم ها و زلزله ها و زلزله ها و زلزله ها و زلزله جنبشجنبشجنبشجنبش

من صاحب من صاحب من صاحب من صاحب . . . . ى راههايمى راههايمى راههايمى راههايم ى شكافها و گشايندهى شكافها و گشايندهى شكافها و گشايندهى شكافها و گشاينده من باز كنندهمن باز كنندهمن باز كنندهمن باز كننده. . . . ى درهاى بزرگمى درهاى بزرگمى درهاى بزرگمى درهاى بزرگم ها، و سد كننده ها، و سد كننده ها، و سد كننده ها، و سد كننده ى برجى برجى برجى برج من درست كننده من درست كننده من درست كننده من درست كننده م آن م آن م آن م آن منمنمنمن ستم كه موسى را بيهوش ساختستم كه موسى را بيهوش ساختستم كه موسى را بيهوش ساختستم كه موسى را بيهوش ساختچيزى هچيزى هچيزى هچيزى هآن آن آن آن من آشكار كننده من آشكار كننده من آشكار كننده من آشكار كننده ؛؛؛؛سى تجلى رخ دادسى تجلى رخ دادسى تجلى رخ دادسى تجلى رخ دادطورم؛ روزى كه براى موطورم؛ روزى كه براى موطورم؛ روزى كه براى موطورم؛ روزى كه براى مو

جزيى از اجزاء جزيى از اجزاء جزيى از اجزاء جزيى از اجزاء همانا براى موسى به اندازههمانا براى موسى به اندازههمانا براى موسى به اندازههمانا براى موسى به اندازه شنم وشنم وشنم وشنم ومن صاحب موسايم، من صاحب مأوايم، من آن برهان رومن صاحب موسايم، من صاحب مأوايم، من آن برهان رومن صاحب موسايم، من صاحب مأوايم، من آن برهان رومن صاحب موسايم، من صاحب مأوايم، من آن برهان رو. . . . نور ظاهرنور ظاهرنور ظاهرنور ظاهرمن جارى من جارى من جارى من جارى . . . . هاى عدن و خلودمهاى عدن و خلودمهاى عدن و خلودمهاى عدن و خلودم من صاحب بهشتمن صاحب بهشتمن صاحب بهشتمن صاحب بهشت. . . . ها با علم خداى صاحب جاللت استها با علم خداى صاحب جاللت استها با علم خداى صاحب جاللت استها با علم خداى صاحب جاللت است اى از مثقال آشكار شد و تمام ايناى از مثقال آشكار شد و تمام ايناى از مثقال آشكار شد و تمام ايناى از مثقال آشكار شد و تمام اين ذره ذره ذره ذره

ها از آب مواج هستم؛ نهرهايى از شير و نهرهايى از عسل پاكيزه و نهرهايى از شراب كه براى ها از آب مواج هستم؛ نهرهايى از شير و نهرهايى از عسل پاكيزه و نهرهايى از شراب كه براى ها از آب مواج هستم؛ نهرهايى از شير و نهرهايى از عسل پاكيزه و نهرهايى از شراب كه براى ها از آب مواج هستم؛ نهرهايى از شير و نهرهايى از عسل پاكيزه و نهرهايى از شراب كه براى ى نهرى نهرى نهرى نهر كننده كننده كننده كننده ....، من آخر زمانم، من آخر زمانم، من آخر زمانم، من آخر زمانم1111اسالمماسالمماسالمماسالممهايم، من شناساننده هايم، من شناساننده هايم، من شناساننده هايم، من شناساننده ى بهشتى بهشتى بهشتى بهشت من تقسيم كننده من تقسيم كننده من تقسيم كننده من تقسيم كننده . . . . بخش استبخش استبخش استبخش است نوشندگان لذتنوشندگان لذتنوشندگان لذتنوشندگان لذت

م؛ از آن جمله، يكى سعير م؛ از آن جمله، يكى سعير م؛ از آن جمله، يكى سعير م؛ از آن جمله، يكى سعير من جهنم را گرم كردم و نامش را جحيم و سجيل نهادم و آن را به چندين طبقه تقسيم كردمن جهنم را گرم كردم و نامش را جحيم و سجيل نهادم و آن را به چندين طبقه تقسيم كردمن جهنم را گرم كردم و نامش را جحيم و سجيل نهادم و آن را به چندين طبقه تقسيم كردمن جهنم را گرم كردم و نامش را جحيم و سجيل نهادم و آن را به چندين طبقه تقسيم كردمن تمام اينها را به من تمام اينها را به من تمام اينها را به من تمام اينها را به . . . . است و ديگرى ثبور كه براى منافقين مهيا نمودم و ديگرى عميوس كه براى ظالمين آماده كردماست و ديگرى ثبور كه براى منافقين مهيا نمودم و ديگرى عميوس كه براى ظالمين آماده كردماست و ديگرى ثبور كه براى منافقين مهيا نمودم و ديگرى عميوس كه براى ظالمين آماده كردماست و ديگرى ثبور كه براى منافقين مهيا نمودم و ديگرى عميوس كه براى ظالمين آماده كردم

و و و و "جبتجبتجبتجبت" د به پروردگار فلق، در آنجاد به پروردگار فلق، در آنجاد به پروردگار فلق، در آنجاد به پروردگار فلق، در آنجاسوگنسوگنسوگنسوگن. . . . وديعه در بيابان برهوت قرار دادم و برهوت همان فلق استوديعه در بيابان برهوت قرار دادم و برهوت همان فلق استوديعه در بيابان برهوت قرار دادم و برهوت همان فلق استوديعه در بيابان برهوت قرار دادم و برهوت همان فلق است، همچنين هركس به خداوند صاحب عزت و جبروت ، همچنين هركس به خداوند صاحب عزت و جبروت ، همچنين هركس به خداوند صاحب عزت و جبروت ، همچنين هركس به خداوند صاحب عزت و جبروت نمايد تا ابد خواهند ماندنمايد تا ابد خواهند ماندنمايد تا ابد خواهند ماندنمايد تا ابد خواهند ماند را عبادترا عبادترا عبادترا عبادت و هر كس آن دوو هر كس آن دوو هر كس آن دوو هر كس آن دو "طاغوتطاغوتطاغوتطاغوت"

اE دارس Yسالم ١

Page 57: alinameh

�٧

هايى هستم كه به وادى السالم هايى هستم كه به وادى السالم هايى هستم كه به وادى السالم هايى هستم كه به وادى السالم من همان بهشتمن همان بهشتمن همان بهشتمن همان بهشت. . . . جاودان خواهد بودجاودان خواهد بودجاودان خواهد بودجاودان خواهد بود] ] ] ] در فلقدر فلقدر فلقدر فلق[[[[ميرد، كفران ورزد، ميرد، كفران ورزد، ميرد، كفران ورزد، ميرد، كفران ورزد، كه زنده است و نمىكه زنده است و نمىكه زنده است و نمىكه زنده است و نمى . . . . و سراى جاودانى وصف شده استو سراى جاودانى وصف شده استو سراى جاودانى وصف شده استو سراى جاودانى وصف شده است

ى آن، ى آن، ى آن، ى آن، كه به وسيلهكه به وسيلهكه به وسيلهكه به وسيلهاى هستم اى هستم اى هستم اى هستم من آن كلمهمن آن كلمهمن آن كلمهمن آن كلمهدانا هستم دانا هستم دانا هستم دانا هستم از طرف خداوند حكيم و از طرف خداوند حكيم و از طرف خداوند حكيم و از طرف خداوند حكيم و و فروآورنده بركات و فروآورنده بركات و فروآورنده بركات و فروآورنده بركات من سازنده اقاليممن سازنده اقاليممن سازنده اقاليممن سازنده اقاليمها را چهار قسمت و جزاير را هفت قسمت قرار ها را چهار قسمت و جزاير را هفت قسمت قرار ها را چهار قسمت و جزاير را هفت قسمت قرار ها را چهار قسمت و جزاير را هفت قسمت قرار من سرزمينمن سرزمينمن سرزمينمن سرزمين. . . . گرديدگرديدگرديدگرديدسپري سپري سپري سپري ))))روزگارانروزگارانروزگارانروزگاران((((كارها تمام شد و دهر هاكارها تمام شد و دهر هاكارها تمام شد و دهر هاكارها تمام شد و دهر ها

: : : : دادمدادمدادمدادمهاست هاست هاست هاست ، معدن زلزله، معدن زلزله، معدن زلزله، معدن زلزله))))اقليم صبااقليم صبااقليم صبااقليم صبا(((( سرزمين شرقسرزمين شرقسرزمين شرقسرزمين شرق. . . . سرزمين شمال، معدن سطوتهاستسرزمين شمال، معدن سطوتهاستسرزمين شمال، معدن سطوتهاستسرزمين شمال، معدن سطوتهاست. . . . سرزمين جنوب، معدن بركات استسرزمين جنوب، معدن بركات استسرزمين جنوب، معدن بركات استسرزمين جنوب، معدن بركات است

غرب به خدا پناه بريد و از اينجاست باد تند غرب غرب به خدا پناه بريد و از اينجاست باد تند غرب غرب به خدا پناه بريد و از اينجاست باد تند غرب غرب به خدا پناه بريد و از اينجاست باد تند غرب هاست پس از كورانهاست پس از كورانهاست پس از كورانهاست پس از كوران ، معدن هالكت، معدن هالكت، معدن هالكت، معدن هالكت))))اقليم دبوراقليم دبوراقليم دبوراقليم دبور((((غربغربغربغربو سرزمين و سرزمين و سرزمين و سرزمين ها را كه با ها را كه با ها را كه با ها را كه با ها را مثل استخوان پوسيده قرار دادم و اولىها را مثل استخوان پوسيده قرار دادم و اولىها را مثل استخوان پوسيده قرار دادم و اولىها را مثل استخوان پوسيده قرار دادم و اولى ى آن، سركشان را هالك كردم تا اينكه آنى آن، سركشان را هالك كردم تا اينكه آنى آن، سركشان را هالك كردم تا اينكه آنى آن، سركشان را هالك كردم تا اينكه آن كه به وسيلهكه به وسيلهكه به وسيلهكه به وسيله

. . . . طغيان نافرمانى كردند،نابود ساختمطغيان نافرمانى كردند،نابود ساختمطغيان نافرمانى كردند،نابود ساختمطغيان نافرمانى كردند،نابود ساختمو شما را عذاب و شما را عذاب و شما را عذاب و شما را عذاب كنندكنندكنندكنند دهند و تبديل مىدهند و تبديل مىدهند و تبديل مىدهند و تبديل مى شوند و تغيير مىشوند و تغيير مىشوند و تغيير مىشوند و تغيير مى طغيانگرانى كه ظاهر مىطغيانگرانى كه ظاهر مىطغيانگرانى كه ظاهر مىطغيانگرانى كه ظاهر مىى شما از ى شما از ى شما از ى شما از واى بر شهرهاواى بر شهرهاواى بر شهرهاواى بر شهرها آگاه باشيد،آگاه باشيد،آگاه باشيد،آگاه باشيد،

. . . . ها گسترش يابدها گسترش يابدها گسترش يابدها گسترش يابد ها و زنها و زنها و زنها و زن ها از جانب دولت خواجگان و حكومت بچهها از جانب دولت خواجگان و حكومت بچهها از جانب دولت خواجگان و حكومت بچهها از جانب دولت خواجگان و حكومت بچه ها و سختىها و سختىها و سختىها و سختى هنگامى كه گرفتارىهنگامى كه گرفتارىهنگامى كه گرفتارىهنگامى كه گرفتارى ::::1111مي دهندمي دهندمي دهندمي دهندت مسلمين را به ت مسلمين را به ت مسلمين را به ت مسلمين را به ى كه سياسى كه سياسى كه سياسى كه سياسهايهايهايهاي هنگامى كه بگذرد زمان هر يك از ستمگران و جبارانى كه زمانشان گذشته است؛ آنهنگامى كه بگذرد زمان هر يك از ستمگران و جبارانى كه زمانشان گذشته است؛ آنهنگامى كه بگذرد زمان هر يك از ستمگران و جبارانى كه زمانشان گذشته است؛ آنهنگامى كه بگذرد زمان هر يك از ستمگران و جبارانى كه زمانشان گذشته است؛ آن

و و و و "شضيبانشضيبانشضيبانشضيبان"و و و و "نعماننعماننعماننعمان"و و و و "قنيرقنيرقنيرقنير"و و و و "كثيركثيركثيركثير"و و و و "كهيبكهيبكهيبكهيب"و و و و "كهبكهبكهبكهب"هنگامى كه هنگامى كه هنگامى كه هنگامى كه خوبى اجرا نكردندخوبى اجرا نكردندخوبى اجرا نكردندخوبى اجرا نكردندبگذرند كه بگذرند كه بگذرند كه بگذرند كه "نخيطنخيطنخيطنخيط"و و و و "شهيطشهيطشهيطشهيط"و و و و "اقتماقتماقتماقتم"و و و و "هولبهولبهولبهولب"و و و و "حوصبانحوصبانحوصبانحوصبان"و و و و "شفصبانشفصبانشفصبانشفصبان"و و و و "كرشونكرشونكرشونكرشون"و و و و "مكسورمكسورمكسورمكسور"

مي مي مي مي ) ) ) ) دعوكدعوكدعوكدعوك((((و كودك و كودك و كودك و كودك "صعلوكصعلوكصعلوكصعلوك"و و و و "اميلاميلاميلاميل"و و و و "اديلاديلاديلاديل"كشنده اقران است و فتوا دهنده عليه شجاعان و بعد از آن كشنده اقران است و فتوا دهنده عليه شجاعان و بعد از آن كشنده اقران است و فتوا دهنده عليه شجاعان و بعد از آن كشنده اقران است و فتوا دهنده عليه شجاعان و بعد از آن و همه گير شده و همه جا را در بر مي گيرد و عمر ها كوتاه و سختي ها در حكومت سلطان و و همه گير شده و همه جا را در بر مي گيرد و عمر ها كوتاه و سختي ها در حكومت سلطان و و همه گير شده و همه جا را در بر مي گيرد و عمر ها كوتاه و سختي ها در حكومت سلطان و و همه گير شده و همه جا را در بر مي گيرد و عمر ها كوتاه و سختي ها در حكومت سلطان و كه مالك مي شود كه مالك مي شود كه مالك مي شود كه مالك مي شود آيد آيد آيد آيد

و بعد و بعد و بعد و بعد ه صاحب وسعت و صاحب روزگار شوم و نحس مي آيده صاحب وسعت و صاحب روزگار شوم و نحس مي آيده صاحب وسعت و صاحب روزگار شوم و نحس مي آيده صاحب وسعت و صاحب روزگار شوم و نحس مي آيدباطل و رانده شدباطل و رانده شدباطل و رانده شدباطل و رانده شد للللبعد از آن، بهلوبعد از آن، بهلوبعد از آن، بهلوبعد از آن، بهلو ....زنان بسيار مي شودزنان بسيار مي شودزنان بسيار مي شودزنان بسيار مي شوداى معروف اى معروف اى معروف اى معروف به بندهبه بندهبه بندهبه بنده] ] ] ] حكومتحكومتحكومتحكومت[[[[هنگامى است كه امر هنگامى است كه امر هنگامى است كه امر هنگامى است كه امر آيد و اين آيد و اين آيد و اين آيد و اين قى و اخم به وجود مىقى و اخم به وجود مىقى و اخم به وجود مىقى و اخم به وجود مىشود و بدخلشود و بدخلشود و بدخلشود و بدخل ىىىىظاهر مظاهر مظاهر مظاهر م "نوشنوشنوشنوش"از او از او از او از او

ترين عيب و عارها، ترين عيب و عارها، ترين عيب و عارها، ترين عيب و عارها، در اين هنگام، قبيحدر اين هنگام، قبيحدر اين هنگام، قبيحدر اين هنگام، قبيح... ... ... ... است است است است ) ) ) ) آن كوتاه قدآن كوتاه قدآن كوتاه قدآن كوتاه قد((((رسد و مانند اوست آنچه در ارعب رسد و مانند اوست آنچه در ارعب رسد و مانند اوست آنچه در ارعب رسد و مانند اوست آنچه در ارعب مىمىمىمى "ارحبارحبارحبارحب"به به به به ....افتدافتدافتدافتد به باطل به لرزه مىبه باطل به لرزه مىبه باطل به لرزه مىبه باطل به لرزه مىدر اثر دعوت در اثر دعوت در اثر دعوت در اثر دعوت ] ] ] ] زمين زمين زمين زمين [[[[شود و نواحى شود و نواحى شود و نواحى شود و نواحى رود و گريز و دورى زياد مىرود و گريز و دورى زياد مىرود و گريز و دورى زياد مىرود و گريز و دورى زياد مى انتظار مىانتظار مىانتظار مىانتظار مى

.فيعذبونمك؛ نسخه مشارق ١

Page 58: alinameh

�٨

گشايشي بعد از گشايشي گشايشي بعد از گشايشي گشايشي بعد از گشايشي گشايشي بعد از گشايشي منتظر فرارسيدن گشايش بزرگ و روى آوردنمنتظر فرارسيدن گشايش بزرگ و روى آوردنمنتظر فرارسيدن گشايش بزرگ و روى آوردنمنتظر فرارسيدن گشايش بزرگ و روى آوردن] ] ] ] شماشماشماشما[[[[بسيار دور است بسيار دور است، بسيار دور است بسيار دور است، بسيار دور است بسيار دور است، بسيار دور است بسيار دور است، ار دهد و منافقين و ار دهد و منافقين و ار دهد و منافقين و ار دهد و منافقين و هاى نجف را جواهر كند و آن را زير پاى مؤمنين قرهاى نجف را جواهر كند و آن را زير پاى مؤمنين قرهاى نجف را جواهر كند و آن را زير پاى مؤمنين قرهاى نجف را جواهر كند و آن را زير پاى مؤمنين قر ؛ هنگامى كه خداوند سنگريزه؛ هنگامى كه خداوند سنگريزه؛ هنگامى كه خداوند سنگريزه؛ هنگامى كه خداوند سنگريزهديگر باشيدديگر باشيدديگر باشيدديگر باشيد

ترين ترين ترين ترين آگاه باشيد، اين از روشنآگاه باشيد، اين از روشنآگاه باشيد، اين از روشنآگاه باشيد، اين از روشن. . . . و در خالص و جواهر را آشكار سازدو در خالص و جواهر را آشكار سازدو در خالص و جواهر را آشكار سازدو در خالص و جواهر را آشكار سازد را هالك كند و معدن ياقوت سرخرا هالك كند و معدن ياقوت سرخرا هالك كند و معدن ياقوت سرخرا هالك كند و معدن ياقوت سرخمارقين مارقين مارقين مارقين ....ها استها استها استها است نشانهنشانهنشانهنشانه

شود و به آنچه شود و به آنچه شود و به آنچه شود و به آنچه خواهيد، هويدا مىخواهيد، هويدا مىخواهيد، هويدا مىخواهيد، هويدا مى تابد و آن چه شما مىتابد و آن چه شما مىتابد و آن چه شما مىتابد و آن چه شما مى شود و نورش مىشود و نورش مىشود و نورش مىشود و نورش مى هرگاه چنين شود، روشنى آن آشكار مىهرگاه چنين شود، روشنى آن آشكار مىهرگاه چنين شود، روشنى آن آشكار مىهرگاه چنين شود، روشنى آن آشكار مى ].].].].رخ خواهد دادرخ خواهد دادرخ خواهد دادرخ خواهد داد[[[[آگاه باشيد كه چه عجايبى و چه كارهاى بزرگى آگاه باشيد كه چه عجايبى و چه كارهاى بزرگى آگاه باشيد كه چه عجايبى و چه كارهاى بزرگى آگاه باشيد كه چه عجايبى و چه كارهاى بزرگى . . . . رسيدرسيدرسيدرسيد دوست داريد مىدوست داريد مىدوست داريد مىدوست داريد مى

بن بن بن بن هاى بنى كنده با عثمانهاى بنى كنده با عثمانهاى بنى كنده با عثمانهاى بنى كنده با عثمان حيوانات چهارپا داريد، چگونه خواهيد بود هنگامى كه پرچمحيوانات چهارپا داريد، چگونه خواهيد بود هنگامى كه پرچمحيوانات چهارپا داريد، چگونه خواهيد بود هنگامى كه پرچمحيوانات چهارپا داريد، چگونه خواهيد بود هنگامى كه پرچم اى كسانى كه شباهت بهاى كسانى كه شباهت بهاى كسانى كه شباهت بهاى كسانى كه شباهت به ور است اينكه حق در تيمى يا ور است اينكه حق در تيمى يا ور است اينكه حق در تيمى يا ور است اينكه حق در تيمى يا بسيار دبسيار دبسيار دبسيار د. . . . عنبسه كه اراده بنى اميه را دارد، از ميان سرزمين شام، شما را پايمال كندعنبسه كه اراده بنى اميه را دارد، از ميان سرزمين شام، شما را پايمال كندعنبسه كه اراده بنى اميه را دارد، از ميان سرزمين شام، شما را پايمال كندعنبسه كه اراده بنى اميه را دارد، از ميان سرزمين شام، شما را پايمال كند

....باشدباشدباشدباشد عدوى يا اموىعدوى يا اموىعدوى يا اموىعدوى يا اموى ::::ددددگريست و فرموگريست و فرموگريست و فرموگريست و فرمو ))))عععع((((آنگاه على آنگاه على آنگاه على آنگاه على

كنند و كنند و كنند و كنند و مىمىمىمى سيرسيرسيرسير) ) ) ) يا در سه گروهيا در سه گروهيا در سه گروهيا در سه گروه(((( بنى كنام كه به سه گونهبنى كنام كه به سه گونهبنى كنام كه به سه گونهبنى كنام كه به سه گونه هاى بنى عتبه را باهاى بنى عتبه را باهاى بنى عتبه را باهاى بنى عتبه را با نگري پرچمنگري پرچمنگري پرچمنگري پرچم ، آيا نمى، آيا نمى، آيا نمى، آيا نمىهاهاهاها بر امتبر امتبر امتبر امتآه آه آه آه آه آه آه آه ت كه به آن وعده ت كه به آن وعده ت كه به آن وعده ت كه به آن وعده آگاه باشيد آن موقع همان زمانى اسآگاه باشيد آن موقع همان زمانى اسآگاه باشيد آن موقع همان زمانى اسآگاه باشيد آن موقع همان زمانى اس. . . . نمايندنمايندنمايندنمايند يكايك كوهها را با ترس زياد و فقر و نيازمندى طى مىيكايك كوهها را با ترس زياد و فقر و نيازمندى طى مىيكايك كوهها را با ترس زياد و فقر و نيازمندى طى مىيكايك كوهها را با ترس زياد و فقر و نيازمندى طى مى

و و و و ....افالك را به آنان هديه خواهم دادافالك را به آنان هديه خواهم دادافالك را به آنان هديه خواهم دادافالك را به آنان هديه خواهم داد مركب هايمركب هايمركب هايمركب هايسوار خواهم كرد وسوار خواهم كرد وسوار خواهم كرد وسوار خواهم كرد و بببباسب هاي نجياسب هاي نجياسب هاي نجياسب هاي نجيايد؛ كه آنها را بر ايد؛ كه آنها را بر ايد؛ كه آنها را بر ايد؛ كه آنها را بر داده شدهداده شدهداده شدهداده شدهبراى براى براى براى : : : : عرضه داشتندعرضه داشتندعرضه داشتندعرضه داشتند....در ميان شما، بعضى از آنها هستنددر ميان شما، بعضى از آنها هستنددر ميان شما، بعضى از آنها هستنددر ميان شما، بعضى از آنها هستند: : : : آيا ما از جمله آنها هستيم؟حضرت فرمودآيا ما از جمله آنها هستيم؟حضرت فرمودآيا ما از جمله آنها هستيم؟حضرت فرمودآيا ما از جمله آنها هستيم؟حضرت فرمود: : : : شخصى پرسيدشخصى پرسيدشخصى پرسيدشخصى پرسيد

ان، بر راه ان، بر راه ان، بر راه ان، بر راه هاى خود را جستجو كنيد و از دانشمندانتان بپرسيد و بدين سهاى خود را جستجو كنيد و از دانشمندانتان بپرسيد و بدين سهاى خود را جستجو كنيد و از دانشمندانتان بپرسيد و بدين سهاى خود را جستجو كنيد و از دانشمندانتان بپرسيد و بدين س باطنباطنباطنباطن: : : : فرمودفرمودفرمودفرمود....ما سعيد و شقى را روشن فرماما سعيد و شقى را روشن فرماما سعيد و شقى را روشن فرماما سعيد و شقى را روشن فرما ....مى خواهيد رسيدمى خواهيد رسيدمى خواهيد رسيدمى خواهيد رسيدئئئئبه رستگارى بزرگ و نعمت دابه رستگارى بزرگ و نعمت دابه رستگارى بزرگ و نعمت دابه رستگارى بزرگ و نعمت دا] ] ] ] صورتصورتصورتصورتكه در اين كه در اين كه در اين كه در اين [[[[درست استدالل نماييد درست استدالل نماييد درست استدالل نماييد درست استدالل نماييد

هايى وجود دارد كه براى امتياز هايى وجود دارد كه براى امتياز هايى وجود دارد كه براى امتياز هايى وجود دارد كه براى امتياز آور جارى شود و نيز چه بسيار در جهان، نشانهآور جارى شود و نيز چه بسيار در جهان، نشانهآور جارى شود و نيز چه بسيار در جهان، نشانهآور جارى شود و نيز چه بسيار در جهان، نشانه شگفتشگفتشگفتشگفت] ] ] ] امورامورامورامور[[[[چه بسيار در عالم، چه بسيار در عالم، چه بسيار در عالم، چه بسيار در عالم، ....ها بر عراق و اطراف شام استها بر عراق و اطراف شام استها بر عراق و اطراف شام استها بر عراق و اطراف شام است سلطنت آنسلطنت آنسلطنت آنسلطنت آن قنطور و حكومت وقنطور و حكومت وقنطور و حكومت وقنطور و حكومت و ترين عاليم، قبيله بنىترين عاليم، قبيله بنىترين عاليم، قبيله بنىترين عاليم، قبيله بنى باشد و بيشباشد و بيشباشد و بيشباشد و بيش نمىنمىنمىنمى) ) ) ) برترىبرترىبرترىبرترى((((و و و و

بدانيد كه علم من از آنان بدانيد كه علم من از آنان بدانيد كه علم من از آنان بدانيد كه علم من از آنان . . . . كنندكنندكنندكنند دهند و اعمال نظر مىدهند و اعمال نظر مىدهند و اعمال نظر مىدهند و اعمال نظر مى نشين در باره شما فتوى مىنشين در باره شما فتوى مىنشين در باره شما فتوى مىنشين در باره شما فتوى مى نيز زنان پردهنيز زنان پردهنيز زنان پردهنيز زنان پرده ضعيفان و ناتوانان وضعيفان و ناتوانان وضعيفان و ناتوانان وضعيفان و ناتوانان وو اعراب و اعراب و اعراب و اعراب "اناباط آفكهاناباط آفكهاناباط آفكهاناباط آفكه"سپس سپس سپس سپس تقدير خداى بلندمرتبه و حكيم است تقدير خداى بلندمرتبه و حكيم است تقدير خداى بلندمرتبه و حكيم است تقدير خداى بلندمرتبه و حكيم است تر است و اين، تر است و اين، تر است و اين، تر است و اين، تر و حلم من بزرگتر و حلم من بزرگتر و حلم من بزرگتر و حلم من بزرگ بيشبيشبيشبيش

د و آغاز د و آغاز د و آغاز د و آغاز ننننآورآورآورآور ى آن را به ملكيت و تصاحب خود مىى آن را به ملكيت و تصاحب خود مىى آن را به ملكيت و تصاحب خود مىى آن را به ملكيت و تصاحب خود مى ره و حتى واسط و اطراف آن تا اهواز و حومهره و حتى واسط و اطراف آن تا اهواز و حومهره و حتى واسط و اطراف آن تا اهواز و حومهره و حتى واسط و اطراف آن تا اهواز و حومههاى بصهاى بصهاى بصهاى بص سرزمينسرزمينسرزمينسرزمين

Page 59: alinameh

�٩

ها، ها، ها، ها، گردد و سپس شگفتىگردد و سپس شگفتىگردد و سپس شگفتىگردد و سپس شگفتى شود و قحطى شديد واقع مىشود و قحطى شديد واقع مىشود و قحطى شديد واقع مىشود و قحطى شديد واقع مى بالهاى بزرگ زياد مىبالهاى بزرگ زياد مىبالهاى بزرگ زياد مىبالهاى بزرگ زياد مى....باشدباشدباشدباشد خرابى عراق در روزگار آنان مىخرابى عراق در روزگار آنان مىخرابى عراق در روزگار آنان مىخرابى عراق در روزگار آنان مى ....شودشودشودشود هايى، جارى مىهايى، جارى مىهايى، جارى مىهايى، جارى مى آن هم چه شگفتىآن هم چه شگفتىآن هم چه شگفتىآن هم چه شگفتى

تمام تمام تمام تمام . . . . ندندندندكككك ها آشتى و مصالحه مىها آشتى و مصالحه مىها آشتى و مصالحه مىها آشتى و مصالحه مى شان با آنشان با آنشان با آنشان با آننان رحل اقامت افكنده و از بيم شرنان رحل اقامت افكنده و از بيم شرنان رحل اقامت افكنده و از بيم شرنان رحل اقامت افكنده و از بيم شربه شهرهاى آبه شهرهاى آبه شهرهاى آبه شهرهاى آ] ] ] ] هاهاهاها آنآنآنآن[[[[در اين حال، دهمين در اين حال، دهمين در اين حال، دهمين در اين حال، دهمين و خانه خدا در محدوديت شديد و خانه خدا در محدوديت شديد و خانه خدا در محدوديت شديد و خانه خدا در محدوديت شديد ام قرن يازدهم خواهد بود و قتل كشتارى جهنمى واقع خواهد شدام قرن يازدهم خواهد بود و قتل كشتارى جهنمى واقع خواهد شدام قرن يازدهم خواهد بود و قتل كشتارى جهنمى واقع خواهد شدام قرن يازدهم خواهد بود و قتل كشتارى جهنمى واقع خواهد شد سال سىسال سىسال سىسال سىاينها از اينها از اينها از اينها از گيرد و سپس بال و گيرد و سپس بال و گيرد و سپس بال و گيرد و سپس بال و ىىىىرا فرامرا فرامرا فرامرا فرام "زوراءزوراءزوراءزوراء"مى است كه ظلمت بال، مى است كه ظلمت بال، مى است كه ظلمت بال، مى است كه ظلمت بال، كشند و اين هنگاكشند و اين هنگاكشند و اين هنگاكشند و اين هنگا گيرد و خاص و عام را مىگيرد و خاص و عام را مىگيرد و خاص و عام را مىگيرد و خاص و عام را مى قرار مىقرار مىقرار مىقرار مى

شوند و شهرها و فرزندان ايشان را تصاحب شوند و شهرها و فرزندان ايشان را تصاحب شوند و شهرها و فرزندان ايشان را تصاحب شوند و شهرها و فرزندان ايشان را تصاحب ها كشته مىها كشته مىها كشته مىها كشته مى شود و قبيله نبطى و زورگويان آنشود و قبيله نبطى و زورگويان آنشود و قبيله نبطى و زورگويان آنشود و قبيله نبطى و زورگويان آن گير مىگير مىگير مىگير مى معصيت عالممعصيت عالممعصيت عالممعصيت عالم ....نمايندنمايندنمايندنمايند مىمىمىمى

اى اى اى اى و گيالن و طايفهو گيالن و طايفهو گيالن و طايفهو گيالن و طايفه "اجبااجبااجبااجبا"از ظهور ديلميان و از ظهور ديلميان و از ظهور ديلميان و از ظهور ديلميان و . . . . شودشودشودشود كه در ده سال اول قرن دوازدهم واقع مىكه در ده سال اول قرن دوازدهم واقع مىكه در ده سال اول قرن دوازدهم واقع مىكه در ده سال اول قرن دوازدهم واقع مى] ] ] ] حوادثىحوادثىحوادثىحوادثى[[[[و چه بسا و چه بسا و چه بسا و چه بسا شود شود شود شود ها دچار اضطراب مىها دچار اضطراب مىها دچار اضطراب مىها دچار اضطراب مى وجود آنوجود آنوجود آنوجود آن كنند و عراق باكنند و عراق باكنند و عراق باكنند و عراق با آورند و حاكم تعيين مىآورند و حاكم تعيين مىآورند و حاكم تعيين مىآورند و حاكم تعيين مى ملك خود درمىملك خود درمىملك خود درمىملك خود درمىتتتتاز خراسان، تبريز را به از خراسان، تبريز را به از خراسان، تبريز را به از خراسان، تبريز را به

ها و ها و ها و ها و ها و بيان حجتها و بيان حجتها و بيان حجتها و بيان حجت هاى روزگار و زلزلههاى روزگار و زلزلههاى روزگار و زلزلههاى روزگار و زلزله و شگفتى و تمام شگفتى از دهه چهل تا پنجاه همين قرن است از گرفتارىو شگفتى و تمام شگفتى از دهه چهل تا پنجاه همين قرن است از گرفتارىو شگفتى و تمام شگفتى از دهه چهل تا پنجاه همين قرن است از گرفتارىو شگفتى و تمام شگفتى از دهه چهل تا پنجاه همين قرن است از گرفتارى ....هاهاهاها دليلدليلدليلدليل

شوند و پادشاهى ديلم شوند و پادشاهى ديلم شوند و پادشاهى ديلم شوند و پادشاهى ديلم تا نهروان، افرادى كشته مىتا نهروان، افرادى كشته مىتا نهروان، افرادى كشته مىتا نهروان، افرادى كشته مى دهد و از حلواندهد و از حلواندهد و از حلواندهد و از حلوان اى رخ مىاى رخ مىاى رخ مىاى رخ مى واقعهواقعهواقعهواقعه وانوانوانوانللللحححح وووو در اين هنگام، بين همداندر اين هنگام، بين همداندر اين هنگام، بين همداندر اين هنگام، بين همدانكند و مردان صالح اين دوره را كند و مردان صالح اين دوره را كند و مردان صالح اين دوره را كند و مردان صالح اين دوره را است، بر آن حكومت مىاست، بر آن حكومت مىاست، بر آن حكومت مىاست، بر آن حكومت مى) ) ) ) فارسىفارسىفارسىفارسى((((رود و شخصى اعرابى كه زبانش عجمى رود و شخصى اعرابى كه زبانش عجمى رود و شخصى اعرابى كه زبانش عجمى رود و شخصى اعرابى كه زبانش عجمى از بين مىاز بين مىاز بين مىاز بين مى ....خواهد بودخواهد بودخواهد بودخواهد بودد و او اولين شاهد د و او اولين شاهد د و او اولين شاهد د و او اولين شاهد رسانرسانرسانرسان به قتل مىبه قتل مىبه قتل مىبه قتل مى

هاى عرب هاى عرب هاى عرب هاى عرب آيد و پرچمآيد و پرچمآيد و پرچمآيد و پرچم و نصيبين مىو نصيبين مىو نصيبين مىو نصيبين مى هايى از كناره رود جيحون به سمت فارسهايى از كناره رود جيحون به سمت فارسهايى از كناره رود جيحون به سمت فارسهايى از كناره رود جيحون به سمت فارس پرچمپرچمپرچمپرچم 1111سپس در دهه سوم از سي سالسپس در دهه سوم از سي سالسپس در دهه سوم از سي سالسپس در دهه سوم از سي سالرود، رود، رود، رود، شود و بال از بين مىشود و بال از بين مىشود و بال از بين مىشود و بال از بين مى در اين حالت حق آشكار مىدر اين حالت حق آشكار مىدر اين حالت حق آشكار مىدر اين حالت حق آشكار مى.... .... .... .... شود و به زبان آنها ندا مي كندشود و به زبان آنها ندا مي كندشود و به زبان آنها ندا مي كندشود و به زبان آنها ندا مي كند ها همسو مىها همسو مىها همسو مىها همسو مى ى آنى آنى آنى آنبه سوبه سوبه سوبه سو

............گردد گردد گردد گردد شود و كافر مخالف، خوار و ذليل مىشود و كافر مخالف، خوار و ذليل مىشود و كافر مخالف، خوار و ذليل مىشود و كافر مخالف، خوار و ذليل مى مؤمن عزيز و گرامى مىمؤمن عزيز و گرامى مىمؤمن عزيز و گرامى مىمؤمن عزيز و گرامى مىدر نواحى بصره حركتى است كه من آن را متذكر نشدم در نواحى بصره حركتى است كه من آن را متذكر نشدم در نواحى بصره حركتى است كه من آن را متذكر نشدم در نواحى بصره حركتى است كه من آن را متذكر نشدم وووو. . . . باشندباشندباشندباشند ها، طغيانگر، سركش و متكبر مىها، طغيانگر، سركش و متكبر مىها، طغيانگر، سركش و متكبر مىها، طغيانگر، سركش و متكبر مى آگاه باشيد كه آنآگاه باشيد كه آنآگاه باشيد كه آنآگاه باشيد كه آن

2222....كنندكنندكنندكنند گرايش مىگرايش مىگرايش مىگرايش مىشود و به اهواز شود و به اهواز شود و به اهواز شود و به اهواز ره مىره مىره مىره مىو عرب بر عجم چيو عرب بر عجم چيو عرب بر عجم چيو عرب بر عجم چي

ىف العرش الثالث من الثالثني ١ . يعدلون Bالهواز من دون الناس ٢

Page 60: alinameh

�٠

ها را مخفى كردم؛ زيرا صاحبان ظرفيت و هوش و ذكاوت، طاقت آن را نداشته و ها را مخفى كردم؛ زيرا صاحبان ظرفيت و هوش و ذكاوت، طاقت آن را نداشته و ها را مخفى كردم؛ زيرا صاحبان ظرفيت و هوش و ذكاوت، طاقت آن را نداشته و ها را مخفى كردم؛ زيرا صاحبان ظرفيت و هوش و ذكاوت، طاقت آن را نداشته و و چه بسيار است مواردى كه آنو چه بسيار است مواردى كه آنو چه بسيار است مواردى كه آنو چه بسيار است مواردى كه آنچه چه چه چه : : : : را مهمل گذاشتم از ترس اين كه مبادا گفته شودرا مهمل گذاشتم از ترس اين كه مبادا گفته شودرا مهمل گذاشتم از ترس اين كه مبادا گفته شودرا مهمل گذاشتم از ترس اين كه مبادا گفته شودها ها ها ها و چه كارهايى كه آنو چه كارهايى كه آنو چه كارهايى كه آنو چه كارهايى كه آن. . . . ها صبر نمايندها صبر نمايندها صبر نمايندها صبر نمايند توانند بر حمل آنتوانند بر حمل آنتوانند بر حمل آنتوانند بر حمل آن نمىنمىنمىنمى

ها را ياد گرفتى؟ها را ياد گرفتى؟ها را ياد گرفتى؟ها را ياد گرفتى؟ زمانى آنزمانى آنزمانى آنزمانى آنبه درستى كه من به دورترين غايت و هدف رسيدم؛ همان هدفى كه به آن نائل شدم و بر آنچه مأمور گرديدم، مورد به درستى كه من به دورترين غايت و هدف رسيدم؛ همان هدفى كه به آن نائل شدم و بر آنچه مأمور گرديدم، مورد به درستى كه من به دورترين غايت و هدف رسيدم؛ همان هدفى كه به آن نائل شدم و بر آنچه مأمور گرديدم، مورد به درستى كه من به دورترين غايت و هدف رسيدم؛ همان هدفى كه به آن نائل شدم و بر آنچه مأمور گرديدم، مورد

ها ها ها ها آتش، جايگاه آنآتش، جايگاه آنآتش، جايگاه آنآتش، جايگاه آن] ] ] ] زيرا اگر چنين كنند زيرا اگر چنين كنند زيرا اگر چنين كنند زيرا اگر چنين كنند [[[[پس متهم كنندگان نبايد مرا متهم كنند پس متهم كنندگان نبايد مرا متهم كنند پس متهم كنندگان نبايد مرا متهم كنند پس متهم كنندگان نبايد مرا متهم كنند . . . . سركشى و عصيان واقع شدمسركشى و عصيان واقع شدمسركشى و عصيان واقع شدمسركشى و عصيان واقع شدماين گونه، افراد اين گونه، افراد اين گونه، افراد اين گونه، افراد د ود ود ود وكنكنكنكن ها تخفيف پيدا مىها تخفيف پيدا مىها تخفيف پيدا مىها تخفيف پيدا مى و در آن نه حكم به مرگشان شود تا بميرند و نه عذاب از آنو در آن نه حكم به مرگشان شود تا بميرند و نه عذاب از آنو در آن نه حكم به مرگشان شود تا بميرند و نه عذاب از آنو در آن نه حكم به مرگشان شود تا بميرند و نه عذاب از آن««««خواهد بود خواهد بود خواهد بود خواهد بود

....))))36363636فاطر ـ فاطر ـ فاطر ـ فاطر ـ ((((» » » » دهيمدهيمدهيمدهيم ناسپاس را جزا مىناسپاس را جزا مىناسپاس را جزا مىناسپاس را جزا مىمحقق محقق محقق محقق و رجعت و رجعت و رجعت و رجعت ) ) ) ) الكرةالكرةالكرةالكرة((((تكرار تكرار تكرار تكرار وووو گردش زمان اين است كه دروغ به نهايت رسد و ستمگر ستم كندگردش زمان اين است كه دروغ به نهايت رسد و ستمگر ستم كندگردش زمان اين است كه دروغ به نهايت رسد و ستمگر ستم كندگردش زمان اين است كه دروغ به نهايت رسد و ستمگر ستم كندقيامت در قيامت در قيامت در قيامت در و شرطو شرطو شرطو شرط

بال از مؤمنين برطرف بال از مؤمنين برطرف بال از مؤمنين برطرف بال از مؤمنين برطرف در اين هنگامدر اين هنگامدر اين هنگامدر اين هنگام ....كند فرا رسدكند فرا رسدكند فرا رسدكند فرا رسد قائمي كه در ميان مردم قيام ميقائمي كه در ميان مردم قيام ميقائمي كه در ميان مردم قيام ميقائمي كه در ميان مردم قيام مي توسطتوسطتوسطتوسط بهبهبهبه ت قيامتت قيامتت قيامتت قيامتشود و ساعشود و ساعشود و ساعشود و ساعپس بعضى از مردم پس بعضى از مردم پس بعضى از مردم پس بعضى از مردم ... ... ... ... ««««گويد مگر به اذن او گويد مگر به اذن او گويد مگر به اذن او گويد مگر به اذن او هيچكس سخن نمىهيچكس سخن نمىهيچكس سخن نمىهيچكس سخن نمى شود وشود وشود وشود و ها برداشته مىها برداشته مىها برداشته مىها برداشته مى شود و ترس و رعب از آنشود و ترس و رعب از آنشود و ترس و رعب از آنشود و ترس و رعب از آن مىمىمىمى

....»»»»............شقى هستند و بعض ديگر سعادتمند شقى هستند و بعض ديگر سعادتمند شقى هستند و بعض ديگر سعادتمند شقى هستند و بعض ديگر سعادتمند اگر بخواهم به اذن اگر بخواهم به اذن اگر بخواهم به اذن اگر بخواهم به اذن . . . . من شناساى بين كفر و ايمانممن شناساى بين كفر و ايمانممن شناساى بين كفر و ايمانممن شناساى بين كفر و ايمانم. . . . زندزندزندزند ى هستم كه مردم را عالمت و نشانه مىى هستم كه مردم را عالمت و نشانه مىى هستم كه مردم را عالمت و نشانه مىى هستم كه مردم را عالمت و نشانه مىاااا من همان جنبدهمن همان جنبدهمن همان جنبدهمن همان جنبده

هايى هايى هايى هايى كنم، و به شما آيات و نشانهكنم، و به شما آيات و نشانهكنم، و به شما آيات و نشانهكنم، و به شما آيات و نشانه كنم و از محل طلوعش غايب مىكنم و از محل طلوعش غايب مىكنم و از محل طلوعش غايب مىكنم و از محل طلوعش غايب مى پروردگارم خورشيد را از محل غروبش آشكار مىپروردگارم خورشيد را از محل غروبش آشكار مىپروردگارم خورشيد را از محل غروبش آشكار مىپروردگارم خورشيد را از محل غروبش آشكار مى ....كنيدكنيدكنيدكنيد نمايانم؛ در حالى كه شما استهزاء مىنمايانم؛ در حالى كه شما استهزاء مىنمايانم؛ در حالى كه شما استهزاء مىنمايانم؛ در حالى كه شما استهزاء مى را مىرا مىرا مىرا مى

ها را بلند ها را بلند ها را بلند ها را بلند ها هستم و با قدرت حق، آنها هستم و با قدرت حق، آنها هستم و با قدرت حق، آنها هستم و با قدرت حق، آن بخش ستارگان در آسمانبخش ستارگان در آسمانبخش ستارگان در آسمانبخش ستارگان در آسمان ى افالك، روشنىى افالك، روشنىى افالك، روشنىى افالك، روشنى ى، تقدير كنندهى، تقدير كنندهى، تقدير كنندهى، تقدير كنندهمن به اذن خداوند تعالمن به اذن خداوند تعالمن به اذن خداوند تعالمن به اذن خداوند تعالها را رقص كنندگان ناميدم و به ساعات لقب دادم و خورشيد را در هم پيچيدم و آن را طالع ساختم و ها را رقص كنندگان ناميدم و به ساعات لقب دادم و خورشيد را در هم پيچيدم و آن را طالع ساختم و ها را رقص كنندگان ناميدم و به ساعات لقب دادم و خورشيد را در هم پيچيدم و آن را طالع ساختم و ها را رقص كنندگان ناميدم و به ساعات لقب دادم و خورشيد را در هم پيچيدم و آن را طالع ساختم و كردم و آنكردم و آنكردم و آنكردم و آن

....يابد و من براى اين امور اهليت دارميابد و من براى اين امور اهليت دارميابد و من براى اين امور اهليت دارميابد و من براى اين امور اهليت دارم ان مىان مىان مىان مىاى قرار دادم كه به قدرت خداوند، جرياى قرار دادم كه به قدرت خداوند، جرياى قرار دادم كه به قدرت خداوند، جرياى قرار دادم كه به قدرت خداوند، جري نورانى كردم و درياها را به گونهنورانى كردم و درياها را به گونهنورانى كردم و درياها را به گونهنورانى كردم و درياها را به گونهگفتيم، خدايى جز تو گفتيم، خدايى جز تو گفتيم، خدايى جز تو گفتيم، خدايى جز تو رساندى، هر آينه ما مىرساندى، هر آينه ما مىرساندى، هر آينه ما مىرساندى، هر آينه ما مى يا اميرالمؤمنين، اگر كالمت را به اتمام نمىيا اميرالمؤمنين، اگر كالمت را به اتمام نمىيا اميرالمؤمنين، اگر كالمت را به اتمام نمىيا اميرالمؤمنين، اگر كالمت را به اتمام نمى: : : : ابن قدامه عرضه داشتابن قدامه عرضه داشتابن قدامه عرضه داشتابن قدامه عرضه داشت

ما مخلوق و ما مخلوق و ما مخلوق و ما مخلوق و . . . . شوىشوىشوىشوى شنوى، هالك مىشنوى، هالك مىشنوى، هالك مىشنوى، هالك مى به آنچه مىبه آنچه مىبه آنچه مىبه آنچه مى] ] ] ] وگرنهوگرنهوگرنهوگرنه[[[[اى پسر قدامه، تعجب مكن اى پسر قدامه، تعجب مكن اى پسر قدامه، تعجب مكن اى پسر قدامه، تعجب مكن : : : : سپس حضرت فرمودسپس حضرت فرمودسپس حضرت فرمودسپس حضرت فرمود. . . . نيستنيستنيستنيستها ما را حفظ و حمايت كردند و از طريق ها ما را حفظ و حمايت كردند و از طريق ها ما را حفظ و حمايت كردند و از طريق ها ما را حفظ و حمايت كردند و از طريق را به نكاح درآورديم، رحمرا به نكاح درآورديم، رحمرا به نكاح درآورديم، رحمرا به نكاح درآورديم، رحم ما زنانما زنانما زنانما زنان. . . . دائيم نه خالقدائيم نه خالقدائيم نه خالقدائيم نه خالقخخخخى ى ى ى دست پروردهدست پروردهدست پروردهدست پرورده

Page 61: alinameh

�١

هاست را به علم پروردگارمان هاست را به علم پروردگارمان هاست را به علم پروردگارمان هاست را به علم پروردگارمان ها و زمينها و زمينها و زمينها و زمين آنچه بوده و آنچه خواهد بود و آنچه در آسمانآنچه بوده و آنچه خواهد بود و آنچه در آسمانآنچه بوده و آنچه خواهد بود و آنچه در آسمانآنچه بوده و آنچه خواهد بود و آنچه در آسمان. . . . اصالب انتقال يافتيماصالب انتقال يافتيماصالب انتقال يافتيماصالب انتقال يافتيم ....ص يافتگانيم و ما عالم هستيمص يافتگانيم و ما عالم هستيمص يافتگانيم و ما عالم هستيمص يافتگانيم و ما عالم هستيمما اختصاما اختصاما اختصاما اختصا. . . . ايمايمايمايم ما تدبير كنندگانيم و به اين ويژگى اختصاص يافتهما تدبير كنندگانيم و به اين ويژگى اختصاص يافتهما تدبير كنندگانيم و به اين ويژگى اختصاص يافتهما تدبير كنندگانيم و به اين ويژگى اختصاص يافته. . . . دانستيمدانستيمدانستيمدانستيم

. . . . ما اين كالم را جز سخت و دشوار نشنيديمما اين كالم را جز سخت و دشوار نشنيديمما اين كالم را جز سخت و دشوار نشنيديمما اين كالم را جز سخت و دشوار نشنيديم: : : : ابن قدامه گفتابن قدامه گفتابن قدامه گفتابن قدامه گفت ادرشان فاطمه زهرا دختر خديجهادرشان فاطمه زهرا دختر خديجهادرشان فاطمه زهرا دختر خديجهادرشان فاطمه زهرا دختر خديجهو مو مو مو م ))))حسن و حسينحسن و حسينحسن و حسينحسن و حسين((((و فرزندم شبر وشبيرو فرزندم شبر وشبيرو فرزندم شبر وشبيرو فرزندم شبر وشبيراى پسر قدامه، من و داى پسر قدامه، من و داى پسر قدامه، من و داى پسر قدامه، من و د: : : : حضرت فرمودحضرت فرمودحضرت فرمودحضرت فرمود

....شويمشويمشويمشويم دانده مىدانده مىدانده مىدانده مىايم و به سوى آن بازگرايم و به سوى آن بازگرايم و به سوى آن بازگرايم و به سوى آن بازگر از يك چشمه نوشيدهاز يك چشمه نوشيدهاز يك چشمه نوشيدهاز يك چشمه نوشيده ى و ساير امامان تا قائم آل محمدى و ساير امامان تا قائم آل محمدى و ساير امامان تا قائم آل محمدى و ساير امامان تا قائم آل محمدكبركبركبركبر شناسيم؛ اسامى بقيه چيست؟ شناسيم؛ اسامى بقيه چيست؟ شناسيم؛ اسامى بقيه چيست؟ شناسيم؛ اسامى بقيه چيست؟ السالم را مىالسالم را مىالسالم را مىالسالم را مى حسن و حسين و زهرا و خديجه عليهم حسن و حسين و زهرا و خديجه عليهم حسن و حسين و زهرا و خديجه عليهم حسن و حسين و زهرا و خديجه عليهم : : : : ابن قدامه گفتابن قدامه گفتابن قدامه گفتابن قدامه گفت

بن الحسين، دوم بن الحسين، دوم بن الحسين، دوم بن الحسين، دوم اول علموثا علىاول علموثا علىاول علموثا علىاول علموثا على. . . . نه آيه عطا فرمودنه آيه عطا فرمودنه آيه عطا فرمودنه آيه عطا فرمود نه كه خداوند به موسىنه كه خداوند به موسىنه كه خداوند به موسىنه كه خداوند به موسىنه آيه و نشانه روشن؛ همان گونه آيه و نشانه روشن؛ همان گونه آيه و نشانه روشن؛ همان گونه آيه و نشانه روشن؛ همان گو: : : : فرمودفرمودفرمودفرمودپنجم هيملوثا رضا، ششم اعلوثا تقى، هفتم ديبوثا نقى، هشتم پنجم هيملوثا رضا، ششم اعلوثا تقى، هفتم ديبوثا نقى، هشتم پنجم هيملوثا رضا، ششم اعلوثا تقى، هفتم ديبوثا نقى، هشتم پنجم هيملوثا رضا، ششم اعلوثا تقى، هفتم ديبوثا نقى، هشتم طيموثا باقر، سوم دينوثا صادق، چهارم بجبوثا كاظم،طيموثا باقر، سوم دينوثا صادق، چهارم بجبوثا كاظم،طيموثا باقر، سوم دينوثا صادق، چهارم بجبوثا كاظم،طيموثا باقر، سوم دينوثا صادق، چهارم بجبوثا كاظم،

....استاستاستاست بوثا و او بيم دهنده بزرگبوثا و او بيم دهنده بزرگبوثا و او بيم دهنده بزرگبوثا و او بيم دهنده بزرگعلبوثا عسكرى و نهم ريعلبوثا عسكرى و نهم ريعلبوثا عسكرى و نهم ريعلبوثا عسكرى و نهم رياسامى ائمه به سريانى و يونانى است كه عيسى اسامى ائمه به سريانى و يونانى است كه عيسى اسامى ائمه به سريانى و يونانى است كه عيسى اسامى ائمه به سريانى و يونانى است كه عيسى : : : : يا اميرالمؤمنين، اين چه لغتى است؟ فرموديا اميرالمؤمنين، اين چه لغتى است؟ فرموديا اميرالمؤمنين، اين چه لغتى است؟ فرموديا اميرالمؤمنين، اين چه لغتى است؟ فرمود: : : : ابن قدامه عرض كردابن قدامه عرض كردابن قدامه عرض كردابن قدامه عرض كرد

گان و روح را زنده كرد و كور مادرزاد و مبتال به برص را شفا گان و روح را زنده كرد و كور مادرزاد و مبتال به برص را شفا گان و روح را زنده كرد و كور مادرزاد و مبتال به برص را شفا گان و روح را زنده كرد و كور مادرزاد و مبتال به برص را شفا السالم به سبب آن نطق كرد و به سبب آن مردالسالم به سبب آن نطق كرد و به سبب آن مردالسالم به سبب آن نطق كرد و به سبب آن مردالسالم به سبب آن نطق كرد و به سبب آن مرد عليهعليهعليهعليه ....دادداددادداد

به وسيله او به خداوند تعالى متوسل به وسيله او به خداوند تعالى متوسل به وسيله او به خداوند تعالى متوسل به وسيله او به خداوند تعالى متوسل كه كه كه كه پروردگار جهانيان را نمودپروردگار جهانيان را نمودپروردگار جهانيان را نمودپروردگار جهانيان را نموداين هنگام ابن قدامه به سجده افتاد و شكر اين هنگام ابن قدامه به سجده افتاد و شكر اين هنگام ابن قدامه به سجده افتاد و شكر اين هنگام ابن قدامه به سجده افتاد و شكر ....شويم تا از مقربين باشيمشويم تا از مقربين باشيمشويم تا از مقربين باشيمشويم تا از مقربين باشيم مىمىمىمىسؤال كنيد تا ياد بگيريد و حامالن علم سؤال كنيد تا ياد بگيريد و حامالن علم سؤال كنيد تا ياد بگيريد و حامالن علم سؤال كنيد تا ياد بگيريد و حامالن علم خير بگوييد وخير بگوييد وخير بگوييد وخير بگوييد و كالم خير را شنيديد، پس سخنكالم خير را شنيديد، پس سخنكالم خير را شنيديد، پس سخنكالم خير را شنيديد، پس سخن ننننمحققامحققامحققامحققا اياياياي] ] ] ] سپس فرمودسپس فرمودسپس فرمودسپس فرمود[[[[

....باشيد و آن را جز به اهلش نگوييد كه هالك خواهيد شدباشيد و آن را جز به اهلش نگوييد كه هالك خواهيد شدباشيد و آن را جز به اهلش نگوييد كه هالك خواهيد شدباشيد و آن را جز به اهلش نگوييد كه هالك خواهيد شد چيست؟چيست؟چيست؟چيست؟منين، پس راه كشف نمودن اين حقايق منين، پس راه كشف نمودن اين حقايق منين، پس راه كشف نمودن اين حقايق منين، پس راه كشف نمودن اين حقايق اى اميرالمؤاى اميرالمؤاى اميرالمؤاى اميرالمؤ: : : : عرضه داشتمعرضه داشتمعرضه داشتمعرضه داشتم: : : : جابر گفتجابر گفتجابر گفتجابر گفت

كه هيچ زمانى كه هيچ زمانى كه هيچ زمانى كه هيچ زمانى را برايتان ذكر كردمرا برايتان ذكر كردمرا برايتان ذكر كردمرا برايتان ذكر كردم هاهاهاها ى بعد از من سؤال كنيد؛ همان امامانى كه نام آنى بعد از من سؤال كنيد؛ همان امامانى كه نام آنى بعد از من سؤال كنيد؛ همان امامانى كه نام آنى بعد از من سؤال كنيد؛ همان امامانى كه نام آن از من و ائمه از من و ائمه از من و ائمه از من و ائمه : : : : حضرت فرمودحضرت فرمودحضرت فرمودحضرت فرمودها ها ها ها ها را يافتيد، از او سؤال كنيد و از زبان آنها را يافتيد، از او سؤال كنيد و از زبان آنها را يافتيد، از او سؤال كنيد و از زبان آنها را يافتيد، از او سؤال كنيد و از زبان آن پس هر كدام از آنپس هر كدام از آنپس هر كدام از آنپس هر كدام از آن. . . . ها خالى نيستها خالى نيستها خالى نيستها خالى نيست از آناز آناز آناز آنن قيام قائم ن قيام قائم ن قيام قائم ن قيام قائم ها تا زماها تا زماها تا زماها تا زما از زماناز زماناز زماناز زمان

پس گواه باشيد و هرگاه از پس گواه باشيد و هرگاه از پس گواه باشيد و هرگاه از پس گواه باشيد و هرگاه از . . . . براى خودش تصريح به ربوبيت كرده استبراى خودش تصريح به ربوبيت كرده استبراى خودش تصريح به ربوبيت كرده استبراى خودش تصريح به ربوبيت كرده است گويند عليگويند عليگويند عليگويند علي منافقين مىمنافقين مىمنافقين مىمنافقين مى. . . . ل نماييدل نماييدل نماييدل نماييدكتاب مرا نقكتاب مرا نقكتاب مرا نقكتاب مرا نق

Page 62: alinameh

�٢

هر كس هر كس هر كس هر كس . . . . ايست روزى داده شدهايست روزى داده شدهايست روزى داده شدهايست روزى داده شده نوريست آفريده شده و بنده نوريست آفريده شده و بنده نوريست آفريده شده و بنده نوريست آفريده شده و بنده طالبطالبطالبطالب ابىابىابىابى بن بن بن بن علىعلىعلىعلى ماناماناماناماناشما خواستم، شهادت دهيد كه هشما خواستم، شهادت دهيد كه هشما خواستم، شهادت دهيد كه هشما خواستم، شهادت دهيد كه ه ....غير از اين بگويد، خداوند او را لعنت كند و بر من دروغ بسته استغير از اين بگويد، خداوند او را لعنت كند و بر من دروغ بسته استغير از اين بگويد، خداوند او را لعنت كند و بر من دروغ بسته استغير از اين بگويد، خداوند او را لعنت كند و بر من دروغ بسته است

ميرد و صاحب عزت و ميرد و صاحب عزت و ميرد و صاحب عزت و ميرد و صاحب عزت و اى كه نمىاى كه نمىاى كه نمىاى كه نمى برم به خداى زنده برم به خداى زنده برم به خداى زنده برم به خداى زنده پناه مىپناه مىپناه مىپناه مى: : : : فرمود از منبر پايين آمدفرمود از منبر پايين آمدفرمود از منبر پايين آمدفرمود از منبر پايين آمد دعا مىدعا مىدعا مىدعا مى سپس در حالى كهسپس در حالى كهسپس در حالى كهسپس در حالى كهاى، اين عبارات را در وقتى كه اى، اين عبارات را در وقتى كه اى، اين عبارات را در وقتى كه اى، اين عبارات را در وقتى كه پس هر بندهپس هر بندهپس هر بندهپس هر بنده. . . . ترسم و بيمناكمترسم و بيمناكمترسم و بيمناكمترسم و بيمناكم لكوت است؛ از هر چيزى كه مىلكوت است؛ از هر چيزى كه مىلكوت است؛ از هر چيزى كه مىلكوت است؛ از هر چيزى كه مىجبروت و قدرت و مجبروت و قدرت و مجبروت و قدرت و مجبروت و قدرت و م

....فرمايدفرمايدفرمايدفرمايد اى به او وارد شده بگويد، خداوند آن بال را از او برطرف مىاى به او وارد شده بگويد، خداوند آن بال را از او برطرف مىاى به او وارد شده بگويد، خداوند آن بال را از او برطرف مىاى به او وارد شده بگويد، خداوند آن بال را از او برطرف مى گرفتارى و بليه گرفتارى و بليه گرفتارى و بليه گرفتارى و بليه اين كلمات را به تنهايى بگوييم؟ اين كلمات را به تنهايى بگوييم؟ اين كلمات را به تنهايى بگوييم؟ اين كلمات را به تنهايى بگوييم؟ : : : : كندكندكندكند ابن قدامه عرض مىابن قدامه عرض مىابن قدامه عرض مىابن قدامه عرض مى

كنى كه كنى كه كنى كه كنى كه خواهى و دوست دارى، دعا مىخواهى و دوست دارى، دعا مىخواهى و دوست دارى، دعا مىخواهى و دوست دارى، دعا مى كنى و براى هر چه مىكنى و براى هر چه مىكنى و براى هر چه مىكنى و براى هر چه مى را اضافه مىرا اضافه مىرا اضافه مىرا اضافه مى ها اسم دوازده امامها اسم دوازده امامها اسم دوازده امامها اسم دوازده امام به آنبه آنبه آنبه آن::::فرمودفرمودفرمودفرمود) ) ) ) عععع((((علىعلىعلىعلى....فرمايدفرمايدفرمايدفرمايد خداوند دعاى تو را اجابت مىخداوند دعاى تو را اجابت مىخداوند دعاى تو را اجابت مىخداوند دعاى تو را اجابت مى

Page 63: alinameh

�٣

خطبه طارق بن شهاب

Page 64: alinameh

��

خطبه طارق بن شهاب

ايراد فرموده و در كتاب مشارق انوار اليقين، بحار ايراد فرموده و در كتاب مشارق انوار اليقين، بحار ايراد فرموده و در كتاب مشارق انوار اليقين، بحار ايراد فرموده و در كتاب مشارق انوار اليقين، بحار 1111خطاب به طارق بن شهابخطاب به طارق بن شهابخطاب به طارق بن شهابخطاب به طارق بن شهاب ))))عععع((((اين خطبه را حضرت علي اين خطبه را حضرت علي اين خطبه را حضرت علي اين خطبه را حضرت علي ....محتواي اين خطبه توصيف و تبيين مقام امام و امامت استمحتواي اين خطبه توصيف و تبيين مقام امام و امامت استمحتواي اين خطبه توصيف و تبيين مقام امام و امامت استمحتواي اين خطبه توصيف و تبيين مقام امام و امامت است 2222....الناصب نقل شده استالناصب نقل شده استالناصب نقل شده استالناصب نقل شده است االنوار و الزاماالنوار و الزاماالنوار و الزاماالنوار و الزام

بسم اهللا الرحمن الرحيمبسم اهللا الرحمن الرحيمبسم اهللا الرحمن الرحيمبسم اهللا الرحمن الرحيم

امام، كلمه خدا، حجت خدا، وجه امام، كلمه خدا، حجت خدا، وجه امام، كلمه خدا، حجت خدا، وجه امام، كلمه خدا، حجت خدا، وجه : : : : كند كه آن حضرت فرمود،اى طارقكند كه آن حضرت فرمود،اى طارقكند كه آن حضرت فرمود،اى طارقكند كه آن حضرت فرمود،اى طارق روايت مىروايت مىروايت مىروايت مى ))))عععع((((بن شهاب از اميرالمؤمنينبن شهاب از اميرالمؤمنينبن شهاب از اميرالمؤمنينبن شهاب از اميرالمؤمنين طارقطارقطارقطارقخودش هر چه بخواهد خودش هر چه بخواهد خودش هر چه بخواهد خودش هر چه بخواهد جانبجانبجانبجانبفرمايد و از فرمايد و از فرمايد و از فرمايد و از اختيار مىاختيار مىاختيار مىاختيار مى ند او راند او راند او راند او راخداوخداوخداوخداو. . . . خدا، نور خدا، حجاب خدا و آيه ونشانه خداستخدا، نور خدا، حجاب خدا و آيه ونشانه خداستخدا، نور خدا، حجاب خدا و آيه ونشانه خداستخدا، نور خدا، حجاب خدا و آيه ونشانه خداست

دهد و بدين سبب، فرمانبردارى او را فرض كرده وفرمانرواييش را بر تمام مخلوقاتش واجب دهد و بدين سبب، فرمانبردارى او را فرض كرده وفرمانرواييش را بر تمام مخلوقاتش واجب دهد و بدين سبب، فرمانبردارى او را فرض كرده وفرمانرواييش را بر تمام مخلوقاتش واجب دهد و بدين سبب، فرمانبردارى او را فرض كرده وفرمانرواييش را بر تمام مخلوقاتش واجب در او قرار مىدر او قرار مىدر او قرار مىدر او قرار مىخداوند از تمام بندگانش براى واليت امام، عهد وپيمان گرفته خداوند از تمام بندگانش براى واليت امام، عهد وپيمان گرفته خداوند از تمام بندگانش براى واليت امام، عهد وپيمان گرفته خداوند از تمام بندگانش براى واليت امام، عهد وپيمان گرفته . . . . ستستستستها و زمين اها و زمين اها و زمين اها و زمين ا او ولى خدا درآسماناو ولى خدا درآسماناو ولى خدا درآسماناو ولى خدا درآسمانپس پس پس پس . . . . فرموده استفرموده استفرموده استفرموده است

دهد و دهد و دهد و دهد و خداوند هر چه را بخواهد انجام مىخداوند هر چه را بخواهد انجام مىخداوند هر چه را بخواهد انجام مىخداوند هر چه را بخواهد انجام مى....هر كس بر امام تقدم جويد، از فوق عرش به خدا كافرشده استهر كس بر امام تقدم جويد، از فوق عرش به خدا كافرشده استهر كس بر امام تقدم جويد، از فوق عرش به خدا كافرشده استهر كس بر امام تقدم جويد، از فوق عرش به خدا كافرشده استپس پس پس پس . . . . استاستاستاست پس امامپس امامپس امامپس امام. . . . كلمه پروردگارت از جهت صدق و عدل تمام و كامل شدكلمه پروردگارت از جهت صدق و عدل تمام و كامل شدكلمه پروردگارت از جهت صدق و عدل تمام و كامل شدكلمه پروردگارت از جهت صدق و عدل تمام و كامل شد ::::نويسدنويسدنويسدنويسد هرگاه چيزى بخواهد، بر بازوى امام مىهرگاه چيزى بخواهد، بر بازوى امام مىهرگاه چيزى بخواهد، بر بازوى امام مىهرگاه چيزى بخواهد، بر بازوى امام مى

ه اعمال بندگان را در آن ه اعمال بندگان را در آن ه اعمال بندگان را در آن ه اعمال بندگان را در آن شود كشود كشود كشود ك نصب مىنصب مىنصب مىنصب مى عمودى از نور از جانب زمين تا آسمان براى امامعمودى از نور از جانب زمين تا آسمان براى امامعمودى از نور از جانب زمين تا آسمان براى امامعمودى از نور از جانب زمين تا آسمان براى امام. . . . همان صدق و عدل استهمان صدق و عدل استهمان صدق و عدل استهمان صدق و عدل استمطلق به او عطا مطلق به او عطا مطلق به او عطا مطلق به او عطا ده شده و از امور غيب آگاهى دارد و تصرفده شده و از امور غيب آگاهى دارد و تصرفده شده و از امور غيب آگاهى دارد و تصرفده شده و از امور غيب آگاهى دارد و تصرفضمير پوشيضمير پوشيضمير پوشيضمير پوشيبه به به به به لباس عظمت و بزرگى و علم به لباس عظمت و بزرگى و علم به لباس عظمت و بزرگى و علم به لباس عظمت و بزرگى و علم بيندبيندبيندبيند مىمىمىمىر او پوشيده نيست و در ر او پوشيده نيست و در ر او پوشيده نيست و در ر او پوشيده نيست و در لذا چيزى از عالم ملك و ملكوت بلذا چيزى از عالم ملك و ملكوت بلذا چيزى از عالم ملك و ملكوت بلذا چيزى از عالم ملك و ملكوت ب بيندبيندبيندبيند رق و غرب وجود دارد را مىرق و غرب وجود دارد را مىرق و غرب وجود دارد را مىرق و غرب وجود دارد را مىآنچه ميان شآنچه ميان شآنچه ميان شآنچه ميان ش. . . . شودشودشودشود مىمىمىمى

راى راى راى راى گزيند بگزيند بگزيند بگزيند ب پس اين است آن كسى كه خداوند او را براى وحى خود برمىپس اين است آن كسى كه خداوند او را براى وحى خود برمىپس اين است آن كسى كه خداوند او را براى وحى خود برمىپس اين است آن كسى كه خداوند او را براى وحى خود برمى. . . . الطير عطا شده استالطير عطا شده استالطير عطا شده استالطير عطا شده است ققققمنطمنطمنطمنط علمعلمعلمعلمواليت او واليت او واليت او واليت او نمايد و قلب او را جايگاه اراده و مشيتنمايد و قلب او را جايگاه اراده و مشيتنمايد و قلب او را جايگاه اراده و مشيتنمايد و قلب او را جايگاه اراده و مشيت مىمىمىمى كند و حكمتش را به او تلقينكند و حكمتش را به او تلقينكند و حكمتش را به او تلقينكند و حكمتش را به او تلقين خود تاييدش مىخود تاييدش مىخود تاييدش مىخود تاييدش مى پسندد و به كلمهپسندد و به كلمهپسندد و به كلمهپسندد و به كلمه غيب خود مىغيب خود مىغيب خود مىغيب خود مى

گيرد و به اطاعت گيرد و به اطاعت گيرد و به اطاعت گيرد و به اطاعت ىىىىبراى حكومت او اعتراف مبراى حكومت او اعتراف مبراى حكومت او اعتراف مبراى حكومت او اعتراف م كند وكند وكند وكند و دهد و همگان را به سلطنت و پادشاهى او دعوت مىدهد و همگان را به سلطنت و پادشاهى او دعوت مىدهد و همگان را به سلطنت و پادشاهى او دعوت مىدهد و همگان را به سلطنت و پادشاهى او دعوت مى خود قرار مىخود قرار مىخود قرار مىخود قرار مىت ت ت ت امامت عصمامامت عصمامامت عصمامامت عصمخالفت خدا و پيامبران الهى است پس خالفت خدا و پيامبران الهى است پس خالفت خدا و پيامبران الهى است پس خالفت خدا و پيامبران الهى است پس فرمايد زيرا امامت ميراث انبيا و مقام برگزيدگان وفرمايد زيرا امامت ميراث انبيا و مقام برگزيدگان وفرمايد زيرا امامت ميراث انبيا و مقام برگزيدگان وفرمايد زيرا امامت ميراث انبيا و مقام برگزيدگان و حكم مىحكم مىحكم مىحكم مى از اواز اواز اواز او

امام دليل و راهنماى امام دليل و راهنماى امام دليل و راهنماى امام دليل و راهنماى . . . . 3333ترازوهاستترازوهاستترازوهاستترازوهاستكفه كفه كفه كفه برتريبرتريبرتريبرتريدين و دين و دين و دين و زيرا امامت، تمام كنندهزيرا امامت، تمام كنندهزيرا امامت، تمام كنندهزيرا امامت، تمام كننده است؛است؛است؛است؛ و واليت وفرمانروايى و هدايتو واليت وفرمانروايى و هدايتو واليت وفرمانروايى و هدايتو واليت وفرمانروايى و هدايت

)۳/ ۵هتذيب الهتذيب و ۳۷۶/ ۱رجال طوىس، تقريب الهتذيب . (ه �ان را بدرود گفت ۸۲از احصاب امري املؤمنني بود و در سال . ابو حيه كنيه داشت: شهاب بن طارق ١ .۱۶۹، ص ۲۵؛ جملىس، حبار Yنوار، ج۳۱، ص ۱، الزام الناصب، ج)Bرجيىن(؛ حائری يزدی ۱۷۷حافظ رجب الربىس، مشارق انوار اليقني، ص ٢ رحج املوازين ٣

Page 65: alinameh

��

. . . . عارفان استعارفان استعارفان استعارفان استيافتگان و راه روشن سالكان و خورشيد درخشان در قلوب يافتگان و راه روشن سالكان و خورشيد درخشان در قلوب يافتگان و راه روشن سالكان و خورشيد درخشان در قلوب يافتگان و راه روشن سالكان و خورشيد درخشان در قلوب ن و جايگاه نور و روشنايى هدايتن و جايگاه نور و روشنايى هدايتن و جايگاه نور و روشنايى هدايتن و جايگاه نور و روشنايى هدايتقاصداقاصداقاصداقاصداعزت مؤمنين و شفاعت عزت مؤمنين و شفاعت عزت مؤمنين و شفاعت عزت مؤمنين و شفاعت از مرگ است واز مرگ است واز مرگ است واز مرگ است و اى پر فايده براى بعداى پر فايده براى بعداى پر فايده براى بعداى پر فايده براى بعد و ذخيرهو ذخيرهو ذخيرهو ذخيره واليت امام باعث نجات و معرفت زندگيواليت امام باعث نجات و معرفت زندگيواليت امام باعث نجات و معرفت زندگيواليت امام باعث نجات و معرفت زندگي

الم، كمال ايمان، شناخت حدود و احكام الم، كمال ايمان، شناخت حدود و احكام الم، كمال ايمان، شناخت حدود و احكام الم، كمال ايمان، شناخت حدود و احكام رأس اسرأس اسرأس اسرأس اس رستگارى پيروان است، زيرا امامترستگارى پيروان است، زيرا امامترستگارى پيروان است، زيرا امامترستگارى پيروان است، زيرا امامتگناهكاران و نجات دوستداران و گناهكاران و نجات دوستداران و گناهكاران و نجات دوستداران و گناهكاران و نجات دوستداران و رسد مگر اينكه خداوند او را رسد مگر اينكه خداوند او را رسد مگر اينكه خداوند او را رسد مگر اينكه خداوند او را پس آن جايگاه رفيعى است كه كسى به آن نمىپس آن جايگاه رفيعى است كه كسى به آن نمىپس آن جايگاه رفيعى است كه كسى به آن نمىپس آن جايگاه رفيعى است كه كسى به آن نمى. . . . و آشكار كننده حالل از حرام استو آشكار كننده حالل از حرام استو آشكار كننده حالل از حرام استو آشكار كننده حالل از حرام است

و حسن انجام امور است و حسن انجام امور است و حسن انجام امور است و حسن انجام امور است پس واليت حفظ مرزها پس واليت حفظ مرزها پس واليت حفظ مرزها پس واليت حفظ مرزها . . . . بخشيده استبخشيده استبخشيده استبخشيده است اختيار فرموده و مقدم داشته و واليت داده و حكومتاختيار فرموده و مقدم داشته و واليت داده و حكومتاختيار فرموده و مقدم داشته و واليت داده و حكومتاختيار فرموده و مقدم داشته و واليت داده و حكومتاست و از است و از است و از است و از را براى تشنگان و راهنماى هدايت براى طالبان را براى تشنگان و راهنماى هدايت براى طالبان را براى تشنگان و راهنماى هدايت براى طالبان را براى تشنگان و راهنماى هدايت براى طالبان امام آب شيرين و گواامام آب شيرين و گواامام آب شيرين و گواامام آب شيرين و گوا. . . . ها استها استها استها است ماهماهماهماهكه به تعداد روزها و كه به تعداد روزها و كه به تعداد روزها و كه به تعداد روزها و تابد لذا دستان تابد لذا دستان تابد لذا دستان تابد لذا دستان اى است كه با انوار خود بر بندگان مىاى است كه با انوار خود بر بندگان مىاى است كه با انوار خود بر بندگان مىاى است كه با انوار خود بر بندگان مى امام خورشيد تابندهامام خورشيد تابندهامام خورشيد تابندهامام خورشيد تابنده. . . . باشدباشدباشدباشد ها آگاه مىها آگاه مىها آگاه مىها آگاه مى گناهان پاك و بر نهانگناهان پاك و بر نهانگناهان پاك و بر نهانگناهان پاك و بر نهان

» » » » زت براى خدا و رسولش و مؤمنين استزت براى خدا و رسولش و مؤمنين استزت براى خدا و رسولش و مؤمنين استزت براى خدا و رسولش و مؤمنين استبگو پس عبگو پس عبگو پس عبگو پس ع««««: : : : فرمايدفرمايدفرمايدفرمايد وچشمان به او نرسند؛ همچنان كه خداوند عزوجل مىوچشمان به او نرسند؛ همچنان كه خداوند عزوجل مىوچشمان به او نرسند؛ همچنان كه خداوند عزوجل مىوچشمان به او نرسند؛ همچنان كه خداوند عزوجل مىزمان از هم جدا زمان از هم جدا زمان از هم جدا زمان از هم جدا يامبر و خاندان اوست كه تا پايان يامبر و خاندان اوست كه تا پايان يامبر و خاندان اوست كه تا پايان يامبر و خاندان اوست كه تا پايان و عترت او هستند پس عزت از آن پو عترت او هستند پس عزت از آن پو عترت او هستند پس عزت از آن پو عترت او هستند پس عزت از آن پ مؤمنون، علىمؤمنون، علىمؤمنون، علىمؤمنون، على] ] ] ] نظور ازنظور ازنظور ازنظور ازمممم[[[[و و و و

خورشيد شرف و ماه خورشيد شرف و ماه خورشيد شرف و ماه خورشيد شرف و ماه و شرافت هستى و نور درخشنده و شرافت هستى و نور درخشنده و شرافت هستى و نور درخشنده و شرافت هستى و نور درخشنده نان مركز دايره ايمان وقطب وجود و آسمان جودنان مركز دايره ايمان وقطب وجود و آسمان جودنان مركز دايره ايمان وقطب وجود و آسمان جودنان مركز دايره ايمان وقطب وجود و آسمان جودشوند، آشوند، آشوند، آشوند، آ نمىنمىنمىنمىراه روشن و راه روشن و راه روشن و راه روشن و ان وان وان وان وامام، چراغ نورافشامام، چراغ نورافشامام، چراغ نورافشامام، چراغ نورافش. . . . عزت و بزرگوارى و آغاز و ترجمان و پايگاه آنندعزت و بزرگوارى و آغاز و ترجمان و پايگاه آنندعزت و بزرگوارى و آغاز و ترجمان و پايگاه آنندعزت و بزرگوارى و آغاز و ترجمان و پايگاه آنندريشه ريشه ريشه ريشه تابان آن هستند وتابان آن هستند وتابان آن هستند وتابان آن هستند ونگام نگام نگام نگام دليل و راهنما به هدليل و راهنما به هدليل و راهنما به هدليل و راهنما به ه وووو هاهاهاها راه روشن تمام راهراه روشن تمام راهراه روشن تمام راهراه روشن تمام راه وووو بركه پر آببركه پر آببركه پر آببركه پر آب ن ون ون ون وماه تاباماه تاباماه تاباماه تابا وووو خروشخروشخروشخروش درياى پر درياى پر درياى پر درياى پر وووو آساآساآساآسا فراخ و آب سيلفراخ و آب سيلفراخ و آب سيلفراخ و آب سيل

ارده و راهنماى واال مقام و آسمان پر سايه و ارده و راهنماى واال مقام و آسمان پر سايه و ارده و راهنماى واال مقام و آسمان پر سايه و ارده و راهنماى واال مقام و آسمان پر سايه و و ماه شب چهو ماه شب چهو ماه شب چهو ماه شب چه باران پيوسته و مدامباران پيوسته و مدامباران پيوسته و مدامباران پيوسته و مدام وووو ابر بارندهابر بارندهابر بارندهابر بارندها و ا و ا و ا و هههه فراگير شدن مهلكهفراگير شدن مهلكهفراگير شدن مهلكهفراگير شدن مهلكه صف و چشمه پرفيض و جوشان و بوستان پرباران وصف و چشمه پرفيض و جوشان و بوستان پرباران وصف و چشمه پرفيض و جوشان و بوستان پرباران وصف و چشمه پرفيض و جوشان و بوستان پرباران وبزرگوار غيرقابل وبزرگوار غيرقابل وبزرگوار غيرقابل وبزرگوار غيرقابل و نعمت بزرگ و درياى خشك نشدنى ونعمت بزرگ و درياى خشك نشدنى ونعمت بزرگ و درياى خشك نشدنى ونعمت بزرگ و درياى خشك نشدنى و

مل صالح و تجارت پرفايده مل صالح و تجارت پرفايده مل صالح و تجارت پرفايده مل صالح و تجارت پرفايده ععععو عطر دل انگيز و و عطر دل انگيز و و عطر دل انگيز و و عطر دل انگيز و چراغ فروزانچراغ فروزانچراغ فروزانچراغ فروزانو و و و رص تمام و زيبا و سرورانگيزرص تمام و زيبا و سرورانگيزرص تمام و زيبا و سرورانگيزرص تمام و زيبا و سرورانگيزگلستان معطر و قگلستان معطر و قگلستان معطر و قگلستان معطر و ق ده و نهى كننده،ده و نهى كننده،ده و نهى كننده،ده و نهى كننده،حاكم و امر كننحاكم و امر كننحاكم و امر كننحاكم و امر كننو و و و ها و بالياها و بالياها و بالياها و باليا اهگاه مردم در سختىاهگاه مردم در سختىاهگاه مردم در سختىاهگاه مردم در سختىپدر مهربان و پنپدر مهربان و پنپدر مهربان و پنپدر مهربان و پن وووو و طريق واضح و طبيب خوشخوو طريق واضح و طبيب خوشخوو طريق واضح و طبيب خوشخوو طريق واضح و طبيب خوشخو

، مطهر از گناهان، ، مطهر از گناهان، ، مطهر از گناهان، ، مطهر از گناهان، راه فراخ او در زمين و شهرهاراه فراخ او در زمين و شهرهاراه فراخ او در زمين و شهرهاراه فراخ او در زمين و شهرها وووو حجت خدا بر بندگانحجت خدا بر بندگانحجت خدا بر بندگانحجت خدا بر بندگان و بر حقايق،و بر حقايق،و بر حقايق،و بر حقايق،امين اامين اامين اامين اامير خدا بر خالئق و امير خدا بر خالئق و امير خدا بر خالئق و امير خدا بر خالئق و غيبى غيرقابل درك است، غيبى غيرقابل درك است، غيبى غيرقابل درك است، غيبى غيرقابل درك است، ى و باطنش،ى و باطنش،ى و باطنش،ى و باطنش،ظاهرش امرى دست نيافتنظاهرش امرى دست نيافتنظاهرش امرى دست نيافتنظاهرش امرى دست نيافتنگناهان پاك، گناهان پاك، گناهان پاك، گناهان پاك، وووومطلع بر غيب ها، مبرا از عيوب مطلع بر غيب ها، مبرا از عيوب مطلع بر غيب ها، مبرا از عيوب مطلع بر غيب ها، مبرا از عيوب

. . . . مانندى برايش يافت نشود و هيچ بديلى نداردمانندى برايش يافت نشود و هيچ بديلى نداردمانندى برايش يافت نشود و هيچ بديلى نداردمانندى برايش يافت نشود و هيچ بديلى نداردنواهى و اوامر، نواهى و اوامر، نواهى و اوامر، نواهى و اوامر، و خليفه خدا درو خليفه خدا درو خليفه خدا درو خليفه خدا درى روزگار خود ى روزگار خود ى روزگار خود ى روزگار خود يگانهيگانهيگانهيگانهگويم؛ گويم؛ گويم؛ گويم؛ درباره آنچه كه مىدرباره آنچه كه مىدرباره آنچه كه مىدرباره آنچه كه مى. . . . ما دست يابد يا به مقام ما برسد يا جايگاه رفيع ما را درك كندما دست يابد يا به مقام ما برسد يا جايگاه رفيع ما را درك كندما دست يابد يا به مقام ما برسد يا جايگاه رفيع ما را درك كندما دست يابد يا به مقام ما برسد يا جايگاه رفيع ما را درك كندپس كيست كه به معرفت پس كيست كه به معرفت پس كيست كه به معرفت پس كيست كه به معرفت

بزرگان كوچك، دانشمندان عاجز، صاحبان شعور، بزرگان كوچك، دانشمندان عاجز، صاحبان شعور، بزرگان كوچك، دانشمندان عاجز، صاحبان شعور، بزرگان كوچك، دانشمندان عاجز، صاحبان شعور، . . . . انداندانداند انديشه گم گشتهانديشه گم گشتهانديشه گم گشتهانديشه گم گشتههوشمندان و خردمندان سرگشته و صاحبان هوشمندان و خردمندان سرگشته و صاحبان هوشمندان و خردمندان سرگشته و صاحبان هوشمندان و خردمندان سرگشته و صاحبان

Page 66: alinameh

��

. . . . انداندانداند فروماندهفروماندهفروماندهفروماندها ا ا ا درمانده و زمين و آسمان از بيان مقام بلند اوليدرمانده و زمين و آسمان از بيان مقام بلند اوليدرمانده و زمين و آسمان از بيان مقام بلند اوليدرمانده و زمين و آسمان از بيان مقام بلند اولي ه، خطبا بيان خسته، شعراه، خطبا بيان خسته، شعراه، خطبا بيان خسته، شعراه، خطبا بيان خسته، شعرارنجور و زبان سخنوران بسترنجور و زبان سخنوران بسترنجور و زبان سخنوران بسترنجور و زبان سخنوران بستى كائنات، ى كائنات، ى كائنات، ى كائنات، او نقطهاو نقطهاو نقطهاو نقطهتوان شناخت يا وصف كرد يا دانست يا فهميد يا درك كرد يا بدست آورد شأن كسى را كه توان شناخت يا وصف كرد يا دانست يا فهميد يا درك كرد يا بدست آورد شأن كسى را كه توان شناخت يا وصف كرد يا دانست يا فهميد يا درك كرد يا بدست آورد شأن كسى را كه توان شناخت يا وصف كرد يا دانست يا فهميد يا درك كرد يا بدست آورد شأن كسى را كه آيا مىآيا مىآيا مىآيا مى

، شعاع جالل كبريايى خدا و باعث شرافت زمين و آسمان است؟ ، شعاع جالل كبريايى خدا و باعث شرافت زمين و آسمان است؟ ، شعاع جالل كبريايى خدا و باعث شرافت زمين و آسمان است؟ ، شعاع جالل كبريايى خدا و باعث شرافت زمين و آسمان است؟ هاي وجود، سر ممكناتهاي وجود، سر ممكناتهاي وجود، سر ممكناتهاي وجود، سر ممكنات قطب دايرهقطب دايرهقطب دايرهقطب دايرهها احدى از ها احدى از ها احدى از ها احدى از تر از آن است كه با آنتر از آن است كه با آنتر از آن است كه با آنتر از آن است كه با آن برتر از آن است كه به وصف و بيان توصيف كنندگان درآيد و عالىبرتر از آن است كه به وصف و بيان توصيف كنندگان درآيد و عالىبرتر از آن است كه به وصف و بيان توصيف كنندگان درآيد و عالىبرتر از آن است كه به وصف و بيان توصيف كنندگان درآيد و عالى قام آل محمدقام آل محمدقام آل محمدقام آل محمدمممم

و وحدانيت كبري و وحدانيت كبري و وحدانيت كبري و وحدانيت كبري ) ) ) ) ناموران نورناموران نورناموران نورناموران نور((((كلمه عليا و تسميه بيضاء كلمه عليا و تسميه بيضاء كلمه عليا و تسميه بيضاء كلمه عليا و تسميه بيضاء در حالى كه ايشان نور اول ودر حالى كه ايشان نور اول ودر حالى كه ايشان نور اول ودر حالى كه ايشان نور اول و. . . . اهل عالم قياس شوداهل عالم قياس شوداهل عالم قياس شوداهل عالم قياس شودپس خوبان پس خوبان پس خوبان پس خوبان . . . . انداندانداند حجاب خداوند بزرگ و بلند مرتبهحجاب خداوند بزرگ و بلند مرتبهحجاب خداوند بزرگ و بلند مرتبهحجاب خداوند بزرگ و بلند مرتبهشان شان شان شان پشت كنندگان از آن دورى نمودند و ايپشت كنندگان از آن دورى نمودند و ايپشت كنندگان از آن دورى نمودند و ايپشت كنندگان از آن دورى نمودند و ايكه معرضان و كه معرضان و كه معرضان و كه معرضان و هستند هستند هستند هستند

و و و و يند كه درك كنند و دانايان كجايند كه بداننديند كه درك كنند و دانايان كجايند كه بداننديند كه درك كنند و دانايان كجايند كه بداننديند كه درك كنند و دانايان كجايند كه بدانندعقال كجاعقال كجاعقال كجاعقال كجا اين امر قرار دارند واين امر قرار دارند واين امر قرار دارند واين امر قرار دارند و از بياناز بياناز بياناز بيانو اخيار در چه جايگاهي و اخيار در چه جايگاهي و اخيار در چه جايگاهي و اخيار در چه جايگاهي ....وصف كنندگان كجايند كه وصف كنندوصف كنندگان كجايند كه وصف كنندوصف كنندگان كجايند كه وصف كنندوصف كنندگان كجايند كه وصف كنند

وغ گفتند و دچار لغزش و خطا شدند گوساله را پروردگار خود و وغ گفتند و دچار لغزش و خطا شدند گوساله را پروردگار خود و وغ گفتند و دچار لغزش و خطا شدند گوساله را پروردگار خود و وغ گفتند و دچار لغزش و خطا شدند گوساله را پروردگار خود و دردردردر آل محمد استآل محمد استآل محمد استآل محمد استدر غير در غير در غير در غير گمان كردند كه آنگمان كردند كه آنگمان كردند كه آنگمان كردند كه آنبه به به به و حسد نسبتو حسد نسبتو حسد نسبتو حسد نسبت اهل بيت پاكي و سراى عصمت بوداهل بيت پاكي و سراى عصمت بوداهل بيت پاكي و سراى عصمت بوداهل بيت پاكي و سراى عصمت بود ه خاطر دشمنى باه خاطر دشمنى باه خاطر دشمنى باه خاطر دشمنى بابببب هاهاهاهاهمه اينهمه اينهمه اينهمه اين، ، ، ، شيطان را لشگر خود گرفتندشيطان را لشگر خود گرفتندشيطان را لشگر خود گرفتندشيطان را لشگر خود گرفتند

آنان را در نظرشان زيبا جلوه داد پس نابودى و هالكت و دورى از رحمت آنان را در نظرشان زيبا جلوه داد پس نابودى و هالكت و دورى از رحمت آنان را در نظرشان زيبا جلوه داد پس نابودى و هالكت و دورى از رحمت آنان را در نظرشان زيبا جلوه داد پس نابودى و هالكت و دورى از رحمت مالمالمالمالو شيطان اعو شيطان اعو شيطان اعو شيطان اع. . . . كانون رسالت و حكمتكانون رسالت و حكمتكانون رسالت و حكمتكانون رسالت و حكمتپرست ترسو از جنگ را برگزيدند؟ و حال آنكه امام بايد دانا باشد نه جاهل، پرست ترسو از جنگ را برگزيدند؟ و حال آنكه امام بايد دانا باشد نه جاهل، پرست ترسو از جنگ را برگزيدند؟ و حال آنكه امام بايد دانا باشد نه جاهل، پرست ترسو از جنگ را برگزيدند؟ و حال آنكه امام بايد دانا باشد نه جاهل، چگونه پيشواى نادان بتچگونه پيشواى نادان بتچگونه پيشواى نادان بتچگونه پيشواى نادان بت. . . . بر آنان بادبر آنان بادبر آنان بادبر آنان باد خداخداخداخدا

شود پس او در بلنداي طائفه قريش و شود پس او در بلنداي طائفه قريش و شود پس او در بلنداي طائفه قريش و شود پس او در بلنداي طائفه قريش و هيچ حسبي بر او برتري نيابد و هيچ نسبي به او نزديك نهيچ حسبي بر او برتري نيابد و هيچ نسبي به او نزديك نهيچ حسبي بر او برتري نيابد و هيچ نسبي به او نزديك نهيچ حسبي بر او برتري نيابد و هيچ نسبي به او نزديك ندالور باشد نه ترسو، دالور باشد نه ترسو، دالور باشد نه ترسو، دالور باشد نه ترسو، نى از پيامبر و نى از پيامبر و نى از پيامبر و نى از پيامبر و راه مستقيم از سرچشمه زالل كرامت خداوندى و جاراه مستقيم از سرچشمه زالل كرامت خداوندى و جاراه مستقيم از سرچشمه زالل كرامت خداوندى و جاراه مستقيم از سرچشمه زالل كرامت خداوندى و جا وووو اوج شرف خاندان هاشم و بازمانده ابراهيماوج شرف خاندان هاشم و بازمانده ابراهيماوج شرف خاندان هاشم و بازمانده ابراهيماوج شرف خاندان هاشم و بازمانده ابراهيم

است است است است عالم به سياست و قائم به رياست عالم به سياست و قائم به رياست عالم به سياست و قائم به رياست عالم به سياست و قائم به رياست پس او شرف اشراف و فرع عبد مناف وپس او شرف اشراف و فرع عبد مناف وپس او شرف اشراف و فرع عبد مناف وپس او شرف اشراف و فرع عبد مناف و. . . . مورد رضايت و پذيرش خداوند استمورد رضايت و پذيرش خداوند استمورد رضايت و پذيرش خداوند استمورد رضايت و پذيرش خداوند است. . . . اخته استاخته استاخته استاخته استخداوند رازش را درقلب او نهاده و زبانش را بدان روان و گويا سخداوند رازش را درقلب او نهاده و زبانش را بدان روان و گويا سخداوند رازش را درقلب او نهاده و زبانش را بدان روان و گويا سخداوند رازش را درقلب او نهاده و زبانش را بدان روان و گويا س. . . . اجب استاجب استاجب استاجب استكه تا روز قيامت اطاعتش وكه تا روز قيامت اطاعتش وكه تا روز قيامت اطاعتش وكه تا روز قيامت اطاعتش وپس اى طارق او را واگذاشتند، و از هواى نفس خودشان پيروى پس اى طارق او را واگذاشتند، و از هواى نفس خودشان پيروى پس اى طارق او را واگذاشتند، و از هواى نفس خودشان پيروى پس اى طارق او را واگذاشتند، و از هواى نفس خودشان پيروى . . . . ترسو و جاهل نيستترسو و جاهل نيستترسو و جاهل نيستترسو و جاهل نيست پس او معصومى است موفق وپس او معصومى است موفق وپس او معصومى است موفق وپس او معصومى است موفق و

....»»»»ا راا راا راا راتر از كسى كه پيروى هواى نفس خود را نمود؛ نه هدايت از جانب خدتر از كسى كه پيروى هواى نفس خود را نمود؛ نه هدايت از جانب خدتر از كسى كه پيروى هواى نفس خود را نمود؛ نه هدايت از جانب خدتر از كسى كه پيروى هواى نفس خود را نمود؛ نه هدايت از جانب خد و كيست گمراهو كيست گمراهو كيست گمراهو كيست گمراه««««نمودند نمودند نمودند نمودند نورى آشكار و سرى نورى آشكار و سرى نورى آشكار و سرى نورى آشكار و سرى مقامى عالى و مقامى عالى و مقامى عالى و مقامى عالى و نى، امرى الهى، روحى قدسى ونى، امرى الهى، روحى قدسى ونى، امرى الهى، روحى قدسى ونى، امرى الهى، روحى قدسى و، بدنى آسما، بدنى آسما، بدنى آسما، بدنى آسمااى طارق، امام بشرى فرشته گونهاى طارق، امام بشرى فرشته گونهاى طارق، امام بشرى فرشته گونهاى طارق، امام بشرى فرشته گونه

. . . . ها و داناى اسرار استها و داناى اسرار استها و داناى اسرار استها و داناى اسرار است فزاينده نيكويىفزاينده نيكويىفزاينده نيكويىفزاينده نيكويى. . . . ذاتش مانند ذات فرشته و صفاتش چون صفات خداوند استذاتش مانند ذات فرشته و صفاتش چون صفات خداوند استذاتش مانند ذات فرشته و صفاتش چون صفات خداوند استذاتش مانند ذات فرشته و صفاتش چون صفات خداوند است پنهان است؛ پسپنهان است؛ پسپنهان است؛ پسپنهان است؛ پساست و تمام اين است و تمام اين است و تمام اين است و تمام اين براى امامبراى امامبراى امامبراى امام ذير از جانب راستگوى درستكارذير از جانب راستگوى درستكارذير از جانب راستگوى درستكارذير از جانب راستگوى درستكاراين يك ويژگى از جانب خداوند متعال و امرى تغييرناپاين يك ويژگى از جانب خداوند متعال و امرى تغييرناپاين يك ويژگى از جانب خداوند متعال و امرى تغييرناپاين يك ويژگى از جانب خداوند متعال و امرى تغييرناپ

Page 67: alinameh

�٧

و مخصوص نزدو مخصوص نزدو مخصوص نزدو مخصوص نزد معناي تأويل معناي تأويل معناي تأويل معناي تأويل تنزيل وتنزيل وتنزيل وتنزيل و يك نيست؛ زيرا ايشان معدنيك نيست؛ زيرا ايشان معدنيك نيست؛ زيرا ايشان معدنيك نيست؛ زيرا ايشان معدناست و كسى در آن شراست و كسى در آن شراست و كسى در آن شراست و كسى در آن شراص آل محمد اص آل محمد اص آل محمد اص آل محمد امور خامور خامور خامور خ، صفات خدا و برگزيده او، و سر و كلمه او، شجره نبوت و معدن فتوت، ، صفات خدا و برگزيده او، و سر و كلمه او، شجره نبوت و معدن فتوت، ، صفات خدا و برگزيده او، و سر و كلمه او، شجره نبوت و معدن فتوت، ، صفات خدا و برگزيده او، و سر و كلمه او، شجره نبوت و معدن فتوت، جبرئيل امينجبرئيل امينجبرئيل امينجبرئيل امين پروردگار جليل و محل فرودپروردگار جليل و محل فرودپروردگار جليل و محل فرودپروردگار جليل و محل فرود

كلمه خدا و كليد كلمه خدا و كليد كلمه خدا و كليد كلمه خدا و كليد محلمحلمحلمحلو منتهاي داللت و استوار كننده رسالت و نور جاللت، حبيب خداو وديعه او و و منتهاي داللت و استوار كننده رسالت و نور جاللت، حبيب خداو وديعه او و و منتهاي داللت و استوار كننده رسالت و نور جاللت، حبيب خداو وديعه او و و منتهاي داللت و استوار كننده رسالت و نور جاللت، حبيب خداو وديعه او و 1111مقالهمقالهمقالهمقالهسرچشمه سرچشمه سرچشمه سرچشمه راه راه راه راه حكمت او، چراغ هاي رحمت خداوند و چشمه هاي نعمت او، سبيل خداوند و چشمه سلسبيل و ترازوي مستقيم وحكمت او، چراغ هاي رحمت خداوند و چشمه هاي نعمت او، سبيل خداوند و چشمه سلسبيل و ترازوي مستقيم وحكمت او، چراغ هاي رحمت خداوند و چشمه هاي نعمت او، سبيل خداوند و چشمه سلسبيل و ترازوي مستقيم وحكمت او، چراغ هاي رحمت خداوند و چشمه هاي نعمت او، سبيل خداوند و چشمه سلسبيل و ترازوي مستقيم و

شرافت و استواري و پيشگامي و شرافت و استواري و پيشگامي و شرافت و استواري و پيشگامي و شرافت و استواري و پيشگامي و اهل اهل اهل اهل آنها آنها آنها آنها . . . . جا هستندجا هستندجا هستندجا هستندو نور پابرو نور پابرو نور پابرو نور پابركر خداوند حكيم و وجه كريم كر خداوند حكيم و وجه كريم كر خداوند حكيم و وجه كريم كر خداوند حكيم و وجه كريم روشن استوار و ذروشن استوار و ذروشن استوار و ذروشن استوار و ذذريه اي كه ذريه اي كه ذريه اي كه ذريه اي كه . . . . و امينان خداي علي عظيم هستندو امينان خداي علي عظيم هستندو امينان خداي علي عظيم هستندو امينان خداي علي عظيم هستند برتري و بزرگي جانشينان پيامبر گرامي و فرزندان آن رؤف رحيم برتري و بزرگي جانشينان پيامبر گرامي و فرزندان آن رؤف رحيم برتري و بزرگي جانشينان پيامبر گرامي و فرزندان آن رؤف رحيم برتري و بزرگي جانشينان پيامبر گرامي و فرزندان آن رؤف رحيم

. . . . و خداوند شنونده دانا استو خداوند شنونده دانا استو خداوند شنونده دانا استو خداوند شنونده دانا است يكي از ديگري استيكي از ديگري استيكي از ديگري استيكي از ديگري استبه به به به ووووجزو آنها خواهد بود جزو آنها خواهد بود جزو آنها خواهد بود جزو آنها خواهد بود 2222طاعت كندطاعت كندطاعت كندطاعت كندآنها بلندترين قله و استوار ترين راه هستند، هركس آنها را بشناسد و از آنها اآنها بلندترين قله و استوار ترين راه هستند، هركس آنها را بشناسد و از آنها اآنها بلندترين قله و استوار ترين راه هستند، هركس آنها را بشناسد و از آنها اآنها بلندترين قله و استوار ترين راه هستند، هركس آنها را بشناسد و از آنها ا

خداوند ايشان را از نور عظمت و بزرگى خداوند ايشان را از نور عظمت و بزرگى خداوند ايشان را از نور عظمت و بزرگى خداوند ايشان را از نور عظمت و بزرگى . . . . هركس از من پيروى كند، از من خواهد بودهركس از من پيروى كند، از من خواهد بودهركس از من پيروى كند، از من خواهد بودهركس از من پيروى كند، از من خواهد بود: : : : اين اشاره دارد قول خدا كهاين اشاره دارد قول خدا كهاين اشاره دارد قول خدا كهاين اشاره دارد قول خدا كهخود آفريد و واليت امر آفرينش خود را به آنان سپرد؛ پس ايشان راز نهان خداوند و دوستان بسيارنزديك او و امر خود آفريد و واليت امر آفرينش خود را به آنان سپرد؛ پس ايشان راز نهان خداوند و دوستان بسيارنزديك او و امر خود آفريد و واليت امر آفرينش خود را به آنان سپرد؛ پس ايشان راز نهان خداوند و دوستان بسيارنزديك او و امر خود آفريد و واليت امر آفرينش خود را به آنان سپرد؛ پس ايشان راز نهان خداوند و دوستان بسيارنزديك او و امر

گويند و گويند و گويند و گويند و كنند و از جانب او سخن مىكنند و از جانب او سخن مىكنند و از جانب او سخن مىكنند و از جانب او سخن مى به سوى خدا دعوت مىبه سوى خدا دعوت مىبه سوى خدا دعوت مىبه سوى خدا دعوت مى ....نون هستندنون هستندنون هستندنون هستند بلكه خود كاف وبلكه خود كاف وبلكه خود كاف وبلكه خود كاف و وووو "نوننوننوننون"و و و و "كافكافكافكاف"او بين او بين او بين او بين ها و عزت اولياء در مقابل ها و عزت اولياء در مقابل ها و عزت اولياء در مقابل ها و عزت اولياء در مقابل و سر اوصيا در برابر سر آنو سر اوصيا در برابر سر آنو سر اوصيا در برابر سر آنو سر اوصيا در برابر سر آن ام پيامبران در مقابل علم آنهاام پيامبران در مقابل علم آنهاام پيامبران در مقابل علم آنهاام پيامبران در مقابل علم آنهاعلم تمعلم تمعلم تمعلم تم. . . . كنندكنندكنندكنند فرمان او عمل مىفرمان او عمل مىفرمان او عمل مىفرمان او عمل مى بهبهبهبه

ها و زمين نزد امام مانند ها و زمين نزد امام مانند ها و زمين نزد امام مانند ها و زمين نزد امام مانند آسمانآسمانآسمانآسمان است در ميان بيابان واست در ميان بيابان واست در ميان بيابان واست در ميان بيابان و ى كوچكىى كوچكىى كوچكىى كوچكى ذرهذرهذرهذره اى است در ميان دريا واى است در ميان دريا واى است در ميان دريا واى است در ميان دريا و مانند قطرهمانند قطرهمانند قطرهمانند قطره ها،ها،ها،ها، عزت آنعزت آنعزت آنعزت آنهاى آن هاى آن هاى آن هاى آن ترىترىترىترى ها را ازها را ازها را ازها را از نيكوكارش را از بدكارش و خشكىنيكوكارش را از بدكارش و خشكىنيكوكارش را از بدكارش و خشكىنيكوكارش را از بدكارش و خشكى معلوم استمعلوم استمعلوم استمعلوم است كف دست اوست كه ظاهر و باطنش، براى اوكف دست اوست كه ظاهر و باطنش، براى اوكف دست اوست كه ظاهر و باطنش، براى اوكف دست اوست كه ظاهر و باطنش، براى او

اين راز سر به اين راز سر به اين راز سر به اين راز سر به ى اوى اوى اوى او برگزيدهبرگزيدهبرگزيدهبرگزيده شود را به پيامبرش آموخته و جانشينانشود را به پيامبرش آموخته و جانشينانشود را به پيامبرش آموخته و جانشينانشود را به پيامبرش آموخته و جانشينان زيرا خداوند، علم آنچه شده و مىزيرا خداوند، علم آنچه شده و مىزيرا خداوند، علم آنچه شده و مىزيرا خداوند، علم آنچه شده و مى شناسد؛شناسد؛شناسد؛شناسد؛ مىمىمىمىو اطاعت و اطاعت و اطاعت و اطاعت و چگونه ممكن است خداوند پيروىو چگونه ممكن است خداوند پيروىو چگونه ممكن است خداوند پيروىو چگونه ممكن است خداوند پيروى شقي و ملعون استشقي و ملعون استشقي و ملعون استشقي و ملعون استانكار كند، انكار كند، انكار كند، انكار كند، رارارارا اند و هر كس ايناند و هر كس ايناند و هر كس ايناند و هر كس اين ارث بردهارث بردهارث بردهارث بردهر را به ر را به ر را به ر را به مهمهمهمه

از آل از آل از آل از آل ؟ و همانا هر كلمه ؟ و همانا هر كلمه ؟ و همانا هر كلمه ؟ و همانا هر كلمه ملكوت آسمان ها و زمين را از او پوشيده داشته استملكوت آسمان ها و زمين را از او پوشيده داشته استملكوت آسمان ها و زمين را از او پوشيده داشته استملكوت آسمان ها و زمين را از او پوشيده داشته است كسى را بر بندگانش واجب كند كهكسى را بر بندگانش واجب كند كهكسى را بر بندگانش واجب كند كهكسى را بر بندگانش واجب كند كهعين و وجه عين و وجه عين و وجه عين و وجه : : : : كلماتكلماتكلماتكلمات اى ذكر شده كه در آناى ذكر شده كه در آناى ذكر شده كه در آناى ذكر شده كه در آن م قديم آيهم قديم آيهم قديم آيهم قديم آيهدر قرآن محكم و كالدر قرآن محكم و كالدر قرآن محكم و كالدر قرآن محكم و كال و هر جا و هر جا و هر جا و هر جا - - - - وجه است وجه است وجه است وجه است داراى هفتادداراى هفتادداراى هفتادداراى هفتادمحمد محمد محمد محمد

خدا و صورت، يعنى حق خدا و علم خدا و چشم خدا خدا و صورت، يعنى حق خدا و علم خدا و چشم خدا خدا و صورت، يعنى حق خدا و علم خدا و چشم خدا خدا و صورت، يعنى حق خدا و علم خدا و چشم خدا است؛ زيرا او جنباست؛ زيرا او جنباست؛ زيرا او جنباست؛ زيرا او جنب نها شخص ولىنها شخص ولىنها شخص ولىنها شخص ولىو يد و جنب آمده، مراد از آو يد و جنب آمده، مراد از آو يد و جنب آمده، مراد از آو يد و جنب آمده، مراد از آودست خدا است؛ زيرا ظاهر ايشان، باطن صفات ظاهرى و باطنشان ظاهرصفات باطنى است؛ پس ايشان در عين ودست خدا است؛ زيرا ظاهر ايشان، باطن صفات ظاهرى و باطنشان ظاهرصفات باطنى است؛ پس ايشان در عين ودست خدا است؛ زيرا ظاهر ايشان، باطن صفات ظاهرى و باطنشان ظاهرصفات باطنى است؛ پس ايشان در عين ودست خدا است؛ زيرا ظاهر ايشان، باطن صفات ظاهرى و باطنشان ظاهرصفات باطنى است؛ پس ايشان در عين

١ ûعني املقا .اخذ عهنم ٢

Page 68: alinameh

�٨

: : : : فرمايدفرمايدفرمايدفرمايد آله مىآله مىآله مىآله مى وووو عليهعليهعليهعليه اهللاهللاهللاهللا آشكارا، نهان و در عين نهان، آشكارهستند و به همين اشاره دارد كه رسول خدا صلىآشكارا، نهان و در عين نهان، آشكارهستند و به همين اشاره دارد كه رسول خدا صلىآشكارا، نهان و در عين نهان، آشكارهستند و به همين اشاره دارد كه رسول خدا صلىآشكارا، نهان و در عين نهان، آشكارهستند و به همين اشاره دارد كه رسول خدا صلىواال و چهره خشنود و واال و چهره خشنود و واال و چهره خشنود و واال و چهره خشنود و پس ايشان جنبپس ايشان جنبپس ايشان جنبپس ايشان جنب - - - - 1111ايمايمايمايم ز آن جملهز آن جملهز آن جملهز آن جملههايى است و من و تو اى على، اهايى است و من و تو اى على، اهايى است و من و تو اى على، اهايى است و من و تو اى على، ا شم و دستشم و دستشم و دستشم و دستچچچچ براستى خدا رابراستى خدا رابراستى خدا رابراستى خدا را

تيابى به گذشت و خشنودى او و سر تيابى به گذشت و خشنودى او و سر تيابى به گذشت و خشنودى او و سر تيابى به گذشت و خشنودى او و سر سوى خدا و دسسوى خدا و دسسوى خدا و دسسوى خدا و دس سرچشمه گوارا و راه وسيع و مستقيم و وسيله و واسطه بهسرچشمه گوارا و راه وسيع و مستقيم و وسيله و واسطه بهسرچشمه گوارا و راه وسيع و مستقيم و وسيله و واسطه بهسرچشمه گوارا و راه وسيع و مستقيم و وسيله و واسطه بهراز راز راز راز ،،،،خواص خداوند و خالص براي اوخواص خداوند و خالص براي اوخواص خداوند و خالص براي اوخواص خداوند و خالص براي او آنانآنانآنانآنان. . . . احدى از آفريدگان قابل مقايسه با ايشان نيستاحدى از آفريدگان قابل مقايسه با ايشان نيستاحدى از آفريدگان قابل مقايسه با ايشان نيستاحدى از آفريدگان قابل مقايسه با ايشان نيست خداى واحد واحدند؛ پسخداى واحد واحدند؛ پسخداى واحد واحدند؛ پسخداى واحد واحدند؛ پس

، و حجت خدا و محل احتجاج او، و عالمت هاي هدايت و پرچم او، و فضل ، و حجت خدا و محل احتجاج او، و عالمت هاي هدايت و پرچم او، و فضل ، و حجت خدا و محل احتجاج او، و عالمت هاي هدايت و پرچم او، و فضل ، و حجت خدا و محل احتجاج او، و عالمت هاي هدايت و پرچم او، و فضل و باب ايمان و كعبه اوو باب ايمان و كعبه اوو باب ايمان و كعبه اوو باب ايمان و كعبه او ،،،،نهان خدا و كلمه اونهان خدا و كلمه اونهان خدا و كلمه اونهان خدا و كلمه اوخدا و رحمت او، و عين يقين و حقيقت او،و صراط حق و عصمت او، و مبدأ وجود و غايت او، و قدرت پروردگار و خدا و رحمت او، و عين يقين و حقيقت او،و صراط حق و عصمت او، و مبدأ وجود و غايت او، و قدرت پروردگار و خدا و رحمت او، و عين يقين و حقيقت او،و صراط حق و عصمت او، و مبدأ وجود و غايت او، و قدرت پروردگار و خدا و رحمت او، و عين يقين و حقيقت او،و صراط حق و عصمت او، و مبدأ وجود و غايت او، و قدرت پروردگار و

او و امينان ذكر و ترجمان او و او و امينان ذكر و ترجمان او و او و امينان ذكر و ترجمان او و او و امينان ذكر و ترجمان او و ب و خاتمه او، و فصل الخطاب و داللت او و خزانه خدا و حافظان ب و خاتمه او، و فصل الخطاب و داللت او و خزانه خدا و حافظان ب و خاتمه او، و فصل الخطاب و داللت او و خزانه خدا و حافظان ب و خاتمه او، و فصل الخطاب و داللت او و خزانه خدا و حافظان مشيت او و ام الكتامشيت او و ام الكتامشيت او و ام الكتامشيت او و ام الكتاي در آسمان ي در آسمان ي در آسمان ي در آسمان كه ازخورشيد عصمت فاطمكه ازخورشيد عصمت فاطمكه ازخورشيد عصمت فاطمكه ازخورشيد عصمت فاطم و نورهاي علويو نورهاي علويو نورهاي علويو نورهاي علوي پس آنان ستارگان علويپس آنان ستارگان علويپس آنان ستارگان علويپس آنان ستارگان علوي. . . . ندندندنددن تنزيل و نهايت او هستدن تنزيل و نهايت او هستدن تنزيل و نهايت او هستدن تنزيل و نهايت او هستععععمممم

رجه احمدي روئيده اند و اسرار الهي رجه احمدي روئيده اند و اسرار الهي رجه احمدي روئيده اند و اسرار الهي رجه احمدي روئيده اند و اسرار الهي نبوى هستند كه در دنبوى هستند كه در دنبوى هستند كه در دنبوى هستند كه در د) ) ) ) شجرهشجرهشجرهشجره((((هاى هاى هاى هاى آنان شاخهآنان شاخهآنان شاخهآنان شاخه. . . . انداندانداند طلوع نمودهطلوع نمودهطلوع نمودهطلوع نموده ييييمحمدمحمدمحمدمحمد عظمتعظمتعظمتعظمتآنان ذريه پاك و عترت هاشمي و هدايت كنندگان هدايت آنان ذريه پاك و عترت هاشمي و هدايت كنندگان هدايت آنان ذريه پاك و عترت هاشمي و هدايت كنندگان هدايت آنان ذريه پاك و عترت هاشمي و هدايت كنندگان هدايت . . . . هستند كه در هيكل هاي بشري به وديعه گذاشته شده اندهستند كه در هيكل هاي بشري به وديعه گذاشته شده اندهستند كه در هيكل هاي بشري به وديعه گذاشته شده اندهستند كه در هيكل هاي بشري به وديعه گذاشته شده اند

....شده اندشده اندشده اندشده اندو بزرگانى بسيار راستگو و بزرگانى بسيار راستگو و بزرگانى بسيار راستگو و بزرگانى بسيار راستگو آنان بهترين خلق اند پس امامان پاك و عترت معصوم و ذريه بزرگوار و جانشينان راهنماآنان بهترين خلق اند پس امامان پاك و عترت معصوم و ذريه بزرگوار و جانشينان راهنماآنان بهترين خلق اند پس امامان پاك و عترت معصوم و ذريه بزرگوار و جانشينان راهنماآنان بهترين خلق اند پس امامان پاك و عترت معصوم و ذريه بزرگوار و جانشينان راهنما

خدا خدا خدا خدا بزرگواران مبارك، خاندان طه و يس و حجتبزرگواران مبارك، خاندان طه و يس و حجتبزرگواران مبارك، خاندان طه و يس و حجتبزرگواران مبارك، خاندان طه و يس و حجت شايسته و هدايتگر هدايت شده وشايسته و هدايتگر هدايت شده وشايسته و هدايتگر هدايت شده وشايسته و هدايتگر هدايت شده و امان برگزيده و خاندانامان برگزيده و خاندانامان برگزيده و خاندانامان برگزيده و خاندانو قائم مقو قائم مقو قائم مقو قائم مق ....ولين و آخرين هستندولين و آخرين هستندولين و آخرين هستندولين و آخرين هستندبر ابر ابر ابر ا

بال فرشتگان و بال فرشتگان و بال فرشتگان و بال فرشتگان و درختان و بال پرندگان و درهاى بهشت وجهنم و عرش و افالك ودرختان و بال پرندگان و درهاى بهشت وجهنم و عرش و افالك ودرختان و بال پرندگان و درهاى بهشت وجهنم و عرش و افالك ودرختان و بال پرندگان و درهاى بهشت وجهنم و عرش و افالك وها و برگ ها و برگ ها و برگ ها و برگ نام آنها بر سنگنام آنها بر سنگنام آنها بر سنگنام آنها بر سنگگويند و براى گويند و براى گويند و براى گويند و براى تسبيح خدا را مىتسبيح خدا را مىتسبيح خدا را مىتسبيح خدا را مى به اسم ايشان پرندگانبه اسم ايشان پرندگانبه اسم ايشان پرندگانبه اسم ايشان پرندگان وووواست است است است شده شده شده شده نوشتهنوشتهنوشتهنوشته هاى عزت وجمالهاى عزت وجمالهاى عزت وجمالهاى عزت وجمال و سراپردهو سراپردهو سراپردهو سراپرده هاى جاللهاى جاللهاى جاللهاى جالل پردهپردهپردهپرده

يت يت يت يت و خداوند از همه آفريدگانش بر وحدانو خداوند از همه آفريدگانش بر وحدانو خداوند از همه آفريدگانش بر وحدانو خداوند از همه آفريدگانش بر وحدان كنندكنندكنندكنند انبوه درياها طلب آمرزش مىانبوه درياها طلب آمرزش مىانبوه درياها طلب آمرزش مىانبوه درياها طلب آمرزش مى هاى عميق وهاى عميق وهاى عميق وهاى عميق و ماهيان در آبماهيان در آبماهيان در آبماهيان در آب شيعيانشان،شيعيانشان،شيعيانشان،شيعيانشان،تا آنگاه تا آنگاه تا آنگاه تا آنگاه و عرش استقرار و آرام نيافتو عرش استقرار و آرام نيافتو عرش استقرار و آرام نيافتو عرش استقرار و آرام نيافت ه استه استه استه استاقرار گرفتاقرار گرفتاقرار گرفتاقرار گرفتآنها آنها آنها آنها و دورى جستن از دشمنان و دورى جستن از دشمنان و دورى جستن از دشمنان و دورى جستن از دشمنان خود و واليت خاندان پاكخود و واليت خاندان پاكخود و واليت خاندان پاكخود و واليت خاندان پاك

....اللهاللهاللهالله ولىولىولىولى، على ، على ، على ، على اللهاللهاللهالله محمد رسولمحمد رسولمحمد رسولمحمد رسول ،،،، االاللهاالاللهاالاللهاالالله الالهالالهالالهالاله: : : : بر آن نوشته شدبر آن نوشته شدبر آن نوشته شدبر آن نوشته شدكه با نور كه با نور كه با نور كه با نور

.انوار اليقني عبارت بني خط تريه در بر! نسخه ها ذکر شده از مجÜ در کتاب مشارق ١

Page 69: alinameh

�٩

افتخار خطبه

Page 70: alinameh

٧٠

افتخار بهخط

و و و و 1111نقل شده نقل شده نقل شده نقل شده ) ) ) ) قققق588588588588((((ن شهر آشوب مازندراني ن شهر آشوب مازندراني ن شهر آشوب مازندراني ن شهر آشوب مازندراني تاليف ابتاليف ابتاليف ابتاليف اب» » » » مناقب آل ابي طالب مناقب آل ابي طالب مناقب آل ابي طالب مناقب آل ابي طالب ««««ب ب ب ب بخش هايي از خطبه افتخار در كتابخش هايي از خطبه افتخار در كتابخش هايي از خطبه افتخار در كتابخش هايي از خطبه افتخار در كتامجلسي در بحار االنوار نيز به بخش هايي از مجلسي در بحار االنوار نيز به بخش هايي از مجلسي در بحار االنوار نيز به بخش هايي از مجلسي در بحار االنوار نيز به بخش هايي از . . . . 2222شده است شده است شده است شده است ذكر ذكر ذكر ذكر » » » » مشارق انوار اليقين مشارق انوار اليقين مشارق انوار اليقين مشارق انوار اليقين « « « « آن در كتاب آن در كتاب آن در كتاب آن در كتاب متن كاملمتن كاملمتن كاملمتن كامل

3333....اين خطبه استناد كرده استاين خطبه استناد كرده استاين خطبه استناد كرده استاين خطبه استناد كرده است

بسم اهللا الرحمن الرحيمبسم اهللا الرحمن الرحيمبسم اهللا الرحمن الرحيمبسم اهللا الرحمن الرحيمبرادر رسول خدا و وارث علم او و صاحب اسرار او هستم خداوند هيچ حرفي را در كتابي از كتاب هايش نازل برادر رسول خدا و وارث علم او و صاحب اسرار او هستم خداوند هيچ حرفي را در كتابي از كتاب هايش نازل برادر رسول خدا و وارث علم او و صاحب اسرار او هستم خداوند هيچ حرفي را در كتابي از كتاب هايش نازل برادر رسول خدا و وارث علم او و صاحب اسرار او هستم خداوند هيچ حرفي را در كتابي از كتاب هايش نازل منمنمنمن

عالوه بر آن علم آنچه تا كنون اتفاق افتاده و آنچه تا روز قيامت اتفاق عالوه بر آن علم آنچه تا كنون اتفاق افتاده و آنچه تا روز قيامت اتفاق عالوه بر آن علم آنچه تا كنون اتفاق افتاده و آنچه تا روز قيامت اتفاق عالوه بر آن علم آنچه تا كنون اتفاق افتاده و آنچه تا روز قيامت اتفاق . . . . ه است مگر آن كه به من رسيده استه است مگر آن كه به من رسيده استه است مگر آن كه به من رسيده استه است مگر آن كه به من رسيده استنكردنكردنكردنكردمن داراي علم نسب و سبب و داراي هزار كليد هستم كه هر كليد هزار باب را باز من داراي علم نسب و سبب و داراي هزار كليد هستم كه هر كليد هزار باب را باز من داراي علم نسب و سبب و داراي هزار كليد هستم كه هر كليد هزار باب را باز من داراي علم نسب و سبب و داراي هزار كليد هستم كه هر كليد هزار باب را باز . . . . خواهد افتاد به من داده شده استخواهد افتاد به من داده شده استخواهد افتاد به من داده شده استخواهد افتاد به من داده شده است

بعد از من نيز ادامه خواهد داشت تا وقتي كه شب و روز ادامه بعد از من نيز ادامه خواهد داشت تا وقتي كه شب و روز ادامه بعد از من نيز ادامه خواهد داشت تا وقتي كه شب و روز ادامه بعد از من نيز ادامه خواهد داشت تا وقتي كه شب و روز ادامه من با علم تقديرات كمك شدم و اين در اوصياء من با علم تقديرات كمك شدم و اين در اوصياء من با علم تقديرات كمك شدم و اين در اوصياء من با علم تقديرات كمك شدم و اين در اوصياء . . . . مي كندمي كندمي كندمي كند ....دارد؛ تا اين كه خداوند وارث زمين و آنچه بر روي آن است شود و او بهترين وارثان استدارد؛ تا اين كه خداوند وارث زمين و آنچه بر روي آن است شود و او بهترين وارثان استدارد؛ تا اين كه خداوند وارث زمين و آنچه بر روي آن است شود و او بهترين وارثان استدارد؛ تا اين كه خداوند وارث زمين و آنچه بر روي آن است شود و او بهترين وارثان است

ه ه ه ه محاسبمحاسبمحاسبمحاسب مممممنمنمنمن. . . . من در روز قيامت بر همه بني آدم مقدم هستممن در روز قيامت بر همه بني آدم مقدم هستممن در روز قيامت بر همه بني آدم مقدم هستممن در روز قيامت بر همه بني آدم مقدم هستم. . . . صراط و ميزان و پرچم و حوض كوثر به من داده شدهصراط و ميزان و پرچم و حوض كوثر به من داده شدهصراط و ميزان و پرچم و حوض كوثر به من داده شدهصراط و ميزان و پرچم و حوض كوثر به من داده شدهاينها فضيلتي است كه اينها فضيلتي است كه اينها فضيلتي است كه اينها فضيلتي است كه مهمهمهمهبدانيد هبدانيد هبدانيد هبدانيد ه. . . . عذاب اهل جهنمعذاب اهل جهنمعذاب اهل جهنمعذاب اهل جهنم مممممنمنمنمن. . . . نها را به منازلشان مي فرستمنها را به منازلشان مي فرستمنها را به منازلشان مي فرستمنها را به منازلشان مي فرستممنم كه آمنم كه آمنم كه آمنم كه آ. . . . تتتتااااكننده اعمال مخلوقكننده اعمال مخلوقكننده اعمال مخلوقكننده اعمال مخلوق

هركس درباره رجعت مكرر و نو به نو من در آينده انكار ورزد ما را رد كرده است يعني هركس درباره رجعت مكرر و نو به نو من در آينده انكار ورزد ما را رد كرده است يعني هركس درباره رجعت مكرر و نو به نو من در آينده انكار ورزد ما را رد كرده است يعني هركس درباره رجعت مكرر و نو به نو من در آينده انكار ورزد ما را رد كرده است يعني خداوند به من داده است و خداوند به من داده است و خداوند به من داده است و خداوند به من داده است و ....خدا را رد كرده استخدا را رد كرده استخدا را رد كرده استخدا را رد كرده است

عذاب ها منم صاحب داللت ها منم صاحب آيات عجيب منم صاحب عذاب ها منم صاحب داللت ها منم صاحب آيات عجيب منم صاحب عذاب ها منم صاحب داللت ها منم صاحب آيات عجيب منم صاحب عذاب ها منم صاحب داللت ها منم صاحب آيات عجيب منم صاحب منم صاحب دعا ها منم صاحب نماز ها منم صاحب منم صاحب دعا ها منم صاحب نماز ها منم صاحب منم صاحب دعا ها منم صاحب نماز ها منم صاحب منم صاحب دعا ها منم صاحب نماز ها منم صاحب منم تا ابد جديد منم كه مالئكه را در منازلشان مستقر مي منم تا ابد جديد منم كه مالئكه را در منازلشان مستقر مي منم تا ابد جديد منم كه مالئكه را در منازلشان مستقر مي منم تا ابد جديد منم كه مالئكه را در منازلشان مستقر مي ) ) ) ) تكنولوژيتكنولوژيتكنولوژيتكنولوژي((((اسرار خاليق منم روح حاكم بر عصر آهن اسرار خاليق منم روح حاكم بر عصر آهن اسرار خاليق منم روح حاكم بر عصر آهن اسرار خاليق منم روح حاكم بر عصر آهن

....الست بربكمالست بربكمالست بربكمالست بربكم: : : : عهد گرفتم و در آنجا به دستور خداي قيوم ازلي ندا دادمعهد گرفتم و در آنجا به دستور خداي قيوم ازلي ندا دادمعهد گرفتم و در آنجا به دستور خداي قيوم ازلي ندا دادمعهد گرفتم و در آنجا به دستور خداي قيوم ازلي ندا دادمكنم منم كه از ارواح در ازل كنم منم كه از ارواح در ازل كنم منم كه از ارواح در ازل كنم منم كه از ارواح در ازل

.۱۳۶، ص ۲ابن شهر اشوب، مناقب ال اىب طالب، ج ١ .ق۱۴۲۲، اعلمی، بريوت، ۲۶۰-۲۶۲حافظ برىس، رجب بن محمد، مشارق انوار اليقني، ص ٢ .۷۸؛ ص ۳۸جملىس، حبار Yنوار، ج ٣

Page 71: alinameh

٧١

من فريادرس من فريادرس من فريادرس من فريادرس ،،،،من در نماز ها از همه مخلوقات عهد مي گيرم من در نماز ها از همه مخلوقات عهد مي گيرم من در نماز ها از همه مخلوقات عهد مي گيرم من در نماز ها از همه مخلوقات عهد مي گيرم ،،،،مه سخنگوي خداوند در بين مخلوقاتش هستم مه سخنگوي خداوند در بين مخلوقاتش هستم مه سخنگوي خداوند در بين مخلوقاتش هستم مه سخنگوي خداوند در بين مخلوقاتش هستم من كلمن كلمن كلمن كلمن صاحب من صاحب من صاحب من صاحب ،،،،من صاحب لواء حمدم من صاحب لواء حمدم من صاحب لواء حمدم من صاحب لواء حمدم ،،،،من ستون قائم خداوندم من ستون قائم خداوندم من ستون قائم خداوندم من ستون قائم خداوندم ،،،،من دروازه شهر علمممن دروازه شهر علمممن دروازه شهر علمممن دروازه شهر علمم ،،،،زنان بي سرپرست و يتيمان هستمزنان بي سرپرست و يتيمان هستمزنان بي سرپرست و يتيمان هستمزنان بي سرپرست و يتيمان هستم

،،،،م سيد مؤمنينم سيد مؤمنينم سيد مؤمنينم سيد مؤمنينمنمنمنمن،،،، م ذخيره دنيا و آخرتم ذخيره دنيا و آخرتم ذخيره دنيا و آخرتم ذخيره دنيا و آخرتمنمنمنمن،،،، ننننم قاتل جبارام قاتل جبارام قاتل جبارام قاتل جبارامنمنمنمن. . . . هستم كه اگر به شما خبر بدهم كافر مي شويدهستم كه اگر به شما خبر بدهم كافر مي شويدهستم كه اگر به شما خبر بدهم كافر مي شويدهستم كه اگر به شما خبر بدهم كافر مي شويد ييييييييهداياهداياهداياهدايامنم ريسمان استوار منم ريسمان استوار منم ريسمان استوار منم ريسمان استوار ،،،،منم سبقت گيرنده در دينمنم سبقت گيرنده در دينمنم سبقت گيرنده در دينمنم سبقت گيرنده در دين ،،،،منم امام متقينمنم امام متقينمنم امام متقينمنم امام متقين،،،،منم يقين منم يقين منم يقين منم يقين ،،،،م صاحب سوگندم صاحب سوگندم صاحب سوگندم صاحب سوگندمنمنمنمن،،،، عالمت هدايت شدگانعالمت هدايت شدگانعالمت هدايت شدگانعالمت هدايت شدگان مممممنمنمنمن

....از آنكه از ظلم و جور پر شده باشداز آنكه از ظلم و جور پر شده باشداز آنكه از ظلم و جور پر شده باشداز آنكه از ظلم و جور پر شده باشد منم آن كسي كه دنيا را با اين شمشيرم از عدالت پر ميكنم بعدمنم آن كسي كه دنيا را با اين شمشيرم از عدالت پر ميكنم بعدمنم آن كسي كه دنيا را با اين شمشيرم از عدالت پر ميكنم بعدمنم آن كسي كه دنيا را با اين شمشيرم از عدالت پر ميكنم بعد ،،،،خداوندخداوندخداوندخداوندمخلوقات را نزد خداوند محشور مي مخلوقات را نزد خداوند محشور مي مخلوقات را نزد خداوند محشور مي مخلوقات را نزد خداوند محشور مي م كهم كهم كهم كهمنمنمنمن ،،،،م پرچم تقوام پرچم تقوام پرچم تقوام پرچم تقوامنمنمنمن ،،،،م شجره هدايتم شجره هدايتم شجره هدايتم شجره هدايتمنمنمنمن ،،،،تابع ميكائيلتابع ميكائيلتابع ميكائيلتابع ميكائيل مممممنمنمنمن ،،،،راه جبرئيلراه جبرئيلراه جبرئيلراه جبرئيلم همم همم همم هممنمنمنمن

....اي كه با آن مخلوقات جمع مي شونداي كه با آن مخلوقات جمع مي شونداي كه با آن مخلوقات جمع مي شونداي كه با آن مخلوقات جمع مي شوندكنم با كلمه كنم با كلمه كنم با كلمه كنم با كلمه م دروازه م دروازه م دروازه م دروازه منمنمنمن ،،،،ب عصاي نوراني و شتر سرخ رنگب عصاي نوراني و شتر سرخ رنگب عصاي نوراني و شتر سرخ رنگب عصاي نوراني و شتر سرخ رنگصاحصاحصاحصاح مممممنمنمنمن ،،،،من جامع همه احكام هستممن جامع همه احكام هستممن جامع همه احكام هستممن جامع همه احكام هستم،،،،را دوباره ايجاد مي كنم را دوباره ايجاد مي كنم را دوباره ايجاد مي كنم را دوباره ايجاد مي كنم من خلقمن خلقمن خلقمن خلق

م م م م منمنمنمن ،،،،م قاتل بزرگانم قاتل بزرگانم قاتل بزرگانم قاتل بزرگانمنمنمنمن ،،،،))))سرزمين فلسطين و شامسرزمين فلسطين و شامسرزمين فلسطين و شامسرزمين فلسطين و شام(((( صاحب بيضاء و حيفاءصاحب بيضاء و حيفاءصاحب بيضاء و حيفاءصاحب بيضاء و حيفاء مممممنمنمنمن ،،،،م همراه خضرم همراه خضرم همراه خضرم همراه خضرمنمنمنمن ،،،،امير مؤمنينامير مؤمنينامير مؤمنينامير مؤمنينم م م م منمنمنمن ،،،،يقينيقينيقينيقينمن بودم من بودم من بودم من بودم ،،،،ده بزرگ حق از باطلده بزرگ حق از باطلده بزرگ حق از باطلده بزرگ حق از باطلجدا كننجدا كننجدا كننجدا كنن ممممننننمممم ،،،،م تصديق كننده بزرگم تصديق كننده بزرگم تصديق كننده بزرگم تصديق كننده بزرگمنمنمنمن ،،،،م همراه ملت هاي اولينم همراه ملت هاي اولينم همراه ملت هاي اولينم همراه ملت هاي اولينمنمنمنمن ،،،،نابود كننده شجاعاننابود كننده شجاعاننابود كننده شجاعاننابود كننده شجاعان

ستارگان را به امر پروردگارم و علمي كه او به من ستارگان را به امر پروردگارم و علمي كه او به من ستارگان را به امر پروردگارم و علمي كه او به من ستارگان را به امر پروردگارم و علمي كه او به من منم كه امورمنم كه امورمنم كه امورمنم كه امور ،،،،م صاحب ستارگانم صاحب ستارگانم صاحب ستارگانم صاحب ستارگانمنمنمنمن ،،،،كه وحي را بر زبان آوردمكه وحي را بر زبان آوردمكه وحي را بر زبان آوردمكه وحي را بر زبان آوردم ....اختصاص داده است تدبير مي كنماختصاص داده است تدبير مي كنماختصاص داده است تدبير مي كنماختصاص داده است تدبير مي كنم

من غايبي هستم كه براي امري عظيم انتظارم را مي من غايبي هستم كه براي امري عظيم انتظارم را مي من غايبي هستم كه براي امري عظيم انتظارم را مي من غايبي هستم كه براي امري عظيم انتظارم را مي . . . . زرد رنگ و پرچم هاي سرخ رنگزرد رنگ و پرچم هاي سرخ رنگزرد رنگ و پرچم هاي سرخ رنگزرد رنگ و پرچم هاي سرخ رنگ صاحب پرچم هايصاحب پرچم هايصاحب پرچم هايصاحب پرچم هاي مممممنمنمنمنا توصيف مي ا توصيف مي ا توصيف مي ا توصيف مي من دست خود را بر روي محاسن صورت قبضه مي كنم و خودم رمن دست خود را بر روي محاسن صورت قبضه مي كنم و خودم رمن دست خود را بر روي محاسن صورت قبضه مي كنم و خودم رمن دست خود را بر روي محاسن صورت قبضه مي كنم و خودم ر. . . . م بخشش گرم بخشش گرم بخشش گرم بخشش گرمنمنمنمنم عطا كننده م عطا كننده م عطا كننده م عطا كننده منمنمنمن ،،،،كشندكشندكشندكشند

....كنمكنمكنمكنمم صاحب م صاحب م صاحب م صاحب منمنمنمن ،،،،م قرار دهنده او در كفن هام قرار دهنده او در كفن هام قرار دهنده او در كفن هام قرار دهنده او در كفن هامنمنمنمن ،،،،م حمايت كننده از پسر عمويمم حمايت كننده از پسر عمويمم حمايت كننده از پسر عمويمم حمايت كننده از پسر عمويممنمنمنمن ،،،،من در دين پروردگارم نظر مي كنممن در دين پروردگارم نظر مي كنممن در دين پروردگارم نظر مي كنممن در دين پروردگارم نظر مي كنم

هزاران هزاران هزاران هزاران منم كهمنم كهمنم كهمنم كه ،،،،م صاحب بهشتم صاحب بهشتم صاحب بهشتم صاحب بهشتمنمنمنمن ،،،،م همراه موسي و يوشع بن نونم همراه موسي و يوشع بن نونم همراه موسي و يوشع بن نونم همراه موسي و يوشع بن نونمنمنمنمن ،،،،همراه خضر و هارونهمراه خضر و هارونهمراه خضر و هارونهمراه خضر و هارون مممممنمنمنمن ،،،،واليت خداي رحمنواليت خداي رحمنواليت خداي رحمنواليت خداي رحمنم م م م منمنمنمن ،،،،منم سقف بر افراشته آسمانمنم سقف بر افراشته آسمانمنم سقف بر افراشته آسمانمنم سقف بر افراشته آسمان ،،،،م بيت معمورم بيت معمورم بيت معمورم بيت معمورمنمنمنمن ،،،،م امام نيكوكارانم امام نيكوكارانم امام نيكوكارانم امام نيكوكارانمنمنمنمن ،،،،م قاتل كافرانم قاتل كافرانم قاتل كافرانم قاتل كافرانمنمنمنمن ،،،،نفر را وحشت زده مي كنمنفر را وحشت زده مي كنمنفر را وحشت زده مي كنمنفر را وحشت زده مي كنم

آيا كسي هست كه به نطق من نطق آيا كسي هست كه به نطق من نطق آيا كسي هست كه به نطق من نطق آيا كسي هست كه به نطق من نطق . . . . منم صاحب امري عظيممنم صاحب امري عظيممنم صاحب امري عظيممنم صاحب امري عظيم ،،،،ه گاه امته گاه امته گاه امته گاه امتييييتكتكتكتك مممممنمنمنمن. . . . م باطن حرمم باطن حرمم باطن حرمم باطن حرممنمنمنمن ،،،،درياي منفجر شدهدرياي منفجر شدهدرياي منفجر شدهدرياي منفجر شده كند؟كند؟كند؟كند؟

Page 72: alinameh

٧٢

ما مي كشيدم و ما مي كشيدم و ما مي كشيدم و ما مي كشيدم و آتش جهنم و اگر نبود كه سخن خداوند و سخن پيامبر را شنيده بودم شمشير خودم را بر روي شآتش جهنم و اگر نبود كه سخن خداوند و سخن پيامبر را شنيده بودم شمشير خودم را بر روي شآتش جهنم و اگر نبود كه سخن خداوند و سخن پيامبر را شنيده بودم شمشير خودم را بر روي شآتش جهنم و اگر نبود كه سخن خداوند و سخن پيامبر را شنيده بودم شمشير خودم را بر روي ش مممممنمنمنمن ....شما را تا آخرين نفر به قتل مي رساندمشما را تا آخرين نفر به قتل مي رساندمشما را تا آخرين نفر به قتل مي رساندمشما را تا آخرين نفر به قتل مي رساندم

منم منم منم منم ،،،،سفر و حضرسفر و حضرسفر و حضرسفر و حضر صاحب نماز درصاحب نماز درصاحب نماز درصاحب نماز در مممممنمنمنمن ،،،،م سوره حمدم سوره حمدم سوره حمدم سوره حمدمنمنمنمن ،،،،م فصل الخطابم فصل الخطابم فصل الخطابم فصل الخطابمنمنمنمن ،،،،م ام الكتابم ام الكتابم ام الكتابم ام الكتابمنمنمنمن ،،،،م شب قدرم شب قدرم شب قدرم شب قدرمنمنمنمن ،،،،م ماه رمضانم ماه رمضانم ماه رمضانم ماه رمضانمنمنمنمنم م م م منمنمنمن ،،،،ههههم عبادت كنندم عبادت كنندم عبادت كنندم عبادت كنندمنمنمنمن ،،،،م باب سجدهم باب سجدهم باب سجدهم باب سجدهمنمنمنمن ،،،،من گناهان امت محمد را از دوش آنها برداشتممن گناهان امت محمد را از دوش آنها برداشتممن گناهان امت محمد را از دوش آنها برداشتممن گناهان امت محمد را از دوش آنها برداشتم ،،،،منم صاحب قربانيمنم صاحب قربانيمنم صاحب قربانيمنم صاحب قرباني ،،،،صاحب حشرصاحب حشرصاحب حشرصاحب حشر

....م مشهودم مشهودم مشهودم مشهودمنمنمنمن م شاهدم شاهدم شاهدم شاهدمنمنمنمن مخلوقمخلوقمخلوقمخلوقصاحب صاحب صاحب صاحب مممممنمنمنمن ،،،،من در كنار پيامبر به آسمان ها رفتممن در كنار پيامبر به آسمان ها رفتممن در كنار پيامبر به آسمان ها رفتممن در كنار پيامبر به آسمان ها رفتم ،،،،من در آسمان ها و زمين مورد ذكر هستممن در آسمان ها و زمين مورد ذكر هستممن در آسمان ها و زمين مورد ذكر هستممن در آسمان ها و زمين مورد ذكر هستم ،،،،م صاحب سندس سبزم صاحب سندس سبزم صاحب سندس سبزم صاحب سندس سبزمنمنمنمن

مان مان مان مان آسآسآسآس مممممنمنمنمن ،،،،مثال زده مي شودمثال زده مي شودمثال زده مي شودمثال زده مي شودم كسي كه به او م كسي كه به او م كسي كه به او م كسي كه به او منمنمنمن ،،،،همراه موسي و ارمهمراه موسي و ارمهمراه موسي و ارمهمراه موسي و ارم مممممنمنمنمن ،،،،شيث پسر آدمشيث پسر آدمشيث پسر آدمشيث پسر آدم همراههمراههمراههمراه مممممنمنمنمن ،،،،ب و قوسب و قوسب و قوسب و قوسكتاكتاكتاكتا ....صاحب باراني كه بعد از نا اميدي مي باردصاحب باراني كه بعد از نا اميدي مي باردصاحب باراني كه بعد از نا اميدي مي باردصاحب باراني كه بعد از نا اميدي مي بارد مممممنمنمنمن ،،،،سرسبزسرسبزسرسبزسرسبز سبز و صاحب دنيايسبز و صاحب دنيايسبز و صاحب دنيايسبز و صاحب دنياي

اكنون چه كسي مثل من است؟اكنون چه كسي مثل من است؟اكنون چه كسي مثل من است؟اكنون چه كسي مثل من است؟. . . . بله من اينها هستمبله من اينها هستمبله من اينها هستمبله من اينها هستممن صائقه اي هستم كه بر سر دشمنان نازل مي من صائقه اي هستم كه بر سر دشمنان نازل مي من صائقه اي هستم كه بر سر دشمنان نازل مي من صائقه اي هستم كه بر سر دشمنان نازل مي ،،،،من با خورشيد تكلم مي كنممن با خورشيد تكلم مي كنممن با خورشيد تكلم مي كنممن با خورشيد تكلم مي كنم ،،،،درياي تيرهدرياي تيرهدرياي تيرهدرياي تيره مممممنمنمنمن ،،،،م صاحب رعد بزرگم صاحب رعد بزرگم صاحب رعد بزرگم صاحب رعد بزرگمنمنمنمن

....گار من است و جز او خدائي نيستگار من است و جز او خدائي نيستگار من است و جز او خدائي نيستگار من است و جز او خدائي نيستو اهللا پروردو اهللا پروردو اهللا پروردو اهللا پروردس مردمي هستم كه مرا اطاعت كنند س مردمي هستم كه مرا اطاعت كنند س مردمي هستم كه مرا اطاعت كنند س مردمي هستم كه مرا اطاعت كنند من فريادرمن فريادرمن فريادرمن فريادر ،،،،شودشودشودشودپس منتظر پس منتظر پس منتظر پس منتظر ن به زودي از ميان شما كوچ خواهم كردن به زودي از ميان شما كوچ خواهم كردن به زودي از ميان شما كوچ خواهم كردن به زودي از ميان شما كوچ خواهم كردمممم. . . . بدانيد كه براي باطل جوالني و براي حق نيز دولتي استبدانيد كه براي باطل جوالني و براي حق نيز دولتي استبدانيد كه براي باطل جوالني و براي حق نيز دولتي استبدانيد كه براي باطل جوالني و براي حق نيز دولتي است

فتنه بني اميه و دولت كسرائي باشيد و بعد دولت بني عباس به همراه فرج و نيز گرفتاري رو مي آورد و شهري بين فتنه بني اميه و دولت كسرائي باشيد و بعد دولت بني عباس به همراه فرج و نيز گرفتاري رو مي آورد و شهري بين فتنه بني اميه و دولت كسرائي باشيد و بعد دولت بني عباس به همراه فرج و نيز گرفتاري رو مي آورد و شهري بين فتنه بني اميه و دولت كسرائي باشيد و بعد دولت بني عباس به همراه فرج و نيز گرفتاري رو مي آورد و شهري بين ه در آن شهر ساكن شود و از آنجا ه در آن شهر ساكن شود و از آنجا ه در آن شهر ساكن شود و از آنجا ه در آن شهر ساكن شود و از آنجا ناميده مي شود ملعون است كسي كناميده مي شود ملعون است كسي كناميده مي شود ملعون است كسي كناميده مي شود ملعون است كسي ك مي شود كه زوراءمي شود كه زوراءمي شود كه زوراءمي شود كه زوراء دجله و دجيل و فرات ساختهدجله و دجيل و فرات ساختهدجله و دجيل و فرات ساختهدجله و دجيل و فرات ساخته

و پرده ها آويخته مي شود و با مكر و گناه به برتري و پرده ها آويخته مي شود و با مكر و گناه به برتري و پرده ها آويخته مي شود و با مكر و گناه به برتري و پرده ها آويخته مي شود و با مكر و گناه به برتري طينت جباران بيرون مي آيد و در آن شهر كاخ ها بنا مي شودطينت جباران بيرون مي آيد و در آن شهر كاخ ها بنا مي شودطينت جباران بيرون مي آيد و در آن شهر كاخ ها بنا مي شودطينت جباران بيرون مي آيد و در آن شهر كاخ ها بنا مي شوده عدد سال هاي حكومتشان بعد فتنه ه عدد سال هاي حكومتشان بعد فتنه ه عدد سال هاي حكومتشان بعد فتنه ه عدد سال هاي حكومتشان بعد فتنه و بني عباس اين دولت را در دست چهل و دو پادشاه مي چرخاند بو بني عباس اين دولت را در دست چهل و دو پادشاه مي چرخاند بو بني عباس اين دولت را در دست چهل و دو پادشاه مي چرخاند بو بني عباس اين دولت را در دست چهل و دو پادشاه مي چرخاند بدست پيدا مي كنند دست پيدا مي كنند دست پيدا مي كنند دست پيدا مي كنند

آنگاه چهره من در ميان بالهاي آنگاه چهره من در ميان بالهاي آنگاه چهره من در ميان بالهاي آنگاه چهره من در ميان بالهاي . . . . اي غبار آلود فرا مي رسد و گردنبندي سرخ بر گردن آن است و حق قائم مي شوداي غبار آلود فرا مي رسد و گردنبندي سرخ بر گردن آن است و حق قائم مي شوداي غبار آلود فرا مي رسد و گردنبندي سرخ بر گردن آن است و حق قائم مي شوداي غبار آلود فرا مي رسد و گردنبندي سرخ بر گردن آن است و حق قائم مي شوداولين آن تحريف پرچم ها اولين آن تحريف پرچم ها اولين آن تحريف پرچم ها اولين آن تحريف پرچم ها : : : : بدانيد كه خروج من ده عالمت داردبدانيد كه خروج من ده عالمت داردبدانيد كه خروج من ده عالمت داردبدانيد كه خروج من ده عالمت دارد....مي شودمي شودمي شودمي شود همچون ماه در ميان ستارگان آشكارهمچون ماه در ميان ستارگان آشكارهمچون ماه در ميان ستارگان آشكارهمچون ماه در ميان ستارگان آشكاراقليم اقليم اقليم اقليم

خراسان و طلوع خراسان و طلوع خراسان و طلوع خراسان و طلوع ) ) ) ) بمبارنبمبارنبمبارنبمبارن(((( تعطيل شدن مساجد و متوقف شدن سفر حج و خسوف و قذفتعطيل شدن مساجد و متوقف شدن سفر حج و خسوف و قذفتعطيل شدن مساجد و متوقف شدن سفر حج و خسوف و قذفتعطيل شدن مساجد و متوقف شدن سفر حج و خسوف و قذف در كوچه هاي كوفه است ودر كوچه هاي كوفه است ودر كوچه هاي كوفه است ودر كوچه هاي كوفه است وستارگان دنباله دار و نزديك شدن ستارگان به يكديگر و هرج و مرج و قتل و غارت؛ اينها ده عالمت است و از يك ستارگان دنباله دار و نزديك شدن ستارگان به يكديگر و هرج و مرج و قتل و غارت؛ اينها ده عالمت است و از يك ستارگان دنباله دار و نزديك شدن ستارگان به يكديگر و هرج و مرج و قتل و غارت؛ اينها ده عالمت است و از يك ستارگان دنباله دار و نزديك شدن ستارگان به يكديگر و هرج و مرج و قتل و غارت؛ اينها ده عالمت است و از يك

. . . . كند كه قائم به حق استكند كه قائم به حق استكند كه قائم به حق استكند كه قائم به حق است عالمت تا عالمت ديگر چيز هاي عجيبي رخ مي دهد وقتي عالمت ها كامل شد قائم ما قيام ميعالمت تا عالمت ديگر چيز هاي عجيبي رخ مي دهد وقتي عالمت ها كامل شد قائم ما قيام ميعالمت تا عالمت ديگر چيز هاي عجيبي رخ مي دهد وقتي عالمت ها كامل شد قائم ما قيام ميعالمت تا عالمت ديگر چيز هاي عجيبي رخ مي دهد وقتي عالمت ها كامل شد قائم ما قيام مي

Page 73: alinameh

٧٣

اي مردم پروردگار خود را منزه بدانيد و با دست به او اشاره نكنيد هركس خالق را اي مردم پروردگار خود را منزه بدانيد و با دست به او اشاره نكنيد هركس خالق را اي مردم پروردگار خود را منزه بدانيد و با دست به او اشاره نكنيد هركس خالق را اي مردم پروردگار خود را منزه بدانيد و با دست به او اشاره نكنيد هركس خالق را : : : : و بعد آن حضرت فرمودو بعد آن حضرت فرمودو بعد آن حضرت فرمودو بعد آن حضرت فرمود ....محدود كند به كتاب ناطق كافر شده استمحدود كند به كتاب ناطق كافر شده استمحدود كند به كتاب ناطق كافر شده استمحدود كند به كتاب ناطق كافر شده است

. . . . خوشا به حال اهل واليت من كه در راه من كشته مي شوند و بخاطر من مورد طرد قرار مي گيرندخوشا به حال اهل واليت من كه در راه من كشته مي شوند و بخاطر من مورد طرد قرار مي گيرندخوشا به حال اهل واليت من كه در راه من كشته مي شوند و بخاطر من مورد طرد قرار مي گيرندخوشا به حال اهل واليت من كه در راه من كشته مي شوند و بخاطر من مورد طرد قرار مي گيرند: : : : و بعد فرمودو بعد فرمودو بعد فرمودو بعد فرمود ....آنها خزانه داران خداوند در زمين هستند و در روز وحشت بزرگ دچار ترس نمي شوندآنها خزانه داران خداوند در زمين هستند و در روز وحشت بزرگ دچار ترس نمي شوندآنها خزانه داران خداوند در زمين هستند و در روز وحشت بزرگ دچار ترس نمي شوندآنها خزانه داران خداوند در زمين هستند و در روز وحشت بزرگ دچار ترس نمي شوند

....كه قابل مخفي كردن نيستكه قابل مخفي كردن نيستكه قابل مخفي كردن نيستكه قابل مخفي كردن نيستي ي ي ي اسراراسراراسراراسرار مممممنمنمنمن كه خاموش نمي شودكه خاموش نمي شودكه خاموش نمي شودكه خاموش نمي شودم نور خدام نور خدام نور خدام نور خدامنمنمنمن

Page 74: alinameh

٧�

بیانال ةخطب

Page 75: alinameh

٧�

توضيح

صل مفده در بر دارناين خطبه .براي مردم ايراد فرموده اند) ع( ت كه حضرت عليخطبه بيان آخرين خطبه اي اسدر مقدمه اين خطبه روايت شده است .است و اوضاع آخر الزمان )ع(شناخت علي در ترين و باعظمت ترين بيانات

.كه اين خطبه را براي مردم انشاء كند نمود وصيت) ع(به حضرت علي) ص(كه پيامبر اسالم :عبارتند از را ذكر نموده اند آنكه خطبه بيان يا بخشي از كتاب هاي معتبري

- 5؛ )ق 420(المراتب اسماعيل بن احمد بستي -4؛ رجال الكشي -3؛ تاريخ طبري -2؛ البدأ و التاريخ مقدسي -1الدر المنظم -8؛روضه التسليم شيخ طوسي -7؛ االختصاص منسوب به شيخ مفيد-6بصائر الدرجات صفار قمي

االنسان الكامل عبد الرحمن بدوي؛ 10.النوار حافظ رجب برسيمشارق ا -9؛السر االعظم محمد بن طلحه شافعي في .عالئم الظهور عبد اهللا شبر -11

. همچنين سيد حيدر آملي از خطبه البيان در مبحث واليت ياد كرده چنان چه داود قيصري نيز چنين كرده است 1.است استناد كرده) ع(خن امام علي به بخشي از خطبه به عنوان س مالصدرا نيز

برخي از . است "حسن صباح"ح هاي مختلفي بر اين خطبه نوشته شده و نخستين شرح بر اين خطبه منسوب به رش 2.اهل سنت نيز براين خطبه شرح نوشته اند

مشارق انوار "نسخه اول كه كوتاهتر است در كتاب ؛در اينجا دو نسخه از اين خطبه را ذكر خواهيم كردما "خطبه بيان"با نام در اكثر آثار همين متن وبوده مختصري از خطبه بيان همان ده كهش نقل امبدون ذكر ن "اليقين

) ق 1323( شيخ علي بارجيني تاليف "الزام الناصب"كتاب بوده و دربسيار مفصل نسخه دوم . ده استش معروف .ذكر شده است ميرجهانيعالمه تاليف آيت اهللا "نوائب الدهور"و

.، نرش زائر۵۴، خطبة البيان، ص )قترمجه و حتقي(نرميی، اميد ١ .۴۶هامن ، ص ٢

Page 76: alinameh

٧�

بيان بهخط

1)1(نسخه

ن ذوالقرنين ن ذوالقرنين ن ذوالقرنين ن ذوالقرنين منم كه كليد هاي غيب در دست من است و بعد از محمد فرستاده خدا كسي جز من بر آن آگاه نيست منم آمنم كه كليد هاي غيب در دست من است و بعد از محمد فرستاده خدا كسي جز من بر آن آگاه نيست منم آمنم كه كليد هاي غيب در دست من است و بعد از محمد فرستاده خدا كسي جز من بر آن آگاه نيست منم آمنم كه كليد هاي غيب در دست من است و بعد از محمد فرستاده خدا كسي جز من بر آن آگاه نيست منم آ

قيامت و قيامت و قيامت و قيامت و موقف موقف موقف موقف منم صاحب صراط و منم صاحب صراط و منم صاحب صراط و منم صاحب صراط و انگشتر سليمان منم صاحب حسابانگشتر سليمان منم صاحب حسابانگشتر سليمان منم صاحب حسابانگشتر سليمان منم صاحب حسابصاحب صاحب صاحب صاحب منممنممنممنم استاستاستاست كه در صحف نخستين ياد شدهكه در صحف نخستين ياد شدهكه در صحف نخستين ياد شدهكه در صحف نخستين ياد شدهمنم منم منم منم خداي جبار خداي جبار خداي جبار خداي جبار ههههمنم نشانمنم نشانمنم نشانمنم نشان وح اولوح اولوح اولوح اولننننمنم منم منم منم و دوزخ به امر پروردگارم ، منم آدم اول و دوزخ به امر پروردگارم ، منم آدم اول و دوزخ به امر پروردگارم ، منم آدم اول و دوزخ به امر پروردگارم ، منم آدم اول تتتتجايگاه حساب، منم قسمت كننده بهشجايگاه حساب، منم قسمت كننده بهشجايگاه حساب، منم قسمت كننده بهشجايگاه حساب، منم قسمت كننده بهش

م جاري كننده نهرهام جاري كننده نهرهام جاري كننده نهرهام جاري كننده نهرهامنمنمنمنچشمه ها، چشمه ها، چشمه ها، چشمه ها، منم گشايندهمنم گشايندهمنم گشايندهمنم گشاينده را مي رسانمرا مي رسانمرا مي رسانمرا مي رسانم منم كه ميوه هامنم كه ميوه هامنم كه ميوه هامنم كه ميوه هامنم سازنده برگ درختان منم سازنده برگ درختان منم سازنده برگ درختان منم سازنده برگ درختان . . . . حقيقت اسرارحقيقت اسرارحقيقت اسرارحقيقت اسرارانها وزمين انها وزمين انها وزمين انها وزمين خدا در آسمخدا در آسمخدا در آسمخدا در آسمحجت حجت حجت حجت منممنممنممنم عين اليقينعين اليقينعين اليقينعين اليقينمنم منم منم منم انرواي مومنينانرواي مومنينانرواي مومنينانرواي مومنينفرمفرمفرمفرم منممنممنممنمبردباري بردباري بردباري بردباري ار علم منم كوهار علم منم كوهار علم منم كوهار علم منم كوهخزانه دخزانه دخزانه دخزانه د منممنممنممنم،،،،

"ساعةساعةساعةساعة" منممنممنممنم ،،،،به حقبه حقبه حقبه حق صيحهصيحهصيحهصيحهمنم منم منم منم كننده، كننده، كننده، كننده، منم صائقه منم عذاب هالكمنم صائقه منم عذاب هالكمنم صائقه منم عذاب هالكمنم صائقه منم عذاب هالك) ) ) ) اول نفخه صور اسرافيلاول نفخه صور اسرافيلاول نفخه صور اسرافيلاول نفخه صور اسرافيل(((( "راجفهراجفهراجفهراجفه"منممنممنممنممنم كه منم كه منم كه منم كه ،،،،صاحب صورصاحب صورصاحب صورصاحب صور منممنممنممنمر گرفته مي شود ر گرفته مي شود ر گرفته مي شود ر گرفته مي شود راست براست براست براست ب ن راهن راهن راهن راهكه از آكه از آكه از آكه از آ نوري نوري نوري نوري منم آنمنم آنمنم آنمنم آن ،،،،ن را انكار كردن را انكار كردن را انكار كردن را انكار كردكسي كه آكسي كه آكسي كه آكسي كه آ براي براي براي براي

راه ايوب راه ايوب راه ايوب راه ايوب منم هممنم هممنم هممنم هم اواواواو احب روز نشر، منم همراه نوح و نجات دهندهاحب روز نشر، منم همراه نوح و نجات دهندهاحب روز نشر، منم همراه نوح و نجات دهندهاحب روز نشر، منم همراه نوح و نجات دهندهمنم صمنم صمنم صمنم ص ،،،،دگان را از قبرها خارج مي كنمدگان را از قبرها خارج مي كنمدگان را از قبرها خارج مي كنمدگان را از قبرها خارج مي كنممرمرمرمر ،،،،ي كليمي كليمي كليمي كليممنم راز موسمنم راز موسمنم راز موسمنم راز موس ،،،،همراه ابراهيمهمراه ابراهيمهمراه ابراهيمهمراه ابراهيم منممنممنممنم ،،،،رپا داشته امرپا داشته امرپا داشته امرپا داشته امآسمانها را به امر پروردگارم بآسمانها را به امر پروردگارم بآسمانها را به امر پروردگارم بآسمانها را به امر پروردگارم ب كهكهكهكه مممممنمنمنمنوشفابخش او وشفابخش او وشفابخش او وشفابخش او دردمند دردمند دردمند دردمند

آنكه آنكه آنكه آنكه منممنممنممنم ،،،،اتاتاتاتبر جميع مخلوقبر جميع مخلوقبر جميع مخلوقبر جميع مخلوقحق حق حق حق وليوليوليولي منممنممنممنم ،،،،كه نمي ميردكه نمي ميردكه نمي ميردكه نمي ميرد منم امر پرورگار زنده ايمنم امر پرورگار زنده ايمنم امر پرورگار زنده ايمنم امر پرورگار زنده اي ،،،،ملكوتملكوتملكوتملكوت عالمعالمعالمعالم نظر كننده درنظر كننده درنظر كننده درنظر كننده در منممنممنممنماست منم جانشين است منم جانشين است منم جانشين است منم جانشين نكه كار خلق به من واگذارشدهنكه كار خلق به من واگذارشدهنكه كار خلق به من واگذارشدهنكه كار خلق به من واگذارشدهت منم آت منم آت منم آت منم آبا من اسبا من اسبا من اسبا من اس و حساب خلقو حساب خلقو حساب خلقو حساب خلق سخن در نزد من تغيير نمي پذيردسخن در نزد من تغيير نمي پذيردسخن در نزد من تغيير نمي پذيردسخن در نزد من تغيير نمي پذيرد

،همانگونه كه خداي،همانگونه كه خداي،همانگونه كه خداي،همانگونه كه خداي و روحو روحو روحو روح منم امر خداوندمنم امر خداوندمنم امر خداوندمنم امر خداوند دگانشدگانشدگانشدگانشاو بر بناو بر بناو بر بناو بر بن هرهاي او و حجتهرهاي او و حجتهرهاي او و حجتهرهاي او و حجتشششش منم راز خداوند درمنم راز خداوند درمنم راز خداوند درمنم راز خداوند درخداوند خالق خداوند خالق خداوند خالق خداوند خالق را را را را مرتفع مرتفع مرتفع مرتفع من كوههاي من كوههاي من كوههاي من كوههاي ....پروردگار من استپروردگار من استپروردگار من استپروردگار من است وح بگو روح از امروح بگو روح از امروح بگو روح از امروح بگو روح از امراي رسول از تو سوال مي كنند از راي رسول از تو سوال مي كنند از راي رسول از تو سوال مي كنند از راي رسول از تو سوال مي كنند از ر: : : : تعالي فرمود تعالي فرمود تعالي فرمود تعالي فرمود

منم قسمتمنم قسمتمنم قسمتمنم قسمت ،،،،نگهاي ميوه هانگهاي ميوه هانگهاي ميوه هانگهاي ميوه هارررر دهدهدهدهمنم نمايان كننمنم نمايان كننمنم نمايان كننمنم نمايان كننده درختان ده درختان ده درختان ده درختان منم نشاننمنم نشاننمنم نشاننمنم نشانني را شكافتم ي را شكافتم ي را شكافتم ي را شكافتم جارجارجارجار استوار ساختم ،و چشمه هاياستوار ساختم ،و چشمه هاياستوار ساختم ،و چشمه هاياستوار ساختم ،و چشمه هايعهده عهده عهده عهده وماه وستارگان منموماه وستارگان منموماه وستارگان منموماه وستارگان منمخورشيد خورشيد خورشيد خورشيد دهدهدهدهمنم نوردهنمنم نوردهنمنم نوردهنمنم نوردهنباران باران باران باران قطراتقطراتقطراتقطرات دهدهدهدهمنم نازل كننمنم نازل كننمنم نازل كننمنم نازل كننه كننده مردگان ه كننده مردگان ه كننده مردگان ه كننده مردگان منم زندمنم زندمنم زندمنم زندكننده رزقها كننده رزقها كننده رزقها كننده رزقها

منم زنده اي كه نمي ميرم منم زنده اي كه نمي ميرم منم زنده اي كه نمي ميرم منم زنده اي كه نمي ميرم كه فرمانبرداري او از طرف خدا واجب شده است كه فرمانبرداري او از طرف خدا واجب شده است كه فرمانبرداري او از طرف خدا واجب شده است كه فرمانبرداري او از طرف خدا واجب شده است منم آن منم آن منم آن منم آن ،،،،برپا كننده ساعةبرپا كننده ساعةبرپا كننده ساعةبرپا كننده ساعةمنم منم منم منم ،،،،دار قيامتدار قيامتدار قيامتدار قيامت

)بريوت -ط(، ۲۶۸ب برىس، مشارق انوار اليقني، ص حافظ رج ١

Page 77: alinameh

٧٧

هاي مومنان و هاي مومنان و هاي مومنان و هاي مومنان و منم نمازمنم نمازمنم نمازمنم نماز ،،،،مي باشدمي باشدمي باشدمي باشد نچهنچهنچهنچهو آو آو آو آ نچه بودنچه بودنچه بودنچه بودا منم دانا به آا منم دانا به آا منم دانا به آا منم دانا به آخدخدخدخدده ده ده ده منم رازپنهان شمنم رازپنهان شمنم رازپنهان شمنم رازپنهان ش ،،،،وهنگامي كه مردم نمرده اموهنگامي كه مردم نمرده اموهنگامي كه مردم نمرده اموهنگامي كه مردم نمرده اممنم منم منم منم ،،،،ستارگانستارگانستارگانستارگانمنم صاحب منم صاحب منم صاحب منم صاحب منم صاحب مناقب و مفاخرمنم صاحب مناقب و مفاخرمنم صاحب مناقب و مفاخرمنم صاحب مناقب و مفاخر ،،،،اول و آخراول و آخراول و آخراول و آخر رستاخيررستاخيررستاخيررستاخير ببببمنم صاحمنم صاحمنم صاحمنم صاح ن،ن،ن،ن،روزه آنان منم موال و امام آناروزه آنان منم موال و امام آناروزه آنان منم موال و امام آناروزه آنان منم موال و امام آنا

منم منم منم منم ) ) ) ) رجفرجفرجفرجف((((منم صاحب زلزله و جنبش منم صاحب زلزله و جنبش منم صاحب زلزله و جنبش منم صاحب زلزله و جنبش ،،،،ده حكومتهاده حكومتهاده حكومتهاده حكومتهابرنبرنبرنبرن منم از بينمنم از بينمنم از بينمنم از بين ،،،،ستمكاران اولستمكاران اولستمكاران اولستمكاران اول نيست كننده نيست كننده نيست كننده نيست كننده منممنممنممنم ،،،،خداخداخداخدا عذاب ثابتعذاب ثابتعذاب ثابتعذاب ثابتبپا بپا بپا بپا سايه ها سايه ها سايه ها سايه ها عالم عالم عالم عالم مرا مرا مرا مرا ند ند ند ند نكس كه خداونكس كه خداونكس كه خداونكس كه خداومنم آمنم آمنم آمنم آ ،،،،شمشيرمشمشيرمشمشيرمشمشيرم ا با همينا با همينا با همينا با همينفرعونهفرعونهفرعونهفرعونه دهدهدهدهمنم هالك كننمنم هالك كننمنم هالك كننمنم هالك كنن ،،،،صاحب كسوف و خسوفصاحب كسوف و خسوفصاحب كسوف و خسوفصاحب كسوف و خسوف

پس پس پس پس : : : : خداي سبحانخداي سبحانخداي سبحانخداي سبحان ههههفرمودفرمودفرمودفرمودشناختند و منكرشدند؛ به شناختند و منكرشدند؛ به شناختند و منكرشدند؛ به شناختند و منكرشدند؛ به خواند پس چون ظاهرشدم نخواند پس چون ظاهرشدم نخواند پس چون ظاهرشدم نخواند پس چون ظاهرشدم ن نان را به بندگي من فرانان را به بندگي من فرانان را به بندگي من فرانان را به بندگي من فراو آو آو آو آداشت داشت داشت داشت ....))))89898989- - - - بقرهبقرهبقرهبقره(((( نشناختند، او را و انكار كردندنشناختند، او را و انكار كردندنشناختند، او را و انكار كردندنشناختند، او را و انكار كردند نگاه كه آمد نگاه كه آمد نگاه كه آمد نگاه كه آمد آآآآ

براي كسي كه براي كسي كه براي كسي كه براي كسي كه اي گذشته منم آن باب خداوند كه اي گذشته منم آن باب خداوند كه اي گذشته منم آن باب خداوند كه اي گذشته منم آن باب خداوند كه كتابهكتابهكتابهكتابه منم نور االنوار منم حمل كننده عرش بهمراه ابرار منم صاحبمنم نور االنوار منم حمل كننده عرش بهمراه ابرار منم صاحبمنم نور االنوار منم حمل كننده عرش بهمراه ابرار منم صاحبمنم نور االنوار منم حمل كننده عرش بهمراه ابرار منم صاحبدنيا مرا دنيا مرا دنيا مرا دنيا مرا ورند وبندگان اقاليمورند وبندگان اقاليمورند وبندگان اقاليمورند وبندگان اقاليمهجوم مي آهجوم مي آهجوم مي آهجوم مي آ راشمراشمراشمراشمنكه مالئكه برفنكه مالئكه برفنكه مالئكه برفنكه مالئكه برفمنم آمنم آمنم آمنم آ ،،،،چشدچشدچشدچشدو بهشت را نمي و بهشت را نمي و بهشت را نمي و بهشت را نمي باز نمي شودباز نمي شودباز نمي شودباز نمي شودانكار كرد انكار كرد انكار كرد انكار كرد و و و و نماز خواندمنماز خواندمنماز خواندمنماز خواندم دو قبلهدو قبلهدو قبلهدو قبله با پيامبر بربا پيامبر بربا پيامبر بربا پيامبر بر ووووبرمن سالم كرد برمن سالم كرد برمن سالم كرد برمن سالم كرد و دو بارو دو بارو دو بارو دو بار منم آنكه خورشيد دوبار برايم برگشتمنم آنكه خورشيد دوبار برايم برگشتمنم آنكه خورشيد دوبار برايم برگشتمنم آنكه خورشيد دوبار برايم برگشت مي شناسند،مي شناسند،مي شناسند،مي شناسند،

طوفاني منم بيت طوفاني منم بيت طوفاني منم بيت طوفاني منم بيت دريايدريايدريايدرياي منممنممنممنم) ) ) ) نوشته شدهنوشته شدهنوشته شدهنوشته شده(((( منم كتاب مسطورمنم كتاب مسطورمنم كتاب مسطورمنم كتاب مسطور ،،،،منم طورمنم طورمنم طورمنم طور منم صاحب بدر وحنينمنم صاحب بدر وحنينمنم صاحب بدر وحنينمنم صاحب بدر وحنين ....دوبار بيعت كردمدوبار بيعت كردمدوبار بيعت كردمدوبار بيعت كردمو و و و د پس مسخ شدندد پس مسخ شدندد پس مسخ شدندد پس مسخ شدندبندگي من فراخواند و كافرشدند و پافشاري كردنبندگي من فراخواند و كافرشدند و پافشاري كردنبندگي من فراخواند و كافرشدند و پافشاري كردنبندگي من فراخواند و كافرشدند و پافشاري كردنبه به به به خداوند موجودات راخداوند موجودات راخداوند موجودات راخداوند موجودات رامنم آنكه منم آنكه منم آنكه منم آنكه 1111معمورمعمورمعمورمعمور

بهبهبهبه دست من استدست من استدست من استدست من استدر در در در الده هاي دوزخ الده هاي دوزخ الده هاي دوزخ الده هاي دوزخ بهشت و قبهشت و قبهشت و قبهشت و ق كليدهاي كليدهاي كليدهاي كليدهاي كهكهكهكهآنآنآنآن منممنممنممنم ،،،،هي پذيرفتند پس رهايي و منزلت يافتندهي پذيرفتند پس رهايي و منزلت يافتندهي پذيرفتند پس رهايي و منزلت يافتندهي پذيرفتند پس رهايي و منزلت يافتندگروگروگروگرواز من نه روحي حركت از من نه روحي حركت از من نه روحي حركت از من نه روحي حركت با رسول خدا در زمين و آسمان منم مسيح آنگاه كه غير با رسول خدا در زمين و آسمان منم مسيح آنگاه كه غير با رسول خدا در زمين و آسمان منم مسيح آنگاه كه غير با رسول خدا در زمين و آسمان منم مسيح آنگاه كه غير منممنممنممنم ،،،،عنوان كرامتي از جانب خداعنوان كرامتي از جانب خداعنوان كرامتي از جانب خداعنوان كرامتي از جانب خدا

همهمه همهمه همهمه همهمه عبور دادم و فرعون ولشگرش راغرق نمودم من عبور دادم و فرعون ولشگرش راغرق نمودم من عبور دادم و فرعون ولشگرش راغرق نمودم من عبور دادم و فرعون ولشگرش راغرق نمودم من دريادريادريادريا ازازازاز رارارارا نفس مي كشيد من موسينفس مي كشيد من موسينفس مي كشيد من موسينفس مي كشيد من موسي داشت و نه موجوديداشت و نه موجوديداشت و نه موجوديداشت و نه موجوديسير سير سير سير سمانها و زمينهاي هفتگانه را سمانها و زمينهاي هفتگانه را سمانها و زمينهاي هفتگانه را سمانها و زمينهاي هفتگانه را ر هم زدن آر هم زدن آر هم زدن آر هم زدن آچشم بچشم بچشم بچشم ب به يكبه يكبه يكبه يك نكهنكهنكهنكهآآآآ منممنممنممنمدانم دانم دانم دانم و گفتار پرندگان را ميو گفتار پرندگان را ميو گفتار پرندگان را ميو گفتار پرندگان را مي ر پايانر پايانر پايانر پايانچهاچهاچهاچها

....ددددمن نماز گذارمن نماز گذارمن نماز گذارمن نماز گذار سرسرسرسر پشت پشت پشت پشت عيسي عيسي عيسي عيسي نكهنكهنكهنكهآآآآ منم منم منم منم ،،،،رهرهرهرهزبان عيسي در گهوازبان عيسي در گهوازبان عيسي در گهوازبان عيسي در گهوا ن تكلم كننده برن تكلم كننده برن تكلم كننده برن تكلم كننده برمنم آمنم آمنم آمنم آ ،،،،كنمكنمكنمكنمميميميمي ،،،،صامت و محمدصامت و محمدصامت و محمدصامت و محمد منممنممنممنميه يه يه يه اولاولاولاول اعصاراعصاراعصاراعصار منم صاحبمنم صاحبمنم صاحبمنم صاحب مي خواهدمي خواهدمي خواهدمي خواهد خداخداخداخدا آن گونه كهآن گونه كهآن گونه كهآن گونه كه شومشومشومشوم ميميميمي دگرگوندگرگوندگرگوندگرگوندر صورتها در صورتها در صورتها در صورتها نكهنكهنكهنكهآآآآ منممنممنممنم

نظر نظر نظر نظر به كارهاي بندگان به كارهاي بندگان به كارهاي بندگان به كارهاي بندگان نكه نكه نكه نكه آآآآ منممنممنممنم منم آخر و اول و دنيا و آخرتمنم آخر و اول و دنيا و آخرتمنم آخر و اول و دنيا و آخرتمنم آخر و اول و دنيا و آخرت پرهيزكاريپرهيزكاريپرهيزكاريپرهيزكاري ليدليدليدليدكككك منممنممنممنم هدايتهدايتهدايتهدايت چراغچراغچراغچراغ منممنممنممنم ....ناطقناطقناطقناطقنكه نكه نكه نكه آآآآ منم منم منم منم 2222ديندينديندين برپادارندهبرپادارندهبرپادارندهبرپادارنده ، منم، منم، منم، منمقسطقسطقسطقسط دهدهدهدهمنم برقراركننمنم برقراركننمنم برقراركننمنم برقراركنن ،،،، امرشامرشامرشامرش بهبهبهبه ي هفتگانه و زمين ي هفتگانه و زمين ي هفتگانه و زمين ي هفتگانه و زمين سمانهاسمانهاسمانهاسمانهامنم خزانه دار آمنم خزانه دار آمنم خزانه دار آمنم خزانه دار آ مي كنممي كنممي كنممي كنم

معبدی در اسامن چهارم حماذی و مطابق کعبه١ اE دن اùين ٢

Page 78: alinameh

٧٨

به مدار سپهر به مدار سپهر به مدار سپهر به مدار سپهر دانادانادانادانا منم منم منم منم من، من، من، من، محبتمحبتمحبتمحبت و حسنات سود نبخشد مگر بهو حسنات سود نبخشد مگر بهو حسنات سود نبخشد مگر بهو حسنات سود نبخشد مگر به با واليت منبا واليت منبا واليت منبا واليت من نمي شود مگرنمي شود مگرنمي شود مگرنمي شود مگر پذيرفتهپذيرفتهپذيرفتهپذيرفته نكه عبادات نكه عبادات نكه عبادات نكه عبادات آآآآ منم منم منم منم ....ار جبارار جبارار جبارار جبارپروردگپروردگپروردگپروردگ بيابانها به اذنبيابانها به اذنبيابانها به اذنبيابانها به اذن هايهايهايهايدانه هاي باران وريگدانه هاي باران وريگدانه هاي باران وريگدانه هاي باران وريگ نهنهنهنهمنم صاحب پيمامنم صاحب پيمامنم صاحب پيمامنم صاحب پيما در گردشدر گردشدر گردشدر گردش

منم شماره منم شماره منم شماره منم شماره ،،،،ظاهر مي شومظاهر مي شومظاهر مي شومظاهر مي شوم بخواهمبخواهمبخواهمبخواهم وهرگونهوهرگونهوهرگونهوهرگونهمي شوم مي شوم مي شوم مي شوم كشته مي شوم و دوبار زندهكشته مي شوم و دوبار زندهكشته مي شوم و دوبار زندهكشته مي شوم و دوبار زندهدو بار دو بار دو بار دو بار آگاه باشيد منم آنكهآگاه باشيد منم آنكهآگاه باشيد منم آنكهآگاه باشيد منم آنكهكتب انبياء نزد كتب انبياء نزد كتب انبياء نزد كتب انبياء نزد كتاب ازكتاب ازكتاب ازكتاب از نكه هزارنكه هزارنكه هزارنكه هزاربه امر پروردگارم منم آبه امر پروردگارم منم آبه امر پروردگارم منم آبه امر پروردگارم منم آ انانانانننننآآآآ دهدهدهدهحساب كننحساب كننحساب كننحساب كنن مممممنمنمنمنموجودات اگر چه بسيارند موجودات اگر چه بسيارند موجودات اگر چه بسيارند موجودات اگر چه بسيارند دهدهدهدهكننكننكننكنن در روزگار گذشته ياد شده ام و دردر روزگار گذشته ياد شده ام و دردر روزگار گذشته ياد شده ام و دردر روزگار گذشته ياد شده ام و در نكهنكهنكهنكهس مسخ شدند منم آس مسخ شدند منم آس مسخ شدند منم آس مسخ شدند منم آنكه واليت مرا هزار امت انكار كردند پنكه واليت مرا هزار امت انكار كردند پنكه واليت مرا هزار امت انكار كردند پنكه واليت مرا هزار امت انكار كردند پآآآآ است منم است منم است منم است منم منمنمنمن

ده ده ده ده ده وعذاب كننده وعذاب كننده وعذاب كننده وعذاب كننوخارج كننوخارج كننوخارج كننوخارج كننشته شته شته شته زمانهاي گذزمانهاي گذزمانهاي گذزمانهاي گذ عمرستمگران درعمرستمگران درعمرستمگران درعمرستمگران در دهدهدهدهمنم شكننده وكوتاه كننمنم شكننده وكوتاه كننمنم شكننده وكوتاه كننمنم شكننده وكوتاه كننآخر الزمان آشكار شده ام آخر الزمان آشكار شده ام آخر الزمان آشكار شده ام آخر الزمان آشكار شده ام منم سخنگو به هر منم سخنگو به هر منم سخنگو به هر منم سخنگو به هر ،،،،سختسختسختسخت عذاب كردنيعذاب كردنيعذاب كردنيعذاب كردني"نسرنسرنسرنسر"و و و و "يعوقيعوقيعوقيعوق"و و و و "يغوثيغوثيغوثيغوث" دهدهدهدهمنم عذاب كننمنم عذاب كننمنم عذاب كننمنم عذاب كنن ،،،،آنان در واپسين زمانآنان در واپسين زمانآنان در واپسين زمانآنان در واپسين زمان

معنايي هستم كه هيچ معنايي هستم كه هيچ معنايي هستم كه هيچ معنايي هستم كه هيچ منمنمنمن منم داماد محمدمنم داماد محمدمنم داماد محمدمنم داماد محمد ،،،،منممنممنممنممحمد محمد محمد محمد منم محمد ومنم محمد ومنم محمد ومنم محمد و ،،،،شاهد بر اعمال خلق در مشارق و مغاربشاهد بر اعمال خلق در مشارق و مغاربشاهد بر اعمال خلق در مشارق و مغاربشاهد بر اعمال خلق در مشارق و مغارب منم منم منم منم زبان،زبان،زبان،زبان، .... العلي العظيم العلي العظيم العلي العظيم العلي العظيمو ال حول وال قوة اال باهللاو ال حول وال قوة اال باهللاو ال حول وال قوة اال باهللاو ال حول وال قوة اال باهللا. . . . اسم و شبيهي بر آن قرار نمي گيرداسم و شبيهي بر آن قرار نمي گيرداسم و شبيهي بر آن قرار نمي گيرداسم و شبيهي بر آن قرار نمي گيرد

Page 79: alinameh

٧٩

بيان بهخط

1)2( خهنس

محمد بن احمد انباري از محمد بن احمد جرجاني قاضي ري از طوق بن مالك از پدرش و او از جدش و او از عبد اهللا محمد بن احمد انباري از محمد بن احمد جرجاني قاضي ري از طوق بن مالك از پدرش و او از جدش و او از عبد اهللا محمد بن احمد انباري از محمد بن احمد جرجاني قاضي ري از طوق بن مالك از پدرش و او از جدش و او از عبد اهللا محمد بن احمد انباري از محمد بن احمد جرجاني قاضي ري از طوق بن مالك از پدرش و او از جدش و او از عبد اهللا

::::بن مسعود روايت كرده استبن مسعود روايت كرده استبن مسعود روايت كرده استبن مسعود روايت كرده استمع شرفياب شده مع شرفياب شده مع شرفياب شده مع شرفياب شده زماني كه اميرالمؤمنين امر خالفت را عهده دار گرديد،پس از سه روز به بصره آمد و به مسجد جازماني كه اميرالمؤمنين امر خالفت را عهده دار گرديد،پس از سه روز به بصره آمد و به مسجد جازماني كه اميرالمؤمنين امر خالفت را عهده دار گرديد،پس از سه روز به بصره آمد و به مسجد جازماني كه اميرالمؤمنين امر خالفت را عهده دار گرديد،پس از سه روز به بصره آمد و به مسجد جا

مردم چون اين مردم چون اين مردم چون اين مردم چون اين ....بر فراز منبر قرار گرفت و سخناني ايراد فرمود كه عقول را به شگفتي و بدنها را به لرزه افكندبر فراز منبر قرار گرفت و سخناني ايراد فرمود كه عقول را به شگفتي و بدنها را به لرزه افكندبر فراز منبر قرار گرفت و سخناني ايراد فرمود كه عقول را به شگفتي و بدنها را به لرزه افكندبر فراز منبر قرار گرفت و سخناني ايراد فرمود كه عقول را به شگفتي و بدنها را به لرزه افكنددر در در در ))))عععع((((منانمنانمنانمناناميرمؤاميرمؤاميرمؤاميرمؤ ....را به فرياد و ناله و شيون بلند كردندرا به فرياد و ناله و شيون بلند كردندرا به فرياد و ناله و شيون بلند كردندرا به فرياد و ناله و شيون بلند كردند صداهاصداهاصداهاصداهابسيار گريستند و بسيار گريستند و بسيار گريستند و بسيار گريستند و سخنان را از حضرتش بشنيدندسخنان را از حضرتش بشنيدندسخنان را از حضرتش بشنيدندسخنان را از حضرتش بشنيدند

ه و آله با او در نهان سخن گفته و اسرار پنهاني كه ميان خدا و پيامبرش ه و آله با او در نهان سخن گفته و اسرار پنهاني كه ميان خدا و پيامبرش ه و آله با او در نهان سخن گفته و اسرار پنهاني كه ميان خدا و پيامبرش ه و آله با او در نهان سخن گفته و اسرار پنهاني كه ميان خدا و پيامبرش رسول خدا صلي اهللا عليرسول خدا صلي اهللا عليرسول خدا صلي اهللا عليرسول خدا صلي اهللا علي::::آن جمع فرمود كهآن جمع فرمود كهآن جمع فرمود كهآن جمع فرمود كه منتقل شدهمنتقل شدهمنتقل شدهمنتقل شده ))))عععع((((از اين رو نوري كه در روي پيغمبر بودبه روي علي ابن ابيطالباز اين رو نوري كه در روي پيغمبر بودبه روي علي ابن ابيطالباز اين رو نوري كه در روي پيغمبر بودبه روي علي ابن ابيطالباز اين رو نوري كه در روي پيغمبر بودبه روي علي ابن ابيطالب....براي او بازگو كردهبراي او بازگو كردهبراي او بازگو كردهبراي او بازگو كرده وجود داشتهوجود داشتهوجود داشتهوجود داشته

لبيان را بر لبيان را بر لبيان را بر لبيان را بر اميرمؤمنان را وصيت كرد كه خطبه ااميرمؤمنان را وصيت كرد كه خطبه ااميرمؤمنان را وصيت كرد كه خطبه ااميرمؤمنان را وصيت كرد كه خطبه ا پيامبر خدا در بيماري و مرضي كه منجر به وفاتش گرديدپيامبر خدا در بيماري و مرضي كه منجر به وفاتش گرديدپيامبر خدا در بيماري و مرضي كه منجر به وفاتش گرديدپيامبر خدا در بيماري و مرضي كه منجر به وفاتش گرديد....استاستاستاست ....مده است مده است مده است مده است آآآآ- - - - تا روز رستاخيزتا روز رستاخيزتا روز رستاخيزتا روز رستاخيز - - - - مردم انشاكند كه در آن علم گذشته و آينده و آنچه كه واقع شده و مي شودمردم انشاكند كه در آن علم گذشته و آينده و آنچه كه واقع شده و مي شودمردم انشاكند كه در آن علم گذشته و آينده و آنچه كه واقع شده و مي شودمردم انشاكند كه در آن علم گذشته و آينده و آنچه كه واقع شده و مي شود

ستم امت صبر پيشه كرده بود،چون عمر ستم امت صبر پيشه كرده بود،چون عمر ستم امت صبر پيشه كرده بود،چون عمر ستم امت صبر پيشه كرده بود،چون عمر وووو امير مؤمنان هم بعد از رحلت پيامبر به پا خاست،در حالي كه بر ظلمامير مؤمنان هم بعد از رحلت پيامبر به پا خاست،در حالي كه بر ظلمامير مؤمنان هم بعد از رحلت پيامبر به پا خاست،در حالي كه بر ظلمامير مؤمنان هم بعد از رحلت پيامبر به پا خاست،در حالي كه بر ظلممردم خطبه اي ايراد فرمود مردم خطبه اي ايراد فرمود مردم خطبه اي ايراد فرمود مردم خطبه اي ايراد فرمود حضرتش براي حضرتش براي حضرتش براي حضرتش براي بر عمل كندبر عمل كندبر عمل كندبر عمل كندبود كه به وصيت پيامبود كه به وصيت پيامبود كه به وصيت پيامبود كه به وصيت پيامآن آن آن آن حضرتش به لب بام رسيد و زمان حضرتش به لب بام رسيد و زمان حضرتش به لب بام رسيد و زمان حضرتش به لب بام رسيد و زمان

منان در بصره و بر فراز منبرقرار گرفت و خطبه اي ايراد كرد كه آخرين منان در بصره و بر فراز منبرقرار گرفت و خطبه اي ايراد كرد كه آخرين منان در بصره و بر فراز منبرقرار گرفت و خطبه اي ايراد كرد كه آخرين منان در بصره و بر فراز منبرقرار گرفت و خطبه اي ايراد كرد كه آخرين ؤؤؤؤاميرماميرماميرماميرم ....البيانش خوانندالبيانش خوانندالبيانش خوانندالبيانش خوانند بهبهبهبهكه خطكه خطكه خطكه خطثنا گفت و يادي از پيامبر خدا ثنا گفت و يادي از پيامبر خدا ثنا گفت و يادي از پيامبر خدا ثنا گفت و يادي از پيامبر خدا اواواواوورد و بر ورد و بر ورد و بر ورد و بر آآآآحضرت در آن خطبه ستايش خدا را به جا حضرت در آن خطبه ستايش خدا را به جا حضرت در آن خطبه ستايش خدا را به جا حضرت در آن خطبه ستايش خدا را به جا ....خطبه حضرتش بودخطبه حضرتش بودخطبه حضرتش بودخطبه حضرتش بود

آنگاه آنگاه آنگاه آنگاه . . . . و اشاره فرمود به انگشت سبابه و وسطاي خودو اشاره فرمود به انگشت سبابه و وسطاي خودو اشاره فرمود به انگشت سبابه و وسطاي خودو اشاره فرمود به انگشت سبابه و وسطاي خود بيبم به سان اين دو انگشتيم،بيبم به سان اين دو انگشتيم،بيبم به سان اين دو انگشتيم،بيبم به سان اين دو انگشتيم،ححححمردم من و مردم من و مردم من و مردم من و نگاه فرمود اي نگاه فرمود اي نگاه فرمود اي نگاه فرمود اي آآآآ....نمودنمودنمودنمودفرمود اگر آيه اي از كتاب خدا نبود، هر آينه خبر مي دادم شما را به آنچه كه در آسمانها و زمين است و آنچه كه فرمود اگر آيه اي از كتاب خدا نبود، هر آينه خبر مي دادم شما را به آنچه كه در آسمانها و زمين است و آنچه كه فرمود اگر آيه اي از كتاب خدا نبود، هر آينه خبر مي دادم شما را به آنچه كه در آسمانها و زمين است و آنچه كه فرمود اگر آيه اي از كتاب خدا نبود، هر آينه خبر مي دادم شما را به آنچه كه در آسمانها و زمين است و آنچه كه

نمي نمي نمي نمي البته به من وحيالبته به من وحيالبته به من وحيالبته به من وحي. . . . نظرم دور نمانده است نظرم دور نمانده است نظرم دور نمانده است نظرم دور نمانده است در دل زمين جاي دارد كه بر من چيزي از آن پنهان نباشد و كلمه اي ازدر دل زمين جاي دارد كه بر من چيزي از آن پنهان نباشد و كلمه اي ازدر دل زمين جاي دارد كه بر من چيزي از آن پنهان نباشد و كلمه اي ازدر دل زمين جاي دارد كه بر من چيزي از آن پنهان نباشد و كلمه اي از

اسـتفاده شده ) اسـتانه مقدسه مق(اميد نرميی ، نرش زائر :و نوائب اùهور ذکر شده و در ترمجه ان از کتاب خطبة البيان، ترمجه و حتقيق ۱۴۸،ص ۲اين نسخه در کتاب الزام الناصب ج ١

.برای بررىس مفصل مهه اسـناد اين خطبه به حتقيقی که در کتاب مذکور اجنام گرفته است مراجعه کنيد. است

Page 80: alinameh

٨٠

هر آينه پيامبر خدا با من به هر آينه پيامبر خدا با من به هر آينه پيامبر خدا با من به هر آينه پيامبر خدا با من به ....ول خدا بر من تعليم فرموده استول خدا بر من تعليم فرموده استول خدا بر من تعليم فرموده استول خدا بر من تعليم فرموده استرسرسرسرسبلكه آنچه كه به من مي رسد دانشي است كه بلكه آنچه كه به من مي رسد دانشي است كه بلكه آنچه كه به من مي رسد دانشي است كه بلكه آنچه كه به من مي رسد دانشي است كه شود،شود،شود،شود،. . . . و بر هر بابي هزار فرع متفرع است و بر هر بابي هزار فرع متفرع است و بر هر بابي هزار فرع متفرع است و بر هر بابي هزار فرع متفرع است له هزار باب داردله هزار باب داردله هزار باب داردله هزار باب داردمسأمسأمسأمسأكه هر كه هر كه هر كه هر سخن گفت و هزار مساله در ميان نهادسخن گفت و هزار مساله در ميان نهادسخن گفت و هزار مساله در ميان نهادسخن گفت و هزار مساله در ميان نهاد سرسرسرسر

اگر نبود كه اگر نبود كه اگر نبود كه اگر نبود كه . . . . آنچه در زير عرش است تا خبر دهم شما راآنچه در زير عرش است تا خبر دهم شما راآنچه در زير عرش است تا خبر دهم شما راآنچه در زير عرش است تا خبر دهم شما را ازازازازمن من من من ازازازازبپرسيد بپرسيد بپرسيد بپرسيد . . . . ن پيش از آنكه مرا نيابيدن پيش از آنكه مرا نيابيدن پيش از آنكه مرا نيابيدن پيش از آنكه مرا نيابيدبپرسيد از مبپرسيد از مبپرسيد از مبپرسيد از مهر آينه خبر مي هر آينه خبر مي هر آينه خبر مي هر آينه خبر مي چنانچه در حق پسر عمم گفته شد چنانچه در حق پسر عمم گفته شد چنانچه در حق پسر عمم گفته شد چنانچه در حق پسر عمم گفته شد - - - - كه علي ابن ابيطالب جادوگر است،كه علي ابن ابيطالب جادوگر است،كه علي ابن ابيطالب جادوگر است،كه علي ابن ابيطالب جادوگر است،::::گوينده اي از شما بگويدگوينده اي از شما بگويدگوينده اي از شما بگويدگوينده اي از شما بگويد

....هر آينه خبر ميدادم شما را از اعماق زمينهر آينه خبر ميدادم شما را از اعماق زمينهر آينه خبر ميدادم شما را از اعماق زمينهر آينه خبر ميدادم شما را از اعماق زمين. . . . دادم شما را به جايگاه رويايتان و دفينه هاي پنهان در زير زميندادم شما را به جايگاه رويايتان و دفينه هاي پنهان در زير زميندادم شما را به جايگاه رويايتان و دفينه هاي پنهان در زير زميندادم شما را به جايگاه رويايتان و دفينه هاي پنهان در زير زمين ....و اين است آن خطبه اي كه خطبه البيانش گويندو اين است آن خطبه اي كه خطبه البيانش گويندو اين است آن خطبه اي كه خطبه البيانش گويندو اين است آن خطبه اي كه خطبه البيانش گويند

Page 81: alinameh

٨١

به نام خداوند بخشاينده مهربانبه نام خداوند بخشاينده مهربانبه نام خداوند بخشاينده مهربانبه نام خداوند بخشاينده مهرباندنيها را هموار كرد، دنيها را هموار كرد، دنيها را هموار كرد، دنيها را هموار كرد، گسترگسترگسترگسترريد، و ريد، و ريد، و ريد، و ففففبيابيابيابيا- - - - بي آنكه الگويي براي او باشدبي آنكه الگويي براي او باشدبي آنكه الگويي براي او باشدبي آنكه الگويي براي او باشد- - - - سپاس خداي را كه آسمانها را به قلم صنعشسپاس خداي را كه آسمانها را به قلم صنعشسپاس خداي را كه آسمانها را به قلم صنعشسپاس خداي را كه آسمانها را به قلم صنعش

بيت نمود، و چشمه ساران از زمين جوشانيد و جاري ساخت، و بادها را فرستاد و افالك بيت نمود، و چشمه ساران از زمين جوشانيد و جاري ساخت، و بادها را فرستاد و افالك بيت نمود، و چشمه ساران از زمين جوشانيد و جاري ساخت، و بادها را فرستاد و افالك بيت نمود، و چشمه ساران از زمين جوشانيد و جاري ساخت، و بادها را فرستاد و افالك اي خود تثاي خود تثاي خود تثاي خود تثججججو كوه ها را در و كوه ها را در و كوه ها را در و كوه ها را در سال را ايجاد كرد، و سال را ايجاد كرد، و سال را ايجاد كرد، و سال را ايجاد كرد، و سپاس از آن خدايي است كه ماه هايسپاس از آن خدايي است كه ماه هايسپاس از آن خدايي است كه ماه هايسپاس از آن خدايي است كه ماه هاي. . . . را فراهم آورد و در مسيري مشخص به حركت درآوردرا فراهم آورد و در مسيري مشخص به حركت درآوردرا فراهم آورد و در مسيري مشخص به حركت درآوردرا فراهم آورد و در مسيري مشخص به حركت درآورد

ا در شب هاي تار فرو ا در شب هاي تار فرو ا در شب هاي تار فرو ا در شب هاي تار فرو را تقسيم نمود،و سياهي ررا تقسيم نمود،و سياهي ررا تقسيم نمود،و سياهي ررا تقسيم نمود،و سياهي ر - - - - در آسماندر آسماندر آسماندر آسمانمنزلگاه هاي ماه منزلگاه هاي ماه منزلگاه هاي ماه منزلگاه هاي ماه و و و و خر حويش گردانيد، خر حويش گردانيد، خر حويش گردانيد، خر حويش گردانيد، سسسسابرها را مابرها را مابرها را مابرها را ماوست سر منشا امور، و تضمين كننده روزي، اوست سر منشا امور، و تضمين كننده روزي، اوست سر منشا امور، و تضمين كننده روزي، اوست سر منشا امور، و تضمين كننده روزي، . . . . ريخت، و اجسام را پديد آورد،و ابر ها را بيافريد، و ازمنه را بيافكندريخت، و اجسام را پديد آورد،و ابر ها را بيافريد، و ازمنه را بيافكندريخت، و اجسام را پديد آورد،و ابر ها را بيافريد، و ازمنه را بيافكندريخت، و اجسام را پديد آورد،و ابر ها را بيافريد، و ازمنه را بيافكند

شكر ميكنم او را بر نعمت ها شكر ميكنم او را بر نعمت ها شكر ميكنم او را بر نعمت ها شكر ميكنم او را بر نعمت ها . . . . و به هم آورنده استخوانهاي پوسيده، ستايش ميكنم او را بر روزي ها و فراوانيشانو به هم آورنده استخوانهاي پوسيده، ستايش ميكنم او را بر روزي ها و فراوانيشانو به هم آورنده استخوانهاي پوسيده، ستايش ميكنم او را بر روزي ها و فراوانيشانو به هم آورنده استخوانهاي پوسيده، ستايش ميكنم او را بر روزي ها و فراوانيشانشهادتي كه گوينده به آن را به شهادتي كه گوينده به آن را به شهادتي كه گوينده به آن را به شهادتي كه گوينده به آن را به . . . . اوست يكتاي بي همتااوست يكتاي بي همتااوست يكتاي بي همتااوست يكتاي بي همتا. . . . م كه معبودي جز خدا نيستم كه معبودي جز خدا نيستم كه معبودي جز خدا نيستم كه معبودي جز خدا نيستشهادت مي دهشهادت مي دهشهادت مي دهشهادت مي ده. . . . و استمرارشانو استمرارشانو استمرارشانو استمرارشان

شهادت مي دهم كه محمد بنده او و خاتم فرستادگانش شهادت مي دهم كه محمد بنده او و خاتم فرستادگانش شهادت مي دهم كه محمد بنده او و خاتم فرستادگانش شهادت مي دهم كه محمد بنده او و خاتم فرستادگانش . . . . و او را از عذاب روز رستاخيز ايمن مي داردو او را از عذاب روز رستاخيز ايمن مي داردو او را از عذاب روز رستاخيز ايمن مي داردو او را از عذاب روز رستاخيز ايمن مي دارد كشاندكشاندكشاندكشانداسالم مي اسالم مي اسالم مي اسالم مي بندگي بتها دل مشغول بندگي بتها دل مشغول بندگي بتها دل مشغول بندگي بتها دل مشغول خداوند او را به سوي امتي گسيل داشت كه به خداوند او را به سوي امتي گسيل داشت كه به خداوند او را به سوي امتي گسيل داشت كه به خداوند او را به سوي امتي گسيل داشت كه به . . . . را منتشر ساخترا منتشر ساخترا منتشر ساخترا منتشر ساخت اوست كه دعوت حقاوست كه دعوت حقاوست كه دعوت حقاوست كه دعوت حق. . . . است است است است ....بر اثر پرستش بتها افراد قابل در وادي گمراهي در غلطيده بودندبر اثر پرستش بتها افراد قابل در وادي گمراهي در غلطيده بودندبر اثر پرستش بتها افراد قابل در وادي گمراهي در غلطيده بودندبر اثر پرستش بتها افراد قابل در وادي گمراهي در غلطيده بودند. . . . بودندبودندبودندبودند

ه سبب زيور ناداني و گمراهي مرتكب ه سبب زيور ناداني و گمراهي مرتكب ه سبب زيور ناداني و گمراهي مرتكب ه سبب زيور ناداني و گمراهي مرتكب ببببپرواز كنندگانشان با زبان عصيانگري هدايت گشته بودند و فريب خورده پرواز كنندگانشان با زبان عصيانگري هدايت گشته بودند و فريب خورده پرواز كنندگانشان با زبان عصيانگري هدايت گشته بودند و فريب خورده پرواز كنندگانشان با زبان عصيانگري هدايت گشته بودند و فريب خورده ه سبب قرآن دعوت شيطان را محو و نابود ه سبب قرآن دعوت شيطان را محو و نابود ه سبب قرآن دعوت شيطان را محو و نابود ه سبب قرآن دعوت شيطان را محو و نابود رسول خدا پيام خود را رساند حال آنكه بر مفاد آن آگاه بود و برسول خدا پيام خود را رساند حال آنكه بر مفاد آن آگاه بود و برسول خدا پيام خود را رساند حال آنكه بر مفاد آن آگاه بود و برسول خدا پيام خود را رساند حال آنكه بر مفاد آن آگاه بود و ب. . . . اشتباه شداشتباه شداشتباه شداشتباه شد

به به به به نمود، و بيني نادانان عرب و بزرگانشان را به خاك مذلت ماليد تا اينكه دعوتش به حق و حقيقت ، صبح را براي امتنمود، و بيني نادانان عرب و بزرگانشان را به خاك مذلت ماليد تا اينكه دعوتش به حق و حقيقت ، صبح را براي امتنمود، و بيني نادانان عرب و بزرگانشان را به خاك مذلت ماليد تا اينكه دعوتش به حق و حقيقت ، صبح را براي امتنمود، و بيني نادانان عرب و بزرگانشان را به خاك مذلت ماليد تا اينكه دعوتش به حق و حقيقت ، صبح را براي امتاي اي اي اي . . . . بر اين امت به سبب پيامبر و پيامش دعوت بزرگ راست آمد و ريشه هايش پاك و پاكيزه گشتبر اين امت به سبب پيامبر و پيامش دعوت بزرگ راست آمد و ريشه هايش پاك و پاكيزه گشتبر اين امت به سبب پيامبر و پيامش دعوت بزرگ راست آمد و ريشه هايش پاك و پاكيزه گشتبر اين امت به سبب پيامبر و پيامش دعوت بزرگ راست آمد و ريشه هايش پاك و پاكيزه گشت. . . . وردوردوردوردآآآآارمغان ارمغان ارمغان ارمغان

. . . . ترس نزديك شد و اجل فرارسيدترس نزديك شد و اجل فرارسيدترس نزديك شد و اجل فرارسيدترس نزديك شد و اجل فرارسيد. . . . ))))مثلي كه زده شده بود در عمل ثابت شدمثلي كه زده شده بود در عمل ثابت شدمثلي كه زده شده بود در عمل ثابت شدمثلي كه زده شده بود در عمل ثابت شد((((كرد و عمل ثابت گرديدكرد و عمل ثابت گرديدكرد و عمل ثابت گرديدكرد و عمل ثابت گرديدمثل سير مثل سير مثل سير مثل سير !!!!مردممردممردممردمپس بپرسيد پس بپرسيد پس بپرسيد پس بپرسيد . . . . با زمان رخت بربستن از اين دنيا فاصله چنداني ندارم و از عمرم جز اندك زماني بيش باقي نمانده استبا زمان رخت بربستن از اين دنيا فاصله چنداني ندارم و از عمرم جز اندك زماني بيش باقي نمانده استبا زمان رخت بربستن از اين دنيا فاصله چنداني ندارم و از عمرم جز اندك زماني بيش باقي نمانده استبا زمان رخت بربستن از اين دنيا فاصله چنداني ندارم و از عمرم جز اندك زماني بيش باقي نمانده است

منم آشكارگر آيات كتاب منم آشكارگر آيات كتاب منم آشكارگر آيات كتاب منم آشكارگر آيات كتاب . . . . رار كائناترار كائناترار كائناترار كائناتمنم آگاه كننده از اسمنم آگاه كننده از اسمنم آگاه كننده از اسمنم آگاه كننده از اس! ! ! ! اي مردماي مردماي مردماي مردم. . . . پيش از آنكه مرا در ميان خود نيابيدپيش از آنكه مرا در ميان خود نيابيدپيش از آنكه مرا در ميان خود نيابيدپيش از آنكه مرا در ميان خود نيابيدمنم منم منم منم . . . . منم سر منشا جوشش فراتمنم سر منشا جوشش فراتمنم سر منشا جوشش فراتمنم سر منشا جوشش فرات. . . . منم كسي كه داراي داليل روشن استمنم كسي كه داراي داليل روشن استمنم كسي كه داراي داليل روشن استمنم كسي كه داراي داليل روشن است. . . . منم سر ناپيدامنم سر ناپيدامنم سر ناپيدامنم سر ناپيدا. . . . منم كشتي نجاتمنم كشتي نجاتمنم كشتي نجاتمنم كشتي نجات. . . . خداونديخداونديخداونديخداوندي

منم پديدآورنده معجزات و خوارق منم پديدآورنده معجزات و خوارق منم پديدآورنده معجزات و خوارق منم پديدآورنده معجزات و خوارق . . . . منم نزديك كننده پراكنده هامنم نزديك كننده پراكنده هامنم نزديك كننده پراكنده هامنم نزديك كننده پراكنده ها. . . . كسي كه تورات را به زبان عربي ترجمه نمودكسي كه تورات را به زبان عربي ترجمه نمودكسي كه تورات را به زبان عربي ترجمه نمودكسي كه تورات را به زبان عربي ترجمه نمودمنم شير منم شير منم شير منم شير . . . . منم زايل كننده شبهاتمنم زايل كننده شبهاتمنم زايل كننده شبهاتمنم زايل كننده شبهات. . . . منم حالل مشكالتمنم حالل مشكالتمنم حالل مشكالتمنم حالل مشكالت. . . . منم گشاينده سختي هامنم گشاينده سختي هامنم گشاينده سختي هامنم گشاينده سختي ها. . . . مردگانمردگانمردگانمردگانمنم سخن گوينده با منم سخن گوينده با منم سخن گوينده با منم سخن گوينده با . . . . عادتعادتعادتعادت

Page 82: alinameh

٨٢

منم در ظاهر علي اي كه منم در ظاهر علي اي كه منم در ظاهر علي اي كه منم در ظاهر علي اي كه . . . . منم حقيقت اسرارمنم حقيقت اسرارمنم حقيقت اسرارمنم حقيقت اسرار. . . . منم نشانه خداوند صاحب اختيارمنم نشانه خداوند صاحب اختيارمنم نشانه خداوند صاحب اختيارمنم نشانه خداوند صاحب اختيار. . . . منم ازبين برنده سختي هامنم ازبين برنده سختي هامنم ازبين برنده سختي هامنم ازبين برنده سختي ها. . . . بيشه نبردبيشه نبردبيشه نبردبيشه نبردمنم وارث دانش منم وارث دانش منم وارث دانش منم وارث دانش ).).).).يعني در نبرد هيچگاه پشت به دشمن نمي كندو هميشه به پيش مي تازديعني در نبرد هيچگاه پشت به دشمن نمي كندو هميشه به پيش مي تازديعني در نبرد هيچگاه پشت به دشمن نمي كندو هميشه به پيش مي تازديعني در نبرد هيچگاه پشت به دشمن نمي كندو هميشه به پيش مي تازد((((حيدر كرار استحيدر كرار استحيدر كرار استحيدر كرار است

منم منم منم منم ....منم دنباله شب پانزدهم ماهمنم دنباله شب پانزدهم ماهمنم دنباله شب پانزدهم ماهمنم دنباله شب پانزدهم ماه. . . . منم ماه در برج سرطانمنم ماه در برج سرطانمنم ماه در برج سرطانمنم ماه در برج سرطان. . . . منم پدر امامان پاكبازمنم پدر امامان پاكبازمنم پدر امامان پاكبازمنم پدر امامان پاكباز. . . . منم درهم كوبنده كافرانمنم درهم كوبنده كافرانمنم درهم كوبنده كافرانمنم درهم كوبنده كافران. . . . خداونديخداونديخداونديخداونديمنم چشم دو ستاره منم چشم دو ستاره منم چشم دو ستاره منم چشم دو ستاره . . . . زحل ستارگان پرنورزحل ستارگان پرنورزحل ستارگان پرنورزحل ستارگان پرنور) ) ) ) سيارهسيارهسيارهسياره((((منم منم منم منم . . . . ننننمشتري ستارگامشتري ستارگامشتري ستارگامشتري ستارگا))))سيارهسيارهسيارهسياره((((منم منم منم منم . . . . منم سعد زهرهمنم سعد زهرهمنم سعد زهرهمنم سعد زهره. . . . ههههززززشير شرشير شرشير شرشير شرمنم فرقد منم فرقد منم فرقد منم فرقد ....منم قوس عراكمنم قوس عراكمنم قوس عراكمنم قوس عراك. . . . منم عطارد فضيلتمنم عطارد فضيلتمنم عطارد فضيلتمنم عطارد فضيلت. . . . اكليلاكليلاكليلاكليلمنم حمل منم حمل منم حمل منم حمل ). ). ). ). ييييدو سده متوالدو سده متوالدو سده متوالدو سده متوال((((منم گردن سبطينمنم گردن سبطينمنم گردن سبطينمنم گردن سبطين. . . . شرطينشرطينشرطينشرطين

منم تاويل برنده منم تاويل برنده منم تاويل برنده منم تاويل برنده . . . . ررررمنم تصحيح كننده زبومنم تصحيح كننده زبومنم تصحيح كننده زبومنم تصحيح كننده زبو. . . . منم ذخيره مردان شاكرمنم ذخيره مردان شاكرمنم ذخيره مردان شاكرمنم ذخيره مردان شاكر....منم شاهين ترازومنم شاهين ترازومنم شاهين ترازومنم شاهين ترازو. . . . منم مريخ فرقانمنم مريخ فرقانمنم مريخ فرقانمنم مريخ فرقان. . . . سماكسماكسماكسماكه ه ه ه منم سنگين كنندمنم سنگين كنندمنم سنگين كنندمنم سنگين كنند. . . . »»»»بقرهبقرهبقرهبقره««««منم صاحب منم صاحب منم صاحب منم صاحب . . . . منم ريسمان ابرارمنم ريسمان ابرارمنم ريسمان ابرارمنم ريسمان ابرار....منم ام الكتابمنم ام الكتابمنم ام الكتابمنم ام الكتاب. . . . منم فصل الخطابمنم فصل الخطابمنم فصل الخطابمنم فصل الخطاب....ف انجيلف انجيلف انجيلف انجيلصحصحصحصحمنم ممنم ممنم ممنم م....تاويلتاويلتاويلتاويل

. . . . منم پنجمين از اصحاب كسامنم پنجمين از اصحاب كسامنم پنجمين از اصحاب كسامنم پنجمين از اصحاب كسا. . . . »»»»انعامانعامانعامانعام««««منم تمامي منم تمامي منم تمامي منم تمامي . . . . منم بزرگ بزرگانمنم بزرگ بزرگانمنم بزرگ بزرگانمنم بزرگ بزرگان. . . . »»»»ل عمرانل عمرانل عمرانل عمرانآآآآ««««منم برگزيده منم برگزيده منم برگزيده منم برگزيده . . . . ترازوي اعمالترازوي اعمالترازوي اعمالترازوي اعمالمنم توبه شخص منم توبه شخص منم توبه شخص منم توبه شخص . . . . منم داير مدار كرممنم داير مدار كرممنم داير مدار كرممنم داير مدار كرم....منم كمرشكن گذشتگانمنم كمرشكن گذشتگانمنم كمرشكن گذشتگانمنم كمرشكن گذشتگان. . . . »»»»اعرافاعرافاعرافاعراف««««منم صاحب منم صاحب منم صاحب منم صاحب . . . . 1111))))زنانزنانزنانزنان((((»»»»نساءنساءنساءنساء«««« منم روشنگرمنم روشنگرمنم روشنگرمنم روشنگر

منم نشانه منم نشانه منم نشانه منم نشانه . . . . منم سعادت كوشش كنندهمنم سعادت كوشش كنندهمنم سعادت كوشش كنندهمنم سعادت كوشش كننده....ده رعدده رعدده رعدده رعدمنم محكم كننمنم محكم كننمنم محكم كننمنم محكم كنن. . . . منم سر ابراهيم خليلمنم سر ابراهيم خليلمنم سر ابراهيم خليلمنم سر ابراهيم خليل. . . . »»»»ميمميمميمميم««««و و و و »»»»صادصادصادصاد««««منم منم منم منم . . . . پشيمانپشيمانپشيمانپشيمانمنم دوستدار منم دوستدار منم دوستدار منم دوستدار . . . . منم مخاطبين اصحاب كهفمنم مخاطبين اصحاب كهفمنم مخاطبين اصحاب كهفمنم مخاطبين اصحاب كهف. . . . منم آيه بني اسرائيلمنم آيه بني اسرائيلمنم آيه بني اسرائيلمنم آيه بني اسرائيل. . . . منم بخشش خليلمنم بخشش خليلمنم بخشش خليلمنم بخشش خليل. . . . گر هودگر هودگر هودگر هود منم استنباطمنم استنباطمنم استنباطمنم استنباط....آشكار معبودآشكار معبودآشكار معبودآشكار معبود

ولي ولي ولي ولي مممممنمنمنمن. . . . منم تذكره آل طهمنم تذكره آل طهمنم تذكره آل طهمنم تذكره آل طه. . . . قرآن تالوت كندقرآن تالوت كندقرآن تالوت كندقرآن تالوت كند منم سوره كسي كهمنم سوره كسي كهمنم سوره كسي كهمنم سوره كسي كه. . . . 2222»»»»مريممريممريممريم««««منم روشنگر منم روشنگر منم روشنگر منم روشنگر . . . . منم راه استوارمنم راه استوارمنم راه استوارمنم راه استوار....صحفصحفصحفصحفمنم محكم كننده سوره منم محكم كننده سوره منم محكم كننده سوره منم محكم كننده سوره . . . . منم نعمت خدارند رحمانمنم نعمت خدارند رحمانمنم نعمت خدارند رحمانمنم نعمت خدارند رحمان. . . . منم تكرار كننده فرقانمنم تكرار كننده فرقانمنم تكرار كننده فرقانمنم تكرار كننده فرقان. . . . اهر شونده با انبيااهر شونده با انبيااهر شونده با انبيااهر شونده با انبيامنم ظمنم ظمنم ظمنم ظ. . . . پاك سرشتانپاك سرشتانپاك سرشتانپاك سرشتانمنم نگاهبان منم نگاهبان منم نگاهبان منم نگاهبان . . . . منم نشانه ماهمنم نشانه ماهمنم نشانه ماهمنم نشانه ماه. . . . »»»»زمرزمرزمرزمر««««منم سيراب كننده منم سيراب كننده منم سيراب كننده منم سيراب كننده . . . . منم حاء سوره حاميممنم حاء سوره حاميممنم حاء سوره حاميممنم حاء سوره حاميم. . . . سينسينسينسينيايايايال ل ل ل آآآآمنم پيشروي منم پيشروي منم پيشروي منم پيشروي . . . . هاي طواسينهاي طواسينهاي طواسينهاي طواسين

. . . . »»»»احقافاحقافاحقافاحقاف««««منم كوبنده منم كوبنده منم كوبنده منم كوبنده . . . . داي كوه قافداي كوه قافداي كوه قافداي كوه قافمنم بلنمنم بلنمنم بلنمنم بلن. . . . منم حقيقت شاديمنم حقيقت شاديمنم حقيقت شاديمنم حقيقت شادي. . . . منم صاحب كوه طورمنم صاحب كوه طورمنم صاحب كوه طورمنم صاحب كوه طور. . . . »»»»صادصادصادصاد««««منم ترجمه منم ترجمه منم ترجمه منم ترجمه . . . . كمينگاهكمينگاهكمينگاهكمينگاهو و و و »»»»عادياتعادياتعادياتعاديات««««منم سوره ها ي منم سوره ها ي منم سوره ها ي منم سوره ها ي . . . . »»»»واقعهواقعهواقعهواقعه««««منم سوره منم سوره منم سوره منم سوره ....»»»»ذارياتذارياتذارياتذاريات««««منم شركت كننده در منم شركت كننده در منم شركت كننده در منم شركت كننده در . . . . »»»»صافاتصافاتصافاتصافات««««منم ترتيبگر منم ترتيبگر منم ترتيبگر منم ترتيبگر

. . . . منم آشكاركننده بيانمنم آشكاركننده بيانمنم آشكاركننده بيانمنم آشكاركننده بيان. . . . منم تاويل گر قرآنمنم تاويل گر قرآنمنم تاويل گر قرآنمنم تاويل گر قرآن. . . . منم نزديك كنندهمنم نزديك كنندهمنم نزديك كنندهمنم نزديك كننده. . . . منم چراغ تاريكي هامنم چراغ تاريكي هامنم چراغ تاريكي هامنم چراغ تاريكي ها. . . . »»»»قلمقلمقلمقلم««««منم سوره منم سوره منم سوره منم سوره . . . . »»»»قارعهقارعهقارعهقارعه«««« ....ايمانايمانايمانايمان عقدعقدعقدعقدمنم منم منم منم . . . . ه لبانه لبانه لبانه لبانمنم سيرابگر تشنمنم سيرابگر تشنمنم سيرابگر تشنمنم سيرابگر تشن....صاحب اديانصاحب اديانصاحب اديانصاحب اديان مممممنمنمنمن

اE : ر دارند برای مثالمه امس های خاص هستند که سوره های قراىن را منظور دارند و مه امس های عامی هستند که معنای عام تری را در ب... اين اسامی مثل بقره، ال معران، نساء و ١

يعىن مه ارسار اين سوره نزد من است و می دامن و مه . هسـمت مهچنني من کىس هسـمت که ماهيت و Bطن زن را روشن کرد" نساء" تبيان النساء يعىن من روشن کننده و تبيني کننده سوره .اصل حقيقت وجود زن را من تبيني کردم و اشاكر منودم

)ع(رضت مرميسوره مرمي و خود ح ٢

Page 83: alinameh

٨٣

منم حجت خداوندي منم حجت خداوندي منم حجت خداوندي منم حجت خداوندي . . . . منم نجات دهنده از آتش دوزخمنم نجات دهنده از آتش دوزخمنم نجات دهنده از آتش دوزخمنم نجات دهنده از آتش دوزخ. . . . منم روشنگر امتحانمنم روشنگر امتحانمنم روشنگر امتحانمنم روشنگر امتحان. . . . منم كيوان امكانمنم كيوان امكانمنم كيوان امكانمنم كيوان امكان. . . . منم قسمت كننده بهشتمنم قسمت كننده بهشتمنم قسمت كننده بهشتمنم قسمت كننده بهشت ....منم پدر مهدي كه در آخرالزمان قيام كندمنم پدر مهدي كه در آخرالزمان قيام كندمنم پدر مهدي كه در آخرالزمان قيام كندمنم پدر مهدي كه در آخرالزمان قيام كند. . . . منم پدر امامان پاكبازمنم پدر امامان پاكبازمنم پدر امامان پاكبازمنم پدر امامان پاكباز. . . . بر جن و بشربر جن و بشربر جن و بشربر جن و بشر

آن آن آن آن ::::قائم از فرزندان تو قيام كند؟حضرت فرمودقائم از فرزندان تو قيام كند؟حضرت فرمودقائم از فرزندان تو قيام كند؟حضرت فرمودقائم از فرزندان تو قيام كند؟حضرت فرمودچه هنگامي چه هنگامي چه هنگامي چه هنگامي !!!!منانمنانمنانمنانؤؤؤؤاي اميرماي اميرماي اميرماي اميرم::::آنگاه مالك اشتر برخاست و عرض كردآنگاه مالك اشتر برخاست و عرض كردآنگاه مالك اشتر برخاست و عرض كردآنگاه مالك اشتر برخاست و عرض كردجور و فساد بر جور و فساد بر جور و فساد بر جور و فساد بر . . . . و حقايق سبك و خوار شود وبرسد آنچه كه خواهد رسيدو حقايق سبك و خوار شود وبرسد آنچه كه خواهد رسيدو حقايق سبك و خوار شود وبرسد آنچه كه خواهد رسيدو حقايق سبك و خوار شود وبرسد آنچه كه خواهد رسيد پيشرفت كندپيشرفت كندپيشرفت كندپيشرفت كند زمان كه باطل و ناچيززمان كه باطل و ناچيززمان كه باطل و ناچيززمان كه باطل و ناچيزكارها به يكديگر نزديك شود و آشكارا كردن خبرها ممنوع گردد و بيني مالك به خاك كارها به يكديگر نزديك شود و آشكارا كردن خبرها ممنوع گردد و بيني مالك به خاك كارها به يكديگر نزديك شود و آشكارا كردن خبرها ممنوع گردد و بيني مالك به خاك كارها به يكديگر نزديك شود و آشكارا كردن خبرها ممنوع گردد و بيني مالك به خاك . . . . پشت مردم سنگيني كندپشت مردم سنگيني كندپشت مردم سنگيني كندپشت مردم سنگيني كند

و و و و قنوات خشك شود قنوات خشك شود قنوات خشك شود قنوات خشك شود . . . . شر پاي بفشرد و سقوط كننده در وادي جهل و ضاللت درغلتدشر پاي بفشرد و سقوط كننده در وادي جهل و ضاللت درغلتدشر پاي بفشرد و سقوط كننده در وادي جهل و ضاللت درغلتدشر پاي بفشرد و سقوط كننده در وادي جهل و ضاللت درغلتد در راهدر راهدر راهدر راه پاي كوبندهپاي كوبندهپاي كوبندهپاي كوبنده. . . . ماليده شودماليده شودماليده شودماليده شودجمعيت ها پراكنده گردد و نفوس كوتاه جمعيت ها پراكنده گردد و نفوس كوتاه جمعيت ها پراكنده گردد و نفوس كوتاه جمعيت ها پراكنده گردد و نفوس كوتاه . . . . و سختي ها و كينه ها شدت گيردو سختي ها و كينه ها شدت گيردو سختي ها و كينه ها شدت گيردو سختي ها و كينه ها شدت گيرد عشاير و قبايل از فرمان سرپيچي كنندعشاير و قبايل از فرمان سرپيچي كنندعشاير و قبايل از فرمان سرپيچي كنندعشاير و قبايل از فرمان سرپيچي كنند

مردمان مردمان مردمان مردمان . . . . انگيخته شودانگيخته شودانگيخته شودانگيخته شودفتنه هاي بيشمار مردمان را سرگردان و متحير كند و انديشه هاي ناصواب برفتنه هاي بيشمار مردمان را سرگردان و متحير كند و انديشه هاي ناصواب برفتنه هاي بيشمار مردمان را سرگردان و متحير كند و انديشه هاي ناصواب برفتنه هاي بيشمار مردمان را سرگردان و متحير كند و انديشه هاي ناصواب بر. . . . عمر شوندعمر شوندعمر شوندعمر شوندامواج فتنه و بالو صداي مخالف و امواج فتنه و بالو صداي مخالف و امواج فتنه و بالو صداي مخالف و امواج فتنه و بالو صداي مخالف و ....بر خروش و غوغا گرد هم آيند بر خروش و غوغا گرد هم آيند بر خروش و غوغا گرد هم آيند بر خروش و غوغا گرد هم آيند درنده خوي گرگ صفت و خارپشت طبيعتدرنده خوي گرگ صفت و خارپشت طبيعتدرنده خوي گرگ صفت و خارپشت طبيعتدرنده خوي گرگ صفت و خارپشت طبيعت

بدي بدي بدي بدي ....مراسم حج ناتوان گردند و شيفتگي ها و آشفتگي و آزمندي تشديد يابدمراسم حج ناتوان گردند و شيفتگي ها و آشفتگي و آزمندي تشديد يابدمراسم حج ناتوان گردند و شيفتگي ها و آشفتگي و آزمندي تشديد يابدمراسم حج ناتوان گردند و شيفتگي ها و آشفتگي و آزمندي تشديد يابد انجامانجامانجامانجامحاجيان از حاجيان از حاجيان از حاجيان از . . . . مخالفين به جنبش درآيدمخالفين به جنبش درآيدمخالفين به جنبش درآيدمخالفين به جنبش درآيد. . . . و آتش جنگ و اختالف زبانه كشدو آتش جنگ و اختالف زبانه كشدو آتش جنگ و اختالف زبانه كشدو آتش جنگ و اختالف زبانه كشد جنگجويان با هم گالويز شدهجنگجويان با هم گالويز شدهجنگجويان با هم گالويز شدهجنگجويان با هم گالويز شده....شوندشوندشوندشوندها پي در پي و عذاب ها نزديك به يكديگر ها پي در پي و عذاب ها نزديك به يكديگر ها پي در پي و عذاب ها نزديك به يكديگر ها پي در پي و عذاب ها نزديك به يكديگر

اشكها اشكها اشكها اشكها . . . . و وامها واخواست شودو وامها واخواست شودو وامها واخواست شودو وامها واخواست شود ترسندگان پاي به عقب گذارندترسندگان پاي به عقب گذارندترسندگان پاي به عقب گذارندترسندگان پاي به عقب گذارند. . . . اختالف افتد و بازجويي ها سخت شوداختالف افتد و بازجويي ها سخت شوداختالف افتد و بازجويي ها سخت شوداختالف افتد و بازجويي ها سخت شود در ميان اعرابدر ميان اعرابدر ميان اعرابدر ميان اعراببانگ بانگ بانگ بانگ . . . . ددددششششنبانبانبانباشادماني ها از بين رود و شادي كننده اي شادماني ها از بين رود و شادي كننده اي شادماني ها از بين رود و شادي كننده اي شادماني ها از بين رود و شادي كننده اي . . . . از چشم ها روان گردد ومردمان سست انديشه فريب خورنداز چشم ها روان گردد ومردمان سست انديشه فريب خورنداز چشم ها روان گردد ومردمان سست انديشه فريب خورنداز چشم ها روان گردد ومردمان سست انديشه فريب خورند

....و شورشيان سر بر شورش بردارند و در هر شهر و منطقه اي به زد و خورد پردازندو شورشيان سر بر شورش بردارند و در هر شهر و منطقه اي به زد و خورد پردازندو شورشيان سر بر شورش بردارند و در هر شهر و منطقه اي به زد و خورد پردازندو شورشيان سر بر شورش بردارند و در هر شهر و منطقه اي به زد و خورد پردازند فرياد از هر سو برآيدفرياد از هر سو برآيدفرياد از هر سو برآيدفرياد از هر سو برآيدگوشها نشنوند و گوشها نشنوند و گوشها نشنوند و گوشها نشنوند و . . . . سا از مرئوسين خود به عجز و البه افتند و نور آفتاب توانايي غلبه بر تاريكي را از كف بدهدسا از مرئوسين خود به عجز و البه افتند و نور آفتاب توانايي غلبه بر تاريكي را از كف بدهدسا از مرئوسين خود به عجز و البه افتند و نور آفتاب توانايي غلبه بر تاريكي را از كف بدهدسا از مرئوسين خود به عجز و البه افتند و نور آفتاب توانايي غلبه بر تاريكي را از كف بدهدرؤرؤرؤرؤورد مالمت واعتراض واقع گردد و شيطان بر امور چيره و ورد مالمت واعتراض واقع گردد و شيطان بر امور چيره و ورد مالمت واعتراض واقع گردد و شيطان بر امور چيره و ورد مالمت واعتراض واقع گردد و شيطان بر امور چيره و دادخواهي و درستي مدادخواهي و درستي مدادخواهي و درستي مدادخواهي و درستي م. . . . ت و پاكدامني از ميان برودت و پاكدامني از ميان برودت و پاكدامني از ميان برودت و پاكدامني از ميان برودعفعفعفعف

نااهالن سموم اخالقي را نااهالن سموم اخالقي را نااهالن سموم اخالقي را نااهالن سموم اخالقي را . . . . نهد و زنان حاكم گردند وحوادث گرانبار شودنهد و زنان حاكم گردند وحوادث گرانبار شودنهد و زنان حاكم گردند وحوادث گرانبار شودنهد و زنان حاكم گردند وحوادث گرانبار شود ييييگناهان رو به فربهگناهان رو به فربهگناهان رو به فربهگناهان رو به فربه. . . . مستولي گرددمستولي گرددمستولي گرددمستولي گردد ....سمپاشي كنند و جست و خيزكنندگان هجوم آورندسمپاشي كنند و جست و خيزكنندگان هجوم آورندسمپاشي كنند و جست و خيزكنندگان هجوم آورندسمپاشي كنند و جست و خيزكنندگان هجوم آورند

. . . . اختالفات و مشاجرات دنباله دار شوداختالفات و مشاجرات دنباله دار شوداختالفات و مشاجرات دنباله دار شوداختالفات و مشاجرات دنباله دار شود كوه ها فراوان شود وكوه ها فراوان شود وكوه ها فراوان شود وكوه ها فراوان شود وبزرگ گردد و شبزرگ گردد و شبزرگ گردد و شبزرگ گردد و ش ااااو باليو باليو باليو بالي خواهش هاي نفس تنوع يابدخواهش هاي نفس تنوع يابدخواهش هاي نفس تنوع يابدخواهش هاي نفس تنوع يابد. . . . خشمگينان فراوان به خشم آيند و به جنگ و خونريزي اقدام كنندخشمگينان فراوان به خشم آيند و به جنگ و خونريزي اقدام كنندخشمگينان فراوان به خشم آيند و به جنگ و خونريزي اقدام كنندخشمگينان فراوان به خشم آيند و به جنگ و خونريزي اقدام كنند. . . . متجاسر متجاوز بسي پا از گليم خود فراتر نهدمتجاسر متجاوز بسي پا از گليم خود فراتر نهدمتجاسر متجاوز بسي پا از گليم خود فراتر نهدمتجاسر متجاوز بسي پا از گليم خود فراتر نهد

شدت نبرد و معركه شدت نبرد و معركه شدت نبرد و معركه شدت نبرد و معركه . . . . گردندگردندگردندگردند جوابجوابجوابجوابسخت گيرندگان به تجاوز و تاخت و تاز سرگرم شوند و طاعنان در دين حاضر سخت گيرندگان به تجاوز و تاخت و تاز سرگرم شوند و طاعنان در دين حاضر سخت گيرندگان به تجاوز و تاخت و تاز سرگرم شوند و طاعنان در دين حاضر سخت گيرندگان به تجاوز و تاخت و تاز سرگرم شوند و طاعنان در دين حاضر

Page 84: alinameh

٨�

بانگ و فرياد سالطين و زمام داران بانگ و فرياد سالطين و زمام داران بانگ و فرياد سالطين و زمام داران بانگ و فرياد سالطين و زمام داران . . . . وده گرداند و بر اثر خشكسالي عاري از آب و گياه گرداندوده گرداند و بر اثر خشكسالي عاري از آب و گياه گرداندوده گرداند و بر اثر خشكسالي عاري از آب و گياه گرداندوده گرداند و بر اثر خشكسالي عاري از آب و گياه گرداندآلآلآلآل ها بيابانها راغبارها بيابانها راغبارها بيابانها راغبارها بيابانها راغبار. . . . ستم پيشگان خاك مذلت بر مرم فرو پاشندستم پيشگان خاك مذلت بر مرم فرو پاشندستم پيشگان خاك مذلت بر مرم فرو پاشندستم پيشگان خاك مذلت بر مرم فرو پاشند. . . . گوش فلك را كر كند و سنگدل سخت كردار در تيراندازي غالب آيدگوش فلك را كر كند و سنگدل سخت كردار در تيراندازي غالب آيدگوش فلك را كر كند و سنگدل سخت كردار در تيراندازي غالب آيدگوش فلك را كر كند و سنگدل سخت كردار در تيراندازي غالب آيد

. . . . گردد و خيانت و كژدستي نمايان شودگردد و خيانت و كژدستي نمايان شودگردد و خيانت و كژدستي نمايان شودگردد و خيانت و كژدستي نمايان شودامانت ضايع امانت ضايع امانت ضايع امانت ضايع . . . . زلزله زمين را فرا گيرد و اقامه حدود و واجبات الهي معطل ماندزلزله زمين را فرا گيرد و اقامه حدود و واجبات الهي معطل ماندزلزله زمين را فرا گيرد و اقامه حدود و واجبات الهي معطل ماندزلزله زمين را فرا گيرد و اقامه حدود و واجبات الهي معطل ماند. . . . و خشم و كينه توزي شدت يابد و مرگ سبب هراس بيش از اندازه مردمان شودو خشم و كينه توزي شدت يابد و مرگ سبب هراس بيش از اندازه مردمان شودو خشم و كينه توزي شدت يابد و مرگ سبب هراس بيش از اندازه مردمان شودو خشم و كينه توزي شدت يابد و مرگ سبب هراس بيش از اندازه مردمان شود محافظه كار بسي ترسان باشدمحافظه كار بسي ترسان باشدمحافظه كار بسي ترسان باشدمحافظه كار بسي ترسان باشد

پليدي بر دارندگان و ثروتمندان مستولي شود و مردمان پليدي بر دارندگان و ثروتمندان مستولي شود و مردمان پليدي بر دارندگان و ثروتمندان مستولي شود و مردمان پليدي بر دارندگان و ثروتمندان مستولي شود و مردمان . . . . و اخيار بازنشسته شوندو اخيار بازنشسته شوندو اخيار بازنشسته شوندو اخيار بازنشسته شوند اشرار امور را در دست گيرنداشرار امور را در دست گيرنداشرار امور را در دست گيرنداشرار امور را در دست گيرنددانشمندان و بزرگان قوم به كژانديشي روي آورند و امور بر آنان مشتبه دانشمندان و بزرگان قوم به كژانديشي روي آورند و امور بر آنان مشتبه دانشمندان و بزرگان قوم به كژانديشي روي آورند و امور بر آنان مشتبه دانشمندان و بزرگان قوم به كژانديشي روي آورند و امور بر آنان مشتبه . . . . ت پيشه به آرزوي خود رسندت پيشه به آرزوي خود رسندت پيشه به آرزوي خود رسندت پيشه به آرزوي خود رسندشرارشرارشرارشرار

غالب شود ورستگار و غالب شود ورستگار و غالب شود ورستگار و غالب شود ورستگار و بخيلبخيلبخيلبخيلدر قرعه زدن حريص و در قرعه زدن حريص و در قرعه زدن حريص و در قرعه زدن حريص و . . . . سستي و پا به گل ماندن در كارها امري رايج باشدسستي و پا به گل ماندن در كارها امري رايج باشدسستي و پا به گل ماندن در كارها امري رايج باشدسستي و پا به گل ماندن در كارها امري رايج باشد. . . . شودشودشودشوداشكيبايي اشكيبايي اشكيبايي اشكيبايي مهموم از سر نمهموم از سر نمهموم از سر نمهموم از سر ن. . . . پرخوري رواج يابدپرخوري رواج يابدپرخوري رواج يابدپرخوري رواج يابد. . . . راحت و آسايش از مردم بازداشته شودراحت و آسايش از مردم بازداشته شودراحت و آسايش از مردم بازداشته شودراحت و آسايش از مردم بازداشته شود. . . . فيروزي يافته اي يافت نشودفيروزي يافته اي يافت نشودفيروزي يافته اي يافت نشودفيروزي يافته اي يافت نشود

افراد افراد افراد افراد . . . . مرد ازترسناكي گريزان شود و اوضاع تيره و تار گرددمرد ازترسناكي گريزان شود و اوضاع تيره و تار گرددمرد ازترسناكي گريزان شود و اوضاع تيره و تار گرددمرد ازترسناكي گريزان شود و اوضاع تيره و تار گردد. . . . ترس مفرط و آزمنديش سر به گريبان فرو بردترس مفرط و آزمنديش سر به گريبان فرو بردترس مفرط و آزمنديش سر به گريبان فرو بردترس مفرط و آزمنديش سر به گريبان فرو برد وووواز پريشاني به ورطه هالكت افتند و روزگاري پيش آيد كه هر كس از وخامت اوضاع روي ترش كند ومردان از پريشاني به ورطه هالكت افتند و روزگاري پيش آيد كه هر كس از وخامت اوضاع روي ترش كند ومردان از پريشاني به ورطه هالكت افتند و روزگاري پيش آيد كه هر كس از وخامت اوضاع روي ترش كند ومردان از پريشاني به ورطه هالكت افتند و روزگاري پيش آيد كه هر كس از وخامت اوضاع روي ترش كند ومردان

كنايه است از كودك گوساله صفت كنايه است از كودك گوساله صفت كنايه است از كودك گوساله صفت كنايه است از كودك گوساله صفت ((((آهستگي بدودآهستگي بدودآهستگي بدودآهستگي بدودگوساله اي كه تازه بنيه گرفته به گوساله اي كه تازه بنيه گرفته به گوساله اي كه تازه بنيه گرفته به گوساله اي كه تازه بنيه گرفته به . . . . شير خوي سخت منكوب شوندشير خوي سخت منكوب شوندشير خوي سخت منكوب شوندشير خوي سخت منكوب شوندند، يا كسي كه در ميانه مردم تفرقه افكني كند وشق عصاي مسلمانان ند، يا كسي كه در ميانه مردم تفرقه افكني كند وشق عصاي مسلمانان ند، يا كسي كه در ميانه مردم تفرقه افكني كند وشق عصاي مسلمانان ند، يا كسي كه در ميانه مردم تفرقه افكني كند وشق عصاي مسلمانان كككككه روي كار بيايدو در امور عامه دخالت كه روي كار بيايدو در امور عامه دخالت كه روي كار بيايدو در امور عامه دخالت كه روي كار بيايدو در امور عامه دخالت

).).).).نمايد و يا در آسمان برقي كه به آهستگي سير كند ظاهر گردد و دراز باشد وبه جانب راست و چپ ميل نكندنمايد و يا در آسمان برقي كه به آهستگي سير كند ظاهر گردد و دراز باشد وبه جانب راست و چپ ميل نكندنمايد و يا در آسمان برقي كه به آهستگي سير كند ظاهر گردد و دراز باشد وبه جانب راست و چپ ميل نكندنمايد و يا در آسمان برقي كه به آهستگي سير كند ظاهر گردد و دراز باشد وبه جانب راست و چپ ميل نكندكه مراد گردنه افيق باشدكه در كتاب كه مراد گردنه افيق باشدكه در كتاب كه مراد گردنه افيق باشدكه در كتاب كه مراد گردنه افيق باشدكه در كتاب ((((افتد چيزي كه بس شگفت باشد وروشن گرداند افيق راافتد چيزي كه بس شگفت باشد وروشن گرداند افيق راافتد چيزي كه بس شگفت باشد وروشن گرداند افيق راافتد چيزي كه بس شگفت باشد وروشن گرداند افيق رااز باال به پايين از باال به پايين از باال به پايين از باال به پايين

دور كند دوركننده را و به جستجو درآورد جستجوكننده را و به كوشش وادارد دور كند دوركننده را و به جستجو درآورد جستجوكننده را و به كوشش وادارد دور كند دوركننده را و به جستجو درآورد جستجوكننده را و به كوشش وادارد دور كند دوركننده را و به جستجو درآورد جستجوكننده را و به كوشش وادارد ). ). ). ). المحالم و الفتن ذكر شده استالمحالم و الفتن ذكر شده استالمحالم و الفتن ذكر شده استالمحالم و الفتن ذكر شده استگيرنده گيرنده گيرنده گيرنده خشمخشمخشمخشمخشمگين گرداند خشمگين گرداند خشمگين گرداند خشمگين گرداند ه را وه را وه را وه را وندندندندكوشش كننده را و به مشقت و رنج و تعب اندازد به مشقت و رنج و تعب اندازكوشش كننده را و به مشقت و رنج و تعب اندازد به مشقت و رنج و تعب اندازكوشش كننده را و به مشقت و رنج و تعب اندازد به مشقت و رنج و تعب اندازكوشش كننده را و به مشقت و رنج و تعب اندازد به مشقت و رنج و تعب انداز

و و و و آزمندي فزوني يابد آزمندي فزوني يابد آزمندي فزوني يابد آزمندي فزوني يابد . . . . خون به رايگان و باطل ريخته شود و كينه جو از شهري به شهري به شتاب پيغام فرستدخون به رايگان و باطل ريخته شود و كينه جو از شهري به شهري به شتاب پيغام فرستدخون به رايگان و باطل ريخته شود و كينه جو از شهري به شهري به شتاب پيغام فرستدخون به رايگان و باطل ريخته شود و كينه جو از شهري به شهري به شتاب پيغام فرستد. . . . راراراراكهنساالن به مشقت و رنج و تعب افتند و گرفتاران در كهنساالن به مشقت و رنج و تعب افتند و گرفتاران در كهنساالن به مشقت و رنج و تعب افتند و گرفتاران در كهنساالن به مشقت و رنج و تعب افتند و گرفتاران در . . . . شماتت كنندگان يكديگر را شماتت كنندشماتت كنندگان يكديگر را شماتت كنندشماتت كنندگان يكديگر را شماتت كنندشماتت كنندگان يكديگر را شماتت كنند. . . . ددددننننقبايل پراكنده شوقبايل پراكنده شوقبايل پراكنده شوقبايل پراكنده شو

برسد برسد برسد برسد ))))كمتر از آنچه كه استحقاق داردكمتر از آنچه كه استحقاق داردكمتر از آنچه كه استحقاق داردكمتر از آنچه كه استحقاق دارد((((هگين و پشيمان شوند و رنجبر به اندكي از مال هگين و پشيمان شوند و رنجبر به اندكي از مال هگين و پشيمان شوند و رنجبر به اندكي از مال هگين و پشيمان شوند و رنجبر به اندكي از مال خشمگينان اندوخشمگينان اندوخشمگينان اندوخشمگينان اندو. . . . هم شكنندهم شكنندهم شكنندهم شكنند ....و به سختي و مشقت افتدو به سختي و مشقت افتدو به سختي و مشقت افتدو به سختي و مشقت افتد

Page 85: alinameh

٨�

آن زمان كه به حالت آن زمان كه به حالت آن زمان كه به حالت آن زمان كه به حالت . . . . ه حلقه دار، قرآن زر و زيور داده شود، و خوانها و گستردنيها سرخ گردده حلقه دار، قرآن زر و زيور داده شود، و خوانها و گستردنيها سرخ گردده حلقه دار، قرآن زر و زيور داده شود، و خوانها و گستردنيها سرخ گردده حلقه دار، قرآن زر و زيور داده شود، و خوانها و گستردنيها سرخ گرددررررسوگند به ستاسوگند به ستاسوگند به ستاسوگند به ستاو به حالت تسليس و به حالت تسليس و به حالت تسليس و به حالت تسليس ) ) ) ) يعني ماهيعني ماهيعني ماهيعني ماه((((تربيع رسد زبرقانتربيع رسد زبرقانتربيع رسد زبرقانتربيع رسد زبرقان و به حالتو به حالتو به حالتو به حالت) ) ) ) كه منزل اول از منازل ماه استكه منزل اول از منازل ماه استكه منزل اول از منازل ماه استكه منزل اول از منازل ماه است((((تسديس رسد شرطانتسديس رسد شرطانتسديس رسد شرطانتسديس رسد شرطان

واقع شود زحل و ناپديد شود هرچيزي كه به چيز ديگري واقع شود زحل و ناپديد شود هرچيزي كه به چيز ديگري واقع شود زحل و ناپديد شود هرچيزي كه به چيز ديگري واقع شود زحل و ناپديد شود هرچيزي كه به چيز ديگري ) ) ) ) يعني در حال مقارنهيعني در حال مقارنهيعني در حال مقارنهيعني در حال مقارنه((((رسد حمل و در خانه سهم رسد حمل و در خانه سهم رسد حمل و در خانه سهم رسد حمل و در خانه سهم انه انه انه انه خخخخعبور از بيابانهاي ميان مكه و بصره ممنوع شود و فرمانها و حكم ها و اندازه گيريها ثابت شود و عبور از بيابانهاي ميان مكه و بصره ممنوع شود و فرمانها و حكم ها و اندازه گيريها ثابت شود و عبور از بيابانهاي ميان مكه و بصره ممنوع شود و فرمانها و حكم ها و اندازه گيريها ثابت شود و عبور از بيابانهاي ميان مكه و بصره ممنوع شود و فرمانها و حكم ها و اندازه گيريها ثابت شود و . . . . بازگرددبازگرددبازگرددبازگردد

يا گروهي از مردمان پراكنده از يا گروهي از مردمان پراكنده از يا گروهي از مردمان پراكنده از يا گروهي از مردمان پراكنده از ((((و كامل شود و زهره به حالت تسديس رسد وسختي فراگيرشودو كامل شود و زهره به حالت تسديس رسد وسختي فراگيرشودو كامل شود و زهره به حالت تسديس رسد وسختي فراگيرشودو كامل شود و زهره به حالت تسديس رسد وسختي فراگيرشودهاي دهگانه ظاهر هاي دهگانه ظاهر هاي دهگانه ظاهر هاي دهگانه ظاهر گروه پهن بينيها از جانب مشرق ظاهر گردند كه پست است استخوان هاي بينيشان و گروه پهن بينيها از جانب مشرق ظاهر گردند كه پست است استخوان هاي بينيشان و گروه پهن بينيها از جانب مشرق ظاهر گردند كه پست است استخوان هاي بينيشان و گروه پهن بينيها از جانب مشرق ظاهر گردند كه پست است استخوان هاي بينيشان و ). ). ). ). اطراف و اكناف گرد هم آينداطراف و اكناف گرد هم آينداطراف و اكناف گرد هم آينداطراف و اكناف گرد هم آيند

بر آنها غالب شوند و معيوب بر آنها غالب شوند و معيوب بر آنها غالب شوند و معيوب بر آنها غالب شوند و معيوب ايهايهايهايهبه توهم افتند كوتاه بااليان در شدت اندام بزرگ پيكر كه مردماني نيك و گرانمبه توهم افتند كوتاه بااليان در شدت اندام بزرگ پيكر كه مردماني نيك و گرانمبه توهم افتند كوتاه بااليان در شدت اندام بزرگ پيكر كه مردماني نيك و گرانمبه توهم افتند كوتاه بااليان در شدت اندام بزرگ پيكر كه مردماني نيك و گرانمآنان آنان آنان آنان . . . . آنان سرمنشا نيرنگها و فريبكاري ها و بي وفاييها باشندآنان سرمنشا نيرنگها و فريبكاري ها و بي وفاييها باشندآنان سرمنشا نيرنگها و فريبكاري ها و بي وفاييها باشندآنان سرمنشا نيرنگها و فريبكاري ها و بي وفاييها باشند. . . . كنند زنهاي آزاد را و مالك شوند جزيره ها راكنند زنهاي آزاد را و مالك شوند جزيره ها راكنند زنهاي آزاد را و مالك شوند جزيره ها راكنند زنهاي آزاد را و مالك شوند جزيره ها را

و مالزمين خانها را از خانه نشيني به كارشان بازگردانند و حصارها را ويران كرده آشكار و مالزمين خانها را از خانه نشيني به كارشان بازگردانند و حصارها را ويران كرده آشكار و مالزمين خانها را از خانه نشيني به كارشان بازگردانند و حصارها را ويران كرده آشكار و مالزمين خانها را از خانه نشيني به كارشان بازگردانند و حصارها را ويران كرده آشكار خراسان را ويران كنندخراسان را ويران كنندخراسان را ويران كنندخراسان را ويران كنندآن گاه شاخساران قطع كنند و عراق را فتح نمايند و در مخالفت و دشمني و زيان آن گاه شاخساران قطع كنند و عراق را فتح نمايند و در مخالفت و دشمني و زيان آن گاه شاخساران قطع كنند و عراق را فتح نمايند و در مخالفت و دشمني و زيان آن گاه شاخساران قطع كنند و عراق را فتح نمايند و در مخالفت و دشمني و زيان . . . . ان و حفظ شدهان و حفظ شدهان و حفظ شدهان و حفظ شدهه را كه پنهه را كه پنهه را كه پنهه را كه پنهآنچآنچآنچآنچكنند كنند كنند كنند

در انتظار خروج صاحب الزمان در انتظار خروج صاحب الزمان در انتظار خروج صاحب الزمان در انتظار خروج صاحب الزمان هنگامهنگامهنگامهنگامپس در اين پس در اين پس در اين پس در اين . . . . ويندويندويندويندججججرساندن و خوني كه ريخته مي شود بر يكديگر سبقت رساندن و خوني كه ريخته مي شود بر يكديگر سبقت رساندن و خوني كه ريخته مي شود بر يكديگر سبقت رساندن و خوني كه ريخته مي شود بر يكديگر سبقت . . . . باشيدباشيدباشيدباشيد

آه از سخن گفتن لبها و پژمرده شدن آه از سخن گفتن لبها و پژمرده شدن آه از سخن گفتن لبها و پژمرده شدن آه از سخن گفتن لبها و پژمرده شدن ::::ندندندندآن گاه فرمودآن گاه فرمودآن گاه فرمودآن گاه فرمود. . . . ر نشسته و آهي كشيدندر نشسته و آهي كشيدندر نشسته و آهي كشيدندر نشسته و آهي كشيدندببببآن گاه حضرتش بر باالترين پله منآن گاه حضرتش بر باالترين پله منآن گاه حضرتش بر باالترين پله منآن گاه حضرتش بر باالترين پله منآن گاه حضرت به جانب چپ و راست خود نگاهي كرده متوجه جماعتي از بزرگان و موجهين آن گاه حضرت به جانب چپ و راست خود نگاهي كرده متوجه جماعتي از بزرگان و موجهين آن گاه حضرت به جانب چپ و راست خود نگاهي كرده متوجه جماعتي از بزرگان و موجهين آن گاه حضرت به جانب چپ و راست خود نگاهي كرده متوجه جماعتي از بزرگان و موجهين ::::راوي گويدراوي گويدراوي گويدراوي گويد. . . . دهانهادهانهادهانهادهانها

در حالتي كه گوئيا مرغ در حالتي كه گوئيا مرغ در حالتي كه گوئيا مرغ در حالتي كه گوئيا مرغ ،،،،بزرگان قبايل در پيش روي حضرت در سكوتي كامل فرو رفته بودندبزرگان قبايل در پيش روي حضرت در سكوتي كامل فرو رفته بودندبزرگان قبايل در پيش روي حضرت در سكوتي كامل فرو رفته بودندبزرگان قبايل در پيش روي حضرت در سكوتي كامل فرو رفته بودند. . . . اهل كوفه شدنداهل كوفه شدنداهل كوفه شدنداهل كوفه شدند . . . . تتتتآسمان باالي سر ايشان نشسته اسآسمان باالي سر ايشان نشسته اسآسمان باالي سر ايشان نشسته اسآسمان باالي سر ايشان نشسته اس

در اين حال در اين حال در اين حال در اين حال . . . . حضرت آهي سرد از دل بركشيدند و ناله اي اندوهگين سردادند و اندك زماني كوتاه آرام گرفتندحضرت آهي سرد از دل بركشيدند و ناله اي اندوهگين سردادند و اندك زماني كوتاه آرام گرفتندحضرت آهي سرد از دل بركشيدند و ناله اي اندوهگين سردادند و اندك زماني كوتاه آرام گرفتندحضرت آهي سرد از دل بركشيدند و ناله اي اندوهگين سردادند و اندك زماني كوتاه آرام گرفتندآيا تو در آن زمان آيا تو در آن زمان آيا تو در آن زمان آيا تو در آن زمان !!!!اي اميرمؤمناناي اميرمؤمناناي اميرمؤمناناي اميرمؤمنان: : : : سويد پسر نوفل كه از سران خوارج بود از روي تمسخر به پا خواست و گفتسويد پسر نوفل كه از سران خوارج بود از روي تمسخر به پا خواست و گفتسويد پسر نوفل كه از سران خوارج بود از روي تمسخر به پا خواست و گفتسويد پسر نوفل كه از سران خوارج بود از روي تمسخر به پا خواست و گفت

امام عليه السالم متوجه او امام عليه السالم متوجه او امام عليه السالم متوجه او امام عليه السالم متوجه او : : : : هي؟ راوي مي گويدهي؟ راوي مي گويدهي؟ راوي مي گويدهي؟ راوي مي گويدكه از آن ياد ميكني حاضر هستي؟ و آگاهي بدانچه كه خبر ميدكه از آن ياد ميكني حاضر هستي؟ و آگاهي بدانچه كه خبر ميدكه از آن ياد ميكني حاضر هستي؟ و آگاهي بدانچه كه خبر ميدكه از آن ياد ميكني حاضر هستي؟ و آگاهي بدانچه كه خبر ميدسويد بن نوفل صيحه اي بلند به سبب بزرگي عذابي كه بر او نازل شده سويد بن نوفل صيحه اي بلند به سبب بزرگي عذابي كه بر او نازل شده سويد بن نوفل صيحه اي بلند به سبب بزرگي عذابي كه بر او نازل شده سويد بن نوفل صيحه اي بلند به سبب بزرگي عذابي كه بر او نازل شده . . . . گرديدو بر قامتش نگاهي خشم آلوده افكندگرديدو بر قامتش نگاهي خشم آلوده افكندگرديدو بر قامتش نگاهي خشم آلوده افكندگرديدو بر قامتش نگاهي خشم آلوده افكند

. . . . جسدش را از مسجد بيرون بردند در حالي كه پاره پاره شده بودجسدش را از مسجد بيرون بردند در حالي كه پاره پاره شده بودجسدش را از مسجد بيرون بردند در حالي كه پاره پاره شده بودجسدش را از مسجد بيرون بردند در حالي كه پاره پاره شده بود. . . . بود زد و جا به جا جان به جان آفرين تسليم نمودبود زد و جا به جا جان به جان آفرين تسليم نمودبود زد و جا به جا جان به جان آفرين تسليم نمودبود زد و جا به جا جان به جان آفرين تسليم نمود

Page 86: alinameh

٨�

است كه همچون مني سخن گويد به است كه همچون مني سخن گويد به است كه همچون مني سخن گويد به است كه همچون مني سخن گويد به اواراواراواراوارآيا به مانند مني را استهزا مي كنند؟ آيا سزآيا به مانند مني را استهزا مي كنند؟ آيا سزآيا به مانند مني را استهزا مي كنند؟ آيا سزآيا به مانند مني را استهزا مي كنند؟ آيا سز::::پس آن گاه فرمودپس آن گاه فرمودپس آن گاه فرمودپس آن گاه فرمودحضرت حضرت حضرت حضرت چيزي كه نمي داند و ادعا كند چيزي را كه براي او سزاوار نيست؟به ذات خدا سوگند،باطل كنندگان حجت خدا به چيزي كه نمي داند و ادعا كند چيزي را كه براي او سزاوار نيست؟به ذات خدا سوگند،باطل كنندگان حجت خدا به چيزي كه نمي داند و ادعا كند چيزي را كه براي او سزاوار نيست؟به ذات خدا سوگند،باطل كنندگان حجت خدا به چيزي كه نمي داند و ادعا كند چيزي را كه براي او سزاوار نيست؟به ذات خدا سوگند،باطل كنندگان حجت خدا به

منافقي كه منافقي كه منافقي كه منافقي كه و نهو نهو نهو نه كه خدا را انكار كندكه خدا را انكار كندكه خدا را انكار كندكه خدا را انكار كند هالكت خواهند رسيد، كه اگر بخواهم باقي نميگذارم بر روي زمين كافريهالكت خواهند رسيد، كه اگر بخواهم باقي نميگذارم بر روي زمين كافريهالكت خواهند رسيد، كه اگر بخواهم باقي نميگذارم بر روي زمين كافريهالكت خواهند رسيد، كه اگر بخواهم باقي نميگذارم بر روي زمين كافرياز حزن و اندوهي كه فرا گرفته شكايت از حزن و اندوهي كه فرا گرفته شكايت از حزن و اندوهي كه فرا گرفته شكايت از حزن و اندوهي كه فرا گرفته شكايت . . . . بي كه كمر به تكذيب وصي بسته استبي كه كمر به تكذيب وصي بسته استبي كه كمر به تكذيب وصي بسته استبي كه كمر به تكذيب وصي بسته استااااذذذذو نه كو نه كو نه كو نه ك پيامبر را پذيرا نمي گرددپيامبر را پذيرا نمي گرددپيامبر را پذيرا نمي گرددپيامبر را پذيرا نمي گردد

در اين هنگام صعصعه بن صوحان در اين هنگام صعصعه بن صوحان در اين هنگام صعصعه بن صوحان در اين هنگام صعصعه بن صوحان ::::راوي مي گويدراوي مي گويدراوي مي گويدراوي مي گويد. . . . به درگاه خدا مي برم و مي دانم از جانب خدا آنچه را كه نميدانيدبه درگاه خدا مي برم و مي دانم از جانب خدا آنچه را كه نميدانيدبه درگاه خدا مي برم و مي دانم از جانب خدا آنچه را كه نميدانيدبه درگاه خدا مي برم و مي دانم از جانب خدا آنچه را كه نميدانيدبراي ما آنچه كه در براي ما آنچه كه در براي ما آنچه كه در براي ما آنچه كه در ! ! ! ! اي اميرمؤمناناي اميرمؤمناناي اميرمؤمناناي اميرمؤمنان ::::م بن مالك اشتر و عمروبن صالح به پا خواسته گفتندم بن مالك اشتر و عمروبن صالح به پا خواسته گفتندم بن مالك اشتر و عمروبن صالح به پا خواسته گفتندم بن مالك اشتر و عمروبن صالح به پا خواسته گفتندميثم و ابراهيميثم و ابراهيميثم و ابراهيميثم و ابراهي وووو

آخرالزمان اتفاق مي افتد را بيان كن، چرا كه قلب هاي ما را شاداب و زنده مي گرداند و ايمانمان را از جهت دوستي و آخرالزمان اتفاق مي افتد را بيان كن، چرا كه قلب هاي ما را شاداب و زنده مي گرداند و ايمانمان را از جهت دوستي و آخرالزمان اتفاق مي افتد را بيان كن، چرا كه قلب هاي ما را شاداب و زنده مي گرداند و ايمانمان را از جهت دوستي و آخرالزمان اتفاق مي افتد را بيان كن، چرا كه قلب هاي ما را شاداب و زنده مي گرداند و ايمانمان را از جهت دوستي و ته و خطبه اي شيوا ايراد فرمودند كه ته و خطبه اي شيوا ايراد فرمودند كه ته و خطبه اي شيوا ايراد فرمودند كه ته و خطبه اي شيوا ايراد فرمودند كه در اين هنگام حضرت به پا خواسدر اين هنگام حضرت به پا خواسدر اين هنگام حضرت به پا خواسدر اين هنگام حضرت به پا خواس - - - - ::::راوي گويدراوي گويدراوي گويدراوي گويد- - - - ....كرامت دوچندان مي نمايدكرامت دوچندان مي نمايدكرامت دوچندان مي نمايدكرامت دوچندان مي نمايد

اي اي اي اي : : : : فرمودندفرمودندفرمودندفرمودند ضرتش پس از آنضرتش پس از آنضرتش پس از آنضرتش پس از آنحححح. . . . مردم را به بهشت و نعماتش تشويق و از دوزخ و آنچه در اوست برحذر مي داشتمردم را به بهشت و نعماتش تشويق و از دوزخ و آنچه در اوست برحذر مي داشتمردم را به بهشت و نعماتش تشويق و از دوزخ و آنچه در اوست برحذر مي داشتمردم را به بهشت و نعماتش تشويق و از دوزخ و آنچه در اوست برحذر مي داشتدر امت من يكصد خصلت با هم گرد مي آيند كه در ميان امم ديگر در امت من يكصد خصلت با هم گرد مي آيند كه در ميان امم ديگر در امت من يكصد خصلت با هم گرد مي آيند كه در ميان امم ديگر در امت من يكصد خصلت با هم گرد مي آيند كه در ميان امم ديگر ::::من از برادرم پيامبر خدا شنيدم كه مي فرمودمن از برادرم پيامبر خدا شنيدم كه مي فرمودمن از برادرم پيامبر خدا شنيدم كه مي فرمودمن از برادرم پيامبر خدا شنيدم كه مي فرمود! ! ! ! مردممردممردممردم

در اين هنگام دانشمندان و فضالي قوم به پاخواسته و بر كف پاهاي حضرتش بوسه در اين هنگام دانشمندان و فضالي قوم به پاخواسته و بر كف پاهاي حضرتش بوسه در اين هنگام دانشمندان و فضالي قوم به پاخواسته و بر كف پاهاي حضرتش بوسه در اين هنگام دانشمندان و فضالي قوم به پاخواسته و بر كف پاهاي حضرتش بوسه - - - - ::::ي گويدي گويدي گويدي گويدراوراوراوراو- - - - ....بي سابقه استبي سابقه استبي سابقه استبي سابقه استبه پسر عمت رسول اهللا صلي اهللا عليه و آله و سلم تو را سوگند مي دهيم تا براي ما آنچه را كه در گذر به پسر عمت رسول اهللا صلي اهللا عليه و آله و سلم تو را سوگند مي دهيم تا براي ما آنچه را كه در گذر به پسر عمت رسول اهللا صلي اهللا عليه و آله و سلم تو را سوگند مي دهيم تا براي ما آنچه را كه در گذر به پسر عمت رسول اهللا صلي اهللا عليه و آله و سلم تو را سوگند مي دهيم تا براي ما آنچه را كه در گذر : : : : زده گفتندزده گفتندزده گفتندزده گفتند

پس آنگاه حضرت خداي را پس آنگاه حضرت خداي را پس آنگاه حضرت خداي را پس آنگاه حضرت خداي را ::::راوي گويدراوي گويدراوي گويدراوي گويد. . . . و نادانان آن را درك كنند بيان نماييو نادانان آن را درك كنند بيان نماييو نادانان آن را درك كنند بيان نماييو نادانان آن را درك كنند بيان نمايي يانيانيانيانزمان مي گذرد به كالمي كه دانازمان مي گذرد به كالمي كه دانازمان مي گذرد به كالمي كه دانازمان مي گذرد به كالمي كه دانامن شما را خبردهنده ام به آنچه كه در بعد من مي گذرد و به آنچه من شما را خبردهنده ام به آنچه كه در بعد من مي گذرد و به آنچه من شما را خبردهنده ام به آنچه كه در بعد من مي گذرد و به آنچه من شما را خبردهنده ام به آنچه كه در بعد من مي گذرد و به آنچه ::::سپاس گفت و يادي از پيامبر خدانمود و فرمودسپاس گفت و يادي از پيامبر خدانمود و فرمودسپاس گفت و يادي از پيامبر خدانمود و فرمودسپاس گفت و يادي از پيامبر خدانمود و فرمود

. . . . كه در آخرالزمان به وقوع مي پيوندد تا خروج صاحب الزمان، كه به پا دارنده امر ما و از ذريه فرزندم حسين استكه در آخرالزمان به وقوع مي پيوندد تا خروج صاحب الزمان، كه به پا دارنده امر ما و از ذريه فرزندم حسين استكه در آخرالزمان به وقوع مي پيوندد تا خروج صاحب الزمان، كه به پا دارنده امر ما و از ذريه فرزندم حسين استكه در آخرالزمان به وقوع مي پيوندد تا خروج صاحب الزمان، كه به پا دارنده امر ما و از ذريه فرزندم حسين استزماني كه مرگ در فقها شايع شود و امت زماني كه مرگ در فقها شايع شود و امت زماني كه مرگ در فقها شايع شود و امت زماني كه مرگ در فقها شايع شود و امت : : : : اميرمؤمنان؟ حضرت فرموداميرمؤمنان؟ حضرت فرموداميرمؤمنان؟ حضرت فرموداميرمؤمنان؟ حضرت فرموداي اي اي اي واقعه در چه هنگام است،واقعه در چه هنگام است،واقعه در چه هنگام است،واقعه در چه هنگام است، آنآنآنآن: : : : آنان گفتندآنان گفتندآنان گفتندآنان گفتند

امانت داري كم و خيانت فراوان امانت داري كم و خيانت فراوان امانت داري كم و خيانت فراوان امانت داري كم و خيانت فراوان . . . . ها را ضايع كنند، و پيروي از شهوات نمايندها را ضايع كنند، و پيروي از شهوات نمايندها را ضايع كنند، و پيروي از شهوات نمايندها را ضايع كنند، و پيروي از شهوات نمايندززززمحمد صلي اهللا عليه و آله و سلم نمامحمد صلي اهللا عليه و آله و سلم نمامحمد صلي اهللا عليه و آله و سلم نمامحمد صلي اهللا عليه و آله و سلم نمابه سبب كينه و دشمني با يكديگر به سبب كينه و دشمني با يكديگر به سبب كينه و دشمني با يكديگر به سبب كينه و دشمني با يكديگر . . . . ان گرددان گرددان گرددان گرددزماني كه مسكرات بياشامند و دشنام دادن به پدر و مادر شعارشزماني كه مسكرات بياشامند و دشنام دادن به پدر و مادر شعارشزماني كه مسكرات بياشامند و دشنام دادن به پدر و مادر شعارشزماني كه مسكرات بياشامند و دشنام دادن به پدر و مادر شعارش. . . . گرددگرددگرددگردد

در انجام گناهان زياده در انجام گناهان زياده در انجام گناهان زياده در انجام گناهان زياده . . . . ده شودده شودده شودده شوداااانمازي در مساجد به پاي داشته نشود و از آن به عنوان مجلس خورد و خوراك استفنمازي در مساجد به پاي داشته نشود و از آن به عنوان مجلس خورد و خوراك استفنمازي در مساجد به پاي داشته نشود و از آن به عنوان مجلس خورد و خوراك استفنمازي در مساجد به پاي داشته نشود و از آن به عنوان مجلس خورد و خوراك استفآ ن زمان كه بر كت از سال و ماه و روز وهفته و آ ن زمان كه بر كت از سال و ماه و روز وهفته و آ ن زمان كه بر كت از سال و ماه و روز وهفته و آ ن زمان كه بر كت از سال و ماه و روز وهفته و . . . . روي و در به جاي آوردن كارهاي خوب كم كاري صورت گيردروي و در به جاي آوردن كارهاي خوب كم كاري صورت گيردروي و در به جاي آوردن كارهاي خوب كم كاري صورت گيردروي و در به جاي آوردن كارهاي خوب كم كاري صورت گيرد

هر سالي به مقدار يك ماه و هر ماه به اندازه يك هفته، و هرهفته به مقدار يك روز، و هرروز هر سالي به مقدار يك ماه و هر ماه به اندازه يك هفته، و هرهفته به مقدار يك روز، و هرروز هر سالي به مقدار يك ماه و هر ماه به اندازه يك هفته، و هرهفته به مقدار يك روز، و هرروز هر سالي به مقدار يك ماه و هر ماه به اندازه يك هفته، و هرهفته به مقدار يك روز، و هرروز ....ساعت برداشته شودساعت برداشته شودساعت برداشته شودساعت برداشته شود

Page 87: alinameh

٨٧

پسر كينه پدر و پسر كينه پدر و پسر كينه پدر و پسر كينه پدر و . . . . و هواي تابستان باشدو باران نباردو هواي تابستان باشدو باران نباردو هواي تابستان باشدو باران نباردو هواي تابستان باشدو باران نبارد و هوا درفصل باريدن باران،آبو هوا درفصل باريدن باران،آبو هوا درفصل باريدن باران،آبو هوا درفصل باريدن باران،آب آبآبآبآب. . . . ك ساعت گرددك ساعت گرددك ساعت گرددك ساعت گرددييييبه قدر به قدر به قدر به قدر كندكندكندكندنها را مشاهده نها را مشاهده نها را مشاهده نها را مشاهده آآآآهر كه هر كه هر كه هر كه . . . . الي باشدالي باشدالي باشدالي باشدبراي اهل آن دوران چهره هاي پاكيزه و باطن هاي بدسگبراي اهل آن دوران چهره هاي پاكيزه و باطن هاي بدسگبراي اهل آن دوران چهره هاي پاكيزه و باطن هاي بدسگبراي اهل آن دوران چهره هاي پاكيزه و باطن هاي بدسگ. . . . مادر را در دل گيردمادر را در دل گيردمادر را در دل گيردمادر را در دل گيرد

چهره هايشان به سان آدميان و دلهايشان دلهاي چهره هايشان به سان آدميان و دلهايشان دلهاي چهره هايشان به سان آدميان و دلهايشان دلهاي چهره هايشان به سان آدميان و دلهايشان دلهاي . . . . در شگفت باشد و هر كه با ايشان معامله كند به او ستم روا دارنددر شگفت باشد و هر كه با ايشان معامله كند به او ستم روا دارنددر شگفت باشد و هر كه با ايشان معامله كند به او ستم روا دارنددر شگفت باشد و هر كه با ايشان معامله كند به او ستم روا دارندو و و و ....نان از گياه صبر تلخ تر و از مردار گنديده تر و از سگ نجس تر و از روباه حيله گرترندنان از گياه صبر تلخ تر و از مردار گنديده تر و از سگ نجس تر و از روباه حيله گرترندنان از گياه صبر تلخ تر و از مردار گنديده تر و از سگ نجس تر و از روباه حيله گرترندنان از گياه صبر تلخ تر و از مردار گنديده تر و از سگ نجس تر و از روباه حيله گرترندآآآآ. . . . شياطين باشدشياطين باشدشياطين باشدشياطين باشد

. . . . بيشتر است و از حيوان مبتال به بيماري گري چسبنده ترندبيشتر است و از حيوان مبتال به بيماري گري چسبنده ترندبيشتر است و از حيوان مبتال به بيماري گري چسبنده ترندبيشتر است و از حيوان مبتال به بيماري گري چسبنده ترند))))در عرب ضرب المثل طمع استدر عرب ضرب المثل طمع استدر عرب ضرب المثل طمع استدر عرب ضرب المثل طمع است كهكهكهكه((((طمعشان از اشعبطمعشان از اشعبطمعشان از اشعبطمعشان از اشعبچون با ايشان سخن بگويي تكذيبت كنند و اگر ايشان را امين چون با ايشان سخن بگويي تكذيبت كنند و اگر ايشان را امين چون با ايشان سخن بگويي تكذيبت كنند و اگر ايشان را امين چون با ايشان سخن بگويي تكذيبت كنند و اگر ايشان را امين . . . . آنان را از منكري كه انجام مي دهند نتوان نهي نمودآنان را از منكري كه انجام مي دهند نتوان نهي نمودآنان را از منكري كه انجام مي دهند نتوان نهي نمودآنان را از منكري كه انجام مي دهند نتوان نهي نمود

. . . . ر تو را مالي باشد به تو رشك برندر تو را مالي باشد به تو رشك برندر تو را مالي باشد به تو رشك برندر تو را مالي باشد به تو رشك برندويند و اگويند و اگويند و اگويند و اگگگگگز ايشان روي گردانيدي عيب تو را ز ايشان روي گردانيدي عيب تو را ز ايشان روي گردانيدي عيب تو را ز ايشان روي گردانيدي عيب تو را اگر ااگر ااگر ااگر ا. . . . خيانت كنندخيانت كنندخيانت كنندخيانت كنند وووودانستي به تدانستي به تدانستي به تدانستي به تدروغ را بسيار شنوند دروغ را بسيار شنوند دروغ را بسيار شنوند دروغ را بسيار شنوند . . . . اگر در بذل مال بخل كني كينه ات را به دل گيرند و اگر ايشان را پند دهي تو را دشنام دهنداگر در بذل مال بخل كني كينه ات را به دل گيرند و اگر ايشان را پند دهي تو را دشنام دهنداگر در بذل مال بخل كني كينه ات را به دل گيرند و اگر ايشان را پند دهي تو را دشنام دهنداگر در بذل مال بخل كني كينه ات را به دل گيرند و اگر ايشان را پند دهي تو را دشنام دهند

ربا را حالل دانند و خوردن مسكرات، و سخنان شر و فتنه انگيز، و افسانه هاي دروغ و ربا را حالل دانند و خوردن مسكرات، و سخنان شر و فتنه انگيز، و افسانه هاي دروغ و ربا را حالل دانند و خوردن مسكرات، و سخنان شر و فتنه انگيز، و افسانه هاي دروغ و ربا را حالل دانند و خوردن مسكرات، و سخنان شر و فتنه انگيز، و افسانه هاي دروغ و . . . . و مال حرام بسيار بخورندو مال حرام بسيار بخورندو مال حرام بسيار بخورندو مال حرام بسيار بخورندخوار و كوچك خوار و كوچك خوار و كوچك خوار و كوچك فقير در ميان ايشانفقير در ميان ايشانفقير در ميان ايشانفقير در ميان ايشان. . . . ا جايزشمرندا جايزشمرندا جايزشمرندا جايزشمرندررررو آوازه خواني به غناو ساز ونواز و آوازه خواني به غناو ساز ونواز و آوازه خواني به غناو ساز ونواز و آوازه خواني به غناو ساز ونواز و نشاطو نشاطو نشاطو نشاط مانيمانيمانيمانيحرام، و شادحرام، و شادحرام، و شادحرام، و شاد

ستمكار در نزدشان بزرگ ستمكار در نزدشان بزرگ ستمكار در نزدشان بزرگ ستمكار در نزدشان بزرگ . . . . ق در نزدشان گراميق در نزدشان گراميق در نزدشان گراميق در نزدشان گراميسسسسفافافافادانا در نزدشان بي قدر است و دانا در نزدشان بي قدر است و دانا در نزدشان بي قدر است و دانا در نزدشان بي قدر است و . . . . است و مومن ناتوان و پستاست و مومن ناتوان و پستاست و مومن ناتوان و پستاست و مومن ناتوان و پست. . . . معروف و نهي از منكر نكنندمعروف و نهي از منكر نكنندمعروف و نهي از منكر نكنندمعروف و نهي از منكر نكنندامر به امر به امر به امر به . . . . شمرده شود و ناتوان در نزدشان ناچيز و صاحب قوت نزدشان مالك استشمرده شود و ناتوان در نزدشان ناچيز و صاحب قوت نزدشان مالك استشمرده شود و ناتوان در نزدشان ناچيز و صاحب قوت نزدشان مالك استشمرده شود و ناتوان در نزدشان ناچيز و صاحب قوت نزدشان مالك است

زكات مال خود را زكات مال خود را زكات مال خود را زكات مال خود را . . . . رد و منعي نيسترد و منعي نيسترد و منعي نيسترد و منعي نيست ثروت در نزدشان دولت است و امانت را غنيمتي دانند كه در تصرفش هيچ گونهثروت در نزدشان دولت است و امانت را غنيمتي دانند كه در تصرفش هيچ گونهثروت در نزدشان دولت است و امانت را غنيمتي دانند كه در تصرفش هيچ گونهثروت در نزدشان دولت است و امانت را غنيمتي دانند كه در تصرفش هيچ گونهمردان كوركورانه از زنان خود فرمان بردارند و در مقابل پدر و مادر سر به نافرماني مردان كوركورانه از زنان خود فرمان بردارند و در مقابل پدر و مادر سر به نافرماني مردان كوركورانه از زنان خود فرمان بردارند و در مقابل پدر و مادر سر به نافرماني مردان كوركورانه از زنان خود فرمان بردارند و در مقابل پدر و مادر سر به نافرماني . . . . دفع كردن نوعي ضرر داننددفع كردن نوعي ضرر داننددفع كردن نوعي ضرر داننددفع كردن نوعي ضرر دانند

....وا دارند و همت خود را بر نابودي برادر خود گرد آورندوا دارند و همت خود را بر نابودي برادر خود گرد آورندوا دارند و همت خود را بر نابودي برادر خود گرد آورندوا دارند و همت خود را بر نابودي برادر خود گرد آورنددر حقشان جفا ردر حقشان جفا ردر حقشان جفا ردر حقشان جفا ر ووووبردارند بردارند بردارند بردارند . . . . معامله كنندمعامله كنندمعامله كنندمعامله كنند مردم فساد و غنا و زنا را دوست بدارند و به حرام و ربامردم فساد و غنا و زنا را دوست بدارند و به حرام و ربامردم فساد و غنا و زنا را دوست بدارند و به حرام و ربامردم فساد و غنا و زنا را دوست بدارند و به حرام و ربا. . . . در آن زمان، نواي اهل فجور بلند شوددر آن زمان، نواي اهل فجور بلند شوددر آن زمان، نواي اهل فجور بلند شوددر آن زمان، نواي اهل فجور بلند شود

در آن زمان، زن در آن زمان، زن در آن زمان، زن در آن زمان، زن . . . . در ميان ايشان ريختن خون فراوان گردد و قضاتشان قبول رشوه كننددر ميان ايشان ريختن خون فراوان گردد و قضاتشان قبول رشوه كننددر ميان ايشان ريختن خون فراوان گردد و قضاتشان قبول رشوه كننددر ميان ايشان ريختن خون فراوان گردد و قضاتشان قبول رشوه كنند. . . . علمايشان سرزنش گردندعلمايشان سرزنش گردندعلمايشان سرزنش گردندعلمايشان سرزنش گردندمسري از زنان براي خود انتخاب كند و خودش را براي همجنس خود بيارايد، آنچنان كه عروس خود را براي مسري از زنان براي خود انتخاب كند و خودش را براي همجنس خود بيارايد، آنچنان كه عروس خود را براي مسري از زنان براي خود انتخاب كند و خودش را براي همجنس خود بيارايد، آنچنان كه عروس خود را براي مسري از زنان براي خود انتخاب كند و خودش را براي همجنس خود بيارايد، آنچنان كه عروس خود را براي هههه

ناهاي ناهاي ناهاي ناهاي غغغغخواندن زنهاي خواننده و رقاصه حالل شود و خواندن زنهاي خواننده و رقاصه حالل شود و خواندن زنهاي خواننده و رقاصه حالل شود و خواندن زنهاي خواننده و رقاصه حالل شود و . . . . دولت كودكان در هر جا آشكارا گردددولت كودكان در هر جا آشكارا گردددولت كودكان در هر جا آشكارا گردددولت كودكان در هر جا آشكارا گردد. . . . شوهرش مي آرايدشوهرش مي آرايدشوهرش مي آرايدشوهرش مي آرايدزنان بر زينها سوار شوند و بر زنان بر زينها سوار شوند و بر زنان بر زينها سوار شوند و بر زنان بر زينها سوار شوند و بر . . . . روا باشدروا باشدروا باشدروا باشدحرام و آشاميدن مسكرات و اكتفا كردن مردان به مردان و زنان به زنان حرام و آشاميدن مسكرات و اكتفا كردن مردان به مردان و زنان به زنان حرام و آشاميدن مسكرات و اكتفا كردن مردان به مردان و زنان به زنان حرام و آشاميدن مسكرات و اكتفا كردن مردان به مردان و زنان به زنان

مردم بر سه گونه حج به جاي مردم بر سه گونه حج به جاي مردم بر سه گونه حج به جاي مردم بر سه گونه حج به جاي . . . . شوهر خود استيال داشته و در هر امري سلطه خود را اعمال كندشوهر خود استيال داشته و در هر امري سلطه خود را اعمال كندشوهر خود استيال داشته و در هر امري سلطه خود را اعمال كندشوهر خود استيال داشته و در هر امري سلطه خود را اعمال كند

Page 88: alinameh

٨٨

در آن دوران احكام در آن دوران احكام در آن دوران احكام در آن دوران احكام ....شروتمندان براي گردش و استراحت ، و ميانه حاالن براي تجارت، و فقرا براي گداييشروتمندان براي گردش و استراحت ، و ميانه حاالن براي تجارت، و فقرا براي گداييشروتمندان براي گردش و استراحت ، و ميانه حاالن براي تجارت، و فقرا براي گداييشروتمندان براي گردش و استراحت ، و ميانه حاالن براي تجارت، و فقرا براي گدايي::::آورندآورندآورندآورندستمگري روا باشد و ستم پيشگي در ستمگري روا باشد و ستم پيشگي در ستمگري روا باشد و ستم پيشگي در ستمگري روا باشد و ستم پيشگي در . . . . ده شود و دولت شريران آشكارا گرددده شود و دولت شريران آشكارا گرددده شود و دولت شريران آشكارا گرددده شود و دولت شريران آشكارا گردداسالم سبك شمراسالم سبك شمراسالم سبك شمراسالم سبك شمر طل و ناچيز وطل و ناچيز وطل و ناچيز وطل و ناچيز وباباباباالهي الهي الهي الهي

- - - - وباالخرهوباالخرهوباالخرهوباالخره - - - - در چنين زماني تاجر در تجارت خود دروغ گويد وزرگر در زرگري خوددر چنين زماني تاجر در تجارت خود دروغ گويد وزرگر در زرگري خوددر چنين زماني تاجر در تجارت خود دروغ گويد وزرگر در زرگري خوددر چنين زماني تاجر در تجارت خود دروغ گويد وزرگر در زرگري خود. . . . تمام شهرهامعمول گرددتمام شهرهامعمول گرددتمام شهرهامعمول گرددتمام شهرهامعمول گردددر مذاهب و روشها در مذاهب و روشها در مذاهب و روشها در مذاهب و روشها . . . . اندك گردد و راه هاي معيشت تنگ گردداندك گردد و راه هاي معيشت تنگ گردداندك گردد و راه هاي معيشت تنگ گردداندك گردد و راه هاي معيشت تنگ گردد هاهاهاهاپس كسب پس كسب پس كسب پس كسب . . . . هر صاحب صنعتي در صنعت خودهر صاحب صنعتي در صنعت خودهر صاحب صنعتي در صنعت خودهر صاحب صنعتي در صنعت خود

درچنين زماني دلها سياه شود و پادشاهان درچنين زماني دلها سياه شود و پادشاهان درچنين زماني دلها سياه شود و پادشاهان درچنين زماني دلها سياه شود و پادشاهان . . . . و رشد و هدايت كم گرددو رشد و هدايت كم گرددو رشد و هدايت كم گرددو رشد و هدايت كم گردد و فساد رو به تزايد نهدو فساد رو به تزايد نهدو فساد رو به تزايد نهدو فساد رو به تزايد نهد روي دهدروي دهدروي دهدروي دهداختالف اختالف اختالف اختالف ....ستمكار بر آنان حكومت كرده ميانشان داوري نمايندستمكار بر آنان حكومت كرده ميانشان داوري نمايندستمكار بر آنان حكومت كرده ميانشان داوري نمايندستمكار بر آنان حكومت كرده ميانشان داوري نمايند

چون چنين زماني پيش آيد دانشمندان و دانايان مي چون چنين زماني پيش آيد دانشمندان و دانايان مي چون چنين زماني پيش آيد دانشمندان و دانايان مي چون چنين زماني پيش آيد دانشمندان و دانايان مي . . . . سخنانشان از گياه صبر تلخ تر است و دلهاشان از مردار گنديده ترسخنانشان از گياه صبر تلخ تر است و دلهاشان از مردار گنديده ترسخنانشان از گياه صبر تلخ تر است و دلهاشان از مردار گنديده ترسخنانشان از گياه صبر تلخ تر است و دلهاشان از مردار گنديده ترمساجد تخريب و مساجد تخريب و مساجد تخريب و مساجد تخريب و . . . . و قرآنها به كناري گذارده مي شودو قرآنها به كناري گذارده مي شودو قرآنها به كناري گذارده مي شودو قرآنها به كناري گذارده مي شود گناهان رو به فزوني مي نهدگناهان رو به فزوني مي نهدگناهان رو به فزوني مي نهدگناهان رو به فزوني مي نهد. . . . دلها فاسد مي شونددلها فاسد مي شونددلها فاسد مي شونددلها فاسد مي شوندميرند و ميرند و ميرند و ميرند و

حصارها و پايگاه هايي براي جلوگيري از حوادث بزرگ حصارها و پايگاه هايي براي جلوگيري از حوادث بزرگ حصارها و پايگاه هايي براي جلوگيري از حوادث بزرگ حصارها و پايگاه هايي براي جلوگيري از حوادث بزرگ . . . . آرزوها دور و دراز مي شود و اعمال نيك تقليل مي يابدآرزوها دور و دراز مي شود و اعمال نيك تقليل مي يابدآرزوها دور و دراز مي شود و اعمال نيك تقليل مي يابدآرزوها دور و دراز مي شود و اعمال نيك تقليل مي يابدبانه روز نماز گذارد چيزي در نامه عملش بانه روز نماز گذارد چيزي در نامه عملش بانه روز نماز گذارد چيزي در نامه عملش بانه روز نماز گذارد چيزي در نامه عملش و پس در چنين زماني اگر كسي از آنها در شو پس در چنين زماني اگر كسي از آنها در شو پس در چنين زماني اگر كسي از آنها در شو پس در چنين زماني اگر كسي از آنها در ش ددددوووودر شهرها بنا كرده مي شدر شهرها بنا كرده مي شدر شهرها بنا كرده مي شدر شهرها بنا كرده مي ش

در اين فكر است كه چگونه در در اين فكر است كه چگونه در در اين فكر است كه چگونه در در اين فكر است كه چگونه در ثبت نمي گردد و نماز از او پذيرفته نخواهد شد، زيرا در آن حال كه نماز مي گذاردثبت نمي گردد و نماز از او پذيرفته نخواهد شد، زيرا در آن حال كه نماز مي گذاردثبت نمي گردد و نماز از او پذيرفته نخواهد شد، زيرا در آن حال كه نماز مي گذاردثبت نمي گردد و نماز از او پذيرفته نخواهد شد، زيرا در آن حال كه نماز مي گذاردرياست را براي فخرفروشي و مباهات و وسعت دادن به رياست را براي فخرفروشي و مباهات و وسعت دادن به رياست را براي فخرفروشي و مباهات و وسعت دادن به رياست را براي فخرفروشي و مباهات و وسعت دادن به ننننآناآناآناآنا. . . . حق مردم ستم كند و چگونه با مسلمانان نيرنگ نمايدحق مردم ستم كند و چگونه با مسلمانان نيرنگ نمايدحق مردم ستم كند و چگونه با مسلمانان نيرنگ نمايدحق مردم ستم كند و چگونه با مسلمانان نيرنگ نمايد

برخي بر برخي ستم روا برخي بر برخي ستم روا برخي بر برخي ستم روا برخي بر برخي ستم روا . . . . مساجدشان تنگ مي گردد و كافر در حقشان حكم مي كندمساجدشان تنگ مي گردد و كافر در حقشان حكم مي كندمساجدشان تنگ مي گردد و كافر در حقشان حكم مي كندمساجدشان تنگ مي گردد و كافر در حقشان حكم مي كند. . . . ان طلب ميكنندان طلب ميكنندان طلب ميكنندان طلب ميكننددامنه ستمگريشدامنه ستمگريشدامنه ستمگريشدامنه ستمگريشآنان بر آشاميدن مسكرات فخر مي كنند آنان بر آشاميدن مسكرات فخر مي كنند آنان بر آشاميدن مسكرات فخر مي كنند آنان بر آشاميدن مسكرات فخر مي كنند . . . . مي دارند و بعضي از آنها بعض ديگر را از سر دشمني و كينه مي كشندمي دارند و بعضي از آنها بعض ديگر را از سر دشمني و كينه مي كشندمي دارند و بعضي از آنها بعض ديگر را از سر دشمني و كينه مي كشندمي دارند و بعضي از آنها بعض ديگر را از سر دشمني و كينه مي كشند

بزرگانشان بزرگانشان بزرگانشان بزرگانشان . . . . عمل بازداردعمل بازداردعمل بازداردعمل بازداردودر مساجد سازها و نوازها به صدا درمي آورند و كسي نيست كه آنان را از اين ودر مساجد سازها و نوازها به صدا درمي آورند و كسي نيست كه آنان را از اين ودر مساجد سازها و نوازها به صدا درمي آورند و كسي نيست كه آنان را از اين ودر مساجد سازها و نوازها به صدا درمي آورند و كسي نيست كه آنان را از اين در آن زمان افرادي صاحب مال و منال در آن زمان افرادي صاحب مال و منال در آن زمان افرادي صاحب مال و منال در آن زمان افرادي صاحب مال و منال . . . . ترينشان استترينشان استترينشان استترينشان است نننننادانادانادانادازنازادگان و مردمان پستند و سرپرست و سركرده آنان زنازادگان و مردمان پستند و سرپرست و سركرده آنان زنازادگان و مردمان پستند و سرپرست و سركرده آنان زنازادگان و مردمان پستند و سرپرست و سركرده آنان

روسا رياست را به كسي روسا رياست را به كسي روسا رياست را به كسي روسا رياست را به كسي . . . . از فرزندان پست و پليداز فرزندان پست و پليداز فرزندان پست و پليداز فرزندان پست و پليد آنان افراد پست و پليدي هستندآنان افراد پست و پليدي هستندآنان افراد پست و پليدي هستندآنان افراد پست و پليدي هستند. . . . هستند كه مالك آن نيستندهستند كه مالك آن نيستندهستند كه مالك آن نيستندهستند كه مالك آن نيستندسخناني جز دشنام بر زبان سخناني جز دشنام بر زبان سخناني جز دشنام بر زبان سخناني جز دشنام بر زبان . . . . بدعتها آشكار شود و فتنه ها سربرآوردبدعتها آشكار شود و فتنه ها سربرآوردبدعتها آشكار شود و فتنه ها سربرآوردبدعتها آشكار شود و فتنه ها سربرآورد. . . . ستستستستتفويض كنند كه در خور چنين مقامي نيتفويض كنند كه در خور چنين مقامي نيتفويض كنند كه در خور چنين مقامي نيتفويض كنند كه در خور چنين مقامي ني

آنان در زمره آنان در زمره آنان در زمره آنان در زمره . . . . استاستاستاست برآمده از خبث باطنشانبرآمده از خبث باطنشانبرآمده از خبث باطنشانبرآمده از خبث باطنشان دهنددهنددهنددهندجاري نگردد و كردارشان از سر توحش باشد و آنچه انجام جاري نگردد و كردارشان از سر توحش باشد و آنچه انجام جاري نگردد و كردارشان از سر توحش باشد و آنچه انجام جاري نگردد و كردارشان از سر توحش باشد و آنچه انجام ه كه ه كه ه كه ه كه فقهايشان آنگونفقهايشان آنگونفقهايشان آنگونفقهايشان آنگون. . . . بزرگانشان بخيالن و گدايانندبزرگانشان بخيالن و گدايانندبزرگانشان بخيالن و گدايانندبزرگانشان بخيالن و گدايانند. . . . ستمكاراني هستند كه در ستمگري از چيزي فروگذار نكنندستمكاراني هستند كه در ستمگري از چيزي فروگذار نكنندستمكاراني هستند كه در ستمگري از چيزي فروگذار نكنندستمكاراني هستند كه در ستمگري از چيزي فروگذار نكنند

. . . . جمع كثيري از آنان شهادت به دروغ دهندجمع كثيري از آنان شهادت به دروغ دهندجمع كثيري از آنان شهادت به دروغ دهندجمع كثيري از آنان شهادت به دروغ دهند. . . . بخواهند فتوا دهند و قضاتشان به چيزي كه نمي دانند حكم كنندبخواهند فتوا دهند و قضاتشان به چيزي كه نمي دانند حكم كنندبخواهند فتوا دهند و قضاتشان به چيزي كه نمي دانند حكم كنندبخواهند فتوا دهند و قضاتشان به چيزي كه نمي دانند حكم كنند

Page 89: alinameh

٨٩

. . . . اره است نزدشان خوار و پست باشداره است نزدشان خوار و پست باشداره است نزدشان خوار و پست باشداره است نزدشان خوار و پست باشدچچچچهركس مكنتي دارد نزدشان بلندمرتبه است و هر كه را كه دانستند فقير و بيهركس مكنتي دارد نزدشان بلندمرتبه است و هر كه را كه دانستند فقير و بيهركس مكنتي دارد نزدشان بلندمرتبه است و هر كه را كه دانستند فقير و بيهركس مكنتي دارد نزدشان بلندمرتبه است و هر كه را كه دانستند فقير و بيآن كه شايسته است آن كه شايسته است آن كه شايسته است آن كه شايسته است . . . . ارند و دارا و ثروتمند مورد محبتشانارند و دارا و ثروتمند مورد محبتشانارند و دارا و ثروتمند مورد محبتشانارند و دارا و ثروتمند مورد محبتشانفقير و محتاج نزد ايشان مهجور است و كينه او را به دل دفقير و محتاج نزد ايشان مهجور است و كينه او را به دل دفقير و محتاج نزد ايشان مهجور است و كينه او را به دل دفقير و محتاج نزد ايشان مهجور است و كينه او را به دل د

اما خداوند اين دسته اما خداوند اين دسته اما خداوند اين دسته اما خداوند اين دسته . . . . هركس كه سخنچين و دروغگو است قدر بيندهركس كه سخنچين و دروغگو است قدر بيندهركس كه سخنچين و دروغگو است قدر بيندهركس كه سخنچين و دروغگو است قدر بيند. . . . هها بر او بسته استهها بر او بسته استهها بر او بسته استهها بر او بسته استااااحلق و گلويش گرفته و رحلق و گلويش گرفته و رحلق و گلويش گرفته و رحلق و گلويش گرفته و رخوراك آنان گوشتهاي مرغان فربه و تيهو است و خوراك آنان گوشتهاي مرغان فربه و تيهو است و خوراك آنان گوشتهاي مرغان فربه و تيهو است و خوراك آنان گوشتهاي مرغان فربه و تيهو است و . . . . از مردم را سرافكنده ساخته چشم دلشان را كور مي گردانداز مردم را سرافكنده ساخته چشم دلشان را كور مي گردانداز مردم را سرافكنده ساخته چشم دلشان را كور مي گردانداز مردم را سرافكنده ساخته چشم دلشان را كور مي گرداند

ربا و اموال شبهه ناك را روا مي دارند و شهادت دادن را به يكديگر قرض مي دهند ربا و اموال شبهه ناك را روا مي دارند و شهادت دادن را به يكديگر قرض مي دهند ربا و اموال شبهه ناك را روا مي دارند و شهادت دادن را به يكديگر قرض مي دهند ربا و اموال شبهه ناك را روا مي دارند و شهادت دادن را به يكديگر قرض مي دهند . . . . ان خز يماني و ابريشمان خز يماني و ابريشمان خز يماني و ابريشمان خز يماني و ابريشمپوشاكشپوشاكشپوشاكشپوشاكشعمرهاشان كوتاه شود و سخني جز گفتار سخن چين نزد عمرهاشان كوتاه شود و سخني جز گفتار سخن چين نزد عمرهاشان كوتاه شود و سخني جز گفتار سخن چين نزد عمرهاشان كوتاه شود و سخني جز گفتار سخن چين نزد . . . . و كارهاي خود را از سر ريا و خودنمايي انجام مي دهندو كارهاي خود را از سر ريا و خودنمايي انجام مي دهندو كارهاي خود را از سر ريا و خودنمايي انجام مي دهندو كارهاي خود را از سر ريا و خودنمايي انجام مي دهند

. . . . شان ناهمگون نسبت به همشان ناهمگون نسبت به همشان ناهمگون نسبت به همشان ناهمگون نسبت به همييييو ناپسند است و دلهاو ناپسند است و دلهاو ناپسند است و دلهاو ناپسند است و دلهاشان زشت شان زشت شان زشت شان زشت ييييكارهاكارهاكارهاكارها. . . . حالل را حرام مي كنندحالل را حرام مي كنندحالل را حرام مي كنندحالل را حرام مي كنند. . . . آنهااعتبار نداشته باشدآنهااعتبار نداشته باشدآنهااعتبار نداشته باشدآنهااعتبار نداشته باشد. . . . كنند بازداشته نمي شوندكنند بازداشته نمي شوندكنند بازداشته نمي شوندكنند بازداشته نمي شوندمي مي مي مي از كارهاي زشتي كه از كارهاي زشتي كه از كارهاي زشتي كه از كارهاي زشتي كه . . . . باطل را در ميان خود آموزش مي دهند ودرس مي گيرندباطل را در ميان خود آموزش مي دهند ودرس مي گيرندباطل را در ميان خود آموزش مي دهند ودرس مي گيرندباطل را در ميان خود آموزش مي دهند ودرس مي گيرند

....نيكانشان از بدانشان در هراسندنيكانشان از بدانشان در هراسندنيكانشان از بدانشان در هراسندنيكانشان از بدانشان در هراسندبا يكديگر با يكديگر با يكديگر با يكديگر ....آنچه كه در ميانشان حرام شمرده شود وقعي ننهدآنچه كه در ميانشان حرام شمرده شود وقعي ننهدآنچه كه در ميانشان حرام شمرده شود وقعي ننهدآنچه كه در ميانشان حرام شمرده شود وقعي ننهد. . . . در غير از ذكر خداي تعالي پشتيبان يكديگرنددر غير از ذكر خداي تعالي پشتيبان يكديگرنددر غير از ذكر خداي تعالي پشتيبان يكديگرنددر غير از ذكر خداي تعالي پشتيبان يكديگرند

اگر شخص شايسته اي را ببينند در مقام رد و انكارش برآيند و اگر گناهكار يا اگر شخص شايسته اي را ببينند در مقام رد و انكارش برآيند و اگر گناهكار يا اگر شخص شايسته اي را ببينند در مقام رد و انكارش برآيند و اگر گناهكار يا اگر شخص شايسته اي را ببينند در مقام رد و انكارش برآيند و اگر گناهكار يا . . . . نامهربان باشند و پشت به هم كنندنامهربان باشند و پشت به هم كنندنامهربان باشند و پشت به هم كنندنامهربان باشند و پشت به هم كننددر آن زمان، فرزندان زنا در آن زمان، فرزندان زنا در آن زمان، فرزندان زنا در آن زمان، فرزندان زنا . . . . كسي كه به آنها بدي كند او را تعظيم كنندكسي كه به آنها بدي كند او را تعظيم كنندكسي كه به آنها بدي كند او را تعظيم كنندكسي كه به آنها بدي كند او را تعظيم كنند....سخن چين را ببينند او را استقبال كنندسخن چين را ببينند او را استقبال كنندسخن چين را ببينند او را استقبال كنندسخن چين را ببينند او را استقبال كنند

فرزندان خود ببينندخوشحال و مسرور گردند و آنها را از انجامش بر فرزندان خود ببينندخوشحال و مسرور گردند و آنها را از انجامش بر فرزندان خود ببينندخوشحال و مسرور گردند و آنها را از انجامش بر فرزندان خود ببينندخوشحال و مسرور گردند و آنها را از انجامش بر فراوان گردد و پدران هر كار زشتي كه از فراوان گردد و پدران هر كار زشتي كه از فراوان گردد و پدران هر كار زشتي كه از فراوان گردد و پدران هر كار زشتي كه از زنان از راه شرمگاه خود زنان از راه شرمگاه خود زنان از راه شرمگاه خود زنان از راه شرمگاه خود . . . . را به راي العين ببيند و او را نهي نكندرا به راي العين ببيند و او را نهي نكندرا به راي العين ببيند و او را نهي نكندرا به راي العين ببيند و او را نهي نكند))))يعني زنايعني زنايعني زنايعني زنا((((مرد از زن خود عمل زشت مرد از زن خود عمل زشت مرد از زن خود عمل زشت مرد از زن خود عمل زشت . . . . حذر ندارندحذر ندارندحذر ندارندحذر ندارند

ها هم آغوش شوند اهميت ها هم آغوش شوند اهميت ها هم آغوش شوند اهميت ها هم آغوش شوند اهميت آنآنآنآنزنان زنان زنان زنان ه بي عفتي گام بردارند تا آنجا كه اگر از درازا و پهنا با ه بي عفتي گام بردارند تا آنجا كه اگر از درازا و پهنا با ه بي عفتي گام بردارند تا آنجا كه اگر از درازا و پهنا با ه بي عفتي گام بردارند تا آنجا كه اگر از درازا و پهنا با جادجادجادجادامرار معاش كنند و در امرار معاش كنند و در امرار معاش كنند و در امرار معاش كنند و در د آن بي غيرتاني كه خدا نه سخني از د آن بي غيرتاني كه خدا نه سخني از د آن بي غيرتاني كه خدا نه سخني از د آن بي غيرتاني كه خدا نه سخني از ننننپس آنانپس آنانپس آنانپس آنان. . . . اگر درباره آنها سخن زشتي گفته شود ترتيب اثر ندهنداگر درباره آنها سخن زشتي گفته شود ترتيب اثر ندهنداگر درباره آنها سخن زشتي گفته شود ترتيب اثر ندهنداگر درباره آنها سخن زشتي گفته شود ترتيب اثر ندهندو و و و . . . . ندهندندهندندهندندهند

خوراك چنين اشخاصي حرام و ازدواجشان ازدواج گناه خوراك چنين اشخاصي حرام و ازدواجشان ازدواج گناه خوراك چنين اشخاصي حرام و ازدواجشان ازدواج گناه خوراك چنين اشخاصي حرام و ازدواجشان ازدواج گناه . . . . ستي و نه عذر و پوزشيستي و نه عذر و پوزشيستي و نه عذر و پوزشيستي و نه عذر و پوزشيررررآنها پذيرا مي گردد، و نه كار دآنها پذيرا مي گردد، و نه كار دآنها پذيرا مي گردد، و نه كار دآنها پذيرا مي گردد، و نه كار دامري روا و رسوا كردنشان در ميان خاص و عام جايز شمرده شود و در روز امري روا و رسوا كردنشان در ميان خاص و عام جايز شمرده شود و در روز امري روا و رسوا كردنشان در ميان خاص و عام جايز شمرده شود و در روز امري روا و رسوا كردنشان در ميان خاص و عام جايز شمرده شود و در روز است كه كشتن آنان در شريعت اسالم است كه كشتن آنان در شريعت اسالم است كه كشتن آنان در شريعت اسالم است كه كشتن آنان در شريعت اسالم

آنان آشكارا پدران و مادران خود را دشنام دهند و بزرگان خود را آنان آشكارا پدران و مادران خود را دشنام دهند و بزرگان خود را آنان آشكارا پدران و مادران خود را دشنام دهند و بزرگان خود را آنان آشكارا پدران و مادران خود را دشنام دهند و بزرگان خود را . . . . رستاخيز در آتش دوزخ جاودانه خواهند شدرستاخيز در آتش دوزخ جاودانه خواهند شدرستاخيز در آتش دوزخ جاودانه خواهند شدرستاخيز در آتش دوزخ جاودانه خواهند شدو ديوانگي و ديوانگي و ديوانگي و ديوانگي مردمان پست و بي اصل و فرومايه به سهولت نردبان ترقي را باال روند و پريشان عقلي مردمان پست و بي اصل و فرومايه به سهولت نردبان ترقي را باال روند و پريشان عقلي مردمان پست و بي اصل و فرومايه به سهولت نردبان ترقي را باال روند و پريشان عقلي مردمان پست و بي اصل و فرومايه به سهولت نردبان ترقي را باال روند و پريشان عقلي . . . . خوار شمرندخوار شمرندخوار شمرندخوار شمرند

. . . . در آن زمان برادري به نيت تقرب به خداي تعالي بسي اندك و پول هاي حالل در نهايت ناچيزي باشددر آن زمان برادري به نيت تقرب به خداي تعالي بسي اندك و پول هاي حالل در نهايت ناچيزي باشددر آن زمان برادري به نيت تقرب به خداي تعالي بسي اندك و پول هاي حالل در نهايت ناچيزي باشددر آن زمان برادري به نيت تقرب به خداي تعالي بسي اندك و پول هاي حالل در نهايت ناچيزي باشد. . . . فزوني يابدفزوني يابدفزوني يابدفزوني يابد

Page 90: alinameh

٩٠

در آن زمان دولت ها بر محور شياطين مي چرخند و پيشه شان ظلم و ستم در آن زمان دولت ها بر محور شياطين مي چرخند و پيشه شان ظلم و ستم در آن زمان دولت ها بر محور شياطين مي چرخند و پيشه شان ظلم و ستم در آن زمان دولت ها بر محور شياطين مي چرخند و پيشه شان ظلم و ستم . . . . دم به بدترين حالت خود بازمي گردنددم به بدترين حالت خود بازمي گردنددم به بدترين حالت خود بازمي گردنددم به بدترين حالت خود بازمي گردندررررممممثروتمند به آنچه ثروتمند به آنچه ثروتمند به آنچه ثروتمند به آنچه . . . . س شكاري كه شكمش را دريده است به تن مي كندس شكاري كه شكمش را دريده است به تن مي كندس شكاري كه شكمش را دريده است به تن مي كندس شكاري كه شكمش را دريده است به تن مي كندو گدايان است و يوزپلنگ لباو گدايان است و يوزپلنگ لباو گدايان است و يوزپلنگ لباو گدايان است و يوزپلنگ لبا ناتوانانناتوانانناتوانانناتوانانكردن به كردن به كردن به كردن به

و آنچه به او وارد و آنچه به او وارد و آنچه به او وارد و آنچه به او وارد ! ! ! ! پس واي بر فقيرپس واي بر فقيرپس واي بر فقيرپس واي بر فقير. . . . كه دارد بخل مي ورزد و نادار آخرت خويش را به دنياي خويش مي فروشدكه دارد بخل مي ورزد و نادار آخرت خويش را به دنياي خويش مي فروشدكه دارد بخل مي ورزد و نادار آخرت خويش را به دنياي خويش مي فروشدكه دارد بخل مي ورزد و نادار آخرت خويش را به دنياي خويش مي فروشدنچه نچه نچه نچه زود باشد كه فقرا در طلب آزود باشد كه فقرا در طلب آزود باشد كه فقرا در طلب آزود باشد كه فقرا در طلب آ. . . . مي شود در آن زمان از زيان و ذلت و خواري كه اهل خود را ضعيف و بيچاره كندمي شود در آن زمان از زيان و ذلت و خواري كه اهل خود را ضعيف و بيچاره كندمي شود در آن زمان از زيان و ذلت و خواري كه اهل خود را ضعيف و بيچاره كندمي شود در آن زمان از زيان و ذلت و خواري كه اهل خود را ضعيف و بيچاره كند

....شان روي كند كه توان مقابله با آن را ندارندشان روي كند كه توان مقابله با آن را ندارندشان روي كند كه توان مقابله با آن را ندارندشان روي كند كه توان مقابله با آن را ندارندايايايايه ه ه ه ببببكه بر ايشان حالل نيست برآيند كه اگر چنين شود زيانهايي كه بر ايشان حالل نيست برآيند كه اگر چنين شود زيانهايي كه بر ايشان حالل نيست برآيند كه اگر چنين شود زيانهايي كه بر ايشان حالل نيست برآيند كه اگر چنين شود زيانهايي كه شخصي است داراي مرض لك و كه شخصي است داراي مرض لك و كه شخصي است داراي مرض لك و كه شخصي است داراي مرض لك و (((( رقطيرقطيرقطيرقطي وووو ))))ازاهالي قصبه اي در بحرينازاهالي قصبه اي در بحرينازاهالي قصبه اي در بحرينازاهالي قصبه اي در بحرين(((( جريجريجريجريفتنه از هفتنه از هفتنه از هفتنه از ه آگاه باشيد كه اولآگاه باشيد كه اولآگاه باشيد كه اولآگاه باشيد كه اول

....ددددشروع مي شود و در آخر به سفياني و شامي منتهي مي گردشروع مي شود و در آخر به سفياني و شامي منتهي مي گردشروع مي شود و در آخر به سفياني و شامي منتهي مي گردشروع مي شود و در آخر به سفياني و شامي منتهي مي گرد))))پيسپيسپيسپيسطبقه يكم كساني كه در فزوني تقوا و پرهيزكاري طبقه يكم كساني كه در فزوني تقوا و پرهيزكاري طبقه يكم كساني كه در فزوني تقوا و پرهيزكاري طبقه يكم كساني كه در فزوني تقوا و پرهيزكاري ::::شما در هفت طبقه دسته بندي مي شويدشما در هفت طبقه دسته بندي مي شويدشما در هفت طبقه دسته بندي مي شويدشما در هفت طبقه دسته بندي مي شويد::::آن گاه حضرت فرمود آن گاه حضرت فرمود آن گاه حضرت فرمود آن گاه حضرت فرمود

كساني كه اهل سخت و دشوار زندگي كساني كه اهل سخت و دشوار زندگي كساني كه اهل سخت و دشوار زندگي كساني كه اهل سخت و دشوار زندگي : : : : بنابر نسخه ديگربنابر نسخه ديگربنابر نسخه ديگربنابر نسخه ديگر((((سر آمدند كه تا سال هفتادم از هجرت زندگي مي كنندسر آمدند كه تا سال هفتادم از هجرت زندگي مي كنندسر آمدند كه تا سال هفتادم از هجرت زندگي مي كنندسر آمدند كه تا سال هفتادم از هجرت زندگي مي كنندل بذل و بخشش و مهرباني هستند كه تا سال ل بذل و بخشش و مهرباني هستند كه تا سال ل بذل و بخشش و مهرباني هستند كه تا سال ل بذل و بخشش و مهرباني هستند كه تا سال طبقه دوم اهطبقه دوم اهطبقه دوم اهطبقه دوم اه). ). ). ). كردن هستند كه تا سال هفتادم از هجرت وجود دارندكردن هستند كه تا سال هفتادم از هجرت وجود دارندكردن هستند كه تا سال هفتادم از هجرت وجود دارندكردن هستند كه تا سال هفتادم از هجرت وجود دارند

طبقه سوم اهل پشت كردن به يكديگرو بريدن از يكديگر هستند كه تا سال طبقه سوم اهل پشت كردن به يكديگرو بريدن از يكديگر هستند كه تا سال طبقه سوم اهل پشت كردن به يكديگرو بريدن از يكديگر هستند كه تا سال طبقه سوم اهل پشت كردن به يكديگرو بريدن از يكديگر هستند كه تا سال . . . . دويست و سي ام هجري يافت مي شونددويست و سي ام هجري يافت مي شونددويست و سي ام هجري يافت مي شونددويست و سي ام هجري يافت مي شوندطبقه چهارم اهل سگ صفتي و رشك بردن به يكديگر هستندكه تا سال هفتصد طبقه چهارم اهل سگ صفتي و رشك بردن به يكديگر هستندكه تا سال هفتصد طبقه چهارم اهل سگ صفتي و رشك بردن به يكديگر هستندكه تا سال هفتصد طبقه چهارم اهل سگ صفتي و رشك بردن به يكديگر هستندكه تا سال هفتصد . . . . پانصدوپنجم هجري يافت مي شوندپانصدوپنجم هجري يافت مي شوندپانصدوپنجم هجري يافت مي شوندپانصدوپنجم هجري يافت مي شوند

. . . . ابندابندابندابندييييكه تا سال هشتصد و بيست هجري دوام كه تا سال هشتصد و بيست هجري دوام كه تا سال هشتصد و بيست هجري دوام كه تا سال هشتصد و بيست هجري دوام و تكبر و بهتانندو تكبر و بهتانندو تكبر و بهتانندو تكبر و بهتانند جم اهل باد به بيني افكندنجم اهل باد به بيني افكندنجم اهل باد به بيني افكندنجم اهل باد به بيني افكندنطبقه پنطبقه پنطبقه پنطبقه پن. . . . هجري دوام يابندهجري دوام يابندهجري دوام يابندهجري دوام يابندكه مردمان فاسق پيشه در اين برهه كه مردمان فاسق پيشه در اين برهه كه مردمان فاسق پيشه در اين برهه كه مردمان فاسق پيشه در اين برهه طبقه ششم اهل خونريزي و غلق و اضطراب و سگ صفتي با دشمنان هستندطبقه ششم اهل خونريزي و غلق و اضطراب و سگ صفتي با دشمنان هستندطبقه ششم اهل خونريزي و غلق و اضطراب و سگ صفتي با دشمنان هستندطبقه ششم اهل خونريزي و غلق و اضطراب و سگ صفتي با دشمنان هستند

مكر مكر مكر مكر ني هستندني هستندني هستندني هستندطبقه هفتم مردماطبقه هفتم مردماطبقه هفتم مردماطبقه هفتم مردما. . . . ل نهصد و چهل هجري يافت مي شوندل نهصد و چهل هجري يافت مي شوندل نهصد و چهل هجري يافت مي شوندل نهصد و چهل هجري يافت مي شوندااااظهور و بروز پيدا مي كنند و تا سظهور و بروز پيدا مي كنند و تا سظهور و بروز پيدا مي كنند و تا سظهور و بروز پيدا مي كنند و تا س. . . . كه از ديگران مي برند و كينه هم را به دل مي گيرندكه از ديگران مي برند و كينه هم را به دل مي گيرندكه از ديگران مي برند و كينه هم را به دل مي گيرندكه از ديگران مي برند و كينه هم را به دل مي گيرند ندهندهندهندهپيشه،نيرنگ باز، ستيزه جو، فاسق، پشت به يكديگر كنپيشه،نيرنگ باز، ستيزه جو، فاسق، پشت به يكديگر كنپيشه،نيرنگ باز، ستيزه جو، فاسق، پشت به يكديگر كنپيشه،نيرنگ باز، ستيزه جو، فاسق، پشت به يكديگر كن

آنان اسباب بازيهاي بزرگ را فراهم آورده و مرتكب شهوات گردند و به خراب نمودن شهرها و خانه و انهدام آنان اسباب بازيهاي بزرگ را فراهم آورده و مرتكب شهوات گردند و به خراب نمودن شهرها و خانه و انهدام آنان اسباب بازيهاي بزرگ را فراهم آورده و مرتكب شهوات گردند و به خراب نمودن شهرها و خانه و انهدام آنان اسباب بازيهاي بزرگ را فراهم آورده و مرتكب شهوات گردند و به خراب نمودن شهرها و خانه و انهدام نت شده اي از بياباني بد يمن پديدار مي گردد و در همين طبقه است نت شده اي از بياباني بد يمن پديدار مي گردد و در همين طبقه است نت شده اي از بياباني بد يمن پديدار مي گردد و در همين طبقه است نت شده اي از بياباني بد يمن پديدار مي گردد و در همين طبقه است در اين طبقه لعدر اين طبقه لعدر اين طبقه لعدر اين طبقه لع. . . . ساختمانها و قصرها همت گمارندساختمانها و قصرها همت گمارندساختمانها و قصرها همت گمارندساختمانها و قصرها همت گمارند

- - - - كه درود خدا بر او بادكه درود خدا بر او بادكه درود خدا بر او بادكه درود خدا بر او بادكه پرده حيا و شرمگاه به كنار مي رود و وضعيت بدين منوال است تا اينكه قائم ما مهدي كه پرده حيا و شرمگاه به كنار مي رود و وضعيت بدين منوال است تا اينكه قائم ما مهدي كه پرده حيا و شرمگاه به كنار مي رود و وضعيت بدين منوال است تا اينكه قائم ما مهدي كه پرده حيا و شرمگاه به كنار مي رود و وضعيت بدين منوال است تا اينكه قائم ما مهدي ....ظاهر گرددظاهر گرددظاهر گرددظاهر گردد

Page 91: alinameh

٩١

براي ما زمان وقوع اين براي ما زمان وقوع اين براي ما زمان وقوع اين براي ما زمان وقوع اين ! ! ! ! اناناناناي امير مؤمناي امير مؤمناي امير مؤمناي امير مؤمن: : : : و گفتندو گفتندو گفتندو گفتند در اين هنگام بزرگان اهل كوفه و عرب به پا خاستنددر اين هنگام بزرگان اهل كوفه و عرب به پا خاستنددر اين هنگام بزرگان اهل كوفه و عرب به پا خاستنددر اين هنگام بزرگان اهل كوفه و عرب به پا خاستند::::راوي گويدراوي گويدراوي گويدراوي گويدفتنه ها و امور بزرگي را كه ياد فرمودي بيان فرما، كه هر لحظه ممكن است قلبهاي ما از شدت وحشت و اضطراب فتنه ها و امور بزرگي را كه ياد فرمودي بيان فرما، كه هر لحظه ممكن است قلبهاي ما از شدت وحشت و اضطراب فتنه ها و امور بزرگي را كه ياد فرمودي بيان فرما، كه هر لحظه ممكن است قلبهاي ما از شدت وحشت و اضطراب فتنه ها و امور بزرگي را كه ياد فرمودي بيان فرما، كه هر لحظه ممكن است قلبهاي ما از شدت وحشت و اضطراب

اميدواريم اميدواريم اميدواريم اميدواريم . . . . شكافته شود و روح از بدنمان مفارقت كند كه اگر چنين شود بر جدايي ما از شما بايد بسي تاسف خوردشكافته شود و روح از بدنمان مفارقت كند كه اگر چنين شود بر جدايي ما از شما بايد بسي تاسف خوردشكافته شود و روح از بدنمان مفارقت كند كه اگر چنين شود بر جدايي ما از شما بايد بسي تاسف خوردشكافته شود و روح از بدنمان مفارقت كند كه اگر چنين شود بر جدايي ما از شما بايد بسي تاسف خوردقضا در آنچه كه شما در طلب قضا در آنچه كه شما در طلب قضا در آنچه كه شما در طلب قضا در آنچه كه شما در طلب ::::پس علي عليه السالم فرمودپس علي عليه السالم فرمودپس علي عليه السالم فرمودپس علي عليه السالم فرمود. . . . ي را متوجه شما ننمايدي را متوجه شما ننمايدي را متوجه شما ننمايدي را متوجه شما ننمايدكه خداوند از ما بدي و مكروهكه خداوند از ما بدي و مكروهكه خداوند از ما بدي و مكروهكه خداوند از ما بدي و مكروه

همه از كالم حضرت به گريه همه از كالم حضرت به گريه همه از كالم حضرت به گريه همه از كالم حضرت به گريه ::::راوي مي گويدراوي مي گويدراوي مي گويدراوي مي گويد. . . . جاري شده است كه هر نفسي طعم مرگ را مي چشدجاري شده است كه هر نفسي طعم مرگ را مي چشدجاري شده است كه هر نفسي طعم مرگ را مي چشدجاري شده است كه هر نفسي طعم مرگ را مي چشد آن هستيدآن هستيدآن هستيدآن هستيدمي دهم شما را مي دهم شما را مي دهم شما را مي دهم شما را آگاه باشيد كه فتنه ها بعد از آن امري به وقوع مي پيوندد كه خبر آگاه باشيد كه فتنه ها بعد از آن امري به وقوع مي پيوندد كه خبر آگاه باشيد كه فتنه ها بعد از آن امري به وقوع مي پيوندد كه خبر آگاه باشيد كه فتنه ها بعد از آن امري به وقوع مي پيوندد كه خبر : : : : آن گاه حضرت فرمودندآن گاه حضرت فرمودندآن گاه حضرت فرمودندآن گاه حضرت فرمودند. . . . افتادندافتادندافتادندافتادند

اي واي بر اهل بيت پيغمبر و شريفهاي اي واي بر اهل بيت پيغمبر و شريفهاي اي واي بر اهل بيت پيغمبر و شريفهاي اي واي بر اهل بيت پيغمبر و شريفهاي ). ). ). ). يعني خونريزييعني خونريزييعني خونريزييعني خونريزي((((از امر مكه و مدينه، از گرسنگي غبارآلوده و مرگ سرخاز امر مكه و مدينه، از گرسنگي غبارآلوده و مرگ سرخاز امر مكه و مدينه، از گرسنگي غبارآلوده و مرگ سرخاز امر مكه و مدينه، از گرسنگي غبارآلوده و مرگ سرخآگاه آگاه آگاه آگاه . . . . از گراني و گرسنگي و احتياج و ترس كه به آنها رخ نماياند تا جايي كه در بدترين حالي به سر برنداز گراني و گرسنگي و احتياج و ترس كه به آنها رخ نماياند تا جايي كه در بدترين حالي به سر برنداز گراني و گرسنگي و احتياج و ترس كه به آنها رخ نماياند تا جايي كه در بدترين حالي به سر برنداز گراني و گرسنگي و احتياج و ترس كه به آنها رخ نماياند تا جايي كه در بدترين حالي به سر برند! ! ! ! شماشماشماشما

پس هيچ خيري پس هيچ خيري پس هيچ خيري پس هيچ خيري . . . . ايي به گوش نرسد و هيچ دعايي در آن مستجاب نگرددايي به گوش نرسد و هيچ دعايي در آن مستجاب نگرددايي به گوش نرسد و هيچ دعايي در آن مستجاب نگرددايي به گوش نرسد و هيچ دعايي در آن مستجاب نگرددباشيد كه از مساجد شما در آن زمان هيچ صدباشيد كه از مساجد شما در آن زمان هيچ صدباشيد كه از مساجد شما در آن زمان هيچ صدباشيد كه از مساجد شما در آن زمان هيچ صدبر شما حكومت رانند و هركه نافرماني بر شما حكومت رانند و هركه نافرماني بر شما حكومت رانند و هركه نافرماني بر شما حكومت رانند و هركه نافرماني و و و و در آن زمان پادشاهان كفار زمامدار امور شوند در آن زمان پادشاهان كفار زمامدار امور شوند در آن زمان پادشاهان كفار زمامدار امور شوند در آن زمان پادشاهان كفار زمامدار امور شوند . . . . در زندگي بعد از آن نيستدر زندگي بعد از آن نيستدر زندگي بعد از آن نيستدر زندگي بعد از آن نيست

شما را در شما را در شما را در شما را در آگاه باشيد نخستين كساني كه زمام امرآگاه باشيد نخستين كساني كه زمام امرآگاه باشيد نخستين كساني كه زمام امرآگاه باشيد نخستين كساني كه زمام امر. . . . آنها را كند او را بكشند و هر كه فرمان برد دوستش بدارندآنها را كند او را بكشند و هر كه فرمان برد دوستش بدارندآنها را كند او را بكشند و هر كه فرمان برد دوستش بدارندآنها را كند او را بكشند و هر كه فرمان برد دوستش بدارندچه بسيار چه بسيار چه بسيار چه بسيار . . . . شاهان بني عباسشاهان بني عباسشاهان بني عباسشاهان بني عباسپادپادپادپادپس مالك مي شوند بعد از ايشان پس مالك مي شوند بعد از ايشان پس مالك مي شوند بعد از ايشان پس مالك مي شوند بعد از ايشان . . . . دست مي گيرد و والي بر شما مي گردد بني اميه انددست مي گيرد و والي بر شما مي گردد بني اميه انددست مي گيرد و والي بر شما مي گردد بني اميه انددست مي گيرد و والي بر شما مي گردد بني اميه اندنچه كه بر آن وارد شود از سفياني، نچه كه بر آن وارد شود از سفياني، نچه كه بر آن وارد شود از سفياني، نچه كه بر آن وارد شود از سفياني، آآآآو و و و !!!!اي واي بر كوفه شمااي واي بر كوفه شمااي واي بر كوفه شمااي واي بر كوفه شما. . . . كه در ميان ايشان به قتل رسيده و غارت زده شوندكه در ميان ايشان به قتل رسيده و غارت زده شوندكه در ميان ايشان به قتل رسيده و غارت زده شوندكه در ميان ايشان به قتل رسيده و غارت زده شوند

سفياني از آن ناحيه با اسبهاي قوي مي سفياني از آن ناحيه با اسبهاي قوي مي سفياني از آن ناحيه با اسبهاي قوي مي سفياني از آن ناحيه با اسبهاي قوي مي ....بيايدبيايدبيايدبيايد))))از شهرهاي بحرين استاز شهرهاي بحرين استاز شهرهاي بحرين استاز شهرهاي بحرين است كه يكيكه يكيكه يكيكه يكي((((در آن زمان كه او از ناحيه هجر در آن زمان كه او از ناحيه هجر در آن زمان كه او از ناحيه هجر در آن زمان كه او از ناحيه هجر تازد كه بر آن اسب ها مرداني همچون شيران دالور و كركسهاي شكاري سوار هستند و سركرده آنها شخصي است تازد كه بر آن اسب ها مرداني همچون شيران دالور و كركسهاي شكاري سوار هستند و سركرده آنها شخصي است تازد كه بر آن اسب ها مرداني همچون شيران دالور و كركسهاي شكاري سوار هستند و سركرده آنها شخصي است تازد كه بر آن اسب ها مرداني همچون شيران دالور و كركسهاي شكاري سوار هستند و سركرده آنها شخصي است

....كه اول نامش با حرف ش آغاز مي شودكه اول نامش با حرف ش آغاز مي شودكه اول نامش با حرف ش آغاز مي شودكه اول نامش با حرف ش آغاز مي شودست يا آنكه لقب او اشتر است و يا آنكه چهره ست يا آنكه لقب او اشتر است و يا آنكه چهره ست يا آنكه لقب او اشتر است و يا آنكه چهره ست يا آنكه لقب او اشتر است و يا آنكه چهره يعني پلك چشم او برگشته ايعني پلك چشم او برگشته ايعني پلك چشم او برگشته ايعني پلك چشم او برگشته ا((((زماني كه بيرون آيد جواني كه اشتر استزماني كه بيرون آيد جواني كه اشتر استزماني كه بيرون آيد جواني كه اشتر استزماني كه بيرون آيد جواني كه اشتر است

او بزرگان بصره را كشته و زنها را به اسارت مي برد من او بزرگان بصره را كشته و زنها را به اسارت مي برد من او بزرگان بصره را كشته و زنها را به اسارت مي برد من او بزرگان بصره را كشته و زنها را به اسارت مي برد من . . . . و من داناي به نام او هستمو من داناي به نام او هستمو من داناي به نام او هستمو من داناي به نام او هستم) ) ) ) استاستاستاست) ) ) ) گندم گونگندم گونگندم گونگندم گون(=(=(=(=او اسمراو اسمراو اسمراو اسمر . . . . در آنجا واقع مي شوددر آنجا واقع مي شوددر آنجا واقع مي شوددر آنجا واقع مي شود گگگگميبينم كه چند جنميبينم كه چند جنميبينم كه چند جنميبينم كه چند جن

دم گون در آنجا كشته دم گون در آنجا كشته دم گون در آنجا كشته دم گون در آنجا كشته ننننشخصي گشخصي گشخصي گشخصي گ پسپسپسپس. . . . ته ها به وقوع پيونددته ها به وقوع پيونددته ها به وقوع پيونددته ها به وقوع پيونددو در غير اين سرزمين نبرد هايي در ميان تلها و پشو در غير اين سرزمين نبرد هايي در ميان تلها و پشو در غير اين سرزمين نبرد هايي در ميان تلها و پشو در غير اين سرزمين نبرد هايي در ميان تلها و پشسير اين شخص از آنجا آغاز مي گردد و بر نمي گردد مگر سير اين شخص از آنجا آغاز مي گردد و بر نمي گردد مگر سير اين شخص از آنجا آغاز مي گردد و بر نمي گردد مگر سير اين شخص از آنجا آغاز مي گردد و بر نمي گردد مگر . . . . در آن سرزمين بت مورد پرستش قرار مي گيرددر آن سرزمين بت مورد پرستش قرار مي گيرددر آن سرزمين بت مورد پرستش قرار مي گيرددر آن سرزمين بت مورد پرستش قرار مي گيرد. . . . شودشودشودشود

Page 92: alinameh

٩٢

اي اي اي اي . . . . در آن هنگام صداها به فرياد بلند شود و ناگهان برخي بر ديگران يورش برنددر آن هنگام صداها به فرياد بلند شود و ناگهان برخي بر ديگران يورش برنددر آن هنگام صداها به فرياد بلند شود و ناگهان برخي بر ديگران يورش برنددر آن هنگام صداها به فرياد بلند شود و ناگهان برخي بر ديگران يورش برند. . . . با زنهايي كه اسير كرده استبا زنهايي كه اسير كرده استبا زنهايي كه اسير كرده استبا زنهايي كه اسير كرده استاو حريم شما را مالك مي شود و فرزندانتان را سر مي برد و او حريم شما را مالك مي شود و فرزندانتان را سر مي برد و او حريم شما را مالك مي شود و فرزندانتان را سر مي برد و او حريم شما را مالك مي شود و فرزندانتان را سر مي برد و . . . . ش به خانه هايتانش به خانه هايتانش به خانه هايتانش به خانه هايتاناز فرود آمدناز فرود آمدناز فرود آمدناز فرود آمدن! ! ! ! واي بر كوفه شماواي بر كوفه شماواي بر كوفه شماواي بر كوفه شما

مرداني كه او در استخدام دارد مرداني كه او در استخدام دارد مرداني كه او در استخدام دارد مرداني كه او در استخدام دارد . . . . عمرش دراز و شرش بسيار استعمرش دراز و شرش بسيار استعمرش دراز و شرش بسيار استعمرش دراز و شرش بسيار است. . . . حرمت زنانتان را مورد هتك قرار مي دهدحرمت زنانتان را مورد هتك قرار مي دهدحرمت زنانتان را مورد هتك قرار مي دهدحرمت زنانتان را مورد هتك قرار مي دهد . . . . جملگي از شيردالنندجملگي از شيردالنندجملگي از شيردالنندجملگي از شيردالنند

ايي است كه در آن منافقان و از حق ايي است كه در آن منافقان و از حق ايي است كه در آن منافقان و از حق ايي است كه در آن منافقان و از حق آگاه باشيد كه در آن نبرد فتنه هآگاه باشيد كه در آن نبرد فتنه هآگاه باشيد كه در آن نبرد فتنه هآگاه باشيد كه در آن نبرد فتنه ه. . . . در آنجا نبرد بزرگي را تدارك مي بينددر آنجا نبرد بزرگي را تدارك مي بينددر آنجا نبرد بزرگي را تدارك مي بينددر آنجا نبرد بزرگي را تدارك مي بيندنان كه در دين خدا و شهرهايش فسق و فجور پيشه ساختند و به باطل لباس بندگان نان كه در دين خدا و شهرهايش فسق و فجور پيشه ساختند و به باطل لباس بندگان نان كه در دين خدا و شهرهايش فسق و فجور پيشه ساختند و به باطل لباس بندگان نان كه در دين خدا و شهرهايش فسق و فجور پيشه ساختند و به باطل لباس بندگان آآآآبرگشتگان ستمگر ستم پيشه و برگشتگان ستمگر ستم پيشه و برگشتگان ستمگر ستم پيشه و برگشتگان ستمگر ستم پيشه و

گويا مي بينم آنها را كه مي كشند گروهي را كه از صداهاي آنها مردم در گويا مي بينم آنها را كه مي كشند گروهي را كه از صداهاي آنها مردم در گويا مي بينم آنها را كه مي كشند گروهي را كه از صداهاي آنها مردم در گويا مي بينم آنها را كه مي كشند گروهي را كه از صداهاي آنها مردم در . . . . خداوند را بر تن مي كنند به هالكت افتندخداوند را بر تن مي كنند به هالكت افتندخداوند را بر تن مي كنند به هالكت افتندخداوند را بر تن مي كنند به هالكت افتند. . . . پس چه بسيار كشته شده هاي نيرومندي كه هيبت آنها نگرنده را فرا گيردپس چه بسيار كشته شده هاي نيرومندي كه هيبت آنها نگرنده را فرا گيردپس چه بسيار كشته شده هاي نيرومندي كه هيبت آنها نگرنده را فرا گيردپس چه بسيار كشته شده هاي نيرومندي كه هيبت آنها نگرنده را فرا گيرد. . . . و بديشان ترسانندو بديشان ترسانندو بديشان ترسانندو بديشان ترسانند هراس و از شرارتهراس و از شرارتهراس و از شرارتهراس و از شرارت

آگاه باشيد به درستي كه آگاه باشيد به درستي كه آگاه باشيد به درستي كه آگاه باشيد به درستي كه . . . . پس به تحقيق بالي بزرگي به منصه ظهور مي نشيند كه آخر را به اول ملحق مي سازدپس به تحقيق بالي بزرگي به منصه ظهور مي نشيند كه آخر را به اول ملحق مي سازدپس به تحقيق بالي بزرگي به منصه ظهور مي نشيند كه آخر را به اول ملحق مي سازدپس به تحقيق بالي بزرگي به منصه ظهور مي نشيند كه آخر را به اول ملحق مي سازدمي گرداند و زنان را به اسارت مي گرداند و زنان را به اسارت مي گرداند و زنان را به اسارت مي گرداند و زنان را به اسارت سفياني سه مرتبه داخل بصره مي شود و اشخاص با عزت و نامدار را ذليل و خوارسفياني سه مرتبه داخل بصره مي شود و اشخاص با عزت و نامدار را ذليل و خوارسفياني سه مرتبه داخل بصره مي شود و اشخاص با عزت و نامدار را ذليل و خوارسفياني سه مرتبه داخل بصره مي شود و اشخاص با عزت و نامدار را ذليل و خوار

واژگون واژگون واژگون واژگون - - - - به امر خداوندبه امر خداوندبه امر خداوندبه امر خداوند - - - - اي واي بر شهري كه در گذشته از شهرهاي قوم لوط بوده است كه بعدهااي واي بر شهري كه در گذشته از شهرهاي قوم لوط بوده است كه بعدهااي واي بر شهري كه در گذشته از شهرهاي قوم لوط بوده است كه بعدهااي واي بر شهري كه در گذشته از شهرهاي قوم لوط بوده است كه بعدها. . . . مي بردمي بردمي بردمي بردپس آنگاه به پس آنگاه به پس آنگاه به پس آنگاه به ....گرديد و آنچه بر آن وارد شود از شمشير آخته و كشته به خاك افتاده و زنهاي هتك حرمت شدهگرديد و آنچه بر آن وارد شود از شمشير آخته و كشته به خاك افتاده و زنهاي هتك حرمت شدهگرديد و آنچه بر آن وارد شود از شمشير آخته و كشته به خاك افتاده و زنهاي هتك حرمت شدهگرديد و آنچه بر آن وارد شود از شمشير آخته و كشته به خاك افتاده و زنهاي هتك حرمت شده

اما به خواست خدا روابط او واهالي بغداد تيره مي شود و همين اما به خواست خدا روابط او واهالي بغداد تيره مي شود و همين اما به خواست خدا روابط او واهالي بغداد تيره مي شود و همين اما به خواست خدا روابط او واهالي بغداد تيره مي شود و همين . . . . نه مي شودنه مي شودنه مي شودنه مي شودجانب بغداد كه اهالي ستمكاري دارد رواجانب بغداد كه اهالي ستمكاري دارد رواجانب بغداد كه اهالي ستمكاري دارد رواجانب بغداد كه اهالي ستمكاري دارد روابا وارد با وارد با وارد با وارد . . . . امر سبب مي گردد كه در ميان ساكنان شدت و سختي رواج پيدا كند و طغيان و سركشي رو به تزايد نهدامر سبب مي گردد كه در ميان ساكنان شدت و سختي رواج پيدا كند و طغيان و سركشي رو به تزايد نهدامر سبب مي گردد كه در ميان ساكنان شدت و سختي رواج پيدا كند و طغيان و سركشي رو به تزايد نهدامر سبب مي گردد كه در ميان ساكنان شدت و سختي رواج پيدا كند و طغيان و سركشي رو به تزايد نهد

مازندران و مازندران و مازندران و مازندران و كه كوهستاني است ازكه كوهستاني است ازكه كوهستاني است ازكه كوهستاني است از! ! ! ! اي واي بر ديلماي واي بر ديلماي واي بر ديلماي واي بر ديلم. . . . شدن سفياني در نبرد با بغداديان سلطان شهر مغلوب گرددشدن سفياني در نبرد با بغداديان سلطان شهر مغلوب گرددشدن سفياني در نبرد با بغداديان سلطان شهر مغلوب گرددشدن سفياني در نبرد با بغداديان سلطان شهر مغلوب گرددو مردماني و مردماني و مردماني و مردماني ) ) ) ) كه از توابع مرو خراسان باشد يا اهل قائم شهر مازندرانكه از توابع مرو خراسان باشد يا اهل قائم شهر مازندرانكه از توابع مرو خراسان باشد يا اهل قائم شهر مازندرانكه از توابع مرو خراسان باشد يا اهل قائم شهر مازندران((((گيالن در قسمت شمالي قزوين و اهل شاوان گيالن در قسمت شمالي قزوين و اهل شاوان گيالن در قسمت شمالي قزوين و اهل شاوان گيالن در قسمت شمالي قزوين و اهل شاوان

آنها را سفيدروي و سياه دل و روشن كننده آتش جنگ مي بيني كه دلهايشان سخت و آنها را سفيدروي و سياه دل و روشن كننده آتش جنگ مي بيني كه دلهايشان سخت و آنها را سفيدروي و سياه دل و روشن كننده آتش جنگ مي بيني كه دلهايشان سخت و آنها را سفيدروي و سياه دل و روشن كننده آتش جنگ مي بيني كه دلهايشان سخت و . . . . عجم كه چيزي درك نكنندعجم كه چيزي درك نكنندعجم كه چيزي درك نكنندعجم كه چيزي درك نكنندواي بر آن زميني كه در آن سكنا واي بر آن زميني كه در آن سكنا واي بر آن زميني كه در آن سكنا واي بر آن زميني كه در آن سكنا . . . . ري كه داخل در آن شوندري كه داخل در آن شوندري كه داخل در آن شوندري كه داخل در آن شوندبر آن شهبر آن شهبر آن شهبر آن شه! ! ! ! واي واي واي واي واي واي واي واي ! ! ! ! اي واياي واياي واياي واي. . . . ياه استياه استياه استياه استسسسسضمايرشان ضمايرشان ضمايرشان ضمايرشان

گروه هايي گروه هايي گروه هايي گروه هايي . . . . ري از آنها ديده نشود و شرشان غالب باشد و قليل همتشان بسي فزونتر از بزرگانشان باشدري از آنها ديده نشود و شرشان غالب باشد و قليل همتشان بسي فزونتر از بزرگانشان باشدري از آنها ديده نشود و شرشان غالب باشد و قليل همتشان بسي فزونتر از بزرگانشان باشدري از آنها ديده نشود و شرشان غالب باشد و قليل همتشان بسي فزونتر از بزرگانشان باشدخيخيخيخي. . . . گزينندگزينندگزينندگزينندو و و و اكراد ساكن كوهستان به ياري آنها برخيزنداكراد ساكن كوهستان به ياري آنها برخيزنداكراد ساكن كوهستان به ياري آنها برخيزنداكراد ساكن كوهستان به ياري آنها برخيزند. . . . را تشكيل دهند و زد و خورد در ميانشان به وفور به وقوع پيونددرا تشكيل دهند و زد و خورد در ميانشان به وفور به وقوع پيونددرا تشكيل دهند و زد و خورد در ميانشان به وفور به وقوع پيونددرا تشكيل دهند و زد و خورد در ميانشان به وفور به وقوع پيوندد

و قبيله هاي همدان و حمزه و و قبيله هاي همدان و حمزه و و قبيله هاي همدان و حمزه و و قبيله هاي همدان و حمزه و كردهاي همدان يا كردهاي عراقكردهاي همدان يا كردهاي عراقكردهاي همدان يا كردهاي عراقكردهاي همدان يا كردهاي عراق. . . . از ساير شهرها افرادي به گرو هشان بپيوندنداز ساير شهرها افرادي به گرو هشان بپيوندنداز ساير شهرها افرادي به گرو هشان بپيوندنداز ساير شهرها افرادي به گرو هشان بپيوندند

Page 93: alinameh

٩٣

از جانب خراسان به زير سيطره از جانب خراسان به زير سيطره از جانب خراسان به زير سيطره از جانب خراسان به زير سيطره ))))ايرانايرانايرانايران يييييعنيعنيعنيعن((((به آنان ملحق شوند تا اينكه سرزمين عجم به آنان ملحق شوند تا اينكه سرزمين عجم به آنان ملحق شوند تا اينكه سرزمين عجم به آنان ملحق شوند تا اينكه سرزمين عجم ))))كه از قبايل عربندكه از قبايل عربندكه از قبايل عربندكه از قبايل عربند((((عدوان عدوان عدوان عدوان پس در آنجا پس در آنجا پس در آنجا پس در آنجا . . . . قزوين را به زير سلطه خود درآورندقزوين را به زير سلطه خود درآورندقزوين را به زير سلطه خود درآورندقزوين را به زير سلطه خود درآورندآن گاه از طريق سمرقند تا نزديكي كاشان و آن گاه از طريق سمرقند تا نزديكي كاشان و آن گاه از طريق سمرقند تا نزديكي كاشان و آن گاه از طريق سمرقند تا نزديكي كاشان و . . . . آنان درآيدآنان درآيدآنان درآيدآنان درآيد

اي واي بر اهل كوهستانها اي واي بر اهل كوهستانها اي واي بر اهل كوهستانها اي واي بر اهل كوهستانها . . . . سادات از اهل بيت پيغمبرتان را مي كشند و پس از آن به سرزمين شيراز فرود مي آيندسادات از اهل بيت پيغمبرتان را مي كشند و پس از آن به سرزمين شيراز فرود مي آيندسادات از اهل بيت پيغمبرتان را مي كشند و پس از آن به سرزمين شيراز فرود مي آيندسادات از اهل بيت پيغمبرتان را مي كشند و پس از آن به سرزمين شيراز فرود مي آيندو آنچه كه بر آن وارد شوداز آفتهاي طرطري و آنچه كه بر آن وارد شوداز آفتهاي طرطري و آنچه كه بر آن وارد شوداز آفتهاي طرطري و آنچه كه بر آن وارد شوداز آفتهاي طرطري اي واي بر اهل هرمز و قلهاتاي واي بر اهل هرمز و قلهاتاي واي بر اهل هرمز و قلهاتاي واي بر اهل هرمز و قلهات. . . . و آنچه بر آنان وارد شود از عربهاو آنچه بر آنان وارد شود از عربهاو آنچه بر آنان وارد شود از عربهاو آنچه بر آنان وارد شود از عربها

....عمان و آنچه كه بر آنها وارد شود از ذلت و خواريعمان و آنچه كه بر آنها وارد شود از ذلت و خواريعمان و آنچه كه بر آنها وارد شود از ذلت و خواريعمان و آنچه كه بر آنها وارد شود از ذلت و خواري اهلاهلاهلاهلاي واي بر اي واي بر اي واي بر اي واي بر ....هبهاهبهاهبهاهبهاذذذذممممپس در آنجا مردان كشته شوند و زنان به پس در آنجا مردان كشته شوند و زنان به پس در آنجا مردان كشته شوند و زنان به پس در آنجا مردان كشته شوند و زنان به . . . . از جانب اعراب چند واقعه در آنجا رخ دهد كه قطع اسباب از آنان گردداز جانب اعراب چند واقعه در آنجا رخ دهد كه قطع اسباب از آنان گردداز جانب اعراب چند واقعه در آنجا رخ دهد كه قطع اسباب از آنان گردداز جانب اعراب چند واقعه در آنجا رخ دهد كه قطع اسباب از آنان گردد

كه كه كه كه ((((ونونونونو اهل صابو اهل صابو اهل صابو اهل صاب))))كه جزيره اي است از جزاير بحرين كه دريا بر آن محيط استكه جزيره اي است از جزاير بحرين كه دريا بر آن محيط استكه جزيره اي است از جزاير بحرين كه دريا بر آن محيط استكه جزيره اي است از جزاير بحرين كه دريا بر آن محيط است((((واي بر اهل اوالواي بر اهل اوالواي بر اهل اوالواي بر اهل اوال. . . . اسارت رونداسارت رونداسارت رونداسارت روندمن سيزده من سيزده من سيزده من سيزده . . . . از شخص كافر ملعوني كه سر مي برد مردان را و زنده مي گذارد زنانشان رااز شخص كافر ملعوني كه سر مي برد مردان را و زنده مي گذارد زنانشان رااز شخص كافر ملعوني كه سر مي برد مردان را و زنده مي گذارد زنانشان رااز شخص كافر ملعوني كه سر مي برد مردان را و زنده مي گذارد زنانشان را) ) ) ) دهي است نزديك مصردهي است نزديك مصردهي است نزديك مصردهي است نزديك مصر

. . . . نخستين واقعه در ميان دو قلعه اتفاق مي افتدنخستين واقعه در ميان دو قلعه اتفاق مي افتدنخستين واقعه در ميان دو قلعه اتفاق مي افتدنخستين واقعه در ميان دو قلعه اتفاق مي افتد. . . . واقعه اي را كه در آنجا به وقوع مي پيوندد را به خوبي مي شناسمواقعه اي را كه در آنجا به وقوع مي پيوندد را به خوبي مي شناسمواقعه اي را كه در آنجا به وقوع مي پيوندد را به خوبي مي شناسمواقعه اي را كه در آنجا به وقوع مي پيوندد را به خوبي مي شناسمكه در بين بحرين و بصره واقع است و مسافت آن تا بصره كه در بين بحرين و بصره واقع است و مسافت آن تا بصره كه در بين بحرين و بصره واقع است و مسافت آن تا بصره كه در بين بحرين و بصره واقع است و مسافت آن تا بصره كه كوهي است در نزديكي كاظمه كه كوهي است در نزديكي كاظمه كه كوهي است در نزديكي كاظمه كه كوهي است در نزديكي كاظمه ((((واقعه دوم در صليب واقعه دوم در صليب واقعه دوم در صليب واقعه دوم در صليب

كه محلي است نزديك كه محلي است نزديك كه محلي است نزديك كه محلي است نزديك ((((سوم در ثوباسوم در ثوباسوم در ثوباسوم در ثوبا). ). ). ). كه محلي است نزديك وادي القري و تبوككه محلي است نزديك وادي القري و تبوككه محلي است نزديك وادي القري و تبوككه محلي است نزديك وادي القري و تبوك((((سوم در جنينهسوم در جنينهسوم در جنينهسوم در جنينه). ). ). ). دو منزل استدو منزل استدو منزل استدو منزل استنينوا و آن كوهي است كه قوم يونس بر آن توبه كردند و عذاب از آنها برداشته شد و آن در حدود موصل واقع نينوا و آن كوهي است كه قوم يونس بر آن توبه كردند و عذاب از آنها برداشته شد و آن در حدود موصل واقع نينوا و آن كوهي است كه قوم يونس بر آن توبه كردند و عذاب از آنها برداشته شد و آن در حدود موصل واقع نينوا و آن كوهي است كه قوم يونس بر آن توبه كردند و عذاب از آنها برداشته شد و آن در حدود موصل واقع

. . . . ششم در اوكر خارقانششم در اوكر خارقانششم در اوكر خارقانششم در اوكر خارقان. . . . پنجم در اكوارپنجم در اكوارپنجم در اكوارپنجم در اكوار). ). ). ). كه موضعي است از ديار باهله نزديك يمامهكه موضعي است از ديار باهله نزديك يمامهكه موضعي است از ديار باهله نزديك يمامهكه موضعي است از ديار باهله نزديك يمامه( ( ( ( در عراردر عراردر عراردر عرارچهارم چهارم چهارم چهارم ). ). ). ). استاستاستاستدهم نزديك دهم نزديك دهم نزديك دهم نزديك . . . . نهم بين دو كوهنهم بين دو كوهنهم بين دو كوهنهم بين دو كوه). ). ). ). كه از حصارهاي يمن و نام يكي از مكان هاي تهامه است كه از حصارهاي يمن و نام يكي از مكان هاي تهامه است كه از حصارهاي يمن و نام يكي از مكان هاي تهامه است كه از حصارهاي يمن و نام يكي از مكان هاي تهامه است ((((هشتم در مثارهشتم در مثارهشتم در مثارهشتم در مثار. . . . هفتم در كلياهفتم در كلياهفتم در كلياهفتم در كليا

). ). ). ). ي است كه تل ريگ در آنجا استي است كه تل ريگ در آنجا استي است كه تل ريگ در آنجا استي است كه تل ريگ در آنجا استكه نام محلكه نام محلكه نام محلكه نام محل((((يازدهم در كثيبيازدهم در كثيبيازدهم در كثيبيازدهم در كثيب). ). ). ). كه در سه منزلي مكه واقع استكه در سه منزلي مكه واقع استكه در سه منزلي مكه واقع استكه در سه منزلي مكه واقع است((((چاه حنين چاه حنين چاه حنين چاه حنين كه قريه اي است كه قريه اي است كه قريه اي است كه قريه اي است ((((د، اي واي بر كنيس و زكيهد، اي واي بر كنيس و زكيهد، اي واي بر كنيس و زكيهد، اي واي بر كنيس و زكيهييييآگاه باشآگاه باشآگاه باشآگاه باش. . . . سيزدهم در پاي درختان سدرسيزدهم در پاي درختان سدرسيزدهم در پاي درختان سدرسيزدهم در پاي درختان سدر. . . . دوازدهم در باالي كوهدوازدهم در باالي كوهدوازدهم در باالي كوهدوازدهم در باالي كوه

واي بر اهل خراسان و واي بر اهل خراسان و واي بر اهل خراسان و واي بر اهل خراسان و . . . . و آنچه به آن وارد شود از ذلت و خواري، و از گرسنگي و گرانيو آنچه به آن وارد شود از ذلت و خواري، و از گرسنگي و گرانيو آنچه به آن وارد شود از ذلت و خواري، و از گرسنگي و گرانيو آنچه به آن وارد شود از ذلت و خواري، و از گرسنگي و گراني) ) ) ) ميان بصره و واسطميان بصره و واسطميان بصره و واسطميان بصره و واسط ....تاب تحمل آن نباشدتاب تحمل آن نباشدتاب تحمل آن نباشدتاب تحمل آن نباشد آنچه به آن وارد شود از ذلتي كهآنچه به آن وارد شود از ذلتي كهآنچه به آن وارد شود از ذلتي كهآنچه به آن وارد شود از ذلتي كه

اي اي اي اي . . . . نچه بر آن وارد شود از كشتن بزرگان و اسير شدن زنها و سربريدن بچه ها و نابود شدن مرداننچه بر آن وارد شود از كشتن بزرگان و اسير شدن زنها و سربريدن بچه ها و نابود شدن مرداننچه بر آن وارد شود از كشتن بزرگان و اسير شدن زنها و سربريدن بچه ها و نابود شدن مرداننچه بر آن وارد شود از كشتن بزرگان و اسير شدن زنها و سربريدن بچه ها و نابود شدن مردانآآآآواي بر ري و واي بر ري و واي بر ري و واي بر ري و اي واي بر جزيره قيس اي واي بر جزيره قيس اي واي بر جزيره قيس اي واي بر جزيره قيس . . . . واي بر شهرهاي ديار فرنگ و آنچه به آنها وارد شود از كشتن و سربريدن و خراب شدنواي بر شهرهاي ديار فرنگ و آنچه به آنها وارد شود از كشتن و سربريدن و خراب شدنواي بر شهرهاي ديار فرنگ و آنچه به آنها وارد شود از كشتن و سربريدن و خراب شدنواي بر شهرهاي ديار فرنگ و آنچه به آنها وارد شود از كشتن و سربريدن و خراب شدن

فرود مي آيد و تمامي ساكنان فرود مي آيد و تمامي ساكنان فرود مي آيد و تمامي ساكنان فرود مي آيد و تمامي ساكنان آنجاآنجاآنجاآنجامرد ترسناكي كه با همراهانش در مرد ترسناكي كه با همراهانش در مرد ترسناكي كه با همراهانش در مرد ترسناكي كه با همراهانش در ازازازاز) ) ) ) كه جزيره كوچكي است در خليج فارسكه جزيره كوچكي است در خليج فارسكه جزيره كوچكي است در خليج فارسكه جزيره كوچكي است در خليج فارس((((

Page 94: alinameh

٩�

واقعه اول كنار واقعه اول كنار واقعه اول كنار واقعه اول كنار . . . . من پنج واقعه بزرگي را كه در آنجابه وقوع مي پيوندد مي شناسم من پنج واقعه بزرگي را كه در آنجابه وقوع مي پيوندد مي شناسم من پنج واقعه بزرگي را كه در آنجابه وقوع مي پيوندد مي شناسم من پنج واقعه بزرگي را كه در آنجابه وقوع مي پيوندد مي شناسم . . . . آن جزيره راقتل عام مي كندآن جزيره راقتل عام مي كندآن جزيره راقتل عام مي كندآن جزيره راقتل عام مي كندن از جنگ هاي پي ن از جنگ هاي پي ن از جنگ هاي پي ن از جنگ هاي پي اي واي بر اهل بحرياي واي بر اهل بحرياي واي بر اهل بحرياي واي بر اهل بحري. . . . واقعه دوم در مقابل بيابان آن مكانواقعه دوم در مقابل بيابان آن مكانواقعه دوم در مقابل بيابان آن مكانواقعه دوم در مقابل بيابان آن مكان. . . . ساحل درياي آن است در نزديكي بيابانيساحل درياي آن است در نزديكي بيابانيساحل درياي آن است در نزديكي بيابانيساحل درياي آن است در نزديكي بياباني

....پس او جان بزرگان آن ديار را گرفته و كهترانشان را به اسارت مي بردپس او جان بزرگان آن ديار را گرفته و كهترانشان را به اسارت مي بردپس او جان بزرگان آن ديار را گرفته و كهترانشان را به اسارت مي بردپس او جان بزرگان آن ديار را گرفته و كهترانشان را به اسارت مي برد. . . . در پي كه در آن واقع شوددر پي كه در آن واقع شوددر پي كه در آن واقع شوددر پي كه در آن واقع شودجنگ اول در جزيره اي است كه از طرف شمال از بحرين جدا مي گردد و آن را جنگ اول در جزيره اي است كه از طرف شمال از بحرين جدا مي گردد و آن را جنگ اول در جزيره اي است كه از طرف شمال از بحرين جدا مي گردد و آن را جنگ اول در جزيره اي است كه از طرف شمال از بحرين جدا مي گردد و آن را ::::هفت جنگ در آنجا واقع شودهفت جنگ در آنجا واقع شودهفت جنگ در آنجا واقع شودهفت جنگ در آنجا واقع شود

جنگ سوم در جنگ سوم در جنگ سوم در جنگ سوم در . . . . ه در قسمت شمال غربيش قرار دارده در قسمت شمال غربيش قرار دارده در قسمت شمال غربيش قرار دارده در قسمت شمال غربيش قرار داردجنگ دوم در قاطع واقع شود در ميان نهر آبي كجنگ دوم در قاطع واقع شود در ميان نهر آبي كجنگ دوم در قاطع واقع شود در ميان نهر آبي كجنگ دوم در قاطع واقع شود در ميان نهر آبي ك. . . . سماهيج گويندسماهيج گويندسماهيج گويندسماهيج گويندجنگ چهارم در حد فاصل بين كوهي بلند و ميان دو تل معروف به كوه حنوه در جنگ چهارم در حد فاصل بين كوهي بلند و ميان دو تل معروف به كوه حنوه در جنگ چهارم در حد فاصل بين كوهي بلند و ميان دو تل معروف به كوه حنوه در جنگ چهارم در حد فاصل بين كوهي بلند و ميان دو تل معروف به كوه حنوه در . . . . حد فاصل ابله و مسجد واقع گرددحد فاصل ابله و مسجد واقع گرددحد فاصل ابله و مسجد واقع گرددحد فاصل ابله و مسجد واقع گردد

آنگاه او به جانب كرخ ميسان كه شهري است ميان تل و جاده در ميان درختان سدر كه آن را آنگاه او به جانب كرخ ميسان كه شهري است ميان تل و جاده در ميان درختان سدر كه آن را آنگاه او به جانب كرخ ميسان كه شهري است ميان تل و جاده در ميان درختان سدر كه آن را آنگاه او به جانب كرخ ميسان كه شهري است ميان تل و جاده در ميان درختان سدر كه آن را . . . . مي گيردمي گيردمي گيردمي گيردپس از آن در دو وادي از وادي هاي پس از آن در دو وادي از وادي هاي پس از آن در دو وادي از وادي هاي پس از آن در دو وادي از وادي هاي . . . . كه در نزديكي رودخانه ماجي است، روان مي شودكه در نزديكي رودخانه ماجي است، روان مي شودكه در نزديكي رودخانه ماجي است، روان مي شودكه در نزديكي رودخانه ماجي است، روان مي شود گويندگويندگويندگويند))))يابديراتيابديراتيابديراتيابديرات((((سدايراتسدايراتسدايراتسدايرات

عالمت اين بليه آن است عالمت اين بليه آن است عالمت اين بليه آن است عالمت اين بليه آن است . . . . قبيله در همان قبيله كه آن را حورتين گويند وارد مي شود و اين هفتمين بالي بزرگ استقبيله در همان قبيله كه آن را حورتين گويند وارد مي شود و اين هفتمين بالي بزرگ استقبيله در همان قبيله كه آن را حورتين گويند وارد مي شود و اين هفتمين بالي بزرگ استقبيله در همان قبيله كه آن را حورتين گويند وارد مي شود و اين هفتمين بالي بزرگ استآنگاه سر اين آنگاه سر اين آنگاه سر اين آنگاه سر اين . . . . مي شودمي شودمي شودمي شودكه در آنجا مردي از بزرگان عرب در خانه خودش كه در نزديكي ساحل دريا است كشته كه در آنجا مردي از بزرگان عرب در خانه خودش كه در نزديكي ساحل دريا است كشته كه در آنجا مردي از بزرگان عرب در خانه خودش كه در نزديكي ساحل دريا است كشته كه در آنجا مردي از بزرگان عرب در خانه خودش كه در نزديكي ساحل دريا است كشته

در در در در . . . . شخص به فرمان حاكم آن ديار از تن جدا مي گردد كه اين واقعه سبب شورش اعراب ساكن آن مكان مي گرددشخص به فرمان حاكم آن ديار از تن جدا مي گردد كه اين واقعه سبب شورش اعراب ساكن آن مكان مي گرددشخص به فرمان حاكم آن ديار از تن جدا مي گردد كه اين واقعه سبب شورش اعراب ساكن آن مكان مي گرددشخص به فرمان حاكم آن ديار از تن جدا مي گردد كه اين واقعه سبب شورش اعراب ساكن آن مكان مي گرددپس از آن عجم بر عرب مي پس از آن عجم بر عرب مي پس از آن عجم بر عرب مي پس از آن عجم بر عرب مي . . . . نتيجه اين شورش مردان انبوهي به قتل مي رسند و اموال فراواني به يغما مي رودنتيجه اين شورش مردان انبوهي به قتل مي رسند و اموال فراواني به يغما مي رودنتيجه اين شورش مردان انبوهي به قتل مي رسند و اموال فراواني به يغما مي رودنتيجه اين شورش مردان انبوهي به قتل مي رسند و اموال فراواني به يغما مي رود

اي واي بر اهل خط از وقايع مختلفي كه از پي يكديگر در آن اي واي بر اهل خط از وقايع مختلفي كه از پي يكديگر در آن اي واي بر اهل خط از وقايع مختلفي كه از پي يكديگر در آن اي واي بر اهل خط از وقايع مختلفي كه از پي يكديگر در آن . . . . كندكندكندكند شورد و آنها را تا سرزمين هاي خط تعقيب ميشورد و آنها را تا سرزمين هاي خط تعقيب ميشورد و آنها را تا سرزمين هاي خط تعقيب ميشورد و آنها را تا سرزمين هاي خط تعقيب ميكه آن قريه اي است در بحرين از بني عامر بن كه آن قريه اي است در بحرين از بني عامر بن كه آن قريه اي است در بحرين از بني عامر بن كه آن قريه اي است در بحرين از بني عامر بن ((((دومين واقعه در دبيره دومين واقعه در دبيره دومين واقعه در دبيره دومين واقعه در دبيره . . . . نخستين واقعه در بطحا استنخستين واقعه در بطحا استنخستين واقعه در بطحا استنخستين واقعه در بطحا است. . . . واقع مي شودواقع مي شودواقع مي شودواقع مي شود

بر بر بر بر چهارمين واقعه چهارمين واقعه چهارمين واقعه چهارمين واقعه . . . . استاستاستاست) ) ) ) كه زمين نرمي است از شهر افكانكه زمين نرمي است از شهر افكانكه زمين نرمي است از شهر افكانكه زمين نرمي است از شهر افكان( ( ( ( سومين واقعه در صفصفسومين واقعه در صفصفسومين واقعه در صفصفسومين واقعه در صفصف. . . . استاستاستاست))))حارث بن عبد قيسحارث بن عبد قيسحارث بن عبد قيسحارث بن عبد قيسهفتمين هفتمين هفتمين هفتمين . . . . ششمين واقعه در كوچه ها و خيابانها استششمين واقعه در كوچه ها و خيابانها استششمين واقعه در كوچه ها و خيابانها استششمين واقعه در كوچه ها و خيابانها است. . . . پنجمين واقعه در بازار شتركش ها استپنجمين واقعه در بازار شتركش ها استپنجمين واقعه در بازار شتركش ها استپنجمين واقعه در بازار شتركش ها است. . . . ساحل دريا استساحل دريا استساحل دريا استساحل دريا است

اي واي بر اهل هجر و اي واي بر اهل هجر و اي واي بر اهل هجر و اي واي بر اهل هجر و . . . . نهمين واقعه در تاروت استنهمين واقعه در تاروت استنهمين واقعه در تاروت استنهمين واقعه در تاروت است. . . . هشتمين واقعه در جراره استهشتمين واقعه در جراره استهشتمين واقعه در جراره استهشتمين واقعه در جراره است. . . . واقعه در ميان جمعيت استواقعه در ميان جمعيت استواقعه در ميان جمعيت استواقعه در ميان جمعيت استبه به به به ))))كه در ميان عمان عقيراستكه در ميان عمان عقيراستكه در ميان عمان عقيراستكه در ميان عمان عقيراست((((رگي در قطررگي در قطررگي در قطررگي در قطرواقعه بزواقعه بزواقعه بزواقعه بز. . . . آنچه بر آن وارد آيد در جنب ديوار آن در ناحيه كرخآنچه بر آن وارد آيد در جنب ديوار آن در ناحيه كرخآنچه بر آن وارد آيد در جنب ديوار آن در ناحيه كرخآنچه بر آن وارد آيد در جنب ديوار آن در ناحيه كرخ

پس از آن، واقعه اي پس از آن، واقعه اي پس از آن، واقعه اي پس از آن، واقعه اي . . . . وقوع پيوندد كه به بحرين نزديك است و در زير تل كوچكي معروف به تليل حسيني مي باشدوقوع پيوندد كه به بحرين نزديك است و در زير تل كوچكي معروف به تليل حسيني مي باشدوقوع پيوندد كه به بحرين نزديك است و در زير تل كوچكي معروف به تليل حسيني مي باشدوقوع پيوندد كه به بحرين نزديك است و در زير تل كوچكي معروف به تليل حسيني مي باشدو واقعه اي در اراك و قزوين واقع شود و واقعه اي در ام و واقعه اي در اراك و قزوين واقع شود و واقعه اي در ام و واقعه اي در اراك و قزوين واقع شود و واقعه اي در ام و واقعه اي در اراك و قزوين واقع شود و واقعه اي در ام ))))كه آن شهري است از اعمال فارسكه آن شهري است از اعمال فارسكه آن شهري است از اعمال فارسكه آن شهري است از اعمال فارس((((در فرج واقع شوددر فرج واقع شوددر فرج واقع شوددر فرج واقع شود

Page 95: alinameh

٩�

. . . . اي واي بر نجد و آنچه كه در آن واقع شود از قحطي و گرانياي واي بر نجد و آنچه كه در آن واقع شود از قحطي و گرانياي واي بر نجد و آنچه كه در آن واقع شود از قحطي و گرانياي واي بر نجد و آنچه كه در آن واقع شود از قحطي و گراني. . . . واقع گرددواقع گرددواقع گرددواقع گردد))))مصر باشدمصر باشدمصر باشدمصر باشد كه مراد بصره ياكه مراد بصره ياكه مراد بصره ياكه مراد بصره يا((((خنورخنورخنورخنور . . . . من هر آينه مي شناسم اتفاقات بزرگي را كه در ميان مسلمانان رخ مي دهدمن هر آينه مي شناسم اتفاقات بزرگي را كه در ميان مسلمانان رخ مي دهدمن هر آينه مي شناسم اتفاقات بزرگي را كه در ميان مسلمانان رخ مي دهدمن هر آينه مي شناسم اتفاقات بزرگي را كه در ميان مسلمانان رخ مي دهد

را كه در واسط را كه در واسط را كه در واسط را كه در واسط بزرگيبزرگيبزرگيبزرگيمن وقايع من وقايع من وقايع من وقايع . . . . اي واي بربصره و آنچه كه بر آن وارد شود از طاعون و فتنه هاي پي در پياي واي بربصره و آنچه كه بر آن وارد شود از طاعون و فتنه هاي پي در پياي واي بربصره و آنچه كه بر آن وارد شود از طاعون و فتنه هاي پي در پياي واي بربصره و آنچه كه بر آن وارد شود از طاعون و فتنه هاي پي در پيكه در ميان سواد عراق و زمين يمن واقع كه در ميان سواد عراق و زمين يمن واقع كه در ميان سواد عراق و زمين يمن واقع كه در ميان سواد عراق و زمين يمن واقع ((((قات مختلفي كه ميان رود فرات و مجنيبهقات مختلفي كه ميان رود فرات و مجنيبهقات مختلفي كه ميان رود فرات و مجنيبهقات مختلفي كه ميان رود فرات و مجنيبهفافافافاشناسم و بر اتشناسم و بر اتشناسم و بر اتشناسم و بر اتواقع شود مي واقع شود مي واقع شود مي واقع شود مي

آگاه باشيد، آگاه باشيد، آگاه باشيد، آگاه باشيد، . . . . واقع شود با خبرمواقع شود با خبرمواقع شود با خبرمواقع شود با خبرم))))كه قره اي است در يمامه از بني خديجكه قره اي است در يمامه از بني خديجكه قره اي است در يمامه از بني خديجكه قره اي است در يمامه از بني خديج((((آگاهم و اتفاقاتي را كه در ميان عويند آگاهم و اتفاقاتي را كه در ميان عويند آگاهم و اتفاقاتي را كه در ميان عويند آگاهم و اتفاقاتي را كه در ميان عويند ))))استاستاستاستفراگيرد زماني كه در ميان ايشان شمشير حكم فراگيرد زماني كه در ميان ايشان شمشير حكم فراگيرد زماني كه در ميان ايشان شمشير حكم فراگيرد زماني كه در ميان ايشان شمشير حكم اي واي بر بغداد از ري از مردان و كشتار و ترسي كه اهل عراق رااي واي بر بغداد از ري از مردان و كشتار و ترسي كه اهل عراق رااي واي بر بغداد از ري از مردان و كشتار و ترسي كه اهل عراق رااي واي بر بغداد از ري از مردان و كشتار و ترسي كه اهل عراق را

ن واقعه آن است كه پادشاه روم ضعيف مي شود و عرب بر ن واقعه آن است كه پادشاه روم ضعيف مي شود و عرب بر ن واقعه آن است كه پادشاه روم ضعيف مي شود و عرب بر ن واقعه آن است كه پادشاه روم ضعيف مي شود و عرب بر آآآآعالمت عالمت عالمت عالمت . . . . پس كشته شود آنچه را كه خدا مي خواهدپس كشته شود آنچه را كه خدا مي خواهدپس كشته شود آنچه را كه خدا مي خواهدپس كشته شود آنچه را كه خدا مي خواهد. . . . كندكندكندكندو در و در و در و در . . . . سرزمين هاي آنها چيره مي گرددو مردم براي ايجاد فتنه هاي بزرگ خود را به سان مورچگان مهيا مي كنندسرزمين هاي آنها چيره مي گرددو مردم براي ايجاد فتنه هاي بزرگ خود را به سان مورچگان مهيا مي كنندسرزمين هاي آنها چيره مي گرددو مردم براي ايجاد فتنه هاي بزرگ خود را به سان مورچگان مهيا مي كنندسرزمين هاي آنها چيره مي گرددو مردم براي ايجاد فتنه هاي بزرگ خود را به سان مورچگان مهيا مي كنند

ن وارد شود از فتنه هايي كه ن وارد شود از فتنه هايي كه ن وارد شود از فتنه هايي كه ن وارد شود از فتنه هايي كه آآآآكه عجم بر عرب يورش مي برد اي واي بر فلسطين و آنچه بر كه عجم بر عرب يورش مي برد اي واي بر فلسطين و آنچه بر كه عجم بر عرب يورش مي برد اي واي بر فلسطين و آنچه بر كه عجم بر عرب يورش مي برد اي واي بر فلسطين و آنچه بر چنين زماني استچنين زماني استچنين زماني استچنين زماني استاي واي بر اهل جهان و آنچه بر آنها وارد شود از فتنه ها كه در هر زمان و در تمامي شهرها، اي واي بر اهل جهان و آنچه بر آنها وارد شود از فتنه ها كه در هر زمان و در تمامي شهرها، اي واي بر اهل جهان و آنچه بر آنها وارد شود از فتنه ها كه در هر زمان و در تمامي شهرها، اي واي بر اهل جهان و آنچه بر آنها وارد شود از فتنه ها كه در هر زمان و در تمامي شهرها، . . . . طاقت تحمل آن نباشدطاقت تحمل آن نباشدطاقت تحمل آن نباشدطاقت تحمل آن نباشد

برخي ديگر سوار شوند و برخي ديگر سوار شوند و برخي ديگر سوار شوند و برخي ديگر سوار شوند و آگاه باشيد كه برخي از مردم برآگاه باشيد كه برخي از مردم برآگاه باشيد كه برخي از مردم برآگاه باشيد كه برخي از مردم بر. . . . از شرق و غرب و جنوب و شمال گسترده استاز شرق و غرب و جنوب و شمال گسترده استاز شرق و غرب و جنوب و شمال گسترده استاز شرق و غرب و جنوب و شمال گسترده استنبردهايي طوالني را دامن زنند كه منشا تمامي آنها كرده خود آنها است كه پروردگارت بر بندگان ستمكار نبردهايي طوالني را دامن زنند كه منشا تمامي آنها كرده خود آنها است كه پروردگارت بر بندگان ستمكار نبردهايي طوالني را دامن زنند كه منشا تمامي آنها كرده خود آنها است كه پروردگارت بر بندگان ستمكار نبردهايي طوالني را دامن زنند كه منشا تمامي آنها كرده خود آنها است كه پروردگارت بر بندگان ستمكار

بر خلع فردي از فرزندان عباس مسرور نشويد،چرا كه او نخستين نشانه تغيير در بر خلع فردي از فرزندان عباس مسرور نشويد،چرا كه او نخستين نشانه تغيير در بر خلع فردي از فرزندان عباس مسرور نشويد،چرا كه او نخستين نشانه تغيير در بر خلع فردي از فرزندان عباس مسرور نشويد،چرا كه او نخستين نشانه تغيير در : : : : ن بزرگوار فرمودن بزرگوار فرمودن بزرگوار فرمودن بزرگوار فرمودآآآآپس پس پس پس ....نيستنيستنيستنيست . . . . امور استامور استامور استامور است

. . . . ن زمانن زمانن زمانن زمانآآآآدشاهانشان را از اين زمان تا دشاهانشان را از اين زمان تا دشاهانشان را از اين زمان تا دشاهانشان را از اين زمان تا آگاه باشيد كه من مي شناسم پاآگاه باشيد كه من مي شناسم پاآگاه باشيد كه من مي شناسم پاآگاه باشيد كه من مي شناسم پامردي كه او را قعقاع مي گفتند با گروهي از بزرگان عرب به پا خاسته حضرت را مخاطب ساخته مردي كه او را قعقاع مي گفتند با گروهي از بزرگان عرب به پا خاسته حضرت را مخاطب ساخته مردي كه او را قعقاع مي گفتند با گروهي از بزرگان عرب به پا خاسته حضرت را مخاطب ساخته مردي كه او را قعقاع مي گفتند با گروهي از بزرگان عرب به پا خاسته حضرت را مخاطب ساخته ::::راوي گويدراوي گويدراوي گويدراوي گويد

نخستينشان مردي نخستينشان مردي نخستينشان مردي نخستينشان مردي : : : : پس آن حضرت عليه السالم فرمودپس آن حضرت عليه السالم فرمودپس آن حضرت عليه السالم فرمودپس آن حضرت عليه السالم فرمود. . . . براي ما اوصاف ايشان را بيان فرمابراي ما اوصاف ايشان را بيان فرمابراي ما اوصاف ايشان را بيان فرمابراي ما اوصاف ايشان را بيان فرما!!!!اي امير مؤمناناي امير مؤمناناي امير مؤمناناي امير مؤمنان: : : : گفتندگفتندگفتندگفتنديا صاحب راي و دانشمند، و يا مالدار، و يا سركرده قوم و قبيله، و يا داراي يا صاحب راي و دانشمند، و يا مالدار، و يا سركرده قوم و قبيله، و يا داراي يا صاحب راي و دانشمند، و يا مالدار، و يا سركرده قوم و قبيله، و يا داراي يا صاحب راي و دانشمند، و يا مالدار، و يا سركرده قوم و قبيله، و يا داراي ((((و سالخوردهو سالخوردهو سالخوردهو سالخورده ))))يا بلند بااليا بلند بااليا بلند بااليا بلند باال((((است متكبراست متكبراست متكبراست متكبر

ويا ويا ويا ويا ((((، تيزخاطر چاالك و توانا و سركش و درگذرنده، اشاره كننده و نوديده و فرومايه، تيزخاطر چاالك و توانا و سركش و درگذرنده، اشاره كننده و نوديده و فرومايه، تيزخاطر چاالك و توانا و سركش و درگذرنده، اشاره كننده و نوديده و فرومايه، تيزخاطر چاالك و توانا و سركش و درگذرنده، اشاره كننده و نوديده و فرومايه))))اوالد فراواناوالد فراواناوالد فراواناوالد فراوانمردي كه در ميان مردي كه در ميان مردي كه در ميان مردي كه در ميان ). ). ). ). يا به خود نازندهيا به خود نازندهيا به خود نازندهيا به خود نازنده((((،بسيار لعن كننده و سخن چين و كافر،زناكار و گناه آلوده،بسيار لعن كننده و سخن چين و كافر،زناكار و گناه آلوده،بسيار لعن كننده و سخن چين و كافر،زناكار و گناه آلوده،بسيار لعن كننده و سخن چين و كافر،زناكار و گناه آلوده))))فريادكنندهفريادكنندهفريادكنندهفريادكننده

حرمسرايان خود به قتل مي رسد، و لشگري بزرگ را راهبري مي كند،و در بيم دادن و عذاب كردن آزموده و در حرمسرايان خود به قتل مي رسد، و لشگري بزرگ را راهبري مي كند،و در بيم دادن و عذاب كردن آزموده و در حرمسرايان خود به قتل مي رسد، و لشگري بزرگ را راهبري مي كند،و در بيم دادن و عذاب كردن آزموده و در حرمسرايان خود به قتل مي رسد، و لشگري بزرگ را راهبري مي كند،و در بيم دادن و عذاب كردن آزموده و در

Page 96: alinameh

٩�

او مردي است كه از شكم درندگان او مردي است كه از شكم درندگان او مردي است كه از شكم درندگان او مردي است كه از شكم درندگان . . . . سختي مقاوم و در نيرو و قوت ضرب المثل و در ميدان نبرد بس دلير استسختي مقاوم و در نيرو و قوت ضرب المثل و در ميدان نبرد بس دلير استسختي مقاوم و در نيرو و قوت ضرب المثل و در ميدان نبرد بس دلير استسختي مقاوم و در نيرو و قوت ضرب المثل و در ميدان نبرد بس دلير استاو مردي است او مردي است او مردي است او مردي است . . . . او مردي است كه با اهل حرم خود به قتل رسداو مردي است كه با اهل حرم خود به قتل رسداو مردي است كه با اهل حرم خود به قتل رسداو مردي است كه با اهل حرم خود به قتل رسد ).).).).يعني درندگان او را طعمه خود كننديعني درندگان او را طعمه خود كننديعني درندگان او را طعمه خود كننديعني درندگان او را طعمه خود كنند((((محشور شودمحشور شودمحشور شودمحشور شود

او مردي است او مردي است او مردي است او مردي است . . . . شعله ور مي سازدشعله ور مي سازدشعله ور مي سازدشعله ور مي سازدرا را را را او مردي است كه آتش فتنه اي تيره و تار او مردي است كه آتش فتنه اي تيره و تار او مردي است كه آتش فتنه اي تيره و تار او مردي است كه آتش فتنه اي تيره و تار . . . . كه به شهر هاي روم متواري گرددكه به شهر هاي روم متواري گرددكه به شهر هاي روم متواري گرددكه به شهر هاي روم متواري گرددمي مي مي مي او مردي است كه ديگري را مورد اعتماد قرار داده در كارها بدو تكيه او مردي است كه ديگري را مورد اعتماد قرار داده در كارها بدو تكيه او مردي است كه ديگري را مورد اعتماد قرار داده در كارها بدو تكيه او مردي است كه ديگري را مورد اعتماد قرار داده در كارها بدو تكيه . . . . كه در بازار از سر به رو در مي افتدكه در بازار از سر به رو در مي افتدكه در بازار از سر به رو در مي افتدكه در بازار از سر به رو در مي افتد

سالخورده كه با دست و بازوي بسته به سمت نينوا فرار مي كند و چون باز مي گردد مردي از سالخورده كه با دست و بازوي بسته به سمت نينوا فرار مي كند و چون باز مي گردد مردي از سالخورده كه با دست و بازوي بسته به سمت نينوا فرار مي كند و چون باز مي گردد مردي از سالخورده كه با دست و بازوي بسته به سمت نينوا فرار مي كند و چون باز مي گردد مردي از است است است است او مردي او مردي او مردي او مردي . . . . كندكندكندكنداو او او او . . . . او مردي است كه محوكننده نام باشداو مردي است كه محوكننده نام باشداو مردي است كه محوكننده نام باشداو مردي است كه محوكننده نام باشد. . . . بني عباس را مي كشد و سرزمين مصر را به تصرف خود درمي آوردبني عباس را مي كشد و سرزمين مصر را به تصرف خود درمي آوردبني عباس را مي كشد و سرزمين مصر را به تصرف خود درمي آوردبني عباس را مي كشد و سرزمين مصر را به تصرف خود درمي آورد

و سرانجام او مردي است و سرانجام او مردي است و سرانجام او مردي است و سرانجام او مردي است . . . . ر كار استوار استر كار استوار استر كار استوار استر كار استوار استاو مردي است كه داو مردي است كه داو مردي است كه داو مردي است كه د....مردي است كه بسيار درنده خو و فتنه گر باشدمردي است كه بسيار درنده خو و فتنه گر باشدمردي است كه بسيار درنده خو و فتنه گر باشدمردي است كه بسيار درنده خو و فتنه گر باشدمين آنها مردي است سالخورده كه در جلوي مين آنها مردي است سالخورده كه در جلوي مين آنها مردي است سالخورده كه در جلوي مين آنها مردي است سالخورده كه در جلوي وووواما داما داما داما د. . . . كه در چهره اش سياهي و سفيدي و كبودي به هم آميخته استكه در چهره اش سياهي و سفيدي و كبودي به هم آميخته استكه در چهره اش سياهي و سفيدي و كبودي به هم آميخته استكه در چهره اش سياهي و سفيدي و كبودي به هم آميخته است

بسى درنده خو، زبان آور، در سخن گفتن بسى فصيح، ناكس، فرومايه بسى درنده خو، زبان آور، در سخن گفتن بسى فصيح، ناكس، فرومايه بسى درنده خو، زبان آور، در سخن گفتن بسى فصيح، ناكس، فرومايه بسى درنده خو، زبان آور، در سخن گفتن بسى فصيح، ناكس، فرومايه . . . . سر مويي ندارد وبس مضطرب ونا آرام استسر مويي ندارد وبس مضطرب ونا آرام استسر مويي ندارد وبس مضطرب ونا آرام استسر مويي ندارد وبس مضطرب ونا آرام استردى دروغگو، شايعه پراكن است كه به سبب دروغ بستن بر خدا وكفر وشرك خارج از دين ردى دروغگو، شايعه پراكن است كه به سبب دروغ بستن بر خدا وكفر وشرك خارج از دين ردى دروغگو، شايعه پراكن است كه به سبب دروغ بستن بر خدا وكفر وشرك خارج از دين ردى دروغگو، شايعه پراكن است كه به سبب دروغ بستن بر خدا وكفر وشرك خارج از دين مممم. . . . وبى اصل ونسب استوبى اصل ونسب استوبى اصل ونسب استوبى اصل ونسب است

او به بيمارى برص مبتال است ودائم به او به بيمارى برص مبتال است ودائم به او به بيمارى برص مبتال است ودائم به او به بيمارى برص مبتال است ودائم به . . . . استاستاستاست تتتتمردى عياش، خوشگذران، عالقمند به خوانندگى وبت پرسمردى عياش، خوشگذران، عالقمند به خوانندگى وبت پرسمردى عياش، خوشگذران، عالقمند به خوانندگى وبت پرسمردى عياش، خوشگذران، عالقمند به خوانندگى وبت پرس. . . . است است است است شوبگرى وفتنه انگيزى شوبگرى وفتنه انگيزى شوبگرى وفتنه انگيزى شوبگرى وفتنه انگيزى او كارهايى را كه دارد به خوبى مهار مى كند ودائم به فكر آاو كارهايى را كه دارد به خوبى مهار مى كند ودائم به فكر آاو كارهايى را كه دارد به خوبى مهار مى كند ودائم به فكر آاو كارهايى را كه دارد به خوبى مهار مى كند ودائم به فكر آ. . . . فكر بناكردن قصور مى باشدفكر بناكردن قصور مى باشدفكر بناكردن قصور مى باشدفكر بناكردن قصور مى باشد

او كافرى است كه بر مسلمانان او كافرى است كه بر مسلمانان او كافرى است كه بر مسلمانان او كافرى است كه بر مسلمانان . . . . دائم مقر حكومت خود را از شهرى به شهر ديگر منتقل مى كنددائم مقر حكومت خود را از شهرى به شهر ديگر منتقل مى كنددائم مقر حكومت خود را از شهرى به شهر ديگر منتقل مى كنددائم مقر حكومت خود را از شهرى به شهر ديگر منتقل مى كند است مردى است كهاست مردى است كهاست مردى است كهاست مردى است كهآگاه باشيد كه بعد از اين وقايع آگاه باشيد كه بعد از اين وقايع آگاه باشيد كه بعد از اين وقايع آگاه باشيد كه بعد از اين وقايع . . . . او مردى است كه ديد چشمش ضعيف است وعمرى كوتاه دارداو مردى است كه ديد چشمش ضعيف است وعمرى كوتاه دارداو مردى است كه ديد چشمش ضعيف است وعمرى كوتاه دارداو مردى است كه ديد چشمش ضعيف است وعمرى كوتاه دارد. . . . حكم مى راند حكم مى راند حكم مى راند حكم مى راند

م كه فتنه هايى بسان پاره هاى شب تار از هر سو بر شما روى مى م كه فتنه هايى بسان پاره هاى شب تار از هر سو بر شما روى مى م كه فتنه هايى بسان پاره هاى شب تار از هر سو بر شما روى مى م كه فتنه هايى بسان پاره هاى شب تار از هر سو بر شما روى مى مى بينمى بينمى بينمى بين. . . . مصيبتهايى جديد متوجه شما مى گرددمصيبتهايى جديد متوجه شما مى گرددمصيبتهايى جديد متوجه شما مى گرددمصيبتهايى جديد متوجه شما مى گردددر گفتار من شك وترديد مكنيد، زيرا كه من ادعايى نكرده در گفتار من شك وترديد مكنيد، زيرا كه من ادعايى نكرده در گفتار من شك وترديد مكنيد، زيرا كه من ادعايى نكرده در گفتار من شك وترديد مكنيد، زيرا كه من ادعايى نكرده ! ! ! ! اى مردماى مردماى مردماى مردم: : : : پس آنگاه حضرت عليه السالم فرمودپس آنگاه حضرت عليه السالم فرمودپس آنگاه حضرت عليه السالم فرمودپس آنگاه حضرت عليه السالم فرمود. . . . آورند آورند آورند آورند

موخته موخته موخته موخته خبر نمى دهم شما را مگر به آنچه كه رسول خدا صلى اهللا عليه وآله مرا آخبر نمى دهم شما را مگر به آنچه كه رسول خدا صلى اهللا عليه وآله مرا آخبر نمى دهم شما را مگر به آنچه كه رسول خدا صلى اهللا عليه وآله مرا آخبر نمى دهم شما را مگر به آنچه كه رسول خدا صلى اهللا عليه وآله مرا آ. . . . ام وسخنى به دروغ نگفته امام وسخنى به دروغ نگفته امام وسخنى به دروغ نگفته امام وسخنى به دروغ نگفته اماست، چرا كه حضرتش به من هزار مساله كه بر هر مساله هزار باب علم متفرع است واز هر بابى هزار باب ديگر است، چرا كه حضرتش به من هزار مساله كه بر هر مساله هزار باب علم متفرع است واز هر بابى هزار باب ديگر است، چرا كه حضرتش به من هزار مساله كه بر هر مساله هزار باب علم متفرع است واز هر بابى هزار باب ديگر است، چرا كه حضرتش به من هزار مساله كه بر هر مساله هزار باب علم متفرع است واز هر بابى هزار باب ديگر

من اين سخنان واسرار را براى شما باز گفتم كه چون در گرداب بال گرفتار آمديد زمان من اين سخنان واسرار را براى شما باز گفتم كه چون در گرداب بال گرفتار آمديد زمان من اين سخنان واسرار را براى شما باز گفتم كه چون در گرداب بال گرفتار آمديد زمان من اين سخنان واسرار را براى شما باز گفتم كه چون در گرداب بال گرفتار آمديد زمان . . . . گشوده مى شود، آموختگشوده مى شود، آموختگشوده مى شود، آموختگشوده مى شود، آموختچه شگفت آور است فتنه هايى چه شگفت آور است فتنه هايى چه شگفت آور است فتنه هايى چه شگفت آور است فتنه هايى - - - - ! ! ! ! اى مردماى مردماى مردماى مردم - - - - . . . . دك استدك استدك استدك استوقوع فتنه ها را تشخيص دهيد، چرا كه صبر وتحمل شما انوقوع فتنه ها را تشخيص دهيد، چرا كه صبر وتحمل شما انوقوع فتنه ها را تشخيص دهيد، چرا كه صبر وتحمل شما انوقوع فتنه ها را تشخيص دهيد، چرا كه صبر وتحمل شما ان

كه شما در آن گرفتار مى آييد وپليدى زمانتان وخيانت كردن سردمدارانتان وستم كردن قضاتتان وسگ صفتى كه شما در آن گرفتار مى آييد وپليدى زمانتان وخيانت كردن سردمدارانتان وستم كردن قضاتتان وسگ صفتى كه شما در آن گرفتار مى آييد وپليدى زمانتان وخيانت كردن سردمدارانتان وستم كردن قضاتتان وسگ صفتى كه شما در آن گرفتار مى آييد وپليدى زمانتان وخيانت كردن سردمدارانتان وستم كردن قضاتتان وسگ صفتى

Page 97: alinameh

٩٧

پادشاهانتان وآشكار شدن اسرارتان ونزارى اجسامتان ودور ودراز شدن آرزوهايتان پادشاهانتان وآشكار شدن اسرارتان ونزارى اجسامتان ودور ودراز شدن آرزوهايتان پادشاهانتان وآشكار شدن اسرارتان ونزارى اجسامتان ودور ودراز شدن آرزوهايتان پادشاهانتان وآشكار شدن اسرارتان ونزارى اجسامتان ودور ودراز شدن آرزوهايتان بازرگانانتان وبخل وحرصبازرگانانتان وبخل وحرصبازرگانانتان وبخل وحرصبازرگانانتان وبخل وحرصان وخوارى فقرايتان وتكبر وفخر فروشى ثروتمندانتان ان وخوارى فقرايتان وتكبر وفخر فروشى ثروتمندانتان ان وخوارى فقرايتان وتكبر وفخر فروشى ثروتمندانتان ان وخوارى فقرايتان وتكبر وفخر فروشى ثروتمندانتان تتتتدر شگفتم از كمى شناختدر شگفتم از كمى شناختدر شگفتم از كمى شناختدر شگفتم از كمى شناخت. . . . هايتان هايتان هايتان هايتان وفزون شدن شكوائيهوفزون شدن شكوائيهوفزون شدن شكوائيهوفزون شدن شكوائيه

انا هللا وانا اليه راجعون از اهل آن زمان كه بر آنان مصايب واندوههاى بزرگى وارد شود كه بزرگيش انا هللا وانا اليه راجعون از اهل آن زمان كه بر آنان مصايب واندوههاى بزرگى وارد شود كه بزرگيش انا هللا وانا اليه راجعون از اهل آن زمان كه بر آنان مصايب واندوههاى بزرگى وارد شود كه بزرگيش انا هللا وانا اليه راجعون از اهل آن زمان كه بر آنان مصايب واندوههاى بزرگى وارد شود كه بزرگيش . . . . وفايتانوفايتانوفايتانوفايتان وقلتوقلتوقلتوقلتآنان را براى آنان را براى آنان را براى آنان را براى . . . . شان عجين گرددشان عجين گرددشان عجين گرددشان عجين گرددروحشان النه كند وبا خونروحشان النه كند وبا خونروحشان النه كند وبا خونروحشان النه كند وبا خون شيطان با جسمشان آميخته گردد ودرشيطان با جسمشان آميخته گردد ودرشيطان با جسمشان آميخته گردد ودرشيطان با جسمشان آميخته گردد ودر. . . . را درك نكنندرا درك نكنندرا درك نكنندرا درك نكنند

مستولى گردد، آن گونه كه مومن بينواى دوست دارنده ما به جان مستولى گردد، آن گونه كه مومن بينواى دوست دارنده ما به جان مستولى گردد، آن گونه كه مومن بينواى دوست دارنده ما به جان مستولى گردد، آن گونه كه مومن بينواى دوست دارنده ما به جان دروغ گفتن وسوسه كند تا اينكه فتنه ها بر شهرهادروغ گفتن وسوسه كند تا اينكه فتنه ها بر شهرهادروغ گفتن وسوسه كند تا اينكه فتنه ها بر شهرهادروغ گفتن وسوسه كند تا اينكه فتنه ها بر شهرهابهترين مردم در آن زمان كسى است كه مالزم نفس خود باشد ودر سراى خود بهترين مردم در آن زمان كسى است كه مالزم نفس خود باشد ودر سراى خود بهترين مردم در آن زمان كسى است كه مالزم نفس خود باشد ودر سراى خود بهترين مردم در آن زمان كسى است كه مالزم نفس خود باشد ودر سراى خود . . . . من از ناتوانان هستممن از ناتوانان هستممن از ناتوانان هستممن از ناتوانان هستم: : : : آمده بگويد كهآمده بگويد كهآمده بگويد كهآمده بگويد كه

خواستار آثار خواستار آثار خواستار آثار خواستار آثار و و و و آن كسى كه به نزديكى بيت المقدس سكنا گزيند آن كسى كه به نزديكى بيت المقدس سكنا گزيند آن كسى كه به نزديكى بيت المقدس سكنا گزيند آن كسى كه به نزديكى بيت المقدس سكنا گزيند . . . . مردم اجتناب كند مردم اجتناب كند مردم اجتناب كند مردم اجتناب كند پنهان شود واز آميزش باپنهان شود واز آميزش باپنهان شود واز آميزش باپنهان شود واز آميزش با ....پيغامبران باشدپيغامبران باشدپيغامبران باشدپيغامبران باشد

عادل عادل عادل عادل . . . . حق وباطل هموزن نباشدحق وباطل هموزن نباشدحق وباطل هموزن نباشدحق وباطل هموزن نباشد. . . . نادان ودانا در يك كفه ترازو نمى گنجدنادان ودانا در يك كفه ترازو نمى گنجدنادان ودانا در يك كفه ترازو نمى گنجدنادان ودانا در يك كفه ترازو نمى گنجد....ستمكار با ستمديده برابرنيستستمكار با ستمديده برابرنيستستمكار با ستمديده برابرنيستستمكار با ستمديده برابرنيست! ! ! ! اى مردم اى مردم اى مردم اى مردم پيامبرى از جانب او نيامده مگر پيامبرى از جانب او نيامده مگر پيامبرى از جانب او نيامده مگر پيامبرى از جانب او نيامده مگر . . . . است شناخته شدهاست شناخته شدهاست شناخته شدهاست شناخته شده آگاه باشيد كه براى خدا راهها وشريعتهايىآگاه باشيد كه براى خدا راهها وشريعتهايىآگاه باشيد كه براى خدا راهها وشريعتهايىآگاه باشيد كه براى خدا راهها وشريعتهايى. . . . وجائر همسان نباشندوجائر همسان نباشندوجائر همسان نباشندوجائر همسان نباشند

ما اهل بيت پيغمبر شما ما اهل بيت پيغمبر شما ما اهل بيت پيغمبر شما ما اهل بيت پيغمبر شما - - - - ! ! ! ! اى مردماى مردماى مردماى مردم - - - - . . . . اينكه آنان را مخالفينى بوده كه سعى در خاموش كردن نورشان مى نمودنداينكه آنان را مخالفينى بوده كه سعى در خاموش كردن نورشان مى نمودنداينكه آنان را مخالفينى بوده كه سعى در خاموش كردن نورشان مى نمودنداينكه آنان را مخالفينى بوده كه سعى در خاموش كردن نورشان مى نمودندواگر خواندند شما را كه به واگر خواندند شما را كه به واگر خواندند شما را كه به واگر خواندند شما را كه به . . . . كه ما را دشنام دهيد، پس دشنام بدهيدكه ما را دشنام دهيد، پس دشنام بدهيدكه ما را دشنام دهيد، پس دشنام بدهيدكه ما را دشنام دهيد، پس دشنام بدهيد فراخواندندفراخواندندفراخواندندفراخواندندآگاه باشيد كه اگر شما را آگاه باشيد كه اگر شما را آگاه باشيد كه اگر شما را آگاه باشيد كه اگر شما را . . . . هستيم هستيم هستيم هستيم

واگر واگر واگر واگر . . . . واگر خواندند شما را كه ما را لعنت كنيد، پس بر ما لعن ونفرين فرستيدواگر خواندند شما را كه ما را لعنت كنيد، پس بر ما لعن ونفرين فرستيدواگر خواندند شما را كه ما را لعنت كنيد، پس بر ما لعن ونفرين فرستيدواگر خواندند شما را كه ما را لعنت كنيد، پس بر ما لعن ونفرين فرستيد. . . . ما ناسزا گوييد، پس ناسزا گوييدما ناسزا گوييد، پس ناسزا گوييدما ناسزا گوييد، پس ناسزا گوييدما ناسزا گوييد، پس ناسزا گوييديعنى كشته يعنى كشته يعنى كشته يعنى كشته ((((گردنهاى خود را براى شمشير بكشيد گردنهاى خود را براى شمشير بكشيد گردنهاى خود را براى شمشير بكشيد گردنهاى خود را براى شمشير بكشيد . . . . خواندند شما را به بيزارى از ما، پس از ما بيزارى نجوييدخواندند شما را به بيزارى از ما، پس از ما بيزارى نجوييدخواندند شما را به بيزارى از ما، پس از ما بيزارى نجوييدخواندند شما را به بيزارى از ما، پس از ما بيزارى نجوييد

نگاه داريد، زيرا هر كه قلبا از ما بيزار شود خدا وپيغمبر نگاه داريد، زيرا هر كه قلبا از ما بيزار شود خدا وپيغمبر نگاه داريد، زيرا هر كه قلبا از ما بيزار شود خدا وپيغمبر نگاه داريد، زيرا هر كه قلبا از ما بيزار شود خدا وپيغمبر يقين خود را همچنانيقين خود را همچنانيقين خود را همچنانيقين خود را همچنان. . . . ، اما از ما بيزارى نجوييد ، اما از ما بيزارى نجوييد ، اما از ما بيزارى نجوييد ، اما از ما بيزارى نجوييد ))))شويدشويدشويدشويداى واى بر بينوايان اين اى واى بر بينوايان اين اى واى بر بينوايان اين اى واى بر بينوايان اين : : : : پس آنگاه فرمودپس آنگاه فرمودپس آنگاه فرمودپس آنگاه فرمود. . . . آگاه باشيد كه دشنام وناسزا ولعن به ما نمى رسدآگاه باشيد كه دشنام وناسزا ولعن به ما نمى رسدآگاه باشيد كه دشنام وناسزا ولعن به ما نمى رسدآگاه باشيد كه دشنام وناسزا ولعن به ما نمى رسد. . . . از او بيزارى جوينداز او بيزارى جوينداز او بيزارى جوينداز او بيزارى جويند

آنان در نزد آنان در نزد آنان در نزد آنان در نزد . . . . ددددكاران ودر نزد خدا از نيكاننكاران ودر نزد خدا از نيكاننكاران ودر نزد خدا از نيكاننكاران ودر نزد خدا از نيكاننبدبدبدبدايشان در نزد مردم در زمره ايشان در نزد مردم در زمره ايشان در نزد مردم در زمره ايشان در نزد مردم در زمره . . . . امت كه شيعيان وپيروان ودوستان مايند امت كه شيعيان وپيروان ودوستان مايند امت كه شيعيان وپيروان ودوستان مايند امت كه شيعيان وپيروان ودوستان مايند آنان در نزد مردم در جرگه ستمكارانند ودر نزد خدا از آنان در نزد مردم در جرگه ستمكارانند ودر نزد خدا از آنان در نزد مردم در جرگه ستمكارانند ودر نزد خدا از آنان در نزد مردم در جرگه ستمكارانند ودر نزد خدا از . . . . مردم از دروغگويانند ودر نزد خدا از راستگويان مردم از دروغگويانند ودر نزد خدا از راستگويان مردم از دروغگويانند ودر نزد خدا از راستگويان مردم از دروغگويانند ودر نزد خدا از راستگويان

آنان در نزد مردم از آنان در نزد مردم از آنان در نزد مردم از آنان در نزد مردم از . . . . آنان در نزد مردم در گروه جور كنندگانند ودر نزد خدا از عدل وداد پيشگانآنان در نزد مردم در گروه جور كنندگانند ودر نزد خدا از عدل وداد پيشگانآنان در نزد مردم در گروه جور كنندگانند ودر نزد خدا از عدل وداد پيشگانآنان در نزد مردم در گروه جور كنندگانند ودر نزد خدا از عدل وداد پيشگان. . . . ستمديدگانستمديدگانستمديدگانستمديدگان! ! ! ! اى مردماى مردماى مردماى مردم. . . . ه خدا سوگند، آنان رستگارانند ومنافقان در زمره زيانكارانه خدا سوگند، آنان رستگارانند ومنافقان در زمره زيانكارانه خدا سوگند، آنان رستگارانند ومنافقان در زمره زيانكارانه خدا سوگند، آنان رستگارانند ومنافقان در زمره زيانكارانبببب. . . . زيانكارانند ودر نزد خدا از سود برندگانزيانكارانند ودر نزد خدا از سود برندگانزيانكارانند ودر نزد خدا از سود برندگانزيانكارانند ودر نزد خدا از سود برندگان

جز اين نيست كه سزاوار تر به تصرف در كارهاى شما خدا ورسول او وكسانى هستند كه به خدا ورسول او ايمان جز اين نيست كه سزاوار تر به تصرف در كارهاى شما خدا ورسول او وكسانى هستند كه به خدا ورسول او ايمان جز اين نيست كه سزاوار تر به تصرف در كارهاى شما خدا ورسول او وكسانى هستند كه به خدا ورسول او ايمان جز اين نيست كه سزاوار تر به تصرف در كارهاى شما خدا ورسول او وكسانى هستند كه به خدا ورسول او ايمان

Page 98: alinameh

٩٨

! ! ! ! اى مردماى مردماى مردماى مردم. . . . آنها كسانى هستند كه نماز را به پا مى دارند زكات مال خود را در حال ركوع مى پردازندآنها كسانى هستند كه نماز را به پا مى دارند زكات مال خود را در حال ركوع مى پردازندآنها كسانى هستند كه نماز را به پا مى دارند زكات مال خود را در حال ركوع مى پردازندآنها كسانى هستند كه نماز را به پا مى دارند زكات مال خود را در حال ركوع مى پردازند. . . . آورده اندآورده اندآورده اندآورده اندن پروردگارى كه مردگان ن پروردگارى كه مردگان ن پروردگارى كه مردگان ن پروردگارى كه مردگان آآآآاوست اوست اوست اوست وووو على بن ابى طالب غيب مى داندعلى بن ابى طالب غيب مى داندعلى بن ابى طالب غيب مى داندعلى بن ابى طالب غيب مى داند: : : : گويا مى بينم طايفه اى از ايشان را كه مى گويندگويا مى بينم طايفه اى از ايشان را كه مى گويندگويا مى بينم طايفه اى از ايشان را كه مى گويندگويا مى بينم طايفه اى از ايشان را كه مى گويند

قسم به پروردگار كعبه، آنان دروغ مى قسم به پروردگار كعبه، آنان دروغ مى قسم به پروردگار كعبه، آنان دروغ مى قسم به پروردگار كعبه، آنان دروغ مى . . . . اوست توانا بر انجام هر كارى اوست توانا بر انجام هر كارى اوست توانا بر انجام هر كارى اوست توانا بر انجام هر كارى وووو. . . . را زنده مى كند وزندگان را مى ميراندرا زنده مى كند وزندگان را مى ميراندرا زنده مى كند وزندگان را مى ميراندرا زنده مى كند وزندگان را مى ميراند، اما ما را آفريدگان ، اما ما را آفريدگان ، اما ما را آفريدگان ، اما ما را آفريدگان ))))يعنى از فضايل ومناقب وكماالتيعنى از فضايل ومناقب وكماالتيعنى از فضايل ومناقب وكماالتيعنى از فضايل ومناقب وكماالت((((واهيد بگوييد واهيد بگوييد واهيد بگوييد واهيد بگوييد در شان ما هر چه مى خدر شان ما هر چه مى خدر شان ما هر چه مى خدر شان ما هر چه مى خ! ! ! ! اى مردماى مردماى مردماى مردم. . . . گويندگويندگويندگويند

آگاه آگاه آگاه آگاه . . . . آگاه باشيد كه به زودى شما با يكديگر اختالف پيدا مى كنيد واز يكديگر جدا مى شويدآگاه باشيد كه به زودى شما با يكديگر اختالف پيدا مى كنيد واز يكديگر جدا مى شويدآگاه باشيد كه به زودى شما با يكديگر اختالف پيدا مى كنيد واز يكديگر جدا مى شويدآگاه باشيد كه به زودى شما با يكديگر اختالف پيدا مى كنيد واز يكديگر جدا مى شويد. . . . وبندگان خدا بدانيدوبندگان خدا بدانيدوبندگان خدا بدانيدوبندگان خدا بدانيد ....باشيد كه نخستين زمان فتنه كه بايد در انتظارش باشيد سال صد وشصت وسوم از هجرت استباشيد كه نخستين زمان فتنه كه بايد در انتظارش باشيد سال صد وشصت وسوم از هجرت استباشيد كه نخستين زمان فتنه كه بايد در انتظارش باشيد سال صد وشصت وسوم از هجرت استباشيد كه نخستين زمان فتنه كه بايد در انتظارش باشيد سال صد وشصت وسوم از هجرت است

سالى كه سالى كه سالى كه سالى كه - - - - : : : : سالهاى بعدى عبارتند ازسالهاى بعدى عبارتند ازسالهاى بعدى عبارتند ازسالهاى بعدى عبارتند از - - - - . . . . در ادامه اين سال فتنه ها يكى پس از ديگرى بر شما يورش مى آورنددر ادامه اين سال فتنه ها يكى پس از ديگرى بر شما يورش مى آورنددر ادامه اين سال فتنه ها يكى پس از ديگرى بر شما يورش مى آورنددر ادامه اين سال فتنه ها يكى پس از ديگرى بر شما يورش مى آورندآنگاه آنگاه آنگاه آنگاه ديده وديده وديده وديده وج ج ج ج افراد با اهل خود بجنگند، وسالى كه مادران جنين خود را سقط كنند، وسالى كه مردم از قحطى ومحنت رنافراد با اهل خود بجنگند، وسالى كه مادران جنين خود را سقط كنند، وسالى كه مردم از قحطى ومحنت رنافراد با اهل خود بجنگند، وسالى كه مادران جنين خود را سقط كنند، وسالى كه مردم از قحطى ومحنت رنافراد با اهل خود بجنگند، وسالى كه مادران جنين خود را سقط كنند، وسالى كه مردم از قحطى ومحنت رن

اندازد، وسالى كه افراد اهل خود را از سر ستمگرى اندازد، وسالى كه افراد اهل خود را از سر ستمگرى اندازد، وسالى كه افراد اهل خود را از سر ستمگرى اندازد، وسالى كه افراد اهل خود را از سر ستمگرى درمانده شوند، وسال فتنه خيزى كه اهل زمين را به آشوبگرى درمانده شوند، وسال فتنه خيزى كه اهل زمين را به آشوبگرى درمانده شوند، وسال فتنه خيزى كه اهل زمين را به آشوبگرى درمانده شوند، وسال فتنه خيزى كه اهل زمين را به آشوبگرى دور وآواره كنند، وسالى كه فرد اهل وخود را بى باكانه بفريبد، وسالى كه نيست ونابود كننده اى ايمان را از قلوب دور وآواره كنند، وسالى كه فرد اهل وخود را بى باكانه بفريبد، وسالى كه نيست ونابود كننده اى ايمان را از قلوب دور وآواره كنند، وسالى كه فرد اهل وخود را بى باكانه بفريبد، وسالى كه نيست ونابود كننده اى ايمان را از قلوب دور وآواره كنند، وسالى كه فرد اهل وخود را بى باكانه بفريبد، وسالى كه نيست ونابود كننده اى ايمان را از قلوب اهلش ببرد، وسالى كه از هر سو بر اهل زمين يورش برده شود، وسالى كه بيمارى برص به ارمغان آورده ودر آن اهلش ببرد، وسالى كه از هر سو بر اهل زمين يورش برده شود، وسالى كه بيمارى برص به ارمغان آورده ودر آن اهلش ببرد، وسالى كه از هر سو بر اهل زمين يورش برده شود، وسالى كه بيمارى برص به ارمغان آورده ودر آن اهلش ببرد، وسالى كه از هر سو بر اهل زمين يورش برده شود، وسالى كه بيمارى برص به ارمغان آورده ودر آن

ابرصى از جانب خراسان خروج كند، وسالى كه در آن انواع سالحهاى جنگى بكار برده شود، وسالى كه در ابرصى از جانب خراسان خروج كند، وسالى كه در آن انواع سالحهاى جنگى بكار برده شود، وسالى كه در ابرصى از جانب خراسان خروج كند، وسالى كه در آن انواع سالحهاى جنگى بكار برده شود، وسالى كه در ابرصى از جانب خراسان خروج كند، وسالى كه در آن انواع سالحهاى جنگى بكار برده شود، وسالى كه در شخصشخصشخصشخصآن پادشاه كوهستان بر پادشاه جزاير دريا خروج كند وبر آنان استيال يابد، اما خدا اهل آن جزاير را تاييد كند وآنان آن پادشاه كوهستان بر پادشاه جزاير دريا خروج كند وبر آنان استيال يابد، اما خدا اهل آن جزاير را تاييد كند وآنان آن پادشاه كوهستان بر پادشاه جزاير دريا خروج كند وبر آنان استيال يابد، اما خدا اهل آن جزاير را تاييد كند وآنان آن پادشاه كوهستان بر پادشاه جزاير دريا خروج كند وبر آنان استيال يابد، اما خدا اهل آن جزاير را تاييد كند وآنان

اب خروج كنند وصاحب پرچم سياه در بصره قيام كند، اب خروج كنند وصاحب پرچم سياه در بصره قيام كند، اب خروج كنند وصاحب پرچم سياه در بصره قيام كند، اب خروج كنند وصاحب پرچم سياه در بصره قيام كند، در آن زمان اعردر آن زمان اعردر آن زمان اعردر آن زمان اعر. . . . را بر سپاهان پادشاه كوهستان فايق آوردرا بر سپاهان پادشاه كوهستان فايق آوردرا بر سپاهان پادشاه كوهستان فايق آوردرا بر سپاهان پادشاه كوهستان فايق آوردوسالى كه وسالى كه وسالى كه وسالى كه . . . . اما جوانانى سر به نافرمانى وشورش بردارند واو را تا شام تعقيب كنند وسرانجام او را به قتلش رساننداما جوانانى سر به نافرمانى وشورش بردارند واو را تا شام تعقيب كنند وسرانجام او را به قتلش رساننداما جوانانى سر به نافرمانى وشورش بردارند واو را تا شام تعقيب كنند وسرانجام او را به قتلش رساننداما جوانانى سر به نافرمانى وشورش بردارند واو را تا شام تعقيب كنند وسرانجام او را به قتلش رسانند

يعنى در اثر يعنى در اثر يعنى در اثر يعنى در اثر ((((سوارانى عنان گسيخته بر شهر بصره بتازند، وسال نرم كننده اى كه نرم كند روزيهاى اهل خود را سوارانى عنان گسيخته بر شهر بصره بتازند، وسال نرم كننده اى كه نرم كند روزيهاى اهل خود را سوارانى عنان گسيخته بر شهر بصره بتازند، وسال نرم كننده اى كه نرم كند روزيهاى اهل خود را سوارانى عنان گسيخته بر شهر بصره بتازند، وسال نرم كننده اى كه نرم كند روزيهاى اهل خود را ، وسالى فتنه خيز كه ايجاد فتنه وبلوا در ميان اهل عراق كند، ، وسالى فتنه خيز كه ايجاد فتنه وبلوا در ميان اهل عراق كند، ، وسالى فتنه خيز كه ايجاد فتنه وبلوا در ميان اهل عراق كند، ، وسالى فتنه خيز كه ايجاد فتنه وبلوا در ميان اهل عراق كند، ))))ودن خوار وبار به سختى افتند ونرم وكوبيده شوندودن خوار وبار به سختى افتند ونرم وكوبيده شوندودن خوار وبار به سختى افتند ونرم وكوبيده شوندودن خوار وبار به سختى افتند ونرم وكوبيده شوندنبنبنبنب

وسال به احتياج وآزمندى اندازنده اى كه اهل آن از فرط احتياط وآزمندى به جانب يمن روند، وسال ساكت وآرامى وسال به احتياج وآزمندى اندازنده اى كه اهل آن از فرط احتياط وآزمندى به جانب يمن روند، وسال ساكت وآرامى وسال به احتياج وآزمندى اندازنده اى كه اهل آن از فرط احتياط وآزمندى به جانب يمن روند، وسال ساكت وآرامى وسال به احتياج وآزمندى اندازنده اى كه اهل آن از فرط احتياط وآزمندى به جانب يمن روند، وسال ساكت وآرامى از از از از - - - - ده كه فتنه ها در جانب جزيره اى كه معروف به اوال ده كه فتنه ها در جانب جزيره اى كه معروف به اوال ده كه فتنه ها در جانب جزيره اى كه معروف به اوال ده كه فتنه ها در جانب جزيره اى كه معروف به اوال كه در شام فتنه ها ساكت وآرام شود، وسال سرازير شونكه در شام فتنه ها ساكت وآرام شود، وسال سرازير شونكه در شام فتنه ها ساكت وآرام شود، وسال سرازير شونكه در شام فتنه ها ساكت وآرام شود، وسال سرازير شون

راسان شدت يابد، وسال ستم راسان شدت يابد، وسال ستم راسان شدت يابد، وسال ستم راسان شدت يابد، وسال ستم خخخخاست سرازير گردد، وسال سخت شونده اى كه فتنه ها در سرزمين است سرازير گردد، وسال سخت شونده اى كه فتنه ها در سرزمين است سرازير گردد، وسال سخت شونده اى كه فتنه ها در سرزمين است سرازير گردد، وسال سخت شونده اى كه فتنه ها در سرزمين - - - - جزاير بحرين جزاير بحرين جزاير بحرين جزاير بحرين مراد مراد مراد مراد ((((گرى كه جور وستم سرزمين فارس را فراگيرد، وسال وزيدن تند باد كه باد شديد خانه هاى سرزمين خط گرى كه جور وستم سرزمين فارس را فراگيرد، وسال وزيدن تند باد كه باد شديد خانه هاى سرزمين خط گرى كه جور وستم سرزمين فارس را فراگيرد، وسال وزيدن تند باد كه باد شديد خانه هاى سرزمين خط گرى كه جور وستم سرزمين فارس را فراگيرد، وسال وزيدن تند باد كه باد شديد خانه هاى سرزمين خط

Page 99: alinameh

٩٩

را ويران كند، وسال نبرد دنباله دار كه در را ويران كند، وسال نبرد دنباله دار كه در را ويران كند، وسال نبرد دنباله دار كه در را ويران كند، وسال نبرد دنباله دار كه در ) ) ) ) خط قطيف وعقير وقطر كه نزديك بحرين است مى باشدخط قطيف وعقير وقطر كه نزديك بحرين است مى باشدخط قطيف وعقير وقطر كه نزديك بحرين است مى باشدخط قطيف وعقير وقطر كه نزديك بحرين است مى باشدخط عمان يا خط عمان يا خط عمان يا خط عمان يا شام جنگ ونبرد ادامه يابد، وسال فرو فرستنده اى كه فرود آيد فتنه ها در سرزمين عراق، وسال اتصال يابنده كه شام جنگ ونبرد ادامه يابد، وسال فرو فرستنده اى كه فرود آيد فتنه ها در سرزمين عراق، وسال اتصال يابنده كه شام جنگ ونبرد ادامه يابد، وسال فرو فرستنده اى كه فرود آيد فتنه ها در سرزمين عراق، وسال اتصال يابنده كه شام جنگ ونبرد ادامه يابد، وسال فرو فرستنده اى كه فرود آيد فتنه ها در سرزمين عراق، وسال اتصال يابنده كه

ز كننده كه فتنه ها در سرزمين روم به ز كننده كه فتنه ها در سرزمين روم به ز كننده كه فتنه ها در سرزمين روم به ز كننده كه فتنه ها در سرزمين روم به بنابر نسخه اى سال پروابنابر نسخه اى سال پروابنابر نسخه اى سال پروابنابر نسخه اى سال پروا((((فتنه ها در سرزمين روم به يكديگر گره بخورد فتنه ها در سرزمين روم به يكديگر گره بخورد فتنه ها در سرزمين روم به يكديگر گره بخورد فتنه ها در سرزمين روم به يكديگر گره بخورد كه جلگه اى است وكوهستانى در ميان كه جلگه اى است وكوهستانى در ميان كه جلگه اى است وكوهستانى در ميان كه جلگه اى است وكوهستانى در ميان ((((، وسال به هيجان آورنده اى كه كردها را از شهر زور ، وسال به هيجان آورنده اى كه كردها را از شهر زور ، وسال به هيجان آورنده اى كه كردها را از شهر زور ، وسال به هيجان آورنده اى كه كردها را از شهر زور ))))پرواز در آيند پرواز در آيند پرواز در آيند پرواز در آيند

يان يان يان يان به هيجان آورد، وسال بيوه كننده زنها كه در عراق زنها بيوه شوند، وسال شكننده اى كه لشكربه هيجان آورد، وسال بيوه كننده زنها كه در عراق زنها بيوه شوند، وسال شكننده اى كه لشكربه هيجان آورد، وسال بيوه كننده زنها كه در عراق زنها بيوه شوند، وسال شكننده اى كه لشكربه هيجان آورد، وسال بيوه كننده زنها كه در عراق زنها بيوه شوند، وسال شكننده اى كه لشكر) ) ) ) اربل وهمدان اربل وهمدان اربل وهمدان اربل وهمدان نحر شوند، وسال نحر شوند، وسال نحر شوند، وسال نحر شوند، وسال - - - - بسان شتر بسان شتر بسان شتر بسان شتر - - - - رد كنند، وسال نحر كننده اى كه مردم در شام رد كنند، وسال نحر كننده اى كه مردم در شام رد كنند، وسال نحر كننده اى كه مردم در شام رد كنند، وسال نحر كننده اى كه مردم در شام شكسته وخشكسته وخشكسته وخشكسته وخاهل جزيره را در هم اهل جزيره را در هم اهل جزيره را در هم اهل جزيره را در هم

كه شهرى است كه شهرى است كه شهرى است كه شهرى است - - - - سخت شونده اى كه فتنه دربصره شدت يابد، وسال كشنده اى كه مردم باالى حبر در راس العين سخت شونده اى كه فتنه دربصره شدت يابد، وسال كشنده اى كه مردم باالى حبر در راس العين سخت شونده اى كه فتنه دربصره شدت يابد، وسال كشنده اى كه مردم باالى حبر در راس العين سخت شونده اى كه فتنه دربصره شدت يابد، وسال كشنده اى كه مردم باالى حبر در راس العين كه هر سه از كه هر سه از كه هر سه از كه هر سه از ((((بزرگ از شهرهاى جزيره، در پانزده فرسخى نصيبين وپانزده فرسخى حران وده فرسخى دنيسر بزرگ از شهرهاى جزيره، در پانزده فرسخى نصيبين وپانزده فرسخى حران وده فرسخى دنيسر بزرگ از شهرهاى جزيره، در پانزده فرسخى نصيبين وپانزده فرسخى حران وده فرسخى دنيسر بزرگ از شهرهاى جزيره، در پانزده فرسخى نصيبين وپانزده فرسخى حران وده فرسخى دنيسر

وسال رو آورنده اى كه فتنه به وسال رو آورنده اى كه فتنه به وسال رو آورنده اى كه فتنه به وسال رو آورنده اى كه فتنه به : : : : حضرت كالم خود را اينگونه ادامه دادند كهحضرت كالم خود را اينگونه ادامه دادند كهحضرت كالم خود را اينگونه ادامه دادند كهحضرت كالم خود را اينگونه ادامه دادند كه. . . . كشته شوند كشته شوند كشته شوند كشته شوند ) ) ) ) شهرهاى جزيره اند شهرهاى جزيره اند شهرهاى جزيره اند شهرهاى جزيره اند سرزمين يمن وحجاز رو آورد، وسال فرياد كننده اى كه اهل عراق فرياد كنند وايمنى از آنان سلب گردد، وسال سرزمين يمن وحجاز رو آورد، وسال فرياد كننده اى كه اهل عراق فرياد كنند وايمنى از آنان سلب گردد، وسال سرزمين يمن وحجاز رو آورد، وسال فرياد كننده اى كه اهل عراق فرياد كنند وايمنى از آنان سلب گردد، وسال سرزمين يمن وحجاز رو آورد، وسال فرياد كننده اى كه اهل عراق فرياد كنند وايمنى از آنان سلب گردد، وسال

ند صدايى بشنوند، وسال شناورى كه كشتيهاى جنگى براى از بين ند صدايى بشنوند، وسال شناورى كه كشتيهاى جنگى براى از بين ند صدايى بشنوند، وسال شناورى كه كشتيهاى جنگى براى از بين ند صدايى بشنوند، وسال شناورى كه كشتيهاى جنگى براى از بين شنواننده اى كه اهل ايمان در حالى كه خواب باششنواننده اى كه اهل ايمان در حالى كه خواب باششنواننده اى كه اهل ايمان در حالى كه خواب باششنواننده اى كه اهل ايمان در حالى كه خواب باشكردها در آن سال مردى از بنى عباس را در خوابگاهش به قتل مى كردها در آن سال مردى از بنى عباس را در خوابگاهش به قتل مى كردها در آن سال مردى از بنى عباس را در خوابگاهش به قتل مى كردها در آن سال مردى از بنى عباس را در خوابگاهش به قتل مى . . . . بردن مردان جزيره در دريا غوطه ور شوندبردن مردان جزيره در دريا غوطه ور شوندبردن مردان جزيره در دريا غوطه ور شوندبردن مردان جزيره در دريا غوطه ور شوند

رسانند، وسال اندوه آورى كه مؤمنان از سر اندوه جان دهند، وسال فروگيرنده اى كه قحطى مردم را فرو گيرد، رسانند، وسال اندوه آورى كه مؤمنان از سر اندوه جان دهند، وسال فروگيرنده اى كه قحطى مردم را فرو گيرد، رسانند، وسال اندوه آورى كه مؤمنان از سر اندوه جان دهند، وسال فروگيرنده اى كه قحطى مردم را فرو گيرد، رسانند، وسال اندوه آورى كه مؤمنان از سر اندوه جان دهند، وسال فروگيرنده اى كه قحطى مردم را فرو گيرد، ال جارى وروان شونده اى كه نفاق در دلهايشان جارى وروان شود، وسال غرق شدن كه در آن سال اهل خط غرق ال جارى وروان شونده اى كه نفاق در دلهايشان جارى وروان شود، وسال غرق شدن كه در آن سال اهل خط غرق ال جارى وروان شونده اى كه نفاق در دلهايشان جارى وروان شود، وسال غرق شدن كه در آن سال اهل خط غرق ال جارى وروان شونده اى كه نفاق در دلهايشان جارى وروان شود، وسال غرق شدن كه در آن سال اهل خط غرق وسوسوسوس

شوند، وسال رباينده كه مالهاى مردم در اثر قحطى ربوده شود در سرزمين خط وهجر وهر ناحيه اى كه سائلى دور شوند، وسال رباينده كه مالهاى مردم در اثر قحطى ربوده شود در سرزمين خط وهجر وهر ناحيه اى كه سائلى دور شوند، وسال رباينده كه مالهاى مردم در اثر قحطى ربوده شود در سرزمين خط وهجر وهر ناحيه اى كه سائلى دور شوند، وسال رباينده كه مالهاى مردم در اثر قحطى ربوده شود در سرزمين خط وهجر وهر ناحيه اى كه سائلى دور جمعى از شيعيان من غلو كنند ومرا جمعى از شيعيان من غلو كنند ومرا جمعى از شيعيان من غلو كنند ومرا جمعى از شيعيان من غلو كنند ومرا كه كه كه كه ننده اى ننده اى ننده اى ننده اى احدى چيزى به او ندهد وكسى او را رحم نكند، وسال غلو كاحدى چيزى به او ندهد وكسى او را رحم نكند، وسال غلو كاحدى چيزى به او ندهد وكسى او را رحم نكند، وسال غلو كاحدى چيزى به او ندهد وكسى او را رحم نكند، وسال غلو ك بگردد وبگردد وبگردد وبگردد و

درنگ كننده كه مردم درنگ كنند ودو منادى دو درنگ كننده كه مردم درنگ كنند ودو منادى دو درنگ كننده كه مردم درنگ كنند ودو منادى دو درنگ كننده كه مردم درنگ كنند ودو منادى دو وسالوسالوسالوسالهمانا من بيزارم از آنچه مى گويند، همانا من بيزارم از آنچه مى گويند، همانا من بيزارم از آنچه مى گويند، همانا من بيزارم از آنچه مى گويند، . . . . به پروردگارى بگيرندبه پروردگارى بگيرندبه پروردگارى بگيرندبه پروردگارى بگيرند - - - - وديگرى شيطان است وديگرى شيطان است وديگرى شيطان است وديگرى شيطان است . . . . آگاه باشيد، ملك در آل على بن ابى طالب استآگاه باشيد، ملك در آل على بن ابى طالب استآگاه باشيد، ملك در آل على بن ابى طالب استآگاه باشيد، ملك در آل على بن ابى طالب است: : : : يكى كه جبريل باشد وندا كند كهيكى كه جبريل باشد وندا كند كهيكى كه جبريل باشد وندا كند كهيكى كه جبريل باشد وندا كند كه. . . . ندا كنند ندا كنند ندا كنند ندا كنند در آن هنگام سفيانى خروج كند در آن هنگام سفيانى خروج كند در آن هنگام سفيانى خروج كند در آن هنگام سفيانى خروج كند . . . . آگاه باشيد، ملك در آل ابى سفيان استآگاه باشيد، ملك در آل ابى سفيان استآگاه باشيد، ملك در آل ابى سفيان استآگاه باشيد، ملك در آل ابى سفيان است: : : : كه فرياد آوردكه فرياد آوردكه فرياد آوردكه فرياد آورد - - - - را لعنت كند را لعنت كند را لعنت كند را لعنت كند خدا او خدا او خدا او خدا او

كه دهى است در شش فرسخى كه دهى است در شش فرسخى كه دهى است در شش فرسخى كه دهى است در شش فرسخى ((((او در سرزمين عراق فرود آيد وميان جلوال او در سرزمين عراق فرود آيد وميان جلوال او در سرزمين عراق فرود آيد وميان جلوال او در سرزمين عراق فرود آيد وميان جلوال . . . . ويكصد هزار مرد او را همراهى كنندويكصد هزار مرد او را همراهى كنندويكصد هزار مرد او را همراهى كنندويكصد هزار مرد او را همراهى كنند

Page 100: alinameh

١٠٠

ومباهات مى كند به قتل رسانده وبسان ومباهات مى كند به قتل رسانده وبسان ومباهات مى كند به قتل رسانده وبسان ومباهات مى كند به قتل رسانده وبسان وخانقين را سد كرده ومرد سخن آرايى را كه به سخن خود بسى فخروخانقين را سد كرده ومرد سخن آرايى را كه به سخن خود بسى فخروخانقين را سد كرده ومرد سخن آرايى را كه به سخن خود بسى فخروخانقين را سد كرده ومرد سخن آرايى را كه به سخن خود بسى فخر) ) ) ) بغدادبغدادبغدادبغداد ....قوچى سر از بدنش جدا مى كندقوچى سر از بدنش جدا مى كندقوچى سر از بدنش جدا مى كندقوچى سر از بدنش جدا مى كند

شگفت آور شگفت آور شگفت آور شگفت آور . . . . او پيرمردى است يك چشم و سيه چرده او پيرمردى است يك چشم و سيه چرده او پيرمردى است يك چشم و سيه چرده او پيرمردى است يك چشم و سيه چرده . . . . شعيب بن صالح از ميانه خانه هاى نيين ونيزارها بيرون آيدشعيب بن صالح از ميانه خانه هاى نيين ونيزارها بيرون آيدشعيب بن صالح از ميانه خانه هاى نيين ونيزارها بيرون آيدشعيب بن صالح از ميانه خانه هاى نيين ونيزارها بيرون آيدگمشده اى گمشده اى گمشده اى گمشده اى در آن حال در آن حال در آن حال در آن حال . . . . است آنچه كه بين دو ماه جمادى ورجب اتفاق مى افتد از آنچه كه در جزاير ظاهر مى گردداست آنچه كه بين دو ماه جمادى ورجب اتفاق مى افتد از آنچه كه در جزاير ظاهر مى گردداست آنچه كه بين دو ماه جمادى ورجب اتفاق مى افتد از آنچه كه در جزاير ظاهر مى گردداست آنچه كه بين دو ماه جمادى ورجب اتفاق مى افتد از آنچه كه در جزاير ظاهر مى گردد

سپس در سپس در سپس در سپس در . . . . آن گاه با او مرد يك چشمى به نبرد برخيزد آن گاه با او مرد يك چشمى به نبرد برخيزد آن گاه با او مرد يك چشمى به نبرد برخيزد آن گاه با او مرد يك چشمى به نبرد برخيزد . . . . از ميان تل كه پيروزى وغلبه از اوست ظاهر مى گردداز ميان تل كه پيروزى وغلبه از اوست ظاهر مى گردداز ميان تل كه پيروزى وغلبه از اوست ظاهر مى گردداز ميان تل كه پيروزى وغلبه از اوست ظاهر مى گرددمردى زرد رنگ بر سر پلى ظاهر مى مردى زرد رنگ بر سر پلى ظاهر مى مردى زرد رنگ بر سر پلى ظاهر مى مردى زرد رنگ بر سر پلى ظاهر مى ) ) ) ) كه شهرى است از شهرهاى جزيره، ميانه حران ونصيبينكه شهرى است از شهرهاى جزيره، ميانه حران ونصيبينكه شهرى است از شهرهاى جزيره، ميانه حران ونصيبينكه شهرى است از شهرهاى جزيره، ميانه حران ونصيبين((((راس العين راس العين راس العين راس العين

ه فتنه به عراق بازگشت مى كند ودر شهر زور ه فتنه به عراق بازگشت مى كند ودر شهر زور ه فتنه به عراق بازگشت مى كند ودر شهر زور ه فتنه به عراق بازگشت مى كند ودر شهر زور آن گاآن گاآن گاآن گا. . . . او هفتاد هزار نفر شمشيردار را به قتل مى رسانداو هفتاد هزار نفر شمشيردار را به قتل مى رسانداو هفتاد هزار نفر شمشيردار را به قتل مى رسانداو هفتاد هزار نفر شمشيردار را به قتل مى رساند. . . . گرددگرددگرددگردد ....آن فتنه باليى بزرگ وتار است وبليه اى است سخت وچسبنده كه آنها را دمى رها نكندآن فتنه باليى بزرگ وتار است وبليه اى است سخت وچسبنده كه آنها را دمى رها نكندآن فتنه باليى بزرگ وتار است وبليه اى است سخت وچسبنده كه آنها را دمى رها نكندآن فتنه باليى بزرگ وتار است وبليه اى است سخت وچسبنده كه آنها را دمى رها نكند. . . . پديدار مى گرددپديدار مى گرددپديدار مى گرددپديدار مى گردد

براى ما بيان كن كه از كجا اين زرد پوست خروج براى ما بيان كن كه از كجا اين زرد پوست خروج براى ما بيان كن كه از كجا اين زرد پوست خروج براى ما بيان كن كه از كجا اين زرد پوست خروج ! ! ! ! اى امير مؤمناناى امير مؤمناناى امير مؤمناناى امير مؤمنان: : : : پس گروهى به پا خواسته گفتندپس گروهى به پا خواسته گفتندپس گروهى به پا خواسته گفتندپس گروهى به پا خواسته گفتند: : : : راوى گويد راوى گويد راوى گويد راوى گويد هم اكنون او را هم اكنون او را هم اكنون او را هم اكنون او را : : : : آن حضرت عليه السالم در پاسخ آنان فرمود كهآن حضرت عليه السالم در پاسخ آنان فرمود كهآن حضرت عليه السالم در پاسخ آنان فرمود كهآن حضرت عليه السالم در پاسخ آنان فرمود كه. . . . افش را براى ما بازگوافش را براى ما بازگوافش را براى ما بازگوافش را براى ما بازگومى كند؟ وآن گاه اوصمى كند؟ وآن گاه اوصمى كند؟ وآن گاه اوصمى كند؟ وآن گاه اوص

يا بيست يا بيست يا بيست يا بيست ((((دوازده دوازده دوازده دوازده . . . . زود به خشم مى آيد زود به خشم مى آيد زود به خشم مى آيد زود به خشم مى آيد . . . . دو ساق پاهايش كوتاه است دو ساق پاهايش كوتاه است دو ساق پاهايش كوتاه است دو ساق پاهايش كوتاه است . . . . پشتى پهن داردپشتى پهن داردپشتى پهن داردپشتى پهن دارد: : : : براى شما توصيف مى كنم براى شما توصيف مى كنم براى شما توصيف مى كنم براى شما توصيف مى كنم ن او در آيد وزنهاى خود ن او در آيد وزنهاى خود ن او در آيد وزنهاى خود ن او در آيد وزنهاى خود پيرمرديست كرد صفت، خوب صورت، دراز عمر كه پادشاه روم به آئيپيرمرديست كرد صفت، خوب صورت، دراز عمر كه پادشاه روم به آئيپيرمرديست كرد صفت، خوب صورت، دراز عمر كه پادشاه روم به آئيپيرمرديست كرد صفت، خوب صورت، دراز عمر كه پادشاه روم به آئي....جنگ مى كند جنگ مى كند جنگ مى كند جنگ مى كند ) ) ) ) ودوودوودوودو

نشانه خروج او نشانه خروج او نشانه خروج او نشانه خروج او . . . . مرديست كه در ايمان به آنچه كه دارد مستقيم ويقينش نيكو استمرديست كه در ايمان به آنچه كه دارد مستقيم ويقينش نيكو استمرديست كه در ايمان به آنچه كه دارد مستقيم ويقينش نيكو استمرديست كه در ايمان به آنچه كه دارد مستقيم ويقينش نيكو است. . . . را در اختيار او قرار دهدرا در اختيار او قرار دهدرا در اختيار او قرار دهدرا در اختيار او قرار دهدپس آن وادى را شيخ صاحب سراق خراب كند پس آن وادى را شيخ صاحب سراق خراب كند پس آن وادى را شيخ صاحب سراق خراب كند پس آن وادى را شيخ صاحب سراق خراب كند ). ). ). ). يا سه سر حد يا سه پايگاهيا سه سر حد يا سه پايگاهيا سه سر حد يا سه پايگاهيا سه سر حد يا سه پايگاه((((بر سه قلعه بر سه قلعه بر سه قلعه بر سه قلعه تجديد بناى شهر روم استتجديد بناى شهر روم استتجديد بناى شهر روم استتجديد بناى شهر روم است

يعنى بر گردن يعنى بر گردن يعنى بر گردن يعنى بر گردن ((((پس مالك رقاب مسلمانان شود پس مالك رقاب مسلمانان شود پس مالك رقاب مسلمانان شود پس مالك رقاب مسلمانان شود . . . . غالب آيدغالب آيدغالب آيدغالب آيد) ) ) ) دات يا پايگاههادات يا پايگاههادات يا پايگاههادات يا پايگاههايا سر حيا سر حيا سر حيا سر ح((((واو كسى است كه بر قلعه ها واو كسى است كه بر قلعه ها واو كسى است كه بر قلعه ها واو كسى است كه بر قلعه ها كه نزديك حله است كه نزديك حله است كه نزديك حله است كه نزديك حله است - - - - اهل بغداد بر لشكر او افزوده گردند ونبردى در بابل اهل بغداد بر لشكر او افزوده گردند ونبردى در بابل اهل بغداد بر لشكر او افزوده گردند ونبردى در بابل اهل بغداد بر لشكر او افزوده گردند ونبردى در بابل ومردانى ازومردانى ازومردانى ازومردانى از) ) ) ) مسلمانان سوار شودمسلمانان سوار شودمسلمانان سوار شودمسلمانان سوار شود

كسى كسى كسى كسى وفتنه اى در بغداد واقع شود ووفتنه اى در بغداد واقع شود ووفتنه اى در بغداد واقع شود ووفتنه اى در بغداد واقع شود و. . . . درگيرد كه در آن خلق بسيارى كشته شوند وبسيارى به زمين فرو رونددرگيرد كه در آن خلق بسيارى كشته شوند وبسيارى به زمين فرو رونددرگيرد كه در آن خلق بسيارى كشته شوند وبسيارى به زمين فرو رونددرگيرد كه در آن خلق بسيارى كشته شوند وبسيارى به زمين فرو روندپس اهل بغداد مانند مورچگان از خانه هاى خود پس اهل بغداد مانند مورچگان از خانه هاى خود پس اهل بغداد مانند مورچگان از خانه هاى خود پس اهل بغداد مانند مورچگان از خانه هاى خود . . . . به برادرهاى خود در كنار فرات ملحق شويدبه برادرهاى خود در كنار فرات ملحق شويدبه برادرهاى خود در كنار فرات ملحق شويدبه برادرهاى خود در كنار فرات ملحق شويد: : : : فرياد بر آورد كهفرياد بر آورد كهفرياد بر آورد كهفرياد بر آورد كه

. . . . بيرون ريزند ودر اين بين پنجاه هزار نفر كشته شود ويا به جانب كوهها بگريزند وباقى مانده آنها به بغداد روندبيرون ريزند ودر اين بين پنجاه هزار نفر كشته شود ويا به جانب كوهها بگريزند وباقى مانده آنها به بغداد روندبيرون ريزند ودر اين بين پنجاه هزار نفر كشته شود ويا به جانب كوهها بگريزند وباقى مانده آنها به بغداد روندبيرون ريزند ودر اين بين پنجاه هزار نفر كشته شود ويا به جانب كوهها بگريزند وباقى مانده آنها به بغداد روندبا فرياد او مردم بسان مورچگان از خانه هاى خود با فرياد او مردم بسان مورچگان از خانه هاى خود با فرياد او مردم بسان مورچگان از خانه هاى خود با فرياد او مردم بسان مورچگان از خانه هاى خود . . . . لند كندلند كندلند كندلند كندآن گاه شخصى ديگر صداى خود را به فريادى ديگر بآن گاه شخصى ديگر صداى خود را به فريادى ديگر بآن گاه شخصى ديگر صداى خود را به فريادى ديگر بآن گاه شخصى ديگر صداى خود را به فريادى ديگر ب

به برادرهاى به برادرهاى به برادرهاى به برادرهاى : : : : اهل جزاير گوينداهل جزاير گوينداهل جزاير گوينداهل جزاير گويند. . . . خبر به سرزمين جزاير رسدخبر به سرزمين جزاير رسدخبر به سرزمين جزاير رسدخبر به سرزمين جزاير رسد. . . . از ايشان هم بسيارى كشته شوند از ايشان هم بسيارى كشته شوند از ايشان هم بسيارى كشته شوند از ايشان هم بسيارى كشته شوند . . . . بيرون آيندبيرون آيندبيرون آيندبيرون آيند

Page 101: alinameh

١٠١

اهل اهل اهل اهل . . . . از ميان ايشان مردى زرد رنگ برخيزد وبا گروهى چند به طرف سرزمين خط روانه گردداز ميان ايشان مردى زرد رنگ برخيزد وبا گروهى چند به طرف سرزمين خط روانه گردداز ميان ايشان مردى زرد رنگ برخيزد وبا گروهى چند به طرف سرزمين خط روانه گردداز ميان ايشان مردى زرد رنگ برخيزد وبا گروهى چند به طرف سرزمين خط روانه گردد. . . . خود بپيونديدخود بپيونديدخود بپيونديدخود بپيونديدپس داخل بصره شوند ومردم بصره به آنها بپيوندند واز شهرى به شهرى پس داخل بصره شوند ومردم بصره به آنها بپيوندند واز شهرى به شهرى پس داخل بصره شوند ومردم بصره به آنها بپيوندند واز شهرى به شهرى پس داخل بصره شوند ومردم بصره به آنها بپيوندند واز شهرى به شهرى . . . . نجد نيز به آنها ملحق شوندنجد نيز به آنها ملحق شوندنجد نيز به آنها ملحق شوندنجد نيز به آنها ملحق شوندهجر واهل هجر واهل هجر واهل هجر واهل

....در آنجا نبرد شديدى واقع شود در آنجا نبرد شديدى واقع شود در آنجا نبرد شديدى واقع شود در آنجا نبرد شديدى واقع شود . . . . ديگر وارد شوند، تا اينكه داخل در شهر حلب شوندديگر وارد شوند، تا اينكه داخل در شهر حلب شوندديگر وارد شوند، تا اينكه داخل در شهر حلب شوندديگر وارد شوند، تا اينكه داخل در شهر حلب شوند. . . . شام بر آيد شام بر آيد شام بر آيد شام بر آيد آن گاه مرد زرد رنگ داخل جزيره شود ودر طلب تسخير آن گاه مرد زرد رنگ داخل جزيره شود ودر طلب تسخير آن گاه مرد زرد رنگ داخل جزيره شود ودر طلب تسخير آن گاه مرد زرد رنگ داخل جزيره شود ودر طلب تسخير . . . . آنان به مدت يكصد روز در آنجا اتراق كنندآنان به مدت يكصد روز در آنجا اتراق كنندآنان به مدت يكصد روز در آنجا اتراق كنندآنان به مدت يكصد روز در آنجا اتراق كنند

. . . . جنگ بزرگى در آنجا بر پا كند كه بيست وپنج روز طول كشد ونفوس بسيارى از طرفين درگير كشته شوند جنگ بزرگى در آنجا بر پا كند كه بيست وپنج روز طول كشد ونفوس بسيارى از طرفين درگير كشته شوند جنگ بزرگى در آنجا بر پا كند كه بيست وپنج روز طول كشد ونفوس بسيارى از طرفين درگير كشته شوند جنگ بزرگى در آنجا بر پا كند كه بيست وپنج روز طول كشد ونفوس بسيارى از طرفين درگير كشته شوند پيشروى كنند ومرد زرد رنگ با لشكريانش به پيشروى كنند ومرد زرد رنگ با لشكريانش به پيشروى كنند ومرد زرد رنگ با لشكريانش به پيشروى كنند ومرد زرد رنگ با لشكريانش به - - - - كه محل سكونت كردها است كه محل سكونت كردها است كه محل سكونت كردها است كه محل سكونت كردها است - - - - لشكر عراق به سمت بالد جبل لشكر عراق به سمت بالد جبل لشكر عراق به سمت بالد جبل لشكر عراق به سمت بالد جبل

. . . . خبر از شام برسد كه راه را بر حاجيان بريده اند خبر از شام برسد كه راه را بر حاجيان بريده اند خبر از شام برسد كه راه را بر حاجيان بريده اند خبر از شام برسد كه راه را بر حاجيان بريده اند او در آنجا آن قدر توقف كند تا اينكه او در آنجا آن قدر توقف كند تا اينكه او در آنجا آن قدر توقف كند تا اينكه او در آنجا آن قدر توقف كند تا اينكه . . . . شهر كوفه سرازير شودشهر كوفه سرازير شودشهر كوفه سرازير شودشهر كوفه سرازير شودپس احدى از طرف شام وعراق به مكه نرود وفقط از راه پس احدى از طرف شام وعراق به مكه نرود وفقط از راه پس احدى از طرف شام وعراق به مكه نرود وفقط از راه پس احدى از طرف شام وعراق به مكه نرود وفقط از راه . . . . در اين هنگام حاجيان از رفتن به جانب مكه منع كرده شونددر اين هنگام حاجيان از رفتن به جانب مكه منع كرده شونددر اين هنگام حاجيان از رفتن به جانب مكه منع كرده شونددر اين هنگام حاجيان از رفتن به جانب مكه منع كرده شوند

آن مرد زرد آن مرد زرد آن مرد زرد آن مرد زرد : : : : كسى از سمت روم فرياد كند كهكسى از سمت روم فرياد كند كهكسى از سمت روم فرياد كند كهكسى از سمت روم فرياد كند كه. . . . پس از آن راه رفتن به حج به كلى مسدود گرددپس از آن راه رفتن به حج به كلى مسدود گرددپس از آن راه رفتن به حج به كلى مسدود گرددپس از آن راه رفتن به حج به كلى مسدود گردد. . . . مصر به حج روندمصر به حج روندمصر به حج روندمصر به حج رونداو با هزار نفر كه هر يك سر كرده يكصد هزار جنگجو است به جانب لشكرى كه در روم هستند او با هزار نفر كه هر يك سر كرده يكصد هزار جنگجو است به جانب لشكرى كه در روم هستند او با هزار نفر كه هر يك سر كرده يكصد هزار جنگجو است به جانب لشكرى كه در روم هستند او با هزار نفر كه هر يك سر كرده يكصد هزار جنگجو است به جانب لشكرى كه در روم هستند ....شته شد شته شد شته شد شته شد رنگ كرنگ كرنگ كرنگ ك

كه نام شهريست از اطراف جيان، نزديك ام كه نام شهريست از اطراف جيان، نزديك ام كه نام شهريست از اطراف جيان، نزديك ام كه نام شهريست از اطراف جيان، نزديك ام ((((جملگى با سالحهاى آراسته وپيراسته در سرزمين ارجون جملگى با سالحهاى آراسته وپيراسته در سرزمين ارجون جملگى با سالحهاى آراسته وپيراسته در سرزمين ارجون جملگى با سالحهاى آراسته وپيراسته در سرزمين ارجون . . . . بيرون آيدبيرون آيدبيرون آيدبيرون آيدپس پس پس پس . . . . م بن نوح در آن فرود آمد م بن نوح در آن فرود آمد م بن نوح در آن فرود آمد م بن نوح در آن فرود آمد وآن شهرى است كه ساوآن شهرى است كه ساوآن شهرى است كه ساوآن شهرى است كه سا. . . . فرود آيندفرود آيندفرود آيندفرود آيند) ) ) ) السوداء ومدينه السوداء همان دمشق استالسوداء ومدينه السوداء همان دمشق استالسوداء ومدينه السوداء همان دمشق استالسوداء ومدينه السوداء همان دمشق است

از جايى از جايى از جايى از جايى . . . . لشكر روم از آنجا كوچ نكند تا اينكه مردى بر زيان ايشان خروج كندلشكر روم از آنجا كوچ نكند تا اينكه مردى بر زيان ايشان خروج كندلشكر روم از آنجا كوچ نكند تا اينكه مردى بر زيان ايشان خروج كندلشكر روم از آنجا كوچ نكند تا اينكه مردى بر زيان ايشان خروج كند. . . . درگيرى بر دروازه شهر رخ دهددرگيرى بر دروازه شهر رخ دهددرگيرى بر دروازه شهر رخ دهددرگيرى بر دروازه شهر رخ دهدپس آن گاه پس آن گاه پس آن گاه پس آن گاه . . . . كه نمى دانند كه لشكرى با او همراه است گروه زيادى از روميان به دست او وسپاهيانش كشته شوندكه نمى دانند كه لشكرى با او همراه است گروه زيادى از روميان به دست او وسپاهيانش كشته شوندكه نمى دانند كه لشكرى با او همراه است گروه زيادى از روميان به دست او وسپاهيانش كشته شوندكه نمى دانند كه لشكرى با او همراه است گروه زيادى از روميان به دست او وسپاهيانش كشته شوند

سرانجام فتنه به آخر رسد وباقى نمى ماند مگر سرانجام فتنه به آخر رسد وباقى نمى ماند مگر سرانجام فتنه به آخر رسد وباقى نمى ماند مگر سرانجام فتنه به آخر رسد وباقى نمى ماند مگر . . . . ضى از ايشان را گروهى به قتل رسانندضى از ايشان را گروهى به قتل رسانندضى از ايشان را گروهى به قتل رسانندضى از ايشان را گروهى به قتل رسانندبعبعبعبع. . . . فتنه به بغداد بازگردد فتنه به بغداد بازگردد فتنه به بغداد بازگردد فتنه به بغداد بازگردد ....دو خليفه كه هر دو در يك روز كشته شونددو خليفه كه هر دو در يك روز كشته شونددو خليفه كه هر دو در يك روز كشته شونددو خليفه كه هر دو در يك روز كشته شوند

پس در آن هنگام پس در آن هنگام پس در آن هنگام پس در آن هنگام . . . . اين خبر را اهل طبقه هفتم مى شنونداين خبر را اهل طبقه هفتم مى شنونداين خبر را اهل طبقه هفتم مى شنونداين خبر را اهل طبقه هفتم مى شنوند. . . . يكى از آنها در طرف غربى بغداد وديگرى در جانب شرقىيكى از آنها در طرف غربى بغداد وديگرى در جانب شرقىيكى از آنها در طرف غربى بغداد وديگرى در جانب شرقىيكى از آنها در طرف غربى بغداد وديگرى در جانب شرقىروشن مى گردد ومى بينند اين آيات را ودست از معاصى وگناهانى كه روشن مى گردد ومى بينند اين آيات را ودست از معاصى وگناهانى كه روشن مى گردد ومى بينند اين آيات را ودست از معاصى وگناهانى كه روشن مى گردد ومى بينند اين آيات را ودست از معاصى وگناهانى كه خسوف گسترده اى رخ دهد وآفتاب به وضوح خسوف گسترده اى رخ دهد وآفتاب به وضوح خسوف گسترده اى رخ دهد وآفتاب به وضوح خسوف گسترده اى رخ دهد وآفتاب به وضوح

....مى كنند بر نمى دارند واگر نهيشان كنند از كردار زشت خود دست بر ندارند مى كنند بر نمى دارند واگر نهيشان كنند از كردار زشت خود دست بر ندارند مى كنند بر نمى دارند واگر نهيشان كنند از كردار زشت خود دست بر ندارند مى كنند بر نمى دارند واگر نهيشان كنند از كردار زشت خود دست بر ندارند شما براى ما شما براى ما شما براى ما شما براى ما ! ! ! ! اى امير مؤمناناى امير مؤمناناى امير مؤمناناى امير مؤمنان: : : : در اينجا ابن يقطين وگروهى از موجهين اصحاب حضرتش به پا خاسته گفتنددر اينجا ابن يقطين وگروهى از موجهين اصحاب حضرتش به پا خاسته گفتنددر اينجا ابن يقطين وگروهى از موجهين اصحاب حضرتش به پا خاسته گفتنددر اينجا ابن يقطين وگروهى از موجهين اصحاب حضرتش به پا خاسته گفتند

خروج او خروج او خروج او خروج او : : : : حضرتش فرمودحضرتش فرمودحضرتش فرمودحضرتش فرمود. . . . فتى، حال مى خواهيم كه بيان كنى براى ما امر او رافتى، حال مى خواهيم كه بيان كنى براى ما امر او رافتى، حال مى خواهيم كه بيان كنى براى ما امر او رافتى، حال مى خواهيم كه بيان كنى براى ما امر او راخصوصيات سفيانى شامى را باز گخصوصيات سفيانى شامى را باز گخصوصيات سفيانى شامى را باز گخصوصيات سفيانى شامى را باز گ

Page 102: alinameh

١٠٢

باشد باشد باشد باشد . . . . آن را براى ما تشريح كن، زيرا كه دلهاى ما ترسان استآن را براى ما تشريح كن، زيرا كه دلهاى ما ترسان استآن را براى ما تشريح كن، زيرا كه دلهاى ما ترسان استآن را براى ما تشريح كن، زيرا كه دلهاى ما ترسان است: : : : آنان گفتندآنان گفتندآنان گفتندآنان گفتند....در آخرين سالى است كه قائم ما قيام كند در آخرين سالى است كه قائم ما قيام كند در آخرين سالى است كه قائم ما قيام كند در آخرين سالى است كه قائم ما قيام كند يكى يكى يكى يكى : : : : ه پرچم استه پرچم استه پرچم استه پرچم استنشانه خروج او اختالف سنشانه خروج او اختالف سنشانه خروج او اختالف سنشانه خروج او اختالف س: : : : حضرت فرمودندحضرت فرمودندحضرت فرمودندحضرت فرمودند. . . . كه از بيان شما بصيرتى براى ما حاصل گرددكه از بيان شما بصيرتى براى ما حاصل گرددكه از بيان شما بصيرتى براى ما حاصل گرددكه از بيان شما بصيرتى براى ما حاصل گردد

پس واى بر مصر وآنچه كه وارد شود بر آن از ايشان، وپرچمى از بحرين از پس واى بر مصر وآنچه كه وارد شود بر آن از ايشان، وپرچمى از بحرين از پس واى بر مصر وآنچه كه وارد شود بر آن از ايشان، وپرچمى از بحرين از پس واى بر مصر وآنچه كه وارد شود بر آن از ايشان، وپرچمى از بحرين از . . . . پرچم عرب است كه بلند شودپرچم عرب است كه بلند شودپرچم عرب است كه بلند شودپرچم عرب است كه بلند شود. . . . آن گاه فتنه تا يك سال در ميان ايشان ادامه يابدآن گاه فتنه تا يك سال در ميان ايشان ادامه يابدآن گاه فتنه تا يك سال در ميان ايشان ادامه يابدآن گاه فتنه تا يك سال در ميان ايشان ادامه يابد. . . . جزيره اوال بلند شود از سرزمين فارس، وپرچمى از شام بلند شودجزيره اوال بلند شود از سرزمين فارس، وپرچمى از شام بلند شودجزيره اوال بلند شود از سرزمين فارس، وپرچمى از شام بلند شودجزيره اوال بلند شود از سرزمين فارس، وپرچمى از شام بلند شود

به نزد شما گروهى پاى برهنه وبوالهوس روان به نزد شما گروهى پاى برهنه وبوالهوس روان به نزد شما گروهى پاى برهنه وبوالهوس روان به نزد شما گروهى پاى برهنه وبوالهوس روان : : : : ل عراق گويند كهل عراق گويند كهل عراق گويند كهل عراق گويند كهاهاهاهاه. . . . آن گاه مردى از اوالد عباس خروج كند آن گاه مردى از اوالد عباس خروج كند آن گاه مردى از اوالد عباس خروج كند آن گاه مردى از اوالد عباس خروج كند اهل شام وفلسطين از خبر آمدن آنها مضطرب شوند وبه رؤساى شام ومصر رجوع كرده بگويند كه اهل شام وفلسطين از خبر آمدن آنها مضطرب شوند وبه رؤساى شام ومصر رجوع كرده بگويند كه اهل شام وفلسطين از خبر آمدن آنها مضطرب شوند وبه رؤساى شام ومصر رجوع كرده بگويند كه اهل شام وفلسطين از خبر آمدن آنها مضطرب شوند وبه رؤساى شام ومصر رجوع كرده بگويند كه . . . . گرديدگرديدگرديدگرديد

وآن موضعى وآن موضعى وآن موضعى وآن موضعى ((((آن گاه در جستجوى او بر آمده او را در غوطه دمشق بيابند، در مكانى كه حرشتا آن گاه در جستجوى او بر آمده او را در غوطه دمشق بيابند، در مكانى كه حرشتا آن گاه در جستجوى او بر آمده او را در غوطه دمشق بيابند، در مكانى كه حرشتا آن گاه در جستجوى او بر آمده او را در غوطه دمشق بيابند، در مكانى كه حرشتا . . . . شاهزاده را بطلبند شاهزاده را بطلبند شاهزاده را بطلبند شاهزاده را بطلبند او چون به نزد آنان آيد با آنها خلوت كند، اما او چون به نزد آنان آيد با آنها خلوت كند، اما او چون به نزد آنان آيد با آنها خلوت كند، اما او چون به نزد آنان آيد با آنها خلوت كند، اما . . . . نامندنامندنامندنامند) ) ) ) در راه حمص كه تا دمشق بيش از يك فرسخ فاصله دارد در راه حمص كه تا دمشق بيش از يك فرسخ فاصله دارد در راه حمص كه تا دمشق بيش از يك فرسخ فاصله دارد در راه حمص كه تا دمشق بيش از يك فرسخ فاصله دارد است است است است

از براى او در وادى يابس از براى او در وادى يابس از براى او در وادى يابس از براى او در وادى يابس . . . . از آن مجلس دائيهاى خود را كه از قبيله بنى كالب وبنى دهانه هستند بيرون مى كنداز آن مجلس دائيهاى خود را كه از قبيله بنى كالب وبنى دهانه هستند بيرون مى كنداز آن مجلس دائيهاى خود را كه از قبيله بنى كالب وبنى دهانه هستند بيرون مى كنداز آن مجلس دائيهاى خود را كه از قبيله بنى كالب وبنى دهانه هستند بيرون مى كندروا نيست بر تو روا نيست بر تو روا نيست بر تو روا نيست بر تو ! ! ! ! سزاوار وشايستگى اين كار را دارىسزاوار وشايستگى اين كار را دارىسزاوار وشايستگى اين كار را دارىسزاوار وشايستگى اين كار را دارىاى آن شخصى كه اى آن شخصى كه اى آن شخصى كه اى آن شخصى كه : : : : عده معدودى است واردين او را مى گويندعده معدودى است واردين او را مى گويندعده معدودى است واردين او را مى گويندعده معدودى است واردين او را مى گويند

آيا نمى بينى كه چه اهوال وفتنه هايى در آيا نمى بينى كه چه اهوال وفتنه هايى در آيا نمى بينى كه چه اهوال وفتنه هايى در آيا نمى بينى كه چه اهوال وفتنه هايى در . . . . كه اسالم را ضايع كنى يعنى ساكت بنشينى وقيام نكنى تا اسالم از بين رودكه اسالم را ضايع كنى يعنى ساكت بنشينى وقيام نكنى تا اسالم از بين رودكه اسالم را ضايع كنى يعنى ساكت بنشينى وقيام نكنى تا اسالم از بين رودكه اسالم را ضايع كنى يعنى ساكت بنشينى وقيام نكنى تا اسالم از بين رودمن رفيق وصاحب من رفيق وصاحب من رفيق وصاحب من رفيق وصاحب : : : : او مى گويداو مى گويداو مى گويداو مى گويد. . . . مردم ظاهر شده است؟ پس از خدا بپرهيز وبراى يارى كردن دينت خروج كنمردم ظاهر شده است؟ پس از خدا بپرهيز وبراى يارى كردن دينت خروج كنمردم ظاهر شده است؟ پس از خدا بپرهيز وبراى يارى كردن دينت خروج كنمردم ظاهر شده است؟ پس از خدا بپرهيز وبراى يارى كردن دينت خروج كن

آيا از قريش نيستى واز اهل بيت پادشاه قيام كننده نمى باشى؟ آيا غيرت وتعصب در آيا از قريش نيستى واز اهل بيت پادشاه قيام كننده نمى باشى؟ آيا غيرت وتعصب در آيا از قريش نيستى واز اهل بيت پادشاه قيام كننده نمى باشى؟ آيا غيرت وتعصب در آيا از قريش نيستى واز اهل بيت پادشاه قيام كننده نمى باشى؟ آيا غيرت وتعصب در : : : : به او گويندبه او گويندبه او گويندبه او گويند. . . . شما نيستم شما نيستم شما نيستم شما نيستم اختيار اختيار اختيار اختيار مورد اهل بيت پيغمبرت به خرج نمى دهى؟ تو مى بينى آنچه را از ذلت وخوارى كه در اين مدت دراز به آنان وارد مورد اهل بيت پيغمبرت به خرج نمى دهى؟ تو مى بينى آنچه را از ذلت وخوارى كه در اين مدت دراز به آنان وارد مورد اهل بيت پيغمبرت به خرج نمى دهى؟ تو مى بينى آنچه را از ذلت وخوارى كه در اين مدت دراز به آنان وارد مورد اهل بيت پيغمبرت به خرج نمى دهى؟ تو مى بينى آنچه را از ذلت وخوارى كه در اين مدت دراز به آنان وارد

ى مال وخوشگذرانى نيست، بلكه در اين حال حامى دين ى مال وخوشگذرانى نيست، بلكه در اين حال حامى دين ى مال وخوشگذرانى نيست، بلكه در اين حال حامى دين ى مال وخوشگذرانى نيست، بلكه در اين حال حامى دين شده است، زيرا كه هر گاه قيام كنى براى رغبت در جمع آورشده است، زيرا كه هر گاه قيام كنى براى رغبت در جمع آورشده است، زيرا كه هر گاه قيام كنى براى رغبت در جمع آورشده است، زيرا كه هر گاه قيام كنى براى رغبت در جمع آوراو در آن هنگام در پاسخ ايشان مى او در آن هنگام در پاسخ ايشان مى او در آن هنگام در پاسخ ايشان مى او در آن هنگام در پاسخ ايشان مى پس پيوسته يكى بعد از ديگرى در نزد او رفت وآمد مى كنند وپس پيوسته يكى بعد از ديگرى در نزد او رفت وآمد مى كنند وپس پيوسته يكى بعد از ديگرى در نزد او رفت وآمد مى كنند وپس پيوسته يكى بعد از ديگرى در نزد او رفت وآمد مى كنند و. . . . خود مى باشىخود مى باشىخود مى باشىخود مى باشى

پس از آن ايشان را اجابت مى كند ودر روز جمعه اى به پس از آن ايشان را اجابت مى كند ودر روز جمعه اى به پس از آن ايشان را اجابت مى كند ودر روز جمعه اى به پس از آن ايشان را اجابت مى كند ودر روز جمعه اى به . . . . برويد نزد آن خلفايى كه در اين مدت با ايشان بوديدبرويد نزد آن خلفايى كه در اين مدت با ايشان بوديدبرويد نزد آن خلفايى كه در اين مدت با ايشان بوديدبرويد نزد آن خلفايى كه در اين مدت با ايشان بوديد: : : : گويدگويدگويدگويد ....تفاق آنان بيرون آيدتفاق آنان بيرون آيدتفاق آنان بيرون آيدتفاق آنان بيرون آيداااا

او در آن روز دو خطبه او در آن روز دو خطبه او در آن روز دو خطبه او در آن روز دو خطبه . . . . آن گاه برفراز منبرى در دمشق قرار گيرد واين نخستين بارى است كه بر منبر مى رود آن گاه برفراز منبرى در دمشق قرار گيرد واين نخستين بارى است كه بر منبر مى رود آن گاه برفراز منبرى در دمشق قرار گيرد واين نخستين بارى است كه بر منبر مى رود آن گاه برفراز منبرى در دمشق قرار گيرد واين نخستين بارى است كه بر منبر مى رود خواه بدان خشنود باشند خواه بدان خشنود باشند خواه بدان خشنود باشند خواه بدان خشنود باشند - - - - مى خواند وآنها را به جهاد ترغيب مى كند واز ايشان بر عدم سرپيچى از دستوراتش مى خواند وآنها را به جهاد ترغيب مى كند واز ايشان بر عدم سرپيچى از دستوراتش مى خواند وآنها را به جهاد ترغيب مى كند واز ايشان بر عدم سرپيچى از دستوراتش مى خواند وآنها را به جهاد ترغيب مى كند واز ايشان بر عدم سرپيچى از دستوراتش

در خارج غوطه توقف كند تا در خارج غوطه توقف كند تا در خارج غوطه توقف كند تا در خارج غوطه توقف كند تا . . . . سپس شهر را به جانب غوطه ترك كندسپس شهر را به جانب غوطه ترك كندسپس شهر را به جانب غوطه ترك كندسپس شهر را به جانب غوطه ترك كند. . . . بيعت مى گيردبيعت مى گيردبيعت مى گيردبيعت مى گيرد - - - - آن روى گردان آن روى گردان آن روى گردان آن روى گردان وخواه ازوخواه ازوخواه ازوخواه از

Page 103: alinameh

١٠٣

آن گاه او دائيهايش را براى آن گاه او دائيهايش را براى آن گاه او دائيهايش را براى آن گاه او دائيهايش را براى . . . . اينكه مردانى ملعون وسخن چين وكافر بالغ بر پنجاه هزار نفر به او ملحق شونداينكه مردانى ملعون وسخن چين وكافر بالغ بر پنجاه هزار نفر به او ملحق شونداينكه مردانى ملعون وسخن چين وكافر بالغ بر پنجاه هزار نفر به او ملحق شونداينكه مردانى ملعون وسخن چين وكافر بالغ بر پنجاه هزار نفر به او ملحق شوند. . . . دنددنددنددندپس از آن قبيله بسان سيل مردانى به جانب او روان گرپس از آن قبيله بسان سيل مردانى به جانب او روان گرپس از آن قبيله بسان سيل مردانى به جانب او روان گرپس از آن قبيله بسان سيل مردانى به جانب او روان گر. . . . سوى قبيله بنى كالب مى فرستدسوى قبيله بنى كالب مى فرستدسوى قبيله بنى كالب مى فرستدسوى قبيله بنى كالب مى فرستد فراخوان جنگجو بهفراخوان جنگجو بهفراخوان جنگجو بهفراخوان جنگجو به

در اين هنگام است كه سفيانى با گروهى از شاميان خروج در اين هنگام است كه سفيانى با گروهى از شاميان خروج در اين هنگام است كه سفيانى با گروهى از شاميان خروج در اين هنگام است كه سفيانى با گروهى از شاميان خروج . . . . آن گاه با پادشاهى از فرزندان عباس به نبرد برخيزدآن گاه با پادشاهى از فرزندان عباس به نبرد برخيزدآن گاه با پادشاهى از فرزندان عباس به نبرد برخيزدآن گاه با پادشاهى از فرزندان عباس به نبرد برخيزدپرچم ترك وعجم كه رنگش سياه است وپرچم عرب بيابانگرد كه از پرچم ترك وعجم كه رنگش سياه است وپرچم عرب بيابانگرد كه از پرچم ترك وعجم كه رنگش سياه است وپرچم عرب بيابانگرد كه از پرچم ترك وعجم كه رنگش سياه است وپرچم عرب بيابانگرد كه از : : : : اهل سه پرچم با يكديگر اختالف كننداهل سه پرچم با يكديگر اختالف كننداهل سه پرچم با يكديگر اختالف كننداهل سه پرچم با يكديگر اختالف كنند. . . . كندكندكندكند

آن گاه در بطن االزرق نبردى سخت درگيرد كه از آن گاه در بطن االزرق نبردى سخت درگيرد كه از آن گاه در بطن االزرق نبردى سخت درگيرد كه از آن گاه در بطن االزرق نبردى سخت درگيرد كه از . . . . پيروان ابن عباسند ورنگ پرچمشان زرد است وپرچم سفيانىپيروان ابن عباسند ورنگ پرچمشان زرد است وپرچم سفيانىپيروان ابن عباسند ورنگ پرچمشان زرد است وپرچم سفيانىپيروان ابن عباسند ورنگ پرچمشان زرد است وپرچم سفيانىپس از آن سفيانى بر ايشان غالب آيد وگروه انبوهى از آنان را بكشد وبر مراكز پس از آن سفيانى بر ايشان غالب آيد وگروه انبوهى از آنان را بكشد وبر مراكز پس از آن سفيانى بر ايشان غالب آيد وگروه انبوهى از آنان را بكشد وبر مراكز پس از آن سفيانى بر ايشان غالب آيد وگروه انبوهى از آنان را بكشد وبر مراكز . . . . شودشودشودشود آنان شصت هزار نفر كشتهآنان شصت هزار نفر كشتهآنان شصت هزار نفر كشتهآنان شصت هزار نفر كشته

به خدا به خدا به خدا به خدا : : : : حساس دست اندازد وبناى خود را در ميان ايشان به عدل وداد گذارد تا اندازه اى كه در حق او گفته شودحساس دست اندازد وبناى خود را در ميان ايشان به عدل وداد گذارد تا اندازه اى كه در حق او گفته شودحساس دست اندازد وبناى خود را در ميان ايشان به عدل وداد گذارد تا اندازه اى كه در حق او گفته شودحساس دست اندازد وبناى خود را در ميان ايشان به عدل وداد گذارد تا اندازه اى كه در حق او گفته شودهر آينه ايشان از دروغگويانند ونمى هر آينه ايشان از دروغگويانند ونمى هر آينه ايشان از دروغگويانند ونمى هر آينه ايشان از دروغگويانند ونمى . . . . دروغ استدروغ استدروغ استدروغ است - - - - خنانى كه درباره او مى گفتند كه ظالم وستمكار است خنانى كه درباره او مى گفتند كه ظالم وستمكار است خنانى كه درباره او مى گفتند كه ظالم وستمكار است خنانى كه درباره او مى گفتند كه ظالم وستمكار است سوگند، سسوگند، سسوگند، سسوگند، س

او پيوسته به عدالت در ميان او پيوسته به عدالت در ميان او پيوسته به عدالت در ميان او پيوسته به عدالت در ميان . . . . دانند كه او با امت پيامبر چه خواهد كرد؟ واگر مى دانستند اين سخن را نمى گفتنددانند كه او با امت پيامبر چه خواهد كرد؟ واگر مى دانستند اين سخن را نمى گفتنددانند كه او با امت پيامبر چه خواهد كرد؟ واگر مى دانستند اين سخن را نمى گفتنددانند كه او با امت پيامبر چه خواهد كرد؟ واگر مى دانستند اين سخن را نمى گفتندبه درستى كه اهل به درستى كه اهل به درستى كه اهل به درستى كه اهل . . . . سيرش به جانب حمص استسيرش به جانب حمص استسيرش به جانب حمص استسيرش به جانب حمص استنخستين مرحله نخستين مرحله نخستين مرحله نخستين مرحله . . . . در آيددر آيددر آيددر آيد ايشان رفتار مى كند تا اينكه به حركتايشان رفتار مى كند تا اينكه به حركتايشان رفتار مى كند تا اينكه به حركتايشان رفتار مى كند تا اينكه به حركت

آن آن آن آن . . . . خدا رحم وشفقت را از دل او بر مى كندخدا رحم وشفقت را از دل او بر مى كندخدا رحم وشفقت را از دل او بر مى كندخدا رحم وشفقت را از دل او بر مى كند. . . . پس از فرات از باب بيعه مصر عبور مى كندپس از فرات از باب بيعه مصر عبور مى كندپس از فرات از باب بيعه مصر عبور مى كندپس از فرات از باب بيعه مصر عبور مى كند. . . . حمص در بدترين حالند حمص در بدترين حالند حمص در بدترين حالند حمص در بدترين حالند پس شهرى باقى پس شهرى باقى پس شهرى باقى پس شهرى باقى . . . . در آنجا نبردى بزرگ واقع مى شوددر آنجا نبردى بزرگ واقع مى شوددر آنجا نبردى بزرگ واقع مى شوددر آنجا نبردى بزرگ واقع مى شود. . . . رهسپار مى گرددرهسپار مى گرددرهسپار مى گرددرهسپار مى گردد گاه به موضعى كه آن را قريه سبا گويندگاه به موضعى كه آن را قريه سبا گويندگاه به موضعى كه آن را قريه سبا گويندگاه به موضعى كه آن را قريه سبا گويند

پس پيوسته به شهرى پس پيوسته به شهرى پس پيوسته به شهرى پس پيوسته به شهرى . . . . خبر او به ساكنينش برسد وترس وجزع از اين خبر آنها را فرو گيردخبر او به ساكنينش برسد وترس وجزع از اين خبر آنها را فرو گيردخبر او به ساكنينش برسد وترس وجزع از اين خبر آنها را فرو گيردخبر او به ساكنينش برسد وترس وجزع از اين خبر آنها را فرو گيرد نمى ماند مگر آن كهنمى ماند مگر آن كهنمى ماند مگر آن كهنمى ماند مگر آن كهنخستين نبرد او در حمص است وبعد از آن در رقه نخستين نبرد او در حمص است وبعد از آن در رقه نخستين نبرد او در حمص است وبعد از آن در رقه نخستين نبرد او در حمص است وبعد از آن در رقه . . . . نبرد بر مى خيزدنبرد بر مى خيزدنبرد بر مى خيزدنبرد بر مى خيزد بعد از شهر ديگرى داخل مى شود وبا آنها بهبعد از شهر ديگرى داخل مى شود وبا آنها بهبعد از شهر ديگرى داخل مى شود وبا آنها بهبعد از شهر ديگرى داخل مى شود وبا آنها به

دمشق بر مى گردد ومردمان به دمشق بر مى گردد ومردمان به دمشق بر مى گردد ومردمان به دمشق بر مى گردد ومردمان به آن گاه بهآن گاه بهآن گاه بهآن گاه به. . . . وپس از آن در قريه سبا كه اين نبرد از نبرد در حمص بس بزرگتر استوپس از آن در قريه سبا كه اين نبرد از نبرد در حمص بس بزرگتر استوپس از آن در قريه سبا كه اين نبرد از نبرد در حمص بس بزرگتر استوپس از آن در قريه سبا كه اين نبرد از نبرد در حمص بس بزرگتر استدر در در در . . . . مى فرستدمى فرستدمى فرستدمى فرستد) ) ) ) يعنى عراقيعنى عراقيعنى عراقيعنى عراق((((لشكرى تجهيز مى كند وبه مدينه مى فرستد ولشكرى به سمت مشرق لشكرى تجهيز مى كند وبه مدينه مى فرستد ولشكرى به سمت مشرق لشكرى تجهيز مى كند وبه مدينه مى فرستد ولشكرى به سمت مشرق لشكرى تجهيز مى كند وبه مدينه مى فرستد ولشكرى به سمت مشرق . . . . او نزديك شونداو نزديك شونداو نزديك شونداو نزديك شوند

چه چه چه چه . . . . لشكر او در كوفه شما قيام كندلشكر او در كوفه شما قيام كندلشكر او در كوفه شما قيام كندلشكر او در كوفه شما قيام كند. . . . را شكم پاره مى كندرا شكم پاره مى كندرا شكم پاره مى كندرا شكم پاره مى كند ههههبغداد هفتاد هزار نفر را مى كشد وسي صد زن حاملبغداد هفتاد هزار نفر را مى كشد وسي صد زن حاملبغداد هفتاد هزار نفر را مى كشد وسي صد زن حاملبغداد هفتاد هزار نفر را مى كشد وسي صد زن حاملواما لشكرى كه به مدينه فرستاده چون واما لشكرى كه به مدينه فرستاده چون واما لشكرى كه به مدينه فرستاده چون واما لشكرى كه به مدينه فرستاده چون . . . . پس در آنجا خلق بسيارى را مى كشدپس در آنجا خلق بسيارى را مى كشدپس در آنجا خلق بسيارى را مى كشدپس در آنجا خلق بسيارى را مى كشد. . . . ددددبسيار مرد وزن كه به گريه در آينبسيار مرد وزن كه به گريه در آينبسيار مرد وزن كه به گريه در آينبسيار مرد وزن كه به گريه در آين

به زمين بيدار رسند جبريل فرياد بلند بر كشد كه احدى از آنان در صحنه گيتى باقى نماند، مگر آن كه به زمين به زمين بيدار رسند جبريل فرياد بلند بر كشد كه احدى از آنان در صحنه گيتى باقى نماند، مگر آن كه به زمين به زمين بيدار رسند جبريل فرياد بلند بر كشد كه احدى از آنان در صحنه گيتى باقى نماند، مگر آن كه به زمين به زمين بيدار رسند جبريل فرياد بلند بر كشد كه احدى از آنان در صحنه گيتى باقى نماند، مگر آن كه به زمين اين دو نفر مى اين دو نفر مى اين دو نفر مى اين دو نفر مى . . . . هندههندههندههندهدو مرد در عقب لشكر باقى مانند كه يكى از آنها بشارت دهنده باشد وديگرى بيم ددو مرد در عقب لشكر باقى مانند كه يكى از آنها بشارت دهنده باشد وديگرى بيم ددو مرد در عقب لشكر باقى مانند كه يكى از آنها بشارت دهنده باشد وديگرى بيم ددو مرد در عقب لشكر باقى مانند كه يكى از آنها بشارت دهنده باشد وديگرى بيم د. . . . فرو رودفرو رودفرو رودفرو رود

آنان آنان آنان آنان . . . . پس نمى بينند از آنها مگر سرهاى ايشان را كه از زمين بدر آمده استپس نمى بينند از آنها مگر سرهاى ايشان را كه از زمين بدر آمده استپس نمى بينند از آنها مگر سرهاى ايشان را كه از زمين بدر آمده استپس نمى بينند از آنها مگر سرهاى ايشان را كه از زمين بدر آمده است. . . . بينند آنچه را كه بر آنها وارد مى شودبينند آنچه را كه بر آنها وارد مى شودبينند آنچه را كه بر آنها وارد مى شودبينند آنچه را كه بر آنها وارد مى شود

Page 104: alinameh

١٠�

خدا خدا خدا خدا . . . . پس جبرئيل بر آن دو نفر صيحه اى زند كه صورتهاى آنها به عقب برگرددپس جبرئيل بر آن دو نفر صيحه اى زند كه صورتهاى آنها به عقب برگرددپس جبرئيل بر آن دو نفر صيحه اى زند كه صورتهاى آنها به عقب برگرددپس جبرئيل بر آن دو نفر صيحه اى زند كه صورتهاى آنها به عقب برگردد. . . . آنچه را كه مى بينند مى گويند آنچه را كه مى بينند مى گويند آنچه را كه مى بينند مى گويند آنچه را كه مى بينند مى گويند او بشارت مى دهد او بشارت مى دهد او بشارت مى دهد او بشارت مى دهد . . . . پس يك نفر از آنها به مدينه مى رود وآن بشارت دهنده استپس يك نفر از آنها به مدينه مى رود وآن بشارت دهنده استپس يك نفر از آنها به مدينه مى رود وآن بشارت دهنده استپس يك نفر از آنها به مدينه مى رود وآن بشارت دهنده است. . . . انداندانداندرويهاى آنها را به عقب برگردرويهاى آنها را به عقب برگردرويهاى آنها را به عقب برگردرويهاى آنها را به عقب برگرد

پس آن گاه او به سوى پس آن گاه او به سوى پس آن گاه او به سوى پس آن گاه او به سوى . . . . كه خدا آنان را از شر آن لشكر به سالمت مى دارد وديگرى آنان را از آن لشكر بيم دهدكه خدا آنان را از شر آن لشكر به سالمت مى دارد وديگرى آنان را از آن لشكر بيم دهدكه خدا آنان را از شر آن لشكر به سالمت مى دارد وديگرى آنان را از آن لشكر بيم دهدكه خدا آنان را از شر آن لشكر به سالمت مى دارد وديگرى آنان را از آن لشكر بيم دهدخبر خبر خبر خبر : : : : حضرتش فرمودحضرتش فرمودحضرتش فرمودحضرتش فرمود آن گاهآن گاهآن گاهآن گاه. . . . سفيانى باز مى گردد وخبر مى دهد او را به آنچه كه به لشكر او وارد شده استسفيانى باز مى گردد وخبر مى دهد او را به آنچه كه به لشكر او وارد شده استسفيانى باز مى گردد وخبر مى دهد او را به آنچه كه به لشكر او وارد شده استسفيانى باز مى گردد وخبر مى دهد او را به آنچه كه به لشكر او وارد شده است

پس پس پس پس . . . . صحيح نزد جهينه است كه قبيله اى هستند از عرب، زيرا كه اين دو نفر كه بشير ونذير هستند از جهينه اندصحيح نزد جهينه است كه قبيله اى هستند از عرب، زيرا كه اين دو نفر كه بشير ونذير هستند از جهينه اندصحيح نزد جهينه است كه قبيله اى هستند از عرب، زيرا كه اين دو نفر كه بشير ونذير هستند از جهينه اندصحيح نزد جهينه است كه قبيله اى هستند از عرب، زيرا كه اين دو نفر كه بشير ونذير هستند از جهينه اندسفيانى به پادشاه روم سفيانى به پادشاه روم سفيانى به پادشاه روم سفيانى به پادشاه روم . . . . گروهى از اوالد پيغمبر صلى اهللا عليه وآله كه از شريفها هستند به شهر روم فرار مى كنندگروهى از اوالد پيغمبر صلى اهللا عليه وآله كه از شريفها هستند به شهر روم فرار مى كنندگروهى از اوالد پيغمبر صلى اهللا عليه وآله كه از شريفها هستند به شهر روم فرار مى كنندگروهى از اوالد پيغمبر صلى اهللا عليه وآله كه از شريفها هستند به شهر روم فرار مى كنند

باالى پله هاى شرقى مسجد جامع دمشق آنها باالى پله هاى شرقى مسجد جامع دمشق آنها باالى پله هاى شرقى مسجد جامع دمشق آنها باالى پله هاى شرقى مسجد جامع دمشق آنها . . . . پادشاه روم آنان را بر مى گرداندپادشاه روم آنان را بر مى گرداندپادشاه روم آنان را بر مى گرداندپادشاه روم آنان را بر مى گرداند. . . . بندگان مرا به من بازگردانبندگان مرا به من بازگردانبندگان مرا به من بازگردانبندگان مرا به من بازگردان: : : : گويدگويدگويدگويدتجديد بنا شدن تجديد بنا شدن تجديد بنا شدن تجديد بنا شدن ) ) ) ) يعنى خروج سفيانىيعنى خروج سفيانىيعنى خروج سفيانىيعنى خروج سفيانى((((آگاه باشيد كه نشانه آن آگاه باشيد كه نشانه آن آگاه باشيد كه نشانه آن آگاه باشيد كه نشانه آن ....را گردن مى زند وكسى او را از اين كار نهى نمى كندرا گردن مى زند وكسى او را از اين كار نهى نمى كندرا گردن مى زند وكسى او را از اين كار نهى نمى كندرا گردن مى زند وكسى او را از اين كار نهى نمى كند

: : : : حضرتش فرمودحضرتش فرمودحضرتش فرمودحضرتش فرمود. . . . ذكر كنذكر كنذكر كنذكر كناى امير مؤمنان براى ما آن پايگاهها را اى امير مؤمنان براى ما آن پايگاهها را اى امير مؤمنان براى ما آن پايگاهها را اى امير مؤمنان براى ما آن پايگاهها را : : : : گروهى گفتند گروهى گفتند گروهى گفتند گروهى گفتند . . . . ى است در شهرهاى است در شهرهاى است در شهرهاى است در شهرهاييييپايگاههاپايگاههاپايگاههاپايگاههاكه شهرى است در ميان كوفه كه شهرى است در ميان كوفه كه شهرى است در ميان كوفه كه شهرى است در ميان كوفه ((((تجديد بنا مى شود پايگاهى در شام، وپايگاهى در عجوز وحران، وپايگاهى در واسط تجديد بنا مى شود پايگاهى در شام، وپايگاهى در عجوز وحران، وپايگاهى در واسط تجديد بنا مى شود پايگاهى در شام، وپايگاهى در عجوز وحران، وپايگاهى در واسط تجديد بنا مى شود پايگاهى در شام، وپايگاهى در عجوز وحران، وپايگاهى در واسط

وبنا مى شود پايگاهى در بيضاء، و پايگاهى در كوفه، وپايگاهى در شوشتر، وپايگاهى در ارمنيه، وپايگاهى وبنا مى شود پايگاهى در بيضاء، و پايگاهى در كوفه، وپايگاهى در شوشتر، وپايگاهى در ارمنيه، وپايگاهى وبنا مى شود پايگاهى در بيضاء، و پايگاهى در كوفه، وپايگاهى در شوشتر، وپايگاهى در ارمنيه، وپايگاهى وبنا مى شود پايگاهى در بيضاء، و پايگاهى در كوفه، وپايگاهى در شوشتر، وپايگاهى در ارمنيه، وپايگاهى ) ) ) ) وبصرهوبصرهوبصرهوبصرهوپايگاهى در ديار يونس، وپايگاهى در ديار يونس، وپايگاهى در ديار يونس، وپايگاهى در ديار يونس، ) ) ) ) كه شهرى است در كنار فراتكه شهرى است در كنار فراتكه شهرى است در كنار فراتكه شهرى است در كنار فرات((((يگاهى در دقه يگاهى در دقه يگاهى در دقه يگاهى در دقه در موصل، وپايگاهى در همدان، وپادر موصل، وپايگاهى در همدان، وپادر موصل، وپايگاهى در همدان، وپادر موصل، وپايگاهى در همدان، وپا

كه از نواحى خط يا كه از نواحى خط يا كه از نواحى خط يا كه از نواحى خط يا ((((وپايگاهى در رقطاء وپايگاهى در رقطاء وپايگاهى در رقطاء وپايگاهى در رقطاء ) ) ) ) كه از قريه هاى مصر استكه از قريه هاى مصر استكه از قريه هاى مصر استكه از قريه هاى مصر است((((وپايگاهى در حمص، وپايگاهى در مطريه وپايگاهى در حمص، وپايگاهى در مطريه وپايگاهى در حمص، وپايگاهى در مطريه وپايگاهى در حمص، وپايگاهى در مطريه قريه اى قريه اى قريه اى قريه اى كه بيابانى است نزديك صنعاى يمن، يا ناحيه اى است ميان مدينه وشام يا كه بيابانى است نزديك صنعاى يمن، يا ناحيه اى است ميان مدينه وشام يا كه بيابانى است نزديك صنعاى يمن، يا ناحيه اى است ميان مدينه وشام يا كه بيابانى است نزديك صنعاى يمن، يا ناحيه اى است ميان مدينه وشام يا ((((وپايگاهى در رحبه وپايگاهى در رحبه وپايگاهى در رحبه وپايگاهى در رحبه ) ) ) ) بحرين استبحرين استبحرين استبحرين است

....، وپايگاهى در دير هند، وپايگاهى در قلعه ، وپايگاهى در دير هند، وپايگاهى در قلعه ، وپايگاهى در دير هند، وپايگاهى در قلعه ، وپايگاهى در دير هند، وپايگاهى در قلعه ))))است در عراقاست در عراقاست در عراقاست در عراقاول وقعه وجنگ او اول وقعه وجنگ او اول وقعه وجنگ او اول وقعه وجنگ او : : : : آگاه باشيد كه چون سفيانى ظاهر شود براى او وقايع وجنگهاى بزرگى خواهد بودآگاه باشيد كه چون سفيانى ظاهر شود براى او وقايع وجنگهاى بزرگى خواهد بودآگاه باشيد كه چون سفيانى ظاهر شود براى او وقايع وجنگهاى بزرگى خواهد بودآگاه باشيد كه چون سفيانى ظاهر شود براى او وقايع وجنگهاى بزرگى خواهد بود! ! ! ! مردممردممردممردم اىاىاىاى

راس راس راس راس به شهر حمص واقع خواهد شد، پس از آن به حلب، پس از آن به رقه، پس از آن به قريه سبا، پس از آن به به شهر حمص واقع خواهد شد، پس از آن به حلب، پس از آن به رقه، پس از آن به قريه سبا، پس از آن به به شهر حمص واقع خواهد شد، پس از آن به حلب، پس از آن به رقه، پس از آن به قريه سبا، پس از آن به به شهر حمص واقع خواهد شد، پس از آن به حلب، پس از آن به رقه، پس از آن به قريه سبا، پس از آن به پس از آن در موصل پس از آن در موصل پس از آن در موصل پس از آن در موصل . . . . قعه بزرگى خواهد بودقعه بزرگى خواهد بودقعه بزرگى خواهد بودقعه بزرگى خواهد بودااااقعه موصل وقعه موصل وقعه موصل وقعه موصل وااااكه وكه وكه وكه و - - - - ، پس از آن به موصل ، پس از آن به موصل ، پس از آن به موصل ، پس از آن به موصل ينينينيناز آن به نصيباز آن به نصيباز آن به نصيباز آن به نصيب العين، پسالعين، پسالعين، پسالعين، پس

شته شته شته شته ككككمردانى از بغداد واز ديار يونس تا لجمه گرد هم آيند ونبرد سختى واقع شود كه هفتاد هزار نفر در آن مردانى از بغداد واز ديار يونس تا لجمه گرد هم آيند ونبرد سختى واقع شود كه هفتاد هزار نفر در آن مردانى از بغداد واز ديار يونس تا لجمه گرد هم آيند ونبرد سختى واقع شود كه هفتاد هزار نفر در آن مردانى از بغداد واز ديار يونس تا لجمه گرد هم آيند ونبرد سختى واقع شود كه هفتاد هزار نفر در آن آنگاه سفيانى در آنجا فرود مى آيد آنگاه سفيانى در آنجا فرود مى آيد آنگاه سفيانى در آنجا فرود مى آيد آنگاه سفيانى در آنجا فرود مى آيد . . . . خواهد دادخواهد دادخواهد دادخواهد داد ييييى روى روى روى روجريان پيدا مى كند ودر آنجا قتال سختجريان پيدا مى كند ودر آنجا قتال سختجريان پيدا مى كند ودر آنجا قتال سختجريان پيدا مى كند ودر آنجا قتال سخت جنگ تا موصلجنگ تا موصلجنگ تا موصلجنگ تا موصل. . . . شوندشوندشوندشوند

به درستى كه در آنجا است گنجهاى قارونى واز براى آنجا است ترسهاى به درستى كه در آنجا است گنجهاى قارونى واز براى آنجا است ترسهاى به درستى كه در آنجا است گنجهاى قارونى واز براى آنجا است ترسهاى به درستى كه در آنجا است گنجهاى قارونى واز براى آنجا است ترسهاى . . . . وشصت هزار نفر از ايشان را مى كشدوشصت هزار نفر از ايشان را مى كشدوشصت هزار نفر از ايشان را مى كشدوشصت هزار نفر از ايشان را مى كشد

Page 105: alinameh

١٠�

باريدن ومسخ شدن كه زودتر از جاهاى ديگر رخ مى دهد بسان فرورفتن باريدن ومسخ شدن كه زودتر از جاهاى ديگر رخ مى دهد بسان فرورفتن باريدن ومسخ شدن كه زودتر از جاهاى ديگر رخ مى دهد بسان فرورفتن باريدن ومسخ شدن كه زودتر از جاهاى ديگر رخ مى دهد بسان فرورفتن زمين وسنگزمين وسنگزمين وسنگزمين وسنگ بزرگى بعد از فرورفتن بهبزرگى بعد از فرورفتن بهبزرگى بعد از فرورفتن بهبزرگى بعد از فرورفتن به . . . . ينى سستينى سستينى سستينى سستميخ آهن به زمميخ آهن به زمميخ آهن به زمميخ آهن به زم

سفيانى هر كسى را كه نامش محمد وعلى وحسن وحسين وفاطمه وجعفر سفيانى هر كسى را كه نامش محمد وعلى وحسن وحسين وفاطمه وجعفر سفيانى هر كسى را كه نامش محمد وعلى وحسن وحسين وفاطمه وجعفر سفيانى هر كسى را كه نامش محمد وعلى وحسن وحسين وفاطمه وجعفر : : : : حضرت در ادامه سخنان خود فرمودندحضرت در ادامه سخنان خود فرمودندحضرت در ادامه سخنان خود فرمودندحضرت در ادامه سخنان خود فرمودندآنگاه به تمامى آنگاه به تمامى آنگاه به تمامى آنگاه به تمامى . . . . وموسى وزينب وخديجه ورقيه است از روى بغض وكينه اى كه به آل محمد دارد به قتل مى رساندوموسى وزينب وخديجه ورقيه است از روى بغض وكينه اى كه به آل محمد دارد به قتل مى رساندوموسى وزينب وخديجه ورقيه است از روى بغض وكينه اى كه به آل محمد دارد به قتل مى رساندوموسى وزينب وخديجه ورقيه است از روى بغض وكينه اى كه به آل محمد دارد به قتل مى رساند

آنگاه روغن زيتون را براى سر به نيست كردن مى آنگاه روغن زيتون را براى سر به نيست كردن مى آنگاه روغن زيتون را براى سر به نيست كردن مى آنگاه روغن زيتون را براى سر به نيست كردن مى . . . . شهرها رسوالنى مى فرستد تا جمع كنند براى او بچه ها راشهرها رسوالنى مى فرستد تا جمع كنند براى او بچه ها راشهرها رسوالنى مى فرستد تا جمع كنند براى او بچه ها راشهرها رسوالنى مى فرستد تا جمع كنند براى او بچه ها رااما او به اين سخنان اما او به اين سخنان اما او به اين سخنان اما او به اين سخنان ! ! ! ! اگر پدران ما نافرمانى تو را كردند، ما چه گناهى كرده ايم؟اگر پدران ما نافرمانى تو را كردند، ما چه گناهى كرده ايم؟اگر پدران ما نافرمانى تو را كردند، ما چه گناهى كرده ايم؟اگر پدران ما نافرمانى تو را كردند، ما چه گناهى كرده ايم؟: : : : بچه ها به او مى گويندبچه ها به او مى گويندبچه ها به او مى گويندبچه ها به او مى گويند. . . . جوشاندجوشاندجوشاندجوشاند

آنگاه بهآنگاه بهآنگاه بهآنگاه به. . . . وقعى ننهاده هر كه را كه هم نام كسانى است كه ذكر كرده ام در ديگ روغن زيتون انداخته ومى جوشاند وقعى ننهاده هر كه را كه هم نام كسانى است كه ذكر كرده ام در ديگ روغن زيتون انداخته ومى جوشاند وقعى ننهاده هر كه را كه هم نام كسانى است كه ذكر كرده ام در ديگ روغن زيتون انداخته ومى جوشاند وقعى ننهاده هر كه را كه هم نام كسانى است كه ذكر كرده ام در ديگ روغن زيتون انداخته ومى جوشاند ايش بسان فرفره چرخيده وبا مردان همان معامله را مى ايش بسان فرفره چرخيده وبا مردان همان معامله را مى ايش بسان فرفره چرخيده وبا مردان همان معامله را مى ايش بسان فرفره چرخيده وبا مردان همان معامله را مى هههه شهر را دور زده در كوچهشهر را دور زده در كوچهشهر را دور زده در كوچهشهر را دور زده در كوچه. . . . جانب كوفه رهسپار مى گرددجانب كوفه رهسپار مى گرددجانب كوفه رهسپار مى گرددجانب كوفه رهسپار مى گردد

....كند كه با اطفال كرده بودكند كه با اطفال كرده بودكند كه با اطفال كرده بودكند كه با اطفال كرده بوددر اين هنگام خونهاى ريخته شده مردم در اين هنگام خونهاى ريخته شده مردم در اين هنگام خونهاى ريخته شده مردم در اين هنگام خونهاى ريخته شده مردم . . . . بر دار مى كشدبر دار مى كشدبر دار مى كشدبر دار مى كشداست است است است او بر دروازه كوفه هر كه را نامش حسن وحسين او بر دروازه كوفه هر كه را نامش حسن وحسين او بر دروازه كوفه هر كه را نامش حسن وحسين او بر دروازه كوفه هر كه را نامش حسن وحسين

او چون اين امر را مى بيند يقين به او چون اين امر را مى بيند يقين به او چون اين امر را مى بيند يقين به او چون اين امر را مى بيند يقين به . . . . ن يحيى بن زكريا به جوشش آمدن يحيى بن زكريا به جوشش آمدن يحيى بن زكريا به جوشش آمدن يحيى بن زكريا به جوشش آمدكوفه به جوشش مى آيد، همچنان كه خوكوفه به جوشش مى آيد، همچنان كه خوكوفه به جوشش مى آيد، همچنان كه خوكوفه به جوشش مى آيد، همچنان كه خواو در راه تا آن او در راه تا آن او در راه تا آن او در راه تا آن . . . . از اين رو، از ترس به كوفه پشت كرده آن را به جانب شام ترك مى كند از اين رو، از ترس به كوفه پشت كرده آن را به جانب شام ترك مى كند از اين رو، از ترس به كوفه پشت كرده آن را به جانب شام ترك مى كند از اين رو، از ترس به كوفه پشت كرده آن را به جانب شام ترك مى كند . . . . هالكت خود پيدا مى كندهالكت خود پيدا مى كندهالكت خود پيدا مى كندهالكت خود پيدا مى كند

مر وانواع مر وانواع مر وانواع مر وانواع چون داخل شهر خود شود به شرب خچون داخل شهر خود شود به شرب خچون داخل شهر خود شود به شرب خچون داخل شهر خود شود به شرب خ. . . . هنگام كه داخل شام شود كسى را كه با او مخالفت كند نمى بيندهنگام كه داخل شام شود كسى را كه با او مخالفت كند نمى بيندهنگام كه داخل شام شود كسى را كه با او مخالفت كند نمى بيندهنگام كه داخل شام شود كسى را كه با او مخالفت كند نمى بيندپس از چندى، ديگر بار سفيانى پس از چندى، ديگر بار سفيانى پس از چندى، ديگر بار سفيانى پس از چندى، ديگر بار سفيانى . . . . معصيتها دل مشغول مى گردد وياران خود را به ارتكاب چنين گناهانى وادار مى كندمعصيتها دل مشغول مى گردد وياران خود را به ارتكاب چنين گناهانى وادار مى كندمعصيتها دل مشغول مى گردد وياران خود را به ارتكاب چنين گناهانى وادار مى كندمعصيتها دل مشغول مى گردد وياران خود را به ارتكاب چنين گناهانى وادار مى كند

در حالتى كه حربه اى در دست دارد خروج مى كند وزنى را به بعضى از ياران خود مى دهد تا در راه با او فجور در حالتى كه حربه اى در دست دارد خروج مى كند وزنى را به بعضى از ياران خود مى دهد تا در راه با او فجور در حالتى كه حربه اى در دست دارد خروج مى كند وزنى را به بعضى از ياران خود مى دهد تا در راه با او فجور در حالتى كه حربه اى در دست دارد خروج مى كند وزنى را به بعضى از ياران خود مى دهد تا در راه با او فجور آن شخص مرتكب چنين عمل قبيحى آن شخص مرتكب چنين عمل قبيحى آن شخص مرتكب چنين عمل قبيحى آن شخص مرتكب چنين عمل قبيحى . . . . با او فجور كنبا او فجور كنبا او فجور كنبا او فجور كن) ) ) ) يا كوچه يا كوچه يا كوچه يا كوچه ((((راه راه راه راه در وسطدر وسطدر وسطدر وسط: : : : او به يكى از يارانش مى گويداو به يكى از يارانش مى گويداو به يكى از يارانش مى گويداو به يكى از يارانش مى گويد. . . . كنندكنندكنندكنند

آنگاه او شكم آن زن را پاره مى كند وبچه اى را كه زن در شكم دارد سقط مى كند آنگاه او شكم آن زن را پاره مى كند وبچه اى را كه زن در شكم دارد سقط مى كند آنگاه او شكم آن زن را پاره مى كند وبچه اى را كه زن در شكم دارد سقط مى كند آنگاه او شكم آن زن را پاره مى كند وبچه اى را كه زن در شكم دارد سقط مى كند . . . . مى شود وزن را باردار مى كندمى شود وزن را باردار مى كندمى شود وزن را باردار مى كندمى شود وزن را باردار مى كندتگان در تگان در تگان در تگان در از چنين عملى فرشاز چنين عملى فرشاز چنين عملى فرشاز چنين عملى فرش: : : : آنگاه حضرت چنين ادامه دادندآنگاه حضرت چنين ادامه دادندآنگاه حضرت چنين ادامه دادندآنگاه حضرت چنين ادامه دادند. . . . وكسى قدرت بر نهى او از چنين كرده ناپسندى ندارد وكسى قدرت بر نهى او از چنين كرده ناپسندى ندارد وكسى قدرت بر نهى او از چنين كرده ناپسندى ندارد وكسى قدرت بر نهى او از چنين كرده ناپسندى ندارد

از اين رو، خداوند فرمان خروج قائم از ذريه من كه صاحب زمان است را صادر از اين رو، خداوند فرمان خروج قائم از ذريه من كه صاحب زمان است را صادر از اين رو، خداوند فرمان خروج قائم از ذريه من كه صاحب زمان است را صادر از اين رو، خداوند فرمان خروج قائم از ذريه من كه صاحب زمان است را صادر . . . . آسمانها پريشان احوال مى گردندآسمانها پريشان احوال مى گردندآسمانها پريشان احوال مى گردندآسمانها پريشان احوال مى گردنددر اين هنگام جبرئيل در باالى صخره بيت المقدس فرود مى آيد در اين هنگام جبرئيل در باالى صخره بيت المقدس فرود مى آيد در اين هنگام جبرئيل در باالى صخره بيت المقدس فرود مى آيد در اين هنگام جبرئيل در باالى صخره بيت المقدس فرود مى آيد . . . . خبر خروج او در همه جا شايع مى شودخبر خروج او در همه جا شايع مى شودخبر خروج او در همه جا شايع مى شودخبر خروج او در همه جا شايع مى شود. . . . مى كندمى كندمى كندمى كند

Page 106: alinameh

١٠�

، حضرت آه سردى از ، حضرت آه سردى از ، حضرت آه سردى از ، حضرت آه سردى از پس از آنپس از آنپس از آنپس از آن. . . . ، كه باطل از بين رونده است، كه باطل از بين رونده است، كه باطل از بين رونده است، كه باطل از بين رونده استواهل جهان را ندا مى كند كه حق بدر آمد وباطل رفتواهل جهان را ندا مى كند كه حق بدر آمد وباطل رفتواهل جهان را ندا مى كند كه حق بدر آمد وباطل رفتواهل جهان را ندا مى كند كه حق بدر آمد وباطل رفت ::::حزن آورى سرداده واين اشعار را انشا فرمودندحزن آورى سرداده واين اشعار را انشا فرمودندحزن آورى سرداده واين اشعار را انشا فرمودندحزن آورى سرداده واين اشعار را انشا فرمودند ةةةةدل كشيده ونالدل كشيده ونالدل كشيده ونالدل كشيده ونال

مى كند وبه عدالت داورى مى مى كند وبه عدالت داورى مى مى كند وبه عدالت داورى مى مى كند وبه عدالت داورى مى زمانى كه طائفه ترك لشكر آرايى كرد منتظر واليت مهدى باش كه قيام زمانى كه طائفه ترك لشكر آرايى كرد منتظر واليت مهدى باش كه قيام زمانى كه طائفه ترك لشكر آرايى كرد منتظر واليت مهدى باش كه قيام زمانى كه طائفه ترك لشكر آرايى كرد منتظر واليت مهدى باش كه قيام ! ! ! ! پسركمپسركمپسركمپسركم ««««طلب طلب طلب طلب ليل مى شوند وبيعت گرفته مى شود از ايشان كسانى كه لذت ليل مى شوند وبيعت گرفته مى شود از ايشان كسانى كه لذت ليل مى شوند وبيعت گرفته مى شود از ايشان كسانى كه لذت ليل مى شوند وبيعت گرفته مى شود از ايشان كسانى كه لذت پادشاهان روى زمين كه از آل هاشمند ذپادشاهان روى زمين كه از آل هاشمند ذپادشاهان روى زمين كه از آل هاشمند ذپادشاهان روى زمين كه از آل هاشمند ذ * * * * نمايدنمايدنمايدنمايد

كودكى است از جمله كودكها كه هيچ رايى از خود ندارد وهيچ جديتى نكند كودكى است از جمله كودكها كه هيچ رايى از خود ندارد وهيچ جديتى نكند كودكى است از جمله كودكها كه هيچ رايى از خود ندارد وهيچ جديتى نكند كودكى است از جمله كودكها كه هيچ رايى از خود ندارد وهيچ جديتى نكند * * * * واهل هزل وبيهوده گويى هستندواهل هزل وبيهوده گويى هستندواهل هزل وبيهوده گويى هستندواهل هزل وبيهوده گويى هستندپس از آن قائم به حق وراستى كه از شمايان است قيام مى كند وبر نهج حق وحقيقت مى پس از آن قائم به حق وراستى كه از شمايان است قيام مى كند وبر نهج حق وحقيقت مى پس از آن قائم به حق وراستى كه از شمايان است قيام مى كند وبر نهج حق وحقيقت مى پس از آن قائم به حق وراستى كه از شمايان است قيام مى كند وبر نهج حق وحقيقت مى **** وصاحب عقل وتدبير نباشدوصاحب عقل وتدبير نباشدوصاحب عقل وتدبير نباشدوصاحب عقل وتدبير نباشداو را خوار مسازيد او را خوار مسازيد او را خوار مسازيد او را خوار مسازيد ! ! ! ! اى پسرانم اى پسرانم اى پسرانم اى پسرانم . . . . همنام رسول خدا است همنام رسول خدا است همنام رسول خدا است همنام رسول خدا است - - - - كه جانم به فدايش كه جانم به فدايش كه جانم به فدايش كه جانم به فدايش - - - - او او او او * * * * آيد وبه حق عمل مى كندآيد وبه حق عمل مى كندآيد وبه حق عمل مى كندآيد وبه حق عمل مى كند

....»»»»وبشتابيد به سويش وبشتابيد به سويش وبشتابيد به سويش وبشتابيد به سويش به درستى كه اينست مهدى آل به درستى كه اينست مهدى آل به درستى كه اينست مهدى آل به درستى كه اينست مهدى آل . . . . بشنويد آنچه را كه مى گويمبشنويد آنچه را كه مى گويمبشنويد آنچه را كه مى گويمبشنويد آنچه را كه مى گويم! ! ! ! اى بندگان خدااى بندگان خدااى بندگان خدااى بندگان خدا: : : : پس جبرئيل در صيحه خود مى گويدپس جبرئيل در صيحه خود مى گويدپس جبرئيل در صيحه خود مى گويدپس جبرئيل در صيحه خود مى گويد

....و را اجابت كنيدو را اجابت كنيدو را اجابت كنيدو را اجابت كنيدمحمد كه از سرزمين مكه خروج كند، پس امحمد كه از سرزمين مكه خروج كند، پس امحمد كه از سرزمين مكه خروج كند، پس امحمد كه از سرزمين مكه خروج كند، پس امهدى را براى ما توصيف مهدى را براى ما توصيف مهدى را براى ما توصيف مهدى را براى ما توصيف ! ! ! ! اى امير مؤمناناى امير مؤمناناى امير مؤمناناى امير مؤمنان: : : : در اين هنگام افرادى با فضيلت ودانشمند به پاخاسته وگفتنددر اين هنگام افرادى با فضيلت ودانشمند به پاخاسته وگفتنددر اين هنگام افرادى با فضيلت ودانشمند به پاخاسته وگفتنددر اين هنگام افرادى با فضيلت ودانشمند به پاخاسته وگفتند: : : : راوى گويدراوى گويدراوى گويدراوى گويد

نور پيشانيش نور پيشانيش نور پيشانيش نور پيشانيش . . . . او رويى چون قرص قمر دارداو رويى چون قرص قمر دارداو رويى چون قرص قمر دارداو رويى چون قرص قمر دارد: : : : پس آن حضرت فرمودپس آن حضرت فرمودپس آن حضرت فرمودپس آن حضرت فرمود. . . . كن، زيرا كه دلهاى ما مشتاق ذكر او استكن، زيرا كه دلهاى ما مشتاق ذكر او استكن، زيرا كه دلهاى ما مشتاق ذكر او استكن، زيرا كه دلهاى ما مشتاق ذكر او استدانايى است كه او را تعليم نداده اند وبه آنچه كه اتفاق خواهد افتاد دانايى است كه او را تعليم نداده اند وبه آنچه كه اتفاق خواهد افتاد دانايى است كه او را تعليم نداده اند وبه آنچه كه اتفاق خواهد افتاد دانايى است كه او را تعليم نداده اند وبه آنچه كه اتفاق خواهد افتاد . . . . درخشندگى خاصى دارد وخالى بر گونه دارددرخشندگى خاصى دارد وخالى بر گونه دارددرخشندگى خاصى دارد وخالى بر گونه دارددرخشندگى خاصى دارد وخالى بر گونه دارد

....خبر مى دهد پيش از آنكه تعليم داده شود خبر مى دهد پيش از آنكه تعليم داده شود خبر مى دهد پيش از آنكه تعليم داده شود خبر مى دهد پيش از آنكه تعليم داده شود . . . . آگاه باشيد كه حدود دين با نظر ما به پاداشته مى شود واز ما بر انجام آن عهد وپيمان گرفته شده است آگاه باشيد كه حدود دين با نظر ما به پاداشته مى شود واز ما بر انجام آن عهد وپيمان گرفته شده است آگاه باشيد كه حدود دين با نظر ما به پاداشته مى شود واز ما بر انجام آن عهد وپيمان گرفته شده است آگاه باشيد كه حدود دين با نظر ما به پاداشته مى شود واز ما بر انجام آن عهد وپيمان گرفته شده است ! ! ! ! اى مردماى مردماى مردماى مردم

اوست كه به حق شهادت مى دهد وخليفه خداوند بر اوست كه به حق شهادت مى دهد وخليفه خداوند بر اوست كه به حق شهادت مى دهد وخليفه خداوند بر اوست كه به حق شهادت مى دهد وخليفه خداوند بر . . . . د قصاص كندد قصاص كندد قصاص كندد قصاص كندكه حق ما را نشناسكه حق ما را نشناسكه حق ما را نشناسكه حق ما را نشناسراراراراآگاه باشيد كه مهدى كسى آگاه باشيد كه مهدى كسى آگاه باشيد كه مهدى كسى آگاه باشيد كه مهدى كسى پسر حسن بن على از اوالد فاطمه، واز ذريه پسر حسن بن على از اوالد فاطمه، واز ذريه پسر حسن بن على از اوالد فاطمه، واز ذريه پسر حسن بن على از اوالد فاطمه، واز ذريه . . . . همنام جدش رسول خدا صلى اهللا عليه وآله استهمنام جدش رسول خدا صلى اهللا عليه وآله استهمنام جدش رسول خدا صلى اهللا عليه وآله استهمنام جدش رسول خدا صلى اهللا عليه وآله است. . . . مخلوقاتش استمخلوقاتش استمخلوقاتش استمخلوقاتش است

ين ين ين ين ماييم بهترماييم بهترماييم بهترماييم بهتر. . . . دوست داران ما از نيكانند وواليت ما فصل الخطاب استدوست داران ما از نيكانند وواليت ما فصل الخطاب استدوست داران ما از نيكانند وواليت ما فصل الخطاب استدوست داران ما از نيكانند وواليت ما فصل الخطاب است. . . . ماييم ريشه دانايى وعملماييم ريشه دانايى وعملماييم ريشه دانايى وعملماييم ريشه دانايى وعمل. . . . فرزندم حسين است فرزندم حسين است فرزندم حسين است فرزندم حسين است چون قيام كند به گردش چون قيام كند به گردش چون قيام كند به گردش چون قيام كند به گردش . . . . آگاه باشيد كه مهدى نيكوترين مردم است از حيث آفرينش وخلق وخوىآگاه باشيد كه مهدى نيكوترين مردم است از حيث آفرينش وخلق وخوىآگاه باشيد كه مهدى نيكوترين مردم است از حيث آفرينش وخلق وخوىآگاه باشيد كه مهدى نيكوترين مردم است از حيث آفرينش وخلق وخوى. . . . دربانان خد ادربانان خد ادربانان خد ادربانان خد ا

آنها جملگى شيرانى آنها جملگى شيرانى آنها جملگى شيرانى آنها جملگى شيرانى . . . . يارانش كه به شماره اصحاب بدر واصحاب طالوتند جمع شوند كه سيصد وسيزده نفر باشنديارانش كه به شماره اصحاب بدر واصحاب طالوتند جمع شوند كه سيصد وسيزده نفر باشنديارانش كه به شماره اصحاب بدر واصحاب طالوتند جمع شوند كه سيصد وسيزده نفر باشنديارانش كه به شماره اصحاب بدر واصحاب طالوتند جمع شوند كه سيصد وسيزده نفر باشندگر ايشان اراده كنند كه كوههاى سخت را از جا گر ايشان اراده كنند كه كوههاى سخت را از جا گر ايشان اراده كنند كه كوههاى سخت را از جا گر ايشان اراده كنند كه كوههاى سخت را از جا اااا. . . . پاره هاى آهنپاره هاى آهنپاره هاى آهنپاره هاى آهن ددددننننمانمانمانمانهستند كه از كمينگاههاى خود بيرون آيند هستند كه از كمينگاههاى خود بيرون آيند هستند كه از كمينگاههاى خود بيرون آيند هستند كه از كمينگاههاى خود بيرون آيند

Page 107: alinameh

١٠٧

در دل شب از ترس در دل شب از ترس در دل شب از ترس در دل شب از ترس . . . . آنان كسانى هستند كه خدا را به يگانگى پرستش مى كنندآنان كسانى هستند كه خدا را به يگانگى پرستش مى كنندآنان كسانى هستند كه خدا را به يگانگى پرستش مى كنندآنان كسانى هستند كه خدا را به يگانگى پرستش مى كنند. . . . بكنند هر آينه بر انجامش قادرندبكنند هر آينه بر انجامش قادرندبكنند هر آينه بر انجامش قادرندبكنند هر آينه بر انجامش قادرنداردن وروزها را به روزه داشتن سپرى اردن وروزها را به روزه داشتن سپرى اردن وروزها را به روزه داشتن سپرى اردن وروزها را به روزه داشتن سپرى ززززآنان شبها را به نماز گآنان شبها را به نماز گآنان شبها را به نماز گآنان شبها را به نماز گ. . . . وخشيت خدا صدايى بسان زنان جوان مرده دارند وخشيت خدا صدايى بسان زنان جوان مرده دارند وخشيت خدا صدايى بسان زنان جوان مرده دارند وخشيت خدا صدايى بسان زنان جوان مرده دارند

دلهايشان در دوستى وپنددادن يكديگر دلهايشان در دوستى وپنددادن يكديگر دلهايشان در دوستى وپنددادن يكديگر دلهايشان در دوستى وپنددادن يكديگر . . . . تربيت آن چنان همسان يكديگرند گو اينكه از يك پدر ومادرندتربيت آن چنان همسان يكديگرند گو اينكه از يك پدر ومادرندتربيت آن چنان همسان يكديگرند گو اينكه از يك پدر ومادرندتربيت آن چنان همسان يكديگرند گو اينكه از يك پدر ومادرنددر در در در . . . . مى كنندمى كنندمى كنندمى كنندجماعتى جماعتى جماعتى جماعتى . . . . آگاه باشيد كه من نامهايشان را مى دانم وشهرهايى كه در آن زندگى مى كنند مى دانمآگاه باشيد كه من نامهايشان را مى دانم وشهرهايى كه در آن زندگى مى كنند مى دانمآگاه باشيد كه من نامهايشان را مى دانم وشهرهايى كه در آن زندگى مى كنند مى دانمآگاه باشيد كه من نامهايشان را مى دانم وشهرهايى كه در آن زندگى مى كنند مى دانم. . . . نزديك به هم باشد نزديك به هم باشد نزديك به هم باشد نزديك به هم باشد

ا وپسر عمت رسول خدا صلى اهللا عليه وآله سوگند ا وپسر عمت رسول خدا صلى اهللا عليه وآله سوگند ا وپسر عمت رسول خدا صلى اهللا عليه وآله سوگند ا وپسر عمت رسول خدا صلى اهللا عليه وآله سوگند به خدبه خدبه خدبه خد تو راتو راتو راتو را! ! ! ! اى امير مؤمنان اى امير مؤمنان اى امير مؤمنان اى امير مؤمنان : : : : از ياران حضرت به پاخاسته گفتنداز ياران حضرت به پاخاسته گفتنداز ياران حضرت به پاخاسته گفتنداز ياران حضرت به پاخاسته گفتندحضرت در حضرت در حضرت در حضرت در . . . . مى دهيم كه نام آنها را براى ما ذكر نمايى وشهرهايشان را نام ببرى كه دلهاى ما از سخنان تو آب گرديدمى دهيم كه نام آنها را براى ما ذكر نمايى وشهرهايشان را نام ببرى كه دلهاى ما از سخنان تو آب گرديدمى دهيم كه نام آنها را براى ما ذكر نمايى وشهرهايشان را نام ببرى كه دلهاى ما از سخنان تو آب گرديدمى دهيم كه نام آنها را براى ما ذكر نمايى وشهرهايشان را نام ببرى كه دلهاى ما از سخنان تو آب گرديد

اهل اهل اهل اهل به درستى كه اول ايشان ازبه درستى كه اول ايشان ازبه درستى كه اول ايشان ازبه درستى كه اول ايشان از. . . . ياران قائم عليه السالم راياران قائم عليه السالم راياران قائم عليه السالم راياران قائم عليه السالم را بشنويد تا بيان كنم براى شما نامهاىبشنويد تا بيان كنم براى شما نامهاىبشنويد تا بيان كنم براى شما نامهاىبشنويد تا بيان كنم براى شما نامهاى: : : : پاسخ آنان فرمودندپاسخ آنان فرمودندپاسخ آنان فرمودندپاسخ آنان فرمودنديكى از آنها نامش على است وديگرى يكى از آنها نامش على است وديگرى يكى از آنها نامش على است وديگرى يكى از آنها نامش على است وديگرى : : : : آنهايى كه از اهل بصره اند دو نفرندآنهايى كه از اهل بصره اند دو نفرندآنهايى كه از اهل بصره اند دو نفرندآنهايى كه از اهل بصره اند دو نفرند. . . . بصره است وآخر ايشان از ابدال استبصره است وآخر ايشان از ابدال استبصره است وآخر ايشان از ابدال استبصره است وآخر ايشان از ابدال است

به نامهاى به نامهاى به نامهاى به نامهاى ) ) ) ) كه در حدود يمن استكه در حدود يمن استكه در حدود يمن استكه در حدود يمن است((((سه نفر از مهجم اند سه نفر از مهجم اند سه نفر از مهجم اند سه نفر از مهجم اند . . . . دو نفر از كاشانند به نامهاى عبد اهللا وعبيد اهللادو نفر از كاشانند به نامهاى عبد اهللا وعبيد اهللادو نفر از كاشانند به نامهاى عبد اهللا وعبيد اهللادو نفر از كاشانند به نامهاى عبد اهللا وعبيد اهللا. . . . محاربمحاربمحاربمحاربيك نفر از يك نفر از يك نفر از يك نفر از . . . . از هجرند به نامهاى موسى وعباساز هجرند به نامهاى موسى وعباساز هجرند به نامهاى موسى وعباساز هجرند به نامهاى موسى وعباسنفر نفر نفر نفر دودودودو. . . . بد الرحمنبد الرحمنبد الرحمنبد الرحمنيك نفر از سند است به نام عيك نفر از سند است به نام عيك نفر از سند است به نام عيك نفر از سند است به نام ع. . . . محمد وعمر ومالكمحمد وعمر ومالكمحمد وعمر ومالكمحمد وعمر ومالك

كه كه كه كه ((((سه نفر از سعداوه اند سه نفر از سعداوه اند سه نفر از سعداوه اند سه نفر از سعداوه اند . . . . يك نفراز شيزر است به نام عبد الوهابيك نفراز شيزر است به نام عبد الوهابيك نفراز شيزر است به نام عبد الوهابيك نفراز شيزر است به نام عبد الوهاب. . . . به نام ابراهيمبه نام ابراهيمبه نام ابراهيمبه نام ابراهيم) ) ) ) كه از توابع بصره استكه از توابع بصره استكه از توابع بصره استكه از توابع بصره است((((كور كور كور كور حمد، حسن حمد، حسن حمد، حسن حمد، حسن سه نفر از زيد هستند به نامهاى مسه نفر از زيد هستند به نامهاى مسه نفر از زيد هستند به نامهاى مسه نفر از زيد هستند به نامهاى م. . . . به نامهاى احمد ويحيى وفالحبه نامهاى احمد ويحيى وفالحبه نامهاى احمد ويحيى وفالحبه نامهاى احمد ويحيى وفالح) ) ) ) نام قريه اى است در سرزمين حجاز نام قريه اى است در سرزمين حجاز نام قريه اى است در سرزمين حجاز نام قريه اى است در سرزمين حجاز

چهار نفر از شيرازند به نامهاى عبد اهللا، صالح، جعفر چهار نفر از شيرازند به نامهاى عبد اهللا، صالح، جعفر چهار نفر از شيرازند به نامهاى عبد اهللا، صالح، جعفر چهار نفر از شيرازند به نامهاى عبد اهللا، صالح، جعفر ....دو نفر از قبيله حميرند به نامهاى مالك وناصر دو نفر از قبيله حميرند به نامهاى مالك وناصر دو نفر از قبيله حميرند به نامهاى مالك وناصر دو نفر از قبيله حميرند به نامهاى مالك وناصر . . . . وفهدوفهدوفهدوفهددو نفر از منصوريه اند به نامهاى عبد الرحمن دو نفر از منصوريه اند به نامهاى عبد الرحمن دو نفر از منصوريه اند به نامهاى عبد الرحمن دو نفر از منصوريه اند به نامهاى عبد الرحمن . . . . به نام احمد به نام احمد به نام احمد به نام احمد ) ) ) ) كه نزديك كربال استكه نزديك كربال استكه نزديك كربال استكه نزديك كربال است((((يك نفر از عقر يك نفر از عقر يك نفر از عقر يك نفر از عقر . . . . وابراهيموابراهيموابراهيموابراهيمكه قريه اى است ميان كه قريه اى است ميان كه قريه اى است ميان كه قريه اى است ميان ((((دو نفر از خونج اند دو نفر از خونج اند دو نفر از خونج اند دو نفر از خونج اند . . . . مالك، حوقل وابراهيم مالك، حوقل وابراهيم مالك، حوقل وابراهيم مالك، حوقل وابراهيم چهار نفر از سيرافند به نامهاى خالد،چهار نفر از سيرافند به نامهاى خالد،چهار نفر از سيرافند به نامهاى خالد،چهار نفر از سيرافند به نامهاى خالد،. . . . ومالعبومالعبومالعبومالعب

دو نفر از سن اند به نامهاى مقداد دو نفر از سن اند به نامهاى مقداد دو نفر از سن اند به نامهاى مقداد دو نفر از سن اند به نامهاى مقداد . . . . يك نفر از ثقب است به نام هارون يك نفر از ثقب است به نام هارون يك نفر از ثقب است به نام هارون يك نفر از ثقب است به نام هارون . . . . به نامهاى محروز ونوحبه نامهاى محروز ونوحبه نامهاى محروز ونوحبه نامهاى محروز ونوح) ) ) ) مراغه وزنجانمراغه وزنجانمراغه وزنجانمراغه وزنجانشش نفر از شش نفر از شش نفر از شش نفر از ....مردى از رهاط است به نام جعفرمردى از رهاط است به نام جعفرمردى از رهاط است به نام جعفرمردى از رهاط است به نام جعفر. . . . سه نفر از هونين هستند به نامهاى عبد السالم، فارس وكليبسه نفر از هونين هستند به نامهاى عبد السالم، فارس وكليبسه نفر از هونين هستند به نامهاى عبد السالم، فارس وكليبسه نفر از هونين هستند به نامهاى عبد السالم، فارس وكليب. . . . وهودوهودوهودوهود

دو نفر از جعاره دو نفر از جعاره دو نفر از جعاره دو نفر از جعاره . . . . يك نفر از عماره است به نام مالك يك نفر از عماره است به نام مالك يك نفر از عماره است به نام مالك يك نفر از عماره است به نام مالك . . . . عمان اند به نامهاى محمد، صالح، داود، هواشب، كوش ويونسعمان اند به نامهاى محمد، صالح، داود، هواشب، كوش ويونسعمان اند به نامهاى محمد، صالح، داود، هواشب، كوش ويونسعمان اند به نامهاى محمد، صالح، داود، هواشب، كوش ويونسبه نامهاى جبرئيل، به نامهاى جبرئيل، به نامهاى جبرئيل، به نامهاى جبرئيل، ددددچهار نفر از صنعاى يمن هستنچهار نفر از صنعاى يمن هستنچهار نفر از صنعاى يمن هستنچهار نفر از صنعاى يمن هستن. . . . يك نفر از كرمان است به نام عبد اهللايك نفر از كرمان است به نام عبد اهللايك نفر از كرمان است به نام عبد اهللايك نفر از كرمان است به نام عبد اهللا. . . . اند به نامهاى يحيى واحمداند به نامهاى يحيى واحمداند به نامهاى يحيى واحمداند به نامهاى يحيى واحمد

دو نفر از همدان به دو نفر از همدان به دو نفر از همدان به دو نفر از همدان به . . . . يك نفر از لنجويه به نام كوثر يك نفر از لنجويه به نام كوثر يك نفر از لنجويه به نام كوثر يك نفر از لنجويه به نام كوثر . . . . عون وموسىعون وموسىعون وموسىعون وموسى: : : : به نامهاىبه نامهاىبه نامهاىبه نامهاى دو نفر از عدندو نفر از عدندو نفر از عدندو نفر از عدن. . . . حمزه، يحيى وسميعحمزه، يحيى وسميعحمزه، يحيى وسميعحمزه، يحيى وسميعدو نفر از خط دو نفر از خط دو نفر از خط دو نفر از خط . . . . يك نفر از هجر به نام عبد القدوسيك نفر از هجر به نام عبد القدوسيك نفر از هجر به نام عبد القدوسيك نفر از هجر به نام عبد القدوس. . . . سه نفر از طائف به نامهاى على، سبا وزكريا،سه نفر از طائف به نامهاى على، سبا وزكريا،سه نفر از طائف به نامهاى على، سبا وزكريا،سه نفر از طائف به نامهاى على، سبا وزكريا،. . . . نامهاى على وصالحنامهاى على وصالحنامهاى على وصالحنامهاى على وصالح

Page 108: alinameh

١٠٨

جانب جانب جانب جانب ((((يك نفر از كبش يك نفر از كبش يك نفر از كبش يك نفر از كبش . . . . وليثوليثوليثوليث پنج نفر از جزيره اوال به نامهاى عامر، جعفر، نصير، بكيرپنج نفر از جزيره اوال به نامهاى عامر، جعفر، نصير، بكيرپنج نفر از جزيره اوال به نامهاى عامر، جعفر، نصير، بكيرپنج نفر از جزيره اوال به نامهاى عامر، جعفر، نصير، بكير. . . . به نامهاى على ومباركبه نامهاى على ومباركبه نامهاى على ومباركبه نامهاى على ومباركچهار نفر از مكه به نامهاى عمرو، ابراهيم، محمد چهار نفر از مكه به نامهاى عمرو، ابراهيم، محمد چهار نفر از مكه به نامهاى عمرو، ابراهيم، محمد چهار نفر از مكه به نامهاى عمرو، ابراهيم، محمد . . . . يك نفر از جده به نام ابراهيميك نفر از جده به نام ابراهيميك نفر از جده به نام ابراهيميك نفر از جده به نام ابراهيم). ). ). ). يا فهديا فهديا فهديا فهد((((به نام محمد به نام محمد به نام محمد به نام محمد ) ) ) ) غربى بغدادغربى بغدادغربى بغدادغربى بغداد

ده نفر از مدينه به نامهاى اهل بيت به نامهاى على، حمزه، جعفر، عباس، طاهر، حسن، حسين، قاسم، ابراهيم ده نفر از مدينه به نامهاى اهل بيت به نامهاى على، حمزه، جعفر، عباس، طاهر، حسن، حسين، قاسم، ابراهيم ده نفر از مدينه به نامهاى اهل بيت به نامهاى على، حمزه، جعفر، عباس، طاهر، حسن، حسين، قاسم، ابراهيم ده نفر از مدينه به نامهاى اهل بيت به نامهاى على، حمزه، جعفر، عباس، طاهر، حسن، حسين، قاسم، ابراهيم . . . . وعبد اهللاوعبد اهللاوعبد اهللاوعبد اهللادو نفر از نيشابور به دو نفر از نيشابور به دو نفر از نيشابور به دو نفر از نيشابور به . . . . يك نفر از مرو به نام حذيفه يك نفر از مرو به نام حذيفه يك نفر از مرو به نام حذيفه يك نفر از مرو به نام حذيفه . . . . ر نفر از كوفه به نامهاى محمد، غياث، هود وعتابر نفر از كوفه به نامهاى محمد، غياث، هود وعتابر نفر از كوفه به نامهاى محمد، غياث، هود وعتابر نفر از كوفه به نامهاى محمد، غياث، هود وعتابچهاچهاچهاچها. . . . ومحمدومحمدومحمدومحمد

. . . . سه نفر از كازرون به نامهاى عمر، معمر ويونس سه نفر از كازرون به نامهاى عمر، معمر ويونس سه نفر از كازرون به نامهاى عمر، معمر ويونس سه نفر از كازرون به نامهاى عمر، معمر ويونس . . . . دو نفر از سمرقند به نامهاى على ومجاهددو نفر از سمرقند به نامهاى على ومجاهددو نفر از سمرقند به نامهاى على ومجاهددو نفر از سمرقند به نامهاى على ومجاهد. . . . نامهاى على ومهاجرنامهاى على ومهاجرنامهاى على ومهاجرنامهاى على ومهاجراز دهات از دهات از دهات از دهات ((((دو نفر از ضيق دو نفر از ضيق دو نفر از ضيق دو نفر از ضيق . . . . تر به نامهاى احمد وهاللتر به نامهاى احمد وهاللتر به نامهاى احمد وهاللتر به نامهاى احمد وهاللدو نفر از شوشدو نفر از شوشدو نفر از شوشدو نفر از شوش. . . . دو نفر از شوش به نامهاى شيبان وعبد الوهابدو نفر از شوش به نامهاى شيبان وعبد الوهابدو نفر از شوش به نامهاى شيبان وعبد الوهابدو نفر از شوش به نامهاى شيبان وعبد الوهاب

قلعه اى است در ساحل قلعه اى است در ساحل قلعه اى است در ساحل قلعه اى است در ساحل ((((دو نفر از مرقيه دو نفر از مرقيه دو نفر از مرقيه دو نفر از مرقيه . . . . يك نفر از طائف يمن به نام هالل يك نفر از طائف يمن به نام هالل يك نفر از طائف يمن به نام هالل يك نفر از طائف يمن به نام هالل . . . . به نامهاى عالم وسهيلبه نامهاى عالم وسهيلبه نامهاى عالم وسهيلبه نامهاى عالم وسهيل) ) ) ) يمامه استيمامه استيمامه استيمامه استدو نفر از دو نفر از دو نفر از دو نفر از . . . . به نامهاى يوسف،داود وعبد اهللابه نامهاى يوسف،داود وعبد اهللابه نامهاى يوسف،داود وعبد اهللابه نامهاى يوسف،داود وعبد اهللا) ) ) ) در نزديكيهاى طائف در نزديكيهاى طائف در نزديكيهاى طائف در نزديكيهاى طائف ((((سه نفر از برعه سه نفر از برعه سه نفر از برعه سه نفر از برعه . . . . به نامهاى بشر وشعيببه نامهاى بشر وشعيببه نامهاى بشر وشعيببه نامهاى بشر وشعيب) ) ) ) حمصحمصحمصحمص

سه نفر از سه نفر از سه نفر از سه نفر از . . . . يك نفر از واسط به نام عقيل يك نفر از واسط به نام عقيل يك نفر از واسط به نام عقيل يك نفر از واسط به نام عقيل . . . . به نامهاى طيب وميمونبه نامهاى طيب وميمونبه نامهاى طيب وميمونبه نامهاى طيب وميمون) ) ) ) شهرى است از نواحى خوزستانشهرى است از نواحى خوزستانشهرى است از نواحى خوزستانشهرى است از نواحى خوزستان((((كر مكرم كر مكرم كر مكرم كر مكرم عسعسعسعساز قراى از قراى از قراى از قراى ((((يك نفر از سهم يك نفر از سهم يك نفر از سهم يك نفر از سهم . . . . دو نفر از سامرا به نامهاى مرائى وعامردو نفر از سامرا به نامهاى مرائى وعامردو نفر از سامرا به نامهاى مرائى وعامردو نفر از سامرا به نامهاى مرائى وعامر. . . . بغداد به نامهاى عبد المطلب، احمد وعبد اهللابغداد به نامهاى عبد المطلب، احمد وعبد اهللابغداد به نامهاى عبد المطلب، احمد وعبد اهللابغداد به نامهاى عبد المطلب، احمد وعبد اهللا

دو نفر از دو نفر از دو نفر از دو نفر از . . . . يك نفر از كرخ بغداد به نام قاسميك نفر از كرخ بغداد به نام قاسميك نفر از كرخ بغداد به نام قاسميك نفر از كرخ بغداد به نام قاسم. . . . ين وجعفرين وجعفرين وجعفرين وجعفرسه نفر از سيالن به نامهاى نوح، حسسه نفر از سيالن به نامهاى نوح، حسسه نفر از سيالن به نامهاى نوح، حسسه نفر از سيالن به نامهاى نوح، حس. . . . به نام جعفربه نام جعفربه نام جعفربه نام جعفر) ) ) ) اندلساندلساندلساندلس. . . . هشت مرد از قزوين به نامهاى هارون، عبد اهللا، جعفر، صالح، عمرو، ليث، على ومحمد هشت مرد از قزوين به نامهاى هارون، عبد اهللا، جعفر، صالح، عمرو، ليث، على ومحمد هشت مرد از قزوين به نامهاى هارون، عبد اهللا، جعفر، صالح، عمرو، ليث، على ومحمد هشت مرد از قزوين به نامهاى هارون، عبد اهللا، جعفر، صالح، عمرو، ليث، على ومحمد . . . . نوبه به نامهاى واصل وفاضلنوبه به نامهاى واصل وفاضلنوبه به نامهاى واصل وفاضلنوبه به نامهاى واصل وفاضل

. . . . از طالقاناز طالقاناز طالقاناز طالقان وبيست وچهار نفروبيست وچهار نفروبيست وچهار نفروبيست وچهار نفر. . . . يك نفر از قم به نام يعقوبيك نفر از قم به نام يعقوبيك نفر از قم به نام يعقوبيك نفر از قم به نام يعقوب. . . . يك نفر از مراغه به نام صدقهيك نفر از مراغه به نام صدقهيك نفر از مراغه به نام صدقهيك نفر از مراغه به نام صدقه. . . . يك نفر از بلخ به نام حسنيك نفر از بلخ به نام حسنيك نفر از بلخ به نام حسنيك نفر از بلخ به نام حسنمن در طالقان گنجى مى بينم من در طالقان گنجى مى بينم من در طالقان گنجى مى بينم من در طالقان گنجى مى بينم : : : : ايشان كسانى هستند كه رسول خدا صلى اهللا عليه وآله از آنان ياد كرده وفرموده استايشان كسانى هستند كه رسول خدا صلى اهللا عليه وآله از آنان ياد كرده وفرموده استايشان كسانى هستند كه رسول خدا صلى اهللا عليه وآله از آنان ياد كرده وفرموده استايشان كسانى هستند كه رسول خدا صلى اهللا عليه وآله از آنان ياد كرده وفرموده است

: : : : نامهايشان عبارت است ازنامهايشان عبارت است ازنامهايشان عبارت است ازنامهايشان عبارت است از. . . . كه نه از طال است ونه از نقره، وآن اين جماعتند كه خدا آنان را ذخيره كرده استكه نه از طال است ونه از نقره، وآن اين جماعتند كه خدا آنان را ذخيره كرده استكه نه از طال است ونه از نقره، وآن اين جماعتند كه خدا آنان را ذخيره كرده استكه نه از طال است ونه از نقره، وآن اين جماعتند كه خدا آنان را ذخيره كرده استل، فضيل، عيسى، جابر، خالد، علوان، عبد اهللا،ايوب، مالعب، عمر، عبد ل، فضيل، عيسى، جابر، خالد، علوان، عبد اهللا،ايوب، مالعب، عمر، عبد ل، فضيل، عيسى، جابر، خالد، علوان، عبد اهللا،ايوب، مالعب، عمر، عبد ل، فضيل، عيسى، جابر، خالد، علوان، عبد اهللا،ايوب، مالعب، عمر، عبد صالح، جعفر، يحيى، هود، فالح، داود، جميصالح، جعفر، يحيى، هود، فالح، داود، جميصالح، جعفر، يحيى، هود، فالح، داود، جميصالح، جعفر، يحيى، هود، فالح، داود، جمي

وآن دهى است از دهات نور، بيست وآن دهى است از دهات نور، بيست وآن دهى است از دهات نور، بيست وآن دهى است از دهات نور، بيست ((((دو نفر از سجار دو نفر از سجار دو نفر از سجار دو نفر از سجار . . . . العزيز، لقمان، سعد، قبضه، مهاجر، عبدون، عبد الرحمن وعلى العزيز، لقمان، سعد، قبضه، مهاجر، عبدون، عبد الرحمن وعلى العزيز، لقمان، سعد، قبضه، مهاجر، عبدون، عبد الرحمن وعلى العزيز، لقمان، سعد، قبضه، مهاجر، عبدون، عبد الرحمن وعلى يك يك يك يك . . . . ه نام علوانه نام علوانه نام علوانه نام علوانيك نفر از انبار بيك نفر از انبار بيك نفر از انبار بيك نفر از انبار ب. . . . دو نفر از سرخس به نامهاى ناجيه وحفصدو نفر از سرخس به نامهاى ناجيه وحفصدو نفر از سرخس به نامهاى ناجيه وحفصدو نفر از سرخس به نامهاى ناجيه وحفص. . . . به نامهاى ابان وعلىبه نامهاى ابان وعلىبه نامهاى ابان وعلىبه نامهاى ابان وعلى) ) ) ) فرسخى بخارفرسخى بخارفرسخى بخارفرسخى بخار

شش شش شش شش . . . . به نام عبد الغفوربه نام عبد الغفوربه نام عبد الغفوربه نام عبد الغفور) ) ) ) از شهرهاى خوزستان نزديك را مهرمز از شهرهاى خوزستان نزديك را مهرمز از شهرهاى خوزستان نزديك را مهرمز از شهرهاى خوزستان نزديك را مهرمز ((((يك نفر از دورق يك نفر از دورق يك نفر از دورق يك نفر از دورق . . . . نفر از قادسيه به نام حصيننفر از قادسيه به نام حصيننفر از قادسيه به نام حصيننفر از قادسيه به نام حصينيك يك يك يك . . . . دو نفر از موصل به نامهاى هارون وفهددو نفر از موصل به نامهاى هارون وفهددو نفر از موصل به نامهاى هارون وفهددو نفر از موصل به نامهاى هارون وفهد. . . . نفر از حبشه به نامهاى ابراهيم، عيسى، محمد، حمدان، احمد وسالم نفر از حبشه به نامهاى ابراهيم، عيسى، محمد، حمدان، احمد وسالم نفر از حبشه به نامهاى ابراهيم، عيسى، محمد، حمدان، احمد وسالم نفر از حبشه به نامهاى ابراهيم، عيسى، محمد، حمدان، احمد وسالم

دو نفر از نصيبين به نامهاى دو نفر از نصيبين به نامهاى دو نفر از نصيبين به نامهاى دو نفر از نصيبين به نامهاى . . . . به نام صادق به نام صادق به نام صادق به نام صادق ) ) ) ) دمشق، ميان شام ووادى القريدمشق، ميان شام ووادى القريدمشق، ميان شام ووادى القريدمشق، ميان شام ووادى القري جلگه اى است از جلگه هاىجلگه اى است از جلگه هاىجلگه اى است از جلگه هاىجلگه اى است از جلگه هاى((((نفر از بلقاء نفر از بلقاء نفر از بلقاء نفر از بلقاء

Page 109: alinameh

١٠٩

به نام به نام به نام به نام ) ) ) ) شهرى است مشهور از نواحى جزيره كه تا موصل سه روز فاصله داردشهرى است مشهور از نواحى جزيره كه تا موصل سه روز فاصله داردشهرى است مشهور از نواحى جزيره كه تا موصل سه روز فاصله داردشهرى است مشهور از نواحى جزيره كه تا موصل سه روز فاصله دارد((((يك نفر از سنجار يك نفر از سنجار يك نفر از سنجار يك نفر از سنجار . . . . احمد وعلىاحمد وعلىاحمد وعلىاحمد وعلىهاى احمد هاى احمد هاى احمد هاى احمد دو نفر از ارمنستان به نامدو نفر از ارمنستان به نامدو نفر از ارمنستان به نامدو نفر از ارمنستان به نام. . . . به نامهاى تكيه ومسنونبه نامهاى تكيه ومسنونبه نامهاى تكيه ومسنونبه نامهاى تكيه ومسنون) ) ) ) موضعى است در بيضاءموضعى است در بيضاءموضعى است در بيضاءموضعى است در بيضاء((((دو نفر از خرشان دو نفر از خرشان دو نفر از خرشان دو نفر از خرشان . . . . محمدمحمدمحمدمحمد

يك نفر از ديار يك نفر از ديار يك نفر از ديار يك نفر از ديار . . . . يك نفر از رى به نام مجمعيك نفر از رى به نام مجمعيك نفر از رى به نام مجمعيك نفر از رى به نام مجمع. . . . يك نفر از ذهاب به نام حسينيك نفر از ذهاب به نام حسينيك نفر از ذهاب به نام حسينيك نفر از ذهاب به نام حسين. . . . يك نفر از اصفهان به نام يونسيك نفر از اصفهان به نام يونسيك نفر از اصفهان به نام يونسيك نفر از اصفهان به نام يونس. . . . وحسينوحسينوحسينوحسينيك نفر از يك نفر از يك نفر از يك نفر از . . . . يك نفر از تفليس به نام محمد يك نفر از تفليس به نام محمد يك نفر از تفليس به نام محمد يك نفر از تفليس به نام محمد . . . . يك نفر از سلمان به نام هارونيك نفر از سلمان به نام هارونيك نفر از سلمان به نام هارونيك نفر از سلمان به نام هارون. . . . يك نفر از هرات به نام نهروشيك نفر از هرات به نام نهروشيك نفر از هرات به نام نهروشيك نفر از هرات به نام نهروش. . . . شعيبشعيبشعيبشعيب

يك نفر از شوبك يك نفر از شوبك يك نفر از شوبك يك نفر از شوبك . . . . دو نفر از خالط به نامهاى محمد وجعفردو نفر از خالط به نامهاى محمد وجعفردو نفر از خالط به نامهاى محمد وجعفردو نفر از خالط به نامهاى محمد وجعفر. . . . نام كثيرنام كثيرنام كثيرنام كثير يك نفر از جيش بهيك نفر از جيش بهيك نفر از جيش بهيك نفر از جيش به. . . . كردستان به نام عونكردستان به نام عونكردستان به نام عونكردستان به نام عونسه نفر از صيغه به سه نفر از صيغه به سه نفر از صيغه به سه نفر از صيغه به . . . . دو نفر از بيضا به نامهاى سعد وسعيد دو نفر از بيضا به نامهاى سعد وسعيد دو نفر از بيضا به نامهاى سعد وسعيد دو نفر از بيضا به نامهاى سعد وسعيد . . . . به نام عميربه نام عميربه نام عميربه نام عمير) ) ) ) قلعه اى است نزديك كرك از بالد شامقلعه اى است نزديك كرك از بالد شامقلعه اى است نزديك كرك از بالد شامقلعه اى است نزديك كرك از بالد شام((((

....يك نفر از قبيله اوس به نام محمديك نفر از قبيله اوس به نام محمديك نفر از قبيله اوس به نام محمديك نفر از قبيله اوس به نام محمد. . . . نامهاى زيد، على وموسىنامهاى زيد، على وموسىنامهاى زيد، على وموسىنامهاى زيد، على وموسىدو دو دو دو . . . . يك نفر از حمص به نام جعفريك نفر از حمص به نام جعفريك نفر از حمص به نام جعفريك نفر از حمص به نام جعفر. . . . دو نفر از حلب به نامهاى صبيح ومحمددو نفر از حلب به نامهاى صبيح ومحمددو نفر از حلب به نامهاى صبيح ومحمددو نفر از حلب به نامهاى صبيح ومحمد. . . . منمنمنمنيك نفر از انطاكيه به نام عبد الرحيك نفر از انطاكيه به نام عبد الرحيك نفر از انطاكيه به نام عبد الرحيك نفر از انطاكيه به نام عبد الرح

سه نفر از بيت المقدس به نامهاى سه نفر از بيت المقدس به نامهاى سه نفر از بيت المقدس به نامهاى سه نفر از بيت المقدس به نامهاى . . . . دو نفر از رمله به نامهاى طليق وموسىدو نفر از رمله به نامهاى طليق وموسىدو نفر از رمله به نامهاى طليق وموسىدو نفر از رمله به نامهاى طليق وموسى. . . . نفر از دمشق به نامهاى داود وعبد الرحمننفر از دمشق به نامهاى داود وعبد الرحمننفر از دمشق به نامهاى داود وعبد الرحمننفر از دمشق به نامهاى داود وعبد الرحمننفر از عرب عيره به نام نفر از عرب عيره به نام نفر از عرب عيره به نام نفر از عرب عيره به نام يكيكيكيك - - - - پنج نفر از عسقالن به نامهاى محمد، يوسف، عمر، فهد وهارون پنج نفر از عسقالن به نامهاى محمد، يوسف، عمر، فهد وهارون پنج نفر از عسقالن به نامهاى محمد، يوسف، عمر، فهد وهارون پنج نفر از عسقالن به نامهاى محمد، يوسف، عمر، فهد وهارون . . . . بشر، داود وعمرانبشر، داود وعمرانبشر، داود وعمرانبشر، داود وعمران

يك نفر يك نفر يك نفر يك نفر . . . . يك نفر از طبريه به نام فليح يك نفر از طبريه به نام فليح يك نفر از طبريه به نام فليح يك نفر از طبريه به نام فليح . . . . يك نفر از عرفه به نام فرخيك نفر از عرفه به نام فرخيك نفر از عرفه به نام فرخيك نفر از عرفه به نام فرخ. . . . دو نفر از عكا به نامهاى مروان وسعددو نفر از عكا به نامهاى مروان وسعددو نفر از عكا به نامهاى مروان وسعددو نفر از عكا به نامهاى مروان وسعد. . . . عميرعميرعميرعميرشهرى نزديك مصر است ودر زمان خالفت شهرى نزديك مصر است ودر زمان خالفت شهرى نزديك مصر است ودر زمان خالفت شهرى نزديك مصر است ودر زمان خالفت ((((چهار نفر از فسطاط چهار نفر از فسطاط چهار نفر از فسطاط چهار نفر از فسطاط . . . . به نام عبد الوارثبه نام عبد الوارثبه نام عبد الوارثبه نام عبد الوارث) ) ) ) از دهات اسكندريهاز دهات اسكندريهاز دهات اسكندريهاز دهات اسكندريه((((از بلست از بلست از بلست از بلست

يك نفر از بالس يك نفر از بالس يك نفر از بالس يك نفر از بالس . . . . است به نامهاى احمد، عبد اهللا، يونس وطاهر است به نامهاى احمد، عبد اهللا، يونس وطاهر است به نامهاى احمد، عبد اهللا، يونس وطاهر است به نامهاى احمد، عبد اهللا، يونس وطاهر - - - - لعنه اهللا لعنه اهللا لعنه اهللا لعنه اهللا - - - - رعون رعون رعون رعون وآن از شهرهاى فوآن از شهرهاى فوآن از شهرهاى فوآن از شهرهاى ف) ) ) ) عمر فتح شدعمر فتح شدعمر فتح شدعمر فتح شدچهار نفر از اسكندريه به نامهاى حسن، محسن، شبيل چهار نفر از اسكندريه به نامهاى حسن، محسن، شبيل چهار نفر از اسكندريه به نامهاى حسن، محسن، شبيل چهار نفر از اسكندريه به نامهاى حسن، محسن، شبيل . . . . به نام نصيربه نام نصيربه نام نصيربه نام نصير) ) ) ) رقهرقهرقهرقه آن شهرى است در شام، ميانه حلب وآن شهرى است در شام، ميانه حلب وآن شهرى است در شام، ميانه حلب وآن شهرى است در شام، ميانه حلب و((((

هللا، عبيد اهللا، بحر، قادمهللا، عبيد اهللا، بحر، قادمهللا، عبيد اهللا، بحر، قادمهللا، عبيد اهللا، بحر، قادمبه نامهاى عبد ابه نامهاى عبد ابه نامهاى عبد ابه نامهاى عبد ا) ) ) ) محلى است مشرف بر انطاكيه در لبنانمحلى است مشرف بر انطاكيه در لبنانمحلى است مشرف بر انطاكيه در لبنانمحلى است مشرف بر انطاكيه در لبنان((((پنج نفر از جبل اللكام پنج نفر از جبل اللكام پنج نفر از جبل اللكام پنج نفر از جبل اللكام . . . . وشيبانوشيبانوشيبانوشيباندو نفر از بالد فرنگ به نامهاى دو نفر از بالد فرنگ به نامهاى دو نفر از بالد فرنگ به نامهاى دو نفر از بالد فرنگ به نامهاى . . . . به نامهاى صليب، سعدان وشبيببه نامهاى صليب، سعدان وشبيببه نامهاى صليب، سعدان وشبيببه نامهاى صليب، سعدان وشبيب) ) ) ) محلى است در يمامهمحلى است در يمامهمحلى است در يمامهمحلى است در يمامه((((سه نفر از ساده سه نفر از ساده سه نفر از ساده سه نفر از ساده . . . . وطالوتوطالوتوطالوتوطالوت

محلى است نزديك كوههاى ادقيه از بنى محلى است نزديك كوههاى ادقيه از بنى محلى است نزديك كوههاى ادقيه از بنى محلى است نزديك كوههاى ادقيه از بنى ((((چهارده نفر از معاذه چهارده نفر از معاذه چهارده نفر از معاذه چهارده نفر از معاذه . . . . دو نفر از يمامه به نامهاى ظافر وجميلدو نفر از يمامه به نامهاى ظافر وجميلدو نفر از يمامه به نامهاى ظافر وجميلدو نفر از يمامه به نامهاى ظافر وجميل. . . . على واحمدعلى واحمدعلى واحمدعلى واحمدحمد، محمد، حسن، يعقوب، حسين، عبد اهللا، عبد القديم، نعيم، على، حيان، ظاهر، تغلب حمد، محمد، حسن، يعقوب، حسين، عبد اهللا، عبد القديم، نعيم، على، حيان، ظاهر، تغلب حمد، محمد، حسن، يعقوب، حسين، عبد اهللا، عبد القديم، نعيم، على، حيان، ظاهر، تغلب حمد، محمد، حسن، يعقوب، حسين، عبد اهللا، عبد القديم، نعيم، على، حيان، ظاهر، تغلب به نامهاى سويد، ابه نامهاى سويد، ابه نامهاى سويد، ابه نامهاى سويد، ا) ) ) ) قشيرقشيرقشيرقشير

ده نفر از آبادان به نامهاى حمزه، ده نفر از آبادان به نامهاى حمزه، ده نفر از آبادان به نامهاى حمزه، ده نفر از آبادان به نامهاى حمزه، . . . . به نام معشربه نام معشربه نام معشربه نام معشر) ) ) ) بر وزن اكوله شهريست از ديار هذيلبر وزن اكوله شهريست از ديار هذيلبر وزن اكوله شهريست از ديار هذيلبر وزن اكوله شهريست از ديار هذيل((((يك نفر از الومه يك نفر از الومه يك نفر از الومه يك نفر از الومه . . . . وكثيروكثيروكثيروكثيره نفر از يمن به نامهاى جبير، ه نفر از يمن به نامهاى جبير، ه نفر از يمن به نامهاى جبير، ه نفر از يمن به نامهاى جبير، چهاردچهاردچهاردچهارد. . . . شيبان، قاسم، جعفر، عمرو، عامر، عبد المهيمن، عبد الوارث، محمد واحمدشيبان، قاسم، جعفر، عمرو، عامر، عبد المهيمن، عبد الوارث، محمد واحمدشيبان، قاسم، جعفر، عمرو، عامر، عبد المهيمن، عبد الوارث، محمد واحمدشيبان، قاسم، جعفر، عمرو، عامر، عبد المهيمن، عبد الوارث، محمد واحمد

دو نفر از باديه نشينهاى دو نفر از باديه نشينهاى دو نفر از باديه نشينهاى دو نفر از باديه نشينهاى . . . . حويش، مالك، كعب، احمد، شيبان، عامر، عمار، فهد، عاصم، حجرش، كلثوم، جابر ومحمدحويش، مالك، كعب، احمد، شيبان، عامر، عمار، فهد، عاصم، حجرش، كلثوم، جابر ومحمدحويش، مالك، كعب، احمد، شيبان، عامر، عمار، فهد، عاصم، حجرش، كلثوم، جابر ومحمدحويش، مالك، كعب، احمد، شيبان، عامر، عمار، فهد، عاصم، حجرش، كلثوم، جابر ومحمد

Page 110: alinameh

١١٠

يك نفر از باديه يك نفر از باديه يك نفر از باديه يك نفر از باديه . . . . سه مرد از باديه نشينهاى اعقيل به نامهاى منبطه، ضابط وغربانسه مرد از باديه نشينهاى اعقيل به نامهاى منبطه، ضابط وغربانسه مرد از باديه نشينهاى اعقيل به نامهاى منبطه، ضابط وغربانسه مرد از باديه نشينهاى اعقيل به نامهاى منبطه، ضابط وغربان. . . . مصر به نامهاى عجالن ودراجمصر به نامهاى عجالن ودراجمصر به نامهاى عجالن ودراجمصر به نامهاى عجالن ودراجيك نفر يك نفر يك نفر يك نفر . . . . يك نفر از قبيله تميم به نام ريانيك نفر از قبيله تميم به نام ريانيك نفر از قبيله تميم به نام ريانيك نفر از قبيله تميم به نام ريان. . . . يك نفر از باديه نشينهاى شيبان به نام نهراشيك نفر از باديه نشينهاى شيبان به نام نهراشيك نفر از باديه نشينهاى شيبان به نام نهراشيك نفر از باديه نشينهاى شيبان به نام نهراش. . . . رورورورواغير به نام عماغير به نام عماغير به نام عماغير به نام عم نشينهاىنشينهاىنشينهاىنشينهاى

. . . . يك نفر از باديه نشينهاى قبيله كالب به نام مطريك نفر از باديه نشينهاى قبيله كالب به نام مطريك نفر از باديه نشينهاى قبيله كالب به نام مطريك نفر از باديه نشينهاى قبيله كالب به نام مطر. . . . به نام جابربه نام جابربه نام جابربه نام جابر) ) ) ) ناحيه ايست از نواحى كوفهناحيه ايست از نواحى كوفهناحيه ايست از نواحى كوفهناحيه ايست از نواحى كوفه((((از باديه نشينهاى قسين از باديه نشينهاى قسين از باديه نشينهاى قسين از باديه نشينهاى قسين چهار نفر از مواليان انبيا به نامهاى صباح، صياح، ميمون چهار نفر از مواليان انبيا به نامهاى صباح، صياح، ميمون چهار نفر از مواليان انبيا به نامهاى صباح، صياح، ميمون چهار نفر از مواليان انبيا به نامهاى صباح، صياح، ميمون . . . . سه نفر از مواليان اهل بيت به نامهاى عبد اهللا، مخنف وبراكسه نفر از مواليان اهل بيت به نامهاى عبد اهللا، مخنف وبراكسه نفر از مواليان اهل بيت به نامهاى عبد اهللا، مخنف وبراكسه نفر از مواليان اهل بيت به نامهاى عبد اهللا، مخنف وبراك

سه نفر از كربال به نامهاى سه نفر از كربال به نامهاى سه نفر از كربال به نامهاى سه نفر از كربال به نامهاى . . . . دو نفر از حله به نامهاى محمد وعلىدو نفر از حله به نامهاى محمد وعلىدو نفر از حله به نامهاى محمد وعلىدو نفر از حله به نامهاى محمد وعلى. . . . دو نفر غالم به نامهاى عبد اهللا وناصحدو نفر غالم به نامهاى عبد اهللا وناصحدو نفر غالم به نامهاى عبد اهللا وناصحدو نفر غالم به نامهاى عبد اهللا وناصح. . . . وهودوهودوهودوهود. . . . ند ند ند ند شش نفر از ابدال كه نام همه آنها عبد اهللا هستشش نفر از ابدال كه نام همه آنها عبد اهللا هستشش نفر از ابدال كه نام همه آنها عبد اهللا هستشش نفر از ابدال كه نام همه آنها عبد اهللا هست. . . . دو نفر از نجف به نامهاى جعفر ومحمددو نفر از نجف به نامهاى جعفر ومحمددو نفر از نجف به نامهاى جعفر ومحمددو نفر از نجف به نامهاى جعفر ومحمد. . . . حسين وحسين وحسنحسين وحسين وحسنحسين وحسين وحسنحسين وحسين وحسن

به درستى كه ايشان گروهى هستند كه در محل سر زدن خورشيد به درستى كه ايشان گروهى هستند كه در محل سر زدن خورشيد به درستى كه ايشان گروهى هستند كه در محل سر زدن خورشيد به درستى كه ايشان گروهى هستند كه در محل سر زدن خورشيد : : : : پس آن گاه حضرت على عليه السالم فرمودپس آن گاه حضرت على عليه السالم فرمودپس آن گاه حضرت على عليه السالم فرمودپس آن گاه حضرت على عليه السالم فرمودخداى تعالى ايشان را در كمتر از خداى تعالى ايشان را در كمتر از خداى تعالى ايشان را در كمتر از خداى تعالى ايشان را در كمتر از . . . . ومغرب آن، ودر زمينهاى هموار وكوهها گرد هم مى آيندومغرب آن، ودر زمينهاى هموار وكوهها گرد هم مى آيندومغرب آن، ودر زمينهاى هموار وكوهها گرد هم مى آيندومغرب آن، ودر زمينهاى هموار وكوهها گرد هم مى آيند) ) ) ) يعنى از جانب مشرقيعنى از جانب مشرقيعنى از جانب مشرقيعنى از جانب مشرق((((

ن مى شوند در حالى كه كسى از اهل مكه آنان را ن مى شوند در حالى كه كسى از اهل مكه آنان را ن مى شوند در حالى كه كسى از اهل مكه آنان را ن مى شوند در حالى كه كسى از اهل مكه آنان را آن گاه آنان به سوى مكه رواآن گاه آنان به سوى مكه رواآن گاه آنان به سوى مكه رواآن گاه آنان به سوى مكه روا. . . . به دور هم گرد مى آوردبه دور هم گرد مى آوردبه دور هم گرد مى آوردبه دور هم گرد مى آورد نصف شبىنصف شبىنصف شبىنصف شبىاما چون صبح اما چون صبح اما چون صبح اما چون صبح . . . . لشكريان سفيانى به ناگاه متوجه ما شده ما را به كام خود بردند لشكريان سفيانى به ناگاه متوجه ما شده ما را به كام خود بردند لشكريان سفيانى به ناگاه متوجه ما شده ما را به كام خود بردند لشكريان سفيانى به ناگاه متوجه ما شده ما را به كام خود بردند : : : : آنان چنين مى گويندآنان چنين مى گويندآنان چنين مى گويندآنان چنين مى گويند. . . . نمى شناسندنمى شناسندنمى شناسندنمى شناسند

از اين رو، از اين رو، از اين رو، از اين رو، . . . . ارانند مى بينندارانند مى بينندارانند مى بينندارانند مى بينندززززروشن بدمد اهل مكه آنان را در حالى كه طواف كنندگان وبر پاى دارندگان ونماز گروشن بدمد اهل مكه آنان را در حالى كه طواف كنندگان وبر پاى دارندگان ونماز گروشن بدمد اهل مكه آنان را در حالى كه طواف كنندگان وبر پاى دارندگان ونماز گروشن بدمد اهل مكه آنان را در حالى كه طواف كنندگان وبر پاى دارندگان ونماز گآن گاه آنان به نزد مهدى عليه السالم مى روند، در حالى كه حضرتش در زير مناره آن گاه آنان به نزد مهدى عليه السالم مى روند، در حالى كه حضرتش در زير مناره آن گاه آنان به نزد مهدى عليه السالم مى روند، در حالى كه حضرتش در زير مناره آن گاه آنان به نزد مهدى عليه السالم مى روند، در حالى كه حضرتش در زير مناره . . . . لى مكه منكر آنان مى شوندلى مكه منكر آنان مى شوندلى مكه منكر آنان مى شوندلى مكه منكر آنان مى شونداهااهااهااها

آن گاه آن گاه آن گاه آن گاه ! ! ! ! آرى، اى ياوران من آرى، اى ياوران من آرى، اى ياوران من آرى، اى ياوران من : : : : حضرت مى فرمايد حضرت مى فرمايد حضرت مى فرمايد حضرت مى فرمايد ! ! ! ! تويى مهدى؟تويى مهدى؟تويى مهدى؟تويى مهدى؟: : : : آنان به حضرت عرضه مى دارندآنان به حضرت عرضه مى دارندآنان به حضرت عرضه مى دارندآنان به حضرت عرضه مى دارند. . . . اى پنهان شده استاى پنهان شده استاى پنهان شده استاى پنهان شده است لذا حضرت بهلذا حضرت بهلذا حضرت بهلذا حضرت به. . . . مايندشان كه در فرمانبردارى چگونه اند مايندشان كه در فرمانبردارى چگونه اند مايندشان كه در فرمانبردارى چگونه اند مايندشان كه در فرمانبردارى چگونه اند مهدى عليه السالم خويش را از آنان پنهان مى كند تا بيازمهدى عليه السالم خويش را از آنان پنهان مى كند تا بيازمهدى عليه السالم خويش را از آنان پنهان مى كند تا بيازمهدى عليه السالم خويش را از آنان پنهان مى كند تا بياز

يعنى به مدينه يعنى به مدينه يعنى به مدينه يعنى به مدينه ((((آنان را خبردار مى سازند كه مهدى عليه السالم به قبر جدش ملحق شد آنان را خبردار مى سازند كه مهدى عليه السالم به قبر جدش ملحق شد آنان را خبردار مى سازند كه مهدى عليه السالم به قبر جدش ملحق شد آنان را خبردار مى سازند كه مهدى عليه السالم به قبر جدش ملحق شد . . . . جانب مدينه در راه مى شودجانب مدينه در راه مى شودجانب مدينه در راه مى شودجانب مدينه در راه مى شودچون آن چون آن چون آن چون آن . . . . پس آنان در مدينه به حضرتش ملحق مى شوندپس آنان در مدينه به حضرتش ملحق مى شوندپس آنان در مدينه به حضرتش ملحق مى شوندپس آنان در مدينه به حضرتش ملحق مى شوند). ). ). ). نزد قبر جدش رسول خدا صلى اهللا عليه وآله رفتنزد قبر جدش رسول خدا صلى اهللا عليه وآله رفتنزد قبر جدش رسول خدا صلى اهللا عليه وآله رفتنزد قبر جدش رسول خدا صلى اهللا عليه وآله رفت

پس از پس از پس از پس از . . . . سه بار انجام مى دهدسه بار انجام مى دهدسه بار انجام مى دهدسه بار انجام مى دهد رارارارا اس مى كند كه ايشان به مدينه آمده اند به مكه باز مى گردد واين عملاس مى كند كه ايشان به مدينه آمده اند به مكه باز مى گردد واين عملاس مى كند كه ايشان به مدينه آمده اند به مكه باز مى گردد واين عملاس مى كند كه ايشان به مدينه آمده اند به مكه باز مى گردد واين عملحضرت احسحضرت احسحضرت احسحضرت احستا زمانى كه با من بر سى تا زمانى كه با من بر سى تا زمانى كه با من بر سى تا زمانى كه با من بر سى : : : : سه مرتبه حضرت خود را در ميان صفا ومروه به ايشان مى نماياند وبه ايشان مى فرمايدسه مرتبه حضرت خود را در ميان صفا ومروه به ايشان مى نماياند وبه ايشان مى فرمايدسه مرتبه حضرت خود را در ميان صفا ومروه به ايشان مى نماياند وبه ايشان مى فرمايدسه مرتبه حضرت خود را در ميان صفا ومروه به ايشان مى نماياند وبه ايشان مى فرمايد

بيعت نكنيد بر كارى كه بر انجامش پاى بيعت نكنيد بر كارى كه بر انجامش پاى بيعت نكنيد بر كارى كه بر انجامش پاى بيعت نكنيد بر كارى كه بر انجامش پاى - - - - ير ندهيد ير ندهيد ير ندهيد ير ندهيد كه دائم بايد با اين خصائل باشيد وچيزى از آن را تغيكه دائم بايد با اين خصائل باشيد وچيزى از آن را تغيكه دائم بايد با اين خصائل باشيد وچيزى از آن را تغيكه دائم بايد با اين خصائل باشيد وچيزى از آن را تغي - - - - خصلت خصلت خصلت خصلت براى ما ذكر نما براى ما ذكر نما براى ما ذكر نما براى ما ذكر نما : : : : آنان مى گويندآنان مى گويندآنان مى گويندآنان مى گويند. . . . ودر عوض، بر ذمه من است كه هشت نكته را رعايت كنمودر عوض، بر ذمه من است كه هشت نكته را رعايت كنمودر عوض، بر ذمه من است كه هشت نكته را رعايت كنمودر عوض، بر ذمه من است كه هشت نكته را رعايت كنم. . . . مى فشرم مطمئن نيستممى فشرم مطمئن نيستممى فشرم مطمئن نيستممى فشرم مطمئن نيستم

دزدى دزدى دزدى دزدى . . . . بيعت مى كنم با شما بر اينكه به من پشت نكنيدبيعت مى كنم با شما بر اينكه به من پشت نكنيدبيعت مى كنم با شما بر اينكه به من پشت نكنيدبيعت مى كنم با شما بر اينكه به من پشت نكنيد: : : : پس حضرتش مى گويد پس حضرتش مى گويد پس حضرتش مى گويد پس حضرتش مى گويد . . . . كه مى شنويم وفرمان برداريمكه مى شنويم وفرمان برداريمكه مى شنويم وفرمان برداريمكه مى شنويم وفرمان برداريم

Page 111: alinameh

١١١

احدى را مورد احدى را مورد احدى را مورد احدى را مورد . . . . فحشا ومنافى عفتى به جا نياوريدفحشا ومنافى عفتى به جا نياوريدفحشا ومنافى عفتى به جا نياوريدفحشا ومنافى عفتى به جا نياوريد....كار حرامى از شما صادر نگردد كار حرامى از شما صادر نگردد كار حرامى از شما صادر نگردد كار حرامى از شما صادر نگردد . . . . تكب زنا نگرديدتكب زنا نگرديدتكب زنا نگرديدتكب زنا نگرديدمرمرمرمر. . . . ننماييدننماييدننماييدننماييدبه به به به . . . . مسجدى را ويران مسازيدمسجدى را ويران مسازيدمسجدى را ويران مسازيدمسجدى را ويران مسازيد. . . . طال ونقره وگندم وجو را ذخيره وانبار نكنيدطال ونقره وگندم وجو را ذخيره وانبار نكنيدطال ونقره وگندم وجو را ذخيره وانبار نكنيدطال ونقره وگندم وجو را ذخيره وانبار نكنيد. . . . ضرب وشتم قرار مدهيد مگر به حق ضرب وشتم قرار مدهيد مگر به حق ضرب وشتم قرار مدهيد مگر به حق ضرب وشتم قرار مدهيد مگر به حق

فرد يكتاپرست را لعن فرد يكتاپرست را لعن فرد يكتاپرست را لعن فرد يكتاپرست را لعن . . . . صبر پيشه سازيدصبر پيشه سازيدصبر پيشه سازيدصبر پيشه سازيد در سختيهادر سختيهادر سختيهادر سختيها. . . . ربا مخوريد ربا مخوريد ربا مخوريد ربا مخوريد . . . . به فرد مومن زشت نگوييد به فرد مومن زشت نگوييد به فرد مومن زشت نگوييد به فرد مومن زشت نگوييد . . . . دروغ شهادت ندهيددروغ شهادت ندهيددروغ شهادت ندهيددروغ شهادت ندهيدآن كه از معركه مى گريزد را آن كه از معركه مى گريزد را آن كه از معركه مى گريزد را آن كه از معركه مى گريزد را . . . . زيور خود نسازيد وابريشم وديبا نپوشيدزيور خود نسازيد وابريشم وديبا نپوشيدزيور خود نسازيد وابريشم وديبا نپوشيدزيور خود نسازيد وابريشم وديبا نپوشيد رارارارا طالطالطالطال. . . . مسكر مياشاميدمسكر مياشاميدمسكر مياشاميدمسكر مياشاميد. . . . ونفرين نكنيدونفرين نكنيدونفرين نكنيدونفرين نكنيد

جامه هاى خز بر جامه هاى خز بر جامه هاى خز بر جامه هاى خز بر . . . . به كافر ومنافق تمايل نشان مدهيدبه كافر ومنافق تمايل نشان مدهيدبه كافر ومنافق تمايل نشان مدهيدبه كافر ومنافق تمايل نشان مدهيد. . . . با مسلمان غدر نكنيدبا مسلمان غدر نكنيدبا مسلمان غدر نكنيدبا مسلمان غدر نكنيد. . . . از سر حرمت خونى نريزيداز سر حرمت خونى نريزيداز سر حرمت خونى نريزيداز سر حرمت خونى نريزيد. . . . دنبال نكنيددنبال نكنيددنبال نكنيددنبال نكنيدفرمان به كارهاى فرمان به كارهاى فرمان به كارهاى فرمان به كارهاى . . . . بى عفتى وكار زشت را ناروا بشماريدبى عفتى وكار زشت را ناروا بشماريدبى عفتى وكار زشت را ناروا بشماريدبى عفتى وكار زشت را ناروا بشماريد. . . . سجده بر خاك كنيد وتكيه بدان نماييدسجده بر خاك كنيد وتكيه بدان نماييدسجده بر خاك كنيد وتكيه بدان نماييدسجده بر خاك كنيد وتكيه بدان نماييد. . . . تن ننماييدتن ننماييدتن ننماييدتن ننماييد

چون اين كارها را به انجام رسانيد بر من است كه رفيقى جز شما برنگزينم، چون اين كارها را به انجام رسانيد بر من است كه رفيقى جز شما برنگزينم، چون اين كارها را به انجام رسانيد بر من است كه رفيقى جز شما برنگزينم، چون اين كارها را به انجام رسانيد بر من است كه رفيقى جز شما برنگزينم، . . . . پسنديده كرده ومنكرات را نهى كنيدپسنديده كرده ومنكرات را نهى كنيدپسنديده كرده ومنكرات را نهى كنيدپسنديده كرده ومنكرات را نهى كنيدخوريد، وسوار نشوم مگر بر آنچه كه خوريد، وسوار نشوم مگر بر آنچه كه خوريد، وسوار نشوم مگر بر آنچه كه خوريد، وسوار نشوم مگر بر آنچه كه ونپوشم مگر آن چه را كه شما مى پوشيد، ونخورم مگر آنچه را كه شما مى ونپوشم مگر آن چه را كه شما مى پوشيد، ونخورم مگر آنچه را كه شما مى ونپوشم مگر آن چه را كه شما مى پوشيد، ونخورم مگر آنچه را كه شما مى ونپوشم مگر آن چه را كه شما مى پوشيد، ونخورم مگر آنچه را كه شما مى

به اندك مالى از به اندك مالى از به اندك مالى از به اندك مالى از . . . . شما سوار مى شويد، ونباشم مگر آنجايى كه شما مى باشيد، ونروم مگر آنجايى كه شما مى رويدشما سوار مى شويد، ونباشم مگر آنجايى كه شما مى باشيد، ونروم مگر آنجايى كه شما مى رويدشما سوار مى شويد، ونباشم مگر آنجايى كه شما مى باشيد، ونروم مگر آنجايى كه شما مى رويدشما سوار مى شويد، ونباشم مگر آنجايى كه شما مى باشيد، ونروم مگر آنجايى كه شما مى رويدهمچنين تنها وتنها بندگى همچنين تنها وتنها بندگى همچنين تنها وتنها بندگى همچنين تنها وتنها بندگى . . . . دنيا خشنود شوم وزمين را از عدل وداد پر كنم، هر چند كه از جور وستم پر شده باشددنيا خشنود شوم وزمين را از عدل وداد پر كنم، هر چند كه از جور وستم پر شده باشددنيا خشنود شوم وزمين را از عدل وداد پر كنم، هر چند كه از جور وستم پر شده باشددنيا خشنود شوم وزمين را از عدل وداد پر كنم، هر چند كه از جور وستم پر شده باشد

ما بر اين امور خشنوديم وبا تو بيعت ما بر اين امور خشنوديم وبا تو بيعت ما بر اين امور خشنوديم وبا تو بيعت ما بر اين امور خشنوديم وبا تو بيعت : : : : آنان گويندآنان گويندآنان گويندآنان گويند. . . . ادار بمانم آن چنان كه شما به من وفادار مانيدادار بمانم آن چنان كه شما به من وفادار مانيدادار بمانم آن چنان كه شما به من وفادار مانيدادار بمانم آن چنان كه شما به من وفادار مانيدخدا كنم وبه شما وفخدا كنم وبه شما وفخدا كنم وبه شما وفخدا كنم وبه شما وف. . . . در چنين زمانى است كه حضرت در ميان مردم ظاهر گردددر چنين زمانى است كه حضرت در ميان مردم ظاهر گردددر چنين زمانى است كه حضرت در ميان مردم ظاهر گردددر چنين زمانى است كه حضرت در ميان مردم ظاهر گردد. . . . آن گاه حضرت با تك تك آنان دست مى دهدآن گاه حضرت با تك تك آنان دست مى دهدآن گاه حضرت با تك تك آنان دست مى دهدآن گاه حضرت با تك تك آنان دست مى دهد. . . . مى كنيممى كنيممى كنيممى كنيم

خضر پرورده عهد وپيمان خضر پرورده عهد وپيمان خضر پرورده عهد وپيمان خضر پرورده عهد وپيمان . . . . ار گيرند ار گيرند ار گيرند ار گيرند مردمان با ايمان براى او سر خضوع فرود آورند وشهرها به زير فرمانش قرمردمان با ايمان براى او سر خضوع فرود آورند وشهرها به زير فرمانش قرمردمان با ايمان براى او سر خضوع فرود آورند وشهرها به زير فرمانش قرمردمان با ايمان براى او سر خضوع فرود آورند وشهرها به زير فرمانش قردولت او شود واهل همدان در سمت وزيرى او قرار گيرند وخوالنيان لشكريان او شوند وحميريان ياران او گردند دولت او شود واهل همدان در سمت وزيرى او قرار گيرند وخوالنيان لشكريان او شوند وحميريان ياران او گردند دولت او شود واهل همدان در سمت وزيرى او قرار گيرند وخوالنيان لشكريان او شوند وحميريان ياران او گردند دولت او شود واهل همدان در سمت وزيرى او قرار گيرند وخوالنيان لشكريان او شوند وحميريان ياران او گردند

او با لشكريانش وارد او با لشكريانش وارد او با لشكريانش وارد او با لشكريانش وارد . . . . خداوند جمعيت او را بسيار گرداند وپشت او را محكم كند خداوند جمعيت او را بسيار گرداند وپشت او را محكم كند خداوند جمعيت او را بسيار گرداند وپشت او را محكم كند خداوند جمعيت او را بسيار گرداند وپشت او را محكم كند . . . . ومضريان طاليه داران لشكرشومضريان طاليه داران لشكرشومضريان طاليه داران لشكرشومضريان طاليه داران لشكرش ....عقب وپيش روى او روانه شوندعقب وپيش روى او روانه شوندعقب وپيش روى او روانه شوندعقب وپيش روى او روانه شوند عراق مى شود ومردمان درعراق مى شود ومردمان درعراق مى شود ومردمان درعراق مى شود ومردمان در

آن گاه مردى از اوالد حسن با آن گاه مردى از اوالد حسن با آن گاه مردى از اوالد حسن با آن گاه مردى از اوالد حسن با . . . . طاليه دار لشكر او مردى است عقيل نام ودنباله دار لشكرش مردى است حارث نامطاليه دار لشكر او مردى است عقيل نام ودنباله دار لشكرش مردى است حارث نامطاليه دار لشكر او مردى است عقيل نام ودنباله دار لشكرش مردى است حارث نامطاليه دار لشكر او مردى است عقيل نام ودنباله دار لشكرش مردى است حارث نام، زيرا كه من ، زيرا كه من ، زيرا كه من ، زيرا كه من ))))يعنى امامت يعنى امامت يعنى امامت يعنى امامت ((((من سزاوارترم از تو به اين امر من سزاوارترم از تو به اين امر من سزاوارترم از تو به اين امر من سزاوارترم از تو به اين امر ! ! ! ! اى پسر عماى پسر عماى پسر عماى پسر عم: : : : دوازده هزار سوار به او ملحق شده وگويددوازده هزار سوار به او ملحق شده وگويددوازده هزار سوار به او ملحق شده وگويددوازده هزار سوار به او ملحق شده وگويد

منم مهدى، او مى گويد آيا براى تو منم مهدى، او مى گويد آيا براى تو منم مهدى، او مى گويد آيا براى تو منم مهدى، او مى گويد آيا براى تو : : : : حضرت مهدى مى گويدحضرت مهدى مى گويدحضرت مهدى مى گويدحضرت مهدى مى گويد. . . . شم واو بزرگتر از حسين استشم واو بزرگتر از حسين استشم واو بزرگتر از حسين استشم واو بزرگتر از حسين استفرزندان حسن مى بافرزندان حسن مى بافرزندان حسن مى بافرزندان حسن مى با ازازازازخود را در خود را در خود را در خود را در ،،،،نشانه يا معجزه يا عالمتى هست؟ حضرت مهدى با نظر واشاره به مرغى كه در هوا پرواز مى كند مرغ نشانه يا معجزه يا عالمتى هست؟ حضرت مهدى با نظر واشاره به مرغى كه در هوا پرواز مى كند مرغ نشانه يا معجزه يا عالمتى هست؟ حضرت مهدى با نظر واشاره به مرغى كه در هوا پرواز مى كند مرغ نشانه يا معجزه يا عالمتى هست؟ حضرت مهدى با نظر واشاره به مرغى كه در هوا پرواز مى كند مرغ

سپس سپس سپس سپس . . . . گواهى مى دهدگواهى مى دهدگواهى مى دهدگواهى مى دهد آن گاه به قدرت خداوند متعال به سخن در مى آيد وبه امامت حضرتآن گاه به قدرت خداوند متعال به سخن در مى آيد وبه امامت حضرتآن گاه به قدرت خداوند متعال به سخن در مى آيد وبه امامت حضرتآن گاه به قدرت خداوند متعال به سخن در مى آيد وبه امامت حضرت. . . . كف حضرت مى افكندكف حضرت مى افكندكف حضرت مى افكندكف حضرت مى افكند

Page 112: alinameh

١١٢

حضرت چوب خشكى را در نقطه اى از زمين كه در آن آبى نيست مى كارد وآن چوب خشك سبز مى گردد وبرگ حضرت چوب خشكى را در نقطه اى از زمين كه در آن آبى نيست مى كارد وآن چوب خشك سبز مى گردد وبرگ حضرت چوب خشكى را در نقطه اى از زمين كه در آن آبى نيست مى كارد وآن چوب خشك سبز مى گردد وبرگ حضرت چوب خشكى را در نقطه اى از زمين كه در آن آبى نيست مى كارد وآن چوب خشك سبز مى گردد وبرگ حسنى با ديدن حسنى با ديدن حسنى با ديدن حسنى با ديدن . . . . آن گاه قطعه سنگ سختى را از زمين برداشته در دستان خود مانند موم نرم وخمير مى كند آن گاه قطعه سنگ سختى را از زمين برداشته در دستان خود مانند موم نرم وخمير مى كند آن گاه قطعه سنگ سختى را از زمين برداشته در دستان خود مانند موم نرم وخمير مى كند آن گاه قطعه سنگ سختى را از زمين برداشته در دستان خود مانند موم نرم وخمير مى كند . . . . مى دهدمى دهدمى دهدمى دهد

آن گاه خود تسليم فرمان آن حضرت مى گردد آن گاه خود تسليم فرمان آن حضرت مى گردد آن گاه خود تسليم فرمان آن حضرت مى گردد آن گاه خود تسليم فرمان آن حضرت مى گردد . . . . از تو مى بريماز تو مى بريماز تو مى بريماز تو مى بريم امر با تو است وما فرمانامر با تو است وما فرمانامر با تو است وما فرمانامر با تو است وما فرمان: : : : اين معجزات مى گويداين معجزات مى گويداين معجزات مى گويداين معجزات مى گويدآن گاه او به آن گاه او به آن گاه او به آن گاه او به . . . . طاليه دار لشكرش مردى است كه همنام با او است طاليه دار لشكرش مردى است كه همنام با او است طاليه دار لشكرش مردى است كه همنام با او است طاليه دار لشكرش مردى است كه همنام با او است . . . . ولشكريانش هم به پيروى از او تسليم مى شوندولشكريانش هم به پيروى از او تسليم مى شوندولشكريانش هم به پيروى از او تسليم مى شوندولشكريانش هم به پيروى از او تسليم مى شوند

او او او او مردم جملگى خبر مردم جملگى خبر مردم جملگى خبر مردم جملگى خبر . . . . سپس از آن جا به جانب مدينه الرسول باز مى گرددسپس از آن جا به جانب مدينه الرسول باز مى گرددسپس از آن جا به جانب مدينه الرسول باز مى گرددسپس از آن جا به جانب مدينه الرسول باز مى گردد. . . . سير پرداخته وخراسان را فتح مى نمايدسير پرداخته وخراسان را فتح مى نمايدسير پرداخته وخراسان را فتح مى نمايدسير پرداخته وخراسان را فتح مى نمايدآن گاه آن گاه آن گاه آن گاه . . . . اهل يمن وحجاز فرمان او مى برند، اما قبيله ثقيف از سر نافرمانى سر به شورش بر مى دارداهل يمن وحجاز فرمان او مى برند، اما قبيله ثقيف از سر نافرمانى سر به شورش بر مى دارداهل يمن وحجاز فرمان او مى برند، اما قبيله ثقيف از سر نافرمانى سر به شورش بر مى دارداهل يمن وحجاز فرمان او مى برند، اما قبيله ثقيف از سر نافرمانى سر به شورش بر مى دارد. . . . را مى شنوندرا مى شنوندرا مى شنوندرا مى شنوند

آگاه باشيد اين عربها آگاه باشيد اين عربها آگاه باشيد اين عربها آگاه باشيد اين عربها : : : : صدايى در شام بلند مى شود كه صدايى در شام بلند مى شود كه صدايى در شام بلند مى شود كه صدايى در شام بلند مى شود كه . . . . او به جانب شام به قصد نبرد با سفيانى در راه مى شوداو به جانب شام به قصد نبرد با سفيانى در راه مى شوداو به جانب شام به قصد نبرد با سفيانى در راه مى شوداو به جانب شام به قصد نبرد با سفيانى در راه مى شوددر حق اين جماعت چه در حق اين جماعت چه در حق اين جماعت چه در حق اين جماعت چه : : : : ن گاه سفيانى به اصحاب خود مى گويدن گاه سفيانى به اصحاب خود مى گويدن گاه سفيانى به اصحاب خود مى گويدن گاه سفيانى به اصحاب خود مى گويدآآآآ. . . . عربهاى حجازى هستند كه به جانب شما در راهندعربهاى حجازى هستند كه به جانب شما در راهندعربهاى حجازى هستند كه به جانب شما در راهندعربهاى حجازى هستند كه به جانب شما در راهند

سفيانى آنان را به سفيانى آنان را به سفيانى آنان را به سفيانى آنان را به . . . . ما ياران جنگ وتيرانداز وعده وآالت جنگى تو هستيم ما ياران جنگ وتيرانداز وعده وآالت جنگى تو هستيم ما ياران جنگ وتيرانداز وعده وآالت جنگى تو هستيم ما ياران جنگ وتيرانداز وعده وآالت جنگى تو هستيم : : : : مى گوييد؟ لشكريان ويارانش پاسخ دهندمى گوييد؟ لشكريان ويارانش پاسخ دهندمى گوييد؟ لشكريان ويارانش پاسخ دهندمى گوييد؟ لشكريان ويارانش پاسخ دهند . . . . جنگ تشجيع مى كندجنگ تشجيع مى كندجنگ تشجيع مى كندجنگ تشجيع مى كند

نام او حرب است نام او حرب است نام او حرب است نام او حرب است : : : : رمودرمودرمودرموداى امير مؤمنان نام سفيانى چيست؟ حضرت فاى امير مؤمنان نام سفيانى چيست؟ حضرت فاى امير مؤمنان نام سفيانى چيست؟ حضرت فاى امير مؤمنان نام سفيانى چيست؟ حضرت ف: : : : گروهى از اهل كوفه به پا خواستند وگفتندگروهى از اهل كوفه به پا خواستند وگفتندگروهى از اهل كوفه به پا خواستند وگفتندگروهى از اهل كوفه به پا خواستند وگفتنداو از نسل يزيد، پسر معاويه، پسر او از نسل يزيد، پسر معاويه، پسر او از نسل يزيد، پسر معاويه، پسر او از نسل يزيد، پسر معاويه، پسر . . . . سر خالدسر خالدسر خالدسر خالدپپپپپسر ساهمه، پسر زيد، پسر عثمان، پسر ساهمه، پسر زيد، پسر عثمان، پسر ساهمه، پسر زيد، پسر عثمان، پسر ساهمه، پسر زيد، پسر عثمان، پسر عنبسه، پسر مره، پسر كليب، پسر عنبسه، پسر مره، پسر كليب، پسر عنبسه، پسر مره، پسر كليب، پسر عنبسه، پسر مره، پسر كليب،

او بدترين خلق خداى تعالى وملعونترينشان از حيث نسب او بدترين خلق خداى تعالى وملعونترينشان از حيث نسب او بدترين خلق خداى تعالى وملعونترينشان از حيث نسب او بدترين خلق خداى تعالى وملعونترينشان از حيث نسب . . . . ابى سفيان است كه در آسمان وزمين لعنت شده استابى سفيان است كه در آسمان وزمين لعنت شده استابى سفيان است كه در آسمان وزمين لعنت شده استابى سفيان است كه در آسمان وزمين لعنت شده استاو در راه مى او در راه مى او در راه مى او در راه مى . . . . شكريان وسواران خود كه بالغ بر دويست هزار جنگجو استشكريان وسواران خود كه بالغ بر دويست هزار جنگجو استشكريان وسواران خود كه بالغ بر دويست هزار جنگجو استشكريان وسواران خود كه بالغ بر دويست هزار جنگجو استاو بيرون آيد با لاو بيرون آيد با لاو بيرون آيد با لاو بيرون آيد با ل. . . . وستمگرترينشان استوستمگرترينشان استوستمگرترينشان استوستمگرترينشان است

در اين هنگام مهدى عليه السالم با سواران ومردان در اين هنگام مهدى عليه السالم با سواران ومردان در اين هنگام مهدى عليه السالم با سواران ومردان در اين هنگام مهدى عليه السالم با سواران ومردان . . . . مى رسد مى رسد مى رسد مى رسد ) ) ) ) كه يكى از شهرهاى عراق استكه يكى از شهرهاى عراق استكه يكى از شهرهاى عراق استكه يكى از شهرهاى عراق است((((شود تا به حيره شود تا به حيره شود تا به حيره شود تا به حيره نصر نصر نصر نصر وفرشته وفرشته وفرشته وفرشته ولشكريان خود بر او پيشى مى گيرد در حالتى كه جبرئيل در طرف راستش وميكائيل در جانب چپشولشكريان خود بر او پيشى مى گيرد در حالتى كه جبرئيل در طرف راستش وميكائيل در جانب چپشولشكريان خود بر او پيشى مى گيرد در حالتى كه جبرئيل در طرف راستش وميكائيل در جانب چپشولشكريان خود بر او پيشى مى گيرد در حالتى كه جبرئيل در طرف راستش وميكائيل در جانب چپش

سرانجام حضرت ولشكريانش در سرانجام حضرت ولشكريانش در سرانجام حضرت ولشكريانش در سرانجام حضرت ولشكريانش در . . . . مردم گروه گروه از اقصى نقاط عالم بدو ملحق شوندمردم گروه گروه از اقصى نقاط عالم بدو ملحق شوندمردم گروه گروه از اقصى نقاط عالم بدو ملحق شوندمردم گروه گروه از اقصى نقاط عالم بدو ملحق شوند. . . . روبرويش قرار دارندروبرويش قرار دارندروبرويش قرار دارندروبرويش قرار دارندساير مخلوقات خدا به اين خشم ساير مخلوقات خدا به اين خشم ساير مخلوقات خدا به اين خشم ساير مخلوقات خدا به اين خشم . . . . او به سبب خشم خداوند خشمگين مى گردداو به سبب خشم خداوند خشمگين مى گردداو به سبب خشم خداوند خشمگين مى گردداو به سبب خشم خداوند خشمگين مى گردد. . . . حيره با لشكر سفيانى برخورد مى كنندحيره با لشكر سفيانى برخورد مى كنندحيره با لشكر سفيانى برخورد مى كنندحيره با لشكر سفيانى برخورد مى كنند

فيانى سنگ مى افكنند وكوهها تخته سنگهاى فيانى سنگ مى افكنند وكوهها تخته سنگهاى فيانى سنگ مى افكنند وكوهها تخته سنگهاى فيانى سنگ مى افكنند وكوهها تخته سنگهاى وغضب خشمگين مى شوند آن سان كه مرغان از باالى سر بر لشكر سوغضب خشمگين مى شوند آن سان كه مرغان از باالى سر بر لشكر سوغضب خشمگين مى شوند آن سان كه مرغان از باالى سر بر لشكر سوغضب خشمگين مى شوند آن سان كه مرغان از باالى سر بر لشكر سميان سفيانى ومهدى عليه السالم نبرد سهمگينى در مى گيرد تا اينكه جمله لشكريان ميان سفيانى ومهدى عليه السالم نبرد سهمگينى در مى گيرد تا اينكه جمله لشكريان ميان سفيانى ومهدى عليه السالم نبرد سهمگينى در مى گيرد تا اينكه جمله لشكريان ميان سفيانى ومهدى عليه السالم نبرد سهمگينى در مى گيرد تا اينكه جمله لشكريان . . . . خود را بر آنان فرو مى ريزندخود را بر آنان فرو مى ريزندخود را بر آنان فرو مى ريزندخود را بر آنان فرو مى ريزند

در اين هنگام شخص سفيانى با گروه اندكى از يارانش فرار مى كند، اما مردى از ياران قائم در اين هنگام شخص سفيانى با گروه اندكى از يارانش فرار مى كند، اما مردى از ياران قائم در اين هنگام شخص سفيانى با گروه اندكى از يارانش فرار مى كند، اما مردى از ياران قائم در اين هنگام شخص سفيانى با گروه اندكى از يارانش فرار مى كند، اما مردى از ياران قائم . . . . سفيانى هالك مى شوندسفيانى هالك مى شوندسفيانى هالك مى شوندسفيانى هالك مى شوند

Page 113: alinameh

١١٣

نام دارد خود را به اتفاق مردانى چند كه پاى در ركاب او دارند به سفيانى ويارانش رسانده او را به بند نام دارد خود را به اتفاق مردانى چند كه پاى در ركاب او دارند به سفيانى ويارانش رسانده او را به بند نام دارد خود را به اتفاق مردانى چند كه پاى در ركاب او دارند به سفيانى ويارانش رسانده او را به بند نام دارد خود را به اتفاق مردانى چند كه پاى در ركاب او دارند به سفيانى ويارانش رسانده او را به بند كه صياحكه صياحكه صياحكه صياحآن آن آن آن . . . . كشيده خدمت مهدى عليه السالم در حالى كه حضرت نماز مغرب را خوانده وبه نماز عشا مشغول است، مى آورندكشيده خدمت مهدى عليه السالم در حالى كه حضرت نماز مغرب را خوانده وبه نماز عشا مشغول است، مى آورندكشيده خدمت مهدى عليه السالم در حالى كه حضرت نماز مغرب را خوانده وبه نماز عشا مشغول است، مى آورندكشيده خدمت مهدى عليه السالم در حالى كه حضرت نماز مغرب را خوانده وبه نماز عشا مشغول است، مى آورند

مرا باقى گذار تا اينكه براى تو مرا باقى گذار تا اينكه براى تو مرا باقى گذار تا اينكه براى تو مرا باقى گذار تا اينكه براى تو ! ! ! ! اى پسر عمواى پسر عمواى پسر عمواى پسر عمو: : : : ويدويدويدويدسفيانى مى گسفيانى مى گسفيانى مى گسفيانى مى گ. . . . حضرت نماز خود را سبك كرده به پايان مى رساندحضرت نماز خود را سبك كرده به پايان مى رساندحضرت نماز خود را سبك كرده به پايان مى رساندحضرت نماز خود را سبك كرده به پايان مى رساند راى شما در اين مورد بر چه مى باشد؟ زيرا كه منراى شما در اين مورد بر چه مى باشد؟ زيرا كه منراى شما در اين مورد بر چه مى باشد؟ زيرا كه منراى شما در اين مورد بر چه مى باشد؟ زيرا كه من: : : : حضرت رو به اصحاب خود كرده مى فرمايدحضرت رو به اصحاب خود كرده مى فرمايدحضرت رو به اصحاب خود كرده مى فرمايدحضرت رو به اصحاب خود كرده مى فرمايد. . . . يار وهمراه باشميار وهمراه باشميار وهمراه باشميار وهمراه باشم

به خدا سوگند، ما خشنود نمى شويم مگر به خدا سوگند، ما خشنود نمى شويم مگر به خدا سوگند، ما خشنود نمى شويم مگر به خدا سوگند، ما خشنود نمى شويم مگر : : : : آنان مى گويندآنان مى گويندآنان مى گويندآنان مى گويند. . . . بر خود عهد كرده ام كه كارى نكنم مگر به رضايت شمابر خود عهد كرده ام كه كارى نكنم مگر به رضايت شمابر خود عهد كرده ام كه كارى نكنم مگر به رضايت شمابر خود عهد كرده ام كه كارى نكنم مگر به رضايت شمامهدى مهدى مهدى مهدى . . . . و را بكشى، زيرا كه او خونهايى را به زمين ريخته است كه خداوند ريختن آن را حرام كرده استو را بكشى، زيرا كه او خونهايى را به زمين ريخته است كه خداوند ريختن آن را حرام كرده استو را بكشى، زيرا كه او خونهايى را به زمين ريخته است كه خداوند ريختن آن را حرام كرده استو را بكشى، زيرا كه او خونهايى را به زمين ريخته است كه خداوند ريختن آن را حرام كرده استاينكه ااينكه ااينكه ااينكه ا

كه ميانه بصره كه ميانه بصره كه ميانه بصره كه ميانه بصره ((((آن گاه او را گرفته در كنار رود هجير آن گاه او را گرفته در كنار رود هجير آن گاه او را گرفته در كنار رود هجير آن گاه او را گرفته در كنار رود هجير . . . . درباره او آنچه مى خواهيد بكنيددرباره او آنچه مى خواهيد بكنيددرباره او آنچه مى خواهيد بكنيددرباره او آنچه مى خواهيد بكنيد: : : : عليه السالم گويدعليه السالم گويدعليه السالم گويدعليه السالم گويداند بسان بريدن سر قوچ سر از تنش اند بسان بريدن سر قوچ سر از تنش اند بسان بريدن سر قوچ سر از تنش اند بسان بريدن سر قوچ سر از تنش اى آن درخت آويزش كردهاى آن درخت آويزش كردهاى آن درخت آويزش كردهاى آن درخت آويزش كردههههه زير درختى در حالى كه بر شاخهزير درختى در حالى كه بر شاخهزير درختى در حالى كه بر شاخهزير درختى در حالى كه بر شاخه) ) ) ) وكوفه استوكوفه استوكوفه استوكوفه است

خبر به بنى كالب مى رسد خبر به بنى كالب مى رسد خبر به بنى كالب مى رسد خبر به بنى كالب مى رسد : : : : راوى گويدراوى گويدراوى گويدراوى گويد. . . . كه خداوند به افكندن روح پليد او در نار نيران شتاب كندكه خداوند به افكندن روح پليد او در نار نيران شتاب كندكه خداوند به افكندن روح پليد او در نار نيران شتاب كندكه خداوند به افكندن روح پليد او در نار نيران شتاب كند. . . . بر مى گيرند بر مى گيرند بر مى گيرند بر مى گيرند بنى كالب با مردى از اوالد پادشاه بنى كالب با مردى از اوالد پادشاه بنى كالب با مردى از اوالد پادشاه بنى كالب با مردى از اوالد پادشاه . . . . كه حرب بن عنبسه كشته شد وقاتل او مردى از فرزندان على بن ابى طالب استكه حرب بن عنبسه كشته شد وقاتل او مردى از فرزندان على بن ابى طالب استكه حرب بن عنبسه كشته شد وقاتل او مردى از فرزندان على بن ابى طالب استكه حرب بن عنبسه كشته شد وقاتل او مردى از فرزندان على بن ابى طالب است

آن گاه قبيله بنى ثقيف به جمع آنان افزوده آن گاه قبيله بنى ثقيف به جمع آنان افزوده آن گاه قبيله بنى ثقيف به جمع آنان افزوده آن گاه قبيله بنى ثقيف به جمع آنان افزوده . . . . دى وگرفتن انتقام خون حرب بن عنبسه بيعت مى كننددى وگرفتن انتقام خون حرب بن عنبسه بيعت مى كننددى وگرفتن انتقام خون حرب بن عنبسه بيعت مى كننددى وگرفتن انتقام خون حرب بن عنبسه بيعت مى كنندروم بر نبرد با مهروم بر نبرد با مهروم بر نبرد با مهروم بر نبرد با مهپادشاه روم با هزار سرهنگ كه در زير فرمان هر سرهنگى هزار مرد جنگجو باشد بيرون آيد ودر پادشاه روم با هزار سرهنگ كه در زير فرمان هر سرهنگى هزار مرد جنگجو باشد بيرون آيد ودر پادشاه روم با هزار سرهنگ كه در زير فرمان هر سرهنگى هزار مرد جنگجو باشد بيرون آيد ودر پادشاه روم با هزار سرهنگ كه در زير فرمان هر سرهنگى هزار مرد جنگجو باشد بيرون آيد ودر . . . . مى شود مى شود مى شود مى شود

انطاكيه وحلب انطاكيه وحلب انطاكيه وحلب انطاكيه وحلب شهرى است در سرحدات شام ميانشهرى است در سرحدات شام ميانشهرى است در سرحدات شام ميانشهرى است در سرحدات شام ميان((((شهرى از شهرهاى تحت سيطره قائم كه آن را طرسوس شهرى از شهرهاى تحت سيطره قائم كه آن را طرسوس شهرى از شهرهاى تحت سيطره قائم كه آن را طرسوس شهرى از شهرهاى تحت سيطره قائم كه آن را طرسوس مردانشان را از دم تيغ گذرانند وشهر مردانشان را از دم تيغ گذرانند وشهر مردانشان را از دم تيغ گذرانند وشهر مردانشان را از دم تيغ گذرانند وشهر . . . . نامند فرود آيند واموال وچهارپايان وزنانشان را به يغما برندنامند فرود آيند واموال وچهارپايان وزنانشان را به يغما برندنامند فرود آيند واموال وچهارپايان وزنانشان را به يغما برندنامند فرود آيند واموال وچهارپايان وزنانشان را به يغما برند) ) ) ) وشهرهاى روموشهرهاى روموشهرهاى روموشهرهاى روم

مى بينم زنها را كه در رديف مردان بر پشت اسبان سوارند ومركوبشان در شعاع مى بينم زنها را كه در رديف مردان بر پشت اسبان سوارند ومركوبشان در شعاع مى بينم زنها را كه در رديف مردان بر پشت اسبان سوارند ومركوبشان در شعاع مى بينم زنها را كه در رديف مردان بر پشت اسبان سوارند ومركوبشان در شعاع - - - - ! ! ! ! اى مردم اى مردم اى مردم اى مردم - - - - . . . . را ويران كنند را ويران كنند را ويران كنند را ويران كنند حضرت به جانب پادشاه روم با لشكريان خود حضرت به جانب پادشاه روم با لشكريان خود حضرت به جانب پادشاه روم با لشكريان خود حضرت به جانب پادشاه روم با لشكريان خود . . . . آنان به قائم عليه السالم مى رسدآنان به قائم عليه السالم مى رسدآنان به قائم عليه السالم مى رسدآنان به قائم عليه السالم مى رسدبارى، خبر بارى، خبر بارى، خبر بارى، خبر . . . . آفتاب وماه نمايان استآفتاب وماه نمايان استآفتاب وماه نمايان استآفتاب وماه نمايان است

از شب تا از شب تا از شب تا از شب تا . . . . رقه مى رسند ميان لشكريان حضرت وسپاه دشمن نبردى در مى گيردرقه مى رسند ميان لشكريان حضرت وسپاه دشمن نبردى در مى گيردرقه مى رسند ميان لشكريان حضرت وسپاه دشمن نبردى در مى گيردرقه مى رسند ميان لشكريان حضرت وسپاه دشمن نبردى در مى گيرد چون به ده فرسنگىچون به ده فرسنگىچون به ده فرسنگىچون به ده فرسنگى. . . . در راه مى شوددر راه مى شوددر راه مى شوددر راه مى شودن از بدنهاى مردگان ن از بدنهاى مردگان ن از بدنهاى مردگان ن از بدنهاى مردگان به صبح نبرد ادامه پيدا مى كند تا آنجا كه آب رودخانه از خون كشتگان تغيير كند واطراف آبه صبح نبرد ادامه پيدا مى كند تا آنجا كه آب رودخانه از خون كشتگان تغيير كند واطراف آبه صبح نبرد ادامه پيدا مى كند تا آنجا كه آب رودخانه از خون كشتگان تغيير كند واطراف آبه صبح نبرد ادامه پيدا مى كند تا آنجا كه آب رودخانه از خون كشتگان تغيير كند واطراف آ

مهدى عليه السالم مهدى عليه السالم مهدى عليه السالم مهدى عليه السالم . . . . در آخر، پادشاه روم در پى اين شكست به جانب انطاكيه فرار مى كنددر آخر، پادشاه روم در پى اين شكست به جانب انطاكيه فرار مى كنددر آخر، پادشاه روم در پى اين شكست به جانب انطاكيه فرار مى كنددر آخر، پادشاه روم در پى اين شكست به جانب انطاكيه فرار مى كند. . . . عفونت شديدى فراگيرد عفونت شديدى فراگيرد عفونت شديدى فراگيرد عفونت شديدى فراگيرد به ناچار پادشاه روم به نزد به ناچار پادشاه روم به نزد به ناچار پادشاه روم به نزد به ناچار پادشاه روم به نزد . . . . دنبال مى كنددنبال مى كنددنبال مى كنددنبال مى كند) ) ) ) كه نام محلى استكه نام محلى استكه نام محلى استكه نام محلى است((((زير قطوار زير قطوار زير قطوار زير قطوار ) ) ) ) كه نزديك مصر استكه نزديك مصر استكه نزديك مصر استكه نزديك مصر است((((او را تا قبه عباس او را تا قبه عباس او را تا قبه عباس او را تا قبه عباس

حضرت به شرطى كه او از حضرت به شرطى كه او از حضرت به شرطى كه او از حضرت به شرطى كه او از . . . . يب او نزنديب او نزنديب او نزنديب او نزندعقعقعقعقد كه در قبال دريافت خراج دست به تد كه در قبال دريافت خراج دست به تد كه در قبال دريافت خراج دست به تد كه در قبال دريافت خراج دست به تمهدى عليه السالم پيكى مى فرستمهدى عليه السالم پيكى مى فرستمهدى عليه السالم پيكى مى فرستمهدى عليه السالم پيكى مى فرست

Page 114: alinameh

١١�

پادشاه روم قبول مى كند وگردن به فرمان پادشاه روم قبول مى كند وگردن به فرمان پادشاه روم قبول مى كند وگردن به فرمان پادشاه روم قبول مى كند وگردن به فرمان . . . . روم خارج نگردد واسيرى را در نزد خود باقى نگذارد مى پذيرندروم خارج نگردد واسيرى را در نزد خود باقى نگذارد مى پذيرندروم خارج نگردد واسيرى را در نزد خود باقى نگذارد مى پذيرندروم خارج نگردد واسيرى را در نزد خود باقى نگذارد مى پذيرنده به دمشق ه به دمشق ه به دمشق ه به دمشق سپس مهدى عليه السالم به سوى طايفه بنى كالب از طرف درياچه روان مى شود تا اينكسپس مهدى عليه السالم به سوى طايفه بنى كالب از طرف درياچه روان مى شود تا اينكسپس مهدى عليه السالم به سوى طايفه بنى كالب از طرف درياچه روان مى شود تا اينكسپس مهدى عليه السالم به سوى طايفه بنى كالب از طرف درياچه روان مى شود تا اينك. . . . حضرتش مى نهدحضرتش مى نهدحضرتش مى نهدحضرتش مى نهد

آن لشكر پس از نبرد با بنى كالب وكشتن بسيارى از آن لشكر پس از نبرد با بنى كالب وكشتن بسيارى از آن لشكر پس از نبرد با بنى كالب وكشتن بسيارى از آن لشكر پس از نبرد با بنى كالب وكشتن بسيارى از . . . . لشكرى را به سوى طايفه بنى كالب اعزام مى داردلشكرى را به سوى طايفه بنى كالب اعزام مى داردلشكرى را به سوى طايفه بنى كالب اعزام مى داردلشكرى را به سوى طايفه بنى كالب اعزام مى دارد. . . . مى رسدمى رسدمى رسدمى رسدآن آن آن آن . . . . آنان در حضور حضرت ايمان آورده بيعت مى كنندآنان در حضور حضرت ايمان آورده بيعت مى كنندآنان در حضور حضرت ايمان آورده بيعت مى كنندآنان در حضور حضرت ايمان آورده بيعت مى كنند. . . . مردانشان زنان قبيله را كت بسته خدمت حضرت مى آورندمردانشان زنان قبيله را كت بسته خدمت حضرت مى آورندمردانشان زنان قبيله را كت بسته خدمت حضرت مى آورندمردانشان زنان قبيله را كت بسته خدمت حضرت مى آورند

ش از گروه مؤمنين در شهرى از شهرهاى روم فرود مى آيندو ش از گروه مؤمنين در شهرى از شهرهاى روم فرود مى آيندو ش از گروه مؤمنين در شهرى از شهرهاى روم فرود مى آيندو ش از گروه مؤمنين در شهرى از شهرهاى روم فرود مى آيندو گاه مهدى عليه السالم بعد از كشتن سفيانى با كسانگاه مهدى عليه السالم بعد از كشتن سفيانى با كسانگاه مهدى عليه السالم بعد از كشتن سفيانى با كسانگاه مهدى عليه السالم بعد از كشتن سفيانى با كسانيعنى شهر تسليم يعنى شهر تسليم يعنى شهر تسليم يعنى شهر تسليم ((((نداى ال اله اال اهللا، محمد رسول اهللا سر مى دهند وديوارهاى شهر از اين ندا فرو مى ريزند نداى ال اله اال اهللا، محمد رسول اهللا سر مى دهند وديوارهاى شهر از اين ندا فرو مى ريزند نداى ال اله اال اهللا، محمد رسول اهللا سر مى دهند وديوارهاى شهر از اين ندا فرو مى ريزند نداى ال اله اال اهللا، محمد رسول اهللا سر مى دهند وديوارهاى شهر از اين ندا فرو مى ريزند

در آنجا سه گنج را از دل در آنجا سه گنج را از دل در آنجا سه گنج را از دل در آنجا سه گنج را از دل . . . . روان مى شوندروان مى شوندروان مى شوندروان مى شوند - - - - محل استقرار پادشاه روم محل استقرار پادشاه روم محل استقرار پادشاه روم محل استقرار پادشاه روم - - - - پس از آن به قسطنطنيه پس از آن به قسطنطنيه پس از آن به قسطنطنيه پس از آن به قسطنطنيه ). ). ). ). حضرت مى شودحضرت مى شودحضرت مى شودحضرت مى شودمهدى عليه السالم گنجها را در ميان مهدى عليه السالم گنجها را در ميان مهدى عليه السالم گنجها را در ميان مهدى عليه السالم گنجها را در ميان . . . . گنجى از جواهر وگنجى از طال وگنجى از نقره گنجى از جواهر وگنجى از طال وگنجى از نقره گنجى از جواهر وگنجى از طال وگنجى از نقره گنجى از جواهر وگنجى از طال وگنجى از نقره : : : : اك بيرون مى كشنداك بيرون مى كشنداك بيرون مى كشنداك بيرون مى كشندخخخخ

. . . . آن گاه حضرت در راه مى شود تا اينكه به شهرهاى ارمنيه كبرى مى رسندآن گاه حضرت در راه مى شود تا اينكه به شهرهاى ارمنيه كبرى مى رسندآن گاه حضرت در راه مى شود تا اينكه به شهرهاى ارمنيه كبرى مى رسندآن گاه حضرت در راه مى شود تا اينكه به شهرهاى ارمنيه كبرى مى رسند. . . . لشكريانش پيمانه پيمانه تقسيم مى كندلشكريانش پيمانه پيمانه تقسيم مى كندلشكريانش پيمانه پيمانه تقسيم مى كندلشكريانش پيمانه پيمانه تقسيم مى كندخود را كه داراى دانشى بسيار است به سوى خود را كه داراى دانشى بسيار است به سوى خود را كه داراى دانشى بسيار است به سوى خود را كه داراى دانشى بسيار است به سوى چون اهالى ارمنيه آن حضرت را مشاهده مى كنند راهبى از راهبانچون اهالى ارمنيه آن حضرت را مشاهده مى كنند راهبى از راهبانچون اهالى ارمنيه آن حضرت را مشاهده مى كنند راهبى از راهبانچون اهالى ارمنيه آن حضرت را مشاهده مى كنند راهبى از راهبان

::::م مى رود ومى گويد م مى رود ومى گويد م مى رود ومى گويد م مى رود ومى گويد الالالالراهب به نزد مهدى عليه السراهب به نزد مهدى عليه السراهب به نزد مهدى عليه السراهب به نزد مهدى عليه الس. . . . حضرت گسيل مى دارند تا ببيند كه اين جماعت چه مى خواهندحضرت گسيل مى دارند تا ببيند كه اين جماعت چه مى خواهندحضرت گسيل مى دارند تا ببيند كه اين جماعت چه مى خواهندحضرت گسيل مى دارند تا ببيند كه اين جماعت چه مى خواهندبلى، منم آن كسى كه در انجيل شما از آن ياد شده كه در آخر الزمان خروج بلى، منم آن كسى كه در انجيل شما از آن ياد شده كه در آخر الزمان خروج بلى، منم آن كسى كه در انجيل شما از آن ياد شده كه در آخر الزمان خروج بلى، منم آن كسى كه در انجيل شما از آن ياد شده كه در آخر الزمان خروج : : : : آيا تو مهدى هستى؟ حضرت مى فرمايدآيا تو مهدى هستى؟ حضرت مى فرمايدآيا تو مهدى هستى؟ حضرت مى فرمايدآيا تو مهدى هستى؟ حضرت مى فرمايد

راهب با مشاهده پاسخهاى راهب با مشاهده پاسخهاى راهب با مشاهده پاسخهاى راهب با مشاهده پاسخهاى . . . . مسائل بسيارى را مى پرسد كه تمامى آنها را حضرت پاسخ مى گويد مسائل بسيارى را مى پرسد كه تمامى آنها را حضرت پاسخ مى گويد مسائل بسيارى را مى پرسد كه تمامى آنها را حضرت پاسخ مى گويد مسائل بسيارى را مى پرسد كه تمامى آنها را حضرت پاسخ مى گويد راهبراهبراهبراهب. . . . مى كندمى كندمى كندمى كنداما لشكريان اما لشكريان اما لشكريان اما لشكريان . . . . اما اهالى ارمنيه از ورود حضرت به همراه لشكريانش مما نعت مى كنند اما اهالى ارمنيه از ورود حضرت به همراه لشكريانش مما نعت مى كنند اما اهالى ارمنيه از ورود حضرت به همراه لشكريانش مما نعت مى كنند اما اهالى ارمنيه از ورود حضرت به همراه لشكريانش مما نعت مى كنند . . . . حضرت به اسالم مى گرودحضرت به اسالم مى گرودحضرت به اسالم مى گرودحضرت به اسالم مى گرود

حضرت با مدد حضرت با مدد حضرت با مدد حضرت با مدد . . . . ه قتل مى رساننده قتل مى رساننده قتل مى رساننده قتل مى رسانندحضرت به جبر وارد شهر مى شوند وپانصد نفر جنگجو از جنگجويان آن ديار را بحضرت به جبر وارد شهر مى شوند وپانصد نفر جنگجو از جنگجويان آن ديار را بحضرت به جبر وارد شهر مى شوند وپانصد نفر جنگجو از جنگجويان آن ديار را بحضرت به جبر وارد شهر مى شوند وپانصد نفر جنگجو از جنگجويان آن ديار را بپادشاه ارمنيه وكسانى كه با او هستند در پادشاه ارمنيه وكسانى كه با او هستند در پادشاه ارمنيه وكسانى كه با او هستند در پادشاه ارمنيه وكسانى كه با او هستند در . . . . از نيروى رحمانى خود آن شهر را ميان آسمان وزمين معلق مى گردانداز نيروى رحمانى خود آن شهر را ميان آسمان وزمين معلق مى گردانداز نيروى رحمانى خود آن شهر را ميان آسمان وزمين معلق مى گردانداز نيروى رحمانى خود آن شهر را ميان آسمان وزمين معلق مى گرداند

لذا فرار را لذا فرار را لذا فرار را لذا فرار را . . . . راه نبرد با مهدى عليه السالم ولشكريانش با شگفتى مى بينند كه شهرشان باالى سرشان معلق است راه نبرد با مهدى عليه السالم ولشكريانش با شگفتى مى بينند كه شهرشان باالى سرشان معلق است راه نبرد با مهدى عليه السالم ولشكريانش با شگفتى مى بينند كه شهرشان باالى سرشان معلق است راه نبرد با مهدى عليه السالم ولشكريانش با شگفتى مى بينند كه شهرشان باالى سرشان معلق است آن گاه شيرى بزرگ بر سر راه آنها قرار گرفته، بر ايشان صيحه اى مى آن گاه شيرى بزرگ بر سر راه آنها قرار گرفته، بر ايشان صيحه اى مى آن گاه شيرى بزرگ بر سر راه آنها قرار گرفته، بر ايشان صيحه اى مى آن گاه شيرى بزرگ بر سر راه آنها قرار گرفته، بر ايشان صيحه اى مى . . . . مى گريزندمى گريزندمى گريزندمى گريزند برقرار ترجيح داده جملگىبرقرار ترجيح داده جملگىبرقرار ترجيح داده جملگىبرقرار ترجيح داده جملگى

لشكريان مهدى عليه السالم به لشكريان مهدى عليه السالم به لشكريان مهدى عليه السالم به لشكريان مهدى عليه السالم به . . . . زند آن گونه كه هر چه از آالت وادوات جنگ دارند به زمين انداخته فرار مى كنندزند آن گونه كه هر چه از آالت وادوات جنگ دارند به زمين انداخته فرار مى كنندزند آن گونه كه هر چه از آالت وادوات جنگ دارند به زمين انداخته فرار مى كنندزند آن گونه كه هر چه از آالت وادوات جنگ دارند به زمين انداخته فرار مى كنندكه بالغ بر هزاران نفر هستند صد كه بالغ بر هزاران نفر هستند صد كه بالغ بر هزاران نفر هستند صد كه بالغ بر هزاران نفر هستند صد دنبال آنان رفته اموالشان را ضبط كرده بين خود تقسيم كنند كه به هر يك از آنان دنبال آنان رفته اموالشان را ضبط كرده بين خود تقسيم كنند كه به هر يك از آنان دنبال آنان رفته اموالشان را ضبط كرده بين خود تقسيم كنند كه به هر يك از آنان دنبال آنان رفته اموالشان را ضبط كرده بين خود تقسيم كنند كه به هر يك از آنان

در آنجا در آنجا در آنجا در آنجا . . . . آن گاه مهدى عليه السالم به جانب بيت المقدس در راه شود آن گاه مهدى عليه السالم به جانب بيت المقدس در راه شود آن گاه مهدى عليه السالم به جانب بيت المقدس در راه شود آن گاه مهدى عليه السالم به جانب بيت المقدس در راه شود . . . . هزار دينار طال وصد كنيز وصد غالم برسدهزار دينار طال وصد كنيز وصد غالم برسدهزار دينار طال وصد كنيز وصد غالم برسدهزار دينار طال وصد كنيز وصد غالم برسد

Page 115: alinameh

١١�

آن گاه روى به جانب آن گاه روى به جانب آن گاه روى به جانب آن گاه روى به جانب . . . . تابوت سكينه را با مهر سليمان بن داود والواحى كه بر موسى نازل شده است را بيرون كشدتابوت سكينه را با مهر سليمان بن داود والواحى كه بر موسى نازل شده است را بيرون كشدتابوت سكينه را با مهر سليمان بن داود والواحى كه بر موسى نازل شده است را بيرون كشدتابوت سكينه را با مهر سليمان بن داود والواحى كه بر موسى نازل شده است را بيرون كشدشهر بزرگ آنها مشتمل بر هزار بازار است ودر هر بازارى هزار دكان وجود شهر بزرگ آنها مشتمل بر هزار بازار است ودر هر بازارى هزار دكان وجود شهر بزرگ آنها مشتمل بر هزار بازار است ودر هر بازارى هزار دكان وجود شهر بزرگ آنها مشتمل بر هزار بازار است ودر هر بازارى هزار دكان وجود . . . . را فتح كندرا فتح كندرا فتح كندرا فتح كندزنگيان كند وديارشان زنگيان كند وديارشان زنگيان كند وديارشان زنگيان كند وديارشان

پس از فراغت از فتح اين شهر به شهرى در آيد كه آن را قاطع گويند وآن كنار درياى سبز است كه محيط پس از فراغت از فتح اين شهر به شهرى در آيد كه آن را قاطع گويند وآن كنار درياى سبز است كه محيط پس از فراغت از فتح اين شهر به شهرى در آيد كه آن را قاطع گويند وآن كنار درياى سبز است كه محيط پس از فراغت از فتح اين شهر به شهرى در آيد كه آن را قاطع گويند وآن كنار درياى سبز است كه محيط . . . . دارد دارد دارد دارد رو ريزد وديوارها شكاف رو ريزد وديوارها شكاف رو ريزد وديوارها شكاف رو ريزد وديوارها شكاف با سه بانگ تكبير حصار شهر فبا سه بانگ تكبير حصار شهر فبا سه بانگ تكبير حصار شهر فبا سه بانگ تكبير حصار شهر ف. . . . بر دنيا است ودرازاى آن به مقدار هزار ميل راه استبر دنيا است ودرازاى آن به مقدار هزار ميل راه استبر دنيا است ودرازاى آن به مقدار هزار ميل راه استبر دنيا است ودرازاى آن به مقدار هزار ميل راه است

مهدى مهدى مهدى مهدى . . . . در آن روز يكصد هزار نفر از جنگجويان اين شهر به دست لشكريان مهدى عليه السالم كشته شوند در آن روز يكصد هزار نفر از جنگجويان اين شهر به دست لشكريان مهدى عليه السالم كشته شوند در آن روز يكصد هزار نفر از جنگجويان اين شهر به دست لشكريان مهدى عليه السالم كشته شوند در آن روز يكصد هزار نفر از جنگجويان اين شهر به دست لشكريان مهدى عليه السالم كشته شوند . . . . برداردبرداردبرداردبرداردغنيمتى كه از مردم اين شهر به چنگ لشكريان مهدى عليه غنيمتى كه از مردم اين شهر به چنگ لشكريان مهدى عليه غنيمتى كه از مردم اين شهر به چنگ لشكريان مهدى عليه غنيمتى كه از مردم اين شهر به چنگ لشكريان مهدى عليه . . . . عليه السالم به مدت هفت سال در اين شهر اقامت مى گزيندعليه السالم به مدت هفت سال در اين شهر اقامت مى گزيندعليه السالم به مدت هفت سال در اين شهر اقامت مى گزيندعليه السالم به مدت هفت سال در اين شهر اقامت مى گزيند

مهدى عليه السالم در حالى كه صد هزار موكب مهدى عليه السالم در حالى كه صد هزار موكب مهدى عليه السالم در حالى كه صد هزار موكب مهدى عليه السالم در حالى كه صد هزار موكب . . . . يزى است كه در روم به چنگشان افتاديزى است كه در روم به چنگشان افتاديزى است كه در روم به چنگشان افتاديزى است كه در روم به چنگشان افتادالسالم مى افتد ده برابر آن چالسالم مى افتد ده برابر آن چالسالم مى افتد ده برابر آن چالسالم مى افتد ده برابر آن چبه زير فرمان دارد وهر موكبى زياده بر پنجاه هزار جنگجو در خود جاى داده از آن شهر بيرون آمده كنار ساحل به زير فرمان دارد وهر موكبى زياده بر پنجاه هزار جنگجو در خود جاى داده از آن شهر بيرون آمده كنار ساحل به زير فرمان دارد وهر موكبى زياده بر پنجاه هزار جنگجو در خود جاى داده از آن شهر بيرون آمده كنار ساحل به زير فرمان دارد وهر موكبى زياده بر پنجاه هزار جنگجو در خود جاى داده از آن شهر بيرون آمده كنار ساحل

كاريهايش به او مى كاريهايش به او مى كاريهايش به او مى كاريهايش به او مى در اين هنگام خبر خروج دجال وخرابدر اين هنگام خبر خروج دجال وخرابدر اين هنگام خبر خروج دجال وخرابدر اين هنگام خبر خروج دجال وخراب. . . . فلسطين ميان عكا وحصار غزه وعسقالن جاى مى گيردفلسطين ميان عكا وحصار غزه وعسقالن جاى مى گيردفلسطين ميان عكا وحصار غزه وعسقالن جاى مى گيردفلسطين ميان عكا وحصار غزه وعسقالن جاى مى گيرددجال فردى يك چشم است كه از شهرى كه آن را دجال فردى يك چشم است كه از شهرى كه آن را دجال فردى يك چشم است كه از شهرى كه آن را دجال فردى يك چشم است كه از شهرى كه آن را . . . . زراعتها ونسلها را نابود كرده استزراعتها ونسلها را نابود كرده استزراعتها ونسلها را نابود كرده استزراعتها ونسلها را نابود كرده است ،،،،رسد كه آن ملعون يك چشمرسد كه آن ملعون يك چشمرسد كه آن ملعون يك چشمرسد كه آن ملعون يك چشم

از براى از براى از براى از براى . . . . گويند خروج كندگويند خروج كندگويند خروج كندگويند خروج كند) ) ) ) وآن قريه اى است از قريه هاى اصفهان وآن شهرى است از شهرهاى اكاسرهوآن قريه اى است از قريه هاى اصفهان وآن شهرى است از شهرهاى اكاسرهوآن قريه اى است از قريه هاى اصفهان وآن شهرى است از شهرهاى اكاسرهوآن قريه اى است از قريه هاى اصفهان وآن شهرى است از شهرهاى اكاسره((((يهودا يهودا يهودا يهودا او سوار بر درازگوشى است كه هر گامش به او سوار بر درازگوشى است كه هر گامش به او سوار بر درازگوشى است كه هر گامش به او سوار بر درازگوشى است كه هر گامش به . . . . اى درخشنده استاى درخشنده استاى درخشنده استاى درخشنده است دجال يك چشم است كه در پيشانى او بسان ستارهدجال يك چشم است كه در پيشانى او بسان ستارهدجال يك چشم است كه در پيشانى او بسان ستارهدجال يك چشم است كه در پيشانى او بسان ستاره

آن درازگوش آن درازگوش آن درازگوش آن درازگوش . . . . درازى آن درازگوش هفتاد ذراع استدرازى آن درازگوش هفتاد ذراع استدرازى آن درازگوش هفتاد ذراع استدرازى آن درازگوش هفتاد ذراع است. . . . اندازه مسافتى است كه يك چشم عادى توان ديدن آن را دارداندازه مسافتى است كه يك چشم عادى توان ديدن آن را دارداندازه مسافتى است كه يك چشم عادى توان ديدن آن را دارداندازه مسافتى است كه يك چشم عادى توان ديدن آن را دارد بارى، دجال ندا كند كه آن ندا تا جايى كه خدا بخواهد بهبارى، دجال ندا كند كه آن ندا تا جايى كه خدا بخواهد بهبارى، دجال ندا كند كه آن ندا تا جايى كه خدا بخواهد بهبارى، دجال ندا كند كه آن ندا تا جايى كه خدا بخواهد به. . . . بر روى آب آن چنان راه رود كه بر زمين قدم برداردبر روى آب آن چنان راه رود كه بر زمين قدم برداردبر روى آب آن چنان راه رود كه بر زمين قدم برداردبر روى آب آن چنان راه رود كه بر زمين قدم بردارد

منم آن كه منم آن كه منم آن كه منم آن كه . . . . به سوى من بياييد كه منم پروردگار بلند مرتبه شمابه سوى من بياييد كه منم پروردگار بلند مرتبه شمابه سوى من بياييد كه منم پروردگار بلند مرتبه شمابه سوى من بياييد كه منم پروردگار بلند مرتبه شما! ! ! ! اى دوستانماى دوستانماى دوستانماى دوستانم: : : : او در اين ندا مى گويداو در اين ندا مى گويداو در اين ندا مى گويداو در اين ندا مى گويد....گوش رسد گوش رسد گوش رسد گوش رسد در آن روز زنازادگان وبدترين در آن روز زنازادگان وبدترين در آن روز زنازادگان وبدترين در آن روز زنازادگان وبدترين . . . . منم آن كه راه بنمايد وگياهان را بروياندمنم آن كه راه بنمايد وگياهان را بروياندمنم آن كه راه بنمايد وگياهان را بروياندمنم آن كه راه بنمايد وگياهان را بروياند. . . . شما را آفريد واندازه گيرى نمودشما را آفريد واندازه گيرى نمودشما را آفريد واندازه گيرى نمودشما را آفريد واندازه گيرى نمود

كنند كه تعدادشان قابل شمارش نباشد وكس را توان احصا كنند كه تعدادشان قابل شمارش نباشد وكس را توان احصا كنند كه تعدادشان قابل شمارش نباشد وكس را توان احصا كنند كه تعدادشان قابل شمارش نباشد وكس را توان احصا مردمان كه از فرزندان يهود ونصارا باشند او را پيروى مردمان كه از فرزندان يهود ونصارا باشند او را پيروى مردمان كه از فرزندان يهود ونصارا باشند او را پيروى مردمان كه از فرزندان يهود ونصارا باشند او را پيروى كه هر چه از آن كه هر چه از آن كه هر چه از آن كه هر چه از آن - - - - او در حالى سير مى كند كه كوهى از گوشت وكوهى از نان تريد شده او در حالى سير مى كند كه كوهى از گوشت وكوهى از نان تريد شده او در حالى سير مى كند كه كوهى از گوشت وكوهى از نان تريد شده او در حالى سير مى كند كه كوهى از گوشت وكوهى از نان تريد شده . . . . نباشد، مگر خداى تعالى نباشد، مگر خداى تعالى نباشد، مگر خداى تعالى نباشد، مگر خداى تعالى

خروج او در زمان قحطى شديد به وقوع خروج او در زمان قحطى شديد به وقوع خروج او در زمان قحطى شديد به وقوع خروج او در زمان قحطى شديد به وقوع - - - - ! ! ! ! بدانيدبدانيدبدانيدبدانيد - - - - . . . . را به همراه داردرا به همراه داردرا به همراه داردرا به همراه دارد - - - - خورند كمبودى در آن پديدار نگردد خورند كمبودى در آن پديدار نگردد خورند كمبودى در آن پديدار نگردد خورند كمبودى در آن پديدار نگردد : : : : پس آن گاه امام عليه السالم فرمودپس آن گاه امام عليه السالم فرمودپس آن گاه امام عليه السالم فرمودپس آن گاه امام عليه السالم فرمود. . . . لذا از آن به گرسنگانى كه اقرار به پروردگاريش نمايند بخوراندلذا از آن به گرسنگانى كه اقرار به پروردگاريش نمايند بخوراندلذا از آن به گرسنگانى كه اقرار به پروردگاريش نمايند بخوراندلذا از آن به گرسنگانى كه اقرار به پروردگاريش نمايند بخوراند. . . . پيونددپيونددپيونددپيوندد

آگاه باشيد وبدانيد كه پروردگارتان يك چشم نيست وطعامى نمى آگاه باشيد وبدانيد كه پروردگارتان يك چشم نيست وطعامى نمى آگاه باشيد وبدانيد كه پروردگارتان يك چشم نيست وطعامى نمى آگاه باشيد وبدانيد كه پروردگارتان يك چشم نيست وطعامى نمى . . . . آگاه باشيد كه او بسيار دروغگو وملعون استآگاه باشيد كه او بسيار دروغگو وملعون استآگاه باشيد كه او بسيار دروغگو وملعون استآگاه باشيد كه او بسيار دروغگو وملعون است

Page 116: alinameh

١١�

خير ونيكى به دست او است واو بر هر چيزى خير ونيكى به دست او است واو بر هر چيزى خير ونيكى به دست او است واو بر هر چيزى خير ونيكى به دست او است واو بر هر چيزى هر هر هر هر . . . . زنده اى است كه نمى ميرد زنده اى است كه نمى ميرد زنده اى است كه نمى ميرد زنده اى است كه نمى ميرد او او او او . . . . خورد ونوشيدنى اى نمى آشامدخورد ونوشيدنى اى نمى آشامدخورد ونوشيدنى اى نمى آشامدخورد ونوشيدنى اى نمى آشامد ....توانا استتوانا استتوانا استتوانا است

بعد از آن چه وقايعى رخ مى دهد؟ بعد از آن چه وقايعى رخ مى دهد؟ بعد از آن چه وقايعى رخ مى دهد؟ بعد از آن چه وقايعى رخ مى دهد؟ ! ! ! ! اى موالى مااى موالى مااى موالى مااى موالى ما: : : : در اين هنگام اشراف اهل كوفه به پا خاستند وگفتند در اين هنگام اشراف اهل كوفه به پا خاستند وگفتند در اين هنگام اشراف اهل كوفه به پا خاستند وگفتند در اين هنگام اشراف اهل كوفه به پا خاستند وگفتند : : : : راوى گويدراوى گويدراوى گويدراوى گويد . . . . پس مهدى عليه السالم به بيت المقدس باز مى گردد وچند روزى با مردم نماز به جماعت مى گذاردپس مهدى عليه السالم به بيت المقدس باز مى گردد وچند روزى با مردم نماز به جماعت مى گذاردپس مهدى عليه السالم به بيت المقدس باز مى گردد وچند روزى با مردم نماز به جماعت مى گذاردپس مهدى عليه السالم به بيت المقدس باز مى گردد وچند روزى با مردم نماز به جماعت مى گذارد: : : : حضرت فرمودحضرت فرمودحضرت فرمودحضرت فرمود

چون روز جمعه شود وهنگام بر پاى داشتن فريضه نماز در رسد عيسى بن مريم عليه السالم از آسمان فرود آيد كه چون روز جمعه شود وهنگام بر پاى داشتن فريضه نماز در رسد عيسى بن مريم عليه السالم از آسمان فرود آيد كه چون روز جمعه شود وهنگام بر پاى داشتن فريضه نماز در رسد عيسى بن مريم عليه السالم از آسمان فرود آيد كه چون روز جمعه شود وهنگام بر پاى داشتن فريضه نماز در رسد عيسى بن مريم عليه السالم از آسمان فرود آيد كه . . . . ))))از فرط صافي و براقي از فرط صافي و براقي از فرط صافي و براقي از فرط صافي و براقي (((( مى چكدمى چكدمى چكدمى چكداواواواوموهاي سرموهاي سرموهاي سرموهاي سرروغن از روغن از روغن از روغن از در جامه اى سرخ فام خود را پيچيده وگويا مى بينم كه در جامه اى سرخ فام خود را پيچيده وگويا مى بينم كه در جامه اى سرخ فام خود را پيچيده وگويا مى بينم كه در جامه اى سرخ فام خود را پيچيده وگويا مى بينم كه

بارى، او به نزد مهدى مى آيد وبا بارى، او به نزد مهدى مى آيد وبا بارى، او به نزد مهدى مى آيد وبا بارى، او به نزد مهدى مى آيد وبا ....ا حضرت ابراهيما حضرت ابراهيما حضرت ابراهيما حضرت ابراهيماو مردى است خوشرو وزيبا كه شبيه ترين خلق است به پدر شماو مردى است خوشرو وزيبا كه شبيه ترين خلق است به پدر شماو مردى است خوشرو وزيبا كه شبيه ترين خلق است به پدر شماو مردى است خوشرو وزيبا كه شبيه ترين خلق است به پدر شماى روح اى روح اى روح اى روح : : : : در آن هنگام مهدى به او گويددر آن هنگام مهدى به او گويددر آن هنگام مهدى به او گويددر آن هنگام مهدى به او گويد. . . . حضرتش مصافحه مى كند ومژده يارى او را به سمع ونظرش مى رساندحضرتش مصافحه مى كند ومژده يارى او را به سمع ونظرش مى رساندحضرتش مصافحه مى كند ومژده يارى او را به سمع ونظرش مى رساندحضرتش مصافحه مى كند ومژده يارى او را به سمع ونظرش مى رساند

آن گاه آن گاه آن گاه آن گاه . . . . امامت جماعت مخصوص تو استامامت جماعت مخصوص تو استامامت جماعت مخصوص تو استامامت جماعت مخصوص تو است! ! ! ! اى پسر رسول خدااى پسر رسول خدااى پسر رسول خدااى پسر رسول خدا: : : : عيسى گويدعيسى گويدعيسى گويدعيسى گويد. . . . ارارارارززززپيش بايست وبا مردم نمازگپيش بايست وبا مردم نمازگپيش بايست وبا مردم نمازگپيش بايست وبا مردم نمازگ! ! ! ! خداخداخداخداآن گاه مهدى عليه السالم عيسى آن گاه مهدى عليه السالم عيسى آن گاه مهدى عليه السالم عيسى آن گاه مهدى عليه السالم عيسى . . . . مشغول گردد ودر پشت سر مهدى نماز به جماعت برگزار كندمشغول گردد ودر پشت سر مهدى نماز به جماعت برگزار كندمشغول گردد ودر پشت سر مهدى نماز به جماعت برگزار كندمشغول گردد ودر پشت سر مهدى نماز به جماعت برگزار كند عيسى به اذان گفتنعيسى به اذان گفتنعيسى به اذان گفتنعيسى به اذان گفتن

دارد بر دجال دارد بر دجال دارد بر دجال دارد بر دجال عيسى در حالى كه امارت لشكر مهدى را بر عهدهعيسى در حالى كه امارت لشكر مهدى را بر عهدهعيسى در حالى كه امارت لشكر مهدى را بر عهدهعيسى در حالى كه امارت لشكر مهدى را بر عهده. . . . را بر نبرد با دجال يك چشم جانشين خود قرار دهدرا بر نبرد با دجال يك چشم جانشين خود قرار دهدرا بر نبرد با دجال يك چشم جانشين خود قرار دهدرا بر نبرد با دجال يك چشم جانشين خود قرار دهدل زمين صيحه زند وآنها را به خود ل زمين صيحه زند وآنها را به خود ل زمين صيحه زند وآنها را به خود ل زمين صيحه زند وآنها را به خود دجال كه زراعت ونسلهاى انسانى را به نابودى كشانده بر بيشتر اهدجال كه زراعت ونسلهاى انسانى را به نابودى كشانده بر بيشتر اهدجال كه زراعت ونسلهاى انسانى را به نابودى كشانده بر بيشتر اهدجال كه زراعت ونسلهاى انسانى را به نابودى كشانده بر بيشتر اه. . . . خروج كندخروج كندخروج كندخروج كندپس كسى كه فرمانبردار او شود متنعم به نعم او گردد وكسى كه از فرمان او سرپيچى كند نيست پس كسى كه فرمانبردار او شود متنعم به نعم او گردد وكسى كه از فرمان او سرپيچى كند نيست پس كسى كه فرمانبردار او شود متنعم به نعم او گردد وكسى كه از فرمان او سرپيچى كند نيست پس كسى كه فرمانبردار او شود متنعم به نعم او گردد وكسى كه از فرمان او سرپيچى كند نيست . . . . دعوت كنددعوت كنددعوت كنددعوت كند

همچنين تمامى همچنين تمامى همچنين تمامى همچنين تمامى ....ومدينه وبيت المقدس ومدينه وبيت المقدس ومدينه وبيت المقدس ومدينه وبيت المقدس كه كه كه كه دجال در تمامى رقعات كره خاك قدم نهد، مگر در مدجال در تمامى رقعات كره خاك قدم نهد، مگر در مدجال در تمامى رقعات كره خاك قدم نهد، مگر در مدجال در تمامى رقعات كره خاك قدم نهد، مگر در م. . . . ونابودش بگرداندونابودش بگرداندونابودش بگرداندونابودش بگرداندعيسى در گردنه عيسى در گردنه عيسى در گردنه عيسى در گردنه . . . . آن گاه او به سرزمين حجاز رود آن گاه او به سرزمين حجاز رود آن گاه او به سرزمين حجاز رود آن گاه او به سرزمين حجاز رود . . . . ن او را پيروى كنندن او را پيروى كنندن او را پيروى كنندن او را پيروى كنندزنازادگان در مشرق ومغرب كره زميزنازادگان در مشرق ومغرب كره زميزنازادگان در مشرق ومغرب كره زميزنازادگان در مشرق ومغرب كره زمي

دجال از اثر آن ضربت بسان قلع دجال از اثر آن ضربت بسان قلع دجال از اثر آن ضربت بسان قلع دجال از اثر آن ضربت بسان قلع . . . . عيسى بر او نعره اى زند وبر پيكرش ضربتى وارد آوردعيسى بر او نعره اى زند وبر پيكرش ضربتى وارد آوردعيسى بر او نعره اى زند وبر پيكرش ضربتى وارد آوردعيسى بر او نعره اى زند وبر پيكرش ضربتى وارد آورد....هرشاو با او مقابل گرددهرشاو با او مقابل گرددهرشاو با او مقابل گرددهرشاو با او مقابل گرددتا به غروب تا به غروب تا به غروب تا به غروب لشكريان مهدى عليه السالم لشكريان دجال را به مدت چهل روز از طلوع آفتاب لشكريان مهدى عليه السالم لشكريان دجال را به مدت چهل روز از طلوع آفتاب لشكريان مهدى عليه السالم لشكريان دجال را به مدت چهل روز از طلوع آفتاب لشكريان مهدى عليه السالم لشكريان دجال را به مدت چهل روز از طلوع آفتاب ....ومس گداخته آب شود ومس گداخته آب شود ومس گداخته آب شود ومس گداخته آب شود

مهدى عليه السالم مالك الرقاب غرب وشرق عالم مهدى عليه السالم مالك الرقاب غرب وشرق عالم مهدى عليه السالم مالك الرقاب غرب وشرق عالم مهدى عليه السالم مالك الرقاب غرب وشرق عالم آن آن آن آن پس از پس از پس از پس از . . . . قتل عام كنند وزمين را از لوث وجودشان پاك گردانندقتل عام كنند وزمين را از لوث وجودشان پاك گردانندقتل عام كنند وزمين را از لوث وجودشان پاك گردانندقتل عام كنند وزمين را از لوث وجودشان پاك گردانندمهدى عليه السالم در مهدى عليه السالم در مهدى عليه السالم در مهدى عليه السالم در . . . . وبدينسان امر او به فرجام خود رسدوبدينسان امر او به فرجام خود رسدوبدينسان امر او به فرجام خود رسدوبدينسان امر او به فرجام خود رسد. . . . گردد وبا دستان خويش از جابرقا تا جابرسا را فتح كندگردد وبا دستان خويش از جابرقا تا جابرسا را فتح كندگردد وبا دستان خويش از جابرقا تا جابرسا را فتح كندگردد وبا دستان خويش از جابرقا تا جابرسا را فتح كند

كودكان با مار كودكان با مار كودكان با مار كودكان با مار . . . . كه گوسفند در كنار گرگ در يك مكان به چرا پردازندكه گوسفند در كنار گرگ در يك مكان به چرا پردازندكه گوسفند در كنار گرگ در يك مكان به چرا پردازندكه گوسفند در كنار گرگ در يك مكان به چرا پردازندميان مردم به عدالت رفتار كند تا آنجا ميان مردم به عدالت رفتار كند تا آنجا ميان مردم به عدالت رفتار كند تا آنجا ميان مردم به عدالت رفتار كند تا آنجا بدى از ميان رود ونيكى باقى ماند ومردم به كشت بدى از ميان رود ونيكى باقى ماند ومردم به كشت بدى از ميان رود ونيكى باقى ماند ومردم به كشت بدى از ميان رود ونيكى باقى ماند ومردم به كشت . . . . وعقرب به بازى پردازند واز اين راه ضررى متوجهشان نباشدوعقرب به بازى پردازند واز اين راه ضررى متوجهشان نباشدوعقرب به بازى پردازند واز اين راه ضررى متوجهشان نباشدوعقرب به بازى پردازند واز اين راه ضررى متوجهشان نباشد

Page 117: alinameh

١١٧

چه خداى چه خداى چه خداى چه خداى گندم وجو بپردازند، آن گونه كه از دسترنج آنان از هر يك منى كه مى كارند صد من برداشت كنند، چنانگندم وجو بپردازند، آن گونه كه از دسترنج آنان از هر يك منى كه مى كارند صد من برداشت كنند، چنانگندم وجو بپردازند، آن گونه كه از دسترنج آنان از هر يك منى كه مى كارند صد من برداشت كنند، چنانگندم وجو بپردازند، آن گونه كه از دسترنج آنان از هر يك منى كه مى كارند صد من برداشت كنند، چنانزنا وربا وآشاميدن زنا وربا وآشاميدن زنا وربا وآشاميدن زنا وربا وآشاميدن . . . . در هر خوشه اى صد دانه باشد وخدا براى هر كه بخواهد دو چندان مى كنددر هر خوشه اى صد دانه باشد وخدا براى هر كه بخواهد دو چندان مى كنددر هر خوشه اى صد دانه باشد وخدا براى هر كه بخواهد دو چندان مى كنددر هر خوشه اى صد دانه باشد وخدا براى هر كه بخواهد دو چندان مى كند: : : : تعالى فرمودهتعالى فرمودهتعالى فرمودهتعالى فرموده

. . . . مسكرات وغنا برداشته شود واحدى مرتكب اين اعمال ناشايست نگردد مگر آن كه مهدى عليه السالم او را بكشدمسكرات وغنا برداشته شود واحدى مرتكب اين اعمال ناشايست نگردد مگر آن كه مهدى عليه السالم او را بكشدمسكرات وغنا برداشته شود واحدى مرتكب اين اعمال ناشايست نگردد مگر آن كه مهدى عليه السالم او را بكشدمسكرات وغنا برداشته شود واحدى مرتكب اين اعمال ناشايست نگردد مگر آن كه مهدى عليه السالم او را بكشدعمرها طوالنى ودراز عمرها طوالنى ودراز عمرها طوالنى ودراز عمرها طوالنى ودراز . . . . ع وديندارى معتكف شوندع وديندارى معتكف شوندع وديندارى معتكف شوندع وديندارى معتكف شوندمردم بر عبادت وطاعت وخشومردم بر عبادت وطاعت وخشومردم بر عبادت وطاعت وخشومردم بر عبادت وطاعت وخشو. . . . همچنين است حال تارك نمازهمچنين است حال تارك نمازهمچنين است حال تارك نمازهمچنين است حال تارك نماز

احدى از دشمنان آل محمد صلى اهللا عليه وآله نماند، مگر اينكه هالك احدى از دشمنان آل محمد صلى اهللا عليه وآله نماند، مگر اينكه هالك احدى از دشمنان آل محمد صلى اهللا عليه وآله نماند، مگر اينكه هالك احدى از دشمنان آل محمد صلى اهللا عليه وآله نماند، مگر اينكه هالك . . . . گردد ودرختان در سال دوبار بارور شوندگردد ودرختان در سال دوبار بارور شوندگردد ودرختان در سال دوبار بارور شوندگردد ودرختان در سال دوبار بارور شوند: : : : در اينجا حضرت امير مؤمنان عليه السال م اين آيه از قرآن را تالوت فرمودند كه خداوند مى فرمايددر اينجا حضرت امير مؤمنان عليه السال م اين آيه از قرآن را تالوت فرمودند كه خداوند مى فرمايددر اينجا حضرت امير مؤمنان عليه السال م اين آيه از قرآن را تالوت فرمودند كه خداوند مى فرمايددر اينجا حضرت امير مؤمنان عليه السال م اين آيه از قرآن را تالوت فرمودند كه خداوند مى فرمايد. . . . ونابود گرددونابود گرددونابود گرددونابود گردد

بر تو بر تو بر تو بر تو ع وآئينى كه براى شما مسلمانان قرار داد حقايق واحكامى است كه نوح را هم به آن سفارش كرد وع وآئينى كه براى شما مسلمانان قرار داد حقايق واحكامى است كه نوح را هم به آن سفارش كرد وع وآئينى كه براى شما مسلمانان قرار داد حقايق واحكامى است كه نوح را هم به آن سفارش كرد وع وآئينى كه براى شما مسلمانان قرار داد حقايق واحكامى است كه نوح را هم به آن سفارش كرد وخدا شرخدا شرخدا شرخدا شرنيز همان را وحى كرديم وبه ابراهيم وموسى وعيسى هم آن را سفارش نموديم كه دين خدا را بر پاى داريد نيز همان را وحى كرديم وبه ابراهيم وموسى وعيسى هم آن را سفارش نموديم كه دين خدا را بر پاى داريد نيز همان را وحى كرديم وبه ابراهيم وموسى وعيسى هم آن را سفارش نموديم كه دين خدا را بر پاى داريد نيز همان را وحى كرديم وبه ابراهيم وموسى وعيسى هم آن را سفارش نموديم كه دين خدا را بر پاى داريد

گانه وترك بتان دعوت مى كنى قبولش گانه وترك بتان دعوت مى كنى قبولش گانه وترك بتان دعوت مى كنى قبولش گانه وترك بتان دعوت مى كنى قبولش بدان كه مشركان را كه به خداى يبدان كه مشركان را كه به خداى يبدان كه مشركان را كه به خداى يبدان كه مشركان را كه به خداى ي. . . . افكنيدافكنيدافكنيدافكنيدنينينينيوهرگز تفرقه واختالف در دين وهرگز تفرقه واختالف در دين وهرگز تفرقه واختالف در دين وهرگز تفرقه واختالف در دين كه خدا هر كه را بخواهد به سوى خود بر كه خدا هر كه را بخواهد به سوى خود بر كه خدا هر كه را بخواهد به سوى خود بر كه خدا هر كه را بخواهد به سوى خود بر بارى، از انكار آنها در انديشه مشوبارى، از انكار آنها در انديشه مشوبارى، از انكار آنها در انديشه مشوبارى، از انكار آنها در انديشه مشو. . . . بسيار در نظرشان بزرگ مى آيدبسيار در نظرشان بزرگ مى آيدبسيار در نظرشان بزرگ مى آيدبسيار در نظرشان بزرگ مى آيد

....مى گزيند وهر كه را به درگاه خدا به تضرع ودعا باز آيد هدايت مى فرمايدمى گزيند وهر كه را به درگاه خدا به تضرع ودعا باز آيد هدايت مى فرمايدمى گزيند وهر كه را به درگاه خدا به تضرع ودعا باز آيد هدايت مى فرمايدمى گزيند وهر كه را به درگاه خدا به تضرع ودعا باز آيد هدايت مى فرمايدايشان كسانى هستند كه از آنها در ابتداى ايشان كسانى هستند كه از آنها در ابتداى ايشان كسانى هستند كه از آنها در ابتداى ايشان كسانى هستند كه از آنها در ابتداى . . . . راكندراكندراكندراكندمهدى عليه السالم ياران خود را مى پمهدى عليه السالم ياران خود را مى پمهدى عليه السالم ياران خود را مى پمهدى عليه السالم ياران خود را مى پ: : : : آن گاه حضرت فرمودآن گاه حضرت فرمودآن گاه حضرت فرمودآن گاه حضرت فرمود

او آنان را به تمامى شهرها مى فرستد وآنان را فرمان به داد خواهى او آنان را به تمامى شهرها مى فرستد وآنان را فرمان به داد خواهى او آنان را به تمامى شهرها مى فرستد وآنان را فرمان به داد خواهى او آنان را به تمامى شهرها مى فرستد وآنان را فرمان به داد خواهى . . . . خروج آن حضرت عهد وپيمان گرفته شده استخروج آن حضرت عهد وپيمان گرفته شده استخروج آن حضرت عهد وپيمان گرفته شده استخروج آن حضرت عهد وپيمان گرفته شده است ....وعدالت ونيكويى كردن مى كندوعدالت ونيكويى كردن مى كندوعدالت ونيكويى كردن مى كندوعدالت ونيكويى كردن مى كند

انند وعدالت ونيكى را انند وعدالت ونيكى را انند وعدالت ونيكى را انند وعدالت ونيكى را هر مردى از ايشان بر اقليمى از زمين حكومت كند وآبادانى را در اقصا نقاط عالم بگسترهر مردى از ايشان بر اقليمى از زمين حكومت كند وآبادانى را در اقصا نقاط عالم بگسترهر مردى از ايشان بر اقليمى از زمين حكومت كند وآبادانى را در اقصا نقاط عالم بگسترهر مردى از ايشان بر اقليمى از زمين حكومت كند وآبادانى را در اقصا نقاط عالم بگستر ....ها وكثافات پاك كند ها وكثافات پاك كند ها وكثافات پاك كند ها وكثافات پاك كند چركچركچركچركمهدى تا چهل سال در حكومت خود باقى مى ماند تا اينكه زمين را از لوث مهدى تا چهل سال در حكومت خود باقى مى ماند تا اينكه زمين را از لوث مهدى تا چهل سال در حكومت خود باقى مى ماند تا اينكه زمين را از لوث مهدى تا چهل سال در حكومت خود باقى مى ماند تا اينكه زمين را از لوث . . . . فراگير كنندفراگير كنندفراگير كنندفراگير كنند

بعد از آن چه مى شود؟ حضرت بعد از آن چه مى شود؟ حضرت بعد از آن چه مى شود؟ حضرت بعد از آن چه مى شود؟ حضرت ! ! ! ! اى امير مؤمناناى امير مؤمناناى امير مؤمناناى امير مؤمنان: : : : برخى از بزرگان به پا خواستند عرضه داشتند كهبرخى از بزرگان به پا خواستند عرضه داشتند كهبرخى از بزرگان به پا خواستند عرضه داشتند كهبرخى از بزرگان به پا خواستند عرضه داشتند كه: : : : راوى گويدراوى گويدراوى گويدراوى گويد دنيا دنيا دنيا دنيا . . . . وداع مى گويد ووزيران او يكى پس از ديگرى از دنيا رخت بر مى بندندوداع مى گويد ووزيران او يكى پس از ديگرى از دنيا رخت بر مى بندندوداع مى گويد ووزيران او يكى پس از ديگرى از دنيا رخت بر مى بندندوداع مى گويد ووزيران او يكى پس از ديگرى از دنيا رخت بر مى بندند بعد از آن مهدى دار فانى رابعد از آن مهدى دار فانى رابعد از آن مهدى دار فانى رابعد از آن مهدى دار فانى را: : : : فرمودفرمودفرمودفرمود

رفته رفته به حالتى كه از پيش بود بر مى گردد ونادانيها وگمراهيها روز افزون شده ومردم به كفر باز مى گردند رفته رفته به حالتى كه از پيش بود بر مى گردد ونادانيها وگمراهيها روز افزون شده ومردم به كفر باز مى گردند رفته رفته به حالتى كه از پيش بود بر مى گردد ونادانيها وگمراهيها روز افزون شده ومردم به كفر باز مى گردند رفته رفته به حالتى كه از پيش بود بر مى گردد ونادانيها وگمراهيها روز افزون شده ومردم به كفر باز مى گردند رد وبغداد بر اثر نبردها رد وبغداد بر اثر نبردها رد وبغداد بر اثر نبردها رد وبغداد بر اثر نبردها در بر خود فرو بدر بر خود فرو بدر بر خود فرو بدر بر خود فرو برا را را را آب فرات بصره آب فرات بصره آب فرات بصره آب فرات بصره . . . . در آن هنگام خداوند شهرها را به ويرانى مى كشانددر آن هنگام خداوند شهرها را به ويرانى مى كشانددر آن هنگام خداوند شهرها را به ويرانى مى كشانددر آن هنگام خداوند شهرها را به ويرانى مى كشاند. . . .

اهالى موصل از اهالى موصل از اهالى موصل از اهالى موصل از . . . . واسط را آب فراگيرد وآذربايجان واهل آن به طاعون هالك شوندواسط را آب فراگيرد وآذربايجان واهل آن به طاعون هالك شوندواسط را آب فراگيرد وآذربايجان واهل آن به طاعون هالك شوندواسط را آب فراگيرد وآذربايجان واهل آن به طاعون هالك شوند. . . . وفتنه ها به كلى ويران شودوفتنه ها به كلى ويران شودوفتنه ها به كلى ويران شودوفتنه ها به كلى ويران شود

Page 118: alinameh

١١٨

قريه از شدت وزش بادها به قريه از شدت وزش بادها به قريه از شدت وزش بادها به قريه از شدت وزش بادها به . . . . گرسنگى وگرانى وترس هالك شوند وهرات را مصرى به ويرانه اى بدل سازدگرسنگى وگرانى وترس هالك شوند وهرات را مصرى به ويرانه اى بدل سازدگرسنگى وگرانى وترس هالك شوند وهرات را مصرى به ويرانه اى بدل سازدگرسنگى وگرانى وترس هالك شوند وهرات را مصرى به ويرانه اى بدل سازدبالد صقالبه بالد صقالبه بالد صقالبه بالد صقالبه . . . . وانطاكيه از گرسنگى وگرانى وترس متروك شودوانطاكيه از گرسنگى وگرانى وترس متروك شودوانطاكيه از گرسنگى وگرانى وترس متروك شودوانطاكيه از گرسنگى وگرانى وترس متروك شود حلب را صاعقه خراب كندحلب را صاعقه خراب كندحلب را صاعقه خراب كندحلب را صاعقه خراب كند. . . . ويرانه اى بدل گردد ويرانه اى بدل گردد ويرانه اى بدل گردد ويرانه اى بدل گردد

دمشق از شدت كشتار مخروبه گردد دمشق از شدت كشتار مخروبه گردد دمشق از شدت كشتار مخروبه گردد دمشق از شدت كشتار مخروبه گردد . . . . از حادثه ها خراب شود وبالد خط از كشتن وغارتگرى از آبادانى بيافتداز حادثه ها خراب شود وبالد خط از كشتن وغارتگرى از آبادانى بيافتداز حادثه ها خراب شود وبالد خط از كشتن وغارتگرى از آبادانى بيافتداز حادثه ها خراب شود وبالد خط از كشتن وغارتگرى از آبادانى بيافتداما در اين ميان تا زمان خروج يأجوج ومأجوج بيت المقدس مصون اما در اين ميان تا زمان خروج يأجوج ومأجوج بيت المقدس مصون اما در اين ميان تا زمان خروج يأجوج ومأجوج بيت المقدس مصون اما در اين ميان تا زمان خروج يأجوج ومأجوج بيت المقدس مصون . . . . وحمص از گرسنگى وگرانى ويران شود وحمص از گرسنگى وگرانى ويران شود وحمص از گرسنگى وگرانى ويران شود وحمص از گرسنگى وگرانى ويران شود

مدينه الرسول از شدت جنگ ويران مى شود مدينه الرسول از شدت جنگ ويران مى شود مدينه الرسول از شدت جنگ ويران مى شود مدينه الرسول از شدت جنگ ويران مى شود . . . . د، زيرا شهرى است كه آثار انبيا در آن موجود استد، زيرا شهرى است كه آثار انبيا در آن موجود استد، زيرا شهرى است كه آثار انبيا در آن موجود استد، زيرا شهرى است كه آثار انبيا در آن موجود استومحفوظ مى مانومحفوظ مى مانومحفوظ مى مانومحفوظ مى مانبر اثر شمشير عدو كس در بر اثر شمشير عدو كس در بر اثر شمشير عدو كس در بر اثر شمشير عدو كس در . . . . جزيره اوال از بحرين مخروبه گرددجزيره اوال از بحرين مخروبه گرددجزيره اوال از بحرين مخروبه گرددجزيره اوال از بحرين مخروبه گردد. . . . وهجر از شدت بادهاى شنى از بين رود وهجر از شدت بادهاى شنى از بين رود وهجر از شدت بادهاى شنى از بين رود وهجر از شدت بادهاى شنى از بين رود

اين دو اين دو اين دو اين دو . . . . وج بيرون آيندوج بيرون آيندوج بيرون آيندوج بيرون آينددر اين زمان ياجوج وماجدر اين زمان ياجوج وماجدر اين زمان ياجوج وماجدر اين زمان ياجوج وماج. . . . جزيره قيس باقى نماند ومردم كبش بر اثر قحطى از بين روند جزيره قيس باقى نماند ومردم كبش بر اثر قحطى از بين روند جزيره قيس باقى نماند ومردم كبش بر اثر قحطى از بين روند جزيره قيس باقى نماند ومردم كبش بر اثر قحطى از بين روند صنف اول طول قامتشان صد ذراع است وعرض اندامشان هفتاد ذراع وصنف صنف اول طول قامتشان صد ذراع است وعرض اندامشان هفتاد ذراع وصنف صنف اول طول قامتشان صد ذراع است وعرض اندامشان هفتاد ذراع وصنف صنف اول طول قامتشان صد ذراع است وعرض اندامشان هفتاد ذراع وصنف : : : : قبيله به اين اوصاف از يكديگر متمايزندقبيله به اين اوصاف از يكديگر متمايزندقبيله به اين اوصاف از يكديگر متمايزندقبيله به اين اوصاف از يكديگر متمايزند

فرش مى كنند يكى از دو گوش خود را فرش مى كنند يكى از دو گوش خود را فرش مى كنند يكى از دو گوش خود را فرش مى كنند يكى از دو گوش خود را . . . . دوم طول قامت هر يك از ايشان يك ذراع است وعرض اندامشان هفتاد ذراعدوم طول قامت هر يك از ايشان يك ذراع است وعرض اندامشان هفتاد ذراعدوم طول قامت هر يك از ايشان يك ذراع است وعرض اندامشان هفتاد ذراعدوم طول قامت هر يك از ايشان يك ذراع است وعرض اندامشان هفتاد ذراعبر بر بر بر . . . . آنان به سير در روى زمين مى پردازندآنان به سير در روى زمين مى پردازندآنان به سير در روى زمين مى پردازندآنان به سير در روى زمين مى پردازند. . . . استاستاستاست ايشان از ستاره ها بيشترايشان از ستاره ها بيشترايشان از ستاره ها بيشترايشان از ستاره ها بيشتر شمارهشمارهشمارهشماره. . . . ولحاف مى نمايند گوش ديگر راولحاف مى نمايند گوش ديگر راولحاف مى نمايند گوش ديگر راولحاف مى نمايند گوش ديگر را

يعنى يعنى يعنى يعنى ((((بر كوهى عبور نمى كنند مگر اينكه آن را مى ليسند بر كوهى عبور نمى كنند مگر اينكه آن را مى ليسند بر كوهى عبور نمى كنند مگر اينكه آن را مى ليسند بر كوهى عبور نمى كنند مگر اينكه آن را مى ليسند . . . . نهرى نمى گذرند مگر اينكه تمام آب آن را مى آشامندنهرى نمى گذرند مگر اينكه تمام آب آن را مى آشامندنهرى نمى گذرند مگر اينكه تمام آب آن را مى آشامندنهرى نمى گذرند مگر اينكه تمام آب آن را مى آشامندآن را خشك مى آن را خشك مى آن را خشك مى آن را خشك مى همچنين از رودخانه اى گذر نمى كنند مگر اينكه آب همچنين از رودخانه اى گذر نمى كنند مگر اينكه آب همچنين از رودخانه اى گذر نمى كنند مگر اينكه آب همچنين از رودخانه اى گذر نمى كنند مگر اينكه آب ). ). ). ). گياهى ودرختى بر آن باقى نمى گذارندگياهى ودرختى بر آن باقى نمى گذارندگياهى ودرختى بر آن باقى نمى گذارندگياهى ودرختى بر آن باقى نمى گذارند

اندامش را كرك وپشم ومو وپرهاى اندامش را كرك وپشم ومو وپرهاى اندامش را كرك وپشم ومو وپرهاى اندامش را كرك وپشم ومو وپرهاى . . . . پس از آن بيرون مى آيد جنبنده زمين كه سرى دارد بسان سر فيلپس از آن بيرون مى آيد جنبنده زمين كه سرى دارد بسان سر فيلپس از آن بيرون مى آيد جنبنده زمين كه سرى دارد بسان سر فيلپس از آن بيرون مى آيد جنبنده زمين كه سرى دارد بسان سر فيل. . . . كنندكنندكنندكنندبر روى مومن با عصاى خود خطى مى كشد، پس بر روى مومن با عصاى خود خطى مى كشد، پس بر روى مومن با عصاى خود خطى مى كشد، پس بر روى مومن با عصاى خود خطى مى كشد، پس . . . . با او است عصاى موسى وانگشترى سليمانبا او است عصاى موسى وانگشترى سليمانبا او است عصاى موسى وانگشترى سليمانبا او است عصاى موسى وانگشترى سليمان. . . . رنگارنگ پوشانده استرنگارنگ پوشانده استرنگارنگ پوشانده استرنگارنگ پوشانده است

مومن به ايمان مومن به ايمان مومن به ايمان مومن به ايمان . . . . م مى كند، پس رويش سياه مى شودم مى كند، پس رويش سياه مى شودم مى كند، پس رويش سياه مى شودم مى كند، پس رويش سياه مى شودرويش سفيد مى گردد وبا انگشترى بر چهره كافر خطى ترسيرويش سفيد مى گردد وبا انگشترى بر چهره كافر خطى ترسيرويش سفيد مى گردد وبا انگشترى بر چهره كافر خطى ترسيرويش سفيد مى گردد وبا انگشترى بر چهره كافر خطى ترسيايمان ايمان ايمان ايمان ). ). ). ). يعنى ديگر توبه قبول نمى شوديعنى ديگر توبه قبول نمى شوديعنى ديگر توبه قبول نمى شوديعنى ديگر توبه قبول نمى شود((((پس آن گاه توبه برداشته شود پس آن گاه توبه برداشته شود پس آن گاه توبه برداشته شود پس آن گاه توبه برداشته شود . . . . خود وكافر به كفر خود همچنان باقى ماندخود وكافر به كفر خود همچنان باقى ماندخود وكافر به كفر خود همچنان باقى ماندخود وكافر به كفر خود همچنان باقى ماند

....به نفوسى كه تا آن زمان ايمان نياورده اند نفعى نرساند وخيرى از آن حاصل نيايدبه نفوسى كه تا آن زمان ايمان نياورده اند نفعى نرساند وخيرى از آن حاصل نيايدبه نفوسى كه تا آن زمان ايمان نياورده اند نفعى نرساند وخيرى از آن حاصل نيايدبه نفوسى كه تا آن زمان ايمان نياورده اند نفعى نرساند وخيرى از آن حاصل نيايدپدران ومادرانمان به فدايت، براى ما بيان پدران ومادرانمان به فدايت، براى ما بيان پدران ومادرانمان به فدايت، براى ما بيان پدران ومادرانمان به فدايت، براى ما بيان ! ! ! ! اى امير مؤمناناى امير مؤمناناى امير مؤمناناى امير مؤمنان: : : : سته عرضه داشتندسته عرضه داشتندسته عرضه داشتندسته عرضه داشتنداشراف عراق به پا خااشراف عراق به پا خااشراف عراق به پا خااشراف عراق به پا خا: : : : راوى گويدراوى گويدراوى گويدراوى گويد

حضرت در پاسخ درخواستشان حضرت در پاسخ درخواستشان حضرت در پاسخ درخواستشان حضرت در پاسخ درخواستشان . . . . فرما كه چگونه قيامت كبرى بر پا مى شود وخبر ده ما را به نشانها وعالئم آنفرما كه چگونه قيامت كبرى بر پا مى شود وخبر ده ما را به نشانها وعالئم آنفرما كه چگونه قيامت كبرى بر پا مى شود وخبر ده ما را به نشانها وعالئم آنفرما كه چگونه قيامت كبرى بر پا مى شود وخبر ده ما را به نشانها وعالئم آنره در مشرق بسان ره در مشرق بسان ره در مشرق بسان ره در مشرق بسان ستاره اى دنباله دار در جانب مغرب ودو ستاستاره اى دنباله دار در جانب مغرب ودو ستاستاره اى دنباله دار در جانب مغرب ودو ستاستاره اى دنباله دار در جانب مغرب ودو ستا. . . . فرياد كننده اى در آسمان رخ مى نماياندفرياد كننده اى در آسمان رخ مى نماياندفرياد كننده اى در آسمان رخ مى نماياندفرياد كننده اى در آسمان رخ مى نماياند: : : : فرمودفرمودفرمودفرمود

پس از آن خسوف مى شود وآفتاب از جانب پس از آن خسوف مى شود وآفتاب از جانب پس از آن خسوف مى شود وآفتاب از جانب پس از آن خسوف مى شود وآفتاب از جانب . . . . ريسمان سپيدى كه از آن عمود نورى متصاعد است ظاهر مى گردندريسمان سپيدى كه از آن عمود نورى متصاعد است ظاهر مى گردندريسمان سپيدى كه از آن عمود نورى متصاعد است ظاهر مى گردندريسمان سپيدى كه از آن عمود نورى متصاعد است ظاهر مى گردند

Page 119: alinameh

١١٩

آن گاه آتشى از آسمان فرو ريزد كه آن گاه آتشى از آسمان فرو ريزد كه آن گاه آتشى از آسمان فرو ريزد كه آن گاه آتشى از آسمان فرو ريزد كه . . . . مغرب سر مى زند كه حرارتش درختان بيابانها وكوه ها را مى سوزاندمغرب سر مى زند كه حرارتش درختان بيابانها وكوه ها را مى سوزاندمغرب سر مى زند كه حرارتش درختان بيابانها وكوه ها را مى سوزاندمغرب سر مى زند كه حرارتش درختان بيابانها وكوه ها را مى سوزاندكف دستى بدون مچ در فضا پديد آيد كه كف دستى بدون مچ در فضا پديد آيد كه كف دستى بدون مچ در فضا پديد آيد كه كف دستى بدون مچ در فضا پديد آيد كه . . . . ايشان را بريان كندايشان را بريان كندايشان را بريان كندايشان را بريان كنددشمنان آل محمد را بسوزاند آن گونه كه چهره ها وبدنهدشمنان آل محمد را بسوزاند آن گونه كه چهره ها وبدنهدشمنان آل محمد را بسوزاند آن گونه كه چهره ها وبدنهدشمنان آل محمد را بسوزاند آن گونه كه چهره ها وبدنه

زمان وعده زمان وعده زمان وعده زمان وعده : : : : در آسمان چيزى مى نويسد كه مردم صداى نوشتنش را به گوش جان مى شنوند كهدر آسمان چيزى مى نويسد كه مردم صداى نوشتنش را به گوش جان مى شنوند كهدر آسمان چيزى مى نويسد كه مردم صداى نوشتنش را به گوش جان مى شنوند كهدر آسمان چيزى مى نويسد كه مردم صداى نوشتنش را به گوش جان مى شنوند كه. . . . قلمى بدست دارد قلمى بدست دارد قلمى بدست دارد قلمى بدست دارد در آن روز آفتاب در آن روز آفتاب در آن روز آفتاب در آن روز آفتاب . . . . چشمان آنان كه كافر شدند از فرط تعجب به يك نقطه ثابت مى ماندچشمان آنان كه كافر شدند از فرط تعجب به يك نقطه ثابت مى ماندچشمان آنان كه كافر شدند از فرط تعجب به يك نقطه ثابت مى ماندچشمان آنان كه كافر شدند از فرط تعجب به يك نقطه ثابت مى ماند). ). ). ). يعنى قيامتيعنى قيامتيعنى قيامتيعنى قيامت((((حق فرا رسيد حق فرا رسيد حق فرا رسيد حق فرا رسيد

آن گاه صيحه اى مردم را فرو گيرد در آن گاه صيحه اى مردم را فرو گيرد در آن گاه صيحه اى مردم را فرو گيرد در آن گاه صيحه اى مردم را فرو گيرد در . . . . ماه چون روزهاى قبل بيرون آيند، اما فروغ از آنها گرفته شده باشدماه چون روزهاى قبل بيرون آيند، اما فروغ از آنها گرفته شده باشدماه چون روزهاى قبل بيرون آيند، اما فروغ از آنها گرفته شده باشدماه چون روزهاى قبل بيرون آيند، اما فروغ از آنها گرفته شده باشدووووجامه در جايگاه خود باشد وزن به ريسيدن يا جامه در جايگاه خود باشد وزن به ريسيدن يا جامه در جايگاه خود باشد وزن به ريسيدن يا جامه در جايگاه خود باشد وزن به ريسيدن يا . . . . حالى كه تاجر مشغول خريد وفروش ومسافر در ميان متاع خود باشدحالى كه تاجر مشغول خريد وفروش ومسافر در ميان متاع خود باشدحالى كه تاجر مشغول خريد وفروش ومسافر در ميان متاع خود باشدحالى كه تاجر مشغول خريد وفروش ومسافر در ميان متاع خود باشد

آفتاب وماه در آيند آفتاب وماه در آيند آفتاب وماه در آيند آفتاب وماه در آيند . . . . انايى خوردنش را نداشته باشدانايى خوردنش را نداشته باشدانايى خوردنش را نداشته باشدانايى خوردنش را نداشته باشدزمانى كه مرد لقمه به دست مبهوت ماند وتوزمانى كه مرد لقمه به دست مبهوت ماند وتوزمانى كه مرد لقمه به دست مبهوت ماند وتوزمانى كه مرد لقمه به دست مبهوت ماند وتو....نساجى خود سرگرم نساجى خود سرگرم نساجى خود سرگرم نساجى خود سرگرم از ترس خداى تعالى مردم در از ترس خداى تعالى مردم در از ترس خداى تعالى مردم در از ترس خداى تعالى مردم در ). ). ). ). يا متزلزل ولرزان باشنديا متزلزل ولرزان باشنديا متزلزل ولرزان باشنديا متزلزل ولرزان باشند((((در آن حالت زوال واقع شود در آن حالت زوال واقع شود در آن حالت زوال واقع شود در آن حالت زوال واقع شود . . . . در حالى كه سياه رنگ باشنددر حالى كه سياه رنگ باشنددر حالى كه سياه رنگ باشنددر حالى كه سياه رنگ باشند

تو مى دانى تو مى دانى تو مى دانى تو مى دانى . . . . ما را به گناه بندگان مشركت عذاب مكنما را به گناه بندگان مشركت عذاب مكنما را به گناه بندگان مشركت عذاب مكنما را به گناه بندگان مشركت عذاب مكن! ! ! ! اى خداى ما واى آفريننده وآقاى مااى خداى ما واى آفريننده وآقاى مااى خداى ما واى آفريننده وآقاى مااى خداى ما واى آفريننده وآقاى ما: : : : آن حال گويند آن حال گويند آن حال گويند آن حال گويند تو چه بسيار كه بر امور نهانى تو چه بسيار كه بر امور نهانى تو چه بسيار كه بر امور نهانى تو چه بسيار كه بر امور نهانى . . . . دارى ما را وكوشش وشتابى كه براى امتثال اوامر تو در ما موجود استدارى ما را وكوشش وشتابى كه براى امتثال اوامر تو در ما موجود استدارى ما را وكوشش وشتابى كه براى امتثال اوامر تو در ما موجود استدارى ما را وكوشش وشتابى كه براى امتثال اوامر تو در ما موجود استفرمانبرفرمانبرفرمانبرفرمانبر

راست مى گوييد، ليكن من در نزد خود حكم كرده ام راست مى گوييد، ليكن من در نزد خود حكم كرده ام راست مى گوييد، ليكن من در نزد خود حكم كرده ام راست مى گوييد، ليكن من در نزد خود حكم كرده ام : : : : خداى تعالى در اين هنگام به آنان گويدخداى تعالى در اين هنگام به آنان گويدخداى تعالى در اين هنگام به آنان گويدخداى تعالى در اين هنگام به آنان گويد. . . . احاطه وآگاهى دارىاحاطه وآگاهى دارىاحاطه وآگاهى دارىاحاطه وآگاهى دارىپس آفتاب وماه به پس آفتاب وماه به پس آفتاب وماه به پس آفتاب وماه به . . . . ز نور عزت خود آفريده امز نور عزت خود آفريده امز نور عزت خود آفريده امز نور عزت خود آفريده امبه درستى كه من شما را ابه درستى كه من شما را ابه درستى كه من شما را ابه درستى كه من شما را ا. . . . كنمكنمكنمكنم ددددكه شما را برگردانده خلقتى جديكه شما را برگردانده خلقتى جديكه شما را برگردانده خلقتى جديكه شما را برگردانده خلقتى جدي

خيره خيره خيره خيره را را را را از هر يك از آنها برقى كه با نور عرش در آميخته جستن كند آن گونه كه چشمها از هر يك از آنها برقى كه با نور عرش در آميخته جستن كند آن گونه كه چشمها از هر يك از آنها برقى كه با نور عرش در آميخته جستن كند آن گونه كه چشمها از هر يك از آنها برقى كه با نور عرش در آميخته جستن كند آن گونه كه چشمها . . . . سوى او بر مى گردندسوى او بر مى گردندسوى او بر مى گردندسوى او بر مى گردندآن گاه در صور دميده شود وهر كه در آسمانها وزمين است از آن بى هوش گردد، مگر آنانى را كه خداوند آن گاه در صور دميده شود وهر كه در آسمانها وزمين است از آن بى هوش گردد، مگر آنانى را كه خداوند آن گاه در صور دميده شود وهر كه در آسمانها وزمين است از آن بى هوش گردد، مگر آنانى را كه خداوند آن گاه در صور دميده شود وهر كه در آسمانها وزمين است از آن بى هوش گردد، مگر آنانى را كه خداوند . . . . كندكندكندكند

: : : : راوى گويدراوى گويدراوى گويدراوى گويد. . . . انا هللا وانا اليه راجعونانا هللا وانا اليه راجعونانا هللا وانا اليه راجعونانا هللا وانا اليه راجعون. . . . ر در صور نفخه ديگرى دميده شود ومردگان بر پا خيزندر در صور نفخه ديگرى دميده شود ومردگان بر پا خيزندر در صور نفخه ديگرى دميده شود ومردگان بر پا خيزندر در صور نفخه ديگرى دميده شود ومردگان بر پا خيزندديگر باديگر باديگر باديگر با. . . . بخواهدبخواهدبخواهدبخواهدآن گاه از منبر به آن گاه از منبر به آن گاه از منبر به آن گاه از منبر به . . . . در اين هنگام موال على عليه السالم به گريه افتاد، گريه اى سخت كه محاسن شريفش را تر نموددر اين هنگام موال على عليه السالم به گريه افتاد، گريه اى سخت كه محاسن شريفش را تر نموددر اين هنگام موال على عليه السالم به گريه افتاد، گريه اى سخت كه محاسن شريفش را تر نموددر اين هنگام موال على عليه السالم به گريه افتاد، گريه اى سخت كه محاسن شريفش را تر نمود

آن گاه مردم متفرق شدند وبه آن گاه مردم متفرق شدند وبه آن گاه مردم متفرق شدند وبه آن گاه مردم متفرق شدند وبه : : : : راوى گويدراوى گويدراوى گويدراوى گويد. . . . زير آمد در حالى كه مستمعين از هول شنيده ها مشرف بر هالكت بودندزير آمد در حالى كه مستمعين از هول شنيده ها مشرف بر هالكت بودندزير آمد در حالى كه مستمعين از هول شنيده ها مشرف بر هالكت بودندزير آمد در حالى كه مستمعين از هول شنيده ها مشرف بر هالكت بودندمنزلها وشهرهاى خود بازگشتند در حالى كه از وفور درك وفراوانى علم حضرتش در شگفت بودند ونظراتشان در منزلها وشهرهاى خود بازگشتند در حالى كه از وفور درك وفراوانى علم حضرتش در شگفت بودند ونظراتشان در منزلها وشهرهاى خود بازگشتند در حالى كه از وفور درك وفراوانى علم حضرتش در شگفت بودند ونظراتشان در منزلها وشهرهاى خود بازگشتند در حالى كه از وفور درك وفراوانى علم حضرتش در شگفت بودند ونظراتشان در

....معانى كلمات حضرتش با يكديگر بسى متفاوت بودمعانى كلمات حضرتش با يكديگر بسى متفاوت بودمعانى كلمات حضرتش با يكديگر بسى متفاوت بودمعانى كلمات حضرتش با يكديگر بسى متفاوت بود